کارنامه سیاه استعمار در ایران معاصر
محمدکاظم تقوی
تحولاتی که در مغرب زمین طی چندین قرن و تحت عنوان رنسانس، ذهن و زندگی ساکنان غرب را متحول کرد و در چهره انقلاب صنعتی، رفاه، آسایش، پیشرفت و توسعه یافتگی را برای آنان به ارمغان آورد، متأسفانه آنها به موازات بهره مندی خودشان از منافع تمدن نو پدید، مضار آن را به دیگر ملل چشاندند. تمدنی که برای مردمان ممالک غربی پیشرفت و آسایش آورده بود، برای بسیاری از کشورهای عقب مانده و دور از قافله تمدن، با چهره استعمار رخ نمود و مداخلات غیر خیرخواهانه و استثمار ملتها ؛ سویه و چهره دیگر این تمدن بوده است.
درکشور کهنسال و پهناور ایران، با مختصات فرهنگی ـ اجتماعی آن، از جمله استبداد زدگی دیرپا، مواجهه با تمدن جدید، گرفتار شدن در تله استعمار روس و انگلیس و امریکا را در پی داشت.
حاکمان ناصالح که همه همّ آنها حفظ قدرت و برخورداری از لذات بی حد و مرز بوده، با ساختار فاسد و ناکارآمدی که ساخته بودند، مجال و فرصتی برای انسان های شریف و درست کار و کارآمد دست نمی دادند و اگر مجالی اندک فراهم میشد، دولت مستعجل بود و نمی پایید.
اگرچه پدیدار شدن امواج تمدن جدید، رجال نیک خواهی چون قائم مقام فراهانی و امیر کبیر را به فکر توانمندسازی و مستقل و عزتمند کردن کشور و ملک و ملت، واداشت و آنها موفق به اقداماتی شدند، اما حاکمیت جهالت و خودخواهی، آن اقدامات را ابتر کرد و مشخصاً اگر امیرکبیر- میرزا تقی خان فراهانی(رحمت الله)- دست به اقدام اساسی و بنیادین تأسیس «دارالفنون» زد تا از آن طریق کشور آباد و ملت به رفاه و بهروزی برسد، دست تعدی و قدرت طلبی مفسدان و ظالمان نگذاشت آن بزرگمرد افتتاح آن مرکز علم و دانش را شاهد باشد و با دریغ و تأسف، همه اقدامات و قیامها و برخاستن ها، تاکنون در قامت «مقاومت شکننده» و ناپایدار طلوع و غروب داشته است!
در تاریخ معاصر کشور ایران، نهضت امام خمینی و حوادث پس از آن، یکی از مقاطع مهم و تعیین کننده بوده است، نهضتی که هم زمان با استبداد و استعمار درگیر شد تا جلوی ظلم و تعدی هر دو شاخه تجاوز و تباهی ملت و کشور سد شود و این هدف متعالی در قالب استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی مطرح و پیگیری شد.
