امروز با امام؛ اول مرداد
ـ یادداشت رسید کتابهایی که در زندان تحویل امام خمینی شده است (1342)[1]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
کتب مشروحه زیر واصل گردید:
1- مکاسب محرمه
2- کتاب طهارت
3- توضیح المسائل
4- حاشیه توضیح المسائل
5- تهذیب الاصول جزء اول و جزء ثانی و جزء ثالث
6- تعلیقه بر وسیله
7- تعلیقه عروة الوثقی
8- مناسک حج
9- نجاة العباد
10- زبدة الاحکام
1/ 5/ 42 / روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 507)
ـ نامه به سید مصطفی خمینی و تذکراتی درباره وجوهات و شهریه طلاب (1342)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قرة العین آقا مصطفی- ایدهاللَّه تعالی
بحمداللَّه حال من خوب است و مزاجم از قم بهتر است، از جهت من نگرانی نداشته باشید.[2]
مطلبی که باید تذکر دهم آن است که به اصفهان مراجعه کنید؛ اگر وجوهی پیش آقای کوپایی جمع شده است به وسیله آقای منتظری به طلاب اصفهان همانطور که شهریه داده میشده بدهند و اگر وجوهی آمد، شما وکیل هستید که دریافت کنید و حفظ کنید برای شهریه طلاب قم.
از سلامت خودتان مطلعم کنید. بهتر آن است که شماها بیایید شمیران. من بحمداللَّه جایم نیمه ییلاق است، شما چرا صدمه میخورید.
از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواهانم، به همه سلام برسانید. والسلام علیکم و رحمةاللَّه. خمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 508)
ـ پیام به عموم مردم در ابراز تنفر از خائنین و منحرفین (1356)
[محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی آقای خمینی- مدّ ظلّه العالی. محترماً به عرض میرساند به طوری که خاطر مبارک مستحضر است، اخیراً حملات ناروایی به دین مقدس اسلام مخصوصاً به طریقه حقه مذهب تشیع که روح اسلام است، از ناحیه کمونیستها و پیروان مکتب مارکس و منحرفین از مقام ولایت امیر المؤمنین و اولاد معصومین بزرگوار- علیهم السلام- و نسبت به احکام دین مقدس اسلام، و توهین به مقام شامخ روحانیت از نواحی مختلف میگردد و متأسفانه عدهای از اینان خود را وابسته به حضرت عالی معرفی نموده و جزء هواداران آن جناب میدانند. متمنی است نظر مبارک خود را در باره این موضوعات و این گونه افراد با کمال صراحت مرقوم فرموده تا رفع هر گونه ابهام و سوء تفاهمی بشود]
بسمه تعالی
این جانب کراراً نظر خود را در این نحو موضوعات گفته و نوشتهام. بعید به نظر نمیآید که دستجاتی که در ایران اشتغال به فعالیتهای ضد اسلامی و ضد مذهبی دارند، با اختلاف اسم و روش، گروههای سیاسی باشند که با دست اجانب برای تضعیف اسلام و مذهب مقدس تشیع و مقام عظیم روحانیت به وجود آمده باشند، برای انصراف ملت از مصالح روز. این جمعیتها در یک امر مشترک هستند و آن خیانت به کشور اسلامی و کوبیدن پاسداران آن و چون دشمنان اسلام و غارتگران ملل ضعیف، مصالح خود را با نفوذ روحانیت- که یگانه حافظ قرآن کریم و احکام نجاتبخش اسلام است- در خطر میبینند ناچار برای حفظ مصالح استعماری خود دست به ایجاد احزاب انحرافی وابسته و گروههای به ظاهر مُنْتَحِل[3] به اسلام و در حقیقت مخالف با آن زدهاند.
