امروز با امام: یازدهم آبان
ـ نامه به آقای سید محمود طالقانی؛ فرهنگ و منطق شاه (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
1 شهر ذی الحجة الحرام 98
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمود طالقانی- دامت برکاته
این مسأله امر طبیعی است که شخصیتهایی مثل جنابعالی، که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بیامان با دستگاه جبار و غارتگران بین المللی صرف نمودهاند، در حبس و شکنجه به سر برند و از آزادی محروم باشند. آزادی امثال جنابعالی بر خلاف منطق شاه و موازین دولت اوست. فشار اراده آهنین ملت به طوری اعصاب شاه را خرد کرده است که دیوانه وار دست به جنایات ننگآوری زده است که روی تاریخ را سیاه نموده. به طوری که مستحضر هستید دست به جنایات تعجبآوری زده! در شهرستانها دستههای ناشناس از کولیها و اجیرها با چماق و قداره و پشتیبانی قوای انتظامی به جان مردم افتاده و جنایاتی به بار آورده و میآورند. دولت- که باید حافظ نظم باشد- و قوای انتظامی او، به صورت مخرّب و قوای تخریبی درآمده است.
در عصر ما، در کشور بیپناه ما، منطقها و لغتها جای خود را عوض نموده: فضای باز سیاسی، همان اختناقها و سانسورهای همه جانبه است؛ تمدن بزرگ، وحشیگریهای بدتر از قرون وسطاست؛ دولت آشتی- با مسلسل و توپ و تانک و اخیراً با چماق و قداره- مردم را به تباهی کشیدن است؛ اصلاحات ارضی، کشاورزی را ساقط نمودن است؛ استقلال، وابستگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی به اجانب است؛ فریادهای مرگ بر این سلطنت پهلوی، شاهدوستی و علاقه به رژیم است.
شما اکنون که از حبس کوچک به حبس بزرگ منتقل شدید، با این حقایق عجیب و لغات تازه مواجه هستید ولی از طرف دیگر با یک تحول عظیم روحی ملت از حیث شناخت، و تحول عملی عظیمتر از حیث عمل مواجه هستید. تودههای مردم که قبل از نهضت عظیم اسلامی، نظام شاهنشاهی را مظهر ملیت و مدار عظمت کشور میدانست و فرمان شاه را مطاع و متبع، و از جزاف گوییهای شاهان و گویندگان درباری و مدیحه سرایی آنان، کشور را در سایه رهبری شاه مترقی و پیشرفته تا دروازه تمدن بزرگ میپنداشت و استقلال مملکت را در زیر پرچم شاهنشاهی، بیمه شده به حساب میآورد، با یک جهش و شناخت همگانی، تمام پایهها و کنگرههای این قصر خیالی ناگهان فرو ریخت و محتوای این لغات و الفاظ فریبنده و بزک شده ظاهر شد، و تهی بودن این طبلهای پر سر و صدا از محتوا معلوم گردید، و ورشکستگی اقتصادی و به غارت رفتن بیت المال و تباهی کشاورزی و وابستگی فرهنگی و ارتشی برملا گردید.
و نیز تودههایی که قبل از نهضت به امر یک پاسبان به جشن برمیخاست و بر بالای مغازهها بیرق شادمانی میزد، و فرمان شاه را به دنبال جزافههای شعرای درباری، فرمان ایزد میدانست، با یک جهش اسلامی به عصیان برخاست و با مشتهای گره کرده و فریادهای «مرگ بر این سلطنت پهلوی»، مرد و زن و کوچک و بزرگ به خیابانها ریخته و در مقابل مسلسل و توپ و تانک، قهرمانانه مقاومت نموده و با فداکاری و خون جوانان برومند خود، قدرت شاهانه متکی بر ابرقدرتها را شکسته و او را مجبور به تسلیم نموده؛ ولی تسلیم او را نپذیرفته و نخواهد پذیرفت. با چه منطق ممکن است از خیانتها و جنایتهای بیپایان این اهریمن جهنمی بگذرد و به مقام سلطنت غیر قانونی او سرنهد؟! ما با این منطق، مخالف؛ و کسانی که با آن موافقند با ملت و ما- که خدمتگزار ملتیم- موافق نیستند. و الی اللَّه المشتکی. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج4، ص: 259 ـ 260)
ـ نامه به آقای حسینعلی منتظری؛ رژیم سلطنتی، منشأ عقب ماندگی و بدبختی (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری- دامت برکاته
هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی، شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادی- ابتدایی ترین حقوق بشر- محروم و با شکنجههای قرون وسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادیخواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و ملت از سایه مثل شما رجال عدالتخواه میترسند. باید رجال دین و سیاست دربند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هر چه بیشتر راه چپاول بیت المال و ذخایر کشور باز باشد. در منطق کارتر و سایر نفتخواران مفتخوار، فضای آزاد یعنی به زندان کشیدن جناحهای آزادیخواه و استقلال طلب، از علمای روشنفکر مذهبی تا رجال سیاسی و دانشجویان و رجال محترم بازار و سانسور مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی؛ و در این منطق، ترقی و تمدن کشور یعنی وابستگی شریانهای آن از فرهنگ و اقتصاد و ارتش تا دستگاههای قانونگذاری و قضایی و اجرایی. این برنامه در کشور ما بیش از پنجاه سال دوران سیاه پهلوی پیاده و مورد عمل بوده و هست.
اکنون که ملت غیور ایران با نهضت عظیم اسلامی بپاخاسته و با مشت گره کرده در مقابل دستگاههای ستمگری و چپاول چون سدی آهنین ایستاده و پایههای بنیادهای آن یکی پس از دیگری فروریخته یا در حال فروریختن است، بر جناحهای پیشرو از مراجع عظام و علمای اعلام مذهب و خطبای محترم و مدرسین و دانشمندان تا رجال سیاسی و روشنفکران دانشگاهها و بازارها و کارمندان محروم و کارگران مظلوم روشنفکر، لازم است این فرصت الهی را از دست نداده، بیامان جمیع اقشار ملت را به پیش هدایت کنند؛ و از خواست ملت که برچیده شدن نظام سلطنتی و قطع دست اجانب از دخالت در مقدرات کشور و از غارتگریها، و قیام جمهوری اسلامی ضامن آزادی و استقلال به جای رژیم سلطنتیِ منشأ تمام بدبختیها و عقبماندگیها سر مویی تخلف و عقبنشینی نکنند، که آن هدر دادن خون جوانان عزیز اسلام و به تباهی کشیدن همه جانبه کشور و کمک به هَدْم احکام، بلکه اساس اسلام است که از اعظم کبایر و بالاترین خیانت است.
ما با بودن رژیم حاضر، دموکراسی را هم- به فرض محال اگر تأمین گردد- نمیپذیریم. ملت نمیتواند از خون جوانان عزیز خود و خیانتهای چندین ساله صرف نظر کند. اسلام تکلیف این جانی را معین فرموده. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج4، ص: 261 ـ 262)
ـ مصاحبه با رادیو- تلویزیون لوکزامبورگ؛ هدف، برقراری جمهوری اسلامی (1357)
«سؤال: [شما از فرانسه، مردم ایران را به شورش دعوت مینمایید. آیا شما تصور میکنید که این تنها راه حل مشکلات ایران است؟]
جواب: مردم از اختناق و خیانتهای پنجاه ساله به جان آمده و برای مطالبه حقوق اولیه خود، قیام نمودهاند. ما آنان را در این امر حیاتی مشروع، چه زمانی که در ایران بودیم و چه در خارج ایران، تشویق میکنیم و اکنون راه حلی برای سرنگونی رژیم فاسد جز نهضت و مطالبه حق با داد مظلومیت نداریم و اگر مقتضی شود به راه دیگری دست میزنیم.
[آیا هدف شما در دست گرفتن قدرت است، وقتی شاه برود؟ در صورتی که شما امکان در دست گرفتن قدرت را داشته باشید چه کار خواهید کرد؟ منظور، برنامه آینده شما برای حکومت در ایران است که باید جانشین شاه بشود. بسیاری از ناظرین در ایران معتقدند که بازگشت به قانون اساسی صحیح است]
- هدف ما برقراری جمهوری اسلامی است و برنامه ما تحصیل آزادی و استقلال است و تصفیه وزارتخانهها و حذف مادههایی که رضا شاه و شاه فعلی با سرنیزه در قانون گنجاندند و حذف مواد مربوط به سلطنت مشروطه.
[آیا شما تصور میکنید که خطر یک قیام ملی و شورش همگانی در ایران وجود داشته باشد؟]
- اگر همان طور که ملت خواستار است شاه و دودمانش بروند و حامیان خارجی او دست از حمایتش بردارند مشکل ساده تر خواهد شد، در غیر این صورت امکان قیام مسلحانه ملی وجود دارد.
[آیا شما ولیعهد را به عنوان رئیس حکومت به جای پدرش خواهید پذیرفت؟]
- خیر، ملت ایران از این سلسله خاطرههای بسیار تلخ دارد و تحمل حکومت هیچ یک از افراد آن را ندارد.
[آیا باعث تعجب شما نیست که دولت فرانسه که همیشه از حکومت ایران پشتیبانی مینموده است تا به حال مزاحم صدور پیامهای شما که ایرانیان را به قیام و شورش دعوت میکند نشده است؟]
- اگر مزاحمت بکند موجب تعجب است. ما مطالبه حقوق اولیه بشر را میکنیم و مزاحمت با آزادی، مخالف حیثیت فرانسه و موجب تعجب ملت ما و آزادیخواهان جهان است.
[برنامه شما برای آینده چیست؟]
- ادامه نهضت تا رسیدن به نتیجه.
[نظامیان در تظاهرات دیروز دخالتی نکردند و شاه عقبنشینی میکند و عقبنشینی خود را پذیرفته است. شاه حاضر است کریم سنجابی را بپذیرد. شنیده شده است آیت اللَّه، سنجابی را پذیرفتهاند آیا حالا که شاه حاضر به سازش شده است شما حاضر هستید؟ آیا مخالفین حاضرند نوعی با شاه کنار بیایند؟]
- تظاهرات تهران برای آقای طالقانی و تظاهرات قم برای آقای منتظری تظاهراتی بود که مردم علیه شاه کردند و از آنان به عنوان مخالفین شاه تجلیل کردند. در ایران از هر نغمه ضد شاهی تجلیل به عمل میآید. شاه با این دست و پازدنها و طلبیدنهای این و آن، کاری از پیش نمیبرد. این تلاشها دیگر دیر شده است و برای او مفید نیست، او باید برود. ما سازش را از هر کس و به هر شکلی باشد نخواهیم پذیرفت. چون ملت نخواهد پذیرفت. در مذاکرات خود با این اشخاص مطالب خود را قاطعانه بیان کردهایم. هر کس قبول کند با ماست و الّا از ما جداست.» (صحیفه امام، ج4، ص: 263 ـ 264)
ـ مصاحبه با روزنامه ایتالیایی پائزه سِرا درباره دلایل سقوط رژیم شاه (1357)
«سؤال: [چرا سقوط سلسله پهلوی و تشکیل جمهوری اسلامی، برای خروج ایران از بحران اسفانگیز غیر قابل اجتناب است؟]
جواب: ابتدای سرکار آمدنش قانونی نبوده و از هیچ نوع مشروعیتی برخوردار نیست، و اکنون هم به دلیل زیر پا گذاشتن همه حقوق ملت و اعمال و ظلمهای بیحسابش، به طرز بیسابقهای، ملت او و خاندانش را تحمل نمیکنند، و به دلیل اینکه اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران مسلماناند، لذا بدیهی است با سقوط این رژیم به چیزی جز یک نوع حکومت اسلامی راضی نمیشوند.
[چطور میتوان از خطر به قدرت رسیدن ارتش که مخالفین میانهروی دولت آن قدر از آن میترسند جلوگیری کرد؟]
- امروز ملت ایران است که میخواهد، سرنوشت خود را تعیین کند و این ملت، دولت نظامی را تحمل نمیکند. گذشته از اینکه تا کنون هم حکومت شاه در محتوا چیزی جز حکومت ارتش و نظامیان نبوده است.
[آیا یک راه حل ملی برای رفع بحران فعلی ممکن است؟ در حالی که امریکا و کشورهای غربی و قبل از همه انگلستان از شاه پشتیبانی میکنند و همچنین وجود ارتش که از طرف امریکاییها احاطه شده و رهبری میشود]
- راه حل ملی در ایران امروز، همان چیزی است که عموم ملت در بیش از یک سال گذشته با پشتوانه خون خودشان به گوش همه دنیا از جمله امریکا و سایرین رسانده است و آن هم عبارت است از سقوط سلسله پهلوی و برچیده شدن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی.
- [به شما این را نسبت میدهند که میخواهید رژیم توحیدی اسلامی تشکیل دهید، در حالی که جمهوریهای مسلمان دیگر مثل الجزیره که توحیدی نیست و رژیمهای اسلامی دیگری مثل عربستان سعودی که فئودالی است، انزجاری در غرب ایجاد نکردهاند. آیا میتوانید مشخصات جمهوری اسلامی را که در نظر دارید بیان کنید که چگونه است؟ در مورد محتوای اجتماعی، سازماندهی سیاسی، خصوصاً برای احزاب، سندیکاها و مطبوعات؟]
- امروز در جهان آن چیزی که مقصود ما از جمهوری اسلامی است دیده نمیشود. هیچ یک از خصوصیات اصولی جمهوری اسلامی در حکومت عربستان سعودی دیده نمیشود. آیا مگر ملت ایران برای تعیین سرنوشت خویش باید ببیند که دولتهای غربی چه چیزی را میپسندند؟ مگر سایر دولتها در تعیین خط مشی سیاسی خودشان و یا تعیین نوع حکومتشان به آرای ملت ایران مراجعه میکنند؟ در جمهوری اسلامی، زمامداران مردم نمیتوانند با سوء استفاده از مقام، ثروتاندوزی کنند و یا در زندگی روزانه امتیازی برای خود قائل شوند. باید ضوابط اسلامی را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعایت کنند و حتی پاسدار آن باشند. دقیقاً باید به آرای عمومی در همه جا، احترام بگذارند. هیچ گونه تسلط و یا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم، نباید بپذیرند. مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازند آزادند و اسلام در تمامی این شئون حد و مرز آن را تعیین کرده است.
[مقام بین المللی چنین جمهوری در جهان امروز، خصوصاً در مقابل مسائل بزرگ کشورهای جهان سوم در رابطه با بحرانهای اقتصادی- نفت و مواد اولیه- چگونه است؟]
- به صورت یک کشور صد درصد مستقل عمل خواهد کرد و هر گز خود را بازیچه دست قدرتهای استعمارگر نمیسازد و ما هر گز به هیچ ملتی به خاطر منافع داخلی خودمان تجاوز نمیکنیم و تا آنجا که در توان ملت ما باشد بر حسب تأکیدات اسلامی میکوشیم تا در رفع مشکلات ملتهای مظلوم سهیم باشیم.» (صحیفه امام، ج4، ص: 265 ـ 266)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ تغییر معانی الفاظ و اقتصاد ویران ایران (1357)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
«فضای آزاد سیاسی» یعنی اختناق!
