کد مطلب: 4068 | تاریخ مطلب: 30/07/1400
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

امروز با امام: سی ام مهر

امروز با امام: سی ام مهر

ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1349)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ مبارزه اسلام علیه شاهان و سرمایه داران (1357)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره کارنامه سیاه رژیم و نقش قیام للَّه (1357)
ـ سخنرانی در جمع گروهی از روشندلان؛ بصیرت قلبی- پاسخ به اتهامات ناروا (1358)
ـ سخنرانی در جمع مردم و عشایر؛ پاسخ به اتهامات- فلسفه قیام عاشورا (1358)

 امروز با امام: سی‌ام مهر

 

ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1349)

«بسمه تعالی‏

20 شعبان 90

احمد عزیز

مرقوم شما واصل، سلامت و سعادت شما و دیگران را خواستار است. امید است ان شاء اللَّه امر خیر با سلامت و سعادت مقرون باشد. از سلامت خودتان و خانم و بچه‏ها مطلعم نمایید. عجالتاً کار دارم و نمی‏توانم بیش از این زحمت دهم. همه ماها سلامت هستیم. و السلام علیکم.

به خانم و دخترها و دیگران سلام برسانید.

پدرت‏

پاکت جوف را به آقای آقا سید صادق روحانی قمی برسانید.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 305)

ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ مبارزه اسلام علیه شاهان و سرمایه داران (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

بعضی آقایان می‏گویند که اگر تو امری داشته باشی، ما در اطاعتش حاضریم. آقایان بدانند که من امری ندارم. امر امر من نیست؛ امری که الآن همه ما مبتلای به آن هستیم و همه ما باید اطاعت کنیم، امر خداست- که بندگان او هستیم و نعمتهای او را از آن استفاده می‏کنیم.

ملت ایران ملت مستضعف است؛ ملتی است که مُسْلم است؛ ملتی است که مورد عنایت خداست؛ و ما بندگان خدا در هر جا باشیم، باید هر قدر که می‏توانیم به آنها کمک کنیم و مسأله، مسئله امر و نهی و رهبری و غیر رهبری نیست؛ اصلًا اینها ... مطرح نیست که یکی رهبر باشد و یکی فرمانبردار یا راهیاب. الآن همه اقشار ملت ما، از آن جوانها، بلکه آن بچه‏های دبستانی تا جوانهای دانشگاهی و قشرهای اهل علوم اسلامی و بازاری و زارع و همه، مطالب را می‏دانند؛ این احتیاج به اینکه کسی آنها را حالا دیگر راهنمایی کند، نیست.

الآن همه کس می‏داند که ابتلای مسلمین، ابتلای ملت ایران، ابتلای ملت مسلمان، ابتلای مکتب اسلام چیست و گرفتاریهای ما [از] کی هست، و راه اینکه این گرفتاریها رفع بشود تا حدودی پیش همه روشن است ان شاء اللَّه. همه ما می‏دانیم که پنجاه سال بیشتر این ملت ایران در تحت سیطره این خاندان پهلوی بوده‏اند و اینها هر چه خواسته‏اند با این ملت کرده‏اند و هر چه ظلم داشته‏اند کرده‏اند و آنها هم نوکر اجانب بوده‏اند. ابتداءً رضا خان نوکر انگلیسها بود و او را آوردند روی کار و اخیراً هم این پسر خلف، نوکر امریکاست. خودش گفت: متفقین من را صلاح دانستند که سر کار باشم! اعترافی بود که خودش کرد و بعد مثل اینکه از کتابهای او این را، این جمله را دیدند خیلی مفتضح است الغا کردند؛ ولی ایشان گفتند این را.

ابتلای ما اساسش اجانبند، و این ابتلایی نیست که تازه ما پیدا کرده باشیم؛ این خیلی تاریخ قدیمی دارد که از آن وقتی که اینها راه پیدا کردند به ایران، به شرق، و مطالعات کردند در حال شرق، از آن وقت اینها فهمیدند که یک لقمه چربی است شرق، و دارای مخازن و معادن است و باید این را به هر طوری که هست، این طعمه را به هر طوری که هست، باید اینها ببرند و نگذارند که مردمِ خود آن دیار استفاده از آن بکنند. و کارشناسانشان معادن ما را همه را می‏دانند در کجا چه معدنی هست. من در همدان بودم که نقشه‏ای را یکی از اهل علم آنجا- که بعد وارد در مسائل دیگر شده بود- آورد به من نشان داد که یک نقشه بزرگی بود که در آن، آن طور که او می‏گفت اسم تمام دهات همدان در آن بود. و نقطه‏های زیادی در آن بود که آن نقطه‏ها را من پرسیدم که اینها چه هست؟ گفت که اینها این جاهایی است که یک چیزی در آن هست؛ زیر زمینش یک چیزی پیدا می‏شود، حالا نفت یا سایر چیزها، فلزات مثلًا. ایشان این طور گفت که این کارشناسان اینها آمدند و نقشه‏برداری کردند و مواردی که یک چیزی داشته است، اینها ثبت کرده‏اند. این انحصار به آنجا نداشت، تمام بیابانهای ایران را اینها با شتر رفته‏اند. آن وقتی که وسیله شتر بوده است، با شتر رفته‏اند و گردیده‏اند و همه اینها را پیدا کرده‏اند که ما چه داریم که می‏توانند استفاده از آن بکنند و همه دارایی ما را آنها ثبت کرده‏اند.

موانع را هم موفق شده‏اند که در این تقریباً دویست- سیصد سال، موانع را هم از سر راه خودشان بردارند که آن موانع، یکی ... اسلام است که مانع می‏دانند. دامن‏زدند در این سالهای متمادی که این سد را بشکنند. آنکه سد بزرگ است از برای منافع آنها، تشخیص دادند که اسلام است که نمی‏گذارد اجانب استفاده‏های خودشان را بکنند. و جدیت کردند مبلغین آنها و کارشناسهای آنها ...، مبلغین آنها تبلیغ کردند بر ضد اسلام. اسلام را آن طوری که اسلام هست، معرفی نکردند. اسلام را گفتند مثل همه ادیان ... یک مخدری است. اصلًا دیانت را مخدر حساب کرده‏اند که این یک افیونی است برای جامعه که این اسلام یا سایر ادیان، مردم را تخدیر کند که هر چه آنها ازشان می‏برند، صدایشان درنیاید. این طور اسلام را معرفی کرده‏اند؛ یعنی مبلغین همین منفعت طلبها و این نفتخوارها، مبلغین اینها، در این زمانهای طولانی دائماً خواندند این مطلب را [به گوش مردم ما]؛ جوانهای بی‏اطلاع ما را از اسلام [دور کردند]؛ جوانهایی که اصلًا نمی‏دانند بسیاری شان که قرآن اصلًا چیست، محتوای قرآن چه هست، قرآن به چه دعوت می‏کند، قرآن برنامه‏اش در باب مسائل روز چه هست؛ هیچ اطلاعی ندارند. فقط آنهایی که وادار شدند به اینکه اسلام را یک جور دیگر نمایش بدهند؛ اینها به گوششان خورده، بدون اینکه بفهمند چه هست مطلب و اساس مطلب چه هست؛ ریشه مطلب چه هست. اینها باورشان آمده است و گول خورده‏اند.

الآن انسان می‏بیند که در خارج از ایران و گاهی هم در داخل بعضِ افراد پیدا می‏شوند که اینها همان انحرافاتی که آنها دستی‏[1] درست کرده‏اند، نه اینکه یک مکتبی باشد، این مکاتبی که عرضه داشته‏اند به جوانهای ما، نه اینکه یک مکتبی باشد، مکتبی علمی یا یک مکتب سیاسی باشد به آن معنایی که مکتب حقیقی سیاسی، بلکه یک مکتبهای درست کردنی، یک مکتبهایی که درست کردند و دامن به آن زدند؛ برای اینکه مردم را منحرف کنند از اسلام، و دیدند که اسلام اگر به آن طوری که هست، مردم آن را بشناسند؛ راهی برای این استفاده جوها و نفتخوارها، راهی برای آنها نیست. اسلام برای آنها هیچ راهی باقی نگذاشته است. اگر اینها قرآن را درست مطالعه کنند، قرآن یک کتاب مخدر نیست؛ قرآن یک کتاب محرک است؛ یک کتابی است که این اعرابی که در آن وقت هیچ نمی‏دانستند، آنها را راه انداخت و امپراتوریهای بزرگ را که ظالم بودند، به زمین زدند اینها. اگر قرآن و تعلیمات اسلام یک چیزی بود که مخدر بود، عالمگیر نبود که امپراتوریها را به هم بزند. جنگهایی که همیشه بین اسلام یا مؤسسین اسلام یا مؤسسین سایر مکتبهای الهی و توحیدی بوده، جنگ ما بین پیغمبرها و توده مردم با سلاطین بوده است. موسی- علیه السلام- عصای شبانی‏اش را بر می‏دارد و راه می‏افتد دنبال قصر فرعون. قصر فرعون را می‏خواهد سرنگون بکند؛ نه [اینکه‏] فرعون موسی را واداشته به اینکه مردم را تخدیر کند که فرعون ظلمش را بکند. او عصایش را برداشته و بساط ظلم او را به هم زده است. پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله- که مبعوث شدند، ایشان هم [همین طور]. خوب آدم باید حساب بکند، تاریخ را باید ببینید، حساب باید بکنید که آیا پیغمبر به نفع این سرمایه‏دارهای حجاز و طائف و آنجاها، مکه و آنجاها وارد عمل شده است و مردم را تخدیر کرده که اینها بخورند آنها را، یا نه، این مردم ضعیف مستضعف را، این سر و پابرهنه‏ها را تحریک کرده بر ضد این سرمایه دارها و جنگها کرده‏اند با اینها تا اینها را شکست دادند و بعضی شان [را] هم آدم کردند.

... این جوانهای ما، همین طوری یک مطلبی وقتی که می‏شنوند، بدون اینکه تفکر کنند، بدون اینکه ملاحظه کنند که اینها چه می‏گویند، مقصد اینکه اینها از مکتبِ مثلًا کمونیست دارند تعریف می‏کنند، مقصد چه هست؟!

مقصدْ اینهاست که مسلمانها و اسلام را یک جوری به این مسلمانها نمایش بدهند که از اسلام برگردند اینها. نمایش بدهند که اسلام برای این بوده است که این اشراف و اعیان را سوار مردم کند و مردم هم حرف نزنند. خوب، نخوانده‏اند قرآن را ببینند اسلام برای چه آمده. این همه آیات قتال که وارد شده، اسلام قتال [و] اعلان جنگ کرده است با این سرمایه دارها، با این بزرگها، با این شاهها، با این سلاطین؛ نه این است که با آنها همراهی کرده تا مردم را بخورند آنها.

علمای اسلام، پیغمبر اسلام، ائمه اسلام، همیشه مخالفت با این سلاطین عصرشان کرده‏اند. زمان آنها دیگر سلاطین بوده [اند]؛ اینهایی که به اسم خلفا سلطنت می‏کردند. حضرت موسی بن جعفر را پانزده سال یا ده سال در حبس نگه می‏دارد آیا برای اینکه نماز می‏خواند؟ ... هارون و مأمون خودشان نماز می‏خواندند. امام جماعت هم بودند، امام جمعه هم بودند، برای اینکه نماز می‏خواند ... گرفتند ایشان را؟! برای اینکه یک سید، اولاد پیغمبری است یا امامی است؟! برای اینهاست؟ نه، برای این است که حضرت موسی بن جعفر مخالف با رژیم بوده است، با آن رژیم طاغوتی مخالف بوده. مخالفتش با رژیم، اسباب گرفتاری‏اش بوده، نه اینکه یک آدمی بوده است چون نماز می‏خوانده، گرفتند او را؛ چون آدم خوبی [بوده‏]، چون که پسر پیغمبر بوده. آنها پیغمبر را فریاد می‏کردند در اذانشان و پیغمبر را ثنا می‏کردند، لکن وقتی مخالف رژیم می‏بینند این آدم هست، باید بگیرند حبسش بکنند.

