امروز با امام: سیام آبان
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان مقیم خارج درباره غیر قانونی بودن سلطنت پهلوی (1357)
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
راجع به این مطلبی که ما میخواهیم و ملت خواست که آن اصل اول که ملت میگویند که ما رژیم پهلوی را نمیخواهیم، ما شاه را نمیخواهیم، این سلسله پهلوی را نفی میکنند، اینها تشبثاتی کردند و دست و پاهایی هم دارند میکنند. در زمان آن نخست وزیر جلوتری[1] تعبیرش این بود که مردم چون شعار بر خلاف قانون اساسی میدادند از این جهت مردم را کشتند! مقصودش این بود که مردم میگفتند که مرگ بر شاه، ما شاه را نمیخواهیم، و این خلاف قانون اساسی بود! خوب، اول یک جهت را باید بگوییم، بعد هم یک بررسی بکنیم ببینیم خلاف قانون بوده یا نه.
یک جهت اینکه خوب حالا اگر یک کسی شعار بر خلاف قانون اساسی داد، او باید به مسلسل بسته بشود و کشته بشود؟ یا خوب قوانین دارد. یک کسی بر خلاف قانون اساسی- فرض کنید که- مخالفتی کرد، روی قوانین باید [مجازات] بشود. و ثانیاً ببینیم، [و] بررسی در این موضوع [بکنیم] که ملت بر خلاف قانون اساسی شعار میداده یا شاه بر خلاف قانون اساسی شاه بوده است؟ اگر شاهی بود که- حالا روی قوانین اساسی ما بحث میکنیم- اگر شاهی بود، یک سلسلهای بود که به حَسَب قانون اساسی این سلسله روی کار آمده بود که قانون اساسی این است که ملت باید یک کسی را رأی بدهند تا اینکه شاه باشد، خود همین آقای شاه هم گفتند که در قانون این طور است که سلطنت یک موهبت الهی است که مردم میدهند به شخص سلطان، خوب باید ببینیم که آیا مردم این را اعطا کردند، مردم این را اعطا کردند به ایشان تا اینکه اگر شعاری بر خلاف داده شد، شعار بر خلاف قانون اساسی باشد یا مردم اصلًا اطلاعی از این مسائل نداشتند؟
اول که رضا خان آمد روی کار، با کودتا آمد و تهران را گرفت[2] و همه کارهایی که رضا خان کرد کارهای سرنیزهای بود. اصلًا به ملت کسی اعتنا نداشت؛ چنانچه حالا هم به ملت اینها اعتنا ندارند. از اول که او آمد روی کار، آن را من یادم هست از وقتی که او آمد، شما شاید هیچ کدام یادتان نباشد- اکثراً البته- لکن خوب، من شاهد قضایا بودم، من یادم است همه را ایشان کودتا کرد و آمد تهران. و ابتدا هم خیلی اظهار دیانت و اظهار اسلامیت، و در ماه محرّم، در شبهای ماه محرّم گاهی میگفتند پابرهنه این طرف آن طرف میرود برای عزاداری! و همه این تکیههایی که در تهران برپا بود ایشان میرفت این تکیهها، و پیش صاحب تکیهها اظهار اسلامیت و اظهار ایمان میکرد! تا وقتی که پایش یک قدری مستقر شد. ابتدایش این طور بود تا وقتی که حکومتش یک حکومت مستقری شد. آن وقت که حکومت مستقر شد، دست به نیزه و سرنیزه برد و کوبید همه اقشار ملت را. آن وقت هم مثل حالا نبود که، یعنی مثل این یک سال که ملت تحولی دَرش پیدا شده باشد که [بتواند] «چرا» بگوید یا قیام بر خلاف بکند، هیچ ابداً صحبت از اینکه یک مطلبی بر خلاف رأی رضا خان بگویند، هیچ این مسائل نبود. با سرنیزه آمد و با سرنیزه مجلس درست کرد بدون اینکه ملت اصلًا