از چیزهایی که ما در این عصر با آن مواجه هستیم، این لغات و واژههاست که عوض شده است. بسیاری از واژهها و لغتهاست که در عصر ما در ایران یک صورت دیگری پیدا کرده و یک لغت نامه جدیدی باید برایش باز بکنند. مثلًا از لغاتی که حالا استعمال میشود «فضای باز سیاسی» [است] که آن در کلمات شاه زیاد دیده میشود که یک «فضای باز سیاسی» ما در ایران اعطا کردیم و ایجاد کردیم! و در کلمات اربابهایش هم- مثل کارتر- همین مسأله تکرار میشود هی که: شاه یک فضای سیاسی [ایجاد کرده]. همین دیروز ظاهراً ولیعهد را یعنی پسر شاهْ- ولیعهد، البته به هر جهت این هم مثل اوست- بردهاند پیش کارتر و ایشان باز تقدیر کرده است از شاه که «آزادی» داده است! این یکی از لغتهایی است که در عصر ما معنای خودش را از دست داده، یک معنای دیگری [پیدا کرده]
«فضای باز سیاسی» در ایران یعنی اختناقِ همه چیز! سانسور همه مطبوعات و جلوگیری از هر اظهار نظر! بشر در اظهار نظر خودش آزاد است، «فضای باز سیاسی» یعنی جلوگیری از هر اظهار نظری! در زندگی خودش، در مقدراتِ خودش هیچ حق اظهار نظر ندارد! مطبوعات هیچ حق ندارند که یک کلمه بر خلاف آنکه دیکته به آنها میشد بنویسند! خوب، حالا اخیراً یک قدری اینها صحبتهایی میکنند و رادیو هم همین طور؛ و این توجه عمومی و این مشتهای گره کرده برادران ما در ایران- این- موجب این شد که نتوانند دیگر همچو آن طور که دلشان میخواست عمل بکنند. حالا هم باز به آن آزادی نیست و لهذا میبینید که در تمام این روزنامهها و در تمام این رادیوها و دستگاه تبلیغی، آن نقطه اصلی را باز نمیتوانند ذکر کنند. همهمان میدانیم، همه شان میدانند، همه مطبوعات و ارباب مطبوعات میدانند این را که آن نقطه اصلی- که البته نقطه اصلی که عرض میکنم نقطه اصلی در این صف نوکرها، نه در آن صف اربابها- آن نقطه اصلی عبارت از شاه است. یعنی تمام این جنایتهایی که در ایران واقع شده است در عصر ما- در این عصر- تمام این جنایتها با امر شاه است. امکان ندارد که یک سربازی سرِ خود آدم بکشد، یا یک صاحبمنصبی سر خود اجازه آدمکشی بدهد، یا یک وزیری، یک- نمیدانم- نخستوزیری همچو قدرتی داشته باشد که سر خود دستور کشتن، دستور زخم زدن، این دستورات را بدهد. تمام این جنایتهایی که واقع شده و واقع میشود با امر مستقیم شاه است که باید بزنید. در 15 خرداد- از قراری که معروف شد- فرماندارْ خودِ او بوده است و با هلیکوپترش بالای شهر [پرواز] میکرده است و امر میکرده. امرش این بوده است که به جاهایی بزنید که دیگر زخمی نباشد، [به] مریضخانهها، به جاهایی بزنید که بکشد!
«آزادی» و «فضای آزاد سیاسی» معنایش این است که هیچ کس حق اظهار نظر ندارد، چنانچه مطبوعات ما حالا هم حق اظهار نظر ندارند! اگر یک وقتی آزاد بشود مطبوعات ما و دستگاههای تبلیغاتی، از قبیل رادیو و تلویزیون و اینها، آن وقت معلوم میشود قضیه چه هست و چه بوده؛ یعنی حالا نه من و نه شما و نه اکثر مردم اطلاع نداریم از اینکه چه گذشته است. ما اطلاع از این ظواهر داریم؛ از این خیابانها که کشتهها تویش پُشته شده است و از این ظواهر امر، از این سطح ظاهری ماها اطلاع داریم؛ از آن سطح باطن و از آن مسائلی که بر ایران گذشته است و میگذرد و زیر پرده است، از آنها ما الآن اطلاع نداریم؛ لکن اشخاصی هستند که اطلاع دارند و در عمق مسائل بودهاند، و حالا شاید همه چیزها هم نباشد لکن خوب بیشترش در تواریخ هست. الآن شما مطمئن باشید که کتابها نوشته شده است لکن اینها نتوانستهاند این کتابها را طبع کنند و منتشر. و آن وقتی که آزاد بشود به معنای حقیقی، آن وقت است که این کتابها بیرون میآید؛ آن وقت مطبوعاتْ دیدنی است. حالا هم باز مطبوعات ما سانسور است و لهذا اسم جانیِ حقیقی در هیچ یک از مطبوعات ما نمیشود منعکس بشود، و نشده است. و در خطابههای هیچ یک از رجال باز یک همچو مطلبی که جانی حقیقی را معرفی کنند، این کسی که همه جنایات را کرده است، این شخصِ محمد رضا پسر رضا، هیچ نتوانستهاند تا حالا بگویند ولی مردم میگویند، این در لسان مردم، بچههای دوازده ساله و ده ساله میگویند، مردم توی خیابانهای قم و تهران و سایر شهرستانها میگویند مطلب را؛ اما رجال ما نمیتوانند بگویند!
به این توده مردم ... نمیشود خیلی دست درازی کرد؛ یا حاضرند توده مردم به اینکه کشتهای هم بدهند بلکه کشتههایی بدهند بلکه جوانهایشان را هم میدهند، بعد هم افتخار میکنند؛ مادرهای امروز نمونه است، خدا میداند. یعنی در طول تاریخ مثل این مادرها ما نداشتیم الّا کم، که فرزندانش کشته بشود و بعد بیاید بگوید که نه، من افتخار دارم. بعضی از جوانها به من میگفتند که این مادرها ما را گرم نگه داشتهاند؛ این عکس العملِ این مادرهای جوان مرده، ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته برای اینکه اینها هستند که به ما شجاعت میدهند، اینها هستند که ما را تشویق میکنند. این «فضای آزاد سیاسی» ماست! یعنی این لغت تغییر کرده است و معنایش را از دست داده. معنایش الآن در منطق آقای کارتر و منطق شاه این شده است که همه این اختناقها اسمش شده است «فضای آزاد سیاسی»!
از لغتها: «تمدن بزرگ»، «دروازه تمدن بزرگ»! «تمدن بزرگ» هم از آن چیزهایی است که- این واژهای است که- معنای خودش را از دست داده؛ یک معنای دیگری در منطق اینها دارد. این هم در لسان شاه زیاد است! در لسان کارتر هم که پدر بزرگ ایشان است! در لسان او هم شبیه این هست که تمدن بزرگ. اینها- «تمدن بزرگ» در لسان اینها هم این است که تمام آثار تمدن یک ملت زیر پا و سرکوب بشود! فرهنگ یک ملت در رأس تمدن بزرگ واقع شده که فرهنگ باید یک فرهنگی باشد موافق با تمدن؛ و فرهنگ ما وقتی که ملاحظه میکنید یک فرهنگ وابسته غیر مترقیِ منحط که جوانهای ما را نگذارند یک قدم بالاتر از یک حدی- تا یک حدی- یک قدم بالاتر بروند. در ایران که این طور است هیچ، این جوانهای ما که آمدهاند در خارج: همین دیروز پریروز دیشب، کیْ، چند تایشان- جوانهای خوبی- آمدند اینجا تو این اطاق پیش من گفتند که ما در فلان مملکت- که حالا دیگر یادم هی زیاد نمیماند- ما در آنجا تحصیل میکنیم لکن به ما چیزی نشان نمیدهند. ما همان جا هستیم به اسمْ! گفت ما تحصیلاتمان در ایران به یک حدی بود، اینجا که آمدیم ما را در حد پایین تر الآن دارند استعمال میکنند! در حد پایین تر! و ما همین طور اینجا هستیم بیخود. و شما اجازه بدهید که ما برویم به ایران، آنجا بلکه یک کاری انجام بدهیم، یعنی کاری با برادرانمان انجام بدهیم.
در ایران بنا بر این بوده است که یک فرهنگ وابسته، فرهنگ «وابسته» به معنای اینکه یک فرهنگی داشته باشیم ما، دانشگاه داشته باشیم، نگویند دانشگاه نداریم، دانشکده، دانشگاه، دانشسرا، همه این الفاظِ موافق با فرم تمدن، الفاظش را داشته باشیم لکن محتوا نداشته باشد که صورتْ شبیه تمدن ولی تو خالی! از اولی که مدارس در ایران- مدرسهای که میخواسته که یک رشدی بکند- در ایران تأسیس شده- از اول این طور بوده منتها به این فساد نبوده- از اول این طور بوده که بنا بر این بوده است که نگذارند یک فرهنگ به معنای واقعی در ایران تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه آنها میدانستند که اگر یک فرهنگ حقیقی واقعی و یک تحصیلکردههای صحیح در ایران پیدا بشود، مزاحمت خواهند کرد؛ با مقاصدی که آنها دارند و با منافع آنها، که منافعشان چپاول کردن مال این ملت است، مزاحمت دارد. اینها از اول نقشه را جوری کشیدند که این فرهنگْ یک فرهنگ که قابل این باشد که این جوانهای ما را ترقی بدهد و یک جوان فرهنگی صحیح بار بیاورد، از این مانع شدند. و حالا دیگر به آن شکوفایی، مسئلهای که آنها خواستند، درآمده که اصلش هیچ فرهنگ ما صورت فرهنگ به معنای واقعی ندارد؛ و جوانهای ما را عمرهایشان را دارند ضایع میکنند. یعنی رفتن در این دانشکدهها و در این دانشگاهها جز تضییع عمر معلم و متعلم چیزی نیست. معلمها هم این را میدانند، متعلمها هم این را میدانند- همه میدانند لکن وضع این طوری است. ما که میگوییم باید این ورق برگردد، پیچیده بشود تمام این نقشههایی که خارجیها به دست این عمال خبیثشان در ایران پیاده کردهاند، باید اینها برداشته بشود، برای این است که ما میبینیم که هر جا دست بگذاریم فاسد است! اگر ما یک مدرسه و دانشگاه به معنای حقیقی داشتیم، چطور وقتی که ثروتمندهای ما- خود «عالی جناب[1]»- وقتی یک کسالت پیدا میکنند، باید از خارج یا بیاورند، یا اینها را منتقل کنند به خارج. باید بروند لندن خودشان را معالجه کنند؟! چطور از لندن هیچ وقت نمیآیند تهران خودشان را معالجه کنند یا جای دیگر بروند؟ باید از اینجا برویم- از ایران باید بروند به لندن برای معالجه! این دلیل بر این است که ما طبیب نداریم به معنای حقیقی. طبیب داریم، طبیبْ تصدیق هم گرفته، دیپلم هم دارد، همه چیز دارد، «پروفسور» هم به او میگویند! اما به معنای واقعی ندارد؛ محتوا ندارد، صورت است. یک چیزی که این هم از آنهایی است که تغییر کرده، از همان لغات است که تغییر کرده، «پروفسور» هم هست یعنی این لفظ را گذاشتهاند روی یک معنایی که آن معنا را ندارد، محتوا ندارد و لهذا وقتی که یکی مریض میشود میگویند نه، باید برود، باید برود لندن! طبیبها هم میگویند باید برود لندن. خودِ طبیبها! طبیب هم که آمده، میگویند اینجا- خوب اینجا دیگر معذوریم، بروند آنجا! ایشان برود لندن معالجه کنند! این فقر ماست در فرهنگ؛ فقر ماست در دانشگاهها؛ در دانشکدهها. و اینها میخواهند ما فقیر باشیم. برای چه ما طبیب داشته باشیم؟ باید یک قدری این ملت احتیاج داشته باشد، وابسته باشد! ملت هم میخواهند وابسته باشد به این دولتهای دیگر و به ملتهای دیگر. وابستگی همین است که فرهنگمان وابسته است و دلیلش این است که ما فرهنگ داشتهایم، اما حالا میخواهیم یک سدی درست کنیم، چطور قرارداد سد را باید ما با شرکت امریکایی، شرکت- نمیدانم- کجا، شرکت کجا، قرارداد سد با آنها، روی چه زمینه؟ چرا عملهها همه از ایرانند؟ آنکه باید خشت بکشد و- عرض میکنم- شن بکشد به دوشش با یک قیمت کمی، یک اجر کمی، یک اجرت کمی بگیرد و از صبح تا غروب کار کند، آن از ایران حساب میشود! در شرکت نفت همین طور. همه جا همین است. نقشه این است اصلش که ما به شکل یک کارگر درجه سه درآمدهایم و «تمدن بزرگ» هم داریم! تمدن بزرگ! محتوای این «تمدن بزرگ» در ایران عبارت است از یک دسته عمله، یا به شکل عمله، به شکلِ- فرض کنید که- فرهنگی و عمال برای این اربابها، نفت را حمل کنند و بدهند به حلقوم آقای کارتر و رفقای او! عملگی کنند اینها با یک قیمت کمی، یک اجر کمی و نفتها را حمل کنند برای آنها. سد هم میخواهند بسازند باید کارشناس بیاید، اوامر کند و نقشه به قول خودشان بکشد؛ برای نقشه کشیدنش چند میلیون دلار میگیرد که یک نقشه بدهد. یک شب بنشیند، یک نقشهای میدهد- یا دو شب- آن وقت چند میلیون دلار او میگیرد! خوب ما چی؟ شما عملگی باید بکنید! ماها عملگی باید بکنیم، ما آجر باید حمل بکنیم! کاری دیگر از ما نمیآید. چرا نمیآید؟ برای اینکه ما فرهنگ نداشتیم، ما نتوانستیم که خودمان سد خودمان را بسازیم.
هر چی را آدم دست رویش میگذارد در این «تمدن بزرگ»، الفاظش سر جای خودش است، الفاظ سر جای خودش است اما محتوایش را آدم میبیند ندارد. مهندس و نمیدانم دکتر و از این قبیل الفاظ زیاد است اما محتوا چیست؟ محتوا ندارد! در نظاممان هم که میرویم الفاظ زیاد است! این قدر «سپهبد» و «ارتشبد» ما داریم که فوجها «سپهبد» و «ارتشبد» ما داریم! یکی از ظُرَفا[2] میگفت در تمام امریکا دو تا ارتشبد- نمیدانم- سه تا ارتشبد، به صورت این معنی هست اما ایران صفها از ارتشبد هست، صدها- نمیدانم- سپهبد هست! آن الفاظ همهاش به قوت خودش باقی است لکن محتوایش را وقتی بروی میبینی آقای «ارتشبد» محتوا ندارد!
در آن وقت که هجوم کردند این خارجیها به ایران قوای متفقین به ایران- قبل از آمدن آنها همین حرفها بود؛ این الفاظ بیمحتوا بود که «اعلیحضرت»[3]- آن وقت «اعلیحضرت» او بود دیگر، این[4] آن وقت نبودش؛ «اعلیحضرت» او بود و همه ظلمها هم به ارث به این رسیده مع الاضافه! این چون رو به «تمدن» است اضافه کرده است!- اگر چه بکند دست همه را کوتاه کرده است. دیگر همه ایران همچو مستقل شده است که همه چیز چه شده است و لشکرْ چه و پلیسْ چه و از این حرفها. چون اهل علم و علما را کتک میزدند و به کلانتریها میبردند و اهانت میکردند و زنها را آن قدر به آنها ظلم کردهاند- که خدا میداند چه مصیبتها در ایران ما کشیدیم- و مردها را چه و بچهها، همه بساط را درآورده بودند، در تبلیغات این بود که دیگر هیچ مملکتی در مقابل مملکت ما مثلًا کذا! آن وقت ظرفا میگفتند که «آن یکی که دو نداشت»، آن عبارت از آن چیزی بود که راجع به جنگی که اینها میخواستند بکنند و حفظ بکنند سرحدات را، اعلامیه اول بود، دیگر دومی نداشت! آن سه ساعت طول کشیده بود! وقتی رضا شاه به یکی از صاحب منصبها گفته بود چه، گفته بود که یک ربع هم نباید طول بکشد! ما چیزی نداشتیم، آنها همه چیز داشتند. سربازها را خودم توی خیابانهای تهران دیدم که راه افتادهاند همین طور، سربازخانهها را رها کردهاند و راه افتادهاند توی خیابانها برای اینکه سرباز نبود، ارتش نبود. شما حالا خیال میکنید ما یک ارتشی دویست و پنجاه هزار یا سیصد و پنجاه هزار نفری داریم که ارتش است برای ما؟ الفاظ همان الفاظ است که در همه ممالک استعمال میشود، از صاحبمنصبش گرفته تا پایین، الفاظش همان الفاظ است ولی محتوایش را وقتی که ملاحظه کنید محتوا ندارد؛ عوض شده همه چیزها. باقیش هم شما به همین ترتیب هیْ «اقتصاد»! یکی از چیزها، خوب اقتصاد است؛ و ایشان[5] هم از علمای اقتصاد است، خوب میداند اینها را؛ باید اینجا زندگی کند؟ نباید خدمت کند به مملکت خودش؟ اقتصاد ما چه! دیگر ما وابستگی نداریم! فلان. میرویم سراغ «اصلاحات ارضی» ای که این هم خودش یکی از لغات است. «اصلاحات»! میبینیم که آن قدر که فاسد کردند این زراعت ما را، آن قدر کشاورزی ما را برگرداندند به هیچ و منهدم کردند که ما در همه چیز محتاجیم، دستمان را دراز کردهایم به اسرائیل که به ما حتی میوه بدهد! هر چه، گندم، جو، چه، هی دائماً دارد میآید که اگر یک روز جلویش را بگیرند این ملت باید گرسنگی بخورد! میگویند برای سی روز یا سی و سه روز- تمام زراعت ایران برای سی و سه یا سی روز ایران کافی است، ما بقی آن را باید از خارج بیاورند! یک مملکتی که صادرکننده بود، حالا باید این طور باشد. «اصلاحات»! کلمه «اصلاحات» محتوا ندارد. لفظْ لفظ خوبی است، خیلی قشنگ! «انقلاب سفید»! انقلاب «سفید»! انقلابش انقلاب است اما سیاه است! سرخ است! اینها- همه این حرفهایی که اینجاست- همهاش همان الفاظی است که خیلی لفظْ قلمبه است و جالب است، نقاشی شده است الفاظ اما این الفاظ را روی چه گذاشتند؟ وقتی زیر این لفظ را میبینیم چه دارد؟ کی چه چیز را معرفی میکند؟ وقتی زیر پرده را میبینیم، میبینیم محتوا ندارد! الفاظی است ... برای دلخوشی ماها- دلخوشی ملت- آن وقت که ملت نمیتوانست صدا بکند و غافل بود از این مسائل؛ حالا این جور نیست دیگر، محتوا ندارد. «اصلاحات ارضی» یعنی بازار درست کردن برای امریکا و شعب امریکا و اذناب امریکا! ما بازار مصرفیم! آنها گندمهایشان زیادی است- که گاهی از زیادی برای اینکه خراب میشود میریزند به دریا- خوب چه بهتر که «اصلاحات ارضی» شروع کنند! «اصلاحات ارضی» که شروع کردند، آن گندمها را دیگر [به] دریا نمی [ریزند] ... «اصلاحات ارضی» شده! گندمها دیگر تو دریا ریخته نمیشود، گندمها را میدهند و پول میگیرند!
