امروز با امام: هشتم تیر
ـ بیانات در جمع روحانیون و طلاب تهران جهت افشای دینزدایی (1343)
«امروز روزی نیست که در خانه نشست و دعا خواند؛ روز مبارزه است. روزی است که دشمن به دین حمله میکند و ما باید در مقابل بایستیم؛ و من تا آخرین قطره خونم میایستم؛ و شما هم باید به همه بگویید و در منابر به مردم برسانید که خطر، دین را تهدید میکند. اگر ما کاری به دولتیها نداشته باشیم، آنها کار دارند. چنانکه من در آخرین جلسه ملاقات دکتر صدر[1]، وزیر کشور، گفتم: «ما کاری به شما نداریم؛ مشروط بر آنکه شما هم کاری به دین ما نداشته باشید.» ولی نه؛ اینها کار دارند، منتها کم کم، امروز بهاییت را در ادارات راه میدهند، و با یهودیها ارتباط برقرار میکنند؛ و فردا میگویند اصلًا دین باید از قانون الغا شود
خطر به قدری زیاد است که هر کس درک کند، نمیتواند راحت بنشیند؛ و علت اینکه اگر بعضی ساکت بودهاند، مطلب را نفهمیدند. چنانکه آقای حکیم[2] را نگذاشتند مطلب را درک کند، و ساکت بود
دولت نمیخواهد روحانیت قدرت داشته باشد؛ و نمیخواهد در ایران باشد. و به همین دلیل بعد از مرگ آیت اللَّه بروجردی متوجه آقای حکیم شدند. گرچه آقای حکیم را نمیخواستند؛ اما مایل بودند که مرجع تقلید، در نجف باشد که مزاحم کارشان نباشد؛ ولی نشد. از گرفتن من سودی نبردند؛ چنانکه آقای پاکروان[3] گفته بود: گرفتن خمینی اشتباه بود، ما میبایست ایادی او را قطع میکردیم؛ و الان ایادی مرا قطع میکنند. و دارند تخم نفاق و بدبینی بین همه میپاشند. باید امروز متحد بود و من تصمیمی گرفتهام و آن این است که شما علمای ایران در شب یکشنبه جلسه داشته باشید و دور هم جمع شوید. من این کار را از قم [شروع] کردهام و تشکیل جلسه دادهام و نوشتهام که تمام علمای ایران در این شب جلسه داشته باشند و به کربلا و نجف هم نوشتهام. تا وقتی که تمام ایران و خارج در یک شب علمای آن اجتماعی داشته باشند، اولًا خیلی زود تصمیم میگیرند و ثانیاً قدرت واحدی به وجود میآورند و دستگاه متوجه خواهد بود که همه به یکدیگر همبستگی دارند.» (صحیفه امام، ج1، ص: 346 ـ 347)
ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ سفارش بیماران معهود (1346)
«خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای سعیدی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. امید است ان شاء اللَّه حال مریضها بکلی خوب شود. جنابعالی عیادت از آنها بکنید. تعویق در معالجه بیش از این بیمورد است. از خداوند تعالی سلامت آنها را خواستار است. از جنابعالی امید دعای خیر برای حسن عاقبت دارم. از سلامت خودتان و حال مریضها مطلعم نمایید. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 140)
ـ سخنرانی در جمع مهندسان وزارت کشاورزی؛ تبیین عوامل پیروزی انقلاب (1358)
«... در برخورد با گروههای دیگری که راجع به ایران میخواهید بحث بکنید، شما خودتان نهضت را میدانید چه بوده است و برای چه بوده است، و مقصد آخری چیست. ایران بعد از آن زحمتها و مرارتها و اختناقها و چپاولگریها و اینها، به جان آمد ملت ایران، و قیام کرد. و صِرف قیام ما را به جایی نمیرساند؛ بلکه قیام چون اسلامی بود و جوانهای ما برای اسلام کوشش کردند و همه مقصدشان اسلام بود و از جان گذشته بودند برای اسلام، از این جهت، با وحدت کلمه و اتکا به اسلام این نهضت پیشرفت کرد و امید است که این نهضت باز باقی بماند و وحدت کلمه باقی بماند و پیش برود نهضت تا آخر. شما در آنجا باید این چیزی که علت پیش آمدن این نهضت بود- چون در خارج حتی حالا هم باز در روزنامههایی که اجیر هستند از طرف خود آن مرد[4] یا کسانی که هوادار او هستند، باز هم برای او توصیف میکنند که این میخواست مملکت را پیش ببرد- شما به گروههایی که برمیخورید، توضیح بدهید که این [شاه] با اسم پیشرفت، با اسم «تمدن بزرگ» و دروازه تمدن بزرگ، همه چیز ایران را به باد داد و نگذاشت حتی دانشگاه آن طوری که باید رشد بکند ... و اقتصاد ما را بکلی به هم زد، و همه چیز ایران را وابسته به اجانب کرد. اینکه مردم قیام کردند، برای اینکه همه چیزشان به باد رفت، و خسته شدند مردم. از این جهت، قیام کردند و این نهضت را بپاداشتند و این دستها را بریدند و قطع کردند از کشورشان. و حالا هم نه این است که به مقصد رسیدند، مقصد این است که یک حکومت عدل [ایجاد شود]، یک حکومت که وابسته به هیچ جناحی نباشد، یک کشوری که هیچ یک از جناحها نتوانند در آن دخالت بکنند، یک کشور اسلامی که مبنی بر احکام اسلام باشد، که احکام اسلام همهاش عدالت است، یک همچو آرزویی هست و اگر چنانچه بگذارند این دستهای پلید وابسته به خارجیها، این کار انجام میگیرد. و ما امیدواریم که این توطئههایی هم که الآن در ایران است، و به صورتهای مختلف توطئه هست، امیدواریم که با همت همه جوانها و همه جناحها اینها هم از بین برود. در هر صورت، معرفی اینکه وظیفهای که گفتید راجع به آن اصل، معرفی اینکه برای چه مردم قیام کردند و چه شد علت قیام آنها، و مقصد آنها چه هست، اینها را، البته آن قدری که شما میتوانید، برای آنها توضیح بدهید.
و اما برخورد با همه گروهها برخورد سالم باید باشد. یعنی اسلام همین طور است که حتی با دشمنها هم با مسالمت رفتار میکند، مگر آنکه بر ضد مصالح یک کشوری، مصالح اسلام، توطئه بکنند؛ آنجاست که با شدت عمل میکند. لکن همه بشر را اسلام میخواهد که سعادتمند باشند و با همه هم معاشرت صحیح، برخورد صحیح، برخورد دوستانه باید باشد. حتی با آنهایی هم که هیچ اعتقادی به اسلام ندارند برخورد، برخورد دوستانه باشد.
