امروز با امام: بیستودوم شهریور
ـ نامه به آقای میرزا حسن ثقفی؛ خانوادگی (1345)[1]
«بسمه تعالی
27 ج 1 86
به عرض محترم عالی میرساند، از خداوند تعالی سلامت و سعادت جنابعالی و متعلقان را خواستار [م]. مدتی است از سلامت جنابعالی اطلاع مستقیم ندارم. امید است ان شاء اللَّه رفع نقاهت جزئی شده باشد. مستدعی است از سلامت خودتان مستحضرم فرمایید. حالت این جانب بحمد اللَّه تعالی خوب است، و امید است موفق شوم در تحت قُباب مطهره برای مسلمین و اسلام و علمای اعلام- دامت برکاتهم- دعا کنم. از حضرت عالی در مظان استجابت دعوات امید دعای خیر برای حسن عاقبت دارم. خدمت جناب ثقة الاسلام آقای آقا حسن[2]- دامت تأییداته- سلام میرساند. امید است ان شاء اللَّه با جدیت به تحصیل ادامه دهند. در نظرم بود که اگر قم مشرف شوم از حضرت عالی استدعا کنم ایشان را بفرستید قم برای ادامه تحصیل. حالا هم گمان میکنم اگر صلاح بدانید این عمل انجام بگیرد، و از این جانب هم هر نوع خدمتی ساخته است مضایقه ندارم. در خاتمه تجدید عرض اخلاص نموده خدمت علمای اعلام و حجج اسلام- دامت برکاتهم- سلام میرسانم و استدعای دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 94)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان اصفهان؛ توجه به مسائل فعلی جامعه (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
چند تا کلمه باید [بگویم]. اول از شما خانمهای محترم معذرت میخواهم که در یک جایی که گرم است و شما در زحمت هستید الآن ما با شما مواجه هستیم.
رشد فکری هر جامعه اقتضا میکند که انسان در هر مرحلهای که واقع هست همان مرحله را توجه به آن داشته باشد، و افراد هم و گروهها هم در هر حالی که هستند و هر گروهی که هستند همان وضعی که در آن گروه هست به آن توجه داشته باشند. فکر کردن به آن چیزی که درگذشته است و گذشته است و آن چیزی که بعدها خواهد آمد از جهتی خوب است؛ و از جهتی انسان را از آن مقصدی که دارد بازمیدارد. ما اگر الآن همه توجهمان را منصرف کنیم به اینکه ما چه کردیم و چه کردیم که پیروز شدیم و همه توجهمان را به آتیه دور منعطف کنیم، از آن چیزی که الآن وقتش است، اذهانمان منصرف میشود. چنانچه گروههای مختلفی که هستند، و هر گروهی برای یک کاری هستند، اگر چنانچه توجه کنند به کارهای گروههای دیگر، از کاری که خودشان دارند منحرف میشوند. ما الآن چیزی که بالفعل محل حاجتمان است این را باید به آن توجه کنیم. نه به آتیه خیلی فکر کنیم، و نه به گذشته. گذشته الحمد للَّه، تا حالا خوب گذشته است و امیدوارم که آتیه هم ان شاء اللَّه خوب بشود؛ لکن شرط اینکه آتیه خوب بشود این است که حال خوب بشود؛ یعنی هر قدمی که بر میداریم همان قدم را ببینیم چه طور باید برداریم و کجا باید بگذاریم.
الآن ما مبتلای به قانون اساسی هستیم و خبرگان این قانون اساسی، آنهایی که باید این قانون اساسی را تصویب کنند، هر کس هر نظری در قانون اساسی دارد؛ الآن باید این نظر را بدهد و ننشیند تا اینکه دیگران نظر بدهند برای او. هم شما بانوان محترم و هم سایر طبقات، چه از طبقات روحانی باشند یا از طبقات دیگر، نباید مهلت بدهند به دیگران که آنها نظر بدهند و ما بنشینیم صبر بکنیم ببینیم چه خواهد شد. تکلیف فعلی ما این است که نظرهایی که داریم در قانون اساسی آنها را بنویسیم و به آن محلی که باید داد که مجلس سناست بدهیم.
و در مطبوعات هم اگر خواستیم بنویسیم و آن چیزی که مهمتر از این است، این است که آن اشخاصی که میخواهیم برای نظر کردن به قانون اساسی و تشخیص دادن اینکه این قانون، موافق با اسلام است، موافق با صلاح ملت است، آن اشخاص را باید در نظر بگیریم و انتخاب کنیم که نبادا یکوقت اشخاصی که بر خلاف مسیر این نهضت هستند، اعتقاد به این نهضت ندارند، توجه به اسلام و مصالحی که در اسلام است ندارند، یکوقت انتخاب نشوند و اینها نروند سراغ اینکه قانون اساسی را برای ما تنظیم کنند. پس، الآن ما این قدم را نباید فکر کنیم که ما آن هستیم که چه کردیم، و نباید فکر کنیم که بعدها چه خواهیم کرد؛ باید فکر کنیم که حالا باید چه بکنیم.
رشد فکری هر قومی این است که بشناسند مقام را و بفهمند چه وقت باید چه کرد. بسیاری از انحرافات که برای انسان پیدا میشود این است که موقعشناس نباشد و یک مطالبی که حالا باید طرح بشود آن را طرح نکند، یک مطالبی که حالا وقتش نیست طرح بکند. شما الآن باید همهتان و تمام ملت از زن و مرد، از کوچک و بزرگ، از روحانی تا دانشگاهی، همه باید در فکر حال باشید که این قدمی که الآن میخواهیم برداریم صحیح برداریم؛ و قدمهای بعد در موقع خودش. الآن ما نباید به فکر این باشیم که ما مثلًا مدارسمان چه طور است؛ کشاورزیمان چطور است؛ ما کارخانههایمان چه طور است. اینها الآن وقتش نیست. الآن همه افکار باید متوجه به این باشد که قانون اساسیمان چه جوری است؛ نظر بدهیم. و باز تمام افکارمان متوجه به این باشد که چه اشخاصی را ما برای تنظیم قانون اساسی و تصویب قانون اساسی باید تعیین بکنیم. این قدمِ الآن، قدم فعلی، محل حاجت است و حرفهای دیگر و کارهای دیگر و همه اینها بیموقع است. موقعشناسی یکی از اموری است که در رشد هر جامعهای دخالت زیاد دارد.
و من امیدوارم که شما بانوان که همیشه در این نهضت پیشقدم بودید و هدایت کردید تقریباً شما بانوان دیگران را و دیگران نظر به اینکه شماها پیشقدم شدید، بیشتر قوّت پیدا کردند، ان شاء اللَّه موفق باشید؛ سلامت باشید؛ سعادتمند باشید و همین طور که تا حالا با وحدت کلمه و قدرت و قوه ایمان تا اینجا رسیدید، از اینجا به بعد هم قدم به قدم، که احتیاج دارد اسلام به وجود همه، همه ملت قدم به قدم پیش برویم، تا ان شاء اللَّه تمام مطالب موافق اسلام عمل بشود. سلام بر همهتان.» (صحیفه امام، ج9، ص: 496 ـ 498)
ـ سخنرانی در جمع بانوان فرهنگی؛ تحقق اسلام- رهایی از غرب (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مرحوم آقای طالقانی رفتند و روسفید رفتند. ایشان باید گفت یک عمر تقریباً خدمت کردند و جهاد کردند، و رفتند؛ و ما باید ببینیم که چه بکنیم تا ما هم برویم.
