کد مطلب: 3850 | تاریخ مطلب: 02/05/1400
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

امروز با امام؛ دوم مرداد

امروز با امام؛ دوم مرداد

ـ نامه به سید مصطفی خمینی و تذکراتی درباره وجوهات و شهریه طلاب (1342)

ـ نامه به آقای سید حسین خادمی اصفهان؛ تقدیر از تأسیس مؤسسه دینی چهارده معصوم (1343)

ـ نامه به آقای یداللَّه رحیمیان؛ وصول وجوه شرعی (1343)

ـ نامه به آقای سید احمد خمینی در مورد وجوهات شرعیه (1350)

ـ سخنرانی در جمع پاسداران امیرآباد و جوادیه تهران؛ مسئولیت بزرگ پاسداری (1358)

ـ بیانات در جمع گروهی از پاسداران ملکان آذربایجان؛ توطئه دشمنان اسلام (1358)

ـ بیانات در جمع اعضای هیأت مدیره بازنشستگان؛ تلاش برای سازندگی (1358)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان کارکنان دانشگاه تهران؛ همفکری جناحها (1358)

ـ حکم عفو جمعی از محکومین دادگاهها به رئیس دیوان عالی کشور (1360)

ـ حکم به آقای رازینی جهت تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ (1367)

امروز با امام؛ دوم مرداد

 

ـ نامه به سید مصطفی خمینی و تذکراتی درباره وجوهات و شهریه طلاب (1342)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

قرة العین آقا مصطفی- ایده‏اللَّه تعالی‏

بحمداللَّه حال من خوب است و مزاجم از قم بهتر است، از جهت من نگرانی نداشته باشید.[1]

مطلبی که باید تذکر دهم آن است که به اصفهان مراجعه کنید؛ اگر وجوهی پیش آقای کوپایی جمع شده است به وسیله آقای منتظری به طلاب اصفهان همان‏طور که شهریه داده می‏شده بدهند و اگر وجوهی آمد، شما وکیل هستید که دریافت کنید و حفظ کنید برای شهریه طلاب قم.

از سلامت خودتان مطلعم کنید. بهتر آن است که شماها بیایید شمیران. من بحمداللَّه جایم نیمه ییلاق است، شما چرا صدمه می‏خورید.

از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواهانم، به همه سلام برسانید. والسلام علیکم و رحمةاللَّه. خمینی.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 508)

ـ نامه به آقای سید حسین خادمی اصفهان؛ تقدیر از تأسیس مؤسسه دینی چهارده معصوم (1343)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت مستطاب سید العلماء العاملین و حجت الاسلام و المسلمین آقای خادمی- دامت برکاته‏

به عرض عالی می‏رساند، پس از اهدای تحیات وافره، در موضوع مؤسسه دینی که خطبای محترم اصفهان- دامت افاضاتهم- زیر نظر حضرت عالی و بعض محترمین تأسیس و اقدام فرموده‏اند به نام چهارده معصوم- علیهم السلام- باید تقدیر و تشکر کنم. در این موقع حساس که سیل بنیان کن بی‏دینی کشورهای اسلامی و جوانان ما را در مخاطره قرار داده و فرهنگهای ما نمی‏توانند جبران آن را بنمایند، و از تربیت صحیح هماهنگ با تعلیم غافل یا متغافل هستند، وجود این نحو تأسیسات از بارزترین خدمت به اسلام است. امید است خداوند تعالی به جنابعالی و سایر آقایان توفیق بیشتری در پیشرفت مقاصد اسلامی بدهد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. 14 ربیع المولود 1384

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

متمنی است سلام و تشکر این جانب را در اقدام به امور دینیه و خیریه اهالی محترم اصفهان ابلاغ فرمایید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 358)

ـ نامه به آقای یداللَّه رحیمیان؛ وصول وجوه شرعی (1343)

«بسمه تعالی‏

خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ ید اللَّه رحیمیان- دامت افاضاته‏

به عرض می‏رساند، مرقومه شریفه به ضمیمه مبلغ یک هزار و صد تومان وجه ارسالی توسط آقازاده محترم واصل و قبضِ رسید همان طور که مرقوم فرموده بودید صادر؛ و جوفاً ارسال گردید، و مبلغ چهار صد تومان هم که اجازه خواسته بودند به ارحام فقیر بدهند در رسید ذکر گردید؛ لکن ان شاء اللَّه در این گونه وجوهی که اجازه می‏خواهند از بابت سهم مبارک امام بدهند قدری با احتیاط و دقت بیشتری باشد. از خدای تعالی موفقیت آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. به تاریخ 14 ع 1 84 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 359)

ـ نامه به آقای سید احمد خمینی در مورد وجوهات شرعیه (1350)

«احمد عزیز

مرقوم شما واصل شد. در موضوعی که مرقوم شده بود شما فقط جهت سُمعه‏[2] آن را در نظر گرفته بودید، ولی جهت تکلیف را توجه ننموده بودید. این جانب از جهت تکلیف اشکال دارم؛ چون اشباه و نظایر آن، که به محل نمی‏رسد و از بین می‏رود دیده شده است.[3] ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. و السلام علیکم. پدرت.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 382)

ـ سخنرانی در جمع پاسداران امیرآباد و جوادیه تهران؛ مسئولیت بزرگ پاسداری (1358)

