امروز با امام: بیستوششم آبان
ـ پاسخ استفتاء درباره اجازه صرف وجوه شرعیه برای خانواده زندانیان سیاسی (1350)
«موضوع: اجازه صرف وجوه شرعیه برای خانواده زندانیان سیاسی
[محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی خمینی- دام جهاده- بعد عرض التحیة و السلام؛ با توجه به فتاوی حضرت آیت اللَّه در رساله شریفه توضیح المسائل در ابواب جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، و با توجه به بیانات آن حضرت در موارد عدیده راجع به وظیفه شرعی و عرفی همگان، از محضر مبارک استفتاء میشود که آیا میتوان از وجوه شرعیه برای کمک به مخارج خانواده زندانیان سیاسی استفاده کرد یا خیر؟ و در صورت اجازه، وجوه شرعیه مذکور در کدام صنف از اصناف قرار خواهند داشت، و حدود این اجازه تا چه میزان است؟ و السلام علیکم و علی عباد اللَّه الصالحین.]
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اشخاصی که به حسب وظیفه شرعیه الهیه و برای حفظ اسلام و احکام مقدسه آن و صیانت کشورهای اسلامی از سلطه اجانب- خذلهم اللَّه تعالی- قیام به امر به معروف و نهی از منکر با شرایط مقرره آن نمودهاند و برای آنها در این انجام وظیفه گرفتاری از قبیل حبس یا قتل پیش آمده است و خانواده آنها محتاج به کمک و سرپرستی هستند، مؤمنین از هر طبقه موظفند که با کمال حفظ احترام آنها به کمک و پشتیبانی آنها قیام کنند، و حاضر نشوند به خانواده برادران غیرتمند خود سخت بگذرد. و مجازند تا ثلث از سهم مبارک امام- علیه السلام- را در این مورد صرف کنند.
از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال خائن آنها را خواستار است؛ و توفیق مؤمنین را در خدمت به اسلام و مسلمین مسألت مینماید. إنه ولی النعم.
تاریخ 28 شهر رمضان المبارک 1391
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 399)
ـ مصاحبه با خبرگزاری لیبی درباره ادعاهای شاه (1357)
«سؤال: [نظر شما در مورد ادعاهای شاه مبنی بر اینکه میخواهید کشور را به قطعات گوناگون تقسیم نمایید چیست؟]
جواب: نظر ما این است که شاه دروغ گفته است. ما اگر نظر نداشته باشیم که تمام اقطار اسلام یکی بشود، این چنین نظری نداریم که ایران از هم جدا بشود اینها تبلیغاتی است که شاه میکند و واقعیت ندارد.
[موضع شما در مورد کشورهایی که از شاه حمایت نموده و از کشتار فرزندان مردم مسلمان ایران چشم میپوشند چیست؟]
- ما آنان را محکوم میکنیم و در موقع خودش، اگر اصرار بر این امر داشته باشند، [در روابط خود با آنان] تجدید نظر خواهیم کرد.
[به هنگام اعلان شما برای شروع مبارزه مسلحانه بر ضد حکومت پهلوی، آیا از جانب کشورها و خَلقهای عربی و اسلامی مترقی، انتظار کمک دارید؟]
- چنانچه موقع آن رسید، البته مسلمین همه باید به هم کمک کنند.
[به ایرانی اسلامی و پیشرو، در میان خاورمیانه و مشکلات کنونی آن و اوضاع جهانی چگونه مینگرید؟]
- ملت ما مسلماً مشکلات را رفع میکند و ما نسبت به همه مشکلات مسلط خواهیم شد.
ان شاء اللَّه. و نسبت به سایر دوَل هم با احترام متقابل عمل میکنیم.
[موافقتنامههای «کمپ دیوید» و تنازل سادات در مورد «بیت المقدس» را چگونه ارزیابی میفرمایید؟]
- من جداً او را محکوم میکنم.
[آیا توقع آن را دارید که در جهان اسلام بر ضد رژیمهای ارتجاعی که برای محافظت منافع استعمار عمل میکنند، یک انقلاب اسلامی مترقی به وجود آید؟]
- ما امیدواریم این طور بشود و همه مسلمین بر ضد استعمار قیام کنند و دولتهایی هم که خیانت به ملت میکنند بر ضد آنها هم قیام کنند.» (صحیفه امام، ج5، ص: 1 ـ 2)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره نظام سلطنتی و مطرود بودن آن (1357)
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
دنباله آن دو اصلی که از آن سه اصلْ ما و ملت ایران پیشنهاد دارند که اصل اولش اینکه این سلسله پهلوی سلطنتشان قانونی نیست و باید بروند؛ و اصل دوم اینکه اصل سلطنت و رژیم سلطنتی یک امر باطلی است و باید برچیده بشود و همین مادهای که در قانون اساسی هست، ما باز یک توجهی به آن بکنیم؛ این مادهای که مستند سلطنت محمد رضا شاه [است]، ایشان استناد به آن میکند که در قانون اساسی است که سلطنت موهبتی است الهی که ملت به شخص سلطان آن را اعطا میکند. ملت یک جمعیتی هستند که بالفعل و در حال حاضر این جمعیت در این مملکت ساکن هستند و از اهالی این مملکت هستند، و یک وحدت عقیدهای یا وحدت جهات دیگر دارند؛ اینکه ملت است، این طبقه موجودْ ملت هستند یا اینکه طبقاتی که الآن دیگر نیستند، آنها هم الآن ملت ایران هستند؟ آنها ملت «بودند» یا ملت «هستند»؟ خوب، شکی نیست در اینکه آنهایی که نیامدند حالا، مثلًا پانصد سال دیگر، خوب ایران هم باز دارای یک جمعیتی است، ملتی دارد اما آنها الآن ملت ایران هستند یا آنها بعدها که آمدند ملت ایرانند؟ همان طور که مثلًا علمای ایران، حزب مردم ایران، علمای ایران، عبارت از آنهایی هستند که در پانصد سال بعد از این میآیند! اگر گفتند باید یک چیزی به رأی علمایِ- مثلًا- ایران باشد یا به رأی اطبای ایران باشد، آیا آنهایی که بعدها میآیند اطبای ایران هستند یا آنها الآن نیستند تا اسمشان طبیب باشد یا اسمشان عالِم باشد؟ همان طوری که نسبت به اشخاصی که بعدها میآیند معنا ندارد این مطلب، یعنی این قانون منطبق نیست که اگر گفتند ملت ایران اعطا میکند یک چیزی را، سلطنت را اعطا میکند، عبارت از آن ملتی که بعدها وجود پیدا میکنند نیست؛ هر ملت آن وقت ملت است که موجود است بالفعل. اینهایی که الآن موجودند بالفعل، اینها، اطبای ایران- طبیبهایشان اطبای ایران هستند، علمایشان علمای ایران هستند- عرض بکنم که- مهندسینشان مهندسین ایران هستند، طوایفشان، طایفه مثلًا کردشان، طایفه ایران است و اما آنهایی که در پانصد سال بعد وجود پیدا میکنند، الآن نه از علمای ایران هستند و نه از مهندسین ایران هستند و نه از اطبای ایران هستند و نه ملت ایران. آنهایی که پانصد سال پیش از این موجود بودهاند و حالا موجود نیستند، اینها علمای ایران یکوقتی بودهاند اما حالا دیگر نیستند؛ تمام شد. مهندسهایشان مهندسین ایران «بودهاند»، نه مهندس ایران «هستند». در قانون- آن طوری که حالا اینها به آن تشبث کردند- این است که سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت ایران به شخص سلطان میدهند. خوب روی این میزان باید همین ملتی که الآن ملت است، این سلطنت را بدهند. آنهایی که فرض کنید در پانصد سال پیش از این [نظر] دادند، ما فرض میکنیم پانصد سال پیش از این آنها به علم غیب میدانستند که محمد رضا خان در سَنه کذا میآید در ایران! و آنها روی آن علمی که داشتند در آن وقت گفتند که سلطنت مال آن محمد رضا خانی که بعد از پانصد سال میآید! آنها ملت ایران نبودند؛ ملت ایران در زمان خودشان بودند. الآن باید ملت ایران اعطا کند یک چیزی را به او. الآن ملت ایران عبارت از اینهاست که موجود هستند؛ اینها ملت ایرانند. اگر این ملت ایران به حَسَب این قانون اساسی- که مورد تمسک ایشان است- اگر این ملت ایران الآن به ایشان رأی دادند و گفتند شما سلطان باشید، به حَسَب این ماده قانون اساسی ایشان میشوند سلطان. این ملتی که الآن هستند که رأی ندادند به ایشان. کدام یک از این ملت رأی داده به ایشان؟ حالا ما اینکه ایشان رأیشان را پس گرفتند نمیگوییم، برای اینکه مردم میگویند «نه»، حالا ما قبل از اینکه آن مطلب را بگوییم میگوییم که شما میگویید که قانون اساسی میگوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت به شخص سلطان میدهد، ملت باید به شخص سلطان، یعنی آن وقتی که به سلطان میخواهند بدهند، باید اسمش ملت باشد که بدهد؛ آنهایی که پانصد سال پیش از این به جد اعلایِ- مثلًا- یک سلطانی رأی دادند، نسبت به آن سلطانی که رأی دادند ملت ایران بودند؛ و رأی دادند بر یک مصداقی که، شخصی که عبارت از آن سلطان بوده است. بسیار خوب، به حَسَب قانون اساسی آنهایی که در آن وقت رأی داده بودند به ایشان، به آن آدم، او شد سلطان؛ اما نسبت به آن اشخاصی که در آن وقت بودند، نسبت به این آدمی که حالاست که رأی ندادند. بر فرض اینکه رأی داده بودند، حالا ملت ایران نیستند. رأیی داده بودند، خودشان پوسیدند و رأیهایشان هم پوسید، تمام شد رفت سراغ کارش. نه خودشان الآن هستند نه رأیی آنها دارند. الآن میتواند کسی بگوید که آرای اشخاصی که در پانصد سال پیش از این است آرایشان عبارت از این است حالا؟ خوب رأی ندارند حالا؛ همه فوت شدند؛ خدا رحمتشان کند!
به حَسَب قانون اساسی ملت رأی به ایشان ندادند، برای اینکه ملت اجتماع بر این معنا- همهمان میدانیم که- نکردند که یک رأیی بدهند به ایشان. ما فرض میکنیم که آنها رأی داده باشند؛ یعنی آن طبقه جلویی که زمان رضا خان بودند، آن طبقهای که زمان رضا خان بود، الآن از آنها نیست الّا چهار تا، پنج تا، ده تا، صدتا پیرمرد که اینها ملت ایران نیستند. الآن ملت ایران را این طبقهای که الآن موجودند تشکیل کردهاند. خوب، ما از این طبقهای که موجودند- که اینها ملت هستند، آنها دیگر حالا ملت ایران نیستند، یعنی آنهایی که رفتند و فوت شدند ملت ایران نیستند، پدران ما ملت ایران نیستند، ملت ایران الآن ماها هستیم که موجود هستیم- ماهایی که موجود هستیم، شما در تمام ایران بگردید ببینید که کی رأی داده است به ایشان تا اینکه این ماده قانون منطبق باشد که عبارت است از اینکه سلطنت موهبتی است الهی که ملت اعطا میکند به شخص سلطان. پس بنا بر این، این قانون منطبق بر ایشان نیست.
