امروز با امام: بیست وهشتم تیر

ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ اجازه سفر به آبادان برای تبلیغ (1346)

ـ نامه به آقای شهاب الدین اشراقی در رسیدگی به وضع تبعیدشدگان (1357)

ـ سخنرانی در جمع افسران و درجه داران هوانیروز؛ تفاهم ارتش و ملت (1358)

ـ سخنرانی در جمع کارکنان روشندل ادارات تهران؛ آرمانهای حکومت اسلامی (1358)

ـ سخنرانی در جمع روحانیون کاشان، رفسنجان و پاکستان؛ رفتار پهلوی با روحانیت (1358)

ـ سخنرانی در جمع دانش پژوهان قزوین؛ حفظ روحیه انقلابی و ایمان (1358)

ـ بیانات در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما؛ نقش رادیو و تلویزیون (1358)

ـ تأیید حکم انتصاب آقای مرتضی رضایی به فرماندهی سپاه پاسداران (1359)

ـ سخنرانی در جمع فرمانده سپاه و جمعی از پاسداران؛ نظم در قوای نظامی (1359)

ـ پیام تشکر به امیر قطر؛ تبریک عید سعید فطر (1361)

ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1361)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان؛ منشأ شکست روحانیت (1362)

ـ حکم انتصاب آقای مهدی کروبی به سمت سرپرست حجاج بیت اللَّه الحرام (1364)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان ارتش و سپاه؛ اخلاص در کارها- اتکال به خدا (1365)

کد : 3839 | تاریخ : 28 تیر 1400

امروز با امام: بیست‌وهشتم تیر

 

ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ اجازه سفر به آبادان برای تبلیغ (1346)

«بسمه تعالی‏

به عرض می‏رساند، مرقوم شریف واصل، مرقوم سابق هم واصل و جواب دادم. امید است ان شاء اللَّه تعالی موفق و مؤید باشید. در موضوع رفتن جنابعالی به آبادان، در صورتی که تشخیص می‏دهید وجود شما در آنجا مفیدتر برای ترویج احکام اسلام باشد، مانع ندارد. امید است خداوند تعالی توفیق خدمت به همه ماها عنایت فرماید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 146)

ـ نامه به آقای شهاب الدین اشراقی در رسیدگی به وضع تبعیدشدگان (1357)

«بسمه تعالی‏

خدمت جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقای اشراقی- دامت افاضاته.

به عرض عالی می‏رساند، توفیق و سلامت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. لازم است تذکر دهم که راجع به آقایانی که تبعید شده‏اند از آقای اخوی‏[1] سؤال کنید چه معامله‏ای می‏شد. همان نحو عمل نمایید.

از قرار مسموع آقای خزعلی برای نرفتن منبر و محدود بودن‏[2] گرفتاری مادی پیدا کرده‏اند جنابعالی به وسیله آقای غفاریان از ایشان استفسار کنید و آنچه گرفتاری دارند رفع کنید و در آتیه هم تا وضع چنین است رفع گرفتاری ایشان بشود. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 430)

ـ سخنرانی در جمع افسران و درجه داران هوانیروز؛ تفاهم ارتش و ملت (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من از شما جوانهای نیرومند مؤمن تشکر می‏کنم که آمده‏اید و از نزدیک با من ملاقات، و حضور خودتان را در همه مشکلاتی که مملکت ما الآن دارد اعلام کردید.

می‏دانید که امروز مملکت آشفتگی زیاد دارد. اینها یک مملکت آشفته‏ای درست کردند، و به جا گذاشتند و رفتند. و الآن شما وارث یک مملکت خراب شده تقریباً هستید. و همه ما باید کوشش کنیم که حالا- که سد عظیم را شکستیم و پشت سد، این قدر خرابی داریم می‏بینیم- کوشش کنیم در ساختن این مملکت. و کوشش به این است که هر گروهی در هر محلی که هستند در همان محل خوب عمل کنند. معنایش این نیست که شما که در یک محل خاصی خدمت می‏کنید کوششتان این باشد که در جای دیگری یک خدمتی بکنید. کوشش برای ساختن این است که هر جمعیتی آن کار خودش را خوب انجام بدهد، اینکه به او محول شده است، آن را خوب انجام بدهد. اگر همه قشرهای مملکت به این فکر باشند که الآن مملکت اسلامی است و باید همان طوری که دستور اسلام است عمل بکنند. کم کاری در کاری که باید کار بکنند نداشته باشند، انحراف نباشد در کار، با صداقت، با امانت، با توجه به خدا، عمل بکنند.

شما ملاحظه کردید که در این انقلاب شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت. و خدای تبارک و تعالی این قلبها را برگرداند. و الّا یک ارتشی که در طرف دیگری بود، باید به حسب آن وضعی که ارتش دارد، باید بر خلاف مسیر مقابل خودش باشد. لکن شما ملاحظه کردید که دلهایتان برگشت به این طرف؛ و اسباب این شد که گروهها [ی‏] مختلف پیوستند به ملت و با ملت هم قدم شدند، هم صدا شدند؛ و این موجب پیروزی ملت شد. ملتی که هیچ نداشت؛ و آن طرف همه چیز داشت. این اراده خدا بود که ما را پیروز کرد. و ما باید طوری عمل کنیم که این عنایت الهی محفوظ بماند برای ما، امانت داشته باشیم، توجه به خدا داشته باشیم، برای ملت خدمتگزار باشیم، همه‏مان وضعمان تغییر بکند با وضعی که رژیمهای طاغوتی دارند. بنای ما بر این باشد که به مملکتمان خدمت بکنیم؛ به ملت خدمت بکنیم.

ارتش باید نگهبان یک ملت باشد و نگهبان کشور باشد؛ و سایر قوای انتظامی هم همین طور. باید طوری عمل بکنند که ملت را برادر خود بدانند، و ملت هم آنها را برادر خود. آنها پشتیبان ملت باشند، ملت پشتیبان آنها. اگر یک مملکتی دولت و ملتش، ارتش و ملت، قوای انتظامی و ملت از هم شدند، با هم شدند و هر دو احساس کردند که باید خدمت به هم بکنند، یک همچو مملکتی و کشوری شکست نخواهد خورد.

عمده شکستهایی که کشورها می‏خورند برای پوسیدگی است که از باطن خودشان پیدا می‏شود. ارتششان از آنها جدا می‏شود؛ ملت پشت به آنها می‏کند. همین پیروزی که شما مشاهده کردید در ایران، دیدید که ملت پشت کرده بود به دستگاه و فریاد می‏کرد «نمی‏خواهیم». ارتش هم از همین ملت بودند، ژاندارمری هم از همین ملت بودند، اینها برادر بودند، می‏دیدند که نمی‏شود مخالفت کرد؛ نمی‏شود تا آخر سرکوبی کرد ملت را، این است که پیوستند به ملت. خرابیها مال این است که یک مملکتی قوای انتظامی‏اش را جدا کنند از ملت؛ ارتشش از ملت جدا باشد؛ به طوری که ملت وقتی که ارتش را ببیند از آن فرار کند؛ ارتش هم در ذهنش این باشد که باید سرکوبی کند ملت را! ژاندارمری‏اش هم همین طور. شهربانی‏اش هم همین طور. اداراتش هم همین طور. وقتی بنا شد که یک کشوری این طور حالش شد که ملت علی‏ حده شدند و دولت با همه بساطش هم علی‏ حده، این دولت پشتیبان ندارد. ملت باید پشتیبان دولتها باشد. دولتی که پشتیبان ندارد شکست خواهد خورد. همه دولتهایی که در خارج شکست می‏خورند- و مال خودمان هم دیدیم که رژیم سلطنت اصلًا به هم خورد- برای همین بود که تفاهم ما بین ملت و رژیم نبود. اگر ملت با رژیم تفاهم داشتند، این مسائل پیش نمی‏آمد؛ اصلًا الآن شما مشغول کار خودتان بودید؛ ما هم مشغول کار خودمان، این مسائل روی همین زمینه پیش آمد که دولتها در مقابل ملت می‏ایستادند و جبهه می‏گرفتند، ملت هم در مقابل دولت همین طور بود، وقتی این طور شد، نمی‏تواند دوام داشته باشد. ممکن است سرنیزه تا یک مدتی باشد، اما دوام نمی‏تواند داشته باشد. اما اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند، دوست باشند، اینها خودشان را خدمتگزار آنها بدانند، آنها خودشان را پشتیبان اینها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بکنند، یک همچو ملت و دولتی هیچ وقت شکست نخواهد خورد. تا این طور هستید که با ملت هستید، تا این طور هستید که توجه به خدا داشته باشید، شکست برایتان نیست.

بپرهیزید از اینکه از ملت جدا بشوید؛ شما را بخواهند جدا بکنند. ملت هم باید بپرهیزد از اینکه از شما جدا باشد. وقتی این دو قدرت همراه هم شدند، هیچ قدرتی نمی‏تواند اینها را شکست بدهد. همه قدرتهای خارجی، همه قدرتها تقریباً، یعنی اینهایی که تماس داشتند- خوب بعضی تماسی نداشتند- چه ابرقدرتها و چه قدرتهایی که با این ممالک ما تماس داشتند، همه کوشش کردند که محمد رضا بماند، همه کوشش‏شان این بود که بماند- اگر «همه» نگوییم، یک اکثریتی که یکی- دو تا از آن می‏شود گفت مستثنا بود، که آن هم کاری نداشت- در عین حال چون ملت یک مطلبی را نمی‏خواست، نشد. وقتی ملت نخواست، قوای انتظامی هم وفادار دیگر نمی‏توانند باشند به یک نفر نمی‏شود که قوای انتظامی، که از همین مردم است، پسرش توی این مردم است، برادرش توی این مردم است، عیالش در این مردم است، برای خاطر یک نفر از همه چیز خودش دست بردارد. برای چی؟ یکوقت این است که خدا و اسلام است، انسان می‏تواند از خودش بگذرد برای خاطر اسلام، برای خاطر خدا، برای خاطر عقیده. یکوقت این حرفها نیست. یک رژیمی است که طاغوتی است. معنا ندارد که انسان برای خاطر یک نفر دیگر از خودش بگذرد. از این جهت، چون پشتیبان نداشت این، وقتی که ملت با دست خالی فشار آورد، شماها هم به او پیوستید، همه قوای انتظامی رو آوردند به این طرف، و او هم وقتی دید که از باطن پوسیده است مسأله، نتوانست کاری بکند، دیگران هم نتوانستند. کوشش کنید که قوای شما با ملت یکی باشد، با ملت تفاهم داشته باشید.

ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ و همه شما را از لشکر امام زمان- سلام اللَّه علیه- قرار بدهد.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 143  ـ146)

ـ سخنرانی در جمع کارکنان روشندل ادارات تهران؛ آرمانهای حکومت اسلامی (1358)

«البته می‏دانید که بعد از هر انقلابی یک مشکلات زیادی برای کشور و برای دولتها پیش می‏آید، این اجتناب ناپذیر است. هیچ نمی‏شود تصور کرد که انقلابی حاصل شود و یک رژیم 2500 ساله با همه قدرتی که داشت شکسته بشود، از بین برود و آرام باشد و در مملکت همه چیز به جای خودش باشد و همه چیزها زود اصلاح بشود، همه حوائج برآورده بشود. اینها یک اموری است که هیچ امکان ندارد برای یک انقلابی. بعضی از انقلابهایی که در حدود شصت سال پیش از این شده است الآن هم با مشکلات روبرو هستند. و من گمانم این است که انقلاب ما بهترین انقلابی بوده است که با ضایعات کم، نتایج زیادی از آن تا کنون برداشتیم و امیدواریم که بعد از این هم برداشته بشود. و نکته‏اش هم این بوده است که انقلابهای دیگر، انقلابهای یک رژیمی بر یک رژیمی، یک رژیم مشابه رژیم بوده؛ و انقلاب ما انقلاب اسلامی است، چون متکی بر اسلام است از این جهت است که بعد از انقلاب آشفتگیها یک مقداری از طرف منحرفین هست، از طرف خود مسلمین انحرافات کم است یا نیست. لکن روی هم رفته باید یک قدری با مشکلات ساخت.