از ما نفت میگیرند و اسلحه میدهند! اسلحه یعنی چه؟ یعنی چیزی که باید پایگاه درست کند امریکا در مقابل- مثلًا- شوروی! باید در ایران یک پایگاههایی درست کند؛ نفت میگیرد پایگاه درست میکند! این از معجزات امریکاست که هم نفت ما را میبرد، عوض این نفت چه چیز؟ این هست که من پایگاه درست کنم در ایران! پایگاه درست کنم. و الّا این اسلحههایی که میلیاردها دلار، میلیاردها دلار اسلحه میدهند، ایران احتیاج به این اسلحه دارد؟! اصلًا همچو کارشناسی ما داریم که این اسلحهها را به کار بیندازد؟! شما آسفالت هم که میخواهید بکنید کارشناس میآورید برای آسفالت، آن وقت این اسلحههایی که آنها درست کردهاند- و با جهاز فنی- محتاج به اشخاصی است که فن این مسائل را داشته باشند، و [در] ایران الفاظش هست، محتوایش نیست. دیگر توپ را که نمیشود با الفاظ درست کرد! آن را با محتوا باید درست بکنند. محتوا ما نداریم.
این اسلحههایی که آوردهاند و «قیمت» نفت است، که این هم یکی از لغات است که محتوایش را از دست داده، که قیمت نفت را، «ارز» باید به ما بدهند. به جای اینکه به ما «ارز» بدهند، اسلحه میآورند در ایران برای خودشان یک پایگاهی درست میکنند، که اگر یک روز گرفتار شدند اینجا پایگاه داشته باشند! این وضع ایران است که زراعتش از آن طرف از دست رفته، نفتش از آن طرف از دست رفته و دارد میرود، دارند میبرند، به این جور میبرند. از همین جا، از همین مملکت «متمدن»، در ازای نفت، طیاره- نوشته بود- سیصد و پنجاه میلیون دلاری و پانصد و پنجاه میلیون دلاری! این طیاره را میخواهیم چه کنیم ما؟ ما میخواهیم بین مشهد و قم [و] تهران برویم، طیاره سیصد و پنجاه میلیون دلاری- آخر من تصورش را نمیتوانم بکنم- آن باید بدهد به ما! نفت ما را ببرد، این هم مال اینجا- همه جا همین طور است.
وضع ما این طوری است که الفاظ خیلی جالب «اصلاحات ارضی». چه بساطی، مثل «حزب رستاخیزْ» دیگر، حزب رستاخیزِ «فراگیر»! که در آنجا هم همان اولی که این حزب را به پا کردند، ما حرفهایمان را زدهایم. آن قدر که باید صحبت کنیم، صحبت کردهایم. حالا راجع به این است که این «فراگیر» بودنش محتوا نداشت. با زور یک عدهای از خودشان، از سازمانی [ها] و اینها بودند. که مردم قبول نکردند، «بله» نگفتند. آنها هم که گفته بودند، معلوم شد همه زور بوده، برای اینکه همچو که یک قدری سستی پیدا شد از اطراف، آن کنار رفت، آن کنار رفت، آن کنار رفت، همه کنار زدند، رفتند سراغ کارشان. حالا شده یک حزبی که سایر حزبها را به حزبیت میشناسند، این را به حزبیت- اصلًا- نمیشناسند! این حزب «فراگیر»! خوب شما دیدید که راجع به این «حزب» چقدر حرف زد این آقا، چقدر! یکی از حرفهایش این بود که هر که این حزب را- این جزء همان «آزادی» استها!- هر که این حزب را قبول کند، قبول کرده، هر که قبول نکند، تذکرهاش را بگیرد و برود! اینکه اهل این مملکت نیست! تمام اهل این مملکت آنهایی هستند که داخل این حزب هستند! فراگیر! اما محتوایش چه بود؟ محتوایش هیچ چیز! محتوا نداشت. معلوم شد هیچ است این. و هکذا هر جایش را بگیرید. این الفاظ حالا اگر بخواهیم ما تفصیلش را بدهیم طولانی است، و من هم دیگر حال این را که این قدر بحث بکنم- صحبت بکنم- ندارم.
ان شاء اللَّه که خداوند شماها را حفظ کند؛ و همهتان سرباز باشید برای ملت خودتان. آقا، مسأله را جدی بگیرید. الآن مسائل ایران یک مسائل جدی است؛ مسائل حیاتی است الآن مسائل ایران. باید شماهایی که در خارج هستید مسائل را جدی تلقی کنید. صحبتْ صحبتِ شوخی نیست، صحبتی است که الآن ایران در یک مرزی واقع شده است که یا باید نابود بشود و از بین برود- تا آخر- و یا باید حیات خودش را تجدید کند و موجودیت خودش را ثابت کند. الآن ما سر این دوراهی واقع هستیم. دو راه بیشتر ما نداریم: یا حیات و یا موت. موت- تا آخر رفتن. شما گمان نکنید که اگر ما یک قدم از این مطلبی که ملت ما الآن دارد و آن اینکه این سلطنت باید از بین برود، این رژیم- اصلش- باید برود، این فاسد است، رژیم سلطنتی و شاهنشاهی از الفاظ بیمحتواست، محتوایش فاسد است. این ملت میگوید این باید برود؛ ما استقلال میخواهیم، میخواهیم خودمان مملکت خودمان را اداره کنیم، نمیخواهیم تحت نظر دیگران باشد؛ مملکت مال ماست، خوب است مال ما، بد است مال ما، ما نمیخواهیم دیگران در مملکت ما دخالت کنند.
اگر ما یک قدم از این حرف عقب بنشینیم، یا به اصطلاح آقایان قدم قدم بخواهیم پیش برویم، یعنی قدم اول را ما حالا تسلیم بشویم که آقا سلطنت بکنند نه حکومت- تز آقایان این است، تز بعضیها این است که حالا این حرف را بزنیم، بیاییم بگوییم که ایشان سلطنت بکند نه حکومت!- معنیش چه است؟ معنیش این است: یک نفر آدمی که قریب سی سال خودش و قریب پنجاه و چند سال خود و پدرش به ما جنایت کرده است، جوانهای ما را کشته است، هَتْک حُرُمات ما را کرده است، مملکت ما را به غارت داده است، حالا آقا سلطان باشد! سلطان السلاطین! شاهنشاه! ما قبول کنیم این معنا را که ایشان حالا سلطان باشد، حکومت نباشد! اگر ما این مطلب را از اینهایی که تزشان این است قبول کنیم، اسلام را و مسلمین را و مملکت اسلامی را منهدم کردهایم تا آخر؛ و این بالاتر [ین] خیانتی است که ما بر کشور خودمان بخواهیم بکنیم و به اسلام کردهایم.
اگر این قدم را ما سست بگیریم و بگوییم حالا ما به همین حد، قلمهای ما را خرد خواهند کرد. این دفعه اگر این مار زخمی گرم بشود، همچو زهری بر ایران و ایرانی خواهد زد که تا ابد سرش را نتواند بلند کند. بیدار بشوید آقایان! ملتفت باشید! خیال نکنید که ما قدم قدم میخواهیم برویم؛ این غلط است. این تز غلط است. یا شاهنشاهی حالا باشد، به قانون اساسی عمل بکنید و انتخابات آزاد! اینها چیزهایی است که خود شاه تزریق میکند؛ این چیزهایی است که خود او تزریق میکند. الآن دید و بازدیدها در ایران رواج شده است[6]! الآن برای هَدْمِ این ملت دید و بازدیدها شروع شده است! شاه دو ساعت با یک نفری خلوت کرده. امروز یکی از همین کسانی که آمده بودند مصاحبه کنند، گفتند این را که دو ساعت یک نفری با شاه مصاحبه کرده و حالا میخواهد با سران قوم مصاحبه کند. اینها، اگر اینها یک قدم ما را متوقف بکنند، قدمها و قلمهای ما را خرد خواهند کرد؛ دیگر- تا آخر- ایرانی روی زندگی و روی آزادی و روی استقلال نخواهد دید. دیگر هیچ خیانتی بالاتر از این نیست که الآن که مشتهای ملت بلند است و گره هست و در مقابل ایستاده است، هیچ خیانتی بالاتر از این نیست که این مشتها را به زمین بیاورد، این دستهای بلند شده را فرو بنشاند، و این آتشی که الآن در ایران به پا شده است خاموش کند. اگر این خاموش بشود، محال است دوام پیدا کند و دیگر روشن بشود.
حالا آقا، باید همه قدرتها روی هم بیایند- همه. یعنی آقا تکلیف دارد، آقا تکلیف دارد، آقا تکلیف دارد، بنده تکلیف دارم- همه. تکلیفْ این است که اینجا هر قدر میتوانید تبلیغات کنید. بگویید مسائل را به کسانی که اطلاع ندارند. تبلیغات آنها اسباب این شده است که ماها را یک آدمهای ارتجاعی معرفی کنند؛ آخوند را ارتجاعی معرفی کنند. این آخوند میگوید آقا! ما حقمان را میخواهیم، ما آزادی میخواهیم، ما استقلال میخواهیم، این ارتجاع است؟ مال ما را بردن ارتجاع نیست، تمدن است؟! مالمان را میخواهیم ندهیم، مرتجع هستیم؟! ما را در قید و بند میخواهید نگه دارید و اسیر- تا آخر نگه دارید شما مرتجع نیستید، اما ما که میگوییم آزاد میخواهیم باشیم ما مرتجع هستیم؟! اگر ما دست برداریم از آن تز خودمان، از آن مقصد خودمان، تا آخر زیر بار این ظلم و این ستم- تا آخر باید باشیم.
هر کس، هر فرد، الآن تکلیف دارد، تکلیف الهی دارد، تکلیف انصافی دارد، تکلیف وجدانی دارد که با این ایرانیهایی که الآن ایستادهاند و فریاد میزنند، با این ایرانیها کمک بکند. هر قدر میتواند کمک بکند. اینها دارند جانشان را میدهند، دارند جوانهایشان را میدهند در راه ما و در راه اسلام، در راه ملت دارند میدهند اینها، ما هم از ملت هستیم، باید ما هم کمک بکنیم؛ هر که هر قدر میتواند. میتوانید مصاحبه مطبوعاتی کنید، مصاحبه کنید مطالبتان را بگویید؛ میتوانید به این رفقایی که در دانشگاهها و در جاهای دیگر دارید صحبت کنید، بایستید هر چند نفر را میبینید صحبت کنید: ایران این است وضعش؛ با ایران این کار را دارند میکنند؛ با اینها این قدر ظلم کردهاند؛ ما چه میخواهیم؛ این داد و قالها برای چیست؛ که، آزادی زیاد دادند و ما داد میزنیم که چرا این قدر آزادی میدهید؟! آزادی «تند»- سخت- دادند به قول آقای کارتر، که چون آزادی تند داده است اعلیحضرت، از این جهت اینها فریاد میزنند؟! ما که فریاد میزنیم «آزادی» یعنی ما از آزادی زیاد تُخَمِه[7] کردیم، ما از آزادی؟ دیگر ندهید آزادی؟! مطلب این است؟ مسأله این است؟ آقای کارتر این را میگوید دیگر! ما همه تکلیف داریم. باید، باید همه ما هر چه قدرت داریم اعمال کنیم برای نجات این کشور اسلامی. نجات یک ملت مسأله شوخی نیست، مسأله نجات یک ملت است. همه باید با هم دست برادری بدهیم. و پیروز هستید ان شاء اللَّه [ان شاء اللَّه حضار]، ان شاء اللَّه پیروزید. خداوند همهتان را پیروز کند [آمین حضار]» (صحیفه امام، ج4، ص: 267 ـ 279)
ـ نامه به آقای سید مرتضی پسندیده؛ اجتناب از مصاحبه- وجوه شرعیه (1357)
«بسمه تعالی
به عرض حضور مبارک میرساند، مرقوم مبارک توسط آقای آقا رضا واصل، سلامت و سعادت حضرت عالی را خواستار است. مطالبی که باید به عرض برسانم و لازم بوده کامل فرمایید:
1- مرقوم شده بود «اگر به مجلس یا مجلسین رجوع شود»، اما اگر مقصود آن است که راجع به من رجوع شود هر گز چنین خیالی نفرمایید و به هیچ مقامی در موضوع من در هر حالی هستم مراجعه نفرمایید.
2- از قرار مسموع مصاحباتی با خبرنگاران داخلی و خارجی میفرمایید؛ این امر بسیار بر خلاف مصلحت است زیرا اگر مطالب این جانب صریحاً گفته شود حتماً به شما صدمهای وارد میکنند، و لا اقل تبعید، و این نباید بشود و اگر مثل دیگران باشد مورد اشکال دوستان و جناحهای دیگر میشود. حضرت عالی نه با خبرنگار خارجی و نه داخلی مصاحبه نفرمایید.
3- رسیدگی بعضی زندانیان و احوالپرسی از خودشان یا اقوامشان لازم است مثل آقای دستغیب و آقای حائری شیرازی و از این قبیل اشخاص. و همین طور رسیدگی به وضع مادی بعضی زندانیان و خانواده و کشتهشدگان.
4- من آقای حاج شیخ عبد العلی[8] را عمیقاً میشناسم و صد در صد مورد اطمینان است. حضرت عالی امور مالی و اخذ و اعطا را به عهده ایشان واگذار کنید. خود شما با کِبر سن و ضعف قادر بر همه امور نیستید. دیگران مثل ایشان مورد اطمینان تمام نیستند؛ اگر ایشان را تعیین برای این کار فرمایید نگرانی این جانب راجع به وجوه شرعیه رفع میشود.
5- نسبت به آقایان خصوصاً آقای شریعتمداری در منزل حضرت عالی حتی یک کلمه انتقاد نشود. لازم است حفظ این مقامات بشود. هر کسی خواست جسارتی بکند جلوگیری فرمایید. اصلًا محضر شما باید مبرّا باشد از این نحو امور. خود حضرت عالی حتی گله هم نکنید، اثری جز مفسده ندارد.
6- شنیدم پیراسته را راه دادید و با او ناهار میل کردید. شما نمیدانید اینها برای شما خوب نیست. صدای دوستان بلند شده. حضرت عالی لازم است عواطف سابق را که با بعضی داشتهاید حالا برای خاطر وضع خطیری که دارید کنار بگذارید.
7- گفته میشود (الآن شنیدم) که حضرت عالی فرمودید: «راه حل دکتر امینی را قبول دارم» ممکن است گمان شود که این جانب نیز قبول دارم، من هر گز قبول ندارم و دکتر امینی هم نخواهد موفق شد و راه حل ایشان هم غلط است.
8- به آقای حاج شیخ عبد العلی بفرمایید خودشان و دیگران که وجه برای نجف میفرستادند دیگر نفرستند، تا اطلاع ثانوی وجوه را به قم خدمت جنابعالی بیاورند. به اصفهان و تهران هم اطلاع دهند. این جانب عجالتاً موقتاً اینجا[9] هستم تا فکر مرکزی در مملکتهای اسلامی بکنیم که بشود به عمل خودم ادامه دهم. در اینجا هم محدودیتهایی هست و عده کثیری پلیس برای حفاظت- به حسب ادعای خودشان- اطراف منزل مستقرند، شب و روز.
