امروز با امام: بیست وسوم تیر

ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ پرداخت شهریه به طلاب نجف (1343)

ـ حکم نمایندگی در وزارت ارشاد ملی به آقای سید هادی خسروشاهی (1358)

ـ بیانات در جمع هیأت کره جنوبی؛ قیام ملت برای برقراری عدالت (1358)

ـ بیانات در جمع کارگران و متخصصان کره جنوبی؛ مبنای روابط بر عدالت (1358)

ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت اقتصادی از یوگسلاوی؛ برنامه دولت اسلامی (1358)

ـ سخنرانی در جمع فرهنگیان شهرستان شهرضا؛ همراهی پرورش با آموزش (1358)

ـ سخنرانی در میان پاسداران کمیته مرکزی انقلاب اسلامی و جمعی از معلمان و بانوان پیرامون توأم بودن آموزش با پرورش (1358)

ـ سخنرانی در جمع اعضای جامعه ورزشی اصفهان؛ توطئه استعمار (1358)

ـ پیام به ملت و ارتش عراق؛ دعوت از مردم عراق به قیام علیه رژیم بعث (1361)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور لیبی؛ تبریک عید سعید فطر (1362)

ـ حکم انتصاب آقای علی اکبر آشتیانی به ریاست اداره عقیدتی سیاسی ژاندارمری (1362)

ـ حکم انتصاب آقایان صیاد شیرازی و رفیق دوست به عضویت شورای عالی دفاع (1365)

کد : 3830 | تاریخ : 23 تیر 1400

امروز با امام: بیست‌وسوم تیر

 

ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ پرداخت شهریه به طلاب نجف (1343)

«بسمه تعالی‏

خدمت ذی شرافت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الجلیل جلیلی- دامت برکاته‏

به عرض می‏رساند، مرقومه شریفه که حاکی از صحت مزاج شریف و حاوی تفقد آن جناب بود به وسیله جناب مروّج الاحکام آقای حجازی واصل و موجب تشکر گردید. راجع به دادن شهریه به بعضی از آقایان نجف اشرف که مرقوم فرموده بودید چنین بنایی نیست و معلوم نیست روی چه منظوری این مطلب گفته شده است. از خدای متعال رفع گرفتاری و اتحاد کلمه عموم علمای اعلام- دامت برکاتهم- و موفقیت آنان را در اعلای کلمه طیبه اسلام مسألت می‏نمایم. مرجوّ آنکه در مظانّ استجابت دعوات، حقیر را فراموش نفرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 351)

ـ حکم نمایندگی در وزارت ارشاد ملی به آقای سید هادی خسروشاهی (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب حجت الاسلام آقای سید هادی خسروشاهی- دامت افاضاته‏

با توجه به سوابقی که جنابعالی در امر تبلیغات و مطبوعات دارید، به نمایندگی از طرف این جانب در وزارت ارشاد ملی در قسمت مطبوعات و تبلیغات داخلی و خارجی و دایره روابط بین المللی اسلامی به وظیفه اسلامی و ملی خویش به بهترین وجه عمل نمایید. از کارمندان محترم وزارت ارشاد می‏خواهیم تا با ایشان همکاریهای لازم را بنمایند. توفیق جنابعالی را از خداوند متعال خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 69)

ـ بیانات در جمع هیأت کره جنوبی؛ قیام ملت برای برقراری عدالت (1358)

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

من متشکرم از دولت شما و ملت شما. جواب این را هم به وسیله وزارت خارجه ان شاء اللَّه می‏دهم. و این دیکتاتورهایی که می‏بینید در آنجا هست، تقریباً در همه جا هست؛ و همین دیکتاتوریها باعث شد که ملت ما قیام کرد و رژیمی را خواهان شد که در آن دیکتاتوری نباشد؛ در آن عدالت باشد، با همه ظلمها مخالف باشد، و آن رژیم جمهوری اسلامی است- که برنامه اسلام در این است که دیکتاتوریها بکلی در دنیا نابود بشوند، و عدالت اجتماعی جاری بشود. و من امیدوارم که خداوند، آن طور که ما می‏خواستیم، برای عدالت اجتماعی در تمام بشر ما را موفق کند، و شما را موفق کند.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 70)

ـ بیانات در جمع کارگران و متخصصان کره جنوبی؛ مبنای روابط بر عدالت (1358)

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

من امیدوارم که این مسائل ایران، که بر مبنای اسلام و عدالت بوده است، در سایر جاها هم پیدا بشود؛ و ما کلیه دیکتاتوریها و ظلم را محکوم می‏کنیم. مبنای جمهوری اسلامی بر عدالت اجتماعی است و حسن روابط با همه کشورها، با احترام متقابل. و ما اگر چنانچه محتاج به کارگرهایی باشیم یا کارشناسهایی باشیم که برای مملکت نافع است، مضایقه نداریم استخدام کنیم. و البته از کارشناسهایی که توطئه دارند احتراز خواهیم کرد، و از کارشناسهایی که حسن نیت دارند استقبال می‏کنیم. و سعادت همه ملتها را از خدای تعالی خواستارم.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 71)

ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت اقتصادی از یوگسلاوی؛ برنامه دولت اسلامی (1358)

«من از ملت و دولت و این هیأتی که از آنجا آمده‏اند تشکر می‏کنم؛ و سعادت همه را از خداوند می‏خواهم.