اطلاعی از وکلایش داشته باشد یا اطلاعی از مسائل اصلًا داشته باشد. رضا خان هم معلوم نبود که خودش یک همچو کاری کرده باشد. لیستهایی از طرف- به طوری که شاه میگوید- لیست را از طرف سفارتخانهها میآوردند و میدادند و همین لیست را که افرادی [بود] که کی وکیل کجا، کی وکیل کجا، اینها را هم مأمورها میرفتند و وکیل میکردند یک عدهای از وکلایی که انتصاب ابتدایی [شان] از سفارتخانهها بود- زمان رضا خان سفارت انگلستان مهم بود و زمان ایشان هم سفارت امریکا حالا مهم است- لیستها را آنها میدادند، افراد را آنها تعیین میکردند؛ منصوب از قِبَل آنها به حَسَب واقع بود، و منصوب از قِبَل رضا خان یا محمد رضا خان در این زمان، در دست دوم و به حَسَب ظاهر بود! اما مردم چه دخالتی داشتند؟
اصلًا در تمام دوره مشروطیت یک مجلس قانونی ما نداشتیم. یک مجلسی که همان قانون اساسیِ این مجلس را قبول بکند. حالا دوره اول مشروطیت، همان دوره اولش چی بوده آن را من نمیدانم اما آن قدری که ما در نظرمان هست یک مجلس قانونی نبوده است. خوب یکی از چیزهایی که در متمم قانون اساسی [است] این است که باید پنج نفر از مجتهدین به تعیین مراجع تقلید، پنج نفر مجتهد در مجلس نظارت کند؛ اگر نباشد قانونی نیست مجلس. و در طول تاریخ مشروطیت شاید همان اول یک همچو چیزی شده است- حالا تمام یا نیمه تمام نمیدانم لکن در این مدتی که ما خاطر داریم، که تقریباً حدود شصت سالش را من یادم است، این مسائل نبود. نه این پنج نفر اصلًا در مجلس رفتند، و نه مردم اطلاع داشتند از اینکه کسی را وکیل بکنند. و اگر هم در بعضی از جاها، مثلًا تهران، گاهی وقتها یک نفر را وکیل میکردند، مردم وکیل میکردند اما در سایر جاها، و تهران هم بیشترش، شاید وکلایش هیچ ارتباط به مردم نداشت. همهاش تعیینش از طرف خود دستگاه بود. و در این زمان هم که همه ما میدانیم و همه شما هم میدانید که هیچ ابداً وکیل ملی ما نداشتیم [و] یک نفر، یک نفر از اینهایی که الآن در مجلس هستند یا بودند، اینها از طرف ملت نبودند، هیچ کدامشان از طرف ملت نبودند؛ اینها همه از طرف دولت بود و نصب دولت بود. و حالا یا لیستش را از سفارت امریکا میآوردند میدادند که اینها وارد کنند یا- به قول شاه- زمان پدرش لیست را آنها میدادند لکن زمان ایشان دیگر خیر، دیگر همچو چیزها نیست! عَلی ایّ حال، یک مجلس رسمی ما نداشتیم که اگر قانونی در آن مجلس تمام بشود و به رأی اکثریت واقع بشود، قانونی باشد. پس، بنا بر این آن مجلسی که در زمان رضا شاه تأسیس شد مجلس فرمایشی بود که یا لیستش را سفارت انگلستان داده بود یا خود رضا شاه با سرنیزه ... یک عدهای را وکیل کرده بود و مردم هم هیچ ابداً دخالتی در مسأله نداشتند.
پس، آن مجلسی که او درست کرد یک مجلس غیر قانونی، غیر ملی، بر خلاف قانون اساسی بود. آن مجلس بر خلاف قانون اساسی آمد رضا شاه را نصب کرد به سلطنت و [قاجاریه را] خلع کرد[3] یعنی مجلس مؤسسان درست کردند، آن هم با سرنیزه! سلسله پهلوی را به سلطنت نصب کرد، و خلع کرد سلطنت سابق را. این طرز آمدن سلسله پهلوی روی کار و اصل اساس سلطنت پهلوی.
