امروز با امام: سیام تیر
ـ نامه تشکر به آقای حسینعلی ناطق الاسلام؛ وصول اشعار ارسالی (1343)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب مروّج الاحکام و عماد الاعلام آقای آقا میرزا حسینعلی ناطق الاسلام- دامت افاضاته
به عرض میرساند، مرقومه جنابعالی به ضمیمه اشعاری که در مدح علمای اعلام- دامت برکاتهم- سروده بودید واصل گردید. از تفقد آن جناب متشکرم و دوام توفیقات جنابعالی را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام از خدای متعال خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 355)
ـ نامه به آقای محمدحسن شریف قنوتی؛ وجوه شرعی (1343)
«بسمه تعالی
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب حجت الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسن شریف قنوتی- دامت برکاته
به عرض میرساند مرقومه شریفه و مبلغ یکصد و سی و پنج تومان وجه ارسالی توسط بانک صادرات واصل گردید و قبض رسید همان طور که مرقوم فرموده بودید صادر، جوفاً ارسال گردید. از خدای متعال دوام توفیقات آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم
ضمناً چون وضع وجهی که مربوط به آقای عزیز اللَّه جمشیدی بود معلوم نبود عین دو نامه جنابعالی ارسال گردید. ان شاء اللَّه از این به بعد وجوه ارسالی را واضح تر بنویسید که برای رسید و جواب اشتباه نشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.[1] روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 356)
ـ نامه به آقای تقدسی ترکمانی؛ صرف وجوه شرعیه و اداره مدارس (1350)
«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای تقدسی ترکمانی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل و از مضمونش مطّلع شدم. قبل از وصول مکتوب شما مرقومی از جناب حجت الاسلام آقای شریعت[2] واصل شد، و بعض مطالب که مرقوم داشتید. ایشان نیز مرقوم داشتهاند. زحمات جنابعالی و سایر اعلام آنجا[3] موجب تقدیر و تشکر است؛ امید است منظور نظر مبارک ولی امر- عجل اللَّه فرجه- باشد. جناب ...[4] فرمودهاند که از نصفِ مجاز که به وکلا داده شده است، نصف صرفِ مدرسه شود تا ان شاء اللَّه تعالی مدرسه به وضع خوبی اداره شود.
جهاتی که ذکر نمودهاید همه قابل توجه است لکن مقدم بر همه، تنظیم وکلای افغانستان است، و توجه به اینکه وجوه شرعیه حیف و میل نشود؛ و آن بسته است به کوشش حضرات آقایان وکلای کابل. این مطلب را به بعض علمای آنجا تذکر دادهام، جنابعالی با سایر آقایان مشورت فرمایید و تا آنجا که ممکن است امور را منظم فرمایید که وجوه افغانستان تنصیف شود. نصف به نجف برای اداره حوزه، که بحمد اللَّه از افغانستان جمعیت کثیری هستند اختصاص داده شود؛ و نصف به مصارف شرعیه محل برسد، که اهمّ از همه مدارس علمیه آن نواحی است، چه کابل و چه در مزارشریف[5] یا سایر نواحی.
و البته باید دروس طلاب تحت نظر جنابعالی و سایر آقایان معظم و از روی برنامه باشد؛ و هیأت امتحانیه در کار باشد که اشخاص لایق تشویق شوند، و اشخاص بیکاره رد شوند. و این مطلب با مشورت خود آقایان و صرف وقت شریف آنها در آنجا قابل عمل است. و در صورتی که لازم باشد این جانب به وکلای افغانستان- به طور عموم- تذکر دهم که باید کمک به مدارس شود، مرقوم دارید تا عمل شود، و چون این جانب از وضع افغانستان اطلاع کامل ندارم، باید از اطلاع شما آقایان کسب اطلاع شود، و امور آنجا منظم شود که وجوه به مصرف صحیح شرعی برسد، و هر یک از وکلا که از حدود شرع خدای نخواسته تجاوز کنند باید معزول شوند.
در هر صورت این جانب از هیچ نحو مساعدت مضایقه ندارم. ولی آقایان متذکر باشند که حکومت ایران با کمال کوشش، مانع از رسیدن وجوه به این جانب است؛ و الّا ممکن بود از وجوه ایران کمک به آنجا هم بشود. از خداوند تعالی توفیق جناب عالی را خواستار است. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 379 ـ 380)
ـ نامه به آقای محسن قوچانی غروی در عزیمت وی به ایران (1355)
«پس از اهدای سلام و تحیت، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج محترم بود واصل و موجب مسرت گردید. چون اخبار موحشی میآمد، و من با اینکه کراراً از آقایان آنجا و خصوص جنابعالی مستفسر بودهام، لکن گفته میشد راهی برای ملاقات و استفسار نیست. امید است خداوند تعالی اصلاح امور را بفرماید. به نظر این جانب اگر جنابعالی ایران تشریف ببرید اصلح باشد؛ چون حال لبنان معلوم نیست به کجا منتهی میشود. خداوند تعالی آنچه صلاح جنابعالی است پیش بیاورد. گفتم به آقای خلخالی[6] راجع به جنابعالی چیزی نوشته شود. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 155)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان بابل؛ مقابله با مستکبرین- تجلیل از روحانیت (1358)
«در این آیه شریفه که تلاوت کردید نکات زیادی هست، من جمله اینکه- البته من همه نکات را نمیتوانم عرض کنم- میفرماید: مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ[7] که از خودشان یک کسی را فرستادم. این در مقابل آن حرفی است که عدهای برای منحرف کردن مردم از ادیان میگویند که ادیان را قدرتمندها مثل فرعون و امثال اینها درست کردند تا اینکه مردم را خواب کنند و آنها را بچاپند. در تمام ادوار، مؤمنین عبارت از این طبقه مقابل مستکبرین بودند که آنها دارای قدرتهای فوق العاده [بودند]. زمان حضرت موسی مؤمنین عبارت از یک دستهای بودند در مقابل فرعون و قدرتهای فرعونی. و در آیه میفرماید که از خودشان، از خود مؤمنین، یعنی از این طبقه پایین به اصطلاح، خداوند منت بر آنها گذاشته که از این، همین طبقه مؤمنها- که مؤمنها در همه عصرها عبارت از همین طبقه پایینتر بودند- مقابل مستکبرین که طبقات بالا بودند. و این یک واقعهای است که قرآن میفرماید. واقعه تاریخی است که قرآن میفرماید و در مقابل چشم و گوش همه مردم که در آن عصر بودند و دیدند که چه بوده قصه. اگر چنانچه پیغمبر دستاورد آن مستکبرین بود و از آن طایفه بود، در مقابلش مردم میایستادند که نه، قرآن در اینجا خلاف واقع گفته است از همین طبقه. به حسب تاریخ هم همین طور بوده است که حضرت موسی یک شبانی بوده است و سالها برای حضرت شُعَیْب شبانی میکرده است. و همین شبان را چون لیاقت داشته است، خداوند مبعوثش کرده است و در اسلام هم پیغمبر اسلام از قریش بوده لکن قریش آن ثروتمندهایشان و آن مستکبرینشان یک دسته بودند؛ و این طایفه پایینتر، که خود حضرت میفرمایند من هم شبانی کردهام، یک موجودی بوده است که از طایفه فقیر بوده است که اینها خود حضرت و عموهایش، اینها فقیر بودهاند. و لهذا در یک وقتی حضرت فرمود که ابو طالب نمیتواند بچههایش را حفظ کند، ما برداریم هر کدام قسمت کنیم. این برای این بوده است که مال [نداشتند].
و این طایفه پایین را همیشه این طور بوده که پیغمبرها این مردم مستضعف را، این طایفهای را که مستکبرین آنها را ضعیف میشمردند و میدیدند که شما چیزی نیستید در مقابل ماها، از همینها، خداوند یکی را انتخاب میفرمود روی لیاقت ذاتی که داشت، و او را در مقابل مستکبرین قرار میداد. درست عکس آن تبلیغات سوئی که میشود و میخواهند مردم را از ادیان منحرف کنند، درست عکس آن. اینها میگویند که پیغمبرها را مستکبرین درست کردند برای اینکه مردم پایین را، کارگر را، صنعتگر را، زارع را، اینها را، با موعظه و اینها خواب کنند و اغفال کنند، وعده بدهند؛ و آن بزرگترها بچاپند مردم را و اینها هم حرفی نزنند برای این وعدهها. و حال آنکه به حسب تاریخ- تاریخ اسلام هم که نزدیک است به ما، تاریخ دیگر هم که منقول است- که از این طایفه تجهیز میکردند انبیا مستضعفین را در مقابل مستکبرین؛ نه مستکبرین اینها را درست میکردند که مستضعفین را خواب کنند! اینها مستضعفین را بیدار میکردند که بر ضد مستکبرین قیام کنند.
قیامهای انبیا همیشه این طوری بوده که یکی از بین خود اینها، از بین خود این مؤمنین- که طبقه پایین بودند، از خود همین مردم پایین- یکی انتخاب میشد برای اینکه تبلیغ کند. و یکی از کارهایش هم این بود که همین جمعیتِ مستضعفِ مقابل مستکبر را تجهیز میکرد با تبلیغاتی که میکرد، مهیّا میکرد، تجهیز میکرد بر ضد آنها؛ بر ضد مستکبرین. مستکبرین اینها را برای منافع خودشان درست نمیکردند، این مستضعفین بودند که از میان آنها یکی پا میشد و خداوند [او را] انتخاب میکرد و بر ضد مستکبرین قیام میکردند. موسی بر ضد فرعون؛ و رسول اکرم بر ضد قریشی که آن وقت همه چیز دستشان بود و در آیه این معنا را میفرماید. و این به مَرْئی و مَنْظَر مردم بوده است که مطلبی را نمیشده است که خلافش بگوید نَعُوذُ بِاللَّه.
این مطلبی بوده است که همه مردم میدانستند که پیغمبر زندگیش چه طور بوده؛ و مادرش در کجا بچه را بزرگ کرد، در یک بیابانی، بعد هم که آمده، همیشه تحت قدرت این بزرگها بوده و نمیشده زندگی بکند و در مکّه در غار مدتی بوده است و هیچ نمیتوانسته. همیشه آنجا در مکه که بوده، تبلیغاتشان به طور تقیّه و زیرزمینی بوده. تا وقتی هم که آمدند مدینه. مدینه هم آنی که دور و بر حضرت بود یک دستهای از همین فقرا، مستمندها بودند. وقتی که ایشان، مسجد درست کردند، آن هم نه مثل مسجدهای ما، یک مسجدی که یک دیواری با چوب دورش درست کرده بودند ابتداءً، و اگر هم یک سایهای داشت با این چیزهای خرما، با این علفهای خرما و چوبهای خرما، با این درست کرده بودند و یک جایی هم بود که به آن میگفتند صُفَّه. یک دستهای از اصحاب پیغمبر اصحاب صُفّه هستند؛ یعنی اشخاصی بودند که خانه نداشتند، هیچی نداشتند، میآمدند توی همین مسجد، روی همین زمینها. و صُفَّهاش هم مثل صُفَّههای مسجد حالا نبوده است که آجر فرش مثلًا باشد، یا با چیزهای دیگر درست شده باشد. یک زمینی بوده است قدری بلندتر مثلًا، جای آن گِل بوده یا چیز دیگر شاید. اصلًا حصیر هم نداشتند. آن وقت آنجا میخوابیدند و آنجا زندگی میکردند. اینها را حضرت بر ضد قریش و آنهایی که دارای اموال بزرگ بودند و از مستکبرین بودند، از اینها حرکت کرد و رفت سرکوبی آنها را کرد. اینکه این تبلیغات میشود، برای این است که اینها هر چه ضربه خوردهاند از ادیان خوردهاند. حالا در اسلام- که حالا ما بحثمان در این است- این قدرتهای بزرگی که میخواهند ماها را بچاپند، اینها آنی را که معارض خودشان میدانند اسلام است از این جهت، اول حمله میکنند به اصل ادیان، مقصودشان هم حالا آن دینی که گذشته و رفته نیست، مقصودشان این است که کلام را بکِشند به اسلام و بیایند بگویند که اسلام هم یک دینی است که مُخدِّر است. و حال آنکه ما وقتی تاریخ اسلام را میبینیم، و بعد هم از زمان پیغمبر تا حالا درست اسلام را و کسانی که اسلام را تبعیت کردهاند مطالعه کنیم، میبینیم که در صدر اسلام پیغمبر از همین طبقه پایین بوده است: و لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ[8] این از خود این طایفه پایین؛ نه اینکه انسان بوده. این طایفه پایین، مؤمنین، خدا به اینها چیز داد ... که از خود اینها یک کسی را که هم مشرب باشند و بیایند با هم بنشینند و با هم بیاشامند اینها و همان طوری که پیغمبر در مسجد زندگی میکرد و در همان مسجد با مردم معاشرت میکرد و از همان مسجد هم تجهیز میکرد جیوش را برای کوبیدن قدرتها، از همین جمعیت پیغمبر را انتخاب فرمود بر ضد آنهایی که میخواستند چه بکنند. این برای این است که اینکه این تبلیغات را میکنند، اول طرف همه ادیان میروند، بعد میکشندش به اسلام، و مقصودشان این است که اسلام را سرکوبی کنند، این برای این است که از اسلام میترسند. آن که میتواند در مقابل اینها عرض اندام کند و دست اینها را از ظلم و تعدّی و غارتگری و اینها کوتاه کند آن اسلام است. از این جهت، اینها میخواهند اسلام را در نظر جوانهای ما، در نظر طبقه م[9]) 55 (، در نظر این جمعیتی که از آنها کار میآید، کوچکش کنند؛ تا اینها برگردند از اسلام، وقتی برگشتند از اسلام، دیگر از خودشان کاری نمیآید.