اسلام و مذهب مقدس جعفری سدی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها- چه راستی و چه چپی- و روحانیت که حافظ آن است سدی است که با وجود آن، اجانب نمیتوانند به نحوی که دلخواه آنهاست، با کشورهای اسلامی و خصوصْ با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرنهاست که با نیرنگهای مختلف برای شکستن این سد نقشه میکشند: گاهی از راه مسلط کردن عمال خبیث خود بر کشورهای اسلامی، و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهاییت و وهابیت، و گاهی از طریق احزاب انحرافی. امروز که مکتب بیاساس مارکس با شکست مواجه است و بیپایگی آن برملا شده است، عمال اجانب که خود بر ضد مکتب آن هستند در ایران از آن ترویج میکنند. برای شکستن وحدت اسلامی و کوبیدن قرآن کریم و روحانیت در ایران که مهد تربیت اهل بیت عصمت و طهارت است و با زنده بودن این مکتب بزرگ هر گز اجانب غارتگر به آرزوی غیر انسانی خود نمیرسند، ناگزیر هستند مذهب مقدس تشیع و روحانیت را که پاسداران آن هستند به هر وسیله تضعیف کنند و بکوبند. اکْذوبه[4] انتساب بعضی از این منحرفین را به این جانب نیز از همین قماش است.
من صریحاً اعلام میکنم که از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت- علیهم الصلاة و السلام- به هر اسمی و رسمی باشد متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب میدانم.
و بدخواهان و مغرضین بدانند با این دروغها و حیلهها نمیتوانند بین روحانیون خلاف ایجاد کنند. کسانی که به روحانیون منتسَب هستند و از اسلام و مذهب دفاع میکنند، لازم است از این دستجات مفسده جو تبرّی کنند و از مقام شامخ روحانیت دفاع کنند و از تفرق و اختلاف احتراز کنند، و با هوشیاری نیرنگهای اجانب را خنثی کنند. از روحانیون عظیم الشأن تقاضا دارم که با طبقات جوان به چشم عطوفت و پدری نظر کنند؛ و بر طبقات جوان است که در حفظ روحانیت و روحانیون معظم کوشا باشند.
و اخیراً لازم است تذکر دهم که نویسندگان و متفکران محترم از تأویل و تفسیر قرآن کریم و احکام اسلام با آرای خود- جداً- خودداری کنند. و از جمیع طبقات- ایّدهم اللَّه تعالی- تقاضا دارم که با حفظ وحدت کلمه، راه را بر دشمنان اسلام که دشمن بشریت هستند ببندند، و از خداوند تعالی- جلّت عَظَمته- خواستارم که قطع ریشه اجانب و عمال خبیث آنان را از ممالک اسلامی و از کشور اهل بیت بفرماید؛ «انّه ولیّ الأمر». سلام من بر روحانیون عظیم الشأن و بر طبقات مؤمنین- ایّدهم اللَّه تعالی. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 203 ـ 205)
ـ پاسخ استفتاء: نامه به آقای علی عزیزیان غروی و پاسخ به استفتاء (1356)
سؤال: [... عدهای از پیروان جوان آن جناب نسبت به روحانیت اهانت کرده و صراحتاً میگویند مرجع ما اجازه نماز خواندن در پشت سر شما آخوندها نداده، زیرا شما روحانی مسئول نیستید]
جواب: من نگفتهام. باید احترام علما را نگه دارند.
[کسی که در کرج مثلًا ساکن است ولی کارش در تهران، آیا نماز و روزه ایشان چطور است؟]
- در خارج وطن، قصر است.
[این بنده در حوزه علمیه قم که از حوزه درس آن جناب بهره بردهام، اجازه شفاهی عنایت فرموده بودید. در صورت صلاح اجازه نامه کتبی را خواستارم]
- مجازید
بسمه تعالی
ان شاء اللَّه تعالی موفق و مؤید باشید. من صلاح نمیدانم در چیزهایی که موجب اختلاف میشود دخالت کنم.[5] و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج3، ص: 206)
ـ نامه به آقای ابراهیم یزدی؛ تشکر از تلگرافهای دانشجویان در فقدان دکتر شریعتی (1356)
«بسمه تعالی
شعبان المعظم 97
جناب آقای دکتر یزدی- ایّده اللَّه تعالی
پس از اهدای سلام، تلگرافهای زیادی از اروپا و امریکا از طرف اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و انجمنهای اسلامی دانشجویان در امریکا از بخشهای مختلف و از سایر برادران محترم مقیم خارج از کشور- ایّدهم اللَّه تعالی- در فقد دکتر علی شریعتی واصل شد و چون جواب به تمام آنها از جهاتی میسر نیست و تفکیک صحیح نمیباشد از جنابعالی تقاضا دارم تشکر این جانب را به همه برادران محترم- ایّدهم اللَّه تعالی- ابلاغ نمایید.
