امروز با امام: بیستوهشتم تیر
ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ اجازه سفر به آبادان برای تبلیغ (1346)
«بسمه تعالی
به عرض میرساند، مرقوم شریف واصل، مرقوم سابق هم واصل و جواب دادم. امید است ان شاء اللَّه تعالی موفق و مؤید باشید. در موضوع رفتن جنابعالی به آبادان، در صورتی که تشخیص میدهید وجود شما در آنجا مفیدتر برای ترویج احکام اسلام باشد، مانع ندارد. امید است خداوند تعالی توفیق خدمت به همه ماها عنایت فرماید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 146)
ـ نامه به آقای شهاب الدین اشراقی در رسیدگی به وضع تبعیدشدگان (1357)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقای اشراقی- دامت افاضاته.
به عرض عالی میرساند، توفیق و سلامت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. لازم است تذکر دهم که راجع به آقایانی که تبعید شدهاند از آقای اخوی[1] سؤال کنید چه معاملهای میشد. همان نحو عمل نمایید.
از قرار مسموع آقای خزعلی برای نرفتن منبر و محدود بودن[2] گرفتاری مادی پیدا کردهاند جنابعالی به وسیله آقای غفاریان از ایشان استفسار کنید و آنچه گرفتاری دارند رفع کنید و در آتیه هم تا وضع چنین است رفع گرفتاری ایشان بشود. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 430)
ـ سخنرانی در جمع افسران و درجه داران هوانیروز؛ تفاهم ارتش و ملت (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من از شما جوانهای نیرومند مؤمن تشکر میکنم که آمدهاید و از نزدیک با من ملاقات، و حضور خودتان را در همه مشکلاتی که مملکت ما الآن دارد اعلام کردید.
میدانید که امروز مملکت آشفتگی زیاد دارد. اینها یک مملکت آشفتهای درست کردند، و به جا گذاشتند و رفتند. و الآن شما وارث یک مملکت خراب شده تقریباً هستید. و همه ما باید کوشش کنیم که حالا- که سد عظیم را شکستیم و پشت سد، این قدر خرابی داریم میبینیم- کوشش کنیم در ساختن این مملکت. و کوشش به این است که هر گروهی در هر محلی که هستند در همان محل خوب عمل کنند. معنایش این نیست که شما که در یک محل خاصی خدمت میکنید کوششتان این باشد که در جای دیگری یک خدمتی بکنید. کوشش برای ساختن این است که هر جمعیتی آن کار خودش را خوب انجام بدهد، اینکه به او محول شده است، آن را خوب انجام بدهد. اگر همه قشرهای مملکت به این فکر باشند که الآن مملکت اسلامی است و باید همان طوری که دستور اسلام است عمل بکنند. کم کاری در کاری که باید کار بکنند نداشته باشند، انحراف نباشد در کار، با صداقت، با امانت، با توجه به خدا، عمل بکنند.
شما ملاحظه کردید که در این انقلاب شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت. و خدای تبارک و تعالی این قلبها را برگرداند. و الّا یک ارتشی که در طرف دیگری بود، باید به حسب آن وضعی که ارتش دارد، باید بر خلاف مسیر مقابل خودش باشد. لکن شما ملاحظه کردید که دلهایتان برگشت به این طرف؛ و اسباب این شد که گروهها [ی] مختلف پیوستند به ملت و با ملت هم قدم شدند، هم صدا شدند؛ و این موجب پیروزی ملت شد. ملتی که هیچ نداشت؛ و آن طرف همه چیز داشت. این اراده خدا بود که ما را پیروز کرد. و ما باید طوری عمل کنیم که این عنایت الهی محفوظ بماند برای ما، امانت داشته باشیم، توجه به خدا داشته باشیم، برای ملت خدمتگزار باشیم، همهمان وضعمان تغییر بکند با وضعی که رژیمهای طاغوتی دارند. بنای ما بر این باشد که به مملکتمان خدمت بکنیم؛ به ملت خدمت بکنیم.
ارتش باید نگهبان یک ملت باشد و نگهبان کشور باشد؛ و سایر قوای انتظامی هم همین طور. باید طوری عمل بکنند که ملت را برادر خود بدانند، و ملت هم آنها را برادر خود. آنها پشتیبان ملت باشند، ملت پشتیبان آنها. اگر یک مملکتی دولت و ملتش، ارتش و ملت، قوای انتظامی و ملت از هم شدند، با هم شدند و هر دو احساس کردند که باید خدمت به هم بکنند، یک همچو مملکتی و کشوری شکست نخواهد خورد.
عمده شکستهایی که کشورها میخورند برای پوسیدگی است که از باطن خودشان پیدا میشود. ارتششان از آنها جدا میشود؛ ملت پشت به آنها میکند. همین پیروزی که شما مشاهده کردید در ایران، دیدید که ملت پشت کرده بود به دستگاه و فریاد میکرد «نمیخواهیم». ارتش هم از همین ملت بودند، ژاندارمری هم از همین ملت بودند، اینها برادر بودند، میدیدند که نمیشود مخالفت کرد؛ نمیشود تا آخر سرکوبی کرد ملت را، این است که پیوستند به ملت. خرابیها مال این است که یک مملکتی قوای انتظامیاش را جدا کنند از ملت؛ ارتشش از ملت جدا باشد؛ به طوری که ملت وقتی که ارتش را ببیند از آن فرار کند؛ ارتش هم در ذهنش این باشد که باید سرکوبی کند ملت را! ژاندارمریاش هم همین طور. شهربانیاش هم همین طور. اداراتش هم همین طور. وقتی بنا شد که یک کشوری این طور حالش شد که ملت علی حده شدند و دولت با همه بساطش هم علی حده، این دولت پشتیبان ندارد. ملت باید پشتیبان دولتها باشد. دولتی که پشتیبان ندارد شکست خواهد خورد. همه دولتهایی که در خارج شکست میخورند- و مال خودمان هم دیدیم که رژیم سلطنت اصلًا به هم خورد- برای همین بود که تفاهم ما بین ملت و رژیم نبود. اگر ملت با رژیم تفاهم داشتند، این مسائل پیش نمیآمد؛ اصلًا الآن شما مشغول کار خودتان بودید؛ ما هم مشغول کار خودمان، این مسائل روی همین زمینه پیش آمد که دولتها در مقابل ملت میایستادند و جبهه میگرفتند، ملت هم در مقابل دولت همین طور بود، وقتی این طور شد، نمیتواند دوام داشته باشد. ممکن است سرنیزه تا یک مدتی باشد، اما دوام نمیتواند داشته باشد. اما اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند، دوست باشند، اینها خودشان را خدمتگزار آنها بدانند، آنها خودشان را پشتیبان اینها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بکنند، یک همچو ملت و دولتی هیچ وقت شکست نخواهد خورد. تا این طور هستید که با ملت هستید، تا این طور هستید که توجه به خدا داشته باشید، شکست برایتان نیست.
بپرهیزید از اینکه از ملت جدا بشوید؛ شما را بخواهند جدا بکنند. ملت هم باید بپرهیزد از اینکه از شما جدا باشد. وقتی این دو قدرت همراه هم شدند، هیچ قدرتی نمیتواند اینها را شکست بدهد. همه قدرتهای خارجی، همه قدرتها تقریباً، یعنی اینهایی که تماس داشتند- خوب بعضی تماسی نداشتند- چه ابرقدرتها و چه قدرتهایی که با این ممالک ما تماس داشتند، همه کوشش کردند که محمد رضا بماند، همه کوشششان این بود که بماند- اگر «همه» نگوییم، یک اکثریتی که یکی- دو تا از آن میشود گفت مستثنا بود، که آن هم کاری نداشت- در عین حال چون ملت یک مطلبی را نمیخواست، نشد. وقتی ملت نخواست، قوای انتظامی هم وفادار دیگر نمیتوانند باشند به یک نفر نمیشود که قوای انتظامی، که از همین مردم است، پسرش توی این مردم است، برادرش توی این مردم است، عیالش در این مردم است، برای خاطر یک نفر از همه چیز خودش دست بردارد. برای چی؟ یکوقت این است که خدا و اسلام است، انسان میتواند از خودش بگذرد برای خاطر اسلام، برای خاطر خدا، برای خاطر عقیده. یکوقت این حرفها نیست. یک رژیمی است که طاغوتی است. معنا ندارد که انسان برای خاطر یک نفر دیگر از خودش بگذرد. از این جهت، چون پشتیبان نداشت این، وقتی که ملت با دست خالی فشار آورد، شماها هم به او پیوستید، همه قوای انتظامی رو آوردند به این طرف، و او هم وقتی دید که از باطن پوسیده است مسأله، نتوانست کاری بکند، دیگران هم نتوانستند. کوشش کنید که قوای شما با ملت یکی باشد، با ملت تفاهم داشته باشید.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ و همه شما را از لشکر امام زمان- سلام اللَّه علیه- قرار بدهد.» (صحیفه امام، ج9، ص: 143 ـ146)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان روشندل ادارات تهران؛ آرمانهای حکومت اسلامی (1358)
«البته میدانید که بعد از هر انقلابی یک مشکلات زیادی برای کشور و برای دولتها پیش میآید، این اجتناب ناپذیر است. هیچ نمیشود تصور کرد که انقلابی حاصل شود و یک رژیم 2500 ساله با همه قدرتی که داشت شکسته بشود، از بین برود و آرام باشد و در مملکت همه چیز به جای خودش باشد و همه چیزها زود اصلاح بشود، همه حوائج برآورده بشود. اینها یک اموری است که هیچ امکان ندارد برای یک انقلابی. بعضی از انقلابهایی که در حدود شصت سال پیش از این شده است الآن هم با مشکلات روبرو هستند. و من گمانم این است که انقلاب ما بهترین انقلابی بوده است که با ضایعات کم، نتایج زیادی از آن تا کنون برداشتیم و امیدواریم که بعد از این هم برداشته بشود. و نکتهاش هم این بوده است که انقلابهای دیگر، انقلابهای یک رژیمی بر یک رژیمی، یک رژیم مشابه رژیم بوده؛ و انقلاب ما انقلاب اسلامی است، چون متکی بر اسلام است از این جهت است که بعد از انقلاب آشفتگیها یک مقداری از طرف منحرفین هست، از طرف خود مسلمین انحرافات کم است یا نیست. لکن روی هم رفته باید یک قدری با مشکلات ساخت.