«من امیدوارم که همه ما سرباز اسلام باشیم، و گوش به فرمان خدای تبارک و تعالی. و من امیدوارم که شما پاسداران همان طور که پاسدار اسلام الآن هستید، پاسدار جمهوری اسلام هستید، پاسدار خودتان هم باشید. شما امروز با سمت پاسداری در جمهوری اسلامی یک شرافت زیاد و بزرگ دارید و یک مسئولیت بزرگ. اما شرافت برای اینکه خدمتگزار به اسلام، و خدمتگزار به دین اسلام شریف است. و اما مسئولیت برای اینکه شمایی که برای اسلام هستید و سرباز اسلام هستید باید همه چیزتان را اسلامی کنید. خدای نخواسته، چنانچه از سربازهای اسلام به مردم یک تعدّی بشود، یک چیزی واقع بشود، یک مکروهی واقع بشود، این پای اسلام حساب می‏شود. در رژیم طاغوتی هر کاری که سازمانیها[4] می‏کردند و دیگران و قوای انتظامی، پای طاغوت حساب می‏شد. امروز آن رژیم رفت و رژیم اسلامی است؛ شما هم پاسدار رژیم اسلامی هستید. اگر خدای نخواسته، از بعضی جوانهای شما یک تندی، یک چیز مکروهی واقع بشود که مردم مثلًا خوششان نیاید، حالا دیگر نمی‏گویند رژیم طاغوتی، می‏گویند در رژیم اسلامی هم این مسائل هست. و نمی‏گویند آن آدم این کار را می‏کند، می‏گویند پاسدارها این کار را می‏کنند. اگر یک پاسدار قدمش را کج بگذارد، می‏گویند پاسدارها این جوری هستند. چنانچه یک روحانی پایش را کج بگذارد، می‏گویند روحانیها این طور هستند. این مسئولیت بزرگی است که برای ما هست و برای شما. برای ما هست برای اینکه ما خودمان را منتسب به اسلام می‏کنیم، و ما مثل شما پاسدار اسلام هستیم ان شاء اللَّه. و برای شما هست برای اینکه شما هم الآن پاسدار اسلام هستید. خیلی مواظب باشید که صحیح رفتار کنید، با مردم برادر باشید.

فرق ما بین رژیم طاغوتی و رژیم اسلامی این است که در رژیم طاغوتی مردم جدا بودند از قوای انتظامیه؛ از رژیم، هر کدام مقابل هم ایستاده بودند. ملت هر چه می‏توانست کارشکنی می‏کرد برای دستگاه دولتی، دولت هم هر چه می‏کرد برای استفاده خودش و برای فشار به ملت بود. اما در رژیم اسلامی، دولت و ملت از هم جدا نیستند، باهم‏اند، دوست و برادرند. برادر باشید با مردم، همه قوای انتظامی- که شما هم الآن از آن قوا هستید- باید در خدمت مردم باشند. مردم احساس کنند که شما در خدمت آنها هستید. وقتی این احساس بشود مردم مثل برادر با شما رفتار می‏کنند، دعا به شما می‏کنند، پشتیبان شما هستند.

اینکه در آن رژیمها تا یک صدایی بلند شد همه رها کردند و متصل شدند به ملت، برای اینکه کار، کار شیطانی بود. ملت هم پشتیبان نبود. خودشان هم از باطن پوسیده بودند. امّا در رژیم اسلامی کار، کار خدایی است و سرباز، سرباز خداست و قوی است. چنانچه در صدر اسلام با یک عدّه کمی آن فتحها و پیروزیها نصیبشان شد، ایران را، روم را شکست دادند. شما هم الحمد لِلّه با روحیه قوی، ایمان به خدا، این طاغوت را شکست دادید. و طاغوتی که در باطن خودتان هست، شکست بدهید. مهم این است که آن طاغوت را شکست بدهید.

و امیدوارم که ان شاء اللَّه با سلامت و سعادت و در تحت رهبری «آقا» این راه را طی بکنید. و این نهضت را به آخر برسانید، که یک حکومت اسلامی با محتوای اسلامی، که تمام جاها که انسان پا می‏گذارد ببیند که اسلامی است. خداوند همه شما را موفّق کند. و السّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 220 ـ 221)

ـ بیانات در جمع گروهی از پاسداران ملکان آذربایجان؛ توطئه دشمنان اسلام (1358)

«آذربایجان همیشه در نهضتهای اسلامی پیشرو بوده است، و همیشه چشم ما به جوانهای آنها و جوانهای سایر ملت روشن است. شما می‏دانید که این نهضت با قدرت اسلامی و با قوّت ایمان پیش بُرد؛ و گر نه ما در مقابل آنها چیزی نداشتیم و آنها همه چیز داشتند. ما قدرت ایمانی داشتیم شما جوانها با قدرت ایمان این نهضت را تا اینجا آوردید و به پیروزی رساندید. این قدرت ایمان را حفظ کنید. این نهضت را با قوه اسلام و با توجه به اسلام حفظ کنید و به پیش ببرید. اگر خدای نخواسته به اینجا که ما آمدیم سستی پیش بیاید، یا تفرقه پیش بیاید، یا مخالفتهای قشرها با هم پیش بیاید، خوف آن است که دشمنهای شما با هم متحد بشوند، و بر ما غلبه کنند. آن وقت است که باز اسلام را کنار می‏زنند و بر ما حکومت می‏کنند؛ همان حکومتهای جابرانه. لیکن اگر این ایمان را حفظ کنید و این وحدت را، همه با هم باشیم و همه به سوی اسلام باشید، هیچ قدرتی به شما پیروز نخواهد شد.

