امروز با امام: هفتم آبان
ـ نامه تشکر به آقای محمدتقی فلسفی؛ اعتراض به انجمن های ایالتی و ولایتی (1341)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای فلسفی، خطیب شهیر اسلامی- دامت افاضاته
به عرض عالی میرساند، ان شاء اللَّه مزاج محترم قرین سلامت و سعادت است. از مساعی جمیله جنابعالی در نشر حقایق و احکام اسلام و ابطال باطل و ردع[1] منحرفین از مقاصد پلید و نیات فاسد، علمای اعلام و علاقهمندان به اسلام و استقلال مملکت جعفری متشکرند. امید است خداوند این زبان گویای اسلام را از شرّ اشرار حفظ فرماید. یقین داشته باشید که خدای تبارک و تعالی با ما است و هیچ قوهای نمیتواند با خواست خداوند متعال و حضرت ولی امر- عجل اللَّه تعالی فرجه- که خواست ملت اسلام، تبع آن است مبارزه کند و به خواست خداوند تعالی نصرت با اسلام و مسلمین است. إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ.[2] امید است که جنابعالی و سایر وعاظ محترم که زبان قرآن و ملت هستند در این قضیه دینی، دیْن خود را به وجه احسن ادا فرمایند و موجب رضای خداوند تعالی و نبی اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و ائمه هدی- علیهم صلوات اللَّه- را فراهم فرمایند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 84)
ـ تلگراف به آیت اللَّه مرعشی نجفی (1344)
«بسمه تعالی
ک ت قم- حضرت آیتاللَّه آقای نجفی- دامت برکاته
از الطاف کریمه متشکرم. عظمت اسلام و مسلمین را از خداوند تعالی خواستارم.
خمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 550)
ـ نامه تشکر به علمای شهرستان خوانسارغ ورود به نجف (1344)
«بسمه تعالی
4 رجب 85
خدمت ذی شرافت حضرات علمای اعلام و حجج اسلام خوانسار- دامت برکاتهم[3]
به عرض میرساند، تلگراف تبریک تشرف این جانب به اعتاب مقدسه موجب تشکر گردید و چون اطلاع حاصل شد که تلگرافات حقیر را نمیرسانند مبادرت به جواب کتبی شد. از خدای تعالی ادامه توفیقات علمای اعلام- دامت برکاتهم- را در اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 4)
ـ نامه تشکر به آقای سید مهدی یثربی؛ ورود به نجف (1344)
«بسمه تعالی
4 رجب 85
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید مهدی یثربی- دامت برکاته
به عرض میرساند، تلگراف تبریک تشرف این جانب به اعتاب مقدسه موجب تشکر گردید؛ و چون اطلاع حاصل شد که تلگرافات حقیر را نمیرسانند، مبادرت به جواب کتبی شد. از خدای تعالی دوام توفیقات آن جناب را در اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
اگر آقایان علمای اعلام یا اهالی تلگرافی نمودهاند به حقیر نرسیده است.» (صحیفه امام، ج2، ص: 5)
ـ نامه به آقای عطاءاللَّه اشرفی اصفهانی؛ چگونگی تأمین هزینه تعمیر مسجد (1353)
«بسمه تعالی
13 شوال 94
خدمت جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج آقا عطاء اللَّه- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. راجع به اجازه در حِسبیّات و اخذ حقوق دولتی و غیرهما جنابعالی مجاز هستید به آنها که اعمالشان مباح است اجازه بدهید. راجع به مساجد حتی ...[4] اجازه ندهید. اگر مواردی بود که لازم دانستید بیش از ثلث اجازه بدهید. با قیودی از قبیل آنکه از سایر وجوه میسور نباشد و مسجد لازم باشد و تعمیر آن ضروری باشد. با آقای خسروشاهی ان شاء اللَّه صحبت میکنم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 52)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی درباره چگونگی ارسال نامه ها (1354)
«بسمه تعالی
23 شوال 95
احمد عزیزم
ان شاء اللَّه تعالی موفق و مؤید باشید. ماها بحمد اللَّه تعالی سلامت نسبی هستیم. از خداوند تعالی سلامت و سعادت شماها را خواهانم. از سلامت خودتان مطلعم کنید. به همان نحو سابق[5] اگر بتوانید عمل کنید و الّا راه دیگر؛ و بهتر کویت است تا نماز و روزه[6] مردم معطل نماند. و السلام. پدرت.» (صحیفه امام، ج3، ص: 118)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره استقلال و آزادی (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از اینکه نمیتوانم زیاد با آقایان تماس بگیرم به واسطه سنم، به واسطه ضعف حالم و اینها، خیلی معذرت میخواهم؛ و بین من و شما آقایان، هیچ حجابی نیست که اگر کسی با من کاری داشته باشد؛ من همه را میپذیرم، با همه برادر هستم و علاقهمندم به شما آقایانی که در خارج کشور برای ملت خودتان و برای اسلام خدمت میکنید، لکن اینکه نمیتوانم زیاد بیایم بیرون، با شما تماس بگیرم، جهتی [ندارد] جز اینکه هم یک کارهای زیادی دارم و هم وقتم کم است و هم سنم زیاد است، که این حال را ندارم از این جهت؛ نه این است که نخواهم با آقایان تماس بگیرم. من مایلم که با همه آقایان همیشه تماس داشته باشم، و تقدیر و تشکر کنم از شما جوانها که در خارج ایران خودتان اشتغال به، هم تحصیل دارید و هم مسلمان هستید و هم خدمت به اسلام و مسلمین میکنید.
ما حرف تازهای هم نداریم؛ حرف ما همیشه یک مطلب بوده است. از اولی که این نهضت اسلامی، قریب پانزده سال یا بیشتر از پانزده سال هست که ظهور پیدا کرد تا حالا، البته مراحلی بر آن گذشته است و گاهی وقتها تند میرفته، گاهی وقتها کُند میرفته است تا حالا که بحمد اللَّه به اوج خودش رسیده است، حرف [ما] از اول، آن چیزی که ما از اول صحبتش را داریم و دنبالش را گرفتهایم، این است که ما برای ملت ایران دوتا مطلب میخواهیم، و این دوتا مطلب هم، دوتا مطلب مشروعی است که همه جوامع بشری که منحرف نشدهاند از انسانیت، قبول دارند: یکی اینکه یک ملت سی میلیونی، سی و پنج میلیونی، در اختناق است. پنجاه سال این ملت سی میلیونی در حال اختناق و در حال گرفتاری از همه جهات [است]؛ نه مطبوعاتشان آزاد است، نه رادیوشان یک رادیوی ملی است که دست مردم باشد ادارهاش، و نه خطابههای خطیبهای ما، نطقهای گویندگان ما آزاد است. همه اینها در تحت زور پلیس و فشار پلیس دارد اداره میشود، و این ملت سی میلیونی که پنجاه سال است از حق مشروع خودش محروم بوده است، حالا قیام کرده است و این حق را طلب میکند، میگوید «ما میخواهیم آزاد باشیم»؛ این یک مطلبی است که همه جوامع بشر قبول دارند که یک مطلب صحیح است؛ یک مطلب نامشروعی نمیگویند.
مطلب دوم ملت ایران که ما داریم عرض میکنیم، این است که ما میخواهیم مستقل باشیم. ما در زمانهای سابق، و خصوصاً در زمان این پدر و پسر، و بالاخص در زمان این پسر، ما همه جهات مملکتمان در تحت سلطه اجانب بوده و هست. ما اقتصادمان به هم خورده است به واسطه اینکه اجانب بر آن تسلط دارند؛ نفت ما را دارند میبرند و در ازای آن برای خودشان پایگاه درست میکنند در ایران؛ یعنی اسلحه میدهند برای پایگاه درست کردن برای خودشان. فرهنگ ما را عقب نگه داشتهاند؛ جوانهای ما را نمیگذارند تحصیل بکنند؛ برای اینکه مبادا در بین اینها اشخاصی پیدا بشود که مخالف باشند با این کارهایی که دارند اینها میکنند.
فرهنگ اسلامی ما را نمیگذارند که رشد خودش را بکند؛ و با تبلیغات، مردم را میخواهند جدا کنند از اسلام و از علمای اسلام؛ برای اینکه اسلام و علمای اسلام را مخالف با مقاصد خودشان میدانند. اگر چنانچه اسلام به معنای خودش در ایران، یا در سایر بلاد- به معنای خودش- پیاده بشود، دیگر برای اجانب جایی باقی نمیماند. حکم اسلام است که باید اینها دخالت نداشته باشند در مقدرات مسلمین؛ اگر علمای اسلام قدرت پیدا بکنند نمیگذارند که این حکم اسلامی فراموش بشود، اجرا میکنند این حکم اسلامی را. پس باید این دوتا قدرت، که قدرت اسلام است و قدرت علمای اسلام، باید این دوتا قدرت شکسته بشود.