این جانب در این نفسهای آخر عمر امیدم به طبقه جوان عموماً و دانشجویان خارج و داخل اعم از روحانی و غیره میباشد. امید است دانشمندان و متفکران روشن ضمیر مزایای مکتب نجاتبخش اسلام که کفیل سعادت همه جانبه بشر و هادی سُبُل خیر در دنیا و آخرت و حافظ استقلال و آزادی ملتها و مربی نفوس و مکمل نقیصههای نفسانی و روحانی و راهنمای زندگی انسانی است، برای عموم بیان کنند. مطمئن باشند با عرضه اسلام به آن طور که هست و اصلاح ابهامها و کجرویها و انحرافها که به دست بدخواهان انجام یافته، نفوس سالم بشر که از فطرت اللَّه منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله و هوسهای حیوانی نگردیده، یکسره به آن روی آورند و از برکات و انوار آن بهرهمند شوند. من به جوانان عزیز نوید پیروزی و نجات از دست دشمنان انسانیت و عمال سرسپرده آنها میدهم.
طبقه جوان روشن بین در خارج و داخل روابط خود را محکم و در زیر پرچم اسلام که تنها پرچم توحید است یکدل و یکصدا از حق انسانیت و انسانها دفاع کنند تا به خواست خداوند متعال دست اجانب از کشورهای اسلامی قطع شود. و باید با کمال هوشیاری از عناصر مرموزی که در صدد تفرقه بین انجمنهای اسلامی هستند و مطمئناً از عمال اجانب هستند احتراز کنند و آنها را از جمع خود طرد نمایند. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[6]. و السلام علیکم و علیهم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 207 ـ 208)
ـ حکم انتصاب آقای سید محمدتقی شاهرخی به سمت قاضی شرع دادگاههای بروجرد (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای سید محمدتقی شاهرخی- دامت افاضاته
با توجه به حساسیت وضع موجود و احتیاج به تسریع در کارهای دادگاهها و رسیدگی به وضع زندانیان و اصلاح امور مردم، بدین وسیله جنابعالی به سمت قاضی شرع در دادگاه انقلاب اسلامی بروجرد منصوب میشوید که ان شاء اللَّه تعالی زودتر به پروندهها رسیدگی و حکم الهی را درباره متهمان اجرا نمایید؛ و افرادی را که مشمول عفو عمومی میشوند از زندان آزاد کنید. و در مورد اصلاح امور مذهبی و اجتماعی شهر نیز با همکاری و مشورت علمای اعلام محل و مؤمنین محترم اقدام نمایید. از خدای تعالی توفیقات همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 214)
ـ سخنرانی در جمع پرسنل شهربانی؛ قوای انتظامی در رژیم پهلوی و رژیم اسلامی (1358)
«فرق ما بین قوای انتظامیه در رژیم طاغوتی و قوای انتظامی در رژیم اسلامی. این است رژیم طاغوتی چون مبنایش بر استفادههای شخصی و رساندن انتفاع به کسانی که ارتباطات خارجی با آنها دارد و میخواهد حفظ کند او را، ناچار آن رژیم به ملت خیانت میکند. میخواهد از چنگ ملت برباید و به جیب خودش و اربابهایش بکند، چنانچه مشاهده کردید و کردیم.
