کد مطلب: 3826 | تاریخ مطلب: 21/04/1400
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

امروز با امام: بیست ویکم تیر

امروز با امام: بیست ویکم تیر

ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ خانوادگی (1353)

ـ حکم به آقای موسوی خوئینی ها جهت تنظیم برنامه های رادیو- تلویزیون (1358)

ـ نامه به آقای علی توحیدی؛ تسلیت درگذشت آقای مهدوی (1358)

ـ سخنرانی در جمع اهالی مریوان و سنندج و پرسنل گردان 62؛ احکام مترقی اسلام (1358)

ـ سخنرانی در جمع کارکنان روزنامه جمهوری اسلامی؛ اهمیت مجلس خبرگان (1358)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان کمیته امور صنفی؛ اهمیت قانون اساسی (1358)

ـ بیانات در جمع هیأت مدیره بنیاد مسکن؛ اعلام کارهای انجام شده (1358)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان سازمان پیشمرگان مسلمان کرد؛ پیروزی اسلام (1359)

ـ سخنرانی در جمع بانوان شمیران؛ شکست طرح کودتا در ایران- تقویت روح (1359)

ـ پیام تشکر به نخست وزیر کره؛ تسلیت فاجعه هفتم تیر (1360)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور الجزایر؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1360)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور گینه؛ تبریک عید سعید فطر (1362)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید فطر (1362)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان نظام و اقشار مختلف مردم؛ تهذیب نفوس (1362)

امروز با امام: بیست‌ویکم تیر

 

 

ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ خانوادگی (1353)

«بسمه تعالی‏

خانم محترمه‏

مرقوم شما پس از مدتها انتظار واصل شد.[1] مثل اینکه شما از نجف که خارج شدید دیگر از فکر ماها بیرون رفتید و خیال نکردید از دیر آمدنِ کاغذ، ما نگران می‏شویم. در هر حال ان شاء اللَّه تعالی خوش و سالم باشید. ماها بحمد اللَّه تعالی سلامت هستیم و می‏گذرانیم، به همان نحو که دیدید، هوای اینجا مختلف است ولی روی هم رفته خوب است. از سلامت خودتان و لو به دو کلمه ما را در هر هفته یا لا اقل در هر دو هفته مطلع کنید. اینجا تازه‏ای نیست؛ همان مسائل است که موجب نگرانی است، و باز معلوم نیست چه شود. ان شاء اللَّه خداوند اصلاح کند.

به همه اقوام و بستگان سلام برسانید، خصوصاً صدیقه‏[2] و فاطی خانم.[3] حسن‏[4] را می‏بوسم. شما بدانید که اگر از وقت رجوع بگذرد معلوم نیست ما بتوانیم تقاضا کنیم و آنها بدهند. حتماً تعجیل کنید که وقت نگذرد. به حرف هیچ کس گوش ندهید و الّا در ایران ماندنی خواهید شد.

21 ج 2 94- خودم‏

اقلیم‏[5] به شما و فریده‏[6] سلام می‏رساند. از وقتی شما رفتید حالش خوب است.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 36)

ـ حکم به آقای موسوی خوئینی ها جهت تنظیم برنامه های رادیو- تلویزیون (1358)

«جناب حجت الاسلام آقای سید محمد موسوی- دامت افاضاته‏

مقتضی است جنابعالی تشریف ببرید در سازمان رادیو- تلویزیون با همکاری جناب آقای قطب زاده، امور و برنامه‏های آنجا را تنظیم کنید که موجب شکایت مردم نباشد. البته توجه دارید که این دستگاه اسلامی است و باید جداً از برنامه‏های انحرافی احتراز شود. توفیق جنابعالی را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 47)

ـ نامه به آقای علی توحیدی؛ تسلیت درگذشت آقای مهدوی (1358)

«بسمه تعالی‏

شاهرود- حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی توحیدی- دامت برکاته‏

تلگراف تسلیت آقایان علمای اعلام شاهرود در مورد رحلت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای مهدوی- قدس سره- واصل و موجب تأثر گردید؛ مراتب تأثر و تسلیت این جانب را به آقایان محترم و بازماندگان ابلاغ نمایید. سلامتی و توفیق شما را از خدای تعالی خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 48)

ـ سخنرانی در جمع اهالی مریوان و سنندج و پرسنل گردان 62؛ احکام مترقی اسلام (1358)

«الآن چون وقت گذشته، چند کلمه به شما عرض می‏کنم:

شما می‏دانید که الآن موقع حساسی است که باید ما این مراحلی که پیش داریم جلو برویم، و باید در این مراحل اولیه که قانون اساسی و خبرگان و مجلس شورای ملی و رئیس جمهور و اینهایی که اساس یک مملکت است، اینها را ما الآن جلو داریم و باید همه برادرها با هم متحد باشیم و این مسائل را پیش ببریم. در یک همچو موقع حساسی دشمنهای شما و ما در صدد هستند که نگذارند این مراحل پیش برود و لهذا دیدید که در رفراندم شلوغکاری کردند و الآن هم می‏خواهند شلوغ بکنند و نگذارند مسائل اسلامی پیش برود. اینها از اسلام می‏ترسند برای اینکه اسلام دین برابری و برادری است و در آن اصلًا نژاد مطرح نیست. کُرد و فارس، ترک و عرب ابداً در اسلام مطرح نیست و آن چیزی که در اسلام مطرح هست تقوا وصفا و برادری و برابری است. و اینها می‏دانند که اگر اسلام به آن طوری که هست در این مملکت تحقق پیدا بکند، دستشان کوتاه خواهد شد.

آنها می‏خواهند که همان قُلدریهایی که در سابق می‏کردند، همان چپاولگریهایی که می‏کردند؛ همانها را ادامه بدهند یا برگردانند. و تنها اسلام است که می‏تواند جلو اینها را بگیرد. از این جهت، اینها می‏خواهند یک شلوغیهایی بکنند، یک نفاقهایی ایجاد کنند، یک اختلافاتی ایجاد کنند که این مراحل ابتدایی نگذرد و منعکس کنند در خارج که ایران نمی‏تواند خودش را اداره کند. تبلیغاتی که در خارج از مرزها و در داخل هم یک مقداری کرده‏اند این است که اینها رشد ندارند. ایران باز رشد اینکه خودش، خودش را اداره بکند ندارد، و محتاج به این است که یک کسی، یک قیّمی، بیاید او را اداره بکند! و می‏خواهند همان مسائل را برگردانند.

امروز روزی است که ما، همه برادرها، برادرهای مرزنشین و مرکزنشین، با هم همان طوری که در ابتدای نهضت همه با هم بودید و همه با هم این نهضت را پیش بردید، از حالا به بعد هم این نهضت را پیش ببرید، به طوری که یک حکومت اسلامی مستقر [شود.] الآن یک حکومت انتقالی است، باید قدرت را انتقال بدهد، یک حکومت اسلامی مستقر ما پیدا بکنیم با قوانین اسلام. آن وقت خواهید و خواهند دنیا فهمید که آن رژیمی که عدالت‏پرور است، آن رژیمی که برای دهقان بیشتر مقام قائل است تا برای بالاتریها، آن رژیم اسلام است. آن رژیمی که اصلًا در آن گروهها و زبانها، هیچ در آن مطرح نیست اسلام است. ما باید کوشش کنیم که این مطلب را به دنیا ثابت کنیم که مملکت ما یک مملکتی است که متحول شد از رژیم طاغوتی به رژیم اسلامی- انسانی و محتوایش، واقعش تغییر کرده، تحول واقعی فقط اسم نبود که ما بگوییم جمهوری اسلامی. نه، ما می‏خواهیم تمام قواعد اسلامی همان طور که در صدر اسلام بوده است در ایران تحقق پیدا بکند و ما ارائه بدهیم به دنیا که اسلام این است؛ اسلامِ مترقی این است؛ احکامِ مترقی اسلام این است. آنکه به حال مستمندان و ضعفا بیشتر عنایت دارد تا به حالِ دیگران، آنکه طرفدار مستضعفین است، آن رژیمی که می‏خواهد مستضعفین را از قید و بند آن گرفتاریها بیرون بیاورد، آن اسلام است. آنکه پیشش اصلًا مطرح نیست مرزنشینی و مرکزنشینی، بالانشینی و پایین‏نشینی پیشش مطرح نیست، اسلام است. آنکه وقتی حکومتش، رأسش مثل رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلّم- وقتی که با اینکه رأس بود، با اینکه اداره یک کشور می‏کرد، وقتی که می‏آمدند در یک مجلسی که نشسته بودند اصحاب حضرت و حضرت نشسته بودند، بالا و پایین معلوم نبود. می‏آمد و می‏گفت کدام یکیتان پیغمبر هستید؟ از باب اینکه دور می‏نشستند اصحابشان با خودشان، همه با هم دور هم می‏نشستند، یکی بالا و یکی پایین، یکی این زیرش باشد نبوده است. روی همان زمین و اگر هم یک بوریایی بوده، بوریای آن وقت برای مسجد بوده، روی آن بوریا هم می‏نشستند دور هم و از همان مسجد که این طور زندگی می‏کردند، تجهیز قوا می‏کردند و ممالک را می‏گرفتند. یک همچون حکومتی ما می‏خواهیم، که این طور باشد که این طبقات مختلفه‏ای که چپاولگرند یک دسته‏شان، اینها نباشد؛ و این دهقانها به حالشان رسیدگی بشود؛ این مستمندها، این زاغه‏نشینها. شما بدانید که در خود تهران الآن زاغه‏نشینهایی هست که در کردستان شبیهش را نمی‏بینید؛ در اطراف خودتان شبیهش را نمی‏بینید. آن قدر اینها مستمند هستند و همه اینها را این شاه مخلوع ایجاد کرد؛ به اسم «اصلاحات ارضی» همه این گرفتاریها را برای این مستمندها پیش آورد.

من امیدوارم که بعد از اینکه ما الآن بنا بگذاریم همان طور که تا حالا بوده است که الآن صف خودمان را محکم نگه داریم، شما که در مرز هستید و امیدوارم که مرزها را شما خودتان با قدرت خودتان حفظ کنید، و ماها که در اینجا هستیم همه یک کلام داشته باشیم و او اسلام، جمهوری اسلامی، برگشت به صدر اسلام [باشد] وقتی که این را داشته باشیم، این مسائل خود به خود حل می‏شود. دیگر آن مسائلی که اینها بخواهند پیش بیاورند، وقتی قوانین اسلام آمد آنها حل است. آن قدرتها از بین خواهند رفت. قدرت، قدرت اسلام است، قدرت ملت اسلامی است.