و از سالهای طولانی با مطالعههایی که کردهاند کارشناسها، به اینجا رسیدند که این سدهایی که ممکن است جلو منافع آنها را بگیرد باید شکست، و کیفیت شکستنش چه جور باید باشد؛ بعد از مطالعات به اینجا رسیدند که خوب، این سدها یکی فرهنگ مملکت است که اگر چنانچه یک دانشگاه صحیح، دانشگاه غیر انگل و مستقل، ما داشته باشیم و ایران داشته باشد، در آنجا آدمهای صحیح پیدا میشوند، دانشمندهای مستقل در فکر پیدا میشوند و نمیگذارند؛ یک سدی است خودش که نمیگذارند استفادهچیها استفاده خودشان را بکنند. پس باید فرهنگ را عقب نگه داشت تا اینکه استفادهها را کرد.
سد دیگری که از همه سدها بزرگتر است، اسلام است. اسلام مانع هست از اینکه اینها استفادههایشان را ببرند. اسلام را باید در نظر مسلمین تحقیر کرد، باید مردم را از آن جدا کرد. از این جهت، مبلغینشان در هر جا و با هر صورتی تبلیغ میکنند گاهی به اینکه اسلام یک احکامی است که مال 1400 سال پیش از این بوده و حالا به درد نمیخورد؛ و از آن طرف، به اینکه ارتجاع است و برگرداندن به سابق است؛ و از این حرفهای نامربوط؛ یا یک دسته دیگر میگویند که خوب، اسلام هم که دیکتاتوری است! دیروز یک شخصی اینجا میگفت که میگویند- مثل اینکه خودش میخواست بگوید رویش نمیآمد- که خوب، آن دیکتاتوری را ما دست برداریم، گرفتار دیکتاتوری اسلامی میشویم! گفتم به او: خوب، شما تا کنون چه حکومت اسلامی را دیدید که فهمیدید دیکتاتوری است؟ حالا من بعض قصههایی که در نظرم است میگویم که این آقایانی که خیال میکنند که اسلام یک رژیم دیکتاتوری است، تا چه اندازه بیاطلاعند.
یک قصه از حضرت رسول- که رئیس اسلام است به قول مطلق- نقل میکنم؛ یک قصه هم از حضرت امیر. در وقتی که حکومت داشت رسول اکرم، در روزهای آخری که مریض بودند، نقل هست که یک روز آمدند مسجد، همین رئیس اسلام به قول این آقا که میگویند دیکتاتور! آمدند مسجد، منبر رفتند و فرمودند: «اگر کسی حقی به من دارد بگوید تا من حقش را بدهم». گفته شده است، نوشتهاند که یک کسی پا شد، گفت که بله، یک حقی من به شما دارم.
«چیست؟»
شما در یک جایی، یک شلاقی زدید به دوش من.
گفت: «بسیار خوب، بیا قصاص کن».
گفت: من لخت بودم؛ آن وقت شانهام لخت بوده.
دارد که حضرت لخت شد؛ شانه را [نشان] دادند که شلاق بزن. بعد، عرب آمد بوسید و حرفهای دیگر.[7]
این یک دیکتاتور است! که رئیس ملت میگوید که هر که حقی دارد، [بگیرد]؛ اگر یک کسی ده شاهی از او گرفته بود، میگفت: خوب آقا من این حق را دارم، شما به من فلان تعدی را کردید، شما مال من را گرفتید، چطور؛ خوب آن وقت گفته است بگیرید، کسی نگفت! یک کسی هم گفت که شلّاق زدید، معلوم شد که نبوده این طور؛ خواسته ببوسد، [شانه] لختِ حضرت را ببوسد؛ با این وضع- با این خلاف- این کار را کرده. خوب حالا اگر شما در تمام حکومتهایی که در دنیا هست، حکومتهای دموکراسی، حکومتی که اسمش را میگذارید، پیدا بکنید یک همچو حاکمی که بیاید مقابل ملت، مقابل این رعیت بایستد بگوید که هر که بر من حقی دارد، بیاید بگیرد. شما اگر در تمام دنیا پیدا کردید یک همچو حکومتی، آن وقت بگویید حکومت اسلام حکومت دیکتاتوری است.
یک قصه هم مال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- است. قاضیای که خود حضرت امیر نصبش کرده بود به قضاوت؛ قاضی دادگستریاش بود، یک شخصی رفت، یک شخص یهودی، رفت ادعا کرد به حضرت امیر سرِ یک زرهی؛ و قاضی طلب کرد حضرت امیر را. حضرت امیر رفتند با یهودی، نشستند دوتایی آنجا. حتی [درباره] آدابش هم حضرت به او هی گفت که تو به من زیاد احترام نکن، فرق نداریم ما با هم. نشستند با هم، محاکمه کردند؛ قاضی حضرت امیر را محکوم کرد که باید بدهی این را؛ شما در تمام حکومتهای دنیا (حضرتْ امام بوده آن وقت، آن وقت خلیفه بود، سلطان بود، قاضیای که خودش نصب کرده بود، خواست او را که بیا به محکمه قضا؛ رفتند. یهودی بود آن شخصِ طرفش؛ با هم نشستند در محضر قاضی.[8] قاضی بر خلاف حضرت امیر رأی داد؛ محکوم کرد حضرت امیر را) شما در تمام این حکومتهای دیپلماسی، حکومتهایِ عرض میکنم دموکراسی، پیدا بکنید یک حکومت این طوری؛ آن وقت بگویید که دیکتاتوری است. بله، شما خیال کردید که حکومت اسلام، این حکومتی است که در حجاز هست! حکومت حجاز به اسلام مربوط نیست. اینها هم یک دیکتاتورهایی هستند که با صورت میخواهند بگویند اسلام. یا آنی که حالا در پاکستان- این نظامی-[9] آمده، سرش نمیشود اسلام چیست.
حکومت اسلامی یک همچو حکومتی است. حاکمش با آن ادنی فردش در حقوق مثل هم هستند، و عملشان این طوری باید باشد. ما که میگوییم حکومت اسلامی، نترسید از آنکه خیال کنید حالا اگر حکومت اسلامی شد، یا اللَّه، میافتند به جان مردم؛ همه مردم را چه میکنند؛ فرهنگشان را کنار میگذارند؛ نمیدانم کارهایشان را [رها میکنند]؛ عقب میروند به زمان کذا!
این حرف مفتی است که گفتهاند، برای اینکه مردم را غافل کنند و از اسلام مردم را رَم بدهند؛ علمای اسلام را پیش مردم تحقیر کنند، تا آن حدی که در زمان رضا شاه این آقایان، علمای اسلام را سوار اتومبیل گاهی نمیکردند مردم! این طور تحقیر کرده بودند آنها را که وقتی که میخواستند سوار اتومبیل بشوند؛ مردکه میگفت که نه، ما شما را با یک طایفه دیگر سوار اتومبیل نمیکنیم! زمان رضا شاه یک همچو چیزی بود.
تبلیغات اینها، تبلیغات دامنهدار اینها به اینجا رسیده است که به ملت این طور، به جوانهای ما این طور گفتند که این ملّاها، اینها درباری هستند. خوب، این ملاها که درباری هستند چطور مشتشان را گره کردهاند مقابل دربار ایستادهاند. این مردمی که الآن همه مشتها را گره میکنند، دنبال علما رفتند. از علما پیدا شده این نهضتهایی که هست. آنها درباری [اند]؟! البته تویشان کلاهی درباری هست، عمامهای درباری هست. دوتا، سه تا، چهار تا، که همه مردم میشناسند همه شان آنها را؛ مردم هم میدانند کیست؛ اینها از علما نیستند. علمای درباری که الآن هست، چند تا معممی است که آنها درست کردهاند از همین سازمان امنیت، اسمش را گذاشتند ملّا! کیْ همچو چیزی هست؟ علما درباری هستند؟!
اینها را تبلیغات اینها درست کرده که شما را از آنها جدا بکند. وقتی که قوه علما از قوه ملت جدا شد، دیگر نمیتوانند یک کاری انجام بدهند. اینها نقشههایی است که اینها کشیدهاند؛ با اسمهای مختلف به جوانهای ما تبلیغات کردهاند که شما را از اسلام و از عرض میکنم علمای اسلام جدا بکنند. وقتی جدا کردند، هر کاری که میخواهند بکنند.
