امروز با امام: بیستم مهر
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1350)
«بسمه تعالی
21 شعبان 91
احمد عزیزم
مرقوم شما واصل شد، از سلامت شماها خوشوقت شدم. راجع به منزل[1] در مکتوب آقا نوشتهام همان نحو عمل شود. ماها بحمد اللَّه سلامت هستیم، امید است شماها هم سلامت و سعید باشید. پاکتهای جوف[2] را با آدرس بفرستید. اگر آدرس آقای فقیه ایمانی[3] را نمیدانید سؤال کنید از اصفهانیها. از سلامت خودتان مطلعم کنید. و السلام.
پدرت
کاغذ جوف جواب تسلیت را به آقای آقا صادق روحانی پس از آنکه در پاکت گذاشتید بدهید.» (صحیفه امام، ج2، ص: 388)
ـ پیام به ملت ایران به مناسبت چهلم شهدای 17 شهریور (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
9 ذی القعدة 98
ملت آگاه و مبارز و شجاع ایران- اعلی اللَّه کلمتهم.
اکنون که چهلم عزیزان تهران به دنبال «چهلم» ها فرا رسیده، و با استقرار حکومت سرنیزه و پلیس در انتظار «چهلم» هایی باید باشیم، اکنون که سایه شوم حکومت نظامی و نظام سیاه شاهنشاهی روزگار ملت محروم ما را به تباهی کشانده است، اکنون که دست ابرقدرتهای ستمگر برای چپاول مخازن غنی ما بر ضد اراده مصمم ملت از آستین دژخیمان شاه بیرون آمده و عزیزان اسلام را به خاک و خون میکشد، اکنون که نمودهای «دروازه تمدن بزرگ» به دست پایه گذاران حقوق بشر، یکی پس از دیگری بر روی نعشهای جوانان برومند ما رخ مینماید، اکنون که به ادعای کارتر، ملت به آزادی و استقلال شاهانه نایل شده است، کشور بیپناه ما عزادار و ملت مظلوم ما سوگمندند. ما در غرب و شما در شرق به عزای عمومی مینشینیم، تا دست جنایتکار ابرقدرتهای نفتخوار در کشور نفتخیز ما باز است درهای سعادت و آزادی و استقلال بسته است.
عزیزان من! همت کنید و زنجیرهای اسارت را پاره کنید و مهرههای خیانتکار را یکی پس از دیگری از صحنه خارج کنید، و دست مهرهدارهای سودجو را از کشورهای اسلامی قطع کنید. سعادت و آزادی و استقلال، پشت سد مهرههای داخلی و مهره دارها است، سدها را ویران کنید و صفها را در هم شکنید و کشور را نجات دهید. در منطق کارتر، این جنایتها و اختناقها و وحشیگریهای شاه کوشش در راه استقرار اصول دموکراسی و موضعگیریهای مترقیانه نسبت به مسائل اجتماعی است. او مردم آگاه ایران را متهم میکند که با آزادی که شاه میخواهد بدهد مخالفند، و تمام اعتصابات و اعتراضات سراسر ایران برای گریز از آزادی است! لکن باید بداند که این فریبکاریها دیگر ارزش خود را از دست داده است و همه جوامع شاه را شناختهاند.
ملت بزرگ ایران! تاریخ ایران، بلکه تاریخ جهان، نهضتی چون نهضت شما به یاد ندارد و قیام همگانی چون قیام شما آزادگان را پشت سر نگذاشته است. امروز نونهالان هفت- هشت ساله دبستانهای ما فدایی میدهند و در راه اسلام عزیز و کشور، خون نثار میکنند. شما در چه تاریخی چنین دیدهاید؟ امروز زنهای شیردل، طفل خود را در آغوش کشیده و به میدان مسلسل و تانک دژخیمان رژیم میروند. در کدام تاریخ چنین مردانگی و فداکاری از زنان ثبت شده است؟ امروز غریو «مرگ بر شاه» از دل طفل دبستانی تا پیران بیمارستانی مجال را بر رژیم منحط پهلوی چنان تنگ نموده و اعصاب شاه را آن سان خرد کرده که دست از پا نشناخته و تسکین خاطر خود را با خون کودکان و جوانان ما بیمه میکند.
خواهران و برادران عزیز! صبور باشید و سستی و ضعف از خود نشان ندهید؛ راه شما راه خدا و اولیای خدا است. خون شما در راهی میریزد که خون پیغمبران و امامان و اصحاب صلاحیتدار آنان ریخته شد. شما به آنان میپیوندید و این نه تنها غم ندارد، که شادی آور است.
صفهای خود را محکم کنید و ارادهها را مصمم و وحدت کلمه را حفظ نمایید و با همه جناحهای مسلمان؛ خصوصاً ارتشیها ائتلاف کنید، و سلام گرم مرا به آنان برسانید، و بگویید اینان که با مسلسل شما و یا اجانب کشته میشوند برادران و خواهران شما هستند. برای ارضای شهوات شاه، خود را پیش خالق و خلق رسوا نکنید و در آغوش ملت بیایید آغوش ما برای شما باز است.