از این جهت، آن رژیم میخواهد که قوای انتظامی جوری تربیت بشود که حفظ همان منافع او را بکند. و چون خیانتکار است از ملت میترسد، و چون میترسد، میخواهد که یک قوایی درست کند که ملت را بترساند. اینکه قوای انتظامی در رژیمهای غیر انسانی و غیر توحیدی کوشش دارند که مردم را سرکوب کنند و بترسانند، این برای این است که خودشان از مردم میترسند و چون خیانتکارند میترسند، از این جهت، ارتش را جوری درست میکنند و تربیت میکنند که در مقابل ملت بایستد. ملت را از ارتش جدا میکنند. ژاندارمری را، شهربانی را، اینها را طوری تنظیم میکنند که از ملت جدا باشد و با ملت مخالف باشد. این برای این است که چون دستگاه از ملت میترسد، میخواهد که اینها با ملت روابط نداشته باشند و مخالف ملت باشند؛ ملت هم مخالف اینها. و لهذا قوای انتظامی در امثال ایران، نه در خود ایران تنها، در امثال این کشورها، طوری هستند که با مردم در دو جهت واقع هستند. مردم از قوای انتظامی بیزارند؛ قوای انتظامی هم مردم را میخواهند سرکوبی کنند. و تمام اساس این است که آنها برای اینکه خودشان را حفظ کنند، یک قوایی تربیت میکنند که این قوا آنها را حفظ کند و از ملت هم جدا باشند. شما میدانید که اگر چنانچه این محمد رضا میخواست از یک خیابانی در چند روز دیگر عبور کند، آن جاهایی که در مسیر او بود کنترل میشد. خانههای اطراف خیابان باید یا خالی بشود، یا مأمور انتظامی بروند آنجاها پاس بدهند، برای اینکه در این عبور میترسید، از مردم میترسید، مردم را هم میترسانند، از باب اینکه میترسیدند از مردم. میترسیدند از باب اینکه خیانتکار بودند. خیانت منشأ این شد که یک شخص خائن، اسباب این شد که تمام قوای انتظامیهای که باید در خدمت مردم باشد، اینها را میکشیدند به ضد مردم. مردم از شما جدا بودند، متنفر هم بودند؛ شما هم از مردم جدا بودید و خیال میکردید باید تو سر مردم بزنید.
اما رژیم اسلامی این طور نیست؛ برای اینکه آن کسی که مبدأ امر است، خیانتکار نیست. وقتی خیانتکار نیست، از ملت نمیترسد. ملت به او وفادارند. قوای انتظامی در این رژیم برای حفظ ملت است و برای این است که به مردم خدمت بکند. وقتی که قوای انتظامی این طور تربیت شد که به مردم خدمت بکند، آنها خدمتگزار ملت میشوند؛ ملت هم خدمتگزار خودش را پشتیبانی میکند. اینکه در آن رژیم شهربانیها مثل وقتی که مردم اسم شهربانی را میشنیدند یا اسم سازمان امنیت را میشنیدند میلرزیدند به خودشان و میترسیدند از اینها و از شما روگردان بودند این برای این بود که وضع را این طوری پیش آورده بودند. در این ممالکی که اینها همه میخواهند مردم را بچاپند، خزائن مردم را ببرند و خدمت بکنند به اربابهاشان، اینها ناچارند که برای این کار، یک قوایی تهیه کنند مناسب با این کار، و این طور تربیت میکردند. قهراً آن کسی که وارد میشد در شهربانی یا وارد میشد در ژاندارمری یا وارد میشد در ارتش، به این ترتیب وارد میشد. از آن طرف، «شاه دوستی» را باید خیلی تزریق کنند؛ هر روز بخوانند به گوش سربازهای جوان. و از آن طرف، مردم را از اینها جدا بکنند. اصلًا حساب مردم، حساب علی حدّه و شهربانی با مردم هیچ رابطهای نداشت، مگر این رابطه که یکی را بیاورند آنجا و کتکش بزنند و حبسش بکنند و آن ترتیب.
