آسیبشناسی مداحی و مداحان
با تأکید بر نگرش امام خمینی به روضه و روضهخوانی (3)
محمد رجائی نژاد
اشاره
در بخش دوم وضعیت روضه و روضهخوانی در دورۀ رضاشاه بررسی و تحلیل شد. در این شماره، دورۀ پهلوی دوم، محمدرضا شاه بررسی میشود.
دورۀ پهلوی دوم
با رویکار آمدن پهلوی دوم، فضای باز سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از استعفای اجباری رضاشاه، موجب تشکیل و ظهور و فعالیت احزاب سیاسی و گروههای دینی و مذهبی شد. در نتیجه دوبارۀ برگزاری آیینهای عزاداری و روضهخوانی و... نیز آزاد و آغاز شد. کمکم بازدارندگی و سختگیری دوران رضاشاه کاهش یافت. محمدرضا پهلوی بر خلاف پدرش، سالهای نخست سلطنت کوشید مردمی عمل کرده و فشارهای دینی و مذهبی را کم کند. او در تمام عمر حکومتش، به ظاهر هم که شده، به ظواهر شرعی متعهد بود.(1)
در پی استعفا و تبعید رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، محمدرضا که بیست ساله بود، سلطنت را بر عهده گرفت و با وضعیت اشغال نظامی کشور توسط بیگانگان، در مجلس سوگند پادشاهی یاد کرد. او در این دوره توان اعمال قدرت نداشت. تا زمان خروج نیروهای متفقین از ایران، محمدرضا پهلوی حداکثر فقط در تهران حکومت میکرد، و آن اقتدار پادشاهی پدر را نداشت. با این وضعیت بود که نارضایتیهای سرکوب شدۀ 16 ساله بیرون ریخت. این فضا پر بود از فریاد دادخواهی. نخبگان و تودۀ مردم پس از سالها اختناق رضاشاهی، هرکدام در پی احقاق حقوق از دست رفته خود بودند. زندانیان سیاسی آزاد و سیاستمداران کهنهکار که در بازنشستگیهای اجباری بودند، به صحنه بازگشتند. اجتماعات مذهبی: روضهها و مداحیها و دستجات عزاداری و سایر گردهماییها توانست آشکارا برگزار شود. رهبران مذهبی از خانهنشینی و کتابخانههای حوزهها خارج و وعظ و خطابه را از سر گرفتند. تفتیش روزنامهها و کتابها و دیگر منشورات حذف شد. زنان توانستند دوباره چادر سر کرده و براحتی در خیابانها آمد و شد کنند. جریانهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دوباره جانی گرفته و فعال شدند.
رویکرد جریانهای فرهنگی و مذهبی
با اینکه نمادها و آیینهای فرهنگ سوگواری مذهبی، به ویژه عاشورای حسینی، روضه و روضهخوانی، بیشتر برای جامعههای شیعی مذهب بوده است؛ با اینخال خود همین نیز در عمل با گوناگونی جوامع و فرهنگها و دگرگونی زمان و نوع حکومتها دچار دگرگونی شده و تفاوتهایی داشتهاند. نگاهی به ادبیات منثور و منظوم عاشورا در دورههای گوناگون نشان میدهد؛ رابطهای متقابل و متعامل میان رویکردهای عاشورا با وضع اجتماعی ـ سیاسی در هر دوره وجود داشته است. بر این اساس، دورههایی که جامعۀ شیعی از نظر اجتماعی، جامعهای سیاسی و فعال و کنشگراست، ادبیات عاشورا و خوانش و تفسیر از آن صبغۀ سیاسی و فعال و وجۀ مبارزهجویانه و حماسی به خود میگیرد؛ بهطور طبیعی مداحان و روضهخوانان نیز شأن اجتماعی و سیاسی پیدا کرده و سطح آگاهی و علمی خود را بالا میبرند؛ اما، در شرایطی که به هر دلیلِ اجتماعی ـ تاریخی، جامعۀ شیعی از کنش سیاسی به دور است و چهرۀ فاجعهبار، غمانگیز، سوگوارانه و کنشپذیر عاشورا برجسته میشود،(2) در این صورت روضهخوانان نیز به حاشیه رفته و سطح اجتماعی آنان تغییر میکند.