عزیزان من! از اختلاف که الهام ابلیس است اجتناب نمایید و به هم پیوسته در راه هدف که سرنگون شدن رژیم فاسد پهلوی و قطع ایادی اجانب از مقدرات و مخازن کشور است، نهضت مقدس را ادامه دهید و در راه پیشرفت مقاصد اسلامی خود از هیچ عاملی نهراسید که این جنبش بزرگ را هیچ قدرتی نمیتواند متوقف کند. شما بِحقید و دست خداوند تعالی با شما است، و خدا خواسته است که مستضعفین پیشوایی را به دست گرفته، خود وارث مقدرات و مخازن خود باشند.
این جانب در اولین فرصت به یکی از کشورهای اسلامی که بتوانم به فعالیتهای اسلامی خود ادامه دهم خواهم رفت، و ان شاء اللَّه تعالی عمرم را در راه خدای تعالی که خدمت به شماست به آخر میرسانم. تا کنون هیچ یک از دولتهای اسلامی از من دعوت ننمودهاند، و به محض احراز آزادی بیان و قلم در کشوری از کشورهای اسلامی، ان شاء اللَّه برای خدمت در آنجا خواهم رفت. اکنون در اینجا به خدمت ادامه میدهم. در نهضت اسلامی و خدمت به مردم مسلمان، مکان یا رنج در مکان مطرح نیست؛ آنچه مطرح است ملت است؛ صدای وجدان است. من هر چه بکنم و بر سر من هر چه بیاید در مقابل شمایی که خون در راه آزادی و اسلام دادهاید خجلم. آنچه مرا در این مکان رنج و دردآور دلخوش میکند خدمت به شما است. من در غم خانوادههای افتخارآفرین سراسر ایران خود را شریک میدانم و یاد کودکان دبستانی ایران که اخیراً به دست شاه جبار کشته شدهاند قلبم را میفشارد. چهلم تهران را روز عزای عمومی اعلام کرده و خود نیز عزادارم.
از خداوند تعالی ادامه نهضت را تا حصول مقاصد اسلامی خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 511 ـ 513)
ـ مصاحبه با خبرنگاران درباره آینده حکومت اسلامی (1357)
مصاحبهکننده: خبرنگاران بی. بی. سی. و تلویزیون تجارتی بریتانیا در پاریس
ما امید آن داریم که این قیامی که ملت ایران کرده است- برای مطالبه حق خودش- و با این نحوی که نهضت رشد پیدا کرده است، احتیاج به قیام مسلحانه پیدا نکند؛ ولی اگر یکوقت طولانی شد- این معارضاتی که هست و این مباحثاتی که هست و این نهضت عمرش طولانی بخواهد بشود و شاه لجاجت کند و بماند در ایران، راجع به قیام مسلحانه تجدید نظر ممکن است بکنیم.
سؤال: [هفته گذشته که من و دیوید پرمن، به پاریس رفتیم، آیت اللَّه خمینی در مصاحبهای برای بخش فارسی بی. بی. سی. توضیحات بیشتری در این باره داد]
جواب: باید این رژیم برچیده بشود و پس از آن، با یک رفراندم عمومی، شخصی روی کار بیاید برای حکومت موقت؛ و به آرای عمومی رجوع بشود برای تشکیل یک مجلس؛ و تمام احکامی که از مجلس بگذرد و تمام مسائلی که در مجلس بگذرد، آن مسائل مطابق با اتکای به ملت است. و تغییر، یک تغییر طبیعی است از یک حکومت و سلطنت غیر قانونی به یک حکومت و رژیم قانونی.
[آقا ممکن است توضیح بفرمایید که مقصود از حکومت اسلامی جمهوری اسلامی چیست؟ و عده زیادی در ایران گفتند که میخواهیم برگردیم به قانون اساسی ایران؛ در این مورد ممکن است توضیحاتی لطف بفرمایید؟]
- برگشت به قانون اساسی، همان برگشت به رژیم سلطنتی منحط است که امری است کهنه شده و ارتجاعی؛ و این قابل برگشت نیست. و اشخاصی که میگویند میخواهیم برگردیم در اقلیت واقع هستند؛ و تمام ملت از سرتاسر کشور فریاد میزنند که ما حکومت اسلامی میخواهیم. و اما رژیم اسلامی و جمهوری اسلامی، یک رژیمی است متکی بر آرای عمومی و رفراندم عمومی و قانون اساسیاش قانون اسلام و باید منطبق بر قانون اسلام باشد؛ و قانون اسلام مترقی ترین قوانین است، و قانون اساسی آن مقدار که مطابق با این قانون مترقی است آنها بر جای خود باقی میماند و آن مقدار که مخالف با این است- به حکم خود قانون اساسی- قانونیت ندارد؛ و بسیاری موادش، موادی بوده است که با سرنیزه تحمیل شده است و آنها باید ساقط بشود.