ما همه در این نهضت سهیم هستیم و شما خانمها سهم بزرگ دارید. یعنی آمدن شما خانمها به خیابانها و میدانهای مبارزه موجب این شد که مردها هم قوّه پیدا بکنند، تقویت بشوند؛ روحیه آنها هم با آمدن شما تقویت بشود. شما سهم بزرگی در این نهضت دارید لکن در نیمه راه هستیم الآن؛ بیشتر راه مانده است. ما فقط رفتن محمد رضا و کوتاهی دست اجانب مقصد اعلایمان نبود، آن مقدمه بود، یعنی اینها یک خاری بودند بین راه که باید این خارها از بین راه برداشته بشود تا ما بتوانیم به آن مقصدی که مقصد اصلی است به آن برسیم. و آن مطلبی را که مطلب اصلی ماست و اصلی اسلام است آن را تحقق بدهیم.
ما همه رأی به جمهوری اسلامی دادیم شما هم دادید رأی؛ رأی تنها کافی نیست، رأی همین قدر است که رسماً الآن مملکت ایران رژیمش جمهوری اسلامی است. لکن وقتی به حسب واقع جمهوری اسلامی میشود که شما خانمها به وظیفهتان عمل کنید. و این آقایان هم به وظیفهشان و همه ما خودمان را وظیفه دار و مکلّف بدانیم. یک مملکتی که پس از رفتن خرابکارها، یک مملکت جنگزده است، یک مملکت غربزده است، یک مملکتی است که همه چیز ما را عقب راندهاند و همه جهت ما را شکست دادهاند و حیثیت ملی ما را گرفتند از دست ما و فرهنگش، اقتصادش، همه چیزش درهم و برهم است، این به یک کلمه رئیس جمهوری اسلامی درست نمیشود. با رفتن دزدها و چپاولگرها هم درست نمیشود، فعالیت میخواهد. الآن ما مکلفیم که برای جبران این خساراتی که به مملکت ما وارد شده است، چه خسارتهای معنوی که جوانهای ما را اعم از زن و مرد به واسطه تبلیغات فاسدی که کرده بودند از آن وضعی که باید داشته باشند آنها را عقب زدهاند و چه خسارت مادی که مملکت ما را به فقر کشاندهاند، به اسم «اصلاحات ارضی» بیچاره کردند کشاورزهای ما را و مملکت را به تباهی کشیدند و چه مدارس و فرهنگ ما که عقب نگه داشتند نگذاشتند که یک فرهنگ صحیح باشد، مترقی باشد، این آشفتگیها باید به دست ما و شما، به دست ملت و دولت، تنها هیچ کدام نمیتوانند این کارها را درست بکنند. اگر خانمها خیال کردند که کنار بروند و مردها این کارها را انجام بدهند و یا مردها خیال بکنند کنار بروند و خانمها این کار را انجام بدهند، یا هر دو خیال بکنند دولت انجام بدهد، و یا هر سه خیال کنند روحانیت انجام بدهد، این خیال، خیال صحیحی نیست برای اینکه کارها این قدر آشفته است، گرفتاریها این قدر زیاد است که هر شخصی در هر محلی هست، تکلیفی که دارد این است که آنجا را خوب بسازد. اگر شما در محلی هستید که در آنجا مثلًا باید تعلیم و تربیت خانم کوچولوها را بکنید، باید خوب تربیت کنید. اگر در جایی هستید که در آنجا تبلیغ باید بکنید، باید تبلیغاتتان، تبلیغات صحیح باشد و هر قشری در هر جا هست، باید همان پستی را که دارد خوب عمل بکند. اگر در وزارتخانه است، آنجا پشت هر میزی که نشسته تکلیفی را که نسبت به آن وضعی که دارد خوب عمل کند. اگر در ادارات دیگر هست، هر ادارهای که هست، کاری که انجام میدهد صحیح انجام بدهد. که وضع سابق که همه چیز را درهم کرده بود و ادارات ما را اداراتی کرده بود که قابل ذکر نیست، وزارتخانهها همین طور، و سایر قشرها همین طور، و جوانهای ما را به طوری تربیت کرده بودند که تعهد دیگر نداشتند نسبت به گرفتاریهایی که برایشان پیش میآمد.
اینها باید در هر محلی که هست، محوّل به هر کسی که هست یا بر هر گروهی که هست، اینها باید هر کسی در محل خودش، هر گروهی در محل خودش، هر کسی در پُست خودش، انجام وظیفه زمانِ جمهوری اسلامی بکند، یعنی باید این فرم غربی برگردد به یک فرم اسلامی. تا حالا ما همه چیزمان را تقریباً باید بگوییم غربی بود؛ همه چیز غربی بود. حالا باید، بعد از اینکه ما دست آنها را کوتاه کردیم، این طور نباشد که باز دنبال آنها باشیم، همه چیزهای خودمان را فراموش بکنیم، و دنباله رو غرب یا دنباله رو شرق باشیم. باید ما توجه داشته باشیم که ما خودمان کی هستیم و چی هستیم، و مملکت ما احتیاج به چی دارد و به کی دارد.
اگر ما این وابستگیهای معنوی را، این وابستگیهایی که جوانهای ما را و دانشگاه ما را و همه چیز ما را به صورت غربی درآورده بود، اینها را اگر برگرداندیم به حال خودش، و پیدا کردیم خودمان را، میتوانیم یک ملت مستقل باشیم و یک ملت آزاد باشیم، پیوند به غیر نداشته باشیم، و خودمان سرپای خودمان بایستیم و کارهای خودمان را خودمان انجام بدهیم، و اما اگر چنانچه از این معنا غفلت بشود و باز همان خیالات و همان بساط غرب در اینجا باشد، امید اینکه بتوانیم ما مستقل باشیم و بتوانیم آزاد باشیم، آزاد فکر بکنیم، آزاد عمل بکنیم، این امید دیگر نیست.