در سدههای نخست تاریخ شیعه، ادبیات حماسی و انقلابی شاعران حماسهسرای شیعی چون فرزدق، کمیت اسدی، سید حمیری و دعبل خزائی و مقتلهایی چون مقتل ابیمخفف و ارشاد را میتوان دید. در دوران آل بویه و سلجوقیان، ادبیات عاشورا، غیر حماسی و غیر سیاسی میشود که در آثار سنایی، کسایی، قوامی، رازی و نیز کتابهایی چون اللهوف علی قتلی الطفوف میبینیم. در فاصلۀ زوال ایلخانان تا تأسیس صفویه، شاهد سیاسی شدن جامعه شیعی و به تبع آن، حماسی شدن ادبیات عاشورا هستیم که ادبیات نهضت را رقم میزند. با تبدیل شدن نهضت به نظام در دوران صفویه، بار دیگر قرائت غیر سیاسی و غیر حماسی از عاشورا برتری یافته است. این وضعیت تا پایان دوران رضاخان ادامه داشت. پس از آن با دگرگونی فضای اجتماعی و سیاسی، جریانهای گوناگون فرهنکی و فکری نیز با رویکردهای ویژه فعال شدند که نسبت به آیینهای مذهبی، به ویژه عزاداری محرم و روضهخوانی و مداحی دیدگاههای ناهمسانی داشتند. یعنی از شهریور 1320 تا نزدیک پایان جنگ ایران و عراق (شهریور 1367) چندین جریان پرکنش با رویکردهای ناهمگون هستند که متغیر اصلی آنها سیاست است.
یکی از جریانهای این دوره، جریانی سخت به دور از دنیای سیاست و جنبههای حماسی قیام حسینی است که علاقمند به مجالس سوگواری سنتی و به دور از هیجانات انقلابیاند. کسانی که بر عزا و ماتم و گریه برای مصیبتهای اهل بیت(ع)، به ویژه امام حسین(ع) تأکید دارند؛ تا آنجا که به نوعی خود این عزا و ماتم و گریه هدف شده برای رسیدن به شفاعت و بهشت و سعادت اخروی. نوشتهشدن کتابهایی چون: مفتاحالبکا، طوفانالبکا، محیطالبکا (اقیانوسگریه)، مثیرالاحزان (برانگیزانندۀغمها)، لهوف (سوگهایسوزان)، محرقالقلوب (سوزانندۀقلبها) و نفسالمهوم (نفسغمبار) و… تأییدی بر این نظر است. در بیشتر این کتابها صحنههای پر شوری خلق شده تا دستمایۀ گریستن شود. بعدها آثاری دیگری نیز در تأیید این دیدگاه منتشر شده است، همانند «شهید آگاه».
با شروع مبارزات مردم ایران از زمان نهضت مشروطه و سپس تداوم آن بهویژه پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش. تفسیرهای نوینی از حادثۀ عاشورا انجام گرفت که مورد تأیید حاکمیت زمان نبود. در این دوران نوعی نواندیشی برای پیرایش این واقعه از خرافات و تحریفها و در واقع نوعی تجدیدنظر در برخی از تفسیرها قابل مشاهده است. آنان بر این نکته حساسیت نشان میدادند که نباید تفسیر واقعۀ عاشورا به گونهای انجام گیرد که حرکت امام(ع) یک جریان خاص و منحصر به فرد با مقاصد و انگیزههای از پیش طراحی شده و شخصی جلوه کند. در غیر این صورت این حرکت غیر قابل تکرار و الگوگیری و بازآفرینی خواهد بود. حال آنکه بر اساس آموزههای شیعی امام الگوی پیروان و مقتدای آنان است و رفتار وی قابل آموزش و پیروی برای همگان است. بر این اساس، حرکت امام(ع) یک حرکت سیاسی – انقلابی برای براندازی حکومت نامشروع موروثی استبدادی و سلطنتی است و میتوان آن را الگو قرار داد. بر طبق این تحلیل حرکت امام حسین(ع) کاری عقلایی، طبیعی و اساساً سیاسی – انسانی است. این رویکرد در آثار کسانی چون: محمدتقی شریعتی، آیتالله کاشانی، آیتالله طالقانی، فدائیان اسلام، شهید مطهری، مهندس بازرگان، دکتر علی شریعتی مشهود است. جریانی که تلاش میکرد اسلام را با اسطورههایی نظیر عدالت، برابری و آزادی نشان دهد. اندیشمندان این رویکرد مانند دکتر شریعتی، بازرگان و جلال آلاحمد سعی داشتند اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی جهت مبارزه با ظلم و بیعدالتی معرفی نمایند. همین نگاهها بستر رویش آثار و منابعی همچون «شهید جاوید» را فراهم ساخت.