من از شما و همه دوستان اینجا می‏خواهم که این وحدت را حفظ کنید و این اراده و تصمیم قویّتان را حفظ کنید و با این بازوهای قدرتمند جلو این حشیش‏هایی که هست و این حُشاشه‏هایی‏[7] که هست بگیرید. ان شاء اللَّه مملکت خودتان برای خودتان باشد و همه اینهایی که می‏خواستند، می‏خواهند باز یک سلطه‏ای پیدا کنند بر امثال شماها، همه اینها از بین خواهند رفت.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 49 ـ 51)

ـ سخنرانی در جمع کارکنان روزنامه جمهوری اسلامی؛ اهمیت مجلس خبرگان (1358)

«قبلًا یک قصه‏ای را عرض کنم که شاید شماها هیچ کدام یادتان نیست. در این جنگ عمومی دوم، که هیتلر[8] پیش برد و فرانسه را گرفت و خیلی جاها را، حمله به شوروی و اینها، چرچیل‏[9] آن سیاستمدار انگلیسی، آمد در مجلس انگلستان و شروع کرد راجع به ضعف خودشان و راجع به گرفتاریها و راجع به شکست‏خوردنها که ما کجا را از دست دادیم، کجا را از دست دادیم، کار ما چه طور است، مملکت ما چه خواهد شد، زندگی ما چه خواهد شد، خیلی طولانی شکایت کرد، و اینکه ما از بین رفتیم، آخرش یک کلمه گفت که: لکن پیروزی مال کسی است که روی موجهای نفت سوار است. و حدسش هم درست بود، و پیروزی هم مال اینها شد که نفتهای ما را بردند؛ من هم حالا این معنا را عرض می‏کنم که الآن که بعد از انقلاب است و در همه انقلابات یک آشفتگیهای فراوان هست، ما هم مبتلای به آشفتگی هستیم؛ مضافاً به اینکه اگر نگوییم در طول 2500 سال رژیم شاهنشاهی، لکن آن قدری را که مشاهده کردیم در طول پنجاه و چند سال رژیم پهلوی کوشش شده است که مملکت ما را از هر جهت عقب بزنند.

از جهت نیروی انسانی که از همه بالاتر است که الآن باید بگردید شما، در سی و پنج میلیون جمعیت بگردید، این طرف و آن طرف، چند نفر پیدا کنید که دولت تشکیل بدهند. یک نفر بخواهید پیدا کنید رئیس جمهور بشود، باید شمع بردارید و دور همه جا بگردید و آیا چه بکنید. اینها نیروی انسانی را بکلی نه به باد دادند، منحرف کردند. یک وقت این است که نیروی انسانی به باد داده شده، یک وقت یک نیروی مقابل با نیروی انسانی درست کرده‏اند! یعنی انسانی که باید متکی به خودش باشد، متکی به ملتش باشد، متکی به عقایدش باشد، این را متحول کردند به یک نیرویی که متکی به غرب است؛ به یک نیرویی که خودش را از دست داده، به خیال خودش، خودش هیچ نیست؛ هر چه هست خارجی‏ها هستند. نه اینکه نیرو را ما از دست داده‏ایم، نیروی مضادّ با نیرویی که ما باید داشته باشیم به جای آن نیرو نشسته. درست یک انسانی که باید متکی به خودش باشد و به فرهنگ خودش باشد و به رژیم خودش، این را متحولش کردند به یک آدمی که بدبین شده است راجع به فرهنگ خودش؛ راجع به نیروی ملت خودش؛ راجع به همه اینها بدبین شده است؛ خودش را از دست داده و به جای یک انسان شرقی، یک آدم غربی است. مصیبت اینجا این است که سالهای طولانی می‏خواهد تا این غربزده‏ها برگردند به حال طبیعی، نه به حال یک انسان مترقی، به حال یک انسانی که هیچ نیست، حالا می‏خواهد از سر شروع کند. این خیلی طولانی است که یک شستشوی مغزی داده بشود به این ملت که یعنی آنهایی که در این امور وارد بودند، که اینها برگردند به آن حالی که در اول- قبل از اینکه غربزده بشوند- داشتند. این یک مشکله‏ای است که شاید از همه مشکلهای ما زیادتر باشد و خیلی هم از این مشکلات داریم.

لکن ما هم نظیر حرف چرچیل را می‏گوییم: ما به نفت اتکا نداریم؛ ما اتکا داریم به اینکه می‏گوییم پیروزی مال آن کسی است که ملت با او موافق است و ملت با اسلام و با سعادت اسلامی، با جمهوری اسلامی موافق است. بنا بر این، ما هیچ خوفی از این ریشه‏هایی که حالا دارند انقلابات می‏کنند نداریم، منتها اگر خوفی باشد، برای این است که شلوغ می‏کنند، ناراحت می‏کنند، دولت را ناراحت می‏کنند؛ ملت را ناراحت می‏کنند، و الّا اینها یک چیزی که ما بتوانیم بگوییم مشکلی است و نمی‏شود حلّش کرد، نیست.

و آنکه می‏خواهم عرض بکنم این است که اصل این قضایا، اصلاح این قضایا، به نظر من آسان است. و او در وقتی که ما یک مجلسی داشته باشیم. اگر مجلس شورا آن طوری که ما بخواهیم ملی و اسلامی باشد، همه این مطبوعات اصلاح خواهد شد؛ همه این رادیو تلویزیون‏ها اصلاح خواهد شد؛ همه این ادارات تصفیه خواهد شد؛ یعنی ملت باید تصفیه کند به وسیله اشخاصی که می‏فرستد. ان شاء اللَّه در این دوره بر خلاف دوره‏هایی از زمان- یکی دو دوره شاید بعد از مشروطه تا حالا- و یا از زمان رضا شاه تا حالا، دیگر آن طورها نخواهد شد که یک کسی- به قول محمد رضا- لیست را از سفارتخانه‏ها بفرستند و ما هم مأمور اجرا باشیم! ایشان خودشان این مطلب را به صراحت گفتند منتها می‏خواست تعریف از خودش بکند که ما حالا دیگر آن طور نیستیم! از پدرش تکذیب کرد و از خودش ما قبل این وقت را؛ این وقتش هم دروغ می‏گفت! ان شاء اللَّه ما امیدواریم که دیگر لیستی در کار نباشد که یکی لیستی بدهد و شما هم مُلْزَم باشید. بله، لیست بدهد که هدایت کند ملت را به اینکه اینها افراد خوبی هستند، اما الزام کند ملت را که اینها را تعیین کنید یا اصلًا به ملت کاری نداشته باشد خودش تعیین کند و ببرد مجلس، چنانچه خیلی وقتها این طور بود، اینها دیگر پیش نمی‏آید. ان شاء اللَّه وقتی که یک مجلس ملی- اسلامی به همت همه ملت تهیه شد، این مسائل که حالا یک قدری هرج و مرج است و یک قدری از این آزادی سوء استفاده می‏کنند؛ اینها محدود خواهد شد، و مجلس اصلاح خواهد کرد اینها را، الآن شما بخواهید که در این مسائل وارد بشوید، من چون می‏بینم که حالا که صحبت قانون اساسی است هی طرحهای زیاد می‏آید که بسیاریش انقلاب‏آمیز است و بسیاریش شلوغ و بر هم است؛ مخالفْ ایجاد کردن است. در همین چند روزی که صحبت قانون اساسی است، زیادترین هجوم به اینجا می‏شود. مشکلات را می‏گویند، من هم قبول دارم مشکلات هست. از اطراف می‏آیند و مشکلات خودشان را می‏گویند و من هم به همه آنها این سفارشی را که به شما حالا عرض می‏کنیم به همه‏شان عرض کرده‏ام که ما یک مسائل اصلی داریم که الآن به آن مبتلاییم و آن اینکه تدوین قانون اساسی شده، و این [را] منتشر هم کرده‏اند، و باید نظر داده بشود. الآن وقتی است که ما همه قوایمان را صرف کنیم در اینکه طرح بدهیم؛ ... اشکالاتی که راجع به قانون اساسی داریم بکنیم و بدهیم به مجلس سنا که بعدها خبرگان بیایند و نظر کنند.

و بالاتر از آن، اینکه همه قوا را صرف کنیم در انتخاب اشخاص صحیح، اشخاصی که غربی نباشند که بعد ما را بکشانند به طرف غرب؛ شرقی نباشند که ما را بکشانند از آن طرف؛ به صراط مستقیم اسلام باشند و مُسْلِم باشند و متعهد باشند، عالِم به اوضاع وقت عالم به اسلام، و عرض می‏کنم که امین در کارهایشان؛ این طور باشند. یک همچو اشخاصی با همت همه قشرهای ملت تعیین بشود، تا اینکه این قانون اساسی بررسی بشود؛ و عرض می‏کنم که نقایصی اگر دارد رفع بشود؛ اگر یک چیزی باید به آن زیاد بشود، زیاد بشود؛ و یک چیزی باید از او کم بشود، کم بشود. و بعد هم به دسترس ملت بدهند و ملت نگاه کند و رأی بدهد، یا آری یا نه. آن وقت اساس مملکت ما یک پایه‏اش درست شده؛ و آن پایه قانون اساسی است. دو پایه دیگر مانده؛ و آن اینکه مجلس شورا را باید ملت خودش وکلا تعیین کنند. وکلا هم همین جوری که عرض کردم وکلای ملی؛ وکلایی که مردم در بلاد خودشان شناختند که اینها مردم صالحی هستند، اینها مردم اسلامی هستند، اینها گرایش به شرق و غرب، گرایش به مکتبهای فاسد ندارند، اینها را تعیین کنند. یک مجلس شورا داشته باشیم. آن وقت رئیس جمهور هم ان شاء اللَّه تعیین بشود و مملکت ما رسمی، یک دولت مستقر رسمی داشته باشد با قانون اساسی، و با آن جهاتی که اساس مطلب است. بعدش بیاییم برسیم به قضیه مطبوعات که می‏دانیم مطبوعات صحیح نیستند؛ رادیو تلویزیون اشکال در آن هست؛- عرض کنم- ادارات در آنها اشکال هست، در وزارتخانه‏ها اشکال هست، در بازار خیلی اشکال هست، در همه جا اشکالات زیاد است، اما ما الآن بخواهیم برویم سراغ آن اشکالات فرعی، ممکن است که نقشه باشد که ذهن ما را به آن طرف منصرف کنند و خودمان هم متوجه نباشیم ذهن ما را برگردانند به یک طرف دیگری، و آنهایی که می‏خواهند نتیجه بگیرند؛ ما که حالا می‏خواهیم نتیجه بگیریم، نتیجه‏اش را آنها بگیرند؛ یعنی آنها در قانون اساسی طرح بدهند. من اشخاص مختلفی که از علمای بلاد و از اشخاصی آمده‏اند اینجا و صحبت شده است گفتم آقا ننشینید تا دشمنهای شما طرح بدهند، شما خودتان طرح بدهید، خودتان صحبت بکنید، نیایید پیش من بگویید، طرح را بنویسید بدهید به آنجایی که باید بررسی بشود، و بعد هم خودتان باید، ملت خودش باید انتخاب کند اشخاص را. البته یک معرفی هم از طرف اشخاصی که مطّلع بر اوضاع هستند و مطّلع بر افراد هستند، یک معرفی هم از آنها خواهد شد؛ لکن ملت خودش باید نظر بدهد.

