امروز با امام؛ دوم مرداد
ـ نامه به سید مصطفی خمینی و تذکراتی درباره وجوهات و شهریه طلاب (1342)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قرة العین آقا مصطفی- ایدهاللَّه تعالی
بحمداللَّه حال من خوب است و مزاجم از قم بهتر است، از جهت من نگرانی نداشته باشید.[1]
مطلبی که باید تذکر دهم آن است که به اصفهان مراجعه کنید؛ اگر وجوهی پیش آقای کوپایی جمع شده است به وسیله آقای منتظری به طلاب اصفهان همانطور که شهریه داده میشده بدهند و اگر وجوهی آمد، شما وکیل هستید که دریافت کنید و حفظ کنید برای شهریه طلاب قم.
از سلامت خودتان مطلعم کنید. بهتر آن است که شماها بیایید شمیران. من بحمداللَّه جایم نیمه ییلاق است، شما چرا صدمه میخورید.
از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواهانم، به همه سلام برسانید. والسلام علیکم و رحمةاللَّه. خمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 508)
ـ نامه به آقای سید حسین خادمی اصفهان؛ تقدیر از تأسیس مؤسسه دینی چهارده معصوم (1343)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت مستطاب سید العلماء العاملین و حجت الاسلام و المسلمین آقای خادمی- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، پس از اهدای تحیات وافره، در موضوع مؤسسه دینی که خطبای محترم اصفهان- دامت افاضاتهم- زیر نظر حضرت عالی و بعض محترمین تأسیس و اقدام فرمودهاند به نام چهارده معصوم- علیهم السلام- باید تقدیر و تشکر کنم. در این موقع حساس که سیل بنیان کن بیدینی کشورهای اسلامی و جوانان ما را در مخاطره قرار داده و فرهنگهای ما نمیتوانند جبران آن را بنمایند، و از تربیت صحیح هماهنگ با تعلیم غافل یا متغافل هستند، وجود این نحو تأسیسات از بارزترین خدمت به اسلام است. امید است خداوند تعالی به جنابعالی و سایر آقایان توفیق بیشتری در پیشرفت مقاصد اسلامی بدهد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. 14 ربیع المولود 1384
روح اللَّه الموسوی الخمینی
متمنی است سلام و تشکر این جانب را در اقدام به امور دینیه و خیریه اهالی محترم اصفهان ابلاغ فرمایید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 358)
ـ نامه به آقای یداللَّه رحیمیان؛ وصول وجوه شرعی (1343)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ ید اللَّه رحیمیان- دامت افاضاته
به عرض میرساند، مرقومه شریفه به ضمیمه مبلغ یک هزار و صد تومان وجه ارسالی توسط آقازاده محترم واصل و قبضِ رسید همان طور که مرقوم فرموده بودید صادر؛ و جوفاً ارسال گردید، و مبلغ چهار صد تومان هم که اجازه خواسته بودند به ارحام فقیر بدهند در رسید ذکر گردید؛ لکن ان شاء اللَّه در این گونه وجوهی که اجازه میخواهند از بابت سهم مبارک امام بدهند قدری با احتیاط و دقت بیشتری باشد. از خدای تعالی موفقیت آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. به تاریخ 14 ع 1 84 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 359)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی در مورد وجوهات شرعیه (1350)
«احمد عزیز
مرقوم شما واصل شد. در موضوعی که مرقوم شده بود شما فقط جهت سُمعه[2] آن را در نظر گرفته بودید، ولی جهت تکلیف را توجه ننموده بودید. این جانب از جهت تکلیف اشکال دارم؛ چون اشباه و نظایر آن، که به محل نمیرسد و از بین میرود دیده شده است.[3] ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. و السلام علیکم. پدرت.» (صحیفه امام، ج2، ص: 382)
ـ سخنرانی در جمع پاسداران امیرآباد و جوادیه تهران؛ مسئولیت بزرگ پاسداری (1358)
«من امیدوارم که همه ما سرباز اسلام باشیم، و گوش به فرمان خدای تبارک و تعالی. و من امیدوارم که شما پاسداران همان طور که پاسدار اسلام الآن هستید، پاسدار جمهوری اسلام هستید، پاسدار خودتان هم باشید. شما امروز با سمت پاسداری در جمهوری اسلامی یک شرافت زیاد و بزرگ دارید و یک مسئولیت بزرگ. اما شرافت برای اینکه خدمتگزار به اسلام، و خدمتگزار به دین اسلام شریف است. و اما مسئولیت برای اینکه شمایی که برای اسلام هستید و سرباز اسلام هستید باید همه چیزتان را اسلامی کنید. خدای نخواسته، چنانچه از سربازهای اسلام به مردم یک تعدّی بشود، یک چیزی واقع بشود، یک مکروهی واقع بشود، این پای اسلام حساب میشود. در رژیم طاغوتی هر کاری که سازمانیها[4] میکردند و دیگران و قوای انتظامی، پای طاغوت حساب میشد. امروز آن رژیم رفت و رژیم اسلامی است؛ شما هم پاسدار رژیم اسلامی هستید. اگر خدای نخواسته، از بعضی جوانهای شما یک تندی، یک چیز مکروهی واقع بشود که مردم مثلًا خوششان نیاید، حالا دیگر نمیگویند رژیم طاغوتی، میگویند در رژیم اسلامی هم این مسائل هست. و نمیگویند آن آدم این کار را میکند، میگویند پاسدارها این کار را میکنند. اگر یک پاسدار قدمش را کج بگذارد، میگویند پاسدارها این جوری هستند. چنانچه یک روحانی پایش را کج بگذارد، میگویند روحانیها این طور هستند. این مسئولیت بزرگی است که برای ما هست و برای شما. برای ما هست برای اینکه ما خودمان را منتسب به اسلام میکنیم، و ما مثل شما پاسدار اسلام هستیم ان شاء اللَّه. و برای شما هست برای اینکه شما هم الآن پاسدار اسلام هستید. خیلی مواظب باشید که صحیح رفتار کنید، با مردم برادر باشید.