حالا البته خیلی چیزها هست که برای سرگرم کردن جوانهای ما خیلی دامنهدار است. آن چیزهایی را که آنها طرح کردهاند و طرحهایی که دادند، یکی از آنها همین است که اسلام را در نظر اینها کوچک کنند. چنانچه از روحانیت هم چون میترسند، باز طبقهای که میتواند در مقابلشان بایستد و ایستاده است طبقه روحانی هستند، از این جهت، مستقیماً به اینها هم حمله میکنند: روحانیین درباری هستند! هر چه آخوند است درباری [است]. این دربار است که آخوندها را درست کرده و تربیت کرده برای اینکه مردم را بچاپد، و اینها هم ثناگو باشند، وُعّاظ السلاطیناند! این هم برای این معناست که مردم را از روحانیت رَم بدهند. از اسلام رَم بدهند، از روحانیت هم رَم بدهند و این دو تا قدرت را بگیرند از مردم. و حال آنکه شما اگر ملاحظه کنید، از اول تا حالا آن که با این قدرتها معارضه کرده ابتدایش از روحانیین شروع شده.
در این صد سال آخری- که خوب، تاریخش دیگر خیلی نزدیک است و همه شما هم اطلاع دارید- در این صد ساله اخیر آنی که معارضه کرده با سلاطین وقت، ابتدایش از روحانی شروع شده. قضیه تنباکو ابتدایش از روحانیون ایران و عراق و از مرحوم میرزا[10] فتوا بود؛ و از علمای تهران قیام و عمل. البته مردم هم به اینها علاقه داشتند و دنبال اینها را میگرفتند و کارها را انجام میدادند. در جنبش مشروطیت هم همین طور بود- که از روحانیون نجف و ایران شروع شد؛ مردم هم تبعیت کردند و کار را تا آن حدود که توانستند آن وقت انجام دادند و رژیم استبدادی را به مشروطه برگرداندند. لکن خوب، نتوانستند مشروطه را آن طور که هست درستش کنند، متحققش کنند. باز همان بساط بود. در زمان رضا شاه که من، و مثلًا ایشان [اشاره به یکی از حضار] یادشان هست، و شما اکثراً اصلًا آن زمان را یادتان نیست، چند قیام که در ایران شد همهاش از روحانیون بود. یک قیام از آذربایجان شد، از علمای آذربایجان قیام کردند، و لکن خوب، قدرت دست آنها بود گرفتند آنها را و در- گمان میکنم- سُنْقُر مدتها تبعید بودند.
و بعدش هم که تبعید برداشته شد، مرحوم آقا میرزا صادق آقا[11] در قم آمدند و ماندند اینجا، و اینجا هم فوت شدند. یک قیام از خراسان بود، منتها همه علما. قضیه قیام مسجد گوهرشاد،[12] تمام علمای خراسان را که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس کردند و محاکمه کردند اینها. یک قیام از اصفهان شد و علمای اصفهان آمدند به قم و دعوت کردند از علمای اطراف و علمای اطراف هم خیلیهایشان هم آمدند اینجا. منتها این هم قدرت دست آنها بود و نتوانستند و شکستند و ملت هم آن طور هوشیار نشده بود که درست دنبال علما را بگیرد. عکس آنی که اینها میگویند که اینها درباری هستند. به عکس، اینها ضد درباری هستند. ضد درباری را اینها میگویند درباری! و همیشه، در همین عصر خودمان آنی که مورد هجوم واقع میشد همین مدرسههای علمی بود. همین مدرسه فیضیه قم چند دفعه مورد هجوم واقع شد و در شکستند و پنجره شکستند و کتابها را آتش زدند و عمّامهها را آتش زدند و بعض از افراد را از پشت بام پرت کردند پایین، و از این وحشیگریها که کردند؛ این هم برای این بود که میخواستند این دو تا قدرت را از مردم بگیرند.
یک [مطلب] دیگر هم راجع به دانشگاهها بود و طبقه دانشجو و دانشگاهی. اینها از دانشگاهْ هم میترسیدند. میدیدند که خوب اینها یک قوه متفکرهای هستند که جوان هم هستند، ممکن است از اینجا باز یک قدرتی پیدا بشود در مقابلشان، دانشگاه [را] هم به طریقهای مختلف کوبیدند. طریقهای مختلفی داشتند تا توانستند اینها را به واسطه همین تبلیغات منحرف کردند؛ اذهانشان را منحرف کردند. یک کارهای مهمی اینها کردند برای اینکه طبقه جوان را هر چه هست مشغول کنند به خودشان و نگذارند که اینها در مقدّرات مملکت دخالت بکنند. اگر دانشگاه را به حال خودش میگذاشتند و تبلیغات در کار نبود و کارشکنی در کار نبود، از دانشگاه خوب متفکرهایی پیدا میشدند که در فکر این بودند که دارند دیگران میچاپند ما را، یک علاجی بکنیم.
اینها طبقه جوان را، که این کارها از آنها میآمد و میآید، به طریقهای مختلف مشغول میکردند اینها را به خودشان. تمام این رسانههای گروهی که هست، تمام اینها را، اجیر میکردند. یا از خودشان بود که طبقه جوان را به واسطه رادیو و تلویزیون و سینما و تئاتر و مطبوعات و مجلّات و اینها سرگرم به عیّاشی بکنند، عیّاش بارشان بیاورند. جوان است، وقتی که رفت سینما، پنج روز، ده روز رفت سینما، عادت میکند به رفتن سینما، اصلًا فکر، فکر سینمایی میشود. شاید شب هم وقتی که خواب ببیند، خواب ستاره سینما میبیند! روز هم وقتی که چشمش را باز کند، به فکر است که کِی شب بشود من بروم و چه وقت بشود که برویم سراغ این مرکز. یک همچو دِماغی که بار آمد این طوری، این به فکر این نمیافتد که کارتر نفت ما را میبرد. اصلًا هیچ کاری به این ندارد. جوانهایی که در این مراکز فساد که درست کردند سرتاسر ایران و بیشتر تهران این مراکز فسادی که اینها درست کردند، مراکز عیاشی که درست کردند، این خانههایی که درست کردند، برای اینکه مردان، بچهها بروند، جوانها بروند، عیاشی بکنند، دامنزدند به این. این ایام تابستان، این دریاها با آن وضعی که آنها درست کردند. این دستگاههایی که باید دستگاه تربیتی باشد، مثل دستگاه رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینها، تمام اینها را به عکس آنی که باید باشد درست کردند. و قضیه این نبود که یک چیزی خودبخود شده باشد. یک قضیهای بود که روی برنامه تنظیم شده، آن هم بسیار محتمل است که تنظیمش از همان «سیا»[13] شده باشد. از آنجا شده باشد که باید جوانها را این طوری میشود بگیرید، حبس کنید. خوب، نمیشود همه مردم که حبس بشوند. آنجایی که میشود با آن طور، آنجایی که همه این حرفها، همه این چیزها، دست به هم دادند برایشان مراکز فساد و فحشا درست کردند و دامن به آن زدند و تبلیغات روی آن کردند؛ و جوان هم هست، کشیده میشود قهراً به آنجا. تابستان است، دریاچهها درست کردند و دریا و اجتماعات جوانها با هم، زن و مرد داخل هم و میکشیدند اینها را به اطراف دریا، و برایشان هم همه وسائل را درست میکردند. و مُفت و مجّانی میرفتند آنجا و هر کاری دلشان میخواست میکردند. مسأله این نبود که طبعاً این شده باشد. مسأله این بود که یک برنامه خاص و یک توطئهای در کار بود که نگذارند این جوانها رشد طبیعی خودشان را، و انسانی خودشان را بکنند؛ سرگرمشان کنند به همین مسائل. قضیه موسیقی یک مطلبی است که خوب، طبع جوان به آن توجه دارد. اگر یک مدتی این عادت کرد که موسیقی را باز کند و گوش کند، مغز این از تفکر در امور جِدّی بازمیماند؛ میرود دنبال همین قضیه. اینها اموری است که با نقشه درست کردند که جوانهای ما را منحرف کنند.
و یکی از نقشههایشان این بود- نقشههای دیگر زیاد- [که] نگذارند در دانشگاه درس بخوانند. یک دستهای را درست بکنند به اسم چپگرا، بریزند توی دانشگاه و شلوغ بکنند و دعوا راه بیندازند و امثال ذلک؛ و دانشگاهیها را، جوانها را، از کلاسها بیرون بکشند و بیاورند به بیرون، به جنگ و به چیزهای دیگر. تبلیغات چپی بکنند در دانشگاهها که توجه اینها را به آن مسائل کنند و هکذا از این قبیل.
اینها همه چیزهایی است که روی نقشهای درست شده است که ماها از مقدَّرات مملکتمان غافل بشویم. حالا بیشتر روی این امور تکیه میشود، برای اینکه حالا لمس کردهاند که اسلام و ایمان به خدا اسباب این شد که یک جمعیتی که هیچی دستشان نبود، از تفنگ و بساط- حالا هم چهار تا تفنگ اگر پیدا شده است بعد از غنایم جنگی پیدا شده- اینها دیدند که اینها با مشت خالی، لکن با ایمان، با ایمان به خدا آمدند به میدان و قدرتهای بزرگ را شکست دادند و همه را بیرون کردند، قطع دستشان را کردند، اینها الآن لمس کردند که آنی که اینها را شکست داد این ایمانی بود که این جوانها داشتند و این توجهی بود که به اسلام داشتند، حالا بیشتر درصدد این هستند که شما را از اسلام جدا کنند. الآن باز آن قلمهایی که قلم اجیر است و مزد میگیرد تا جوانهای ما را منحرف کند الآن هم در کار هستند، نطقها میکنند و قلمها را به کار میاندازند حتی این مسئله اطراف دریا را که با آن فضاحت انجام میگرفت، در بعضی از مطبوعات نوشتند جلوگیری از این «ارتجاع» است! که تمدن عبارت از این است که زن و دختر و پسر با هم در دریا به هم وَر بروند، اگر این نباشد ارتجاع است! تمدن این است که هر جوانی که در سینما چند روز برود و دیگر زندگیش همان بشود؛ تمام آمال و آرزویش همان بشود. اگر چنانچه از این طور چیزها جلوگیری بشود و آموزنده باشد، این سینما آموزنده باشد، این مطبوعات آموزنده باشد، این مجلات اگر کسی بگوید که باید اینها آموزنده باشد، اینها باید بچههای ما را تربیت کنند، اینها باید بچههای ما را رشد سیاسی بدهند، اینها را وارد میدان عمل سیاسی بکنند و این عکسها و این دعوتهای به شهوت، و این طور چیزهایی که همه جانبه است، اینها را از این راه بازمیدارد، میگویند ارتجاع است، و شما را از ارتجاع میترسانند، و به اصطلاح چماق تکفیر دارند. همین «ارتجاع» اصلًا تکفیر مؤمنین است. اینها به هر قدرتی که توانستند و به هر ترتیبی که میتوانند میخواهند شماها را منحرف کنند از آن مسیری که دارید.