پاکت جوف را توسط آقای حاج شیخ عبد العلی یا کسی دیگر برسانید. قبض را هم بوسیله آقای کوپایی در اصفهان برسانند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج4، ص: 280 ـ 281)
ـ سخنرانی در جمع سفیران ممالک اسلامی؛ مشکلات بزرگ مسلمین (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من عید بزرگ اسلامی را به همه ملت بزرگ اسلام تبریک عرض میکنم، و امیدوارم که عیدها بر ملتهای اسلامی مبارک و سعید باشد. و از شما آقایان تشکر میکنم که تشریف آوردید تا از نزدیک ما با شما مطالبمان را در میان بگذاریم. عید مسلمین وقتی سعید و مبارک هست که مسلمین خودشان استقلالشان را و مَجدشان را- آن مجدی که در صدر اسلام برای مسلمین بود- به دست بیاورند. مادامی که مسلمین در این حال هستند، در حال تفرُّق و تشتُّت، و در حالی که همه چیزشان پیوسته به غیر است، هیچ روزی برای آنها مبارک نیست. مبارک آن روزی است که دست اجانب از ممالک ما، از ممالک اسلامی، کوتاه بشود، و مسلمین روی پای خودشان بایستند و امور مملکتشان را خودشان به دست بیاورند.
من نمیدانم که این مشکلاتی که هم دولتهای اسلامی و هم ملتهای اسلامی به آن توجه دارند چه وقت باید حل بشود؟ یک مشکل، مشکل بین ملتها و دولتهاشان [است.] از مشکلات بزرگی که مسلمین به آن گرفتار هستند مشکلی است که بین ملتها و دولتهاست. هر دولتی با ملت خودش. و مشکل دیگر اشکالی است که بین دولتهاست دولتهای اسلام است، بعضیها با بعضی.
مشکل دولتها و ملتها این است که دولتها باز خودشان را نشناختند، و ملت خودشان را نشناختند. اینها باز گمان میکنند که باید فرمانفرمایی کنند، و ملت باید کورکورانه اطاعت. مادامی که این مشکل هست که دولتها میخواهند فرمانفرمایی کنند و برای خاطر این فرمانفرمایی، سرکوبی کنند ملتهای خودشان را، این مشکل نخواهد رفع شد. و اگر این مشکل رفع نشود، مشکلهای اساسی ما- که گرفتاری ماست به دست ابرقدرتها- حل نخواهد شد. و مادامی که دولتها باز تکالیف خودشان را ندانند [خطرِ این] مشکل را میدانند؛ میدانند که این اختلافاتی که بین خودشان هست، موجب گرفتاریها و نابسامانیهای ممالکشان هست؛ لکن به واسطه بعض از مسائل، یا اغراض یا خیانت بعض از جناحها، این مشکل را حل نمیکنند. تا کِی ما باید گرفتار این مشکلات باشیم و وابسته به غرب و شرق؟ کِی میخواهیم، کِی دولتهای اسلامی میخواهند، بیدار بشوند؟ و کِی دولتهای اسلامی با ملتهای خودشان آن طور که در صدر اسلام بین دولتهای اسلامی و اسلام و ممالک خودشان و کشور خودشان و ملت خودشان بوده است [میخواهند رفتار کنند] تا کی ما میخواهیم جدا باشیم از ملت؟
شما ملاحظه بکنید این دو حالی را که ملت ما داشتند: یک حال، حال زمان رژیم شاهنشاهی؛ از اول شاهنشاهی تا آخر؛ و خصوصاً در این پنجاه و چند سال، که من تمامش را یادم هست و شاید شماها یادتان نباشد، لکن خوب، بعضیش را ادراک کردید؛ مقایسه با آن زمان؛ زمانی که ملت ما غلبه کرد بر همه قدرتها، بر همه ابرقدرتها، و این سد بزرگ را شکست. مقایسه ما بین این دو حال بکنید، و حکومتها هم مقایسه کنند در بین این دو حال، و ببینند باید چه بکنند. در حالی که رژیم سابق بود، ملت از دولت جدا بود. نه جدای بیتفاوت؛ جدایی که در مقابل هم ایستاده بودند. دولت و شاهِ مخلوع، تمام هَمَّش را بر سرکوبی ملت قرار داده بود و با تمام قدرت ملت را میکوبید، حبس میکرد، زجر میکرد، اعدام میکرد و اجازه نفس کشیدن نمیداد، ملت هم با او مخالفت داشت. اگر مشکلی برای دولت پیدا میشد، اگر ملت بر آن مشکل اضافه نمیکرد، از آن مشکل هم چیزی را کسر نمیکرد؛ معاونت نمیکرد، بلکه اگر شکست میخورد دولت، ملت خوشحال بود. و اگر دولت یا شاه غلبه میکرد، ملت متأثر بود.
ما دیدیم و شما هم شنیدید، و من هم بعضیش را شنیدم و بعضیش را دیدم، رضا خان در اینجا حکومت کرد، حکومت جائرانه و غیر قانونی، و با ملت آن کرد که تاریخ ثبت خواهد کرد، آن روزی که کشورهای اجانب هجوم آوردند و کشور ما را گرفتند و همه چیز ما در معرض خطر بود، لکن من شاهد بودم که وقتی که رضا خان از ایران بیرون رفت و بیرونش کردند، ملت ما در عین حالی که آن قدر ناراحت بود از آمدن اجانب، خوشحال شد. این را یک هدیه آسمانی میدانست. من به پسر بیرُشدِ او سفارش دادم که نکن کاری که مثل پدرت اگر از بین بروی مردم، شادی بکنند، نشنید و بعد وقتی که رفت، ملت ما شادیها کردند؛ در خیابانها شادیهای زیاد کردند. این دولتی که با ملت خودش مخالف است.
و حالا را ملاحظه کنید دولتی که در مقابل ملت نایستاده است. ملت هر روز نمیترسند که مأمورین دولت بریزند و بگیرند و ببرند و حبس کنند و آزار بدهند آنها را. الآن ملت طوری است که اگر برای دولت مشکلی پیدا بشود، خود ملت پیشقدم میشوند برای رفع اشکال. الآن که دولت نمیتواند این گرفتاریهایی که ملت ما پیدا کرده است به واسطه رژیم سابق همه اطراف او را حل بکند، ملت ما ریختند و در همه قشرها دارند کمک میکنند، همین امروز، قبل از آمدن آقایان، اشخاصی که در جهاد سازندگی در خود قم مشغول فعالیت هستند، آمدند پیش من و فعالیتهایی که خودشان کرده بودند بدون اینکه از دولت هم کمکی باشد، برای من شمردند، که بسیار زیاد بود. چه قدر ساختمان، و چه قدر درو کردن گندمها و زراعتها برای کشاورزها، و چه قدر حمام، و چه قدر بهداری، و امثال اینها. این ملتی که کشور خودش را از خودش میداند و دولت خودش را هم از خودش میداند. وقتی که کشور از خودش شد و دولت از خودش، نه دولت احساس این را میکند که باید با سرنیزه با ملت رفتار کند؛ و نه ملت میترسد که دولت همچو کاری بکند، و [نه] احساس این را میکند که اجنبی است، و اگر خدمت به او کند خدمت به اجنبی است. شما این دو حال را ملاحظه کنید. آن حال، حالی بود که ملت از دولت جدا بود. و این حالی است که ملت از دولت جدا نیست. این حال؛ همانی است که اسلام میخواهد که دولتها خدمتگزار ملتها باشند.
مشکله بزرگ ما مسلمین این است که مع الأسف باید بگویم رشدمان کم است؛ رشد سیاسیمان کم است. ما باز گمان میکنیم که با سرنیزه و با فشار و با سازمان امنیت و با ارتش میشود که یک ملتی را اصلاح کرد و یک مملکتی را استقلالش را به دست آورد. ما باز این طور فکر میکنیم. دولتهای ما باز فکر این هستند که ملت خودشان را به هر طوری که هست سرکوب کنند. این مشکل کِی باید رفع بشود؟ و این دولتها کِی به خود بیایند که با ملتهای خودشان [دوست باشند] با ملتهایی که شما که زندگی میکنید برای زحمتهایی است که آنها دارند میکشند. با ملتهای خودتان دوست باشید؛ و آنها پشتیبان شما، و شما خدمتگزار آنها. اگر ملتها احساس بکنند که دولتها برای پشتیبانی و خدمت به آنها آمدند، هیچ اشکال نیست که آنها هم در خدمت حاضرند، و بیشتر حاضرند. این مشکله به دست خود دولتهاست که حل کنند. و مع الأسف نمیکنند. این یکی از مشکلات ماست که تا این مشکل حل نشود، امید اینکه ما بتوانیم با ابرقدرتها مخالفت کنیم و بتوانیم آنها را از ممالک خودمان بیرون کنیم نیست.
مشکل دوم هم، که مثل همین مشکل است، مشکل دولتهاست با هم. چرا باید دولتهای اسلامی با هم این طور باشند که هر کدام به طرف دیگر بِکشند؟ چرا باید یک کشورهایی که دارای همه چیز هستند و دارای همه جور قدرت هستند، اسرائیل با آن عده کم بیاید و به آنها این طور حکمفرمایی کند؟ چرا باید این طور باشد؟ جز این است که ملتها از هم جدا، و از دولتها جدا و دولتها از هم جدا، و یک میلیارد جمعیت مسلمین با همه تجهیزاتی که دارند نشستهاند و اسرائیل آن جنایات را به لبنان میکند و به فلسطین میکند، و آنها نشستهاند و تماشا میکنند! تماشاگر هستند. آن قدر صدای برادرهای ما از آنجا بلند است، و ما گوش میکنیم و نشستیم تماشاگر هستیم. کِی ما باید قدرت خودمان را بیابیم؟ شما میدانید، در تاریخ دیدید، که مسلمین صدر اسلام با یک عده کم اما مجتمع و با ایمان غلبه کردند، در ظرف کمتر از نیم قرن، بر تقریباً معموره[10] آن وقت، غلبه کردند برای اینکه با هم بودند و اسلحه ایمان دست آنها بود. کی ما میخواهیم این اسلحه ایمان را، که کنار گذاشته شده است، به دست بگیریم، و با این قدرتها با اسلحه ایمان مقابله کنیم؟ شما دیدید که یک ملتی که عددش کم و هیچ اسلحه نداشت و هیچ ابزار جنگی نداشت و هیچ نظامیگری نداشت [ولی] ابزار ایمان داشت، با ابزار ایمان غلبه کرد بر یک قدرت شیطانی که همه قدرتها دنبال او بودند. نه همان ابرقدرتها، همه قدرتها دنبال او بودند. این قدرت ایمان بود که یک مشت مردم را که هیچ نداشتند غلبه داد. این همان قدرتی بود که در صدر اسلام با یک ابزار کم و یک عدد کم غلبه کردند بر روم با آن بساط و بر امپراتوری ایران با آن همه ابزار. آنها تهی بودند از ایمان؛ و اینها دست پر بودند در ایمان، غلبه کردند.
کِی ما میخواهیم، مسلمین کِی میخواهند از این خواب بیدار بشوند؟ و کِی میخواهند که مشکلات بین خودشان را رفع بکنند؟ تا مشکلات بین خودتان رفع نشود، تا مشکلات بین دولتها و ملتهای خودشان رفع نشود و مشکلات بین خود دولتها رفع نشود، امید اینکه شما بتوانید مَجدِ خودتان را به دست بیاورید نداشته باشید. ما از سالهای طولانی این مطلب را هِی گفتیم و هِی نوشتیم و هِی گفتیم، و آنها هم شنیدند و تماشاگر بودند.
خداوند ان شاء اللَّه ما مسلمین را بیدار کند. و ما مسلمین را به وظایف اسلامی خودمان،
به وظایف الهی خودمان، آشنا کند. خداوند ان شاء اللَّه یک توفیقی بدهد که ما عیدهایمان عید باشد؛ نه عیدهایمان عیدی باشد که ما گرفتار ابرقدرتها هستیم. عیدهامان عید باشد. خداوند همه شما را تأیید کند؛ و همه ممالک اسلامی را تقویت کند؛ و ایمان به همه ما بدهد، و توجه به مشکلات، و رفع کردن مشکلات.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج10، ص: 414 ـ 419)
ـ پیام به ملت ایران؛ شهادت آقای سید محمدعلی قاضی طباطبایی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
با کمال تأسف ضایعه ناگوار شهادت عالِم مجاهد، حجت الاسلام و المسلمین، آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبایی- رحمة اللَّه علیه- را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور مجاهد آذربایجان و خصوص بازماندگان این شهید سعید تسلیت عرض، و از خداوند متعال صبر انقلابی برای مجاهدین راه حق و اسلام خواستارم.
ملت عزیز برومند ایران و آذربایجانیان غیرتمند عزیز باید در این مصیبتهای بزرگ، که نشانه شکست حتمی دشمنان اسلام و کشور و عجز و ناتوانی و خودباختگی آنان است، هر چه بیشتر مصمم، و در راه هدف اعلای اسلام و قرآن مجید بر مجاهدات خود افزوده و از پای ننشینید، تا احقاق حق مستضعفین را از جباران زمان بنمایند.
عزیزان من، در انقلابی که ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را از کشور بزرگ بسته است این ضایعات و ضایعات بالاتر، اجتناب ناپذیر است.
ما باید از کنار این وقایع با تصمیم و عزم و خونسردی بگذریم؛ و به راه خود- که راه جهاد فی سبیل اللَّه است- ادامه دهیم.
شهادت در راه خداوند زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملتهاست. ملتهای مسلمان باید از فداکاری مجاهدین ما در راه استقلال و آزادی و اهداف مقدسه اسلام بزرگ الگو بگیرند؛ و با پیوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشکنند، و به پیش به سوی آزادگی و زندگی انسانی بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت و مغفرت برای شهدای راه حق و شهیدِ سعید طباطبایی خواستارم. 11 ذی الحجة الحرام 99// آبان 58
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 420 ـ 421)
ـ سخنرانی در جمع دانش آموزان مدارس تهران؛ مشکلات انقلاب (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این طور نیست که من مطلع نباشم. افراد و گروهها مرتب میآیند و وضع مناطق خودشان را میگویند و نامه میدهند. [از] این اجتماعات بیرونی و این اجتماعات داخلی و از این مسائلی که شما گفتید من اکثرش را مطّلعم. اینکه میگویید روزنامهها را نمیدهند، روزنامهها پیش خودم میآید، خلاصهاش هم پیش من میآید، خلاصه اوضاع مملکت هم پیش من میآید، هم از ناحیه ارتش، هم از ناحیه ژاندارمری، هم از ناحیه وزارت ارشاد، مسائلی میآید پیش من، من بیاطلاع نیستم. اینکه میگویید که نمیگذارند به شما برسد، این همین حرفی است که اشخاص غرضمند گفتهاند. و مع الأسف شما هم با آن ذهن صافتان باور کردید. الآن میبینید که شما اینجا هستید؛ و از صبح تا حالا هم دستجات مختلف در همین اتاق بودند؛ و در بیرون هم جمعیتهای زیاد، کاغذهاشان را میدهند، منتها اکثر کاغذها چیزهایی است که به من ارتباط ندارد.
شما مثل اینکه انقلاباتی که در دنیا واقع شده است کم توجه به آن کردید. و انقلاب را مثل یک تبدیل مثلًا نخست وزیر یا رئیس جمهور میدانید. شما میدانید که این انقلاب ایران یک انقلاب نمونه است؛ از حیث اینکه انقلابهایی که در دنیا بوده است، و در این صد سال اخیر زیاد هم بوده است، اینها با یک کودتای نظامی بسیاری از اوقات واقع میشده است، و یک قدرت شیطانی میرفته است، یک قدرت شیطانی دیگر جایش میآمده است؛ و به مجرد اینکه انقلاب میشده است و این کودتا تحقق پیدا میکرده است، دست و دهان و قلم همه را میشکستند. در همین چند روز که ملاحظه میکنید یک انقلابی در یکی از ممالک واقع شده است، دنبال آن- به طوری که رسانهها میگفتند- تمام مطبوعات تعطیل؛ تمام فعالیتهای سیاسی تعطیل؛ تمام احزاب تعطیل؛ و خَفَقان برای همه! و انقلاباتی که در دنیا شده است، مثل انقلاب اکتبر، مثل انقلاب فرانسه، اینها در سالهای طولانی، تا سالهای طولانی، این دنبالش زحمتها و قحطیها و کشتارهای چند میلیونی [است]. همین شوروی، که حالا این قدر هیاهو بلند کردند که شصت و چند سال است انقلاب کردند، و انقلاب هم در عین حالی که مثل انقلاب نظامی بوده است، مع ذلک باز استقرار ندارد. و قتلی که در آنجا واقع شده و آن قدر کشتاری که در آنجا واقع شده است قابل احصا[11] نیست.