نهضت ایران نهضت اسلامی است. و نهضت اسلامی نهضتی است انسانی، که اگر بشر اطلاع بر عمق آن پیدا بکند، همه طرفدار او خواهند بود، مگر آنها که از انسانیت به دور هستند.

برنامه دولت اسلامی آن است که همه بشر به سعادت برسند؛ و همه در کنار هم به طور سلامت و رفاه زندگی کنند. اسلام با همه کشورهایی که در جهان هستند می‏خواهد که دوست باشد؛ دولت اسلامی با همه ملتها و با همه دولتها می‏خواهد که تفاهم و ارتباط صحیح داشته باشد؛ در صورتی که آنها متقابلًا احترام دولت اسلامی را مراعات کنند.

برنامه جمهوری اسلامی این است که یک دولتی به وجود بیاید که با همه قشرها به عدالت رفتار کند؛ و امتیاز بین قشرها ندهد، مگر به امتیازات انسانی که خود آنها دارند. ما اگر موفق بشویم و جمهوری اسلامی را با محتوای اسلام پیاده کنیم و یک حکومت اسلامی به تمام معنا در ایران بپا کنیم، این الگو خواهد شد از برای همه کشورها که معنی دمکراسی را به آن معنای حقیقی، نه به آن معنای طرحی‏[1] بدون حقیقت، و معنی آزادی را به آن معنای حقیقی، نه به آن معنایی که برای اغفال دیگران است، ان شاءاللَّه پیاده بشود.

ما امیدواریم که با همه ملتها و دولتها با حُسن جوار، با حُسن نیت، و با حُسن رفتار و با ارتباطات حسنه رفتار کنیم و دولت ما با همه دولتها روابط حسنه متقابله داشته باشد. سلامت و توفیق همه بشر را و همه مستضعفین را از خداوند می‏خواهم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 72)

ـ سخنرانی در جمع فرهنگیان شهرستان شهرضا؛ همراهی پرورش با آموزش (1358)

«آموزش تنها اثر ندارد. پرورش پهلوی آموزش باید باشد. یعنی جوانها وقتی که در دانشگاهها [و] دانشسراها بروند برای تحصیل، اگر همان تحصیل محض باشد، گاهی وقتها شاید مضرّ هم باشد به حال کشور. بسیاری از ضررهایی که به کشور ما وارد شده است از همین تحصیلکرده‏ها وارد شده است. طرحهای منافی با کشور ما بسیاری‏اش به دست همین تحصیلکرده‏ها شده است. تحصیلکرده‏هایی که آموزش داشته‏اند، لکن پرورش نداشته‏اند. تحصیلکرده‏هایی که فقط برای منافع شخصی خودشان کارها را انجام می‏دادند.

کسی که پرورش صحیح ندارد، و لو آموزش صحیح هم فرض کنید دارد، خیلی هم آموزشش در سطح عالی است، این ضررش به کشور از مردم عادی بیشتر است. مردم عادی نمی‏توانند آن طور ضرر به کشور بزنند. اینها تحصیلکرده‏هایند که می‏توانند یک طرحهایی بریزند برای استفاده دیگران. اشخاصی که اطراف این پدر و پسر[2] بودند، از همان تحصیلکرده‏هایی بودند که در اروپا یا امریکا تحصیل کرده بودند؛ لکن فقط آموزش بود. پرورش اسلامی، پرورش انسانی، نداشتند. و لهذا آن ضرری که به کشور ما از ناحیه دانشمندان این کشور وارد شده است، آن ضرر از ناحیه دیگران وارد نشده است. حتی ساواک هم مثل آنها به ما ضرر نزدند. آنها افکار را ضایع کردند. آنها از این جهت، فرهنگ در کنار آموزش باید پرورش داشته باشد. همان اسم نباشد که «آموزش و پرورش». واقعیت باشد، هم تحصیل باشد به مدارج عالیه؛ و هم همراه تحصیل، تربیت باشد. جوانهای ما تربیت بشوند به یک تربیتهای انسانی؛ یک تربیتهای اسلامی که همان تربیتهای انسانی است. اگر چنانچه تربیت انسانی بشوند جوانهای ما، اینها دیگر خیانتکار به کشور خودشان نمی‏شوند؛ اینها دیگر طراح نیستند برای اینکه منافع کشور ما را به دیگران بدهند.

عمده این است که فرهنگ یک فرهنگ متحول بشود؛ یک فرهنگی که از آن غربزدگی بیرون بیاید. همه چیزمان باید این طور بشود. استقلال فکری، استقلال باطنی، داشته باشد. علاوه بر اینکه استقلال باید داشته باشد و کسی در فرهنگ دخالت نباید بکند، باید استقلال فکری داشته باشد؛ خودش مستقل و آزاد و روی پای خودش باشد. این طور نباشد که توجهش به این باشد که غرب چه می‏کند، ما هم دنبال او؛ آنها چه می‏گویند، ما هم دنبال او.