شمایی که پنجاه و چند سال از وقتی که توجه به دنیا کردید، از وقتی که به اندازه رشد رسیدید، دیدید که همیشه در مشکلات بودید و همیشه تحت فشار و اختناق و همه نابسامانیها بوده، حالا پنج ماه است تقریباً از عمر این رژیم ثانی، این رژیم تازه اسلامی، جمهوری اسلامی، میگذرد. ما الآن آن اصول مسائل را باز درست نکردیم. خوب، اصولِ مسائلْ قانون اساسی است که باید تصویب بشود؛ مجلس شوراست که باید انتخاب بشود؛ رئیس جمهور است که باید تعیین بشود، تا این حکومت انتقالی یک حکومت استقراری دنبالش باشد. این مشکلات من هم میدانم هست، هم برای شما و هم برای همه قشرهای ملت. همچو نیست که شما خیال کنید که برای شما یک مشکلاتی باشد برای دیگران نباشد، مشکلات برای همه است و من امیدوارم که اگر آن طوری که ما میخواهیم حکومت اسلامی برقرار بشود، هیچ امتیازی نباشد بین قشرها؛ همه تحت لوای اسلام با هم ان شاء اللَّه رشد خودشان را بکنند؛ و به همه رسیدگی بشود.
شما دعا کنید که این آشفتگیها و این توطئههایی که الآن در دست است و در همه جا تقریباً توطئه است، چه از رژیم سابق و چه از منحرفین، گروههای منحرف الآن هست و توطئه میکنند، دعا کنید که ان شاء اللَّه اینها رفع بشود؛ یک حکومت مستقری پیدا بشود؛ بعد آسان است اینها. امیدواریم که بزودی این طور چیزها رفع شود. این رژیم اسلامی مثل رژیم طاغوتی نیست که همّش را صرف کرد برای به هم زدن اوضاع کشور ما و همه چیز را به نفع خودشان تمام کردند، ان شاء اللَّه امیدواریم که یک حکومت عدل اسلامی باشد و به همه رسیدگی بکند و همه قشرها به نتایجش برسند و هم دنیا و هم آخرت ان شاء اللَّه معمور بشود. خداوند همه شما را حفظ کند موفق باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 147 ـ 148)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون کاشان، رفسنجان و پاکستان؛ رفتار پهلوی با روحانیت (1358)
«مدرسه فیضیه، نشیب و فرازهایی به خود دیده است. مدرسه فیضیه شاهد قضایایی بوده است که اگر زبان داشت و بیان میکرد ماها متأثر میشدیم. من شاهد قضایایی که در مدرسه فیضیه واقع شد در زمان آن پدر و این پسر بودهام. در زمان پدر آن قدر شدت کردند و آن قدر فشار آوردند بر این مدرسه فیضیه و همه مدرسهها و همه مساجد و همه ملت و تمام روحانیت که روی تاریخ سیاه شد. طلاب مدرسه فیضیه قبل از آفتاب باید از حجرههای خودشان به باغات شهر پناه ببرند که وقتی در مدرسه بودند مأمورین میآمدند و آنها را میبردند و خلع لباس میکردند، یا به نظام وظیفه، به نظام اجباری، میبردند! و آخر شب برمیگشتند به مدرسه. علمای اسلام در زمان آن پدر آن چنان تحت فشار بودند. علمای درجه اول را از خراسان به حبس کشیدند دسته جمعی و از آذربایجان به تبعید بردند، علمای طبقه اول را. و از اصفهان که مجتمع شدند در این قم و از اطراف، علمای بلاد آمدند، آنها را هم با فشار درهم شکستند. مدارس ما را خواستند از آثار اسلام خالی کنند.
در زمان پسر هم که شما شاهد بودید که حملهها شد بر مدرسه فیضیه. مدرسه فیضیه شاهد سوختن کتابهای دینی، بلکه کتاب آسمانی ما بود، شاهد آتش زدن عمّامههای اهل علم و شاهد پَرْت کردن بعض از طلاب ما از پشت بام به زمین [بود]. و بحمد اللَّه حالا هم شاهد است که شما علمای بلاد از کاشان، از رفسنجان، مجتمع شدید و آزادانه مسائل خودتان را میگویید. و من امیدوارم که تا آخرْ این آزادی و این استقلال محفوظ بماند.
شما آقایان باید حافظ حیثیت اسلام باشید. امروز آنچه که به شما احتیاج است، آنچه شما تکلیف دارید و همه روحانیت در سرتاسر کشور، در سرتاسر کشورهای اسلامی وظیفه دارند این است که حدود اسلام را [حراست کنند]. امروز اگر از یکی از ماها بر خلاف مقررات اسلامی، بر خلاف احکام اسلام یک مطلبی از او صادر بشود؛ اسلام رو به شکست میرود. امروز مملکت، مملکت اسلامی است و محتوا باید محتوای اسلامی باشد. وقت حساسی است؛ روحانیت زمان حساسی را میگذراند. نبادا این کمیتهها به اسم روحانیت کارهای خلاف بکنند. و مبادا پاسداران به اسم پاسداری از اسلام کار خلاف بکنند. و نبادا که دادگاهها- که اسلامی هستند- بر خلاف موازین اسلام باشند. اسلام امروز احتیاج دارد به همه این قشرها برای محافظت.
اولیای اسلام نظر دوختند به شما روحانیون و سایر اقشار ملت که حفظ کنید حدود اسلام را و از آزادیها سوء استفاده نشود. آزادی در حدود اسلام است در حدود قانون است؛ تخلف از قانون نشود به خیال اینکه آزادی است. از همه بالاتر مسئولیت روحانیت است.
دشمنها چشمها را دوختهاند که از روحانیت چیزی ببینند و آن را بزرگ کنند و به اسلام نسبت بدهند. اگر امروز از شما، از علما، خدای نخواسته از علمای اسلام، از فضلای انام[3] یک امر خلاف صادر بشود، دشمنهای شما آن را هزار امر میکنند، و با هیاهو و جنجال به اسلام نسبت میدهند میگویند جمهوری اسلامی هم مثل سایر رژیمهاست. این مسئولیت، مسئولیت بزرگی است. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را و همه ما را توفیق بدهد که خدمتگزار به اسلام باشیم و آبروی اسلام باشیم.» (صحیفه امام، ج9، ص: 149 ـ 150)
ـ سخنرانی در جمع دانش پژوهان قزوین؛ حفظ روحیه انقلابی و ایمان (1358)
«من از این روحیهای که در جوانهای ما در همه نقاط کشور حاصل شده است خیلی متشکرم و خیلی امیدوار. ما امیدمان به شما جوانهاست، آن جوانهایی که برای اسلام خدمت کردید و رنج بردید و در مقابل طاغوت ایستادگی کردید و یک روح انسانی- اسلامی در همه زنده شده است و این موجب این است که ما آن مقاصدی که داریم و حالا در آستانه آن مقاصد هستیم، ان شاء اللَّه بتوانیم اجرا کنیم. لکن دو جهت باید؛ یعنی دو شرط دارد: یک شرط اینکه این روح نهضتی و انقلابی را حفظش کنید و لو به اینکه هر چند وقت یک دفعه در شهر خودتان اینها راهپیمایی کنید که این انقلاب، روح انقلابی محفوظ باشد. و یکی که از این بالاتر است، روح ایمانی است. انقلاب تنها ما را به مقصد نرساند، ایمان ما را به مقصد رساند؛ خدا ما را به مقصد رساند. همه این حرفها، همه این کارها، با دست غیبی واقع شد، و الّا یک ملتی که چیزی در دستش نبود، اسلحه صحیحی نداشت، چهار تا تفنگی که حالا میبینید اینها غنایم جنگی است، شما نداشتید همچو چیزی، مع ذلک خداوند طوری کرد که اسلحههای آنها را نگذاشت استعمال بشود، یعنی نه اینکه آنها اسلحه نداشتند؛ آنها تانک داشتند، توپ داشتند، طیّاره داشتند، فانتوم داشتند، عدّه داشتند لکن خداوند شما را به «رُعْب» نصرت کرد، در دلشان یک ترسی انداخت، همان ترس اسباب شکستشان شد.
ایمان شما و ایمان ملت ما، زن و مردش، بچه و بزرگش، یک مسأله بود که نمیتوانیم ما به حساب افراد، اشخاص، شخصیتها، بگذاریم، یک مطلبی که در عرض یک مدت کمی طوری شد که بچهها زبان باز میکردند و شعار میدادند. در دبستانها بچههای کوچک اعتصاب میکردند شعار میدادند. در دبیرستانها همین طور؛ در دانشگاهها همین طور، بازار همین طور، کارخانهها همین طور، خود ادارات همین طور، اسباب این شد که آنها هی فوج فوج برگشتند به طرف ملت، قوّههای آنها، خداوند همچو کرد که این قوّهها برگشت طرف ملت؛ ملت قدرت پیدا کرد، قدرت ایمان و قدرت عمل پیدا کرد و یک همچو قدرت بزرگی را درهم شکست. این غیر از یک دست غیبی چیز دیگری نبود؛ همه را پای خدا حساب کنید و ایمان خودتان را تقویت کنید. با این ایمان، با این انقلاب و روح انقلابی شما ان شاء اللَّه پیروز میشوید، و پیروزی را به آخر میرسانید و ان شاء اللَّه از کشور خودتان به کشورهای خارجی، کشورهای اسلامی سرایت میکند. و امیدوارم که ان شاء اللَّه همه شما موفق باشید.
و همین روح متحوّل انقلابی است که شما را با بودن همه وسایل پیاده راه میاندازد. این خداست که شما را پیاده راه انداخته است. خودمان ملتفت نیستیم این چیزها را یک روحی خدایی به آدم میدهد که یک وقت یک همچو کارهایی انجام بدهد.
از امریکا آمده بودند برای جهاد سازندگی، یک دسته از جوانها- شاید عددشان یک قدری کمتر از شما بود- در چند وقت پیش از این از امریکا آمده بودند برای جهاد سازندگی. خوب این یک مسأله است که سابقاً هیچ مطرح نبود این مسائل؛ این مسائل نبود اصلش شما پاشید پیاده راه بیفتید برای اینکه مثلًا در اینجا باشید. این یک مطلبی است که خدا درست کرده است و چیزی که به دست خدا واقع بشود شکست ندارد. ان شاء اللَّه برای شما دیگر شکست نیست. و شما مقابل کفر و زندقه و ستم و چپاولگری ایستادگی کردید و تا اینجا هم پیروز شدید و از این به بعد هم پیروز میشوید. و خداوند شما را، همان طوری که این راه طولانی را طی کردید و آمدید، در راههایی که در پیش دارید مثل برق شما را بگذراند. ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید؛ سلامت باشید.» (صحیفه امام، ج9، ص: 151 ـ 152)
ـ بیانات در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما؛ نقش رادیو و تلویزیون (1358)
«انسان این طور خلق شده است که به حسب تمام اموری که در خارج هست، هر چه در خارج هست، خداوند یک روزنهای در انسان قرار داده که اتصال به او پیدا میکند. چشم، دیدنیها را؛ گوش شنیدنیها را؛ و همین طور عقل، ما فوق طبیعت را. انسان یک موجودی است در رابطه با تمام موجودات خارجی به واسطه قدرتی که خدا به او داده است و روزنههایی که برایش قرار داده که با خارج اتصال پیدا بکند. این موجود میتواند اتصال پیدا بکند و از همین روزنهها میتواند کسب فضیلت کند و احیاناً از همین روزنهها فسادها در باطن انسان موجود بشود. از راه چشم، از راه گوش، از راه زبان، این عثوری[4] که هست، میشود که یک انسان از این راهها فضایل را و چیزهایی که مصالح برای یک جامعه است، برای خودش هست، ادراک کند و پس بدهد و میشود که یک انسان هم به واسطه انحرافاتی که دارد عکس این باشد.