[نحوه رابطه حضرت آیت اللَّه با جامعه غرب و با جامعه کمونیست چطور خواهد بود؟]
- اما روابط ما با جامعه غرب؛ یک روابط عادلانه است که نه زیر فشار ظلم آنها خواهیم رفت و نه ظلمی بر آنها روا خواهیم داشت. ما با آنها به طور احترام متقابل رفتار خواهیم کرد، و با آنها اگر آنها هم احترام متقابل را حفظ کنند و نخواهند بر ما تحمیل کنند و تجدید نظر در این کارهایی که تا کنون بر ما- بلکه با شرق- کردهاند بکنند، ما با آنها به طور خوب و روابط حسنه رفتار میکنیم و معاملات با آنها هم خواهیم کرد؛ به هر نحوی که صلاح خودمان باشد، نه هر نحوی که تحمیل باشد یا فقط صلاح آنها در نظر گرفته شده باشد، ما روابط حسنه با آنها داریم. و اما با کمونیستها؛ چون سوء قصد آنها را نسبت به مملکت خودمان تا کنون احراز کردیم، نمیتوانیم یک روابطی داشته باشیم مگر که آنها هم دست از آن کارهایی که دارند بردارند، و کمونیستی که در ایران هست به دامن خود ملت و اسلام برگردد که ما با آنها هم به طور عادلانه خواهیم رفتار کرد؛ و اما اگر بخواهند باز مثل سابق یا ایام «توده» و اینها خیانت به مملکت بکنند[4] با آنها طور دیگر رفتار خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج3، ص: 514 ـ 515)
ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن خیریه بانوان اصفهانغ اساس نهضت انبیا (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از آمدن بانوان محترم، خواهرهای عزیز، برای ملاقات من تشکر میکنم؛ و خوش آمد عرض میکنم؛ و سعادت و سلامت همه شما را، همه ملت ایران را از خداوند تعالی مسألت میکنم.
شما خواهران در این نهضت سهم بسزایی داشتید؛ و در همه جا کمک کردید و پیشوا بودید نسبت به مردها؛ و موجب قدرت شُدید نسبت به آنها. از این جهت هم تشکر میکنم. و چون ما در بین راه هستیم، و باز مراحلی هست که این مراحل باز باید طی بشود، من امید دارم که باز شما تتمه این راه را با قدرت و با ایمان طی بکنید؛ تا اینکه نهضت ما- که نهضت اسلامی است- به آخر برسد، و اسلام آن طور که خواست خدای تبارک و تعالی است در ایران و در سایر مناطق پیاده بشود.
در رأس همه امور تربیت انسانی است. همه انبیا [آمدند] برای تربیت مردم، که اشخاصی که در قوّه دارند چیزهایی را، این قوّهها را بالفعل کنند: انسان بالقوّه، انسان بالفعل بشود؛ استقامت داشته باشد در کارها، در عقاید؛ و به صراط مستقیم حرکت کند. شما خواهران، آنی که مُتکفِّل بچههاست، توجه کنند که بچهها را تربیت انسانی بکنند. و آن که متکفل یک جمعیتی است، آن جمعیت را دعوت به راه خدا و صراط مستقیم بکند. این راه مستقیم الهی است که میتواند انسان را از نقص رو به کمال ببرد و از ظلمات به نور برساند.
خدای تبارک و تعالی مردم را دعوت کرده است که از ظلمتها به سوی نور بروند، و در ظلمات باقی نمانند. کارهایی که انحرافی است؛ ظلمات است. اخلاق زشت؛ ظلمت است. اعمال زشت؛ ظلمت است. نور آن است که خداوند دعوت به او کرده است و اسلام، هدایت به او.
کوشش کنید که احکام اسلام را هم عمل کنید؛ و هم وادار کنید که دیگران عمل کنند. همان طوری که هر شخص و هر فردی موظف است که خودش را اصلاح کند، موظف است که دیگران را هم اصلاح کند. اصل «امر به معروف و نهی از منکر» برای همین است که جامعه را اصلاح کند.
جامعه ما در زمان این طاغوت رو به فساد رفته بود؛ رو به تباهی رفته بود. و مهم این بود که جوانهای ما را- چه جوانهای مرد و چه جوانهای زن- اینها را رو به تباهی کشیدند، در این پنجاه سال تمام تبهکاری بود. الآن که بحمد اللَّه آن رژیم منحط از بین رفت، و ان شاء اللَّه دیگر مثل آنها برگشت ندارند، امیدواریم که همه چیزمان را اسلامی کنیم، و تربیتها تربیتهای اسلامی باشد و تربیتهای انسانی باشد، حرکات و سَکَنات منطبق بر قواعد اسلامی باشد.
اگر بخواهید مملکت خودتان، کشور خودتان، مستقل باشد، اگر بخواهید از زیر قید گرفتاریهای اجانب بیرون بیایید، باید متشبث به اسلام بشوید. اسلام بود و این صداهای «اللَّه اکبر» که شما را به پیروزی رساند. من امیدوارم که باز این صداها محفوظ باشد؛ و این علاقههایی که به اسلام هست محفوظ بماند؛ و ما به آن حدی که باید برسیم برسیم، و مملکت ما سعادتمند باشد.