آنها الآن در صددند که خودشان ارتباطات پیدا بکنند با هم، و شما را از هم جدا کنند. این گروهها را، این منطقه‏ها را با تبلیغات غلطشان از هم جدا کنند، با اسماء فریبنده. با اینکه ما می‏خواهیم به ملت خدمت بکنیم. و اینها دشمن ملت هستند. اینها همانها هستند که در طول مدت شاهنشاهی این رژیم منحوس کمک به او می‏کردند، در خدمت او بودند. الآن هم برای خدمتگزاری به آن رژیم است، یا خدمتگزاری به اربابهای رژیم است، که این فسادها را می‏کنند. می‏روند در کردستان یک جور تبلیغ می‏کنند؛ در خوزستان یک جور تبلیغ می‏کنند؛ پیش شماها یک جور تبلیغ می‏کنند؛ در دهات یک طور، در شهرستانها یک طور؛ در کارخانه‏ها یک طور؛ پیش زارعین یک طور دیگر.

و تمام مقصد این است که نگذارند جمهوری اسلام به معنای واقعیش تحقق پیدا بکند، برای اینکه اینها از اسلام می‏ترسند. اینها می‏دانند که اگر عدل اسلامی پیدا بشود، برای توطئه گرها، برای ظالمها، برای چپاولگرها، دیگر راهی باقی نمی‏ماند. و لهذا دست و پا می‏زنند که نگذارند جمهوری اسلام آن طور که میل ماست تحقق پیدا بکند. ولی ان شاء اللَّه با قدرت شما و با قدرت اسلام، و با پشتیبانی ولیّ امر، ولیّ عصر- سلام اللَّه علیه- ما پیروز هستیم. شما جوانها، شما جوانها ان شاء اللَّه موفَّق باشید. ان شاء اللَّه مؤیَّد باشید. ان شاء اللَّه خداوند به شما توفیق عنایت کند، و این راه را با هم برویم و به مقصد برسیم تا دنیا بفهمد که حکومت عدل یعنی چه.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 222 ـ 223)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان ایرانی مقیم امریکا و کانادا؛ اتحاد دانشگاه و روحانیت (1358)

«چند صد سال کوشش شد تا قشر جوانهای تحصیلکرده و دانشگاهی را از روحانیین جدا کنند و جدا کردند. آنها که نقشه بلعیدن ممالک شرق را کشیده‏اند از قدرتهایی که مخالف با مسیر آنهاست خائفند. و این قدرتها را با هر نحوی که ممکن است منحرف می‏کنند. آن دو قدرتی که مغز متفکر جامعه است دانشگاه است و روحانیین. آن دو قدرت را از هم جدا کردند، تا با نقشه‏های شیطانی آنها را مقابل هم قرار دادند و استفاده‏ها کردند. چنانچه بین همه اقشار، احزاب مختلفه و جبهه‏های مختلف رقابتهای مختلف ایجاد کردند که نگذارند یک جامعه واحد و توحیدی ایجاد بشود. مبادا جامعه توحیدی بتواند از مقاصد آنها جلو بگیرد.

امروز که احساس کردند این مطلب را، عیناً مشاهده کرده‏اند که شکست آنها برای اجتماع اینها بوده- و برای این بود که وحدت کلمه پیدا کردند، و همه هم یک مسیر داشتند که آن مسیر اسلام بود- الآن هم در صددند که جامعه روحانیت را با شماها جدا کنند. این مقاله‏ای بود که این آقا خواند. اینها خیلی جوانهای خوبی هستند، و از آن ور دنیا هم آمده‏اند و اینجا هم می‏خواهند خدمت بکنند، و آنجا هم که هستند می‏خواهند خدمت بکنند، لکن تبلیغات موجب این شده است که یک همچو چیزی در یک همچو حالی ایشان بگویند و باز بین جامعه روحانیت و خودشان جدایی بیفتد، و آنهایی که می‏خواهند مصالح ایران را از بین ببرند فرصت پیدا بکنند.

امروز وقت این نیست که شما یکوقت بگویید که فرصت طلبها آن روحانیونند. الآن در حبسهای انقلابی ما عده‏ای هستند از این معممین که در حبسند. عده‏ای هستند که نمی‏توانند سرشان را بالا بیاورند، در انزوا هستند. آن طور نیست که روحانیون بخواهند تحمیل بشوند به جامعه. شما زندگی روحانیون را امروز هم بروید تفتیش کنید، این مدرسه‏های ما را تفتیش کنید، خانه‏های روحانیون را- به استثنای بعضی- تفتیش کنید؛ ببینید که وضع این طور است که اینها می‏خواهند که قدرت در دست بگیرند؟ اینها می‏خواهند همه کارها دست خودشان باشد؟ یا روحانیون می‏بینند آن چیزی که جامعه ما را به پیش راند و یک همچو قدرت عظیمی که احتمال اینکه بشود آن قدرت را از دست گرفت و سرکوب کرد آن با اسلام واقع شد. جوانهای ما اسلام در نظرشان بود. ابداً به مرگ اعتنا نمی‏کردند. جوانهای ما- من چه در نجف بودم و چه اینجا که آمدم و حالا هم همین طور است- می‏آیند به من می‏گویند که دعا کن من شهید بشوم. یک همچو تحول روحی از غیر اسلام نمی‏شود. روحانیون این را ادراک کردند که اسلام بود که توانست این قدرت را بشکند، و احکام اسلام است که می‏تواند این جامعه ما را مستقل و حفظ کند و آزاد. از این جهت قانون باید اسلامی باشد و قانون‏شناس هم باید اسلامی باشد.