باز اشکال دیگر است و آن این است که در قانون دارد که- در همین قانون- که اعطا میکند، سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت اعطا میکند به شخص سلطان؛ در پنجاه سال پیش از این شخص سلطانی که میخواست اعطا کند ملت به او عبارت از پدرِ- فرض کنید اگر صحت داشت، صحت که ندارد، حالا اگر صحت داشت- به پدر ایشان [که] یک شخصی آن وقت بوده. آنهایی که رأی دادند بعداً گفتند «و سلسله ایشان»! سلسله ایشان «شخص» نیست، یک عنوانی است. «شخص» عبارت از این است. عالِم شخص نیست، این آقا شخص است. قانون میگوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت میدهند به «شخص» سلطان. اینکه سابق آنها- فرض میکنیم حالا این اشکال نبوده که ملت نیستند آنها، خوب میگوییم- ملت بوده اما قانون میگوید که باید اعطا کنند به شخص؛ یعنی این آدمِ یک ذرع و نیمیِ دارای کذا و دارای وصفِ کذا و اسمش محمد رضا خان و دارای همچو اخلاق کریمهای که همه مردم را میکشد! [خنده حضار] و اینها، این شخصِ موجود در خارج، این «یک سر و دو گوش» که موجود است در خارج. در اول سلطنت رضا شاه- که آن هم همه جهاتش را گفتم که همهاش باطل اندر باطل اندر باطل است- آنهایی که رأی دادند نسبت به شخص رضا شاه، بسیار خوب به شخص رضا شاه اینها این موهبت الهی را- نعوذ باللَّه- دادند [خنده حضار] اما نسبت به ایشان که دیگر ندادند؛ به شخص ندادند. بعد گفتند «سلسله پهلوی» و اولاد او! اولاد او «شخص» نیست؛ یک کلی است. این خلاف قانون است. قانون میگوید باید به شخص او بدهند؛ ندادند به شخص او.
اینها همهروی فرض این است که- یک فرضهای باطلی است که ما میکنیم- که خیر در زمان رضا خان، در آن وقتی که کودتا کرد و آمد و تهران را گرفت و آن کارها و رسواییها را کرد، مردم ایران رأی داده باشند به رضا شاه! مردم ایران اطلاعی از این مسائل اصلًا نداشت. کار نداشتند به اینکه ... اصلًا مخالف بودند ذاتاً با رضا خان؛ منتها سرنیزه بود. همان طوری که الآن حکومت نظامی یک حکومت ... سرنیزهای است. سرنیزه بود و با سرنیزه آمدند و مجلس درست کردند. یک عدهای را آوردند در مجلس بدون اینکه اصلًا ملت اطلاعی از این مطلب داشته باشد، رضایتی به این مطلب داشته باشد. همه آن بابْ بابِ سرنیزه بود. با سرنیزه مجلس درست کردند، با سرنیزه حکم کردند که باید خلع کنید قاجاریه را، با سرنیزه گفتند باید نصب کنید رضا شاه را. قضیه همهاش سرنیزهای بود. هیچ وقت قضیهای نبود که ملت ... روی این ماده قانونی تا کنون عمل نشده. یعنی از اولی که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا، شما رجوع کنید به تاریخ از اولی که دنیا- 2500 سال است که اینها میگویند، بگویید صد هزار سال- از اولی که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا یک دسته دزدی بودند که میآمدند به زور یک مملکتی را میگرفتند و بعدش هم حکمفرمایی میکردند. مردم رأی میدادند به اینها یا آنها کاری به مردم داشتند؟! قبل از مشروطه که این حرف و این قانون هم نبوده؛ هر که گرفت هر جا را، گرفت! بسیار خوب، هر دزدی اول دزد بود، بعد که آمد گرفت و مملکت را فتح کرد، آن وقت شد «اعلیحضرت»! [خنده حضار]
زمانی که مشروطه بوده، تا حالا هم همچو چیزی تا حالا نشده؛ از اول مشروطه که زمان مظفر الدین شاه بوده تا الآن که زمان شماها هست، این چند نفر از سلاطینی که آمدند- که بعد از مظفر الدین شاه یک چند وقتی هم محمد علی میرزا بود و یک مدتی هم احمد شاه بود و بعد هم رضا شاه، شاه شد و بعد این شد- از آن وقت تا حالا به این ماده قانون هیچ عمل نشده: اینکه موهبتی است الهی که ملت اعطا میکنند به شخص سلطان. ایشان بیایند یک شاهدی بیاورند که یک ملتی، یک دِهی [که] ایشان [را تأیید] بکنند، یک دِه را اگر ایشان درست کردند که- اما آزاد بگذارند مردم را، نه اینکه خوب ممکن است که همه مردم را با سرنیزه وادار کنید که رأی بدهند، نخیر اینها آزاد بگذارند مردم را یعنی سرنیزه را بگذارند کنار و بیایند مثل یک آدم عادی در میدان و بگویند که آقا به کی رأی میدهید؛ اگر یک دِه به ایشان رأی داد ما تصدیق میکنیم که ایشان سلطان السلاطین است. اما نیست همچو چیزی. نه رأی دادهاند تا حالا نه به این ماده از قانون تا کنون عمل شده است؛ نه در زمان سابق نه در زمان سلطنت ایشان به این ماده قانون عمل نشده. بر فرض اینکه این اشکالاتی که ما راجع به این ماده داریم اینها همچو غَمْضِ عَیْن کنیم، لکن عمل نشده به این ماده. ماده یک ماده معطلی است مثل خیلی از مواد قانون اساسی که معطّل است، از اول عمل نشده تا حالا به آن.
خوب، روی این زمینه که سلطنت این آقا قانونی نیست، اولًا یاغی است؛ کسی که سلطنتش قانونی نیست و آمده به زور دارد سلطنت میکند- به حَسَب قانون اساسی- ایشان یاغی است. ایشان باید محاکمه بشود که چرا آمدی؟ چرا ادعای سلطنت تو داری میکنی؟ چرا، چرا تاجگذاری کردی؟ چرا مردم را چه کردی؟ چرا مالیات گرفتی؟ چرا حقوق سلطنت گرفتی؟ همهاش چرا، همهاش چرا. ایشان هم جواب ندارد بدهد. و مهم این است که کلیه قراردادهایی که از زمان مشروطه تا حالا شده کلیه قراردادها باطل است- به حَسَب قانون اساسی. برای اینکه قانون اساسی میگوید که باید مجلس باشد به آرای مردم، و سلطان وقت که قسم خورده است برای مردم و وفاداری و کذا و کذا، این هم امر بکند به اینکه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخاباتْ آنها رأی به- مثلًا- هر چه دادند، با قواعد دیگری که هست از قانون اساسی و متمم قانون اساسی، آن وقت قانونیت پیدا میکند. این قراردادهایی که در زمان مشروطیت، چه زمان مظفر الدین شاه و چه زمان احمد شاه و چه زمان این دوتای دیگر، تمام این قراردادها که شده است، نه سلطانش سلطان قانونی بوده- به حَسَب قانون اساسی- نه مجلسْ مجلس قانونی بوده. اما سلطانْ قانونی نبوده است که عرض کردم که مردم رأی هیچ وقت ندادند بر سلطنت ایشان. ایشان باید خودش هم قبول داشته باشد. منتها اینها میگویند که اصلًا ملت زاییده که شده است، هر بچهای که آمده است، او سلطنت را میل دارد! دوست دارد! الآن هم که مردم دارند فریاد میزنند که «مرده باد شاه»، باز اگر از ایشان بپرسی، میگویند مردم شاه دوست هستند! [خنده حضار] این علامت شاه دوستیشان است! بنا بر این، خوب، سلطنتْ سلطنت قانونی است!
و میآییم سراغ مجلس. مجلس هم تا آن اندازهای که ما اطلاع داریم، به آرای مردم نبوده [که] مردم بیایند رأی بدهند یک چیزی را در زمان رضا شاه، در زمان محمد رضا شاه. اینها جزء واضحات است. هر کس یادش است. خوب، شما همهتان این مجلس را یادتان است. تا حالا، شما که اطلاع دارید، عقیدهتان این است که در تهران، در اصفهان، در یزد، در کرمان، در هر جا، خود مردم جمع شدند و یک وکیل درست کردند؟! یا اینکه به قول خود شاه لیستش را از- سفارتخانهها ... خود ایشان گفتند- لیست را از سفارتخانهها میآوردند و میدادند میگفتند اینها باید وکیل بشوند! مردم چکارهاند؛ اینها باید بشوند! دولت چکاره است، شاه چه کاره است؛ آنکه باید تعیین کند سرنوشت ما را سفارت امریکاست و سفارت انگلستان است و سفارت شوروی است و اینها! و تا حالا هم همین کارها را کردهاند. لیست این وکلا را آنها تعیین کردند و آنهایی که دوستان آنها و یا [به] تعبیر دیگر نوکرهای خودشان بوده، آنها را تعیین کردند که اینها باشند تا رأی بدهند به هر چیزی که آنها دلشان میخواهد! بنا بر این آن قدری که ماها یادمان است در زمان این دوتا- عرض میکنم که- دیکتاتور، در زمان اینها، ابداً یک مجلس قانونی، یک مجلس ملی که ملت رأی داده باشند به آنها، ابداً همچو چیزی نبوده. ما فرض میکنیم حالا چهار تا وکیل هم ملت به او رأی داده، اما سایرین رأی ندادند. چهار تا وکیل هم مثلًا فرض کنید تهران یک قدری چیزهایی بوده است- ملاحظاتی بوده فلان، به چهار نفر وکیل هم رأی داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس مثلًا رأی دادهاند مردم به او، اما مجلس وقتی قانونی است که همه اهالی مجلس که میآیند، به حَسَب قانون توی مجلس آمده باشند، رأیشان دخالت دارد در مطالب اکثریتی که حاصل میشده در مجالس که به آن اکثریت یک شرکتی را، یک قراردادی را، یک بساطی را درست میکردند، این اکثریت اگر چهار تایشان هم فرض بکنیم که ملی بودند و ملت تعیین کردند لکن باقیشان نبوده. این را هیچ کس نمیتواند ادعا بکند که در زمان سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه این مجلس یک مجلسی بوده است ملی، و مردم آن را، اینها را تعیین کردند. هیچ کس نمیتواند یک همچو ادعایی بکند که مردم تعیین کردند. اگر کسی هم ادعا بکند در یک دوره، دو دوره، مردم به مدرس رأی میدادند، بله به مدرس رأی دادند، بعضی هم اشخاص دیگر هم نظیر او را رأی دادند اما یکی، دوتا، چهار تا وکیل که کار را درست نمیکند. باید تمام این وکلا ملی باشند؛ یعنی ملت تعیین کرده باشد تا اینکه وقتی یک مجلسی تشکیل بشود، یک مجلسِ قانونی باشد؛ تا اینکه وقتی رأی دادند، اکثریت رأی داد به حَسَب قانون، اکثریت رأیش مثلًا صحیح باشد، درست باشد؛ باید قانونی باشد؛ لکن اینها که نبوده در کار.