در هر صورت، الآن این قیامی که در ایران شده و این نهضتی که در ایران شده است و هر روز دارد دامنهاش زیادتر میشود، الآن که ما اینجا نشستهایم بدانید که در ایران در خیلی از شهرستانهای ایران، الآن انقلاب هست؛ و همین حالا که ما نشستیم، آنجا فریاد هست یا زد و خورد هست یا عرض میکنم کشت و کشتار هست. این انقلابی که الآن در ایران پیدا شده است، مثل یک سیل دارد شاه را میبرد و خواهد برد؛ نه شاه تنها را، آنهایی هم که استفاده میکردند از وجود شاه و منافعشان به وجود شاه بود منافع آنها را هم باید از بین ببرند و میبرند ان شاء اللَّه. ما میخواهیم یک مملکتی که [از] خودمان [و] مال خودمان هست، یک مملکتی که از آباء و اجداد ما به ما رسیده است، میخواهیم خودمان ادارهاش کنیم. نمیخواهیم که آقای نمیدانم رئیس جمهور امریکا بفرستد اداره کند. نظامش را هم بفرستد آن اداره کند، نمیدانم دانشگاهش با فرمان او باشد؛ نمیدانم مجلسش را لیستْ آنها بدهند و هر کس را آنها تعیین کردند مجلس برود. ما میخواهیم که وکلایش را خودمان تعیین کنیم، ملتمان تعیین کنند. ما پنجاه سال وکیل نداشتهایم در ایران.
مشروطه از اول که پیدا شده است تا حالا به آن عمل نشده. تا حالا این مملکتِ ما همهاش استبداد [بوده]، و بدتر از زمان استبداد، الآن مملکت ما هست. کیْ در زمانهای استبداد این قدر آدمکشی بود؟ کیْ در زمانهای استبداد این قدر اختناق بود که نه روحانی بتواند صحبت کند، نه سیاسی بتواند صحبت کند، نه دانشگاهی بتواند صحبت کند؛ هیچ کس نتواند یک کلمه حرف بزند؟ در دو سال پیش از این، این طور بود، در چند سال پیش از این. خوب حالا الحمد للّه یک قدری جلو آمدهاند. مردم حالا حرفهایشان را یک قدری میزنند.
اینها خواستهاند که شما را، همه را، از هم متفرق کنند. هر کس را با یک اسمی، هر کس را با یک جوری میخواهند از اسلام و از مسلمین جدا بکنند و بعد هر کاری دارند بکنند. با حرفهای مختلف، با انحرافات مختلف، با این طور چیزها و تبلیغات زیادی که کردهاند: اینها عقب هستند، اینها ارتجاعی هستند! کدام ارتجاع؟! با کدام یک از مظاهر تمدن مخالفت کردهاند روحانیون؟ همه مظاهر تمدن را ما قبول داریم. آنی که ما قبول نداریم این انحرافاتی [است] که هست.
ما میگوییم یک مملکتی که در آن مراکز فساد بیشتر از کتابخانه است، این مملکت نمیتواند مملکت باشد برای ما. یک مملکتی که اجزایش صف میکشند که خونشان را بدهند پول بگیرند! خونش را بیچاره دارد میدهد! صف میکشند. میگویند در آن جاهایی که خون میخواهند، صف میکشند خونهایشان را میدهند، چند شاهی میگیرند، چند تومان میگیرند؛ برای اینکه معاش کنند، امرار معاش کنند! ما میگوییم این بساط نباید باشد. مراکز فحشا نباید باشد. این چپاولها باید نباشد. ما میگوییم یک دسته توی آن زاغهها نروند بخوابند، یک دسته ویلای چند صد میلیونی در خارج و در داخل داشته باشند. علمای اسلام اینها را میگویند. میگویند باید اسلام، باید عدل باشد، باید عدالت اسلامی باشد، باید تعدیل بشود این سرمایهها؛ باید به احکام اسلام عمل بشود. تعدیل کنیم این سرمایهها را؛ این چپاولها بکلی از بین باید برود.
حکومت اسلامی یک نظام عادلانه است؛ یک نظام بهتر از این نظام حال. این برای اینکه منهای دزدیها، منهای چپاولها، منهای غلطرویها، منهای زورگوییها [است]. زورگویی نباید باشد؛ چپاول نباید باشد؛ مال ملت را نباید ببرند و بخورند؛ باید مردم همه در رفاه باشند؛ باید فقرا را برایشان فکر کرد؛ باید این زاغهنشینهای بیچارهای که هیچ ندارند، هیچ ندارند، باید برای اینها فکر کرد؛ نه همه برای آن بالا و آن اشراف، برای اشراف؛ هم حکومتها برای اشراف کار میکنند. نه، حکومت مال همه است، برای همه باید کار بکنند. برای ضعفا باید بیشتر کار بکنند تا اینها را برسانند به آن حدها. این تبلیغات اینها را گوش نکنید.
و یک چیز دیگری که من اینجا باید به آقایان عرض بکنم این است که آقایان به اعمالشان، به اعمالی که از طرف اسلام به آنها هدایت شده، عمل بکنید. اینها برای خود شماست. این احکامی که اسلام آورده است برای این است که روح شما را تربیت بکند. برای اینکه در شما یک جور حالتی پیدا بشود که بعد از اینجا هم یک زندگی سالم و یک زندگی با سعادت داشته باشید. همه اینها برای سعادت خود شماست. همان طوری که مبارزه میکنید و درس میخوانید، همین طور به این اعمالی که از طرف خدا سفارش شده است، عمل بکنید و کم نگیرید. نماز را کوچک حساب نکنید. نماز لازم است که بخوانید؛ روزه و نمیدانم سایر احکام برای تربیت شماست، برای هدایت شماست؛ برای رساندن شماست به یک مدارج کامله و یک سعادتهایی. از این جهت، من از همه شما خواهش میکنم، به همه شما سفارش میکنم، که در اعمال فرعی کوتاهی نکنید. چون اینجا به من گاه گفته شده است که بعضی از جوانها یک قدری کوتاهی میکنند. کوتاهی نکنید آقا؛ اینها همه به صرفه شماست و برای خاطر شماست؛ و اگر چنانچه شما مستحکم کنید رابطه خودتان را با خدا، خداوند تأییدتان میکند و تمام شرها را از شما رفع میکند و شما را مستقل و آزاد میکند. از خدای تبارک و تعالی سلامت شما و عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را توفیق بدهد و تأیید کند.» (صحیفه امام، ج4، ص: 194 ـ 202)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره غیر قانونی بودن رژیم پهلوی (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مطلبی که ما مکرر گفته بودیم وزیر خارجه انگلستان فاش کرد. ما از اول گفته بودیم که شاه سابق به دستور انگلیسها کودتا کردند و آمدند و منافع آنها را میخواستند حفظ بکنند؛ و وقتی که یک خطایی کرد، یک تخلفی کرد، بیرونش کردند و بردندش به جزیره موریس و رفت سراغ کارش؛ و شاه فعلی هم روی[10] منافع متفقین، ... در ایران هستند؛ و برای منفعت متفقین: شوروی و امریکا و بریتانیا، مشغول کارند، و وزیر خارجه بریتانیا همین مطلب را در چند روز پیش از این گفت که ما نمیتوانیم که ساکت باشیم و کسی که برای منفعت ما در ایران هست و حافظ منافع ماست این طور باشد. ملت ایران هم که الآن قیام کرده است، روی همین معناست که وزیر خارجه انگلستان گفته است.
ملت ایران که الآن این قدر در خاک و خون کشیده شده است، جوانانشان را آن قدر کشتهاند، تمام شهرهای ایران، شهرهای مهم ایران، قصبات ایران الآن انقلاب است. زنجان را نوشته است، تمام زنجان در آتش دارد میسوزد. تهران هر گوشهاش انقلاب است. قم، سایر شهرها، همه جا این مسائل هست و یک قیام همه جانبه، و منتهی به یک انقلابی من میترسم بشود که دیگر نشود جلویش را بگیرند؛ و عقل وزیر خارجه انگلستان و همین طور وزرای خارجه این ممالک استفاده جو، سر جای خودش نیامده که بفهمند با یک ملت نمیشود این طور رفتار کرد. سران کشورهای ابرقدرت خیال میکنند که به واسطه همین که ابرقدرت شدند باید همه عالَم را بخورند!