شمایی که پنجاه و چند سال از وقتی که توجه به دنیا کردید، از وقتی که به اندازه رشد رسیدید، دیدید که همیشه در مشکلات بودید و همیشه تحت فشار و اختناق و همه نابسامانی‏ها بوده، حالا پنج ماه است تقریباً از عمر این رژیم ثانی، این رژیم تازه اسلامی، جمهوری اسلامی، می‏گذرد. ما الآن آن اصول مسائل را باز درست نکردیم. خوب، اصولِ مسائلْ قانون اساسی است که باید تصویب بشود؛ مجلس شوراست که باید انتخاب بشود؛ رئیس جمهور است که باید تعیین بشود، تا این حکومت انتقالی یک حکومت استقراری دنبالش باشد. این مشکلات من هم می‏دانم هست، هم برای شما و هم برای همه قشرهای ملت. همچو نیست که شما خیال کنید که برای شما یک مشکلاتی باشد برای دیگران نباشد، مشکلات برای همه است و من امیدوارم که اگر آن طوری که ما می‏خواهیم حکومت اسلامی برقرار بشود، هیچ امتیازی نباشد بین قشرها؛ همه تحت لوای اسلام با هم ان شاء اللَّه رشد خودشان را بکنند؛ و به همه رسیدگی بشود.

شما دعا کنید که این آشفتگیها و این توطئه‏هایی که الآن در دست است و در همه جا تقریباً توطئه است، چه از رژیم سابق و چه از منحرفین، گروههای منحرف الآن هست و توطئه می‏کنند، دعا کنید که ان شاء اللَّه اینها رفع بشود؛ یک حکومت مستقری پیدا بشود؛ بعد آسان است اینها. امیدواریم که بزودی این طور چیزها رفع شود. این رژیم اسلامی مثل رژیم طاغوتی نیست که همّش را صرف کرد برای به هم زدن اوضاع کشور ما و همه چیز را به نفع خودشان تمام کردند، ان شاء اللَّه امیدواریم که یک حکومت عدل اسلامی باشد و به همه رسیدگی بکند و همه قشرها به نتایجش برسند و هم دنیا و هم آخرت ان شاء اللَّه معمور بشود. خداوند همه شما را حفظ کند موفق باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 147 ـ 148)

ـ سخنرانی در جمع روحانیون کاشان، رفسنجان و پاکستان؛ رفتار پهلوی با روحانیت (1358)

«مدرسه فیضیه، نشیب و فرازهایی به خود دیده است. مدرسه فیضیه شاهد قضایایی بوده است که اگر زبان داشت و بیان می‏کرد ماها متأثر می‏شدیم. من شاهد قضایایی که در مدرسه فیضیه واقع شد در زمان آن پدر و این پسر بوده‏ام. در زمان پدر آن قدر شدت کردند و آن قدر فشار آوردند بر این مدرسه فیضیه و همه مدرسه‏ها و همه مساجد و همه ملت و تمام روحانیت که روی تاریخ سیاه شد. طلاب مدرسه فیضیه قبل از آفتاب باید از حجره‏های خودشان به باغات شهر پناه ببرند که وقتی در مدرسه بودند مأمورین می‏آمدند و آنها را می‏بردند و خلع لباس می‏کردند، یا به نظام وظیفه، به نظام اجباری، می‏بردند! و آخر شب برمی‏گشتند به مدرسه. علمای اسلام در زمان آن پدر آن چنان تحت فشار بودند. علمای درجه اول را از خراسان به حبس کشیدند دسته جمعی و از آذربایجان به تبعید بردند، علمای طبقه اول را. و از اصفهان که مجتمع شدند در این قم و از اطراف، علمای بلاد آمدند، آنها را هم با فشار درهم شکستند. مدارس ما را خواستند از آثار اسلام خالی کنند.

در زمان پسر هم که شما شاهد بودید که حمله‏ها شد بر مدرسه فیضیه. مدرسه فیضیه شاهد سوختن کتابهای دینی، بلکه کتاب آسمانی ما بود، شاهد آتش زدن عمّامه‏های اهل علم و شاهد پَرْت کردن بعض از طلاب ما از پشت بام به زمین [بود]. و بحمد اللَّه حالا هم شاهد است که شما علمای بلاد از کاشان، از رفسنجان، مجتمع شدید و آزادانه مسائل خودتان را می‏گویید. و من امیدوارم که تا آخرْ این آزادی و این استقلال محفوظ بماند.

شما آقایان باید حافظ حیثیت اسلام باشید. امروز آنچه که به شما احتیاج است، آنچه شما تکلیف دارید و همه روحانیت در سرتاسر کشور، در سرتاسر کشورهای اسلامی وظیفه دارند این است که حدود اسلام را [حراست کنند]. امروز اگر از یکی از ماها بر خلاف مقررات اسلامی، بر خلاف احکام اسلام یک مطلبی از او صادر بشود؛ اسلام رو به شکست می‏رود. امروز مملکت، مملکت اسلامی است و محتوا باید محتوای اسلامی باشد. وقت حساسی است؛ روحانیت زمان حساسی را می‏گذراند. نبادا این کمیته‏ها به اسم روحانیت کارهای خلاف بکنند. و مبادا پاسداران به اسم پاسداری از اسلام کار خلاف بکنند. و نبادا که دادگاهها- که اسلامی هستند- بر خلاف موازین اسلام باشند. اسلام امروز احتیاج دارد به همه این قشرها برای محافظت.

اولیای اسلام نظر دوختند به شما روحانیون و سایر اقشار ملت که حفظ کنید حدود اسلام را و از آزادیها سوء استفاده نشود. آزادی در حدود اسلام است در حدود قانون است؛ تخلف از قانون نشود به خیال اینکه آزادی است. از همه بالاتر مسئولیت روحانیت است.

دشمنها چشمها را دوخته‏اند که از روحانیت چیزی ببینند و آن را بزرگ کنند و به اسلام نسبت بدهند. اگر امروز از شما، از علما، خدای نخواسته از علمای اسلام، از فضلای انام‏[3] یک امر خلاف صادر بشود، دشمنهای شما آن را هزار امر می‏کنند، و با هیاهو و جنجال به اسلام نسبت می‏دهند می‏گویند جمهوری اسلامی هم مثل سایر رژیمهاست. این مسئولیت، مسئولیت بزرگی است. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را و همه ما را توفیق بدهد که خدمتگزار به اسلام باشیم و آبروی اسلام باشیم.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 149 ـ 150)

ـ سخنرانی در جمع دانش پژوهان قزوین؛ حفظ روحیه انقلابی و ایمان (1358)

«من از این روحیه‏ای که در جوانهای ما در همه نقاط کشور حاصل شده است خیلی متشکرم و خیلی امیدوار. ما امیدمان به شما جوانهاست، آن جوانهایی که برای اسلام خدمت کردید و رنج بردید و در مقابل طاغوت ایستادگی کردید و یک روح انسانی- اسلامی در همه زنده شده است و این موجب این است که ما آن مقاصدی که داریم و حالا در آستانه آن مقاصد هستیم، ان شاء اللَّه بتوانیم اجرا کنیم. لکن دو جهت باید؛ یعنی دو شرط دارد: یک شرط اینکه این روح نهضتی و انقلابی را حفظش کنید و لو به اینکه هر چند وقت یک دفعه در شهر خودتان اینها راهپیمایی کنید که این انقلاب، روح انقلابی محفوظ باشد. و یکی که از این بالاتر است، روح ایمانی است. انقلاب تنها ما را به مقصد نرساند، ایمان ما را به مقصد رساند؛ خدا ما را به مقصد رساند. همه این حرفها، همه این کارها، با دست غیبی واقع شد، و الّا یک ملتی که چیزی در دستش نبود، اسلحه صحیحی نداشت، چهار تا تفنگی که حالا می‏بینید اینها غنایم جنگی است، شما نداشتید همچو چیزی، مع ذلک خداوند طوری کرد که اسلحه‏های آنها را نگذاشت استعمال بشود، یعنی نه اینکه آنها اسلحه نداشتند؛ آنها تانک داشتند، توپ داشتند، طیّاره داشتند، فانتوم داشتند، عدّه داشتند لکن خداوند شما را به «رُعْب» نصرت کرد، در دلشان یک ترسی انداخت، همان ترس اسباب شکستشان شد.

ایمان شما و ایمان ملت ما، زن و مردش، بچه و بزرگش، یک مسأله بود که نمی‏توانیم ما به حساب افراد، اشخاص، شخصیتها، بگذاریم، یک مطلبی که در عرض یک مدت کمی طوری شد که بچه‏ها زبان باز می‏کردند و شعار می‏دادند. در دبستانها بچه‏های کوچک اعتصاب می‏کردند شعار می‏دادند. در دبیرستانها همین طور؛ در دانشگاهها همین طور، بازار همین طور، کارخانه‏ها همین طور، خود ادارات همین طور، اسباب این شد که آنها هی فوج فوج برگشتند به طرف ملت، قوّه‏های آنها، خداوند همچو کرد که این قوّه‏ها برگشت طرف ملت؛ ملت قدرت پیدا کرد، قدرت ایمان و قدرت عمل پیدا کرد و یک همچو قدرت بزرگی را درهم شکست. این غیر از یک دست غیبی چیز دیگری نبود؛ همه را پای خدا حساب کنید و ایمان خودتان را تقویت کنید. با این ایمان، با این انقلاب و روح انقلابی شما ان شاء اللَّه پیروز می‏شوید، و پیروزی را به آخر می‏رسانید و ان شاء اللَّه از کشور خودتان به کشورهای خارجی، کشورهای اسلامی سرایت می‏کند. و امیدوارم که ان شاء اللَّه همه شما موفق باشید.

و همین روح متحوّل انقلابی است که شما را با بودن همه وسایل پیاده راه می‏اندازد. این خداست که شما را پیاده راه انداخته است. خودمان ملتفت نیستیم این چیزها را یک روحی خدایی به آدم می‏دهد که یک وقت یک همچو کارهایی انجام بدهد.