ما چنانچه فرض کنید اشخاصی که به آنها رأی می‏دهیم، یا مردم اشخاصی را که رأی می‏دهند در میان آنها روحانی زیاد است، برای این نگرانی است که چنانچه روحانیون نباشند شما را باز به غرب می‏کشند. قانون شما را غربی می‏کنند. همان مسائل سابق را برای شما پیش می‏آورند، از این جهت اینها باید نظارت کنند. اگر اینها نباشند و نظر نکنند باز مسائل سابق عود می‏کند.

ما نمی‏خواهیم بگوییم که همه روحانیون ملائکة اللَّه هستند، لکن آن قشری که اسلام را می‏تواند بفهمد چی هست، آن قشری که همه زحمتش در اسلام بوده است، آن قشری که عمرش را صرف کرده است در این اتاقهای مرطوب کذا، با آن فشارهای زمان رضا خان و زمان بعد از رضا خان، برای به دست آوردن احکام اسلام؛ آن طایفه بود. این طایفه را از دست ندهید آقا! این اشتباه را نکنید! من در نجف هم که بودم در یک منبر مفصل هم گِله کردم از روحانیون و هم گله کردم از شما. از آنها گله کردم به اینکه شما این قشر جوان را که مقدرات مملکت ما بعداً دست اینهاست از دست ندهید. گله کردم از این طایفه، این قشری که قدرت دستشان هست. همه این جمعیتها که می‏بینید الآن راه می‏افتند، دنبال روحانیون راه می‏افتند. شما اینها را اگر از دست بدهید این جوانها را از دست داده‏اید. نمی‏توانید کاری بکنید، قشر روشنفکر نمی‏تواند کار را انجام بدهد. هر چه هم بخواهد انجام بدهد کسی همراهش نیست. اینهایند که می‏توانند کار را انجام بدهند. روحانیون باید از قشر جوان روشنفکر قدردانی بکنند. و آن مسائلی که سابق بود که اینها یک مشت فُکُلی بی‏دین هستند- که سازمان امنیت می‏آورد طرح می‏کرد تا ما را از شما جدا کند- آن قشر هم یک مردم فرصت طلب درباری هستند و انگلیسی هستند و اینها، اینها حرفهایی بود که ما را از شما جدا کردند. شما را از ما جدا کردند و خودشان استفاده‏هایشان را کردند.

امروز روز این نیست که ما الآن شروع کنیم در حالی که الآن ما محتاجیم به اینکه همه با هم مجتمع باشیم، قانون اساسی‏مان را می‏خواهیم درست بکنیم، مملکتمان را می‏خواهیم اصلاح بکنیم و ما می‏دانیم که اگر قانون اساسی را رهایش کنیم و روحانیون دخالت نکنند این برمی‏گردد به همان قوانینی که از حال اول بدتر خواهد شد. الآن یک دسته از اشخاص هستند که به همه چیز راضی‏اند الّا به اسلام؛ همه چیز را می‏خواهند الّا اسلام را. و اینها چنانچه وارد بشوند در یک مجلسی که به اصطلاح مجلس خبرگان است اینها هیچ خُبْرَویّت از اسلام که ندارند. اینها یک خُبْرَویّتی دارند؛ یا مکتبهای انحرافی دارند، یا غربزده هستند؟! اینها می‏خواهند باز همین مسائل را در قانون اساسی ما انحرافی درست بکنند و تا آخر ما را مبتلا کنند.

اینکه ما از روحانی تجلیل می‏کنیم این نه از باب این است که چون عمامه سرش است، من هم عمامه سرم است. خیر، این مسأله این نیست. ما از شما هم تجلیل می‏کنیم. ما از دانشگاه هم تجلیل می‏کنیم. امروز روز تجلیل است نه روز تضعیف. امروز روزی است که ما از شما تجلیل کنیم، شما از ما تجلیل کنید و هر دو از همه طبقات ملت. تا همه مجتمع بشویم و یک اساس را درست بکنیم.

امروز دشمنها دنبال این معنا هستند که ماها را از هم متفرق کنند و خودشان هر استفاده‏ای می‏خواهند بکنند. الآن گروههای مختلفی که ابداً با هم مجتمع نبودند بخوانید روزنامه‏ها را- با هم مجتمع شده‏اند برای کاندیدا شدن. مع الأسف گروههای ما دارند از هم جدا می‏شوند. کاندیداهای علی‏ حده دارند قرار می‏دهند. و این اسباب ناراحتی است. همه باید مجتمع بشویم. کاندیداها یکی باشد. همه کاندیدای واحد باشد، تا اینکه بتوانید پیش ببرید، تا اینکه مملکتتان بتواند مستقل باشد.

آقایان بدانید اینها می‏خواهند مملکت شما را باز از استقلال بیندازند. باز می‏خواهند دستهای آنها را توی کار بیاورند، باز می‏خواهند آن اختناقها را درست بکنند، برای اینکه اینها از آن اختناقها نفع برده‏اند، از آن چیزهایی که مربوط به خارج بوده، اینها نفع برده‏اند؛ اینها باز در کار هستند و می‏خواهند این کار را بکنند.