راجع به بنگاهی که دارید- معلولین- من راجع به مستضعفین اجازه سهم امام تا کنون ندادهام. لکن به این مؤسسه که شما ذکر میکنید اجازه دادم که در اصفهان کسانی بخواهند از بابت سهم امام به این مؤسسه کمک کنند، به این معلولین کمک کنند، مجاز هستند.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را سعادتمند کند؛ و همه ما را خدمتگزار اسلام و خدمتگزار به میهن عزیز.» (صحیفه امام، ج10، ص: 267 ـ 269)
صحیفه امام، ج10، ص: 270
ـ سخنرانی در جمع اعضای سمینار دادگاههای انقلاب؛ قضاوت در اسلام (1358)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من اول به طور کلی عرض کنم که مسئله قضاوت یک مسئله بسیار خطیری است. شماها که قاضی هستید، بسیار برایتان خطرناک است. اگر ملاحظه روایات کرده باشید، میبینید که مسأله چقدر مشکل است. شما با اعراض[5] مردم، با جان مردم، با اموال مردم، سر و کار دارید. چنانچه خدای نخواسته به طور دقیق؛ به طور شایسته عمل نشود، علاوه بر مسئولیت شرعیه نسبت به اصل قضیه، یک مسئولیت بزرگتری هم هست. و آن این است که شما قاضی در جمهوری اسلامی هستید، و ممکن است که جمهوری اسلامی در خطر بیفتد؛ یعنی وِجههاش یک وِجهه ناشایستهای بشود. شما میدانید که الآن اشخاص مختلف با اغراض شیطانی در صدد این هستند که این چهره اسلامی جمهوری را مُشوَّه کنند. یکی از راههای مشوَّه شدن، همین دادگاههاست که اگر خدای نخواسته در دادگاهها یک امر خلافی واقع بشود، این فقط به دادگاه صدمه نمیزند، به جمهوری فقط صدمه نمیزند، به اسلام ضربه میزند؛ صدمه، صدمه به اسلام است. اگر صدمه به اشخاص بود، و لو آن هم صحیح نبود، اما باز مطلبی بود؛ اما شما مواجهید با اینکه در کارهایتان یا وجهه اسلام را وجهه نورانی- آن طور که هست- جلوه بدهید؛ یا خدای نخواسته بر خلاف آن طوری که اسلام هست جلوه بدهید. آن وقت دشمنها هم دامنبزنند به آن و بگویند که خوب، یکوقتی ما گرفتار رژیم سابق بودیم؛ حالا هم گرفتار عبا و عمامه هستیم. البته شما هر چه هم کار خوب بکنید آنها حرفشان را میزنند؛ لکن بهانه به دست دادن مسئله دیگری است. ما از اینکه آنها صحبتی بکنند، چیزی بنویسند، از آنش باکی نداریم. آنها باید البته به حسب مصالح خودشان، که همان مصالح شیطانی است و از دستشان رفته است آن چیزهایی که از آن استفاده میکردند، البته باید آنها صدایشان درآید؛ چه آنهایی که در داخل هستند، و چه آنهایی که در خارج هستند. البته آنها خواهند این صحبتها را کرد. لکن یکوقت صحبتی است بیپایه؛ [و] یکوقت یک بهانهای دستشان ما میدهیم. وقتی یک بهانه دست آنها آمد، دیگر به هر طوری که دلشان بخواهد زیادش میکنند؛ کیفیتش را زیاد میکنند. حالا که شما یک دسته از مردم جانی را که همه مردم میدانستند اینها جنایتکارند به سزایشان رساندید، حالا آن اشخاصی که در خارج هستند و آن طرفدارهای آنها این صحبتهایی را که دیدید میکنند. و ما توقع این را هم نداریم که کسانی که همه چیزشان را از دست دادهاند با ما به طور مصالحه عمل بکنند، هیچ همچو توقعی نیست. البته باید از نصیری[6] اینها حمایت کنند و از هویدا[7] حمایت کنند و از محمد رضا حمایت کنند؛ از باب اینکه اینها اشخاصی بودند که راه چپاولگری را به اینها نشان داده بودند؛ و اینها کمک بودند برای آنها و آنها هم کمک بودند برای اینها، و چپاول میکردند. ما توقع این را نداشته باشیم که اینها برای نصیری نوحهسرایی نکنند یا برای هویدا یا برای امثال اینها. لکن ما یک وظیفه خطیری داریم که باید یک بهانهای دست آنها ندهیم؛ یک مطلب خلافی واقع نشود در این دادگاهها با دست مثلًا قُضات، یا خدای نخواسته آقایان، یا خدای نخواسته دادستانها یا پاسبانها یا امثال اینها. همه اینها الآن عضو جمهوری اسلامی هستند؛ عضو جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد.
مسئله قضا هم که میدانید چقدر مسئله مهمی است در شرع. سر و کار شما با چه چیزهایی هست که همه حیثیت اشخاص در دست شماست. باید البته با کمال احتیاط، و با کمال قدرت.