این مصیبت بزرگی که بر ایران و ممالک شرقی، مطلقاً، وارد شده است که گوششان به این است که غربیها چه می‏کنند و چه می‏گویند و چه عمل می‏کنند، و خودشان را از دست بکلی داده‏اند. استقلال فکری خودشان را، محتوای خودشان را، از دست داده‏اند. این ضرری است که بالاتر از ضرر نفت- و نمی‏دانم امثال این- است. این را باید فرهنگ جبران بکند که فرهنگ ما طوری باشد که بعد از ان شاء اللَّه چند سال دیگر افرادی که از فرهنگ بیرون می‏آیند یک افرادی متکی به نفس که خودشان را ببینند؛ نه تبع ببینند؛ نه دنباله ببینند؛ و گمان کنند که هر چه آنها کردند، ما باید دنبال آنها باشیم. باید مملکت خودشان را و خودشان را مستقل ببینند، و خودشان اداره بکنند مملکتشان را. خودشان با استقلال فکری خودشان، دنبال مملکت و مصالح مملکت باشند.

من ان شاء اللَّه امیدوارم که همه شما موفق باشید و همه ما موفق باشیم به اینکه انسانها ساخته بشود در این مملکت. انسان‏سازی باشد مملکت. چنانچه برنامه اسلام انسان‏سازی است. فرهنگ ان شاء اللَّه انسان‏ساز باشد. خداوند همه شما را تأیید کند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 74 ـ 76)

ـ سخنرانی در میان پاسداران کمیته مرکزی انقلاب اسلامی و جمعی از معلمان و بانوان پیرامون توأم بودن آموزش با پرورش (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

قرائت به «اسم ربّ» یعنی آموزش توأم با پرورش سوره‏ای‏[3] را که این خانم خواندند، این می‏تواند برنامه باشد از برای مسلمین و برنامه اسلام باشد؛ می‏فرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ.[4] قرائت را شروع می‏کند که اول، امرِ قرائت است اما قرائت به اسم خدای تبارک و تعالی. برنامه این است که قرائت- که اول رشد انسانی است و برای رشد انسانی است- قرائت تنها نباشد، آموزش تنها نباشد. آموزش تنها ممکن است که برای یک کشوری مضر هم باشد. آموزش باشد با «تربیت» که در آیه می‏فرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ، قرائت کن به اسم ربّ؛ با اسم ربّ شروع کن به قرائت. اگر قرائت با اسم ربّ شد، این هم پرورش است و هم آموزش. قرائت «آموزش» است و با اسم ربّ وقتی که شد «پرورش» است، هم پرورش را و هم آموزش را در آن آیه شریفه می‏فرمایند؛ بلکه دستور کلی همه کارهای انسانی در این آیه شریفه هست که فقط قرائت نیست که باید به اسم ربّ باشد، قرائت هم یکی از مصادیقی است که باید به اسم ربّ باشد و با توجه به خدا باشد؛ همه کارهایی که شما انجام می‏دهید، همه تحصیلاتی که می‏کنید، همه اقداماتی که می‏کنید، تمام اینها با اسم ربّ شروع بشود. اگر همه با اسم ربّ شروع بشود، آموزش ممکن است مفید باشد، برای اینکه آموزش توأم با پرورش است.

بیشتر صدماتی که به بشر وارد می‏شود از طریق آموزش بی «پرورش» است. تمام این آلاتی که درست شده است، تمام این آلات جنگی که درست شده است، آلات منهدم کُنی که درست شده است، به دست اشخاصی بوده است که آموزش داشته‏اند لکن پرورش صحیح نداشتند. و لهذا با علم خودشان طرح فنای برادرهای خودشان و همجنسهای خودشان را می‏ریزند. در مملکت ما هم آن مقدار که از دست آموزش و آموزش‏خواهان و آنهایی که آموزششان زیاد بوده است صدمه دیده‏اند ملت ما، از دست دیگران ندیده‏اند. برای اینکه این متفکران و این دانشمندان بودند که طرحهای تخریبی را، طرحهای فنا کننده ملت را می‏ریختند؛ برای اینکه آموزش داشتند لکن آموزش در کنارش پرورش نبود.

شماها که «مربی» هستید[5] یا می‏خواهید تربیت بکنید فرزندان خودتان را یا جامعه را، باید توجه به این آیه شریفه داشته باشید که‏ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ. می‏خواهید آموزش بدهید، می‏خواهید آموزش پیدا کنید، قرائت کنید، با اسم ربّ باشد، با توجه به خدا باشد، تا تربیت الهی باشد. اگر یک انسانی، هم علم داشت و هم تربیت الهی داشت، این مفید خواهد شد برای مملکت خودش، و هرگز یک مملکتی از دست آنکه آموزش و پرورش دارد صدمه نمی‏بیند. صدمه‏هایی که وارد می‏شود بر مملکت- غالباً- از این متفکرین بی‏پرورش، آموزشهای بی‏پرورش، واقع می‏شود. علم را تحصیل می‏کنند لکن تقوا ندارند، لکن پرورش باطنی ندارند؛ از این جهت عمال خارجی می‏شوند، از این جهت نقشه‏ها را برای فنای مملکت خودشان می‏کشند.