اگر ملتی همگی قیام کردند و همه چیزشان را دارند میدهند؛ برای اینکه آزادی و استقلال خودشان را به دست بیاورند، نمیشود این را با سرنیزه و حکومت نظامی و دولت نظامی، این آتش را خواباند. این جزء اشتباهاتی است که اینها میکنند. اگر بخواهند اینها، فرض کنید که یک حکومت نظامی [سر] کار بیاورند، خوب الآن دوازده تا شهر رسماً نظامی است؛ همه ایران هم به غیر رسمی نظامی است. الآن حکومت ایران حکومت نظامی است، لکن مع ذلک مردم زیر بار حکومت نظامی نمیروند؛ کسی که گذشته از همه چیزش، دیگر اعتنا به حکومت نظامی نمیکند. فرضاً که یک کودتای نظامی بشود، یک نظامی سر کار میآید، مثل این آدم[11]؛ این آدم با نظامی سر کار آمدن فرقی ندارد. الآن هم حکومت ایران، حکومت نظامی است.
مردم ایستادهاند و حق خودشان را میخواهند. یک چیزی نمیخواهند که غیر مشروع باشد؛ مردم حق مشروع خودشان را میخواهند؛ مردم میگویند که ما پنجاه سال با اختناق زندگی کردیم و خسته شدیم؛ پنجاه سال است! بیشتر از پنجاه سال است این جوانهای چهل- پنجاه ساله ما، چهل ساله ما، چشم که باز کردند در حال اختناق بودند.
مردم دو حرف دارند: یکی اینکه این شاه، شاه مشروطه نیست، استبداد است، و جنایاتی که کرده است قابل عفو نیست. بر فرض اینکه ایشان آن طوری که حالا دارد توبه میکند و قول میدهد به اینکه «من دیگر از این به بعد از این کارها نمیکنم و دیگر مطابق قانون اساسی رفتار میکنم» فرضاً که راست بگوید- راست که نمیگوید، لکن فرضاً که راست بگوید- یک کسی که این همه جنایت کرده و این همه کشتار از مردم کرده، حالا میگوید «توبه کردم» مگر میپذیرند از تو؟ کسی که امر میکند به کشتن غیر و لو خودش نکشد، امر میکند به کشتن غیر، یک نفر، به کشتن یک نفر، این در اسلام محکوم به حبس ابد است. کسی که امر کرده است ملتی را فوج فوج کشتهاند، حالا میگوید که من همین سلطنت میکنم و حکومت نمیکنم!! تو غلط میکنی سلطنت میکنی! سلطنت مال آن است که قانونی باشد سلطنتش؛ آن وقت مطابق قانون اساسی سلطنت بکند و حکومت نکند.
ما همه اطلاع داریم که اصلًا روی قوانین نیست سلطنت پهلوی. و سلسله پهلوی، اوّلی که رضا شاه آمد به ایران و کودتا کرد، اولش به شکل یک صاحب منصب بود و بعد وزیر جنگ شد و بعدش حکومت موقت شد و با سرنیزه تمام اینها شد. ملت ایران، ابتداءً ملتفت نبودند که این چه آدمی است، صحبتی نمیکردند، لکن بعد کم کم آن روی واقعیش را نشان داد که یک آدمی است که از هیچ چیز نمیگذرد. تمام حیثیات ایران را از دست داد این آدم، و با زور، با سرنیزه، مجلس درست کرد. این مجلسی که او درست کرد؛ برای اینکه خلع قاجاریه را بکند و خودش به سلطنت برسد، یک مجلسی نبود که به مردم ارتباط داشته باشد. مردم اطلاعی از آن نداشتند، کاری به آن نداشتند. و لیکن خود آنها، خود سرنیزه مجلس درست کرد! با سرنیزه اینهایی که در مجلس بودند برای او رأی دادند. همهاش قضیه رأی بود! این موادی که از قانون اساسی برداشتند و جایش یک مواد دیگر گذاشتند؛ یعنی سلطنت قاجاریه را گفتند «نه» و سلطنت اینها را گفتند «آره» این همهاش روی سرنیزه بود، قانونی نبود اینها. اصلًا این موادی که الآن هست از مواد قانون اساسی نیست؛ قانون اساسی این مواد را نداشت. این با سرنیزه [آمد] مردم هم هیچ اطلاعی نداشتند. بر خلاف میل یک ملت، با سرنیزه، ایشان آمد سر کار؛ بر خلاف قانون اساسی. سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش، و خود پسرش هم گفت که «من را متفقین گفتند که باید باشی سر سلطنت!» یک سلطنت غیر قانونی! از اول یک سلطنت غیر قانونی. یاغی است این شاه، نه اینکه شاه پدرش یاغی بود، خودش هم یاغی است؛ منتها مردم نمیتوانستند حرف بزنند. حالا بحمد اللَّه میتوانند حرف بزنند؛ حالا کشته میدهند و حرف میزنند.
همه حرف ملت ما این است که این آدم، یک آدمی است که خیانت [کرده]، بر فرض اینکه یک سلطنت قانونی، فرض کنید، فرض کنید که خیر، سلطنت قانونی و به قانونِ صحیح هم- که همهاش باطل است، لکن ما حالا فرض میکنیم- یک نفر آدمی که سلطنت قانونی داشته باشد به حَسَب قانون اساسی، اگر به ملتی خیانت کرد، اگر تخلف از قوانین اساسی کرد این عزل است، این دیگر سلطان نیست.
این آدم در تمام دوره سلطنتش مردم را از آزادی [محروم و] آزادی را از مردم سلب کرده؛ این را خودش هم قبول دارد! اینکه میگوید «من آزادی میدهم»، دلیل بر این است که آزادی را گرفته بوده! تو جیبشان بوده، حالا میخواهد بدهد! این اقرار به جرم است. اگر در محاکم این محاکمه بشود- که ان شاء اللَّه بشود- اینکه میگوید «من آزادی به ملت دادم، آزادی به ملت دادم» ملت، آزاد هست به حَسَب قانون اساسی؛ به حَسَب شرع ملت آزاد است؛ قانون اساسی، ملت را آزاد کرده؛ حالا شما آزادی دادید؟! معلوم میشود که آزادی را گرفته بودید حالا میخواهید بدهید! این اقرار به جرم است.
صدای مردم و فریاد مردم این است که ما آزادی نداشتیم در زمان سلطنت این [شاه] و پدرش. از اول تا حالا آزادی را به چشم خودشان جوانهای ما ندیدند؛ نمیدانند مزه آزادی چیست. هر جا چشمشان را باز کردند، یک پاسبان بالای سرشان بوده؛ و یک نظامی بالا سرشان بوده و یک مأمور دولت بالا سرشان بوده و یک چپاولگر بالا سرشان بوده؛ اصلًا ندیدند اینها [آزادی را]؛ یک روزِ آزاد ندیدند؛ ما هم ندیدیم. برای اینکه از زمان رضا شاه تا حالا [در] هیچ مسئلهای آزادی در کار نبوده. یک داد مردم این است که ما آزادی میخواهیم. بچههای کوچولو داد میزنند «آزادی»، مردهای بزرگ هم داد میزنند «آزادی»، دانشگاهی هم فریاد میزند، غیر دانشگاهی هم فریاد میزند، همه آزادی میخواهند. ایشان سلب آزادی یک ملت را کرده. کسی که سلب آزادی ملت را کرده، صالح نیست از برای سلطنت، و بر فرض اینکه سلطنت این قانونی بوده، الآن دیگر سلطان نیست ایشان. علاوه بر این، ما همه اینها را فرض میکنیم که واقعیتی داشته و ایشان هم سلطان بودند، ایشان هم [قانونی بودند]، الآن تمام ملت میگویند «ما نمیخواهیم»؛ الآن میگویند که «مرگ بر این سلطنت پهلوی!» این رفراندمی است که همه مردم، همه مردم در همه بلاد ایران دارند فریاد میزنند که ما نمیخواهیم. بازارها را میبندند، عرض میکنم که مؤسسههای دولتی را تعرض به آن میکنند همه؛ نمیخواهند او را؛ و بسا این شاه به حَسَب قانون اساسی، به حَسَب رأی ملت، شاه هست؛ اگر ملت رأی بر شاه ندهد، شاه نیست. الآن ملت ما میگوید که ما نمیخواهیم این را. یک جهتش هم این است که سلب آزادی ما را کرده است. پنجاه سال است پدرش و خودش سلب آزادی کرده [اند] و ما این را نمیخواهیم.