بنا بر این شعار به اینکه من سلطان هستم، خلاف قانون است نه ... اینکه تو سلطان نیستی. اینکه آن ... مردک سابق[4] میگفت اینکه مردم را کشتند برای این که شعار خلاف ملی میدادند، شعار خلاف قانون اساسی میدادند و مقصودش این معنا بود که شعار خلاف ملی، شعار خلاف قانون اساسی، یعنی میگفتند «مرگ بر شاه» [سخن نابجایی است] دیگر مصادیق دیگری را آنها ذکر نمیکنند. آنها داد میکردند مرگ بر شاه، ما شاه را نمیخواهیم، ما سلسله پهلوی را نمیخواهیم. این شعار بر خلافِ ملت، [خلاف] شعار ملی بود! خلاف ملی بود! یعنی این ملت- ملت ایران- چون همه شاه دوستند از این جهت کسی بگوید که ما شاه را نمیخواهیم، شعار خلاف ملی است! و حال آنکه همه ملت میگفتند. دیگر ملت کدام «ملت» بوده است که این بر خلاف او بوده؟!
خوب ملت- اکثریت ملت- بلااشکال الآن و سابق در دو ماه پیش از این و در بعد از ماه رمضان و روز عید، این مردم اکثر مردم بودند که میگفتند که ما نمیخواهیم شاه را و مرگ بر شاه! این شعار ملی است! ملی بوده است شعار ملت، [اینکه] نه شعارِ خلافِ ملی بوده! و شعارشان مخالف قانون اساسی نبوده است بلکه موافق قانون اساسی بوده؛ برای اینکه قانون اساسی ایشان را به سلطنت نمیشناسد؛ ایشان سلطان نیستند به حَسَب قانون اساسی. مردم هم همین معنایی را که قانون اساسی گفته میگفتند. پس شعارهای مردمْ شعارِ موافق قانون اساسی بوده است که شاه نیست شاه؛ ما نمیخواهیم این شاه را. و این شعاری که بگوید من سلطنت دارم و من سلطان هستم و من کذا هستم، و این اعمالی که ایشان میکند به عنوان سلطنت، علاوه بر اینکه اعمالش بر خلاف قوانین اساسی ... قانون اساسی است، علاوه بر این اصل، این نشستنش به «سلام» به عنوان سلطنت، تاجگذاری به عنوان سلطنت، همه اینها خلاف قانون اساسی است. قانون اساسی ایشان را به سلطنت نشناخته؛ وقتی نشناخت، تمام او و تمام فروعی که متفرع بر اوست بر خلاف قانون اساسی است.
در این دولتِ بعد از آن دولت[5] هم این صحبت را [دائماً] پیش میآوردند که هر کس قانون اساسی را قبول دارد، این اشخاصی که در خارج مملکت هستند و زندگی میکنند، اینهایی که در اروپا هستند، اینهایی که جاهای دیگر هستند، اینهایی که قانون اساسی را قبول دارند بیایند؛ هر که قانون اساسی را قبول ندارد نیاید! اینها مقصودشان همین بود؛ یعنی هر که قبول دارد که این شاه، شاه است بیاید، و هر کس قبول ندارد نیاید. این هم روی این ترتیبی که من عرض کردم این هم صحیح نبوده حرف اینها، برای اینکه آن کسی که شاه را قبول ندارد، او موافق قانون اساسی هست حرفش نه آن کسی که میگوید شاه باید باشد. این یکی از تشبثاتشان بوده است از اول حالا هم باز همین مسائل را میگویند، همین مطلب را میگویند از اول هم اینها میگفتند که اینکه گفته بشود و ملت بگوید که ما شاه را نمیخواهیم، این خلاف قانون اساسی است.