خداوند- ان‏شاءاللَّه- شما بانوان را که مرکز پرورش بچه‏های کوچک هستید، تا آخر موفق کند شما را به اینکه این بچه‏ها را خوب آموزش و پرورش بدهید. بله، پرورش از دامن شما شروع می‏شود؛ دامن بانوان است که بچه‏های خوب را پرورش می‏دهد. ممکن است که یک بچه‏ای که شما خوب تربیت بکنید یک ملت را نجات بدهد. توجه داشته باشید که بچه‏ها را خوب تحویل جامعه بدهید و آموزشتان با پرورش باشد. خداوند به همه شما توفیق بدهد، سلامت بدهد، سعادت بدهد. سلام بر همه شما خانمها!» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 655 ـ 657)

ـ سخنرانی در جمع اعضای جامعه ورزشی اصفهان؛ توطئه استعمار (1358)

«نقشه این بود که همه نیروها را یا متوقف کنند، و یا منحرف. نقشه این بود که هر جایی که احتمال بدهند که در مقابل اجانب یک نیرویی باشد یا سرکوب کنند، یا منحرف. این یک نقشه‏ای بود که با این نقشه رضا خان آمد روی کار، و ادامه داد به جنایات خود، و با این نقشه محمد رضا آمد، برای تکمیل کار و خدمت به خارجیها. رضا خان را آن وقت انگلیسی‏ها آوردند، چون آن وقت زور آنها بیشتر بود. آنها رضا خان را آوردند، چنانچه جنگ عمومی که پیدا شد، در رادیو دهلی انگلیسی‏ها اعلام کردند به اینکه ما رضا خان را آوردیم و به سلطنت رساندیم و چون خیانت کرد او را بردیم، و محمد رضا را متفقین روی کار آوردند، به اعتراف خودش که در یک کتابی نوشت.- و لو بعد آن را محو کردند- نوشت که متفقین که آمدند صلاح دیدند که من باشم؛ سلسله ما باشد! و این یک نقشه‏ای بود. که این یک نقشه‏ای بود که خارجیها و آنهایی که نقشه کش هستند برای چاپیدن این ممالک اسلامی؛ ممالک شرق کشیدند. اینها نقشه داشتند که در همه جا نیروهایی که احتمال مقاومت در مقابل اجانب در آنها می‏دادند این نیروها را یا خفه کنند، و یا منحرف کنند از آن راهی که دارند. و لهذا دیدیم- و شماها اکثراً یادتان نیست، بعضی‏تان یادتان هست- که زمان رضا خان نقشه را به این طور پیاده می‏کردند که روحانیت را سرکوب می‏کردند، سرکوب کردند سخت، و مجالس وعظ و خطابه و مصیبت را قدغن کردند، به طوری که شاید در تمام ایران یک مجلس علنی نبود، اگر بود سرّی. در قم من یک مجلس سراغ داشتم که سرّی، قبل از آنکه صبح بشود، یا قبل از آفتاب، تمام بود، و آن هم مثل اینکه گرفته شد. برای اینکه اینها این طور تشخیص داده بودند که روحانیت یک قوه‏ای است و این مجالس وعظ و مجالس خطابه و مجالس سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- یک قدرتی است که ممکن است یکوقتی از این قدرت استفاده بشود و جلوی آن چپاولگریها را بگیرد. آنها با اطلاع کامل از وضع خزائن زیرزمینی که این دولتها، این ملتها، این کشورها کشورهای شرقی- دارد، و بالخصوص ایران زیاد مورد نظرشان بود، و قدرتی را که احتمال می‏دادند آن وقت که بتواند یک مقاومتی بکند، و دیده بودند که در طول تاریخ همین قدرتها مقاومت کرده است، این قدرت را سرکوب کردند، با دست رضا خان و پلیس آن روز و سازمانهای آن روز. منتها بعد نقشه عوض شد، نقشه این شد که با تبلیغات- علاوه بر فشارهایی که می‏آورند- تبلیغات بر ضد آن قدرتهایی که ممکن است یکوقتی بر خلاف آنها یک خودنمایی بکند و نقشه آنها را [...] و در زمان رضا شاه هم تبلیغات زیاد بود، به طوری که مردم را- آنهایی که آگاه نبودند- از روحانیت تقریباً بسیارشان را برگرداندند.

در زمان این پسر، که بدتر از آن پدر در یک جهاتی بود، در این زمان تبلیغات زیاد شد، به طوری که این تبلیغات در دانشگاه هم، جوانها هم- که جوانهای خوبی بودند- این تبلیغات در آنها هم اثر کرد؛ به حیث که یکوقتی بود که در دانشگاه اسم یک معمم را شاید نمی‏شد ببرند! بلکه در دانشگاه بعض از آیات قرآن را در دیوار می‏نوشتند و مسخره می‏کردند. برای اینکه آنها، که منحرف می‏کردند اینها را از راه حق، نقشه‏شان این بود که نبادا یکوقت اسلام قدرت پیدا بکند در جامعه، و روحانیت که خدمتگزار اسلام است آن هم قدرت پیدا بکند، و جامعه را بکِشد به طرف مخالفت با دستگاهها و مخالفت با اجانب. در همه قشرهایی که یک احتمالی می‏دادند که شاید یک مقاومتی در اینها باشد به یک وضعی وارد می‏شدند، و یا آنها را منحرف می‏کردند، و یا سرکوب می‏کردند. قشر شما پهلوانها هم مستثنا نبود، قشر ورزشکارها هم مستثنا نبودند از این، برای اینکه اینها هم یک جمعیت متدین بودند؛ علاقه‏مند به اسلام بودند و قدرتمند. اینها را هم به یک جوری سرگرم می‏کردند، نمی‏توانستند از اسلام منحرفشان کنند؛ گوش نمی‏دادند به حرفشان در آن باب؛ اما منحرف می‏کردند از مسائل اصلی، یک بساطی درست می‏کردند که سرگرم بشوند به آن بساط، و از مسائل اساسی مملکت غفلت بکنند. در همه قشرها این مسائل پیش می‏آمد، مستقیماً یا سرکوب می‏کردند، اگر نمی‏توانستند انحراف ایجاد کنند، سرکوب می‏کردند. و یا اگر سرکوبی را صلاح نمی‏دانستند، یا- او را انحراف را بهتر می‏دانستند، به تبلیغات منحرفشان می‏کردند از آن راه، و اگر این هم نبود، سرگرمشان می‏کردند به یک کارهای دیگر. قشر روحانی را سرکوب کرد رضا شاه و با بهانه‏های مختلف؛ که شاید اکثراً یادتان نباشد که چه بساطی بود. و بعد که دانشگاه پیدا شد، و دانشگاه هم یک قدرتی به نظر آنها بود [که‏] در مقابل ممکن است بایستند، شروع کردند تبلیغات انحرافی در آنجا. به یک انحرافات که اذهان جوان را با تبلیغات که زود می‏شود بَرَش گردانید. تبلیغات دامنه‏دار از اصل مذهب شروع کردند تا اسلام، اصل و اساس را- تبلیغات به خلاف کردند. و بعد هم جدا کردند روحانیت را از دانشگاه، هر کدام را مفقود کردند. آنها را هم بسیارشان منحرف کردند، البته در آنها، آنهایی بودند که بسیاری منحرف نبودند لکن نمی‏توانستند، چون قدرت در دست آنها بود و بعضی از آنها هم منحرف کردند به طوری که ایجاد دشمنی بین دانشگاه و روحانی کردند. می‏دیدند که اگر این دو با [یکدیگر] مجتمع شوند، خطرناک است.