تمام قراردادهایی که در زمان مشروطه شده است و این قراردادهایی که در زمان رضا خان شده، این قراردادهایی که در زمان محمد رضا خان شده است، تمام این قراردادها بر خلاف قانون اساسی است، به خلاف میل این ملت است. این ملت مخالف با همه اینهاست. یکی از آن هم قانونی نیست. بنا بر این تمام این قراردادها- با هر که قرارداد کرده باشند- خیر، فرض کنید یک قرارداد مفیدی برای ملت هم باشد، قانونی نیست. بله، اگر چنانچه یک حکومت ملی اسلامی تشکیل شد و این قراردادها را مطالعه کردند و دیدند یک قراردادی مفید به حال ملت است- اگر توی آن باشد، نمیدانم هست یا نه- اگر دیدند یک قراردادی مفید به حال ملت است، خوب آنها هم امضا میکنند، آنها هم قبول میکنند؛ یعنی قبول میکنند که از حالا قرارداد میشود؛ قبلًا باز باطل بوده، از حالا قرارداد میشود؛ یعنی این دولتی که قانونی است وقتی که قراردادی را قبول کرد، قانوناً صحیح میشود این؛ اما نه اینکه عطف به جلو هم بکنند! جلو هم، بماسبقش را هم درست بکنند. نه، آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اینهایی که پشتیبانی دارند میکنند از محمد رضا خان، این دولتهایی که پشتیبانی میکنند، اصرار بر پشتیبانیشان بکنند، همه قراردادشان، قراردادهایشان و لو اینکه مفید برای ملت باشد لغو خواهد شد. باید تجدید نظر در این مسائل بکنند.
ملت ایران زیر بار این زورها نخواهد رفت. بله، ممکن است که بریزند، همین طور که حالا الواط را دارند میریزند به شهرها و مردم را کتک میزنند و یا کولیها را یا- عرض میکنم- ارتشیها را به صورت دیگری در میآورند و میریزند مردم را کتک میزنند و اینها، ممکن است که یکوقتی هم فرض کنید که دولت شوروی و دولت امریکا بریزد جمعیتشان اینها، ولی شعر است اینها! حالا دیگر این حرفها نخواهد شد. ممکن است، اما شعر است! الآن نمیشود روی موازینی که دنیا دارد. دنیا [ی] امروز غیر دنیای دیروز است. این طور نیست که هر که هر کاری، هر که هر چه زوری دارد، آن زور را باید اعمال بکند؛ این طور نیست. باید روی موازین باشد. و یک ملتی همه ایستادهاند و میگویند که ما میخواهیم مستقل باشیم؛ یعنی ما میخواهیم که امریکا دخالت نداشته باشد در مملکتمان، شوروی هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، یک مملکتی باشد مال خود ما.
حالا ما اعلام میکنیم که اگر چنانچه این دوَل به اصرار خودشان باقی باشند در پشتیبانی کردن از محمد رضا خان، دولتی اگر تشکیل شد، ملت ایران امر میکند به اینکه تمام این قراردادهایی که کردید و لو به نفع ما هم باشد نمیخواهیم. اگر امریکا زیاد اصرار در این باب بکند، دیگر با او قراردادی بسته نخواهد شد. از حالا باید مقام خودش را، موضع خودش را احراز کند؛ درست کند. هر کدام از این چیزها، رئیس جمهورها و این دولتها، از حالا باید حسابشان را درست کنند با مملکت ایران. و میزان این است که پشتیبانی از این آدمی که این مردم را، پنجاه سال خانوادهاش مردم را اختناق کردهاند و الآن در این چند سال و در این یک سال آخر این همه کشتار کردند و 15 خرداد آن قدر کشتار کرده، یک نفر آدم و دشمن مردم است و مردم دشمن او هستند، اگر چنانچه اینها پشتیبانی از این بکنند و اصرار به این پشتیبانی بکنند، ملت ایران تمام قراردادهایی که اینها دارند لغو میکند و بعد از این هم با اینها قرارداد نمیبندد. نه نفتی [خنده حضار] هست و نه چیزی. زهر مار هم به آنها نمیدهیم! [خنده حضار] و اگر چنانچه نه، پشتیبانی نکنند و مثل آدم زندگی کنند، موضعشان را حالا با ایران معیّن کنند، نفت را ما نمیخواهیم بخوریم، میفروشیم نفت را! اما میفروشیم و از آنها پول میگیریم برای ملت؛ نه میفروشیم و برایشان اسلحه میگیریم که به نفع خود آنها باشد.
همین دیروز، چند روز پیش از این که آقای کارتر صحبت کردند، جزء حرفهایی که زدند این بوده است که الآن مملکت ایران هجده میلیارد دلار از ما، هجده میلیارد دلار از ما اسلحه خریده! و یک مملکت قویای ایجاد کرده است که این اسباب این میشود که برای ما یک منافعی دارد! کمونیستها را نمیگذارد چه بشود! مسلمانهای چپگرا را نمیگذارد چه بشود! ژاندارمی، ژاندارم خلیج هست برای ما، و ما این برایمان خیلی ارزش دارد! ملت ایران روی همین حرفها دارد میگوید ما این را نمیخواهیم که هجده میلیارد از شما [اسلحه] خریده و نفت ما را داده برای اینکه ژاندارمِ شما باشد، پاسدار شما باشد. ملت ایران برای همین جهت است که دارد جوان میدهد، دارد مال میدهد، دارد همه چیز میدهد تا اینکه نباشد یک آدمی که این طور خیانتکار به ملت است. و همین مطلب را ایشان یکی از مناقب ایشان حساب میکند که هجده میلیارد دلار این [سلاح] خریده است، اسلحه خریده و مملکت را یک قدرتی به آن داده که در مقابل کمونیست که دشمن ماست، در مقابل چپگراها از مسلمین که دشمن ما هستند، و حافظ منافع ما در خلیج است! و از این حرفها میزند.
همین حرفهایی که ملت ایران به واسطه همین حرفها دادش بلند شده است که آقا ما نمیخواهیم بسته به غیر باشیم، ما نمیخواهیم همه منافع مملکت ما به شما داده بشود؛ ما میخواهیم منافع مملکتمان صرف این فقرا و بیچارهها بشود، صرف اینهایی که آب ندارند بخورند و هیچ چیز ندارند. مناطقی در ایران هیچ چیز ندارند. شما خیال [نکنید] اینها میآیند بعضیها نشان میدهند. آن وقت بنا بر این بود [که] یکوقتی میخواست مثلًا شاه عبور کند از یک جایی با یک نفر رئیسِ کذا، مردم را الزام میکردند به اینکه باید سر جاده همه کت و شلوار خوب از جایی پیدا بکنید بپوشید بایستید اینجا، اینها ببینند که خیال کنند همه مملکت ما دارای لباس فاخر و یک چیزی! بیچارهها گرسنگی اینجا میخوردند لکن آن وقت باید از خارج یک عدهای بیایند با کت و شلوار بایستند آنجا؛ یا خود اینها بروند لباس نو از یک جایی تهیه کنند بایستند آنجا و «زنده باد» بگویند تا اینکه آن آدمی که آمده خیال کند که واقعاً اینها یک مملکت مرفهی هستند! چهار تا خیابان تهران را ملاحظه نکنید! بروید خوزستان را ببینید و اطراف خوزستان که آب همین طور هدر میرود و زمین همین طور هدر میرود و مردم همین طور گرسنگی میخورند. بروید آنجاها را ببینید که به حَسَب روزنامه اطلاعات- که در چند وقت پیش از این نوشته بود یا کیهان نوشته بود به اینکه- از بیآبی صبح که میشود بچه که چشمش به هم به واسطه تراخم [چسبیده] شده، با بول چشم این را باز میکنند! شما تهران را نگاه نکنید چهار تا خیابان را درست کردند و چه میکنند که به رخ دیگران میکشند که خیر، مرفه و مرفه! مملکت را باید، همه مملکت را باید نگاه کرد. آن دورافتادهها را نگاه کنید. شما در خود تهران این زاغهنشینها را ملاحظه کنید که اینها چه میکنند، چه زندگیای دارند. داد مملکت، ملت ایران که بلند شده برای یک همچو وضعی [است] که الآن پیش آوردند اینها. از آن طرف در بلندگوهایشان و در تبلیغاتشان هی تا رادیو را باز میکردند «اعلیحضرت آریامهر»! شما شاید پیدا نمیکردید که یک جایی که تا باز میکنند «اعلیحضرت» چه کرد، «والا حضرت» چه کرد! از آن طرف آن همه حرفها بود، از این طرف مردم را این طور ضعیف و ذلیل و بیچاره نگه داشته بودند و همه گرسنه، بیچاره. یک عده هم البته مرفه داشتند از باب اینکه از خودشان بود یا اینکه روابطی با خودشان داشت؛ یا خیر فرض کنید یک دسته هم این طور بود.
در هر صورت، الآن مردم دیگر گوش به این حرفها نمیدهند. حکومت را نظامی کنی، همین است که هست. دولت هم نظامی کنی، خوب همین است که هست. نظامی هست الآن دیگر؛ حالا تو تغییرش بده اسمش را دولت بگذار. الآن مدتهاست که ایران با حکومت نظامی دارد میگذراند. چند تا شهرش رسماً نظامی است، بقیهاش هم مِنْ غیرِ رسم نظامی است. خوب، غیر نظامی در کار نیست. مگر تو میتوانی بدون سرنیزه زندگی کنی؟ تو یک روز سرنیزه را بردارند به باد فنا خواهی رفت، نمیتوانی زندگی کنی.
حالا فرض کنید که امریکا نقشهاش هم این باشد که بعد از این یک دولت دیگری در کار بیاورد و شاه را ببرد و یک کودتای نظامی بکند، همین نظامی است و همین بساط و همین کشتار و همین کردار. مردم هم همانند که هستند. دست برنمیدارند مردم. خوب مردم میخواهند از زیر این بار بیرون بیایند. باید فکر بکنند ... باید رها کنند ایران را، باید بروند سراغ کارشان، رها کنند ایران را.