فرق ما بین رژیم طاغوتی و رژیم اسلامی این است که در رژیم طاغوتی مردم جدا بودند از قوای انتظامیه؛ از رژیم، هر کدام مقابل هم ایستاده بودند. ملت هر چه میتوانست کارشکنی میکرد برای دستگاه دولتی، دولت هم هر چه میکرد برای استفاده خودش و برای فشار به ملت بود. اما در رژیم اسلامی، دولت و ملت از هم جدا نیستند، باهماند، دوست و برادرند. برادر باشید با مردم، همه قوای انتظامی- که شما هم الآن از آن قوا هستید- باید در خدمت مردم باشند. مردم احساس کنند که شما در خدمت آنها هستید. وقتی این احساس بشود مردم مثل برادر با شما رفتار میکنند، دعا به شما میکنند، پشتیبان شما هستند.
اینکه در آن رژیمها تا یک صدایی بلند شد همه رها کردند و متصل شدند به ملت، برای اینکه کار، کار شیطانی بود. ملت هم پشتیبان نبود. خودشان هم از باطن پوسیده بودند. امّا در رژیم اسلامی کار، کار خدایی است و سرباز، سرباز خداست و قوی است. چنانچه در صدر اسلام با یک عدّه کمی آن فتحها و پیروزیها نصیبشان شد، ایران را، روم را شکست دادند. شما هم الحمد لِلّه با روحیه قوی، ایمان به خدا، این طاغوت را شکست دادید. و طاغوتی که در باطن خودتان هست، شکست بدهید. مهم این است که آن طاغوت را شکست بدهید.
و امیدوارم که ان شاء اللَّه با سلامت و سعادت و در تحت رهبری «آقا» این راه را طی بکنید. و این نهضت را به آخر برسانید، که یک حکومت اسلامی با محتوای اسلامی، که تمام جاها که انسان پا میگذارد ببیند که اسلامی است. خداوند همه شما را موفّق کند. و السّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 220 ـ 221)
ـ بیانات در جمع گروهی از پاسداران ملکان آذربایجان؛ توطئه دشمنان اسلام (1358)
«آذربایجان همیشه در نهضتهای اسلامی پیشرو بوده است، و همیشه چشم ما به جوانهای آنها و جوانهای سایر ملت روشن است. شما میدانید که این نهضت با قدرت اسلامی و با قوّت ایمان پیش بُرد؛ و گر نه ما در مقابل آنها چیزی نداشتیم و آنها همه چیز داشتند. ما قدرت ایمانی داشتیم شما جوانها با قدرت ایمان این نهضت را تا اینجا آوردید و به پیروزی رساندید. این قدرت ایمان را حفظ کنید. این نهضت را با قوه اسلام و با توجه به اسلام حفظ کنید و به پیش ببرید. اگر خدای نخواسته به اینجا که ما آمدیم سستی پیش بیاید، یا تفرقه پیش بیاید، یا مخالفتهای قشرها با هم پیش بیاید، خوف آن است که دشمنهای شما با هم متحد بشوند، و بر ما غلبه کنند. آن وقت است که باز اسلام را کنار میزنند و بر ما حکومت میکنند؛ همان حکومتهای جابرانه. لیکن اگر این ایمان را حفظ کنید و این وحدت را، همه با هم باشیم و همه به سوی اسلام باشید، هیچ قدرتی به شما پیروز نخواهد شد.
آنها الآن در صددند که خودشان ارتباطات پیدا بکنند با هم، و شما را از هم جدا کنند. این گروهها را، این منطقهها را با تبلیغات غلطشان از هم جدا کنند، با اسماء فریبنده. با اینکه ما میخواهیم به ملت خدمت بکنیم. و اینها دشمن ملت هستند. اینها همانها هستند که در طول مدت شاهنشاهی این رژیم منحوس کمک به او میکردند، در خدمت او بودند. الآن هم برای خدمتگزاری به آن رژیم است، یا خدمتگزاری به اربابهای رژیم است، که این فسادها را میکنند. میروند در کردستان یک جور تبلیغ میکنند؛ در خوزستان یک جور تبلیغ میکنند؛ پیش شماها یک جور تبلیغ میکنند؛ در دهات یک طور، در شهرستانها یک طور؛ در کارخانهها یک طور؛ پیش زارعین یک طور دیگر.