شما امروز در رژیم اسلامی واقع هستید؛ یعنی رژیمی که اساسش بر این است که مردم با طبقات ارتشی و ژاندارمری و شهربانی خودشان را از هم جدا ندانند. شما خودتان را از آنها بدانید؛ آنها هم خودشان را از شما بدانند و با آغوش باز از شما پذیرایی کنند. شما کوشش کنید که این معنی را در ذهن مردم با اعمالتان وارد کنید. شما پنجاه سالهاید، شماها که جوانید، مردم پنجاه و چند سال از این لباس بدی دیدهاند. از وقتی که شهربانی را دیدند، دیدهاند که این شهربانی معنایش این است که آدم را بزند و بگیرد و حبس کند و زجر بدهد و از او چیز بگیرد! از ارتش هم همین طور؛ از ژاندارمری هم همین طور، پنجاه سال ملت ما این طور دیده، قبلًا هم این طور دیده. اما حالا آنکه ما واردش هستیم این را تا بخواهید از ذهن مردم بیرون کنید یک قدری طول دارد، لکن میتوانید. میتوانید که شما این چیزی که در ذهن آنها در این پنجاه سال رفته است، از آن وقتی که چشمش را باز کرده از سازمان امنیت ترساندندش و از شهربانی ترساندندش و از ارتش ترساندندش و از ژاندارمری ترساندندش، این را باید با عمل، کاری بکنید که از قلب او بیرون بیاید و بفهمد که امروز غیر از دیروز است. امروز، روزی است که ملت با این قشرهای انتظامی رفیقاند و دوستاند و برادرند. آنها میخواهند حفظ کنند انتظامات را برای ملت، وقتی ملت دید که این طایفه خدمتگزار او هستند، قهراً محبت به او پیدا میکنند. انسان به کسی که خدمت به او میکند، حفظ میکند نظم مملکتش را، قهراً علاقهمند میشود. شما کوشش کنید که همین معنایی که الآن هست که بنای این است که رژیم جمهوری اسلامی، رژیم مردمی باشد، همه با هم باشند. قوای انتظامی و مردم همان طور که در صدر اسلام بوده است که از خود این مردم بودند. این طور نبوده است که آن کسی که استاندار یک جایی میشده، بخواهد برود مردم را بچاپد! در این زمانها این طور بود. من این را یادم هست- حالا در چه وقتش بود نمیدانم- که اگر یک کسی را استاندار آذربایجان مثلًا میکردند، «اجاره» میدادند به آنها! یعنی این آدم باید مثلًا پنجاه هزار تومان یا ده هزار تومان آن وقت بدهد به این کسی که باید این را سر آن کار [بگذارد]- نخست وزیرش کند، یا صدر اعظمش- باید این قدر بدهد که برود استاندار آذربایجان بشود! این آنجا که میرفت چون اجیر است و این قدر گرفته باید دو مقابل، آنجا بگیرد یا بیشتر تا اینکه خوب، هم مال الاجاره را بدهد، و هم نفع ببرد. وضع این طور بود که اجارهبندی بود! آذربایجان چون بزرگتر بود زیادتر؛ همدان چون کوچکتر بود کمتر، اما همه روی یک اجارهبندی خاصی بود که روی این اجارهبندی استاندار تعیین میشد، یا فرض کنید که فرماندار تعیین میشد. این وضعها در اسلام نیست؛ هیچ این بساط در اسلام نیست. آن هم که در صدر اول است و بالاتر از همه به حسب نظامش هست با سایرین در یک طبقه نشستهاند؛ با هم دوستاند، رفیقاند، صحبت میکنند و تفاهم دارند با هم. و لهذا یک لشکر و یک ارتش، آن وقتی که اسمش را هم نمیشد ارتش بگذارید- یک عده عرب بودند که اینها چند تاشان یک شمشیر داشتند، چند تاشان یک اسب داشتند- اینها غلبه کردند بر این دو امپراتوری بزرگ که امپراتوری روم بود و ایران- که بزرگترین امپراتوریهای آن وقت اینها بودند. این یک مشتی عرب از باب اینکه قوی بودند؛ ایمان داشتند و از ملت بودند و این طور نبود که بخواهند برای استفاده یک کاری بکنند، اینها میخواستند خدمت بکنند، اینها در مقابل آنها ایستادند. و از آن طرف با اینکه عدد زیاد بود و تجهیزات زیاد بود،- و عرض بکنم که- اسبها کذا و زین اسبها طلا و اینها، لکن روحیه نداشتند، اینها را در یکی از جنگها میبستندشان! در «ذو السلاسل» میبستند اینها را که مبادا فرار کنند! با زنجیر میآوردند که جنگ بکنند. عربها شمشیر را کشیده بودند و ریختند همه اینها را از بین بردند. یک عدد کمی با تجهیزات ناقص؛ یعنی ناقص که اصلًا «تجهیزات» اسم آن را نمیشد بگذاری، یک چند تا شمشیر و چند تا اسب و یک چند تا شتر. و اینها برای اینکه روحیه اینها روحیه مادی بود و ضعیف؛ روحیه آنها روحیه معنوی بود و قوی.
