امروز با امام: بیستوسوم تیر
ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ پرداخت شهریه به طلاب نجف (1343)
«بسمه تعالی
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الجلیل جلیلی- دامت برکاته
به عرض میرساند، مرقومه شریفه که حاکی از صحت مزاج شریف و حاوی تفقد آن جناب بود به وسیله جناب مروّج الاحکام آقای حجازی واصل و موجب تشکر گردید. راجع به دادن شهریه به بعضی از آقایان نجف اشرف که مرقوم فرموده بودید چنین بنایی نیست و معلوم نیست روی چه منظوری این مطلب گفته شده است. از خدای متعال رفع گرفتاری و اتحاد کلمه عموم علمای اعلام- دامت برکاتهم- و موفقیت آنان را در اعلای کلمه طیبه اسلام مسألت مینمایم. مرجوّ آنکه در مظانّ استجابت دعوات، حقیر را فراموش نفرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج1، ص: 351)
ـ حکم نمایندگی در وزارت ارشاد ملی به آقای سید هادی خسروشاهی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای سید هادی خسروشاهی- دامت افاضاته
با توجه به سوابقی که جنابعالی در امر تبلیغات و مطبوعات دارید، به نمایندگی از طرف این جانب در وزارت ارشاد ملی در قسمت مطبوعات و تبلیغات داخلی و خارجی و دایره روابط بین المللی اسلامی به وظیفه اسلامی و ملی خویش به بهترین وجه عمل نمایید. از کارمندان محترم وزارت ارشاد میخواهیم تا با ایشان همکاریهای لازم را بنمایند. توفیق جنابعالی را از خداوند متعال خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 69)
ـ بیانات در جمع هیأت کره جنوبی؛ قیام ملت برای برقراری عدالت (1358)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
من متشکرم از دولت شما و ملت شما. جواب این را هم به وسیله وزارت خارجه ان شاء اللَّه میدهم. و این دیکتاتورهایی که میبینید در آنجا هست، تقریباً در همه جا هست؛ و همین دیکتاتوریها باعث شد که ملت ما قیام کرد و رژیمی را خواهان شد که در آن دیکتاتوری نباشد؛ در آن عدالت باشد، با همه ظلمها مخالف باشد، و آن رژیم جمهوری اسلامی است- که برنامه اسلام در این است که دیکتاتوریها بکلی در دنیا نابود بشوند، و عدالت اجتماعی جاری بشود. و من امیدوارم که خداوند، آن طور که ما میخواستیم، برای عدالت اجتماعی در تمام بشر ما را موفق کند، و شما را موفق کند.» (صحیفه امام، ج9، ص: 70)
ـ بیانات در جمع کارگران و متخصصان کره جنوبی؛ مبنای روابط بر عدالت (1358)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
من امیدوارم که این مسائل ایران، که بر مبنای اسلام و عدالت بوده است، در سایر جاها هم پیدا بشود؛ و ما کلیه دیکتاتوریها و ظلم را محکوم میکنیم. مبنای جمهوری اسلامی بر عدالت اجتماعی است و حسن روابط با همه کشورها، با احترام متقابل. و ما اگر چنانچه محتاج به کارگرهایی باشیم یا کارشناسهایی باشیم که برای مملکت نافع است، مضایقه نداریم استخدام کنیم. و البته از کارشناسهایی که توطئه دارند احتراز خواهیم کرد، و از کارشناسهایی که حسن نیت دارند استقبال میکنیم. و سعادت همه ملتها را از خدای تعالی خواستارم.» (صحیفه امام، ج9، ص: 71)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت اقتصادی از یوگسلاوی؛ برنامه دولت اسلامی (1358)
«من از ملت و دولت و این هیأتی که از آنجا آمدهاند تشکر میکنم؛ و سعادت همه را از خداوند میخواهم.
نهضت ایران نهضت اسلامی است. و نهضت اسلامی نهضتی است انسانی، که اگر بشر اطلاع بر عمق آن پیدا بکند، همه طرفدار او خواهند بود، مگر آنها که از انسانیت به دور هستند.
برنامه دولت اسلامی آن است که همه بشر به سعادت برسند؛ و همه در کنار هم به طور سلامت و رفاه زندگی کنند. اسلام با همه کشورهایی که در جهان هستند میخواهد که دوست باشد؛ دولت اسلامی با همه ملتها و با همه دولتها میخواهد که تفاهم و ارتباط صحیح داشته باشد؛ در صورتی که آنها متقابلًا احترام دولت اسلامی را مراعات کنند.
برنامه جمهوری اسلامی این است که یک دولتی به وجود بیاید که با همه قشرها به عدالت رفتار کند؛ و امتیاز بین قشرها ندهد، مگر به امتیازات انسانی که خود آنها دارند. ما اگر موفق بشویم و جمهوری اسلامی را با محتوای اسلام پیاده کنیم و یک حکومت اسلامی به تمام معنا در ایران بپا کنیم، این الگو خواهد شد از برای همه کشورها که معنی دمکراسی را به آن معنای حقیقی، نه به آن معنای طرحی[1] بدون حقیقت، و معنی آزادی را به آن معنای حقیقی، نه به آن معنایی که برای اغفال دیگران است، ان شاءاللَّه پیاده بشود.