در حلقه شاگردان و یاران امام خمینی چهره آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی ویژگی خاص خود را دارد. او از جمله تحصیل کردگان حوزه علمیه قم است که بیشتر به عنوان سیاستمداری در تراز جهانی و مدیری استراتژیک شناخته میشود. چنانکه در میان حوزویان، از طیف متفکران و اندیشمندان اهل قلم و دنیادیده و آگاه به تحولات و اقتضائات زمانه میباشد. او علاوه بر داشتن دغدغه در ساحت اندیشه اسلامی و توفیق پژوهشهای عمیق قرآنی، مطالعات و پژوهشهای تاریخی ـ سیاسی را نیز در کارنامه علمی خود دارد و در همین عرصه دو کتاب اثرگذار و ماندگار از خود بر جای گذاشته است، یکی ترجمه کتابی مربوط به مسئله فلسطین به همراه نگارش مقدمه ای مبسوط درباره کارنامه سپاه استعمار، و دیگری کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار»
گرچه آنچه مشهود بود، نهضت امام خمینی با استبداد داخلی و حاکم مستبد و سرکوبگر و مطلق العنان پنجه انداخته بود و هاشمی رفسنجانی یکی از مجاهدان صف اول، بلکه موتور محرکه همراهان میدان مبارزه بوده است؛ ولی در نگاهی دقیق و عمیق حکومت استبدادی وقت به مانند هر حکومت استبدادی سرکوبگر، چون محبت و همراهی و رأی و رضایت ملت را با خود ندارد؛ بالضروره باید تکیه گاهی داشته باشد و در چنین معادله سیاه و تباه کننده ای، پای استعمار در سرزمین و سرنوشت ملتهای مبتلا به حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی باز میشود و هاشمی رفسنجانی با تفطن به این واقعیت موجود در تاریخ معاصر ایران و سرچشمه گرفتاری ایرانیان، هم با تلخی روایتگر و تحلیل کننده «کارنامه سیاه استعمار» شد و هم به معرفی و تکریم «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» اقدام کرد تا ملت ایران هم درد مزمن استعمار را بشناسند و هم با الگوگیری از قهرمان این میدان که عزم آبادانی ایران و بهروزی ایرانیان را داشته و در این راه شهید شده آشنا شوند و او را سرمشق فعالیتهای اجتماعی قرار دهند. این نکته مهم که یک تحصیل کرده حوزوی دغدغه تاریخ سیاسی و سیاستمداران نیک اندیش و خدوم را داشته باشد، در نوع خود کم نظیر و قابل توجه است؛ چرا که بررسی زندگی و افکار و اوصاف بزرگ دولتمرد شهید تاریخ معاصر، امیر کبیر، پرده برداری از روایت وارونه تاریخ و بازیگران صحنه سیاست و اجتماع این مرز و بوم میباشد. البته که در عصر قاجار و خاندان قاجار خادمانی در عرصه سیاست و اجتماع و عالمانی صاحب صلاحیت بود و نام نیکی از خود برجای نهاده اند؛ ولی شاهان و حواشی آنها را نباید از ظواهر شریعتمدارانه و تکیه سازی ها و تکیه داریها و عزاداریها و زیارت ها و یا مدفون شدنشان در اعتاب مقدسه و حرمهای اولیاء الهی شناخت و داوری کرد!
کارنامه حکمرانی و زمامداری شاهان مستبد و فاسد قاجار را باید از وضعیت عمومی کشور و ملت در مقایسه با دیگر ملل به داوری نشست، از افتضاح در شکست خفت بار در دو جنگ با روسیه، از قتل رذیلانه قائم مقام، از شهادت مظلومانه امیرکبیر و از عقب ماندگی کشور در سالیانی که ممالک دیگر با سرعت در حال پیشرفت و بالندگی بوده اند.
خودخواهی و غرق شدن در لذائذ شخصی و سرگرم حرم سرا و یا شکارگاه بودن، صحنه ها و عرصه هایی است که چهره شاهان قاجار را روایت می کند و پس پرده را می نمایاند و همین قتل و شهادت مظلومانه میرزاتقی خان امیرکبیر به اجازه و حکم ناصرالدین شاه چهره ظلم و فساد این سلسله را معرفی میکند که آن نمک نشناسان حتی به ولی نعمتهای خود رحم نداشتند و با ناسپاسی و قساوت خونشان را ریختند!
کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» به قلم اکبر هاشمی رفسنجانی در دهه چهل شمسی و پس از آغاز نهضت امام خمینی نوشته شد و برای اولین بار در سال 1346 از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد. در صفحه سه این کتاب چند جمله کوتاه از شخصیت ها درباره امیر کبیر آورده شده است. گرنت واتسن، منشی سفارت انگلیس در تهران بر این باور بود که:«امیرکبیر در ظرف چند سال کوتاه، کار چندین قرن را انجام داد و با نیروی نبوغ خود دوران تازه ای در تاریخ کشور پیش آورد.»
هاشمی رفسنجانی درصفحه 4 کتاب و ذیل عنوان «تقدیم» مینویسد:
«به تمام مسلمانانی که از ضعف و انحطاط کشورهای اسلامی رنج میبرند و آرزوی عظمت و مجد اسلام و مسلمین وجودشان را مسخر کرده، و با اخلاص و فداکاری در راه تجدید جلال و شکوه اسلام و نجات مسلمین از بند استعمار و استثمار به پیکار برخاسته اند.»