الآن این نهضتی که ملاحظه میکنید، این نهضت الآن رسیده است به یک حدی که دستها را کوتاه کرد؛ همه دستهای خارجیها را کوتاه کرد. و شما میدانید که نهضت اسلامی ایران با همان توجه مردم به اسلام و اینکه از شهادت دیگر خوفی نداشتند، برای اسلام شهید شدن را یک چیز عظیمی برای خودشان میدانستند، یک فوزی میدانستند برای خودشان، این معنا شد که مردم دیگر نترسیدند از تانک و توپ و اینها نترسیدند و ریختند به خیابانها. یک تحول روحی پیدا شد در ایران، [در] سرتاسر ایران، یک تحول روحی پیدا شد. و مردمی که فکر در امور مملکتی نمیکردند، حالا جوانها، بچهها، زنها، مردها، مسائلی که در مجالسشان طرح میشود مسائل روز است. قبلًا ابداً این مطلب هیچ نبود.
ما آخوندها را که میگفتند، اگر یک کلمه میگفتند، میگفتند که این سیاسی است. یکی از فحشهایی که گاه [به] یک آخوندی، اگر میخواست یک حرفی بزند که به درد مملکتش بخورد، میگفتند «سیاسی» است. اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکی از علمای محترم- که محترم و رئیس بود در قم- این را بعض مقدس مآبها اشکال به او داشتند میگفتند منزلش روزنامه پیدا میشود! این طور، مغزها را تهی کرده بودند که اگر یک ملّایی منزلش روزنامه بود، این اسباب طَعْنَش[14] میشد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا چه کار دارد به سیاست. ما را وقتی که از حبس میخواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم. پاکروان[15] آمد پیش ما و آن مولوی[16]- هر دو آنها هم رفتند- آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است!- این تعبیر آخرش بود- این را بگذارید برای ما. میخواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم. اینها تبلیغات همچو کرده بودند که به خورد ما معمِّمین هم داده بودند که شماها بروید کنار، سراغ مدرسهتان، و این منافع مملکت را بدهید دست ما! مطلب این بود. مقدَّرات مملکت را بدهید دست ما؛ شما بروید آن گوشه مدرسه بنشینید و آن طور زندگی کنید و مسأله بگویید برای مردم. آن هم نه هر مسئلهای را. اگر ما درست مسأله میگفتیم که وضع این طور نبود. مسائل اسلام را کنار گذاشته بودند؛ و یک دستهای از مسائل شخصی را پیش کشیدند. مسائل اجتماعی اسلام، مسائل سیاسی اسلام، مسائل جنگ اسلام. آن قرآن را شما ملاحظه میکنید، قرآن مسائل سیاسیش و جنگیش و مقاتلهاش و اینهایش زیاد در آن طرح شده، اهلًا و سَهْلًا! اما دیگر کار نداشته باشید به اینکه تکلیف ملت با دولت چیست و تکلیف دولت با ملت چی هست؟ چه جور باید دولت باشد، شرایط حاکم چیست، شرایط شُرْطه چیست؛ شرایط قاضی چیست؟ اینها را دیگر شما کار نداشته باشید. شما هم بروید این مسائل [را کنار بگذارید] و ما هم باورمان آمده بود. همچو باورمان آمده بود که روزنامه خواندن را [عیب میدانستیم]. اوّلی که ما آمدیم قم، سنه چهل، روزنامه خواندن را عیب میدانستند! ما هم اصلًا جرئت نمیکردیم؛ یعنی ما هم خودمان جزء آنها بودیم.
الآن یک تحولی پیدا شده است که شاید در دو سال پیش از این نبود این طور. تحول سه سال است، دو سال است، که تحول زیاد پیدا شد. البته نهضت عمرش پانزده، شانزده سال است؛ لکن این تحول در این آخر پیدا شد. یک تحول پیدا شد که تحولهای مختلف، شماها همه و ما همه، یک پاسبان اگر پیدا میشد و یک امری میکرد، در همین بازار تهران تو ذهن کسبه و تجّار نمیآمد که میشود مخالفت با پاسبان کرد! پاسبان آمده گفته است «4 آبان»[17] است باید همه بیرق بزنید. همه گوش و سمع بودند که هر چه این گفته عمل بکنیم. چندی نگذشت که همینهایی که از یک پاسبان میترسیدند و برای خودشان هم حقی قائل نبودند ریختند در خیابان و گفتند «ما شاه نمیخواهیم»! این یک تحول معجزهآسا بود که آدمی که از یک پاسبان میترسید حالا از تانک نمیترسد، حالا از سربازها هم نمیترسد، سرنیزهها هم که میآورند؛ این هم معارضه با آنها میکنند. این یک جور تحولی بود که حاصل شد. یک تحول دخالتِ همه در مسائل روز و مسائل سیاسی. همین جمعیتی که روزنامه خواندن را در آن وقتها اشکال میکردند، حالا همانها منزلهایشان هم رادیو هست و هم تلویزیون هست و هم عرض میکنم اصلًا مشروعش هست، غیر مشروعش نیست- و هم مسائل روز طرح است. در هر جا بروید، جوانها مشغول به صحبت در مسائل روزند. شما خیال میکنید که در ده سال پیش از این این حرفها بود؟ اصلًا چه دخالتی داشتید؟ حقی نداشتید که دخالت در مسئله روز بکنید. حقی نداشتید که باید مثلًا ژاندارمری وضعش این باشد؛ باید دولت وضعش این باشد، اشکال بکنید به دولت. حالا طوری شده است که همه در میدان آمدهاند و یک تحول روحی پیدا شده است در این جامعه. و این تحول، تحول الهی است. هیچ کس نمیتواند، این قلوب مردم دست خداست، این تحول الهی است. یکی از تحولاتی که ... [اینکه] امروز یک دسته از اروپا آمده بودند، یک دسته جوانها، گفتند که ما آمدیم برای اینکه برویم در این روستاها کمک کنیم؛ یعنی این چه تحولی است [که] جوانی که بحبوحه[18] جوانیش است، و در اروپاست، و باید در اروپا فرض کنید روی غریزه جوانیش مشغول پی چیزهای دیگر باشد، همچو تحول پیدا شده است که عده زیادی بودند، زن و مرد، گفتند که ما از اروپا آمدیم که برویم روستاها کمک کنیم به مردم. به آنها گفتم که ارزش این عمل را خیلی باید بدانید که این عمل چه ارزشی دارد. این روستایی که تا کنون میدیده تنها هست و همه قدرتها مخالف او هست و میخواهند بچاپدش، ببیند که از اروپا یک دسته جوان تحصیلکرده، مهندس و طبیب و دکتر، اینها آمدهاند با آن زحمت به ایران و میروند توی این روستاها برایشان گندم میچینند. و لو شما بلد نیستید درست درو کنید- خوب، درو را رعیتها میدانند. شما بلد نیستید درو کنید- اما شما چهار تا خوشه گندم را که برای اینها جمع بکنید همچو قدرتی در این رعیتها و در این زارعها و در این دروگرها پیدا میشود که کارشان دو مقابل میشود. وقتی کشاورز دید که خانمها از خانهها پاشدهاند، از اروپا، اینجا هم همین طور، از دانشگاهها و از دانشکدهها و از مراکز تحصیل جوانها ریختند، زن و مرد- در تلویزیون دیشب هم نشان داد این را- من دیدم ریختهاند اینجا و دارند کمک میکنند به اینها، در روحیه این کشاورزها چه قدر این تأثیر دارد؛ چه قدر اینها را آقا میکند که میبینند خدمه اینها عبارت از دکتر است و مهندس؛ آمدند کمک کار هستند. این ارزشش خیلی است. شما هم که الآن میگویید ما مهیّاییم، این یک تحولی است که خدا این تحول را پیدا کرده. قلب شما پیشتر اصلًا دنبال این مسأله نبود؛ حالا آمده. کی آورده این را؟ مقلّب القلوب خداست. خداوند قلبهای شما را این طور کرده است که میخواهید بروید روستاها کمک کنید. آموزش، پرورش غیر آن وضعی که سابق بود که اگر یک دسته از سازمانی را میخواستند بفرستند آنجا، به اسم نمیدانم کذا، برای تبلیغ برای خودشان، حالا دیگر تبلیغی تو کار نیست. هیچ کس از کسی تبلیغ نمیکند. شما به طبیعت خودتان میخواهید بروید کمک کنید، آموزش بدهید، پرورش کنید و امثال ذلک.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند و موفق کند که خدمت بکنید به کشور خودتان. مملکت مال خودتان است دیگر، دیگر دستهای آنها برید، دیگر همت کنید که اداره کنید مملکت خودتان را تا نگویند نمیتوانند؛ ایرانیها نمیتوانند مملکتشان را اداره کنند؛ یک کسی دیگر میخواهد که بیاید سرپرستی کند. فضولها الآن باز هم هستند. آنهایی که نقشه کشند باز هم هستند. خودتان بچسبید به مملکتتان؛ و با قدرت خودتان. هر که در هر جا هست خوب عمل کند. آقا[19] در محراب خوب عمل کند؛ و شما در دانشگاه خوب عمل کنید؛ و ما هم تو مدرسه خوب عمل کنیم. همه با هم دست به هم بدهیم که درست عمل بکنیم. و ان شاء اللَّه مملکت مال خودتان است.» (صحیفه امام، ج9، ص: 168 ـ 180)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان اروپا و امریکا؛ نقشههای امریکا و ناکامی آن (1358)
«یکی از جنود ابلیس «یأس» است. در اموری که انسان باید با امید و طُمَأنینه[20] و تصمیم عمل بکند شیاطین ایجاد یأس میکنند و با این ایجاد یأس جوانهای ما را در آن مسائلی که باید با تصمیم جدّی پیش ببرند گاهی سست میکنند. من آن قدری که یاد دارم، از اول نهضت تا حالا که اینجا نشستم، چه آن وقت که در حبس بودم، و چه آن وقت که در تبعید به ترکیه بودم، و چه آن وقت که در عراق بودم، و چه آن وقت که به پاریس آمدم، و چه آن وقت که شاه با آن طَمْطَراقها[21] و قدرتها بود، و چه آن وقت که او[22] رفت و بختیار شروع کرد، من هیچ وقت مأیوس از مسائل نبودم.
و اعتقادم این بوده است که این ملت وقتی که چیزی را بخواهد، میشود. خصوصاً اخیراً که در پاریس بودیم- نمیدانم حالا آقایان را آنجا ملاقات کردم یا بعضیشان را- صبح میآمدند، ملاقاتشان میکردیم، هم خواهرها هم آقایان، اخیراً که در آنجا بودیم و اخبار ایران به ما میرسید، و از جمله اخبار که بعضیها خودشان لمس کرده بودند، و برای من آمدند گفتند، این بود که گفت که من در دهات بعضی از مناطق رفتهام- و اسم یک قریهای، یک قلعهای[23] را برد، که آنجا خود من هم رفتم؛ اطراف ماست- او میگفت که در این دهات صبح که میشود، آن ملای محل جلو میافتد و مردم دنبال او تظاهر میکنند؛ و آن قلعه را اسم برد که آن قلعه را من رفتهام و دیدهام چه قدر است؛ شاید مثلًا ده خانوار، پانزده خانوار، بشود توی آن قلعه زندگی بکنند؛ گفت حتی آن قلعه که من رفتم دیدم همان حرفهایی که تهران گفته میشود توی آن قلعه هم مردم آن قلعه میگویند. این برای من خیلی جالب بود، و اطمینان آورد که یک مطلبی که مطلب ملت است، و این طور مطلبِ ملت است که هر جا پا بگذاری همان مطلب هست؛ شما که در اروپا بودید و آنهایی که در امریکا بودند و آنهایی که در خارج کشور هر جا بودند همان مسائل را میگفتند که آنهایی که در داخل بودند؛ دانشجویشان همانی میگفت که علمای دینیشان میگفت، بازاریشان همان را میگفت که کارگرشان میگفت، بچههای این قدریشان همان را میگفت که بزرگها میگفتند؛ این مورد اطمینان من شد که یک دست غیر طبیعی در کار است.