ما امیدواریم که با همه ملتها و دولتها با حُسن جوار، با حُسن نیت، و با حُسن رفتار و با ارتباطات حسنه رفتار کنیم و دولت ما با همه دولتها روابط حسنه متقابله داشته باشد. سلامت و توفیق همه بشر را و همه مستضعفین را از خداوند میخواهم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 72)
ـ سخنرانی در جمع فرهنگیان شهرستان شهرضا؛ همراهی پرورش با آموزش (1358)
«آموزش تنها اثر ندارد. پرورش پهلوی آموزش باید باشد. یعنی جوانها وقتی که در دانشگاهها [و] دانشسراها بروند برای تحصیل، اگر همان تحصیل محض باشد، گاهی وقتها شاید مضرّ هم باشد به حال کشور. بسیاری از ضررهایی که به کشور ما وارد شده است از همین تحصیلکردهها وارد شده است. طرحهای منافی با کشور ما بسیاریاش به دست همین تحصیلکردهها شده است. تحصیلکردههایی که آموزش داشتهاند، لکن پرورش نداشتهاند. تحصیلکردههایی که فقط برای منافع شخصی خودشان کارها را انجام میدادند.
کسی که پرورش صحیح ندارد، و لو آموزش صحیح هم فرض کنید دارد، خیلی هم آموزشش در سطح عالی است، این ضررش به کشور از مردم عادی بیشتر است. مردم عادی نمیتوانند آن طور ضرر به کشور بزنند. اینها تحصیلکردههایند که میتوانند یک طرحهایی بریزند برای استفاده دیگران. اشخاصی که اطراف این پدر و پسر[2] بودند، از همان تحصیلکردههایی بودند که در اروپا یا امریکا تحصیل کرده بودند؛ لکن فقط آموزش بود. پرورش اسلامی، پرورش انسانی، نداشتند. و لهذا آن ضرری که به کشور ما از ناحیه دانشمندان این کشور وارد شده است، آن ضرر از ناحیه دیگران وارد نشده است. حتی ساواک هم مثل آنها به ما ضرر نزدند. آنها افکار را ضایع کردند. آنها از این جهت، فرهنگ در کنار آموزش باید پرورش داشته باشد. همان اسم نباشد که «آموزش و پرورش». واقعیت باشد، هم تحصیل باشد به مدارج عالیه؛ و هم همراه تحصیل، تربیت باشد. جوانهای ما تربیت بشوند به یک تربیتهای انسانی؛ یک تربیتهای اسلامی که همان تربیتهای انسانی است. اگر چنانچه تربیت انسانی بشوند جوانهای ما، اینها دیگر خیانتکار به کشور خودشان نمیشوند؛ اینها دیگر طراح نیستند برای اینکه منافع کشور ما را به دیگران بدهند.
عمده این است که فرهنگ یک فرهنگ متحول بشود؛ یک فرهنگی که از آن غربزدگی بیرون بیاید. همه چیزمان باید این طور بشود. استقلال فکری، استقلال باطنی، داشته باشد. علاوه بر اینکه استقلال باید داشته باشد و کسی در فرهنگ دخالت نباید بکند، باید استقلال فکری داشته باشد؛ خودش مستقل و آزاد و روی پای خودش باشد. این طور نباشد که توجهش به این باشد که غرب چه میکند، ما هم دنبال او؛ آنها چه میگویند، ما هم دنبال او.
این مصیبت بزرگی که بر ایران و ممالک شرقی، مطلقاً، وارد شده است که گوششان به این است که غربیها چه میکنند و چه میگویند و چه عمل میکنند، و خودشان را از دست بکلی دادهاند. استقلال فکری خودشان را، محتوای خودشان را، از دست دادهاند. این ضرری است که بالاتر از ضرر نفت- و نمیدانم امثال این- است. این را باید فرهنگ جبران بکند که فرهنگ ما طوری باشد که بعد از ان شاء اللَّه چند سال دیگر افرادی که از فرهنگ بیرون میآیند یک افرادی متکی به نفس که خودشان را ببینند؛ نه تبع ببینند؛ نه دنباله ببینند؛ و گمان کنند که هر چه آنها کردند، ما باید دنبال آنها باشیم. باید مملکت خودشان را و خودشان را مستقل ببینند، و خودشان اداره بکنند مملکتشان را. خودشان با استقلال فکری خودشان، دنبال مملکت و مصالح مملکت باشند.