خوب، حالا ما فرض میکنیم که این [سلطنت طبق] قانون اساسی بوده، و همه این اشکالات رفت و ایشان موافق با قانون اساسی آمده است و به اریکه سلطنت نشسته، از چند جهت باز اشکال هست. یک جهت اینکه خوب، همین مردمی که شما را رأی دادند و قانون اساسی شده است برای خاطر رأی مردم و ماده قانون اساسی که این یک «موهبت الهی» است که مردم میدهند به شخص سلطان، همین مردم حالا میگویند نه! اگر میگویید درست نیست این حرف، رفراندم کن! رفراندم کن! یعنی سرنیزه را بردارید، حکومت نظامی و دولت نظامی را بردارید و مردم را آزاد بگذارید، بعد بگویید که آقا هر کس که این سلطنت را قبول دارد بیاید در شمال شهر، هر کس قبول ندارد برود در جنوب شهر؛ ببینیم شمال شهر بیشتر جمعیت پیدا میشود یا جنوب شهر. اینها امتحان کنند، اگر راست میگویند که میخواهند اینها مطابق قانون اساسی عمل کنند و عمل به قانون اساسی یک اصلی است پیش اینها! ما ادعای این را داریم که الآن ... قبول میکنیم این ماده قانون اساسی را که قانون اساسی گفته است که سلطنت یک موهبتی است الهی که مردم به شخص شاه میدهند- حالا اشکالات دیگری که بعضی شبهای دیگر کردم آنها را ما همه را کنار میگذاریم، قبول میکنیم این مطلب را از ایشان- لکن ملت باید این را هبه کنند و بدهند به شخص سلطان. حالا اگر ملت آمدند که بابا نمیخواهیم این شاه را، همان ملتی که اعطا کرده بودند حالا بگویند نه، به حَسَب قانون اساسی «نه» صحیح است؛ آن «آره» درست است یعنی آره تا حالا، از حالا به بعدش دیگر سلطنت نه. بنا بر این به حَسَب قانون اساسی- روی فرض ما- قبول کردن اینکه از اول سلسله پهلوی صحیح بوده است، سلطنتشان موافق قانون اساسی هم بوده است، همه جهات را قبول کنیم، الآن که مردم میگویند نه، الآن دیگر ایشان سلطنت ندارند. پس الآن ادعای سلطنت، قرار دادن نخست وزیر برای یک مملکت- نمیدانم- هر کاری که انجام میدهد که از شئون سلطنت است، ایشان حق ندارد قرار بدهد. حق ندارد که نخست وزیر قرار بدهد؛ پس نخست وزیر هم بر خلاف قانون است، بر خلاف قانون اساسی است.
علاوه بر اشکالاتی که بر خود اینها هست، علاوه اگر ... مردم یک سلطانی را قرار دادند و همهشان رأی بر او دادند، این سلطان چنانچه خود ایشان هم این کار را کرده آمده است و قسم خورده است به اینکه من خیانت نمیکنم و مذهب را حفظ میکنم، خدمت میکنم، وفا دارم به مذهب و به ملت خیانت نمیکنم- این چیزی است که قسم خورده است- ایشان به این قسمش وفا کرده است؟! اگر یک سلطانی قسم خورد که من خیانت نمیکنم و بعد خیانت کرد، این دیگر سلطان نیست. این تخلف کرده پس سلطان نیست. ایشان خیانت نکرده است به این مملکت؟! ایشان نفت ما را همین طوری نداده است به امریکا؟! ایشان نظام ما را تحت نظر مستشارهای امریکایی قرار نداده است؟! ایشان در خدمت امریکا نیست؟! در خدمت شوروی نیست؟! اگر نیست چرا تأییدش میکنند؟ چطور شد که این قدر یقهدرانی میکند کارتر برای ایشان؟! قوم و خویشش که نیست! فرض هم این است که ایشان خدمتی به آنها نمیکند، اگر ایشان خدمتگزار نیست، خوب فرق ما بین این و دیگری نیست.
چطور شد که الآن از هر گوشهای اینهایی که منافع در ایران دارند و دارند مال این مملکت را مفت میخورند، نفتش را میبرند و پایگاه برای خودشان درست میکنند عوض پول نفت، نفت ما را میخورند و میبرند و به اسرائیل که دشمن سرسخت مسلمین و اسلام است میدهند، اگر بنا باشد که اینها خدمتگزار به خارجی نباشند و خائن به مملکت نباشند، تسلط ندهند آنها را به مملکت، چطور شد صدا در آمده حالا؟ چرا؟ چرا نخست وزیر انگلستان میگوید ما اینجا منافع داریم، ایشان به ما خدمت کرده است؛ حالا باید ما عوضش کمک بکنیم به او! پس چرا تکذیب نکرد این حرف را؟ چطور کارتر میگوید که ما هجده میلیارد اسلحه دادیم به [ایران] و خطر است برای ما؛ ما چطور هستیم؛ اینجا برای ما منافع دارد! شما هجده میلیارد اسلحهای که به درد ما نخورَد به ایشان تحمیل کردید و ایشان به شما خدمتگزاری کرده، این خیانت نیست به یک مملکتی؟! خوب ایشان خیانت کرده. بعد از اینکه خیانت کرده است، بر فرض اینکه مردم هم نگویند «نه»، اصلًا خودش ساقط هست.