یکی از نقشه‏های بزرگشان این است که ماها را از هم جدا بکنند. به شما بگویند اینها فرصت طلبند. شما الآن از آن سویِ دنیا آمده‏اید اینجا، الآن یک حکم کلی کرده‏اید، به اینکه روحانیین دارند چه می‏کنند. خوب شما ببینید، بروید بگردید ببینید که اینهایی که کار را خراب می‏کنند آیا روحانیون هستند، یا یک دسته‏ای از همینها هستند که می‏خواهند خرابکاری بکنند و می‏کنند و به گردن روحانیین می‏گذارند. این را باید یک قدر تفتیش بکنید، ببینید واقعیت را، و عمده این معناست که جدا نکنند شما را از ما و ما را از شما.

نهضت با اتحاد پیروز شد

اگر این جدایی پیش بیاید بدانید که پیروز نخواهیم شد. ما با اتحاد پیروز شدیم و اینجا آمدیم. اگر جدا بشویم از هم و آنها متحد بشوند ما به نیستی می‏رویم، و اگر این دفعه این نهضت شکست بخورد تا آخر شکست خوردیم، دیگر امکان ندارد یک نهضت دیگری پیدا بشود مثل این نهضت. تا آخر دیگر شکست خورده‏ایم. من امیدوارم که جوانهای ما یک قدری در امور تأمل کنند، یک قدری آن حرارت جوانی که برای آنها هست، یک قدری بشکنند. توجه بکنند عمق مسائل را. در این سالها چه گذشت بر ما، بر شما. علت اینکه این طور شدیم چی بوده؟ علت این بوده است که ما را از هم جدا کردند. شما یک دسته‏ای بودید ما یک دسته‏ای بودیم، کارگر یک دسته‏ای بود، کاسب یک دسته‏ای بوده. هر کسی جدا و علی‏ حده فکر می‏کرد. این مثل قطره‏های باران که علی‏ حده باشند، از هیچ کدام هیچ کار نمی‏آید، اما این قطره‏ها وقتی با هم شدند سیل راه می‏افتد، وقتی سیل راه افتاد می‏شکند همه بنیانها را، مثل همین قطراتی که ماها بودیم؛ وقتی مجتمع شدیم یک سیل شد و این دیوار بزرگی که هیچ کس احتمال شکستش را نمی‏داد- بحمد اللَّه- شکستید. حفظ کنید این وحدت را، کوشش کنید در حفظ آن، توجه کنید، خوبها را تعریف بکنید. لازم نیست حالا یکدفعه بگویید روحانیون الآن می‏خواهند چه بکنند. شما هم از روحانیون تعریف بکنید تا نکِشند دنبال خودشان ما را، و الّا کلاه ما پس معرکه است. خداوند به شما ان شاء اللَّه توفیق بدهد. تأیید کند شما را، همه را، جوانهای ما را حفظ کند در خارج، در داخل، و همه برای این ملت زحمت بکشند و گول تبلیغات را نخورند.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 224 ـ 228)

ـ بیانات در جمع اعضای هیأت مدیره بازنشستگان؛ تلاش برای سازندگی (1358)

«من تشکر می‏کنم از شما که برای دیدن من آمدید، و امیدوارم که شما موفق باشید که حالا هم که بازنشسته هستید از کار بازننشینید؛ مشغول بشوید. مملکت ما محتاج به نیروست؛ و شما می‏گویید صد هزار نفر، صد و پنجاه هزار نفر نیرو هستید. این نیرو را هدر ندهید؛ یک کاری انجام بدهید. و ان شاء اللَّه موفق باشید در سازندگی مملکتتان. باید طولانی خدمت بکنید؛ همه‏مان باید خدمت بکنیم. ان شاء اللَّه امیدوارم که موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 229)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان کارکنان دانشگاه تهران؛ همفکری جناحها (1358)

«این دانشگاه تنها نبود که رژیم طاغوتی با آن، آن معاملات را می‏کرد، این همه قشرهای ملت بود. منتها دو مرکز بیشتر مورد نظر بود؛ یکی جامعه روحانیت بود، یکی دانشگاه. و علت هم این بود که این دو جامعه را مغز متفکر جامعه حساب می‏کردند و می‏دیدند که اگر این دو جامعه را آزاد قرار بدهند چون مغز متفکرند ممکن است که منافع اجانب را که اینها مأمور اجرایش بودند و منافع خودشان را اینها به باد بدهند. و لهذا اول چیزی که نقطه نظر آنها بود که بکوبند یا عقب نگه دارند، این دو قشر بود. و با طرحهای مختلفی که به نظر می‏رسد طرح‏ریزی شده بوده است و از جاهای دیگر اینها الهام می‏گرفتند، طرحهای مختلفی داشتند برای اینکه این دو قوه متفکر را نگذارند رشد بکنند. در یک موقعی که شماها یادتان نیست الّا شاید بعضی‏تان یادتان باشد، زمان رضا شاه بود که اول حمله‏اش به روحانیون بود و می‏خواست اینها را سرکوب بکند و کرد با بهانه‏های مختلف، با طرحهای مختلف، به طور اجبار و الزام اینها را از لباس بیرون کرد، اینها را منزوی کرد و مساجد را از دستشان [گرفت و] نگذاشت که درست عمل بکنند. مدارس را این طور. و به طور اعمال قدرت اینها را سرکوب کرد. و نسبت به دانشگاه این طور نمی‏کردند که به اعمال قدرت نگذارند، آنها هم می‏خواستند که چون انعکاسش در خارج شاید درست نبوده است، اینها را با طریقهای دیگری، از آن معنایی که باید داشته باشند، منحرف می‏کردند. با برنامه‏هایی که می‏ریختند خودشان یا اساتیدی که خودشان انتخاب می‏کردند این جوانها را با این طور چیزها نمی‏گذاشتند رشد بکنند. دانشگاهی که باید مرکز رشد فکری جامعه باشد و از دانشگاه، مقدرات یک مملکتی باید اداره بشود، اینها به طوری با دانشگاه عمل کرده بودند که آنها رشد فکری نکنند، تا یک حدودی باشد.