ما الآن می‏ترسیم که در این وقتی که وقت نتیجه گرفتن از این نهضت است و باید ما جدیّت کنیم که اساس را درست بکنیم، بخواهند ذهن ما را از این مطلب منصرف کنند به یک مشکلاتی که همه اینها مشکلات صحیح است، مشکل است همه اینها، ذهن ما را منصرف کنند و خود آنها آن مسائل اصلی را خود آنها تصرف در آن بکنند. از این جهت، به نظر من می‏آید که باید ما همان طوری که اقلًا شماها تا آن وقتی که چشمتان باز شده و توجه پیدا کردید، زیر مشکل بودید و زیر بار، عرض کنم که انحرافات بود، یکی دو ماه دیگر، دو سه ماه دیگر، باید تحمل کنید و اذهانتان متوجه باشد به این مسائل اصلی که قدم [به‏] قدم پیش برود. باید انسان هر وقت به آن مسئله‏ای که راجع به آن وقت است توجه‏اش را بکند. این مسائل، مسائل دست دوم‏اند و این مسائل دست دوم ان شاء اللَّه حل می‏شود و ان شاء اللَّه کم کم هم روزنامه‏ها ترتیبش حل می‏شود؛ و هم سایر چیزهایی که هست ان شاء اللَّه درست می‏شود، لکن این نکته را من هر وقت و هر آن می‏گویم- از باب اینکه خوب، دردی است که باید گفت و نباید ترسید که چرا هی می‏گویید این را، هی باید این را بگوییم. یک نفر آدم که سرش درد می‏کند، برای اینکه تکرار نشود، یک دفعه هم بگوید دلم درد می‏کند؟! خوب سرم درد می‏کند! بترسد از اینکه تکرار می‏کند؟! این طبیب می‏آید، به طبیب باید بگوید سرم درد می‏کند. اگر یک طبیب دیگری آمد، به او بگوید دلم درد می‏کند که مبادا آن دفعه گفتم سرم درد می‏کند این دفعه بگویم دلم! نه، ما الآن سرمان درد می‏کند؛ هر کس را می‏بینیم باید این ناله را بزنیم که آقا آه سرم درد می‏کند، هر کسی را می‏بینیم باید بگوییم- آقا الآن وقت این است که راجع به این قدمی که الآن پیش داریم و الآن طرحی که هست نظر بدهیم و راجع به وکلایی که می‏خواهیم تعیین کنیم و اشخاصی که می‏خواهیم تعیین کنیم که خبره مسأله هستند، چشممان را باز کنیم که مبادا یک اشخاص نابابی وارد بشوند؛ و لا اقل اشکال تولید کنند؛ نتوانند و لو اینکه یک کاری بکنند؛ لکن اشکال و هیاهو و بساط برای ما درست بکنند.

ان شاء اللَّه من امیدوارم که همه مسائل با توجه به خدا، با حفظ وحدت کلمه، با حفظ این انقلابی که در خود روحیه‏ها شد، که روحیه را متبدل کرد به یک روحیه صحیح اسلامی، این مسائل ان شاء اللَّه با قدرت خودتان حل بشود و حل می‏شود ان شاء اللَّه و خواهد شد ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 52 ـ 57)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان کمیته امور صنفی؛ اهمیت قانون اساسی (1358)

«مطالب شما دو بخش بود: یکی راجع به امور بازرگانی و بازار، و برگرداندن بازار به یک بازار اسلامی که اشخاصی که بر خلاف موازین اعمالی می‏کنند جلوگیری بشود. یکی هم راجع به قانون اساسی و وضع قانون اساسی.

من حالا اعتقادم این است که آن قسمت اول یک قدری ما صبر بکنیم. و قسمت ثانی، که الآن اولویت دارد، در آن صحبت بکنیم. و بعد مربوط به او اقدام بکنیم.

الآن چیزی که مطرح است آن چیزی است که اساس اسلام و اساس مذهب مبتنی بر او است. و آن قانون اساسی مملکت است. در قانون اساسی مملکت یک صحبت در این است که شما گفتید که باید روی موازین شرعیه باشد. شک ندارد این. لکن شماها مطالعه کنید، همین قانونی را که منتشر شده است، و هر جا که نظر دارید یا اصحاب نظر، نظر داده‏اند نظرتان را بنویسید، و به مجلس سنا، که بناست همه نظرها مجتمع بشود آنجا، بدهید تا ان شاء اللَّه بعدِ آن خبرگانی که آنجا می‏روند آنجا انظار را روی هم بریزند و اصلاح کنند.

و یک مسئله دیگر که مهم است قضیه خبرگان است. در قضیه خبرگان اهمیت خیلی زیاد است، برای اینکه ممکن است که یکوقتی اگر ماها، شماها، غفلت کنید یا سستی کنید یا انظارتان را متوجه به یک مسائل دیگر بکنید و اشتغال به مطالب دیگر پیدا بکنید، اشخاصی که با مسیر شما مخالف هستند چند نفری بفرستند در مجلس و موجب زحمت بشوند. از این جهت، در این وقت باید همه توجه به این دو تا مطلب باشد: یکی تدوین قانون اساسی؛ یعنی نظر در قانون اساسی، که از شماها هر کس صاحبنظر است نظر بدهد. و یکی هم انتخاب اشخاصی که باید بشود. اشخاصی که متدین باشند. اشخاصی که اهل نظر باشند؛ شرقی و غربی نباشند؛ مورد اطمینان جامعه باشند. این چند نفری که در تهران [انتخاب‏] شده است، باید یک همچو اشخاصی باشند، که البته یک معرفی هم بعد اشخاص صاحبنظر می‏کنند. در هر صورت الآن طرح همه چیزها- چون طرحهای زیادی الآن می‏آید- طرح همه چیز الآن یک قدری با مسیر، مخالفت دارد، آن چیزها را قدم، قدم باید پیش رفت؛ یعنی هر چه در هر وقتی که موقعش هست. یک مسائلی است که حالا موقعش است. یک مسائلی است که بعد موقعش است، یک مسائلی است که متأخرتر [است‏].

آنکه الآن مطرح است آنهایی است که اساس حکومت ماست. اگر در اساس قانون اساسی ما یک خدشه‏ای بشود، یک اشتباهاتی باشد، یا عمدی یا خطایی، این سرنوشت یک مملکتی را عوض می‏کند. بنا بر این، الآن راجع به اصناف و گرفتاریهایی که در اصناف است و چیزهایی که در بازار واقع می‏شود، الآن طرح این مسأله یک قدری زود است. طرح این مسأله باید بشود که همه نظر بدهید راجع به قانون اساسی، قوایتان را صرف این مطلب بکنید. الآن ما احتیاجمان به این مسأله است، نه احتیاجمان به بازار. ما همه احتیاجات داریم. خوب، مدارس ما نواقص دارد باید رفع بشود؛ دانشگاه هم نواقص دارد؛ دادگستری هم نواقص دارد؛ همه اینها باید رفع بشود؛ اما اگر ما حالا از این مطلبی که الآن اساسی است برای ما دست برداریم و برویم سراغ آن مسائل، خدای نخواسته رخنه می‏کنند در این مسئله اساسی ما، بعد هم اگر خدای نخواسته آنها غلبه بکنند، دیگر نه بازاری برای شما می‏ماند و نه مدرسه‏ای برای ما. پس، حالا باید این دو تا

مسئله‏ای که الآن موقعش است، دو مسئله دیگر هم بعد از این موقعش است: یکی انتخابات است؛ و دیگری انتخاب رئیس جمهور. انتخابات مجلس شوراست؛ که امسال غیر سالهای سابق است؛ غیر دوره‏های سابق است. دوره‏های سابق فرمایشی بود. هیچ کدامتان هم اطلاع نداشتید که کی وکیل می‏شود و کیْ می‏شود، چه بخواهید و چه نخواهید می‏شد. اما حالا این طور نیست، خود شما باید تعیین بکنید. و در آنجا هم آن قدم بعد باید برداشته بشود؛ و وکلایی که آنجا تعیین می‏شود هم باید بعد همه‏تان نظر بدهید به او و بعد از اینکه این مسائل تمام شد و یک استقراری در حکومت پیدا شد، آن وقت این مسائل باید به طور دقیق بررسی بشود. پس حالا همه ما، نه من به احتیاجات خودم و نه شما به احتیاجات خودتان الآن نظر نکنید، خیال کنید که یک- دو سال دیگر هم خدای نخواسته این حکومت، آن بود. یک چند ماهی است. ان شاء اللَّه با یک چند ماهی تمام می‏شود مسأله. و این چند ماه هم روی همان سالهای طولانی که گذشته است.