و تمام مقصد این است که نگذارند جمهوری اسلام به معنای واقعیش تحقق پیدا بکند، برای اینکه اینها از اسلام میترسند. اینها میدانند که اگر عدل اسلامی پیدا بشود، برای توطئه گرها، برای ظالمها، برای چپاولگرها، دیگر راهی باقی نمیماند. و لهذا دست و پا میزنند که نگذارند جمهوری اسلام آن طور که میل ماست تحقق پیدا بکند. ولی ان شاء اللَّه با قدرت شما و با قدرت اسلام، و با پشتیبانی ولیّ امر، ولیّ عصر- سلام اللَّه علیه- ما پیروز هستیم. شما جوانها، شما جوانها ان شاء اللَّه موفَّق باشید. ان شاء اللَّه مؤیَّد باشید. ان شاء اللَّه خداوند به شما توفیق عنایت کند، و این راه را با هم برویم و به مقصد برسیم تا دنیا بفهمد که حکومت عدل یعنی چه.» (صحیفه امام، ج9، ص: 222 ـ 223)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان ایرانی مقیم امریکا و کانادا؛ اتحاد دانشگاه و روحانیت (1358)
«چند صد سال کوشش شد تا قشر جوانهای تحصیلکرده و دانشگاهی را از روحانیین جدا کنند و جدا کردند. آنها که نقشه بلعیدن ممالک شرق را کشیدهاند از قدرتهایی که مخالف با مسیر آنهاست خائفند. و این قدرتها را با هر نحوی که ممکن است منحرف میکنند. آن دو قدرتی که مغز متفکر جامعه است دانشگاه است و روحانیین. آن دو قدرت را از هم جدا کردند، تا با نقشههای شیطانی آنها را مقابل هم قرار دادند و استفادهها کردند. چنانچه بین همه اقشار، احزاب مختلفه و جبهههای مختلف رقابتهای مختلف ایجاد کردند که نگذارند یک جامعه واحد و توحیدی ایجاد بشود. مبادا جامعه توحیدی بتواند از مقاصد آنها جلو بگیرد.
امروز که احساس کردند این مطلب را، عیناً مشاهده کردهاند که شکست آنها برای اجتماع اینها بوده- و برای این بود که وحدت کلمه پیدا کردند، و همه هم یک مسیر داشتند که آن مسیر اسلام بود- الآن هم در صددند که جامعه روحانیت را با شماها جدا کنند. این مقالهای بود که این آقا خواند. اینها خیلی جوانهای خوبی هستند، و از آن ور دنیا هم آمدهاند و اینجا هم میخواهند خدمت بکنند، و آنجا هم که هستند میخواهند خدمت بکنند، لکن تبلیغات موجب این شده است که یک همچو چیزی در یک همچو حالی ایشان بگویند و باز بین جامعه روحانیت و خودشان جدایی بیفتد، و آنهایی که میخواهند مصالح ایران را از بین ببرند فرصت پیدا بکنند.
امروز وقت این نیست که شما یکوقت بگویید که فرصت طلبها آن روحانیونند. الآن در حبسهای انقلابی ما عدهای هستند از این معممین که در حبسند. عدهای هستند که نمیتوانند سرشان را بالا بیاورند، در انزوا هستند. آن طور نیست که روحانیون بخواهند تحمیل بشوند به جامعه. شما زندگی روحانیون را امروز هم بروید تفتیش کنید، این مدرسههای ما را تفتیش کنید، خانههای روحانیون را- به استثنای بعضی- تفتیش کنید؛ ببینید که وضع این طور است که اینها میخواهند که قدرت در دست بگیرند؟ اینها میخواهند همه کارها دست خودشان باشد؟ یا روحانیون میبینند آن چیزی که جامعه ما را به پیش راند و یک همچو قدرت عظیمی که احتمال اینکه بشود آن قدرت را از دست گرفت و سرکوب کرد آن با اسلام واقع شد. جوانهای ما اسلام در نظرشان بود. ابداً به مرگ اعتنا نمیکردند. جوانهای ما- من چه در نجف بودم و چه اینجا که آمدم و حالا هم همین طور است- میآیند به من میگویند که دعا کن من شهید بشوم. یک همچو تحول روحی از غیر اسلام نمیشود. روحانیون این را ادراک کردند که اسلام بود که توانست این قدرت را بشکند، و احکام اسلام است که میتواند این جامعه ما را مستقل و حفظ کند و آزاد. از این جهت قانون باید اسلامی باشد و قانونشناس هم باید اسلامی باشد.