از آن طرف هم درست کنند یک جبهه‏هایی را در مقابل دانشگاه که هر روز بریزند تو دانشگاه و شلوغ کنند. بر فرض اینکه اساتید هم خوب بخواهند عمل بکنند، جوانها هم خوب بخواهند تحصیل بکنند، نگذارندشان که تحصیل [بکنند] و هر روز تشنج ایجاد کنند، تظاهر بکنند، نگذارند اینها را از کلاسها بیایند بیرون، یا تبلیغات کنند طوری که اینها خودشان بیرون بروند اعتصاب کنند.

تمام اینها طرح این بود که رشد انسانی نشود در ایران، رشد فکری نشود در ایران. تمام این تبلیغاتی که به ضد اسلام می‏شد در آن وقت و به ضد روحانیت می‏شد در آن وقت، روی این زمینه بود که قدرتی را که در مقابلشان می‏ایستد روحانیت حساب می‏کردند. دیده بودند به اینکه در این صد سال- که دیگر تاریخش روشن است- برای جلوگیری از منافع آنها روحانیون هی جلو بودند و مردم هم دنبال اینها بودند. از این جهت این طایفه را می‏خواستند بکلی نابود کنند و از بین ببرند. و در زمان حکومت این آدم که دیگر آن طور مثل پدرش به آن ترتیب رفتار نمی‏کرد، دامنه تبلیغات زیاد بود. خودش هم در حرفهایی که شاید بعضی از شما حرفهایی که در نطقهایش زده بود خودش هم از این حرفها می‏زد؛ مثلًا می‏گفت و جزء تبلیغاتش این بود که می‏گفت که اینها[5] می‏خواهند که مردم اصلش نه سوار اتومبیل بشوند نه سوار طیاره بشوند. اینها می‏خواهند که [وضع‏] برگردد به آن حالتهایی که از اینجا می‏خواهند مشهد بروند با الاغ بروند مشهد، و این طور تعبیرات. خوب، کسانی که غافل بودند به نظرشان آمد که واقعاً این طور است. همان وقتی بود که بعضی از مراجع‏[6] ما با طیاره رفته بودند به مشهد، در همان اوان که من از بالای منبر گفتم که تو این حرفهایی که می‏زنی، الآن بعضی از مراجع ما با طیاره رفتند مشهد، چطور می‏گویید که اینها مخالف با این طور مسائلند.

مخالفت با فساد را و مخالفت با تمدن را- البته آن تمدنی که ایشان طرحش را ریخته بود، آن «تمدن بزرگی» که ایشان طرحش را ریخته بود، همه ملت با آن مخالف بودند نه روحانیت تنها- آن تمدن این بود که ما همه کشاورزی‏مان را به هم بزنیم. و از آن ور هم آن جهت دیگرش را نتوانیم درست بکنیم. بگوییم می‏خواهیم مملکت ما صنعتی بشود، کشاورزی‏اش را به هم بزنیم. صنعتی‏اش نتوانیم بکنیم یا نکنیم، عمداً نکردند. آن قدری که کردند اینکه کشاورزی را به هم زدند برای اینکه امریکایی‏ها گندمهایشان را توی دریا می‏ریختند، زیادشان بود، یا می‏سوزاندند. خوب بازار درست کردند. بهتر از این چه که یک بازاری درست کنند و سالی چقدرها به اینجا بدهند و ارز بگیرند.

آن تمدنی که ایشان می‏گفت [این بود که‏] مراکز فساد در تهران بیشتر از مراکز علم بود. دکانهای مشروب فروشی بیشتر از دکانهای کتابفروشی بود. آن را هر آدمی مخالف با آن هست. اینها می‏خواستند که این دو تا قدرت را از ملت بگیرند. ملت هم وقتی قدرت تفکرش کم باشد خوب نمی‏تواند کاری بکند و باید تسلیم بشود. از این جهت نقطه نظرشان به دانشگاه بود و به مدارس علمی. بیشتر به این دو تا، منتها با هر کدام به یک فرم خاصی عمل می‏کردند.