تمام قراردادهایی که تا حالا بسته شده است در ایران- اگر از صدر مشروطه نگوییم، در زمان این دو تا سلطان، که عبارت از رضا شاه و محمد رضا شاه باشد- تمام قراردادها بر خلاف قانون است و قراردادها همه باطل است، برای اینکه مجلسْ مجلس قانونی نیست تا تصویب کند؛ سلطان سلطان قانونی نیست تا مثلًا عرضه بدارد به مجلس، تا نخست وزیر تعیین کند، تا امر به فتحِ مجلس بکند. اینها همهروی قوانین، باید روی قواعد باشد. اینها هیچ کدام روی قواعد نبوده، روی قوانین نبوده. همه این قراردادهایی که کردند، قرارداد اسلحه کردند، باطل بوده این قرارداد. بیایند پول ما را بدهند و آهنهایشان را ببرند. نفت ما را بردید پولش را بدهید؛ آهنهایتان را هم ببرید مال خودتان.
هر قراردادی که اینها کردند، مراتع سرسبز بسیار غنی ایران را دادند- آن طور که به من نوشته بودند- به یک هیأتی که یکی از آنها هم ملکه انگلستان است، مراتعی که متخصصین- آنهایی که آمدند دیدند- گفتند بهترین مراتع در دنیاست از حیث دامداری، اینها دادند به او! و خود مملکت ایران مانده؛ حالا گوشتش را باید گوشت یخ کردههایِ ... آنها را بیاورند و اینجا خودش ندارد. اینها خیانت نیست بر یک مملکتی؟! این «اصلاحات ارضی» از بزرگترین خیانتها نیست بر این مملکت که زراعت مملکت را بکلی از بین بردید و دهقانهای بیچاره را همچو کردید که هجوم آوردند به شهرستانها! تهران الآن پر است از این بیچارهها، دهقانهای بیچارهای که از اطراف آمدند توی این زاغهها و توی این چادرها و توی این کثافتکاریها، بیچارهها دارند زندگی میکنند با عائله در زمستان سخت. اینها خیانت به یک ملت نیست؟! خیانت کردی! وقتی خیانت کردی دیگر سلطان نیستی. سلطان اگر خائن باشد سلطان نیست.
پس، این اتخاذ او تخت و تاج را امروز، قرار دادن نخست وزیر را امروز، امر به فتحِ- نمیدانم- مجلس و بستن مجلس- همه اینها- چیزهایی بر خلاف قانون اساسی است و این فریاد ملت که میگویند که شاه را نمیخواهیم، موافق قانون اساسی است. این شعار بر خلاف قانون اساسی؟! نخیر، شعار بر وفقِ قانون اساسی است! شعار شما، شمای نخست وزیر که میگویید «اعلیحضرت همایونی»! این شعارْ خلاف قانون اساسی است. ایشان «اعلیحضرت» نیستند، ایشان سلطان مملکت نیستند. این یکی از مسائلی است که اینها [دائماً] گفتند و دنبال کردند و اینها. یکی از مسائل هم قضیه این است که اگر ما نباشیم ثبات منطقه از بین میرود! این هم باید بعد ببینیم که چه میشود. اگر ایشان نباشد چه ثباتی از بین میرود و حالا چه ثباتی ما داریم. ان شاء اللَّه خداوند همهتان را توفیق بدهد، موفق باشید. شما هم خدمت کنید به این نهضتی که [در] ایران هست، هر جور خدمتی میتوانید بکنید. در داخل هستید خدمتهای داخلی، در خارج هستید خدمتهایی که در خارج امکان دارد مثل تبلیغات، مثل مصاحبه با مطبوعات، نوشتن مقاله در مطبوعات. اینها بد معرفی کردند ایران را و اهالی ایران را. شما موظفید، همه ما موظفیم به اینکه مسائل را برای اینجا هم روشن کنیم.» (صحیفه امام، ج5، ص: 60 ـ 68)
ـ گفتگو با راسل کر درباره اوضاع ایران، رابطه با انگلیس و مفهوم آزادی (1357)
«مخاطب: راسل کر (نماینده پارلمان انگلیس- مجلس عوام- و عضو حزب کارگر)[6]
[راسل کر: در امریکا و انگلیس تبلیغات زیادی میشود که اگر خمینی در ایران پیروز شود، مملکت را پانصد سال به عقب خواهد برد. میگویند حرکت شما ارتجاعی و قدیمی است؛ برنامه ضد مدرن کردن ایران توسط شاه است. به نظر ما مهم است که جنبههای مترقی جنبش اسلامی معرفی شود. من فرصت و امکان برای این معرفی را دارم؛ و آن را برای کمک به آینده ایران انجام میدهم.]