انقلابی که در ایران واقع شده است مع الأسف اکثر مردم نمیدانند چه شده است. نمیدانند مقابله کی با کی بوده است. اطلاع ندارند که این انقلاب بینظیر است. یک جمعیت سی و چند میلیونی با دست خالی، بدون ابزار جنگ، بدون اینکه نظامیگری داشته باشند، اینها برای خاطر توجهشان به اسلام، توجهشان به دیانت، حرکت کردند و نهضت کردند و چه کردند. تمام قدرتها، تقریباً تمام قدرتهای بزرگ و کوچک، همه مخالف بودند، شوروی مخالف بود، انگلستان مخالف بود، در رأس آنها امریکا مخالف بود، دُول عربی همه مخالف بودند. بعضی اظهار موافقت میکردند، این آخرها که کم کم دیده بودند که دارد جلو میرود، و الّا مخالفت با ایران بود؛ یعنی ملت ایران با همه رژیمهای ... مقابله ایران بود با تمام قدرتها. یک همچو انقلابی که همه قدرتهایی که چشم طمعشان به این مملکت دوختهاند دستشان از منافع زیادی که از این مملکت میبرند بریده شده است، بازار از دستشان گرفته شده است، نفت از دستشان گرفته شده است، گاز از دستشان گرفته شده است، منابع زیرزمینی و رو زمینی ازشان گرفته شده است و اینها الآن همه در مقابل ما ایستادند و همه توطئه میکنند.
شما در یک همچو انقلابی توقع دارید که به مجرد اینکه این انقلاب واقع شد، مثل اینکه نخستوزیری را تغییر دادند یا رئیس جمهوری را تغییر دادند. [بعد] باید خوب، همه امور درست باشد. یک نخست وزیر تغییر کرده؟ توجه نمیکنید که قضیه این حرفها نبوده است. قضیه مقابله یک عده بیسلاح [است] با تمام قدرتهایی که در عالم که روابط داشتند با اینجا، چشم داشتند به اینجا. همین دول عربی که میگویید، همینها مخالف بودند. عراق مخالف بود. کویت مخالف بود. عرض میکنم که، یمن و مصر و چه و چه ... و امریکا و انگلیس و همهشان. فرانسه هم مخالف بود. همه مخالف بودند. آن وقت یک انقلاب واقع شده و همه اینها را عقب زده، با اینکه اکثر اینها منافع داشتند اینجا. و حالا هم باز نمیتوانند چشم بپوشند از منافعشان. امریکا نمیتواند چشم از منافعش بپوشد. انگلستان هم نمیتواند. سایرین هم نمیتوانند. آن وقت شما میفرمایید که هیچ قضیهای تا حالا تحقق پیدا نکرده است و هیچ چیز درست نشده است! عوض نشده است. در صورتی که این چیزهایی که شمردید بسیاریش درست شده است؛ منتها عرضه نشده است به مردم. شاید من هم خیال میکردم گاهی که خوب، چه کردند. ولی وقتی عرضه میکنند، میبینید که یک دولت هشت ماهه با این ترتیب، با اینکه یک وضع آشفته است از همه جهت، یعنی بعد از اینکه ملت ما این پیروزی را تحصیل کرد، پشت این دیواری که شکست یک خرابهای هم گذاشته بودند اسمش ایران بود، سی و پنج میلیون جمعیت که همه در حبس بودند [...] برای حتی این خانمها همچو ساده نبود که یک وقت اینجا جمع بشوید، برای اینکه امکان نداشت. اگر یک همچو حرفهایی راجع به اجتماع خودمان، راجع به سیاست، راجع به اجتماع، راجع به مملکت، میخواستید بگویید، امکان نداشت برایتان که بیایید اینجا بنشینید و آسوده و راحت مقاله خودتان را بخوانید و مسائل خودتان را طرح بکنید. شما اینها را کم حساب میکنید. شما نمیدانید که الآن در چه حالی هستید؛ و پنج سال پیش از این در چه حالی بودید. شما نمیدانید که مملکت ما، سی و پنج میلیون حبسی، از حبس بیرون ریخته. اگر صد نفر حبسی را در حبس را باز کنند و یکدفعه بگویند بیایید بیرون، خرابکاری میکنند. برای اینکه یک آشفتگی پیدا میکند که دنبال این آشفتگی این است که خرابکاری میکنند. سی و پنج میلیون جمعیت که در همه جایش سازمان امنیت و سایر قوای انتظامی و دولتی در همه جا مردم را به سیخ کشیده بود، یا حبس، یا زجر، یا نفس نکشیدن. یک روزنامه نداشتید که یک کلمه بتواند بنویسد. اگر بخواهد بنویسد یک کلمه [...] در رادیو تلویزیون امکان نداشت که جز مدح «آریامهر» چیز دیگری بگویند. تمام رسانهها رسانههایی بودند که برای آنها داشتند فریاد میزدند و تبلیغات میکردند. امکان نداشت یک نفر بتواند یک اجتماعی داشته باشد. یک راهپیمایی امکان نداشت. در تمام این مدت امکان نداشت برای کسی که پانصد نفر جمع کند و راه بروند، و بر فرض که بخواهند یک مطلب صحیح هم بگویند؛ چه برسد به آنجایی که در مقابل دولت بخواهند یک مطلبی بگویند. هیچ امکان نداشت برایشان. این مطلب را شما کم حساب میکنید که در پنج سال پیش از این نفسها همه قطع شده بود؛ قدمها و قلمها همه شکسته شده بود؛ مطبوعات همه در اختناق بودند؛ مردم همه در گرفتاری بودند؛ جوانها در حبس بودند؛ مردم، سیاسیون، نفسشان قطع شده بود؛ روحانیون امکان نداشت برایشان یک مطلبی در منابر بگویند؛ امکان نداشت برایشان یک مسأله مربوط به جامعه را بگویند.
الآن همه این مسائل یکدفعه حل شد. یکدفعه همه سر بلند کردند دیدند که بیرون حبساند و آزاد! آزادیِ بعد از اختناق و حبس پنجاه ساله امکان ندارد که دنبالش این تقاضاهای سی و پنج میلیونی نباشد. همه تقاضاها هم این است که چرا شما درست نمیکنید. هی به من میگویند. خوب، مگر من همه کارهام. من یک طلبه هستم. اینجا منتها من نصیحت میکنم. اینها هم که ملاحظه میکنید، از دولت و از قوای مردمی که فعّال هستند، همه مشغولاند. شما نمیدانید که چه قدر خانه درست شده است. چه قدر حمام درست شده است. در این دهات و در این اطراف چقدر اسفالت کردند. خود مردم یا دولت چقدر مدرسه درست کردند. همه اینها درست شده است. اما یک مملکتی که این طور دست شما داده است درست شدنش [...] سی و پنج، پنجاه سال خراب کردند؛ اگر نگوییم دو هزار و پانصد سال. پنجاه سال تیشه برداشتند و بیل و کلنگ برداشتند و خراب کردند. مملکتی که پنجاه سال خراب شده است که نمیشود [طرف] هشت ماه شما هر چه دلتان بخواهد توی سینی بگذارند جلویتان تعارفتان بکنند! خودتان باید خدمت بکنید. شما خودتان را کنار نگذارید و بگویید نکردند. بگویید نکردیم. ما باید بگوییم چه کردیم. مگر این مملکت مال وزیر است. مگر مملکت مال امیر است. مگر مملکت مال روحانی است. مملکت مال همه است. همه باید بگوییم چه کردیم. ننشینید هی بگویید چه کردند. آنها هم مثل شما میمانند. مثل سابق نیست که یک هیأت حاکمهای باشد که همه چیز باید دست او باشد، و شما هم قدرت نداشته باشید که هیچ کاری بکنید و هیچ حرفی بزنید؛ همه منافع هم تو جیب او برود. سابق این طور بود که هر چه منفعت بود تو جیب هیأت حاکمه میرفت و بستگان او. وقتی این طور بود، خوب، مردم باید بگویند شما همه منافع را میبرید، و هیچ کاری هم برای ما نمیکنید جز خرابی. منتها جرأت نمیکردند بگویند. مسأله این طور بود، ولی کسی جرأت نمیکرد نفس بکشد.
حالا مملکت مال همه شده است، و یک هیأت حاکمه قهّاری که بخواهد هر چه دست میآید بگذارد جیبش نداریم. شما خیال کنید اینها یک کدامشان یک شاهی استفاده نامشروع داشته باشد، نیست در کار. نظارت در کارشان هست. خودشان مردم صالحی هستند. منتها نباید ما بنشینیم همهمان، خانمها و آقایان و، عرض کنم، جوانها، و پیرمردها بنشینند بگویند که برای ما چه کردند. مگر آنها با شما چه فرقی دارند؟ شما برای آنها چه کردید؟ همه باید برای هم کار کنید. همان طوری که آنها موظفاند که کار بکنند، شما هم موظفید کار بکنید برای مردم. من هم موظفم کار بکنم. یک مملکتی است مال همهتان. مال یک دسته خاصی نیست که شما بگویید که این که منافعش میبرد پس چرا کار نمیکند. منافع مال همه است. مضارش هم مال همه است. مملکت هم مال همه است. اما توقع نداشته باشید یک بچه ششماهه، هشتماهه، ده ماهه، بتواند کارهای فلاسفه را بکند. این مملکت ما الآن مثل یک بچه هفت هشتماهه میماند که تازه تولد شده، با همه دردها، با همه رنجها، و همه بیماریها. خوب، یک همچو مملکتی که مثل یک طفل هشتماهه مبتلا به تمام بیماریها، خصوصاً بیماریهای بعد از انقلاب [...] بیماری بعد از انقلاب بسیار زیاد است؛ بسیار سخت است. شما یکیتان یک روز بیایید اینجا بنشینید و ببینید این افرادی که میآیند اینجا چه میگویند، چه میخواهند. فلان مرد میگوید که من زن ندارم، برای من یک زن! فلان دختر مینویسد از اطراف که من یک شوهری میخواهم! خوب، خیلی از کاغذها از این سنخ حرفهاست. از این سنخ حرفها. اینهایی که میآیند اینجا دستهاشان، شما یک وقت بیایید تماشا کنید، ببینید که خیلی از اینها دستشان بلند است و یک پاکت دستشان است. آن وقت شما خیال میکنید که این یک پاکت راجع به یک مسائل سیاسی و یک مسائل اساسی است، و اینها را که ما نگیریم اطلاع بر جایی نداریم! الآن تو آن اتاقی که من نشستم یک جای بزرگی است که پر کاغذ است. این کاغذهایی که آمده است و ما دیدیم که چه میخواهند، چه میگویند. اینها الآن این طوری هست که هر که هر چه گرفتاری دارد، خیال میکند ما انقلاب کردیم که مثلًا زن داشته باشیم! ما انقلاب کردیم شوهر داشته باشیم! ما انقلاب کردیم چه داشته باشیم. ما انقلاب کردیم، حالا که انقلاب کردیم، خودتان درست کنید. به ما چه میگویید. زحمت کشیدند، خود ملت زحمت کشیده، و خودشان انقلاب کردند و خودشان این جرثومه فساد را از اینجا بیرون کردند. حالا هم خودتان هستید. خودتان چرا [نمیکنید] به من چه کار دارد که به من مراجعه میکنید. من هم مثل یکی از شما. من هم مثل شما هستم. شما الحمد للَّه نعمت جوانی هم دارید و قدرت هم دارید؛ من آنش را هم ندارم. دولت هم مثل شما میماند. شما دولت را یک چیز دیگری حساب نکنید. آن هم یک قدرت محدود دارد. یک اشخاص محدود. اینها الآن وقتی [برای] یک کاری یک نفر را میخواهند عوض کنند، مدتها باید بگردند، فکر کنند، که چه باشد؛ سابقهاش باید چه باشد. مثل سابق نیست که همه معلوم باشد که چه مردمی هستند. مردم جرّاری هستند که معلوم [بودند]. آنها هم همان مارهای جرار را میخواستند سر کار بگذارند، و میگذاشتند. حالا میخواهند یک آدمی باشد که مسلم باشد، متدین باشد، امین باشد، تمایل به راست و چپ نداشته باشد. شرایط دارد برای پیدا کردن یک نفری که چه بکنند. و ندارند آن را. من میدانم که الآن در ادارات خیلی هست اشخاصی که ناباب هستند. از اداره بخواهند این را برش دارند، کسی نیست که جای این بنشیند، این کار را درست بکند. مع ذلک دارند تصفیه میکنند؛ مشغولاند. بسیار هم از اینها بیرون کردند. بسیار هم از اینها تغییر داده شده است. لکن شما توقعتان زیاد نباشد.
آقا، ما باید به شما بگوییم که خوب، شما برای ما چه کردید؟ ما این قدر زحمت کشیدیم، حبس رفتیم، شما هم حبس رفتید، ما هم حبس رفتیم، چرا شما به ما میگویید که برای ما چه شده. ما به شما میگوییم شما برای ما چه کردید؟ فرقی نمیکند، همهمان باید بگوییم که ما باید چه بکنیم. بگویید «باید چه بکنیم».
اما «باید چه بکنید» شما: شما باید کاری بکنید که این صداها کم بشود. اگر بخواهید مملکتتان را درست بکنند، با آرامش باید درست بکنند. اگر یک جایی تظاهر و دعواست نمیشود اسفالتش کرد. اگر یک مدرسهای صبح که وارد میشوید میبینید که یک دسته از آن ور ریخته، یک دسته از آن ور ریخته، تو سر هم میزنند، نمیشود تو این مدرسه درس خواند. نمیشود هم اصلاحش کرد. نمیشود بگویید شما آموزش و پرورش چرا کار نمیکند. خوب، نمیگذارند. این کردستانی که الآن میبینید که به این خرابی است، خوب، یک دسته از همین انگلها و از همینهایی که مربوط به رژیم منحوس شاهنشاهی است که یا مربوط به چپ [و] راست، یا همه راست!- چپها هم خیلی دخالت در اینجا نمیتوانند داشته باشند. همه امریکایی [است] به صورت چپ و راست- خوب، اینها نمیگذارند که برای کردها یک کاری انجام بگیرد. بودجه برایشان تعیین کردند؛ اما خوب، یک [جایی] که وقتی که یک فوج از آنجا راه میرود با تفنگ میزنند، میتوانند بروند آنجا اسفالت کنند؟ میتوانند بروند مدرسه بسازند؟ میتوانند بروند آنجا نمیدانم حمام و دبیرستان آن چیزهایی که احتیاج دارند؟ خوب، نمیشود این.
کوشش کنید که این حرفهایی که هی تضعیف میکنند شماها را که هیچ کاری نشده، هیچ کاری نشده [...] این «هیچ کاری نشده» برای تضعیف شماست. خیلی کار تا حالا شده. یعنی من باید بگویم به شما که این هشت ماهی که اینها کار کردند در یک همچو محیطی، و نمیگویم که کار تمام است در یک همچو محیطی، با همچو وضعی، با همچو کارشکنیها خیلی کار شده. منتها این کارها عرضه نشده به مردم که بگویند چند تا کار کردیم. همین دیروز که آمدند اینجا یک دستهای که مال قم بودند، اینجا وقتی که خواندند راجع به کارهایی که کردند، راجع به حمامها، و راجع به، عرض میکنم، اسفالتها و راجع به خانهسازیها، و امثال ذلک، شمردند زیادش، صفحه بزرگی بود که نوشته [بود.] قبل از آن هم راجع به همین «بنیاد مستضعفین». شما خیال میکنید بنیاد مستضعفین چیزی در آن نشده. نخیر، خیلی زیاد شده. منتها زیادتر از این باید بشود. مستضعفین تقریباً چندین میلیوناند؛ چندین میلیون اشخاصی هستند که ضعیفاند؛ و همه هم از رژیم سابق به ارث برده شد. همه اینها که میبینید که مثلًا خانه ندارند، زندگیشان درست نیست، اسفالت ندارند، اینها که در انقلاب این جور نشده. این در رژیم سابق شده. [در] رژیم سابق جرأت نمیکردند، بگویند آب نداریم. اگر میگفتند آب نداریم، حبس میبردندشان. اگر میگفتند اسفالت نداریم، کتکشان میزدند. حالا دیگر نه کتک است و نه حبس و نه زجر، و نه هیچ این حرفها نیست در کار. وقتی نیست، همه صداشان درمیآید، تمام مستضعفین صداشان درمیآید، که نه آب داریم و نه برق داریم. خوب، از شما میپرسم، شمایی که نه آب دارید نه برق، تازه این کار شده؟ میگویند نه، از سی سال، چهل سال، از اول این جور بوده. خوب، از اول این جور بوده، به ما چه؟ از ما چه طلبی دارید شما. از اول این جوری بوده. اینها که دارند میسازند. اگر بگویید هیچ کاری نکردند، نخیر! خیلی کار کردند. این قدر جاها را لولهکشی کردند و آب بردند و آب رساندند. این قدر جادهها را ساختند. در هر جا که بروید این مسائل هست. خانهها زیاد ساخته شده. اما برای چند میلیون جمعیت به این زودی درست نمیشود. آنها هم قبول دارند که البته خیلی از چیزها مانده است. اما نه این است که کاری نکردند؛ تا حالا هیچ کاری نشده؛ انقلاب شده مثل اول! اگر انقلاب مثل اول [است] که شما اینجا نشسته بودید! اگر شما اینجا آمده بودید، وقتی بیرون میرفتید جایتان تو حبس بود. انقلاب شده مثل اول یعنی چه؟ اینها تضعیف میکنند روحیه شما را. شما قوی باشید؛ قدرتمند باشید. با همان قدرتی که همچو سد بزرگی را شکستید جلو بروید، درست میشود مملکتتان. نترسید از این حرفها. یک دستهای ماندند، از این دستههایی که مثل دزدها هستند که سر گردنه میروند دزدی میکنند! من خودم اطلاع [دارم] یادم هست از آن وقتها، از زمان احمد شاه یادم هست، که ما مبتلا بودیم به دزدیها. مبتلا بودیم به این اشخاصی که میآمدند، مثل رجبعلی و مثل آن نایب حسین کاشی و مثل آن میرزا ...[12] و اینها، که شما حالا اسمهایشان را هم نشنیدید، میآمدند غارت میکردند. دهاتی که ما در آن بودیم غارت میکردند. اصل حکومت در کاشان نمیتوانست کاری بکند. همهاش این غارتگرها بودند. غارتگرها آنجا غارت میکردند؛ همه کارها را انجام میدادند. منتها زمان رضا شاه همه غارتها را منحصر کردند به یک غارتگر! همه را سرکوبی کردند، یک غارتگر جای همه نشست، آن غارت میکرد. پیشتر غارتگرها متعدد بودند. بعدش همه سرکوبی شدند- آن هم به دستوری که از خارج داشتند همه را سرکوبی کردند- و متمرکز شد قوا در یک نفر که آن هم غارتگر بود!