و اما آن مطلب سوّمتان، درباره میزی که مشروبِ مُحرَم است، مثل مسکرات، سر آن میز نشستن به حسب اسلام حرام است. بله، حتی کسی که هیچ مشروبات هم نمیخورد و سر یک میزی اگر یک ظرف مسکر باشد، سر آن میز حرام است بنشیند. این حکم خداست و البته استعمالش دیگر معلوم است. بنا بر این، البته وقتی که شما آنجا بروید، به شما احترام میکنند؛ چیزی را که بخواهید میکنند؛ بگویید میزتان را علی حده کنند. و جلوتر بگویید.
[گفته شد که ممکن است به هیأت اعزامی دولت جمهوری اسلامی به چشم کم و بیاعتنایی بنگرند، علی رغم آنکه امروز ایرانیان خود را سربلند میدانند. امام فرمودند:]
گمان ندارم آنها دیگر حالا شما را کوچک نگاه کنند. آن وقتی که شما را کوچک نگاه میکردند که میدیدند که آن شخصی که خودش را شخص اول مملکت میدانست برای آنها آن قدر خضوع میکرد. من این را یادم نمیرود که جانسون بود، و شاه رفته بود آنجا و عکسش هم آنجا در روزنامهها منتشر شد- این [از] یاد من نمیرود، از ناراحتی که آن وقت پیدا کردم، آن مرد، جانسون[5]، ایستاده بود آنجا عینکش را برداشته بود و به دستش گرفته بود و چپ به آن طرف نگاه میکرد؛ این شخص آن سر، همان آنجایی که جای نشیمن خودش بود؛ محمد رضا جلو او ایستاده بود، مثل اینکه یک آدم مثلًا بچه مکتبی پهلوی استاد ایستاده بود! وقتی میدیدند آنها که شخصی که حالا دارد حکومت میکند به یک جمعیتی این طور است وضعش، نسبت به آحاد مملکت هم آنها نظرشان آن طور میشد. اما وقتی که حالا دیدند که یک مملکت است که مشتش را گره کرد و همه را بیرون کرده، الآن نظر همه نسبت به شماها منقلب شده است.
خودتان باید حفظ کنید خودتان را. برای اینکه این قدر تبلیغات بر ضد خود شماها شده است که ماها را، باطنمان را متحول کردند به یک چیز دیگر، از آن شخصیتی که انسان باید داشته باشد. این قدر اینها تبلیغات کردند که شخصیت را از ما گرفتند که ما الآن هم تا صحبت میشود، انگلستان، امریکا [هنوز هم احساس ضعف میکنیم]! همه این خیابانهای ما را به اسم اینها گذاشته بودند. میدانها را به اسم اینها گذاشته بودند و هکذا همه چیز. حالا شما آن نیستید، و مملکت ایران هم آن نیست. شما از قراری که از خارج میآیند، میگویند که شما نمیدانید خارج نسبت به ایران چه نگاه میکند. خود ایران باز عظمت این نهضت را درست ادراک نکرده است. عظمت این نهضت در خارج بیشتر از این مسائل است. الآن هم اینهایی که از طرف شوروی میآیند اینجا، گاهی آن سفیرشان میآید اینجا، معلوم است که نظرشان به اینجا آن نظرها دیگر نیست و بنا بر این، شما خودتان را یک ملت غالب بدانید و اشخاصی که غلبه کردید بر دیگری، و به اسم غلبه بروید در آنجا. و ابداً از آنها هیچ باکی نداشته باشید و به اسم یک ملت غالب بروید در آنجا؛ نه مثل سابق که یک ملتِ ضعیف بود. یک ملت قویای که هم شوروی را کنار گذاشت و هم امریکا را و هم انگلستان و هم همه را. بنا بر این، هیچ به شما نظر کوچکی نمیکنند؛ مگر اینکه خودتان کوچک کنید خودتان را و خودتان نکنید این کار را.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را تأیید کند و توفیق بدهد. موفق باشید با سلامتی بروید و با پیروزی برگردید. ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج8، ص: 341 ـ 344)
ـ تلگراف تسلیت به آقای منتظری؛ تجلیل از مجاهدات فرزند شهید ایشان (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری- دامت برکاته
گرچه تمام شهیدان انقلاب و شهیدان عزیز و معظم یکشنبه شب،[6] از برادران ما و شما بودند و ملت قدرشناس برای آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزیز سرافراز است لکن از فرزند عزیز شما شناختی دارم که باید به شما با تربیت چنین فرزندی تبریک بگویم. او از وقتی که خود را شناخت و در جامعه وارد شد، ارزشهای اسلامی را نیز شناخت و با تعهد و انگیزه حساب شده وارد میدان مبارزه علیه ستمگران گردید. او با دید وسیعی که داشت، سعی در گسترش مکتب و پرورش اشخاص فداکار مینمود. محمد شما و ما، خود را وقف هدف و برای پیشبرد آن سر از پا نمیشناخت. شما فرزندی فداکار و متعهد و متفکر و هدفدار تسلیم جامعه کردید و تقدیم خداوند متعال. او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمری در زجرها و شکنجهها و از آن بدتر، شکنجههای روحی از طرف بدخواهان به سر برد. او به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طی کرد. خدایش رحمت کند و با موالیانش محشور فرماید.
از خداوند متعال برای جنابعالی و بازماندگان این فرزند برومند اسلام صبر و اجر خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.- روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج14، ص: 511)
ـ حکم انتصاب آقای سید عبدالکریم موسوی اردبیلی به ریاست دیوان عالی کشور (1360)
«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید عبد الکریم موسوی اردبیلی- دامت افاضاته
جنابعالی را به ریاست دیوان عالی کشور منصوب مینمایم.[7] امیدوارم همان گونه که قبلًا مقرر گردیده بود با همکاری دادستان کل کشور و کارمندان شریف و صالح دادگستری هر چه بیشتر در تهیه و طرح و برنامه و ایجاد تشکیلات نوین و تدوین لوایح جدید جمهوری اسلامی ایران بر اساس تعالیم مقدسه اسلام کوشش نمایید. خداوند شما را در این امر خطیر یاری فرماید.