ما چنانچه فرض کنید اشخاصی که به آنها رأی میدهیم، یا مردم اشخاصی را که رأی میدهند در میان آنها روحانی زیاد است، برای این نگرانی است که چنانچه روحانیون نباشند شما را باز به غرب میکشند. قانون شما را غربی میکنند. همان مسائل سابق را برای شما پیش میآورند، از این جهت اینها باید نظارت کنند. اگر اینها نباشند و نظر نکنند باز مسائل سابق عود میکند.
ما نمیخواهیم بگوییم که همه روحانیون ملائکة اللَّه هستند، لکن آن قشری که اسلام را میتواند بفهمد چی هست، آن قشری که همه زحمتش در اسلام بوده است، آن قشری که عمرش را صرف کرده است در این اتاقهای مرطوب کذا، با آن فشارهای زمان رضا خان و زمان بعد از رضا خان، برای به دست آوردن احکام اسلام؛ آن طایفه بود. این طایفه را از دست ندهید آقا! این اشتباه را نکنید! من در نجف هم که بودم در یک منبر مفصل هم گِله کردم از روحانیون و هم گله کردم از شما. از آنها گله کردم به اینکه شما این قشر جوان را که مقدرات مملکت ما بعداً دست اینهاست از دست ندهید. گله کردم از این طایفه، این قشری که قدرت دستشان هست. همه این جمعیتها که میبینید الآن راه میافتند، دنبال روحانیون راه میافتند. شما اینها را اگر از دست بدهید این جوانها را از دست دادهاید. نمیتوانید کاری بکنید، قشر روشنفکر نمیتواند کار را انجام بدهد. هر چه هم بخواهد انجام بدهد کسی همراهش نیست. اینهایند که میتوانند کار را انجام بدهند. روحانیون باید از قشر جوان روشنفکر قدردانی بکنند. و آن مسائلی که سابق بود که اینها یک مشت فُکُلی بیدین هستند- که سازمان امنیت میآورد طرح میکرد تا ما را از شما جدا کند- آن قشر هم یک مردم فرصت طلب درباری هستند و انگلیسی هستند و اینها، اینها حرفهایی بود که ما را از شما جدا کردند. شما را از ما جدا کردند و خودشان استفادههایشان را کردند.
امروز روز این نیست که ما الآن شروع کنیم در حالی که الآن ما محتاجیم به اینکه همه با هم مجتمع باشیم، قانون اساسیمان را میخواهیم درست بکنیم، مملکتمان را میخواهیم اصلاح بکنیم و ما میدانیم که اگر قانون اساسی را رهایش کنیم و روحانیون دخالت نکنند این برمیگردد به همان قوانینی که از حال اول بدتر خواهد شد. الآن یک دسته از اشخاص هستند که به همه چیز راضیاند الّا به اسلام؛ همه چیز را میخواهند الّا اسلام را. و اینها چنانچه وارد بشوند در یک مجلسی که به اصطلاح مجلس خبرگان است اینها هیچ خُبْرَویّت از اسلام که ندارند. اینها یک خُبْرَویّتی دارند؛ یا مکتبهای انحرافی دارند، یا غربزده هستند؟! اینها میخواهند باز همین مسائل را در قانون اساسی ما انحرافی درست بکنند و تا آخر ما را مبتلا کنند.
اینکه ما از روحانی تجلیل میکنیم این نه از باب این است که چون عمامه سرش است، من هم عمامه سرم است. خیر، این مسأله این نیست. ما از شما هم تجلیل میکنیم. ما از دانشگاه هم تجلیل میکنیم. امروز روز تجلیل است نه روز تضعیف. امروز روزی است که ما از شما تجلیل کنیم، شما از ما تجلیل کنید و هر دو از همه طبقات ملت. تا همه مجتمع بشویم و یک اساس را درست بکنیم.
امروز دشمنها دنبال این معنا هستند که ماها را از هم متفرق کنند و خودشان هر استفادهای میخواهند بکنند. الآن گروههای مختلفی که ابداً با هم مجتمع نبودند بخوانید روزنامهها را- با هم مجتمع شدهاند برای کاندیدا شدن. مع الأسف گروههای ما دارند از هم جدا میشوند. کاندیداهای علی حده دارند قرار میدهند. و این اسباب ناراحتی است. همه باید مجتمع بشویم. کاندیداها یکی باشد. همه کاندیدای واحد باشد، تا اینکه بتوانید پیش ببرید، تا اینکه مملکتتان بتواند مستقل باشد.
آقایان بدانید اینها میخواهند مملکت شما را باز از استقلال بیندازند. باز میخواهند دستهای آنها را توی کار بیاورند، باز میخواهند آن اختناقها را درست بکنند، برای اینکه اینها از آن اختناقها نفع بردهاند، از آن چیزهایی که مربوط به خارج بوده، اینها نفع بردهاند؛ اینها باز در کار هستند و میخواهند این کار را بکنند.