شعاع عمل انسان تا یک حدودی است. یک کسی میتواند یک محله را تحت تأثیر قرار بدهد، یک کسی میتواند یک شهر را، یک کسی میتواند یک استان را، اما کسی نمیتواند به این ترتیب همه قشرهای موجود در هر جا را، از یک ملتی، از بچههای کوچک و تا پیرمردهایشان و دانشجویشان، با افکار متعددهای که اینها دارند و با ایدههای مختلفی که دارند، همه را تحت یک مطلب بیاورد؛ این نمیشود الّا اینکه دست غیبی در کار است. من مطمئن شدم به اینکه یک عنایتی از طرف خداوند تعالی هست؛ که آن عنایت ان شاء اللَّه تا محفوظ است، شما پیروزید.
تا این توجه ملت ما به مقاصد اسلامی است، این ملت پیروز است و این حرفهایی که گفته میشود و قلمهایی که هست و اینها چیزی نیستند. آن وقت که آن قدرتها بود که همه قدرتهای موجود پشتیبانی میکردند از محمد رضا، مکرّر شاید از امریکا به ما پیغام میدادند؛ در پاریس که من بودم، مکرّر میآمدند، و مستقیماً با من تماس میگرفتند، گاهی با بعضی از کسانی که به من مربوط بودند تماس میگرفتند، گاهی به صورت تحذیر[24] و گاهی به صورت نصیحت، و اینها و میخواستند که حفظ کنند محمد رضا را؛ رژیم را میخواستند حفظ کنند. انگلستان هم به صراحت [تلاش] میکرد که ما باید این را حفظش کنیم، منافع ما در این است! دیگران هم همین طور بودند و مع الأسف دولتهای اسلامی هم همین طور بودند. دولتهای اسلامی هم پشتیبانی میکردند، و اصلًا جدا بودند از مقاصد ما، و مطابق با این مشی میکردند. مع ذلک یک ملتی وقتی یک چیز را خواست و آن خواستش هم خواست الهی بود، یک مطلب مادی نمیخواست، میگفت ما اسلام را میخواهیم، جمهوری اسلامی را ما میخواهیم، میخواهیم ظلم نباشد، میخواهیم رژیم غارتگر نباشد، مسائلی بود که همهاش اسلامی بود، همهاش انسانی بود، با یک همچو ملتی نمیشود کسی در بیفتد و بخواهد چه کند، نمیشود.
ما فرض میکنیم اصلًا در دنیا این طور است، ما فرض میکنیم که یک وقت از طرف یکی از این ابَرقدرتها بریزند ایران را بگیرند- نمیکنند، نمیشود این. اما ما حالا فرض میکنیم- لکن با یک ملتی که همه یکپارچه هستند نمیتوانند بمانند. گرفتن یک جایی یک طور، ماندنِ در آنجا یک طور دیگر است؛ وضعش جور دیگر است. بخواهند برای هر آدمی یک مأمور بگذارند؛ اینکه معقول نیست. در هر شهری یک عده میگذارند، بعد از چندی، همین مردم آن عده را از بین میبرند. کشورگیری غیر کشور نگه داشتن است. اینها عاقلاند اولًا که نمیشود دیگر در دنیا با اعمال زور، آن طوری اصلًا معقول نیست دیگر. ثانیاً قُوای ابَرقدرت [ها] همه مقابل هم ایستادند. این مواظب اوست، آن هم مواظب این است؛ این یک قدم اگر جلو برود، آن هم میگوید من هم میخواهم جلو بیایم. از این جهت، خداوند این طور ملتها را به همین معنا حفظ میکند که قدرتهای بزرگ در مقابل هم بایستند و نتوانند هیچ کدام تعدّی بکنند. و آنها میدانند که- اگر فرض کنیم- که یک قدرت هم بشود و بخواهد حمله بکند و یک جا را بگیرد، نمیتواند ادامه به حیات خودش بدهد. این کشورگیرهایی که یک وقتی میریختند و یک جایی را میگرفتند بعد از چندی همهشان از بین میرفتند و مستهلک میشدند؛ بلکه جزء همین ملت میشدند.
بنا بر این، ملت وقتی یک مطلبی را میخواهد، این عملی خواهد شد. و شما اسلام را خواستید و جمهوری اسلامی را خواستید و احکام اسلام را هم همهمان میخواهیم و این عملی میشود. بیخود دست و پا میزنند! خودشان را زحمت میدهند، البته ما را هم زحمت میدهند. اما زحمت دادن یک مطلب است؛ پیروز شدن مطلب دیگر. البته هر کسی که یک صحبتی بکند، قلم فرسایی بکند، انتقاد بکند، خوب، یک زحمتی است؛ یا فرض کنید اینهایی که میروند و در میان کشاورزها و پیش کشاورزها، و پیش کارگرها و اینها ایجاد فتنه و فساد میکنند، خوب، یک زحمتی ایجاد میکنند؛ اما این طور نیست که حالا که چهار تا جوان گول خورده یا چهار تا جوان اجیر، که خیلی محتمل است در بعضی اینها که اینها اجیر امریکا هستند به یک صورت دیگری.
چنانچه من توده را، در «حزب توده»، آن اولش را- حالا که دیگر من بیاطلاعم، خیلی درست نمیدانم- اولی که حزب توده پیدا شد، آن شخصی[25] که این حزب را درست کرد، و همه میگفتند که این از مثلًا شوروی است و از اینهاست، از روسیه است، سرچشمه گرفته اینها، آن شخص همسفر من بود در مکه و در بیروت، که ما برای انتظار کشتی سیزده روز بودیم، این هم آنجا بود و میآمد پیش ما. یک آدم نمازخوان، حج برو و خیِّر هم بود! لکن خوب، تحت نظر یک دسته آن وقت؛ که به نظر میآمد که انگلیسها، حزب توده را درست کردند. حزب تودهای که منتسب به یک قشر دیگری است، آنها درستش کردند. حالا هم همین طور به نظر آدم میآید که بعضی از این احزابی که چپگرایی میکنند، و خودشان را میچسبانند به چین، یا میچسبانند به شوروی، به نظر آدم این طور میآید که نه، اینها یک اشخاصی هستند که امریکا درست کرده برای ما که شلوغ بکنند اینجا و صدا ایجاد کنند و دوباره آنها برگردند. دلیل من بر این مطلب این است که اینها یکی از کارهاشان قضیه رفتن در پیش کشاورزها اول میرفتند و میگفتند، کشاورزی را جلو میگرفتند که اصلًا کشاورزی نکنند! اینجا زورشان نرسید. بعد میرفتند که نگذارند اینها جمع بکنند. آنجا هم که مأیوس شدند، و مردم جمع کردند؛ بعد شروع کردند خرمنها را آتش زدند.
این طایفهای که ادعا میکنند ما طرفدار خلق هستیم، طرفدار مردم هستیم، توده را مثلًا چه داریم، خلق را چه، ما از ایشان میپرسیم که آتش زدن خرمنها اولًا چه منفعتی برای تودهها دارد؟ این ضعفایند که خرمن درست کردند. یک سال این بیچاره زحمت کشیده یک عدهای یک خرمن درست کرده، این خرمن آتش زدن طرفداری از این ضعفاست؟! بعد هم میگوییم که کی منفعت از این میبرد؟
یکی از طُرقی که برای کشف بعضی جرایم است این است که یک جرمی که واقع میشود، ببینیم کی از این جرم منفعت میبرد که بگوییم زیر سر اوست. اگر ما گندم نداشته باشیم، از کجا گندم وارد میکنید؟ از امریکا. اگر ما فرض کنید جو نداشته باشیم، باز هم امریکا. زراعت هر چه نداشته باشیم، آن کس که صادرکننده است برای ما امریکاست. نه چین به ما زراعت میتواند بدهد [نه شوروی]، شوروی خودش هم از امریکا میگیرد! شوروی هم ندارد، منفعت به جیب امریکا میرود، پس شما عُمّال امریکا هستید؛ برای اینکه اگر منفعت به جیب آنها [و] دیگران میرفت، ما میگفتیم از آنها هستید- نمیخواهم بگویم آنها چطورند. آنها هم از آنها بدتر! همهشان با وضع ما موافق نیستند، همه میخواهند که از این سُفره یک حَظّی ببرند لکن در این قضیه که آتش زدن خرمنها و امثال ذلک باشد، این منفعتش مستقیماً توی جیب امریکا میرود، برای اینکه آنها گندمهایشان زیاد است و بالاخره یا باید آتش بزنند یا به دریا بریزند، و بازار میخواهند.
همان طوری که ملاحظه کردید که قضیه «اصلاحات ارضی» هیچ نبود الّا اینکه یک بازاری برای امریکا درست کند و نگذارند ما زراعت داشته باشیم. همان طوری که خود آن مَردَک[26] از عمّال امریکا بود، و برای بازار درست کردن امریکا این کار را کرد و نقشه از آنها بود، و آن اجرا میکرد. الآن هم نقشه از آنهاست و اینها اجرا میکنند. منتها آن به اسم «آریامهر»؛ اینها به اسم فلان و فلان چپگرا! مسأله این طوری است، همینها بودند که در زمانی که او بود از او طرفداری میکردند. در دربار هم از همینها بود، از بزرگانشان در دربار هم بودند ... دیگر وقتی خود امریکا هیچ کاری نتوانست بکند؛ با همه صحبتهایی که کرد، یک وقت به صورت ارعاب، و یک وقت به صورت مصلحتاندیشی. اخیراً هم که شاه رفته بود و بختیار بود، دیگر به صورت اینکه نه، صلاح نیست، حالا زود است، نورَس است، حالا چه، میآمدند که من را نگذارند به ایران بیایم، جدیت میکردند که ما نیاییم ایران. همین جدیت آنها باعث شد که من فهمیدم که رفتن ما مُضر به حال اینهاست! برای اینکه آنها برای صلاح ما نمیگفتند که شما زود است حالا بروید و حالا پیغام فرستادند به وسیله رئیس جمهور فرانسه[27] که آوردند برای ما خواندند پیغامشان را، که الآن چه طور است و کذا هست و زود است، نورَس است، حالا شما یک قدری چند هفتهای باشید. من دیدم که معلوم میشود که در این چند هفته میخواهند اینها قوایشان را مجتمع کنند که دیگر هیچ کاری از ما برنیاید. حالا که مردم الآن قیام کردند و نهضت کردند، حالا باید رفت، هر چه شد. ما بنا گذاشتیم برویم، و آنها بستند فرودگاه [را]. ما گفتیم خوب، هر وقت باز شد میرویم، معلوم است که تا ابد نمیبندند که وقتی باز شد، ما آمدیم.
علی ایّ حالٍ مأیوس نباشید. این از جنود ابلیس است که به انسان تزریق میکند. قدرتمند باشید، که این از طرف خداست، خدا شما را قدرتمند کرده، ملت قدرتمند است: ید الله مع الجماعة[28] خداوند میفرماید: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا.[29] خوب، ما اگر اطاعت این امر را کردیم، خداوند ما را واگذار میکند که ما را بچاپند؟! ما اطاعت بکنیم امر را، که ما اعتصام کنیم به اسلام- حبل اللَّه همین اسلام است- ما اعتصام کنیم به حبل خدا، به اسلام، به قرآن و توجه کنیم به او همهمان، تفرقه هم نداشته باشیم، بعد خدا ما را وادار میکند، واگذار میکند، به اینکه ما را بچاپند؟ نه، دیگر نمیشود. اگر ما وفا کردیم به این امر خدا و عمل کردیم به امر خدا و با هم شدیم، همه قشرهایمان با هم شد، خارج و داخل، دانشجو و طلبه، همه با هم این نهضت را تا اینجا که رساندیم تا آخر ببریم، شک نکنید که پیروز هستید، هیچ شک نکنید.