این رسانههایی که ما الآن داریم، چه مطبوعات و مجلات و روزنامهها و چه سینماها و تئاترها و امثال ذلک و چه رادیو و چه تلویزیون، در اینها آنی که از همه این دستگاهها بیشتر رابطه با انسان دارد تلویزیون است. از دو جهت: یک جهت اینکه مطبوعات هر چه هم تیراژش زیاد باشد اولًا به اندازه سطح یک مملکتی نیست و ثانیاً همه افراد نمیتوانند استفاده کنند، برای اینکه الآن تقریباً نیمی از جمعیت ما سواد خواندن ندارند تا اینکه از مطبوعات و نوشتهها استفاده کنند. سینماها در یک محیط محدود میتوانند کار خودشان را انجام بدهند. رادیو هم در همه جا هست، در همه چیز هست لکن فقط از راه سمع است. [اما] آن چیزی که در همه کشور، یعنی آن دهاتی که توی خانه خود نشسته در مرز و هیچ سواد هم ندارد، لکن چشم و گوش دارد، این از رادیو تلویزیون استفاده میکند. هم استفاده سمعی میکند، هم استفاده بصری، یعنی رادیو فقط استفاده سمعی دارد، رادیو- تلویزیون استفاده سمعی و بصری دارد، هم آن آدم نقشهها را میبیند و هم طرحها را میبیند و هم میشنود. بنا بر این رادیو تلویزیون از تمام رسانههایی که هست حساستر است. رادیو تلویزیون میتواند یک مملکت را اصلاح کند و میتواند به فساد بکشد. این را نه روزنامه میتواند، نه سینما میتواند، نه تئاتر میتواند، نه تبلیغات لفظی که در منابر است میتواند؛ برای اینکه اینها همه شعاعشان محدود است. رادیو شعاعش مثل تلویزیون است، لکن فقط سمعی است. تلویزیون هم سمع است و هم بصر.
تبلیغات تلویزیون میتواند از راه سمع مردم را یا تربیت کند؛ یا اینکه منهدم کند انسانیت آدم را؛ و از این جهت مسئولیت رادیو تلویزیون و افرادی که آنجا را اداره میخواهند بکنند از همه قشرهای دیگر بیشتر است و اثر تبلیغات آنها هم از همه بیشتر است. یعنی اگر رادیو تلویزیونِ صحیح ما داشته باشیم، در تمام کشور این مسائل صحیح منتشر میشود و عامی و غیر عامی همه از [آن] استفاده میکنند. و چنانچه این رادیو تلویزیون، خدای نخواسته یک انحرافی داشته باشد همه جمعیت را منحرف میکند. الآن هم میبینید که قضیه رادیو تلویزیون یک چیز عمومی شده است، ... چیزی است که الآن در سطح عمومی است.
تمام این رسانهها باید مربی این جامعه باشند. از اول هم اینها که درست شد برای تربیت درست شد. فرض کنید که برای تربیت درست نکردهاند؛ اما این آلات تربیت است. روزنامه و مجله باید مربی باشد برای آنهایی که روزنامه خوانند. سینما باید مربی باشد برای آنها [یی] که در سینما وارد میشوند. تئاتر هم همین طور. و تلویزیون و رادیو هم از همه بالاتر. اینها باید یک دار التبلیغی، یک دستگاه سازنده باشد که به وسیله اینها یک مملکت، افرادش یک افراد امین صالح، یک افراد ملی- اسلامی بشود.
مع الأسف در زمان سابق کوشش کردند که همه اینها را منحرف کنند؛ تمام اینها. مطبوعات را دیدند و دیدیم. سینماها را همین طور؛ رادیو را همین طور؛ همه را از آن راهی که باید سازنده یک مملکتی باشد، سازنده یک ملتی باشد، منحرف کردن و همه را بر خلاف مسیر درست کردند. یعنی روزنامهها چیزهایی که مینوشتند بر خلاف مسیر ملت بود. رادیوها هم چیزهایی که پخش میکردند، تلویزیونها هم همه آنها بر خلاف مسیر مصالح ملت بود.
الآن که یک مملکتی شده است آزاد و کسی نمیتواند به دیگری تعدی بکند و شما آزادید در اینکه تبلیغات بکنید و همه آزادند که در روزنامهها و در رادیوها و در همه جا تبلیغاتشان را بکنند، باید به فکر این معنا باشید که این دستگاه را متحول کنید به یک دستگاه سازنده انسانی، انسان بسازید، از باب اینکه در طول مدت پنجاه سال نگذاشتند انسان درست بشود.
اروپاییها و امریکاییها از انسان میترسند که در یک مملکتی آدم باشد، وقتی آدم در یک مملکتی باشد اینها جلویش را میگیرند، کوشش کردند به اینکه نیروهای انسانی ما را نگذارند رشد کنند، با هر طوری که توانستند تبلیغات کردند؛ از خارج و داخل. روزنامههای ما را منحرف کردند، مراکز فحشا درست کردند، مراکزی که باید مرکز تربیتی باشد متبدلش کردند به یک مرکز خلاف تربیت؛ مثل سینماها، سینماهای آن زمان الآن که من اطلاعی ندارم- متبدل شده بود به یک چیزی که وقتی ده روز، بیست روز، یک ماه، جوان میرفت در آنجا، یک جوان فاسد از کار در میآمد. مراکز فحشا را دیدید شنیدید لا بُد، سرتاسر مملکت خصوصاً تهران مراکز فحشا درست کردند مراکز شرابفروشی بیشتر از کتابفروشی در تهران میگفتند هست و همه جا معتمد بودند به اینکه نگذارند این مملکتهای شرقی، و خصوصاً اینجاهایی که منابع نفتی دارد، نگذارند اینها یک رشد انسانی بکنند. [برای] این رسانههایی که میتوانستند این کارها را انجام بدهند مأمورینی خودشان گذاشتند. رو سرشان مأمورینی گذاشتند که اینها را به عکس آنی که باید باشند درست کردند. همه مصیبتهای ما و شما همین است که نداشتیم انسانی که بتواند کار را بکند، اگر بودند در اختناق بودند؛ در حبس بودند؛ در تبعید بودند. و آنهایی که موافق خودشان بودند سرکار بودند و سر ادارات. خصوصاً رسانههایی که مؤثر باید باشند.
امروز که مملکت دست خود شما و مقدراتش دست شماها هست، هر کس در هر محلی که هست باید یک سازندگی، یک تحول، ایجاد کند. تحول به این معنا که رادیو تلویزیون در زمان طاغوت کارهای طاغوتی میکرد. نصف کارش به این میگذشت که جوانهای ما را تضعیف کند به واسطه موسیقی. موسیقی تضعیف میکند روح انسان را. موسیقی اسباب این میشود که انسان از استقلال فکری میافتد. نصف کار رادیو تلویزیون قضیه موسیقی بود؛ یا نمایش دادن یک صحنههایی که جوانهای ما را به فساد میکشید. وقتی جوان آمد رفت بیرون، سینما میرود میبیند که آن بساط است، از راه سمع و بصر در اینجا آن بساط است، وقتی منزل میآید تلویزیون را باز میکند میبیند این طور، وقتی مجله را باز میکند میبیند این طور، وقتی روزنامه را میخواند میبیند این طور است، وقتی تبلیغات آنها را میبیند، میبیند این طور است، میخواهد چه بشود یک مملکتی؟ اگر این طور شد، جوانهای ما چه بشوند؟ اینها همین میشوند که دیدید که به کلی مملکت ما از بین رفت.
اگر شما علاقه دارید به اسلام، علاقه دارید به کشور، علاقه دارید به ملت خودتان، این دستگاهی که دست شما هست- همه دستگاهها که نمیتواند همه دخالت بکنند- هر کسی آنجایی که دارد، این دستگاهی که دست شماهاست این دستگاه را اصلاحش کنید؛ یعنی غربی نباشید، غرب زده نباشید، که حتماً باید بین این خبر و این خبر، موسیقی باشد، این غربزدگی است، یک طرح دیگری درست کنید، یک چیز دیگری. اخبار را زیادترش کنید، یک کارهایی بکنید که موسیقی را ترکش کنید. شما خیال نکنید که موسیقی یک چیزی است برای یک مملکت مترقی. موسیقی خراب میکند دِماغ بچههای ما را؛ مغز بچههای ما را فاسد میکند. دائماً تو گوش یک جوان موسیقی باشد، این دیگر به کار نمیرسد؛ این دیگر نمیتواند فکر جدی بکند. اینکه ما میگوییم که اینها را از بین ببرید و مکرر من گفتهام، شاید تا حالا ده مرتبه بیشتر من به آقای قطب زاده[5] گفتهام که آقا این را بردارید از آن، میگوید نمیشود. من نمیدانم این «نمیشود» یعنی چه؟ چرا نمیشود؟ شما به عرض من گوش بکنید. من عرض میکنم که اگر ما یک کاری که صلاح ملتمان است بکنیم، غربیها یا غرب زدهها بیایند به ما اشکال بکنند و بگویند که اینها کهنهپرستند، ما باید دست برداریم برویم سراغ آنها؟ یا نه، ما باید مصلحت خودمان را ملاحظه کنیم. ما باید ملاحظه کنیم به اینکه این دستگاهی که باید معلّم جمعیت باشد، باید مربی جمعیت باشد، باید سازنده باشد، انسان جوری بار بیاورد که در فکر مقدّرات خودشان نباشند، دنبال این باشند که بنشینند اینجا، و عرض بکنم که این مسائل را از سمع و بصر تحویل بگیرند، و باطنشان اصلًا بعد از چند روز خراب بشود، تهی بشود. اینجا باید مسائل آقا، مسائل تلویزیون و رادیو مسائل جدی باید باشد نه مسائ[6]) 64 (! مسائل موسیقی، مسائل هزل است، نه مسائل جدی. شما باید مسائلتان مسائل جدی [باشد]. شما میخواهید یک مملکت درست بکنید. کسی که میخواهد مملکت درست کند، باید مسائلش جدی باشد، نه مسائل شوخی و هزل باشد. اگر- چنانچه- فیلم میگذارید، فیلم جدّی سازنده؛ نه یک فیلم خراب کن که جوانهای ما را به خرابی بکشد- مثل زمان سابق- و آنهایی که میخواستند اصلًا جوانهای ما را [منحرف سازند]. اگر- چنانچه- مقاله میگویید مقالهای باشد که سازنده باشد. اگر- چنانچه- فرض کنید که یک چیزی باید باشد مارْش باشد، که ضایع نکند؛ تقویت بکند؛ نه موسیقی باشد که خراب میکند جوانهای ما را، خدا میداند که خراب میکند!