و یکی از نقشه‏های آنها هم این بود که این دو تا قدرت را نگذارند با هم باشند. اولًا قدرت را ازشان بگیرند- و ثانیاً حالا چنانچه یکوقتی از دستشان در رفت و در بین اینها مثلًا یک دانشمندهایی پیدا شد، اینها را از هم جدا کنند که مبادا این دو تا با هم مجتمع بشوند و فاتحه آنها را بخوانند. بین این دو تا شروع کردند تفتین کردن.[7] در دانشگاه عمال آنها یک جور تبلیغات بر ضد روحانیت می‏کرد: «اینها درباری‏اند، آنها را انگلیسها آورده‏اند!» من خودم با این گوشم شنیدم که یک شخصی داشت به دیگری می‏گفت- ما هم نشسته بودیم توی اتومبیل. می‏خواست به ما بد بگوید؛ در جوانی- که اینها را انگلیسها در نجف و قم آوردند که نگذارند مثلًا مملکت ما ترقی بکند. در دانشگاه می‏رفتند، این طوری گفتند که این روحانیون را ... یا می‏گفتند درباری‏اند، یا می‏گفتند انگلیسها درستشان کردند، یا می‏گفتند اینها افیونند، مثل افیون می‏خواهند مردم را خواب بکنند تا آنها بچاپند. و گاهی هم برای تمام ادیان این را می‏گفتند که: «اصلًا دین افیون جامعه است. این دین مردم را خواب می‏کند. همان طور که افیون، انسان را بی‏حال می‏کند، اینها هم مغزهای مردم را تهی می‏کنند تا آنها بچاپند».

در طرف ما که می‏آمدند می‏گفتند که یک مشت بی‏دینند اینها. این دانشگاهیها یک مشت فُکُلی بی‏دین، یک مشت بی‏اعتقاد به همه چیز. این طور این دو قشر را از هم جدا نگه می‏داشتند، به جهت اینکه هر کدام به دیگری بدبین بود.

شاید شماها یادتان باشد که در دانشگاه اسم «آخوند» را نمی‏شد بیاوری. شعارها شاید در آنجا نوشته می‏شد بر ضد قرآن، بر ضد اسلام، بر ضد روحانیون، منتها جوانها غافل بودند، ما هم غافل بودیم. همه غافل بودند که نقشه است. نقشه این است که این دو تا قدرت از هم جدا باشند و دشمن هم باشند. خودشان به سر و کله هم بزنند و ما برداریم و بخوریم!

این یک طرحی بود، و طرحهای دیگر زیاد است، من که نمی‏توانم حالا همه را بیان کنم. الآن باید قشر دانشگاهی آن تفکرات را نسبت به قشر روحانی کنار بگذارد. قشر روحانی هم آن تفکرات را نسبت به دانشگاهی.

و- بحمد اللَّه- در این نهضت به قدر زیادی جلو رفتیم ما. به مقدار زیادی همه با هم همفکر شدیم. و همین همفکر شدن جناحها که دنبال همفکر شدن این دو تا قدرت، مردم هم تبعیت کردند و همه متصل شدند. این پیروزی بزرگ حاصل شد که کسی احتمال نمی‏داد که یک مشت مردمی که هیچی ندارند، طلبه‏ای که باید درس بخواند و کتاب دستش باشد، عرض بکنم که دانشگاهی که مشغول درسش و کتابش هست، بازاری که مشغول کسبش هست، هیچ کدام نه اهل تفنگند و نه اهل مسلسل. یک همچو مردمی را خداوند مسلط کرد بر یک همچو قدرت بزرگی، برای اینکه اختلافات کنار رفت و همه با هم شدند، و همه هم یک راه رفتند، و آن راه اینکه ما اسلام را می‏خواهیم، که ما همه جمهوری اسلامی را می‏خواهیم و ما رژیم پوسیده شاهنشاهی را اصلًا نمی‏خواهیم، ما رژیم اسلامی می‏خواهیم. این نکته و رمز پیروزی یک ملتِ فاقد همه چیز با یک قدرتی که دنبال سرش تمام قدرتها بود. شما خیال نکنید که فقط امریکا دنبالش بود یا شوروی. نخیر، ممالک اسلامی هم بودند. من می‏دانم. همین ممالک اسلامی که حالا هی می‏گویند «طاغوت، طاغوت» همینها آن وقت پشت او بودند. و دنبال همان بود که از این سر کویت تا آن سر کویت اجازه ندادند من عبور کنم، گفتند از اینجا که آمدی باید برگردی و برگرداندند.

عراق هم نتوانست تحمل کند ما را. این برای این بود که دنبال او بودند و می‏خواستند حفظ قدرت را بکنند. لکن خدا خواست که ملت ما- بحمد اللَّه- بیدار شد، و ملت ما با مشت خالی، لکن با قدرت ایمان همه اینها را شکست و از بین برد. اینها را می‏گویم برای اینکه نمی‏خواهم قبل را ما ملاحظه کنیم.

ما حالا تکلیف را باید بدانیم. همیشه باید جلو را آدم نگاه کند. عقب چه شد، هر چی بشود، جلوی پایمان را الآن باید نگاه بکنیم. باید این قدرت را حفظ کنیم، اگر شما بخواهید پیروز بشوید. تبلیغاتی که می‏آید در دانشگاه بر ضد اسلام می‏شود، بر ضد نهضت می‏شد، نمی‏گذارد درس بخوانید، نمی‏گذارد توی کلاسها بروید؛ تمام اینها همان تبلیغات سابق است، همان مسائل سابق را اینها می‏خواهند درست کنند، دلشان می‏خواهد هر جا بتوانند همان مسائل را ایجاد کنند و بین جوانها بیایند پخش کنند یک حرفهایی چه شد، تا حالا کاری نشده و می‏خواهد چه بشود؟ یک قدرت این طوری از بین رفت. ما فرض می‏کنیم که هیچی دیگر نشود.

