امروز با امام: بیستم شهریور
ـ نامه به آقای عطاءاللَّه اشرفی اصفهانی؛ اعلام وصول نامه ارسالی (1350)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب شیخ العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج آقا عطاء اللَّه- دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل، سلامت و توفیق و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. این جانب بحمد اللَّه تعالی مزاجاً سلامت، از جنابعالی امید دعای خیر دارم، سیّما[1] برای رفع گرفتاریهای روحی. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
بیستم رجب 91 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 385)
ـ پیام به ملت، علما و روحانیون ایران؛ تشریح ستمکاریهای رژیم (1351)
«بسمه تعالی
خدمت عموم ملت محترم ایران و خصوص حضرات روحانیون و فضلا و محصلین حوزههای علمیه- ایّدهماللَّه تعالی
پس از سلام و تحیات وافره؛[2] گرفتاریهای ملت محترم ایران و خصوص طبقه جوان روحانی و دانشگاهی در چنگال رژیم غیرقانونی و سرسپرده ایران موجب کمال تأسف است. سربازی بردن علما و روحانیون به جرم اظهار تأثر از رفتار غیرقانونی و غیرشرعی دستگاه جبار و ابراز تنفر از زجرها، شکنجهها، اعدامها، تبعیدها و حبسهای بدون مجوز قانونی و شرعی، انتقامی است که رژیم دستنشانده استعمار از اسلام و هواداران آن میگیرد.
شما باید به سربازخانهها بروید، مدارس دینی باید هَتْک شود، و حبس و تبعید و اعدام به مجرد اتهام باید واقع گردد تا راه برای اجانب چپ و راست و اذناب آنها از قبیل اسرائیل هر چه بیشتر باز شود. به اسم پرهیاهو و جار و جنجال «انقلاب سفید»، که در طلیعه آن قتل عام 15 خرداد واقع شد، باید ملت ایران عقب مانده، و فرهنگ قرآن و اسلام مهجور، و قوانین نقض شود و فساد و فحشا تا اعماق این ماتمسرا که اسمش ایران است کشیده شود تا استعمار نو با خیال راحت به چپاولگری خود ادامه دهد، و عمّال بیحیثیت آن بر سر این گورستان به عیش و عشرت و جمع ثروت پایکوبی کنند. باید با راه انداختن سر و صدای کشور مترقی و در بوق و کرنا کردن آن، این کشور بیصاحب به عقب رانده شود، و از ضروریات و اولیات یک کشور در حال رشد محروم باشد. باید ملت ایران به اسم ترقی و پیشرفت، از آب و برق و طبیب و دارو و حتی- به اعتراف روزنامههای وابسته به دستگاه- بسیاری، از نان و هزینه اولیه زندگی محروم باشند و اگر نَفسی بکشند با سرنیزه صدای آنها را در گلو خفه کنند تا مخازن نفت و سایر معادن ما غارت گردد و برای ملت ایران جز ذلت و خواری و حبس و زجر نباشد.
باید به اسم «مأموریت برای وطنم»، این وطن به حال خرابی و عقبافتادگی باقی باشد و اسلام که تنها پناهگاه این ملت و سد راه اجانب است شکسته شود. گویی مأمور است که طبقه جوان روشن را چه روحانی و چه دانشگاهی سرکوب کند؛ مأمور است که مدارس دینی را هتک و علمای اسلام را حبس و زجر کند؛ مأمور است مقدسات کشور را به دست اسرائیل و مربیان آن بدهد؛ مأمور است که سرمایهگذاران خارجی را به باقیمانده ثروت کشور مسلط کند؛ مأمور است که موجبات فحشا را با هر صورت اشاعه دهد و هتک نوامیس قرآن کند؛ مأمور است که مستشاران خارجی و کارمندان آنان را مصونیت دهد و از ملت و روحانیون و دانشمندان و دانشجویان سلب مصونیت نماید؛ مأمور است که به اسم اسلام این چراغ هدایت را خاموش کند؛ مأمور است که فرهنگ استعمار نو را تا آخرین نقاط دور افتاده کشور برساند، و اسلام و فرهنگ اسلام را کنار زند؛ و مأموریتهای دیگری که اگر خدای نخواسته فرصت پیدا کند، اجرا نماید.
شما ای ملت ایران! ای مسلمانان پاک طینت! به احکام نورانی قرآن کریم بیش از پیش گرایش کنید، و دست اتفاق و برادری به هم دهید، و از اختلافات دست بردارید، و برای قرآن کریم و اسلام عزیز فکری کنید. تعلیمات اسلام را نصبالعین قرار دهید. مساجد و محافل دینیه را، که سنگرهای اسلام در مقابل شیاطین است، هر چه بیشتر گرم و مجهز نگه دارید، و با این استعمارزدگان بیعاطفه با روی قهرآمیز و چهره متنفر روبهرو شوید، و از احکام خلاف عدل و انصاف آنها هر قدر میتوانید تخلف کنید. برادران خود را تواصی به حق و تواصی به صبر کنید، و احکام اسلام و کیفیت حکومت اسلامی را تحقیق و نصبالعین خود قرار دهید، و ناآگاهان را آگاه نمایید. باشد که خداوند قهار اساس این ظلم را برچیند.
شما ای محصلین علوم دینیه! ای فضلا و روحانیون حوزههای مقدسه بخصوص حوزه مقدسه قم! از این اهانتها و آزارها نهراسید. شما که امروز پاسداران اسلام و قرآنید وظیفه دارید این سنگر مهم را که آماج تیر اجانب و عمال آنهاست، حفظ نمایید و با کمال دلگرمی و اتکال به خداوند متعال و استمداد از ارواح مقدسه صاحبان شریعت و حُفاظ قرآن، به کار خود که تحصیل فقه اسلام، تهذیب اخلاق، تنویر افکار و هدایت ملت ستمدیده است، ادامه دهید که خدای متعال با شماست.
شما ای سربازان غیور ولی عصر- عجلاللَّه تعالی فرجه- که به سربازخانهها کشیده شدهاید! با کمال شجاعت تعلیمات نظامی را تحکیم کنید؛ باشد که چون حضرت موسی (ع) که در آغوش فرعون بزرگ شد و اساس ظلم و جور او را در هم پیچید، شما هم روز مناسبی تحت دستور مقام صالحی بتوانید این دستهای خبیث را قطع، و این ریشههای فساد و ظلم را از بیخ و بن برآورید.
من مصایب و فجایعی را که از طرف دستگاه جبار هر روز بر این کشور بلازده و ملت ستمدیده وارد میآید به عموم مسلمانان تسلیت میگویم. خداوند متعال قطع ید اجانب را از بلاد مسلمین و خصوصْ ایران بفرماید، و توفیق سعادت به ملت اسلام عنایت فرماید. والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته. روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 448 ـ 450)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی خانوادگی (1351)
«بسمه تعالی
2 تقویمی شعبان 92
احمد عزیزم
مرقوم شما با امانتی[3] واصل شد. ان شاءاللَّه تعالی موفق و مؤید باشید و اشتغال به تحصیل و تهذیب نفس مستدام باشد. اینجانب بحمداللَّه سلامت هستم. چند روز قبل جواب مرقوم حضرت آقای عمّ محترم[4] را دادهام؛ امید است واصل شده باشد.