الآن مهار پیروزی دست خود ملت است، دست خود ملت است. کلید پیروزی دست خود ملت است، ملت باید بفهمد که آن چیزی که او را پیروز کرد همین بود که همه با هم بودند و اعتصام بحبل اللَّه بود؛ همه با هم چسبیده بودند که ما جمهوری اسلامی میخواهیم، ما اسلام میخواهیم، ما قرآن را میخواهیم، ما اسلام را، ما حکومت عدل الهی میخواهیم. این اعتصام به «حبل اللَّه» بود. این اعتصام به «حبل اللَّه» اسباب این شد که یکدفعه یک قدرت شیطانی که همه قدرتها، نه همه قدرتهای ابرقدرتها، قدرتهای کوچک هم دنبال [او] بودند، بیخود نشد که ما را به کویت راه ندادند، یعنی راه ندادند که من از این دروازه کویت بیایم رد بشوم آنجا سوار شوم به طیّاره و بروم؛ این قدر هم راه ندادند! گفتند از همان جا که آمدید به همان جا برگردید. وقتی هم عراق آمدیم دیدیم که ... من فکر کردم که ما هر جا برویم همین صحبتها هست؛ برای اینکه اینها همه مربوطند به هم، یک سیاست است، اینها همه پشت او ایستادهاند. ما دیدیم که خوب، حالا برویم در خارج. خارج آمدیم و آنها هم پشیمان شدند. ما آمدیم آنجا. جو آنها آنجا ... من متشکرم از این جوانهای عزیز ما که از همه جاها آمدند احوال از ما پرسیدند؛ مجتمع شدند، حرفهای ما را شنیدند؛ منتشر کردند مصاحبات ما [را] در آنجا. گاهی همه جا منتشر میشد. و این یک راهی برای پیروزی ما بحمد اللَّه بود.
در هر صورت به شما عرض بکنم که تحت وسوسه ابلیس و عُمّال ابلیس- که همینهایی است که مینویسند و همینهایی که میگویند- هیچ وقت نروید. شما پیروزید و پیروزی تا آخر مال شماست. آنی که من به شما عرض میکنم این است که کلید پیروزی را حفظ کنید، کلیدش را اگر حفظ کردید عنایت خدا با شماست. اجتماعتان را حفظ کنید. الآن دنبال این نباشید که ما حوایجی داریم برآورده نشده. این را به این آقا دارم میگویم. من هم میدانم که حوایج [برآورده نشده.] من هم حوایجی دارم که برآورده نشده، آقا هم حوایجی دارد، و آقا هم. همه یک چیزهایی میخواهند که آنها نشده. من که از اول مسائل یادم هست، [حدود] پنجاه و هشت سال، شماها هم که در بین راه ملحق شدید، زمان این شاه را ادراک کردهاید، از آن وقت که چشمتان را باز کردید، اختناق بوده، زحمت بوده، گرفتاری بوده، توی حبس بوده؛ تبعید بوده؛ از این مسائل بوده؛ گرفتاریهای دیگر که چپاول بوده- همه چیز شما را بردهاند اینها. جواهرات که پشتوانه این مملکت بوده، یک مقداریش را رضا شاه برد و انگلیسها بین راه از او گرفتند و بردند؛ یک مقداریش را هم ایشان حمل کرد و برد. الآن هم بانکهای ما گرفتار قرض است؛ یعنی دولت گرفتار قرضهایی است که اینها از بانکها گرفتهاند و گذاشتند رفتند. در هر صورت، الآن وقت این نیست که ما گرفتاریهای شخصی که داریم طرح کنیم، و هی به دولت اشکال بکنیم؛ به ملت اشکال بکنیم؛ به نهضت اشکال بکنیم.
شما بدانید این را که در عالم همچو نهضت به این خوبی نبوده، انقلاب «سفید» این بود؛ نه آن که او درست کرده بود. شما نهضتهایی که، انقلابهایی که در عالم واقع شده یکی انقلاب فرانسه است که بزرگ است، یکی انقلاب شوروی است، آن قدری که آنجاها آدم کشته شده، و سایر انقلابات آن قدری که آنجاها خونریزی شده اینجا نشده. برای چه؟ برای اینکه بعد از انقلاب یک اسلام [آمده] نمیگویم اسلام تحقق پیدا کرد؛ لکن نسیم اسلام بود. دیگر اینهایی که انقلاب کردهاند ننشستهاند آنجا همین جور سر بِبُرند تا آخر. هر کس را احتمال بدهند که مخالف است به تفنگ ببندند، این مسأله نبود. البته یک عدهای که پنجاه سال این مردم را قتل و غارت کردند این عده که عددشان شاید تا حالا به صد و چند نفر بیشتر- نمیدانم حالا من عددشان را، کم بوده عددشان، جنایتشان زیاد بوده- لکن عددی از ایشان کم بوده، اینها البته به جزای خودشان رسیدند، نه آن جزایی که باید برسند. آن جزا در آنجا باید واقع بشود، در اینجا نمیشود. اصلًا یک نفر آدمی که صدها خانواده را بیسرپرست کرده، صدها جوان را از مادرهایشان جدا کرده و داغ کرده و آتش زده و بو داده است روی تاوههای متصل به برق! این را نمیتوانیم ما جزایش را اینجا بدهیم. یک جان این دارد، آن یک جانش را فرض کنید از او گرفتند؛ آن هزارها خانواده را چه کرده، ما نمیتوانیم. این دلیل بر این است که یک جای دیگری هست که باید او تا ابد بسوزد؛ و تا ابد جنایاتی را که کرده جبران بشود. در آنجا جبران میشود ان شاء اللَّه. مقصود من این است که این حرفهایی که حالا دارند میزنند ما از این بزرگترش را شنیدیم و اعتنا نکردیم. اینها دیگر چیزی نیستند. یک تتمهای است که دست و پایی این آخری میزنند. چلاپ و چلوپی[30] میکنند!
و ان شاء اللَّه با قدرت شما و با قدرت ایمان شما، و قدرت اسلام، این نهضت به آخر میرسد و بوی اسلام را آن وقت میشنوید که چه معطر است اسلام، چه نظامی است این اسلام که آنکه در رأس واقع شده است، مثل خود پیغمبر- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و آنهایی که در پایین- به اصطلاح شماها یا مردم- واقع شدهاند، اینها در یک جا با هم مجتمع میشوند و مینشینند و صحبت میکنند- و عرض میکنم- قصه میگویند و صحبت و تجییش جیوش[31] میکنند و اینها؛ بنای پیغمبر این طور بود. پیغمبر که خلیفة اللَّه بود، همه او را قبول داشتند، وقتی که در مسجد مینشست نمیشناختندش کسی از خارج میآمد نمیشناخت، برای اینکه بالا و پایینی در کار نبوده. آن وقت حتی یک همچو چیزی هم نبوده است که بیندازد زیرش. آن روی یک حصیر، اگر خوب بود حصیر؛ و الّا روی زمین مینشستند. اسلام این است. ما دلمان میخواهد البته قدرت ما نداریم که آنی که هست عرضه کنیم؛ اما هر چه آدم بتواند به مبدأ خیر نزدیک بشود باید خودش را نزدیک کند. حالا که من نتوانستم مثلًا مثل «مالک اشتر» عمل کنم، خوب، هر چه بتوانم خودم را نزدیک کنم به آنها باز خوب [است]- و من امیدوارم که مملکت ما یک مملکت اسلامی بشود جوانهای ما یک جوانهای مُسْلِم، معتقد به اسلام بشوند. و اگر این ایمانی که ما را پیش برد باقی باشد، احدی دیگر نمیتواند به شما تعدّی کند و ان شاء اللَّه نخواهد توانست.
از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همهتان را میخواهم. و همین حس [اسلامی] یکی از اموری است که انسان به او خیلی علاقه پیدا میکند و خیلی مایه امیدواری است. این انقلاب روحی است که در ملت پیدا شده. انقلاب روحی بالاتر از این سدّی است که شکستید. شما از اروپا پا شدید آمدید که به مردم کمک کنید. این انقلاب روحی مهم است. این را هیچ کس نکرده الّا خدا. خدا مقلب [القلوب است.] شما در بین دست خدای تبارک، دست معنوی خدای تبارک و تعالی هستید که هر جا میخواهد [برمیگرداند آن را]. شما یک وقت مشغول کار خودتان بودید؛ در زمان [سابق] من مشغول طلبگی خودم بودم، شما مشغول آقایی خودتان، کی شما را از آنجا برداشت و آورد اینجا که بروید در یک روستا زحمت بکشید برای برادرانتان؟ این خداست، این دست خداست که قلبهای شما را این طور کرده، قدرش را بدانید. دل شما الآن در دست خدا [است] هر طوری میخواهد میگرداند، و به خیر گردانده. الآن شما را از آنجا او آورده، جوانهای دانشگاه و نمیدانم دکتر و مهندس و اینها، که هر کدام باید یک جای دیگری باشند، زنهای محترمه و خانمهای عزیز، که باید در جاهای چه باشند، همینها در این روستاها رفتهاند و دارند درو میکنند؛ چه میکنند. البته دروگر نیستند به آن معنایی که رعیت دروگر [است]؛ اما یک عمل کوچک اینها همچو قدرت میدهد به این دروگرها که اگر یک جریب[32] زمین را آن وقت درو میکردند، حالا دو جریب زمین درو میکنند. وقتی دروگر آمد دید که این خانمهایی که باید زیر سایه بنشینند آمدند توی آفتاب و گرفتند دارند جو را درو میکنند و جمع میکنند، و اینها قدرتی در نفس آنها پیدا میشود. یک ارزشی دارد عمل اینها که قدرت به آنها میدهد، و آنها کارشان چند برابر میشود، خیلی ارزش دارد این. وقتی ببینند شما از اروپا پا شدید آمدید، از امریکا پا شدید آمدید اینجا، برای اینکه کمک کنید به برادرهای خودتان، ببینید چه حالی برای این رعیت پیدا میشود. این رعیتی که هر روز یک سازمان امنیت میرفت بالا سرش و یا شلاقی میزد یا چه و چه. حالا میبیند که از اقصی بلاد خارج، نه داخل، برادرانشان آمدند و میگویند که ما آمدیم به شما کمک کنیم، ما آمدیم که با شما درو کنیم، ما آمدیم با شما زراعتتان را برداریم، نمیدانید این چه حَظّی برای آنهاست و در قلب آنها چه اثری خواهد گذاشت، و نمیدانید ارزش اینکه یک قلب ضعیف را شما همچو خوشحال کردید، این ارزش چه قدر است. معنویت عمل را نمیدانیم ما چه قدر است، خیلی زیاد است، عمل و لو کوچک هم باشد. و شما از باب اینکه دروگر نیستید شاید نتوانید درست درو بکنید، لکن چند تا خوشه گندم را وقتی شما جمع بکنید، این قدر ارزش دارد و این قدر قلوب را به شما متوجه میکند و این قدر مردم را امیدوار میکند و نهضت ما را پیش میبرد که خدا میداند. خداوند همهتان را حفظ کند و خداوند همه شما را سعادتمند کند، و این تحول روحی که پیدا شده است، حفظ کند این تحول را.