یکی از نقشههای بزرگشان این است که ماها را از هم جدا بکنند. به شما بگویند اینها فرصت طلبند. شما الآن از آن سویِ دنیا آمدهاید اینجا، الآن یک حکم کلی کردهاید، به اینکه روحانیین دارند چه میکنند. خوب شما ببینید، بروید بگردید ببینید که اینهایی که کار را خراب میکنند آیا روحانیون هستند، یا یک دستهای از همینها هستند که میخواهند خرابکاری بکنند و میکنند و به گردن روحانیین میگذارند. این را باید یک قدر تفتیش بکنید، ببینید واقعیت را، و عمده این معناست که جدا نکنند شما را از ما و ما را از شما.
نهضت با اتحاد پیروز شد
اگر این جدایی پیش بیاید بدانید که پیروز نخواهیم شد. ما با اتحاد پیروز شدیم و اینجا آمدیم. اگر جدا بشویم از هم و آنها متحد بشوند ما به نیستی میرویم، و اگر این دفعه این نهضت شکست بخورد تا آخر شکست خوردیم، دیگر امکان ندارد یک نهضت دیگری پیدا بشود مثل این نهضت. تا آخر دیگر شکست خوردهایم. من امیدوارم که جوانهای ما یک قدری در امور تأمل کنند، یک قدری آن حرارت جوانی که برای آنها هست، یک قدری بشکنند. توجه بکنند عمق مسائل را. در این سالها چه گذشت بر ما، بر شما. علت اینکه این طور شدیم چی بوده؟ علت این بوده است که ما را از هم جدا کردند. شما یک دستهای بودید ما یک دستهای بودیم، کارگر یک دستهای بود، کاسب یک دستهای بوده. هر کسی جدا و علی حده فکر میکرد. این مثل قطرههای باران که علی حده باشند، از هیچ کدام هیچ کار نمیآید، اما این قطرهها وقتی با هم شدند سیل راه میافتد، وقتی سیل راه افتاد میشکند همه بنیانها را، مثل همین قطراتی که ماها بودیم؛ وقتی مجتمع شدیم یک سیل شد و این دیوار بزرگی که هیچ کس احتمال شکستش را نمیداد- بحمد اللَّه- شکستید. حفظ کنید این وحدت را، کوشش کنید در حفظ آن، توجه کنید، خوبها را تعریف بکنید. لازم نیست حالا یکدفعه بگویید روحانیون الآن میخواهند چه بکنند. شما هم از روحانیون تعریف بکنید تا نکِشند دنبال خودشان ما را، و الّا کلاه ما پس معرکه است. خداوند به شما ان شاء اللَّه توفیق بدهد. تأیید کند شما را، همه را، جوانهای ما را حفظ کند در خارج، در داخل، و همه برای این ملت زحمت بکشند و گول تبلیغات را نخورند.» (صحیفه امام، ج9، ص: 224 ـ 228)
ـ بیانات در جمع اعضای هیأت مدیره بازنشستگان؛ تلاش برای سازندگی (1358)
«من تشکر میکنم از شما که برای دیدن من آمدید، و امیدوارم که شما موفق باشید که حالا هم که بازنشسته هستید از کار بازننشینید؛ مشغول بشوید. مملکت ما محتاج به نیروست؛ و شما میگویید صد هزار نفر، صد و پنجاه هزار نفر نیرو هستید. این نیرو را هدر ندهید؛ یک کاری انجام بدهید. و ان شاء اللَّه موفق باشید در سازندگی مملکتتان. باید طولانی خدمت بکنید؛ همهمان باید خدمت بکنیم. ان شاء اللَّه امیدوارم که موفق باشید.» (صحیفه امام، ج9، ص: 229)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان کارکنان دانشگاه تهران؛ همفکری جناحها (1358)
«این دانشگاه تنها نبود که رژیم طاغوتی با آن، آن معاملات را میکرد، این همه قشرهای ملت بود. منتها دو مرکز بیشتر مورد نظر بود؛ یکی جامعه روحانیت بود، یکی دانشگاه. و علت هم این بود که این دو جامعه را مغز متفکر جامعه حساب میکردند و میدیدند که اگر این دو جامعه را آزاد قرار بدهند چون مغز متفکرند ممکن است که منافع اجانب را که اینها مأمور اجرایش بودند و منافع خودشان را اینها به باد بدهند. و لهذا اول چیزی که نقطه نظر آنها بود که بکوبند یا عقب نگه دارند، این دو قشر بود. و با طرحهای مختلفی که به نظر میرسد طرحریزی شده بوده است و از جاهای دیگر اینها الهام میگرفتند، طرحهای مختلفی داشتند برای اینکه این دو قوه متفکر را نگذارند رشد بکنند. در یک موقعی که شماها یادتان نیست الّا شاید بعضیتان یادتان باشد، زمان رضا شاه بود که اول حملهاش به روحانیون بود و میخواست اینها را سرکوب بکند و کرد با بهانههای مختلف، با طرحهای مختلف، به طور اجبار و الزام اینها را از لباس بیرون کرد، اینها را منزوی کرد و مساجد را از دستشان [گرفت و] نگذاشت که درست عمل بکنند. مدارس را این طور. و به طور اعمال قدرت اینها را سرکوب کرد. و نسبت به دانشگاه این طور نمیکردند که به اعمال قدرت نگذارند، آنها هم میخواستند که چون انعکاسش در خارج شاید درست نبوده است، اینها را با طریقهای دیگری، از آن معنایی که باید داشته باشند، منحرف میکردند. با برنامههایی که میریختند خودشان یا اساتیدی که خودشان انتخاب میکردند این جوانها را با این طور چیزها نمیگذاشتند رشد بکنند. دانشگاهی که باید مرکز رشد فکری جامعه باشد و از دانشگاه، مقدرات یک مملکتی باید اداره بشود، اینها به طوری با دانشگاه عمل کرده بودند که آنها رشد فکری نکنند، تا یک حدودی باشد.