بر همه ماست که از این غربزدگی بیرون بیاییم؛ افکارمان را عوض بکنیم، اعمالمان را عوض بکنیم، وضعیت فرهنگمان عوض بشود؛ وضعیت دادگستریمان عوض بشود. همه اینها سوغات غرب است. آن دادگستری ما به این ترتیبی که بود در زمان طاغوت این یک سوغاتی بود از غرب آمده بود، باید آن تغییر بکند و یک وضع دیگری پیدا بکند. و همین طور فرهنگمان هم همان طور بود. تمام چیزهایی هم که وسیله قرار داده بودند برای اینکه جوانهای ما را تباه کنند، همه اینها سوغاتهای غرب بود. یعنی بنا بر این بود که وسایلی تهیه بکنند که هم زنها و هم مردها را تباه بکنند، نگذارند یک رشد انسانی پیدا بکنند. همه وسایل را تهیه کرده بودند برای همین مقصد. در سینما میرفتند، وضع سینما را جوری قرار داده بودند که تباه میکرد. در هر جا که میرفتند همین مسائل بود. ما باید خودمان را تغییر بدهیم تا اینکه بتوانیم سرپای خودمان بایستیم و بفهمیم که ما شرقی هستیم و ما در اسلام هستیم و برنامه ما اسلام است.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند و همه را موفق کند به اینکه به این مملکت خدمت بکنید؛ که مملکت الآن مال خود شماهاست و خود شما موظفید که او را حفظ بکنید. سلام بر همه شما باشد.» (صحیفه امام، ج9، ص: 499 ـ 502)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون تهران؛ هماهنگی میان نیروهای انقلاب (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ما گرفتاریهایمان یکی دو تا الآن نیست، گرفتاری خیلی زیاد است و تقریباً باید گفت که دستجات مختلف هماهنگ نشدهاند؛ در صورتی که آنکه لازم است هماهنگی است. این نه تنها در مثلًا دولت و ملت، بلکه خود گروههای ملی هم باز هماهنگ نشدهاند یعنی آن هماهنگی که بود کم کم دارد از دست میرود و همین طور در خود قشر خودمانی و آقایان خودشان، در حال انقلاب یک حال خوبی پیدا شده بود، یعنی البته هر انقلابی این طور است یک وحدت کلمهای و توجه خاص به مقصد؛ همه مجتمعاند به یک مقصد که آن مقصد اسلامی بود و دفع شرّ شاه سابق و امثال ذلک، هماهنگی خوبی بود. و با همان هماهنگی این مسائل ابتدایی حل شد؛ یعنی یک مطلبی که در دنیا کسی احتمالش را نمیداد و در اینجا هم اکثراً یا همه احتمال اینکه یک همچو قضیهای واقع بشود و یک ملتی که دست خالی دارد غلبه بکند به یک قدرتهایی که نه فقط قدرت شیطانی خود دستگاه بلکه همه قدرتها و نه فقط قدرت امریکا و مثلًا امثال آن، بلکه قدرتهای خود دولتهای اسلام، همه اینها پشتیبانی میکردند، منتها بعضی بصراحت و بعضی به طور دیگر، در عین حال این هماهنگی که در بین ملت و بین قشرهای روحانی همه پیدا شد بر این مشکلات بسیار عظیم غلبه کرد و تا اینجا آمد، تا اینجا که رفع شرّ آنها شد به حسب مهم اگر هم باشد، یک چیز با اهمیتی دیگر نیست و اینها هم رفع میشود.
و آن چیزی که مهم است در نظر من و وظیفه ماست و سنگینیاش بیشتر به عهده خود روحانیون است و آن این است که جمهوری اسلامی است، همه هم رأی دادهاند که جمهوری اسلامی، در جمهوری اسلامی اگر یک وقت خدای نخواسته بر خلاف موازین عملی بشود، به طوری که خدای نخواسته یک وقت جبهه و وجهه این جمهوری، مُشوَّه[3] در خارج جلوه کند، خصوصاً که دشمنهای اسلام و دشمنهای روحانیت زیادند و در صدد این هستند که یک مطلبی ببینند و این مطلب را بزرگش کنند و بزرگتر کنند تا اینکه بلکه این اسلامیت را هم به مردم خارج [القا] بکنند که جمهوری اسلامی هم همین است مثل نظام شاهنشاهی میماند چنانچه خوب، الآن- قلمهای خارجیها الآن مدتهاست که به کار افتاده است و همین مسائل را؛ دیکتاتوری عمّامه و عبا و قبا! و این بدتر از آن دیکتاتوری است.
البته ما نمیتوانیم کاری بکنیم که آنها برای ما چیزی ننویسند و نگویند، مگر اینکه تسلیم بشویم و همه چیزهایی که داریم تسلیمشان کنیم اما بعد از اینکه آنها را ما خلع کردیم همه چیزشان را و دستشان را از مخازن ملت کوتاه کردیم دیگر نباید ما خیال این معنا را بکنیم که آنها دیگر صحبتی نکنند. آنها صحبت میکنند، هر کاری هم ما بکنیم، آنها اشکالاتشان را میکنند و حرفهایشان را میزنند لکن مهم این است که ما بهانه دست آنها ندهیم. ما یک گرفتاری با خود ملت داریم؛ یک گرفتاری هم با خارجیها. در بین خود ملت هم اشخاص زیادی هستند که از اینکه الآن روحانیون یک کارهای جزئی دستشان آمده است، ناراحتاند. اینها بسیاریشان میگویند که روحانیت برود مسجد، نمازش را بخواند و برود سراغ کارش، کارها دست ما باشد. من از حبس که بنا بود بیرون بیایم، آمدند گفتند که شما بیایید آن اتاق. یک اتاق بسیار بزرگی و مجلّلی بود؛ ما رفتیم آنجا دیدیم که رئیس سازمان آن وقت که حالا هم کشتندش- حسن پاکروان- آنجاست آن و مولوی[4] است، ایشان شروع کرد صحبت کردن که سیاست یک امری است که دروغ گفتن است، خُدعه کردن است، فریب دادن است؛ از این چیزها، الفاظ جور کرد و آخرش هم گفت: «پدر سوختگی» است! و این را شما بگذارید برای ما. من به او گفتم که این خوب، مال شما هست! این به این معنا اگر سیاست است خوب، مال شماست. این همین را برداشتند در روزنامه نوشتند که ما تفاهم کردیم با فلانی در اینکه در سیاست دخالت نکند. من هم وقتی آمدم بالای منبر گفتم که مطلب این بود. اینها الآن میخواهند بگویند که سیاست یک همچو مسائلی است و علمای اعلام- که نباید خدعه بکنند، نباید فریب بدهند، نباید چه- اینها تشریف ببرند مسجد و عبایشان را سرشان بکشند بروند مسجد و نماز بخوانند و خوب دو تا مسئله شرعی در همان حدود مسائل شرعی را برای مردم بگویند و برگردند منزلشان، خیلی هم محترم هستند و ما هم به آنها احترام قائل میشویم. و مملکت را واگذار کنند به ما! آنها اهلش نیستند و ما هستیم که مملکت را باید اداره بکنیم. این منطق اینهاست به حسب واقعش.
و بسیاری از اینها از اسلام میترسند و از شماها هم که میترسند به عنوان اینکه شما هم مُبیِّن[5] اسلام هستید و میخواهید که اسلام را در خارج محقَّق کنید. اینها قبل از اینکه این نهضت پیدا بشود به طور علمی میترسیدند، خارج و داخل، همهشان از اسلام و از کسانی که وابسته به اسلاماند که در رأسش ... هستید. از این جهت کوشش کردند در اینکه همه ادیان را در نظر مردم کوچک کنند و برسند به اسلام و اسلام را همردیف کنند با آن. در نظر تودههای مردم اسلام را مُشوَّه نمایش بدهند. ادیان [را] به طور کلی میگویند، میگفتند: ادیان افیون جامعه است. منظورشان هم این بود که ادیان آمدهاند، ادیان را این قلدرها و سرمایه دارها و سلاطین و رؤسا درست کردهاند برای اینکه مردم را خوابشان کنند، مثل افیونی که به مردم میدهند تخدیر میشوند، مردم را تخدیر کنند، تا اینکه آنها هم مال مردم را بخورند و اینها در خواب باشند. ادیان را این طور نمایش میدادند آخوندها را هم: اینها درباریاند؛ اینها انگلیسی هستند. خود انگلیسیها این طور القا میکردند که بگویید انگلیسیاند! اینها درباری هستند؛ این آخوندها چه هستند.