از امریکا آمده بودند برای جهاد سازندگی، یک دسته از جوانها- شاید عددشان یک قدری کمتر از شما بود- در چند وقت پیش از این از امریکا آمده بودند برای جهاد سازندگی. خوب این یک مسأله است که سابقاً هیچ مطرح نبود این مسائل؛ این مسائل نبود اصلش شما پاشید پیاده راه بیفتید برای اینکه مثلًا در اینجا باشید. این یک مطلبی است که خدا درست کرده است و چیزی که به دست خدا واقع بشود شکست ندارد. ان شاء اللَّه برای شما دیگر شکست نیست. و شما مقابل کفر و زندقه و ستم و چپاولگری ایستادگی کردید و تا اینجا هم پیروز شدید و از این به بعد هم پیروز می‏شوید. و خداوند شما را، همان طوری که این راه طولانی را طی کردید و آمدید، در راههایی که در پیش دارید مثل برق شما را بگذراند. ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید؛ سلامت باشید.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 151 ـ 152)

ـ بیانات در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما؛ نقش رادیو و تلویزیون (1358)

«انسان این طور خلق شده است که به حسب تمام اموری که در خارج هست، هر چه در خارج هست، خداوند یک روزنه‏ای در انسان قرار داده که اتصال به او پیدا می‏کند. چشم، دیدنیها را؛ گوش شنیدنیها را؛ و همین طور عقل، ما فوق طبیعت را. انسان یک موجودی است در رابطه با تمام موجودات خارجی به واسطه قدرتی که خدا به او داده است و روزنه‏هایی که برایش قرار داده که با خارج اتصال پیدا بکند. این موجود می‏تواند اتصال پیدا بکند و از همین روزنه‏ها می‏تواند کسب فضیلت کند و احیاناً از همین روزنه‏ها فسادها در باطن انسان موجود بشود. از راه چشم، از راه گوش، از راه زبان، این عثوری‏[4] که هست، می‏شود که یک انسان از این راهها فضایل را و چیزهایی که مصالح برای یک جامعه است، برای خودش هست، ادراک کند و پس بدهد و می‏شود که یک انسان هم به واسطه انحرافاتی که دارد عکس این باشد.

این رسانه‏هایی که ما الآن داریم، چه مطبوعات و مجلات و روزنامه‏ها و چه سینماها و تئاترها و امثال ذلک و چه رادیو و چه تلویزیون، در اینها آنی که از همه این دستگاهها بیشتر رابطه با انسان دارد تلویزیون است. از دو جهت: یک جهت اینکه مطبوعات هر چه هم تیراژش زیاد باشد اولًا به اندازه سطح یک مملکتی نیست و ثانیاً همه افراد نمی‏توانند استفاده کنند، برای اینکه الآن تقریباً نیمی از جمعیت ما سواد خواندن ندارند تا اینکه از مطبوعات و نوشته‏ها استفاده کنند. سینماها در یک محیط محدود می‏توانند کار خودشان را انجام بدهند. رادیو هم در همه جا هست، در همه چیز هست لکن فقط از راه سمع است. [اما] آن چیزی که در همه کشور، یعنی آن دهاتی که توی خانه خود نشسته در مرز و هیچ سواد هم ندارد، لکن چشم و گوش دارد، این از رادیو تلویزیون استفاده می‏کند. هم استفاده سمعی می‏کند، هم استفاده بصری، یعنی رادیو فقط استفاده سمعی دارد، رادیو- تلویزیون استفاده سمعی و بصری دارد، هم آن آدم نقشه‏ها را می‏بیند و هم طرحها را می‏بیند و هم می‏شنود. بنا بر این رادیو تلویزیون از تمام رسانه‏هایی که هست حساستر است. رادیو تلویزیون می‏تواند یک مملکت را اصلاح کند و می‏تواند به فساد بکشد. این را نه روزنامه می‏تواند، نه سینما می‏تواند، نه تئاتر می‏تواند، نه تبلیغات لفظی که در منابر است می‏تواند؛ برای اینکه اینها همه شعاعشان محدود است. رادیو شعاعش مثل تلویزیون است، لکن فقط سمعی است. تلویزیون هم سمع است و هم بصر.

تبلیغات تلویزیون می‏تواند از راه سمع مردم را یا تربیت کند؛ یا اینکه منهدم کند انسانیت آدم را؛ و از این جهت مسئولیت رادیو تلویزیون و افرادی که آنجا را اداره می‏خواهند بکنند از همه قشرهای دیگر بیشتر است و اثر تبلیغات آنها هم از همه بیشتر است. یعنی اگر رادیو تلویزیونِ صحیح ما داشته باشیم، در تمام کشور این مسائل صحیح منتشر می‏شود و عامی و غیر عامی همه از [آن‏] استفاده می‏کنند. و چنانچه این رادیو تلویزیون، خدای نخواسته یک انحرافی داشته باشد همه جمعیت را منحرف می‏کند. الآن هم می‏بینید که قضیه رادیو تلویزیون یک چیز عمومی شده است، ... چیزی است که الآن در سطح عمومی است.

تمام این رسانه‏ها باید مربی این جامعه باشند. از اول هم اینها که درست شد برای تربیت درست شد. فرض کنید که برای تربیت درست نکرده‏اند؛ اما این آلات تربیت است. روزنامه و مجله باید مربی باشد برای آنهایی که روزنامه خوانند. سینما باید مربی باشد برای آنها [یی‏] که در سینما وارد می‏شوند. تئاتر هم همین طور. و تلویزیون و رادیو هم از همه بالاتر. اینها باید یک دار التبلیغی، یک دستگاه سازنده باشد که به وسیله اینها یک مملکت، افرادش یک افراد امین صالح، یک افراد ملی- اسلامی بشود.

مع الأسف در زمان سابق کوشش کردند که همه اینها را منحرف کنند؛ تمام اینها. مطبوعات را دیدند و دیدیم. سینماها را همین طور؛ رادیو را همین طور؛ همه را از آن راهی که باید سازنده یک مملکتی باشد، سازنده یک ملتی باشد، منحرف کردن و همه را بر خلاف مسیر درست کردند. یعنی روزنامه‏ها چیزهایی که می‏نوشتند بر خلاف مسیر ملت بود. رادیوها هم چیزهایی که پخش می‏کردند، تلویزیونها هم همه آنها بر خلاف مسیر مصالح ملت بود.

الآن که یک مملکتی شده است آزاد و کسی نمی‏تواند به دیگری تعدی بکند و شما آزادید در اینکه تبلیغات بکنید و همه آزادند که در روزنامه‏ها و در رادیوها و در همه جا تبلیغاتشان را بکنند، باید به فکر این معنا باشید که این دستگاه را متحول کنید به یک دستگاه سازنده انسانی، انسان بسازید، از باب اینکه در طول مدت پنجاه سال نگذاشتند انسان درست بشود.

اروپاییها و امریکاییها از انسان می‏ترسند که در یک مملکتی آدم باشد، وقتی آدم در یک مملکتی باشد اینها جلویش را می‏گیرند، کوشش کردند به اینکه نیروهای انسانی ما را نگذارند رشد کنند، با هر طوری که توانستند تبلیغات کردند؛ از خارج و داخل. روزنامه‏های ما را منحرف کردند، مراکز فحشا درست کردند، مراکزی که باید مرکز تربیتی باشد متبدلش کردند به یک مرکز خلاف تربیت؛ مثل سینماها، سینماهای آن زمان الآن که من اطلاعی ندارم- متبدل شده بود به یک چیزی که وقتی ده روز، بیست روز، یک ماه، جوان می‏رفت در آنجا، یک جوان فاسد از کار در می‏آمد. مراکز فحشا را دیدید شنیدید لا بُد، سرتاسر مملکت خصوصاً تهران مراکز فحشا درست کردند مراکز شرابفروشی بیشتر از کتابفروشی در تهران می‏گفتند هست و همه جا معتمد بودند به اینکه نگذارند این مملکتهای شرقی، و خصوصاً اینجاهایی که منابع نفتی دارد، نگذارند اینها یک رشد انسانی بکنند. [برای‏] این رسانه‏هایی که می‏توانستند این کارها را انجام بدهند مأمورینی خودشان گذاشتند. رو سرشان مأمورینی گذاشتند که اینها را به عکس آنی که باید باشند درست کردند. همه مصیبتهای ما و شما همین است که نداشتیم انسانی که بتواند کار را بکند، اگر بودند در اختناق بودند؛ در حبس بودند؛ در تبعید بودند. و آنهایی که موافق خودشان بودند سرکار بودند و سر ادارات. خصوصاً رسانه‏هایی که مؤثر باید باشند.

امروز که مملکت دست خود شما و مقدراتش دست شماها هست، هر کس در هر محلی که هست باید یک سازندگی، یک تحول، ایجاد کند. تحول به این معنا که رادیو تلویزیون در زمان طاغوت کارهای طاغوتی می‏کرد. نصف کارش به این می‏گذشت که جوانهای ما را تضعیف کند به واسطه موسیقی. موسیقی تضعیف می‏کند روح انسان را. موسیقی اسباب این می‏شود که انسان از استقلال فکری می‏افتد. نصف کار رادیو تلویزیون قضیه موسیقی بود؛ یا نمایش دادن یک صحنه‏هایی که جوانهای ما را به فساد می‏کشید. وقتی جوان آمد رفت بیرون، سینما می‏رود می‏بیند که آن بساط است، از راه سمع و بصر در اینجا آن بساط است، وقتی منزل می‏آید تلویزیون را باز می‏کند می‏بیند این طور، وقتی مجله را باز می‏کند می‏بیند این طور، وقتی روزنامه را می‏خواند می‏بیند این طور است، وقتی تبلیغات آنها را می‏بیند، می‏بیند این طور است، می‏خواهد چه بشود یک مملکتی؟ اگر این طور شد، جوانهای ما چه بشوند؟ اینها همین می‏شوند که دیدید که به کلی مملکت ما از بین رفت.

اگر شما علاقه دارید به اسلام، علاقه دارید به کشور، علاقه دارید به ملت خودتان، این دستگاهی که دست شما هست- همه دستگاهها که نمی‏تواند همه دخالت بکنند- هر کسی آنجایی که دارد، این دستگاهی که دست شماهاست این دستگاه را اصلاحش کنید؛ یعنی غربی نباشید، غرب زده نباشید، که حتماً باید بین این خبر و این خبر، موسیقی باشد، این غربزدگی است، یک طرح دیگری درست کنید، یک چیز دیگری. اخبار را زیادترش کنید، یک کارهایی بکنید که موسیقی را ترکش کنید. شما خیال نکنید که موسیقی یک چیزی است برای یک مملکت مترقی. موسیقی خراب می‏کند دِماغ بچه‏های ما را؛ مغز بچه‏های ما را فاسد می‏کند. دائماً تو گوش یک جوان موسیقی باشد، این دیگر به کار نمی‏رسد؛ این دیگر نمی‏تواند فکر جدی بکند. اینکه ما می‏گوییم که اینها را از بین ببرید و مکرر من گفته‏ام، شاید تا حالا ده مرتبه بیشتر من به آقای قطب زاده‏[5] گفته‏ام که آقا این را بردارید از آن، می‏گوید نمی‏شود. من نمی‏دانم این «نمی‏شود» یعنی چه؟ چرا نمی‏شود؟ شما به عرض من گوش بکنید. من عرض می‏کنم که اگر ما یک کاری که صلاح ملتمان است بکنیم، غربیها یا غرب زده‏ها بیایند به ما اشکال بکنند و بگویند که اینها کهنه‏پرستند، ما باید دست برداریم برویم سراغ آنها؟ یا نه، ما باید مصلحت خودمان را ملاحظه کنیم. ما باید ملاحظه کنیم به اینکه این دستگاهی که باید معلّم جمعیت باشد، باید مربی جمعیت باشد، باید سازنده باشد، انسان جوری بار بیاورد که در فکر مقدّرات خودشان نباشند، دنبال این باشند که بنشینند اینجا، و عرض بکنم که این مسائل را از سمع و بصر تحویل بگیرند، و باطنشان اصلًا بعد از چند روز خراب بشود، تهی بشود. اینجا باید مسائل آقا، مسائل تلویزیون و رادیو مسائل جدی باید باشد نه مسائ[6]) 64 (! مسائل موسیقی، مسائل هزل است، نه مسائل جدی. شما باید مسائلتان مسائل جدی [باشد]. شما می‏خواهید یک مملکت درست بکنید. کسی که می‏خواهد مملکت درست کند، باید مسائلش جدی باشد، نه مسائل شوخی و هزل باشد. اگر- چنانچه- فیلم می‏گذارید، فیلم جدّی سازنده؛ نه یک فیلم خراب کن که جوانهای ما را به خرابی بکشد- مثل زمان سابق- و آنهایی که می‏خواستند اصلًا جوانهای ما را [منحرف سازند]. اگر- چنانچه- مقاله می‏گویید مقاله‏ای باشد که سازنده باشد. اگر- چنانچه- فرض کنید که یک چیزی باید باشد مارْش باشد، که ضایع نکند؛ تقویت بکند؛ نه موسیقی باشد که خراب می‏کند جوانهای ما را، خدا می‏داند که خراب می‏کند!