و مهم این است که یک اختلافاتی الآن ایجاد می‏کنند. یعنی اشخاصی می‏خواهند نگذارند که نهضت ما نتیجه بگیرد. یک نهضتی کرده‏اید شما، یک قدرت بزرگی را شکست دادید؛ لکن نتیجه این نبوده است که فقط آن قدرت برود. اگر عوض آن قدرت یک قدرتی نظیر او آن بیاید، خوب همان است که بود. پس عمده این است که ما بعد از رفتن آن قدرت، نتیجه‏ای که اسلام می‏خواهد، نتیجه‏ای که صلاح مسلمین است، بگیریم. در همین حالی که برای نتیجه، مشغول بررسی و اقدام است، یک دستهایی از خارج و داخل مشغول ایجاد اختلافاتند. یک اختلافاتی بین مردم به جهات مختلف، به اسمای مختلف، به جهات مختلف. خیلی توجه به این معنا بکنید، و به دوستانتان و بازاریها هم، بعد از اینکه سلام من را می‏رسانید، این مطلب را بگویید که توجه تام به این معنا داشته باشید، که هر کس بخواهد ایجاد اختلافی بکند بدانید که یا آدم نادانی است، تحت تأثیر واقع شده است؛ یا آدم شیطانی است که می‏خواهد نگذارد نهضت درست بشود. الآن اختلاف سر هیچ چیز نکنید. من در آن صحبتهای طولانی هم که کردم سفارش کرده‏ام این مطلب را. شما هم به رفقایتان، به دوستانتان، خودتان توجه این معنا را داشته باشید که الآن اختلاف ایجاد نشود. یکی بیاید بگوید کتاب کی چطور است؛ کی بگوید چطور است، نباشد. الآن اختلافات اسباب این می‏شود که ما نتوانیم این قدم را که الآن لازم است برداریم.

بنا بر این، این مسئله اول شما ان شاء اللَّه بعد از یک مدتی که یک استقراری پیدا کند، لا اقل یک حکومت مستقری پیدا بکنیم. و این نقیصه و خیلی نقایص دیگر. یکی و دو تا نیست. برای اینکه پنجاه سال، اقلًا پنجاه و چند سال، و 2500 سال هم جلوتر، کوشش کرده‏اند تا اینکه خراب کنند. هیچ برای آبادی کوششی نکرده‏اند. منتها یک کسی خراب می‏کرد و نمی‏گفت که من دارم آباد می‏کنم؛ این محمد رضا خراب می‏کرد و فریاد می‏کرد که ما می‏خواهیم به «تمدن بزرگ» برسیم! ما را عقب راندند. فرهنگ ما عقب است الآن. اقتصاد ما سالم نیست. درست ان شاء اللَّه می‏شود. و همه چیز ما خراب است. همه جا خراب. هی وعده دادند! الآن از هر طرفی که از ایران می‏آیند اینجا پیش ما، تقریباً هر چند روز یک دفعه یک گروهی از اطراف می‏آیند، همه شکایت از اینکه ما هیچی نداریم. نه بهداری داریم، نه اسفالت داریم، نه چی داریم. من گاهی به آنها می‏گویم که آقا، شما خیال نکنید که شما هیچی ندارید؛ تهران هم ندارد. در تهران این زاغه‏نشینها را بروید ببینید که اینها هم هیچ ندارند، یک تکه‏ای از تهران است که چیز دارد. این بیچاره‏ها و مستضعفینی که اطراف تهران الآن خیمه دارند، و نمی‏دانم، کپر[10] دارند، و امثال ذلک، آنها هم هیچی ندارند. اینها کوشش کرده‏اند به اینکه نگذارند یک مملکتی آباد بشود. با اسم اینکه می‏خواهند «تمدن بزرگ» درست کنیم بکلی خراب کردند. ان شاء اللَّه باید بعد از اینکه اساس مطلب درست بشود، به اینها رسیدگی بشود.

یکی هم قضیه بازار است که حالا هم خوب، صحبتش هی هست، قضیه گرانفروشیهای زیاد. آخر فکر نمی‏کنند اینهایی که اجحاف این قدر می‏کنند، گرانفروشی این قدر می‏کنند، که این برادرهایشان، این بیچاره‏ها، این سر و پا برهنه‏ها که فریاد کردند توی این خیابانها و خونشان را دادند حالا باید این طور باهاشان معامله کنند که یک کسی که هیچی ندارد نتواند هندوانه بخرد و در تابستان یک فقیری که چند تا بچه دارد نتواند هندوانه بخرد! نتواند یک میوه‏ای برای زن و بچه‏اش ببرد، برای اینکه وضع گرانی آن طور است، و ما نمی‏دانیم باید چه بکنیم. آیا می‏شود که در بازار یک خیرمندانی باشند که یک دکانهایی باز کنند عمومی برای مردم یک قیمت مناسبتری بگذارند تا این گرانفروشی تمام بشود؟ این دیگر نمی‏دانم حالا. علی‏ ایّ حال‏[11] خداوند همه‏تان را تأیید کند و موفق باشید که یک بازار اسلامی، یک مملکت اسلامی، پیدا بکنید که این الگو بشود برای همه جا ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 58 ـ 62)

ـ بیانات در جمع هیأت مدیره بنیاد مسکن؛ اعلام کارهای انجام شده (1358)

«کارهای انجام شده را به اطلاع مردم برسانید؛ چون از نظر خبری، ضعیف هستیم و مردم در جریان کارهای شما نیستند، خیال می‏کنند کاری انجام نشده است.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 63)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان سازمان پیشمرگان مسلمان کرد؛ پیروزی اسلام (1359)

«من از این جوانهای پیشمرگ که براستی اثبات کردند که فداکار اسلام هستند و لشکر پیغمبر اسلام هستند، تشکر می‏کنم. من به شما علاقه دارم؛ علاقه یک مسْلم با مسْلم و یک پدر با فرزند، و شما را دعا می‏کنم. از وقتی که شما قیام کرده‏اید در مقابل اشرار و در مقابل اشخاصی که می‏خواستند نهضت اسلامی را سرکوب کنند، من از شما با تمام قوا هم پشتیبانی و هم دعا کردم. خداوند شما را ان شاء اللَّه برای اسلام حفظ کند، و شما جوانها را در پیشگاه خدای مقدس، خدای بزرگ آبرومند کند. شما می‏دانید که ما غرضی در این مسائل نداشتیم جز اینکه حکومت جبار برود تا به جای او حکومت اسلام برگردد. اینهایی که در طول این مدت، چه در کردستان و چه در جاهای دیگر، با این نهضت مقابله کردند، اشخاصی بودند که از اسلام اطلاعات نداشتند، و نمی‏خواستند حکومت اسلام برقرار باشد. شما از طرز و شیوه حرکات اینها بهتر می‏دانید که عمال غیر بودند. از کیفیت سلاحهایی که داشتند شما دیدید که این سلاحها از کجا می‏آمد. شما محکم و مستحکم باشید که برای اسلام دارید کار می‏کنید. شما مثل سربازهای صدر اسلام هستید. شما با کی از اینکه شکست بخورید نداشته باشید؛ برای اینکه، برای لشکر اسلام هیچ وقت شکست نیست. شهادت شکست نیست، پیروزی هم شکست نیست.

شما یا پیروز می‏شوید یا شهید، در هر دو جهت پیروزی با شماست. و من امیدوارم که این ریشه‏های فساد که یک مقداری از آنها از رژیم سابق هستند، و یک مقداری هم از این افرادی هستند که الهام از خارج می‏گیرند، نتوانند کاری انجام بدهند.

شما دیدید در این دو- سه روزی که گذشت بنا بود یک کودتایی‏[12] مثلًا همه طرفه بکنند. خدای تبارک و تعالی با ما همکاری کرد و کشف شد، و بسیاری از این خیانتکاران گرفتار شدند، و بسیاری از آنها را در تعقیبشان هستند. و باندهایی هم که داشتند ان شاء اللَّه کشف می‏شود. و خدای تبارک و تعالی با شماست، و چهره‏های نورانی اسلام در هر جا که هستید برای اسلام خدمت می‏کنید. ان شاء اللَّه این حکومت اسلام مستقر بشود تا دنیا بداند که حکومت اسلامی یعنی چه. خداوند ان شاء اللَّه به شما توفیق عنایت کند و در همه جهات موفق باشید. و ما امیدواریم که کردستان را قبل از اینکه به جاهای دیگر عنایت شود، به آنجا عنایت شود، و دولت اسلام هم بنا بر همین دارد که کردستان را ان شاء اللَّه آباد کند، و مثل سابق نباشد که حرف بود و خرابی. امیدوارم که این دفعه دیگر حرف نباشد، و همه جهات مملکت اصلاح بشود. ان شاء اللَّه خدا به شما جوانها سلامتی عنایت کند و خدا شما را برای اسلام ذخیره قرار بدهد و موفق و مؤید کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 22 ـ 23)

ـ سخنرانی در جمع بانوان شمیران؛ شکست طرح کودتا در ایران- تقویت روح (1359)

«از خانمها و آقایان تشکر می‏کنم که در این موقع که نزدیک ماه مبارک رمضان است در اینجا اجتماع کردند و ما با چند کلمه‏ای از آنها هم قدردانی می‏کنیم و هم بعضی مسائل را در میان می‏گذاریم و هم راجع به ماه مبارک رمضان چند کلمه عرض می‏کنیم.