شنیدم اسم بچه[5] را «یاسر» گذاشتهاید؛ انتخاب خوبی نبوده و موجب حرفهایی هم میشود. یکی از حقوقی که فرزند به پدر دارد این است که اسم خوب برای او بگذارد؛ اسم غیر متعارفی که هرکس بشنود چیزی بگوید یا گفته شود تحت تأثیر چه و چه واقع شده است، خلاف عقل است؛ معذلک خود دانید. آقای اخوی[6] و بستگانش سلامتند. ایشان شبها پیش من هستند؛ یعنی تا بعد از شام. هوای اینجا از شدت افتاده است و شبها خوب است. والسلام علیکم. پدرت
حضور مبارک حضرت آقا[7] سلام برسانید. مخدره محترمه را سلام میرساند.» (صحیفه امام، ج2، ص: 451)
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1351)
«بسمه تعالی
2 تقویمی شعبان 92
فریده عزیزهام[8]
از قراری که خانم[9] نوشته بودند ایشان برای خاطر شما خیال مشهد دارند. و از قراری که شما در همان تاریخ نوشتهاید، ایشان تهران و شما قم هستید. از نوشته خانم که «فریده چون دلتنگ هستند میخواهم ببرمش مشهد» بهقدری نگران شدم که خدا میداند.
بحمداللَّه کاغذ امروز قدری موجب رفع آن شد. بزودی از حال خودتان و اینکه مسئله نگرانی شما چه بوده، کسالت داشتید یا چیز دیگر، بنویسید. خداوند عالَم، شما نور چشمان عزیز را برای من حفظ کند. خدمت جناب آقای اعرابی[10] و فرشته محترمه سلام میرساند. من هر وقت حرم مشرف شوم به همه شماها دعا و از طرف همه سلام عرض میکنم. والسلام علیکم.
پدرت
قبل از نیمه رجب مرقومی از شما رسید و جواب دادم. جواب مرقوم خانم را هم پس.» (صحیفه امام، ج2، ص: 452)
ـ پیام به ملت ایران درباره کشتار وحشیانه 17 شهریور (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ملت شریف و شجاع ایران
بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامی در تهران و سایر شهرستانهای بزرگ ایران، ثابت کرد که پایگاهی در میان ملت ندارد. اعلام حکومت نظامی در محیطی آرام- به اقرار رادیو و مطبوعات ایران که راهپیمایی با کمال آرامش در آن انجام میگرفت- نه تنها قانونی نیست بلکه جرم است و دستور دهنده آن مجرم. شاه برای به رگبار بستن مردم بیدفاع و مظلوم هیچ بهانهای را بهتر از حکومت نظامی ندید. روزهای اخیر، تهران و سایر شهرستانهای مهم ایران برای اظهار مظلومیت و مخالفت با مجرمی که 35 سال بر مقدرات آنان سلطه دارد و جنایات و خیانتهای او در کشور و مخالفتهای او با قانون اساسی واضح است، شاهد راهپیماییهای آرام بود. اظهار مخالفت با مجرمی که تمام هستی ملت را به باد داده است، از طرف کسانی بود که در حد عالی شعور سیاسی و دینی بودند؛ به طوری که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند ولی «دولت آشتی ملی»، آنان را به عنوان شعار بر خلاف قانون اساسی، محکوم نمود؛ و حال آنکه شعار آنان بر ضد قانون اساسی شکن- یعنی شاه- بود. شعار بر ضد رژیم تحمیلی غیر قانونی بود، اظهار مظلومیت بود ولی واقعیت این است که شاه میخواهد انتقام خود را از ملت بیدفاع بگیرد، و با صحنهسازیهای مبتذل، ملت بیدفاع را به مسلسل ببندد و نفسها را به خیال باطل خودش در سینه خفه گرداند ولی دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران آگاه گردیدهاند. من هنوز اطلاع دقیقی از کشتگان و مجروحان در سراسر ایران ندارم؛ ولی خبرگزاریها تعداد کشتگان را به صدها نفر گزارش دادهاند و خبرهایی از ایران، این تعداد را بیش از هزار نفر میگویند. اکنون بر ملت شجاع ایران است که به هر ترتیبی که ممکن است به مجروحین بیشمار خود، خون، دوا و غذا برساند و از هر گونه کمک مالی دریغ ننماید.
چهره ایران امروز گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم میخورد. آری این چنین است راه امیر مؤمنان علی و سرور شهیدان امام حسین. ای کاش «خمینی» در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته میشد.
ملت ایران! مطمئن باشید که دیر و یا زود پیروزی از آن شماست. شاه با حکومت آشتی ملی میخواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولی فریب او خیلی زود برملا گردید. إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً.[11]
جهان باید بداند که این است فضای باز سیاسی ایران! و این است رژیم دموکراسی شاه! و این است عمل به دین مبین اسلام در منطق شاه و دولت او! اکنون به بهانههای پوچ دست به حبس و تبعید تازه زدهاند و میزنند. باید علما و روشنفکران ملت در زیر چکمه دژخیمان خُرد شوند تا کسی خیال آزادی به خود راه ندهد. شما ای ملت محترم ایران، که تصمیم گرفتهاید خود را از شرّ رژیم شاه خلاص گردانید و در رفراندمی که در سه و چهارم شوال[12] در برابر ناظران سراسر جهان انجام دادید به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایی برای خود در ایران ندارد- چنانچه در روزنامههای خارجی هم منعکس گردید. مطمئن باشید که هیچ قدرتی نمیتواند با شما که بیدارید و بپاخاستهاید روبه شود.
ارتش وطنخواه ایران! شما دیدید که ملت با شما دوست و شما را گلباران میکند. و میدانید که این چپاولگران برای ادامه ستمگری، شما را آلت قتل برادران خود قرار دادهاند، به دیگر برادران ارتشی خود که شاه را رها کردهاند و در پشتیبانی مردم، به دشمن حمله نمودهاند بپیوندید، و بپاخیزید و نگذارید ملت شما نابود و برادران و خواهران شما به خاک و خون کشیده شوند. نام خود را در تاریخ که به سود ملت ایران به راه خود ادامه میدهد، هر چه زودتر ثبت کنید و ریشه خیانت و ظلم را بکنید.