ان شاء اللَّه خداوند همهتان را توفیق بدهد؛ موفق باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج5، ص: 3 ـ 15)
ـ پیام به آقای خوئینی ها و دانشجویان؛ آزادی گروگانهای زن و سیاهپوست (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای موسوی خوئینیها، و برادران و خواهران دانشجوی محترم ساکن در مرکز جاسوسی امریکا
مرکز توطئه و جاسوسی به اسم «سفارت امریکا» و اشخاصی که در آن بر ضد نهضت اسلامی ما توطئه نمودهاند، از احترام سیاسی بین المللی برخوردار نیستند. تهدیدات و تبلیغات دامنهدار دولت امریکا به قدر پشیزی نزد ملت ما ارزش ندارد. نه تهدید نظامیِ او عاقلانه است؛ و نه تهدید اقتصادیِ او واجد اهمیت. و کارتر یک اشتباه دارد، و آن اینکه گمان میکند همه دولتها چشم بسته به خدمت او ایستادهاند. و این اشتباه بزرگ بزودی برای خودش هم روشن خواهد شد؛ و طلیعه آن نیز مشهود است. ملت ایران بپاخاسته که نگذارد این لانههای جاسوسی در ایران به عمل ننگین خود ادامه دهند، و تا استرداد محمد رضا پهلوی، برای محاکمه و استرداد آنچه به یغما برده است، این لانه جاسوسی و آن جاسوسان حرفهای به حال خود باقی خواهند ماند. لکن برای آنکه اسلام برای زنها حقوق ویژهای قائل است، و سیاهپوستان، که عمری را تحت فشار و ظلم امریکا به سر بردهاند، و شاید به طور الزام به ایران آمده باشند، نسبت به آنان، در صورتی که جاسوسی آنها ثابت نشده باشد، تخفیف دهید. دانشجویان عزیز، سیاهپوستان و زنانی که جاسوسی آنان معلوم نیست، به وزارت امور خارجه تحویل دهید، که فوراً آنها را از ایران خارج نمایند. ملت شریف ایران اجازه آزادی بقیه را نمیدهد. لذا دیگران در بازداشت هستند، تا دولت امریکا به خواست ملت عمل کند. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 54)
ـ پیام به خواهران و برادران کُرد؛ بیان چند تذکر (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
سلام بر خواهران و برادران کُرد، که با وفاداری خود به اسلام و جمهوری اسلامی از توطئه خائنین به کشور جلوگیری کردید. گزارشهای هیأت ویژه همان طور بود که متوقع از برادران و خواهران کُرد بود، که هر گز خود را از اسلام و ایران جدا نمیدانند. و آنچه بدخواهان به آنان نسبت میدهند چیزی جز افساد و توطئهگری نیست. اکنون من باید به شما برادران و خواهران کُرد و سایر برادران مطالبی را تذکر دهم:
1- در این موقع حساس، که ملت ما با چپاولگران- که در رأس آنها امریکا است- مواجه است و برای احقاق حق خود و به دست آوردن ذخایر هنگفتی که محمد رضا پهلوی به غارت برده و به محاکمه کشیدن این جانی قیام نموده، و همه قشرهای ملت با هم در این امر حیاتی متحد و هم صدا شدهاند، برادران و خواهران کُرد ما هر جا هستند باید به طور اولویت در این امر شرکت کنند و با سایر خواهران و برادران هماهنگ شوند؛ و لازم است از اختلافاتی که بدخواهان ایجاد میکنند به طور قاطع جلوگیری کنند.
برادران من! امروز هر اختلافی به نفع امریکا و دیگر اجانب است. آنان هستند که از اختلاف ما بهرهگیری میکنند و ما را میخواهند به اسارت بکشند. بپاخیزید، و توطئه گران را نصیحت کنید؛ و در صورت عدم قبول، از خود برانید و از مناطق خود بیرون کنید؛ یا آنان را گرفته تسلیم مقامات دولتی کنید.
2- این جانب و همه ملت از ستمهایی که به شما برادران کُرد در طول حکومت استبدادی شده است و از تبعیضهایی که بر خلاف اسلام بر شما روا داشتهاند مطلع هستیم.
لکن باید بدانید که این شما برادران نبودید که مورد ستم و ظلم واقع شدید؛ سایر برادران تُرک و لُر و عرب و بلوچ و فارس و ترکمن هم با شماها شریک بودند و همه محروم بودند از آنچه شما محروم بودید. شما اگر به زاغهنشینان و گودنشینان تهران توجه نمایید، خواهید دید آنان از همه محرومترند. این جانب میدانم که در حکومت موقت هم آن طور که خواست شما و ملت است رسیدگی نشده. لکن باید بدانید باز در این امر همه برادران شما شریک میباشند؛ و دولت موقت با کمال جدیت اشتغال به کار و سامان دادن بود؛ لیکن آشفتگیها به قدری زیاد است که اصلاح محتاج به زمان است. و من امیدوارم که برای همه ملت و برای شما برادران کُرد، وسائل رفاه حاصل شود.
3- شما برادران میدانید که نوسازی و عمران در محیطی که آشفته است و مردم در امان نیستند مشکل یا غیر ممکن است. شما برادران عزیز کوشش کنید و آرامش را حفظ کنید. و بدانید که با آرامش کارها اصلاح میشود؛ و به صلاح شما و به صلاح اسلام و مسلمین است.
4- از هیأت ویژه میخواهم که به مذاکرات خود با کمال حسن نیت ادامه دهند؛ و با شخصیتهای مذهبی و سیاسی و ملی و سایر قشرها تماس بگیرند، تا تأمین خواستههای آنان- که خواست ما نیز هست- به طور دلخواه بشود؛ و آرامش و امن- که از بزرگترین نعمتهای الهی است- در منطقه برقرار گردد؛ و شما برادران کُرد در کنار سایر برادران به طور رفاه و آسایش زندگی نموده، و طمع اجانب برای همیشه از کشورمان قطع شود.
5- اسلامِ بزرگ تمام تبعیضها را محکوم نموده و برای هیچ گروهی ویژگی خاصی قرار نداده؛ و تقوا و تعهدِ به اسلام، تنها کرامت انسانهاست. و در پناه اسلام و جمهوری اسلامی، حق اداره امور داخلی و محلی و رفع هر گونه تبعیض فرهنگی و اقتصادی و سیاسی متعلق به تمام قشرهای ملت است، مِنْ جمله برادران کُرد، که دولت جمهوری اسلامی موظف و متعهد به تأمین آن در اسرع وقت میباشد. و مقررات و قوانین مربوط به آن بزودی ان شاء اللَّه تعالی تدوین میشود.
6- اخیراً باز نظر شریف علمای اعلام و مشایخ عظام و روشنفکران و سایر برادران عزیز در سراسر ایران را به موضع حساس امروز ایران و جبههگیریهای دشمنان میهن و اسلام در مقابل ملت عزیز و تشبثات همه جانبه آنان برای سرکوبی نهضت اسلامی و ملت معظم و برای اعاده سلطه همه جانبه بر کشور اسلامی ما جلب میکنم. آیا در این موقع تقاضای متواضعانه این خدمتگزار، که روزهای آخر عمرش را میگذراند، بجا نیست؟!
7- خواهران و برادران هم میهن در سراسر کشور! من دست خود را پیش شما دراز میکنم و از شما به خاطر خدا و اسلام و کشور، عاجزانه میخواهم که تمام توان خود را برای نجات کشورتان به کار برید؛ و اسلحههای سرد و گرم- یعنی قلم و بیان و مسلسل- را از نشانهگیری به روی یکدیگر منحرف، و به سوی دشمنهای انسانیت- که در رأس آن امریکاست- نشانه روید.
بار الها! من مأموریت خود را- که نصیحت به ملت است- به قدر توان ضعیف خود انجام دادم. و تو، ای خدای بزرگ، با قدرت لا یزال خود، قلوب ملت ما را پیوند برادرانه عطا نما. إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ.[1] سلام گرم من به ملت عزیز و برادران کُرد، و رحمت خداوند بر همه.
26 ذی الحجه 99/ 26 آبان 58
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 55 ـ 57)
ـ حکم انتصاب آقای هاشمی رفسنجانی به سمت سرپرست وزارت کشور (1358)
«بسمه تعالی
حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی
طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت سرپرست وزارت کشور منصوب میشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهدهدار شدهاید و جلب رضای مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 58)
ـ حکم انتصاب آقای بنی صدر به سمت وزیر اقتصاد و سرپرست وزارت امور خارجه (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای دکتر ابو الحسن بنی صدر
طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت وزیر امور اقتصادی و دارایی و سرپرست وزارت امور خارجه منصوب میشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهدهدار شدهاید و جلب رضای مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 59)
ـ حکم انتصاب آقای حسن عباسپور به سمت وزیر نیرو (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای دکتر حسن عباسپور[2] طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت وزیر نیرو منصوب میشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهدهدار شدهاید و جلب رضای مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 60)
ـ حکم انتصاب آقای عباس شیبانی به سمت وزیر کشاورزی (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای دکتر عباس شیبانی
طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت وزیر کشاورزی منصوب میشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهدهدار شدهاید و جلب رضای مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 61)
ـ حکم انتصاب آقای محسن یحیوی به سمت وزیر مسکن و شهرسازی (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای مهندس محسن یحیوی
طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت وزیر مسکن و شهرسازی منصوب میشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهدهدار شدهاید و جلب رضای مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 62)
ـ حکم انتصاب آقای محمدرضا نعمت زاده به سمت وزیر کار (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای مهندس محمد رضا نعمت زاده
طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت وزیر کار و امور اجتماعی منصوب میشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهدهدار شدهاید و جلب رضای مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 63)
ـ حکم انتصاب آقای موسی زرگر به سمت وزیر بهداری و بهزیستی (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای دکتر موسی زرگر
طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت وزیر بهداری و بهزیستی منصوب میشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهدهدار شدهاید و جلب رضای مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 64)
ـ سخنرانی در جمع استاندار اصفهان و کارکنان بنیاد مسکن قم؛ تهدیدات انقلاب (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از اصفهان شکایات زیاد هست. حتی همین دیروز یا پریشب یک کاغذی از آقای خادمی[3] آمده بود. تعبیر ایشان در آن کاغذ این بود که در اطراف اصفهان مشغول غارت کردن مردماند. این تعبیر ایشان است. آقایان هم یک دستهای آمدند اینجا. یک جمعیت زیادی آمدند اینجا. و بعد هم نمایندههایشان آمدند اینجا. من گفتم که من از وضع آنجاهایی که مشغولند برای خدمت اطلاعی ندارم که دقیقاً بتوانم بگویم که در کجا مطلب چه جور واقع میشود. من گرفتاریم زیاد است، و نمیتوانم هم به همه مسائل مطلع بشوم. لکن من وظیفهام هست که آقایان را متوجه کنم به یک مطلب. و آن مطلب این است که امروز که جمهوری اسلامی است، و همه جناحها در زیر پرچم اسلام مشغول انجام وظیفه هستند. اگر خدای نخواسته یک مطلبی بر خلاف مقاصد اسلامی واقع بشود، این نه اینکه ضرر به همان کسی که این کار را انجام میدهد میخورد، این ضرر به مثلًا اگر در پاسبانها این طور، پاسدارها این طور باشد ضرر به اصل پاسدارهای جمهوری اسلامی میخورد. از آنجا هم یک قدم بالاتر میرود. و به جمهوری اسلامی لطمه وارد میشود.
از آنجا هم آنهایی که با اسلام مخالفاند، میگویند که این رژیم هم همان رژیم است. به مردم میگویند دیدید، خوب از دست یک ظلمی شما رها شدید به دست یک ظلم دیگری، یک ظالم دیگری مبتلا شدید. این در آن زمان اگر هر چه برایمان واقع میشد، بر ما واقع میشد، بر اسلام واقع نمیشد. اسلام از آن نتیجه هم میبرد. لکن امروز که جمهوری اسلامی است، و به اسم اسلام هر کسی الآن مشغول یک کاری هست، امروز چنانچه یک خطایی واقع بشود، یک اشتباهاتی واقع بشود، یا خدای نخواسته یک عمدی واقع بشود، امروز پای اسلام حساب میشود. آنها هم که بخواهند فضولی کنند، و قلمهای مسمومی که در داخل و خارج الآن مشغول توطئه هستند و میبینند که منافع خودشان و اربابانشان از دست رفته، و باید یک فکری بکنند که اوضاع را منقلب کنند، آنها مشغول این هستند که یک چیزی ببینند، این را اضافه کنند و آن قدر که میتوانند باد بزنند به آن تا این نهضت را لکهدار کنند.