این قصه را من مکرّر گفتهام: من و آقای حائری، آقای آقا مرتضی حائری و آقای حائری اخویشان- آقای حاج آقا مهدی- در اتوبوس بودیم در نمیدانم چند سال پیش از این، و از یک جایی میآمدیم طرف جنوب شهر و آنجاها در آن اتوبوس یک عدّهای بودند یکیشان شروع کرد صحبت کردن گفت که من مدتها بود که این هیکلها را ندیده بودم- آن زمانی بود که زمان قدرت رضا شاه، شاید آخرهای رضا شاه، شاید حالا یادم نیست درست- گفت من مدتها بود که این هیکلها را ندیده بودم. مقصودش ما سه نفر بود که مُعمَّم بودیم. اینها را انگلیسها درست کردهاند و در نجف و قم جمعشان کردهاند و اینها از عُمّال آنها هستند! یک شرح این طوری. ما هم صحبتی نکردیم؛ سکوت کردیم. وضع این طور بود و هست. حالا هم که میخواهند شما را [منزوی] بکنند که یک جوری بکنند که از زندگی روز و از احتیاجات مسلمین منعزل[6] کنند، شما بروید سراغ یک کارهای دیگر، و «آن قاطر چموش لگدزن از آن ما»[7] مقصود آنها این است و ممکن است که ما یک وقتی خدای نخواسته به آنها فرصت بدهیم، به آنها بهانه بدهیم، این بهانه اسباب این بشود که آنها با قلمهایشان شروع کنند بر ضد شماها نوشتن- گفتن. و مهم همان است که اینها نمیخواهند که اسلام در خارج تحقق پیدا بکند، از اسلام میترسند؛ خصوصاً حالا که به مشاهده دیدند. یک وقتی همان قضیه، قضیه علمی بود و آن مسائل را که پیش میآوردند و تبلیغات سوئی که میکردند برای همان مسأله علمیش بود که میگفتند اگر اسلام پیدا بشود چه میشود؛ اگر روحانیون قدرت پیدا کنند چه خواهد شد.
در این نهضت اینها بِالعَیان[8] دیدند که مسأله همین است؛ اسلام همچو قدرتی دارد که با دست خالی بر قدرتهای بزرگ غلبه میکند، و روحانیون هم همچو مردمی هستند که این ملت پشت سرشان ایستاده و هر کاری میخواهند، هر امری میکنند، عمل میکنند. حالا که بالعیان این مطلب را مشاهده کردند، حالا خوفشان صد چندان شده است؛ و دست و پا میزنند به اینکه شماها را آلوده بکنند و پیش ملت باز شماها را یک طوری بکنند که مردم از شما روگردان بشوند و شما را هم بگویند که اینها تا حالا چیزی دستشان نبود، حالا که دستشان آمده اینها هم همانها هستند. مطلب اینها این است که بگویند که این روحانیون تا حالا کاری دستشان نبود حالایی که کار دستشان آمده است اینها هم همان مسائل هست و همان کارها را دارند انجام میدهند. اگر یک قدم کج گذاشته بشود، این یک قدم کج را صد مقابل اینها عرضه میکنند و در کتابشان یا در مقالاتشان یا در روزنامههایشان مینویسند و در خارج بیشتر و در داخل هم...
دیروز یکی از خبرنگارهایی که میخواست یک کتابی بنویسد، مدتی بود که به من یک نفر از آقایان پیشنهاد میکرد که این بیاید اینجا و شما را ببیند و صحبت بکنید با او و مسائل را بگویید. این میخواهد کتاب بنویسد- خارجی بود، زن هم بود-[9] و این مسائلی از شما سؤال میکند و جواب میدهید. از جمله حرفهایی که زد این بود که من وقتی شما را دارم میبینم، میبینم که یک آدم آرامی هستید، به نظر نمیآید که شما یک آدم چهای باشید، لکن در خارج شما را یک طور دیگری دارند معرفی میکنند.
البته من این را میدانستم که خارج میگویند هیتلر است! همین امروز هم برای من یک عکسی آوردهاند هیتلر ایستاده و دستهایش را کمرش زده، یک عدهای هم سر این طور عکس انداختهاند، من هم آن بالا شمشیر را کشیدهام برای اینکه گردنها را بزنم! من به ایشان گفتم: خوب، من اینها را که شنیدهام، شنیدهام که گفتهاند که فلانی امر کرده است که پستانهای زنها را ببرند! شما هم که حالا اینجا هستید، خوب، بروید توی مردم این را بپرسید از مردم که چه هست قصه. بعد او گفت شما راجع به اینکه اینها این جور مینویسند متأسف نیستید؟ گفتم: از جهتی من متأسفم و آن اینکه چرا باید یک انسانی که باید انسانیت داشته باشد این قدر انحراف داشته باشد که یک چیزی که هیچ نیست، این برای منافعش، آن طور چیزها بنویسد، از این جهت البته تأسف است. و اسلام آمده است برای اینکه همه مردم را ارشاد کند، ارشاد به راه راست بکند. و از اینکه مردم این طور هستند من البته متأسفم، اما از یک طرف دیگر ما توقع باید نداشته باشیم که برای ما اینها را ننویسند، برای اینکه ما دست آنها را از منافعشان کوتاه کردیم، آنها چشمشان دوخته شده بود به منافع اینجا و ماها؛ آقایان ملت ایران، دستشان را کوتاه کردند؛ وقتی دستشان را کوتاه کردند ما دیگر توقّع نداشته باشیم که آنها مدح ما را بکنند. آنها باید بگویند هر چه میخواهند بگویند؛ ما باید راه خودمان را برویم.
مقصود من از این اطاله کلام این است- که عرض کنم که- همان طوری که مقام شما و پُست شما، یک پُست شرافتمند بزرگی است، مسئولیتتان هم یک مسئولیت بزرگی است. به همان اندازه که مقام شما بالاست، مسئولیتتان هم زیاد است. اگر یک وقتی مثلًا فرض بفرمایید یک کمیتهای تحت نظر بعضی از آقایان باشد و در آنجا یک شخص نابابی باشد و یک کاری انجام بدهد که بر خلاف باشد، آنهایی که میخواهند مناقشه کنند با ما، نمیگویند که یک شخص نابابی در این کمیته بود، آقا خودش خوب است اما آن شخص ناباب این کار را کرد؛ میگویند آخوندها این کار را کردند! آنها به آخوند نسبت میدهند نمیگویند که این کمیته این طور است؛ میگویند آخوند این طور است. حیثیت روحانیت، الآن بسته است به اعمال ما. همیشه بوده اما حالا بیشتر است. همیشه در زمان طاغوت بود ما هم هیچکاره بودیم، شما هم هیچکاره بودید و تحت فشار ظلم بودید و مظلوم؛ محبوب است؛ مظلومیّت محبوبیّت میآورد. حالایی که جمهوری اسلام و اسلامی شده و رژیم طاغوتی از بین رفته و رژیم اسلامی- انسانی بناست باشد و شما هم متصدّی یک اموری هستید برای اینکه کمک بکنید به این نهضت و- بحمد اللَّه- با کمک این طبقه است که این کارها دارد انجام میگیرد. الآن آن طور نیست که اگر یک کاری آن وقت میشد مردم از باب اینکه شما مظلوم باشید، مظلوم بودید و محبوب شده بودید، مردم مناقشه نمیکردند. اما امروز آن وضع دیگر نیست؛ امروز مناقشه میکنند. اگر یک کمیتهای که بعضی از آقایان مثلًا در آن ریاست دارند، یک نفری در آنجا یک کار خلافی بکند، کمیته را مطلقاً و چون با اهل علم مخالفاند، اهل علمی که در آن کمیته هست بالخصوص او را و سرایت میدهند به همه اینها: اصلًا آخوند این طوری است! آخوند جماعت اصلًا این طور است، شلوغکار است! اینها الآن یک چیزی دستشان افتاد بنا کردند شلوغ کردن؛ این جماعت اصلًا این طوری هستند! مردم هم وقتی تبلیغات زیاد بشود؛ مردم هم خیلیها باورشان میآید.