علمای ما از آن صدر اول تا حالا، در هر عصری قیام کردند و در تاریخ نشان می‏دهد که اینها [پیوسته‏] قیامهایی کردند و زمین خوردند. در زمان ائمه، اولاد ائمه قیام می‏کردند و به تحریک خود ائمه بوده؛ نه این است که ائمه اطلاع نداشتند. گاهی هم امام- علیه السلام- یک چیزی می‏فرموده‏اند برای حفظ او یا برای جهات دیگر؛ اما به حَسَب واقع اینها همانها بودند و برای خاطر ائمه، آنها قیام می‏کردند. زید برای آن قیام آن قدر ثنا از او کردند. اگر زید یک آدمی بود بر خلاف کرده بود، دیگر ائمه- علیهم السلام- چرا تعریف از او می‏کردند؟ چرا تأسف می‏خوردند این قدر؟ ما در عصر خودمان چند تا قیام علما را سراغ داریم؛ این علمایی که اینها می‏گویند که درباری هستند و علمایی که، عرض می‏کنم که چپیها و این منحرفین می‏گویند اینها جزء درباریها هستند. خوب، اینها مطالعه نکرده‏اند، سنشان هم این قدر اقتضا نکرده، گوششان [و چشمشان‏] هم این قدر باز نیست که ببینند که چند دفعه در زمان رضا شاه تا زمان محمد رضا شاه، این علمای اسلام قیام کرده‏اند بر ضد پهلوی- که نفسها را در سینه‏ها حبس کرده بود- [کسانی‏] که بلند شد [ند] و قیام کرد [ند]، یک دفعه علمای اصفهان بودند، یک دفعه علمایِ عرض می‏کنم، آذربایجان بودند، یک دفعه علمای مشهد بودند، [علمای‏] قم بودند؛ که اجتماع می‏کردند و مخالفتشان را اعلام می‏کردند.

کی اینها درباری بودند؟ البته توی همه اقشار عالم چهار تا آدمی هم پیدا می‏شود که معوَج و درباری باشد؛ توی ما هم همچو چیزی هست؛ اما این نیست که این مکتب یک مکتبی باشد برای اینکه تخدیر بکند؛ یا آن کسانی که این مکتب دستشان هست، اینها جزء اعوان ظَلَمه بودند و نور السلطان بودند؟ خیر، این حرفها نبوده. اینها تبلیغات است. شما را تبلیغ کرده‏اند؛ یعنی به دست خودِ ... این نفتخوارها این تبلیغات شده است که فلان آقا انگلیسی است؛ می‏خواهد بشکند این را. خود انگلیسی وامی‏دارد به اینکه [چنین‏] بگویند. چون می‏داند خودش این قدر پست است که اگر یک کسی به او منتسب بشود، این هم پست خواهد شد. این، نخیر این انگلیسی است، این با امریکا روابط دارد، این با چه در روابط است! این طوری، هی یکی یکی، یکی یکی را این طور معرفی کرده‏اند. جوانهای ما هم- آنهایی که حسن نیت دارند- بازی خورده‏اند اینها. اینها از این مکتبها بازی خورده‏اند. کلاه سرتان رفته آقا. خیال نکنید اینها یک مکتبی است؛ مکتب توحید، مکتب است.

شما به رؤسای این مکاتب یک نظری بکنید: ما وقتی نگاه می‏کنیم به خود پیغمبر که این مکتب را آورده، زندگی‏اش چه جوری است؛ به امیر المؤمنین که خلیفه صحیح پیغمبر است، شما ببینید چه جور زندگی این داشته؛ سلطان بوده، سلطنتش تقریباً یک دامنه بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته تا برود آفریقا و کذا، همه جاها را این سلطنت داشته است؛ آن وقت زندگی‏اش را ببینیم چه است، که روزش چه جوری می‏گذشته، شبش چه جوری می‏گذشته، چه جوری زندگی می‏کرده، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جور بوده، توجهش به مردم چه جوری بوده، با ضعفا چه جور بوده. غصه می‏خورد که مبادا من نان جو می‏خورم، می‏ترسم که یک نفری در سر حد کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد. اینها از بس که می‏خورند، این رؤسایی که شما بازی شان را می‏خورید، از بس که می‏خورند تُخَمِه‏[2] دارند! آن رئیس، رهبر چین، وقتی که وارد ایران می‏شود، از روی کشته‏های ما رد می‏شود؛ این آدم دوست، این رهبر خلق! از روی این آدمها و کشته‏های ما رد می‏شود. همین چند روز که وارد ایران شد، می‏داند چه است قضیه. شاه نتوانست او را از خیابانها ببرد برای اینکه فریاد مردم- که مرده باد کذا- نمی‏گذاشت که این را ببرد. او هم می‏دانست قصه چیست. با هلیکوپتر این را برداشتند بردند رساندند او را به محل خودش. یک همچو آدمی که ادعایش این است که ما کمونیستِ کذا هستیم و با مردم کذا هستیم و با توده کذا هستیم، این مردم را می‏بیند فوج فوج این آدم کشته، مع ذلک می‏آید با او دست می‏دهد و خواهرش هم دعوت می‏کند به ... آنجا که قبلًا بود و این حرفها.

اینها بازی می‏دهند شما را آقا! آن رئیس کمونیست را آن وقتی که جنگ عمومی بود[3] خوب من یادم است- شما شاید یادتان نباشد- من یادم است که متفقین وقتی رؤسایشان آمدند به ایران، چرچیل با همان اتومبیل خودش آمد رفت آنجا، روزولت هم با یک ترتیب معمولی آمد؛ ولی استالین از آنجا که بارش کردند، گاوش را هم آوردند که مبادا یکوقتی یک شیری بخورد که اشکالی داشته باشد! حتی گاوش را همراهش آوردند! در صورتی که من خودم این را دیگر دیدم؛ این مسموعاتی بود که آن وقت معروف شد که اینها گاوش را هم آوردند. من خودم این را دیدم که لشکر او؛ یعنی [نیرو] هایی که آنها فرستاده بودند، لشکرهای آنها- از تقریباً بین راه خراسان تا خراسان و آن طرفها مال شوروی بود- من خودم در راه خراسان دیدم که اینها برای یک سیگار می‏آمدند گدایی می‏کردند. آن وقت «قارداش» می‏گفتند به آنها! برادر! برادر! چه برادری؟ برادری که با این مکتب می‏خواهد این بیچاره‏ها را خواب کند و از آنها بخورد.

کمونیستی مخدر است، نه قرآن. قرآن که همه رؤسایش با آنهایی جنگ کردند که ظالم بودند؛ و خود [پیشوای اسلام‏] وقتی که زندگی می‏کند، یک زندگی عادلانه که کمتر از مردم، نه عادلانه، دونِ مردم زندگی می‏کند. این مکتب مکتب است، نه آن مکتبی که خودش گاوش را همراهش می‏آورد و شیر گاوش را می‏خواهد بخورد و مردم را می‏خواهد ببلعد و ظلمش از همه [بیشتر است‏]. چرتکه می‏اندازد! آقای لنین ... گفته‏اند که چرتکه می‏انداخته است که ... یکی یکی افراد، هر که به اندازه خرجش در می‏آورد حق زندگی دارد؛ هر که کسر دارد این را بکشید! بیندازیدش توی دریا! این تز اوست؛ این آدم دوست و این خلق‏پرور، این است! این چه کار دارد به آن مکتبی که به ضعفا بیشتر از اغنیا، به بیچاره‏ها- آنهایی که نمی‏توانند کار انجام بدهند- بیشتر از [توانمندان‏] نظر دارد، بیشتر از بزرگان نظر دارد. اداره می‏خواهد بکند اینها را، از خرج [بیت المال‏] به آنها بدهد و اداره شان بکند.

آقا، بازی‏تان می‏دهند؛[4] خدا می‏داند بازی‏تان می‏دهند. بازی شان دادند اینها بچه‏های ما را که در خارج آمدند. آنهایی که در ایران هستند کمونیست نیستند؛ آنها هم شما را بازی می‏دهند. آنهایی که در ایران هستند سازمان امنیتی [هستند]، خیلی‏هایشان هم اینجا همین طوری‏اند، اینها سازمان امنیتی‏اند. و لهذا در بهشت زهرا رفتند شعار کمونیست دادند، مردم مچ آنها را گرفتند و بیرونشان کردند که شما از سازمان‏[5] آمدید اینجا. توی دانشگاه می‏خواهند بفرستند یک دسته از همین سازمانیها [را که‏] شعار کمونیستی بدهند. اینها کمونیست نیستند؛ اینها [را] سازمان امنیت درست کرده؛ برای اینکه مردم را بترساند و بگوید اگر آریامهر برود، دیگر دنیا به هم می‏خورد، کمونیست می‏شود. نخیر، ایشان بروند، ایران خیلی هم خوب می‏شود؛ یعنی مزاحمش رفته است و خودش می‏تواند کار خودش را انجام بدهد.

حرف ملت ایران این نیست که حالا ما یک رهبر داریم و یک راهنما؛ همه رهبرند؛ همه، همه می‏دانند [این‏] مطلب را. حرف مردم ایران این است که ما یک همچو رژیمی که از اولش به ما آن قدر ظلم کرده و همه چیز ما را به یغما داده و نفت ما را به مجان- کاش مجان بود- نفت ما را می‏دهد پایگاه برای [امریکا] درست می‏کند؛ یعنی عوض اینکه به ما یک چیزی بدهند، اسلحه می‏دهند که پایگاه درست کنند در ایران. هم نفت را می‏خورند، هم پایگاه درست می‏کنند برای خودشان! این مردم ایران صدایشان از بچه تا بزرگ بلند است که آقا، مرگ بر این جور حکومتی که پدر ما را درآورد. اینها فریاد دارند می‏زنند که ما آقا آزادی می‏خواهیم. پنجاه سال هیچ چیز ما آزاد نبود: نه مطبوعاتمان آزاد بود، نه خطبای ما آزاد بودند، نه علمای ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما دانشگاه بود، هیچ چیز نبود. ما آزادی می‏خواهیم؛ استقلال ما می‏خواهیم. ما همه چیزمان نباید بند دیگران و انگل باشد. ما باید مستقل، خودمان اداره کنیم مملکت خودمان را. اینها دادشان برای این است که آزادی به دست بیاورند.

آقای کارتر- دیروز در روزنامه من خواندم، پیشتر هم بود این- آقای کارتر می‏گویند که یک «دموکراسی تند» شاه داده است به مردم! دموکراسی تند داده است که مردم این قدر داد می‏زنند؛ یعنی یک آزادی تندی داده که مردم نمی‏توانند تحمل این آزادی را بکنند! اینکه می‏گوید ... در روزنامه دیروز، یا اطلاعات، یا کیهان بود همین منشأ است از برای اینکه مردم دارند با او مخالفت می‏کنند. مخالفت چپ و راست با او برای همین معناست که او یک آزادی تندی به مردم داده! این همه مردم می‏گویند: آزادی به ما بده؛ منطقشان این است که بابا آزادی به ما نده! این قدر آزادی که بده! این آزادی که آقا داده ما همه می‏گوییم که نده! آزادی این است که همه آقایان الآن می‏دانید که علمای ما، سیاسیون ما، بازاری ما، الآن یک دسته دختر، پسر، زن، مرد، همه در حبسهای اینها دارند به سر می‏برند. چه گفتند که این طور شده؟ یک کلمه گفته‏اند که آقا مثلًا بالای چشمش ابرو [است‏]. آزادی ما عبارت از این [است‏]! آن آزادی که آقای کارتر می‏فرمایند که آزادی تندی داده و مملکت را مترقی [کرده‏]؛ ترقی اجتماعی، یک اجتماع مترقی شاه درست کرده و منشأ مخالفت مردم با او این است که مردم می‏گویند ما ترقی نمی‏خواهیم! ما می‏خواهیم الاغ سوار بشویم! ... آقای کارتر، عقیده‏اش این است [البته‏] عقیده‏اش نیست، حیله این است. او خیال می‏کند این حیله‏ها را دیگر مردم می‏پذیرند. آقای کارتر باید بداند که دیگر این حیله‏ها، بازیها را دیگر کسی نمی‏پسندد از او؛ دیگر مردم فهمیده‏اند قضیه را.