از طرفی، در این بین بودند روحانیان و واعظانی، هرچند کم، که با هر دو رویکرد پیشین ناهمسو بودند؛ نه جنبۀ حماسی و سیاسی را و نه مطلق روضۀ سنتی و گریه را برمیتابیدند؛ بلکه با توجیه مبارزه با جهل و خرافات، با دربار و برنامههای حکومت کنار آمده و در راستای اهداف آنان منبر رفته و خطبه میخواندند. به ویژه پس از رضاشاه. چرا که تبعید رضاشاه و دیگر عواملی چون: موقعیت اجتماعی متزلزل محمدرضا شاه، گسترش مارکسیسم، جریانهای ضدمذهبی و... دربار و حوزههای علمیه را به هم نزدیک و وادار به مدارا کرد. این رابطۀ به ظاهر محترمانه بین دو طرف تا پایان دهۀ سی برقرار بود.(3)
یکی از برنامههای دوران پهلویها، وابستهکردن حوزههای علمیه و روحانیت به حکومت و تربیت وعاظ حکومتی و تشکیل جلسات وعظ دولتی بود. چنانچه هیأت دولت رضاشاه، 19 خرداد 1315 لایحهای با عنوان «مجالس وعظ و خطابه» تصویب کرد.(4) قصد او این بود که با تصویب این قانون هدایت اینگونه مجالس را به دست گیرد. بر اساس این لایحه، تنها واعظانی که مدافع رژیم و سیاستهای آن بودند، حق وعظ و خطابه در منابر را داشتند. البته شماری از روحانیون نیز حاضر به همکاری شدند و در راستای آنان منبر میرفتند.(5) پس از تصویب این لایحه، طبق برنامۀ وزارت فرهنگ، وعاظ و منبریها به شهرها و روستاها اعزام شده، وعظ و خطابه و روضهخوانی میکردند و حقوق هم میگرفتند.(6)
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که قدرت شاه با سرکوب تودهایها و ملیگرایان تثبیت شد، محمدرضاشاه یواشیواش از روحانیت فاصله گرفت. با این که تا زمان رحلت آیتالله العظمی بروجردی در سال 1340، آرامش نسبی بین دو طرف ادامه داشت؛(7) اما پس از آن، حکومت پهلوی با گمان ضعف حوزه، آهنگ اجرای برنامههای اصلاحی در پیش گرفت. سپس روند کارها به گونهای پیش رفت که خروش علما و روحانیت به رهبری امام خمینی را در پی داشت.(8)
رویکرد امام خمینی
پیرایش و بهسازی عناصر و مؤلفههایی از مذهب شیعه، به ویژه فرهنگ عزاداری و مداحی و روضهخوانی، در دورههای گوناگون تاریخ از اهداف اصلی عالمان آگاه و دلسوز بوده است. از آن میان بنیانگذار حوزۀ علمیۀ قم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بود که تعزیه و برخی عزاداریها را با پیام واقعی عاشورا ناسازگار میدانست؛ از اینرو تلاش کرد با تحریم چنین کارهایی از منش و گسترش رویههای نادرست سوگواری و کارهای خرافی به نام دین و امام حسین(ع) جلوگیری کند.(9) او در گامی دیگر، پارهای از مجلسهای تعزیه و شبیهخوانی را تبدیل به مجالس روضهخوانی کرد.(10) اقتدار او سبب شد در محافل تعزیۀ قم مجلسگردانان و صاحبان مجالس به احترام حاج شیخ در پی برگزاری تعزیههای ناپسند نباشند و عزاداران را از چنین کارهایی بازدارند.