این کتاب 472 صفحه ای بعد از «پیشگفتار» در هفت بخش تدوین شده و مسائل و حوادث و ویژگی ها و کارنامه امیرکبیر شهید را به هدف ترسیم چهره قهرمان مبارزه با استعمار، آورده است.
بخش اول: عوامل تربیت امیرکبیر؛ بخش دوم: پیش از امیر؛ بخش سوم: سیاست داخلی امیرکبیر؛ بخش چهارم: سیاست خارجی امیرکبیر؛ بخش پنجم: پایان کار؛ بخش ششم: قضاوتها؛ بخش هفتم: بعد از امیر.
قابلیت های شخص امیرکبیر و محیط تربیتی او، پایه بزرگی او بوده که به خصوص با مسافرتهای خارجی شکوفا شد و او را دولتمردی بلندنظر و جهان دیده، با تعهد به کشور و ملت خود ساخت و او در حالی که کشور از آثار شوم پیمان خفت بار با روس رنج میبرد و نفوذ استعمار راه پیشرفت کشور را سد کرده بود، وقتی در کرسی صدارت قرار گرفت، پنجه در پنجه استعمار شد تا این شرّ را از کشور دور کند. او هم به فکر اصلاحات امور داخلی کشور و هدایت آن در مسیر پیشرفت بود و هم سیاست خارجی غیر وابسته و عزتمندانه را دنبال میکرد.
امیرکبیر هم با جلوگیری از ملوک الطوایفی و آشوبهای فرقه ای و سرکوب متمردان، دولت مرکزی را تقویت کرد تا تصمیماتش نافذ باشد؛ و هم قدم هایی برای صنعتی شدن ایران برداشت و درهمان حال به فکر تقویت نظامی کشور نیز بوده است.
هاشمی رفسنجانی که در دوران ریاست جمهوری خود کوشیده بود قدمهای اساسی برای پیشرفت کشور ـ متناسب با عصر و زمان خود ـ بردارد، تأسیس دارالفنون توسط امیرکبیر را چنین گزارش میکند:
«امیرکبیر در میان مشکلات طاقت فرسا، در سال 1266 قمری بنای مدرسه دارالفنون را آغاز کرد و یک سال و اندی بعد، قسمتی از مدرسه آماده بهره برداری و منتظر ورود معلمین از پروس و اتریش و اسم نویسی شاگردان بود.
مقصد و هدف امیر این بود که در این مدرسه تمام فنون جدیدی که هنوز به طور کلاسیک، یا اصلاً به ایران نیامده بود، تدریس شود و به همین جهت نام آن را «دارالفنون» گذاشت.»
او در ادامه یادآور میشود که: «امیر میدانست که این کار برخلاف منافع و مصالح استعمارگران و مباین با شعار استعمار است و استعمارگران برای خنثی کردن کاری که با شعار آنها مباینت دارد، از هیچ عملی دریغ نخواهند کرد... لذا برای شروع کار صلاح نمی دانست که آنی فرصت از دست بدهد. آنقدر سرعت عمل به خرج میداد که گاهی صورت عجله و شتاب زدگی را به خود میگرفت.»
هاشمی رفسنجانی در این کتاب، یک سر به تکریم و تقدیس امیرکبیر نپرداخت و تصریح کرد که:«نمی خواهم بگویم که امیر یک مسلمان معصوم و خالی از اشتباه و یا حتی مبری از گناه و تقصیر بود.»
او یکی از انتقادات متوجه و وارد به امیر را این می داند که او: «همیشه شاه را مظهر قدرت و بت مقتدر فعال ما یشاء و منشأ تمام قدرتهای کشور معرفی کرده است و این روش با پرورش روح دموکراسی در کشور و میدان دادن به افکار ملت در سیاست کشور، سازگار نیست و باعث تحکیم موقعیت رژیم دیکتاتوری که منشأ همه فلاکت های کشور است می باشد.»