من ان شاء اللَّه امیدوارم که همه شما موفق باشید و همه ما موفق باشیم به اینکه انسانها ساخته بشود در این مملکت. انسانسازی باشد مملکت. چنانچه برنامه اسلام انسانسازی است. فرهنگ ان شاء اللَّه انسانساز باشد. خداوند همه شما را تأیید کند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج9، ص: 74 ـ 76)
ـ سخنرانی در میان پاسداران کمیته مرکزی انقلاب اسلامی و جمعی از معلمان و بانوان پیرامون توأم بودن آموزش با پرورش (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قرائت به «اسم ربّ» یعنی آموزش توأم با پرورش سورهای[3] را که این خانم خواندند، این میتواند برنامه باشد از برای مسلمین و برنامه اسلام باشد؛ میفرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ.[4] قرائت را شروع میکند که اول، امرِ قرائت است اما قرائت به اسم خدای تبارک و تعالی. برنامه این است که قرائت- که اول رشد انسانی است و برای رشد انسانی است- قرائت تنها نباشد، آموزش تنها نباشد. آموزش تنها ممکن است که برای یک کشوری مضر هم باشد. آموزش باشد با «تربیت» که در آیه میفرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ، قرائت کن به اسم ربّ؛ با اسم ربّ شروع کن به قرائت. اگر قرائت با اسم ربّ شد، این هم پرورش است و هم آموزش. قرائت «آموزش» است و با اسم ربّ وقتی که شد «پرورش» است، هم پرورش را و هم آموزش را در آن آیه شریفه میفرمایند؛ بلکه دستور کلی همه کارهای انسانی در این آیه شریفه هست که فقط قرائت نیست که باید به اسم ربّ باشد، قرائت هم یکی از مصادیقی است که باید به اسم ربّ باشد و با توجه به خدا باشد؛ همه کارهایی که شما انجام میدهید، همه تحصیلاتی که میکنید، همه اقداماتی که میکنید، تمام اینها با اسم ربّ شروع بشود. اگر همه با اسم ربّ شروع بشود، آموزش ممکن است مفید باشد، برای اینکه آموزش توأم با پرورش است.
بیشتر صدماتی که به بشر وارد میشود از طریق آموزش بی «پرورش» است. تمام این آلاتی که درست شده است، تمام این آلات جنگی که درست شده است، آلات منهدم کُنی که درست شده است، به دست اشخاصی بوده است که آموزش داشتهاند لکن پرورش صحیح نداشتند. و لهذا با علم خودشان طرح فنای برادرهای خودشان و همجنسهای خودشان را میریزند. در مملکت ما هم آن مقدار که از دست آموزش و آموزشخواهان و آنهایی که آموزششان زیاد بوده است صدمه دیدهاند ملت ما، از دست دیگران ندیدهاند. برای اینکه این متفکران و این دانشمندان بودند که طرحهای تخریبی را، طرحهای فنا کننده ملت را میریختند؛ برای اینکه آموزش داشتند لکن آموزش در کنارش پرورش نبود.
شماها که «مربی» هستید[5] یا میخواهید تربیت بکنید فرزندان خودتان را یا جامعه را، باید توجه به این آیه شریفه داشته باشید که اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ. میخواهید آموزش بدهید، میخواهید آموزش پیدا کنید، قرائت کنید، با اسم ربّ باشد، با توجه به خدا باشد، تا تربیت الهی باشد. اگر یک انسانی، هم علم داشت و هم تربیت الهی داشت، این مفید خواهد شد برای مملکت خودش، و هرگز یک مملکتی از دست آنکه آموزش و پرورش دارد صدمه نمیبیند. صدمههایی که وارد میشود بر مملکت- غالباً- از این متفکرین بیپرورش، آموزشهای بیپرورش، واقع میشود. علم را تحصیل میکنند لکن تقوا ندارند، لکن پرورش باطنی ندارند؛ از این جهت عمال خارجی میشوند، از این جهت نقشهها را برای فنای مملکت خودشان میکشند.