شما ای علمای بزرگ اسلام و سیاسیون بزرگ، که از فشار شاه هراسی به دل راه نمیدهید! نشانه اعتماد و قوّت روحیه ملت هستید، و در این موقع حساس نه تنها باید استقامت کنید بلکه روحیه عالی مقاومت جامعه را هر چه بیشتر باید تقویت کنید، و هر چه بیشتر صفوف خود را برای مقابله با دشمن مردم ایران متشکلتر کنید. از خداوند متعال نصرت اسلام و مسلمین را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 459 ـ 461)
ـ سخنرانی در جمع عشایر و مرزنشینان سرپل ذهاب؛ همراهی ملت با دولت (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ان شاء اللَّه همه موفق بشوند. و این از برکات این نهضت است که ما همه با هم مجتمعیم. این از برکات این نهضت اسلامی است که برادرهای اسلامی را با هم زیر یک سقف مجتمع کرده است، و مسائلی که مورد حاجت است ان شاء اللَّه مورد بحث قرار بگیرد. و آقایان باید بدانند که این معنایی را که ما در فکرش هستیم و با همّت همه قشرهای ملت امیدواریم که تحقق پیدا بکند، آن این است که اسلام در ایران حکومت کند؛ حکومت، حکومت خدا باشد. و از آن کارهایی که طاغوت میکرد و عمّال طاغوت میکردند و گرفتاریهایی که برای ملت ما از دست آنها پیدا شد ان شاء اللَّه با همت همه جوانهای ملت ما آنها تمام بشود؛ و همه جا بیرق اسلام باشد؛ یعنی طوری باشد که ما اگر در نخستوزیری برویم ببینیم که آنجا اسلام است. و اگر در سایر وزارتخانهها برویم ببینیم آنجا اوضاع، اوضاع اسلامی است، و اگر در عشایر برویم ببینیم آنجا هم اوضاع، اوضاع اسلامی است، و اگر در بازار برویم ببینیم بازار هم اوضاعش اسلامی است. اگر چنانچه اسلام به معنای خودش، آن طوری که خدای تبارک و تعالی وحی فرموده است به پیغمبر اکرم آن طور تحقق پیدا بکند، همه مردم در زیر پرچم اسلام در رفاه و سعادت هستند، نه همان سعادت این عالم؛ سعادت این عالم و سعادت آن عالم.
و ما از خدا میخواهیم که یک همچو سعادتی به ما بدهد که ما بتوانیم این خدمتی را که بنا داریم انجام بدهیم قدرت داشته باشیم که انجام بدهیم و این قدرت هم در وقتی است که ملت با ما باشد. اگر ملت با ما باشد، ما میتوانیم به واسطه قدرت ملت کارها را انجام بدهیم. چنانچه دیدید که چون ملت همراه با هم بودند، یک همچو قدرتهای بزرگی را از بین بردند. حالا هم، که وقت این است که آن مفسدهها از بین برود و پاکسازی بشود و آن بازماندههای آنها از بین بروند، باز محتاج به این است که ملت همراه باشند.
و الآن توطئهها زیاد در کار هست که برادرها را از هم جدا کنند، هر جا به یک صورت. آنجاهایی که مراکز مثلًا شهرهای بزرگ است، به صورت حزب و- نمیدانم- کذا. و در جاهایی که مرز است و برادرهای اهل سُنّت ما آنجا هستند، به اینکه سُنّیها و شیعهها چه میخواهند؛ این دو تا طایفه را که هر دو مُسْلِماند به جان هم بریزند. در عین حالی که شاید همه شما بدانید که در کردستان یک دستهای که وابسته به خارج بودند، و آن طوری که از رفت و آمدهایشان کشف شده است و گفتهاند به ما، اینها از وابستههای هم رژیم سابق هستند، و هم رفت و آمد دارند با صهیونیستها، با اسرائیل روابط دارند، و هم با بعض از ممالک دیگری که اجنبی هستند، و اینها غائله در کردستان درست کردهاند به طوری که مردم کردستان از دست آنها به عذاب بودند، دولت فرستاد و این مفسدین را، این مقداری که میشد، دستگیر یا سرکوب کرد، و یک مقدارش هم فرار کردند، بعدش در خارج آنهایی که عمّال اجانب هستند بنا کردند چیز نوشتن که دولت ایران، یا فلانی، همه مردم ایران را بر ضد کُردها، بر ضد اهل سُنّت بسیج کرده است! و حال آنکه ما فرستادیم برای کمک به برادرهایی که گرفتار بودند. باید هوشیار بود در این مواقع که این اشخاصی که میخواهند فساد کنند، میخواهند بین برادرها جدایی بیندازند، اینها نظری ندارند جز اینکه دیدند که منافعی که از اینجا میبردند، خودشان و اربابهایشان، در خطر افتاده است و دستشان دارد کوتاه میشود، میخواهند که دوباره آن مسائل را پیش بیاورند و دوباره همانها را به ما مسلّط کنند و همه زندگی این مردم را به هم بزنند. و در طول تاریخ همه این عشایر، همه این مرزنشینها، در فشار این طاغوتها بودند؛ برایشان هیچ زندگی هم درست نکردهاند، حالا هم میخواهند مهلت ندهند که دولت که میخواهد رسیدگی بکند، اینها [میخواهند] مهلت ندهند که دولت یک همچو کاری بکند، تا اینکه دوباره آشفتگی پیدا بشود؛ دوباره آن مسائل برگردد. باید امروز همه ما بیدار باشیم و متوجه باشیم به توطئههای اینها. ان شاء اللَّه این توطئهها از بین برود. ان شاء اللَّه مملکت آرام بشود.
و شما هم بدانید که سرلوحه برنامه این دولت این است که ابتدا از مستمندان شروع کنند، از مرزها شروع کنند به تعمیر و رفع حوایجی که تا حالا نبوده است؛ از قبیل برق و نمیدانم اسفالت و آب و امثال ذلک که من میدانم در بسیاری از جاها اینها نیست یا کمیاب است. دولت در صدد است و ان شاء اللَّه عمل خواهد کرد. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را توفیق بدهد.
[در اینجا یکی از حاضران گزارشی درباره گروهی به نام «گروه ضربت» که زیر نظر و تدبیر افسری ارتشی و متدین در سرپل ذهاب سازمان یافته و به دفع ضد انقلابیون برخاسته است، و نیز گزارشی از شایعهپراکنی و جعل اکاذیب از سوی دشمنان انقلاب به همراه درخواست اداره منطقه توسط روحانیان ارائه نمود. امام خمینی در پاسخ اظهار داشت:].
همه این مطالب که گفتید صحیح است؛ لکن دولت هم در فکر هست که همه اینها را بکند حتی راجع به علمای اهل سُنّت، که من کراراً به وزیر معارف، وزیر اوقاف گفتم که اینها باید به طور شایسته با آنها همراهی بشود. و بناست هم که صورت را از همه آنجاهایی که در ایران است، بردارند، و ان شاء اللَّه عمل بشود و میشود ان شاء اللَّه. و همین طور این گرفتاریهایی که گفتید، اینها هم باید بشود؛ لکن میدانید که الآن همه جا به هم ریخته است. بعد از انقلاب همیشه یک به هم ریختگیهایی هست. خصوصاً که همه اینها ارثهایی است که از دولت سابق ما بردیم. در جمهوری اسلامی که پنج ماه، شش ماه از عُمرش میگذرد این مسائل در آن پیش نیامده، این مسائل از سابق بوده. و این باید جبران بکند. و این بچه شش- هفت ماهه است الآن جمهوری ما، این باید یک قدری به آن مهلت بدهند. یک قدری این اغتشاشاتی که این مفسدین درست کردند اینها یک قدری کم بشود و آن وقت رسیدگی کامل بشود. حالا هم در صدد هستند برای هر ناحیهای، برای هر استانی، پول نفت را قرار دادند و در صددند که برسانند و میرسانند؛ و من هم تأکید میکنم به اینکه زود برسانند. ان شاء اللَّه امیدوارم به زودی آن گرفتاریها رفع بشود.