8 تیر ماه 1360 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج14، ص: 512)
ـ حکم انتصاب آقای محمدمهدی ربانی املشی به سمت دادستان کل کشور (1360)
«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ مهدی ربانی املشی- دامت افاضاته
جنابعالی را به ریاست دادستانی کل کشور منصوب مینمایم. امیدوارم با همکاری رئیس دیوان عالی کشور تمام سعی و کوشش خود را در هر چه اسلامیتر کردن قوه قضاییه مبذول دارید، و خواسته مردم محروم ما را که تشکیلات نوین قوه قضاییه بر اساس تعالیم مقدسه اسلام است جامه عمل بپوشانید. ان شاء اللَّه در این مهم از قضات مسلمان و متدین و کارمندان شریف دادگستری کمال استفاده را خواهید نمود. خداوند شما را موفق نماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج14، ص: 513)
ـ حکم انتصاب آقای هادی باریک بین به سمت امامت جمعه قزوین (1360)
«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ هادی باریک بین- دامت افاضاته
بر حسب تقاضای مکرر اهالی محترم قزوین- ایّدهم اللَّه تعالی- در مورد اقامه نماز جمعه در شهر قزوین، بدین وسیله جنابعالی را به سمت امام جمعه در آن شهر منصوب مینمایم که ان شاء اللَّه تعالی ضمن اقامه این فریضه بزرگ الهی، مردم را به وحدت و همبستگی بیشتر دعوت نموده، و به احساس وظیفه خطیری که دارند آشنا ساخته و از تفرقه و اختلاف بر حذر دارید. از خدای تعالی موفقیت همگان را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج14، ص: 514)
ـ سخنرانی در جمع قضات دیوان عالی کشور؛ واقعه هفتم تیر و مظلومیت شهید بهشتی (1360)
«من این ضایعه بزرگ[8] را به ملت ایران و شما آقایان که نزدیک بودید با آقای بهشتی و مطلع بودید از افراد دیگری که شهید شدند، به همه شما آقایان و ملتمان تسلیت عرض میکنم. بنای دشمنهای شما بر این است که افرادی که لیاقتشان بیشتر است بیشتر مورد حمله قرار بگیرند. آنها افرادی را هدف قرار میدهند که از آنها خوف دارند که مبادا یک وقتی به آنها صدمه بزنند. و این را من کراراً گفتهام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیمشان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال میشناختم و روحیاتش را مطلع بودم و میدانستم چه جور مرد صالحی و مرد به درد بخوری برای این کشور است، مخالفین او را در کوچه و بازار و محله و صحبتهایی که همه میکردند، آن طور جلوه دادند. یک مرد صالحی را به صورت یک دیکتاتور درآوردند! و شما باید مهیا [ی] این جور مسائل باشید؛ یعنی، کشوری که نهضت کرده برای آزاد شدن و برای مستقل بودن و برای اینکه وابسته نباشد به هیچ قدرتی از شرق و غرب، باید خودش را مهیا کند برای توابعی که پیش میآید. یا باید انسان تن در بدهد به همه ذلتها و به همه زیر بار بودنها و تحت سلطه بودنها و یا اگر بخواهد مستقل باشد، باید عوارض و لوازمش را بپذیرد. و ملت ما چون خواسته است مستقل باشد و خواسته است که آزاد باشد و خواسته است که دست جنایتکاران را از این کشور قطع کند لا بد در این پیامدها هم ایستادگی میکند. این جنایتکاران اشتباهشان این است که خیال میکنند ایران با این وضعی که از اول داشته تا حالا، در زمان انقلاب داشت، این مثل جاهای دیگری [است] که اگر چند تا بمب در چند جا منفجر کنند و چند نفر از عزیزانشان را از بین ببرند و به شهادت برسانند، ملت عقب مینشیند. در صورتی که اینها تجربه کردند از اول نهضت تا حالا؛ اشخاص سرشناس ما، دانشمندان ما، متفکران ما را ترور کردند و ملت به همان استقامتی که داشت بیشتر و مصممتر جلو رفت و از این به بعدهم همین طور است. این طور نیست که اگر چند نفر را شهید کردند، دیگران کنار بنشینند. این سنتی بوده است که از صدر اسلام بوده است که در مقابل همه ناامنیها و همه ناراحتیها و همه گرفتاریها، اولیای خدا ایستادند. شاید کسی مثل رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- رنج نبرد در تمام عمر؛ از جوانی و کودکی تا وقتی که رحلت فرمود آن قدر که او رنج برد و آن قدر که او در مقابل قدرتها، در مقابل جنایتکاران ایستاد شاید کس دیگری در تمام عمرش این طور نبود و این یک ارثی است که به دست ما رسیده است از اولیا. خوب، یک واقعهای است واقع شده و امید است این چیزی که دشمنمان میخواهد که ما را عقب بنشاند سبب بشود که ما جلوتر برویم، ان شاء اللَّه.
من برای اینکه زودتر این مسأله حل بشود و به جای مرحوم آقای بهشتی شخصیت دیگری باشد، به نظرم آقای موسوی اولی از کسان دیگر است. و چون بناست که مشورت کنم با آقایان، آقایان اگر نظری دارند بدهند. و میدانید که ایشان شخص صالحی است برای این امر؛ یعنی، هم جهات فقهی مطالب را مطلعاند و هم به جهات اخلاقی و به سایر جهات. آن طور که من با ایشان سالهای طولانی آشنا بودم، من بنظرم میآید که ایشان از دیگران برای این امر اصلح هستند روی هم رفته. از این جهت به نظرم میآید که ایشان همین امروز معرفی بشوند و اگر آقایان نظری دارند، نظرشان را بگویند و یک فرد دیگری، اگر بنظر آقایان، یا اکثریت آقایان است، بگویند و به آن اکثریت عمل بشود.
علی ایّ حال، مسئله قضاوت آن طوری که میدانید مسئله مهمی است. انسان باید بداند که سر و کارش با جان مردم است، با مال مردم است، با نوامیس مردم است و میدانید که اگر یک خطایی در حکم- خدای نخواسته- واقع بشود آنهایی که با این نهضت مخالفاند آن را بزرگش میکنند و هر جا میرسند، میگویند. چنانکه دیدید که در این مدت آنهایی که برای ایران یک آشی پخته بودند، شروع کردند و خداوند خواست که کشف بشود. من عرضم به آقایان قضاتِ همه جا هست که توجه به بزرگی این سمت و اینکه بسیار در اسلام مهم است بکنند و توجه داشته باشند این امر را و مراعات بکنند و مسائل را مطابق احتیاط عمل بکنند و حتی الامکان بتوانند [بین] طرفین مصالحه [برقرار] کنند.