جانشین بنیانگذار حوزۀ علمیه قم، آیتالله بروجردی نیز همان رویّه را داشت. امام خمینی، شاگرد آن دو مرجع شیعه نیز همانگونه اندیشه و عمل میکرد. وی بر این باور بود که هیچکدام از رفتارهای سوگواری نباید وهن را پیش بکشد. تعزیهخوانی مشتمل بر محرمّات شرعیه را جایز نمیدانست و میگفت بهتر است به جای آن روضه خوانده شود.(11) او معتقد بود در شرایط و اوضاع کنونی از قمه زدن نیز خودداری شود.(12) امام خمینی بجای تعصبورزی و ارزشگذاشتن بر ریخت و آرایۀ سوگواریها، بر فلسفۀ آن اهمیت داده و تأکید داشت؛ گریه کردن بر سیدالشهداء باید با انگیزه و هدفی والا انجام گیرد. به تعبیر ایشان: شما انگیزۀ این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهداء، نه سیدالشهداء احتیاج به این گریهها دارد و نه این گریهها خودش فینفسه کاری از آن میآید؛ لکن این مجلسها مردم را مجتمع میکنند و یک وجهه میدهند.(13) پس عزاداری در اندیشۀ امام خمینی دارای کارکردهای فراوان و گوناگونیست؛ اما آنچه برای ایشان مهم است، برجستگی جنبههای سیاسی عزاداریست. از نگاه ایشان مسئله، مسئله گریه نیست، مسئله مسئله تباکی (حالت گریه به خود گرفتن) نیست؛ مسئله سیاسی است که ائمۀ ما با همان دید الهی که داشتند، میخواستند که این ملتها را با هم بسیج و یکپارچه کنند. از راههای مختلف اینها را یکپارچه کنند تا آسیبپذیر نباشند.(14)
از دیدگاه او سوگواری مذهبی فینفسه امری سیاسیست و نیازمند وارد کردن امر سیاسی دیگری در آن نیست. سینهزنی، نوحهخوانی رمز پیروزیست؛ چراکه عامل یکپارچگی و وحدت مردم میشود.(15) روضهخوانی را برابر با آدمسازی دانسته و میگوید این روضه و این گریه آدمساز است. انسان درست میکند.(16) از دیدگاه امام خمینی بپاداری عزاداری ضرورت دارد و نباید آن را تضعیف و به بهانههای گوناگون تعطیل کرد، در عین حال از خرافات و کارهایی که موجب وهن دین و مذهب شود، باید جلوگیری شود و انجام نداد.(17)
امام خمینی به طور جدی بر حفظ سنت عزاداری و روضهخوانی به همان سبک و سیاقی که پیش از پیروزی انقلاب بود، تاکید داشت و از روشنفکران و کسانی که به تخطئۀ عزاداری، روضهخوانی و دستههای عزاداری میپرداختند، سخت انتقاد میکرد. آنان را از فلسفه و کارکرد این روضهها و عزاها و عزاداریها ناآگاه دانسته و همین گریه و روضهها را حافظ مکتب معرفی میکرد. با همین نگاه بود که حتی در دورۀ حضور در فرانسه نیز مجلس روضه و روضهخوانی برگزار کرده و به یکی از روحانیون دستور میدهد که روضه بخوانند18 و همانجا همانند عزاداریهای سنتی ایران اطعام هم بکنند.(19)
امام خمینی چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب در مراسم و مجالس روضههای بیوت مراجع و علما، یا اعضای دفتر خود نیز شرکت میکرد و گاه تا آخر مجلس مینشست.(20) خود نیز مقید بود که روزهای خاصی، به ویژه ایام فاطمیه و روز عاشورا به همان سبک سنتی با چند سخنران مجلس روضهخوانی برگزار و همراه با جمعیت با صدای بلند گریه کند.(21) پیش از تبعید سال 1343، شبهای محرم که در محلّههای مختلف قم مجلس روضه برگزار میشد؛ امام در آنها شرکت میکرد.(22) بعداز ظهر عاشورای 1342 که برای سخنرانی به مدرسۀ فیضیه میرفت (به احترام عزای سیدالشهدا) تحتالحنک انداخته و قسمت جلوی عمامهشان را قدری گِل زده بود.(23)