یک جهت دیگر هم این است که منافع ما را فروخته به غیر. ما هر چه داشتیم اینها دادند به غیر؛ خدا نکند که دوام پیدا کند سلطنت این، چند سال دیگر. اگر این [شاه]، چند سال دیگر سلطنتش دوام پیدا کند، تمام این نفت ما را میدهد به امریکا و انگلستان و سایر ممالک دیگر؛ تمام نفت ما را دارد همین طوری میدهد، بدون اینکه معلوم باشد که این برای چه خرج میشود؛ چه جور هست. خوب، بله، میدانیم این را که از امریکا اسلحه میخرند؛ اسلحههایی که فقط برای این است که پایگاه امریکایی درست بشود. نفت ما را میگیرند میدهند به امریکا. امریکا میخواهد یک پایگاه نظامی درست کند در ایران، در مقابل شوروی؛ نفت ما را میگیرد پایگاه برای خودش اینجا درست میکند! هم خود نفت را میبرد، هم عوضش را میبرد؛ عوضش هم به نفع خود او هست، و الّا چه احتیاجی ایران دارد به این طور اسلحههای بزرگی که بیاطلاع است اصلش لشکر ایران؛ جیش ایران بیاطلاع هست از اینکه اینها چه جوری [است و] اصلًا برای چه، به چه درد میخورد؛ این را خود کارشناسهای آنها میدانند.
یک آدمی است که اقتصاد مملکت ما را به هم زده است. از آن طرف، نفت ما را دارد میدهد به غیر و ما بعد از چند سال دیگر، نه نفت داریم و نه مخازن دیگر، اگر این بماند. از آن طرف، زراعت ایران را به اسم «اصلاحات ارضی» از بین برده است و بازار درست کرده است برای امریکا، که ما همه چیزمان احتیاج به خارج دارد که اگر یکدفعه جلوی این را گرفتند [یا] بگیرند؛ ایران میماند بدون آذوقه، اگر از خارج نیاورند. این [شاه] اگر چند سال دیگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت [را] هم که از بین برده؛ این نسل آتیه با چه زندگی باید بکنند؟ چه چیز دارند که زندگی بکنند؟ هیچ چیز ندارند.
این راجع به اقتصاد مملکت ما. راجع به فرهنگ ما؛ یک فرهنگی که نمیگذارند، دست غیر نمیگذارد که این اولاد، این اولادهای ما تحصیل بکنند و خوب تحصیل بکنند. مانع هستند از اینکه تحصیل بکنند. الآن دادِ همه معلمها و شاگردها و همه درآمده که «ما میخواهیم مستقل باشیم، ما میخواهیم خودمان اداره بکنیم کار خودمان را؛ نمیگذارید شما که ما زندگی بکنیم». فرهنگ را مأمورند که عقب نگه دارند؛ نگذارند انسان پیدا بشود، نگذارند یک آدمهای تحصیل کرده صحیح مستقل پیدا بشود که مستقل فکر کند. میخواهند نگذارند که نسلی پیدا بشود که مستقل فکر بکند و زمام مملکت را آنها بخواهند دست بگیرند؛ باید حتماً یک اشخاصی باشند انگل، مربوط به سیاست امریکا و انگلستان و شوروی، تا اینکه اینها بتوانند استفادههای خودشان را بکنند! پس ما فرهنگ هم الآن نداریم. هم فرهنگ ما را از بین برده، هم اقتصاد ما را از بین برده؛ ما چه داریم دیگر؟
وقتی که به ارتش نگاه میکنیم، ارتشی است تحت فرمان مستشارهای امریکا؛ ما ارتش داریم؟! ارتشی که استقلال ندارد، ارتشی که خودش نمیتواند یک کاری را انجام بدهد؛ مستقل نیست در کارش. شصت هزار مُفت خور امریکایی آمده به اسم «مستشار»! حالا دیگر چه میکنند من نمیدانم؛ اما ارتش ما تحت نظر آنهاست؛ پس ما ارتش هم نداریم. چه چیز ما داریم دیگر؟ ایران چه چیز دارد؟ این ایرانی که ایشان میفرمایند که به «تمدن بزرگ» [رسیده] این کاراییاش است؟! این تمدن بزرگش است؟!
آن آزادی که کارتر میگوید که چون شاه یک آزادی خیلی سریعی، خیلی تندی به مردم داده؛ از این جهت با او اختلاف میکنند! به منطق کارتر این همه فریادی که دارند مردم میزنند، از این است که تُخَمه[12] کردند برای آزادی! آزادی این قدر به اینها دادند که اینها دیگر نمیتوانند هضمش بکنند! فریاد میزنند! خوب، این حرفها، حرفهای آنهاست دیگر. کارتر در چند روز پیش از این همین را گفت. در روزنامه ما نقل کردند که میگوید یک «آزادی تندی» به مردم داده است و از این جهت منشأ اختلاف مردم با او این است! این همه داد میکنند «آزادی» برای این است!
الآن که شما اینجا نشستید من نمیدانم در ایران؛ میدانم که خبرهاست؛ اما حالا کدام نقطه است؟ کشتار چی است؟ امشب چند نفر را کشتهاند؟ امروز چقدر کشتار شده؟ اینها را ما الآن اطلاعی نداریم، اما هر روزنامهای که از ایران میآید؛ با اینکه روزنامهها معلوم نیست بتوانند تمامش را بنویسند، چند تا کشته کجا بوده، چند تا کشته [کجا]. در «کبودرآهنگ» [که] دهی است در اطراف همدان؛ یک دهی است در اطراف کبودرآهنگ، نوشته است که پنج نفر کشته آنجا داشته. در یک ده! این آتشی که الآن در ایران روشن شده، زبانه کشیده و دهات ایران را، عرض میکنم که قصبات ایران را، شهرهای بزرگ و کوچک ایران را فرا گرفته و این یک مژدهای است برای ما که همه ناراضی صدا درآوردهاند [و] کشته داد [ه ا] ند؛ بیخود که نیست؛ برای فریادی است که میزنند که ما نمیخواهیم. تا فریاد «مرگ بر شاه» هم نکنند، نمیزنند آنها را. این فریاد، این امرشان این است که «هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند که اعلیحضرت آریامهر یا اللَّه بزنید»! الآن همه ایران، از آن بچههای کوچک تا آن پیرمردهای بزرگ، با یک کلام، یک کلام حرفشان است که ما نمیخواهیم این را؛ این برود! و یک همچو ملتی نمیشود پیروز نشود. شما بدانید که پیروز است این ملت.
با یک ملت نمیشود بازی کرد. شما نترسید از اینکه کارتر از آن طرف میگوید «ما پشتیبانی میکنیم» و وزیر خارجه انگلستان از آن طرف میگوید که «ما پشتیبانی میکنیم» و نمیدانم کرملین از آن طرف میگوید «پشتیبانی میکنیم»؛ اینها همه حرف است که میزنند. هیچ از این معنا نترسید. یک ملت- هر چه هم که ضعیف باشد- وقتی همه گفتند نه، این «نه» است، نمیشود «آره» بشود. نه میتواند نظامی این کار را بکند، نه میتواند ارتش امریکا و روسیه این کار را بکند؛ این یک چیزی است نشدنی.
چاره حل این بنبستی که الآن هست، نه وزیر میتواند این را حلش کند، نه وکیل میتواند حلش کند. حلش دست شاه هست! و آن این است که بگذارد و برود، بگذارد و برود! بگذارد مردم را به حال خودشان. بنبستش این است که الآن دولتها بن بست آوردند، شاه این بن بست را پیدا کرده، و بن بست به دست شاه واقع شده. [دائماً] میگویند بن بست است، بیایید بنشینیم حلش کنیم؛ حل کی و حل کی! هیچ کس نمیتواند حلش کند، این آتش را هیچ کس نمیتواند خاموش کند؛ فقط کلیدش دست خود ایشان است که گورش را گم کند برود! وقتی که رفت یک آرامشی هست. وقتی دنبالههایش هم رفتند؛ یعنی آنهایی که پشتوانه او بودند، آنها هم قدرتهایشان را جمع کردند رفتند، مملکت آرام میشود. مملکت ایران چرا آرام نباشد؟ مردم ایران مردم آرامی هستند، لکن وقتی این قدر فشار به آنها میآید، آن وقت صدایشان در میآید؛ و الّا مردم نجیب آرامی هستند. الآن از نجابتشان است که این داد را دارند میزنند؛ از اصالت ایران است که دارند این داد را میزنند.
ان شاء اللَّه خداوند تأیید کند همه شما را، همه اهالی مملکت ما را؛ و این را هر شب من دارم عرض میکنم که ما تکلیف داریم آقا. شما الآن که اینجا ایستادید یا نشستید تکلیف دارید؛ یعنی ملت ایران الآن یک دَیْنی به عهده ما دارد. اینهایی که در ایران هستند بچههایشان کشته شده است؛ مادرها داغ پسر دیدند، پدرها داغ جوانها را دیدند، آنها الآن به ما یک دَیْنی پیدا کردند؛ یعنی ما مدیون آنها هستیم. آنها برای نفع همه ملت است که قیام کردند؛ خودشان تنها نیستند، برای ملت قیام کردند؛ ما هم از ملت ایران هستیم، پس برای ما هم قیام کردند. ما باید در اینجا که هستیم، یا در هر جا؛ امریکا هستید، اروپا هستید، انگلستان، هر جا هستید، شماها باید خدمت کنید به این مملکت؛ خدمتتان به این است که تبلیغ کنید. شما میتوانید، هر کدام میتوانید با چند نفر تماس که پیدا میکنید مسائل ایران را طرح کنید.