از این جهت وظیفه هر کسی که در هر جا مشغول خدمتی است، در رأس همه خدمتها این است که موازین اسلامی را حفظ بکنند. اگر بنا شد که مثلًا پاسدار اسلامی موازین اسلام را حفظ نکند، مثل این است که روحانی اسلامی موازین اسلام را حفظ نکند.
همان طوری که اگر روحانی اسلام موازین اسلامی را حفظ نکند، به اسلام صدمه وارد میشود. این هم وقتی الآن شده است، جزء دستگاه اسلام، جزء بنگاه اسلام، اگر بنا باشد که یک وقت خدای نخواسته صدای مردم درآید از اینها، بگویند که اینها مثل سابق بودند، آنها هم که غرض دارند، همین مسائل را در مطبوعات خارجی و در بوقهاشان بلند کنند که اینها دارند چه میکنند، و چه میکنند و حاصل مسائل، مسائل کمونیستی است، نه مسائل اسلامی. آن وقت آنها هم بگویند که اسلام هم همین است، فرقی ندارد.
یک دسته هم که خودشان را به اسم اسلامشناس جا زدند، اینها هم همین مسائل را به اسم اسلام درست بکنند. این یک پوسیدگی است که، از باطن برای نهضت پیدا میشود که شما هر چه ظاهرش را خیلی پر سر و صدا درست بکنید، تزیین کنید، یک وقت مطلع میشوید که، از باطنش پوسید و از بین رفت. همان طور که گفتم مثل یک خربزه میماند که، خیلی هم به آن خدمت بکنید، خیلی هم کارهایش را درست بکنید، لکن در باطنش یک کرمی است که، کرم دارد خرابش میکند. بعد هم خربزه را باز میکنید، میبینید خربزه کرم زده است. کاری نباید بکنند [اسلام لکهدار شود] همه قشرهایی که الآن مشغول خدمتاند؛ قشر روحانی که مشغول خدمت است، و مثلًا دادگاهها و اینها، قشر پاسدارها، قشر نظامیها، ارتشیها، اینهایی که همه الآن در خدمت اسلام و برای اسلام مشغولاند، اینها کاری نکنند که ما به دست خودمان اسلام را از پا درآوریم. اسلام را در نظر خارج و داخل جوری جلوه بدهیم که بر خلاف آنی است که هست. عدالت نباشد تو کار، موازین در کار نباشد. یک برنامه اسلامی در کار نباشد. هرج و مرج و هر که هر کاری دلش میخواهد بکند.
آنکه من به حسب کلی باید بگویم به همه، و تنبه بدهم این است که نباید در هر امری قدرتنمایی بشود. باید همه قشرهایی که مشغول برای خدمتند و خودشان هم میگویند برای اسلام است، باید گوششان به این باشد که اسلام چی میگوید، ما هم تبع آن باشیم.
اما من چه میفهمم و از اسلام خودم این را میخواهم بفهمم، این میزان نیست. هر مسئلهای، هر مطلبی، کارشناس لازم دارد. اگر یک مریضی بگوید که من چه کار دارم به نسخه، من خودم میخواهم خودم را معالجه کنم، این میمیرد. مریضی که بخواهد خودسر، خودش خودش را علاج کند، این منتهی به مردنش گاهی میشود. اگر بنا باشد که به کارشناسهای اسلام ما کاری نداشته باشیم، آنهایی که میدانند به قواعد اسلام چه جور باید عمل کرد، و چه جور باید، آنها را ما کار نداشته باشیم، خودمان هر چه به نظرمان رسید، یا فرض کنید آنهایی که از خارج الهام میگیرند، و از کمونیستها و از مارکسیستها الهام میگیرند، آنها هم نفوذ کنند در بین ما، و هر طوری که آنها میخواهند عمل کنند، ما یک وقت بفهمیم که اسلام را میخواهند با مارکسیستی منطبق کنند، خوب، این است که خطر برای اسلام دارد. این خطر را باید همهتان توجه کنید به آن. و با جدیت این خطر را رفعش کنید. شکست از دشمن اهمیتی ندارد پیش من.
اگر امریکا بریزد و ما را از بین ببرد، به نظرم خیلی چیزی نیست. البته عظیم است، اما از آن عظیمتر شکست در مکتب است. ما مکتبی که داریم، یک جوری عمل به آن بکنیم، یک جوری نمایشش بدهیم که در خارج قلمها و قدمها هم به آن باد بزنند. و هیاهو درست بکنند و مکتب ما را شکست بدهند که ما نتوانستیم، یا مکتب اسلام هم همین است که آنها میگویند. خوب، الآن یک دستهای هستند که این طور تأویل و تفسیر میکنند، و اسلام را میخواهند بدنام کنند. اینها نمیدانند آن چیزی [را] که نمیدانند اینها دارند میگویند آن، این است که در اروپا شکست خورده، آن مسأله، و تفالهای که در اروپا کنارش ریختند، در خارج کنارش ریختند، اینها آمدند حالا در ایران و در ممالک اسلامی میخواهند یک سر و صورتی به آن بدهند. حال آن که، نمیدانند این را. اینها چون مطلع از اسلام و از برنامههای اسلام و از وضع اسلام نیستند، خودسر هر کدام هر کار دلشان میخواهد بکند.
از هر کدام بپرسی که چی است، میگوید، خوب ما انقلاب کردیم. خیال میکنند انقلاب کردیم یعنی میخواهیم هرج و مرج باشد. انقلاب که هرج و مرج نیست. البته لازمه هر انقلابی یک مفاسدی هست. اما آنهایی که متعهد هستند و علاقهمند هستند به این انقلاب و اعتقادشان این است که ما منقلب کردیم یک رژیم ظالم را به یک رژیم عادل، باید همه قشرها روی موازین عدل اسلامی رفتار کنند. و هر کسی خودش سرخود نباشد که هر چه دلش بخواهد بکند.
حالا من به عدهای که حالا آمده بودند و از رؤسای پاسدارها بودند، اینجا بودند، به آنها گفتم که بروند در تهران و با آن آقایانی که آنجا هستند یک جلسهای قرار بدهند، و مشورتی بکنند، و یک راهی درست کنند که همه جا روی یک موازین عقلایی و موازین اسلامی عمل بشود. و چنانچه این طور عمل بشود، من امیدوارم که ان شاء اللَّه پیروز بشویم و ... همه کارهامان اصلاح بشود.» (صحیفه امام، ج11، ص: 65 ـ 68)
ـ سخنرانی در جمع اعضای بنیاد مسکن قم؛ پیامدهای همکاری مردم با یکدیگر (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
آنکه مرا بیشتر خوشحال میکند این است که میبینم یک حس تعاونی بین ملت پیدا شده است که با آن حس تعاون همه قشرها مشغول به یک کاری هستند. البته در مقابل آن کارها یک قشرهای دیگری هم مشغول خرابکاری هستند. مع ذلک بسیاری از قشرها در جاهای دیگر. و قم را هم شنیدم که از همه جا شاید بهتر باشد. و قم همان طوری که- به حسب روایات ما- علم از قم به جاهای دیگر منتشر میشود همان طور در نهضت هم قیام از قم تقریباً شروع شد به همه جا. هم کمک کردند در این قضیه امیدوارم که قم باز برای سایر جاها الگو باشد. و از زحمات شما بسیار متشکرم. و من خیلی خوشحال میشوم وقتی که میبینم در این بیابانها، در این محالی که محال ساختمان است، اشخاص مختلفی که از مدارس رفتند، از جاهای دیگر رفتند، مشغول هستند؛ هم خانمها و هم آقایان. و این مایه یک امیدواری است که ان شاء اللَّه این مسائل به طور شایسته عمل بشود. و مهمتر این است که مسائل آن طوری که دلخواه شرع مقدس است عمل بشود. یعنی هر کس در هر جا هست مقید باشد که کارهایش را که میکند آن طوری که خدا فرموده بکند، گاهی وقتهاست که از بعضی جوانها؛ جوانهای مثلًا پاسدار، جوانهایی که اطراف کمیتهها هستند، برای خدا میخواهند یک کاری بکنند، لکن راه را نمیدانند. یک چیزی که بر خلاف رضای خداست، برای خدا خیال میکنند دارند میکنند. مهم این است که ما مسائلمان را منطبق کنیم با خواستهای شرع مقدس.
این کاری که الآن شما دارید میکنید ارزشمند است. یکی از ناحیه اینکه خود اعانت به مردم و به برادرها، یک ارزشی دارد که شاید ارزش عبادت را داشته باشد. و یکی اینکه اصل آمدن یک دستهای که کارشان این کار نبوده است، و جاهای دیگر، مثلًا یک جاهای رفاهی بودند، آمدند در این میدان و زحمت کشیدند. این ارزشش از آن عمل هم بالاتر است. یک وقت که یک دسته که ظاهراً از امریکا بود آمده بودند اینجا. آمده بودند که: «ما آمدیم برای جهاد سازندگی». من به آنها گفتم که البته از شما که محصلید و وارد در این اعمال نبودید، آن طوری که مثلًا طبقه کشاورز میتواند عمل بکند، شما نمیتوانید. لکن اصل آمدن از امریکا برای جهاد سازندگی به مردم قدرت میدهد. وقتی شما بروید در این محالی که این کشاورزها مشغول به درو هستند، درو کنید و لو اینکه شما نمیتوانید مثل آنها، آنها یک جریب زمین را در یک ساعت میکنند، شما نمیتوانید، اما همین قدر که اینها فهمیدن، که از امریکا یک دسته دانشجو آمدند برای کمک، قدرت آنها را چند برابر میکند. وقتی مردم دیدند که یک دسته مهندس، یک دسته عالم، یک دسته محصل، یک دسته طبیب، از محل خودشان پاشدند آمدند و مشغول این طور کارها هستند، این یک قدرتی به ملت میدهد. یک ارزش این طوری دارد که علاوه بر اینکه خودکار، یک اعانتی است، پشتوانهای هم هست از برای کار. آنهایی که اهل کارند؛ آن کشاورزها، که میبینند یک همچه قدرتی دارند، با هم کار را انجام میدهند، و اشخاصی که باید در یک جای دیگری مثلًا باشند، اینها آمدند اینجا و مشغول این کار هستند. این ارزشش خیلی زیاد است.
این کارهای شما از جهات مختلف ارزش دارد. یکیش همین است که رسیدگی به حال مستضعفین [است] اینهایی که در سالهای طولانی در رنج بودند. در عذاب بودند.
این خودش یک مسئلهای است که هر کس که اعانت کند به یک مؤمنی، مثل این است که به خدا اعانت کرده باشد. یکی هم اینکه شماها بروید کار انجام بدهید. شماها راه بیفتید در دهات و در جاهای دیگر، و جادهسازی کنید با اینکه کار شما مثلًا نیست .... همین که شما میروید آنجا و آنها میبینند که از شهرها اشخاصی آمدند برای رسیدگی به حال آنها، همین یک ارزشی خودش دارد. یک ارزش دیگر این است که آنها را تقویت میکند. روح آنها تقویت میشود.
و ان شاء اللَّه من امیدوارم این طوری که همه ملت قیام کردند برای اینکه مملکت خودشان را درست بکنند، خرابیهای چندین ساله را هم جبران بکنند. همین اجتماعشان پشتوانهاش خداست. وَ یدالله مع الجماعة[4].