بنا بر این چند جور اینها نقشه داشتند؛ یکی نقشه سرکوبی که آنی را که نمی‏شود الّا به سرکوبی، سرکوبش کنند، حبس ببرند، زجر بدهند، به بهانه‏های مختلف بگیرند- زمان رضا شاه بدتر بود قضیه، گرفتار شدیم، زمان این‏[6] هم بود- و آنی که می‏شود منحرفش کرد منحرفش کنند. آنی که نه، انحراف عقیدتی می‏توانند در او تأثیر بکند، آنها را بیایند و سرگرمشان کنند به یک مسائلی، به دستجات زیادی. شماها را سرگرم کنند به همان محیط که خودتان دارید. و جوری وضع را پیش بیاورند که شما به مسائل سیاسی کم توجه کنید، یا نکنید. یک دسته‏های زیادی هم از جوانهای ما را، برای اینکه منحرفشان کنند از اساس، به مراکز فحشا کشیدند که بیشتر جوانهای ما از این راه انحراف پیدا کردند. مراکز فحشا در همه جا، و خصوصاً در شهرهای بزرگ، و بالاخص در تهران، مراکز زیاد برای فحشا و برای آن کارهایی که می‏دانند درست کردند، دامن‏زدند، آسان کردند رسیدن به شهوات را. رادیو و تلویزیونی که باید مربی جوانها باشد منحرف‏کننده شد. سینما و تئاتر که باید مربی جامعه باشد منحرف‏کننده شد.

با تمام قوا کوشش کردند که این ملت را اولًا از هم جدا کنند، تکه تکه‏اش کنند؛ سنخ دانشگاهی علی‏ حده برای خودش یک مطلبی باشد؛ روحانی علی‏ حده باشد؛ ورزشکار علی‏ حده باشد؛ بازاری علی‏ حده؛ همه را تکه تکه کنند. و آن قدری که می‏توانند منحرف کنند، و نیروی جوانی را به باد بدهند.

و یک راه دیگر هم قضیه تبلیغات دامنه‏داری برای ترقیاتی که در غرب هست، که جوانهای ما را غربزده کنند؛ اعتماد به کشور خودشان را از آنها بگیرند؛ اینها دیگر اتکال به خودشان نداشته باشند؛ هر صحبتی که می‏شود، صحبت از غرب پیش بیاید، خیابانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، میدانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، مراکز علم را با اسم آنها چه بکنند. جوری تربیت کنند این ملت را که خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد؛ به جای آن یک آدم غربی بنشیند. یک آدم اسلامی شرقی که باید متکی به خودش باشد، متکی به مکتب خودش باشد، این را شستشو کنند، شستشوی مغزی به اصطلاح بکنند. و به جای یک آدم شرقی، یک آدم غربزده درست بکنند که هر چه صحبت بکند، از آنها باشد. گوینده‏شان بگوید- فوت شده است، خدا بیامرزدش- گوینده‏شان بگوید که ما همه چیزمان را به انگلیسی می‏سازیم! ما اگر بخواهیم به تمدن برسیم، همه چیزمان باید انگلیسی باشد. گوینده معروفشان این طور!