در هر صورت، مسأله مهم است و هر قدر که کار، کار پر اهمیتی است، مسئولیتش هم زیاد است. باید توجه بکنید که ان شاء اللَّه، این بار را بخوبی و به طور سلامت به محلش و به موطنش برسانید.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه شما را خواستارم. مملکت مال خودتان است دیگر، دیگران الآن در او نیستند، مستشارانی ما نداریم دیگر. خودمان میخواهیم کار خودمان را اداره کنیم، وقتی خودمان میخواهیم اداره کنیم، باید خیلی دقت کنیم که خوب اداره کنیم؛ یعنی، هر کس در هر مقامی که هست اگر همان مقام را خوب اداره بکند، یک مملکت بعد از چند، همه شئونش خوب کار میکند. من توفیق همه را از خداوند خواستارم.» (صحیفه امام، ج14، ص: 515 ـ 517)
ـ سخنرانی در جمع اعضای ستاد جهاد سازندگی؛ مبارزه و جهاد در مکتب اسلام (1360)
«آقایان جهاد سازندگی تشریف دارند و من امیدوارم که در این جهاد سازندگی، در سایر جهادات همه موفق و مؤید باشند. البته این پیشامد منتظره،[9] البته این پیشامد برای همه ملت ما ناگوار بود و یک اشخاصی که برای خدمت خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزار این کشور بودند، اشخاصی بودند که آن قدری که من از آنها میشناسم از ابرار[10] بودهاند، از اشخاص متعهد بودهاند که در رأس آنها مرحوم شهید بهشتی است. ایشان را من بیست سال بیشتر میشناختم. مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود. و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی [را] که بیشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاباند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند! از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و بر خلاف آنچه این بیانصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان میدانستم. و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغلهای دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند؛ اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند، و این طور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و میخواستند بهشتی و خامنهای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند. اینها رفتند به آقای بهشتی و این جمعی که در این واقعه [...]؛ در این واقعه فجیع [که] به دست عمّال امریکا و به دست اشخاصی که کسی [که] «شناخت»[11] آنها را خوانده باشد، میداند که به هیچ یک از اصول اسلامی اعتقاد نداشتند، [درست شده بود،] به دست اینها شهید شدند و به درگاه خدا شتافتند وَ نَحْنُ انْ شاءَ اللَّهُ بِهِمْ لاحِقُون.[12]
از صدر اسلام تا کنون دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت طلب که تمام همّشان به این است که یک طعمهای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند، میکردند، اما مقدم بر هر چیزی در نظر آنها راحت طلبی بود. در صدر اسلام، از این اشخاص بودند. وقتی که حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- میخواستند مسافرت کنند به این سفر عظیم، بعضی از اینها نصیحت میکردند که برای چه، شما اینجا هستید، مأمونید و حاصل، بنشینید و بخورید و بخوابید.
و از همانها بعضی قماشها بودند که اشکال هم میکردند که یک قدرت بزرگی را در مقابلش چرا یک عده کمی قیام میکنند. این در طول تاریخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامی، ما شاهد اشخاصی که به این وضع بودهاند، راحت را بر هر چیزی مقدم میداشتهاند، تکلیف را این میدانستند که نمازی بخوانند و روزهای بگیرند و بنشینند در منزلشان ذکری بگویند و فکری بکنند و چنانچه یک اشخاص انحرافی هم باشند غیبت بکنند، بروند عبادتشان را بکنند و بنشینند و در مجالسشان غیبت بکنند، تهمت بزنند، [بودهایم.] این یک راهی بود که یک دستهای از مردم داشتند که تمام آمال آنها این بود که آدم اینجا این چند روزی که هست، خوب استراحت بکند و بنشیند در خانهاش عبادت بکند. اسلام را خلاصه کرده بودند در عبادات؛ مثلًا، نماز و روزه و امثال اینها. برای اسلام هم غیر از این، خیلی، نه اطلاعات صحیح داشتند و نه ارزشی قائل بودند.
همان باید در منزلها بنشینند و نگاه کنند و به دیگران اشکال کنند.
در آن وقتی که اول نهضت بود، یک شخص سرشناس از این اشخاص گفته بود که ایرانیها دیوانه شدهاند! قیام در مقابل محمدرضا را و ایستادگی در مقابل ظلم را، با تعبیر دیوانگی، یکی از اشخاص سرشناس معرفی کردند. آن کاسب یا تاجری که در منزل او بود و از او شنید این را، گفته بود که آقا، بعضی از اینها مردم کذا و کذا هستند و اینها بعضیشان هم شهید شدهاند. آن آقای سرشناس گفته بود: این از خریّتشان بوده است! آدم که نمیرود در توی خیابان مقابل مسلسل بایستد! و همان آقای سرشناس پروندهاش از ساواک بیرون آمده و آن وقتی که جوانهای ما در خیابانها کشته میشدند، انگشتر برای سلامت محمد رضا فرستاده بود. یک دسته این طورند که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- از اینها تعبیر میکند که اینها همّشان علفشان است[13]؛ مثل حیواناتی که همّشان این است که شکمشان سیر بشود، شهواتشان را بر همه چیز مقدم میدارند؛ نماز هم میخوانند و روزه هم میگیرند و عبادات شرعی را هم بجا میآورند، لکن این طور است وضع تفکر که انسان نباید خودش را در معرض یک خطری، در معرض یک چیزی قرار بدهد و این کاری که این ملت شریف اسلام کردند، این کار یک کار جنونآمیز بوده است!
یک دسته دیگر هم انبیا بودهاند و اولیای بزرگ. آن هم یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ تمام عمرشان را صرف میکردند در اینکه با ظلمها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع میشود، همّشان را اینها صرف میکردند در مقابله با اینها. کسی که تاریخ انبیا را دیده باشد و تاریخ اسلام را دیده باشد و تاریخ زندگی حضرت رسول- سلام اللَّه علیه- را و ائمه اطهار و اصحاب رسول اللَّه را دیده باشد، میبیند که اینها از اوّلی که وارد شدند در میدان و به حد بلوغ رسیدند و رسول اکرم از اوّلی که این رسالت به او محول شد تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود یا شهادت، بین این بستر و آن بعثت، تمام فعالیت بوده است، جنگ بوده، دفاع بوده. و کسی که زندگی امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- را مشاهده کند نیز [میبیند] همین طور بوده؛ جهاد در راه خدا و جهاد در راه احکام خدا بوده است. و سایر ائمه- علیهم السلام- البته آن که از همه بارزتر و معروفتر است سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- است. اگر وضع تفکر سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- مثل بعض مقدسین زمان خودش بود، آنها طرحشان این بود که بماند همان در جوار حضرت رسول- سلام اللَّه علیه- و عبادت کند. اگر وضع تفکر مولا هم این طور بود، کربلایی پیش نمیآمد؛ یک راحت طلبی بود و کنارهگیری از جامعه و دعا و ذکر بود، لکن وضع تفکر جور دیگری بود. چنانچه ائمه ما- علیهم السلام- سازش میکردند با اهل ظلم و ستم، احتراماتشان بسیار زیاد بود، خلفا حاضر بودند که آنها را هر جور احترام میخواهند بکنند که آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسی بن جعفر همین طور من باب اتفاق نبود که چندین سال در حبس به سر برد و تبعید بعض ائمه و احضار از مدینه، بردنشان به محل خلیفه،[14] همچو نبود که اینها یک مردم عادی باشند که همین بنشینند و درسی بخوانند و درسی بگویند و مطالعهای بکنند و عبادت خدا را بکنند و در جوار رسول خدا عبادت کنند. اگر طرز افکار آنها هم این بود، این مذهب یک مذهبی که در مقابل ظلم در طول تاریخ واقع شده است، نبود. این دو رشته از اول خلقت تا حالا بوده است؛ رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرتهای شیطانی و سازش.