امام: اینها که شنیدهاید در مطبوعات، تماماً تبلیغات شاه است. مبالغ زیادی برای آن خرج شده است، برای حفظ شاه. خوب شما ملاحظه کنید، فریاد مردم چیست؟ مردم ارتجاعی هستند؟ آیا فریاد استقلال طلبی و آزادیخواهی، ارتجاعی است، یا ادعای شاه؟
حکومت اسلامی مساوی است با پیشگرایی و تمدن و ترقی؛ نه مخالف برای آن است. زیر سلطه شاه، مملکت رو به تنزل و ارتجاع است. جوانهای ما، و فرهنگ ما را عقب نگه داشته است و نمیگذارد تحصیلات را تمام کنند؛ دانشگاههای ما ارتجاعی و وابسته هستند؛ نظام حاکم وابسته است به غیر؛ و وابستگی ارتجاع است. اقتصاد ما شکست خورده، به غیر وابسته است، ارتجاعی است. ما صنعت نداریم؛ مونتاژ است؛ نه رو به ترقی. ملت مستقل، مملکت مستقل، اقتصاد مستقل را ما میخواهیم، اما شاه مانع است. ما و ملت علیه شاه قیام کرده است؛ برای آنکه او مملکت را ارتجاعی کرده است؛ نه ما. ما ارتجاعی هستیم؟ شاه مرتجع است. الحال احکام قرون وسطایی را در مملکت ما اجرا میکنند.
[راسل کر: وضع حقوق بشر در آینده ایران چگونه خواهد بود؟ برای ساواک چه فکری کردهاید؟]
امام: ساواک، خیر؛ لازم نیست. فشار نخواهد بود. ساواک جز ظلم و تعدی و فشار بر ملت نداشته؛ در حکومت اسلامی نخواهد بود. حکومت اسلامی مبنی بر حقوق بشر و ملاحظه آن است. هیچ سازمانی و حکومتی به اندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نکرده است. آزادی و دموکراسی به تمام معنا در حکومت اسلامی است. شخص اول حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است در امور.
[راسل کر: دشمنان شما ادعا میکنند، که حقوق زنان در حکومت اسلامی از بین میرود، حقوق کنونی که زنان در زمان شاه به دست آوردهاند در آینده از بین میرود. من خودم البته باور ندارم؛ شما چه نظری دارید؟]
امام: زنها در حکومت اسلامی آزادند؛ حقوق آنها مثل حقوق مردها. اسلام زن را از قید اسارت مردها بیرون آورد و آنها را همردیف مردها قرار داده است. تبلیغاتی که علیه ما میشود برای انحراف مردم است. اسلام همه حقوق و امور بشر را تضمین کرده است. الآن از فشار حکومت در ایران، آزادی نه برای مرد است و نه برای زن؛ در اسلام برای همه هست.