الآن هم ملاحظه می‏کنید که این مسأله هست. تا یک کسی مریض می‏شود، باید برود اروپا. طبیب نداریم ما؟ داریم طبیب. اما جوری تربیت شده‏اند اینها که حتی خود طبیبها هم اتکای به نفسشان از دست رفته. خود طبیب هم وقتی بروند، می‏گوید دیگر گذشته باید برود به جای دیگر. می‏رود آنجا هم اکثراً نتیجه معلوم نیست حاصل بشود. ما را از خودمان جدا کردند. آن شجاعت انسانی که در انسان باید باشد و همه چیز را طرد کند و بگوید من هستم در مقابل همه، از او گرفته‏اند. می‏گوید من هیچم، همه آنها! در صورتی که این اشکال در کار نیست که آنها ترقیات مادی زیاد کردند. ما این را درش اشکالی نداریم، لکن اشکال سر این است که ما آدابمان را هم از آنها می‏خواهیم بگیریم؛ قوانینمان را هم می‏خواهیم از آنها بگیریم. آن وقت هم که قانون اساسی را نوشتند، از بلژیک و بعضی جاهای دیگر گرفتند و نوشتند. همه چیزمان را خیال می‏کنیم آنها مقدم‏اند، در صورتی که در تمدن مقدّم نیستند؛ بلکه بسیار عقب افتاده‏اند. آنی که جلو هستند این است که آلاتی درست کردند آدمکش! دنیا را به آتش می‏زنند اینها! اخیراً هم می‏گویند یک چیزی درست کرده‏اند، یک بمبی درست کرده‏اند، که پنج مقابل زیادتر از آنی است که در آن [شهر] کردند دویست هزار نفر در یک بمب کش[7]) 42 (. افتخارشان به این است! که دنیا را متبدل کرده‏اند و می‏خواهند بکنند. یک جمعیت آدمکش و آدمخوار، اگر تمدن این است، همه عالم باید از تمدن بیزار باشند. مجرد اینکه طیاره درست کنند، ما قبول داریم خوب جهت مادی‏اش صحیح است، اما جهت انسانی‏اش، آن چیزی که بشر را به آرامش می‏کشد، آن چیزی که انسان را متمدن می‏کند، در غرب از آن خبری نیست، اگر باشد، در شرق است.

آنکه ضامن این است که یک کشوری درست بکند که متمدن باشد، آزادیخواه به معنای حقیقی‏اش باشد، استقلال داشته باشد به معنای حقیقی‏اش، آن مکتب انسانیت است، غیر از او هیچ نیست، آنکه می‏تواند آزادی به مردم بدهد. آن آزادی که در غرب است یک قدری فحشاست که هر جوری دلشان می‏خواهد عمل کند در شهوات، هیچ قید و بندی نباشد، آزادند هر طوری دلشان می‏خواهد در فحشا غوطه‏ور شوند.

یک مقداری‏اش هم کلاه سر ما گذاشتن است که ما آزادی می‏دهیم! در زمان رژیم سابق می‏گفتند که آزادی زیاد دادند. کارتر می‏گفت که زیاد آزادی دادند به این ملت! این فریادی که از مردم بلند می‏شود، برای اینکه آزادی زیاد است! این حبس و این زجر و این بساطی که در ایران بود، یک حبسی بود مملکت ما که 35 میلیون جمعیت توی حبس بودند! نه یک مطبوعات ما آزاد بود- یک کلمه نمی‏توانستند بنویسند- نه رادیو آزاد بود- یک کلمه نمی‏توانستند خلاف بگویند، همه‏اش دیکته بود! از طرف سازمان امنیت درست می‏کردند و دست اینها و از طرف بالاترها هم درست می‏کردند و دست آنها هم می‏دادند. یک وکیل را ملت تعیین نکرده، اینکه حالا فلان جمعیت می‏گویند که نخیر ما آزادی داشتیم و وکیل خودمان است، برای اینکه می‏خواهند این را از آن چیزی که دادگاهها دارند مطالبه می‏کنند می‏خواهند نجات بدهند، نه این است که وکیل را خودشان تعیین کردند، خودی در کار نبود که تعیین کند. آزادی به این معنا که مردم در انتخابشان آزاد باشند، در اقوالشان آزاد باشند، مطالبی که دارند بتوانند بگویند، هیچ اصلًا نبود. آنی که آزادی به مردم می‏دهد، آزادی در حدودی که فحشا نباشد، آنی که مخالف با شخصیت انسانی است نباشد، آن را مکتبهای توحیدی می‏دهند- که در رأس آنها اسلام است. گرایش باید پیدا کرد به این مکتب، اگر بخواهید سعادتمند بشوید، جدیت کنید که این مکتب تحقق پیدا کند در خارج.