شما خیال نکنید که کاری نشده. نه، خیلی کار شده. معجز شده. اعجاز شده. این فریادی که اینجا میبینید امکان نداشت که سابق یک کسی بیاید یک صدایی بکند. خوب، این آزادی، نعمت آزادی، از همه چیز دنیا بیشتر است. شما الآن طوری هستید که میروید منزلتان هیچ فکر این نیستید که خوب ما اینجا هستیم، مبادا سازمان امنیت بیاید مثلًا برادرم را بگیرد؛ پدرم را بگیرد؛ شوهرم را بگیرد. عرض کنم این خوفها را داشتید [. حالا] راحت میخوابید. نه سازمان امنیت میآید کسی را بگیرد؛ و نه دولت میفرستد کسی را بگیرد. دزدها را، آن غارتگرها را، آنهایی که شما را اذیت کردند در طول تاریخ، آنها را دارند یکی یکی میگیرند؛ بعضیشان را به جزایشان میرسانند، [بیگناه] را نمیرسانند. شما این را باورتان نیاید وقتی به شما میگویند که چه شد، چه شد، چه شد؟ این حرفهایی است که همین کسانی که مربوط به رژیم سابق [هستند] میزنند، برای اینکه به شما بگویند که اصلًا اسلام هم مثل [آنها]. نمیدانند که برکت اسلام بود که دزدها را از این مملکت بیرون کرد. برکت اسلام است که این آزادی الآن هست. برکت اسلام بود که بعد از انقلاب همچو آزاد کردند همه را، تمام مطبوعات آزاد شد؛ منتها بعدش دیدند، که پنج شش ماه که گذشت، دیدند که این مطبوعات وابسته به اسرائیل است بعضیشان، بعضیشان دارند توطئه میکنند بر ضد مملکت، خوب، روی قواعدی بنا شد که رسیدگی بشود، و هر کدام که این طور هستند جلوشان گرفته بشود. هیچ انقلابی در دنیا نمیتوانید پیدا کنید مثل انقلاب ایران که بعد از انقلاب ابداً گرفتاری در کار نبود و آزادی مطلق بود. اجتماعات همه آزاد بود؛ و حزبها همه آزاد بود؛ و مردم همهشان به طور آزاد مسائلشان را میگفتند؛ مطالبی که داشتند میگفتند؛ انتقادات میکردند.
این معنا هم که گفتید که به شما مطالب را نمیرسانند، این هم از جمله حرفهایی است که اینها میزنند، برای اینکه بفهمانند به مردم که من یک آدم بیاطلاعی هستم. وقتی من یک آدم بیاطلاعی باشم، نمیتواند حرف من یک حرف صحیحی باشد. من بیاطلاع نیستم. شما الآن آمدید چه قدر حرف زدید، پیش من نشستید حرفتان را زدید، ... کسی این را نمیبیند. صبح و ظهر و شب، و همه وقت هستند. منتها از صبح تا ظهرش بنا بود که اجتماعات باشد، و بعدش من را یک قدری آزاد بگذارند. این وقت آزادی من است که حالا شما دارید میبینید. ان شاء اللَّه که همهتان موفق باشید. و من به همه دعا میکنم.» (صحیفه امام، ج10، ص: 422 ـ 432)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان؛ استقلال فرهنگی و اقتصادی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من یک جمله با آقایان صحبت کنم: ما باید زحمت بکشیم تا در همه جناحها خودکفا باشیم. امکان ندارد که استقلال به دست بیاید، قبل از اینکه استقلال اقتصادی داشته باشیم. اگر ما بنا باشد که در اقتصاد احتیاج داشته باشیم، در چیزهای دیگر هم وابسته خواهیم شد. و همین طور اگر در فرهنگ، ما وابستگی داشته باشیم، در اساس مسائل وابستگی پیدا میکنیم. مع الأسف تبلیغاتی که در طول تاریخ باید بگوییم شده است، از آن وقتی که این خارجیها راه پیدا کردند به کشورهای شرقی، تبلیغاتی که شده است اسباب این شده است که شرقیها این گمان را پیدا کردند که هر چه کمال هست در غرب است. و این اسباب این شده است که خودشان را بکُلّی در مقابل غرب و در مقابل شرقی که نظیر اوست و در مقابل امریکا و اینها باختند. در هر جناحی که میروید میبینید که در آن جناح، صحبت هِی از غرب است؛ صحبت هِی از خارج است. اگر یک دوایی در اینجا، در خود ایران هم پیدا بشود، باز به اسم دوای خارج به خورد ایرانیها میدهند. اگر یک پارچه خوبی هم ایران خودش تهیه کند و ببافد، باز باید با اسم فاستونی انگلیسی به مردم بفروشند! هر چیزی را که شما میروید سراغش میبینید که هی صحبت از این است که باید ما از آنها [بگیریم] باید از آنجا بیاید. از گویندگان سابق- که حالا مرده است، و آن وقت یا بعضی وقتها رئیس مجلس بود یا در مجلس سنا بود-[13] گفته بود که ما اصلش باید همه چیزمان را انگلیسی کنیم. آن از خدمتگزارهای انگلیس بود. این معنا، که با تبلیغات دامنهدار وابستههای به آنها و خود آنها در ایران منتشر شده است، اسباب این شده است که ما دیگر به خودمان هیچ اعتماد نکنیم؛ استنادمان به خارج باشد؛ استقلال فکری و مغزی نداشته باشیم.
اگر ما بخواهیم مستقل باشیم، باید از همه جهات خودمان را مستغنی کنیم، و از حالا در صددش برآییم. از حالا باید؛ حالایی که مملکت شده است مال خودتان و دست اجانب کوتاه شده است، و امید است تا آخر کوتاه باشد، و این خیانتکارها هم رفتند و این ریشههای گندیدهشان مانده است. ما باید به این مملکت که مال خودمان شده است حالا مثل خانه خودمان باید خدمت کنیم. و از الآن درصدد این برآییم که خودمان را مستغنی کنیم از این غرب و شرق.
شما این را بدانید که غرب و شرق به ما، بلکه به غرب و شرقِ آن بالاها و به این شرقی که ما در آن زندگی میکنیم، به ممالک اسلامی، اینها هیچ ابداً یک منفعت صحیحی نمیدهند. هر چه به ما بدهند چیزهایی است که یا به درد خودشان دیگر نمیخورد و به ما میدهند؛ و یا اینکه بصورتْ یک چیزی را میدهند که به درد ما نخورد. چنانچه به ما از علوم خودشان فرض کنید یک چیزی بدهند، یک چیزی که به درد ما درست نخورد میدهند. اگر این جوانهای ما بروند در آنجا، در مدارس آنجا تحصیل بکنند، آن علمی را که به جوانهای ما یاد میدهند، این [در] آن مدارس استعماری است. مدارس خودشان- آن مدارسی که برای خودشان است- غیر از این مدارسی است که برای دنیای سوم است. آنها دنیای سوم را یک چیز دیگر میدانند. برای انسان دنیای سوم اصلش چیزی قائل نیستند. اصلش برای انسانهای دنیای سوم هیچ حیثیتی قائل نیستند. بلکه شاید.
حیواناتی که در آنجا زندگی میکنند عنایت آنها به آنها، بیشتر از انسانی است که در اینجا زندگی میکند! دوایی که در آنجا استعمالش ممنوع است، در اینجا استعمالش مجاز است، میفرستند در دنیای سوم. طبیبی که در آنجا طبابتش ممنوع است میفرستند او را اینجا، اینجا طبابتش مُجاز! این طبیبهایی که آنجا درس میخوانند اینها بسیاریشان را اجازه نمیدهند که در آنجایی که تصدیق هم به او دادند و دیپلم هم به او دادند، همه تصدیقها را دادند به او، اما مشروط به این است که تو بِرَوی در محل خودت طبابت بکنی؛ اینجا حق نداری طبابت بکنی. برای اینکه برای ممالک به نظر آنها استعماری، برای دنیای سوم، هیچ حیثیت قائل نیستند. همه چیزهایی که آنها برای خودشان میخواهند برای ما نمیخواهند. برای ما یک چیز دیگرش را میدهند.
این را من سابق هم گفتم، که ما در پاریس که بودیم، از این جوانهایی که در آلمان مشغول تحصیل بودند آمدند پیش ما و گفتند که ما در اینجا که تحصیل میکنیم نمیگذارند ما بالا برویم. در یک حد معیّنی ما را نگاه میدارند، نمیگذارند که ما مرتبه بالا را برویم. مع الأسف در همین دانشگاههای ما هم راه پیدا کرده بودند و نمیگذاشتند آن رشدی که باید جوانهای ما بکنند، بکنند. و بعضی از این اساتید دانشگاه و اینها وابسته بودند و مأمور بودند به اینکه نگذارند اینها یک رشد صحیحی بکنند. اگر شما بخواهید استقلال پیدا بکنید و آزادی حقیقی پیدا بکنید، باید کاری بکنید که در همه چیز خودکفا باشید؛ مستغنی باشید. کشاورز باید کاری بکند که دیگر ما احتیاج گندم به خارج نداشته باشیم. دانشگاهی باید کاری بکند که ما در طبابت، دیگر احتیاج به خارج نداشته باشیم، در مهندسی احتیاج به خارج نداشته باشیم.
این بیانصافها در این رژیم سابق آن طور میخواستند ما را عقب مانده نمایش بدهند و به خودمان هم حالی کنند که اسفالت هم وقتی میخواستند بکنند از خارج میآوردند! اگر میخواستند جادهسازی بکنند، یک اسفالت بکنند، یک بنایی درست کنند، یک راهی درست کنند، هر چه، میگفتند متخصص باید از خارج باشد. نه اینکه اینجا نبود؛ هست اینجا؛ لکن اینها میخواستند جوری بکنند که ما همه چیزمان را ببازیم و وابسته به غیر باشیم. هر چیزی را اینها میگفتند باید ما از خارج وارد کنیم. هی با فلان شرکت، با فلان شرکت خارجی، با فلان شرکت خارجی پیمان میبستند و راهسازی را به آنها میدادند. و راهسازهای ما کنار باید بنشینند، عَمَلهها [را] با، یک چیز جزئی به عملگی بکشند، و مهندسین آنها با حقوقهای فلان و فلان و آقایی و فرمانفرمایی بر ما حکومت بکنند. ما را یک دسته، مملکت ما را یک دسته وابسته و عَمَله و پایین و این طور نمایش میدادند. یک مهندسی از خارج میآوردند، که مهندسین خود شما بهتر از آنها بود، او را میآوردند با صد هزار تومان یا کمتر یا بیشتر میآوردند به او میدادند؛ و اینهایی که از او هم بهتر بودند، زیر دست او قرار میدادند.
وضع مملکت ما در این مدت، و خصوصاً در این پنجاه سال اخیر، یک همچو وضعی شده بود. و ما باید از این خارج کنیم خودمان را. ما اگر بخواهیم که یک مملکت مستقل باشیم، باید همه چیز، در همه چیزمان، جدّیت کنیم که خودکفا باشیم. مریض ما دیگر خارج نرود. چیزهایی که ما خودمان میتوانیم درست کنیم، خودمان درست کنیم، و هر چیز را میتوانید درصدد [باشید] وقتی «انسان» باشد، میتواند درست کند؛ میتواند همچو کاری را بکند. لکن وضع را این طوری به بار آورده بودند که ما باورمان آمده بود که چیزی نداریم؛ ما چیزی نمیدانیم؛ باید ما از خارج بگیریم؛ باید همه چیز از خارج بگیریم. و اگر واقعاً این طور است، که یک مصیبتی است. و اگر این طور نیست، و ما را این طور تربیت کردند که باورمان بیاید، این هم یک مصیبت دیگری است.
باید دانشگاه جدّیت کند به اینکه افرادی را همچو بار بیاورد، همچو تربیت و تعلیم بکند، که احتیاج را از خارج سلب بکنند اینها. طبیبش طبیب خودمان باشد، و ما احتیاج نداشته باشیم به طبیب خارج یا رفتن به خارج. وقتی میخواهد یک لوزهای را عمل کند- در رژیم سابق لوزه یکی از بچههایش، نمیدانم، یا از بستگانش را میخواست عمل کنند- از اروپا میآورند که لوزهاش را عمل کنند. یک همچو وضعی را میخواستند به ما و به دنیا این طور نمایش بدهند که ما یک طبیب لوزه نداریم. و حال آنکه خوب، این را که داریم. این طور میخواستند ما را در خارج نمایش بدهند. و مأمور بودند که این طور بکنند که ما را یک مردمی که اصلًا از هیچ چیز اطلاع نداریم، مملکت ما اسفالت هم نمیتواند درست کند، یک راهسازی هم نمیتواند بکند، مملکت ما یک بنا هم نمیتواند درست کند. بناهای شرق، همین مدرسه فیضیه که ملاحظه میکنید، در این دری که از مدرسه فیضیه وارد میشوند به صحن، یک حاشیهای آن بالا دارد با یک- آن وقتها که من دیدم، حالا که مدتهاست ندیدهام- تا کاشیکاری، آن وقت که ما قم بودیم در سی سال، چهل سال پیش از این که ما اینجا بودیم و نرفته بودیم بیرون و این بساط نبود، برای من نقل کردند که از متخصصین خارجی آمدند و این را دیدند گفتند این دیگر قابل این نیست که کسی بتواند مثل این درست کند؛ برای اینکه این رنگآمیزی که در این شده، هر یک از این رنگها یک مقدار حرارت خاص میخواهد؛ که زیادش از بین میبرد؛ کَمَش نمیرساند او را. و اینها پهلوی هم اینها را که گذاشتند این طور هست، نمیتوانیم ما دیگر درست کنیم. اساتید ما این طور بودند. بنّاهای ما، کاشیکاری ما، این طور بوده که آنها تصدیق میکردند که ما نداریم مثل این. طب ما را در اروپا تا حالا هم شاید طب ابو علی را و رازی را، در اروپا حالا هم شاید تدریس بکنند. مع الأسف ما آنها را کنار گذاشتیم، مفاخر خودمان را کنار گذاشتیم، چسبیدیم به آنها! تا ما از این وابستگی درنیاییم، امید اینکه ما یک استقلال صحیحی، یک مملکتی که بتوانیم به آن بگوییم یک مملکت مستقل، نباید داشته باشیم.