خداوند- انشاءاللَّه- شما بانوان را که مرکز پرورش بچههای کوچک هستید، تا آخر موفق کند شما را به اینکه این بچهها را خوب آموزش و پرورش بدهید. بله، پرورش از دامن شما شروع میشود؛ دامن بانوان است که بچههای خوب را پرورش میدهد. ممکن است که یک بچهای که شما خوب تربیت بکنید یک ملت را نجات بدهد. توجه داشته باشید که بچهها را خوب تحویل جامعه بدهید و آموزشتان با پرورش باشد. خداوند به همه شما توفیق بدهد، سلامت بدهد، سعادت بدهد. سلام بر همه شما خانمها!» (صحیفه امام، ج21، ص: 655 ـ 657)
ـ سخنرانی در جمع اعضای جامعه ورزشی اصفهان؛ توطئه استعمار (1358)
«نقشه این بود که همه نیروها را یا متوقف کنند، و یا منحرف. نقشه این بود که هر جایی که احتمال بدهند که در مقابل اجانب یک نیرویی باشد یا سرکوب کنند، یا منحرف. این یک نقشهای بود که با این نقشه رضا خان آمد روی کار، و ادامه داد به جنایات خود، و با این نقشه محمد رضا آمد، برای تکمیل کار و خدمت به خارجیها. رضا خان را آن وقت انگلیسیها آوردند، چون آن وقت زور آنها بیشتر بود. آنها رضا خان را آوردند، چنانچه جنگ عمومی که پیدا شد، در رادیو دهلی انگلیسیها اعلام کردند به اینکه ما رضا خان را آوردیم و به سلطنت رساندیم و چون خیانت کرد او را بردیم، و محمد رضا را متفقین روی کار آوردند، به اعتراف خودش که در یک کتابی نوشت.- و لو بعد آن را محو کردند- نوشت که متفقین که آمدند صلاح دیدند که من باشم؛ سلسله ما باشد! و این یک نقشهای بود. که این یک نقشهای بود که خارجیها و آنهایی که نقشه کش هستند برای چاپیدن این ممالک اسلامی؛ ممالک شرق کشیدند. اینها نقشه داشتند که در همه جا نیروهایی که احتمال مقاومت در مقابل اجانب در آنها میدادند این نیروها را یا خفه کنند، و یا منحرف کنند از آن راهی که دارند. و لهذا دیدیم- و شماها اکثراً یادتان نیست، بعضیتان یادتان هست- که زمان رضا خان نقشه را به این طور پیاده میکردند که روحانیت را سرکوب میکردند، سرکوب کردند سخت، و مجالس وعظ و خطابه و مصیبت را قدغن کردند، به طوری که شاید در تمام ایران یک مجلس علنی نبود، اگر بود سرّی. در قم من یک مجلس سراغ داشتم که سرّی، قبل از آنکه صبح بشود، یا قبل از آفتاب، تمام بود، و آن هم مثل اینکه گرفته شد. برای اینکه اینها این طور تشخیص داده بودند که روحانیت یک قوهای است و این مجالس وعظ و مجالس خطابه و مجالس سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- یک قدرتی است که ممکن است یکوقتی از این قدرت استفاده بشود و جلوی آن چپاولگریها را بگیرد. آنها با اطلاع کامل از وضع خزائن زیرزمینی که این دولتها، این ملتها، این کشورها کشورهای شرقی- دارد، و بالخصوص ایران زیاد مورد نظرشان بود، و قدرتی را که احتمال میدادند آن وقت که بتواند یک مقاومتی بکند، و دیده بودند که در طول تاریخ همین قدرتها مقاومت کرده است، این قدرت را سرکوب کردند، با دست رضا خان و پلیس آن روز و سازمانهای آن روز. منتها بعد نقشه عوض شد، نقشه این شد که با تبلیغات- علاوه بر فشارهایی که میآورند- تبلیغات بر ضد آن قدرتهایی که ممکن است یکوقتی بر خلاف آنها یک خودنمایی بکند و نقشه آنها را [...] و در زمان رضا شاه هم تبلیغات زیاد بود، به طوری که مردم را- آنهایی که آگاه نبودند- از روحانیت تقریباً بسیارشان را برگرداندند.
در زمان این پسر، که بدتر از آن پدر در یک جهاتی بود، در این زمان تبلیغات زیاد شد، به طوری که این تبلیغات در دانشگاه هم، جوانها هم- که جوانهای خوبی بودند- این تبلیغات در آنها هم اثر کرد؛ به حیث که یکوقتی بود که در دانشگاه اسم یک معمم را شاید نمیشد ببرند! بلکه در دانشگاه بعض از آیات قرآن را در دیوار مینوشتند و مسخره میکردند. برای اینکه آنها، که منحرف میکردند اینها را از راه حق، نقشهشان این بود که نبادا یکوقت اسلام قدرت پیدا بکند در جامعه، و روحانیت که خدمتگزار اسلام است آن هم قدرت پیدا بکند، و جامعه را بکِشد به طرف مخالفت با دستگاهها و مخالفت با اجانب. در همه قشرهایی که یک احتمالی میدادند که شاید یک مقاومتی در اینها باشد به یک وضعی وارد میشدند، و یا آنها را منحرف میکردند، و یا سرکوب میکردند. قشر شما پهلوانها هم مستثنا نبود، قشر ورزشکارها هم مستثنا نبودند از این، برای اینکه اینها هم یک جمعیت متدین بودند؛ علاقهمند به اسلام بودند و قدرتمند. اینها را هم به یک جوری سرگرم میکردند، نمیتوانستند از اسلام منحرفشان کنند؛ گوش نمیدادند به حرفشان در آن باب؛ اما منحرف میکردند از مسائل اصلی، یک بساطی درست میکردند که سرگرم بشوند به آن بساط، و از مسائل اساسی مملکت غفلت بکنند. در همه قشرها این مسائل پیش میآمد، مستقیماً یا سرکوب میکردند، اگر نمیتوانستند انحراف ایجاد کنند، سرکوب میکردند. و یا اگر سرکوبی را صلاح نمیدانستند، یا- او را انحراف را بهتر میدانستند، به تبلیغات منحرفشان میکردند از آن راه، و اگر این هم نبود، سرگرمشان میکردند به یک کارهای دیگر. قشر روحانی را سرکوب کرد رضا شاه و با بهانههای مختلف؛ که شاید اکثراً یادتان نباشد که چه بساطی بود. و بعد که دانشگاه پیدا شد، و دانشگاه هم یک قدرتی به نظر آنها بود [که] در مقابل ممکن است بایستند، شروع کردند تبلیغات انحرافی در آنجا. به یک انحرافات که اذهان جوان را با تبلیغات که زود میشود بَرَش گردانید. تبلیغات دامنهدار از اصل مذهب شروع کردند تا اسلام، اصل و اساس را- تبلیغات به خلاف کردند. و بعد هم جدا کردند روحانیت را از دانشگاه، هر کدام را مفقود کردند. آنها را هم بسیارشان منحرف کردند، البته در آنها، آنهایی بودند که بسیاری منحرف نبودند لکن نمیتوانستند، چون قدرت در دست آنها بود و بعضی از آنها هم منحرف کردند به طوری که ایجاد دشمنی بین دانشگاه و روحانی کردند. میدیدند که اگر این دو با [یکدیگر] مجتمع شوند، خطرناک است.