من مشاهِد بودم در زمان رضا خان و شاید هیچیک از شماها یادتان نباشد، من یادم است آن مسائل- یعنی از اوّلی که آن آمد و کودتا کرد تا حالا، همه مسائل را من شاهد بودم- تبلیغاتی که اینها کردند در ملت تأثیر کرده بود. با اینکه میدیدند که اینها چه جنایتی میکنند ولی تبلیغاتشان قوی بود و در بعضی از قشرهای ملت هم تأثیر کرد.
این قصه را من کراراً گفتم و چون در قلب من یک امر ناراحت کنندهای بود، حالا هم عرض میکنم: مرحوم شیخ عباس تهرانی- رحمه اللَّه تعالی- ایشان فرمودند که من از اراک میخواستم بیایم قم، رفتم که اتومبیلی سوار بشوم کرایه کنم و بیایم، آن شوفرِ اتومبیل گفت که ما عهد کردهایم که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی آخوندها را، یکی هم فواحش را! این وضع ما بود در زمان آن پدر، زمان پسر را همه یادتان هست که چه بود و چه شد.
خوب، حالا الحمد لِلّه پدرش که رفت و خودش هم که رفت، اینها هم دیگر برگشت ندارند لکن ما باید توجه به این معنا بکنیم که حیثیت روحانیت و حیثیت اسلام الآن بسته به کارهای ماست. اگر ما کارمان یک کار صحیح مطابق با قواعد اسلام باشد، هم حفظ روحانیت میشود، هم حفظ اسلام و اگر خدای نخواسته از ما ببینند که باز مخالفتها شروع شد و باز این بکش آن طرف و آن بکش آن طرف و این کمیته چه بکن، آن کمیته چه، یک همچو مسائلی اگر از ماها دیدند؟ روحانیت حیثیتش را از دست میدهد، و با از دست دادن روحانیت حیثیت خود را، اسلام عقبنشینی میکند.
این که روحانیت را تا اینجا آورده همین طبقه بود، مردم هم تَبَع همینها هستند، الآن بسته به اعمال ماست، یعنی مسئولیتی که الآن به عهده ماست در این زمان بیش از مسئولیتی است که به روحانیت زمان طاغوت بود و بیش از مسئولیتی است که به روحانیت در زمانهای سابق بود، زمانهای سابق این طور مسائل اصلًا مطرح نبود، مردم بودند و روحانیت بود و احکام خدا. و اینها گاهی هم یک خان، یک جایی چه میکرده یا یک سلطانی یک جایی، اما این مسائلی که حالا طرح است نبوده اصلًا، حالا دنیا شده مثل یک عایله واحده، یک کلمه که اینجا گفته میشود فردا در همه ایران و آنجاها هم که موجهای رادیو و تلویزیون برود همه جا منعکس میشود؛ در همه دهات و قَصَبات، در همه خارج و داخل، منعکس میشود. ما اگر چنانچه به وظیفه اسلامی خودمان، روحانی خودمان عمل بکنیم، حیثیت روحانیت در یک همچو مقطع زمانی محفوظ میماند و بیمه میشود. برای بعد هم اگر در این انقلاب، ما پیروزی معنوی پیدا بکنیم این پیروزی معنوی باقی میماند و اگر خدای نخواسته در این انقلاب ما پیروزی نداشته باشیم و حیثیت خودمان را از دست بدهیم، باید دیگر کنار برویم و فاتحه روحانیت را بخوانیم و دنبال آن فاتحه اسلام برای مدت طولانی. از این جهت ما
آن قدری که وظیفه داریم و آقایان وظیفه دارند باید کوشش کنند که هم خودشان را و هم آن کمیتههایی که در تحت نظارت آقایان هست و هم آن پاسدارهایی که در تحت نظارت آقایان هست کوشش کنند که همه اینها را به فرم اسلام درآورند، هر کس بیاید کمیته را ببیند، مثل اینکه در یک مسجد رفته و همه چیزش اسلامی است، هر کس پاسبان را ببیند، یک مرد مُسْلِم متعهد ببیند، اگر ما بتوانیم یک همچو کاری بکنیم که این کمیتههایمان را و این پاسدارهایمان را بتوانیم تهذیب کنیم، بتوانیم تربیت بکنیم، نصیحت بکنیم و مواظبت از روحیّات آنها بکنیم و اینها را خوب تربیت بکنیم، در این نهضت پیروزیم و پیروزی ان شاء اللَّه دائمی است و اسلام هم رو سفید- رو سفید که هست- روسفید در میآید از آب.
بنا بر این ما وظیفه داریم الآن؛ یعنی وظیفه الهی، شرعی، وجدانی و انصافی، بر این داریم که ما باید از خودمان شروع بکنیم و از خودمان که شروع کردیم به آن چیزهایی که مربوط به ما هست، به آن دستگاههایی که مربوط به ما هست، به آنها هم سرایت بدهیم و در نظرمان این باشد که تربیت کنیم جامعهای که 2500 سال در آن ظلم و ظلمات به سر برده، و پنجاه و چند سال به این ظلمات وحشتناک.