[راسل کر: آزادی شیعه چه مفهومی دارد؟ یکی از آیت اللَّهها در قم- برادر شما- به یکی از اعضای گروه ما در مورد ارزشهای آزاد انسان، یک جواب بسیار روحانی داد؛ خیلی جذاب]
امام: یکی از مبانی اختصاصی شیعه، مبارزه با ظلم و دولتهای ظالم است. دیکتاتوری از اول پیدایش و بروز آن، شیعه علیه آن زور و ستم مبارزه کردهاند، کشته دادند، فداکاری کردند. و مذهب شیعه با خون خود آزادی بشر را تضمین کرده است. در سایر مذاهب، مذهبی مثل شیعه نیست که قیام علیه باطل بنماید، این از خصوصیت بارز شیعه است.
[راسل کر: آیا راه حل دیگری جز شاه میبینید؟]
امام: هیچ امیدی نیست؛ و لو با اصلاح شاه. نه ملت و نه اسلام اجازه نمیدهد. جرایم رژیم شاه خیلی است.
[راسل کر: ماهیت رابطه شما با جبهه ملی چیست؟ اخیراً شما با آنها ملاقات داشتهاید؟]
امام: ما با جبهه، هیچ رابطهای نداریم. فقط سنجابی آمد و ما مسائل خودمان را به ایشان- نه به عنوان جبهه- گفتیم و ایشان هم پذیرفتند.
[راسل کر: تعجب میکنم؛ آنها در اکثر موارد شما را رهبر میدانند؛ رهبر مذهبی و سیاسی. چرا این قدر فاصله وجود دارد؟]
امام: قضیه فاصله نیست. مرا ملت به رهبری پذیرفته است؛ من رهبر جبهه نیستم؛ رهبر مذهبی- که مبنای مذهب بر سیاست است. ایرانیها پذیرفتهاند؛ و لذا آنها به شما پیش خود گفتهاند.
[راسل کر: رُل شما دوگانه است. رهبر شیعه و رهبر سیاسی؛ مبارزه علیه شاه و فاشیستها و نظامیها. اما باید شما در میان همه طبقات دوستانی داشته باشید؛ دارای مناطق نفوذ هستید. اینها اشخاص مهمی هستند؛ باید به آنها قدرت داد. چرا نباید روابط نزدیکتری داشته باشید، با سنجابی و فروهر، که همه در یک جهت با شما حرکت میکنند]
امام: با تمامی اهالی ایران روابط مساوی داریم. برای هیچ رهبر سیاسی و مذهبی، اتصال به یک جبهه خاص درست نیست. با تمام ملت، رابطه را برقرار میسازیم. رابطه خاص، مخالف مصالح است.
[راسل کر: شما به دوستان سیاسی خوبی احتیاج دارید، و در یک جنگ بسیار سختی به این گونه افراد احتیاج دارید]
امام: البته ما به همه افراد سیاسی احتیاج داریم، نیاز داریم. با یک گروه خاصی رابطه نداریم. همه ایران یکدست است، و همه با هم میخواهند انجام بدهند، و چون امت میخواهد، همه داخل آن هستند و با همراهی همه پیش میروند.
[راسل کر: برنامه آینده برای مملکت چیست؟ آیا یک برنامه سوسیالیستی است؟]
امام: خیر؛ نه رنگ سوسیالیستی و نه کمونیستی؛ برنامه مستقل مبنی بر عدالت، دموکراسی و قانون اساسی؛ آن هم قانون اساسی خاص خودش ...
[راسل کر: سوسیالیسم به معنای ما مکتب عمومی است]
امام: قوانین اسلام- اگر عملی شود- حاصل آن عدالت اجتماعی است، بدون آنکه
مفاسد سایر سیستمها را داشته باشد.
[راسل کر: درباره دولت انگلیس چه نظری دارید؟]
امام: نظریات ما، بدبختیهای شرق عمدتاً- و ایران خصوصاً- از این سه دولت امریکا، انگلیس و شوروی است؛ و اینها هستند که رضا خان و محمد رضا را بر ما مسلط کردند؛ و ما میخواهیم از زیر سلطه آنها بیرون بیاییم. ملت قیام کرده است برای خروج از سلطه. چیزی را که یک ملت خواست، عملی خواهد کرد.
[راسل کر: ارتباط شما با آفریقای جنوبی و نفت ایران در دنیای سوم چگونه خواهد بود؟]
امام: علی رغم سیاستهای گذشته در رژیم شاه.