از آن طرف هم درست کنند یک جبهههایی را در مقابل دانشگاه که هر روز بریزند تو دانشگاه و شلوغ کنند. بر فرض اینکه اساتید هم خوب بخواهند عمل بکنند، جوانها هم خوب بخواهند تحصیل بکنند، نگذارندشان که تحصیل [بکنند] و هر روز تشنج ایجاد کنند، تظاهر بکنند، نگذارند اینها را از کلاسها بیایند بیرون، یا تبلیغات کنند طوری که اینها خودشان بیرون بروند اعتصاب کنند.
تمام اینها طرح این بود که رشد انسانی نشود در ایران، رشد فکری نشود در ایران. تمام این تبلیغاتی که به ضد اسلام میشد در آن وقت و به ضد روحانیت میشد در آن وقت، روی این زمینه بود که قدرتی را که در مقابلشان میایستد روحانیت حساب میکردند. دیده بودند به اینکه در این صد سال- که دیگر تاریخش روشن است- برای جلوگیری از منافع آنها روحانیون هی جلو بودند و مردم هم دنبال اینها بودند. از این جهت این طایفه را میخواستند بکلی نابود کنند و از بین ببرند. و در زمان حکومت این آدم که دیگر آن طور مثل پدرش به آن ترتیب رفتار نمیکرد، دامنه تبلیغات زیاد بود. خودش هم در حرفهایی که شاید بعضی از شما حرفهایی که در نطقهایش زده بود خودش هم از این حرفها میزد؛ مثلًا میگفت و جزء تبلیغاتش این بود که میگفت که اینها[5] میخواهند که مردم اصلش نه سوار اتومبیل بشوند نه سوار طیاره بشوند. اینها میخواهند که [وضع] برگردد به آن حالتهایی که از اینجا میخواهند مشهد بروند با الاغ بروند مشهد، و این طور تعبیرات. خوب، کسانی که غافل بودند به نظرشان آمد که واقعاً این طور است. همان وقتی بود که بعضی از مراجع[6] ما با طیاره رفته بودند به مشهد، در همان اوان که من از بالای منبر گفتم که تو این حرفهایی که میزنی، الآن بعضی از مراجع ما با طیاره رفتند مشهد، چطور میگویید که اینها مخالف با این طور مسائلند.
مخالفت با فساد را و مخالفت با تمدن را- البته آن تمدنی که ایشان طرحش را ریخته بود، آن «تمدن بزرگی» که ایشان طرحش را ریخته بود، همه ملت با آن مخالف بودند نه روحانیت تنها- آن تمدن این بود که ما همه کشاورزیمان را به هم بزنیم. و از آن ور هم آن جهت دیگرش را نتوانیم درست بکنیم. بگوییم میخواهیم مملکت ما صنعتی بشود، کشاورزیاش را به هم بزنیم. صنعتیاش نتوانیم بکنیم یا نکنیم، عمداً نکردند. آن قدری که کردند اینکه کشاورزی را به هم زدند برای اینکه امریکاییها گندمهایشان را توی دریا میریختند، زیادشان بود، یا میسوزاندند. خوب بازار درست کردند. بهتر از این چه که یک بازاری درست کنند و سالی چقدرها به اینجا بدهند و ارز بگیرند.
آن تمدنی که ایشان میگفت [این بود که] مراکز فساد در تهران بیشتر از مراکز علم بود. دکانهای مشروب فروشی بیشتر از دکانهای کتابفروشی بود. آن را هر آدمی مخالف با آن هست. اینها میخواستند که این دو تا قدرت را از ملت بگیرند. ملت هم وقتی قدرت تفکرش کم باشد خوب نمیتواند کاری بکند و باید تسلیم بشود. از این جهت نقطه نظرشان به دانشگاه بود و به مدارس علمی. بیشتر به این دو تا، منتها با هر کدام به یک فرم خاصی عمل میکردند.