این اشتباه است که مخالفین جمهوری اسلامی درصدد برآمده‏اند برای این کارهای بچگانه و شرارت مآبانه.[13] اینها مقایسه کرده‏اند جمهوری اسلامی ایران را به حکومتهای دیگر که گاهی حکومتی می‏آید و یک حزبی یا یک فرد ارتشی‏ای با یک عده قیام می‏کند و آن حکومت را از بین می‏برد و یک حکومتی به جای او می‏نشاند، یا یک رژیمی را از بین می‏برد یک رژیم دیگری می‏آورد. اینها مقایسه حکومت اسلام را و نهضت اسلامی را با سایر نظامها و با سایر حکومتها عوضی گرفتند و لهذا، هم گروههایی که توجه ندارند به عمق این انقلاب و هم بعضی از افراد سیاسی و ارتشی و اینهایی که به خیال خودشان می‏خواستند که در این سفره هم مثل سفره قبل یک حظ وافری داشته باشند و دستشان در دزدی و در کارهای خلاف باز باشد- و حالا امیدشان کم کم دارد قطع می‏شود- دست به یک همچو کارهایی می‏زنند بدون توجه به عمق مسائل. کودتا در یک کشوری واقع می‏شود که آن کشور یک حکومتی دارد جدای از مردم و مردم هیچ کاری به آن حکومت ندارند یا ناراضی هستند که- غالباً- هم ناراضی هستند. اینجا یک تضاد و تعارضی بین سران کشور و حزبها- مثلًا- یا صاحب‏منصبهای لشکری یا اشخاص سیاسی کشور واقع می‏شود و ملت حضور ندارند در آنجا. اینها حضور ملت را نمی‏فهمند یعنی چه؛ یا می‏فهمند و از بس که حب جاه دارند و حب مال دارند دست و پا می‏زنند که شاید- شاید در یکصد احتمال یکی- بتوانیم. اینها نمی‏دانند که فرق است ما بین قیامهای سیاسی، قیامهای ملی، قیامهایی که برای آمال دنیایی است با این نهضت اسلامی. نهضت اسلامی ایران ابداً، نه ملیت و ملیتگرایی- خصوصاً، به آن معنای فاسدش- در آن دخالت داشت و دارد و نه احزاب سیاسی و طبقه روشنفکر و این مسائلی که در سایر جاها هست. این نهضت از نفْس توده مردم، از نفْس توده زن و مرد مردم بلند شد و به همان طور که مردها وارد میدان بودند بانوان محترم هم وارد بودند، بلکه حظ اینها و زحمات اینها بیشتر از مردها باید گفت بود؛ برای اینکه وقتی که بانوان می‏آیند در میدان، قوه مردها دو چندان می‏شود یا ده چندان می‏شود. مردها نمی‏توانند ببینند که خانمها در میدان آمده‏اند و آنها کنار بروند. یک توده مسْلم، یک 35 میلیون جمعیت- به استثنای چند صد تا آدمهای منحرف- مؤمن به خدا، مؤمن به اسلام، مؤمن به قرآن کریم، یک 35 میلیون هم صدا، با ایمان به خدا و قرآن کریم برخاستند از جا. در هر خانه‏ای بروید می‏بینید که همان مسائل نهضت هست. تمام حرفهایی که بیشتر بین خانمها هم با هم در مجالس بوده است- به طوری که من اطلاع پیدا کرده‏ام- یا مردها در مجالسشان بوده تمام آن مسائل برگشت یکدفعه به مسائل سیاسی. تمام طبقات کشور؛ زن و مرد و بزرگ و کوچک یکوقت مسائلشان برگشت به مسائل سیاسی. حتی گاهی بعضی بچه‏های کوچکی که در منزل ما هم می‏آیند گاهی اینها هم وقتی که بازی می‏کنند بازی سیاسی می‏کنند؛ یکی‏شان نقش رئیس جمهور را، یکی‏شان نقش مثلًا یکی دیگر را همین طوری. یک همچو واقعه‏ای که در ایران واقع شد این عمقش را باید این اشخاص که نظر دارند بفهمند قضیه چیست؟ در چه موقع بود در طول این پنجاه سالی که خوب، بسیاری یادشان هست یا ده- بیست سالی که همه‏تان یا اکثرتان یادتان هست، چه وقت بود که همان طوری که مردها وارد در میدان نبرد بودند، زنها هم وارد بودند؛ زنها هم جلو می‏افتادند. زنها هم بچه‏های کوچکشان را به آغوش می‏کشیدند و اگر دو تا بود یکی‏اش هم دستش را می‏گرفتند و وارد می‏شدند در تظاهرات و در مقابل این توپ و تانک و امثال اینها. چه وقت در ایران شماها و ما یادمان هست که این طور انسجام باشد بین گروههای مختلف ملت، و این طور در امور کشوری و سیاسی همه حضور داشته باشند؟ اگر یکوقتی یک قصه‏ای هم در کشور واقع می‏شد حتی مردها هم، یک محله تهران اصلًا، مطلع از این چیزها نمی‏شدند؛ خانمها هم بی‏تفاوت بودند، مردم هم بی‏تفاوت بودند، آنها هم که مطلع می‏شدند بی‏تفاوت بودند. این حضوری که الآن تمام قشرهای ملت دارند این حضور هیچ وقت نبوده است. همه افراد ملت الآن در مسائل سیاسی و مسائل اجتماعی حاضرند و خودشان را موظف می‏دانند؛ اگر یک مطالبی واقع بشود که بر خلاف موازین باشد، این طور نیست که بی‏تفاوت باشند، مردم کار نداشته باشند، خانمها هم مشغول کار دیگری باشند. خیر، این جور نیست. حالا شما خانمها که خداوند تأییدتان کند و شما پاسدارها که خداوند همه‏تان را تأیید کند با هم حاضرید در صحنه. این اشخاصی که خیال کردند که یک کودتایی بکنیم و یک چند نفر را بکشیم و یک مثلًا جاهایی را بکوبیم اینها خیال می‏کنند که یک جاست مرکز، یک محله است مرکز یا چند محله است مرکز. اگر فرض کنیم آن محل، آن محل کوبیده بشود همان طور که در کودتاهای دیگر وقتی آن رأس را می‏کوبیدند دیگر، دیگران کم کار داشتند یا کار نداشتند حالا هم این طوری است. حالا همه خانه‏ها مرکز است، همه افراد ملت ما سپاه اسلام هستند.

مسأله، مسئله عقیدتی است نه مسئله مادی. خانمها برای اینکه یک چیزی مثلًا دستشان بیاید یا یک فرض کنید که صاحب منصب بشوند نمی‏آیند بیرون، خودشان و بچه‏هایشان را به کشتن بدهند. این اسلام و قرآن است که خانمها را آورده است بیرون و همدوش مردها بلکه جلوتر از مردها وارد در صحنه سیاست کرده. همه خانه‏های این ملت خانه امید ماست. اینها گمان می‏کنند با کوبیدن یک خانه یک نفر را یا صد نفر را یا یک دویست- پانصد نفر را کشتن کارها تمام است. مرد و زن این کشور همه پاسدار اسلام هستند. مسأله، مسئله عقیده است نه مسأله، مسئله مادیت و به دست آوردن یک چیزی تا اینکه بیایید بگویید که خوب، وقتی نمی‏شود دیگر برویم کنار. خیر، مسئله عقیده است، دفاع از اسلام [است‏] تا آن آخر فردی که زنده است باید دفاع بکند. یا 35 میلیون جمعیت باید از بین بروند؛ [بنا بر این‏] کشوری دیگر نیست تا اینکه کودتایی باشد و هر گز نخواهد این طور شد. اینها اشتباه دارند، نمی‏فهمند. هی روشنفکرهایشان دعوای فهم و سیاست می‏کنند و- عرض می‏کنم که- جبهه‏های این طرف، آن طرفشان هی ادعای این مسائل را می‏کنند و ارتشیها هم که یک طبقه‏شان باز توجه به مسائل ندارند؛ اینها و همه کورفهمی‏شان از این است که عمق این مسأله را نفهمیده‏اند. باز نفهمیده‏اند قدرت اسلام را، اینها باز توجه به این معنا ندارند. این پاسدارها را کی رفته دعوتشان کرده که بیایید پاسداری کنید؟ این کمیته‏های سرتاسر کشور را کی رفته دعوتشان کند که بیایید کمیته درست کنید؟ این دانشجو و دانشمند و نمی‏دانم اجزای دیگر این کشور را کی رفته بسیجشان کرده؟ این بانوان را کی بسیج کرده که در همه شئون کشور دخالت می‏کنند و دخالت بجایی هم می‏کنند؟ اینها را کسی [دعوت نکرده‏]، اینها را خدا دعوت کرده است. اینها لبیک برای خدا دارند می‏گویند. یک مملکت این طوری را خیال نمی‏شود کرد که کسی بتواند یک همچو مملکتی را با کشتن یک عده‏ای- فرضاً- هم شما بکشید- فرضاً- هم فانتومهایی بیاید و این محل و آن محل، آن محل را بکوبد. مگر اینجا الآن قیامش به- مثلًا- فلان آدم است؟ خیر، مسأله اینها نیست. همه اشتباه اینها این است که اسلام را نمی‏شناسند، از باب اینکه نبودند توی اسلام تا بفهمند چه خبر است. شاید تاریخ اسلام هم اینها اصلش بنا دارند نخوانند. از بس با اسلام مخالفند شاید تاریخ اسلام را دلشان نخواهد بخوانند. اینها نفهمیده‏اند که در اسلام چه گذشته است، در تاریخ اسلام چه وقایعی اتفاق افتاده، اسلام چه جور پیش رفته است. همه چیز را به همین جهات مادی و به همین جهات به قول خودشان سیاسی دست چندم که دست اینها هست مقایسه می‏کنند. از این جهت، یکوقت یک همچو کارهایی می‏کنند یا دعوت به یک همچو کارهایی. اسلام این کار را انجام داد. مگر غیر اسلام می‏توانست یک مملکتی را از اول تا آخر، از بچه تا بزرگ بسیج کند برای یک مطلب؟ اینها هر کدام یک مقاصد علی‏ حدّه، داشتند قبل از این نهضت. هر کس یک کار علی‏ حدّه، داشت، کاری به این مسائل نداشتند. آنکه همه اینها را به هم پیوند داد و بسیج عمومی کرد آن اسلام بود که کرد. اسلام را بروند بشناسند ببینند چی هست تا دیگر این طور خطاکاریها را نکنند. ما فرض می‏کنیم که آمدند و این چند نفر از سران مؤثر این کشور را از بین بردند، مگر ملت ایران برای نخست وزیر و برای فلان آدم و فلان آدم قیام کرده است؟ مگر قیام در دست کسی هست؟ مگر کسی مهار قیام این کشور در دستش هست؟ همه، همه هستند، اشخاصی که خودشان در این مسائل وارد هستند، همه ملت وارد در این مسائل هستند. این اشتباه باید رفع بشود تا به این خطاها نیفتند و بعد هم به این محاکمه‏ها کشیده نشوند. این اشتباه را رفع بکنند همه گروهها؛ همه گروههای سیاسی و همه گروههای روشنفکر و همه گروههای مختلفی که در این کشور هست این اشتباه را رفع بکنند. توجه به این معنا داشته باشند که مسئله کودتا در کجا می‏شود نتیجه پیدا کند، در کجا نمی‏شود. بفهمند که قضیه بسیج عمومی یک ملت از مرکز گرفته تا سرحدات هر جا بروی یک کلمه هست. هر جا می‏رفتی صحبت بود از اینکه جمهوری اسلامی می‏خواهیم. مگر بشر می‏تواند یک همچو بسیجی را بکند الّا به تمسک به کتاب و سنت. آن مغزهای با ایمان است که قیام کردند. آن مغزهایی است که الآن هم وقتی جوانهایشان، چه جوانهای از بانوان و چه جوانهای از مردها وقتی با من ملاقات می‏کنند کراراً، نه یک دفعه و نه ده دفعه، از نجف که بودم تا اینجا حالا هم همین طور است، هی از من می‏خواهند که شما دعا کنید ما شهید بشویم، من هم دعا می‏کنم که پیروز بشوید.