یک جمعیت وقتی کاری را میخواهند انجام بدهند زود انجام میگیرد. و این مایه دلخوشی است. و هیچ وقت هم ما مأیوس نخواهیم شد از این کارهایی که پیش میآید. و با قدرت، با قوه، پیش میرویم.
و من این را کراراً در پاریس هم که بودم، وقتی که میآمدند و «خیرخواه» بودند خیلیهایشان که: «نمیشود کار، پیشرفت نمیکند و قدرت نیست و قدرت آنها کذاست» و میخواستند ما را مثلًا به خیال خودشان منصرف کنند از این راه. من به آنها میگفتم که ما یک تکلیفی داریم عمل میکنیم. تکلیف عمل کردن که دیگر نتیجهاش این نیست که من باید برسم به آن. اگر رسیدیم و توانستیم خوب الحمد للَّه که کارمان را هم انجام دادیم.
و اگر نتوانستیم و شکست خوردیم، ما که بالاتر از حضرت امیر نیستیم. حضرت امیر هم شکست خورد، اما تکلیفش را عمل کرد. ما در حال ادای وظیفه شکست خوردیم. حالا هم همین را میگویم که ما نمیترسیم از این هیاهوها، برای اینکه اولًا امید داریم که یک جمعیت، یک ملت که با هم مجتمع شدند و یک مقصد دارند، آن هم مقصد صحیح، کسی نمیتواند خلافش را به آنها تحمیل بکند. نتوانند اینها غلبه کنند به آنها. و ثانیاً فرض آخر این است که غلبه کنند و بیایند ما را از بین ببرند، دیگر بیشتر از این که نیست. باز هم ما در خدمت به یک کشور و خدمت به اسلام،- امیدوارم قصدهایمان خوب باشد- در حال خدمت ما از بین رفتیم؛ و این خودش یک ارزشی است. ما تسلیم همین طوری نمیشویم. ما باید یا بریزند و بکشند و ما را از بین ببرند، ... و یا ان شاء اللَّه ما پیش ببریم.
من امیدوارم که همهتان موفق باشید و با همان قدرت اسلامی و ایمانی پیش بروید. و ان شاء اللَّه این تحفه الهی را صادر کنید به همه ممالک مستضعفین. ان شاء اللَّه سلامت باشید.» (صحیفه امام، ج11، ص: 69 ـ 72)
ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ منشأ مخالفتهای دشمن با روحانیت (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من مسائلی را در آن مطالعه کردم که برای خاطر آن مسائل، گاهی یک صحبتی میکنم. ما اگر در تاریخ این صد ساله؛ صد ساله اخیر مطالعه کنیم خواهیم دید که برای چه است که گروهها از خارج و داخل، توطئه کنها از خارج و داخل، به ضد روحانیت قلم دست میگیرند. و به ضد روحانیت صحبت میکنند. و در روزنامههایشان مینویسند؛ این منشأش چی هست؟ در قریب صد سال سابق دیدند که یک پیرمردی در یکی از دهات عراق «سامرّه» وقتی که دید ایران در معرض فشار خارجیها هست و آن قرارداد ننگین را در آن زمان بسته بودند، این پیرمرد که در کنج یک ده بود یک سطر نوشت و همه قوای خارج و داخل نتوانستند در مقابل این یک سطر استقامت کنند. آن، مرحوم میرزای بزرگ[5] بود- رحمه اللَّه- که در سامرّه تحریم کرد تنباکو را. برای اینکه تقریباً ایران را در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباکو. و ایشان یک سطر نوشت که تنباکو حرام است. و حتی بستگان خود آن جائر[6] هم و حرمسرای خود آن جائر هم ترتیب اثر دادند به آن فتوا و قلیانها را شکستند. و در بعضی جاها تنباکوهایی که قیمت زیاد داشت در میدان آوردند و آتش زدند و شکست دادند بر آن قرارداد، و لغو شد قرارداد. و یک همچو چیزی را اینها دیدند که یک روحانی پیرمرد در کُنج یک دهی از دهات عراق یک کلمه مینویسد و یک ملت قیام میکند و قراردادی که ما بین شاه جائر و انگلیسها بوده است، به هم میزند، و یک قدرت این طوری دارد روحانیت. باز ملاحظه کردند که در وقتی که انگلیسها هجوم آورده بودند به عراق و عراق را در معرض استعمار قرار داده بودند، یک پیرمرد به مردم امر کرد و حکم دفاع داد و قیام کردند مردم و ملت عراق را نجات دادند. این یک قدرتی بود از یک پیرمرد، و آن میرزای شیرازی دوم، مرحوم آقا میرزا محمد تقی[7]- رضوان اللَّه علیه [بود]. و در مشروطه دیدند که یک ملّا یا چند ملّا در نجف و چند معمَّم و ملّا در تهران اساس استبداد و حکومت خودکامهای که در آن وقت بود آن را به هم زدند، و مشروطه را مستقر کردند. و در این مسائل آنهایی که مخالف هم بودند از پا ننشستند. آنها هم فعالیت خودشان را میکردند، که حالا بخواهیم همه را بگوییم طولانی است. لکن راجع به همین مشروطه و اینکه مرحوم شیخ فضل اللَّه[8]- رحمه اللَّه- ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود، و مُتمِّم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند، کاری کردند در ایران که شیخ فضل اللَّه مجاهد مجتهدِ دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند، و یک نفر منحرف، روحانی نما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل اللَّه را در حضور جمعیت به دار کشیدند.[9]
شاید گاهی شما یا مردم خیال بکنند که من اگر از روحانیت طرفداری میکنم برای این است که من هم یک معمَّم هستم و این گروه گرایی است. و من کراراً گفتم که من با هر که معمَّم است و اسم خودش را روحانی گذاشته است موافق نیستم. و من کراراً گفتم که روحانی که بر خلاف مسلک روحانیت و اسلام عمل بکند و توطئهگر باشد این از ساواکی بدتر است. برای اینکه ساواکی، ساواکی است و این ساواکی به صورت معمَّم، و لباس روحانیت پوشیده است. قضیه این نیست که من بگویم هر که عمّامه سرش هست، این مورد تأیید است. خیر، من از بسیاریشان متنفرم، و بسیاریشان را هم اعتقاد به آنها ندارم. و کراراً هم گفتم که اینجاهایی که دادگاه هست، آنجاهایی که مثلًا کمیتهها هستند، باید مواظب باشند که اگر یک روحانی بر خلاف [عمل] کرد، خودش را شکایت کنند وهمان روحانی را هم بیاورند محاکمه کنند. لکن مسأله این نیست که با روحانیِ بد، اینها بدند. مسأله این است که با آن روحانی که جلوی انگلستان را در زمان میرزای شیرازی گرفته و جلوی استبداد را در زمان مشروطه گرفته است، و جلوی انگلستان را در زمان مرحوم آقا میرزا محمد تقی گرفته است، و جلوی ابَرقدرتها را گرفته است، با این مخالفاند.
توطئه برای این است، که اینها در کار نباشند. اینها میگویند که روحانیها بروند در مسجدها و همان جا نماز جماعت بخوانند. بسیار خوب، شما میگذارید روحانیها در مسجد نماز جماعت بخوانند؟ شما توی همان مسجد هم میروید یک عدهای را از اشرار میبرید. یک نفر آدمی که از اسلام هیچ اطلاع ندارد جلو وامی. صورت نماز درست میکنید برای اینکه، مسجد را هم از اینها بگیرید. قضیه این نیست که اگر روحانیین دست برداشتند از کارهای ارزندهای که دارند میکنند و رفتند تو مسجدها، رهایشان کنند. میخواهند مسجدها را هم از روحانی پاک کنند باصطلاح خودشان. میخواهند مسجدها را از مسلمانها بگیرند. شما دیدید در زمان محمد رضا برای هر مسجدی در مساجد تهران، که مُسلَّم جاهای دیگر هم شاید بوده- نمیدانم- یک نفر سرهنگ بازنشسته منحرف ساواکی را گذاشتند آنجا برای مراقبت کردن اوضاع. اگر اینها دست بردارند از این کاری که انجام دادند و به وسیله آنها انجام گرفته است، از اینها دست بر میدارند اینها؟ یا خیر، مسجد هم نباید داشته باشند؟ آن روز میگفتند عمّامه هم نباید داشته باشند. حالا هم به آن خواهد رسید اگر شما مسلمانها سست بگیرید.
اینها به روحانی هم کاری ندارند. اینها به اسلام کار دارند. آن که روحانی را تقویت میکند که یک کلمهاش را همه میپذیرند، آن اسلام است. اساس اسلام است. آنها با آن اساس مخالفاند. آنها، آنهایی هستند که دوستشان[10] قرآن کریم را دست گرفت و گفت: تا این- با کلمه فحش قرآن را دستش گرفت- تا این بین مسلمین است، انگلستان نمیتواند سیادت کند. اینها مقلّدین آنها هستند. مع الأسف بچهها را، ساده دلها را میروند توی مدارس پیدا میکنند، یک صورتی به آن میدهند. اینها هم بیچارهها خیال میکنند که نه حق همین است. لکن عُقَلا باید فکر کنند ببینند که اینها اساسشان چی هست. چه میخواهند بگویند. البته من هم، آن طوری که میگفتند، بسیار متعجب شدم که من قم را میشناسم. من که، تو قم بزرگ شدم. من قبل از اینکه همه شما تقریباً متولّد بشوید آمدم قم، و همان جا هم بودم و هستم. حالا هم هر وقتی که حالم مساعد بشود باز میآیم پیش شما. من میدانم که شما قمیها به این زودی از اسلام دست برنمیدارید.
و به هیچ وجه هم دست برنمیدارید.
من این را یک کلمهای است که میگویم برای زمانهای بعد که شما بعد از من هم توجه به این معنا داشته باشید. هر روزی که دیدید شخصی یا گروهی یا جبههای یا حزبی، هر کس، بر خلاف روحانیت چیزی گفت- یک وقت یک نفر است به خلاف یک کسی با یک کسی دعوا دارد، به خلاف او میگوید، صحبت نیست- به خلاف روحانیت یک چیزی گفت، یا به خلاف کسی که منشأ اثر است در روحانیت، از حالا تا هر وقت که شما بودید و بعد نسلهای آینده هم آمدند، هر وقت کسی بر خلاف اصل روحانیت که گفت روحانیت باید برود منزوی بشود، این معنای اینکه برود در مساجد- با اینکه گفتم نمیگذارند این را، لکن برود در مسجد همان مشغول نماز بشود- یا به شخصی که در روحانیت مؤثر است، مورد توجه مردم است و مؤثر است در روحانیت، اگر قلمی یا بیانی این را خواست بشکند؛ این نظرش به این شخص نیست، نظرش به آن گروه هم نیست؛ این نظرش به این است که این قشر که مخالف با اساسی است که آنها دارند، مخالف با این است که مملکت اسلامی تحت سلطه غیر باشد. قرآن امر فرموده است که نباید باشد. و این کلام قرآن را منتشر میکند. اینهایی که با اصل روحانیت و لو به صورت اینکه «نه، ما میخواهیم احترام اینها محفوظ باشد، اگر اینها وارد در سیاست بشوند احترامشان از بین میرود پیش مردم، و ما میل داریم احترامشان محفوظ باشد» با این دوز و کَلَکها میخواهند روحانیت را از صحنه بیرون کنند و کشور شما را تسلیم کنند یا به طرف شرق، یا به طرف غرب، اساس این است، و الّا با چهار ذرع چِلْواری[11] کسی مخالفت نمیکند. روحانی هم از خود اینهاست. پیش همینهاست. چطور وقتی رضا خان میآید، مَطْمَح نظرش روحانیین هست؟ آن که تعلیم به او میداد چطور این را، اینها را مطمح نظر قرار دادند؟ چطور حالا وقتی که آقایان میخواهند دلسوزی کنند میگویند روحانیین بروند کنار؟ خوب بروند کنار، رفتند کنار. شما میگذارید اینها تو مسجدها باشند؟ یا اینکه تو مسجد هم وقتی که آمده است یک آقایی دارد نماز میخواند، یک دستهای پا میشوند میآیند و میایستند نماز میخوانند برای شکستن این نماز. برای بیرون کردن این روحانی از مسجد. میخواهند این سنگر را از شما بگیرند.