توجه داشته باشید شما باید کارهایتان «جدّی» باشد؛ یعنی مملکت باید با جِدّ، کارهای خودش را الآن اصلاح کند. یک مملکت آشفته ریخته درهمی که همه چیز ما را از بین بردند و رفتند. الآن قرضهایی که به عهده بانکها گذاشتند مگر به این زودی می‏توانند از زیر این قرضها بیرون بیایند. هر که هر چه توانست چاپید و رفت؛ و هر چی هم توانستند برداشتند و رفتند. در یک مملکت این طوری با جِدّ باید عمل بشود؛ نه با عرض بکنم که- هزل و با این حرفها؛ که بود آن حرفها. [و] برای این بود که مملکت را عقب بزنند، همه استفاده را ببرند، کسی نباشد حرف بزند. الآن وضع این طوری است که باید این مسائل را شماها حل بکنید. نترسید از اینکه به شما بگویند کهنه‏پرستید 05! سال به ما گفتند، بگویند، ما همینیم. مسائل را جدی بگیرید، نه مسائل را گوشتان به این باشد که از اروپا چی می‏گوید؛ گوشتان به این باشد که غرب چه خبری دارد؛ گوشتان به این باشد که مسائل در غرب چه جوری حل می‏شود. ما شرقی هستیم، ما یک مسائل خودمان برای خودمان داریم، یک چیزهایی در بین خودمان باید باشد.

ما باید استقلال فکری داشته باشیم. ما باید پیوند فکریمان را از غرب جدا کنیم. اگر بخواهیم خودمان زندگی بکنیم، خودمان مستقل باشیم، پیوند به آنجا نداشته باشیم. باید استقلال فکری پیدا بکنیم، استقلال فکری به این است که هیچ چیزمان مربوط به آنها نباشد. همه چیزمان مستقل باشد. افکارمان مستقل باشد. رادیویمان مستقل باشد. تلویزیونمان مستقل باشد. سینمایمان مستقل. جدا بشود از آن مسائل غربی، خودمان علی حده برای خودمان یک زندگی داشته باشیم. نترسید از اینکه به شما بگویند «کهنه‏پرست» نترسید از اینکه یک روزنامه‏نویسی یا یک مقاله‏نویسی- که نمی‏دانم چه حالی در او هست، چه فکری می‏کند- انتقاد بکند. از انتقاد نترسید. اینها انتقاد می‏کنند.

این یک حرف است که عرض می‏کنم که باید اگر شما علاقه دارید به اینکه مملکتتان یک مملکت مستقل بشود، در آن محلی که هستید آنجا را درستش کنید، همه باید هر کسی در محل خودش. شما نروید سراغ اینکه مثلًا روزنامه چطور است. شما کار خودتان را بکنید. روزنامه نویس هم کار خودش را خوب انجام بدهد. اداری هم کار اداری خودش را انجام بدهد. هر کدام در هر محلی که هستند کار آن محل را خوب انجام بدهند. و اگر شما بخواهید خوب انجام بدهید، باید این رادیو تلویزیون را از این چیزهایی که ضعف در قلب انسان، در مغز انسان می‏آورد، انسان را از انسانیت خودش بیرون می‏کند، استقلال فکری را از دست می‏دهد، اینها را باید از او احتراز کنید. مقالاتی هم که آنجا باید گفته بشود، ناطقهایی هم که آنجا می‏آیند نطق می‏کنند، اشخاصی باشند که نخواهند یک مملکتی را به تباهی بکشند؛ به اسم اینکه ما مترقی هستیم نخواهند ما را به عقب برگردانند؛ به اسم اینکه «تمدن بزرگ» است! چنانچه کردند با ما آنچه را که باید بکنند. این عرض من راجع به این قضیه.

مسأله دیگر این است که- دیروز هم آقای نخست وزیر و اینها که اینجا بودند مسئله رادیو و تلویزیون طرح شد- یک شورا باید باشد در رادیو تلویزیون. و چاره از این نیست. باید یک نفر مشرف نباشد، که هر چه دلش بخواهد بکند، یک شورا باشد. این شورا یک نفرش را من تعیین می‏کنم؛ یک نفرش را نخست‏وزیری تعیین می‏کند؛ و دو نفرش را خود رادیو تلویزیون تعیین می‏کند. و آن ثالثش را هم بعد صحبتش می‏شود که ثالثش هم حالا یا ما یا ایشان تعیین می‏کند. که پنج نفر باید باشد آنجا. و این پنج نفر اداره رادیو تلویزیون را با شور، با مشورت اداره بکنند. و یک رأی برای قوّه مجریّه باشد که او مدیر است. مدیرْ قوّه مجریّه است. دیروز صحبت اینجا شد که اگر چنانچه آقای قطب زاده حاضرند به این طرح که صد در صد عمل بکنند، آقای قطب زاده باشند، من میل دارم که او باشد. و اگر حاضر نیستند به این وضع که با شور باشد و ایشان مجری باشند و تخلف از شور نکنند، ایشان اگر این را حاضر نیستند، تشریف می‏برند کنار، یک کسی دیگری را شورا انتخاب می‏کند و تصویب می‏کند و دولت هم- عرض بکنم که- قرار می‏دهد. و با مشورت این کار باید اداره بشود، تحت نظر یک کس- که دیکتاتوری تو کار بیاید و فشار توی کار بیاید و اینها- نباید باشد، یک جمعیت واحد. اگر یک وقتی شما ملاحظه کردید که این پنج نفری که تعیین شده‏اند پنج تا دیکتاتور تعیین شده است، شما شکایتتان را می‏آورید اینجا که خیر، این پنج نفر، پنج نفر دیکتاتورند و به دیکتاتوری عمل می‏کنند؛ یا خطاکارند و به خطا عمل می‏کنند، می‏آورید تا اصلاحش بکنیم. این طرحی است که ما دیروز هم که آقای نخست وزیر بودند، آنها هم بودند، و اینها عمل خواهند کرد این را.

[امام خمینی پس از شنیدن اظهارات چند تن از حاضران، در پاسخ چنین فرمود:]

حالا در هر صورت، از حالا به بعد است صحبت. اما اینکه شما نه از دفتر امام بترسید؛ نه از خود امام. هیچ وقت فکر این نکنید که ما درصدد این باشیم که یک تحمیلی بکنیم. ما مصالح را بگوییم اشکال ندارد هر چی هم بگویند، بگویند: تلفن کن. هر وقت گفتند که ما تلفن می‏کنیم به دفتر امام، بگویند: برو تلفن کن، برو به خودش بگو.[7]

دیروز که آقایان آمدند اینجا، بنا بر این شد که پنج نفر شورا باشد، و هر یک هم بیش از یک رأی ندارند؛ چه آنکه مدیر است، چه آنهایی دیگر هر کدام یک رأی دارند. اکثریت اینها رأیشان مُجریش عبارت از آن کسی است که مدیر است. مجری عبارت از آن است که مدیر است. و مجری یکنفر است که مدیر است. اگر آن مُجری بر خلاف آن چیزی که بوده است عمل کرد، کنار باید برود و اگر چنانچه همان طوری که مشورت شد و شور کردند ... من به ایشان، به آقای بازرگان، گفتم که شما آقای قطب زاده را بخواهید و به او بگویید که مسأله این است. اگر شما حاضرید در این مسأله که شما مدیر باشید و مجری، و شور باشد، و در آن شور اکثریت آنجا باشد، شما یک رأی، دیگران هم هر کدام یک رأی، اگر شما حاضرید که این طور باشد که شما هم مجری فقط باشید، دیگر دخالت زاید بر اجرا نکنید، شما اگر حاضرید، شما باشید. اگر شما حاضر نیستید، یکی دیگر. باید مصوّبات شورا حاکم باشد در این. اگر غیر این باشد، باید هر کس که مخالف است برود. من دیگر حالا نمی‏دانم. اینها را این باید یا اشخاصی که مورد اطمینانمان هست قرار بگیرد. اگر بعدها ....- بله قرار می‏دهیم، یا اعلام می‏کنیم-[8] اگر بعدها اینها تخلّف کردند، و ثابت شد تخلّف کردند، یک جا هم تخلّف کردند، کنار می‏گذاریم من حالا اینها را نمی‏دانم. بر خلاف این زیاد گفتند. من نمی‏دانم-[9] ما حالا این طور قرار دادیم. اگر از این راه محقّق شد که ان شاء اللَّه [می‏شود] و لیکن همه باید همراهی کنید. الآن وقتی است که در این برهه‏ای که می‏خواهید شما قانون اساسی‏تان را، مجلس شورایتان را، رئیس جمهورتان را، که اساس مسائل است، در این وقت باید همه با هم همراهی کنید، اگر یک نابسامانی هم هست، یک قدری بسازید. الآن وقت این نیست که به هم بریزیم همه چیز را. الآن وقت این نیست، ان شاء اللَّه استقرار پیدا بکند یک حکومت مستقری که شد این کارها را دنبال مجلس شورای ملی که داشتید، همه آنها دنبال او درست می‏شود- إن شاء اللَّه. خدا همه‏تان را حفظ کند، و موفّق باشید إن شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 153 ـ 160)

ـ تأیید حکم انتصاب آقای مرتضی رضایی به فرماندهی سپاه پاسداران (1359)

«بسمه تعالی‏

فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامیِ شما مورد تأیید است؛[10] و لازم است با جدیت مواظبت کنید که احکام اسلام در سپاه پاسداران به مورد اجرا گذاشته شود. و السلام. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 38)

ـ سخنرانی در جمع فرمانده سپاه و جمعی از پاسداران؛ نظم در قوای نظامی (1359)