توجه داشته باشید شما باید کارهایتان «جدّی» باشد؛ یعنی مملکت باید با جِدّ، کارهای خودش را الآن اصلاح کند. یک مملکت آشفته ریخته درهمی که همه چیز ما را از بین بردند و رفتند. الآن قرضهایی که به عهده بانکها گذاشتند مگر به این زودی میتوانند از زیر این قرضها بیرون بیایند. هر که هر چه توانست چاپید و رفت؛ و هر چی هم توانستند برداشتند و رفتند. در یک مملکت این طوری با جِدّ باید عمل بشود؛ نه با عرض بکنم که- هزل و با این حرفها؛ که بود آن حرفها. [و] برای این بود که مملکت را عقب بزنند، همه استفاده را ببرند، کسی نباشد حرف بزند. الآن وضع این طوری است که باید این مسائل را شماها حل بکنید. نترسید از اینکه به شما بگویند کهنهپرستید 05! سال به ما گفتند، بگویند، ما همینیم. مسائل را جدی بگیرید، نه مسائل را گوشتان به این باشد که از اروپا چی میگوید؛ گوشتان به این باشد که غرب چه خبری دارد؛ گوشتان به این باشد که مسائل در غرب چه جوری حل میشود. ما شرقی هستیم، ما یک مسائل خودمان برای خودمان داریم، یک چیزهایی در بین خودمان باید باشد.
ما باید استقلال فکری داشته باشیم. ما باید پیوند فکریمان را از غرب جدا کنیم. اگر بخواهیم خودمان زندگی بکنیم، خودمان مستقل باشیم، پیوند به آنجا نداشته باشیم. باید استقلال فکری پیدا بکنیم، استقلال فکری به این است که هیچ چیزمان مربوط به آنها نباشد. همه چیزمان مستقل باشد. افکارمان مستقل باشد. رادیویمان مستقل باشد. تلویزیونمان مستقل باشد. سینمایمان مستقل. جدا بشود از آن مسائل غربی، خودمان علی حده برای خودمان یک زندگی داشته باشیم. نترسید از اینکه به شما بگویند «کهنهپرست» نترسید از اینکه یک روزنامهنویسی یا یک مقالهنویسی- که نمیدانم چه حالی در او هست، چه فکری میکند- انتقاد بکند. از انتقاد نترسید. اینها انتقاد میکنند.
این یک حرف است که عرض میکنم که باید اگر شما علاقه دارید به اینکه مملکتتان یک مملکت مستقل بشود، در آن محلی که هستید آنجا را درستش کنید، همه باید هر کسی در محل خودش. شما نروید سراغ اینکه مثلًا روزنامه چطور است. شما کار خودتان را بکنید. روزنامه نویس هم کار خودش را خوب انجام بدهد. اداری هم کار اداری خودش را انجام بدهد. هر کدام در هر محلی که هستند کار آن محل را خوب انجام بدهند. و اگر شما بخواهید خوب انجام بدهید، باید این رادیو تلویزیون را از این چیزهایی که ضعف در قلب انسان، در مغز انسان میآورد، انسان را از انسانیت خودش بیرون میکند، استقلال فکری را از دست میدهد، اینها را باید از او احتراز کنید. مقالاتی هم که آنجا باید گفته بشود، ناطقهایی هم که آنجا میآیند نطق میکنند، اشخاصی باشند که نخواهند یک مملکتی را به تباهی بکشند؛ به اسم اینکه ما مترقی هستیم نخواهند ما را به عقب برگردانند؛ به اسم اینکه «تمدن بزرگ» است! چنانچه کردند با ما آنچه را که باید بکنند. این عرض من راجع به این قضیه.
مسأله دیگر این است که- دیروز هم آقای نخست وزیر و اینها که اینجا بودند مسئله رادیو و تلویزیون طرح شد- یک شورا باید باشد در رادیو تلویزیون. و چاره از این نیست. باید یک نفر مشرف نباشد، که هر چه دلش بخواهد بکند، یک شورا باشد. این شورا یک نفرش را من تعیین میکنم؛ یک نفرش را نخستوزیری تعیین میکند؛ و دو نفرش را خود رادیو تلویزیون تعیین میکند. و آن ثالثش را هم بعد صحبتش میشود که ثالثش هم حالا یا ما یا ایشان تعیین میکند. که پنج نفر باید باشد آنجا. و این پنج نفر اداره رادیو تلویزیون را با شور، با مشورت اداره بکنند. و یک رأی برای قوّه مجریّه باشد که او مدیر است. مدیرْ قوّه مجریّه است. دیروز صحبت اینجا شد که اگر چنانچه آقای قطب زاده حاضرند به این طرح که صد در صد عمل بکنند، آقای قطب زاده باشند، من میل دارم که او باشد. و اگر حاضر نیستند به این وضع که با شور باشد و ایشان مجری باشند و تخلف از شور نکنند، ایشان اگر این را حاضر نیستند، تشریف میبرند کنار، یک کسی دیگری را شورا انتخاب میکند و تصویب میکند و دولت هم- عرض بکنم که- قرار میدهد. و با مشورت این کار باید اداره بشود، تحت نظر یک کس- که دیکتاتوری تو کار بیاید و فشار توی کار بیاید و اینها- نباید باشد، یک جمعیت واحد. اگر یک وقتی شما ملاحظه کردید که این پنج نفری که تعیین شدهاند پنج تا دیکتاتور تعیین شده است، شما شکایتتان را میآورید اینجا که خیر، این پنج نفر، پنج نفر دیکتاتورند و به دیکتاتوری عمل میکنند؛ یا خطاکارند و به خطا عمل میکنند، میآورید تا اصلاحش بکنیم. این طرحی است که ما دیروز هم که آقای نخست وزیر بودند، آنها هم بودند، و اینها عمل خواهند کرد این را.
[امام خمینی پس از شنیدن اظهارات چند تن از حاضران، در پاسخ چنین فرمود:]
حالا در هر صورت، از حالا به بعد است صحبت. اما اینکه شما نه از دفتر امام بترسید؛ نه از خود امام. هیچ وقت فکر این نکنید که ما درصدد این باشیم که یک تحمیلی بکنیم. ما مصالح را بگوییم اشکال ندارد هر چی هم بگویند، بگویند: تلفن کن. هر وقت گفتند که ما تلفن میکنیم به دفتر امام، بگویند: برو تلفن کن، برو به خودش بگو.[7]
دیروز که آقایان آمدند اینجا، بنا بر این شد که پنج نفر شورا باشد، و هر یک هم بیش از یک رأی ندارند؛ چه آنکه مدیر است، چه آنهایی دیگر هر کدام یک رأی دارند. اکثریت اینها رأیشان مُجریش عبارت از آن کسی است که مدیر است. مجری عبارت از آن است که مدیر است. و مجری یکنفر است که مدیر است. اگر آن مُجری بر خلاف آن چیزی که بوده است عمل کرد، کنار باید برود و اگر چنانچه همان طوری که مشورت شد و شور کردند ... من به ایشان، به آقای بازرگان، گفتم که شما آقای قطب زاده را بخواهید و به او بگویید که مسأله این است. اگر شما حاضرید در این مسأله که شما مدیر باشید و مجری، و شور باشد، و در آن شور اکثریت آنجا باشد، شما یک رأی، دیگران هم هر کدام یک رأی، اگر شما حاضرید که این طور باشد که شما هم مجری فقط باشید، دیگر دخالت زاید بر اجرا نکنید، شما اگر حاضرید، شما باشید. اگر شما حاضر نیستید، یکی دیگر. باید مصوّبات شورا حاکم باشد در این. اگر غیر این باشد، باید هر کس که مخالف است برود. من دیگر حالا نمیدانم. اینها را این باید یا اشخاصی که مورد اطمینانمان هست قرار بگیرد. اگر بعدها ....- بله قرار میدهیم، یا اعلام میکنیم-[8] اگر بعدها اینها تخلّف کردند، و ثابت شد تخلّف کردند، یک جا هم تخلّف کردند، کنار میگذاریم من حالا اینها را نمیدانم. بر خلاف این زیاد گفتند. من نمیدانم-[9] ما حالا این طور قرار دادیم. اگر از این راه محقّق شد که ان شاء اللَّه [میشود] و لیکن همه باید همراهی کنید. الآن وقتی است که در این برههای که میخواهید شما قانون اساسیتان را، مجلس شورایتان را، رئیس جمهورتان را، که اساس مسائل است، در این وقت باید همه با هم همراهی کنید، اگر یک نابسامانی هم هست، یک قدری بسازید. الآن وقت این نیست که به هم بریزیم همه چیز را. الآن وقت این نیست، ان شاء اللَّه استقرار پیدا بکند یک حکومت مستقری که شد این کارها را دنبال مجلس شورای ملی که داشتید، همه آنها دنبال او درست میشود- إن شاء اللَّه. خدا همهتان را حفظ کند، و موفّق باشید إن شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج9، ص: 153 ـ 160)
ـ تأیید حکم انتصاب آقای مرتضی رضایی به فرماندهی سپاه پاسداران (1359)
«بسمه تعالی
فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامیِ شما مورد تأیید است؛[10] و لازم است با جدیت مواظبت کنید که احکام اسلام در سپاه پاسداران به مورد اجرا گذاشته شود. و السلام. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 38)
ـ سخنرانی در جمع فرمانده سپاه و جمعی از پاسداران؛ نظم در قوای نظامی (1359)
«اساساً این انقلاب و این نهضت، بر اساس اسلام است؛ یعنی، ما هیچ تز دیگری، هیچ امر دیگری را غیر از اسلام نمیپذیریم. و این قوای انتظامی، اعم از سپاه پاسداران و ژاندارمری و ارتش و دیگران، باید خودشان را با اسلام منطبق کنند. افرادی که آن دید اسلامی را ندارند- یعنی نپذیرفتند اسلام را- این اشخاص را باید تصفیه کنند. اشخاصی که دید اسلامی دارند، پذیرفتهاند اسلام را لکن در عمل، عمل اسلامی ندارند، سرخود کارهایی که خودشان میخواهند میکنند، اینها هم باید هدایت بشوند و چنانچه مأیوس شدند سران از اینکه هدایت تأثیر بکند، تصفیه بشوند. بالاخره آن که مردم را برانگیخت اسلام بود؛ هیچ قدرت دیگری قادر به این نبود که یک ملت 35 میلیونی را به یک راه ببرد، هیچ قدرتی قابل نبود، نمیتوانست و لهذا ما در طول تاریخ که دیدیم، آنهایی هم که خودمان یادمان است مثل قضیه نفت، چون اسلامی نبود، ملی تنها بود، به اسلام کاری نداشتند، از این جهت نتوانستند کاری انجام بدهند، آن کارهای نصفه کارهای هم که انجام دادند، بعدش از دستشان گرفته شد و رفت کنار. اگر اسلام در کار باشد و مکتب اسلام در کار باشد در این قشر نظامی و غیر نظامی، ما پیروز خواهیم شد و اگر این مکتب را ما فراموش بکنیم و هر کس بخواهد دنبال کار خودش باشد و فکر خودش باشد، این آسیبپذیر خواهد بود؛ و لهذا بر همه ما، بر همه رؤسای ارتش، رؤسای پاسداران، رؤسای ژاندارمری، رؤسای شهربانی و همه روشنفکران و همه نویسندگان لازم است که ما همه را به یک وجهه سوق بدهیم؛ این ملت را ما به سوی اسلام و به سوی اللَّه سوق بدهیم. اگر یک همچو کاری انجام بگیرد که اسلامی بشود همه دستگاهها، پیروزی ما داریم، هیچ اشکال نیست که ما پیروز خواهیم شد؛ اما اگر متشتت بشود، در هر جایی علی حده یک سازی بزنند، مثلًا، سپاه پاسداران خودش علی حده هیچ کار ندارد به ژاندارمری، مثلًا، مخالفت هم حتی میکند، یا با ارتش گاهی هم مثلًا، مخالفت بکند، یا آن دستگاه به دستگاه دیگر یک مخالفتی و روبروی باشد، باید ما آماده این باشیم که و لو در دراز مدت شکست بخوریم.