من در طول این نهضت، اشخاصی را [دیدم،] بسیار هم مردم نماز خوان و ملا و معتبر و اینها [بودند،] لکن در همان یورش اول که سازمان امنیت برد و یک دستهای را اذیت کرد و زد، راحت طلبی را برداشتند و انتخاب کردند و کنار نشستند؛ حالا یا ساکت کنار نشستند یا بعضی هم ساکت نشدند و کنار نشستند؛ یعنی، موافقت کردند با دستگاه. این دستهای که خودشان را از اول مهیا کردند برای مقابله؛ مقابله با ظلم، این دسته از اول توجه به این معنا داشتند که این مقابله زحمت دارد، این مقابله شهادت دارد، این مقابله حبس دارد. اینها در حبس هم بعضیشان میرفتند و آن زجرها را میکشیدند، قدمشان که از حبس بیرون میآمد، میرفتند سراغ باز مقابله؛ برای اینکه این یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ خطی که ترسیمش را انبیا از صدر عالم کردهاند؛ آن انبیایی که در آتش سوزاندند آنها را و ارّه کردند آنها را و آنها اگر میخواستند که آن خط خودشان را منحرف کنند، خیلی هم محترم بودند. این آقایانی که در این مسائل وارد بودند، متوجه این معنا بودند که در زمان محمد رضا معلوم بود که هر کس هر عملی بکند، هر حرفی بزند، این در حبس است و در شکنجه است و در کذا، لکن اینها حبس را میرفتند، شکنجه را میدیدند، بیرون میآمدند و باز همان پست را اداره میکردند.
ما نباید تصور این را بکنیم که این ابرقدرتها از ما دست برداشتهاند. ملتی که میخواهد زنده باشد و میخواهد مستقل باشد و نوکر نباشد، وابسته نباشد و میخواهد آزاد باشد و تحت سلطه نباشد، این ملت باید مهیا باشد برای همه چیز. اگر راحت طلبی را میخواهد ملت، از زمان محمد رضا بهتر از همه این بود که ظهر بیایند نماز بخوانند با امام جماعتشان و امام جماعت برود سراغ کارش و شما بروید سراغ کسبتان. راحت طلبی این را اقتضا میکرد، حالا هم باز همان رژیم بود و همان بساط بود و شما هم نانتان را میخوردید و آبتان را میخوردید و شمیرانتان را هم میرفتید و کارهای عادیتان را انجام میدادید، لکن تکلیف هم این است؟ در مقابل خدا هم میشود انسان عذر بیخودی بتراشد؟ فرضاً که حالا کسی عذر تراشید به اینکه خوب، ما دیدیم که وقتی وارد بودیم در این امور، از همه اطراف کشورهای وابسته به امریکا و شوروی و افراد وابسته به اینها از داخل و خارج مزاحمت ایجاد میکنند، میکشند افراد را، بمب میگذارند و چه میکنند، هجوم میکنند و وارد کشور میشوند، خوب، تکلیف چیست؟ تکلیف این است که حالا ما رها کنیم آن طریقه اسلام را و آن طریقه انبیا را و راحت طلبی را انتخاب کنیم و چند روز ادامه زندگی حیوانی بدهیم؟! با حیوانات فرق نداشته باشیم؟! حیوانات هم إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ؛[15] آنها هم ذکر و تسبیح دارند، لکن همّشان علفشان است. انسان هم باید این طوری باشد که همّش علفش باشد و هر چه ذلت و خواری است تن به آن بدهد؛ برای اینکه چند روز زندگی مرفه بکند؟!
این زندگیای است که بعضی انتخاب کردهاند برای خودشان و آن وقت این جوانهای ما، که در جبهه و پشت جبهه، مشغول به فعالیت هستند و این جهاد سازندگی که شما آقایان از اجزای آن هستید، روز و شب خودتان را برای این ملت صرف میکنید، آنها کنار بنشینند و بگویند که اینها مجنون شدهاند! کنار بنشینند و اعلامیه بدهند، روشنفکرشان اعلامیه بدهد، روشنفکرشان صحبت کند و محکوم کند! خوب، در مقابل رفقای خودشان البته مینشینند و حرفهایی میزنند، برای خودشان هم تکلیف شرعی معین میکنند، اما در مقابل خدا هم میشود انسان تکلیف شرعی درست کند؟! خدا را هم میشود اغفال کرد- نعوذ باللَّه؟! فرضاً ما و شما را اغفال کنند، این جنایاتی که الآن، امروز در کشور ما واقع میشود، این جنایات را صحه بر آن میگذارند یا مخالف هستند؛ اگر صحه میگذارند و امثال اینهایی که شهید شدند، آنها [را] مستحق میدانند از برای قتل و از برای شهادت، پیش ما- فرضاً- گفتند که فلان آدم، آدم فاسدی بود و باید از بین برود، اما پیش خدا هم میشود این طور صحبت کرد؟ اینهایی که خدا را قبول دارند و اینها را محکوم نمیکنند، جواب خدا را چه میدهند؟ و آنهایی که نشستهاند در کمین و این جوانها و کودکهای ما را بازی میدهند و میفرستند در خیابانها به خرابکاری یا بازی میدهند و یک بمب دستشان میدهند، یک دختر، یک پسر بمب را دستش میدهند:
برو بگذار کجا، اینهایی که در آن کنارها نشستهاند، انسانند اینها؟ یا سبعهایی هستند که خودشان جرأت بیرون آمدن نمیکنند و اطفال مردم را میفرستند و خرابکاری میکنند؟ اینها گمان میکنند که ملت ما برای خاطر فلان شخص و فلان شخص قیام کرده است؟
شما کاری بکنید که پیغمبر اسلام را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که خدا را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که اولیای عظام خدا را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که مذهب تشیع را از صحنه خارج کنید! و الّا مذهب تشیع و مذاهب اسلامی این مسائل را دیدهاند. مذهب خون و شمشیر است مذهب تشیع، و این تا آخر هست.