«اساساً این انقلاب و این نهضت، بر اساس اسلام است؛ یعنی، ما هیچ تز دیگری، هیچ امر دیگری را غیر از اسلام نمی‏پذیریم. و این قوای انتظامی، اعم از سپاه پاسداران و ژاندارمری و ارتش و دیگران، باید خودشان را با اسلام منطبق کنند. افرادی که آن دید اسلامی را ندارند- یعنی نپذیرفتند اسلام را- این اشخاص را باید تصفیه کنند. اشخاصی که دید اسلامی دارند، پذیرفته‏اند اسلام را لکن در عمل، عمل اسلامی ندارند، سرخود کارهایی که خودشان می‏خواهند می‏کنند، اینها هم باید هدایت بشوند و چنانچه مأیوس شدند سران از اینکه هدایت تأثیر بکند، تصفیه بشوند. بالاخره آن که مردم را برانگیخت اسلام بود؛ هیچ قدرت دیگری قادر به این نبود که یک ملت 35 میلیونی را به یک راه ببرد، هیچ قدرتی قابل نبود، نمی‏توانست و لهذا ما در طول تاریخ که دیدیم، آنهایی هم که خودمان یادمان است مثل قضیه نفت، چون اسلامی نبود، ملی تنها بود، به اسلام کاری نداشتند، از این جهت نتوانستند کاری انجام بدهند، آن کارهای نصفه کاره‏ای هم که انجام دادند، بعدش از دستشان گرفته شد و رفت کنار. اگر اسلام در کار باشد و مکتب اسلام در کار باشد در این قشر نظامی و غیر نظامی، ما پیروز خواهیم شد و اگر این مکتب را ما فراموش بکنیم و هر کس بخواهد دنبال کار خودش باشد و فکر خودش باشد، این آسیب‏پذیر خواهد بود؛ و لهذا بر همه ما، بر همه رؤسای ارتش، رؤسای پاسداران، رؤسای ژاندارمری، رؤسای شهربانی و همه روشنفکران و همه نویسندگان لازم است که ما همه را به یک وجهه سوق بدهیم؛ این ملت را ما به سوی اسلام و به سوی اللَّه سوق بدهیم. اگر یک همچو کاری انجام بگیرد که اسلامی بشود همه دستگاهها، پیروزی ما داریم، هیچ اشکال نیست که ما پیروز خواهیم شد؛ اما اگر متشتت بشود، در هر جایی علی‏ حده یک سازی بزنند، مثلًا، سپاه پاسداران خودش علی‏ حده هیچ کار ندارد به ژاندارمری، مثلًا، مخالفت هم حتی می‏کند، یا با ارتش گاهی هم مثلًا، مخالفت بکند، یا آن دستگاه به دستگاه دیگر یک مخالفتی و روبروی باشد، باید ما آماده این باشیم که و لو در دراز مدت شکست بخوریم.

از مسائل مهمی که من اعتقاد دارم و می‏گویم باید حتماً بشود، هماهنگی است بین این قوایی که قوای مسلحند، از هم جدا نشوند، با هم باشند؛ دیگر راهش و ترتیبش که هماهنگ بشوند، باید خودشان فکر بکنند، و آقایانی هم که از طرف من در آنجا هستند همفکری بکنند که اینها را هماهنگ بکنند. این طور نباشد که اگر یک مسئله‏ای خدای نخواسته پیش آمد، این یک راهی برود، آن یک راه دیگری برود که موجب شکست بشود.

از مهمات مسأله این است که اولًا اسلامی بشود همه چیز، و ظواهر اسلام باید در آنجا حکمفرما باشد. اینکه بعضیها عقیده دارند که حالا ظواهر را کار نداشته باشیم و برویم سراغ مکتب، اینها بر خلاف اسلام است. آن چیزی که هست این است که باید ظواهر در این پادگانهای ارتشی و در آن مراکزی که شما هستید و پاسدارها هستند، ظواهر باید محفوظ باشد؛ یعنی، امروز که ماه مبارک رمضان است همه اینها روزه‏دار باشند، آنهایی که واجب است برایشان روزه بگیرند، روزه‏دار باشند، نماز بخوانند در آنجا، و کارهای منکر در آنجا به هیچ وجه نباشد. ضوابط اسلام باید محفوظ باشد، جمهوری اسلامی معنایش این است؛ و الّا اگر یک جمهوری باشد، اسمش جمهوری اسلامی باشد، لکن وقتی که برویم در ژاندارمری، برویم از اسلام خبری نباشد، در سپاه پاسداران بیاییم مثلًا از آنجا خبری نباشد، ارتش برویم خبری نباشد، ادارات خبری نباشد، این جمهوری اسلامی نیست؛ این یک لفظ غلطی است که گذاشتند روی جمعیتی و روی مملکتی که دارد همان به طور طاغوت اداره می‏شود. ما باید این محتواها را با جدیت اصلاح بکنیم.

افراد ناصالح را اگر واقعاً بر خلاف مکتب هستند، از اول باید کنارشان زد، و چنانچه یکوقت خدای نخواسته خیانتی هم کردند، باید به دادگاه سپردشان، و افرادی که مکتبی هستند- یعنی، فکرشان فکر اسلام است لکن عملشان بر خلاف است- اینها را باید هدایت کرد؛ اگر هدایت شدند که شدند، اگر هدایت نشدند، بعد از چندی که دیدید فایده ندارد کنارشان بگذارید، تصفیه‏شان بکنید.

و از مهمات این است که نظم در کار باشد؛ یعنی، اگر نظام نباشد در کار و امور تحت یک نظامی انجام نگیرد این تزلزل ایجاد می‏کند. اگر بنا باشد که فرض کنید که سپاه پاسداران اطاعت نکنند از رئیسشان، همه اینها اطاعت نکنند از آن فرمانده کل، در ژاندارمری همین طور، در آنجا همین طور و خودشان بخواهند هر کدامی یک راهی بروند، این اسباب این می‏شود که یک قوای مسلح متزلزل بشود و با تزلزل قوای مسلح، مملکت متزلزل است. بنا بر این، یکی از مهمات این است که نظم را حفظ بکنند؛ یعنی، بشناسند آن که رئیس فوج است، آن که رئیس لشکر است، آن که رئیس پاسداران است؛ این را همه به نام اسلام بشناسندش به اینکه لازم است اطاعت از او بکنند. حالا مثل زمان طاغوت نیست که اگر خواستم اطاعت می‏کنم، اگر هم ظاهری نخواستم در باطن اطاعت نکنم. حالا مسأله، مسئله اسلام است، اسلام باطن و ظاهر همه را دارد می‏بیند. خدای تبارک و تعالی محیط به باطن و ظاهرها هست. آنی هم که در باطن مخالفت بکند، آن هم مخالفت خدا را کرده است. این هم یکی از مسائل مهمی است که در ارتش و در سپاه پاسداران و در همه قوای انتظامیه و قوای مسلحه، در همه اینها باید مراعات بشود.

یکی از مسائل مهم هم این است که گاهی در بین همین پاسداران انقلاب، که من اینها را بسیار دوست دارم و بسیار به آنها محبت دارم و من از آنها متشکرم، و ملت ایران اصل هر چه دارد از این سنخ جمعیت دارد، گاهی اینها در بینشان اشخاصی نفوذ می‏کنند، یک کارهایی انجام می‏دهند که موجب هتک حرمت سپاه پاسداران است؛ مثلًا، می‏روند خودشان یک چند نفری، حالا تشخیص دادند که آنجا فلان آدم، بد آدمی است، می‏روند می‏گیرندش، می‏روند- فرض کنید- باغش را می‏گیرند، می‏روند زمینش را می‏گیرند، این طور کارها اسباب این می‏شود که مشوش کند امور را. این بر خلاف نظام اسلام است، بر خلاف نظام- عرض می‏کنم- جمهوری اسلامی است. این طور چیزها باید جداً جلویش گرفته بشود که پاسدار بدون امر دادستان کل، بدون امر عدلیه نتواند دخالت بکند در امور، نرود دخالت بکند در امور. این طور نباشد که حالا ببیند یک قدرتی دارد هر کاری دلش می‏خواهد بکند. این معنی هرج و مرج و طاغوتی معنایش همین است که بی‏نظم و بی‏انضباط یک کاری را انجام بدهد. این هم یکی از مهماتی است که شما باید در سپاه پاسداران با جدیت و همراهی با ایشان که در آنجا هستند، و سایر اشخاصی که در آنجا هستند و با شما همکاری می‏کنند، جداً از این مسأله در سرتاسر ایران جلوگیری بکنید؛ یعنی، اگر یک پاسداری یا پاسدارانی رفتند در یک جایی و بدون در دست داشتن حکم- مثلًا- دادگاهها بروند خودشان خودسر، زمینی بگیرند، باغی بگیرند، مالی تصرف کنند، اشخاصی را- عرض بکنم- بازداشت بکنند، این باید ازشان بازخواست بشود و خواسته بشوند آنها و تأدیب بشوند آنها. بنا بر این، اگر بخواهند مملکت ایران یک مملکتی باشد که بتواند روی پای خودش راه برود، و بتواند ان شاء اللَّه آتیه خودش را به طور شایسته انجام بدهد و اصلاح بکند، اول باید این قوای مسلح تحت نظم بیایند و تحت انضباط بیایند. چه آنهایی که در سپاه پاسداران واردند و چه آنهایی که در سایر قوای [نظامی‏]، اینها باید تحت نظام بیایند، تحت انتظام بیایند، و شرعیت خودشان را حفظ بکنند و اسلامیت خودشان را حفظ بکنند تا ان شاء اللَّه کارها انجام بگیرد. و باز هم تکرار می‏کنم این را که همکاری قوای انتظامیه، از واجبات شرعیه است و مفترق شدنشان خلاف شرع است؛ یعنی، هر کسی علی‏ حدّه بخواهد چه بکند، ممکن است که البته نظر مختلف یکوقتی باشد، اما باید بنشینند، رؤسایشان بنشینند با آن اشخاصی هم که من نماینده دارم در آنجا بنشینند، اگر یک اختلاف نظری دارند، حل بکنند. این طور نباشد که یکوقت یک صدایی اگر درآید ببینیم پاسدارها یک کاری انجام دادند علی‏ حده و ژاندارمری یک کاری علی‏ حدّه، ارتش یک کار علی‏ حدّه، انسجام نداشته باشد. باید این قوا منسجم و هماهنگ باشند، و این با جدیت شما و آقای محلاتی‏[11] که در آنجا هستند و آقای خامنه‏ای‏[12] که در آنجا هستند و آقایان دیگر که در جاهای دیگر هستند، و مشورت بین خود شماها باید اینها انجام بگیرد. و اما این کلمه‏ای که گفتید که می‏خواهند که من دخالت بکنم، من که نمی‏توانم در همه امور دخالت بکنم؛ بالاخره من اشخاص دارم، باید اشخاص دخالت کنند. من مثلًا، حالا شما را تأیید می‏کنم که در سپاه پاسداران باشید و در رأس باشید، این معنی دخالت من است، معنی این است که شما اگر کاری آنجا انجام بدهید من انجام داده‏ام در آنجا. آنها اگر بخواهند شنوایی از من بکنند باید از شما شنوایی بکنند و همین طور سایرین، از آن کسی که من قرار دادم وقتی که اطاعت بکنند، همان اطاعت از من است و همان دخالت من است. این طور نیست که هر کدام، علی‏ حده باشند. فرض کنید که آقای رئیس جمهور را من قرار دادم برای اینکه رئیس کل قوا باشد، و آن چیزی را که من قرار دادم چنانچه با آن موافقت بکنند موافقت با من است، و من خودم مستقیماً نمی‏توانم همه امور را دخالت بکنم؛ من باید بالاخره اشخاص را قرار بدهم و یک نظمی ایجاد بشود.

در هر صورت یک مملکتی است مال همه شماها، همه ما مسئول هستیم در این امری که برای حفاظت کشورمان هست و شما می‏بینید که الآن در معرض این طور کارهایی است که شده است و بعدها هم خواهد شد. ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که این امانتی که به ما داده شده است و آن کشور اسلامی است و اسلام است و جمهوری اسلامی است حفظش بکنیم، در این امر هیچ سستی به خودمان راه ندهیم، هیچ مسائل شخصی در کار نباشد، هیچ اغراض نفسانی در کار نباشد. همه ما با هم برادر و با هم برای حفظ یک امانتی که خدا به دست ما داده است و سپرده است [تلاش نماییم‏] و هم سفارش می‏کنم به همه اشخاصی که در هر جا صحبت می‏کنند، یا- فرض کنید که- قلمفرسایی می‏کنند که تضعیف قوای انتظامی، سپاه پاسداران، تضعیف اسلام است.