و عمده این است که شما به حرف این مفسدین گوش ندهید، اینها میخواهند نگذارند. در عین حال که دولت هم بودجه برای این تصویب کرده است، برای هر استانی بودجه تصویب کرده برای همین امور؛ ساختن حمّام، ساختن مثلًا اسفالتها و عرض کنم مدارس. همه این چیزها را در صدد هستند که انجام بدهند، لکن شرطش این است که منطقه آرام باشد. یک منطقه غیر آرام و جنگی را نمیشود عمل بکنند، بخواهند یک منطقهای که در جنگ هستند حالا بیایند حمّام بسازند، نمیشود این، این یک قدری باید آرامش پیدا بشود و ان شاء اللَّه آرامش پیدا میشود و این امور ان شاء اللَّه درست میشود. برای روحانی هم شما باید با آقایان مدرّسینِ اینجا و اینها صحبت بکنید. هر چه به نظر شما شد خوب، شما خودتان تشریف دارید آنجا که اگر کمبودی هست. و من امیدوارم به زودی این گرفتاریها رفع بشود.
ممکن است آن یک نفر روحانی که شما میبرید اینجا مثلًا با آقای منتظری هم بحث بشود؛ آقای منتظری یک کسی را تعیین کنند برای این کارها.» صحیفه امام، ج9، ص: 487 ـ 490)
ـ سخنرانی در جمع هیأت دولت؛ انتظار ملت از دولت و ضرورت انجام آن (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من اول دعا میکنم که خدای تبارک و تعالی شما آقایان را از عنایت خودش محروم نکند و شما را به راهی که رضای اوست هدایت بفرماید و شما به مقصدی که مقصد اسلام است و آرزوی ملت است، برسید. آنچه که خطر برای هر انسانی و هر متصدی امری هست حب نفْس است. رأس همه خطاهایی که انسان میکند، حب نفْس است. هر بلایی سر انسان خودش میآید یا جامعه از دست قدرتمندان میبیند این در اثر هوای نفْس و خودخواهی است. در روایات ائمه ما فرمودهاند: رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ النَّفْس؛[13] یعنی، همه خطاهایی که از انسان صادر میشود در اثر همین خودخواهی و غفلت از خداست. انسان باید کوشش کند که این حبّ نفْس را اگر نمیتواند تمام کند کم کند، البته مسئله بسیار مشکلی است و محتاج به ریاضت است، لکن مسئله نشدنی نیست.
مشکل است، لکن نشدنی نیست. اگر انسان در هر امری که وارد میشود در آن امر، خودخواهی را کنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بکند و خدا را ملاحظه بکند، هم موفق میشود و هم از خطراتی که بر این خودخواهی است در امان میماند.
شما که الآن از وزرای محترم هستید و مملکت اسلامی به شما سپرده میشود و پستهای شما پستهایی است که باید در آن اعمال بسیار شایسته انجام بگیرد، کوشش کنید که اولًا، گمان نکنید که ریاست، از ریاست درجه اول تا آخر، یک چیزی باشد؛ یک امر اعتباری است. یک دستهای جمع میشوند یکی را میگویند تو کارها را انجام بده. در نظر داشته باشید که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- در حالی که به حسب فهم جامعه، ریاست یک کشور بسیار بزرگی را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ایران؛ همه را داشت، آن وقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوکش با مردم و چه بود سفارشهایی که به عمالش یا به حکومتهایی که از طرف او بودند. چه سفارشهای ارزشمندی فرموده است! البته ما نمیتوانیم خود او باشیم، لکن میتوانیم که شیعه او باشیم، پیرو او باشیم. تا آن حدودی که بتوانیم، باید پیروی از او بکنیم. او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی نبود، مگر اینکه بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الّا پیش آنها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشم یا خلافتی داشته باشم، مگر اینکه بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند. ما باید از آنها درس بگیریم و پند بگیریم و به شیوه آنها تا آن اندازهای که میتوانیم عمل کنیم و از آن چیزهایی که دام شیطان است- که بزرگترین دام همان خودخواهی انسان است- از این دام رهایی پیدا بکنیم و به صراط مستقیم الهی راه برویم تا بتوانیم، هم خودمان را اصلاح کنیم و هم جامعهمان را.
شما ببینید که چه حکومتی در دست شما آمده و از چه راهی آمده است و کی به شما این حکومت را محول کرده. چنانچه پنج سال پیش از این، ده سال پیش از این را شما در نظر بیاورید، وضع آن وقت را در نظر بیاورید، حکومت آن وقت را در نظر بیاورید، ملت را نسبت به حکومت و حکومت را نسبت به ملت در نظر بیاورید و حبسها و زجرها و تبعیدها و قتلها را که در آن حکومت واقع میشد به نظر بیاورید و از خودتان سؤال کنید که چه شد که این شد؟ چه شد که یک روز آن طور جنایتکاریها واقع میشد و اختناقها و آن مسائل و مصایب برای کشور ما بود و حالا چه شده است که ما آزادانه اینجا با هم نشستیم و شما آزادانه مسائلتان را با مردم مطرح میکنید و مردم هم آزادانه یا انتقاد میکنند یا تعریف میکنند از شما؟ این آزادی را کی به ما داد؟ و این استقلالی که الآن ما داریم و کسی نمیتواند دخالت کند در کشور ما، این را کی به ما داد؟ جز این بود که این پابرهنهها و این زاغهنشینها و این دانشگاهیهای محروم و این مردم کوچه و بازار با هم جمع شدند و برای خدا قیام کردند و نهضت کردند و ما را به این آزادی رساندند و آن سدهای بزرگی که در تصور کسی نمیآمد که شکسته بشود، شکستند و ما را به آنجا رساندند که وزیر بشویم و رئیس جمهور بشویم و وکیل بشویم و همه اینها را داشته باشیم؟ و همه از این ملت است. ما هر چه داریم از این ملت است؛ البته ملت اسلامی که با فریاد اللَّه اکبر این کار را انجام دادند.
ما باید ببینیم که این ملتی که ماها را به این مقامها رساندهاند، از ما چه میخواهند و ما باید برای آنها چه بکنیم. از ما میخواهند که تمام این ارگانهایی که هستند، تمام این رؤسایی که هستند، از رئیس جمهور گرفته و نخست وزیر و وزرا تا وکلا و- عرض میکنم که- وزارتخانهها و هر چه در آنها هست، اینها میخواهند که اینها همه در راه اسلام، که خواست ملت بود و همه کوشششان برای اسلام بود و اسلام آنها را موفق کرد، اینها هم در همان طریق اسلامی راه بروند.
طریق اسلامی این است که مستضعفین را حمایت کنند، بیشتر توجهشان به آنها باشد.
در طول تاریخ، حمایت حکومتها از قلدرها بوده است. شما هر حکومتی را که در این 2500 سال دوران ظلمت در نظر بگیرید، هر حکومتی هر چه عادل بوده، هر چه جنت مکان بوده در نظر بگیرید، آن وقت بروید سراغ وزرای او، که از چه طایفهای بودهاند، آنهایی که بهره برمیداشتند از این ملتهای ضعیف، چه اشخاصی بودند، پیدا نمیکنید یک حکومتی که برای مستضعفان باشد، برای این کوچه و بازاریها باشد، برای این پابرهنهها باشد. هر چه بودند، برای ملک دارها بودند و برای قدرت دارها و برای سرمایه دارها و برای رؤسا و خانها، و هر چه بود برای آنها بود.