در هر صورت این را من به همه آقایانی که ملاقات کردم عرض کردم که ماها همه مکلف هستیم؛ یعنی منِ طلبه که اینجا نشسته‏ام، آن آقا که آنجا نشسته است، شماها در هرجا هستید و در هر صورتی که هستید، تکلیف الآن دارید؛ یعنی تکلیف دارید که با این قیامی که ملت ایران الآن کرده است، با این اشتراک داشته باشید. شما در اروپا هستید نمی‏توانید که دیگر [اینجا] میدانی نیست که در جنگ بروید، [ایران‏] میدان است و [مردم‏] مبارزه می‏روند و کتک می‏خورند و- عرض می‏کنم که- کشته می‏دهند و خون می‏دهند؛ اینجا این جور نیست؛ شما می‏توانید با تبلیغاتتان، شما هر یکی‏تان با ده نفر، بیست نفر از همین اروپاییها آشنایی دارید، رفاقت دارید، به آنها بگویید مطلب را. اینها تبلیغ کرده‏اند بر ضد ایران، بر ضد اسلام. شما مطلب را بگویید که آقا دعوای ما بر سر این حرفها نیست که به ما آزادی داده‏اند [و ما آن را] نمی‏خواهیم؛ که همه حرف مردم ایران این است که ما آزادی می‏خواهیم و نداریم. به ما خیانت کرده‏اند. اموال ما را دارند می‏دهند به امریکا؛ نفت ما را دارند می‏دهند به امریکا. چنان هم نفت را می‏دهند که بعد از سی سال دیگر، به گفته شاه ما نفت نداریم؛ نداریم آقا! کی این «نداری» را برای ما آورده؟ ایشان. ما نفتمان از بین می‏رود؛ کی از بین برده؟!

برای اینکه بی‏اندازه دارد می‏فرستد؛ از اندازه احتیاجات مملکت زیادتر دارد می‏فرستد، نه هیچ چیز به دست مملکت می‏آید، [نه نفتی باقی می‏ماند]؛ مردم این خیانتها را [می‏بینند و] می‏گویند: ما نمی‏خواهیم این خائنها را. می‏گویند: اینها خیانتکارند، این خائنها را نمی‏خواهیم. داد مردم این است.

شما مردم که اینجا هستید، منِ طلبه‏ای که اینجا نشسته‏ام، شما آقایی که آنجا نشسته‏ای، آن دانشگاهی و دانشکده‏ای، آن دبیرستانی، آن همه زن و مرد، این کار از شما بر می‏آید که هر کدام در هرجا که هستید، با آن عده‏ای که تماس دارید، مسائل ایران را طرح کنید. اگر چند هزار جمعیت اینجا که ایرانی هستند هر کدام به بیست نفر، به ده نفر که بتواند؛ به مردم بگویند مطلبشان را، یک موجی در اینجا پیدا می‏شود که خدمت است. لازم نیست که ما راه بیفتیم برویم ایران. از من هی می‏پرسند بعضیها که ما برویم آنجا؟ نخیر، این کاری [که‏] شما می‏توانید اینجا بکنید، این هم خودش یک نقشی است که شما در این مملکت که هستید، در فرانسه هستید، در آلمان هستید، در هر جا، امریکا، هر جا، هر کدامتان در آن مدرسه‏ای که می‏روید، در آن مؤسسه‏ای که می‏روید، وقتی ده نفر را می‏بینید بایستید حرفتان را بزنید به ایشان؛ بایستید، زبان آنها را که می‏دانید، صحبت که می‏توانید بکنید، بایستید صحبت کنید با ایشان؛ بگویید که ایران الآن وضعش چه جور است؛ گرفتاری مردم چیست؛ گرفتاری مردم زیر سر آقای کارتر و امثال اینهاست؛ زیر سر شوروی [و امثال اینهاست‏]؛ او گاز ما را دارد می‏برد، و او نفت را می‏برد؛ غارت دارند می‏کنند. اینها را به مردم بگویید. اگر چنانچه تبلیغات تأثیر دارد، شما بعد از این مدت، شاید یک مدت کوتاهی بتوانید که مطلبتان را به این توده‏های مردم که تبلیغات آنها ممکن است آنها را مُعْوَج و منحرف کرده باشد، به این توده‏های مردم مطلبتان را حالی کنید. یک جمعیت زیادی می‏توانند [مطلبتان را بشنوند و پشتیبان شما شوند]؛ اینها یک جمعیت زیادی [هستند] که [وقتی‏] پشتیبان شما شدند، [کمکتان می‏کنند]؛ آنها هم انسانند.

وقتی که یک ملت مظلوم [را عمال شاه غارت کرد]، ایشان که زراعت ما را به هم زد، نفتمان هم که دارد می‏رود، ما بعد از چند سال دیگر [که‏] نه زراعت داریم، نه نفت داریم، این ملت چطور زندگی بکند؟ فریاد ملت ما این است که این خائن باید برود و مرگ بر این سلطنت! و ان شاء اللَّه می‏رود. وقتی ملت یک چیزی را خواست، ان شاء اللَّه انجام می‏گیرد. شما می‏توانید تبلیغ بکنید، و یک ارزشی دارد این کار شما و مسئولید پیش خدا. خیال نکنید که ما حالا اینجا هستیم و الحمد للَّه راحت! نخیر، شما مسئولید پیش خدا. هر کدامتان مسئولید که در هر جا که هستید، با آن کسانی که ملاقات می‏کنید حرفهایتان را بزنید، حالا او از شما می‏پذیرد یا نپذیرد کاری نداشته باشید. شما این تبلیغتان را بکنید و تبلیغات تأثیر دارد؛ کم کم یک موجی در اروپا پیدا می‏شود [برای‏] کمک [به‏] ایرانی‏ها، و رؤسایشان ممکن است یکوقتی مجبور بشوند که آنها هم دست بردارند از ما.

ان شاء اللَّه خداوند شما، همه را توفیق بدهد، مؤید باشید. و همه‏تان برای ایران، برای اسلام، یک افراد شایسته بشوید جدیت کنید که خدمتگزار بشوید به این جمعیتی که در راه شما، در راه مصالح کشور شما، دارند الآن خون می‏دهند، توی حبسها هستند از همه طبقات؛ شما کمک کنید به آنها و دعا هم به آنها بکنید. و خودتان را هم ارزشدار بکنید که مثل این هیأت حاکمه و اینها، فردا نیایید آنجا، شما هم همین جور، وقتی پستی دستتان بیاید همان طور بشوید. غالباً ماها وقتی که چیزی دستمان نیست؛ بله، خوب و چیز است! وقتی دستمان آمد دیگر این طورها نیست! نه، جدیت باید بکنید؛ خودتان مهذب کنید و تمسک به اسلام بکنید و اعمالتان را تطبیق بکنید با احکام اسلام؛ افراد شایسته‏ای بشوید که بعدها ان شاء اللَّه امید است زود باشد آن وقت که مقدرات مملکت دست خود اهل مملکت بیفتد و شماها هم وارد بشوید در مملکتتان و اداره کنید مملکت خودتان را؛ و من از اینکه منزل ما محقر است و آقایان [زیادند] و جا نمی‏شود، معذرت می‏خواهم ولی خوب، همین است باید بسازید دیگر.» 0صحیفه امام، ج‏4، ص: 96 ـ 107)

ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره کارنامه سیاه رژیم و نقش قیام للَّه (1357)

«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی‏ وَ فُرادی‏؛[6] خداوند تعالی تکلیف ما را معین فرموده‏اند: به رسول اکرم می‏فرمایند که بگو به مردم که فقط من یک موعظه دارم- واعظ، خدای تبارک و تعالی، واسطه تبلیغ پیغمبر اکرم- موعظه، یک موعظه فقط انَّما، فقط یک موعظه من به شما بگویم، گوشها باز است که یک موعظه به این اهمیت [را بشنود] که خداوند می‏خواهد بفرماید و مأمور کرده است پیغمبر اکرم را و موعظه هم یکی هست: أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ‏ موعظه این است که برای خدا قیام کنید، آن هم «مَثنی‏ وَ فُرادی‏»؛ آن یک موعظه این است که به امت امر می‏فرماید به وسیله رسول اکرم، که‏ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ‏: برای خدا قیام کنید؛ نهضت کنید؛ دو تا دو تا؛ اقل اجتماع؛ اقل جمعْ؛ دو تا دو تا؛ تنهایی هم وسیله است؛ اجتماعی حتی تا دو نفر دو نفر، و «فُرادی‏» تنهایی.

حضرت موسی- سلام اللَّه علیه- مأمور شده بود که خودش برود و فرعون را دعوت کند. آن فرعون، آن هم با آن بساط. فرعون بیشتر از فرعونِ ما بساط داشت. از اهرام مصر معلوم است، می‏گویند [از] اهرام مصر معلوم است که دستگاه [فرعون‏] دستگاه بزرگی بوده؛ دعوایش‏[7] هم دعوای الوهیت بوده است؛ [حضرت موسی به‏] تنهایی مأمور شد که برود دعوت کند فرعون را. حضرت موسی خواهش کردند که برادرم هم همراهم باشد ... پشت من باشد. بعد امر شد که بروید شما دو نفر؛ بروید سراغ فرعون و دعوت کنید فرعون را، شاید آدم بشود، شاید بترسد.

این‏ مَثْنی‏ وَ فُرادی‏ در اینجا [به این صورت است که‏] حضرت موسی- سلام اللَّه علیه- اول‏ فُرادی‏ بود و مأمور شده بود که برود؛ بعد، از خدای تبارک و تعالی خواست که برادرم هم باشد. بعد هم امر شد که بروید شما دو نفر؛ بروید سراغ فرعون و دعوتش کنید به حق. همچه نیست که حالا باید ما منتظر بشویم برای قیام برای خدا که وسایل و پول زیاد جمع بشود و نمی‏دانم، توپ و تانک پیدا کنیم. وقتی قیام برای خدا شد، للَّه شد، [تکلیف روشن است‏] مهم این است که قیام برای خدا باشد.

نهضت شما، نهضت برای حق تعالی باشد، برای مصلحت مسلمین. این چیزی است که خدای تبارک و تعالی می‏خواهد که اهتمام انسان داشته باشد به امر مسلمین:

من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم‏[8]؛

کسی که صبح کند و مُهْتَم نباشد، اهتمام به امر مسلمین نداشته باشد، مُسْلم نیست. مسلمان این است که برای مصالح مسلمین اهمیت قائل بشود. مصلحت یک امت الآن در میان است. مسأله شخصی نیست، که یک کسی برای شخص خودش بخواهد یک کاری بکند، کاری انجام بدهد، تا کسی عذر داشته باشد که خودش برود انجام بدهد؛ مصلحت اسلام است که از همه چیز عزیزتر است. مصلحت یک امت است؛ یک امت سی و چند میلیونی الآن در تحت فشار است هر روز. هر روز کشته‏ها می‏دهند، هر روز حبسیها دارند. الآن که ما اینجا نشستیم، در ایران نمی‏دانیم که الآن چه خبر است. به ما هر روز [خبر] می‏رسد به اینکه فلان شهر، فلان شهر، فلان شهر، فلان مدرسه، فلان دانشگاه، مردم قیام کرده‏اند، مردم نهضت کرده‏اند، تظاهرات کرده‏اند. تظاهرات این طور که نیست؛ [بدون قربانی باشد] ... این فشارهایی که پنجاه سال عقده شده است در دل مردم، حالا که یک راه نفسی برای خاطر همان اجتماعی که کرده‏اند، همان وحدت کلمه‏ای که پیدا کرده‏اند، حالا یک راه نفسی پیدا شده است و مردم عقده‏های پنجاه ساله را دارند حلش می‏کنند؛ و قیام برای خداست، برای مصلحت مسلمین است، برای اسلام است.