از مسائل مهمی که من اعتقاد دارم و میگویم باید حتماً بشود، هماهنگی است بین این قوایی که قوای مسلحند، از هم جدا نشوند، با هم باشند؛ دیگر راهش و ترتیبش که هماهنگ بشوند، باید خودشان فکر بکنند، و آقایانی هم که از طرف من در آنجا هستند همفکری بکنند که اینها را هماهنگ بکنند. این طور نباشد که اگر یک مسئلهای خدای نخواسته پیش آمد، این یک راهی برود، آن یک راه دیگری برود که موجب شکست بشود.
از مهمات مسأله این است که اولًا اسلامی بشود همه چیز، و ظواهر اسلام باید در آنجا حکمفرما باشد. اینکه بعضیها عقیده دارند که حالا ظواهر را کار نداشته باشیم و برویم سراغ مکتب، اینها بر خلاف اسلام است. آن چیزی که هست این است که باید ظواهر در این پادگانهای ارتشی و در آن مراکزی که شما هستید و پاسدارها هستند، ظواهر باید محفوظ باشد؛ یعنی، امروز که ماه مبارک رمضان است همه اینها روزهدار باشند، آنهایی که واجب است برایشان روزه بگیرند، روزهدار باشند، نماز بخوانند در آنجا، و کارهای منکر در آنجا به هیچ وجه نباشد. ضوابط اسلام باید محفوظ باشد، جمهوری اسلامی معنایش این است؛ و الّا اگر یک جمهوری باشد، اسمش جمهوری اسلامی باشد، لکن وقتی که برویم در ژاندارمری، برویم از اسلام خبری نباشد، در سپاه پاسداران بیاییم مثلًا از آنجا خبری نباشد، ارتش برویم خبری نباشد، ادارات خبری نباشد، این جمهوری اسلامی نیست؛ این یک لفظ غلطی است که گذاشتند روی جمعیتی و روی مملکتی که دارد همان به طور طاغوت اداره میشود. ما باید این محتواها را با جدیت اصلاح بکنیم.
افراد ناصالح را اگر واقعاً بر خلاف مکتب هستند، از اول باید کنارشان زد، و چنانچه یکوقت خدای نخواسته خیانتی هم کردند، باید به دادگاه سپردشان، و افرادی که مکتبی هستند- یعنی، فکرشان فکر اسلام است لکن عملشان بر خلاف است- اینها را باید هدایت کرد؛ اگر هدایت شدند که شدند، اگر هدایت نشدند، بعد از چندی که دیدید فایده ندارد کنارشان بگذارید، تصفیهشان بکنید.
و از مهمات این است که نظم در کار باشد؛ یعنی، اگر نظام نباشد در کار و امور تحت یک نظامی انجام نگیرد این تزلزل ایجاد میکند. اگر بنا باشد که فرض کنید که سپاه پاسداران اطاعت نکنند از رئیسشان، همه اینها اطاعت نکنند از آن فرمانده کل، در ژاندارمری همین طور، در آنجا همین طور و خودشان بخواهند هر کدامی یک راهی بروند، این اسباب این میشود که یک قوای مسلح متزلزل بشود و با تزلزل قوای مسلح، مملکت متزلزل است. بنا بر این، یکی از مهمات این است که نظم را حفظ بکنند؛ یعنی، بشناسند آن که رئیس فوج است، آن که رئیس لشکر است، آن که رئیس پاسداران است؛ این را همه به نام اسلام بشناسندش به اینکه لازم است اطاعت از او بکنند. حالا مثل زمان طاغوت نیست که اگر خواستم اطاعت میکنم، اگر هم ظاهری نخواستم در باطن اطاعت نکنم. حالا مسأله، مسئله اسلام است، اسلام باطن و ظاهر همه را دارد میبیند. خدای تبارک و تعالی محیط به باطن و ظاهرها هست. آنی هم که در باطن مخالفت بکند، آن هم مخالفت خدا را کرده است. این هم یکی از مسائل مهمی است که در ارتش و در سپاه پاسداران و در همه قوای انتظامیه و قوای مسلحه، در همه اینها باید مراعات بشود.
یکی از مسائل مهم هم این است که گاهی در بین همین پاسداران انقلاب، که من اینها را بسیار دوست دارم و بسیار به آنها محبت دارم و من از آنها متشکرم، و ملت ایران اصل هر چه دارد از این سنخ جمعیت دارد، گاهی اینها در بینشان اشخاصی نفوذ میکنند، یک کارهایی انجام میدهند که موجب هتک حرمت سپاه پاسداران است؛ مثلًا، میروند خودشان یک چند نفری، حالا تشخیص دادند که آنجا فلان آدم، بد آدمی است، میروند میگیرندش، میروند- فرض کنید- باغش را میگیرند، میروند زمینش را میگیرند، این طور کارها اسباب این میشود که مشوش کند امور را. این بر خلاف نظام اسلام است، بر خلاف نظام- عرض میکنم- جمهوری اسلامی است. این طور چیزها باید جداً جلویش گرفته بشود که پاسدار بدون امر دادستان کل، بدون امر عدلیه نتواند دخالت بکند در امور، نرود دخالت بکند در امور. این طور نباشد که حالا ببیند یک قدرتی دارد هر کاری دلش میخواهد بکند. این معنی هرج و مرج و طاغوتی معنایش همین است که بینظم و بیانضباط یک کاری را انجام بدهد. این هم یکی از مهماتی است که شما باید در سپاه پاسداران با جدیت و همراهی با ایشان که در آنجا هستند، و سایر اشخاصی که در آنجا هستند و با شما همکاری میکنند، جداً از این مسأله در سرتاسر ایران جلوگیری بکنید؛ یعنی، اگر یک پاسداری یا پاسدارانی رفتند در یک جایی و بدون در دست داشتن حکم- مثلًا- دادگاهها بروند خودشان خودسر، زمینی بگیرند، باغی بگیرند، مالی تصرف کنند، اشخاصی را- عرض بکنم- بازداشت بکنند، این باید ازشان بازخواست بشود و خواسته بشوند آنها و تأدیب بشوند آنها. بنا بر این، اگر بخواهند مملکت ایران یک مملکتی باشد که بتواند روی پای خودش راه برود، و بتواند ان شاء اللَّه آتیه خودش را به طور شایسته انجام بدهد و اصلاح بکند، اول باید این قوای مسلح تحت نظم بیایند و تحت انضباط بیایند. چه آنهایی که در سپاه پاسداران واردند و چه آنهایی که در سایر قوای [نظامی]، اینها باید تحت نظام بیایند، تحت انتظام بیایند، و شرعیت خودشان را حفظ بکنند و اسلامیت خودشان را حفظ بکنند تا ان شاء اللَّه کارها انجام بگیرد. و باز هم تکرار میکنم این را که همکاری قوای انتظامیه، از واجبات شرعیه است و مفترق شدنشان خلاف شرع است؛ یعنی، هر کسی علی حدّه بخواهد چه بکند، ممکن است که البته نظر مختلف یکوقتی باشد، اما باید بنشینند، رؤسایشان بنشینند با آن اشخاصی هم که من نماینده دارم در آنجا بنشینند، اگر یک اختلاف نظری دارند، حل بکنند. این طور نباشد که یکوقت یک صدایی اگر درآید ببینیم پاسدارها یک کاری انجام دادند علی حده و ژاندارمری یک کاری علی حدّه، ارتش یک کار علی حدّه، انسجام نداشته باشد. باید این قوا منسجم و هماهنگ باشند، و این با جدیت شما و آقای محلاتی[11] که در آنجا هستند و آقای خامنهای[12] که در آنجا هستند و آقایان دیگر که در جاهای دیگر هستند، و مشورت بین خود شماها باید اینها انجام بگیرد. و اما این کلمهای که گفتید که میخواهند که من دخالت بکنم، من که نمیتوانم در همه امور دخالت بکنم؛ بالاخره من اشخاص دارم، باید اشخاص دخالت کنند. من مثلًا، حالا شما را تأیید میکنم که در سپاه پاسداران باشید و در رأس باشید، این معنی دخالت من است، معنی این است که شما اگر کاری آنجا انجام بدهید من انجام دادهام در آنجا. آنها اگر بخواهند شنوایی از من بکنند باید از شما شنوایی بکنند و همین طور سایرین، از آن کسی که من قرار دادم وقتی که اطاعت بکنند، همان اطاعت از من است و همان دخالت من است. این طور نیست که هر کدام، علی حده باشند. فرض کنید که آقای رئیس جمهور را من قرار دادم برای اینکه رئیس کل قوا باشد، و آن چیزی را که من قرار دادم چنانچه با آن موافقت بکنند موافقت با من است، و من خودم مستقیماً نمیتوانم همه امور را دخالت بکنم؛ من باید بالاخره اشخاص را قرار بدهم و یک نظمی ایجاد بشود.