و جوانهای ما را همچو منقلب کرده بودند که نسبت به شما یک نحو دیگر فکر میکردند؛ چنانچه شما هم نسبت به آنها یک طور دیگر فکر میکردید و هر دو فکرها، فکرهای وارداتی تبلیغاتی بود. هم آن طوری که دانشگاه درباره شماها فکر میکرد «: یک مشت آخوند که همین حرفها.» و هم آن طوری که شما نسبت به دانشگاه که همچو به طور مطلق: «یک دسته فُکُلی نمیدانم کذا.» این هر دوی آن تبلیغات بود که جدا کنند. طبقه جوانی که بعدها باید مقدّرات یک مملکت را در دست بگیرد از شما جدا کنند. اصلًا برنامه این است که شما را از طبقه فعّال جوان جدا بکنند؛ یعنی طبقهای که روشن هستند و مرجع امور خواهند شد و شما را هم از آنها و آنها را هم از شما و دو قوّهای که دو قوّه مفکّره یک ملت هست، اینها را مقابل هم قرار بدهند تا کارهایشان همه خنثی بشود، نه دانشگاهی بتواند کار خودش را انجام بدهد کار صحیح، و نه شما بتوانید کار صحیح. شما را در مقابل هم قرار بدهند و خودشان هر کاری میخواهند بکنند؛ و ما راجع به قضایای آنها بیتفاوت باشیم؛ خودمان تو سر هم بزنیم. این یک برنامهای بوده است که اینها داشتهاند و علاوه بر هزار جور برنامهای که داشتند و دیگر من نمیتوانم حالا عرض بکنم، حالا آن مقداری که در این مجلس مقتضی است و حالا هم خدمت آقایان رسیدم همین مقدار است که ماها باید حفظ کنیم این حیثیت روحانیت و حیثیت اسلام را، و به همه رفقایتان باید بگویید که مسئولیت زیاد است، امروز غیر سابق است، امروز خیلی وقت حساس خطرناکی است برای همه ما. حالا من امیدوارم که ان شاء اللَّه [درست] بشود. مسائلی هم که آقا گفتند صحیح است. لکن باید تنبّه داد که آن آقا غرض ندارد، اما اشتباه دارد. به او هم گفتند زیاد هم به او گفتهاند که اشتباه کردی. و تنبّه البته لازم دارد که یک همچو اشتباهاتی نشود و من ممکن است که امروز صحبت [کنم]- اگر عصر ...- بگویم که وضع، وضع روحانیت چه است و باید چه کرد و آنهایی که میخواهند روحانیت را یک لطمهای وارد کنند چه کارهاند آنها. این ممکن است که من ان شاء اللَّه امروز عصری که در مدرسه فیضیه اجتماع هست، یک صحبتهایی بر وِفْق صلاح اسلام و مسلمین عرض بکنم. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند و موفَّق و مؤیَّد باشید.» (صحیفه امام، ج9، ص: 503 ـ 512)
ـ سخنرانی در جمع خانواده مرحوم طالقانی؛ تجلیل از مجاهدات ایشان (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
انا للَّه و انا إلیه راجعون
نمیدانم من باید به شما تسلیت بدهم، یا شما باید به من، یا هر دو به هم؟ من به شما تسلیت بدهم که یک پدر بزرگی را از دست دادهاید و شما به من که یک برادر عزیزی را از دست دادیم؛ و همه به ملت که یک خدمتگزاری را ملت از دست داده و همه به اسلام که یک مجاهدی را از دست داده است. لکن ما از خدا هستیم و از آنجا آمدیم و به آنجا برمیگردیم.
إِنَّا لِلَّهِ؛ ما از خداییم؛ مال خداییم، ما چیزی نداریم خودمان، هر چه هست از اوست، و به سوی او میرویم. و باید ببینیم چطور از آنجا آمدیم و چطور در اینجا هستیم و چطور به آنجا میرویم. آیا در اینجا که هستیم، در خدمت حق تعالی و خدمت خلقیم، مجاهده میکنیم در راه خدا، به صراط مستقیم ربوبیت مشی میکنیم یا انحراف داریم؟ اگر انحراف داشته باشیم، چه به چپ و چه به راست، چه طرف چپ که تعبیر به مغضوب عَلَیْهِمْ شده است و چه طرف راست که تعبیر به ضالین شده است در مقابل طریق مستقیم و صراط مستقیم اگر از این راه مستقیم رفتیم، از اینجا که حرکت کردیم راه مستقیم باشد، منحرف نباشد، شرقی نباشیم غربی نباشیم، مستقیم باشیم، یمین و شمال نباشد در کار، مستقیم حرکت کنیم از اینجا به لا نهایت، سعادتمندیم و ملتی را سعادتمند کردیم. و اگر چنانچه خدای نخواسته انحراف به چپ، انحراف به راست، انحراف به یمین، انحراف به یسار باشد، منحرف هستیم. و اگر چنانچه در بین ملت یک مقامی داشته باشیم، ملتی را منحرف میکنیم. مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود، مستقیم فکر میکرد؛ مستقیم عمل میکرد. انحراف به چپ و راست نداشت. نه غربزده بود و نه شرقزده، اسلامزده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود، و رفتنش ضایعه است، لکن او پیوست به آنجایی که برای او تهیه شده است؛ مقامی که برای او تهیه شده است.
استقامت و استقلال فکری
و ما باید فکر این باشیم که ما هم مستقیم باشیم. اگر مستقیم باشیم و ملت را دعوت به استقامت کنیم از این غربزدگی که در طول تاریخ و خصوصاً در این پنجاه و چند سال، ما را به آن طرف کشیدند، از آن طرف ما را کشیدند طرف شرق، از آن طرف ما را کشیدند طرف غرب و ما را از خود بیخود کردند، جوانهای ما را تهی کردند از آنکه باید باشند، ما مکلفیم، همهمان مکلفیم، همه آقایان و همه خانمهای محترم، مکلفیم که مردم را دعوت کنیم به راه مستقیم؛ به همان صراط اللَّه، راه اللَّه- که راه مستقیم است- و از انحرافها جلوگیری کنیم. نه منحرف به آن طرف باشیم که دیکتاتوری به تمام معنا است و نه منحرف به غرب باشیم که ظلم و ستم و به اسم «حقوق بشر»؛ بردن همه حقوق بشر است.
مکتبهایی که در دنیا هست غیر از مکتبهای توحیدی، اینها مکتبهایی هستند انحرافی که آن اشخاصی که این مکتبها را درست کردهاند آنها برای یک مقصدی و توطئهای درست کردهاند؛ برای به دام انداختن جوانهای غافل. آنهایی که دعوی میکردند به اینکه ما برای ملتها هستیم، خدمتگزار ملتها هستیم، برادریم با مردم، با لفظ «برادری» و «قارداشی»[10] از هم تعبیر میکردند.
شاید بعض از شما یادتان باشد یا هیچ کدامتان، که وقتی که سران کشورها بنا شد بیایند به ایران و اینجا یک اجتماعی داشته باشند، وقتی که چرچیل[11] آمد، آن طور که آن وقت معروف شد و نقل کردهاند، آمد به فرودگاه و با یک تاکسی رفت به محل خودش؛ وقتی که رئیس جمهور امریکا[12] آمد، آن هم با یک ترتیب، لکن وقتی استالین[13] آمد، طیارهای که او را حمل میکرد گاو هم همراهش آوردند که مبادا یک شیری از این طرفها ناسالم باشد! با یک تشریفات زیاد. در عین حال که او آن طور با سلطنت و فوق سلطنت زندگی میکرد و از قراری که به ما گفتهاند کالسکه طلا هم داشته است! و من اطلاع ندارم لکن آنهایی که مشاهَد من بود سربازهای امریکا که اینجا بودند و سربازهای انگلستان که اینجا بودند برایشان خیلی چیزها از آنجا میآوردند. حتی آن طور که در ذهن من است، لیموی سابیده شده، پودرش را میآوردند، لباس برایشان میآوردند، ولی آنکه من خودم مشاهدش بودم! بین اینجا و مشهد ما سوار اتومبیل بودیم میرفتیم، اتوبوس بودیم این سربازهای روسی که به آنان این طور فهمانده بودند که ما برادریم با آنها، فرقی ما بین ما و شما نیست،[14] اینها برای یک سیگار گدایی میکردند! از این مردم، از مسافرین.