شما ببینید چه جنایت بزرگی [است‏]، در تمام جنایتهایی که این مرد کرده است؛ همه خیانتهایی که این مرد کرده است؛ از دادن نفت ما به خارج، از خراب کردن وضع زراعت ما، از خراب کردن فرهنگ ما، از دست دادن حیثیت نظام ما؛ همه اینها را یک طرف بگذارید، قضیه تغییر تاریخ را یک طرف. تغییر تاریخ اسلام به تاریخ گبرها[9] را شما اگر در یک طرف ترازو بگذارید، خیانتهای این آدم و جنایتهای این آدم و همه چیزهای دیگری که از دست داده‏ایم ما به واسطه این [شخص‏]، در یک طرف بگذارید؛ این اهمیتش بیشتر است و گمان نکنید که اگر ملت مهلتش داده بود، همین [یک‏] قدم بود؛ این همین است که زرتشتیها، به حَسَب آن زمانها، زرتشتیها نوشتند ...، به شاه نوشتند: تا کنون کسی پیدا نشده است که به اندازه شما به مذهب ما خدمت بکند! به مذهب زرتشتیها، آتش‏پرستها خدمت بکند! این قدم اولش بود که تاریخ را تغییر داد؛ قدمهای دیگری داشت که بحمد اللَّه ملت توی دهنش زد. حتی تاریخ را هم برگردانید به نحو اول! این تودهنی که الآن از این ملت خورده است، دارد یکی یکی این پایه‏هایی که تا حالا بالا برده بود، یکی یکی دارد خراب می‏شود و شما باید صبر کنید، باید حوصله داشته باشید، و اینها یکی بعد از دیگری خراب خواهد شد. قضیه «حزب رستاخیز» با آن بساطی که ایشان در این چند سال راجع به حزب رستاخیز درست کرد و آن قدر ثناخوانی برای خودش کرد و خلاف قانون هم بود، و لیکن خوب ایشان کرد- اینکه قانون نمی‏فهمد- و اعلام کرد که هر کس که وارد حزب رستاخیز شد، شد؛ هر که نشد، تذکره‏اش را بگیرد و برود از این مملکت، دیگر این، اهل این مملکت نیست، این مطلب به آن بزرگی در نظر او یکدفعه ریخت؛ حالا [چنان‏] شده [که‏] حزب رستاخیز را می‏گویند حزب نیست الآن، قبولش ندارند! این پایه‏ها دارد می‏ریزد. این طوری تغییر کرد تاریخ دوباره به تاریخ اول؛ و حزبش هم از بین رفت.

منتها الآن خطری که [در] پیش است قضیه نقل دادن مال ملت است به خارج. امروز دو تا اطلاع به من دادند: یک اطلاع از ایران؛ یکی هم یکی از آقایانی که اینجا اطلاعاتی داشت، داد. اینکه از ایران اطلاع داده بودند به وسیله بعضی آقایان فرمودند اینکه دیروز ظاهراً طلاها و جواهرات سلطنتی و اینها را حمل کرده‏اند به امریکا و همه را بردند؛ پدرش هم همین کار را کرد.

وقتی که رضا شاه را متفقین آمدند و از ایران خارج کردند، آن، قصه [ها] دارد، در [میان‏] همه این قصه‏ها [یکی اینکه‏] ... سه قوه بزرگ انگلستان، شوروی و امریکا ... ریختند در مملکت ما، در زمان جنگ عمومی‏[10] از سه جا حمله آوردند به مملکت؛ و این نظامی‏[11] که رضا خان می‏گفت- که ما دیگر، [قوی هستیم‏] همان حرفهای این [شاه‏] را آن هم می‏زد، یک خرده‏ای این غلیظتر، حالا می‏گوید نظام ما کذاست و ما دیگر ممالک کذا، و از این حرفهای نامربوط، حتی به قدر یک ساعت شاید مقاومت نکردند و رفتند ....

خوب، این یک مصیبتی بود که به ملتی وارد شد که اجانب وارد مملکتش شدند. این هم با آن حال جنگ وارد شدند و می‏خواستند که عبور کنند، و یعنی استقرار پیدا بکنند، و در جنگی که با آلمان داشتند، اینجا «پل پیروزی» به اصطلاح خودشان باشد؛ به جای اینکه این مملکت ما ملت ما عزادار باشد، خدا می‏داند که خوشحال شد؛ و برای اینکه رضا خان را بیرونش کرد. یک همچو «محبوبیتی» ایشان داشت! مثل محبوبیتی که حالا ایشان دارد! که «شاهدوستْ» مردم ایران! یک همچو شاه دوستی [ای‏] داشتند که سه تا مملکت، ارتششان وارد شد به مملکت ما و قبضه کرد؛ مملکت ما را قطعه قطعه گرفتند، خطر از همه [جهت‏] بود، [مردم‏] نمی‏دانستند که آنها دیگر کاری به مردم ندارند اینها کار خودشان را دارند؛ اما خطر بود برای مملکت همه جور؛ در عین حالی که خطر بود، مردم خوشحالی می‏کردند که خوب شد اینها آمدند این مردکه رفت! شرش را کندند بردندش. یک همچو وضعی مردم در زمان آن آدم داشتند؛ و اگر این قیام مردم نبود و این نهضتی که در آخر از مسلمانها و از ایرانی‏ها- خداوند ان شاء اللَّه نصرتشان بدهد- اگر این مطلب نبود، این آقا ... خیلی نقشه‏ها داشتند.

آن وقت که رضا شاه را آمدند و کلکش را کندند، آن وقت برای من یک نفر آدم مطلعی از یکی از صاحب منصبها که همراه او رفته بود تا یک جایی، تا مثلًا یک دریا یا آن طرف به جزیره موریس، او گفته بود که یک کشتی‏ای که ایشان را سوار کردند حامل چمدانهای خیلی زیاد از جواهرهای سلطنت ایران [بود]- این جواهر «سلطنتی» نه اینکه مال سلطان است، جواهرهای سلطنتی پشتوانه مملکت ماست که اینها دارند حمل می‏کنند می‏برند- اینها را پیش خودش آورده بود و انبار [کرده‏] بود؛ این [رضا خان را] بردند. در بین دریا یک کشتی که مال حمل دواب بود؛ یعنی مال حیوانات، حمل حیوانات بود- این را من نقل می‏کنم از یک کسی که او از یک صاحب منصب نقل کرده که همراه او بوده- یک کشتی‏ای که مال نقل حیوانات بود، آمدند متصل کردند به این کشتی‏ای که این حیوان تویش بود؛ بعد به او گفتند که پاشو بیا اینجا! خوب مأمور بودند و حرکتش دادند از این کشتی به [آن کشتی‏]، خیلی خوب، چیزهای ما هم هست؛ چمدانها. گفتند: می‏آوریم. ایشان را بردند به آنجا، چمدانها را هم بردند برای خودشان. آن وقت یک همچو ضرری به مملکت ما وارد کرد، آخرِ رفتنش؛ و آن وقت گورش را گم کرد، مع ذلک این کار را سرِ ما آورد که جواهرات سلطنت را چندین چمدان حمل کردند و آن هم [از دست رفت‏]. امروز تلفن کردند [در مورد] اینکه ایشان‏[12] جواهر سلطنتی و جواهرهای سلطنتی، طلاهای سلطنتی را ...، فرستادند برای امریکا. حالا گیر ایشان بیاید یا گیر مملکت امریکا بیاید، این را ما نمی‏دانیم. از جیب ملت ما رفت. ملت ما نشد که جلویش را بگیرند. اینها نباید بگذارند خودش برود؛ این آدم قاچاق [را] نمی‏شود جلویش را گرفت؛ این را باید نگهش دارند و ازش بگیرند این چیزها را ان شاء اللَّه.

و خبر دوم [اینکه‏] ... یکی از آقایان که مطلع بود اینجا به من گفت؛ گفت که ایشان تمام آن چیزهایی که در آن جزیره‏ای‏[13] که برای قماربازی درست کرده بودند و مخارج فوق العاده کرده بودند آنجا، بناهای فوق العاده کرده بودند برای اینکه الواطهای دنیا بیایند آنجا، قماربازی بکنند، ایشان گفت که- که اینها از «بنیاد پهلوی» یعنی از موقوفات مردم و از چیزهای دیگری که همه‏اش مربوط به مملکت خودمان بوده، از اینها درست کرده بودند آنجا- ایشان گفتند که اینها را به شرکت نفت فروخته و پولش را هم گرفته. اینها الآن دارند می‏بینند که نزدیک است بروند سراغ کارشان، دارند مالیه این مملکت را [می‏برند]، تا حالا هر چی خوردند، خوردند و هر چی بردند، بردند، حالا هم تتمه‏ای که مانده، دارند حمل می‏کنند برای جای دیگر. مملکت ما یک همچو وضعی الآن دارد؛ و بعضی آقایان می‏گفتند بگذارید خودش برود، هر کاری می‏خواهد بکند، اینها را ببرد، می‏ارزد به اینکه خودش برود، و اینها را هم بر فرض اگر ببرد، می‏ارزد.

الآن ملت ما قیام کرده است و قیام بی‏نظیر. من نمی‏گویم کم نظیر، قیام بی‏نظیر در تاریخ ایران. شما در تاریخ ایران سراغ ندارید یکوقتی همه [جمعیت‏] مملکتی راجع به یک مقصدی قیام بکند. اگر قیامها بوده، تهران قیام کرده؛ [در] قیام مشروطه، تبریز و رشت قیام کرده‏اند و کم کم درست شد مطلب، بعضی شهرهای دیگر هم به آنها [پیوستند]؛ اما قیام همگانی که الآن هست که الآن هر دفعه‏ای که به ما اطلاع می‏دهند از یک شهرهایی که تا کنون ما قیام اینها را هم شنیده بودیم یا نشنیده بودیم، در آن شهرها تظاهرات می‏شود و آدم کشته می‏شود و آدم می‏کشند و همین حرفها هست و از همه، وقتی که بپرسی، همه یک مطلب دارند و آن این است که «مرگ بر این سلطنت پهلوی»؛ یک همچو چیزی شما سراغ ندارید. قیامهایی که در ایران شده است، زیاد است؛ در ایران انقلاباتی شده؛ اما یک همچو انقلابی که سرتاسر مملکت را بگیرد و کشور ما به تمام اقطارش یک مطلب را همه بگویند، این تا کنون نشده است؛ و این با اراده حق تعالی شده. دست بشر قدرت اینکه یک همچو کاری را انجام بدهد، ندارد. بگویند کی این کار را کرده؟ ... این را خدای تبارک و تعالی کرده، با اراده خدا شده.

و یک ملت وقتی که همه با هم یک مطلب را خواستند، نمی‏شود با حکومت نظامی و با کودتای نظامی و با این ... شعرهایی که می‏گویند، با اینها نمی‏شود جلوی این ملت را گرفت. این ملت مثل یک سیل خروشانی الآن حرکت کرده برای اینکه این بنیاد پهلوی را بکَند؛ و این خواهد شد. خیال نکنید بترسند از اینکه امریکا ابرقدرت است و شوروی ابرقدرت است و اینها؛ همچو ترسی نمی‏کنند؛ همچو چیزی نمی‏شود، به خلافِ خواست یک ملتی آن هم خواست مشروع، آن هم خواست صحیح. از همه اینها بپرسید خوب شما چه می‏خواهید؟ چرا برود این آدم؟ می‏گویند: این آدم خیانت به ما کرده. ما پنجاه سال در گرفتاری و اختناق به سر بردیم، می‏خواهیم آزاد باشیم. آزادی یکی از اموری است که اول حقی است که بشر دارد؛ حق ابتدایی است که بشر دارد که باید آزاد باشد. در آرای خویش آزاد باشد، در اعمالش آزاد باشد، خودش در مملکتش آزاد باشد.

و [در] پنجاه سال جنایت این پدر و پسر، این مملکت بوی آزادی به خودش ندیده بود، نه مطبوعاتشان آزاد- نه حالا، که شما خیال کنید؛ زمان رضا شاه هم همین بود- و من یادم است؛ نه مطبوعات ما آزاد بود، نه مردم در حرفهایشان آزاد بودند، نه تبلیغات آزادی داشتیم، نه اهل منبر ما می‏توانستند یک مطلب حقی بگویند، نه علمای ما می‏توانستند یک مطلبی بگویند، نه بازاری و دانشگاهی و جبهه‏های سیاسی می‏توانستند یک حرفی بزنند. یک کلمه می‏گفتند جایشان توی زندان بود، و آن زجرها و آن بساط و اره کردن پای [زندانی‏] و این مسائلی که شنیدید؛ سوزاندن، مثلًا یک آدمی را داغ کردن، خواباندنش روی یک جایی زیرش را ظرف گذاشتن و سرخ کردن، این طور چیزها بود در کار. متخصصین، از قراری که می‏گویند، متخصصین اسرائیلی، می‏آمد [ند] برای اینکه کیفیت زجر مردم را [یاد بدهند] متخصص می‏آوردند که چه جوری زجر روحی بکنند، چه جوری زجر جسمی. این طور نقل می‏کنند.