حالا یک اسمی هست، در عین حالی که اسمی هست، از همه آن رسمیها بهتر است. همین حالایش هم از همه آنها بهتر است. دلیلش این است که ما اشخاص مختلف که آن روز نمی‏توانستیم در یک مجمعی، در یک مجلسی، با هم مجتمع بشویم، اگر شما می‏آمدید اینجا وقتی بیرون می‏رفتید باید بروید حبس، الآن آزاد نشسته‏اید، قلمها هم آزاد است. حتی آنهایی که بر خلاف نهضت هم هستند، به آنها حرفی نمی‏زنند، دارند می‏نویسند و می‏گویند، و مزخرفات خودشان را می‏گویند. الآن هم که باز ما یک اسمی از جمهوری اسلامی داریم. باز محتوایش به آن طوری که دلخواه است تحقق پیدا نکرده است. باز نه قانون اساسی جمهوری اسلامی درست شده است؛ و نه رئیس جمهوری ما داریم؛ و نه مجلس شورای ملی داریم؛ و یک دولت انتقالی است. مع ذلک خدمت همین دولت انتقالی در همین پنج ماه از خدمتهایی که آنها کرده‏اند بگویم که خدمتی نکرده بودند- خدمتهایی که اینها کرده‏اند ارزشمند است. منتها قلمهای مسموم است که هی می‏گویند چه شد، چه شد. چی می‏خواهید بشود آقا؟ یک قدرت بزرگی که همه چیز شما را به باد داده بود این نهضت برد از بین. اگر هیچی نشده الّا این، بس است دیگر، باقی‏اش را خودتان درست کنید. اگر ما هیچ نداشتیم الّا اینکه دست مفتخوارها را از نفت قطع کردیم، نفت مال خودتان است الآن. دست جنایتکارها از خزینه دولت قطع شد. اینها همه نفت را، آن قدرش را، که به آنها می‏دادند؛ عوضش هم به خودشان می‏دادند؛ پایگاه درست می‏کردند برایشان! آن قدری هم که توی جیب ملت باید بیاید خود اینها می‏خوردند. به صورت حسابهایشان برسید، هر فردشان از این نفت می‏بردند، برسید به حسابهایشان، و می‏رسند به حسابهایشان. همین چهار- پنج ماهی که این دولت انتقالی هست، باز یک دولت مستقر ما نداریم، همین چهار- پنج ماهی که یک بویی از جمهوریت اسلامی هست، و باز آن قدری که باید بشود، نشده است و طولانی است باز راهمان، همین قدرش هم نمی‏شود مقایسه کرد حتی با مملکتهای دیگر، این چیزی که الآن هست، این کارهایی که الآن شده، مقایسه با آنها نمی‏شود کرد. ممالک دیگر الآن تحت سیطره همین ابرقدرتها هستند؛ و اینجا سیطره آنها را شکست درهم این نهضت و از بین برد. [آنها] باز گرفتار آنهایی هستند که می‏کُشند و می‏بَرند و می‏زنند. همین امروز یک آقایی که آمده بود گفت که من و بچه‏هایم و بچه‏های شیرخوارم و زنم و همه را در حبس برده‏اند- از یک مملکت دیگر آمده بودند- این حرفها نیست الآن، الآن آنکه می‏ترسد جنایتکارانند که می‏ترسند. مردم عادی دیگر چه ترسی دارند؟ برای اینکه بنای بر ظلم نیست. بنای بر این نیست که مردم را غارت کنند. در این پنج ماه اگر یکی پیدا شد که بگوید دولت اینجا به ما ظلم کرد، ما را غارت کرد، پیدا نمی‏شود همچو چیزی. بله، صاحب قلمهایی که می‏خواهند انتقاد بکنند، انتقاد می‏کنند، منتها انتقاداتشان راههای دیگر است، آنها هم نمی‏گویند دزدی کردند، آنها چیزهای دیگر می‏گویند. همین دست دزدی از خزائن یک مملکت کوتاه شدن، اسباب این می‏شود که ان شاء اللَّه بعد از یک چندی اقتصاد ما اقتصاد صحیحی بشود؛ و انتساب به سایر ممالک را احتیاج نداشته باشیم. یک مملکتی خودش خودکفا بشود؛ خودش بتواند ارزاق خودش را اداره بکند. این خانه خرابها به اسم «اصلاحات ارضی» بکلی از بین بردند زراعتهای ما را، و بکلی کشاورزی را از بین بردند، و یک بازار درست کردند برای خارجیها.

برادرها! به اسلام روی بیاورید همه، توجه به اسلام بکنید، از تفرقه دست بردارید، توجه کنید وحدت کلمه، اینی که رمز پیروزی شما شد، اسلام و وحدت کلمه، این دو تا مطلب را نگهش دارید، محکم. خداوند ان شاء اللَّه شما پهلوانها را پهلوانتر کند، و ما معممین را هم معممتر کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 77 ـ 84)

ـ پیام به ملت و ارتش عراق؛ دعوت از مردم عراق به قیام علیه رژیم بعث (1361)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

ملت مظلوم در بند عراق، عزیزان زجر دیده و شکنجه کشیده محترم بین النهرین، اکنون که برادران مجاهد شما در دفاع از میهن خود و دفع حملات دشمن اسلام مجبور شدند به خاک عراق بیایند تا به خواست خداوند متعال ملت ستمدیده عراق را از شرّ حزبی که در طول سلطه غیر مشروعش بر کشور اسلامی، آن چنان ضربه‏ها به این ملت شریف وارد کرده که قابل شمارش نیست نجات دهند. چه علمای بزرگی مثل مرجع عظیم الشأن آیت اللَّه حکیم- قدس سره- از جور و ستم و فشارهای غیر انسانی این حزب کافر در منزل خود منزوی و با دل خون به جوار رحمت حق رخت بربستند، و مثل شهید مظلوم، عالم آگاه، آیت اللَّه صدر و خواهر بزرگوارش که در تحت شکنجه دژخیمان صدام عفلقی جان خودشان را فدا کردند، و چه جوانان عزیز و برومند عراق که در حبس و شکنجه به سر برده و بالاخره به دست این حزب به لقاء اللَّه شتافتند. و اکنون که قریب دو سال است که به جمهوری اسلامی به جرم اسلامی بودنش حمله کرده‏اند و روی مغول را سفید کرده‏اند، هزاران جوان عراقی و ایرانی را که سرمایه‏های ملت خویش بودند فدای هواهای نفسانی خودشان نمودند که شما بهتر جنایات این حزب و صدام، این ابرجنایتکار را می‏دانید، بپاخیزید و با برادران صمیمی خود دست اخوت اسلامی دهید، و این حکومت ستمگر را از صحنه خارج کنید و خود با تضمین خود، حکومت اسلامی دلخواه را تشکیل دهید. ملت عزیز عراق، اکنون که برادران شما با فداکاری، جان بر کف برای حفظ میهن خود و نجات برادران عزیز در بند خود به سوی شما آمده‏اند، قیام کنید.