مسجد یک سنگر اسلامی است و محراب محل جنگ است، حرب است. این را میخواهند از دست شما بگیرند. میزان هم همین نیست که این را بگیرند. اینها مقدمه است، و الّا هی بروید نماز بخوانید.
اما اینها از مسجد بد دیدند، خصوصاً در این دو سه سال اخیر. در این دو سه سال اخیر، مسجد یک محلی بود که مردم را به نهضت و به قیام بر ضد ظلم تهییج میکرد. اینها میخواهند این سنگر را بگیرند. خوب، این را گرفتند، رها میکنند؟ دانشگاه هم از باب اینکه در دنیا مثلًا دانشگاه اگر نباشد خوب نیست، یک دانشگاهی میخواهند درست کنند مثل دانشگاه زمان آریامهر، که آنهایی که از آن بیرون میآیند همانهایی باشند که در خدمت غرب باشند. اکثراً این طور است. یا در خدمت شرق باشند. دانشگاه هم میخواهند در خدمت آنها باشد. و حکومتی هم که روی کار میآید و مجلس شورایی هم که روی کار میآید، آن هم در خدمت آنها باشد. وقتی این مَصادر در خدمت آنها واقع شد، مردم این ملت- کارگر، کشاورز، بازاری، همه- چیزهایی که اینها به دست میآورند، در خدمت آنهاست. آنها اساس را میخواهند بگیرند. و هر چیز را میخواهند یک کاری کنند که غربی بشود. استعماری بشود، اینها میخواهند این کار را بکنند. مطلب این نیست که اینها با آخوند بدند. با آخوند بدند برای اینکه با اسلام بدند.
میبینند آخوند برای اسلام دارد چه میکند، چهار تا آخوند هم بد است، جهنم! اما نمیگویند چهار تا آخوند، میگویند روحانیون. وضع این طوری است. این یک نقشهای نیست که حالا کشیده باشند. این نقشهای است که بعد از آنکه دیدند که در این صد سال، صد سال آخر، دیدند که یک همچو قدرتهایی موجود است، خوب، باید این قدرت را بشکنند تا راه آنها باز بشود. تا یک همچو قدرتی هست، تا وقتی که روحانی با دانشگاهی همراه هست، تا وقتی که بازاری با روحانی، با دانشگاهی همراه هستند، تا وقتی که ملت همه گروههایشان با دولت، با همه ارگانهای دولتی موافق هستند، خوب نمیتوانند آنها کاری بکنند. نمیتوانند آنها آسیب برسانند به یک کشوری که همه قشرهایش با هم مجتمعاند. دنیا اجازه نمیدهد به آنها. باید چه بکنند؟ باید خُرده خُرده جلو بیایند. یک قدم جلو بیایند و سنگرگیری کنند. مثل همینهایی که حالا در مرز، این کار را میکنند.
یک قدم میآیند جلو سنگر میگیرند، بعد میروند سراغ یکی دیگر. حالا یک روحانی، دو روحانی را بکوبند. دیروز کسی به من گفت- پریروز یا دیروز که- یک کسی میگوید که اینکه در رادیو میبینید که مردم چیز جمع میکنند، مردم جمع میکنند میدهند، اینها را این آخوندها میخورند، اصلًا نمیفرستند به آنها. اینها میخواهند یک قدم یک قدم پیش ببرند. حالا فرض کنید روحانی را، فردا دانشگاهی، پس فردا دولت را در تظاهراتشان. به دولت هم تعرُّض بوده، ناشیگری کردند. اینها میخواهند که آنهایی که برای اسلام دارند خدمت میکنند، اینها را یکی یکی خلع سلاح کنند، بعد بماند یک اشخاصی که هیچ کاری به این کارها ندارند. و دخالتی در امور ندارند، و اگر عالَم را آب ببرد آنها را خواب میبرد. اینها نقشه صحیح پیش خودشان درست کردهاند از زمانهای سابق برای حالا، و حالا بدتر دیدند. حالا از اسلام به حسب خارج دیدند چه جوری شد. دیدند که اسلام همه قدرتمندها را از بین برد و بیرون کرد. وقتی دیدند اسلام یک همچو کارهای است، با اسلام اینها مخالفت میخواهند بکنند.
من این نصیحتی که میکنم، برای شماست و برای نسلهای آینده که بدانند این را که هر وقت یک قلم فاسدی خواست مطلق روحانیت را از بین ببرد، یا به یک صورتی منزوی کند، یا روحانی که در بین ملت مؤثر است، او را خواست که منعزل کند، این روی آن نقشه دارد عمل میکند. روی نقشهای که داشتند و دارند و خواهند داشت. و همه ما باید بیدار باشیم. توجه داشته باشیم که این طور نشود که یک وقت ما را متشتّت کنند باز. و ماها را رو به هم قرار بدهند. و یک دستهای از آن طرف و یک دستهای از این طرف و یک دستهای از آن طرف فریاد کنند. و یک دسته از این طرف فریاد کنند. ماها را مقابل هم قرار بدهند و نتیجه را آنها بگیرند.
من به همه ملت این سفارش را میکنم. به همه ملتهایی که در دنیا هستند سفارش میکنم. به همه ملتهایی که در آتیه خواهند آمد سفارش میکنم، که اساس این است که اسلام مخالف با مقاصدشان است. و اسلام باید یا نباشد یا چنانچه یک صورتی باشد به دست اشخاصی باشد که از اسلام هیچ اطلاعی ندارند. یک آیه از قرآن را میگیرند، یک جمله از نهج البلاغه را میگیرند و به دیگرهایش هیچ کاری ندارند. و با آن یک جمله میخواهند نهج البلاغه و قرآن کریم و اسلام را از بین ببرند. این جملاتی که از دهان بعضی از این منحرفین در میآید، در دیوارهای عراق این جملات هست.- همین حزب بعث کافر- این جملاتی که این اشخاص منحرف در اینجا ذکر میکنند، در دیوارهای نجف هم، در دیوارهای سایر بلاد هم، در کربلا هم بعضیهایشان را من خودم دیدم. این جملات نه این است که اینها به اسلام عقیده دارند. حزب بعث، اسلام را مخالف خودش میداند. نه اینکه اینها با اسلام آشنا هستند. اینها میخواهند با شمشیر اسلام، اسلام را از بین ببرند. همینها هم که در اینجا هستند و سینه میزنند برای اسلام، بعضیشان با شمشیر اسلام میخواهند اسلام را از بین ببرند. و الّا مسأله اگر یک مسئلهای بود، و مثلًا فرض کنید که با روحانیها مخالف بودند، روحانیها هم فرض کنید بد بودند.
کی حرف میزد؟ اگر مسأله این بود. اما مسأله این نیست، مسأله این است که قرآن را به بازی میگیرند! اینکه یک کلمه از قرآن را میگیرد و به باقیاش میگوید من کار ندارم.
حالا یادم آمد از یک نفری که من در جوانی میخواستم مشرَّف شوم حضرت عبد العظیم؛ یک نفر واعظ خیلی مقتدر، خیلی واعظ اما به اسلام خیلی کار نداشت. وقتی دید من معمَّم هستم، به من گفت بیا اینجا بنشین پهلوی من. ما با اتوبوس میخواستیم تا حضرت عبد العظیم برویم. وقتی که حرفهایی زد و چیزهایی گفت و من هم گوش کردم.
تا نزدیک شد به حضرت عبد العظیم به شوفر گفت: زود برو نماز مغرب قضا میشود. با اینکه اول مغرب بود. من به او گفتم که: نماز مغرب که حالا قضا نمیشود. گفت: یک روایتی دارد که اگر تأخیر بیندازند چه میشود. گفتم: خوب، آخر روایات دیگری هم هست. گفت: من به آنها کاری ندارم. مسأله این است، میگوید از نهج البلاغه این کلمهاش را قبول دارم باقیاش را قبول ندارم. از قرآن هم این را نمیگوید، این را ندارد.
از قرآن یک کلمهاش را، یک جمله را میگیرد، اما نمیداند که این جمله مُفسِّر دارد، در خود قرآن تفسیر دارد، در روایات دارد از چیزهایی که در این زمان واقع شده. این هم برای شکستن اسلام و روحانیت است. همین چیزهایی است که همه این اشخاص منحرف ادعا میکنند که ما اسلام را میخواهیم بگوییم اسلام غیر آن اسلام سُنَّتی. یکی از مصیبتها این است که یک آدمی که از اسلام نمیداند اسلام با سین است یا با صاد، از اسلام بیاطلاع است، از مدارک اسلام بیاطلاع است، این یک کلمه را برمیدارد و میرود پیش جوانان، میخواند و داد میزند و فریاد میزند. و جوانها را وادار به یک کاری میکند. یک نفر فقیهی که شصت سال عمرش را صرف کرده در فقه و در مدارک فقه، حالا هم وقتی که میرسد به یک حکمی و میبیند که روی مدارک نمیتواند به طور جَزْم بشود [حکم کرد]، باز با احتیاط از کنارش رد میشود. لکن این آدمی که یک روز ننشسته در فقه نظر بکند، و نمیتواند بنشیند نظر بکند، یک همچو آدمهایی خیال میکنند که حالایی که مثلًا انقلاب شده، باید اسلام هم انقلاب بشود. اسلام هم باید این جوری بشود. اینها نمیفهمند یا بسیاریشان هم فهمیده هستند، لکن میخواهند اساس را از بین ببرند، احکام اسلام را یکی یکی میخواهند از بین ببرند. توجه داشته باشید شما برادرها! من میدانم که شما قمیها- که خدا حفظتان کند- و همه بازاریهای ایران، تهران، یزد، همه جا، اینها علاقهمندند به اسلام. اینها زحمت کشیدند، خون دادند، جوان دادند برای اسلام. اینهایی که همه چیزشان را برای اسلام دادند و حالا هم دارند میدهند. اینهایی که جوانهایشان را میفرستند به سر حد و میبینند در مَعْرَض خطر است.