بنا بر این چند جور اینها نقشه داشتند؛ یکی نقشه سرکوبی که آنی را که نمیشود الّا به سرکوبی، سرکوبش کنند، حبس ببرند، زجر بدهند، به بهانههای مختلف بگیرند- زمان رضا شاه بدتر بود قضیه، گرفتار شدیم، زمان این[6] هم بود- و آنی که میشود منحرفش کرد منحرفش کنند. آنی که نه، انحراف عقیدتی میتوانند در او تأثیر بکند، آنها را بیایند و سرگرمشان کنند به یک مسائلی، به دستجات زیادی. شماها را سرگرم کنند به همان محیط که خودتان دارید. و جوری وضع را پیش بیاورند که شما به مسائل سیاسی کم توجه کنید، یا نکنید. یک دستههای زیادی هم از جوانهای ما را، برای اینکه منحرفشان کنند از اساس، به مراکز فحشا کشیدند که بیشتر جوانهای ما از این راه انحراف پیدا کردند. مراکز فحشا در همه جا، و خصوصاً در شهرهای بزرگ، و بالاخص در تهران، مراکز زیاد برای فحشا و برای آن کارهایی که میدانند درست کردند، دامنزدند، آسان کردند رسیدن به شهوات را. رادیو و تلویزیونی که باید مربی جوانها باشد منحرفکننده شد. سینما و تئاتر که باید مربی جامعه باشد منحرفکننده شد.
با تمام قوا کوشش کردند که این ملت را اولًا از هم جدا کنند، تکه تکهاش کنند؛ سنخ دانشگاهی علی حده برای خودش یک مطلبی باشد؛ روحانی علی حده باشد؛ ورزشکار علی حده باشد؛ بازاری علی حده؛ همه را تکه تکه کنند. و آن قدری که میتوانند منحرف کنند، و نیروی جوانی را به باد بدهند.
و یک راه دیگر هم قضیه تبلیغات دامنهداری برای ترقیاتی که در غرب هست، که جوانهای ما را غربزده کنند؛ اعتماد به کشور خودشان را از آنها بگیرند؛ اینها دیگر اتکال به خودشان نداشته باشند؛ هر صحبتی که میشود، صحبت از غرب پیش بیاید، خیابانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، میدانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، مراکز علم را با اسم آنها چه بکنند. جوری تربیت کنند این ملت را که خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد؛ به جای آن یک آدم غربی بنشیند. یک آدم اسلامی شرقی که باید متکی به خودش باشد، متکی به مکتب خودش باشد، این را شستشو کنند، شستشوی مغزی به اصطلاح بکنند. و به جای یک آدم شرقی، یک آدم غربزده درست بکنند که هر چه صحبت بکند، از آنها باشد. گویندهشان بگوید- فوت شده است، خدا بیامرزدش- گویندهشان بگوید که ما همه چیزمان را به انگلیسی میسازیم! ما اگر بخواهیم به تمدن برسیم، همه چیزمان باید انگلیسی باشد. گوینده معروفشان این طور!
الآن هم ملاحظه میکنید که این مسأله هست. تا یک کسی مریض میشود، باید برود اروپا. طبیب نداریم ما؟ داریم طبیب. اما جوری تربیت شدهاند اینها که حتی خود طبیبها هم اتکای به نفسشان از دست رفته. خود طبیب هم وقتی بروند، میگوید دیگر گذشته باید برود به جای دیگر. میرود آنجا هم اکثراً نتیجه معلوم نیست حاصل بشود. ما را از خودمان جدا کردند. آن شجاعت انسانی که در انسان باید باشد و همه چیز را طرد کند و بگوید من هستم در مقابل همه، از او گرفتهاند. میگوید من هیچم، همه آنها! در صورتی که این اشکال در کار نیست که آنها ترقیات مادی زیاد کردند. ما این را درش اشکالی نداریم، لکن اشکال سر این است که ما آدابمان را هم از آنها میخواهیم بگیریم؛ قوانینمان را هم میخواهیم از آنها بگیریم. آن وقت هم که قانون اساسی را نوشتند، از بلژیک و بعضی جاهای دیگر گرفتند و نوشتند. همه چیزمان را خیال میکنیم آنها مقدماند، در صورتی که در تمدن مقدّم نیستند؛ بلکه بسیار عقب افتادهاند. آنی که جلو هستند این است که آلاتی درست کردند آدمکش! دنیا را به آتش میزنند اینها! اخیراً هم میگویند یک چیزی درست کردهاند، یک بمبی درست کردهاند، که پنج مقابل زیادتر از آنی است که در آن [شهر] کردند دویست هزار نفر در یک بمب کش[7]) 42 (. افتخارشان به این است! که دنیا را متبدل کردهاند و میخواهند بکنند. یک جمعیت آدمکش و آدمخوار، اگر تمدن این است، همه عالم باید از تمدن بیزار باشند. مجرد اینکه طیاره درست کنند، ما قبول داریم خوب جهت مادیاش صحیح است، اما جهت انسانیاش، آن چیزی که بشر را به آرامش میکشد، آن چیزی که انسان را متمدن میکند، در غرب از آن خبری نیست، اگر باشد، در شرق است.