من حالا وقت ندارم، لکن از اموری و خیانتهایی که دستگاه به ما کرده است، یکی همین قضیه اختلاف است. از طرق مختلفه جوانهای ما را منحرف کردند، راههای مختلف. شیاطین اینها نشستند بررسی کردند و راههایی پیدا کردند برای اینکه نسل جوان ما را بِکشند به یک فسادهایی، و از آن چیزهایی که مربوط به خودشان و زندگی خودشان [است] غافل کنند. این مراکز فسادی که بیشترش در تهران است و در همه شهرستانها هست، این با یک نقشه و حساب است. اگر یک جوانی رفت در یک مرکز فسادی، فردایش هم رفت، ده روز رفت، عادت میکند به آن مرکز فساد؛ دلش دنبال اوست. یک جوان یا جوانهایی که دلشان دنبال مراکز فساد باشد، وقتی که خواب میبینند خواب همان مراکز را میبینند، بیدار هم میشوند حواسشان آنجا باشد و بعد هم بروند سراغ همان مقاصد فاسده، این دیگر فکرش دنبال این نیست که مملکت ما گرفتاری دارد، باید این گرفتاری را ما خودمان رفع بکنیم. این دیگر ذهنش منعطف است از این مسائل. این اختلاطهایی که درست کردهاند و ایجاد کردند برای ملت ما و جوانهای ما را مختلط کردند با هم، و کشیدند به یک مسائل فاسدی؛ این هم جزء همان نقشههایی است که برای ما کشیدند. این قضیه اختلاط در دریا یک چیز عادی نیست، یک چیزی نیست که همین طوری شده باشد، یک نقشهای است برای اینکه جوانهای ما را منعطف کنند ذهنشان را به این مسائل. اگر چندین هزار جوان ما جذب شدند به مراکزی که این طور مسائل شهوی و حیوانی در او مطرح است، همین چندین هزار جوان را ملت ما از دست داده.» (صحیفه امام، ج9، ص: 181 ـ 192)
ـ سخنرانی در جمع اهالی اسفراین؛ بازسازی کشور به دست ملت (1358)
«شما توقع نداشته باشید که یک کشوری که 2500 سال تحت سلطه سلاطین جور بوده است، و قریب شصت سال تحت سلطه رژیم ناپاک پهلوی بوده است و با همه قوا و با همه کوششها، کوشش کردند که این کشور را از همه حیث به عقب بزنند، توقع نداشته باشید به مجرد اینکه آنها رفتند، اینجا بشود یک گلستان و مردمش هم بشوند ملائکه!
جوان ما را اینها به طوری بر خلاف انسانیت تربیت کردند که مشکل است به این زودی بشود اینها را برگرداند به یک حالی که از آن راه به این راه بیاید تا راه بیفتد. هر معمّمی روحانی نیست و هر قائل به اسلامی، مُسْلِم نیست. و در دستگاه جور که از همه قشرها استفاده میکردند، از این قشر هم استفاده شده است و شما توقع نداشته باشید که در ظرف پنج ماه بشود همه را اصلاح کرد. نه همان شهر شما این گرفتاری را دارد، شهرهای دیگر هم همین گرفتاریها را دارند، قشرهای دیگر هم همین گرفتاریها را دارند. منتها هر یک از گروهها که میآید همان وضع خودشان را- چون محسوسشان بوده است- میگویند که هیچ جا بدتر از محل ما نیست. از کردستان میآیند همین را میگویند، از لرستان میآیند همین را میگویند و از هرجا که میآیند همین مسائل مطرح است و همه هم درست میگویند، برای اینکه در طول این مدت زحمت کشیده شده است که همه چیز عقب کشیده بشود و خصوصاً نیروی انسانی. نگذارند نیروی انسانی رشد بکند؛ نه در قشر ما و نه در قشر دیگران. نگذارند یک روحانی صحیح- سالم باشد، و سایر مردم هم همان طور.
بنا بر این، این اموری است قهری که بعد از اینکه یک رژیم فاسدی میرود، میخواهد یک رژیم صالحی بیاید، زمان میخواهد تا این رژیم صالح- هر چه هم صالح باشد- بتواند همه قشرها را سالم کند حتی بتواند همان چیزی که مربوط به خود رژیم است، مربوط به خود دستگاه دولتی است، ... به قدری آشفته است که نمیتوانند به این زودی کارها را انجام بدهند. با اینکه دولت با تمام قوا مشغول است برای اینکه مسائل را، مشکلات را حل بکند، لکن مشکلات زیاد است و مشکلات زیاد را نمیشود حل کرد، الّا با دست همه ملت.
همان طور که همه ملت، این رژیم را عقب زد و قشری نمیتوانست این کار را بکند، اجتماع بود که این کار را کرد، همین طور حالا هم برای سازندگی، که کارش مشکلتر از اصل مطلب بود، احتیاجی به کمک دارد. دولت محتاج است که همه مردم کمکش بکنند؛ زیرِ بالَش را بگیرند و این ان شاء اللَّه با کمک همه اقشار ان شاء اللَّه درست خواهد شد و این طور اشخاص ناباب هم ان شاء اللَّه خود مردم طردشان میکنند، خود مردم رها میکنند آنها را.
ان شاء اللَّه امیدواریم که به خواست خدای تبارک و تعالی امور اصلاح بشود و هیچ خوف اینکه نتوانید در ذهنتان نیاید. قدرتمند باشید؛ همه با هم قدرتمند. شما یک همچو قدرتی را عقب زدید؛ این آشفتگیها دیگر داخلی و مال خودمان است، غیر آن بود که همه قدرتها دنبالش بودند. همه قدرتها. یعنی قدرتهای کوچک ممالک اسلامی، قدرتهای بزرگ امریکا و شوروی و انگلستان، همه پشت سر این بودند،[33] که گرفته بودند نگاهش دارند، ملت بیرونش کرد. تمام شد حالا دیگر از چه میترسید، دیگر خبری نیست، دیگر خودتان هستید. یک آشفتگیهایی بین خودتان، یک چیزهای داخلی است، ما دیگر دشمن خارجی را کنار گذاشتیم، اینها یک چیزهای داخلی است. اگر یک ریشهای، یک چیز گندیدهای هم باشد، این هم شماها میکَنید میاندازید دور، تمام میشود ان شاء اللَّه.
خداوند ان شاء اللَّه همهتان را حفظ کند، خواهرها را حفظ کند، برادرها را هم حفظ کند؛ و همه موفق باشید که این نهضت را به آخر ان شاء اللَّه برسانید.م» (صحیفه امام، ج9، ص: 193 ـ 195)
ـ سخنرانی در جمع گروه تحقیقات و تبلیغات؛ تحولات ملت در نهضت اسلامی (1358)
«از آداب عبودیت؛ این است که جز قدرت حق قدرتی را نپذیرند و جز ثنای حق و آنکه از اولیای حق است ثنای کسی را نگویند. ما بندگانی هستیم که هیچ نداریم و هیچ نیستیم و هر چه هست قدرت الهی است.
معجزههایی که در این نهضت واقع شد همه از جانب خدای تبارک و تعالی بود، و بشر کوچکتر از آن است که بتواند این معجزهها را انجام دهد. تحولات روحی که در این مدت قلیل برای ملت ما پیدا شد، تحولات قلبی، تحولات روحی، تحولات ارادی؛ هیچ کس نمیتوانست این تحولات را ایجاد کند. آنچه که عظمت دارد این تحولات روحی است که در ملت پیدا شده، و او بالاتر از این پیشبرد و پیروزی است که ملت ما پیدا کرد. ملتی بود که در فکر سرنوشت خودش نبود، هر کس مشغول کاری بود و آنچه مطرح نبود مسائل اجتماعی کشور بود؛ در مدت کمتر از دو سال یک تحول پیدا شد که تمام قشرهای ملت افکار سیاسی پیدا کردند. مجالسی که صرف میشد در اموری که بیهوده بود، حالا صرف میشود در اموری که سرنوشتساز است. خواهرهای ما که اشتغال به مسائل دیگر داشتند، الآن همدوش با برادرها و مقدّم بر آنها به سرنوشت ملت و به سرنوشت کشور خودشان فکر میکنند؛ طرح میدهند، فکر میکنند؛ انتقاد میکنند. این تحولی است که خدای تبارک و تعالی- که مقلِّب القلوب است- ایجاد کرد.
تحول مهم دیگر، تحولی بود که از ضعف به قوت کشور ما را کشاند. کراراً گفتم این را که یک پاسبان در بازار بزرگ ایران- که تهران است- اگر میآمد و میگفت باید بیرق بزنید، کسی به خود اجازه نمیداد، فکر نمیکرد که میشود مقابل او ایستاد. همین ملت با همین ضعف در ظرف یک سال و چندی به خیابانها ریخت و گفت ما شاه را نمیخواهیم؛ ما ابَرقدرتها را محکوم میکنیم. اینهایی که از یک پاسبان میترسیدند از توپ و تانک و مسلسل هراس نداشتند، خانمهایی که در قبل وضعشان یک نحو دیگری بود و رژیم آنها را به یک مسائل دیگری مشغول کرده بود، متحوّل شدند به کسانی که در مقابل رژیم ایستادند و با برادرها همدوش بلکه مقدّم در این نهضت شرکت کردند و این تحولها، تحولهای اعجازآمیز بود.
از آن طرف، تحول دیگری پیدا شد: امروز یک دسته از جوانها، زن و مرد، از اروپا آمدند پیش من و گفتند ما آمدیم برای اینکه در روستاها برویم و به مردم خدمت بکنیم. جوانهایی که سابق در مسائل دیگر فکر میکردند امروز در این جور مسائل فکر میکنند. میآیند، از اروپا میآیند، از خارج میآیند، زن و مردشان میآید برای اینکه در روستاها بروند و کمک کنند به روستاییها. چنانچه از داخل، از دانشگاه، طبیب، مهندس، خانمها، همه میروند در این روستاها و کمک میکنند. این حس تعاون یک حسی است که- یک تحولی است- که اعجازآمیز است و آنچه که هست خدای تبارک و تعالی انجام داده است. همه چیز را از خدا بدانید، ما بنده ضعیفی هستیم که هیچ نیستیم، هر چه هست او است؛ و هر چه داریم از او داریم، و پیروزی ما به دست او واقع شد. ما که هیچ در دستمان نبود و پیروز بر همه چیز شدیم با اراده حق تعالی بود.
آزادی؛ هدیهای الهی
این اراده حق تعالی دنبال اینکه شما اجتماعتان، اجتماع اسلامی بود:
ید الله مع الجماعة.[34]
اجتماع، اجتماع اسلامی بود و قیام، قیام انسانی- اسلامی بود و خداوند به شما آزادی را هدیه داد؛ برای اینکه برای او قیام کردید. این قیامی که برای اوست حفظ کنید. مادامی که برای او کار کنید، اجتماعتان برای او باشد پیروز هستید و من امیدوارم که این اجتماعات شما تا آخر محفوظ باشد و برای خدا باشد. خداوند همه شما را سعادتمند کند خداوند کشور شما را مستقل و آزاد کند و آزادی را از کشور شما نگیرد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 196 ـ 198)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان رادیو دریا؛ ویژگیهای رژیم غیر الهی (1358)
«دستگاههای رژیم سلطنتی و آن چیزهایی که از قبیل رژیم سلطنتی [است]، که روی هم رفته باید بگوییم رژیم [غیر الهی]، رژیمهای غیر الهی برای اینکه وضعش به حسب نوع این است که به ملت خیانت میکنند و برای خودشان دستگاه درست میکنند و به منافع خودشان ملت را به کار میکشند و از ملت جدا هستند، برنامههای آنها این است که با کوششْ ملت را به تباهی بکشند و نسل جوان را فاسد کنند. اگر نسل جوان فاسد نباشد آنها از آن خوف دارند و میترسند که یک وقت نسل جوان یک عصیانی بکند و آنها را به تباهی بکشد. از این جهت، به وسائل مختلفه کوشش میکنند که نسل جوان را به تباهی بکشند که از مسائل روز و از مسائل زندگی کنار باشند. وسائل متعدد، از قبیل مطبوعات که در خدمت آنها بود، رادیو و تلویزیون، سینما، تئاتر، تمام اینها که در خدمت آن رژیمهای غیر توحیدی هست.