یک وقت در بعضی از حکومتها تیول[14] میکردند؛ خراسان را میدادند دست یک عده تیول. او چقدر میداد برای این؟ فرض کنید که در پول آن وقت، پنجاه هزار تومان- پول پنجاه هزار تومان آن وقت، پنجاه میلیون هم بیشتر بود- و به او خراسان را میدادند؛ برو سراغ خراسان؛ یعنی، دیگر ما هر چه صدا از خراسان بلند بشود و هر چه از ظلم تو گفته بشود ما اعتنا نمیکنیم. تو برو، آنجا مال تو. آنجا مردمش- عرض بکنم- ناحیهاش و درآمدش مال این بود. این باید این پنجاه هزار تومانی که اینجا به نخست وزیرش داده است یا به صدر اعظم داده است، باید این پنجاه هزار تومان را درآورد و چندین پنجاه هزار تومان هم برای خودش درآورد؛ برای اینکه یک تجارتی بود؛ فروخته بودند اینجا را. این پول او را باید بدهد، باید نفع هم ببرد. این با مردم چه میکرد؟ با کدخداهای ده یا بستوبند میکرد و ده را میچاپید یا اگر کدخدایی بود که یک تخلفی میکرد، آن طور میکرد که شاه مخلوع به مردم! این وضع حکومتهای جبار است.
حکومت اسلام که الآن شما مدعی هستید که نخست وزیر اسلام هستید، دولت اسلامی هستید و آقایان، وزرای اسلام هستند، و آقای رئیس جمهور، رئیس جمهور یک کشور اسلامی هستند و وکلا وکلای کشور اسلامی هستند، باید از آنچه که در سابق گذشته نسیان کنند او را، دفن کنند او را. از دیکتاتوریها، از چپاولگریها، از خودخواهیها و خودپسندیها، همه اینها را باید دفن کنند و وارد بشوند در یک مملکت تازهای که از صدر اسلام که بگذریم، دیگر یک همچو چیزی نبوده است. در صدر اسلام هم برای ایران نبود اینها. حتی آن وقت هم که ایران را فتح کردند، باز سپردند به دست همانهایی که اداره میکردند و جنایات هم همان جنایات بود. نتوانستند این کار را بکنند.
شما امروز باید فکر این را بکنید که از یک چاه عمیقی این مردم شما را نجات دادند.
شما حبسها را دیدید و زجرها را چشیدید و الآن هم آزادی را و شهد آزادی را دارید میچشید. برای شکر این نعمت، شماها خدمتگزار باشید. برای شکر این نعمت، همه با هم در یک راه باشید. این را من کراراً گفتهام: اگر همه انبیا جمع بشوند در تهران و بخواهند کار بکنند، بخواهند دخالت در امور بکنند، هیچ با هم اختلاف پیدا نمیکنند؛ امکان ندارد. برای چه؟ برای اینکه آنها نفْس خودشان را کشته بودند و مبدأ خلاف، نفْس انسان است؛ مبدأ همه خلافهایی که پیدا میشود. انسان خیال میکند که نه، من برای مصلحت این کار را میکنم. عمر خودش را انسان نمیفهمد، وضع خودش را انسان نمیفهمد. شما اگر بخواهید مقایسه کنید- شمایی که میگویید که من برای مصلحت مسلمین فلان کار را میکنم- شما فکر این را در خلوت بکنید که اگر یک کسی دیگر به جای شما بود و بهتر هم مصالح مسلمین را انجام میداد، شما باز همان طور بودید؟
میخواستید خودتان نباشید و او باشد؟ یا نه، میخواهید که این مصلحت مسلمین- به اصطلاحتان- به دست شما انجام بگیرد؟ «منم که این مصلحت را دارم ایجاد میکنم»، این همان شیطان است؛ همان شیطانی که اغوا میکند آدم را. اکثر اغوائاتش این است که انسان را بازی میدهد، وسوسه میکند در انسان؛ وسوسههای دامنهدار از همه طرف. وسوسه میکند که تو حالا صاحب قدرت هستی، تو حالا صاحب کذا هستی، دیگران چکارهاند؟ شما حالا وزیر هستید، دیگران باید اطاعت بکنند، چشم بسته باید اطاعت بکنند! شما وکیل هستید، دیگران باید از شما اطاعت بکنند و چشم بسته هم باشند! این همه برای این است که انسان خودش را نساخته. اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمیآمد که یک رعیتی هم به او انتقاد کند؛ اصلًا بدش نمیآمد، از انتقاد بدش نمیآمد.
اگر انتقاد دو انسان را فرض کنید؛ یکی خودتان یکی دیگری، هر دو دارای یک صفت متوازی هستید. اگر یک کسی از آن رفیقتان تکذیب کند برای خاطر آن صفتش، شما خوشتان میآید؛ برای اینکه آن را مقابل خودتان میدانید. از این جهت، همان صفتی که در شما هست، در دیگری اگر باشد و انتقاد بکنند، شما خوشتان میآید، او بدش میآید. او هم وقتی ببیند همان را در شما عیبجویی میکنند، خوشش میآید و اگر از خودش عیبجویی کنند، بدش میآید. اینها همه از حیلههای شیطان است که شیطان، بزرگتر از همه شیطانها- حتی از این شیطان بزرگ معروف- این شیطان نفس اماره خود آدم است. ما که الآن یک مملکت اسلامی به ما سپرده شده است؛ یعنی، این مردم با فریادهایشان سدها را شکستند و رأی به همه شماها دادند و به وکلا و- عرض میکنم- به رئیس جمهور و بعد هم وکلای آنها به شما و اینها، این مردمی که با این زحمت رأی به شما دادند و شما را بر سر مسند نشاندند، حالا شما بخواهید سر مسند با هم اختلاف کنید، ببینید پیش خدا چه هست. یک دسته زحمت کشیدند و جوانهایشان را دادند. و الآن هم شما کردستان را میدانید چه جور است و این پاسدارها در کردستان و این ارتشیها در آنجا هر روز دارند جان میدهند، هر روز دارند خون میدهند، مردم آنجا دارند بمباران میشوند، دشمنهای ما مشغول فعالیت زیاد هستند. در این حالی که همه جوانب بر ضد ما هست، همه قدرتهای بزرگ و کوچک بر ضد ما هست و این ملتی که با این زحمت به دست شما این مملکت را داده است، شما حالا بنشینید سر اینکه من چطور، شما چطور و همهاش هم از شیطان است. هیچ شک در این نکنید که هر که گفت «من»، این «من» شیطان است. هر که گفت که باید به من اطاعت کنید، این شیطان است. ما بنشینیم سر این معنا که شما بگویید من، آن هم بگوید من، آن هم بگوید من، سر سفره شیطان بنشینیم و با هم تسابق بکنیم به اینکه آن طعمه شیطان را، که خودخواهی است، هی تقویت کنیم. شما ببینید که در بارگاه خدا این چه جور [است،] چه صورتی دارد؟ و در پیش ملت که بشنود یک همچو چیزهایی هست، ببیند یک همچو مسائلی طرح است؟ خوب، این ملت بر فرض اینکه حالا صحبت هم نکند، اما این زن داغدار که بچهاش را برای این جمهوری داده و برای اسلام داده، حالا در ذهنش چه میآید؟ چه ناراحتی در این زنهای داغدار و در این پدرهای جوان مرده، چه وضعیتی در قلب آنها پیدا میشود؟ و لو حرف نزنند، و لو هیچ صحبت نکنند، برای خدا آنها صحبت نکنند، برای [خدا] آنها قیام بر ضد نکنند، اما ببینید داغدارها چه حالی پیدا میکنند که ببینند که جوانهایشان را برای جمهوری اسلامی دادند و حالا در جمهوری اسلامی داد و قال است سر اینکه من جلو باشم یا شما جلو باشید. این روزنامههایی که من امروز دیدم و بعضیشان را هم دیروز دیدم، این روزنامهها ببینید که در آن چه مسائلی هست که مردم وقتی این روزنامهها را بخوانند چه خواهند گفت. یک قدری توجه داشته باشند همه کسانی که متصدی امرند.