هم احتیاط باید در کار باشد؛ هم قدرت باید در کار باشد. کسی که مجرم است باید به جزای خودش برسد و توصیه از احدی قبول نباید بشود. من این را کراراً گفتهام، اگر از من توصیه برای کسی آمد، از دفتر من برای کسی توصیه آمد، از کسانی که به من مربوطند توصیه آمد، بزنید به دیوار! قاضی نباید تحت تأثیر کسی باشد. قاضی آزاد است و باید در محیط آزاد عمل بکند. توصیهها را هیچ به آن اعتنا نکنید. اگر یکوقت توصیه بحقی است که خوب، آن وقت شما البته باید توصیه بحق را رسیدگی بکنید. بر فرض که توصیه هم نشود، باید رسیدگی بکنید. اگر خدای نخواسته یک توصیهای است که ناحق است، هیچ نباید به آن اعتنا کرد. در هر صورت قاضی مستقل است و خودش باید نظر بدهد؛ لکن خدا را شاهد ببیند. این قلمی که دست میگیرد قلمی است که ممکن است که آبروی یک مُسْلِمی را از بین ببرد؛ و ممکن است احقاق حقی بکند. و همین طور در همه امور باید خدای تبارک و تعالی را ناظر و حاضر ببینید.
در قضیه جرمهایی که میشود، البته آنهایی که مربوط به دادگاههای انقلاب است آن امور انقلابی است که تشخیصش را شماها خودتان میدهید. یک امور دیگری هست، مثل کذبهایی که میشود، که در شرع حد دارد اینها، ثبوتش بسیار مشکل است. مثلًا در باب «زنا» [باید] چهار نفر آدم عادل شهادت بدهد که کَالْمِیلِ فِی المِکْحَلَة[8].
خدای تبارک و تعالی خواسته است که این امور زود کشف نشود. هم حفظ حیثیت اشخاص بشود- و لو به حسب واقع هم گناهکار باشند- و هم حفظ جهات در جامعه بشود. یا اگر اقرار بکند، یک دفعه اقرارش را اعتنا نکنند؛ نصیحتش کنند، به او بگویند اگر این ثابت بشود تو چه خواهی شد، تو رَجم[9] خواهی شد، تو مقتول خواهی شد. بعد مهلت به او بدهند. ثانیاً اگر آمد و اقرار کرد، باز ثانیاً توصیه به او بکنند که نکن؛ این کار درست نیست. و اگر در بار چهارم آمد اقرار کرد، آن وقت این است که حد بزند. آن هم حاکم شرع، مجتهد عادل. آن طور نباشد که از اطراف به ما هجوم بیاورند که به طور هرج و مرج واقع میشود. یکی از علمای شیراز، علمای محترم شیراز، به من کاغذ نوشت- دیروز، پریروز بود- نوشته بود که در این دادگاهها و در این چیزها راجع به این مسائل، مثل مسائل فحشا، خیلی زود حد زده میشود و ملاحظه حدود و جهات شرعیاش نمیشود، و شما یک فکری بکنید. خوب، حالا که آقایان تشریف دارند اینجا، بهترین موقعیت حالاست که ما بگوییم که این طور امور را سرسری نگیرید. یا از باب اینکه این امور مربوط به انقلاب نیست، گوش نکنید به حرف و کنار بروید، هیچ کاری به آن نداشته باشید. یا اگر مبتلا شُدید، روی موازین شرع، به آن طوری که شارع مقدس فرموده است؛ نه اینکه حالا چون انقلاب است ما هر کس را دلمان خواست بزنیم، هر کس را دلمان خواست شلاق بزنیم، هر کس را دلمان خواست حبس بکنیم، هر کس را دلمان خواست خدای نخواسته اعدام بکنیم. مسأله اینها نیست، مسئله اعراض مسلمین است [که] باید حفظ بشود این اعراض، مجرد اینکه یکی آمده میگوید که فلان، فلان کار را کرد، خوب، اولًا این «عادل» است که این را میگوید؟ بیست نفر هم بگویند اعتنا نمیشود کرد. باید «عادل» باشد، روی موازین شرع «عدالت» داشته باشد، تا اینکه از او شهادت قبول بشود. و الّا فرض کنید ده نفر آدمهای غیر ثابت العدالة [هم بیایند] یکوقت این است که شهرت همچو هست. اما یک همچو شهرتی امکان ندارد راجع به این امور مخفی. این یک امر مخفی است. این امور مخفی را یک همچو شهرتی [احتمال] ندارد. راجع به دزدی که رفته است سرِ گَردنه دزدی کرده آنجا ممکن است یکوقت شهرت پیدا بکند؛ اما راجع به این فَحشایی که بسیار در جاهای مختلف این کارها انجام میگیرد.
همچو شهرتی حاصل نمیشود که علم پیدا بشود. باقی میماند شهادت شهود، یا اقرار خودش. اقرار خودش هم در بسیار از اینها یک دفعه فایده ندارد، باید مکرر بشود، بعد از اینکه نصیحت بشود که بخواهیم برگردد، حد جاری نشود حتی الامکان.