آنکه ضامن این است که یک کشوری درست بکند که متمدن باشد، آزادیخواه به معنای حقیقیاش باشد، استقلال داشته باشد به معنای حقیقیاش، آن مکتب انسانیت است، غیر از او هیچ نیست، آنکه میتواند آزادی به مردم بدهد. آن آزادی که در غرب است یک قدری فحشاست که هر جوری دلشان میخواهد عمل کند در شهوات، هیچ قید و بندی نباشد، آزادند هر طوری دلشان میخواهد در فحشا غوطهور شوند.
یک مقداریاش هم کلاه سر ما گذاشتن است که ما آزادی میدهیم! در زمان رژیم سابق میگفتند که آزادی زیاد دادند. کارتر میگفت که زیاد آزادی دادند به این ملت! این فریادی که از مردم بلند میشود، برای اینکه آزادی زیاد است! این حبس و این زجر و این بساطی که در ایران بود، یک حبسی بود مملکت ما که 35 میلیون جمعیت توی حبس بودند! نه یک مطبوعات ما آزاد بود- یک کلمه نمیتوانستند بنویسند- نه رادیو آزاد بود- یک کلمه نمیتوانستند خلاف بگویند، همهاش دیکته بود! از طرف سازمان امنیت درست میکردند و دست اینها و از طرف بالاترها هم درست میکردند و دست آنها هم میدادند. یک وکیل را ملت تعیین نکرده، اینکه حالا فلان جمعیت میگویند که نخیر ما آزادی داشتیم و وکیل خودمان است، برای اینکه میخواهند این را از آن چیزی که دادگاهها دارند مطالبه میکنند میخواهند نجات بدهند، نه این است که وکیل را خودشان تعیین کردند، خودی در کار نبود که تعیین کند. آزادی به این معنا که مردم در انتخابشان آزاد باشند، در اقوالشان آزاد باشند، مطالبی که دارند بتوانند بگویند، هیچ اصلًا نبود. آنی که آزادی به مردم میدهد، آزادی در حدودی که فحشا نباشد، آنی که مخالف با شخصیت انسانی است نباشد، آن را مکتبهای توحیدی میدهند- که در رأس آنها اسلام است. گرایش باید پیدا کرد به این مکتب، اگر بخواهید سعادتمند بشوید، جدیت کنید که این مکتب تحقق پیدا کند در خارج.
حالا یک اسمی هست، در عین حالی که اسمی هست، از همه آن رسمیها بهتر است. همین حالایش هم از همه آنها بهتر است. دلیلش این است که ما اشخاص مختلف که آن روز نمیتوانستیم در یک مجمعی، در یک مجلسی، با هم مجتمع بشویم، اگر شما میآمدید اینجا وقتی بیرون میرفتید باید بروید حبس، الآن آزاد نشستهاید، قلمها هم آزاد است. حتی آنهایی که بر خلاف نهضت هم هستند، به آنها حرفی نمیزنند، دارند مینویسند و میگویند، و مزخرفات خودشان را میگویند. الآن هم که باز ما یک اسمی از جمهوری اسلامی داریم. باز محتوایش به آن طوری که دلخواه است تحقق پیدا نکرده است. باز نه قانون اساسی جمهوری اسلامی درست شده است؛ و نه رئیس جمهوری ما داریم؛ و نه مجلس شورای ملی داریم؛ و یک دولت انتقالی است. مع ذلک خدمت همین دولت انتقالی در همین پنج ماه از خدمتهایی که آنها کردهاند بگویم که خدمتی نکرده بودند- خدمتهایی که اینها کردهاند ارزشمند است. منتها قلمهای مسموم است که هی میگویند چه شد، چه شد. چی میخواهید بشود آقا؟ یک قدرت بزرگی که همه چیز شما را به باد داده بود این نهضت برد از بین. اگر هیچی نشده الّا این، بس است دیگر، باقیاش را خودتان درست کنید. اگر ما هیچ نداشتیم الّا اینکه دست مفتخوارها را از نفت قطع کردیم، نفت مال خودتان است الآن. دست جنایتکارها از خزینه دولت قطع شد. اینها همه نفت را، آن قدرش را، که به آنها میدادند؛ عوضش هم به خودشان میدادند؛ پایگاه درست میکردند برایشان! آن قدری هم که توی جیب ملت باید بیاید خود اینها میخوردند. به صورت حسابهایشان برسید، هر فردشان از این نفت میبردند، برسید به حسابهایشان، و میرسند به حسابهایشان. همین چهار- پنج ماهی که این دولت انتقالی هست، باز یک دولت مستقر ما نداریم، همین چهار- پنج ماهی که یک