و یکی از نقشههای آنها هم این بود که این دو تا قدرت را نگذارند با هم باشند. اولًا قدرت را ازشان بگیرند- و ثانیاً حالا چنانچه یکوقتی از دستشان در رفت و در بین اینها مثلًا یک دانشمندهایی پیدا شد، اینها را از هم جدا کنند که مبادا این دو تا با هم مجتمع بشوند و فاتحه آنها را بخوانند. بین این دو تا شروع کردند تفتین کردن.[7] در دانشگاه عمال آنها یک جور تبلیغات بر ضد روحانیت میکرد: «اینها درباریاند، آنها را انگلیسها آوردهاند!» من خودم با این گوشم شنیدم که یک شخصی داشت به دیگری میگفت- ما هم نشسته بودیم توی اتومبیل. میخواست به ما بد بگوید؛ در جوانی- که اینها را انگلیسها در نجف و قم آوردند که نگذارند مثلًا مملکت ما ترقی بکند. در دانشگاه میرفتند، این طوری گفتند که این روحانیون را ... یا میگفتند درباریاند، یا میگفتند انگلیسها درستشان کردند، یا میگفتند اینها افیونند، مثل افیون میخواهند مردم را خواب بکنند تا آنها بچاپند. و گاهی هم برای تمام ادیان این را میگفتند که: «اصلًا دین افیون جامعه است. این دین مردم را خواب میکند. همان طور که افیون، انسان را بیحال میکند، اینها هم مغزهای مردم را تهی میکنند تا آنها بچاپند».
در طرف ما که میآمدند میگفتند که یک مشت بیدینند اینها. این دانشگاهیها یک مشت فُکُلی بیدین، یک مشت بیاعتقاد به همه چیز. این طور این دو قشر را از هم جدا نگه میداشتند، به جهت اینکه هر کدام به دیگری بدبین بود.
شاید شماها یادتان باشد که در دانشگاه اسم «آخوند» را نمیشد بیاوری. شعارها شاید در آنجا نوشته میشد بر ضد قرآن، بر ضد اسلام، بر ضد روحانیون، منتها جوانها غافل بودند، ما هم غافل بودیم. همه غافل بودند که نقشه است. نقشه این است که این دو تا قدرت از هم جدا باشند و دشمن هم باشند. خودشان به سر و کله هم بزنند و ما برداریم و بخوریم!
این یک طرحی بود، و طرحهای دیگر زیاد است، من که نمیتوانم حالا همه را بیان کنم. الآن باید قشر دانشگاهی آن تفکرات را نسبت به قشر روحانی کنار بگذارد. قشر روحانی هم آن تفکرات را نسبت به دانشگاهی.
و- بحمد اللَّه- در این نهضت به قدر زیادی جلو رفتیم ما. به مقدار زیادی همه با هم همفکر شدیم. و همین همفکر شدن جناحها که دنبال همفکر شدن این دو تا قدرت، مردم هم تبعیت کردند و همه متصل شدند. این پیروزی بزرگ حاصل شد که کسی احتمال نمیداد که یک مشت مردمی که هیچی ندارند، طلبهای که باید درس بخواند و کتاب دستش باشد، عرض بکنم که دانشگاهی که مشغول درسش و کتابش هست، بازاری که مشغول کسبش هست، هیچ کدام نه اهل تفنگند و نه اهل مسلسل. یک همچو مردمی را خداوند مسلط کرد بر یک همچو قدرت بزرگی، برای اینکه اختلافات کنار رفت و همه با هم شدند، و همه هم یک راه رفتند، و آن راه اینکه ما اسلام را میخواهیم، که ما همه جمهوری اسلامی را میخواهیم و ما رژیم پوسیده شاهنشاهی را اصلًا نمیخواهیم، ما رژیم اسلامی میخواهیم. این نکته و رمز پیروزی یک ملتِ فاقد همه چیز با یک قدرتی که دنبال سرش تمام قدرتها بود. شما خیال نکنید که فقط امریکا دنبالش بود یا شوروی. نخیر، ممالک اسلامی هم بودند. من میدانم. همین ممالک اسلامی که حالا هی میگویند «طاغوت، طاغوت» همینها آن وقت پشت او بودند. و دنبال همان بود که از این سر کویت تا آن سر کویت اجازه ندادند من عبور کنم، گفتند از اینجا که آمدی باید برگردی و برگرداندند.
عراق هم نتوانست تحمل کند ما را. این برای این بود که دنبال او بودند و میخواستند حفظ قدرت را بکنند. لکن خدا خواست که ملت ما- بحمد اللَّه- بیدار شد، و ملت ما با مشت خالی، لکن با قدرت ایمان همه اینها را شکست و از بین برد. اینها را میگویم برای اینکه نمیخواهم قبل را ما ملاحظه کنیم.
ما حالا تکلیف را باید بدانیم. همیشه باید جلو را آدم نگاه کند. عقب چه شد، هر چی بشود، جلوی پایمان را الآن باید نگاه بکنیم. باید این قدرت را حفظ کنیم، اگر شما بخواهید پیروز بشوید. تبلیغاتی که میآید در دانشگاه بر ضد اسلام میشود، بر ضد نهضت میشد، نمیگذارد درس بخوانید، نمیگذارد توی کلاسها بروید؛ تمام اینها همان تبلیغات سابق است، همان مسائل سابق را اینها میخواهند درست کنند، دلشان میخواهد هر جا بتوانند همان مسائل را ایجاد کنند و بین جوانها بیایند پخش کنند یک حرفهایی چه شد، تا حالا کاری نشده و میخواهد چه بشود؟ یک قدرت این طوری از بین رفت. ما فرض میکنیم که هیچی دیگر نشود.