تضعیف لشکر اسلامی، تضعیف اسلام است؛ تضعیف ژاندارمری تضعیف اسلام است، تضعیف- عرض می‏کنم- سایر قوای مسلح و انتظامی تضعیف اسلام است و این به آن معنا نیست که نباید آن اشخاص فاسد بیرون بروند. اشخاص فاسد باید حتماً به دادگاه سپرده بشوند، در هر جا باشند و هر مقامی، آنها باید به دادگاه سپرده بشوند. و آنهایی که اسلامی هستند و روی خط اسلام دارند عمل می‏کنند، آنها باید تمام گویندگان و نویسندگان، چه از قشر روحانی و چه از قشر غیر روحانی، اینها را تقویت بکنند؛ یک کلمه تضعیف اینها، تضعیف اسلام است و حرام است و جایز نیست. بنا بر این، امیدوارم که شماها همه موفق باشید، مؤید باشید و این امانت را حفظ کنید. و ما یک عالَم دیگری داریم که همه آنجا حاضر می‏شویم و از همه ما بازخواست می‏شود؛ یعنی، یک خدشه‏ای اگر ما وارد کنیم به جمهوری اسلامی، فردا آنجا در محضر خدای تبارک و تعالی از ما بازخواست خواهد شد و بازخواست شدید خواهد شد.

توجه به این مسائل لازم است همه آقایان بکنند و کسانی که خدای نخواسته یک انحرافاتی دارند اگر قابل اصلاحند با موعظه، با نصیحت، با هدایت اینها را اصلاح بکنند و اگر نیستند، پاکسازی بکنند. و آنهایی که در این مسائل، در این مسئله آخر همراه بودند با این خیال فاسد کودتا،[13] تمام اینها به حسب حکم قرآن حکمشان قتل است بلااستثنا، یک استثنا درش نیست؛ هیچ کس حق ندارد که یک کسی را عفوش بکند، یک کسی را مسامحه با او بکند. اینها به حکم اسلام و حکم قرآن فاسد و مفسد هستند و اینها چهار حکم در قرآن هست که از همه کوچکتر کشتن است. و امیدوارم ان شاء اللَّه همه شما با سلامت و صحت و عافیت این راه را بروید و این راه مستقیم را ان شاء اللَّه طی بکنید. خداوند حفظتان کند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 39 ـ 45)

ـ پیام تشکر به امیر قطر؛ تبریک عید سعید فطر (1361)

«حضرت آقای خلیفه بن حمد آل ثانی، امیر دولت قطر

پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید.

متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک می‏گویم. و آنچه شدیداً در این ایام موجب کمال تأسف است و هر مسلمانی را رنج می‏دهد، بی‏تفاوتی بسیاری از دوَل اسلامی در برابر تجاوز اسرائیل جنایتکار به مسلمانان لبنان و جنایتهای صدام عفلقی است که هر روز صدها زن و مرد و کودک بی‏پناه ایرانی را با بمبارانهای وحشیانه خود به خاک و خون می‏کشد، و هیچ گونه اعتراض و واکنشی نسبت به این جنایتها ابراز نمی‏شود. و ما مطمئن هستیم تا دولت پوشالی اسرائیل و حزب بعث عفلقی عراق و صدام جنایتکار در منطقه هستند، دولتهای اسلامی روی امنیت و ثبات را نخواهند دید، چون هر دوی آنها از یک منبع تغذیه شده و الهام می‏گیرند و آلت دست صهیونیزم بین الملل و مجری برنامه‏های آنها هستند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 384)

ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1361)

«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، رئیس الوزرا و نایب رئیس دولت امارات متحده عربی‏

تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، و امید است در این موقع حساس و تاریخی که کشورهای اسلامی به طور مستقیم و غیر مستقیم مورد هجوم دشمنان اسلام و بخصوص صهیونیزم جهانی قرار گرفته، عوامل اختلاف و سرسپردگان شناخته شده‏ای چون صدام جنایتکار را از میان خود طرد کرده، و با اتحاد و همبستگی اسلامی در برابر این هجوم خطرناک مقاومت کرده به فریاد مسلمانان بی‏پناه و مصیبت‏زده در گوشه و کنار جهان، و بخصوص مسلمانان جنگزده لبنان برسند. و بیش از این نظاره‏گر این جنایات وحشیانه از سوی دشمنان اسلام نباشند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 385)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان؛ منشأ شکست روحانیت (1362)

«من قبلًا عرض می‏کنم که من از اینکه اینجا نشسته‏ام و آقایان در آنجا هستند- نه شما آقایان، شما که تاج سر من هستید، دیگران هم همین طور- من از این شرمنده هستم و امید عفو از محضر آقایان دارم. و از آقایان تشکر می‏کنم که تشریف آوردند و از نزدیک ما خدمتشان می‏رسیم و بعضی مسائلی که مناسب با این جلسه است عرض می‏کنم. من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش می‏رود و بستگی به وجود هیچ کس هم ندارد. این انقلاب ان شاء اللَّه محفوظ می‏ماند و آسیبی از خارج به او نخواهد رسید؛ لکن آن چیزی که انسان را یک قدری نگران می‏کند، دو تا مطلب است که این مربوط به عموم روحانیت است:

یک مطلب اینکه من خوف این را دارم که در این انقلاب که باید روحانیت تقویت بشود و آنچه که شده است به هدایت آقایان بوده است، مبادا خدای نخواسته به واسطه بعض از اعمالی که از بعض از این روحانیون و معممین صادر می‏شود، این موجب این بشود که یک وقت یک سستی در روحانیت پیدا بشود. یکی قضیه اینکه از آن زیّ‏[14] روحانیت و زیّ طلبگی بوده است، اگر ما خارج بشویم، اگر روحانیون از آن زی که مشایخ‏[15] ما در طول تاریخ داشته‏اند و ائمه هدی- سلام اللَّه علیهم- داشته‏اند، ما اگر خارج بشویم خوف این است که یک شکستی به روحانیت بخورد، و شکست به روحانیت شکست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانیت محال است که به حرکت خودش ادامه بدهد. اینهایند که اسلام را معرفی می‏کنند و به پیش می‏برند و از اول هم همین طور بوده.

اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی می‏کنیم، این منتهی ممکن است بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد. من این نگرانی که همیشه هی در دلم هست این است که من خوف این را دارم که مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند؛ آنها برای خدا توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت می‏کنید مردم را به خیر و صلاح؛ من خوف این را دارم که آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها برای خاطر ما به آن مقامات رسیده‏اند و ما برای خاطر هواهای نفسانی به این درجه سُفلی‏.[16] این یک خوفی است که بسیاری از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصه‏ای را که برای من نقل کرده‏اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ- حالا کی بوده است نمی‏دانم- رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‏اند به ما هم بگویید، کتاب‏ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‏اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‏بینیم که شما ما را دعوت می‏کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم می‏شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قراری که گفته‏اند- و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم. این طور هم نیست که انسان خیال کند که شیطان می‏آید ابتداءً به آدم می‏گوید که بیا برو طاغوتی بشو، این را نمی‏گوید. قدم به قدم انسان را پیش می‏برد، وجب به وجب انسان را پیش می‏برد. امروز اینکه اشکالی ندارد، اگر جلویش را گرفتید طمعش بریده می‏شود و اگر جلویش را نگرفتید فردا یک قدم دیگر جلو می‏رود. یک وقت می‏بینید که این طلبه زاهد عابد که در مدرسه زندگی می‏کرد با آن وضعی که همه می‏دانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتی به حدود خودش، و از آن وضع طلبگی که مشایخ ما بر آن وضع بوده‏اند یک وقت خارج شده است و شده است یک انسانی که همه همّش صرف دنیاست، به تدریج می‏شود این امور. از قدم اول انسان باید جلویش را بگیرد. اگر مبتلا شد، ابتلا دیگر پشت سر هم می‏آید. این طور نیست که انسان یک وقتی بعد از اینکه ریشه دنیا در دل انسان قوی شد بتواند بکند آن را.

از مکاید[17] شیطان این است که انسان را هی توجه می‏دهد به اینکه خوب حالا که تو جوان هستی، حالا که تو وقت نشاطت است، خوب ان شاء اللَّه وقتی پیر شدی، آن وقت جبران می‏کنی کارها را؛ و این یک امری است که نخواهد شد. انسان اگر در جوانی تهذیب کرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پیرمردی برسد، هم قوای خودش ضعیف می‏شود و هم آن درختی که در دل انسان شیطان کاشته است قوی می‏شود، و آن درخت قوی را نمی‏شود با یک اراده ضعیف انسان بکند. این یکی از اموری است که من نگرانش هستم و آقایان هم باید نگران باشند، و در هر جا هستند سفارش کنند به اهل علم و آنها را تحذیر کنند از دنیا. و این خیال نکنید که دنیا عبارت از این طبیعت است، این طبیعت را خدای تبارک و تعالی هیچ از آن تکذیب نکرده، بلکه در روایات تعریف هم از آن شده است،[18] این یکی از مظاهر الهی است. دنیا آنی است که در ما هست که ما را از مبدأ کمال دور می‏کند و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا می‏کند. دنیای مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد و لو به یک تسبیح، و لو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیشتر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و کذا. انسان باید توجه بکند به اینکه رفتنی است و آن طور هم نیست که به پیشانی انسان نوشته شده باشد که تو سِنت به چه حد می‏رسد، کم است که سنشان به حدود پیری برسد.

بنا بر این، انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقه‏ای که می‏خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می‏کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه‏تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی‏کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می‏شود.

آن کلمه‏ای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است.

اگر خدای نخواسته، به واسطه اعمال روحانیون، در عقاید بعض اشخاص ضعیف که هستند، سستی پیدا بشود، آن وقت این چه مصیبتی است که ما تحملش را باید بکنیم. این یک باب واسعی است که در حوزه‏ها باید اشخاص متقی و اشخاص آشنای به حقایق اسلام، طلبه‏ها را تربیت کنند و آقایانی هم که در بلاد هستند دوستان خودشان را، طلبه‏هایی که در آنجا هستند، جوان‏هایی که آنجا هستند، آنها را ارشاد کنند به اینکه مبادا خدای نخواسته، یک وقت از این زی طلبگی خارج بشوند و خروج آنها موجب تزلزل عقیدتی در مردم بشود.

شمایی که برای هدایت مأمور شدید و خودتان را در سنخ اشخاصی که ارشاد می‏کنند مردم را، وارد کردید، مبادا خدای نخواسته، به واسطه اعمال- اعمال بعضی- عکس آن مطلبی که در ایده شماست تحقق پیدا بکند. این یک مطلب است که البته می‏دانید که طولانی است و محتاج به این است که همه در آن توجه کنند.

مطلب دیگری که باز انسان را می‏ترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به واسطه این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که می‏بیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف- فرض کنید که- کامیونداران و آنهایی که شغل‏های مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر سرایت نمی‏کند. کامیوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت هم نمی‏کند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده می‏شود، به خیابان هم کشیده می‏شود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک وقت می‏بینید که در همه ایران یک اختلافی از ناحیه ما پیدا شده است، مایی که همه دعوت می‏کنیم به اینکه مردم با هم باشند.

اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشه‏اش از حب نفس است. هر کس خیال می‏کند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف می‏کنم، یک وقت درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوء ظن داشته باشد. ریشه همان ریشه شیطانی است که آن حب نفس انسان است.

و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود قهراً این اختلاف به بازار می‏کشد، به خیابان می‏کشد و آن چیزی که این جمهوری را حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند یک همچو معجزه‏ای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطه اختلاف ماها یک وقت اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابان‏ها هم بکشد، به اصناف دیگری هم بکشد، این تمام وِزرش به گردن ماست. اینکه شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا را مثلًا به او چه می‏کنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس اماره خودش را می‏خورد و گول شیطان را می‏خورد. گول می‏خورد به اینکه چیزهایی که در دیگران است هی به نظرش می‏آید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد می‏شود، دارد اسلام از

بین می‏رود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به اینکه- نمی‏گویم در من هست، من هم پایین‏تر از دیگران- حساب کند انسان به اینکه تو امروز که با این آقا اختلاف داری و حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشه‏اش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او می‏گویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران بزرگ می‏شمارید و در خودتان هر چه می‏توانید کوچکش می‏کنید و پرده‏پوشی می‏کنید، این عمل شیطانی نیست؟

اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی و تا قرن‏ها نتواند سرش را بلند کند، این جرمی است که خدا می‏بخشد برما؟ باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحت بکنیم و نسبت به خودمان سوء ظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال می‏کنم. آنهایی که به جمهوری اسلامی اشکال می‏کنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر در ایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامی بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامی کذاست، این ریشه‏اش یک ریشه شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمی‏فهمد، خیال می‏کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می‏کند، و این اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را می‏زنم خودم اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب می‏دانستم؟ پس ریشه‏اش ریشه نفسانی است. یک آقای محترمی که یک وقت پیش من- در خیلی وقت پیش از این- آمده بود، من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامی این است که به فتوای من گوش نمی‏دهند، به حکم من گوش نمی‏دهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا. و این یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمی‏دارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمی‏شود نشست که من را خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است که ما باید انجام بدهیم، این محوَّل به کسی نیست، به خود ماست.

من از این دو جهت نگران هستم. یک جهتی که قبلًا عرض کردم که زیِّ طلبگی در بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم اینکه مبادا خدای نخواسته، اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب اینکه شما در جایی واقع شدید که مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد می‏خواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطه خارج شدن ماها از زی طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی می‏شود به انصراف از اسلام.

و مبادا به واسطه اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا می‏شود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر و موجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند- آن چیز را- خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را. این دوتا مطلبی است که من نگرانش هستم و بسیار از اینها گاهی رنج می‏برم که می‏شنوم مثلًا در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام نیست. اختلاف سر «من» هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامی که من تقویت کنم قبول دارم، اسلامی که رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم هست و لو نگوید؛ نمی‏گوید البته اما در باطن ذات انسان این مسأله هست؛ مگر خدای تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مُهذَّب کند.

و من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی، به شما آقایان که برگزیده این ملت هستید، برای این مسئله‏ای که در قانون اساسی است و برای تعیین رهبر یا شورای رهبری توجه به این معنا بسیار داشته باشید که آیا تعیین فلان آدم که در ذهن من است، برای خدا من می‏خواهم تعیین کنم یا چون دوست من است، چون رفیق من است؟ و آن که می‏گوید این صلاحیت ندارد، برای خدا دارد این حرف را می‏زند یا برای اینکه مثلًا رقابتی با او دارد؟ شک نکنید که ما نباید پیش خودمان به خودمان تعمیه کنیم. شک نکنید که اینها ریشه‏اش اصل ریشه‏اش در نفس انسان است، و انسان تا آن دم آخر، آن وقتی هم که می‏خواهد بمیرد این ریشه هست؛ آن وقت بیشتر هم شاید ظاهر بشود. یکی از علمای قزوین- رحمه اللَّه- گفتند که من رفتم بالای سر یک کسی که محتضر[19] بود، گفت به من که آن ظلمی را که خدا به من کرده است هیچ کس به هیچ کس نکرده، برای اینکه من این بچه‏ها را با ناز و نعمت بزرگ کرده‏ام، حالا دارد من را می‏برد. و این مسأله خطرناک است برای انسان، خطر جدی دارد برای انسان که انسان گمان کند که شیطان از او دست بر می‏دارد در آخر عمر. از حالا، حالا که فرصت هست- وقتی که پیرمرد شدید مثل من دیگر نمی‏توانید کاری بکنید- از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است جدیت کنید به اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید. همه گرفتاری‏ها روی همین هوای نفس است. در تعیین رهبر، در تعیین رهبری، نه دسته‏بندی باشد که خیر، ما می‏خواهیم آن کسی که با ما دوست است باشد، و نه اشکال باشد به اینکه این چون با من خیلی دوست نیست، نباشد. حق را ملاحظه کنید؛ آنکه مرضیّ خداست، نه آنکه مرضیّ نفس شیطانی ماست. مسأله مهم است، اهمیت حیاتی دارد مسأله. این مسأله مهم الآن در عهده شما آمده است. شما قبول کرده‏اید این را، و این مسأله مهم را باید با توجه به خدا، استغاثه به خدای تبارک و تعالی که نبادا خدای نخواسته، لغزشی در انسان پیدا بشود و خودش هم توجه به آن نکند از باب اینکه سِتاره‏هایی بین انسان و نفس اماره‏اش هست.

با اخلاص به خدای تبارک و تعالی، و خالی کردن ذهن از همه امور، در این امر، در این امر خطیر که اگر لغزش در آن پیدا بشود ممکن است لغزش در جمهوری اسلامی پیدا بشود و می‏شود و آن وقت به عهده شما آقایان است. این یک تکلیف الهی است به عهده‏تان آمده و قبول کردید؛ وقتی قبول کردید، باید از عهده‏اش برای خدا برآیید، و هر چه فکر می‏کنید راجع به این مسأله برای خدا باشد. شایسته‏تر را، نه آن که با من دوست‏تر است. آن که برای اسلام بهتر است، آنهایی که برای اسلام بهترند. و البته ما حسن ظنی که به آقایان داریم و بسیاری از آقایان را از نزدیک هم می‏شناسیم، همین معانی را امیدواریم که آقایان به وجه شایسته عمل کنند و موفق باشند و ان شاء اللَّه خدای تبارک و تعالی همراهی کند با شما و شما را هدایت کند به یک راهی که رضای اوست.

خداوند همه شما را حفظ کند و موفق باشید. و از همه شما من ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏18، ص: 12 ـ 20)

ـ حکم انتصاب آقای مهدی کروبی به سمت سرپرست حجاج بیت اللَّه الحرام (1364)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب حجت الاسلام، آقای حاج شیخ مهدی کروبی- دامت افاضاته‏

نظر به اینکه جناب حجت الاسلام آقای موسوی خوئینی‏ها، منصوب به دادستانی کل کشور شدند و از تصدی امر حجاج در این سال معذور می‏باشند، جنابعالی را به سمت نمایندگی خود و سرپرست حجاج محترم ایران منصوب می‏نمایم، تا با توجه به اینکه فریضه حج یکی از بزرگترین فریضه‏های عبادی- سیاسی اسلام و کنگره عظیم حج در مواقف معظمه از بزرگترین کنگره‏های جهان اسلام است، حجاج محترم جهان را دور هم گردآورده، و در مصالح اسلام و مشکلات مسلمین تبادل آرا نموده، و در حل مشکلات و راه رسیدن به آرمان مقدس اسلام تصمیمات لازم را اتخاذ نمایید؛ و راههای اتحاد بین همه طوایف و مذاهب اسلامی را بررسی کنید؛ و در امور سیاسی مشترک بین همه طوایف مشکلاتی را که برای همه مسلمین جهان به دست دشمنان سرسخت اسلام پیش آمده است، که اهمّ آن اختلاف‏انگیزی بین صفوف مسلمانان است، را چاره‏اندیشی بنمایید.

همان طور که همه می‏دانیم، در سده‏های اخیر آتش افروز این معرکه خطرناک قدرتهای جهانخوار شرق و غرب می‏باشند، که از وحدت بیش از یک میلیارد مسلمان وحشت دارند، و با تمام قوا، مستقیماً یا به دست عمال منحرف خود، به این اختلافات دامن‏می‏زنند، تا بر مقدرات مسلمانان جهان مسلط و بر آنها حکومت نموده و ذخایر بی‏پایان آنان را چپاول نمایند. ان شاء اللَّه در مقابله با تبلیغات دروغین رسانه‏های گروهی، و از آن بدتر آخوندهای درباری که با قلم و بیان علیه جمهوری اسلامی بپاخاسته‏اند، پیروز شوید. در ضمن جنابعالی مکلف می‏باشید تا به تمامی درخواستهای این جانب در متن حکم جناب آقای موسوی خوئینی‏ها، مثل تظاهرات بزرگ مکه و مدینه، عمل نمایید.

امیدوارم با قاطعیتی که از جنابعالی سراغ دارم این امور به بهترین وجه انجام گردد. از تمامی حجاج محترم و روحانیون عزیز می‏خواهم تا با جنابعالی همکاری لازم را بنمایند، و از هر حیث به دستورات جنابعالی عمل نمایند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 321 ـ 322)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان ارتش و سپاه؛ اخلاص در کارها- اتکال به خدا (1365)

«این عید سعید به همه ملتها خصوصاً ملت ایران و خصوصاً رزمندگان ما ان شاء اللَّه، مبارک باشد. خداوند ان شاء اللَّه، شما پیروان اسلام را حفظ کند که در راه اسلام، در راه ملت خودتان کوشش کنید ان شاء اللَّه.

آن چیزی که می‏خواهم عرض کنم این است که ما و شما پیروان مکتبی هستیم که آن مکتب، ائمه هدی‏- علیهم السلام- جریان دهنده او بودند بعد از رسول خدا، و حضرت رضا- سلام اللَّه علیه- که مهمان ما ایرانیها هست و ما مفتخریم به اینکه زیر سایه ایشان هستیم، مجری این بودند.

ماها پیروان آنها هستیم و پیروان آنها باید لا اقل یک پرتوی از آن چیزی که آنها داشتند تحصیل کنند و دقت کنند و کوشش کنند که تحصیل بکنند. آنها تمام عمر خودشان را صرف کردند برای اسلام.

تاریخ، از پیغمبر اسلام آن طور نقل می‏کند، از ائمه هدی‏ هم نقل می‏کند که اینها دائماً مشغول مجاهده بودند. علاوه بر آن مجاهدات معنوی که فوق طاقت ماهاست، مشغول مجاهده بودند برای تحکیم مبانی اسلام و کوتاه کردن دست کسانی که به ملتها ظلم می‏کنند، منتها هر کدام به آن مقداری که آن وقت قدرت داشتند. و مع الأسف، نگذاشتند که آن قدرتی که باید، برای آنها حاصل بشود تا ما طعم او را بچشیم و بتوانیم تبعیت کنیم.

اما امروز ما دریک کشوری هستیم که به حسب واقع و به حسب ادعای همه ماها، کشوری است که اسلامی است و برای اسلام خدمت می‏شود. این یک وظایفی دارد که ما باید در آن وظایف کوشا باشیم. وظیفه‏ای که از همه وظایف بالاتر است این است که اخلاص داشته باشیم برای کارهایی که می‏کنیم.