یک همچو مملکت پر زحمتی که مردم دیگر خسته شدند، مردم دیگر به جان آمدند؛ و لهذا جوانهایشان را دارند می‏بینند که کشته دارد می‏شود، مع ذلک پدر می‏گوید که نه، من مفتخرم که در راه خدا، در راه آزادی مملکتم، یک همچو چیزی شده است. مردم این طور الآن شده‏اند؛ و اینکه به جان آمده‏اند مادرها؛ بعضی شان پیش من آمدند و اظهار این معنی را کردند که نه، ما راضی هستیم، ما فدایی داده‏ایم؛ چطور است؛ و خداوند، ان شاء اللَّه، اجر به آنها عنایت کند.

الآن این مملکت ایران یک مملکت انقلابی [است‏] و مردم شده‏اند یک مردم انقلابی؛ و این مردم انقلابی را به این چیزها نمی‏شود ساکت کرد. اینها آنچه که می‏خواهند که عبارت از آن قدم آخر است که دست خیانتکارِ اجانب از مملکتشان کوتاه بشود و همه مقدرات مملکت دست خودشان باشد، خودشان اداره کنند مملکتشان را، خودشان اداره کنند فرهنگشان را، خودشان اداره کنند نظامشان را؛ همه، دست خودشان باشد؛ یک همچو چیزی مقصد عمومی ملت ماست و مثل سیل خروشان دنبال این مطلب دارند می‏روند و کسی نمی‏تواند دیگر جلوی اینها را بگیرد؛ و لهذا الآن [بیگانگان‏] در تفکرات هستند، در مطالعات هستند؛ هم امریکا، هم شوروی. همچو نیست که بشود اینها توپ و تانک بیاورند ... این حرفها نیست که این دو تا قدرت هم هر دو مقابل هم ایستادند؛ اگر او یک کاری بکند او می‏زند به او. آنها خودشان با هم نمی‏توانند بسازند در این امور. این طور نیست که الآن بریزند و مملکت ایران را [اشغال‏] بکنند و حرفهای نامربوطی که شاه تو دست و دهن می‏اندازد که تجزیه می‏شود مملکت ما! [دروغی بیش نیست‏] تو همه‏اش را خوردی! تجزیه؟ چرا تجزیه می‏شود مملکت؟ ما می‏خواهیم مستقل، [باشیم‏] می‏خواهیم همه را بیرون کنیم از مملکتمان. تجزیه می‏شود؟! چه حرفهایی می‏زنی! یا خیر، [می‏گوید] ... اگر ما برویم کمونیستها می‏آیند! اینها را دیگر خودشان درست می‏کنند. سازمان امنیت یک صحنه‏هایی ... درست می‏کند. بنا داشتند که در دانشگاه یک تظاهرات کمونیستی درست بکنند؛ یعنی سازمان امنیت مأمورهایش را بفرستند آنجا شعار کمونیستی بدهد. در بهشت زهرا هم رفتند همین کار را کردند و شعار کمونیستی دادند، مردم مچشان را گرفتند گفتند: شما سازمانی هستید! شما کمونیست نیستید. اصلًا ایران کمونیست ندارد. [مردم‏] از این حرفها نترسند. این مردِکه‏[14] می‏گوید برای حزب خودش. کمونیست کجا بود؟ در ایران همه مسلمانند. اگر چهار تا بچه هم یک دفعه یک کلمه‏ای بگویند، اینهایی که سازمانی هم نیستند، خوب اینها بازی خورده‏اند. بعد وقتی مطلع شدند که مسأله [چیست؛ کنار می‏کشند].

کمونیست کی است؟ سی میلیون جمعیت مُسْلم می‏گذارد کمونیست در ایران پیدا بشود؟ کمونیست طرحی شکست خورده است در دنیا. اصلًا شکست خورده برای اینکه فهمیدند که اصل قضیه مارکسیست و کمونیست قضیه تخدیر است! ملتها را می‏خواهند خواب کنند با این حرفها. شوروی می‏خواسته ملتها را خواب کند با این حرفها، با مسئله کمونیست را پیش آوردن. چین مسئله کمونیست را پیش برده بود! این حرفها نیست در کار. اینها، بزرگها می‏خواهند کوچکها را بخورند، مملکت دیگران را بخورند، این حرفها را پیش آوردند مردم را بازی بدهند. [عده‏ای‏] هم بازی خورد [ند]؛ منتها جوانهای ما قدری شان هم بازی خورده‏اند و خیال می‏کنند که مسئله‏ای است مسئله کمونیست. اصلًا در دنیا دیگر این مطلب شکست خورده و قابل اعتنا نیست.

در هر صورت آنچه من الآن برای شما خیلی لازم می‏دانم، و هر وقت که آقایان اینجا آمده‏اند، سفارش کرده و عرض کردم به آنها، این است که تکلیف حالای ما که اینجا هستیم، من و شما که در خارج از کشور هستیم، هر جا هستیم، در هر جا، تکلیف ما چیست. این تکلیفی که همه می‏توانید به آن عمل بکنید و مؤثر است به نظر من، و اگر دنبالش را بگیرید زیاد هم مؤثر است، آن این است که هر کدام در هر جا هستید تبلیغ کنید مطلب خودتان را؛ یعنی شما مدرسه می‏روید، در دانشگاه می‏روید، خوب، هستند آنهایی که رفقای [شمایند، به آنها بگویید] زراعت ما را از بین برده است، فرهنگ ما را عقب دارد می‏برد و نمی‏گذارد جوانهای ما رشد بکنند؛ و مراکز فساد این قدرها درست کرده‏اند برای اینکه جوانهای ما را فاسد بکنند؛ اینها همه نقشه‏هایی است که کشیده‏اند و دیگران کشیدند و اینها پیاده می‏کنند برای اینکه این اجزای مملکت ما را نسبت به امور اجتماعی لا ابالی کنند؛ یعنی کاری به دین نداشته باشند، یک کاباره‏ای باشد برویم توی آن یک چند ساعتی [عیشی‏] بکنیم! یک مرکز فسادی باشد برویم آنجا یک عیش مختصری بکنیم! دیگر به ایران چه می‏گذرد و به مالیه ایران چه می‏گذرد و به فرهنگ ایران چه می‏گذرد، ما غافل از آن بشویم. شما باید این مسائل را بگویید به اشخاصی که با شما تماس پیدا می‏کنند؛ و آن مقداری که اطلاع دارید، روزنامه‏های خارجی هم دارند، داخلی هم کم کم حالا دارند می‏گویند، آن قدر از اطلاعات که شماها دارید در دسترس رفقای خارجی‏تان بگذارید. الی‏ ما شاء اللَّه جمعیت شما در خارج خیلی زیاد است، و اگر هر یکی‏تان به ده نفر هم مطالبتان را بگویید یک جمعیت زیادی پیدا می‏شود که روشن می‏شوند؛ و کم کم این یک موجی می‏شود طرفدار شما، طرفدار ملت شما، و کار از آن می‏آید. این یک مطلب با ارزشی است برای ما، و یک تکلیفی است برای ما که ما رفقایمان، برادرهایمان، در ایران دارند جوان می‏دهند، در دانشگاه کشته می‏دهند، خون می‏دهند، در بازار و در بیرون، و در مساجد، شما لا اقل این زحمت را برای آنها بکشید، این کمک را به آنها بکنید که با صحبت کردن بتوانید مطبوعات را توجه به این سیر بدهید؛ مجلات را، مطبوعات را [متوجه بکنید]؛ آنها هم پی حرف تازه می‏گردند. پیدا بکنید، همه روزه اخبار را [در] دسترس آنها بگذارید بلکه ان شاء اللَّه یک موج زیادی در اینجا پیدا بشود، [موج‏] بزرگی در اینجا پیدا بشود و خود این مطلب کار شما را آسان کند و این سد را از سر راه این مسلمانها بردارد؛ و بعد ان شاء اللَّه مسائل دیگر پیش بیاید و ما ان شاء اللَّه نقشه یک حکومت عادل شریف [را طرح کنیم که‏] به درد این مستمندها برسد، نه اینکه حکومت برای بزرگها باشد و برای دولتمند [ها]؛ حکومتی باشد که به درد این مستمندها، اینهایی که نه آب دارند و نه برق دارند [برسد].

آقا، شما شاید بی‏اطلاعید خیلی‏تان، من اطلاع دارم که- با من روابط بعضی از این دهاتِ اطراف دارد و اطراف شیراز و آنجاها- که بعض دهاتش هست که آب خوردنی ندارند؛ از یک فرسخی باید بروند از یک آب انباری که آب جمع شده است در آن از زمستان به واسطه بارانها، از آنجا آب بیاورند برای این بچه‏هایشان بخورند. از ما اذن می‏گرفتند و خودشان هم پول می‏دادند، رویش می‏گذاشتند، اذن می‏گرفتند که یک آب انباری برای اهل ده درست کنند که اینها یک فرسخ لا اقل زن و بچه شان نروند برای آوردن آب. اینها می‏گویند «مملکت مترقی»! و «ترقی» شان این است که می‏بینید. آزادی‏اش هم این است که شما می‏بینید؛ در حالی که مملکت آزاد، آزادمردان و آزاد زنان در زمان ایشان! آزادمرد و آزادزن! دیدید که نه مردی آزاد است و نه زنی آزاد است و نه بچه‏ای آزاد است، و هم بچه کوچک را می‏کشند، هم مرد بزرگ را می‏کشند؛ و این طور است که می‏بینید.

به اسم «کولی»! حالا دیگر این اسمی است تازه پیدا شده؛ ظاهراً به اسم کولیها می‏ریزند توی یک مدرسه، می‏ریزند توی دانشگاهی، توی یک جایی، می‏ریزند می‏کشند و می‏زنند، و بعد پشت سرشان هم مأمورین انتظامی ایستادند که این کولیها هر کاری دلشان می‏خواهد بکنند. آن وقت [گروه‏] انتقام درست کرده بودند و منزلهای مردم را منفجر می‏خواستند بکنند، و حالا به اسم کولیها می‏ریزند. در مدرسه فیضیه هم که ریختند، به اسم دهقانها ریختند[15] دهقانها! که بعضی از آقایان می‏گفتند: این «دهقانها» چطور همه شان ادکلن زده بودند! [خنده حضار]. [اینکه ظاهرش‏] فلان جور بود؛ این چه دهقانی بود! این سازمان امنیتیها به اسم دهقان ریختند مدرسه فیضیه را آن طور [ویران‏] کردند، حالا هم به اسم «کولی» این کار را می‏کنند. در هر صورت ماها مکلفیم همه‏مان؛ و ما باید با برادرهای خودمان که در راه ملتشان قیام کردند، همراهی بکنیم. همراهی شما آقایان [این است که‏] اینجا می‏توانید تبلیغات بکنید به هر مقداری که خودتان مطلعید که باید بکنید؛ من اطلاعی ندارم.