اینها خیال نکنند که ما [رئیس] حکومت هستیم، و ما رأس هستیم و ما وزیر هستیم و ما نخست وزیر هستیم و ما رئیس جمهور هستیم و ما باید هر کاری دلمان بخواهد بکنیم.
نه، مملکت اسلامی است، نه طاغوتی. مملکت اسلامی را به طاغوت نکشید. من خوف این را دارم که- خدای نخواسته- اگر این امور زیاد انباشته بشود، یکوقت همان مسائلی پیش بیاید که مردم با طاغوت عمل کردند. طاغوت برای خاطر اینکه پسر کی بود و نوه کی بود که نبود؛ برای اعمالش بود. اگر اعمال ما هم یک اعمال طاغوتی باشد، برای خود باشد، نه برای ملت، دعوا بکنیم سر خودمان، نه برای مصالح ملت، این همان طاغوت است. منتها به یک صورت دیگری درآمده، اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد.
یک طاغوت مثل رضا خان و محمد رضا خانمان و یک طاغوت هم مثل کارتر و امثال آنهاست. یک طاغوت هم مثل ماهاست. همه از جند ابلیس میشویم. شما فکر این ملت، فکر این زاغهنشینها، فکر این مردمی که همه چیزشان را دادند و شما را به مسند نشاندند، فکر آنها را بکنید. شب وقتی خلوت میکنید، فکر بکنید که من امروز که کار کردم برای خودم کردم یا برای مردم. امروز که صحبت میکنم برای خودم صحبت میکنم یا برای مصالح کشور.
اگر اینها را فکر بکنید، توجه بکنید و خطراتی که در کشور ما الآن موجود است، فعلًا و در [شرف] موجودیت است، خطراتی که از خارج و از داخل برای ما دارد پیش میآید، اگر اینها را ما توجه به آن بکنیم و یک ملتی که یک مملکت را به شما سپرده است برای اینکه حفظش بکنید و مصالحش را ایجاد بکنید و متحقق بکنید، اگر بنا باشد که شما با هم شروع کنید به جنگ و نزاع و آن هم نه برای خاطر اینکه یکی مصلحت را این میداند، یکی نمیداند؛ اینها شعر است. همه خودمان را میخواهیم. اگر من یک دفعه گفتم به اینکه بیایید فلان کار را بکنید برای مصلحت، و انتقاد از شما کردم برای اینکه شما چنین کنید، این از نفس اماره است که بروز میکند. و لهذا، مقایسهاش همین است که اگر آن دیگری همین کار را بکند، این آقایی که- مثلًا- حالا اعتراض کرده او، دیگری همین کار او را بکند، اگر او همین اعتراض را بکند، اشکال میکنند به او. این حیلههای نفسانی، حیلههای شیطانی بسیار دقیق است و بسیار مشکل است شناختنش که ما بتوانیم بفهمیم، لکن خوب، حالا این چیزهای واضحترش که انسان میتواند بفهمد.
خوب، شما انصاف میدهید که یک مملکتی که خونش را داده و شما را به مسند نشانده، سر مسند جنگ بکنید؟ دعوا بکنید؟ هر روز صحبت بکنید؟ هر روز انتقاد بکنید؟ روزنامهها هر روز انتقاد بکنند؟ هم را بکوبند؟ به هم تهمت بزنند؟ به هم افترا بزنند؟ آخر این انصاف است؟ پیش خدا چه میخواهد شد این؟ پیش ملت چه انعکاسی دارد؟ خارجیها چه استفاده از آن میکنند؟ آنها همه دلشان میخواهد که شما [توی] سر و کله هم بزنید و از مصالح مملکت غافل باشید و آنها یک وقتی کار خودشان را، ضربه خودشان را بزنند. آنها در طول تاریخ و خصوصاً در این پنجاه سال، کوشش کردند که جوانهای ما و ملت ما را غافل کنند و احیاناً به جان هم بریزند و خدا خواست که آن خدعه آنها تا این حد باشد و از بین بروند و رفتند. اگر حالا همان مسائل را ما تکرار کنیم، یعنی مسائلی که امریکا برای ما پیش میآورد که ما را از مسائل اصلی غافل کند، به مسائل دیگر متوجه کند، به هروئین متوجه کند، به فحشا متوجه کند؛ برای اینکه از آن راهی که [انسان] باید برود منحرف بشود، برود دنبال عشرتخانهها.
امریکا یا ابرقدرتهای دیگر، آنهایی که میخواستند ما را غارت کنند، در طول تاریخ و در طول این پنجاه و چند سال، کوشش کردند که جوانهای ما را بیتفاوت بار بیاورند.
آن روز آنها میکردند، حالا دست شما افتاد. اگر حالا هم شما کارهایی بکنید که توجه مردم را از مصالح و توجه خودتان از مصالح به چیز دیگر متوجه بشود، عوض اینکه فکر حل مشکل کردستان را بکنید، بنشینید و با هم دعوا بکنید، عوض اینکه برای این پابرهنهها، برای این ضعفا، برای اینهایی که زحمت کشیدند و شما را به اینجا رساندند و حالا هم توقع از شما خیلی ندارند برای اینکه یک آب و نانی، یک آبی، یک نانی، یک برقی، یک چیزها [یی] آن چیزهای اولیه را به اینها برسانید؛ از این غفلت کنید و بروید سراغ جنگ اعصاب و بساط، خوب، این همان است که آن وقت امریکا میکرد، حالا شما میکنید. آن وقت آن طاغوت میکرد، حالا شما میکنید. شما هم طاغوتید، آنها هم طاغوتند. فرقی نمیکند؛ یکی شیطان است، یکی شیطان کوچکتر.
اگر بنا باشد که شما به جای اینکه اقتصاد مردم را درست کنید، به جای اینکه این کشور را بررسی کنید، ببینید کجاهاست که مخروبه است و مردم از همه چیز ساقط هستند، به جای این اگر بنشینید سر مسند و با حرف و با فحاشی به هم، مسائل را غفلت از آن بکنید، این همان است که قدرتهای بزرگ میخواهند تا این مملکت خرابه بماند و صدای مردم درآید. این همان است. شما هم عمال امریکایید، منتها ملتفت نیستید! یک عاملی داریم که مستقیماً از سفارت امریکا دستور میگیرد، یک عاملی داریم که برای او کار میکند و خودش نمیفهمد. خود آدم نمیفهمد که برای کی دارد کار میکند. اگر شما به مردم کار نداشته باشید، به مصالح مردم، به مصالح کشور کار نداشته باشید، فقط مشغول این باشید که من چطور، شما چطور، من چطورم، شما چطورید، مردم با من هستند، مردم با شما هستند، اگر فکر این باشید، این همان است که امریکا میخواهد و شما از عمال امریکا هستید و در عذاب با آنهایی که از عمال امریکا بودند با توجه، مشترک هستید، با کم و زیادش.