در معرض کشته شدن است، و بعد هم اگر کشته بشود تبریک میگویند. یک همچو ملتی که برای اسلام این طور فداکاری کرده است، نخواهد کسی توانست که به این زودیها منحرفش کند. باز دو سال نگذشته این را منحرف کند و برگرداند از اسلام. اینکه نخواهد شد، لکن شیاطین نقشه میکشند برای صد سال بعد از این. آنها حوصلهشان زیاد است. از حالا نقشه میکشند. خوب، وقتی که این نقشه عمل بشود و لو پنجاه سال، صد سال دیگر، اینها نقشههایش را میکشند. از حالا شروع میکنند یکی یکی این مسجد را خالیاش کنند. آن مسجد را خالی کنند. آن را عوضش یک نفر آدمی که از اسلام اطلاع ندارد و نمیداند نماز هم چند رکعت است، میرود نماز میخواند برایشان. بعد این، یکی یکی، وقتی اینها [از بین رفت] بعد میروند سراغ یکی دیگر. ما باید در این زمان و نسلهای آتیه باید در زمانهای خودشان توجه به این داشته باشند که شیاطین در کمیناند.
شیاطین دنبال این هستند که این اسلام را بشکنند. شیاطین آنچه که از اسلام دیدند از هیچی ندیدند. در عین حالی که روحانیت مسیح مثل روحانیت اسلام نیست. آنها روحانیتی است که فقط در کلیساست. اینها مع ذلک همان روحانیت آنجا را هم در آن وقت شکستند. همان مقدار از روحانیت کمی که در آنجا بود. باز آن را شکستند و گفتند باید شما بروید تو کلیسا و مشغول عبادت بشوید، آن هم سیاست را به امپراتور واگذار کنید. همین حرفی است که پریروز در قم گفتند. این همانی است که انگلیسها سابقاً و امریکا هم حالا دارد میگوید و دیگران هم میگویند.
ما باید و نسلهای آتیه باید متوجه باشند که این اسلام را حفظش کنند، در زیر پرچم اسلام مجتمع بشوند. و اسلام همه چیز دارد؛ اسلام هم دنیا دارد، هم آخرت دارد، اسلام همه بُعْدها را نظر به آن دارد. حکومت اسلامی مثل حکومتهای دیگر نیست که فقط به یک بُعْد نظر داشته باشند. حکومت اسلامی حکومتی است که همه اگر ان شاء اللَّه پیاده بشود، ان شاء اللَّه چنانچه موفق بشود این ملت و اسلام به آن طوری که هست، به آن طوری که بر پیغمبر اکرم نازل شده است قرآن کریم، احادیث ائمه، احادیث اسلام، به آن طور اگر بشود، سعادت دنیا و آخرت ملتها را ضمانت کرده است و میکند.
البته یک انقلاب وقتی که واقع میشود، هیچ کس نباید توقع داشته باشد که فردای آن انقلاب، همه کارها درست بشود؛ این امر غیر معقولی است. انقلاب شوروی که شصت و چهارمین سالش وارد شد، باز هم نتوانستند درست ادارهاش کنند. و انقلابهای دیگری که بیست سال، ده سال از آن میگذرد، باز نتوانستند که مهارش کنند. این انقلاب برای اینکه انقلابی نبوده است که یک حزبی این انقلاب را درست کرده باشد، یک گروهی این انقلاب را درست کرده باشد؛ انقلابی بوده است که از متن خود ملت بوده است و برای اسلام بوده است. وقتی انقلابی برای اسلام شد و از متن خود جامعه شد، این آن انقلابها و آن اثراتی که بعد از انقلاب در جاهای دیگر هست کمتر دارد، اما نمیشود که هیچ نداشته باشد. در یک انقلاب اسلامی یک عدّه کثیری هستند. کثیر، فی الجملهای هستند که اینها محروم میشوند از آن دزدیها و از آن کلاهبرداریها؛ اینها مخالفاند. خارجیها هم که محروم شدند از آن چپاولگریشان، آنها هم دست بردار نیستند. آنها هم عُمّال دارند در اینجا و دارودسته دارند. این دارودستهها که وقتی جمع شدند و به هم پیوستند، خوب، یک جمعیتی هستند. اما نه این است که در مقابل این سیل خروشان ملت چیزی باشند.
تا امروز شما هیچ انقلابی را پیدا نخواهید کرد که مثل انقلاب ایران پر ثمر و کم ضایعه [باشد] انقلابها که میشده است یک میلیون جمعیت را یک وقت میگذاشتند جلو مسلسل میکشتند. تمام مطبوعات از بین میرفت. تمام حزبها را تعطیل میکردند و سرانشان را حبس میکردند. در یک نوشتهای که چند وقت پیش از این پیش من آورد، که حالا درست هم همهاش را یادم نیست، نوشته بود که یک میلیون کشته و یک میلیون و نیم هم حبسی. تمام روزنامهها تعطیل. یک روزنامه، دو تا روزنامه دولتی هَستش. تمام درها را در اول انقلاب میبندند به روی خودشان و مشغول میشوند به جنایت.
شما در تمام دنیا انقلاباتی را که ملاحظه کنید، هیچ انقلابی مثل ایران نبود که به اتکای اینکه مردم مُسْلِماند و مردم خودشان انقلاب کردند، درها باز بود بر همه جمعیتها. مطبوعات تا چند ماه باز بود. هر کس هر چه میخواست مینوشت. حالا هم بعضیها که منحرفاند، دارند مینویسند. و در عرض دو سال که بر این مملکت گذشته است و انقلاب گذشته است، تمام [ارگانهایی] که باید بشود، مجلس و رئیس جمهورش، همه چیزش درست شده و همه را هم مردم رأی دادهاند. بعد از اینکه مدتها حکومت عراق نه قانون داشت، نه مجلس داشت، نه چیز دیگر، فقط یک مجلس انقلاب بود و با همه خشونتها کارها را انجام میدادند. بعد که میخواستند مجلس درست بکنند و رأی بگیرند، اعلام کردند که هر کس رأی ندهد، یا در مجلسشان از قراری که یکی از علما گفت، این را که آمده بود از آنجا، در مجلسشان گذراندند که هر کس مخالفت، به هر جور مخالفتی بکند، حکمش اعدام است؛ یعنی اگر به شما بگویند که امروز شما بروید آنجا، شما نروید، حکمتان اعدام است. نه مخالف دولت، مخالف با این مثلًا سازمان امنیت یک چیزی بگویند. بگویند شما نماز نرو، چنانچه این طور شد.- یکی از علمای آنجا به او گفتند نماز نرو، نماز رفت. او را با یک عدهای گرفتند خودش را کشتند- آن عده را هم حبس کردند. اینها هم یک همچو اعلام میکردند که هر کس مخالفت کند با امر حاکم، حکمش اعدام است، و بعد اعلام کردند که هر کس رأی ندهد، حکمش اعدام است. رأی دادنشان این جوری بود. رأی آزاد یعنی آزادی که یا رأی بدهی یا کشته بشوی؟! ایران از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست و دو میلیون رأی داد بر جمهوری اسلامی. سابقه در دنیا ندارد. سابقه ندارد از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست و دو میلیون رأی دادند بر جمهوری اسلامی. این معنایش این است که اتفاق آرا بوده است، لکن آن عده دیگر همچو هست و مریض هست و غیره، یک همچو وضعی است. کجا ما یک همچو چیزی داریم؟ حفظ کنید یک همچو وحدتی را. نگهش دارید این را. اینهایی که نِقْ میزنند برای نمیدانم چه و چه، اینها متوجه نیستند که این صفها، الآن در شوروی به یک کسی که اینجا بود خودش گفت نوشته، گفت پسر من آنجاست.
و به من نوشته، نوشته این صفها در آنجا هست. در شوروی که شصت و چند سال است انقلاب کرده است، و به خیال خود، انقلاب این چیزها را دارد.
شما اسلام را میخواهید. اسلام که میخواهید زنده کنید البته فداکاری میخواهد، بدون فداکاری که نمیشود آدم یک اسلامی را زنده کند. همین فداکاری بود که در صدر اسلام خود پیغمبر اسلام و اولیای اسلام کردند. حالا نوبت شماست. نوبت ماست.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را تأیید کند. موفق باشید. مؤید باشید. و این را هم باز تاکید کنم که ان شاء اللَّه فردا و پس فردا که راهپیماییهایی هست. عزاداریها باید باشد. منتها عزاداری یک وقت در یک جایی است و یک وقت همه تو خیابانها عزاداری میکنند.
ان شاء اللَّه همه مؤید و موفق باشید.» (صحیفه امام، ج13، ص: 357 ـ 368)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1361)
[بسمه تعالی. محضر مقدس حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
توقیراً، با عرض تحیت، سلامت و توفیق آن مرجع عالیقدر را از خداوند منان مسألت مینماید و بنا به تصویب مورخ 20/ 8/ 61 شورای عالی قضایی استدعا دارد، مستنداً به بند شش اصل یکصد و دهم قانون اساسی موافقت فرمایند اشخاصی که به اتهام اعتیاد به مواد مخدر یا نگهداری یا حمل مواد مخدر به منظور مصرف شخصی یا به هر سه اتهام مذکور تحت تعقیب کیفری در آمدهاند اعم از متهم یا محکوم به شرط تعهد ترک اعتیاد و عدم تکرار جرم مورد عفو آن جناب قرار گیرند.
با توجه به عنایت خاص آن رهبر رئوف نسبت به حال زندانیان توضیحاً به عرض میرساند که مشمولین فرمان عفو در صورتی که در بازداشت باشند آزاد خواهند شد.
رئیس دیوان عالی کشور- 24/ 8/ 61- سید عبد الکریم موسوی اردبیلی].
بسمه تعالی
موافقت میشود.[12]- 26 آبان 61
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 96)
[1] - بدرستی که خدایا تو به همه نزدیکی، و دعای خلق را اجابت میکنی
[2] - ایشان در جریان انفجار مرکز حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه در روز 7 تیر 1360 همراه با دهها تن از شخصیتهای مذهبی- سیاسی کشور به شهادت رسید. انفجار این محل توسط گروهک تروریستی مجاهدین خلق( منافقین) صورت گرفت
[3] - آقای حسین خادمی، از روحانیون برجسته اصفهان.
[4] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خدا با جماعت است».
[5] - میرزای شیرازی مرجع تقلید شیعیان که در سال 1890 میلادی در مخالفت با قرارداد منعقده بین ناصر الدین شاه و شرکت انگلیسی رژی مبنی بر واگذاری امتیاز پنجاه ساله تنباکو با صدور فتوای کوتاهی موجبات لغو قرارداد را فراهم کرد. فتوای میرزای شیرازی به این شرح بود:« الیوم استعمال توتون و تنباکو بأیّ نحوٍ کان( به هر صورتی که باشد) حرام و در حکم محاربه با امام زمان( عج) میباشد»
[6] - ناصر الدین شاه قاجار.
[7] - مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی، فقیه بزرگ و نامی و مرجع عالیقدر عصر که در جنگ جهانی اول که دامنه جنگ بین دولتهای عثمانی و آلمان از یک سو و انگلیس و فرانسه از سوی دیگر به عراق کشیده شد با صدور حکم جهاد علیه کفار انگلیسی، مسلمانان عراقی را به قیام واداشت
[8] - آیت اللَّه شیخ فضل اللَّه نوری که معتقد به مشروطه مشروعه بود. او در دادگاهی که به ریاست یک روحانی تشکیل شد به اعدام محکوم و به دار آویخته شد
[9] - در سیزدهم رجب سال 1327 ه. ق.
[10] - گلادستون، نخست وزیر انگلستان در اواخر قرن نوزدهم میلادی.
[11] - کنایه از عمّامه روحانیون است.
[12] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی
.
انتهای پیام /*