تمام اینها برای این است که ملت را عقب برانند و از توجه به مقدّرات خودشان غافل کنند، و احیاناً بکشانند به طرف خودشان؛ و آنها سرگرم به کارهای غیر مقدّرات خودشان بشوند و آنها هم منافع خودشان را ببرند و مطمئن باشند که کسی مخالفشان نیست. و لهذا جمیع وسائلِ فساد جوانها را اینها فراهم میکردند؛ از قبیل مراکز فحشا که اطلاع لا بُد دارید که در تهران خصوصاً چقدر مراکز فحشا بوده است؛ به طرق مختلفهای که بعضی از آنها گفتنی نیست اصلًا؛ و همین طور اطراف دریا. در وقتی که، موقعی که مردم به دریا رومی آورند، یکی از اموری که آنها دامن به آن میزدند همین اختلاطی بود که بین جوانها و زن و مرد بود. و این نه از باب این بود که اینها میخواستند به جوانهای ما مثلًا خوش بگذرد، بلکه از باب این بود که اینها را به تباهی بکشند. مراکزی که در آن مخدّرات از قبیل مشروبات و دستگاههای تخدیری دیگری بود الی ما شاء اللَّه. در سینما جوانهای ما وارد میشدند، اگر چنانچه چند روز وارد میشدند عادت میکردند و سینما با آن صورتهایی که همهاش انحرافی بود، رادیوها همه انحرافی؛ مطبوعات از قبیل روزنامهها؛ از قبیل مجلّات؛ همه چیزهایی بودند که جوانهای ما را منحرف کنند.
و از جمله چیزهایی که باز مغزهای جوانها را مخدّر است و تخدیر میکند موسیقی است. موسیقی اسباب این میشود که مغز انسان وقتی چند وقت به موسیقی گوش کرد، تبدیل میشود به یک مغزی غیر آن [مغز] کسی که جدّی باشد. از جدّیت، انسان را بیرون میکند، و متوجه میکند به جهاتی دیگر. تمام این وسائلی که حالا این بعضیش بود، و الی ما شاء اللَّه وسائل درست کرده بودند، همه برای خاطر این بود که ملت را از مقدّرات خودش غافل کند، و متوجه به جهات دیگر بکند، منحرف کند او را از مسائل روز که مبادا مزاحمش بشود. این یک برنامه بسیار مفصّلی بوده است که طرح شده؛ نه این است که مِنْ باب اتفاق مثلًا این مسائل واقع شده. نخیر، این یک طرحهایی است که آنهایی که طرّاح هستند طرح کردند، که این جوانها را به تباهی بکشند.
و علاوه بر این آن فشارهایی که بر مردم میآوردند و آن فشارهایی که به روحانیت میآوردند فشارهایی که به دانشگاهها میآوردند، و به سایر اقشار، روی هم رفته میخواستند که مملکت ما را از «انسان» خالی بکنند، و نیروی انسانی را به تباهی بکشند. دستگاههایی که برای آموزش است، برای پرورش است، تبدیلش کرده بودند به دستگاههایی که ضد او باشد. آموزشهایی که برای انسان مفید است، برای یک جامعه و کشوری مفید است، آنها حذف میشد و به جای او، آموزشهایی که مخالف مسیر ملت بود، روی شهوات خود فرد بود، لکن با مسیر ملت مخالفت داشت، با مصالح کشور مخالفت داشت؛ آنها را میآوردند.
مقالاتی که مربوط به سرنوشت ملت بود امکان نداشت در روزنامهها نوشته بشود یا رادیوها خوانده بشود. مقالاتی که مخالف مسیر ملت بود، مخالف مصالح جامعه بود، اینها رایج بود- و مجلاتی که باید تربیت کند نسل جوان را، مبدّل شده بود به آن تربیتی که همه ملاحظه کردید که مجلات ما چه وضع افتضاحآمیزی داشت. همه برای این بود که جوانها را از مسیری که دارند و مسیر انسانی که باید اینها بروند منحرف کنند به یک مسیر دیگری، و استفاده کنند. استفاده همچو بکنند که تمام مصالح یک کشور را از بین ببرند، همه چیز را به تباهی بکشند، همه مخازن ما را به اجنبی بدهند؛ و کسی نباشد که «چرا» بگوید؛ برای اینکه توجه مردم را از آن چیزی که مربوط به زندگیشان است منحرف کردند. وقتی جوانها- که اساس یک مملکت هستند، پایه یک مملکت هستند- همه جوانها بروند طرف فحشا، طرف مواد مخدّره، متوجه بشوند به این مجلات و به این اوضاع و به آن وضع رادیو و تلویزیون و به آن مسائلی که بود، دیگر از برای جوان نه وقتی میماند که فکر کند در این امور؛ و نه مغزش کار میکند.
موسیقی از اموری است که البته هر کسی از موسیقی به حسب طبع خوشش میآید؛ لکن از اموری است که انسان را از جدّ بیرون میبرد به یک مطلب هزل. دیگر این جوانی که عادت کرد که روزی چند ساعتش را با موسیقی سر و کار داشته باشد- که اینها شاید اکثر رادیوشان و تلویزیونشان از همین قسمها بود- یک جوانی که اکثر اوقاتش را صرف بکند در اینکه پای موسیقی بنشیند و اینها، این از مسائل زندگی و از مسائل جدّی بکلی غافل میشود، عادت میکند، مثل همان که به مواد مخدّره عادت میکند. کسانی که به مواد مخدره عادت میکنند، دیگر نمیتوانند یک انسان جدّی باشند که بتوانند در مسائل سیاسی فکر بکنند. فکر انسان را موسیقی جوری میکند که دیگر نتواند در غیر همان محیط موسیقی و مربوط به شهوات و مربوط به موسیقی نتواند اصلًا فکر بکند. از این جهت اینکه پافشاری داشتند به اینکه رادیو آن طور باشد و تلویزیون آن طور باشد و مجلات آن طور باشند و روزنامهها آن طور باشند و سینماها آن طور باشند؛ و همه روی هم رفته دست به دست هم بدهند و این ملت را سرگرم کنند به این امور، و همه مخازن ما را ببرند؛ که الآن که رفتند و گم شدند برای مملکت ما یک چیزِ سالم نمانده؛ هر جایش دست بگذارند ناسالم است.
هیاهو کردند، فریاد کردند که ما میخواهیم شما را به دروازه «تمدن بزرگ» برسانیم و واقع مطلب دور کردن ملت بود از اصل تمدن، تا چه رسد به «تمدن بزرگ»! همه را دور کردند از تمدن؛ از آنی که استقلال انسان را درست میکند؛ استقلال فکری انسان. تا انسان استقلال فکری نداشته باشد، نمیتواند یک فرد مفیدی باشد، و اینها میخواستند فرد مفید پیدا نشود، اصلًا از انسان میترسیدند. اینها دیدند که یک مُدرّس،[35] در زمان رضا خان یک مُدرّس بود که در مجلس بود- نگذاشت رضا خان آن وقت که جمهوری را میخواست درست بکند، مُدرّس نگذاشت درست بکنند. و لو بر خلاف مصالح شد، و اگر شده بود بهتر بود، لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند. یعنی او به سلطنت که نرسیده بود، او میخواست رئیس جمهور بشود؛ و بعدش حالا کارهای دیگر بکند و کسی که جلوی او را گرفت مُدرّس بود که نگذاشت این کار عملی بشود. کسی که تا آخر ایستاد در مقابلش و بالاخره هم جانش را از دست داد، مُدرّس بود که نگذاشت او کارهایی را بکند، لکن آخرش هم در یک جایی[36] شهیدش کردند.
اینها نمیخواهند یک انسان پیدا بشود، کوشش دارند که دانشگاه این قدر مورد توجهشان است و مورد هجومشان هست؛ و تا بتوانند نمیگذارند که برنامههای دانشگاه یک برنامه صحیح باشد. اگر هم از آنجا فرض کنید یک برنامه صحیح باشد، نمیگذارند اینها اشتغال داشته باشند هر روز یک غائله درست میکنند؛ یک بساط درست میکنند، غائلههایی ایجاد میکنند که جوانهای ما سرگرم بشوند. در محیط ماها هم همین طور، غائله درست میکنند، میکردند، هر روز یک غائلهای درست میکردند، یک بساطی درست میکردند، که همه را سرگرم به او بکنند و از مسائل اصلی و انسانی ما دور باشیم. جزء همین مسائل، قضیه دریاست که حالا شما مطرح میکنید،- قضیه دریا این بود که این جوانهای نورس و این دخترهای نورس در دریا بروند بریزند به جان هم و هر کاری میخواهند بکنند، نسل ضایع بشود؛ انسان ضایع بشود. یک انسان جوانی که چند ماه در اطراف دریا رفت و دو تا جوان با هم مخلوط شدند، این دیگر نمیتواند فکر بکند که نفت ما را وقتی میخواهند ببرند باید چه بکنم. اصلًا فکر این معنی در ذهن جوانی که فقط توجه به این دارد که یک شعر عاشقانه بخواند، و یک عاشق و معشوقی باشد! اصلًا فکر میرود سراغ یک مسأله، مسیر عوض میشود. اینها روی نقشه کار میکنند. مِن باب اتفاق این جور نشده که دریا این طور باشد وسائل برایشان فراهم میکردند. از قراری که میگویند، همه وسائل را برایشان فراهم میکردند، تشویقشان میکردند. به همه این مسائل انحرافی تشویق میشدند. اینها برای این بود که جوانها را با هر ترتیبی که شده، با هر جوری که شده از مسیر زندگی خارج کنند، تا اینکه یک ملتی فقیر باشد و نفهمد الآن چیست. یک مملکت فقیر الآن ما داریم؛ و ملت نمیدانست چی هست. حالا که اینها رفتند، چشم باز شده است میبینند تمام بانکها را خالی کردهاند و [قرض] کردند و بردند تمام جواهرات را اینها تمام؛ یعنی بسیاری از جواهرات ما را رضا شاه برد که به انگلیسها رسید؛ و بسیاریش هم ایشان برده، که نمیدانم به که خواهد رسید. بانکهای خارج پر است از این ارزهای اینها و پولهای اینها. و جوانهای ما توجه به این مسائل نداشتند، برای اینکه توجهشان را منصرف کرده بودند به یک جای دیگر. یک روح جوان تازه رسی که الآن وقت شهواتش هست، اگر مسائل شَهَوی برای او به آن طور رایج بشود و مسائل جدّی به آن طور مَغفولٌ عنه[37] بماند، بالأخره این جوان آن طور بار میآید. دیگر در زمان پیریش هم که به درد نمیخورد، کاری از او نمیآید. آن وقتی که نیروی جوانی است و باید به کار بیاید، آن وقت این نیروی جوانی منحرف است؛ که تهی شده از آنی که بوده و یک چیز دیگر جایش نشسته.
مسائل دیگر زیاد هست، از قبیل همین مسائل غربی و غربزدگی، و اینها اینها هم بساط طولانی دارد. بالاخره اینها با تمام وسائل حساب کرده- که نقشههایش بسیار محتمل است که از خارج ریخته میشود و آنهایی که میخواهند منافع ما را ببرند- آنها نقشه میدهند، اینها اجرا میکنند؛ یا کارشناسها میآیند اینجا و نقشه میدهند و اجرا میکنند. اینها یک مسائل حساب شدهای است و روی یک مقاصد پلیدی که خارجیها داشتند و خود دستگاه داشت. الآن ان شاء اللَّه امیدواریم که این مسائل یک مقداری حل بشود. دست آنها- بحمد اللَّه- الآن کوتاه است؛ و امیدواریم که تا آخر کوتاه باشد. رژیم رفته است، و امیدواریم که دیگر برنگردد و نخواهد برگشت.