بویی از جمهوریت اسلامی هست، و باز آن قدری که باید بشود، نشده است و طولانی است باز راهمان، همین قدرش هم نمیشود مقایسه کرد حتی با مملکتهای دیگر، این چیزی که الآن هست، این کارهایی که الآن شده، مقایسه با آنها نمیشود کرد. ممالک دیگر الآن تحت سیطره همین ابرقدرتها هستند؛ و اینجا سیطره آنها را شکست درهم این نهضت و از بین برد. [آنها] باز گرفتار آنهایی هستند که میکُشند و میبَرند و میزنند. همین امروز یک آقایی که آمده بود گفت که من و بچههایم و بچههای شیرخوارم و زنم و همه را در حبس بردهاند- از یک مملکت دیگر آمده بودند- این حرفها نیست الآن، الآن آنکه میترسد جنایتکارانند که میترسند. مردم عادی دیگر چه ترسی دارند؟ برای اینکه بنای بر ظلم نیست. بنای بر این نیست که مردم را غارت کنند. در این پنج ماه اگر یکی پیدا شد که بگوید دولت اینجا به ما ظلم کرد، ما را غارت کرد، پیدا نمیشود همچو چیزی. بله، صاحب قلمهایی که میخواهند انتقاد بکنند، انتقاد میکنند، منتها انتقاداتشان راههای دیگر است، آنها هم نمیگویند دزدی کردند، آنها چیزهای دیگر میگویند. همین دست دزدی از خزائن یک مملکت کوتاه شدن، اسباب این میشود که ان شاء اللَّه بعد از یک چندی اقتصاد ما اقتصاد صحیحی بشود؛ و انتساب به سایر ممالک را احتیاج نداشته باشیم. یک مملکتی خودش خودکفا بشود؛ خودش بتواند ارزاق خودش را اداره بکند. این خانه خرابها به اسم «اصلاحات ارضی» بکلی از بین بردند زراعتهای ما را، و بکلی کشاورزی را از بین بردند، و یک بازار درست کردند برای خارجیها.
برادرها! به اسلام روی بیاورید همه، توجه به اسلام بکنید، از تفرقه دست بردارید، توجه کنید وحدت کلمه، اینی که رمز پیروزی شما شد، اسلام و وحدت کلمه، این دو تا مطلب را نگهش دارید، محکم. خداوند ان شاء اللَّه شما پهلوانها را پهلوانتر کند، و ما معممین را هم معممتر کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 77 ـ 84)
ـ پیام به ملت و ارتش عراق؛ دعوت از مردم عراق به قیام علیه رژیم بعث (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ملت مظلوم در بند عراق، عزیزان زجر دیده و شکنجه کشیده محترم بین النهرین، اکنون که برادران مجاهد شما در دفاع از میهن خود و دفع حملات دشمن اسلام مجبور شدند به خاک عراق بیایند تا به خواست خداوند متعال ملت ستمدیده عراق را از شرّ حزبی که در طول سلطه غیر مشروعش بر کشور اسلامی، آن چنان ضربهها به این ملت شریف وارد کرده که قابل شمارش نیست نجات دهند. چه علمای بزرگی مثل مرجع عظیم الشأن آیت اللَّه حکیم- قدس سره- از جور و ستم و فشارهای غیر انسانی این حزب کافر در منزل خود منزوی و با دل خون به جوار رحمت حق رخت بربستند، و مثل شهید مظلوم، عالم آگاه، آیت اللَّه صدر و خواهر بزرگوارش که در تحت شکنجه دژخیمان صدام عفلقی جان خودشان را فدا کردند، و چه جوانان عزیز و برومند عراق که در حبس و شکنجه به سر برده و بالاخره به دست این حزب به لقاء اللَّه شتافتند. و اکنون که قریب دو سال است که به جمهوری اسلامی به جرم اسلامی بودنش حمله کردهاند و روی مغول را سفید کردهاند، هزاران جوان عراقی و ایرانی را که سرمایههای ملت خویش بودند فدای هواهای نفسانی خودشان نمودند که شما بهتر جنایات این حزب و صدام، این ابرجنایتکار را میدانید، بپاخیزید و با برادران صمیمی خود دست اخوت اسلامی دهید، و این حکومت ستمگر را از صحنه خارج کنید و خود با تضمین خود، حکومت اسلامی دلخواه را تشکیل دهید. ملت عزیز عراق، اکنون که برادران شما با فداکاری، جان بر کف برای حفظ میهن خود و نجات برادران عزیز در بند خود به سوی شما آمدهاند، قیام کنید.