شما گمان نکنید که اتکا به ماورای خدا برای ما بتواند یک کارگشایی بکند، اتکا به خدا بکنید. اگر ما یک روز اتکای خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت گذاشتیم یا روی سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز، روزی است که ما رو به شکست خواهیم رفت. شما امروز بحمد اللَّه، موجب سرافرازی ملت ایران شدید و ملت ایران هم موجب سرافرازی اسلام. و اخلاص پیدا کنید در کارهای خودتان، اتکای خودتان را به خدای تبارک و تعالی قوی کنید که نصر و نصرت بدون اتکا به او حاصل نمی‏شود.

شما ملاحظه کنید الآن قدرتهای بزرگی که اتکا دارند به آن سلاحهای عجیب و غریب خودشان، در اضطراب دارند زندگی می‏کنند. گمان نکنید که کاخ سفید یا کرملین الآن آرام نشسته‏اند و با وضع آرام زندگی می‏کنند. آنها با اضطراب زندگی می‏کنند و این اضطراب برای این است که آنها تبع‏[20] شیطان هستند و شیطان نمی‏گذارد که طمأنینه پیدا بشود در قلب انسان.

شما بخواهید که اضطراب نداشته باشید و بخواهید که ایمانتان را قوی بکنید، بدانید که نصرت دنبالش است. اول باید اخلاصتان را قوی بکنید، ایمانتان را قوی بکنید بعد دنبال کار بروید به آن طوری که خدای تبارک و تعالی امر فرموده است. و این اخلاص و ایمان، شما را تقویت می‏کند و روحیه شما را بالا می‏برد و نیروی شما جوری می‏شود که هیچ قدرتی نمی‏تواند مقابله بکند. امروز هم که می‏بینید همین طور است، الآن همین طور است که قدرتهای بزرگ هم با شما مقابله نمی‏توانند بکنند؛ یعنی، آنها خودشان به اضطرابهایی گرفتار هستند که آن اضطرابها نمی‏گذارد که وارد بشوند در یک کارهای دیگری.

و من به شما سفارش می‏کنم که بعد از اخلاص، اتحاد را، وحدت را؛ اگر اخلالی به این وحدت، شیاطین پیدا بکنند و بتوانند اخلال بکنند به وحدت شما رزمندگان، بدانید که شما گرفتار آن کید شیطانی شدید و شکست همراهش است.

کوشش کنید که در بین، این نباشد که من ارتشی هستم، من سپاهی هستم، من بسیجی هستم؛ همه احساس این را کنید که ما خدمتگزار اسلامیم. وقتی بنا شد همه خدمتگزار اسلام باشید، اختلاف دیگر پیش نمی‏آید. شما بدانید که اگر تمام انبیا- علیهم السلام- در یک عصر مجتمع می‏شدند، هیچ اختلافی نداشتند. اختلاف برای این است که انسان، هر کسی می‏خواهد پیش خودش، برای خودش یک کاری انجام بدهد، هر اختلافی از هوای نفس پیدا می‏شود. وقتی انسان بخواهد برای خودش یک مسئله‏ای را درست کند، می‏بیند که آن رفیقش شاید جلو بیفتد، این یک قدری جلوتر می‏رود، او یک قدر، یک وقت می‏بینید که اختلاف حاصل می‏شود.

الآن در این مقطع زمانی که ما موجود هستیم و می‏بینید که همه قدرتها بر خلاف ما دارند فعالیت می‏کنند و استثنایش بسیار کم است، شما اگر در داخل خودتان یک خللی پیدا بشود، یک اختلافی پیدا بشود- خدای نخواسته- و ان شاء اللَّه نخواهد شد و اگر- خدای نخواسته- شیاطین بخواهند- یا شیاطین داخلی یا شیاطین خارجی- رسانه‏های گروهی بخواهند یک اختلالی ایجاد کنند، شما بدانید که علاوه بر اینکه در اینجا شکست خوردید، در آن عالم هم پیش خدا مسئول هستید؛ برای اینکه حفظ جمهوری اسلامی یک فریضه است بر همه ما و ما چنانچه این فریضه را بدرستی بخواهیم انجام بدهیم، باید همه با هم همراه باشیم؛ یعنی، نه همین شما، نه همین سپاه و- عرض کنم- ارتش، نه همین قوای مسلحه ما، همه ایران، همه افراد ایران از روحانیون گرفته تا بازاریها تا مجلس تا همه جا، وقتی همه اینها با هم شدند یک قدرت، یک قوه هستند و این قوه می‏تواند در مقابل همه چیز ایستادگی کند.

و بدانید که امروز که از جهات دیگر مأیوس شدند، از جهات اینکه در جبهه‏ها آنها یک پیشرفتی بکنند یا بتوانند «فاو»[21] را برگردانند یا بتوانند در «مهران»[22] کاری بکنند، آنها مأیوس شدند، از این نکته مأیوس نیستند که بین خودتان بیایند ایجاد کنند اختلاف را. این اختلاف از زبان هر کس باشد از زبان هر موجودی باشد، این زبان، زبان شیطان است، چه از زبان یک روحانی باشد، چه از زبان یک مقدس باشد، چه از زبان یک نمازگزار باشد و چه از سایر زبانها بدانید، که این زبان، زبان شیطان است و گاهی هم خود آن آدم ملتفت نیست که تحت تأثیر شیطان است، یا زبان شیطان در او دارد فعالیت می‏کند.

بنا بر این، از امور مهمه‏ای که بر همه ما واجب است، دفاع از اسلام، دفاع از جمهوری اسلامی است و آن بستگی دارد به وحدت. هر کس در هر لباسی باشد و در هر مکانی باشد و زبانش جریان پیدا کند برای اینکه و لو به واسطه‏هایی بخواهد ایجاد اختلاف بکند بین شما، این از جنود ابلیس است و مطرود است پیش خدا و مسئول است پیش خدا و لو اینکه یک آدمی باشد که نماز شبش ترک نمی‏شود.

این مسأله، مسئله مهمی است، مسئله وحدت بین شما و وحدت همه قشرهای مختلف ایرانی یک امر مهمی است برای حفظ کیان اسلام که واجب است بر همه ما، چنانچه بر همه ما واجب است که به هر طور می‏توانیم دفاع کنیم از اسلام. امروز قضیه، قضیه دفاع است، دفاع از یک قدرتهایی که می‏خواهند حمله کنند، می‏خواهند به هر طوری شده است باز شما را و ما را برگردانند به اسارت اولی و این دفعه اگر آنها خدای نخواسته یک قدرتی پیدا کنند، مثل سابق نیست. آنها اساس اسلام را از بین می‏برند؛ برای اینکه دیدند اسلام است که می‏تواند کار بکند و در مقابل بایستد. و این یک فریضه‏ای است بر همه ما، از اهم فرایض است حفظ اسلام؛ یعنی، حفظ اسلام از حفظ احکام اسلام بالاتر است؛ اساس اسلام اول است، دنبال او اساس احکام اسلام است. و بر همه ما، بر همه شما به مقداری که قدرت داشته باشیم، به مقداری که توانایی داشته باشیم واجب است که جدیت کنیم در اینکه این دفاع مقدس را ما به طور شایسته عمل بکنیم.

شما در جبهه‏ها هیچ نگذارید آرامش پیدا کند دشمن، اگر بگذارید آرامش پیدا کند می‏رود و تجهیز زیادتر می‏کند و شما را به زحمت می‏اندازد. باید نگذارید که او یک شب از اضطراب بیرون بیاید، الآن در اضطراب هستند، نگذارید که آنها از اضطراب بیرون بیایند.

و ثانیاً، همه ملت ایران باید در این امر شرکت داشته باشند. مسأله، مسئله یک حکومت نیست، مسأله، مسئله یک جنبه نیست، مسأله، مسئله اسلام است. مسأله اسلام؛ یعنی، بر زن و مرد این کشور واجب است که دفاع کنند، هر کس به اندازه‏ای که تواند باید دفاع بکند و این دفاع را باید تعقیب بکنیم تا ان شاء اللَّه، به پیروزیهایی که خدای تبارک و تعالی می‏خواهد، برسیم.

من امیدوارم که خداوند به همه شما توفیق عنایت کند. همه شما را حفظ کند و وحدتتان را حفظ کند و جدیت‏تان را دو چندان کند.

و شما مطمئن باشید که شما پیروزید؛ برای اینکه کسی که برای خدا عمل می‏کند پیروز است. این پیروزی برای شما هست، خدا وعده کرده است که اگر نصرت کنید خدای تبارک و تعالی را، شما را نصرت می‏کند. نصرتها هم که همه دیدید و همه اوقات دیدید که چه نصرتهایی حاصل شده است و حاصل می‏شود و حاصل خواهد شد. مطمئن باشید، قلبهایتان قوی باشد و از هیچ امری نترسید؛ از هیچ قدرتی نترسید، این قدرتها قدرتهایی نیستند که بتوانند با اسلام مقابله کنند. شما ان شاء اللَّه، امیدوارم که موفق باشید و ان شاء اللَّه، من هم که دعا می‏کنم به شما. و واقعاً، مفتخرم به اینکه ما یک وقتی واقع هستیم که یک همچو ملتی داریم و یک همچو سپاهی داریم و یک همچو ارتشی داریم و یک همچو قوای مسلحه‏ای داریم و یک همچو ملت و اشخاصی داریم و همچو دست‏اندرکارانی داریم که همه آنها ان شاء اللَّه، برای خدا عمل می‏کنند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 76 ـ 81)



[1] - آقای سید مرتضی پسندیده.

[2] - آقای ابو القاسم خزعلی در این ایام از سوی رژیم شاه ممنوع المنبر شده بود.

[3] - مردم.

[4] - لغزشها.

[5] - آقای صادق قطب زاده، سرپرست وقت سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.

[6] - بیهوده، شوخی.

[7] - در اینجا امام در پاسخ اظهار کسی از حاضران چنین فرمود:« نه، بنویسید به من بدهید. آنجا نگویید. بنویسید به من بدهید.»

[8] - در پاسخ یکی از حضار فرمودند.

[9] - در پاسخ یکی از حضار فرمودند.

[10] - آقای مرتضی رضایی از سوی آقای بنی صدر( رئیس جمهور وقت) به عنوان فرمانده سپاه پاسداران معرفی و منصوب شده بود

[11] - آقای فضل اللَّه محلاتی، نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

[12] - آقای سید علی خامنه‏ای، نماینده امام در وزارت دفاع.

[13] - کودتای نافرجام« نوژه».

[14] - پوشش، شعار.

[15] - مشایخ: بزرگان، استادان

[16] - پایین.

[17] - فریبها، نیرنگها

[18] - مانند حدیث امام چهارم- علیه السلام:«

الدُّنیا دُنیاءان دُنْیا بَلاغٍ و دُنْیا مَلْعونَةٍ».

دنیا دو( نوع) دنیاست: دنیایی که به سعادت می‏رساند و دنیایی که لعنت شده است. اصول کافی، ج 2، ص 317، ح 8.

[19] - شخص نزدیک به مرگ.

[20] - دنبال، پیرو.

[21] - نقطه‏ای در نزدیکی شطّ العرب و بصره که در جنگ ایران و عراق به تصرف سپاه ایران درآمد

[22] - شهری در استان ایلام.

انتهای پیام /*