مسائل ایران را به واسطه تبلیغات سوئی که شده، اشتباه به مردم میگویند؛ خلاف به مردم گفتند. گفتند به اینکه: نه آنچه اینها میخواهند ... ارتجاع است ایران را؛ میخواهند برگردانند ... به حالِ نمیدانم هزار و چند صد سال پیش از این. نخیر، ارتجاع نیست. شما مرتجع هستید که تاریخ فعلی ما را برگرداندید به تاریخ 2500 سال قبل و تاریخ گبرها؛ این ارتجاع است، نه ارتجاعی که ما میگوییم. ما تاریخمان را میخواهیم، تاریخ زنده اسلام خودمان را میخواهیم. میگویند: اینها مرتجع هستند؛ نخیر، مرتجع نیستند و مترقی هم هستند و میخواهند که آزادی داشته باشند و استقلال. کسی که آزادی و استقلال میخواهد، مرتجع است؟ مرتجع آن است که آزادی را سلب میکند، برگشته به حال سلاطین قلدر! و مرتجع آن است که آزادی را سلب میکند، مرتجع آن است که خیانت میکند به مملکتی و به ملتی؛ نه [اینکه] مرتجع مردمی هستند که میگویند چرا خیانت میکنی، چرا آزادی را به ما نمیدهی.
ان شاء اللَّه امیدوارم که همهتان خدمت کنید؛ و همهتان مسائل را در دانشگاه [که] هستید، دانشگاهیها را وقتی چند نفرشان جمع شدند، بایستید بگویید ایران این طور است، این طور است و مسائل ایران این است؛ به ما این طور ظلم کرده این مردِکه. وقتی ده هزار نفر ایرانی که فرض کنید (اینجاها بیشتر از اینها هست) هر کدام به ده نفر بگویند یک جمعیت زیادی مطلع میشوند، اطلاع هم دارند؛ اما مطلع تر میشوند، مطالب روشن میشود پیششان که این ملت یک همچو گرفتاری دارد و میخواهد آزاد باشد. ان شاء اللَّه موج در اینجا هم پیدا بشود و بلکه نتیجه زود حاصل بشود. نتیجه حاصل میشود، لکن ان شاء اللَّه زود حاصل بشود. ان شاء اللَّه خدا همهتان را حفظ کند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج4، ص: 203 ـ 212)
ـ پاسخ استفتاء بانوان در مورد حق طلاق برای زنان در صورت اشتراط (1358)
[بسمه تعالی. حضور محترم آیت اللَّه العظمی، امام خمینی- دامت برکاته
مسئله اختیار طلاق به دست مرد، موجب ناراحتی و تشویش خاطر گروهی از زنان مبارز ایران شده است؛ و گمان میکنند که دیگر به هیچ وجه حق طلاق ندارند. و از این موضوع افرادی سوء استفاده کرده و میکنند. نظر حضرت عالی راجع به این مسأله چیست؟].
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
برای زنان، شارع مقدس راه سهلی معین فرموده که خودشان زمام طلاق را به دست بگیرند، به این معنا که در ضمن عقد نکاح اگر شرط کنند که وکیل باشند در طلاق، یا بطور مطلق یا به طور مشروط، یعنی اگر مرد بدرفتاری کرد یا مثلًا زن گرفت، زن وکیل باشد که خود را طلاق دهد، در این صورت هیچ اشکالی برای خانمها پیش نمیآید، و میتوانند خود را طلاق دهند.
از خداوند تعالی توفیق بانوان را خواستارم. امید است تحت تأثیر مخالفین اسلام و انقلاب اسلامی واقع نشوند، که اسلام برای همه است و برای همه نافع است.
7 ذی الحجه 99/ آبان 58// روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 387)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان مدرسه عالی مفیدی؛ غرب زدگی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بیماری مزمن غربزدگی
مَثَل کشور ما مَثَل بیماری است که لااقل پنجاه و چند سال بیماری کشیده است، و همه قشرها به بیماری او دامنزدند، و الآن از بار قشرهایی که دامن به بیماری او میزدند فارغ شده است، لکن بیمار است. از بیماری که پنجاه و چند سال به بیماری او کمک کردند و خائنین دامنزدند، نباید متوقع بود که به مجرد اینکه [اینها] دامنْزنها خارج شدند، بیمار فوراً صحیح بشود. این بیماری که در جامعه ما از غرب پیدا شده است، از ممالک خارجی که میخواستند همه چیزمان را ببرند، این بیماری غربی را توقع نداشته باشید که با هشت ماه یا با هشت سال یا با بیست سال رفع بشود. اینهایی که در دانشگاهها هستند بعضیشان البته- پنجاه سال اینها از غرب به مغزهای آنها بیماری تزریق شده و تربیت شدند اینها به همان تربیتهای غربی؛ و آنها اینها را هم آماده کردند برای اینکه جوانهای ما را آن طوری بار بیاورند. شما بخواهید که فوراً این بیمارها سالم بشوند، یا این بیمارها را کنار بگذارید و سالم پیدا بکنید، این توقع غیر معقولی است. من میدانم که در همه قشرها، و خصوصاً در مراکز تعلیم و تربیت که بیشتر خارجیها عنایت داشتند به نگهداری آنها در یک سطح معینی، یا منحرف کردن آنها از آن راهی که باید بروند.
آن قدری که به دانشگاهها آنها عنایت داشتند که نگذارند رشد بکنند، بلکه آنها را به مسیر دیگری ببرند، به راه دیگری ببرند، شاید به جاهای دیگر این قدرها عنایت نداشتند. در یک همچو مسیری که آنها عمال خودشان را وادار کردند و جوانهای ما را به مسیر دیگری بردند، شما متوقع نباشید که فوراً آنها از آن مسیر برگردند و به مسیر ملت بیایند، لکن مأیوس نباشید. ملت راه خودش را پیدا کرده است، شما جوانها راه خودتان را پیدا کردید. اگر امروز نشود تصفیه، فردا تصفیه میشود. ناچار از این تصفیه است؛ یعنی یک ملتی که فهمیده مرضش چیست. ابتدای هر چیزی فهم این است که ما گرفتاریمان چیست. در این پنجاه سال ما را از اینکه بفهمیم گرفتاریمان چیست اغفال کرده بودند. ما آن میکروبهای فاسد را و مُفسِد را برای خودمان درمان میدانستیم! ما آنهایی که ما را به تباهی میکشیدند برای خودمان معالج میدانستیم. ما را این طور درست کرده بودند، با آن تبلیغات دامنهدارشان به ما این طور حالی کرده بودند که شما باید هر چه که میخواهید، هر تمدنی که میخواهید، هر فرهنگی میخواهید، از غرب باید برای شما بیاید، خودتان ندارید.
[با] این افکار پوسیدهای که اینها تزریق کردند به وسیله قلمهای فاسد و به وسیله گفتارهای منحرفکننده، ما را همچو بار آوردند و جوانهای ما را همچو بار آوردند که آنکه زهر مُهلِک برای جامعه ما بود خیال کند دوای دردش است! الآن هم همین فاسدها، بعضی از همین فاسدها، در جامعه ما هستند، در همه جا هستند، در دانشگاه هم هست، در همه جای مملکت ما هست. و توقع این را نداشته باشید که یک درد پنجاه و چند ساله به چند روز و چند ساعت و چند وقت و چند ماه و چند سال معالجه بشود. شما ملاحظه کنید، یک کسی که یک ربع ساعت سرماخوردگی برایش پیش میآید یک ماه گاهی احتیاج به معالجه دارد. و یک جامعهای که دو هزار و پانصد سال زیرِ یوغ اشخاصی بوده است که برای خودشان میخواستند جاه و مقام درست کنند و ظلمشان بر جامعه از همه طرف بوده است.