در هر صورت یک مملکتی است مال همه شماها، همه ما مسئول هستیم در این امری که برای حفاظت کشورمان هست و شما میبینید که الآن در معرض این طور کارهایی است که شده است و بعدها هم خواهد شد. ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که این امانتی که به ما داده شده است و آن کشور اسلامی است و اسلام است و جمهوری اسلامی است حفظش بکنیم، در این امر هیچ سستی به خودمان راه ندهیم، هیچ مسائل شخصی در کار نباشد، هیچ اغراض نفسانی در کار نباشد. همه ما با هم برادر و با هم برای حفظ یک امانتی که خدا به دست ما داده است و سپرده است [تلاش نماییم] و هم سفارش میکنم به همه اشخاصی که در هر جا صحبت میکنند، یا- فرض کنید که- قلمفرسایی میکنند که تضعیف قوای انتظامی، سپاه پاسداران، تضعیف اسلام است.
تضعیف لشکر اسلامی، تضعیف اسلام است؛ تضعیف ژاندارمری تضعیف اسلام است، تضعیف- عرض میکنم- سایر قوای مسلح و انتظامی تضعیف اسلام است و این به آن معنا نیست که نباید آن اشخاص فاسد بیرون بروند. اشخاص فاسد باید حتماً به دادگاه سپرده بشوند، در هر جا باشند و هر مقامی، آنها باید به دادگاه سپرده بشوند. و آنهایی که اسلامی هستند و روی خط اسلام دارند عمل میکنند، آنها باید تمام گویندگان و نویسندگان، چه از قشر روحانی و چه از قشر غیر روحانی، اینها را تقویت بکنند؛ یک کلمه تضعیف اینها، تضعیف اسلام است و حرام است و جایز نیست. بنا بر این، امیدوارم که شماها همه موفق باشید، مؤید باشید و این امانت را حفظ کنید. و ما یک عالَم دیگری داریم که همه آنجا حاضر میشویم و از همه ما بازخواست میشود؛ یعنی، یک خدشهای اگر ما وارد کنیم به جمهوری اسلامی، فردا آنجا در محضر خدای تبارک و تعالی از ما بازخواست خواهد شد و بازخواست شدید خواهد شد.
توجه به این مسائل لازم است همه آقایان بکنند و کسانی که خدای نخواسته یک انحرافاتی دارند اگر قابل اصلاحند با موعظه، با نصیحت، با هدایت اینها را اصلاح بکنند و اگر نیستند، پاکسازی بکنند. و آنهایی که در این مسائل، در این مسئله آخر همراه بودند با این خیال فاسد کودتا،[13] تمام اینها به حسب حکم قرآن حکمشان قتل است بلااستثنا، یک استثنا درش نیست؛ هیچ کس حق ندارد که یک کسی را عفوش بکند، یک کسی را مسامحه با او بکند. اینها به حکم اسلام و حکم قرآن فاسد و مفسد هستند و اینها چهار حکم در قرآن هست که از همه کوچکتر کشتن است. و امیدوارم ان شاء اللَّه همه شما با سلامت و صحت و عافیت این راه را بروید و این راه مستقیم را ان شاء اللَّه طی بکنید. خداوند حفظتان کند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج13، ص: 39 ـ 45)
ـ پیام تشکر به امیر قطر؛ تبریک عید سعید فطر (1361)
«حضرت آقای خلیفه بن حمد آل ثانی، امیر دولت قطر
پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید.
متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک میگویم. و آنچه شدیداً در این ایام موجب کمال تأسف است و هر مسلمانی را رنج میدهد، بیتفاوتی بسیاری از دوَل اسلامی در برابر تجاوز اسرائیل جنایتکار به مسلمانان لبنان و جنایتهای صدام عفلقی است که هر روز صدها زن و مرد و کودک بیپناه ایرانی را با بمبارانهای وحشیانه خود به خاک و خون میکشد، و هیچ گونه اعتراض و واکنشی نسبت به این جنایتها ابراز نمیشود. و ما مطمئن هستیم تا دولت پوشالی اسرائیل و حزب بعث عفلقی عراق و صدام جنایتکار در منطقه هستند، دولتهای اسلامی روی امنیت و ثبات را نخواهند دید، چون هر دوی آنها از یک منبع تغذیه شده و الهام میگیرند و آلت دست صهیونیزم بین الملل و مجری برنامههای آنها هستند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 384)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1361)
«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، رئیس الوزرا و نایب رئیس دولت امارات متحده عربی
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، و امید است در این موقع حساس و تاریخی که کشورهای اسلامی به طور مستقیم و غیر مستقیم مورد هجوم دشمنان اسلام و بخصوص صهیونیزم جهانی قرار گرفته، عوامل اختلاف و سرسپردگان شناخته شدهای چون صدام جنایتکار را از میان خود طرد کرده، و با اتحاد و همبستگی اسلامی در برابر این هجوم خطرناک مقاومت کرده به فریاد مسلمانان بیپناه و مصیبتزده در گوشه و کنار جهان، و بخصوص مسلمانان جنگزده لبنان برسند. و بیش از این نظارهگر این جنایات وحشیانه از سوی دشمنان اسلام نباشند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 385)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان؛ منشأ شکست روحانیت (1362)
«من قبلًا عرض میکنم که من از اینکه اینجا نشستهام و آقایان در آنجا هستند- نه شما آقایان، شما که تاج سر من هستید، دیگران هم همین طور- من از این شرمنده هستم و امید عفو از محضر آقایان دارم. و از آقایان تشکر میکنم که تشریف آوردند و از نزدیک ما خدمتشان میرسیم و بعضی مسائلی که مناسب با این جلسه است عرض میکنم. من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش میرود و بستگی به وجود هیچ کس هم ندارد. این انقلاب ان شاء اللَّه محفوظ میماند و آسیبی از خارج به او نخواهد رسید؛ لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران میکند، دو تا مطلب است که این مربوط به عموم روحانیت است:
یک مطلب اینکه من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطه بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر میشود، این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیه اینکه از آن زیّ[14] روحانیت و زیّ طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که مشایخ[15] ما در طول تاریخ داشتهاند و ائمه هدی- سلام اللَّه علیهم- داشتهاند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به روحانیت شکست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی میکنند و به پیش میبرند و از اول هم همین طور بوده.
اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی میکنیم، این منتهی ممکن است بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد. من این نگرانی که همیشه هی در دلم هست این است که من خوف این را دارم که مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند؛ آنها برای خدا توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت میکنید مردم را به خیر و صلاح؛ من خوف این را دارم که آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیدهاند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی.[16] این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصهای را که برای من نقل کردهاند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ- حالا کی بوده است نمیدانم- رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشتهاند به ما هم بگویید، کتابها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشتهاند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما میبینیم که شما ما را دعوت میکنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم میشود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قراری که گفتهاند- و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم. این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان میآید ابتداءً به آدم میگوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمیگوید. قدم به قدم انسان را پیش میبرد، وجب به وجب انسان را پیش میبرد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر جلویش را گرفتید طمعش بریده میشود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر جلو میرود. یک وقت میبینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی میکرد با آن وضعی که همه میدانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بودهاند یک وقت خارج شده است و شده است یک انسانی که همه همّش صرف دنیاست، به تدریج میشود این امور. از قدم اول انسان باید جلویش را بگیرد. اگر مبتلا شد، ابتلا دیگر پشت سر هم میآید. این طور نیست که انسان یک وقتی بعد از اینکه ریشه دنیا در دل انسان قوی شد بتواند بکند آن را.
از مکاید[17] شیطان این است که انسان را هی توجه میدهد به اینکه خوب حالا که تو جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب ان شاء اللَّه وقتی پیر شدی، آن وقت جبران میکنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش ضعیف میشود و هم آن درختی که در دل انسان شیطان کاشته است قوی میشود، و آن درخت قوی را نمیشود با یک اراده ضعیف انسان بکند. این یکی از اموری است که من نگرانش هستم و آقایان هم باید نگران باشند، و در هر جا هستند سفارش کنند به اهل علم و آنها را تحذیر کنند از دنیا. و این خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم از آن شده است،[18] این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبدأ کمال دور میکند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا میکند. دنیای مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد و لو به یک تسبیح، و لو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و کذا. انسان باید توجه بکند به اینکه رفتنی است و آن طور هم نیست که به پیشانی انسان نوشته شده باشد که تو سِنت به چه حد میرسد، کم است که سنشان به حدود پیری برسد.
بنا بر این، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقهای که میخواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا میکنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجهتان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمیکنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا میشود.
آن کلمهای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است.
اگر خدای نخواسته، به واسطه اعمال روحانیون، در عقاید بعض اشخاص ضعیف که هستند، سستی پیدا بشود، آن وقت این چه مصیبتی است که ما تحملش را باید بکنیم. این یک باب واسعی است که در حوزهها باید اشخاص متقی و اشخاص آشنای به حقایق اسلام، طلبهها را تربیت کنند و آقایانی هم که در بلاد هستند دوستان خودشان را، طلبههایی که در آنجا هستند، جوانهایی که آنجا هستند، آنها را ارشاد کنند به اینکه مبادا خدای نخواسته، یک وقت از این زی طلبگی خارج بشوند و خروج آنها موجب تزلزل عقیدتی در مردم بشود.
شمایی که برای هدایت مأمور شدید و خودتان را در سنخ اشخاصی که ارشاد میکنند مردم را، وارد کردید، مبادا خدای نخواسته، به واسطه اعمال- اعمال بعضی- عکس آن مطلبی که در ایده شماست تحقق پیدا بکند. این یک مطلب است که البته میدانید که طولانی است و محتاج به این است که همه در آن توجه کنند.
مطلب دیگری که باز انسان را میترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به واسطه این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که میبیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف- فرض کنید که- کامیونداران و آنهایی که شغلهای مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر سرایت نمیکند. کامیوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت هم نمیکند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده میشود، به خیابان هم کشیده میشود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک وقت میبینید که در همه ایران یک اختلافی از ناحیه ما پیدا شده است، مایی که همه دعوت میکنیم به اینکه مردم با هم باشند.
اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشهاش از حب نفس است. هر کس خیال میکند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف میکنم، یک وقت درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوء ظن داشته باشد. ریشه همان ریشه شیطانی است که آن حب نفس انسان است.