امام خمینی در دوران تبعید که در نجف بود، روزهای اول تا سوم جمادیالثانی (فاطمیه) و سه شب احیاء ماه رمضان مجلس روضه داشت. در کربلا گاهی در دستههای سینهزنی و عزاداری عمومی روزهای محرم شرکت میکرد و برخی دستههای عزاداری را در منزل میپذیرفت.(24) در دیگر شبهای شهادت معصومین(ع) هم در منزلشان ذکر مصیبت داشت.(25)
منبریهای مجالس عزای منزل امام خمینی مشخص و معین بودند. از آن میان، کوثری پدر و کوثری پسر و... که به سبک سنتی منبر رفته و خود مدیحهسرایی و روضه هم میخواندند.(26)
روضهخوانان و مداحان
مشروعیت کار مداحِ اهل بیت(ع)، نوحه و روضهخوان را به خوبی میتوان در متون دینی اثبات کرد. چنانکه امامان شیعه نیز از مداحان و ذاکران تقدیر و تشویق میکردند، صله میدادند، دعا میکردند و برای این کار فضیلت و ثواب بسیار میشمردند. بدینسان فقیهان و عالمان دین در عصر غیبت امام عصر(عج) نیز این سنت شیعی را عملاً پاس داشته و بر آن تأکید کردهاند. به ویژه مداحی و روضهخوانیِ سنتی و به سبک قدیم را که همان اجرای شعر و بیان زندگی اهلبیت (ع) بوده است. روضههای حجتالاسلام کوثری در حضور امام خمینی یک نمونه از عزاداری سنتی و مرسوم بود.
مداحان در گذشته از روی تمایلات مذهبی به این هنر روی میآوردند و برای این کار مزد معینی نمیگرفتند؛ با این حال، متولیان و برگزارکنندگان مجالس روضهخوانی از روی وظیفه و قدرشناسی به آنها وجهی داده و کمک میکردند. دهههای پیشین هنگام دعوت از مداحان و سخنرانان مذهبی، حقالزحمه و به گفتۀ امروزی، وزن و قدر پاکت (دستمزد) مورد بحث و شرط قرار نمیگرفت. مداحان نیز این دستمزد را متبرک دانسته و حتی برخی از آنها وجه داخل پاکت را نمیشمردند. مراجع و علما، از آن میان امام خمینی نیز گرفتن این نوع دستمزد در قالب نذر و اعانه را در مراسم سوگواری بیاشکال میدانستند.(27)
روزگار پیشین مداحی و روضهخوانی شغل نبود؛ برای درآمدافزایی انجام نمیگرفت. بیشتر آنان پیشۀ رسمی دیگری داشتند. به مثابه کالا و یا ابزارِ درآمدزایی نبود، هنری بود دینی که از روی اعتقاد و علاقه به اهل بیت پیامبر(ص) انجام میگرفت. از بُعد اجتماعی و سیاسی هم مداحی در خدمت نهادهای رسمی قدرت و حکومت نبود. به همین دلیل زمانی که سید مرتضی برقعی، واعظ مشهور قم، به دربار شاه رفت و به نام حوزۀ علمیه قم تولد فرزند اول شاه (ولیعهد) را به وی تبریک گفت و خبر آن در جراید منتشر شد؛ با اعتراض تند امام خمینی روبرو شده و سرانجام از کار خود ابراز پشیمانی کرد.(28)