یک همچو، یک همچو مغز با ایمانی و یک همچو قلب نورانی را مگر ممکن است با کودتا از بین برد؟ این اشتباه را اینها از خودشان رفع کنند و توجه کنند به ماهیت نهضت اسلامی و به ماهیت اسلام و به ماهیت کتاب کریم و به ایمان. اگر توجه به این مسائل بکنند دیگر نه آن کسی که بخواهد با شلوغ کردن، دانشگاه را به هم زدن، دست به این کارها می‏زند و نه آن کسی که- فرض کنید که- می‏خواهد یک تظاهراتی بکند و یک کاری بکند. اینها اگر ماهیت مسأله را بفهمند و بفهمند که پیشرو این قضیه اسلام است، امام این قضیه، امام زمان است، اگر این را بفهمند که این مغزهای 35 میلیون جمعیت ایران نورانی است و به نور اسلام زنده است در فکر این نمی‏افتند که ما برویم یک عده‏ای را بکشیم و بعد زمام را دستمان بگیریم. مگر می‏شود یک همچو چیزی؟ بله، آنجایی که زمام همین بود که یک رده بالایی بود و حکومت می‏کرد به مردم، مردم هم هیچ کاری نداشتند به آن رده بالا، یک رده دیگری می‏آمدند آنها را کنار می‏زدند، آنها می‏شدند آنها. اما قضیه این نیست که ما یک رده‏ای داشته باشیم و یک بالا و پایینی؛ همه همدوشند، برادر و خواهرند همه و همه خودشان را سهیم می‏دانند در این مسائل؛ برای اینکه اسلام هست. اسلام اختصاص به یک شخص دون شخصی ندارد. ایمان است، ایمان مربوط به یک کسی دون کسی ندارد. خانه به خانه باید این اشخاص که خیال کردند، خانه به خانه باید بروند و جنگ کنند، آن هم در همه کشور نه در تهران. تهران را اگر- فرض بکنید- فرض محال- که شما تهران را تسخیر کنید سایر مملکت قیام می‏کنند بر خلافتان، آنها می‏آیند تهران را از دست شما می‏گیرند. باید یک ابزاری بیاورد امریکا و یک اشخاصی بیاورد امریکا یا سایر کسانی که می‏خواهند و خیال می‏کنند [می‏توانند] در اینجا یک کاری انجام بدهند که 35 میلیون جمعیت را از صحنه بیرون کند. آن، چه ابزاری است که می‏تواند 35 میلیون جمعیت زن و مرد که همه مجهز و همه حاضر در قضایا هستند این بخواهد از صحنه بیرون کند؟ این امر محالی است. کسی را که خدا به میدان آورده نمی‏تواند بختیار از میدان خارج کند یا کارتر از میدان خارج کند.

کسی که اعتیاد دارد[14] نمی‏تواند کودتا بکند، حرف است. اینها حرف است که می‏زنند که بنا بود که بیاید، کی بیاید؟ آن اگر دو ساعت از وقتش بگذرد آن طور که می‏گویند خوب، کی بیاید؟ عمده همین است که اسلام را نمی‏شناسند. خیال می‏کنند اسلام یک رژیمی است مثل رژیم امریکا، مثل رژیم شوروی. شوروی و امریکا همان رده بالا هستند؛ مردم دیگر، مردم کشور خودش بر خلافش هستند. آن رده بالا یک حکومتی می‏کنند و یک زوری می‏گویند و یک چَرایی می‏کنند در مملکت، مردم دیگر حاضر قضایا نیستند. این طور نیست که مردم دیگر مثل ایران حاضر باشند در مسائل سیاسی، بانوانشان همه حاضر باشند. اسلام را اگر بشناسند و بفهمند این اسلام چی هست و یک قدری تاریخ اسلام و قضایایی که در صدر اسلام واقع شده شما ببینید در یک جنگی که واقع شده است، وقتی که یک قلعه‏ای را بسته بودند و کفار در آن نشسته بودند و خوب، آن وقت هم که وسایلی نبود که بروند بالا و بمباران کنند، باید این قلعه فتح بشود، خوب، دیوارهای بلند و کذا. یکی از سردارهای اسلام گفت که نیزه‏ها را زیر سپر بگذارید من می‏نشینم روی سپر، من را بالا کنید تا بروم به دیوار برسم، می‏روم آنجا با آنها در داخل جنگ می‏کنم، در را باز می‏کنم. یک نفر برای یک جمعیتی که یک قلعه را داشتند همین کار را کردند. این نیزه‏ها را زیر سپر گذاشتند او نشست روی سپر با این نیزه‏ها بلند کردند تا به برج رسید، به دیوار رسید. آن شخص رفت در آنجا و جنگ کرد و در را باز کرد. این اسلام است که این کار را می‏کند، این ایمان است که این کار را می‏کند. این قشرهای مختلفی که انحراف دارند خوب است یک قدری مطالعه کنند در اسلام، خوب است یک قدری مطالعه کنند در تاریخ اسلام، خوب است یک قدری بفهمند که معنی ایمان چیست.

ماه مبارک رمضان نزدیک شد و در این ماه مبارک خودتان را تقویت کنید به قوّتهای روحانی. در یک حدیثی است که پیغمبر اکرم فرمودند که ماه رمضان آمد، اقبال کرد، آمد. در ضمنش می‏فرمایند که‏ دُعیتُم الی ضیافَةِ اللَّه.[15]

ضیافتهای خدا با ضیافتهای مردم این است فرقش که وقتی شما را یک اشخاصی دعوت بکنند به یک مهمانی، وقتی بروید در آن مهمانی به حسب فراخور حال، یک چیزهایی برای خوردنی و یک چیزهایی برای تفریح و این چیزهاست. ضیافت خدا در ماه رمضان یک شعبه‏اش روزه است، آن ضیافت خداست؛ یک شعبه‏اش روزه است و یک امر مهمش که مائده غیبی و آسمانی است قرآن است. شما دعوت شده‏اید به مهمانی خدا و شما در ماه رمضان مهمان خدا هستید. مهماندار شما، شما را وادار کرده است به اینکه روزه بگیرید. این راههایی که به دنیا باز است و شهوات است، اینها را سدش کنید تا مهیا بشوید برای لیلة القدر. ماه شعبان مقدمه است برای ماه مبارک رمضان که مردم مهیا بشوند برای ورود در ماه مبارک رمضان و ورود در «ضیافة اللَّه». شما وقتی که می‏خواهید به مهمانی بروید خوب، یک وضع دیگری- غالباً البته-، یک وضع دیگری خودتان را درست می‏کنید. لباسی تغییر می‏دهید و یک طور دیگری وارد می‏شوید. آن طوری که در خانه هستید یک تغییری می‏دهید. ماه شعبان برای این است که همان مهیا بودنی که می‏خواهید مهمانی بروید، خودتان را مهیا می‏کنید و سر و ظاهرتان را، سر و صورتتان را یک قدری فرق می‏گذارید با آن وقتی که در خانه هستید. در ضیافت خدا، ماه شعبان برای مهیا کردن این افراد است، مهیا کردن مسلمین است برای ضیافت خدا، ادبش آن مناجات شعبانیه است. من ندیده‏ام در ادعیه، دعایی را که گفته شده باشد همه امامها این دعا را می‏خواندند،[16] در دعای شعبانیه این هست؛ اما من یادم نیست که در یک دعای دیگری دیده باشم که همه ائمه این را می‏خواندند. این مناجات شعبانیه برای این است که شما را، همه را مهیا کند برای «ضیافة اللَّه».

یک کج‏فهمیهایی در انسان هست که این کج‏فهمیها گاهی خیلی زیاد می‏شود. اینها دعا را نمی‏فهمند چی هست، لهذا، خیال می‏کنند که حالا ما خوب، قرآن را می‏گیریم دعا را رها می‏کنیم. اینها نمی‏فهمند که دعا اصلًا چی هست. مضامین ادعیه را نرفته‏اند ببینند که چی هست، به مردم چی می‏گوید، چه می‏خواهد بکند. اگر نبود در ادعیه الّا دعای مناجات شعبانیه، کافی بود برای اینکه امامان ما، امامان بحقند؛ آنهایی که این دعا را انشا کردند و تعقیب کردند. تمام این مسائلی که عرفا در طول کتابهای طولانی خودشان یا خودشان می‏گویند در چند کلمه مناجات شعبانیه هست، بلکه عرفای اسلام از همین ادعیه و از همین دعاهایی که در اسلام وارد شده است از اینها استفاده کرده‏اند. و عرفان اسلام فرق دارد با عرفان هند و جاهای دیگر. این دعاهاست که به تعبیر بعض از مشایخ ما[17] می‏فرمودند که «قرآن، قرآن نازل است، آمده است به طرف پایین و دعا از پایین به بالا می‏رود، این قرآن صاعد است.» معنویات در این ادعیه- آنی که انسان را می‏خواهد آدم کند، آنی که این افرادی که اگر سر خود باشند از همه حیوانات درنده‏تر هستند- این ادعیه با یک زبان خاصی که در دعاها هست اینها این انسان را دستش را می‏گیرد و می‏بردش به بالا، آن بالایی که من و شما نمی‏توانیم بفهمیم، اهلش هستند.

یکدفعه آدم می‏بیند که کسروی‏[18] آمد و کتابسوزی! مفاتیح الجنان هم جزو کتابهایی بود که سوزاند، کتابهای عرفانی را هم سوزاند. البته کسروی نویسنده زبردستی بود، ولی آخری دیوانه شده بود یا یک مغزی است که این مغز- بسیاری از شرقیها این طوری هستند که تا یک چیزی، چهار تا کلمه‏ای یاد می‏گیرند ادعاشان خیلی بالا می‏شود.