منتها یک وقت وسایل فراهم نبوده برای بعضیها، لکن درصدد بودند که بشود و یک وقت هم وسایل فراهم شد و شد. حالایی که همچو قیام مردانه بزرگی رخ داده است. و این طور ملت ما برای همه چیز ایستاده است، حالا شما میتوانید با یک بمب و با کشتن یک شخصیت- و لو هر چه شخصیت بزرگی باشد- میتوانید ملت را هم از صحنه خارج کنید؟ یا اینکه ملت فریادش بیشتر میشود و مشتش گره بیشتر پیدا میکند و عزمش جزمتر میشود؟ شما باید این «اللَّه اکبر» ها را از مردم بگیرید!
چند نفر عزیز که بسیار خاطرشان عزیز است، گرفتن از ملت، ملت را عقب نمینشاند، صفها فشردهتر میشود، فریادها بیشتر میشود و مشتها گرهش محکمتر میشود. شما نمیتوانید با ترور بعضی شخصیتها، با بمب گذاشتن در بعضی جاها- هر جا باشد- نمیتوانید این ملت را از صحنه خارج کنید. این ملت سرتاسر کشور الآن در [صحنهاند.] الآن در تمام کشور در صحنه، مردم موجودند و با مشتهای گره کرده ایستادهاند در مقابل شما. ملتی که جوانش هر دو پایش را از دست داده و او را خواباندند و آوردند پیش من، مع ذلک، میگوید که دعا کنید که من شهید بشوم، ملتی که مادر شهید میآید و میگوید من اولاد دیگری هم دارم و برای شهادت حاضرم بدهم، ملتی که جوانهای او در جبههها نماز شب میخواند و جهاد فی سبیل اللَّه میکند و این جهاد را برای خودش فخر میداند و زندگی ننگین فرصت طلبی و راحت طلبی را به کنار زده است و شب و روز خودش را در سنگر با آن هوای گرم و با آن بیآبی و با آن شدت میگذراند و پیشروی میکند، با کشتن من و امثال من کنار میرود این ملت؟! اشتباه دارید شماها؛ شمایی که دعوت میکنید به ایستادن در مقابل مردم. در مقابل این ملت، میخواهد کسی بایستد؟
اینهایی که دم از خلق میزنند و دم از شجاعت میزنند و دم از جنگجویی میزنند، چطور در کنار خانهها خزیدهاند و بچهها را وادار میکنند که بروند بمب بگذارند؟ این کار ابلهانه برای چیست؟ برای این است که شما خیال میکنید که حالا که این کار را کردید، دیگر ملت ما همه کنار میروند و صحنه را میگذارند برای شما؟ این اشتباه است.
دو روز پیش از این که سران ارتش اینجا بودند، با کمال جدیت از من میخواستند که به این اشخاصی که برای صلح رفت و آمد میکنند، بگویید نیایند اینجا، ما رها نخواهیم کرد، ما مثل حسین در جنگ وارد شدیم و مثل حسین باید به شهادت برسیم. من کراراً به این مادرها و پدرها و به این جوانهای گولخورده نصیحت کردم که اولاد خودتان را نصیحت کنید، اولاد خودتان را بازدارید از اینکه آلت دست جنایت جنایتکاران بشوند.
و به این جوانهای گولخورده مکرر گفتم که شما طرز فکر این بزرگترها را- به اصطلاح- و این سران را مشاهده کنید! این سران فاسد هیچ کدام در صحنه نیستند، همه در زیر، در کنج خانهها و در زیر زمینها هستند و شما را آلت قرار دادند که شما بروید و خون مردم را بریزید و خون خودتان ریخته بشود، صحنه برای آنها درست بشود که آنها بیایند بیرون صحنه را برای امریکا درست کنند. بیدار بشوید یک قدری! این تلاشهای احمقانهای که اینها میکنند، خیال میکنند که به مجرد اینکه این افراد لایق را بردند از بین، ملت ما دیگر میرود کنار، در ملت ما افراد لایق هست و میآید جای آنها. آنها برای همین شهادت وارد شده بودند در جبهه، در این صحنهها و ملت ما هم برای شهادت وارد شده است در صحنه اگر بنا بود که به مجرد اینکه یک امری واقع میشد ناگوار، ما کنار میرفتیم و ملت کنار میرفت، این از اول نمیآمد در صحنه. ملتی که بچه چند سالهاش با موتورسیکلت میزند به تانک و زیر تانک میرود، این به کشته شدن یک نفر یا دو نفر یا صد نفر یا هزار نفر کنار مینشیند؟! اینها باید به عدد افراد این ملت، به عدد افراد جوان و رزمنده این ملت بمب تهیه کنند، و الّا یک بمبی دزدکی زیر یک منزل گذاشتن و یک نفر، چند نفر ابرار را، چند نفر اشخاص متعهد به اسلام را، فداکار را از بین بردن، که ملت را از بین نمیبرد. ملت یک دریای بزرگی است و این دریای بزرگ هست و به جای اشخاصی که از صحنه آنها با شهادت بیرون میروند و جنایتکاران آنها را از صحنه بیرون میکنند، به جای آنها باز افراد میآیند و این سیل خروشان هست تا اینکه امریکا را و سایر کشورهایی که میخواهند ما را طعمه کنند، قطع طمع همه آنها را بکنند.
ما به این طور کارهای بچگانه؛ کارهایی که معلوم است از روی ضعف پیش آمده؛ کارهایی که معلوم است که نفسهای آخر را دارند میکشند، از صحنه خارج نمیشویم ما. ما اگر آمده بودیم برای اینکه یک زندگی مرفهی بکنیم، بله، وقتی میدیدیم که یک کسی را یا چند کس را کشتند، ترور کردند، خوب، راحت طلبی این بود که دیگر نیاییم. و شما، صدها نفر شما را، چندین هزار افراد شما را محمد رضا در خیابانها کشت و شما از صحنه خارج نشدید. الآن هم در صحنههای جنگ، هر روز برادران ما، برادران متعهد ما، برادرانی که ما باید از آنها در این امور عبرت بگیریم، این برادران کشته میشوند و جای آنها را یک صف دیگر میگیرد.