ایشان عناوین اصلاحات داخلی امیرکبیر را چنین برشمرده است: «او تقریباً در جمیع شئون کشور که احتیاج به اصلاح و ترمیم داشت، دست به اصلاح زد؛ منتهی بعضی را به انجام رسانید و بعضی دیگر را ناتمام گذاشت و رفت. اصلاحات اداری، تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه، تأسیس چاپخانه، تکمیل پستخانه، طبع و نشر کتب و رسالات مفید، تعمیم بهداشت، تلقیح[تزریق] اجباری سرم[واکسن] آبله، تهیه و نشر نقشه های کامل جغرافیای جهان و مخصوصاً نقشه ایران، مبارزه با فساد و رشوه خواری، اصلاح وضع قضاوت، حذف القاب و عناوین فراوان که بزرگان کشور همراه اسم خود یدک می کشیدند، و دهها اقدام اصلاحی دیگر، از افتخارات سه سال و اندی دوران زمامداری امیرکبیر بوده است.»
او می گوید امیرکبیر از ریا و تظاهر و به رخ ملت کشیدن خدمات دوری میکرد و اهل تبلیغات و سر و صدا نبود،«بلکه بیشتر به واقعیت و حقیقت کار می اندیشید، وقتی که میخواست کارهای انجام یافته را به اطلاع ملت برساند، به نام هیئت دولت و امنای دولت معرفی میکرد، نه به نام شخص خود... روزنامه وقایع اتفاقیه که خود امیر آن را تأسیس کرده بود، در تمام زمامداری امیر، فقط چهار مرتبه اسم او را نوشته است، آن هم در مواردی است که موضوع خبر، شخص امیر بود و ناچار بایستی اسم او نوشته شود.»
ضعف و عقب ماندگی حکومت و کشور ایران در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی، در عرصه سیاست خارجی این گونه نمود داشت که «سیاست خارجی ایران کاملاً «طفیلی» و تابع سیاست اروپا بود، و سایه وار به دنبال آن حرکت می کرده است. هرگونه تغییر و تحول در روابط دول بزرگ روسیه و انگلیس و فرانسه، در وضع سیاست خارجی ایران اثر می گذاشته است.»
این طفیلی بودن و تزلزل و تذبذب در سیاست خارجی، در میان کشمکش سه قدرت استعماری، آن عصر؛ یعنی انگلیس، روسیه و فرانسه، در موضوع رقابت بر روی هندوستان ـ به عنوان بازار مصرف بزرگ و نیز منبع غنی مواد خام ـ و اینکه ایران دروازه ورود به هندوستان است، خود را نشان می داده و مطالعه منابع تاریخی این دوره، سرگردانی و بلاتکلیفی ایران را در روابط خودو با این سه کشور بزرگ و انعقاد یا انحلال پیمان ها نشان می دهد! در این اوضاع رقّت بار بود که امیرکبیر نماد عزت و استقلال ایران و ایرانی شده بود و در میان انواع توطئه هایی که استعمارگران برای گرفتار کردن کشور و ملت ایران ترتیب داده بودند، می کوشید تا باطل السحر آن سلطه جویان مفسد باشد.
از جمله بخش های خواندنی این کتاب، بخش چهارم آن است که در حجم بیش از یکصد و پنجاه صفحه و تحت عنوان های متنوعی، مطالب مفید و عبرت آموزی مطرح شده است. در این بخش به «فتنه بابیه» و ریشه ها و ثمرات تلخ آن پرداخته شده و پرده از توطئه مشترک روس و انگلیس برداشته شده که امید است زنگ هشداری برای خوانندگان و آیندگان باشد.
هاشمی رفسنجانی بر اساس منابع دست اول به شخصیت مرموز و مجهول شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی اشاره کرده و به ولیده مرموزتر و رسواتر آن دو؛ یعنی بابیه پرداخته است. او نوشته:
«در اینکه ریشه بابیها و بهائیها روسی است یا انگلیسی، اختلافی بین مورخان به چشم می خورد... ولی با کمی دقت و توجه به مجموع نوشته و قرائن، به دست می آید که هر دو «شیطان» هر یک به نوعی، در تخم ریزی و انعقاد نطفه این مولود ناپاک! شرکت داشته اند... ازلی ها در حمایت انگلستان و بهائی ها در حمایت روس بودند.» او متذکر میشود که «برخلاف رویه معمول که انگلستان و روسیه، نقشه های یکدیگر را در ایران خنثی میکردند، در این یک پدیده همکاری داشتند.»