[راسل کر: اگر پیروز بشوید روابط شما با انگلیس چگونه خواهد بود؟]
امام: ما جنگی با ملت انگلیس نداشته و نداریم. این دولتها متعدی هستند. اگر با حُسن نیت و احترام با ما رفتار کنند، ما هم همین قسم با آنها رفتار خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج5، ص: 69 ـ 72)
ـ نامه به آقای میرزا محمد ثقفی؛ خانوادگی (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
به عرض عالی میرساند[7]، مرقوم مبارک مبنی بر تسلیت به این جانب واصل و موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت حضرت عالی را از خداوند متعال خواستارم. از جناب آقای حاج میرزا حسن[8] غالباً مستفسر[9] سلامت وجود مبارک بودهام. از خداوند تعالی بهبودی کامل حضرت عالی را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 12 محرّم 401
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 374)
ـ نامه به نوجوان یازده ساله؛ تشکر از کمک او به جبهه ها (1361)
«بسمه تعالی
فرزند عزیزم، وجهی را که فرستاده بودید برای جبههها واصل شد. خیلی از روحیه شما عزیز خوشحال شدم. ولی من خواهش میکنم این وجه را خودتان صرف کنید. من به جای شما خدمت به جبهه ان شاء اللَّه میکنم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 103)
ـ پیام به بسیجیان؛ تجلیل از خدمات بسیجیان کشور (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
با تشکر و تقدیر از اقدامات خداپسندانه بسیج مستضعفین در راه هدف مقدس اسلام و استقلال کشور و آزادی ملت دربند و با تشکر از کوششهای آنان در کوتاه کردن دست چپاولگران، امید است با تحصیل اخلاص در همه امور، چه تعلیم و تعلم و تقویت فرهنگ اسلامی و آموزش کافی فنون مختلف نظامی، و چه در راه بسیج تودههای مظلوم و مستضعف جهان بر ضد استکبار جهانخوار تا قطع طمع آنان نه تنها از کشورهای اسلامی که از همه ممالک تحت ستم جهان و چه در راه تقویت هر چه بیشتر بسیج برای حراست از اسلام بزرگ و ایران عزیز و با صبر و شکیبایی در این مقاصد بزرگ، این خدمت گرانقدر را رنگ الهی داده و از عبادات بزرگ قرار دهند. از خداوند تعالی توفیق شما عزیزان را در این مقصد بزرگ خواستارم. خدا پشت و پناهتان باد.
به تاریخ 30 آبان ماه 1363
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 105)
ـ نامه به آقای خامنه ای؛ موافقت با کمکهای نقدی به ستاد مجروحان جنگ (1363)
[آقای خامنهای: «ستاد کمک و پشتیبانی مجروحین و مصدومین احتیاج به کمک دارد. آیا از پولهای مردم که در رابطه با جبهه به من دادهاند میتوانم به آنها کمک کنم؟» انصاری[10]]
[پاسخ امام:]
اینها مربوط به جنگ و جبهه است و میتوانید.
[پس از سلام با عرض معذرت، آقای هاشمی زنگ میزنند چون آقای حاج احمد آقا نیستند موضوعی است که جنبه فوتی و ضروری دارد و فردا 30: 11 دقیقه دیر است، اگر اجازه میفرمایید ساعت 30: 7 دقیقه صبح فردا خدمت برسم. انصاری].
[پاسخ امام:].
مانع ندارد.» (صحیفه امام، ج19، ص: 106)
[3] - مجلس دوره پنجم، 9 آبان 1304 ه. ش.
[5] - دولت نظامیِ غلام رضا ازهاری.
[6] - وی یکی از منتقدین سیاستهای شاه در مورد نقض حقوق بشر و شکنجه زندانیان سیاسی بود.
[7] - روی پاکت نامه چنین مرقوم شده است:« خدمت حضرت آیت اللَّه آقای ثقفی- دامت برکاته»
[8] - آقای حسن ثقفی، برادر همسر امام خمینی
[10] - آقای محمد علی انصاری کرمانی. گزارش فوق پیام تلفنی از سوی آقای خامنهای بوده است که توسط آقای انصاری خدمت امام ارائه گردیده است.
.
انتهای پیام /*