شما اشتباه دارید، احمقانه عمل میکنید. یک روز میگویید که «بحث آزاد» وقتی بحث آزاد پیش میآید نمیآیید، فرار میکنید. یک روز میگویید که اجازه بدهید که ما بیاییم در رادیو و تلویزیون چه بکنیم، اجازه هم بهتان بدهند، نمیآیید. یک روز هم میگویید که ما برای خلق میخواهیم زحمت بکشیم، خرمنهای مردم را آتش میزنید برای خلق، کارخانهها را از بین میبرید برای خلق، این خلق را میریزید در خیابانها و سر میبرید برای خلق! این خلقی که شما برای او این کار را میکنید؛ کیست؟ زندگی این مردم را شما میخواهید به هم بزنید، اگر بتوانید. آن خلقی که برای او عمل میکنید، خوب، جز این جمعیت ایران است؟ شما این جمعیت ایران را در مقابلش ایستادید. شما دعوت میکنید در مقابل این جمعیت، مردم بایستند. مردم در مقابل خودشان بایستند؟ یا شما گنهکارها را دعوت میکنید و شما مفسدین را دعوت میکنید برای مقابله؟ وقتی مقابله نمیتوانند بکنند میروند کنار و هی بمب میگذارند یک جایی. این دلیل بر این است که شما مرد جنگ نیستید و ادعا میکنید، مرد بحث آزاد نیستید و ادعایش را میکنید. در کتاب خودتان، از اسلام هیچ خبری نیست و همه اصول اسلام را تأویل میکنید به همین دنیا! همه چیز را بر میگردانید و ادعای اسلام میکنید! آن اسلامی که شما میگویید، چیست؟ مگر ملت ما از شماها دیگر میتوانند بازی بخورند؟ اینهایی که هم حبسی شما بودند، آن قدر جنایات از شما سراغ دارند که اگر یک وقت فرصت پیدا کنند و بیایند در رادیو و تلویزیون بگویند، میفهمید شما که اینها چی بودند و چه جانورهایی هستند و بودند.
ما باز از خوف اینکه یک دسته جوان بازیخورده در بین اینها باشد و هست، از خوف این نمیتوانیم یک شدت عملی به خرج بدهیم، ولی ملت ما باید چشمهایش را باز کند و رفت و آمدهای مشکوک را تحت نظر بگیرد. شما ننشینید حالا که برای شما فقط پاسدارها عمل کنند؛ شما همه پاسدار اسلامید. ملت ما همه پاسدار اسلام هستند. باید همه مراقب باشند؛ همسایههای خودشان را هر خانهای تحت نظر بگیرد، رفت و آمدهای مشکوک را تحت نظر بگیرد. اگر دید یک مسئلهای در آنجا محتمل است باشد- و لو احتمال بدهد- باید اطلاع بدهد به مراکزی که در نزدیک آنجاست؛ کم توجه نباشد به این مسائل؛ سست نباشد در این مسائل. پیغمبر اسلام تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود، جیشش را فرستاده بود و بیرون مدینه تجهیز کرده بود برای مقابله با کفار. آنهایی که اسلام را خلاصه میکنند در اینکه بخورند و بخوابند و یک نمازی بخوانند و یک روزهای بگیرند و در گرفتاری این ملت، در گرفتاری این جامعه دخالت نکنند، به حسب روایت رسول اکرم، اینها مسلم نیستند؛ کسی که اهتمام به امور مسلمین ندارد، در صحنه خودشان نیستند، آنهایی که در صحنه هستند آنها را انتقاد میکنند. مراجعه کنند اشخاص، گروهها به قلب خودشان، ببینند که این کاری که در تازگی واقع شد و این همه جوان ما و اشخاص برومند ما به شهادت رسید، آیا اینها در قلبشان احساس خشنودی میکنند؟ و من میدانم یک عدهای این طورند.
و من یک کلمه به برادران دادگاه و کسانی که رئیس زندان هستند و اشخاصی که زندانبان هستند، میگویم و آن اینکه این طور نباشد که یک جنایتی وقتی واقع شد، اینها آرامش خودشان را از دست بدهند و- خدای نخواسته- با زندانیانی که الآن هستند- و لو این زندانیان از همین گروههای فاسد باشند- با خشونت غیر اسلامی عمل کنند. با آرامش و با احترام عمل کنند. لکن دادگاهها احکام را با دقت بررسی کنند و پروندهها را بررسی کنند و آنها را بر محکمهها بنشانند و از آنها استفسار کنند و با قاطعیت، هر چه باید بکنند، عمل کنند، لکن این طور نباشد که حالا از باب اینکه یک دستهای از ما به وسیله همین گروهها از بین رفته، حالا ما در حبس با اشخاصی که محبوس هستند- خدای نخواسته- به خلاف موازین اسلام عمل کنیم و من میدانم نمیکنند. گرچه آنهایی که باید به شما تهمت بزنند تهمت را میزنند، آنها کارهای اینها که در خیابانها کردند و مردم را آن طور، بیگناهها را آن طور کشتند، آنها را توجیه میکنند و محکوم نمیکنند، لکن این مصیبتهایی که بر جامعه ما وارد میشود، هیچ ابداً تفاوتی برایشان نمیکند، اگر نگویم که آنها در خلوت میگویند، خوب شد که اینها را کشتند.
خداوند ان شاء اللَّه، همه ما را اصلاح کند؛ هواهای نفسانیه ما را سرکوب کند؛ ما را و ملت را مصممتر کند. همه در صحنه حاضر باشند؛ لکن آرامش را حفظ کنند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج14، ص: 518 ـ 528)
ـ حکم نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران به آقای سید حسن طاهری خرمآبادی (1362)
«جناب حجت الاسلام آقای حاج سید حسن طاهری- دامت افاضاته
پیرو سفری که برای جنابعالی پیش آمد، جناب حجت الاسلام آقای فاکر[16]- ایّده اللَّه تعالی- برای رسیدگی به وضع سپاه پاسداران منصوب شدند. ضمن تشکر از جناب آقای فاکر در تحمل زحمات در غیاب شما، جنابعالی را به سمت سابق منصوب مینمایم که با کمال دقت و ظرافت به آنچه در اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای نماینده این جانب آمده است[17] عمل نمایید. امید است با یاری و صمیمیت جناب حجت الاسلام آقای فاکر و جناب حجت الاسلام آقای محلاتی[18] و جناب آقای وزیر محترم سپاه و جناب آقای محسن رضایی که مورد علاقه و تأیید این جانب است، هر چه بهتر به وضع سپاه رسیدگی نمایید.
لازم است جناب آقای وزیر سپاه و فرمانده محترم سپاه و دیگر فرماندهان و کسانی که در سپاه سمتی دارند جناب آقای طاهری نماینده این جانب را تأیید و در مسائلی که مربوط به ایشان است از ایشان تبعیت کنند تا ان شاء اللَّه تعالی امور سپاه که بازوی توانای جمهوری اسلامی است بر طبق مقررات شرعی و قانونی و مصالح عالی کشور و جمهوری اسلامی تمشیت یابد. لازم به تذکر است که تبعیت از جناب آقای محسن رضایی، فرمانده کل سپاه و از فرماندهان دیگر به حسب سلسله مراتب و مقررات سپاه در جمهوری اسلامی ایران یک وظیفه شرعی الهی است که تخلف از آن علاوه بر تعقیب قانونی مسئولیت شرعی دارد.