همچو نباشد که خدای نخواسته هر که هر کاری کرد، یا هر که هر چه شنید، فوراً پاسبان برود دم در خانهاش! پاسبانها نباید بروند خانه مردم، مگر با دستوری که از طرف دادستان، از طرف دادگاه صادر میشود. روی موازین شرعیه، رفتن در حِرْز[10] مردم خلاف شرع است.
اهانت کردن به یک آدمی، و لو این آدم هم خودش یک آدم مخالفِ مثلًا چه باشد، باز حق اهانت نیست. این حق است که جزایش را به او بدهند، دیگر اهانت چرا به او بکنند؟ رفتن منزل، به خانوادهاش تعرض کردن، به بچههایش تعرض کردن، اینها اموری است که نباید بشود. ما میخواهیم اسلام باشد، ما نباید یک کاری بکنیم که بگویند که دادگاهها در زمان طاغوت هم این کارها را نمیکردند! خوب، به ما میگویند این حرفها را، ما چه میدانیم. باید شما آقایان علاج بکنید مسأله را. اگر میتوانید علاج بکنید، علاج بکنید. و الّا الزامی ندارید که قاضی باشید. اگر میتوانید روی موازین قضا، روی موازین اسلام، عمل بکنید، باید بکنید. چنانچه نمیتوانید، واقعاً میبینید که محذور دارد، نمیشود، عرض میکنم که قدرت ندارید بروید جلو بگیرید، خوب، ممکن است کنار بروید. در هر صورت، مسأله مسئله مهم است. نه از باب اینکه خود قضا مهم [است]؛ خودش بسیار مهم است؛ اما قضا یکوقت در یک محیطی است که نداریم اشخاصی که بخواهند صدمه به اصل اسلام بزنند؛ آنجا باید بگوییم قضا بسیار مهم است، و قاضی باید چه باشد و اینها. یکوقت وضع وضعی است که صدمه به اسلام میخواهند بزنند. این دیگر چند برابر میشود اهمیتش. باید همه- چه قضات، چه دادستانها، چه پاسبانها، چه پاسدارها، و چه کمیتهها- همه اینها باید روی موازین شرع عمل بکنند. البته پاسدار، حق ندارد بدون اینکه قاضی یا فرض کنید دادستان اجازه به او بدهد کاری بکند. وقتی هم به او امر کرد، باید انجام بدهد؛ حق ندارد تخلف بکند. هرج و مرج نباید باشد حالا.
حالا که ما انقلاب کردیم باید هرج و مرجی باشیم؟! خوب، انقلاب کردیم؛ انقلاب که نباید هرج و مرج باشد. انقلاب روی موازین اسلام باید باشد. نباید ما یک کلمه «انقلاب» بگذاریم و هر کاری دلمان میخواهد بکنیم بگوییم که انقلابی است! انقلابی یعنی چه؟ مگر اسلام عوض میشود در انقلاب؟! اسلام همان اسلام است. شما یک قدرت طاغوتی را کنار گذاشتید؛ حالا اسلام را میخواهید پیاده بکنید، احکام اسلام را میخواهید پیاده بکنید؛ باید با تمام احتیاطات لازم، با تمام دقتهای لازم، در این امور بررسی بشود یکوقت یک بیگناهی خدای نخواسته، روی یک مقاصدی که یک کسی ممکن است داشته باشد بیاید تهمت به او بزند، خدای نخواسته یک آدم بیگناهی چی بشود. و امروز هم همین طور که ملاحظه میکنید روز تهمت است! من نمیدانم چه جور شده است که هر که به هر کس دلش میخواهد هر چی میگوید! نمیداند که تهمت زدن به مؤمن جزایش چه هست پیش خدا. نمیداند غیبت کردن از مؤمن چی هست. نمیداند که هتک حرمت مؤمن، هتک حرمت اللَّه است، اینها را نمیدانند. هر که هر چه دلش میخواهد، حالا به هر کس، نه به یک نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقی تهمت میزنند! خوب، البته یک دسته هم هستند که میخواهند تهمت بزنند. اینها از یک اشخاصی ترس دارند، خوف دارند.