و من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه‏تان را می‏خواهم، سلامت همه‏تان را می‏خواهم، دعا به همه‏تان می‏کنم. ان شاء اللَّه ایران یک ایران مستقلی بشود، یک ایران آزادی بشود، یک ایرانی بشود که مال خودتان باشد؛ نه ایرانی که الآن مال خودمان نیست و هر کس از هر طرفی یک [سرمایه‏اش‏] را دارد می‏برد: یکی گازش را می‏برد، یکی نفتش را می‏برد، یکی مسش را می‏برد، یکی جنگلش را می‏برد، یکی مرتعش را. اینکه عرض می‏کنم، سند داریم ما که مراتع خوب ایران را به ملکه انگلستان و چند نفر از ثروتمندان آنجا دادند. جنگلهای خوب ما را ظاهراً به اتریش دادند و [ادعا] کردند که آنها دارند [جنگلهای ملی شده را احیا می‏کنند]؛ «ملی» کردن! این پولش تو جیب خود آقا می‏رود و می‏دهند به خارجیها. این ملی کردن [است‏] که آقایان [شعارش را می‏دهند] نه دامداری شما دارید، نه جایی دارید که [دامداران‏] گوسفندهایشان در آنجا بروند چرا بکنند، که دامهایشان آنجا چرا بکنند. این از دامداری ایران. از بین رفت. حالا گوشت از خارج می‏آورند؛ گوشتهای یخ کرده را از خارج می‏آورند. ایران احتیاجی به اینها نداشت. به برکت این شاه ما دامداریمان از بین رفت؛ زراعتمان از بین رفت؛ نفت را دارند همچو می‏برند که تا بیست سال دیگر مثلًا سی سال دیگر، به قول ایشان تمام می‏شود. این طور می‏برند! با لوله‏هایی که می‏گویند آدم صاف می‏رود توی آن لوله‏هایی که نفت از آن می‏برند. یکی و دوتا هم نه، چقدرها! در هر چند دقیقه یک کشتی بزرگ را پر می‏کند! همین طوری دارند می‏برند؛ همین طور. عوضش هم پایگاه برای امریکا دارند درست می‏کنند؛ اسلحه می‏خرند. خیال می‏کنید اسلحه برای ما می‏خرند، [این‏] اسلحه را اینهایی که در ایران هستند، بلد نیستند که استعمال کنند، اینها پایگاه می‏خواستند درست کنند در ایران؛ و نفت ما را می‏برند، برای خودشان پایگاه در ایران [درست می‏کنند]، عوضش پایگاه درست کردن برای امریکاست! این وضع زندگی ماست؛ و این وضع ترقی ما و یک جامعه مترقی! که کارتر می‏گوید یک جامعه مترقی و یک ملت آزاد! «آزادی تند»، «دموکراسی تند» به مردم داده! این دموکراسی تندی است که ملاحظه می‏کنید، آن هم وضع جامعه مترقی است که ملاحظه می‏کنید. ان شاء اللَّه خدا همه‏تان را حفظ کند. موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 108 ـ 120)

ـ سخنرانی در جمع گروهی از روشندلان؛ بصیرت قلبی- پاسخ به اتهامات ناروا (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من از شما روشندلان تشکر می‏کنم که تشریف آوردید از نزدیک شما را ببینم. و من روی اسلامیِ نورانیِ شما را می‏بینم. و به شما مژده می‏دهم که خدای تبارک و تعالی یار شماست، یار همه است. و از خدای تبارک و تعالی توفیق و سعادت شما را خواستارم. و این معنا را باید بدانید که انسان به روحْ انسان است. انسان به بصیرت، بصیرت قلبی، انسان است. این آلات ظاهری آلاتی است که وسیله است، و اینها از بین رفتنی است، آنکه باقی می‏ماند روح انسان است. و آنچه در انسان سعادت را ایجاد می‏کند، بصیرت انسان است. و من امیدوارم که شماها بصیرت به طور کامل داشته باشید؛ و خدای تبارک و تعالی به شما توفیق و سعادت عنایت کند.

و چیزی که می‏خواهم به شما آقایان عرض بکنم این است که ما امروز مبتلا هستیم به یک شایعه‏هایی که روی آن شایعه‏ها می‏خواهند این نهضت را نگذارند تحقق پیدا کند. یکی از شایعه‏ها، که شایعه‏سازان نشرش می‏دهند و گاهی برای ما می‏نویسند، گاهی در نطقهای اشخاص دیده می‏شود- حتی شنیدم که دیشب هم در مسجد امام‏[16] یک آقایی همین معنا را گفته است- این است که فلانی اصلًا دست به او نمی‏رسد؛ هیچ کس نمی‏تواند با او ملاقات کند؛ فقط چند تا اهل علم، چند تا معمَّم. همین یک کانال است، و آن کانال معمّمین، مردم دیگر اصلًا ملاقات با ایشان نمی‏کنند. شما الآن آقایانی هستید که روشندل هستید و آمدید اینجا و از نزدیک دارید مرا می‏بینید. و هر روز قریب چند صد نفر در اینجا می‏آیند. و بسیاریشان می‏آیند در این منزل، در این اتاق، به اندازه‏ای که گنجایش دارد اینجا، از اشخاص مختلف. این طور نیست که اینها می‏گویند، مغرضین می‏گویند، که یک کانال فقط فلانی دارد. من هیچ کانال خاصی ندارم. من هیچ اصحابی ندارم. من با همه مردم، با همه قشرها ملاقات می‏کنم. مطالب همه را می‏شنوم. کاغذها به من می‏رسد. و همه اخبار که در ایران واقع می‏شود آنهایی که مهم است و باید به ما برسد می‏رسد. من هم گوش می‏کنم رادیو را در وقتی که اخبار را پخش می‏کند؛ و هم نگاه می‏کنم تلویزیون را؛ هم تمام، یعنی اکثر مطبوعات اینجا- آنهایی که مورد اهمیت است- می‏آیند؛ و هم خلاصه اینها برای من نوشته می‏شود می‏آید؛ و هم اخبار همه جا به وسیله وزیر ارشاد برای من می‏آید؛ و هم اخبار مملکت به وسیله ژاندارمری کل و رئیس ارتش، و عرض می‏کنم که جاهای دیگر، شهربانی، برای من می‏آید. من بی‏خبر نیستم از اوضاع مملکت. اینها یک دسته مُغْرِض هستند که خیال می‏کنند مرا توی چیزی- جعبه‏ای گذاشته‏اند، درِ آن را قفل کرده‏اند، درِ آن را هم یکی دو تا معمَّم باز می‏کنند و مرا می‏بینند، و دیگر مردم دیگر نمی‏بینند! شما الآن می‏بینید و می‏شنوید که بیرون این خانه چه اشخاص و چه جمعیتی هستند ... چه اشخاصی هستند؛ چه جمعیتهائی هستند؛ که من باید گاهی در این اتاق، گاهی در بیرون [باشم‏] بله، اگر توقع این است که من با یکی یکی افرادی که روزی چند هزار نفر در اینجا مجتمع می‏شوند، من به یکی یکی وقتِ خاصی بدهم، خلوت بدهم، من وقت خلوت ندارم که بدهم. همیشه از صبح که من پا می‏شوم تا ظهر، جمعیتهای متعدد می‏آیند، عده کثیری هم در این اتاق می‏آیند، با من ملاقات می‏کنند. حتی منتشر کردند که این کسی که گفتند دیشب در مسجد امام صحبت کرده است که آقای نجفی‏[17] هم حتی آمدند منزل، ایشان راهشان ندادند. آقای نجفی دیشب پیش من بودند. کی راهشان نداده است؟ مگر آقای نجفی را می‏شود کسی راه ندهد؟ دیشب آقای نجفی قریب سه رُبْع ساعت، یک ساعت، اینجا من خدمتشان بودم.

من نصیحت می‏کنم به این آقایان، من عرض می‏کنم به این آقایان که یا تحت تأثیر اشخاص و گفته‏های اشخاص واقع نشوند؛ یا اعمال غرض نکنند. بعضی از اشخاص غرضمندند؛ لکن بعضیها این طور نیست؛ فقط کنار نشسته‏اند، هر کس هر چه می‏گوید باورشان می‏آید، و آن وقت هم منتشر می‏کنند. خوب، این خلاف انسانیت است، خلاف اسلامیت است که انسان هر چه شنید فوراً پخشش کند در همه جا که با فلانی هیچ کس ملاقات نمی‏کند. آقای نجفی هم رفتند آنجا راهش نداده‏اند! خوب، این اهانت به یک مسلمانی است مثل آقای نجفی؛ به یک عالمی است که شما بگویید که راهش نداده‏اند آنجا. این چه حرف نامربوطی است که گفته شده است.

من از کسانی که با من ملاقات دارند، می‏بینند من را، و هر روز دارند می‏آیند می‏بینند، خواهش می‏کنم که اینها را بگویند به مردم که ما درِ خانه‏مان باز است. من از بس که ملاقات می‏کنند خسته می‏شوم. خوب، من یک پیرمرد هشتاد ساله هستم، ضعف دارم؛ مع ذلک خوب، وقت دارم برای مردم، و مردم با من ملاقات می‏کنند، اخبار مردم به من می‏رسد. احتیاجات مردم به من می‏رسد. لکن البته مشکلاتشان زیاد است. مشکلات همه زیاد است. و برای رفع اشکالات یک اشخاصی هستند که آنها مشغول‏اند و قشرهایی هستند که مشغول رفع اشکالات هستند، و دولت هم مشغول است، لکن کار زیاد است، اشکالات زیاد است. و خوب است که آقایانی که یک قدری توجه دارند، گویندگان و آنهایی که حرفشان در رادیوها پخش می‏شود، یک قدری ملاحظه کنند؛ خلاف واقع نگویند؛ یا باور نکنند خلاف واقعها را که فلانی یک کانال دارد. «ای امام، حرفهای مردم را گوش بکن»! آقا، حرفهای مردم پیش من است. شما هر حرفی را که می‏خواهید بپرسید که من از مملکت اطلاع دارم، همه جهات را. گزارشهای کردستان هر روز برای من می‏آید. شما چه حرفهای نامربوطی است که می‏زنید و چه تبلیغات سوئی که می‏کنید و غرضمندانه فریاد می‏زنید.

خداوند همه‏تان را ان شاء اللَّه اصلاح کند. و خداوند ان شاء اللَّه این نهضت را به پیروزی برساند[18]؛ و اشخاصی که غرضمند هستند هدایتشان کند. خدای تبارک و تعالی و مسلمین را نصرت و اسلام را قوّت بدهد.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 302 ـ 305)

ـ سخنرانی در جمع مردم و عشایر؛ پاسخ به اتهامات- فلسفه قیام عاشورا (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من باید از آقایان تشکر کنم که تشریف آورده‏اند و از نزدیک با هم ملاقات می‏کنیم، و مسائلی که داریم طرح می‏کنیم. شما فرمودید، و من هم بعض عرایض را عرض می‏کنم.

من می‏دانم که شما آقایان و سایر اهل علم همیشه از اول- از اول نهضت- تا حالا در این نهضت شرکت داشتید؛ و مردم را شماها واداشتید به عمل، و از این به بعد هم امید به شماست. و امیدوارم که از این به بعد هم موفق باشید برای خدمت به اسلام. چیزی که الآن هست، تشکلی که اهل باطل دارند با هم پیدا می‏کنند. کسانی که سابق با هم متفرق بودند و در این مدتها کنار بودند، دخالت نداشتند در این نهضت، نشسته بودند کنار، منتظر فرصت بودند، و حالا فرصت به دستشان آمده است؛ قلمهایشان آزاد شده است و گفتارشان آزاد شده است؛ مجالسشان آزاد شده است. متفرقات اهل باطل با هم دارند مجتمع می‏شوند؛ و مجتمعات اهل حق دارند خدای نخواسته از هم متفرق می‏شوند.

ما باید آن اشخاصی که، گروههایی که در مسیر اسلام نیستند، در مسیر نهضت اسلامی نیستند، در مسیر ملت نیستند، آنها را از مقالاتشان، از گفتارشان، از کردارشان، بشناسیم. و شما که بحمد اللَّه زمام امت اسلامی در دستتان هست، روحانیون که زمامدار امور اسلامی هستند، وفادار به نهضت هستند، متعهد هستند آنها را به مردم ... مردم را توجه بدهند به این تشکلها؛ تشکلهایی که مشغول‏اند شیاطین در آنها و مجالس درست می‏کنند و حرفها می‏زنند. اینها از یک مطلب می‏ترسند، و آن اسلام است. مخالفین ما از اسلام می‏ترسند. هر چه وابسته به اسلام است، اینها اگر از آنها انتقاد می‏کنند، آن نقطه اصلی که آنها می‏خواهند حمله کنند خود اسلام است.

همان طوری که در زمان این پدر و پسر خبیث‏[19]، از اسلام چون خارجیها می‏ترسیدند، اینها را وادار کردند که با اسلام مخالفت کنند، لکن در پوشش اینکه با روحانیت مخالفت کنند؛ با منبر مخالفت کنند؛ با محراب مخالفت کنند؛ مجالس را قَدَغَن کنند. در این پوششها، اسلام نقطه نظر بود. برای اینکه آنها از شما اگر بترسند، برای اینکه شما کارمند اسلام هستید؛ شما طرفدار اسلام هستید. از این جهت، مخالفتشان با شما مخالفت با اسلام است.