الآن یک مملکتی است که نه نفتش را دیگران می‏برند و نه گازش را دیگران می‏برند و نه هیچ چیزش را، دیگر چی می‏خواهد بشود. این معنا که «چه شد» برای این است که مردم را بدبین کنند به نهضت. در صورتی که این همه کاری که دارد می‏شود و شده، با اینکه یک دولتی ما داریم که قدرت مالی زیادی الآن ندارد، مع ذلک با همین مقداری که قدرت ندارد و آشوب و آشفتگی است، و قرضهای فراوانی که این رژیم و بستگانش برای ایران گذاشتند، و خرابیهای زیادی که در هر جا هست گذاشتند، مع ذلک کارهای بسیار زیاد شده است، کارهای بسیار خوب شده، بهتر از اینکه الآن شما آزاد هستید دیگر و می‏روید منزلتان، از سازمان امنیت نترسید. بهتر از این چی؟ از آزادی نعمتی بالاتر چی که الآن نصیب ما شده است و بسیار از چیزها شده و بسیار از چیزها می‏شود، یک مهلتی می‏خواهد؛ پنج ماه. رژیم ما یک رژیم متولد پنج ماهه است، یک بچه پنج ماهه می‏تواند چه باشد؟ یک تولد پنج ماهه است. شما بگذارید یک چند سال از او بگذرد، آن وقت ببینید چه خواهد شد. ان شاء اللَّه موفق بشویم به آنکه می‏خواهیم به یک رژیم اسلامی، به یک رژیم انسانی، موفق بشویم به این، آن وقت معلوم می‏شود که چه خواهد شد، بعدها.

الآن هم از خارج اشخاصی که می‏آیند، از امریکا می‏آیند، از اروپا می‏آیند، به ما می‏گویند که شما نمی‏دانید که آنجا قضیه ایران چه خبر است، مردم ایران مطلع نیستند چه کرده‏اند، آنها درست دارند می‏فهمند. آنها می‏فهمند که چه تحولی در تمام دنیا پیدا شده از این کار شما، و از این جنبش شما، و از این نهضت شما، تحول نه در ایران، نه در خاورمیانه، در امریکا هم پیدا شده، همه جا تحول پیدا شده. باز می‏آیند چهار تا منحرف که می‏خواهند باز همان مسائل را برگردانند، برای همانها دارند نوکری می‏کنند و می‏آیند توی مردم می‏گویند «آخر چه شده، ما از این جمهوری اسلامی هم چیزی ندیدیم». می‏خواهی چه ببینی آقا! تا حالا را حساب بکنید، بعد هم شماها مهلت بدهید، ببینید چی می‏شود. شما نمی‏گذارید مردم گندم بکارند، بعد که کاشتند نمی‏گذارید که تربیتش بکنند، بعد که تربیت کردند نمی‏گذارید بچینند، بعد که چیدند خرمنها را آتش می‏زنید. شما که این طوری هستید، می‏گویید چی شد؟! خوب شما نمی‏گذارید که چیزی بشود.

در هر صورت من امیدوارم که ان شاء اللَّه دیگر همه ما بیدار شده باشیم. و ان شاء اللَّه شرق بیدار بشود و شرّ غرب را از خودش بِکند. این بازی‏خوردنهای ما از غرب، و غربزده شدن ما بسیاری از مسائل مشکل برای ما پیش آورده، ان شاء اللَّه استقلال فکری پیدا کنید. دانشگاه مستقل بشود، هم فکراً هم عملًا، و مبدأ خیرات بشود. و همه دست به دست هم بدهیم و این مملکت را به پیش ببریم، و یک جامعه انسانی ان شاء اللَّه درست بکنیم.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 230 ـ 236)

ـ حکم عفو جمعی از محکومین دادگاهها به رئیس دیوان عالی کشور (1360)

[** بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی‏

به پیوست صورت اسامی یازده نفر از زندانیان که حسب نظر کمیسیون عفو و بخشودگی دادگستری و موافقت دیوان عالی کشور مشمول عفو یا تخفیف در مجازات شده‏اند، جهت تصویب تقدیم می‏گردد.

سید عبد الکریم موسوی اردبیلی**]

بسمه تعالی‏

موافقت می‏شود.[8] روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 49)

ـ حکم به آقای رازینی جهت تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ (1367)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب حجت الاسلام آقای علی رازینی، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح‏

جنابعالی موظف می‏باشید:

1- دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکیل و طبق موازین شرع بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر به جرایم متخلفان رسیدگی نمایید.

2- هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا می‏باشد مجازات آن اعدام است. و السلام. 2/ 5/ 67

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 102)



[1] - این نامه در ایام حصر و اقامت اجباری امام خمینی در منزلی واقع در داوودیه تهران نوشته شده است.

[2] - ریا.

[3] - ظاهراً موضوع مربوط به وجوهات شرعی است.

[4] - مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک).

[5] - روحانیون.

[6] - آقای سید محمد هادی میلانی است که هنگام زندانی بودن امام خمینی از مشهد به تهران آمد و با هوا پیمابه مشهد بازگشت.

[7] - فتنه‏انگیزی

[8] - به استناد اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

. انتهای پیام /*
 

زمزم احکام، ربا و اقسام آن

حرمت ربا با آیات قرآن و سنت رسول خدا (ص) و احادیث اهل بیت علیهم السلام و اجماع فقها ثابت گشته و از گناهان بزرگ محسوب می شود ،
ربا یا ربای معاملی است و یا ربای قرضی و ربا در معامله عبارت است از مبادله دو کالای مثل هم با دریافت اضافی.