و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود قهراً این اختلاف به بازار میکشد، به خیابان میکشد و آن چیزی که این جمهوری را حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند یک همچو معجزهای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطه اختلاف ماها یک وقت اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابانها هم بکشد، به اصناف دیگری هم بکشد، این تمام وِزرش به گردن ماست. اینکه شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا را مثلًا به او چه میکنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس اماره خودش را میخورد و گول شیطان را میخورد. گول میخورد به اینکه چیزهایی که در دیگران است هی به نظرش میآید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد میشود، دارد اسلام از
بین میرود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به اینکه- نمیگویم در من هست، من هم پایینتر از دیگران- حساب کند انسان به اینکه تو امروز که با این آقا اختلاف داری و حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشهاش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او میگویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران بزرگ میشمارید و در خودتان هر چه میتوانید کوچکش میکنید و پردهپوشی میکنید، این عمل شیطانی نیست؟
اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی و تا قرنها نتواند سرش را بلند کند، این جرمی است که خدا میبخشد برما؟ باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوء ظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال میکنم. آنهایی که به جمهوری اسلامی اشکال میکنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر در ایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامی بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامی کذاست، این ریشهاش یک ریشه شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمیفهمد، خیال میکند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف میکند، و این اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را میزنم خودم اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب میدانستم؟ پس ریشهاش ریشه نفسانی است. یک آقای محترمی که یک وقت پیش من- در خیلی وقت پیش از این- آمده بود، من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامی این است که به فتوای من گوش نمیدهند، به حکم من گوش نمیدهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا. و این یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمیدارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمیشود نشست که من را خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است که ما باید انجام بدهیم، این محوَّل به کسی نیست، به خود ماست.
من از این دو جهت نگران هستم. یک جهتی که قبلًا عرض کردم که زیِّ طلبگی در بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم اینکه مبادا خدای نخواسته، اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب اینکه شما در جایی واقع شدید که مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد میخواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطه خارج شدن ماها از زی طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی میشود به انصراف از اسلام.
و مبادا به واسطه اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا میشود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر و موجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند- آن چیز را- خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را. این دوتا مطلبی است که من نگرانش هستم و بسیار از اینها گاهی رنج میبرم که میشنوم مثلًا در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام نیست. اختلاف سر «من» هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامی که من تقویت کنم قبول دارم، اسلامی که رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم هست و لو نگوید؛ نمیگوید البته اما در باطن ذات انسان این مسأله هست؛ مگر خدای تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مُهذَّب کند.
و من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی، به شما آقایان که برگزیده این ملت هستید، برای این مسئلهای که در قانون اساسی است و برای تعیین رهبر یا شورای رهبری توجه به این معنا بسیار داشته باشید که آیا تعیین فلان آدم که در ذهن من است، برای خدا من میخواهم تعیین کنم یا چون دوست من است، چون رفیق من است؟ و آن که میگوید این صلاحیت ندارد، برای خدا دارد این حرف را میزند یا برای اینکه مثلًا رقابتی با او دارد؟ شک نکنید که ما نباید پیش خودمان به خودمان تعمیه کنیم. شک نکنید که اینها ریشهاش اصل ریشهاش در نفس انسان است، و انسان تا آن دم آخر، آن وقتی هم که میخواهد بمیرد این ریشه هست؛ آن وقت بیشتر هم شاید ظاهر بشود. یکی از علمای قزوین- رحمه اللَّه- گفتند که من رفتم بالای سر یک کسی که محتضر[19] بود، گفت به من که آن ظلمی را که خدا به من کرده است هیچ کس به هیچ کس نکرده، برای اینکه من این بچهها را با ناز و نعمت بزرگ کردهام، حالا دارد من را میبرد. و این مسأله خطرناک است برای انسان، خطر جدی دارد برای انسان که انسان گمان کند که شیطان از او دست بر میدارد در آخر عمر. از حالا، حالا که فرصت هست- وقتی که پیرمرد شدید مثل من دیگر نمیتوانید کاری بکنید- از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است جدیت کنید به اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید. همه گرفتاریها روی همین هوای نفس است. در تعیین رهبر، در تعیین رهبری، نه دستهبندی باشد که خیر، ما میخواهیم آن کسی که با ما دوست است باشد، و نه اشکال باشد به اینکه این چون با من خیلی دوست نیست، نباشد. حق را ملاحظه کنید؛ آنکه مرضیّ خداست، نه آنکه مرضیّ نفس شیطانی ماست. مسأله مهم است، اهمیت حیاتی دارد مسأله. این مسأله مهم الآن در عهده شما آمده است. شما قبول کردهاید این را، و این مسأله مهم را باید با توجه به خدا، استغاثه به خدای تبارک و تعالی که نبادا خدای نخواسته، لغزشی در انسان پیدا بشود و خودش هم توجه به آن نکند از باب اینکه سِتارههایی بین انسان و نفس امارهاش هست.
با اخلاص به خدای تبارک و تعالی، و خالی کردن ذهن از همه امور، در این امر، در این امر خطیر که اگر لغزش در آن پیدا بشود ممکن است لغزش در جمهوری اسلامی پیدا بشود و میشود و آن وقت به عهده شما آقایان است. این یک تکلیف الهی است به عهدهتان آمده و قبول کردید؛ وقتی قبول کردید، باید از عهدهاش برای خدا برآیید، و هر چه فکر میکنید راجع به این مسأله برای خدا باشد. شایستهتر را، نه آن که با من دوستتر است. آن که برای اسلام بهتر است، آنهایی که برای اسلام بهترند. و البته ما حسن ظنی که به آقایان داریم و بسیاری از آقایان را از نزدیک هم میشناسیم، همین معانی را امیدواریم که آقایان به وجه شایسته عمل کنند و موفق باشند و ان شاء اللَّه خدای تبارک و تعالی همراهی کند با شما و شما را هدایت کند به یک راهی که رضای اوست.
خداوند همه شما را حفظ کند و موفق باشید. و از همه شما من ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 12 ـ 20)
ـ حکم انتصاب آقای مهدی کروبی به سمت سرپرست حجاج بیت اللَّه الحرام (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام، آقای حاج شیخ مهدی کروبی- دامت افاضاته
نظر به اینکه جناب حجت الاسلام آقای موسوی خوئینیها، منصوب به دادستانی کل کشور شدند و از تصدی امر حجاج در این سال معذور میباشند، جنابعالی را به سمت نمایندگی خود و سرپرست حجاج محترم ایران منصوب مینمایم، تا با توجه به اینکه فریضه حج یکی از بزرگترین فریضههای عبادی- سیاسی اسلام و کنگره عظیم حج در مواقف معظمه از بزرگترین کنگرههای جهان اسلام است، حجاج محترم جهان را دور هم گردآورده، و در مصالح اسلام و مشکلات مسلمین تبادل آرا نموده، و در حل مشکلات و راه رسیدن به آرمان مقدس اسلام تصمیمات لازم را اتخاذ نمایید؛ و راههای اتحاد بین همه طوایف و مذاهب اسلامی را بررسی کنید؛ و در امور سیاسی مشترک بین همه طوایف مشکلاتی را که برای همه مسلمین جهان به دست دشمنان سرسخت اسلام پیش آمده است، که اهمّ آن اختلافانگیزی بین صفوف مسلمانان است، را چارهاندیشی بنمایید.
همان طور که همه میدانیم، در سدههای اخیر آتش افروز این معرکه خطرناک قدرتهای جهانخوار شرق و غرب میباشند، که از وحدت بیش از یک میلیارد مسلمان وحشت دارند، و با تمام قوا، مستقیماً یا به دست عمال منحرف خود، به این اختلافات دامنمیزنند، تا بر مقدرات مسلمانان جهان مسلط و بر آنها حکومت نموده و ذخایر بیپایان آنان را چپاول نمایند. ان شاء اللَّه در مقابله با تبلیغات دروغین رسانههای گروهی، و از آن بدتر آخوندهای درباری که با قلم و بیان علیه جمهوری اسلامی بپاخاستهاند، پیروز شوید. در ضمن جنابعالی مکلف میباشید تا به تمامی درخواستهای این جانب در متن حکم جناب آقای موسوی خوئینیها، مثل تظاهرات بزرگ مکه و مدینه، عمل نمایید.
امیدوارم با قاطعیتی که از جنابعالی سراغ دارم این امور به بهترین وجه انجام گردد. از تمامی حجاج محترم و روحانیون عزیز میخواهم تا با جنابعالی همکاری لازم را بنمایند، و از هر حیث به دستورات جنابعالی عمل نمایند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 321 ـ 322)
ـ سخنرانی در جمع فرماندهان ارتش و سپاه؛ اخلاص در کارها- اتکال به خدا (1365)
«این عید سعید به همه ملتها خصوصاً ملت ایران و خصوصاً رزمندگان ما ان شاء اللَّه، مبارک باشد. خداوند ان شاء اللَّه، شما پیروان اسلام را حفظ کند که در راه اسلام، در راه ملت خودتان کوشش کنید ان شاء اللَّه.
آن چیزی که میخواهم عرض کنم این است که ما و شما پیروان مکتبی هستیم که آن مکتب، ائمه هدی- علیهم السلام- جریان دهنده او بودند بعد از رسول خدا، و حضرت رضا- سلام اللَّه علیه- که مهمان ما ایرانیها هست و ما مفتخریم به اینکه زیر سایه ایشان هستیم، مجری این بودند.
ماها پیروان آنها هستیم و پیروان آنها باید لا اقل یک پرتوی از آن چیزی که آنها داشتند تحصیل کنند و دقت کنند و کوشش کنند که تحصیل بکنند. آنها تمام عمر خودشان را صرف کردند برای اسلام.
تاریخ، از پیغمبر اسلام آن طور نقل میکند، از ائمه هدی هم نقل میکند که اینها دائماً مشغول مجاهده بودند. علاوه بر آن مجاهدات معنوی که فوق طاقت ماهاست، مشغول مجاهده بودند برای تحکیم مبانی اسلام و کوتاه کردن دست کسانی که به ملتها ظلم میکنند، منتها هر کدام به آن مقداری که آن وقت قدرت داشتند. و مع الأسف، نگذاشتند که آن قدرتی که باید، برای آنها حاصل بشود تا ما طعم او را بچشیم و بتوانیم تبعیت کنیم.
اما امروز ما دریک کشوری هستیم که به حسب واقع و به حسب ادعای همه ماها، کشوری است که اسلامی است و برای اسلام خدمت میشود. این یک وظایفی دارد که ما باید در آن وظایف کوشا باشیم. وظیفهای که از همه وظایف بالاتر است این است که اخلاص داشته باشیم برای کارهایی که میکنیم.