از خداوند تعالی توفیق همگان را در خدمت به اسلام و کشور اسلامی خواستار است. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 510 ـ 511)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور لیبی؛ تبریک عید سعید فطر (1363)
«حضرت آقای معمر القذافی، رئیس جمهور کشور مردمی لیبی
پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید سعید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر مسلمان کشورتان تبریک گفته، سلامت و عظمت عموم مسلمانان جهان را از خدای تعالی مسألت دارم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 493)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید فطر (1363)
«حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به آن جناب و ملت مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت عموم مسلمانان جهان را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 494)
ـ نامه به آقای منتظری؛ تأیید کاندیداهای عضویت در شورای عالی قضایی (1364)
[بسمه تعالی. محضر مبارک آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
پس از سلام، پیرو احاله تشخیص صلاحیت کاندیداهای عضویت در شورای عالی قضایی از طرف حضرت عالی به این جانب، هیأتی از حضرات علما و مدرسین محترم تعیین و پس از تحقیق و بررسی لازم از طرف آقایان، اسامی واجدین شرایط برای عضویت در شورای عالی قضایی احراز و در ورقه ضمیمه به حضرت عالی معرفی میگردند- ادام اللَّه ظلکم الشریف. 7/ 4/ 1364- حسینعلی منتظری].
بسمه تعالی
با اسامی مورد تأیید جنابعالی موافقت میشود و مورد تأیید است. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 301)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور پاکستان؛ تبریک عید سعید فطر (1365)
«حضرت آقای ژنرال محمد ضیاء الحق، رئیس جمهور اسلامی کشور پاکستان
پیام تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید سعید بزرگ را به جنابعالی و ملت مسلمان و برادر کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت ملل اسلامی را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 67)
ـ پیام [تشکر به رئیس جمهور الجزایر؛ تبریک عید سعید فطر (1365)
«حضرت آقای شاذلی بن جدید، رئیس جمهوری دموکراتیک خلق الجزایر
پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید.
متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت انقلابی و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت ملل اسلامی را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 68)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان قضایی کشور؛ اهتمام در حل مسائل قضا (1366)
«من همیشه دعاگوی همه اقشار ملت، خصوصاً اینهایی که خدمتگزار هستند و مشغول به خدمت هستند، هستم. البته آقای رئیس دیوان عالی کشور مبالغه کردهاند. هر چه هست از اسلام است و از برکات وجود مبارک حضرت بقیة اللَّه. ما، همه ما چیزی نیستیم. امیدوارم که خداوند شما را توفیق بدهد و من دعا میکنم به شما. و میدانم که مشکل قضا یک مشکل بسیار دست بالایی است و به این زودیها هم قابل حل نیست، ولی با همت آقایان و با وقت صرف کردن آقایان ان شاء اللَّه که مشکلات قضا هم رفع میشود. و اگر فرض کنیم که نتوانستیم حل کنیم یا ما کارهایی را نتوانستیم انجام بدهیم، ما به وظیفهمان عمل میکنیم. و خدای تبارک و تعالی از ما بیشتر از آنچه قدرت داریم نمیخواهد. ما ان شاء اللَّه که قدرت خودمان را صرف میکنیم و شما آقایان هم وقت خودتان را صرف میکنید. و قضا چون یک مسئله بسیار بسیار مشکل و مهمی است، باید در ناملایمات تأمل کنید و تحمل کنید و از خدای تبارک و تعالی بخواهید که شما را قدرت بدهد در اینکه حل کنید قضایا را من از همه شما و از شورای عالی قضایی ملتمس دعا هستم و تشکر به خدمتشان عرض میکنم. و امیدوارم خداوند تبارک و تعالی به شماها اجر بدهد. و در یک همچو مقامی، زمانی که ما گرفتار این همه بلیات هستیم، خودمان با هم مجتمع باشیم و همه اقشار ملت با هم باشند تا ان شاء اللَّه، مسائل حل بشود.
ان شاء اللَّه، خداوند به همه شما توفیق بدهد. به همه ملت ما توفیق بدهد که خدمتگزار اسلام باشند. و خدا دشمنان اسلام را، دشمنان این جمهوری اسلامی را اگر هدایت نمیشوند، خودش به مقام خودش به آنها برسد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج20، ص: 291)
[1] - پسر محسن صدر الاشراف، رئیس مجلس سنا( وزیر کشور در کابینههای حسنعلی منصور و امیر عباس هویدا).
[2] - آقای سید محسن حکیم( از مراجع تقلید در عراق).
[3] - حسن پاکروان( رئیس وقت سازمان اطلاعات و امنیت کشور). وی در دیداری با امام خمینی در زندان اعتراف کرده بود که دستگیری ایشان به هیچ وجه به نفع رژیم نبوده است.
[5] - لیندون جانسون( رئیس جمهور پیشین امریکا) در دیدار با محمد رضا پهلوی.
[6] - حادثه جانخراش انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ماه که با بمبگذاری سازمان منافقین به وقوع پیوست و در جریان آن آقای سید محمد بهشتی رئیس دیوان عالی کشور و بیش از هفتاد تن از مسئولین بلندپایه جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند
[7] - آقای سید عبد الکریم موسوی اردبیلی که سمت دادستانی کل کشور را داشت، پس از شهادت آقای محمد حسینی بهشتی در روز 7 تیر 1360 در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی، به ریاست دیوان عالی کشور منصوب شد
[8] - حادثه 7 تیر و شهادت شهید بهشتی و یاران او.
[9] - اشاره است به واقعه 7 تیر و شهادت شهید بهشتی و یارانش
[10] - نیکان، نیکو خصلتان.
[11] - شناخت، یکی از کتابهای منتشره سازمان« منافقین» برای تبیین خط مشی و جهانبینی آنها
[12] - و اگر خدا بخواهد ما به ایشان میپیوندیم.
[13] - نهج البلاغه؛ نامه 45( نامه به عثمان بن حُنَیف).
[14] - اشاره است به هجرت اجباری امام هشتم( ع) به محل خلافت مأمون عباسی، یعنی شهر مرو در خراسان بزرگ.
[15] - سوره اسراء، آیه 44: موجودی نیست مگر آنکه به حمد و سپاس خداوند، تسبیح گوی است.
[16] - آقای محمد رضا فاکر، از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
[17] - به موجب اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رهبر جمهوری اسلامی منصب فرماندهی کل قوا را عهدهدار میباشد
[18] - آقای فضل اللَّه محلاتی، نماینده امام خمینی در سپاه پاسداران.
.
انتهای پیام /*