تشکلات آنها الآن همان نحوی که در سابق بوده است، و آنها با قُلدری عمل می‏کردند، حالا اینها با تشکُّل و با قلمهای زهرآگین و صحبتهای انحرافی مشغول شده‏اند. آنها سابق با سرنیزه اهل علم را، اهل تقوا را، مؤمنین را می‏کوبیدند؛ با سرنیزه مجالسِ وعظ و خطابه را، مجالس عزاداری بر شهدا را، می‏کوبیدند؛ اینها با قلم. قلم اینها همان سرنیزه سابق است، آن سرنیزه به صورت قلم درآمده. ساواک به منزله، به صورت یک گروههای دیگر درآمده؛ و مقصد همان مقصد است، باید بیدار بشود ملت ما.

به صورتهای مختلف با اسلام مخالفت می‏کنند. در مجلس خبرگان به مجرد اینکه صحبت ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی در آخر این اخیراً، در همین دو روز- سه روز پیش از این، در یکی از مجالسشان این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ اطلاع ندارند، اینهایی که مخالف با اسلام هستند، در مجلسشان گفتند که این مجلس خبرگان باید منحل بشود! و دیگران هم دست زدند برای آن یا تظاهر کردند. اینها از مجلس خبرگان می‏ترسند، برای اینکه مجلس خبرگان می‏خواهند ولایت فقیه را اثبات کنند. مجلس خبرگان می‏خواهند تصویب کنند آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است، و اینها از او می‏ترسند. اینها خیال می‏کنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قُلدری پیش می‏آید و دیکتاتوری پیش می‏آید. در صورتی که در اسلام این حرفها نیست. خیر، اینها حرف می‏زنند.

اینکه می‏گویند که دیکتاتوری پیش می‏آید، نه این است که ندانند این طور نیست؛ لکن اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند این را که تا این محراب و منبر هست و تا این خطابه‏خوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار اسلام و این جوانان مسلمان هستند، نمی‏توانند کاری بکنند. اینها باید بفهمند این را که در خدمت رژیم سابق یا در خدمت اربابهای رژیم سابق دارند کار می‏کنند. اگر فهمیده هستند، از روی فهم می‏کنند، خائن هستند. و اگر چنانچه از روی بی‏اطلاعی و جهالت است، جاهل هستند.

قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. همان ولایت رسول اللَّه هست. و اینها از ولایت رسول اللَّه هم می‏ترسند! شما بدانید که اگر امام زمان- سلام اللَّه علیه- حالا بیاید، باز این قلمها مخالف‏اند با او. و آنها هم بدانند که قلمهای آنها نمی‏تواند مسیر ملت ما را منحرف کند. آنها باید بفهمند اینکه ملت ما بیدار شده است، و مسائلی که شما طرح می‏کنید ملت می‏فهمد، متوجه می‏شود، دست و پا نزنید! خودتان را به ملت ملحق کنید. بیایید در آغوش ملت. قلمهای شما از تفنگهای آن دمکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد. نطقهای شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهایی است که آنها به جوانان ما می‏بندند و تفنگهایی که آنها می‏بندند؛ ضررش به اسلام بیشتر است، برای اینکه آنجا دشمن معلوم است، و شما به صورتهای مخفی به میدان می‏آیید. قلمهای شما از سرنیزه‏های رضا خان بدتر است برای اسلام! و شما مضرتر هستید از رضا شاه و محمد رضا برای اسلام، برای اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم می‏شناختند آنها را، مخالفت می‏کردند با آنها، مقاومت می‏کردند؛ شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفداری از خلق مسلمان، بر خلاف اسلام دارید عمل می‏کنید.

ملت شما را می‏شناسد، و شما نمی‏توانید این نهضتی را که به دست ملت بپا شده است و این نهضتی را که با خون جوانهای ما و با آن همه زجر و با آن همه زحمت و با آن همه کارهایی که انجام دادند آنها، و مقاومت کردند اینها، این نهضت را به اینجا رساندند، شما نمی‏توانید، کوچکتر از آن هستید، که این نهضت را منحرف کنید، بیخود کوشش نکنید! اگر همه ملت مجتمع شدند که ما نمی‏خواهیم مجلس خبرگان را، خوب آنها گفته‏اند خودشان هم می‏توانند برگردند، اما شما چکاره هستید؟ شما چند نفر آدم، که یکیتان می‏گوید و باقیتان هم دست می‏زند! این همان‏هایی است که در زمان رضا خان هم، در زمان محمد رضا خان هم، یکی می‏گفت و باقی دست می‏زدند. شماها نمی‏توانید در مقابل ملت بایستید، شما رأی نداشتید. هیچیک از شما وارد نشده است در این مجلس خبرگان. اگر وارد شده هم، یکی دو تای منحرف وارد شده است که کاری از او نمی‏آید. از این جهت است که شما وحشتتان برداشته است. مگر شما می‏توانید که مجلس خبرگانی که ملت با آن آراء زیاد این مجلس را درست کرده با یک کلمه‏ای که شما بگویید «ما می‏گوییم که منحل باشد» مگر با این حرفها شما می‏توانید، مگر شما قابل آدم هستید! اگر چنانچه ولایت فقیه بشود، دیگر همه قدرتها دست فقیه می‏آید! پس بنا بر این عزا باید بگیرید! اینها اگر همه قدرتها دست رئیس جمهور مثلًا کذایی بیاید، هیچ حرفی ندارند، همه قدرتها دست رئیس جمهور باشد، اگر همه قدرتها دست یک نخست وزیر مثلًا منحرفی بیاید، آن هم حرفی به آن ندارند. اما اگر قدرت، نه آن قدرتی که قدرت شیطانی است، آنی که نظارت بر امور مملکت است که نبادا معوج بشود [...] باز هم با رأی ملت. باز هم رأی ملت است که آن اشخاص را یا آن هیأتهایی را که مثلًا می‏خواهند درست بکنند، با رأی ملت درست می‏شود، با اکثریت. شماها در اقلیت هستید. نشسته‏اید آنجا با قلم می‏خواهید حکومت کنید بر اکثریت! شماها قُلدر هستید. او با سرنیزه حکومت می‏کرد؛ شما با قلم می‏خواهید حکومت کنید. و سرنیزه او شکست؛ قلم شما هم می‏شکند. بیدار باشید آقایان و بیدار باشند ملت ما که این منحرفها در کنار نشسته‏اند و با هم دارند مجتمع می‏شوند، و می‏خواهند ملت ما را منحرف کنند، و نهضت ما را اینها خیال دارند سرکوب کنند، و لکن بدانید که نمی‏توانند.

و همه آنها، با تمام طوایفشان، یک عده معدودند که در قضیه رفراندم معلوم شد چی هستند. مردم همان مردم‏اند، بیخود اینها زحمت به خودشان ندهند. ملت همان ملت است، بازار همان بازار است، دانشگاه همان دانشگاه است، مدارس علمی همان مدارس علمی است، خطبای ما همان خطبا هستند، علمای بلاد ما همان علمای بلاد هستند؛ هیچ تزلزلی در آنها حاصل نشده است. گمان نکنید که این حرفهای شما تزلزل [ایجاد می‏کند] بلکه تصمیم را زیادتر می‏کند؛ قوّت می‏دهد به اینهایی که برای اسلام می‏خواهند کار بکنند. هر چه شما قدم بر خلاف اسلام بردارید، این جمعیت مصممتر می‏شود. بیخود آبروی خودتان را نبرید! بیخود هی مقاله ننویسید. بیخود هِی صحبت نکنید، زحمت به خودتان ندهید. ملت همان ملت است؛ و راه هم همان راه است؛ و دارند می‏روند.

شما از ولایت فقیه نترسید، فقیه نمی‏خواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است، در اسلام قانون حکومت می‏کند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهی، نمی‏توانست تخلف بکند. خدای تبارک و تعالی می‏فرماید که اگر چنانچه یک چیزی بر خلاف آن چیزی که من می‏گویم تو بگویی، من ترا اخذ می‏کنم و وَتینَت‏[20] را قطع می‏کنم![21] به پیغمبر می‏فرماید. اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصی بود که از او می‏ترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتوری بکند، اگر او یک شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم می‏تواند باشد. اگر امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- یک آدم دیکتاتوری بود، آن وقت فقیه هم می‏تواند دیکتاتور باشد. دیکتاتوری در کار نیست، می‏خواهیم جلوی دیکتاتور را بگیریم.

ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور، که نبادا یک پای خطایی بردارد. نظارت کند بر نخست وزیر که نبادا یک کار خطایی بکند. نظارت کند بر همه دستگاهها، بر ارتش، که نبادا یک کار خلافی بکند. جلو دیکتاتوری را ما می‏خواهیم بگیریم، نمی‏خواهیم دیکتاتوری باشد، می‏خواهیم ضد دیکتاتوری باشد. ولایت فقیه، ضد دیکتاتوری است؛ نه دیکتاتوری. چرا این قدر به دست و پا افتاده‏اید و همه‏تان خودتان را پریشان می‏کنید بیخود؟ هر چه هم پریشان بشوید و هر چه هم بنویسید، کاری از شما نمی‏آید. من صلاحتان را می‏بینم که دست بردارید از این حرفها و از این توطئه‏ها و از این غلطکاریها! برگردید به دامن همین ملت. همان طوری که توصیه به دمکراتها کردم، به شما هم می‏کنم، و شما و آنها [را] مثل هم می‏دانم، منتها شما ضررتان بیشتر از آنهاست!

من توصیه می‏کنم به شماها این قدر اجتماع نکنید، و این قدر حرف نزنید. هر روزی یک چیزی درست کنید و هر روز یک کاغذ بنویسید و هر روز یک نشریه‏ای بدهید. اینها غلط است! اینها اسباب این می‏شود که نهضت ما خدای نخواسته اگر- اگر، و الّا شما کوچکتر از این هستید- اگر این نهضت خدای نخواسته به ثمر نرسد، تمام شماها، آنهایی که البته پیوسته به خارجیها هستند و پیوسته به رژیم هستند، آنها در صف بالا می‏نشینند و باز پارکها و باز بساط را درست می‏کنند؛ اما ملت ما چه می‏شود حالش؟ این ملت ضعیفی که دو هزار و پانصد سال زیر یُوغِ آنها بوده، که شما برایشان مرثیه‏خوانی می‏کنید، و پنجاه سال زیر یوغ این پدر و پسر، پنجاه و چند سال زیر یوغ این پدر و پسر بودند، که شما حالا دارید طرفداری از آنها می‏کنید منتها با صورت، و طرفداری از تِزشان می‏کنید، طرفداری از مقصدشان می‏کنید، این ملت ما حالش چه می‏شود؟ این مملکت ما، حالش چه می‏شود؟ این اسلام، حالش چه می‏شود؟ شما دارید کمک می‏کنید به دشمنهای کشور ما؛ به دشمنهای ملت ما. خودتان یا ملتفت نیستید؛ یا از روی التفات می‏کنید. بعضیتان از روی التفات است، بعضیتان هم التفات ندارید به مسأله.