شما جوانها، شماهایی که جوانها را تربیت میکنید، درصدد این باشید که اولًا مغزهای آنها را از این چیزی که پُر کردند از آنها، این مغزهایی که پُر شده است از اینکه مغز شرقی را برداشتند، جایش مغز غربی گذاشتند، شستشو کنید. به آنها حالی کنید که شما خودتان مفاخر داشتید، خودتان فرهنگ دارید، خودتان همه چیز دارید. و به آنها حالی کنید که باید خودتان هر کاری را بکنید. ما اگر خودمان یک امر ناقص هم داشته باشیم، بهتر از این است که [پیش] دشمنمان دست دراز کنیم و یک امر کامل از آنها بگیریم. من متأسفم از اینکه ما پیش دشمنهامان باید برویم و اظهار احتیاج بکنیم. اگر باز احتیاج ما به یک ممالکی بود که دوست بودند با ما، خوب، روابط دوستانه بود. اما ممالکی که امروز ملاحظه میکنید، بختیار- دشمن ایران- را به فرانسه بردند و زیر پرچم خودشان حفظش کردند. و در حمایت پلیس آنجا حفظ میشود؛ و بر ضد ایران مقاله مینویسد و حرف میزند و اجتماعات درست میکنند. اگر جوانهای ما بخواهند یک چیزی بگویند، پلیس آنجا جلوشان را میگیرد. آن دشمن شماره یکِ[14] ما را بردند در امریکا، به اسم اینکه معالجه کنند- حالا یا معالجه میخواهند بکنند یا به اسم معالجه- بردند برای اینکه توطئه کنند. ما باز دستمان را دراز کنیم پیش امریکا بگوییم گندم بِده، یا پیش انگلستان بگوییم چه بِده؟ من متأسفم واقعاً! و همه متأسفیم که ما باید احتیاج داشته باشیم به دشمنهای خودمان.
ما باید خودکفا بشویم، ما باید کشاورزیمان را همچو درست بکنیم، همه دست به هم بدهند، کشاورزها، دولت، اشخاص دیگر که این کشاورزی به حدی برسد که ما بتوانیم صادر بکنیم. مملکت ما صادرکننده بوده است؛ و حالا ما گرفتار این معنا شدیم. مملکت ما یک آذربایجانش چنانچه درست کشاورزی بشود، یک خراسانش اگر درست کشاورزی بشود، برایمان کافی است؛ ما بَقیش را باید صادر بکنیم. مع الأسف با اسم «اصلاحات ارضی» ما را به این روز نشاندند که میبینید، و چیزهای دیگرِ ما هم همین طور. همه چیزمان باید مستقل بشود، استقلال با وابستگی جمع نمیشود. و ما فرهنگمان وابسته بشود استقلال نداریم. اقتصادمان وابسته بشود استقلال نداریم. اول باید آن مطلب را درستش کرد. استقلال اقتصادی. اول باید او را درستش کرد، تا ما بتوانیم اسم خودمان را یک مملکت بگذاریم؛ یک مملکت مستقل بگذاریم.
و من امیدوارم که جوانهای ما، اساتید ما، اساتید دانشگاه ما، همه نویسندگان ما، روشنفکرهای ما همه بیدار بشوند، متوجه بشوند که غفلتها شده است. تا حالا اغفالمان کردند، مغزهای ما را عوض کردند. باید همه دست به هم بدهیم، نویسنده کمک کند به این نهضت، گوینده کمک کند به این نهضت، روزنامهها کمک کنند به این نهضت. نه اینکه روزنامهها را آدم ببیند- بعضی روزنامهها را گاهی من میبینم، غیر این معروفها- بعضی از آنها را میبینم سر تا ته آن چیزهایی است که به حال این ملت مُضّر است. در بین همین روزنامهها هم باز پیدا میشود، البته یک دستهای هستند نمیخواهند، [اما] یک دستهای منافعشان را به این دیدند که غربیها در اینجا حکومت بکنند؛ یا امثال این خائنها بیایند سر کار، آنها نمیخواهند. اما آنهایی که این طور نیستند، آن دسته از نویسندهها، از روشنفکرها، از اساتید دانشگاه، از معلّمین، از سایرین که این طور نیستند، و جوانها- که باز این طور بلااشکال نیستند، برای اینکه آنها در رژیم سابق کاری نداشتند تا آن طور بشوند- باید فکر این معنا باشند که ما خودمان انسانیم؛ ما خودمان فرهنگ داریم؛ ما خودمان میتوانیم تربیت و تعلیم کنیم؛ و میتوانیم کار انجام بدهیم و مشغول بشویم. حالا اول وقت است، اولی است که دست این جنایتکارها کوتاه شده است از مملکت ما. آنها هم که ما را میچاپیدند آنها هم حالا دستشان کوتاه شده. ما به فکر این باشیم که خودمان را درست بکنیم. اول مطلب این است که این جوانهای ما درست بشوند. این جوانهایی که در آتیه باید این مملکت را حفظ کنند، این مملکت را اداره بکنند، اینها باید درست تربیت بشوند و اصلاح بشوند.
خداوند همه شما را ان شاء اللَّه توفیق بدهد؛ و همه ما را، خواهرها را، برادرها را، توفیق بدهد که خدمتگزار این مملکت باشیم. ان شاء اللَّه سلامت باشید.» (صحیفه امام، ج10، ص: 433 ـ 439)
ـ سخنرانی در جمع زندانیان سیاسی در رژیم پهلوی؛ تلاش برای خودکفایی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
آنچه بود گذشت. و سعادت را آنها بردند که تکلیف خودشان را ادا کردند- چه در حبس، چه در زیر شکنجه، و چه بیرون از حبس. باید مهیا باشید برای مصیبتها، یکی بعد از دیگری. شما یک انقلابی کردید و یک سدّی را شکستید که در دنیا نظیرش کم یا نبوده است؛ منتظر نباشید که بعد از شکستن این سد و کوتاه شدن دست ابرقدرتها از خزاین شما و رفتن خائنین از این کشور و کوتاه شدن دست استفاده جوها، همین طور به این سادگی مطلب بگذرد. ما باید مهیّا باشیم که باز شهید بدهیم، چنانچه دیشب یکی را دادیم؛ مرحوم آقای قاضی
[15]- رحمه اللَّه- به شهادت رسید، و قبل از او هم بوده است، و بعد از این هم خواهد بود، لکن این شهادتها ارادههای شما را باید مصمَّم تر کند. شما در یک راهی قدم برمیدارید که در این راه، شهادتهای بسیار از مردان بزرگ واقع شده. راه اسلام است. برای اسلام قیام کردید و برای حق قیام کردید، و کسی که برای حق قیام کند، برای اسلام قیام کند، همه چیز باید پیش او سهل و آسان باشد. شهادت یک هدیهای است از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن کسانی که لایق هستند. و دنبال هر شهادتی باید تصمیمها قوی تر بشود.
بفهمانید به اینهایی که این طور کارهای ناجوانمردانه میکنند که دیگر نمیتوانند با یک همچو کارهایی اعاده بدهند آن مسائل سابق را، بلکه این نحو کشتن که به طور ناگهانی و دزدکی میکشند، این دلیل بر شکست آنهاست. اگر اینها قدرتی داشتند در میدان میآمدند. تا آن وقتی که یک قدرتی داشتند، در میدان بودند و شما هم در میدان؛ و ملت ما آنها را عقب زد. دیگر این آشفتگیهای جزئی و این دست و پا زدنهایی که گاهی یک کسی را به شهادت میرسانند، گاهی یک دزدی میکنند، سر گردنهها دزدی میکنند، این دغلبازیها دلیل بر این است که اینها دیگر مأیوس هستند و شکست خورده هستند. شما هم قویدل باشید و از این شهادتها ابداً باکی نداشته باشید. مردانه همان طوری که تا حالا قیام کردید و نهضت کردید و این سد عظیم را شکستید.
مردانه در میدان باقی باشید و جلو ببرید این نهضت را تا اینکه ان شاء اللَّه اسلام به آن محتوای مترقیش پیاده بشود و مملکت ما یک مملکت اسلامی به تمام معنا بشود؛ یعنی تمام قشرهایش اسلامی بشود؛ یعنی هم دولت، یک دولت اسلامی باشد؛ هم وزارتخانهها، یک وزارتخانههای اسلامی باشند؛ هم ادارات ادارات اسلامی باشند؛ هم استانداریها استانداریهای اسلامی باشند؛ و هم بازار و دانشگاه، و امثال ذلک. باید ما کوشش کنیم برای این مقصد بزرگ؛ این مقصدی که انبیا دنبال این مقصد بودند، و تا آخر هم دنبال این مقصد بودند، و به پیش رفتند. ماها باید به تبعیت از انبیای خدا، به تبعیت از اولیای خدا، این مکتب را به پیش ببریم؛ و ان شاء اللَّه این مملکت را الگویی قرار بدهیم از برای سایر کشورهای اسلامی؛ و بلکه سایر کشورهایی که مستضعفین گرفتار مستکبرین هستند. و امیدوارم که موفق بشوید شما در این کارهایی که انجام میدهید- چه در جهاد سازندگی، چه در پاسداری و چه در دادگاهها- و هر جا هستید، ادارات، توجهتان به خدا باشد. کی کمک به من میکند، کی نمیکند، خیلی مطرح نباشد پیشتان شما دارید یک عمل انسانی- اسلامی برای خدا انجام میدهید. توانستید انجام بدهید، که به آن نتیجه هم رسیدید. اگر نتوانستید هم انجام بدهید، باز شما بُرد دارید؛ برای اینکه پیش خداست؛ مطلب الهی است.
کسانی که برای خدا کار میکنند هیچ وقت باخت در آن نیست. آنهایی که برای دنیا کار میکنند باخت دارند که اگر نرسیدند خوب، باختند و عمرشان را هم هدر دادند. اگر برسند هم باخت دارند، لکن آنهایی که برای خدا قیام میکنند، اطاعت امر خدا را میِخواهند بکنند، نهضت برای خدا، قیام برای خدا، عمل برای خدا، این هیچ وقت شکست ندارد. در ظاهر هم اگر خیال بشود که ما نتوانستیم، پس شکست خوردهایم، نه. به حَسَبِ واقعش شکستی نخوردیم؛ برای اینکه ما برای خدا کار کردیم، و کسی که برای خدا کار بکند، همین دنیا نیست قضیه؛ جاهای دیگر ما داریم، بُرد آنجاست.
البته دولت مکلَّف است، استاندارها مکلَّف هستند که همراهی کنند و به این جهاد سازندگی که جوانها مشغول هستند، یا سایر کارهایی را که جوانها مشغول هستند به قدر احتیاجی که دارند احتیاجات را برآورند، به مقداری که میتوانند. دولت مسامحه نکند و آنها هم باید عمل بکنند؛ یعنی همه ما موظفیم به اینکه کشوری را که از گلوی استعمار بیرون کشیدیم، حالا خودمان ادارهاش کنیم به طوری که دیگر محتاج به آنها نباشیم.
این احتیاجِ به دشمن؛ تلخترین چیزهایی است که در ذایقه انسان باید باشد. یک وقت انسان احتیاج دارد به برادرهای خودش؛ این هم خوب نیست؛ لکن یک وقت احتیاج داشته باشد به دشمن خودش؛ یعنی آنی که در طول تاریخ ما را استضعاف کرده است، در طول تاریخ به ما خیانت کرده است، جنایت کرده است، حالا ما محتاج به او باشیم در ارزاقمان، دستمان را پیشش دراز کنیم که گندم بده، دستمان را پیشش دراز کردیم که مستشار [بیاور] این به نظر انسان، تلخترین چیزهایی است که در ذائقه انسان باید باشد که پیش دشمنش، پیش آنکه همه چیزش را از بین برده، دست دراز کند که به من ارزاق ما را بده. باید ملت ما این تحول را پیدا بکند که عارش بیاید که به امریکا بگوید گندم به ما بده، یا مستشار به ما بده، خودش باید دنبال کار خودش باشد، خودش باید قیام کند و حوایج خودش را برآورد. همه باید با هم کمک بکنیم؛ یعنی ملت، همه قشرهای ملت، باید درصدد این باشند که خودکفا باشند؛ محتاج نباشند. آن وقت قشر کشاورز کشاورزیش را باید توسعه بدهد، و زیاد توسعه بدهد، الحمد للَّه در این سال توسعه پیدا کرده بود، بلکه در جایی دیدم که راجع به قم و اطراف قم بود که چهار مقابلْ قم و اطراف قم زیاد شده است امسال از سالهای سابق. ما امیدواریم که سالهای بعد جوری بشود که ما صادرکننده باشیم، و آنها محتاج به ما باشند؛ نه جوری باشد که ما پیش کسانی که به ما آن طور رنج دادند برویم بگوییم شما به ما گندم بدهید، بعدش هم باید در همه امور این طور باشد.
اگر یک مملکتی بخواهد مستقل باشد، اول شرط این است که احتیاج نداشته باشد به غیر، اگر احتیاج داشت که نمیتواند مستقل باشد. احتیاج، خودش یک بستگی [سیاسی] است. اگر یک روزی آن کسی که ما به او محتاج- فرض کنید- باشیم، یک روزی جلویش را بگیرد، خوب ما باید تسلیمش بشویم. ما باید کاری بکنیم که مستقل بشویم. کاری بکنیم که محتاج نباشیم؛ این هم به این است که دانشگاهی بنایش را بر این بگذارد که در دانشگاه خودش کاری بکند که آن مقداری که مملکت خودش محتاج [است] بتواند آن مقدار را درست بکند. عار است برای یک مملکتی که خارج از طب او استفاده کرده، حالا هر کس هر چه میشود از اینجا پا شود برود به لندن پیش دشمنهای ما. پیش آن که الآن دشمن ما را در آنجا دارد حفاظت میکند؛ امریکا. پیش آن که دشمن بزرگ ما را دارد حمایت میکند و پشتیبانی از او میکند و توطئهگری میکند. عار است برای ما که مریضهای ما بروند در یک چنین مملکتی که آن طور هستند. ما باید اطبّایمان در خود مملکت تربیت بشوند، مأیوس نباشند از اینکه ما نمیتوانیم، این قدر خودشان را نبازند.
پیش هم هِی میگفتند نمیشود با این قدرتها، نمیشود با این قدرتها درافتاد، بیایید بسازیم، بیایید بسازیم. لکن شما دیدید وقتی ملت خواست، شد. وقتی یک ملتی یک چیزی را میخواهد، میشود، خدا همراهش است. همان طوری که آن وقت میگفتند نمیشود این قدرت را به هم زد، و شما عمل کردید و شد، حالا هم که میگویند ما نمیتوانیم مثلًا خودکفا بشویم راجع به چیزها. نخیر، میتوانیم، و باید همت کنیم و بشویم.
باید طبیب از خود ما باشد، مهندس از خود ما باشد، همه چیز از خود ما باشد. احتیاج به این نداشته باشیم که ما از خارج وارد کنیم؛ مغز از خارج وارد کنیم. ما خودمان باید دارای مغز صحیح باشیم. این مغزهایی هم که میگذارند میروند اینها هم به درد ما نمیخورند.
خودتان باید حالا از اول بسازید خودتان را، برای اینکه کشور خودتان را خودتان اداره بکنید. خیلی هم دنبال این نباشید که حالایی که دارید کار میکنید، خیر، باید حتماً همه ادارات هم با شما همراهی بکنند.
شما برای خدا کار میکنید. البته آنها [هم] باید این کار را بکنند. لکن اگر یک وقتی یک لنگی پیدا شد، هیچ ابداً خوف به خودتان راه ندهید و یأس به خودتان راه ندهید. خودتان قدرتمندید، خودتان میتوانید عمل بکنید.
من امیدوارم که خداوند همه شما را توفیق بدهد و همه ما را توفیق بدهد که برای خدا کار بکنیم، تا شکست در آن نباشد. این از همه توفیقها بالاتر است که ما خودمان طوری بکنیم که کارهایمان برای او باشد. خدمت به ملت، خدمت به اوست. خدمت به مملکت خود شما، خدمت به خداست. مملکت، مملکت خداست. خدمت کردن برای اینکه ما محتاج به اجانب نباشیم خدمت بزرگی است؛ خدمت الهی است؛ برای خداست این. کوشش کنید که کارتان برای خدا باشد. وقتی برای خدا باشد، از هیچ چیز باک نداشته باشید؛ خدا همراه شماست. کسی که خدا همراهش است، از هیچ چیز نباید باک داشته باشد.
امیدوارم که خداوند همه شما را تأیید کند و موفق باشید. و اگر مطلبی هم هست، ممکن است بنویسید؛ چون من وقت اینکه حالا بنشینم یک مدتی صحبت کنم ندارم.» (صحیفه امام، ج10، ص: 440 ـ 445)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان عربستانی مقیم ایران؛ بازیابی عظمت مسلمین (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مع الأسف آقایان وقتی آمدند که ظهر است و من وقتی ندارم. لکن چند کلمه عرض میکنم.