ملتفت باشید که شمایی که الآن به حکومت رسیدهاید، [این] حکومت نیست، خدمتگزار هستید. اسلام حکومت به آن معنا ندارد. اسلام خدمتگزار دارد. منتها قوای انتظامی هم دارد برای سرکوبی آنهایی که میخواهند خیانت بکنند. و الّا نه این است که اگر خیانتکار نباشد، دیگر چیزی نمیخواهند بکنند. آنها نمیخواهند که حکومت کنند به مردم و خودفروشی کنند به مردم و مردم را از خودشان بترسانند.
شما خیال میکنید آن طور که محمد رضا در خیابانها میآمد، حضرت امیر هم با اینکه دَه مقابل او سعه مملکتش بود، در خیابانها آن طوری، در کوچه و بازار آن طور [میآمد؟] خوب، در کوچه و بازار مثل یک آدمی میآمد که نمیشناختندش بعضیها. مالک اشتر، که یکی از سردارهای بزرگ اسلام بود، خیال میکنید که مثل یکی از این درجهدارهای زمان طاغوت بود؟ نه، این تو مردم میآمد نمیشناختندش. آن روز یک کسی نشناخت و به او فحش داد. و بعد هم ببینید کرامت او را: رفت مسجد به او دعا کرد! این اخلاق را، این تاریخ اسلام را باید مطالعه کرد و خصوصاً حکومتهایی که در اسلام بوده است، باید مطالعه کرد و از آن پند گرفت.
شما خودتان را حاکم مردم ندانید، شما خودتان را خدمتگزار مردم بدانید. این پیش خدا ثوابش بیشتر از این است که خودتان را [رئیس] حکومت بدانید. حکومت هم همان خدمتگزار [ی] است. ارتش هم باید خدمتگزار مردم باشد. اگر همه شماها خدمتگزار، خودتان را حساب بکنید، نخواهید که هی به شما مدح بگویند و ثنا کنند و- نمیدانم- فریاد بکشند و با هم دعوا بکنید، اگر این چیزها را کنار بگذارید و خودتان با هم تفاهم کنید و دوستی داشته باشید، این برای ملت چه لذتی دارد! آنکه دیده است بچههایش از بین رفته، حالا این حکومتی پیش آمده است که همهشان با هم برادرند و همهاش کوشش میکنند که برای مردم یک کاری بکنند، تا توان دارند برای مردم میخواهند کار بکنند.
اگر به جای این، ببینند که حالا که اینها رسیدهاند به یک چیزی و آمدهاند سر یک سفرهای نشستهاند، اینها با هم سر اینکه بیشتر این طعام سفره را ببرد یا آن یکی بیشتر ببرد دارند جنگ میکنند، خوب، ببینید چه تلخ است در ذائقه این ملت و در ذائقه اسلام و پیش خدای تبارک تعالی، به ما چه میگوید! این عنایت خدا بود که همه را به این آزادی و به این- عرض کنم- استقلال و به این مقام رسانده است. حالا ما عوض اینکه شکر نعمت خدا را بجا بیاوریم و برای خاطر خدا قیام کنیم و برای ملت کار بکنیم، تمام همّمان را صرف کنیم که این بیچارههایی که توی این زاغهها باز هم نشستهاند، اینها را از اینجا بیرون بیاوریم، جایی برایشان درست بکنیم، آب و برق این مملکت را درست بکنیم، خوب، الآن شما میدانید که در بعضی از جاها هیچ ندارند. هیچ. بعضی از جاهایی که دیروز یکی از آقایان که آمده بود از طرف بختیاری و آنجاها، میگفت مردم همه اخلاص دارند، اما هیچ ندارند. بعضی جاهاست هیچ ندارند. برای این «هیچ ندارها» یک فکری بکنید، هی ننشینید دعوا بکنید، هی هم دنبال این نروید که همان طوری که در طاغوت میکرد، شهرها را خیلی مزین کنید و شهرها را خیلی بزرگ بکنید و همه همّ دولت و همه بودجه مملکت خرج شهرها بشود و خرج شمال شهر بشود که باز همان طاغوتیها از آن استفاده بکنند. برای این پایین شهریها، برای این بیچارهها- اسلام است؛ حکومت اسلام است- برای اینها فکر بکنید.
همّتان را صرف این بکنید، نه صرف اینکه دعوا کنید. «وقت» وقتی بنا شد که به دعوا بگذرد، دیگر نمیرسد انسان؛ مجال ندارد دیگر بنشیند یک کاری بکند، یک طرحی بریزد برای این ملت؛ برای این بیچارهها.
من تقاضا میکنم از همه آقایانی که متصدی یک امری از امور هستند، چه آنهایی که در وزارتخانهها و در طبقه پایینتر مشغول کارند و چه خود وزرا و چه نخست وزیر و چه رئیس جمهور و چه همه کسانی که در امور هستند، در شورای انقلاب بودند و حالا هستند، در- عرض میکنم که- جاهای دیگر بودند، من از همهشان تقاضا دارم که از این چیزی که بر خلاف رضای خداست و بر خلاف رضای اولیای اسلام است و بر خلاف رضای ملت است، اجتناب کنید. این دنیا چند روزش آمده پیش شما. این را خدمت کنید تا آبرومند باشید پیش خدا. این را با دعوا نگذرانید، با صلح بروید سراغ مردم. اگر بروید سراغ مردم، دیگر دعوا پیش نمیآید؛ برای اینکه، وقت دعوا نمیماند. اما افسوس این است که شما مشغول دعوا هستید و از مردم غافل! نه اقتصاد را توانستید درست کنید و نه امنیت را توانستید درست کنید و نه هیچی! همهاش دعوا و همهاش با هم دعوا. همه توی تهران نشستهاند دعوا میکنند. این صحیح نیست. این خلاف اسلام است؛ خلاف اخلاق اسلامی.
به همه آقایان من میگویم با هم جنگ نکنید. روزنامهها را پر نکنید دوباره از بدگویی از هم و از انتقاد از هم. انتقاد غیر انتقامجویی است. انتقاد، انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هر کس میتواند انتقاد صحیح بکند. اما اگر قلم که دستش گرفت انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. اگر روی مصالح عامه، یک کسی به کسی اشکال میکند و همچون است که اگر خودش را بردارند یک کسی دیگر را اینجا بنشانند و همین حرفها را بزند خودش ناراحت نشود، این میزان دستش باشد که قلم دست شیطان است مینویسد یا دست رحمان است. زبان، زبان شیطان است یا زبان رحمان است.
این را باید انسان توجه بکند به اینکه این چند روز میگذرد. این ریاستها میگذرد.