این قدر هیاهو درست نکنید! هر چند روزی که یک اجتماعی می‏شود، یکی می‏ایستد صحبت می‏کند، و هر چه می‏گوید همه‏اش خلاف واقع! می‏گویند که فلانی را اصلًا هیچ کسی ملاقات نمی‏کند. این فلانی که از صبح- من را می‏گویند- که بیدار می‏شوم تا ظهر، این همه جمعیت که شما بیرونش را می‏بینید، آن حیاطش را می‏بینید، اینجایش را می‏بینید، و حالا هم شما همه مجتمعید، قبلًا هم این طایفه‏ای که علیل بودند[22]، بودند پیش ما، و قبلش هم یک عده‏ای و بعدش هم یک عده‏ای، تا ظهر هم همین طور، می‏گویند ایشان کسی با او ملاقات نمی‏کند! مقصود اینها این است که نگذارند یک نُضجی‏[23] پیدا کند این. مأیوس کنند مردم را. خیر، هیچ راهی دیگر [برای ملاقات‏] فلانی نیست! حتی دیشب، از قراری که گفتند، یکی از گویندگان- که البته سوء نیت ندارد، لکن سوء ادراک دارد- یکی از گوینده‏ها گفت در مسجد امام گفته است که فلانی را هیچ اصلش نمی‏شود دیگر ملاقات کرد! الآن من ملاقات با شما ندارم؟! و قبل از این هم نداشتم؟ و بعد از این هم ندارم؟، عرض می‏کنم ملاقات هیچ ما نداریم؟ با مردم هم همین هیچ نیست ملاقات؟ می‏گویند که فلانی را نمی‏گذارند با او ملاقات کنند. آن آقا هم که هر روزی که فرصت پیدا کند صحبت می‏کند، آن هم همین طور دنبال اینکه فقط یک راه، یک کانال، هست برای فلانی؛ یک چند نفری هستند که همانها می‏توانند؛ اما سایر مردم اصلش راهی ندارند! این جمعیت مردم نیستند؟! و این اتاق که هر ساعتی پُر می‏شود از جمعیت- از زن، از مرد، و همه طوایف مختلف- اینها همه‏اش موهومات است؟! واقعیت ندارد؟ فرمایشات آنها صحیح است که خیر، یک مطلب است! اینها می‏خواهند که مردم را بترسانند؛ تضعیف کنند. از آن ور، من را تضعیف کنند، و روحانیت را تضعیف کنند. از آن وَر، مردم را تضعیف کنند. مردم را نمی‏توانند تضعیف کنند. مردم همان مردم‏اند، من هم تضعیفم اشکالی ندارد. من چهار روز دیگر من چهار روز دیگر می‏میرم. و همه شما هستید و همه شما پیش می‏برید [ابراز احساسات و ناراحتی حضار- خدای نخواسته باشد-] این حرف نیست.

در هر صورت، بیدار بشوید آقایان! توجه داشته باشید، دشمنها در صدد هستند، و قلمها در صدد هستند؛ قدمها در صدد هستند، زبانها در صدد هستند، اغفال می‏خواهند بکنند مردم را، ملت را. بیدار باشید و گول اینها را نخورید، و توجه به مسائل بکنید، مسائل را درست حل بکنید.

و اما قضیه‏ای که آقا فرمودند راجع به منبر و راجع به محراب. این را من باز هم گفته‏ام اگر سانسور نشود! و اگر سانسور بشود، ممکن است من یک کار دیگر بکنم- اسلام را تا حالایی که شما می‏بینید، اینجا ما نشسته‏ایم، سید الشهدا زنده نگه داشته است سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- تمام چیز خودشان را، همه جوانان خودش را، همه مال و مَنال، هر چه بود، هر چه داشت- مال و مَنال که نداشت- هر چه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در راه خدا داد و برای تقویت اسلام و مخالفت با ظلم قیام کرد. [در] مخالف با امپراتوری آن روز، که از امپراتوریهای اینجا زیادتر بود، قیام کرد در مقابل او با یک عده قلیل. و با این عده قلیل در عین حالی که شهید شد، غلبه کرد. غلبه کرد بر این دستگاه ظلم و شکست داد آنها را. ما که دنباله او هستیم و مجالس عزا از آن وقت، به امر حضرت صادق سلام اللَّه علیه- و به سفارش ائمه هدی‏- علیهم السلام- ما بپا می‏کنیم این مجالس عزا را، ما همان مسأله را داریم می‏گوییم؛ مقابل ظلم است، مقابل ظلم ستمکاران. ما زنده نگه داشتیم، خطبای ما زنده نگه داشتند، قضیه کربلا را؛ و زنده نگه داشتند قضیه مقابله یک دسته کوچک اما با ایمان بزرگ را در مقابل یک رژیم طاغوتی بزرگ. گریه کردن بر شهید؛ نگه داشتن زنده نگه داشتن نهضت است اینکه در روایت هست که کسی که گریه بکند یا بگریاند، یا به صورت گریه دار خودش را بکند، این جزایش بهشت است.[24] این برای این است که حتی آنی که با صورت گریه دار خودش را، صورتش را می‏کند یک حال حزن به خودش می‏دهد و صورت گریه دار به خودش می‏دهد، این نهضت را دارد حفظ می‏کند؛ این نهضت امام حسین- سلام اللَّه علیه- را حفظ می‏کند. ملت ما را این مجالس حفظ کرده.

بیخود نبود که رضا خان- مأمورین ساواک رضا خان- تمام مجالس عزا را قَدَغَن کردند. این همین طوری نبود. رضا خان همچو نبود که از اصل مخالف با این مسائل بشود، رضا خان مأمور بود، مأمور بود [برای‏] آنهایی که کارشناس بودند؛ آنهایی که ملتفت بودند مسائل را. دشمنهای ما، که مطالعه کرده بودند در حال ملتها و مطالعه کرده بودند در حال ملت شیعه، می‏دیدند آنها که تا این مجالس هست و تا این نوحه‏سراییهایِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمی‏توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضا خان قدغن کردند، به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد، کارهای خودشان را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند که اینها تبلیغات خودشان را بکنند؛ و آنها تبلیغات را از آن طرف شروع کردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند. در زمان محمد رضا هم به همین معنا، منتها با فرم دیگر، به فرم دیگر، نه با آن طور سرنیزه، به یک جور دیگر، این طایفه را می‏خواستند کنار بگذارند. حالا هم همانها [هستند] منتها جوانهای ما را بازی می‏دهند. همان مسأله است. همان مسئله زمان رضا خان است که مجالس را او قدغن کرد. حالا یک دسته‏ای آمده‏اند می‏گویند که نه، دیگر روضه نخوانید! نمی‏فهمند اینها که روضه یعنی چه. اینها ماهیت این عزاداری را نمی‏دانند چیست. نمی‏دانند که این نهضت امام حسین آمده تا اینجا، تا این نهضت را درست کرده.

این تابع، این یک شعاعی است از آن نهضت. نمی‏دانند که گریه کردن بر عزای امام حسین، زنده نگه داشتن نهضت، و زنده نگه داشتن همین معنا [ست‏] که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد. دستور است. آن دستور عمل امام حسین، سلام اللَّه علیه. دستور است برای همه: کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء[25] دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را.

امام حسین با عده کم همه چیزش را فدای اسلام کرد؛ مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند. و این مجالسی که هست مجالسی است که دنبال همین است که این «نه» را محفوظ بدارد. بچه‏ها و جوانهای ما خیال نکنند که مسأله، مسأله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملتِ گریه»! آنها از همین گریه‏ها می‏ترسند، برای اینکه گریه‏ای است که گریه بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. دسته‏هایی که بیرون می‏آیند، مقابل ظالم هستند؛ قیام کرده‏اند. اینها را باید حفظ کنید. اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. اینها یک شعائر سیاسی است که باید حفظ بشود. بازیتان ندهند این قلمفرساها! بازیتان ندهند این اشخاصی که با اسماء مختلفه و با مرامهای انحرافی می‏خواهند همه چیز را از دستتان بگیرند. و اینها می‏بینند که این مجالس، مجالس روضه، ذکر مصایب مظلوم و ذکر جنایات ظالم، در هر عصری [مظلومان را] مقابل ظالم قرار می‏دهد. اینها ملتفت نیستند که اینها خدمت دارند می‏کنند به این کشور؛ خدمت دارند می‏کنند به اسلام.

توجه ندارند جوانهای ما! بازی این بزرگها را نخورید. اینها خیانتکاراند! اینهایی که تزریق می‏کنند به شما «ملت گریه»، «ملت گریه»، اینها خیانت می‏کنند. بزرگهایشان و اربابهایشان از این گریه‏ها می‏ترسند؛ دلیلش این است که رضا خان آمد همه اینها را برد از بین، و مأمور بود. دلیلش این است که رضا خان آخرش که رفت، انگلستان در رادیوی دهلی اعلام کرد که ما این را آوردیم، حالا هم بردیم! درست هم می‏گفتند. آورده بودند برای سرکوب کردن اسلام، و یکی از راههایش همین بود که این مجالس را از دست شما بگیرند. جوانهای ما خیال نکنند که دارند یک خدمتی می‏کنند می‏روند توی مجلس اگر صحبت عزا بشود، می‏گویند نه، این را نگو، غلط است این حرف، باید این را بگوید، باید این ظلمها را بگوید، تا مردم بفهمند که چه گذشته آن وقت؛ و باید هر روز این کار بشود. این جنبه سیاسی دارد؛ جنبه اجتماعی دارد.

بازی نخورید از این حرفهای نامربوطی که می‏زنند و از هر طرف حمله کرده‏اند به اینکه اسلام را از بین ببرند؛ و از هر طرف حمله کرده‏اند به اینکه این نهضت را از بین ببرند. گاهی روحانیتش را از بین می‏برند؛ گاهی چه. این روحانیون بودند که شما را آزاد کردند، حالا با قلمهایتان به ضد روحانیون قلمفرسایی می‏کنید؟! شما کجا بودید آن وقتی که روحانیون حبس می‏رفتند؟ آن وقتی که پای روحانی ما را اره کردند شما کجا بودید؟

آن وقتی که با روغن پای روحانی ما را سوزاندند شما کجا بودید؟ حالا سر درآوردید و حرف می‏زنید، و نمی‏دانم، به ولایت فقیه اشکال می‏کنید، نمی‏دانم مجلس را می‏خواهید منحل بکنید؟ مگر شما قدرت این را دارید؟ توی دهنتان می‏زنم من! دست بردارید از این حرفها، از این مزخرفات. وارد بشوید در جرگه اسلام، وارد بشوید در جرگه مسلمین. بگذارید که این مملکت سر و سامان پیدا بکند. او در کردستان، دمکرات در کردستان، خلاف می‏کند، آقایان در تهران! بس است دیگر. کفایت کرد!

خداوند همه شما را ان شاء اللَّه مؤیَّد و منصور، و نهضت را به پیش ببرید. از هیچ چیز نترسید، هیچ. هیچ، خوف به خودتان راه ندهید. تا اتکال به خدا دارید، تا اتکال به خدا دارید، تا شما اسلام را سرمشق خودتان قرار می‏دهید، کسی نمی‏تواند به شما تعدی کند. خداوند همه‏تان را ان شاء اللَّه حفظ کند و موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 306 ـ 317)

 

 



[1] - ساختگی، نه اصیل.

[2] - ناراحتی معده، ناشی از پرخوری.

[3] - جنگ جهانی دوم در سال 1320 ه. ش.

[4] - خطاب به گروههای مارکسیستی.

[5] - ساواک.

[6] - بخشی از آیه 46 سوره سبأ.

[7] - ادعا.

[8] - اصول کافی، ج 2، ص 163.

[9] - اشاره به سلسله‏های شاهنشاهی قبل از اسلام که مجوس بودند.

[10] - جنگ جهانی دوم.

[11] - ارتش

[12] - محمد رضا پهلوی.

[13] - کیش.

[14] - دبیر کل حزب توده.

[15] . 2 فروردین 1342.

[16] - مسجد امام حسن عسکری( ع) در شهر قم، که از مساجد قدیمی و بسیار معتبر آن شهر است.

[17] - آقای سید شهاب الدین مرعشی نجفی، از مراجع تقلید.

[18] - یکی از روشندلان در پایان سخنان امام عرض کرد که دختر فلج وی از او خواهش کرده که معظمٌ له در حق وی دعا فرمایند. امام دختر وی را دعا کردند.

[19] - رضا خان و پسرش محمد رضا پهلوی.

[20] - رگِ دل.

[21] - اشارت است به آیات 43 تا 46 از سوره« الحاقه»:« وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ».« و اگر محمد( ص) به دروغ به ما سخنانی می‏بست، با قدرت او را می‏گرفتیم و رگ دلش را قطع می‏کردیم».

[22] - گروهی از روشندلان که قبل از دیدار فوق، خدمت امام رسیدند.

[23] - رُشد.

[24] - بحار الانوار، ج 44، ص 287، ح 27. و همان جلد، ص 305.

[25] - هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست.

. انتهای پیام /*
 

زمزم احکام، ربا و اقسام آن

حرمت ربا با آیات قرآن و سنت رسول خدا (ص) و احادیث اهل بیت علیهم السلام و اجماع فقها ثابت گشته و از گناهان بزرگ محسوب می شود ،
ربا یا ربای معاملی است و یا ربای قرضی و ربا در معامله عبارت است از مبادله دو کالای مثل هم با دریافت اضافی.