بازی میدهند جوانهای ما را! هر دو دسته بازی میدهند، هم غرب ما را بازی میدهد، مَلعَبه[15] کردند ما را، هم غرب ما را ملعبه کرده، هم شرق ما را ملعبه کرده، و تا این گولخوردنها هست، تا این غربزدگی و شرقزدگی در ملت ما هست، هیچ امیدی به اصلاح نیست.
ما باید اول تمام همتمان را صرف کنیم که خودمان را از این وابستگی فکری بیرون بیاوریم. ما فکرهایمان وابسته است؛ ما فرهنگمان وابسته است. الآن ما باید سعی کنیم از این فرهنگ وابسته خارج بکنیم خودمان را، چه فرهنگ آن طرف که همهاش فساد و چه فرهنگ آن طرف که همهاش فساد، یعنی همهاش برای به دام انداختن ماهاست؛ به دام انداختن بشر است.
ما تا این راه مستقیمی که راه انسانیت است، راه اسلام است و از حکومتهایش ما فرق را میفهمیم، آن وقتی که اسلام به دست ماها نیفتاده بود که مثل یک پوستین این طرف آن طرف باشد، آن وقتی که اسلام صریح بود، زمان خود پیغمبر- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و زمان علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- شما وقتی آن وقت را ملاحظه کنید و سران قوم را در آن وقت، سردارهای اسلام را در آن وقت، آنکه در رأس واقع شده بود به حسب نظم مملکتی، وقتی که ملاحظه بکنید چه جور زندگی میکردند، وضع خودشان چه جور بود، آنکه پیغمبر اسلام بود در یک مسجدی که نه مثل این مسجد ماها و مساجدی که حالا هست، یک مسجدی که شاید حصیر هم نداشته است. یک دیوار یک متری، آن قدری تقریباً بوده است و با این چیزهای چوبهای خرما یک جاییاش را سقف زده بودند، مسجد آن اتاقها، یک دانه اتاق! برای یک دانه اتاق بود. وقتی که نشسته بودند، در مسجد مینشستند با اصحابشان، کسی که از خارج میآمد نمیفهمید اینها کدام یکی پیغمبرند و کدام یکی دیگرانند، میپرسید کدام یکی از شما او هستید!؟ این طور مینشستند مثل سایرین. حتی یک همچو پتویی نبوده است که زیرشان بیندازند که یک امتیازی در کار باشد و آنکه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- است و تاریخش را همه میدانید. همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر و رأی دادند به ایشان، همان روز وقتی فارغ شد از این قضیه، بیل و کلنگش را برداشت رفت پی کاری. کار میکرد!
یک جا رفت آنجا سراغ کارش. یک همچو حکومتی، خودش کار میکرد. این حکومتْ حکومتی است که اگر بگوید ما برادر هستیم، راست میگوید؛ یعنی یک برادری است که از برادر دیگرش، از سایر برادرهای دیگرش در زندگی پایینتر است. حضرت امیر سر آن، آن طور که در تاریخ است، آن چیزی که تویش آرد جو درست کرده بود برای اینکه از آرد جو میل میفرمود، سرش را مهر زده بود که مبادا دخترهایش به واسطه عطوفتی که به او دارند یک روغنی، یک چیزی داخلش بکنند! مثلًا چیزی که تغییر مزه داشته باشد. زندگی این زندگی بود و میفرمود که من میترسم که در آن طرف مملکت تهامه، نمیدانم کجا، یک کسی باشد که گرسنه باشد، نان نداشته باشد و من میخواهم همان طور باشم، این حکومت یک حکومتی است که میتواند حاکم بگوید که ما با دیگران برادر هستیم، ما همه هستیم، همه با همیم؛ با اینکه وضعش کمتر از دیگران است. یک پوستی داشتند که شب زیر خودش و عیالش حضرت زهرا، میانداختند میخوابیدند روی آن، روز همین پوست را یک قدری علف میریختند برای شترشان. این زندگی بود. این حکومتهایی که ادعا میکنند که ما برای خلق هستیم، برای چه هستیم، وضع خودشان را بروند ببینند، وضع خلقشان را هم بروند ببینند! آنهایی که میگویند که ما برای «حقوق بشر» چه و مجلس حقوق بشر درست کردیم، از این حرفها، ببینند اینها با بشر چه جور رفتار کردند، کجا حق بشر را به او دادند. یکی از بشرها ما بودیم دیگر، ما هم یک دستهای بشر هستیم، پنجاه و چند سال است که ماها یادمان است، همه حقوق ما را از بین بردند، همه چیزمان را از بین بردند، همینهایی که دعوی میکنند حقوق بشر، همینها فوج فوج بشر را میکشند و فریاد میزنند حقوق بشر! وقتی در ایران نصیری[16] را میکشند یا هویدا[17] را میکشند، هیاهو بلند میکنند چرا کشتید! این جز این است که میخواهند ماها را اغفال کنند و نهضت ما را بدنام کنند؟ اینها بشر را نمیشناسند، چه تا حقوق بشر را. اینها برای بشر وضعی و حیثیتی قائل نیستند. اینها هر چه در نظرشان است همان جهت اقتصاد است و جهت چاپیدن مردم. چیز دیگری نیست در کار، زیر بنا اقتصاد است؛ «زیربنا» ست! همه چیز از آنجا پیدا شده است، کسی که اطلاع ندارد انسان چیست یک همچو چیزی هم میگوید.
در هر صورت، گرفتاریهای کشور ما زیاد است و ما احتیاج داشتیم به یک شخصی مثل آقای طالقانی. لکن این طور نیست که ما وقتی آقای طالقانی بروند، شکست خورده باشیم. اسلام هست پیغمبر هم رفت. فرمود وقتی وحی آمد که اگر پیغمبر کشته بشود یا بمیرد، شما برمیگردید از دینتان؟ اسلام هست؛ پیغمبرش هم میرود، امامش هم میرود، عالِمش هم میرود، همه میروند و مملکت ما الآن- بحمد اللَّه تعالی- و امیدوارم که یک بیداری برای قشرهای مملکت ما پیدا شده و کشور ما پیدا شده، ملت ما یک بیداری پیدا کردند که خودشان دارند میروند دیگر، خودشان دیگر بیدار شدند؛ دیگر خودشان راه میروند. و ما امیدواریم که ان شاء اللَّه خداوند آن خدمتگزار را رحمت کند و همه ما را هم خدمتگزار قرار بدهد؛ و ملت ما را هم از این بیدارتر کند که راه را بروند.
و من تسلیت به خانمها اول و به آقایان ثانیاً، عرض میکنم و بدانید که من شریکم در این مصیبت. و خداوند همه ما را در این راه مستقیم هدایت کند.» (صحیفه امام، ج9، ص: 513 ـ 518)
ـ نامه به آقای محمد فاضل و اجازه صرف سهم مبارک امام (1358)
[بسمه تعالی حضور مبارک حضرت مستطاب آیت اللَّه العظمی الامام الخمینی- ادام اللَّه ظلّه الوارف
ضمن تقدیم سلام و تحیت و عرض خلوص ارادت تصدیع میدهد جناب مستطاب حجت الاسلام آقای مفتی جعفر حسین- دام توفیقه العالی- که یکی از علمای مبرز پاکستان به شمار میروند و در ترویج مذهب جعفری و انفاذ احکام فقهیه آن سهمی ارزنده و مؤثر دارند، مدرسهای به نام جامعه جعفریه در شهر گوجرانواله که حدود یک میلیون جمعیت دارد و فاقد مدرسه علمیه جعفریه میباشد تأسیس و اقدام به خرید زمین آن نمودند و به وسیله نامه از این جانب خواستار شدند که جهت ساختمان آن اجازه سهم امام- علیه السلام- از حضرت عالی داشته باشند خواهشمند است با توجه به ضرورت وجود مدرسه مذکور در منطقه اجازه صادر فرمایید. ادام اللَّه ظلکم علی رءوس المسلمین.