ما اولی که آمدیم در اینجا، و اینها خیال کردند که ما این اشخاص را، بعض این اشخاص را، نمیشناسیم، شروع کردند راجع به چند نفری که بیست سال من با آنها آشنا [هستم]، مثل آقای دکتر یزدی[11]، آقای بنی صدر[12] آقای قطب زاده[13]، اینهایی که من بیست سال با آنها آشنا بودم و اینها بیست سال در خارج خدمت کردند به ضد اینها، به ضد رژیم، عمل کردند، به مجردی که اینها آمدند، فوراً هی کاغذ میآمد که اینها امریکایی هستند! اینها اصلًا مگر فارسی هم بلدند! نسبت به آقای یزدی میگویند مگر فارسی بلد است این؟! اینکه امریکایی است. آخر چرا باید انسان این طور باشد. حالا از اینها یک قدری سست شدند، حالا افتادند به جان یک قشر دیگر. یک نفر آدمی را که من بیست و چند سال است از نزدیک میشناسم، او پیش من درس خوانده، با من معاشر بوده، من همه چیزش را میدانم، حالا افتادند به جان مثل آقای دکتر بهشتی[14]. آقای دکتر بهشتی را از او میترسند اینها، برای اینکه یک فرد لایقی است؛ و اینها نمیخواهند این طور افراد باشند؛ میخواهند یکی یکی [هتک کنند] نوبت همهتان شاید برسد! یکی یکی، هر کس را یک جایی ببینند، یک کاری انجام میدهد میخواهند هتک حرمتش بکنند، یا ساقطش بکنند. امروز آمدند به من گفتند که نسبت به ایشان خیلی [حرف زده] میشود. من بیست و چند سال است، بیست و چند سال است که من ایشان را از نزدیک میشناسم. اینها خیال کردند اینها از خارج آمدند و حالا من تازه اینها را دیدم و نمیدانم اینها کی هستند! من میشناسم اینها را. مردم متقی هستند اینها. مردمی هستند که برای اسلام کار از آنها میآید. خوب، این مردمی که برای اسلام کار از آنها میآید یکی یکی را کنار بگذارم، کنار بگذارند، و همه را خلع سلاح بکنند، آن وقت کی دیگر باقی میماند؟
الآن هر کس که در دولت باشد، هر کس که در شورا باشد، هر کس که در دادگاهها باشد، برایش میگویند. رایج شده است یک همچو مطلبی که بیخود برای اشخاص یک مطالبی میگویند. بیجا برای اشخاص یک چیزهایی میگویند، باید احتراز بکنند. من نمیدانم این مردم چه مردمی هستند. مع الأسف در بین جوانهای ما هم اشخاصی هستند زودباور. به مجرد اینکه میگویند فلانی بله، امریکایی است، میبینیم که یک عده از جوانها هم باورشان میآید که امریکایی است! فلانی انگلیسی است. برنامه خود امریکاییها و انگلیسیها این است که اشخاص صحیح را به اسم انگلیسی و به اسم امریکایی ضایعش کنند؛ چون میدانند خودشان ضایع هستند! میدانند ملت پیش آنها چه جور هست اسم انگلیسی.
یک مطلبی بود که از سی سال، چهل سال، پیش از این من یادم است که آخوندها را وقتی میخواستند، روحانیون را میخواستند طرد کنند، میگفتند اینها انگلیسیاند! خود آنها تزریق میکردند که بگویند انگلیسیاند برای ضایع کردن. الآن هم امریکایی بیشتر هست در کار. الآن هم اشخاص صحیح را خود آنها تزریق میکنند یا عمال آنها تزریق میکنند که بگویید این امریکایی است. مع الأسف بعض از اشخاص هم که حسن نیت دارند، سوء نیت ندارند، باورشان میآید و آنها هم میگویند این مطلب را، بدون اینکه بررسی بکنند. یک کسی را که من سی سال است میشناسم، مثلًا همین آقای دکتر یزدی و آقای دکتر بهشتی را در یک جایی من دیدم نوشتهاند که اینها پیش فلانی رفتند و خواستند که بختیار[15] را ایشان چه بکند. اما آقای دکتر یزدی که همیشه مخالف بختیار بود که من در آنجا بودم. آقای دکتر بهشتی [هر] دفعه آمده پیش من راجع به بختیار یک کلمه نگفته. خوب، چرا باید مسلمان این طور باشد؟ چرا باید یک مسلمی را [هتک حرمت کنند] من میل نداشتم اسم اشخاص را ببرم؛ لکن وظیفه میبینم که یک کسی را که میخواهند هتکش کنند، یک کسی را که میخواهند ضایعش کنند، برای اینکه نتواند خدمت بکند به اسلام، من وظیفه شرعی میدانم که یکوقتی دفاع بکنم از یک مسلمانی که به درد ما میخورد، به درد اسلام میخورد؛ و خدمت کرده است؛ بیست سال پیش هم خدمت کرده؛ حالا بخواهند او را، عرض میکنم تضییعش کنند. فردا به شما هم میگویند به آنها هم میگویند، تا کی نوبت ما هم برسد! مسأله این طوری است. میخواهند اینها اصلًا خلع سلاح کنند ما را. یکی یکی کنار بروند، کنار بروند، کنار بروند، چه بماند؟ آنها بمانند که مفسدند و فاسد هستند.
اینها باید ملاحظه بشود. ملت ایران باید بدانند اینها را که یک اشخاص مفسد آمدند. جوانهای دانشگاهی بدانند این معنا را که اینهایی که در دانشگاه میآیند تبلیغات سوء میکنند و از اشخاص مثلًا محترم آبروریزی میکنند نظر سوء دارند. اینها میخواهند که این نهضت به آخر نرسد. اینها میخواهند که همان مسائل برگردد. باید دانشگاهیها توجه به آن بکنند و سایر قشرهای ملت باید توجه به این معانی بکنند.
من امیدوارم که نتوانند این قشرهای فاسد یک صدمه اساسی به نهضت ما بزنند. و با جدیت آقایان همه- روحانیون، سایر طبقات، و این دادگاهها و این دادستانیها و اینها- این مسائل حل بشود؛ و اسلام ان شاء اللَّه به آن طوری که خدای تبارک و تعالی میخواهد در خارج تحقق پیدا بکند.