حالا باید جدی بگیرید مسائل را، از آن هزل و شوخی و عرض میکنم که مسائل غیر جدّی برگردید به آن مسائل جدّی، مملکتتان را اداره کنید؛ خودتان باید اداره کنید. دستگاه تلویزیون یا دستگاه رادیو که آموزنده باید باشد، قدرت بدهد به جوانهای ما، جوانهای ما را نیرومند کند، نباید دستگاه تلویزیون جوری باشد که ده ساعت موسیقی بخوانند. جوانی که نیرومند هست از نیرومندی برگردانند به یک حال خُمار و به یک حال خَلْسَه،[38] مثل همان تریاک میماند این هم این قدر با او فرق ندارد، این یک جور خلسه میآورد، آن یک جور خلسه میآورد. اینها باید تبدیل بشود. اگر بخواهید مملکتتان یک مملکت صحیح باشد، یک مملکت آزاد باشد، یک مملکت مستقل باشد، مسائل را از این به بعد جدّی بگیرید. رادیو و تلویزیون را تبدیلش کنید به یک رادیو و تلویزیون آموزنده، موسیقی را حذف کنید. نترسید از اینکه به شما بگویند که ما موسیقی را که حذف کردیم کهنهپرست شدیم! باشد ما کهنهپرستیم! از این نترسید. همین کلمات نقشه است برای اینکه شماها را از کار جدی عقب بزنند.
اینکه میگویند که اگر چنانچه موسیقی در رادیو نباشد آنها میروند از جای دیگر میگیرند موسیقی را، بگذار بگیرند از جای دیگر، شما عجالتاً آلوده نباشید؛ آنها هم کم کم برمیگردند به اینجا. این عذر نیست که اگر موسیقی در رادیو نباشد، آنها میروند از جای دیگر موسیقی میگیرند. حالا اگر از جای دیگر موسیقی بگیرند، ما باید به آنها موسیقی بدهیم؟! ما باید خیانت بکنیم؟! این خیانت است به یک مملکتی، خیانت است به جوانهای ما. این موسیقی را حذفش کنید بکلی، عوض این یک چیزی بگذارید آموزنده باشد. کم کم مردم را و جوانهای ما را عادت به آموزندگی بدهید؛ از آن عادت خبیثی که داشتند برگردانید. اینکه میبینید که جوانها اگر این نبود میروند سراغ موسیقی دیگر، برای این که اینها عادت کردند! این شاهد بر این است که جوانهای ما فاسد شدند. الآن ما موظّفیم که این نسلی که فاسد شده برگردانیم به صلاح و نگذاریم این کوچکهای ما فاسد بشوند، اینها را جلویش را بگیریم، باید جدّ باشد این مسائل. اختلاط زن و مرد در اطراف دریا از همان نقشهها بوده است، باید مردم جدیّت کنند خودشان جلو بگیرند. و دستگاههای انتظامی و حکومتها و اینها جلوگیری بکنند، خود مردم جلوگیری بکنند. رادیو این معنی را تبلیغ بکند که نباید این طور بشود، مفاسدش را به آنان بگوید.
و همین طور رادیو یک دستگاهی باشد برای آموزندگی، پرورش یک ملتی. با رادیو و تلویزیون از همه چیز بهتر میشود پرورش داد مملکت را؛ برای اینکه رادیو و تلویزیون هم مُلّا و یک آدمی که سواد دارد از او استفاده میکند، هم آن کسی که هیچ سواد ندارد؛ اما از دستگاههای دیگر- مثل روزنامه و مجلّه- یک دسته میتوانند استفاده بکنند، به یک جای محدودی. الآن رادیو و تلویزیون جوری شده است که در همه جا الآن شما میگویید که [رادیوی] ما را چهار میلیون جمعیت [میشنود]. رادیوها و تلویزیون یک جوری شده است که حالا همه قشرها میبیند و میشنوند. از راه سمع و بصر شما میتوانید خدمت کنید به این مملکت، چنانچه خیانت کردند به این مملکت. رادیو و تلویزیون از اموری است که از همه چیز بهتر میشود به آن آموزندگی داد، دستگاه را دستگاههای مترقی کرد؛ و جوانها را با او تربیت کرد؛ برای اینکه همه گوش میکنند، و همه جوانها گوش میکنند و دهاتیها و روستاییها و آنها هم همه، هر کس توانسته یک رادیو پیدا کرده، و اگر نتوانسته، رفته منزل رفیقش و گوش کرده است.
در هر صورت، این دستگاهها باید تبدیل بشود، اگر بخواهید مملکتتان بماند به دست خودتان. و اگر همان برنامهها باشد و همان بساط باشد، بدانید که حالا اگر نشود، بعد از چند سال دیگر دوباره برگشت به همان مسائل است، و دوباره بدبختی برای[39]) 58 (شما خواهد بود.
ان شاء اللَّه خداوند همه را تأیید کند و همه ملت ما را بیدار کند و همه ملت ما به مصالح خودشان آشنا بشوند؛ و از آن نقشههایی که برای ما کشیدهاند ان شاء اللَّه مطلع بشوند و خنثی کنند آنها را.» (صحیفه امام، ج9، ص: 199 ـ 206)
ـ بیانات در جمع اعضای شورای نگهبان؛ نظارت بر قوانین و مصوبات مجلس (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
شما باید ناظر بر قوانین مجلس باشید، و باید بدانید که به هیچ وجه ملاحظه نکنید.
باید قوانین را بررسی نمایید که صد در صد اسلامی باشد. به هیچ وجه گوش به حرف عدهای که میخواهند یک دسته کوچک مردم ما خوششان بیاید و به اصطلاح مترقی هستند، [ندهید] قاطعانه با این گونه افکار مبارزه کنید. خدا را در نظر بگیرید. اصولًا آنچه که باید در نظر گرفته شود خداست، نه مردم. اگر صد میلیون آدم، اگر تمام مردم دنیا یک طرف بودند و شما دیدید که همه آنها حرفی میزنند که بر خلاف حکم قرآن است بایستید و حرف خدا را بزنید، و لو اینکه تمام بر شما بشورند. انبیا هم همین طور عمل میکردند؛ مثلًا موسی در مقابل فرعون مگر غیر از این عمل کرد؟ مگر موافقی داشت؟
بحمد اللَّه مجلس ما مجلسی است اسلامی و قوانین خلاف اسلام تصویب نخواهد شد؛ ولی شما وظیفه دارید ناظر باشید. خلاصه گوش به حرف طبقه مرفه مترقی ندهید. خدا ان شاء اللَّه با ماست. اگر عملمان برای خدا باشد، خدا ما را موفق میکند.
[سپس یکی از فقهای شورای نگهبان راجع به تغییر نام مجلس شورا گفت، که امام در پاسخ فرمودند:].
این تغییر نیست، چون مادهای تصویب نشده است؛ بلکه تازه مجلس میخواهد نامی برای مجلس شورا انتخاب کند و انتخاب مینماید. چقدر بگویم از این حرفها نترسید.
اینها حالا که دیدند نمیتوانند به طور کلی منکر اسلام شوند میخواهند نام اسلامی به آن اضافه کنند، بعداً نام اسلامی را حذف کنند و بروند به سراغ حرفهای خودشان. محکم باشید و به چیزی جز اسلام و قرآن اصولًا فکر نکنید.» (صحیفه امام، ج13، ص: 53)
ـ سخنرانی در جمع فرهنگیان نوسود و فرماندهان سپاه پاوه؛ اتحاد شیعه و سنی (1359)
«یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دستهای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دستهای حنبلی و دستهای اخباری هستند؛ اصلًا طرح این معنا، از اول درست نبود.
در یک جامعهای که همه میخواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دسته دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها میخواهند نه این باشد نه آن، راه را این طور میدانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همه ما مسلمان هستیم و همه ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم، و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم.
امیدوارم که به شما در این جمهوری که مال خودتان است نه یک دسته خاص، چون جمهوری اسلامی است هیچ خدشهای وارد نشود، و موفق و مؤید باشید. و البته راجع به این مسائلی که در کردستان و یا در اطراف منطقه شما هست، این مسائل حل میشود و میآیند اصلاح میکنند و تمام میشود. من دعاگوی شما هستم و امیدوارم که همه ما در زیر سایه اسلام و بیرق توحید، با هم مقابل آنهایی که برادرهای ما را در آنجا بازی دادند و کشاندندشان به جاهای دیگر بایستیم، و البته اعلام شده است که هر کدام به آغوش اسلام برگردند و اسلحه را زمین بگذارند، از خود ما هستند، و همان طور که من اسلحه ندارم و دعاگو هستم، آنها هم اسلحه نداشته باشند، هیچ ابداً اختلافی نیست و دیگر تعرضی به وجود نخواهد آمد. موفق باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج13، ص: 54)
[1] - همراه با این نامه، دو فقره رسید وجوه شرعی، به شرح زیر صادر شده است:
« بسمه تعالی- مبلغ چهل( 40) تومان که سی تومان آن بابت سهم امام- علیه السلام- و ده تومان بابت سهم سادات است از مخدّره جوری خانم- ایّدها اللَّه تعالی- به وسیله جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسن شریف قنوتی- دامت برکاته- واصل گردید. به تاریخ 11 ربیع الاول 84- روح اللَّه الموسوی الخمینی»
« بسمه تعالی- مبلغ یکصد و شانزده تومان بابت سهم مبارک امام- علیه السلام- از جناب آقای عزیز اللَّه جمشیدی- ایده اللَّه تعالی- به وسیله جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسن شریف قنوتی- دامت برکاته- واصل گردید. به تاریخ 11 ع 1 84- روح اللَّه الموسوی الخمینی».
[2] - وکیل امام خمینی در پاکستان.
[3] - پاکستان و افغانستان.
[5] - از شهرهای معروف افغانستان.
[6] - آقای نصر اللَّه خلخالی، مسئول امور مالی امام خمینی در نجف.
[7] - سوره آل عمران، آیه 164.
[8] - سوره آل عمران، آیه 164:« خداوند بر مؤمنین منّت گذاشت که رسولی از میان خودشان برانگیخت».
[10] - میرزا حسن شیرازی از مراجع بزرگ شیعه، وی در 1312 ه. ق. در سامرّا درگذشتند.
[11] - میرزا صادق آقا تبریزی، مرجع تقلید مردم آذربایجان که به اتفاق آیت اللَّه حاج میرزا ابو الحسن انگجی، رهبری مبارزات علمای تبریز علیه ستمگریهای رضا خان را بر عهده داشت.
[12] - حادثه خونین مسجد گوهرشاد در سال 1314 هجری شمسی روی داد و به دستور رضا خان، افرادی را که به عنوان اعتراض به صدور فرمان کشف حجاب در این مسجد اجتماع کرده بودند به گلوله بستند.
[13] - سازمان جاسوسی امریکا.
[15] - حسن پاکروان، رئیس وقت سازمان اطلاعات و امنیت.
[16] - سرهنگ مولوی معاون وقت ساواک تهران.
[17] - چهارم آبان، روز تولد محمد رضا پهلوی.
[18] - میان چیزی یا امری.
[19] - اشاره به یکی از حاضران روحانی.
[21] - طمطراق: فَرّ و شکوه؛ خودنمایی.
[23] - قلعه« حسن فلک» در« کمره» است که بارها در سخنرانیهای خود به آن اشاره فرمودهاند.« کمره» نیز نام منطقهای است که مرکز آن خمین است و مطابق است با شهرستانهای خمین و محلات کنونی و ناحیه آشتیان.
[24] - تحذیر: ترساندن، بر حذر ساختن، پرهیز دادن.
[25] - همسفر امام در سفر مکه و بیروت- سلیمان میرزا یکی از پایه گذاران حزب کمونیست و توده در ایران بود!
[27] - رئیس جمهوری فرانسه در آن زمان آقای« والری ژیسکاردستن» بود.
[28] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316.
[29] -« به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید».
[30] - صدای دست و پا زدن فردی که در آب افتاده و در حال غرق شدن میباشد.
[31] - فراهم ساختن سپاه و لشکر.
[32] - جریب( معادل 325 متر مربع) واحد سطح اراضی زراعی در گذشته بوده است.
[34] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خداوند با جماعت است».
[35] - شهید سید حسن مُدرّس.
[36] - در شهر کاشمر خراسان در سال 1317 ه. ش
[38] - حالت بین خواب و بیداری.
.
انتهای پیام /*