روضه و روضهخوانی سراسر مردم نهاد و برآمده از علاقه و عواطف دینی و در ارتباط تنگاتنگ با روحانیت و حوزههای علمیه بود. محور و اصل و ریشه، منبر و خطابه و وعظ روحانیون بود، نه صِرف مداحان! مداح و روضهخوان زینتبخش مجلس و فرع و پایمنبری به حساب میآمد. در کتاب «حیات یحیی» آمده است: «اهل منبر طایفۀ بزرگ و مهمی شدهاند. یک قسم آنها محترمتر از دیگرانند و آنها کسانی هستند که عنوان ملّائی و واعظی دارند و بعد از آن روضهخوانهای باسوادند. بعد از آن با آواز و همینطور تا برسد به درجات پائینتر در هر شهر... به هر صورت قوۀ اهل منبر هم قسمت مهم از قوۀ روحانیت [و] قابل اعتنا است و در هیجان دادن افکار عوام، مدخلیت تمام دارد.»(29)
رونق و حکم تأیید مجالس روضه و روضهخوانی یا واعظ و مداح و روضهخوان از گذشته تا کنون، حضور مراجع و علما و بزرگان دین و مذهب بوده است. همین کار در اصلاح محتوا و سبک عزاداری و هدفمند کردن اینگونه مجالس تأثیرگذار است. در همین راستا امام خمینی نیز در مجالس سوگواری شرکت میکرد. محرم سال 42 و در زمانۀ اعتراض به دربار و دولت پهلوی، به عزاداریهای محلههای قم سرکشی میکرد و به دیدار هیئتهای محلات کوچه حکیم، گذر جدا، عشق علی، چهل اختران، آذر، تکیه ملامحمود و... میرفت.(30) برخی مراجع، از آن میان امام خمینی با حضور مستقیم و گاه با فرستادن نماینده و نامه به هیئتهای عزاداری شهرستانها مجالس عزا و روضه و منبریها و مداحان را رهنمود داده و سبک و سیاق انقلابی و سیاسی اینگونه مجالس را تبیین میکردند.(31)
با فوت آیتالله بروجردی در ابتدای دهۀ 40، نظام شاهنشاهی نیز سیاستهای فرهنگی و دینی و اقتصادی خود را تغییر داده و دست به اقداماتی زد که در کل به زیان دین و مذهب تمام میشد؛ به همین خاطر در آستانۀ محرم سال 1342 امام خمینی از وعاظ خواست سیاستهای ضد اسلامی شاه و همدستی او با اسرائیل را نقد کرده و معترض شده و مردم را آگاه کنند. همچنین دستور داد تا روز 7 محرم مجالس وعظ و عزاداری به طور عادی برگزار شود و در صورت عدم تسلیم رژیم به خواستههای علما و مراجع، به شدت از رژیم انتقاد کرده و با خواندن نوحهها و مرثیههای هدفدار خاطره واقعه گوهرشاد و فاجعۀ مدرسه فیضیه را در اذهان مردم زنده کنند.(32) ساواک نیز ساکت ننشسته و با احضار وعّاظ از آنها میخواست که در مجالس عزاداری علیه شخص اول کشور و اسرائیل مطلبی گفته نشود. در عصر عاشورای سال 1342 امام خمینی شخصاً در سوگواری مدرسه فیضیه سخنرانی کرد.(33) در تهران و برخی شهرهای دیگر هم مراسم عزاداری به تظاهرات سیاسی گسترده علیه شاه و رژیم پهلوی تبدیل شد.(34)
پس عزاداری و روضه و... وسیلهای بودند و شدند برای پیشبرد اهداف اهل بیت و امام حسین (ع)؛ امام خمینی تلاش میکرد این جلسات با حضور روحانیت آگاه از محتوا خالی نشود و منبری و روضهخوان به همان سبک سنتی جایگاه خود را حفظ کنند؛ نه این که روضهخوان و مداح عالِم منبری را کنار زده و جایش بنشیند. امام مخالف میدانداری مداحان و روضهخوانان بود.