این نهضت ایران؛ نهضت مخصوص به خودش نبوده و نیست؛ برای اینکه اسلام مال طایفه خاصی نیست. اسلام برای بشر آمده است؛ نه برای مسلمین و نه برای ایران. انبیا مبعوثاند بر انسانها، و پیغمبر اسلام مبعوث بود بر انسانها. خطاب به ناس [است:] «یا أَیُّهَا النَّاسُ*». ما که نهضت کردیم، برای اسلام نهضت کردیم؛ جمهوری جمهوری اسلامی است؛ نهضت برای اسلام نمیتواند محصور باشد در یک کشور، و نمیتواند محصور باشد در حتی کشورهای اسلامی. نهضت برای اسلام، همان دنباله نهضت انبیاست. نهضت انبیا برای یک محل نبوده است. پیغمبر اکرم اهل عربستان است؛ لکن دعوتش مال عربستان نبوده؛ محصور نبوده به عربستان؛ دعوتش مال همه عالم است.
انبیا آمدند که انسان بسازند. انسان یک موجودی است در ابتدا مثل سایر حیوانات است. اگر رشد بکند، یک موجود روحانی میشود که بالاتر از ملائکة اللَّه میشود. و اگر طرف فساد برود، یک موجودی است که از همه حیوانات پست تر است.
الآن شما در این انسانهایی که در دنیا هستند و ادعای انسانیت میکنند، ادعای طرفداری از بشر میکنند، ادعای حمایت از حیوانات میکنند! شما الآن این اشخاص را که یک همچو ادعاهایی دارند ملاحظه میکنید، گمان ندارم در تمام حیوانات یک حیوان به آن درّندگی پیدا بشود! یک حیوانی که، یک موجودی که تمام این بشر و بشریت را برای نفع خودش میخواهد. میلیونها آدم را میکشد، برای اینکه یک نفعی ببرد! حیوانات چنانچه حیوانخوار هم باشند به اندازه شکمشان [میخورند] وقتی سیر شدند رها میکنند. و وعده دیگر میروند سراغ شکار. اما این انسانی که- انسان که از حیوانات است، و بدترین حیوان است- برای یک منفعت جزئی حاضر است که فوج فوج این انسانها را بکُشند. انسانهای دیگری، آنهایی که سر راه نفع او ایستادهاند، یا لا اقل به نفع او عمل نمیکنند، این انسانها پیش آنها اصلًا موجودیتشان مطرح نیست. آنها حاضرند که چند صد هزار، چند صد میلیون، جمعیت را بکشند تا اینکه یک جایی را برای سیاست خودشان تصاحب کنند.
جنگهایی که الآن در دنیا هست و بوده است و سابق بوده است شما ملاحظه کنید که چه میکنند اینها با این بشری که ادعا میکنند که ما برای «حقوق بشر» مثلًا طرح داریم، مجلس داریم. همینها وقتی که چهار نفر در ایران به واسطه جنایات پنجاه سالهشان کشته میشوند، در محاکم اینجا محکوم به اعدام میشوند، همینها در آنجا در روزنامههایشان شروع میکنند به نوحهسرایی کردن و انتقاد از محاکم اینجا! همینهایی که الآن در میدانهای جنگ [مشغولاند به] سرکوبی و کشتن آدمها برای رسیدن به یک چیزی که مثلًا فرض کنید برای او به حسب توهم یک نفعی دارد. اینهایی که الآن مشغول کشتن فوج فوج آدم هستند، [برای] دو سه نفر، چند نفر آدمی که در اینجا پنجاه سال جنایت کردهاند و چند صد نفر آدم یا کشته یا امر به کشتن کردهاند، وقتی که اینها را در محاکم محکوم به اعدام میکنند، فریادشان بلند میشود! در همین حالی که افراد آنها الآن مشغول آدمکشی هستند، فوج فوج مردم را میکشند، در همین حال برای اینها نوحهخوانی میکنند! و مع الأسف در بین خود جمعیتهای اسلامی، جمعیت شرقی، در مملکت ما، در مملکت شما، موجودهایی هستند که یا باورشان آمده است حرفهای اینها را، که [باید] آدم بگوید اینها بسیار عقب ماندهاند از حیث افکار. یا باورشان نیست، لکن برای آنها کار میکنند که باید بگوییم خیانتکارند. در بین ما هست در بین شما هم هست افرادی که همان مسائلی که آنها میخواهند، همان مسائلی که در غرب گفته میشود، آنها در بطن جامعه خودشان طرح میکنند و میگویند، همان طوری که مطبوعات امریکا مطبوعاتی [است] که تحت نظر مستقیم صهیونیسم هستند، همان مطالبی را که آنها مینویسند، نویسندههای ما بعضیشان، و گویندههای ما بعضیشان همان مسائل [را مینویسند.] در ممالک شما هم هست.
ممالک شرق، ممالک اسلامی، تا اسلام را نیابند، نمیتوانند زندگی شرافتمندانه بکنند. مسلمین باید اسلام را پیدا کنند. اسلام از دستشان فرار کرده بود. ما الآن اسلام را نمیدانیم چیست. این قدر به مغز ما خوانده است این غرب و این جنایتکارها، که اسلام را ما گُمَش کردیم. تا اسلام را پیدا نکنید نمیتوانید اصلاح بشوید. از آن مرکز، که کعبه معظّمه است و مرکز اجتماع مسلمین است در هر سال، گرفته تا آخر بلاد مسلمین، اسلام گُم است پیششان، نمیدانند چیست. و لهذا مسلمین جمع میشوند در مکه معظّمه، در یک محلی که خدای تبارک و تعالی آن محل را قرار داده برای اجتماع مسلمین، اجتماع معنوی مسلمین جمع میشوند و نمیدانند چه میکنند؛ استفاده اسلامی از آن نمیکنند. یک همچو مرکز سیاسی را متبدلش کردند به یک اموری که اصلًا غفلت از همه مسائل مسلمین [است.] باید اسلام را پیدایش کنند. مسلمین اگر حج را پیدا کنند، اگر آن سیاستی که در حج به کار رفته است از طرف اسلام، همان را پیدا کنند، کافی است برای اینکه استقلال خودشان را پیدا بکنند، ولی مع الأسف ما گم کردیم اسلام را. آن اسلامی که الآن دست ماست که بکُلّی از سیاست جدایش کردند؛ سرش را بریدند. آن چیزی که اصل مطلب است از آن بریدند و جدا کردند، و ما بَقیش را دست ما دادند. همان ما را به این روز نشانده است که ما نمیشناسیم سَرِ اسلام را، ما نمیشناسیم. ما تا پیدا نکنیم اسلام را، تا همه مسلمین پیدا نکنند اسلام را، نمیتوانند به مَجْد خودشان برسند. مَجدِ اسلام آن بود که در صدر اسلام بود. آن بود که با یک جمعیت کم دو تا امپراتوری[16] را از بین برد، آن مجد اسلام بود، نه برای کشورگشایی؛ برای آدمسازی. این خیال است، اشتباه است که خیال میکنند کشورگشایی میکند اسلام. اسلام کشورگشایی نمیکند. اسلام میخواهد همه کشورها آدم بشوند. اسلام دنبال این میرود که آنهایی که آدم نیستند آدمشان کند. در یک جنگی وقتی که اسیر کرده بودند یک عدّهای را- به حَسَب تاریخ هست- اینها را بسته بودند داشتند میآوردند. رسول اکرم گفت: ببین! من باید با زنجیر اینها را به بهشت ببرم.[17] اسلام برای اصلاح جامعه است. اگر شمشیر کشیده، شمشیر را برای این کشیده است که مفسدههایی که نمیگذارند این جامعهها اصلاح بشود از بین ببرد، تا سایرین اصلاح بشوند.
مسائلی هم که آن آقا خواندند- و مسائل کثیری بود- اینها ان شاء اللَّه امیدوارم که اگر ما توفیق پیدا بکنیم، اگر مسلمین توفیق پیدا بکنند، با تدریج درست بشود. حالا ما گرفتاریهای زیادی داریم که محتاجیم به دعای همه مسلمین. خداوند همه شما را تأیید کند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 446 ـ 449)
ـ موعظه و تذکر اینکه قیام برای خدا موعظه جاودان قرآن است (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا (قرآن کریم)[18] این جمله مبارکه کوتاه، جامع سعادت دنیا و آخرت و متضمن تمام مواعظ پیامبران عظیم الشأن و اولیای بزرگوار است. خداوند تعالی ما را موفق فرماید در به کار بستن آن.
پنجم محرّم الحرام 1402 //روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 346)
ـ نامه به سید حسین آیت اللهی؛ افزایش اختیارات ایشان در استفاده از سهم امام «ع» (1361)
[801/ 4 ف- 12/ 8/ 61. بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی- ادام اللَّه ظله- السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
نظر به تعهدات و مراجعات فراوان حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین آیت اللهی امام جمعه عزیز و محترم جهرم، بعضی از روحانیون محترم جهرم پیشنهاد میکنند که چنانچه اجازه فرمایید معظمٌ له بتوانند به جای ربع تا نصف از سهم مبارک امام- علیه السلام- یا بیشتر استفاده کنند. در تشرفی که چندی پیش به حضورتان یافتم مراتب طی نامهای تقدیم و شفاهاً نیز عرض شد و حضرت مستطاب عالی شفاهاً موافقت فرمودید. متمنی است مجدداً نظر مبارکتان را در این زمینه اعلان فرمایید. خداوند وجود عزیزتان را برای اسلام و پیشبرد انقلاب اسلامی از جمیع بلیات و آلام مصون و محفوظ فرماید. و السلام.
نماینده جهرم در مجلس شورای اسلامی 12/ 8/ 61- علی محمد بشارتی].
بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید حسین آیت اللهی مجازند به مقدار نصف از سهم مبارک امام- علیه السلام- را به مصرف برسانند. ان شاء اللَّه موفق باشند.» (صحیفه امام، ج17، ص: 76)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان وزارت امور خارجه؛ ایجاد محیطی اسلامی در سفارتخانه ها (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من امیدوارم که خداوند همه آقایان را موفق به خدمت کند. خداوند به ما منت گذاشته است که سفرا و دولت ما همه از اشخاصی هستند که درد جامعه را میفهمند، زیرا بسیاری از آنها روحانی هستند که با مردم رابطه داشتهاند و میدانند مردم چه وضعی داشتهاند و درد آنها را ادراک میکنند. ولی سابق وضع این طور بود که افراد حکومت هیچ ارتباطی با مردم نداشتند و نمیفهمیدند که بر مردم چه میگذرد. ولی اکنون خدا خواسته است که حکومت مستضعفین تشکیل بشود که بحمد اللَّه تا کنون عملکرد او خوب بوده است و امیدوارم از این به بعد بهتر باشد.
اما راجع به آقایان سفرا، آن طوری که آقای وزیر امور خارجه گفتهاند، وضع سفارتخانههای ما در خارج خوب است و ما میل داریم خوبتر بشود. سفارتخانه در هر کشوری متعلق به آن کشوری است که سفیر آن به آنجا میرود؛ یعنی یک قطعهای است از یک کشور دیگر. وقتی مردم به سفارتخانههای ما میآیند، باید وضع ایران را ببینند، نه وضع امریکا و فرانسه و سایر کشورها را. شما آقایان تحت تأثیر هیچ چیزی واقع نشوید که در سابق چه بوده است که الآن آن طور نیست. ما اگر بخواهیم خودمان باشیم، باید همه چیزمان از خودمان باشد، و در آداب و رسوم، خودمان را از غرب جدا کنیم. ما از غرب خیلی بدیها دیدهایم، و چیزی که بشود گفت که خوبی آنها بوده است، از حکومتهای غربی نبوده بلکه از اهل صنعت بوده است که البته بسیاری از آنها برای حکومتها کار میکنند. بنا بر این، باید وضع شما جوری باشد که هر کس وارد به آنجا میشود یک محیط اسلامی ببیند، چه از حیث پرسنل و چه از جهت زندگی.
مسأله دیگر هم این است که ما نمیخواهیم در یک کشوری زندگی کنیم که از دنیا منعزل باشد، ایران امروز نمیتواند این طور باشد، بلکه کشورهای دیگر هم نمیتواند این طور باشد، که در یک جا بنشینند و مرزهایشان را ببندند، این غیر معقول است. امروز دنیا مانند یک عایله و یک شهر است، و یک شهر دارای محلههای مختلفی است که با هم ارتباط دارند. وقتی دنیا وضعش این طور است ما نباید منعزل باشیم. ما باید با کشورهایی که با ما هستند و ما را اذیت نمیکنند، روابط داشته باشیم و آقایان در این فکر باشند که روابط را تحکیم کنند. البته ما با آنها که بخواهند به ما تعدی کنند، نمیتوانیم بسازیم و از اول هم اعلام کردیم، مگر آنها خودشان را اصلاح کنند. و این معنا که گاهی اهل غرض یا جهّال این حرف را میزنند که ما نباید روابط داشته باشیم، از این باب است که یا نمیفهمند یا غرض دارند؛ زیرا تا انسان، جاهل یا مخالف با اصل نظام نباشد، نمیتواند بگوید یک نظام باید از دنیا منعزل باشد. بنا بر این، اگر زمزمهای میشود آنها را نباید به حساب آورد، زیرا آنها غرض سیاسی دارند، و الّا آدم عاقلی که توجه به مسائل دارد میداند اسلام، وضعش چگونه است. و اسلام یک نظام اجتماعی و حکومتی است و میخواهد با همه عالم روابط داشته باشد. و در زمان صدر اسلام هم که خود رسول اللَّه به اطراف، سفیر میفرستادند این حرف را نمیزدند. در هر صورت ما باید روابط داشته باشیم، آنها که غرض ندارند، ما هم با آنها غرض نداریم، کم کم باید روابط حسنه بشود.
من امیدوارم این عمل را انجام دهید و دولت هم موفق باشد، منتها نباید تحت سلطه خارجی باشیم، نباید آنها دخالت در امور ما بکنند و نباید به ما خط بدهند. بنا بر این، اشخاصی که گاهی مطالبی گفتهاند و متوجه به مطالب هستند، میخواهند جمهوری اسلامی را به هم بزنند. و ما از اول گفتیم میخواهیم انقلابمان را صادر کنیم. صدور انقلاب به لشکرکشی نیست، بلکه میخواهیم حرفمان را به دنیا برسانیم که یکی از آن مراکز، وزارت امور خارجه است که باید مسائل ایران و اسلام و گرفتاریهایی که ایران از شرق و غرب داشته است، به دنیا برساند و به دنیا بگوید که میخواهیم این گونه عمل کنیم و روابط حسنه داشته باشیم، و الّا آنهایی که میخواهند ما را به تباهی بکشند، ما اصلًا میل نداریم با آنها روابط داشته باشیم، مگر اصلاح بشوند.
امیدوارم که خداوند به همه شما توفیق بدهد که به اسلام و کشورتان خدمت کنید. این حکومت، حکومتی باشد که برای مستضعفین کار کند؛ چرا که تا کنون حکومتها به ضد مردم بودهاند و برای خودشان یا اربابانشان کار میکردند، و ما میخواهیم حکومت برای مردم، خصوصاً آنها که زحمت کشیدهاند و خون دادهاند و آقایان را از گرفتاریها بیرون آوردند، و از رژیم سابق و گرفتاریهای شرق و غرب نجات دادند، کار کنند. و عمده این است که همه خدا را در نظر بگیریم که همه چیز از اوست و ما چیزی نیستیم. خداوند همه را موفق بدارد.» (صحیفه امام، ج19، ص: 412 ـ 413)
[2] - جمع ظریف؛ نکتهسنجان و خوش طبعان.
[5] - اشاره به یکی از حضار.
[6] - اشاره به ملاقاتهای شاه با آقایان: سیاسی، صدیقی و سنجابی برای انتخاب نخست وزیر.
[7] - سوء هاضمه ناشی از پرخوری.
[8] - آقای عبد العلی قرهی، از اعضای دفتر امام در نجف و قم.
[10] - ممالک و سرزمینهای آباد.
[12] - این افراد از یاغیان دوران اواخر سلطنت قاجار هستند. معروفترین آنها نایب حسین کاشی است که در منطقه بزرگی از مرکز ایران، حکومت خودمختار تشکیل داد و دارای لشکر و سپاه بود. این فرد، سرانجام به دعوت وثوق الدوله- نخست وزیر وقت- به تهران رفت. مأموران وثوق الدوله، او و پسرش ما شاء اللَّه خان سردار را دستگیر و اعدام کردند و بدین ترتیب، غائله نایب حسین به پایان رسید.
[13] - سید حسن تقی زاده، سیاستمدار معروف ایران که سناتور انتصابی شاه بود و به ریاست مجلس سنا نیز رسید، وی به طرفداری از انگلیس معروف بود.
[15] - شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی، نماینده امام در آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز که به دست گروهک فرقان به شهادت رسید
[17] - مُسنَد احمد، ج 5، ص 249.
[18] - سوره سبأ، آیه 46:« بگو هر آینه فقط یک پند میدهم شما را که قیام کنید برای خدا دو دو و یک یک، سپس تفکر کنید»
.
انتهای پیام /*