او سیاست قاطع و اصولی امیرکبیر در برخورد قهرآمیز با بابیه را گزارش کرده و یادآور شده که:
«امیرکبیر، اقلیت های مذهبی یهود و نصرانیت و زرتشتی را به حال خود گذاشت، در مقابل فرقه «بابی» شدت عمل فوق العاده ای به خرج داد... فتوای قتل باب را از علما گرفت... و شورشهایی که در شهرهای مختلف کشور از طرف بابی ها بروز کرد، با نهایت جدیت و شدت عمل سرکوب نمود.»
از جمله بخشهای تلخ و تأسف بار این کتاب، قسمت مربوط به قتل و شهادت صدر اعظم نامی ایران امیر کبیر است؛ گزارش دسیسه ها و توطئه های دست های ناپاک و به کارگیری عوامل پست و پلید برای اجرای این قتل جنایت بار، بسیار تلخ و ناگوار است.
هاشمی رفسنجانی روایت می کند که وقتی جلادان فرمان قتل را به دست امیر میدهند، او در چند مرحله درخواست ها و پیشنهاداتی را مطرح میکند که هیچکدام پدیرفته نمی شود، حتی دیدار آخر با مادر و همسر و فرزندان، و حتی نوشتن وصیت نامه!
«از جا بلند شد و غسل کرد و آمد وسط گرم خانه نشست و بنا به نوشته اعلم الدوله ثقفی به حاجب الدوله گفت:
«همین قدر بدان که این پادشاه نادان مملکت ایران را از دست خواهد داد.» او می نویسد:«ممکن است در آن لحظات مرگبار، امیر کبیر به یاد مرگ فجیع مربی بزرگوار خود، قائم مقام آن نخست وزیر ارزنده و سرنوشت عبرت بار و اسفناک او افتاده و به خاطرش گذشته که رویة زشت و نفرت بار خاندان قاجار و اصولاً طبع هر حکومت استبدادی و دیکتاتوری که بر اساس خودخواهی و شخص پرستی استوار است، همین میباشد که خدمتگزاران لایق و ارجدار را به چنین سرنوشت اسفباری دچارکند.»
نکته مهمی که درباره این کتاب و نویسنده آن باید مورد توجه قرار گیرد این است که نویسنده کتاب جوانی فاضل و درس خوانده در حوزه علمیه قم می باشد نه اینکه در رشته تاریخ یا سیاست تحصیلات دانشگاهی را گذرانده باشد. او در سی تا سی و دو سالگی و پس از آنکه پانزده سال تحصیل در حوزه علمیه قم را در کارنامه خود داشت و یکی از نزدیکترین و فعالترین شاگردان و یاران امام خمینی بوده و قبلاً مجله مکتب تشیع را با همکاری چند تن از دوستانش تهیه و منتشر کرده بود و کتاب «قضیة فلسطینیه» اکرم زعیتر را با مقدمه ای مهم و به یادماندنی در موضوع کارنامه سیاه استعمارو وضع فلاکت بار جوامع اسلامی، نوشته بود؛ دراین کتاب که از یک نظر در موضوع «تاریخ سیاسی» نوشته شده، اقدامی اساسی در مسیر مبارزات ضد استبدادی و ضداستعماری نهضت امام خمینی انجام داد و در واقع ریشه مشکلات و راز عقب ماندگی کشور را نشان داد، که؛ این استبداد متکی به استعمار و استعمار مسلط بر مستبدین داخلی هستند که چنین سرنوشت شومی را رقم میزنند. پیام غیرمستقیم ولی مهم این کتاب این بوده و هست که راه پیشرفت و توسعه و عزت و سربلندی هر کشور و ملتی در رهایی از دام استبداد و شر سلطه جویان استعماری میباشد. این درسی است که از بررسی عصر و زمان و سرگذشت صدراعظم شهید میرزا تقی خان امیرکبیر باید گرفت و با الهام از صداقت و صلابت و خیرخواهی او برای ایران و ایرانی، اقدامات لازم برای عزت و عظمت این سرزمین و ساکنان آن را انجام داد.
.
انتهای پیام /*