شما هر چه هم بخواهید [ریاست] بکنید، از محمد رضا نمیتوانید بالاتر بروید. هر چه هم دست و پا بکنید آن را، آنها را پیدا نمیکنید و ان شاء اللَّه، پیدا نخواهید کرد و نخواهید که بخواهید. او رفت، تمام شد؛ حالا پیش خداست. چه خواهد شد، خدا میداند. ما هم این روز را داریم. ما هم فردا، یکی مثل من دیرتر و زودتر، و آن هم که معلوم نیست که کی زودتر. ولی خوب، ما آخر [عمرمان] است و باید برویم.
شما که الآن جوان هستید، به فکر این باشید که اصلاح کنید خودتان را. به فکر این باشید که برای این مملکت کار بکنید. ننشینید باز تو وزارتخانهها و هی همان حرفهای سابق باشد و همان کاغذبازیها و یک بودجهای که برای یک جایی میخواهند، این قدر این طرف و آن طرف برود که مَنْسی[15] بشود. اینها را به طور ضربتی کار بکنید. برای مردم کار بکنید.
این غائله کردستان را همه جمع بشوید با هم طرح بدهید؛ کار بکنید تا این غائله رفع بشود، نه اینکه وقتی در کردستان- فرض کنید که- یک جوانهایی میخواهند فداکاری کنند، یک هیلکوپتر هم به آنها ندهند که این کار را بکنند. امروز نظارت میخواهد، باید این کار بشود. اینها باید نظارت بشود. باید توبیخ بشوند، باید محاکمه بشوند آنهایی که نمیگذارند کارها انجام بگیرد.
در هر صورت، من از همه شما خواهان این برادریای که سفارش خدای تبارک و تعالی است، [هستم.] و خدا شما را، مؤمنین را برادر قرار داده و با هم باید برادر باشید، برابر باشید و با هم برای این مملکت کار بکنید و در رأس برنامهتان، برای این بیچارهها و این مستضعفینی که هستند، برای اینها کار بکنید. امنیت کشور را ایجاد بکنید.
خداوند ان شاء اللَّه، همه شما را موفق کند و همه شما را سلامت و رفاه بدهد که برای ملت کار بکنید و پیش خدای تبارک و تعالی آبرومند بروید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج13، ص: 194 ـ 206)
ـ حکم انتصاب آقای محسن رضایی به سمت فرماندهی کل سپاه پاسداران (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای محسن رضایی
شما را به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب مینمایم[16] تا با تعهد و مسئولیت کامل وظایف محول را انجام داده و در هماهنگی با سایر نیروهای مسلح جدیت نمایید. بدیهی است که کلیه پاسداران با تبعیت از فرماندهی در حفظ استقلال و انتظام کوشا میباشند. توفیقات جنابعالی را در این امر خواستارم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 224)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید قربان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای شیخ رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید قربان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت عموم ملل اسلامی و اتحاد و همبستگی آنان را در مقابله با استکبار و کفر جهانی از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
15 ذی حجة الحرام 1404 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 58)
ـ پیام تشکر به امیر قطر؛ تبریک عید سعید قربان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای شیخ خلیفه بن حمد آل ثانی، امیر دولت قطر
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید قربان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان و برادر کشورتان تبریک گفته، از خدای تعالی سعادت و عظمت اسلام و مسلمین را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
15 ذی حجة الحرام 1404 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 59)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور گینه؛ تبریک عید سعید قربان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای لانسانا کونته، رئیس جمهوری کشور گینه
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید قربان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، عظمت اسلام و مسلمین را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
15 ذی حجة الحرام 1404 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 60)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید قربان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت عید سعید اضحی واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان و برادر کشورتان تبریک گفته، از خدای تعالی عظمت اسلام و مسلمین و اتحاد و همبستگی آنان را در برابر کفر و استکبار جهانی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
15 ذی حجه 1404 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 61)
ـ نامه به آقای مجید انصاری کرمانی؛ تأیید آقای محتشمی (1367)
[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
با ابلاغ سلام و ابراز ارادت، از آنجا که یکی از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی- ایّده اللَّه تعالی- در مخالفت با حجت الاسلام و المسلمین آقای محتشمی وزیر محترم کشور مطالبی ایراد فرمودهاند، از آن جمله «نقل معنا» اینکه مقصود حضرت عالی در نامه خود به هیأت وزیران که هر وزیری باید در محدوده اختیارات خود اقدام نماید، جناب آقای محتشمی بوده است، برای جمعی از نمایندگان محترم و حقیر این سؤال پیش آمده است که اگر امر بدین گونه بوده است ما تکلیف خود را بدانیم. و الامر إلیکم- نماینده زرند کرمان.
20/ 6/ 1367- مجید انصاری کرمانی].
بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای محتشمی- ایّده اللَّه تعالی- از دوستان قدیمی من و فردی متدین، متعهد و مبارز است که با هوش سیاسیای که دارد همیشه خدمتگزاری خوب برای اسلام و ایران بوده است.
مقصود من از نامه به هیأت وزیران آقای محتشمی نیست. ان شاء اللَّه آقایان در مسائلی که میخواهند به کسی نسبت دهند، دقت کافی نمایند و جهات شرعی را نیز مراعات نمایند.
20 شهریور 67 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 130)
[3] - آقای سید احمد خمینی درباره پاورقیهای این نامه چنین نوشته است:
1-/ امانتی اکثراً اعلامیهها و کارهای مبارزاتی انجام شده بود که جاسازی میکردم و برای امام میفرستادم.
[4] - حضرت آیتاللَّه پسندیده.
[5] - امام فکر میکردند که من نام یاسر را به خاطر یاسر عرفات گذاشتهام! در صورتی که آن موقع اسم یاسر( پدر عمار) و میثم و از این قبیل اسمهای انقلابیون صدر اسلام مرسوم بود و در ایران میگذاشتند. با این وضع اسم پسرم را حسن گذاشتم که فعلًا در قم مشغول تحصیل علوم اسلامی است.
[6] - اخوی، مرحوم داداش( آقای سید مصطفی خمینی).
[7] - آیتاللَّه پسندیده.
[9] - همسر امام خمینی در این زمان برای دیدار از فرزندان و بستگانش در ایران بوده است.
[10] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام خمینی.
[11] - بخشی از آیه 76 سوره نساء:« به راستی که مکر شیطان ضعیف است».
[12] - چهارشنبه 15 و پنجشنبه 16 شهریور 1357.
[13] - اشاره است به کلام امام صادق علیه السلام که میفرماید:«
رَأسُ کُلِّ خطیئةٍ حُبُّ الدُّنیا».
منشأ همه گناهان، دنیادوستی است. اصول کافی، ج 2، ص 135 و 315، ح 1.
[14] - واژهای ترکی به معنای: آب و ملک و زمینی که در گذشته دولت یا پادشاه به کسی واگذار میکرد که از درآمد آن زندگی کند و بخشی از آن را نیز به دولت یا پادشاه بازگرداند. اما اصطلاحاً، تفویض حکومت مطلقه یک منطقه به یک فرد از سوی پادشاه یا صدر اعظم در قبال مبلغی در سال بطور مقطوع بود. حاکم نیز مطلق العنان بود تا به هر وسیلهای و لو با زور، چند برابر مبلغ را از مردم بگیرد.
[16] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
.
انتهای پیام /*