شما امروز شهربانی دولت جمهوری اسلامی هستید، افرادتان یکی یکی باید ملاحظه این را بکند که من در شهربانی «اسلامی» دارم کار میکنم، رئیس شهربانی هم باید همین معنا را در ذهنش بیاورد؛ جمعیتتان هم باید همین معنا در ذهنش باشد که ما در یک مملکتی میخواهیم شهربانی بکنیم که این مملکت مال امام زمان است- سلام اللَّه علیه- مال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- مال پیغمبر است. ما داریم خدمت به پیغمبر و اسلام میکنیم. ما نباید به مردم حالا- عرض کنم که- قدرت فروشی بکنیم؛ خیال بکنیم ما یک قدرتمندی هستیم و مردم چیزی نیستند. اگر این کار را بکنید، محبوب مردم میشوید. دلهاتان مطمئن، آرام و وقتی شب میروید منزل، با دل آرام میخوابید؛ هیچ تشویشی در کار نیست. اما اگر یک رژیمی باشد که مخالفت بخواهد بکند، دعوا بکند، حتی آن کسی که ظالم است، به حسب نوع مردم، مگر بعضیشان که دیگر متبدل به یک حیوانی شدهاند، آنها ناراحتاند از اینکه اذیت کنند مردم را، این یک چیز جِبلّی[7] آدم است. آدم که به یک کسی اذیت بکند خودش هم ناراحت میشود. اما در این رژیم همه با دل راحت ان شاء اللَّه و با قدرت، قدرت برای این اشخاصی که فساد میکنند؛ و با رحمت برای دوستان خودتان: أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ[8] دستور خداست. که وصف مؤمنین این است که وقتی در مقابل اجانب میایستند قوی، و بین خودشان، دوست و رفیق و رحیم.
ان شاء اللَّه خداوند همهتان را حفظ کند؛ موفق باشید به اینکه خدمت بکنید به این مملکت. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 215 ـ 219)
ـ نامه به آقای بنی صدر؛ رد پیشنهاد نخست وزیری آقای سید احمد خمینی (1359)
[بسمه تعالی. حضور مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی به عرض میرساند، در اوضاع و احوال فعلی و با توجه به اینکه جامعه ما جامعه جوانی است و هیجان مثبت کار برای قرار دادن کشور در خط تولید و فعالیت، جنبه معنوی و هیجانآفرین را جنبه اصلی میگرداند، حاج احمد آقا[9] یکی از مناسبترین اشخاص برای تصدی نخستوزیری است. در صورتی که موافقت فرمایید عین صواب است. ابو الحسن بنی صدر].
بسمه تعالی
بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدی این امور شود. احمد، خدمتگزار ملت است و در این مرحله با آزادی بهتر میتواند خدمت کند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج13، ص: 56)
ـ حکم انتصاب آقای محمدعلی صدوقی به عنوان ناظر بر انتخابات شورای عالی قضایی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد علی صدوقی- دامت افاضاته
جنابعالی به نمایندگی از طرف این جانب در ستاد نظارت بر انتخاب یک نفر عضو شورای عالی قضایی تعیین میشوید تا بر جریان این انتخاب بر طبق مقررات نظارت نمایید.
ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 48)
[1] - این یادداشت، رسید کتابهایی است که در زندان تحویل امام خمینی شده است.
[2] - این نامه در ایام حصر و اقامت اجباری امام خمینی در منزلی واقع در داوودیه تهران نوشته شده است.
[4] - سخن دروغ و بیاساس؛ جمع آن اکاذیب است.
[5] - متن فوق در ذیل نامه آقای عزیزیان و در پاسخ به سؤال نویسنده درباره نظر امام راجع به کتابهای آقای علی شریعتی( که به اظهار نویسنده نامه حاوی مطالبی علیه روحانیت شیعه میباشد) مرقوم گردیده است.
[6] - بخشی از آیه 103 سوره آل عمران« و همگان دست در ریسمان خدا زنید و پراکنده نشوید».
[9] - آقای سید احمد خمینی
.
انتهای پیام /*