و با الهام از اسلام بزرگ بر دشمنان اسلام بتازید که برادران عزیز شما و ملت شریف ایران از پشت جبهه‏ها به جبهه می‏آیند و با کمک شما عزیزان و برادران ایمانی، این غده‏های سرطانی را از قلب یک کشور اسلامی بیرون ریخته و ملت شریف عراق را بر سرنوشت خود حاکم می‏گردانند. ای اهالی غیور بصره، به استقبال برادران مؤمن خود بیایید و دست ستمکار عفلقیهای کافر را از بلاد خود کوتاه کنید. ای اهالی محترم اعتاب مقدسه، ای جوانان غیور که در هر فرصت بر این ناپاکان تاخته‏اید، فرصتی را که خداوند به شما عنایت نموده غنیمت شمرید و مردانه قیام کنید و سرنوشت خویش را به دست گیرید. ای ارتشیان گرفتار حزب کافری که برای هواهای نفسانی خویش جوانان شما را به قربانگاه فرستادند، برادران ما برای نجات شما آمده‏اند و با فداکاری و توکل به خدای تعالی این رژیم کافر و ستمگر را به جهنم می‏فرستند. شما عزیزان در بند بپاخیزید و خود و میهن خود را با کمک برادران ایرانی خود نجات دهید و نگذارید مقدرات کشورتان در امریکا طرح‏ریزی شود. و شما ای برادران و جوانان ایرانی، به کمک برادران رزمنده خود بشتابید، که این لحظه از حساسترین لحظات سرنوشت‏ساز است. یا پیروزی اسلام بر کفر عفلقیان و یا خدای نخواسته اگر غفلتی و یا اهمالی شود شکست اسلام و ننگ ملت برای همیشه. و هیهات که شما جوانان غیور زیر بار ذلت بروید. پس تکلیف اسلامی و میهنی شما اقتضا دارد که به سوی جبهه‏ها جوانمردانه هجوم آورید و بکوشید تا جامه ذلت نپوشید. و بدانید که روحیه ارتش عراق بکلی از دست رفته است و اسلام، امروز احتیاج به شما جوانان برومند دارد. به سوی نبرد با کفر بشتابید و برادران عراقی خود را نجات دهید. و برادران جان بر کف رزمنده جمهوری اسلامی را کمک کنید که فردا دیر است. از خداوند متعال نصرت اسلام و مسلمین را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 375 ـ 376)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور لیبی؛ تبریک عید سعید فطر (1362)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آقای سرهنگ معمر قذافی، رئیس جمهور کشور مردمی لیبی‏

پیام تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت ملل اسلامی را در برابر دشمنان، و بخصوص امریکای جهانخوار از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏18، ص: 8)

ـ حکم انتصاب آقای علی اکبر آشتیانی به ریاست اداره عقیدتی سیاسی ژاندارمری (1362)

«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی اکبر آشتیانی- دامت افاضاته‏

بدین وسیله جنابعالی به سمت ریاست اداره عقیدتی- سیاسی ژاندارمری جمهوری اسلامی‏[8] منصوب می‏شوید که ان شاء اللَّه تعالی بر طبق موازین مقرره و هماهنگ با اداره عقیدتی- سیاسی ارتش و شهربانی نیازمندیها را برطرف نموده و وظایف محوله را به نحو احسن انجام دهید. بدیهی است تمام اعضای ژاندارمری با شما همکاری و هماهنگی لازم را خواهند نمود. از خدای تعالی موفقیت آن جناب را مسألت دارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏18، ص: 508)

ـ حکم انتصاب آقایان صیاد شیرازی و رفیق دوست به عضویت شورای عالی دفاع (1365)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

برای فعال کردن هر چه بیشتر و بهتر قوای مسلح کشور ضرورت دارد از تجربه اشخاصی که در متن مسائل جنگ بوده‏اند استفاده هر چه بیشتر شود. بدین سبب سرکار سرهنگ صیاد شیرازی و وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا پایان جنگ به عضویت شورای عالی دفاع منصوب می‏نمایم. از خداوند متعال توفیق همگان را در خدمت به اسلام و کشور مسألت می‏نمایم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 73)



[1] - در کیهان مورخ 24/ 4/ 58: ترجیح.

[2] - رضا خان و محمد رضا پهلوی.

[3] - سوره علق، که به اجماع اکثر قریب به اتفاق مفسرین، پنج آیه اول آن، نخستین آیات وحی بر رسول اکرم( ص) است.

[4] - سوره علق، آیه 1:« بخوان به نام پروردگارت که بیافرید».

[5] - گروهی از بانوان حاضر، مربی کودک بوده‏اند.

[6] - محمد رضا پهلوی.

[7] - بمباران اتمی هیروشیما.

[8] - قبل از ادغام نیروهای انتظامی که پس از رحلت امام خمینی انجام گرفت امور انتظامی داخل کشور توسط سه نهاد: ژاندارمری( مسئول در مناطق مرزی و روستاها)، شهربانی( مسئول امور انتظامی شهرها) و کمیته‏های انقلاب اسلامی انجام می‏گرفت

انتهای پیام /*