در اهداف برگزاری مجالس روضه و مدیحهسرایی مذهبی نیز دیدگاه امام با بقیه تفاوت داشت. برخی اعتقاد دارند انجام شعائر و مراسم مذهبی مانند: مدیحهسرایی و روضهخوانی و... خود هدف است؛ مهمترین وسیلۀ نجات در آخرت است؛ عدهای هم برای تقرب به خدا و نیل به شفاعت ائمۀ اطهار(ع) انجام میدهند. شماری هم برای کسب منافع دنیوی اقدام به انجام چنین مراسمهایی میکنند؛ اما از دیدگاه امام خمینی عزاداری هدف نیست؛ وسیله است.
امام خمینی با منبریها و واعظانی که به سبک سنتی منبر رفته و به اهداف قیام حسینی اشاره کرده و مردم را از ظلم و ستم آگاه میکردند، احترام ویژهای قائل میشد. نسبت به آنها تواضع داشت. روضهخوان و مداح اهل بیت(ع) را که میدید، جلوی آنان تمام قد بلند میشد و یا زمانی که آنها میخواستند از پیش امام بروند، آنها را بدرقه میکرد و با اصرار مهمانان باز میگشت.(35)
نتیجه
آنچه از خوانش و پژوهش آثار و منابع تاریخی و جریانشناسی تاریخ معاصر، همچنین آثار امام خمینی به دست میآید، تأکید امام خمینی بر حفظ سنت عزاداری و روضه خوانی، به همان سبک و سیاق سنتی و پیش از انقلاب، با هدفمند کردن و چاشنی سیاسی و حماسی آن بوده است. ایشان همانقدر که از روشنفکران و کسانی که عزاداری، روضهخوانی و دستههای عزاداری را تخطئه کرده و بیارزش میپندارند، انتقاد میکند و آنان را نسبت به فلسفه و کارکرد سوگواریهای مذهبی ناآگاه میداند؛ قشر سنتی و کسانی که سوگواری را تنها گریه برای پاکشدن گناهان، شفاعت و کسب بهشت انجام میدهند نیز رد کرده و منتقد هست.
امام پیگیر و دوستدار منبرها و روضههای انقلابی و شیعۀ سرخ علوی بود؛ سوگواری با درونمایۀ سیاسی و مبارزه با ظلم و ستم! درست است که این نگاه امام در پهنۀ سنتی بود، اما برخلاف رویۀ رایج حوزههای علمیه و سنتگراهای حوزه بود. نگرش غالب پیش از انقلاب نسبت به روضه و روضهخوانی، نجاتبخشی از آتش جهنم و اشک و آه جهت شفاعت و بخشش گناهان و رسیدن به بهشت بود، در حالی که امام خمینی آن را وسیلهای برای حفظ مکتب و رهایی از ظلم و ستم میدانست.
برآیند خوانش و جستجوی متون تاریخی نشان میدهد که امام خمینی در هدف و محتوای عزاداری و روضهخوانی با سنتیها مسئله داشت، نه در شکل و قالب سنتی آن؛ پس، هم بر حفظ و ادامۀ سنتهای عزاداری گذشته تأکید داشت و هم بر جنبههای سیاسی و انقلابی آن! همچنین توجه دادن واعظان و مداحان و روضهخوانان بر این که مردم از اهداف قیام حسینی که مبارزه با ظلم و تشکیل حکومت بود، آگاه کنند. مردم را از خمودگی درآورده و به حرکت و تعقل در عزاداری و اهداف آن رهنمون کنند.
امام به طبقه یا فرد خاصی از مداحان و واعظان توجه نداشت. این که افرادی شاخص علمی منبر بروند، همانقدر که سنتی باشند، کفایت میکرد. از طرفی به اندازۀ قدر و منزلت دینی و علمی و اجتماعی به آنان ارزش میداد و اجازۀ دخالت در امور دیگر را نمیداد. طوری برخورد میکرد که هم جایگاه آنان حفظ شود و هم آنها جایگاهشان را حفظ کرده و محدودۀ خود را بدانند.
تمام
.
انتهای پیام /*