آنکه ما یادمان است [در این] پنجاه و چند سال، بدترین اوقات را مملکت ما گذراند، بدترین اوقات تاریخ ما بود؛ یعنی از همه اطراف به ما هجوم آورده بودند، به مملکت ما هجوم آورده بودند. همه قشرها را بعد از مطالعه در خدمت گرفته بودند؛ و ما را از خودمان بکُلی تهی کرده بودند. باید ما، نه ما تنها، شرق باید، شرق که خودش را که گم کرده پیدا کند. اینها با تبلیغات خودشان ما را همچو به غرب برگرداندند و غربزده کردند که همه چیز خودمان، همه مفاخر خودمان، یادمان رفت، برای خودمان دیگر چیزی قائل نیستیم. همین چند روز پیش از این یک آقایی- که من نمیشناسمش- آمد اینجا نشست همچو تُند تُند هِی شروع کرد گفتن که آقا ما محتاجیم به آنها، ما محتاجیم به آنها، ما از آنها همه چیز باید بگیریم! من اصلًا جوابش را ندادم. یک همچو مغزهایی است! ما تا نفهمیم که محتاج به آنها نیستیم، نفهمیم که آنها محتاج به ما هستند نه ما محتاج به آنها، نمیتوانیم اصلاح بشویم. شرق همه چیز دارد. فرهنگش از فرهنگ غرب بهتر است، فرهنگ غرب از شرق رفته است، همه چیزش از غرب بهتر است، فقط تُهیش کردند از خودش. فقط تبلیغات دامنهداری که به وسیله نوکرهای اینها- که الآن هم موجودند در مملکت ما، الآن هم با صورتهای مختلف در مملکت ما موجودند، و مع الأسف اشخاصی دامنمیزنند به اینکه اینها را بزرگ کنند ما را از خودمان تهی کردند به طوری که ما خیال میکنیم هر چیز که هست از آنجاست. ما تا خودمان را پیدا نکنیم، تا شرق خودش را پیدا نکند، تا این گمشده پیدا نشود، نمیتوانیم سر پای خودمان بایستیم. باید از مغزهای ما اسم «غرب» زدوده بشود، در مقابلِ آن وقت که هر خیابانی که میخواستند بیشتر ترویجش کنند [اسمش را میگذاشتند] خیابان «روزولت»! خیابان نمیدانم زهر مار! هِی از آنها. هر دواخانهای که میخواستند بیشتر مشتری پیدا بکند، یک اسمی از خارجی رویش میگذاشتند. هر دوایی را که میخواستند، دوا را خودشان درست میکردند، لکن میخواستند ترویج بشود، یک اسمی از آنها رویش میگذاشتند. هر پارچهای را که میبافتند، اصفهان پارچه میبافت، لکن اسمِ آنها را رویش میگذاشتند! ما همه چیزمان را باختیم. حالا دزدها را بیرون کردیم، اما خودمان را پیدا نکردیم.
باید خودمان را پیدا کنیم. شرق باید درِ غرب را ببندد؛ در غرب را به روی خودش ببندد. تا غرب راه به اینجا دارد، شما به استقلال خودتان نمیرسید. و تا این غربزدههایی که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمیگذارند، ما باید خودمان را پیدا کنیم تا بتوانیم سرِ پای خودمان بایستیم و بفهمیم ما هم موجودی هستیم.
غرب به ما یک چیزی که مفید به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است. غرب هر چه به این طرف فرستاده آنهایی بوده که برای خودش مفید نبوده است؛ حالا مُضرِّ به حال ما باشد یا نباشد مطرح نیست.
من این را مکرر گفتهام، و از بس متأثر شدهام این را باز مکرر میکنم، که در چند روز پیش از این، چند وقت پیش از این، در مجله، در روزنامه، خواندم که دواهایی که در امریکا قدغن شده است که استعمال بکنند آنجا لکن مجازند که به دنیای[13]) 361 (بفرستند! شما ببینید با ما اینها چه نظری به ما میکنند! ما را مثل یک موجود زنده شاید فرض نمیکنند! و اللَّه برای هر موجود زنده، انسان این طور حاضر نیست که یک دوایی که مُضر است بفرستد و به حیوان بدهد. شما ببینید که ما با چه موجوداتی مقابل هستیم! با چه موجودات کثیفی در امریکا ما مواجه هستیم. امریکا و- ملت را نمیگویم، دولت را میگویم- دولتهای ابرقدرت با ما چه معامله میکنند. و ما باز خاضع آنها هستیم! باز برای آنها کار میکنیم. بشکند قلمهایی که برای اینها دارد کار میکند! و بشکند زبانها و بِبُرَّد زبانهایی که به نفع اینها دارد صحبت میکند و ملت را میخواهد تباه کند! شما فکر کنید که دوایی که آنجا نباید استعمال بشود، بفرستند به دنیای ثالث، بفرستند پیش ما. جهنم! ما هر چه به سرِمان آمد از آن دواها مانع ندارد؛ آنها پولش را بگیرند! از اول همین بوده است. چیزهایی که به حال ما مفید باشد به ما ندادند.
آقا! تمام گرفتاریهای شرق از این اجانب است؛ از این غرب است؛ از این امریکاست. الآن تمام گرفتاری ما از امریکاست. تمام گرفتاری مسلمین از امریکاست. از این امریکایی است که صهیونیسم را آن طور تقویت کرده است و آن طور دارد تقویت میکند، و برادرهای ما را فوج فوج میکُشند.
ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما چی بودیم، ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمیتوانیم پیدا کنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمیشود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند؛ یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج. بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم؛ و ما خودمان میخواهیم خودمان را اداره کنیم، باید این طور تربیت بشود حالا، باید تصفیه بشود از این مغزهای پوسیدهای که عاشق امریکا هستند و عاشق غرب هستند، باید تصفیه بشود از این موجودات. باید ادارات ما تصفیه بشود از آن خائنهایی که الآن هم به نفع رژیم سابق یا کم عمل میکنند، یا عمل نمیکنند، یا ضدش را عمل میکنند. تصفیه میخواهد این مملکت، و البته تصفیه وقت میخواهد، باید بشود، اما یکدفعه نمیشود.
تکلیف ما چیست؟ تکلیف هر یک از ما و هر یک از افراد ملت این است که آن کاری را که میکند خوب انجام بدهد. شما متوقع این نباشید که استاد چه جور هست. آن را هم باید دنبالش باشید، اما نایستید به اینکه او عمل خوب بکند. خودت اول عمل خوب را بکن، اول خودمان، از خودمان شروع بشود، تا برسد به جامعهمان.
اصلاح از اول باید از خود آدم شروع بشود، تا برساند به اینکه دیگری را اصلاحش کند. خوب کار بکنید، جدی کار بکنید، کشاورزهایمان جدی کار بکنند، کارگرهایمان جدی کار بکنند. گول اینهایی که میخواهند ما را دوباره برگردانند به حال سابق، به حال اینکه وابسته همه چیزمان وابسته به خارج باشد، گول اینها را نخورند، گول تبلیغات اینها را نخورند.
تکلیف ما این است که اولًا هر کاری که محوَّل به ماست خوب انجام بدهیم. محصِّلید، خوب تحصیل کنید. معلِّمید، خوب تعلیم کنید. استادید، خوب استادی کنید. کارگرید، خوب کار بکن. کشاورزید، خوب کشاورزی بکن. ملایی، خوب ملایی بکن. هر چی هستی، همان کاری که به تو محوَّل است او را خوب انجام بده. اگر یک ملتی یک همچه هوشیاری برایش پیدا شد که هر شخصی کار خودش را خوب انجام بدهد، یک ملت اصلاح میشود؛ زود هم اصلاح میشود. اما اگر من بنشینم برای اینکه یکی دیگر کار بکند، شما بنشینید که من کار بکنم، من بنشینم شما کار بکنید، نه من کار انجام میدهم، نه شما انجام میدهید. منتظر نباشید دیگران برای شما کار بکنند. این انتظاری بود که ما منتظر باشیم امریکا برای ما دلسوزی بکند؛ منتظر باشیم که امریکا به ما اسلحه بدهد. اسلحههایی به ما دادند که به دردمان نمیخورد؛ به ضررمان بود! قراردادهایی با ما کردند که همه قراردادهایشان به ضرر ما بود، یا اکثرش. آنها برای ما کار نمیکنند.
ننشینید دیگران برای شما کار کنند. خودتان کار کنید. ملت خودش کار بکند. هم خودش عملی را که میخواهد انجام بدهد خوب انجام بدهد؛ هم به رفیقش بگوید خوب انجام بده؛ هم به جامعه کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ[14] همین است.