و با الهام از اسلام بزرگ بر دشمنان اسلام بتازید که برادران عزیز شما و ملت شریف ایران از پشت جبههها به جبهه میآیند و با کمک شما عزیزان و برادران ایمانی، این غدههای سرطانی را از قلب یک کشور اسلامی بیرون ریخته و ملت شریف عراق را بر سرنوشت خود حاکم میگردانند. ای اهالی غیور بصره، به استقبال برادران مؤمن خود بیایید و دست ستمکار عفلقیهای کافر را از بلاد خود کوتاه کنید. ای اهالی محترم اعتاب مقدسه، ای جوانان غیور که در هر فرصت بر این ناپاکان تاختهاید، فرصتی را که خداوند به شما عنایت نموده غنیمت شمرید و مردانه قیام کنید و سرنوشت خویش را به دست گیرید. ای ارتشیان گرفتار حزب کافری که برای هواهای نفسانی خویش جوانان شما را به قربانگاه فرستادند، برادران ما برای نجات شما آمدهاند و با فداکاری و توکل به خدای تعالی این رژیم کافر و ستمگر را به جهنم میفرستند. شما عزیزان در بند بپاخیزید و خود و میهن خود را با کمک برادران ایرانی خود نجات دهید و نگذارید مقدرات کشورتان در امریکا طرحریزی شود. و شما ای برادران و جوانان ایرانی، به کمک برادران رزمنده خود بشتابید، که این لحظه از حساسترین لحظات سرنوشتساز است. یا پیروزی اسلام بر کفر عفلقیان و یا خدای نخواسته اگر غفلتی و یا اهمالی شود شکست اسلام و ننگ ملت برای همیشه. و هیهات که شما جوانان غیور زیر بار ذلت بروید. پس تکلیف اسلامی و میهنی شما اقتضا دارد که به سوی جبههها جوانمردانه هجوم آورید و بکوشید تا جامه ذلت نپوشید. و بدانید که روحیه ارتش عراق بکلی از دست رفته است و اسلام، امروز احتیاج به شما جوانان برومند دارد. به سوی نبرد با کفر بشتابید و برادران عراقی خود را نجات دهید. و برادران جان بر کف رزمنده جمهوری اسلامی را کمک کنید که فردا دیر است. از خداوند متعال نصرت اسلام و مسلمین را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 375 ـ 376)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور لیبی؛ تبریک عید سعید فطر (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای سرهنگ معمر قذافی، رئیس جمهور کشور مردمی لیبی
پیام تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت ملل اسلامی را در برابر دشمنان، و بخصوص امریکای جهانخوار از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 8)
ـ حکم انتصاب آقای علی اکبر آشتیانی به ریاست اداره عقیدتی سیاسی ژاندارمری (1362)
«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی اکبر آشتیانی- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی به سمت ریاست اداره عقیدتی- سیاسی ژاندارمری جمهوری اسلامی[8] منصوب میشوید که ان شاء اللَّه تعالی بر طبق موازین مقرره و هماهنگ با اداره عقیدتی- سیاسی ارتش و شهربانی نیازمندیها را برطرف نموده و وظایف محوله را به نحو احسن انجام دهید. بدیهی است تمام اعضای ژاندارمری با شما همکاری و هماهنگی لازم را خواهند نمود. از خدای تعالی موفقیت آن جناب را مسألت دارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 508)
ـ حکم انتصاب آقایان صیاد شیرازی و رفیق دوست به عضویت شورای عالی دفاع (1365)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
برای فعال کردن هر چه بیشتر و بهتر قوای مسلح کشور ضرورت دارد از تجربه اشخاصی که در متن مسائل جنگ بودهاند استفاده هر چه بیشتر شود. بدین سبب سرکار سرهنگ صیاد شیرازی و وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا پایان جنگ به عضویت شورای عالی دفاع منصوب مینمایم. از خداوند متعال توفیق همگان را در خدمت به اسلام و کشور مسألت مینمایم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 73)
[1] - در کیهان مورخ 24/ 4/ 58: ترجیح.
[2] - رضا خان و محمد رضا پهلوی.
[3] - سوره علق، که به اجماع اکثر قریب به اتفاق مفسرین، پنج آیه اول آن، نخستین آیات وحی بر رسول اکرم( ص) است.
[4] - سوره علق، آیه 1:« بخوان به نام پروردگارت که بیافرید».
[5] - گروهی از بانوان حاضر، مربی کودک بودهاند.
[7] - بمباران اتمی هیروشیما.
[8] - قبل از ادغام نیروهای انتظامی که پس از رحلت امام خمینی انجام گرفت امور انتظامی داخل کشور توسط سه نهاد: ژاندارمری( مسئول در مناطق مرزی و روستاها)، شهربانی( مسئول امور انتظامی شهرها) و کمیتههای انقلاب اسلامی انجام میگرفت
.
انتهای پیام /*