شما گمان نکنید که اتکا به ماورای خدا برای ما بتواند یک کارگشایی بکند، اتکا به خدا بکنید. اگر ما یک روز اتکای خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت گذاشتیم یا روی سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز، روزی است که ما رو به شکست خواهیم رفت. شما امروز بحمد اللَّه، موجب سرافرازی ملت ایران شدید و ملت ایران هم موجب سرافرازی اسلام. و اخلاص پیدا کنید در کارهای خودتان، اتکای خودتان را به خدای تبارک و تعالی قوی کنید که نصر و نصرت بدون اتکا به او حاصل نمیشود.
شما ملاحظه کنید الآن قدرتهای بزرگی که اتکا دارند به آن سلاحهای عجیب و غریب خودشان، در اضطراب دارند زندگی میکنند. گمان نکنید که کاخ سفید یا کرملین الآن آرام نشستهاند و با وضع آرام زندگی میکنند. آنها با اضطراب زندگی میکنند و این اضطراب برای این است که آنها تبع[20] شیطان هستند و شیطان نمیگذارد که طمأنینه پیدا بشود در قلب انسان.
شما بخواهید که اضطراب نداشته باشید و بخواهید که ایمانتان را قوی بکنید، بدانید که نصرت دنبالش است. اول باید اخلاصتان را قوی بکنید، ایمانتان را قوی بکنید بعد دنبال کار بروید به آن طوری که خدای تبارک و تعالی امر فرموده است. و این اخلاص و ایمان، شما را تقویت میکند و روحیه شما را بالا میبرد و نیروی شما جوری میشود که هیچ قدرتی نمیتواند مقابله بکند. امروز هم که میبینید همین طور است، الآن همین طور است که قدرتهای بزرگ هم با شما مقابله نمیتوانند بکنند؛ یعنی، آنها خودشان به اضطرابهایی گرفتار هستند که آن اضطرابها نمیگذارد که وارد بشوند در یک کارهای دیگری.
و من به شما سفارش میکنم که بعد از اخلاص، اتحاد را، وحدت را؛ اگر اخلالی به این وحدت، شیاطین پیدا بکنند و بتوانند اخلال بکنند به وحدت شما رزمندگان، بدانید که شما گرفتار آن کید شیطانی شدید و شکست همراهش است.
کوشش کنید که در بین، این نباشد که من ارتشی هستم، من سپاهی هستم، من بسیجی هستم؛ همه احساس این را کنید که ما خدمتگزار اسلامیم. وقتی بنا شد همه خدمتگزار اسلام باشید، اختلاف دیگر پیش نمیآید. شما بدانید که اگر تمام انبیا- علیهم السلام- در یک عصر مجتمع میشدند، هیچ اختلافی نداشتند. اختلاف برای این است که انسان، هر کسی میخواهد پیش خودش، برای خودش یک کاری انجام بدهد، هر اختلافی از هوای نفس پیدا میشود. وقتی انسان بخواهد برای خودش یک مسئلهای را درست کند، میبیند که آن رفیقش شاید جلو بیفتد، این یک قدری جلوتر میرود، او یک قدر، یک وقت میبینید که اختلاف حاصل میشود.
الآن در این مقطع زمانی که ما موجود هستیم و میبینید که همه قدرتها بر خلاف ما دارند فعالیت میکنند و استثنایش بسیار کم است، شما اگر در داخل خودتان یک خللی پیدا بشود، یک اختلافی پیدا بشود- خدای نخواسته- و ان شاء اللَّه نخواهد شد و اگر- خدای نخواسته- شیاطین بخواهند- یا شیاطین داخلی یا شیاطین خارجی- رسانههای گروهی بخواهند یک اختلالی ایجاد کنند، شما بدانید که علاوه بر اینکه در اینجا شکست خوردید، در آن عالم هم پیش خدا مسئول هستید؛ برای اینکه حفظ جمهوری اسلامی یک فریضه است بر همه ما و ما چنانچه این فریضه را بدرستی بخواهیم انجام بدهیم، باید همه با هم همراه باشیم؛ یعنی، نه همین شما، نه همین سپاه و- عرض کنم- ارتش، نه همین قوای مسلحه ما، همه ایران، همه افراد ایران از روحانیون گرفته تا بازاریها تا مجلس تا همه جا، وقتی همه اینها با هم شدند یک قدرت، یک قوه هستند و این قوه میتواند در مقابل همه چیز ایستادگی کند.
و بدانید که امروز که از جهات دیگر مأیوس شدند، از جهات اینکه در جبههها آنها یک پیشرفتی بکنند یا بتوانند «فاو»[21] را برگردانند یا بتوانند در «مهران»[22] کاری بکنند، آنها مأیوس شدند، از این نکته مأیوس نیستند که بین خودتان بیایند ایجاد کنند اختلاف را. این اختلاف از زبان هر کس باشد از زبان هر موجودی باشد، این زبان، زبان شیطان است، چه از زبان یک روحانی باشد، چه از زبان یک مقدس باشد، چه از زبان یک نمازگزار باشد و چه از سایر زبانها بدانید، که این زبان، زبان شیطان است و گاهی هم خود آن آدم ملتفت نیست که تحت تأثیر شیطان است، یا زبان شیطان در او دارد فعالیت میکند.
بنا بر این، از امور مهمهای که بر همه ما واجب است، دفاع از اسلام، دفاع از جمهوری اسلامی است و آن بستگی دارد به وحدت. هر کس در هر لباسی باشد و در هر مکانی باشد و زبانش جریان پیدا کند برای اینکه و لو به واسطههایی بخواهد ایجاد اختلاف بکند بین شما، این از جنود ابلیس است و مطرود است پیش خدا و مسئول است پیش خدا و لو اینکه یک آدمی باشد که نماز شبش ترک نمیشود.
این مسأله، مسئله مهمی است، مسئله وحدت بین شما و وحدت همه قشرهای مختلف ایرانی یک امر مهمی است برای حفظ کیان اسلام که واجب است بر همه ما، چنانچه بر همه ما واجب است که به هر طور میتوانیم دفاع کنیم از اسلام. امروز قضیه، قضیه دفاع است، دفاع از یک قدرتهایی که میخواهند حمله کنند، میخواهند به هر طوری شده است باز شما را و ما را برگردانند به اسارت اولی و این دفعه اگر آنها خدای نخواسته یک قدرتی پیدا کنند، مثل سابق نیست. آنها اساس اسلام را از بین میبرند؛ برای اینکه دیدند اسلام است که میتواند کار بکند و در مقابل بایستد. و این یک فریضهای است بر همه ما، از اهم فرایض است حفظ اسلام؛ یعنی، حفظ اسلام از حفظ احکام اسلام بالاتر است؛ اساس اسلام اول است، دنبال او اساس احکام اسلام است. و بر همه ما، بر همه شما به مقداری که قدرت داشته باشیم، به مقداری که توانایی داشته باشیم واجب است که جدیت کنیم در اینکه این دفاع مقدس را ما به طور شایسته عمل بکنیم.
شما در جبههها هیچ نگذارید آرامش پیدا کند دشمن، اگر بگذارید آرامش پیدا کند میرود و تجهیز زیادتر میکند و شما را به زحمت میاندازد. باید نگذارید که او یک شب از اضطراب بیرون بیاید، الآن در اضطراب هستند، نگذارید که آنها از اضطراب بیرون بیایند.
و ثانیاً، همه ملت ایران باید در این امر شرکت داشته باشند. مسأله، مسئله یک حکومت نیست، مسأله، مسئله یک جنبه نیست، مسأله، مسئله اسلام است. مسأله اسلام؛ یعنی، بر زن و مرد این کشور واجب است که دفاع کنند، هر کس به اندازهای که تواند باید دفاع بکند و این دفاع را باید تعقیب بکنیم تا ان شاء اللَّه، به پیروزیهایی که خدای تبارک و تعالی میخواهد، برسیم.
من امیدوارم که خداوند به همه شما توفیق عنایت کند. همه شما را حفظ کند و وحدتتان را حفظ کند و جدیتتان را دو چندان کند.
و شما مطمئن باشید که شما پیروزید؛ برای اینکه کسی که برای خدا عمل میکند پیروز است. این پیروزی برای شما هست، خدا وعده کرده است که اگر نصرت کنید خدای تبارک و تعالی را، شما را نصرت میکند. نصرتها هم که همه دیدید و همه اوقات دیدید که چه نصرتهایی حاصل شده است و حاصل میشود و حاصل خواهد شد. مطمئن باشید، قلبهایتان قوی باشد و از هیچ امری نترسید؛ از هیچ قدرتی نترسید، این قدرتها قدرتهایی نیستند که بتوانند با اسلام مقابله کنند. شما ان شاء اللَّه، امیدوارم که موفق باشید و ان شاء اللَّه، من هم که دعا میکنم به شما. و واقعاً، مفتخرم به اینکه ما یک وقتی واقع هستیم که یک همچو ملتی داریم و یک همچو سپاهی داریم و یک همچو ارتشی داریم و یک همچو قوای مسلحهای داریم و یک همچو ملت و اشخاصی داریم و همچو دستاندرکارانی داریم که همه آنها ان شاء اللَّه، برای خدا عمل میکنند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج20، ص: 76 ـ 81)
[1] - آقای سید مرتضی پسندیده.
[2] - آقای ابو القاسم خزعلی در این ایام از سوی رژیم شاه ممنوع المنبر شده بود.
[5] - آقای صادق قطب زاده، سرپرست وقت سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
[7] - در اینجا امام در پاسخ اظهار کسی از حاضران چنین فرمود:« نه، بنویسید به من بدهید. آنجا نگویید. بنویسید به من بدهید.»
[8] - در پاسخ یکی از حضار فرمودند.
[9] - در پاسخ یکی از حضار فرمودند.
[10] - آقای مرتضی رضایی از سوی آقای بنی صدر( رئیس جمهور وقت) به عنوان فرمانده سپاه پاسداران معرفی و منصوب شده بود
[11] - آقای فضل اللَّه محلاتی، نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
[12] - آقای سید علی خامنهای، نماینده امام در وزارت دفاع.
[13] - کودتای نافرجام« نوژه».
[15] - مشایخ: بزرگان، استادان
[18] - مانند حدیث امام چهارم- علیه السلام:«
الدُّنیا دُنیاءان دُنْیا بَلاغٍ و دُنْیا مَلْعونَةٍ».
دنیا دو( نوع) دنیاست: دنیایی که به سعادت میرساند و دنیایی که لعنت شده است. اصول کافی، ج 2، ص 317، ح 8.
[21] - نقطهای در نزدیکی شطّ العرب و بصره که در جنگ ایران و عراق به تصرف سپاه ایران درآمد
[22] - شهری در استان ایلام.
.
انتهای پیام /*