الآن یک مملکتی است که نه نفتش را دیگران میبرند و نه گازش را دیگران میبرند و نه هیچ چیزش را، دیگر چی میخواهد بشود. این معنا که «چه شد» برای این است که مردم را بدبین کنند به نهضت. در صورتی که این همه کاری که دارد میشود و شده، با اینکه یک دولتی ما داریم که قدرت مالی زیادی الآن ندارد، مع ذلک با همین مقداری که قدرت ندارد و آشوب و آشفتگی است، و قرضهای فراوانی که این رژیم و بستگانش برای ایران گذاشتند، و خرابیهای زیادی که در هر جا هست گذاشتند، مع ذلک کارهای بسیار زیاد شده است، کارهای بسیار خوب شده، بهتر از اینکه الآن شما آزاد هستید دیگر و میروید منزلتان، از سازمان امنیت نترسید. بهتر از این چی؟ از آزادی نعمتی بالاتر چی که الآن نصیب ما شده است و بسیار از چیزها شده و بسیار از چیزها میشود، یک مهلتی میخواهد؛ پنج ماه. رژیم ما یک رژیم متولد پنج ماهه است، یک بچه پنج ماهه میتواند چه باشد؟ یک تولد پنج ماهه است. شما بگذارید یک چند سال از او بگذرد، آن وقت ببینید چه خواهد شد. ان شاء اللَّه موفق بشویم به آنکه میخواهیم به یک رژیم اسلامی، به یک رژیم انسانی، موفق بشویم به این، آن وقت معلوم میشود که چه خواهد شد، بعدها.
الآن هم از خارج اشخاصی که میآیند، از امریکا میآیند، از اروپا میآیند، به ما میگویند که شما نمیدانید که آنجا قضیه ایران چه خبر است، مردم ایران مطلع نیستند چه کردهاند، آنها درست دارند میفهمند. آنها میفهمند که چه تحولی در تمام دنیا پیدا شده از این کار شما، و از این جنبش شما، و از این نهضت شما، تحول نه در ایران، نه در خاورمیانه، در امریکا هم پیدا شده، همه جا تحول پیدا شده. باز میآیند چهار تا منحرف که میخواهند باز همان مسائل را برگردانند، برای همانها دارند نوکری میکنند و میآیند توی مردم میگویند «آخر چه شده، ما از این جمهوری اسلامی هم چیزی ندیدیم». میخواهی چه ببینی آقا! تا حالا را حساب بکنید، بعد هم شماها مهلت بدهید، ببینید چی میشود. شما نمیگذارید مردم گندم بکارند، بعد که کاشتند نمیگذارید که تربیتش بکنند، بعد که تربیت کردند نمیگذارید بچینند، بعد که چیدند خرمنها را آتش میزنید. شما که این طوری هستید، میگویید چی شد؟! خوب شما نمیگذارید که چیزی بشود.
در هر صورت من امیدوارم که ان شاء اللَّه دیگر همه ما بیدار شده باشیم. و ان شاء اللَّه شرق بیدار بشود و شرّ غرب را از خودش بِکند. این بازیخوردنهای ما از غرب، و غربزده شدن ما بسیاری از مسائل مشکل برای ما پیش آورده، ان شاء اللَّه استقلال فکری پیدا کنید. دانشگاه مستقل بشود، هم فکراً هم عملًا، و مبدأ خیرات بشود. و همه دست به دست هم بدهیم و این مملکت را به پیش ببریم، و یک جامعه انسانی ان شاء اللَّه درست بکنیم.» (صحیفه امام، ج9، ص: 230 ـ 236)
ـ حکم عفو جمعی از محکومین دادگاهها به رئیس دیوان عالی کشور (1360)
[** بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
به پیوست صورت اسامی یازده نفر از زندانیان که حسب نظر کمیسیون عفو و بخشودگی دادگستری و موافقت دیوان عالی کشور مشمول عفو یا تخفیف در مجازات شدهاند، جهت تصویب تقدیم میگردد.
سید عبد الکریم موسوی اردبیلی**]
بسمه تعالی
موافقت میشود.[8] روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 49)
ـ حکم به آقای رازینی جهت تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای علی رازینی، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح
جنابعالی موظف میباشید:
1- دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکیل و طبق موازین شرع بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر به جرایم متخلفان رسیدگی نمایید.
2- هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا میباشد مجازات آن اعدام است. و السلام. 2/ 5/ 67
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 102)
[1] - این نامه در ایام حصر و اقامت اجباری امام خمینی در منزلی واقع در داوودیه تهران نوشته شده است.
[3] - ظاهراً موضوع مربوط به وجوهات شرعی است.
[4] - مأموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک).
[6] - آقای سید محمد هادی میلانی است که هنگام زندانی بودن امام خمینی از مشهد به تهران آمد و با هوا پیمابه مشهد بازگشت.
[8] - به استناد اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
.
انتهای پیام /*