21 شهر شوال المکرم 99- محمد فاضل].
بسمه تعالی
مجاز هستند. امید است ان شاء اللَّه تعالی مدرسه مرقوم مرکز تبلیغ اسلام شود. و السلام علی اخواننا المسلمین. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 519)
ـ نامه به آقای گلپایگانی؛ عدم وجود اختلافات ریشه دار بین متصدیان امور (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقای گلپایگانی- دامت برکاته- قم
تلگراف شریف مبنی بر نگرانی اوضاع واصل گردید. ان شاء اللَّه تعالی ارشادات حضرت عالی و سایر مراجع و علمای اعلام موجب آرامش و عمل به موازین اخوت اسلامی گردد. معلوم است اختلافات ریشه داری در کار نیست وهمه بحمد اللَّه تعالی وفادار به جمهوری اسلامی و پیرو احکام آن هستند و گِلههای لفظی ان شاء اللَّه تعالی حل و موجب تفاهم خواهد شد. آقایان متذکر هستند که با مشکلات فراوان کشور و خطرهای متوقع برای اسلام و مسلمین، این برخوردها که به نفع دشمنان است، با موازین عقلی و شرعی وفق نمیدهد. از خداوند تعالی اصلاح امور و عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم. سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 215)
ـ نامه به آقای مرعشی نجفی؛ عدم وجود اختلافات ریشه دار بین متصدیان امور (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقای نجفی مرعشی- دامت برکاته- قم
به دنبال مذاکرات و مصاحبات چند روزه که اظهار تأسف و ناراحتی کرده بودید و وسیله مخابره تلگراف، اعلام آن را نموده بودید، باید عرض کنم گرچه قشرهای مختلف نیز ناراحت شدهاند لیکن آقایان متوجه هستند که در این وضع فعلی باید به این اختلافات جزئی پایان دهند و ملت را از نگرانی درآورند. امید است به دعای جنابعالی و سایر آقایان، مسائل به خوبی حل شود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 216)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مغولستان؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای یوتسه دنیال، صدر هیأت رئیسه شورای عالی خورال جمهوری مردم مغولستان و جناب آقای باتمونخ، رئیس شورای وزیران جمهوری مردم مغولستان
پیام تسلیت شما را در مورد فاجعه جانگداز شهادت رئیس جمهور محبوب و نخست وزیر عزیز کشورمان دریافت نمودم. از اظهار محبت و همدردی شما متشکرم. و امیدوارم این توطئههای ننگین که به دست مزدوران امریکای جنایتکار صورت میگیرد، فریاد مظلومیت ما را به گوش جهانیان برساند، و پاسخ دندانشکنی به یاوهسراییها و تبلیغات دروغی باشد که امریکای جهانخوار و عوامل مزدور و صهیونیستها هر روزه علیه ما و ملت رشید ما در رسانههای گروهی جهان میکنند. از خدای تعالی پیروزی کامل مستضعفان را بر مستکبران مسألت دارم.
22 شهریور ماه 1360 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 230)
ـ پاسخ استفتاء آقای سید عبدالکریم موسوی اردبیلی؛ قانون مجازات در امر تعزیرات (1361)
[حضرت آیت اللَّه العظمی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی- ادام اللَّه ظله
در موارد تعزیر، آیا میشود مجازاتهای متناسبی در قانون در نظر گرفته شود تا از عدم تناسب و تجانس و اختلاف رویه تا حدود زیادی جلوگیری شود یا نه؟
22/ 6/ 61- عبد الکریم موسوی].
بسمه تعالی
چون طرفین قضیه دارای اشکالاتی است و متصدی امور قضایی اکثراً شرایط شرعیه را ندارند،[18] جنابعالی با شورای محترم نگهبان در این امر مشورت نمایید که راه حلی که کمتر اشکال داشته باشد پیدا نمایید. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 492)
ـ پاسخ نامه خانم گلابی پورحسین؛ مادر شهید (1363)
[محضر مبارک حضرت امام خمینی سلام علیک
با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام به شهدای عزیز انقلاب ایران این جانب گلابی پورحسین مادر شهید و یک زن روستایی هستم. مدتها آرزو داشتم که از نزدیک آن امام بزرگوار را ملاقات نمایم، موفق نشدم؛ ولی امیدوارم که شما را زیارت کنم. ضمناً یک هدیه ناقابل از دستبافت خودم حضور حضرت عالی تقدیم کردم که از آن استفاده نمایید. امام بزرگوار حال که شما را زیارت نکردم اگر صلاح میدانید چند کلمه از دستخط حضرت عالی را مرقوم فرمایید تا با دیدن آن دستخط به آرزویم رسیده باشم. امیدوارم که خداوند منان سایه شما را بر سر ما و همه مسلمین جهان مستدام بدارد ان شاء اللَّه. به امید پیروزی هر چه زودتر رزمندگان و نابودی صدام و صدامیان. بابل- اداره پست- امین کوچک زاده- 18/ 6/ 63- گلابی پورحسین].
بسمه تعالی
بانوی محترمه، مرقوم شما و هدیه ارزشمندتان واصل شد. امید است خداوند تعالی شهید عزیز شما را که هدیه بوده برای اسلام، با شهدای کربلا محشور نماید و به شما و سایر بازماندگان آن شهید صبر و اجر عنایت فرماید.
17 ذی الحجه 1404 // روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج19، ص: 62)
[1] - روی پاکت نامه چنین مرقوم شده است: حضرت آیت اللَّه آقای ثقفی دامت برکاته.
[3] - تغییر چهره داده شده.
[4] - معاون وقت ساواک تهران.
[7] - مصرعی است از قطعه معروف سروده شاعر مشهور قرن دهم هجری، وحشی بافقی، در بیان داستان تقسیم ارث دو برادر است.
[9] - خانم اوریانا فالاچی، خبرنگار روزنامه ایتالیایی« کُوریِر دِلاسِرا» است.
[10] - قارداش، واژهای روسی است به معنای برادر.
[11] - وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلیس در زمان جنگ دوم جهانی.
[12] - فرانکلین روزولت، رئیس جمهور امریکا در زمان جنگ دوم جهانی.
[13] - جوزف استالین، رهبر شوروی پس از لنین.
[14] - یعنی بین سران کشور و دولت سوسیالیستی شوروی با توده مردم آنجا.
[16] - نعمت اللَّه نصیری، رئیس ساواک در رژیم شاه.
[17] - امیر عباس هویدا، نخست وزیر پیشین در رژیم شاه.
[18] - متصدی قضای شرعی باید مجتهد جامع الشرایط باشد
.
انتهای پیام /*