و این کلمه را من بگویم، خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آن قدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد! و خدای متعال میداند این را که قضیه دادگاه ویژه[16] اگر باشد، برای این نیست که دفاع باشد؛ برای این است که یک دسته اشخاص فاسد میخواهند اشخاص آبرومند را از بین ببرند؛ و اینکه آقایان طرح کردند که در محیط خود اینها باشد، برای اینکه خودشان هم میشناسند اینها را. و الّا ما ابداً نظر نداریم به اینکه اینها فرق داشته باشند با سایرین. نخیر، فرق دارند. فرق این است که شیطنت [و] ملعنتشان بیشتر از دیگران است. آن قدر صدمهای که اسلام از یک آخوند فاسد میخورد از محمد رضا نمیخورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملّای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمیکنیم. ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هر کس باشد معظم است. عمل نکردن به اسلام و خیانت کردن به اسلام [از] معمم باشد بدتر است از آن کسی که غیر معمم باشد؛ برای اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است. اما قضیه اینکه یک مطلبی باشد نیست. میخواهند هم همان دادگاههای عمومی باشد. هیچ فرقی به حال ما ندارد.» (صحیفه امام، ج10، ص: 267 ـ 279)
ـ پیام به نیروهای مسلح ایران؛ وظایف و اختیارات شورای عالی دفاع (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
نظر به موقعیت استثنایی دفاع از کشور اسلامی و حساسیت فوق العاده آن، تا موقعی که جنگافروزان به کار تجاوزگرانه خود ادامه میدهند، مراتب زیر اخطار و مقرر میشود:
1- کلیه امور مربوط به جنگ در تحت نظر شورای عالی دفاع به اضافه یک نفر از نمایندگان از قِبل مجلس شورای اسلامی باید اداره شود. و این شورا موظف است تمام قوای مسلح را هماهنگ نماید. و هیچ گروه یا شخصی تخلف از اوامر شورای مذکور نباید بکند. و در غیاب آقای خامنهای و آقای چمران، دو نفر از نمایندگان که یکی از آنها رئیس مجلس شورای اسلامی است باید در شورا شرکت نمایند.
2- در اداره مناطق جنگی، کلیه نیروها باید از شورای مذکور تبعیت نمایند؛ و تصمیمات در این باره با شورای مذکور است.
3- تبلیغات مطلقاً- چه به وسیله رادیو- تلویزیون یا مطبوعات- در تحت نظر شورای مذکور باید اجرا شود. و رسانههای گروهی و مطبوعات حق پخش مصاحبات یا نطقها و نوشتهها را بدون مراجعه و دستور از شورای مذکور ندارند.
4- سیاست خارجی مربوط به دفاع با شورای مذکور است، و کسان دیگر بدون اجازه حق دخالت ندارند.
5- کلیه بیانها و نوشتهها و تبلیغات و پخش اعلامیهها بدون اجازه مستقیم از شورای مذکور جداً ممنوع است.
6- دولت مأمور جلب متخلفین و تحویل به دادگاههای انقلاب است.
7- دادگاهها به جرایم، حسب وضع دفاعی و انقلابی عمل میکنند.
8- شورا موظف است در مناطق جنگی نمایندگانی تعیین نماید که به وسیله آنها امور انجام گیرد و موجب تأخیر نشود.
20 مهر 59/ 2 ذی الحجه 1400/ روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 263)
[1] آقای سید احمد خمینی درباره پاورقیهای این نامه چنین توضیح میدهد:
1- مقصود، دفتر امام است[ واقع در قم، یخچال قاضی].
[2] - امام در نامههایی که به وسیله مسافر برای این جانب میفرستادند، نامههایی را برای افراد در جوف آن میگذاشتند.
[3] - آقای فقیه ایمانی؛ حجت الاسلام و المسلمین کمال ایمانی از علمای موجّه اصفهان که برای امام وجوهات میفرستاد.
[4] حزب توده در کودتای 28 مرداد 1332 یکی از عوامل عمده سقوط حکومت آقای محمد مصدق به حساب میآید.
[6] - نعمت اللَّه نصیری، رئیس ساواک در رژیم شاه.
[7] - امیر عباس هویدا، سیزده سال در رژیم شاه نخست وزیر بود.
[8] - مثل میل سُرمه در سُرمه دان.
[10] - جای محکم و استوار، پناهگاه، جایی که چیزی را در آن حفظ کنند.
[11] - آقای ابراهیم یزدی که هنگام ایراد سخنرانی، وزیر امور خارجه دولت موقت بود.
[12] - آقای ابو الحسن بنی صدر که نخستین رئیس جمهوری اسلامی ایران شد.
[13] - آقای صادق قطب زاده که هنگام ایراد سخنرانی، سرپرست رادیو و تلویزیون بود.
[14] - آقای سید محمد حسینی بهشتی که هنگام ایراد سخنرانی، رئیس دیوان عالی کشور بود.
[15] - شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم شاه.
[16] - دادگاه ویژه روحانیت.
.
انتهای پیام /*