همه مسئولیم در مقابل ملت؛ و مسئولیم در مقابل خودمان. خودم را اصلاح کنم، دیگران را هم اصلاح کنم؛ به هر مقداری که میتوانید. بازننشینید به اینکه من اهل منبر نیستم نمیتوانم یک جامعهای را دعوت کنم؛ من اهل خطابه نیستم. نخیر، شما همان مقداری که میتوانی خودت عمل بکن؛ به رفیقت هم با همان زبانی که داری بگو که خوب عمل کن. او هم خودش عمل کند، به رفیقش بگوید. اگر یک همچو حسی در یک مملکت پیدا شد، مملکت زود اصلاح میشود. ما ننشینیم که دیگران برای ما کار بکنند. ما ننشینیم که از غرب برای ما وارد بشود. ما خودمان کار بکنیم و خودمان کارهایمان را انجام بدهیم. غرب را فراموش کنیم. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند؛ موفق و مؤید به پیش بروید.» (صحیفه امام، ج10، ص: 388 ـ 394)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات متحده عربی؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات متحده عربی
تلگراف تبریک شما به مناسبت حلول سال جدید هجری واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا فرارسیدن سال جدید را به شما و ملت برادر تبریک میگویم. و امیدوارم در این سال نو مسلمانان کوشش بیشتری در راه عمل به احکام مقدس اسلام و پیشرفت این آیین نورانی در جهان بنمایند؛ و جلوی زمامداران و رژیمهای خود سر و غیر معتقد به اسلام را که متأسفانه به نام اسلام جان و مال مسلمانان را مورد تجاوز قرار داده و همچون رژیم بعث عراق شب و روز خانههای مسکونی و افراد غیر نظامی را با بمب و موشک نابود میکند، بگیرند؛ و از ابراز تنفر و اعتراض به این گونه اعمال وحشیانه، که حد اقلِ وظیفه یک فرد مسلمان است، خودداری ننمایند و سخن رسول خدا را که فرمود:
مَن سَمِعَ رَجُلًا یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ[15] از یاد نبرند. و السلام علیکم.
1 محرم الحرام 1402// روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 341)
ـ پیام تشکر به امیر قطر؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای خلیفه بن حمد آل ثانی، امیر دولت قطر
تلگراف تبریک شما به مناسبت حلول سال جدید هجری واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا فرارسیدن این سال نو را به آن جناب و ملت برادر قطر تبریک میگویم. و امیدوارم در برابر مسائل مهمی که در منطقه اتفاق میافتد توجه داشته باشید؛ و در مقابل اعمال وحشیانهای که به وسیله رژیم بعث عراق در شهرهای کشور ما اتفاق میافتد و هر شب و روز صدها خانه و مراکز علمی و بهداشتی و افراد بیگناه و غیر نظامی به وسیله بمب و موشک مزدوران صدام نابود میشوند از ابراز تنفر و اعتراض که کوچکترین وظیفه یک فرد مسلمان است، دریغ ننمایید؛ و این سخن پیامبر گرامی اسلام را که فرمود:
مَن سَمِعَ رَجُلًا یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ[16] فراموش ننمایید. و السلام علیکم.
اول محرم الحرام 1402// روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 342)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور یمن جنوبی؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1360)
«بسمه تعالی
حضرت آقای علی ناصر محمد، رئیس شورای عالی جمهوری دمکراتیک یمن
تلگراف تبریک شما را به مناسبت حلول سال جدید دریافت نمودم. متقابلًا این سال نو را به جنابعالی و ملت مسلمان و برادر یمن تبریک گفته، و امیدوارم در این موقعیت حساس که دشمنان جهانخوار از هر سو درصدد بلعیدن کشورهای اسلامی و چپاول ذخایر آنان میباشند، در برابر جنایاتی که در منطقه اتفاق میافتد، مسلمانان بیتفاوت نباشند، و از وحشیگریهایی که هر شب و روز به وسیله رژیم بعث عراق در کشور ما اتفاق میافتد، و در همین چند روز گذشته صدها خانه مسکونی و افراد بیگناه را به وسیله بمب و موشک نابود کردهاند، ابراز تنفر و انزجار نموده و از اعتراض به این اعمال وحشیانه که حد اقلِ وظیفه یک فرد مسلمان است، دریغ ننمایند؛ و این سخن رسول خدا که فرمود:
مَن سَمِعَ رَجُلًا یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ[17] را از یاد نبرند. و السلام علیکم.
1 محرم الحرام 1402// روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 343)
ـ حکم به آقای خامنه ای؛ رسیدگی به گزارش فرمانده سپاه در مورد جبهه ها (1362)
«بسمه تعالی
جناب آقای خامنهای، رئیس شورای عالی دفاع
در شورای عالی دفاع به این امر رسیدگی فوری شود و نتیجه را ابلاغ نمایند.[18] و السلام علیکم.
7/ 8/ 62// روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 199)
ـ پاسخ استفتاء؛ استفاده از آرم جمهوری اسلامی بر روی سکه های رایج (1362)
[بسمه تعالی- دفتر حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی
محترماً نظر به اینکه بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در نظر دارد از آرم جمهوری اسلامی ایران بر روی سکههای رایج استفاده نماید. خواهشمند است نظر حضرت امام را راجع به امکان و یا عدم امکان این مورد اظهار فرمایید. با آرزوی پیروزی رزمندگان اسلام و طول عمر امام- 7/ 8/ 1362.
رضا معقول زاده؛ ابو القاسم عزیزیها].
بسمه تعالی
این آرم روی سکهها گذاشته نشود.[19]
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 200)
ـ تذکر به اعضای دفتر؛ لغو دیدارها و سخنرانیهای امام (1367)
«توجه داشته باشید که باید دور سخن گفتن مرا و لو یک جمله دعا خط بکشید.
مجاری تنفس من بیمار است، و حالا هم که جنگ در کار نیست، زحمت به من ندهید. از اینکه مثلًا خانواده شهدا و امثال آن بیایند و من دستی تکان دهم، مضایقه ندارم.[20]- 7/ 8/ 67
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 171)
[1] - بازداشتن و طرد و منع کردن.
[2] - بخشی از آیه 7 سوره محمد:« اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری رساند و گامهایتان را استوار گرداند».
[3] - روی پاکت نامه چنین مرقوم شده است:« ایران- خونسار، خدمت حضرت مستطاب حجت الاسلام آقای سید محمد علی ابن الرضا- دامت برکاته».
[4] - بدرستی خوانده نشد؛ احتمالًا« به دوستان».
[5] - من( احمد خمینی) از طریق اروپا فرد گمنامی را انتخاب کردم تا نامههای پستی خود را به وسیله او برای امام ارسال دارم. امام این طریق را- بر طریق کویت که آن هم گمنام بود- ترجیح دادند.
[6] - قضیه نماز و روزه، پوشش است.
[7] - منتهی الآمال، ج 1، باب اول، فصل هفتم- در بیان کیفیت وفات حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی- صلی اللَّه علیه و آله ص 101- 103.
[8] - مناقب؛ خوارزمی، ص 98.
[9] - ژنرال محمد ضیاء الحق، رئیس جمهور پاکستان.
[12] - سوء هاضمه ناشی از پرخوری.
[13] - جهان سوم و کشورهای توسعه نیافته.
[14] - بحار الأنوار، ج 72، ص 38:« هر یک از شما شبان( سرپرست) و هر یک از شما مسئولید».
[15] -« هر کس ندای مردی که مسلمانان را به یاری فرا میخواند شنید و او را پاسخ نگفت، مسلمان نیست». اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب اهتمام به امور مسلمین، حدیث 1
[16] -« هر کس ندای مردی که مسلمانان را به یاری میطلبد، شنید و پاسخ نگفت، مسلمان نیست». اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب اهتمام به امور مسلمین، حدیث 1
[17] -« هر کس ندای مردی را شنید که مسلمانان را به یاری فرامیخواند، و او را جواب نگفت مسلمان نیست». اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب اهتمام به امور مسلمین، حدیث 1
[18] - دستور امام خمینی در پی گزارش آقای محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از وضع جبهههای جنگ صادر شد. آقای رضایی در این گزارش، ضمن تشریح چگونگی عملیاتها و میزان پیشرفت نیروهای اسلام، برای ادامه کار از امام خمینی کسب تکلیف کرده است
[19] - آرم جمهوری اسلامی ایران، نام مقدس« اللَّه» است، و طبق احکام شرعی، دست زدن بدون وضو به نام خداوند جایز نیست
[20] - امام خمینی در این تاریخ دچار کسالت شده بودند. در عین حال توجه خاص امام به خانواده معظم شهدا در همین نوشته کوتاه نیز متجلی است. لغو ملاقات عمومی امام با مسئولین و مردم در سالروز میلاد پیامبر اکرم( ص) در همین رابطه است
.
انتهای پیام /*