کسروی آخری ادعای پیغمبری می‏کرد- نمی‏توانست به آن بالا برسد آنجا را می‏آورد پایین. این کتاب مفاتیح الجنان یک کتابی است که مال حاج شیخ عباس قمی نیست، شیخ عباس قمی، جمع کرده اینها را، ادعیه را جمع کرده در آنجا. این آدمی که کتاب مفاتیح الجنان را سوزانده یا یک روزی برای سوزاندن امثال کتاب مفاتیح الجنان درست کرده بود این نمی‏دانست کتاب مفاتیح الجنان چی تویش است، شاید یک دفعه هم مناجات شعبانیه را هم نخوانده بود، فکرش این طور فکر نبود. این دعاهایی که در ماهها هست، در روزها هست، خصوصاً، در ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان، اینها انسان را همچو تقویت روحی می‏کند- اگر کسی اهلش باشد، ماها که نیستیم- همچو تقویت روحی می‏کند و همچو راه را برای انسان باز می‏کند و نور افکن است برای اینکه، این بشر را از این ظلمتها بیرون بیاورد و وارد نور بکند که معجزه‏آساست. به این دعاها عنایت بکنید. گول بعض از نویسنده‏ها و امثال کسروی را نخورید که ادعیه را تضعیف می‏کردند؛ این تضعیف، تضعیف اسلام است، نمی‏فهمند اینها، بیچاره‏اند. نمی‏دانند در این کتاب چه چیزها هست، همان مسائل قرآن است با لسان دیگری که لسان ائمه باشد.

لسان قرآن یکجور زبان است، زبان دعا یکجور زبان است، زبان علما و عرفا و اینها هم یک زبان دیگر است. آنکه سبکبار می‏کند انسان را و از این ظلمتکده می‏کِشد او را بیرون و نفْس را از آن گرفتاریها و سرگشتگیهایی که دارد خارج می‏کند این ادعیه‏ای است که از ائمه ما وارد شده‏اند. ائمه ما- علیهم صلوات اللَّه- که تقریباً همه‏شان گرفتار به یک ابرقدرتهایی بودند که نمی‏توانستند یک کاری را انجام بدهند شاخص، علاوه بر آن هدایتهای زیرزمینی که می‏کردند این ادعیه‏شان برای تجهیز مردم بود، بر خلاف آن دولتهای قاهری که بودند. همین ادعیه بودند که اشخاص وقتی که ادعیه را می‏خواندند قوّت روحی پیدا می‏کردند و سبکبار می‏شدند و شهادت برای آنها هَیِّن و آسان می‏شد.

این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشی است که انسان به حسب قلب خودش می‏کند برای اینکه مهیا بشود برود مهمانی؛ مهمانی خدا، مهمانی‏ای که در آنجا سفره‏ای که پهن کرده است قرآن مجید است و محلی که در آنجا ضیافت می‏کند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتی که می‏کند ضیافت تنزیهی و ضیافت اثباتی و تعلیمی [است‏]. نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه، به مجاهده، به ادعیه مهیا می‏کند تا برسند به آن سفره‏ای که از آن باید استفاده کنند و آن «لیلة القدر» است که قرآن در آن نازل شده است.

این ضیافت الهی انسان را منقلب باید بکند از این جهت حیوانی به آن جهت واقعی انسانی؛ از آن ظلمتهایی که اطلاع به آن داریم منقلب کند انسان را به آن نورهایی و نور مطلقی که همه عالم تبع اوست. همه دعوت انبیا این بوده است که مردم را از این سرگردانی‏ای که دارند- هر که یک طرف می‏رود و هر که یک مقصدی دارد- این مردم را از اینجا دعوت کنند و راه را نشانشان بدهد که این راه است؛ دیگر آن راهها که می‏روید رها کنید. راه همین است؛ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏[19]، إِنَّ رَبِّی عَلی‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏.[20] آن طرف، طرف ندارد، دنیاست و ماورای آن. آنچه که مربوط به نفسانیت انسان است، شهوات انسان است، آمال و آرزوهای انسان است، این دنیاست. آن دنیایی که تکذیب شده است این عالم طبیعت [نیست‏]، این عالم طبیعت نور است. دلبستگیهای به این عالَم انسان را بیچاره می‏کند. ظلمتها از این دلبستگیهایی است که ما داریم به این دنیا، به این مقام، به این مسند، به این اوهام، به این خرافات. همه انبیا آمدند برای اینکه دست شما را بگیرند از این علایقی که همه‏اش بر ضد آنی است که طبیعت و فطرت شما اقتضا می‏کند، شما را دستتان را بگیرند و از این علایق نجاتتان بدهند و واردتان کنند به عالَم نور. اسلام هم در رأس همه ادیان است، برای یک همچو مقصدی. این ادعیه مهیا می‏کنند این نفوس را برای اینکه این علایقی که انسان دارد و بیچاره کرده انسان را این علایق، این گرفتاریهایی که انسان در این عالم طبیعت دارد و انسان را سرگشته کرده است، متحیر کرده است نجاتش بدهند و آن راهی که راه انسان است ببرند. راههای دیگر راه انسان نیست صراط مستقیم راه انسانیت است. و این مناجاتها و این ادعیه‏ای که ائمه ما- علیهم السلام- بعد از اینکه دستشان کوتاه شده بود از اینکه دعوت ظاهری خیلی واضح بکنند مردم را با این ادعیه به آن راهی که باید ببرند، راه می‏بردند. مقصد انبیا این نبود که بیایند یک جایی را بگیرند و یک- مثلًا- کاری برای خودشان درست بکنند، مقصد این نیست آقا! مقصد پیغمبرها این نبود که دنیا را بگیرند و آبادش کنند؛ مقصد این بود که راه را به این اهل دنیا، به این انسان ظلوم‏[21] و جهول، بسیار جاهل، راه را نشان بدهند که از این راه بروید. آن راهی که شما را می‏رساند به خدای تبارک و تعالی این راه است: إِنَّ رَبِّی عَلی‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏ دنیاست و آن طرفش همه عالَم، دنیاست و آن طرفش ما ورا و ماورای آن طرف نور مطلق. انبیا آمدند ما را به آن نور برسانند؛ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ.[22] طاغوت در مقابل انبیا است، در مقابل اللَّه است.

اگر ما در این ضیافت خدا، در این سفره‏ای که خدای تبارک و تعالی افراشته است برای همه، اگر ما در اینجا موفق بشویم به اینکه راهمان بدهند در این میهمانخانه بزرگ الهی، جلویمان را نگیرند- شیاطین ایستاده‏اند که راه را نگذارند برویم، جلو گیرند- اگر راهمان بدهند به این ضیافت ممکن است که راهی پیدا بکنیم به آنکه راه انسان است. همه راههای دیگر غلط است، راههای حیوانی است. انسان یک اعجوبه‏ای است که هم در او حیوانیت هست، حیوانی شهوی الی‏ غیر متناهی و هم در او شیطنت هست الی‏ غیر متناهی. یک موجودی است همه ابعادش غیر متناهی است؛ از هر راهی که برود آخر ندارد، هر راهی که برود هیچ آخر ندارد و راهها همه غلط، همه اشتباه، همه منتهی به جهنم می‏شود الّا صراط مستقیم؛ آنی که راه انسان است. اگر راهمان بدهند در این «ضیافة اللَّه» و مستعد شده باشیم که وارد بشویم در این ضیافت خدا و در این ماه مبارک، امید است که ان شاء اللَّه یک هدایتی شامل حالمان بشود. خودتان را تقویت کنید در این ماه مبارک، مهیا بشوید برای همه پیشامدها. در عین حالی که معنویات بود آنچه می‏خواستند، لکن با قوّت معنویات اعوجاجهایی که در بشر بود و در این قدرتهای بزرگ بود، این اعوجاجها را می‏خواستند مرتفع کنند. یک چوپان‏[23] با عصایش پامی‏شد می‏رفت فرعون و آن بساط فرعونی را می‏رفت دعوت می‏کرد که بیا مسلمان شو، بیا آدم شو. یک صغیر یتیم‏[24] چوپان زاده یا چوپان از حجاز پامی‏شود همه دولتها را دعوت می‏کند که بیایید آدم بشوید؛ برای این است که آدم کنند همه را. مقصد این است که ماها آدم بشویم و مع الأسف، مشکل است. یک مثلی هست که می‏گفتند که ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. مرحوم شیخ ما- رحمه اللَّه- مرحوم آشیخ عبد الکریم‏[25]- رحمه اللَّه- می‏فرمود که ملّا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است، مثل محال می‏ماند. انبیا آمده بودند که این محال را جامه عمل به آن بپوشند. این قدر دست و پا نزنید این طرف و آن طرف بروید. شما خدا را می‏خواهید، بروید دنبال همان که می‏خواهید. فطرت شما توجه به خدا دارد، خودتان متوجه نیستید. همه فطرتها توجه به خدا دارد. این ماه رمضان و هر ماه رمضان دیگری مهیا کنید خودتان را. در این روز آخر- فرضاً- آخر شعبان است شاید، بیشتر مهیا کنید و مهیا کنیم خودمان را برای ورود در «ضیافة اللَّه»؛ در مهمانی خدا که ان شاء اللَّه با سلامت نفْس، با نور هدایت خدای تبارک و تعالی وارد بشویم در این ماه عزیز معظم و فرق بکنیم. در این ماه فرق داشته باشیم با سایر ماهها و دنبال این باشیم که ان شاء اللَّه «لیلة القدر» را دریابیم، برکات «لیلة القدر» را که قرآن در آن نازل شده است، همه سعادت عالَم در آن شب نازل شده است و از این جهت، از همه شبهای عالَم بالاتر است، این را بتوانیم ادراک بکنیم، درک بکنیم. خداوند ان شاء اللَّه، شماها را توفیق بدهد که با سلامت و سعادت وارد در «ضیافة اللَّه» بشوید و از آن مائده‏های آسمانی که قرآن و ادعیه است ان شاء اللَّه، همه‏مان مستفیض بشویم و با یک روح سالمی وارد بشویم و «لیلة القدر» [را] هم دریابیم، سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ.[26]- و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 24 ـ 36)

صحیفه امام، ج‏15، ص: 45

ـ پیام تشکر به نخست وزیر کره؛ تسلیت فاجعه هفتم تیر (1360)

«جناب آقای داک وونام، نخست وزیر کره‏

پیام تسلیت شما را در مورد فاجعه دلخراش اخیر دریافت نمودم. از اظهار همدردی آن جناب متشکرم؛ و از خدای تعالی نابودی دشمنان اسلام و ملل مستضعف و محروم جهان را مسألت دارم. و السلام. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 24)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور الجزایر؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1360)

«حضرت آقای شاذلی بن جدید، رئیس جمهور کشور الجزایر

پیام تبریک آن حضرت به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. از خدای تعالی توفیق عمل به دستورات اسلام را در طول سال و بخصوص در این ماه بزرگ برای همه ملل اسلامی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 46)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور گینه؛ تبریک عید سعید فطر (1362)

«حضرت آقای احمد سکوتوره، رئیس جمهور خلق انقلابی گینه‏

تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به آن جناب و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت همه ملل اسلامی را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 520)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید فطر (1362)

«حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو

پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید.

متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت مسلمانان را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 521)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان نظام و اقشار مختلف مردم؛ تهذیب نفوس (1362)

«متقابلًا این عید سعید را به همه آقایانی که حاضر هستند و به همه ملتهای مظلوم جهان تبریک عرض می‏کنم. من بعید نمی‏دانم که بعد از ماه مبارک که مسلمین به ضیافة اللَّه دعوت شده‏اند و دوره ضیافت را گذراندند، عید برای همین مسأله باشد، برای ضیافة اللَّه باشد.

از سید ابن طاوس- رضوان اللَّه علیه- نقل شده است که ایشان روز بلوغشان که اجازه یافتند به محضر خدای تبارک و تعالی عبادت کنند، جشن گرفتند. و ما اگر نبود امر خدای تبارک و تعالی نمی‏دانم که چطور به خودمان جرئت می‏دادیم که مدح کنیم خدا را، ستایش کنیم.

شما ملاحظه بفرمایید که نماز که در رأس همه عبادات واقع است، وضع نماز چطور است، با تکبیر شروع می‏شود و بعد هم با سه دفعه تکبیر به آخر می‏رسد، و محتوای نماز هم تکبیر است و تسبیح است و تحمید. این برای این است که شاید به ما بفهماند، به همه بشر بفهماند که در همان اولی که می‏خواهید در بزرگترین عبادات خدا واقع بشوید، وارد بشوید، توجه کنید که خدای تبارک و تعالی، اکبر از این است که شما عبادتش بکنید. در هر بندی از بندها یا تسبیح شده یا تکبیر. تسبیح برای این است که خدا منزه‏تر است از اینکه شما او را عبادت کنید، در عین حالی که تحمید می‏کنید و اجازه تحمید داده است مع ذلک تسبیح می‏کند او را و تکبیر می‏کند او را. وارد نماز می‏شوید تکبیر می‏گویید، وارد حمد می‏شوید، حمد را مختص به خدا می‏دانید؛ و ادراک این مطلب و ذوق این مطلب که حمد مختص به خداست، گمان نکنم که برای کسی جز اینکه خدا مقرر فرموده است، واضح شده باشد که اصل تحمید برای غیر خدا واقع نمی‏شود. حتی شما که از یک گل تعریف می‏کنید، از یک سیب تمجید می‏کنید، این تمجید خداست؛ سیب خودش چیزی نیست. و شما که از یک انسان کامل تعریف می‏کنید این حمد خداست.

انسان چیزی نیست حتی انبیا. غایت کمال انسانها بر این بوده است که بفهمند عاجزند، ادراک کنند که عاجزند که عبادت خدا بکنند. آن که در رأس سلسله انبیا و اولیا بوده است اقرار می‏کند که ما نشناختیم تو را- و صحیح هم هست- و عبادت هم نکردیم‏[27]- آن هم صحیح است- برای اینکه، عبادت فرع معرفت است. این معرفت به حد انسانی است، آن قدری که حد انسانیت است اینها معرفت دارند و بزرگترینشان هم پیغمبر اکرم است.

اما معرفت اللَّه زاید بر این مقدار است که حد انسانی باشد؛ او خودش فقط می‏تواند بفهمد، بشناسد خود را و خود تحمید کند خود را. و اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود در عبادات، همه عبادات، انسان خجالت می‏کشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجید کند. انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تحمید کند، تمجید کند؛ این ادعاست. تحمید و تمجید، ادعای این است که من شناختم، و انسان عاجز است از اینکه بشناسد، لکن چاره نیست چون خود گفته است، خود او امر فرموده است، و چون او امر فرموده است، همه باید اطاعت کنند، و لو آنکه قاصر هستند از اینکه تحمید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را. هرجا تکبیر آمده، دنبالش تنزیه هم در نماز این طور است، سبحان اللَّه می‏گوید بعد اللَّه اکبر. اول تنزیه می‏کند خدا را، بعد تحمید می‏کند، بعد تکبیر می‏کند، که حمد خدا در بین یک تنزیه و یک تکبیر واقع می‏شود. می‏خواهید رکوع بروید تکبیر می‏کنید، تکبیر می‏گویید. از رکوع برمی‏خیزید تکبیر می‏گویید، در رکوع تنزیه می‏کنید. وقتی وارد به سجود می‏خواهید بشوید باز تکبیر می‏گویید، در سجود تنزیه می‏کنید، بعد از سجود تکبیر می‏گویید، باز تکبیر می‏گویید و وارد سجود می‏شوید و تنزیه می‏کنید؛ همه‏اش برای این است که بفهماند که مسأله بالاتر از این مسائل است. منزه است از اینکه تو تکبیر کنی، تکبیر می‏گویید، تنزیه می‏کند او را از اینکه تکبیر بگویید برایش. تنزیه می‏کنید، تکبیر می‏کند او را که تنزیه‏اش کنید. نماز وضعش این طوری است و عبادات دیگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، باید بگویم انسان، آن که حظ ضعیفی از معرفت دارد، جرئت به اینکه بایستد و عبادت کند خدا را نداشت. لکن او جرئت داده است.

همان طوری که متنزل کرده است همه معارف را تا رسانده است به اینجا؛ قرآن را نازلش کرده، پشت ستارهایی، استاری‏[28] پشت سر هم هی وارد کرده، نازل کرده، نازل کرده تا رسانده‏اش به یک الفاظی که موافق با فهم بشر باشد، و آن هم این الفاظ باز موافق با فهم بشر نیست. همان اولی که شروع می‏کند قرآن به فاتحة الکتاب، همان اول که حمد را مختص به او می‏کند، همان اول به انسان می‏فهماند که عاجزی از اینکه بفهمی. همه محامد مال اوست، کسی لایق حمد نیست، کسی تحمید نمی‏شود. اصلش بعضی عقیده دارند که‏ وَ قَضی‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ‏[29] قضای تکوینی است، قضای خداست بر اینکه غیر خدا عبادت نشود. گمان می‏کنند بت را سجده می‏کنند، گمان می‏کنند انسان را مدح می‏کنند، گمان می‏کنند که خورشید را مدح می‏کنند. همه مدحها از اوست، همه هم مدح او می‏کنند و خود نمی‏فهمند. و گرفتاریهای انسان در آن عالم هم برای همین نفهمی است، برای همین سِتاری است که بین انسان و حقایق هست. و اگر انسان یک قدری نظر کند و لو به همین عالم مادی، به همین دستگاهی که در عالم ماده هست، تا آن اندازه‏ای که انسان دستش به آن رسیده است و آن قدری که دست نرسیده است، میلیاردها اندازه هست که دستش به او نرسیده.

لسان قرآن را ببینید که‏ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ‏[30] بعکس هیأت بطلمیوس‏[31]، سماء دنیا، یعنی همین کهکشانی هم که شما می‏بینید؛ همه اینها آسمان پایین است، سماء دنیا است. آن پایین ترها، آسمانها و این کهکشانها آن قدری‏اش که پیدا شده است یعنی زینت شده است، آنها دارای میلیونها شمس و بالاتر است، و فوق اینها میلیاردها کهکشان، و میلیاردها چیز و ما ورا آنها هم خدا می‏داند. این عالم ماده است که تا کنون بشر دستش به آن [نرسیده‏]، نه در طرف اوجش، نه در طرف حضیضش، راجع به ذرات، آن مقدار کمی که دستش رسیده آن است که با این آلات می‏تواند ذرات کوچک را ببیند، اما آن کوچکترها را دیگر باز نفهمیده است. ظهور ضعف انسان در خودنمایی و مقام‏پرستی و انسان چقدر ضعیف است که خیال می‏کند در این دنیا که هست و در این شهر که هست و در این کشور که هست حالا باید خودنمایی کند. چقدر انسان باید جاهل باشد که این چیزها را مقام بداند، و چقدر ضعیف النفس باشد که این حکومت را، حکومتها را یک مقام بداند. و این مقامات، چه مقامات روحانی، چه مقامات غیر روحانی، آنهایی که دارای مقام‏ها بودند، آنها وقتی که ما ادعیه‏شان را ملاحظه می‏کنیم می‏بینیم که بیشتر از ما عجز دارند، برای اینکه آنها فهمیده‏اند. شما وقتی دعای کمیل را بخوانید، مناجات شعبانیه را بخوانید و ادعیه دیگری که وارد شده است از معصومین- علیهم السلام- مطالعه کنید، می‏بینید که لسان آنها غیر لسان معمولی ماهاست که چنانچه یک مسئله فقهی را بدانیم خیال می‏کنیم کاری شده است، اگر یک کشوری را در تحت سلطه بیاوریم خیال کنیم یک مطلبی شده است، اگر یک مقام معنوی را به دست بیاوریم خیال کنیم به مقامی رسیده‏ایم. آنهایی که به آن مقامهایی که دست دیگران از آن کوتاه است رسیده‏اند، وقتی انسان گفتارشان را ملاحظه می‏کند می‏بیند که از سر تا ته‏اش عجز می‏ریزد، عاجزند و باید هم باشند. نرسیده‏اند و هر گز نخواهند رسید لکن ملزمیم که دعا بکنیم، امر کرده است دعا بکنیم، امر کرده است تحمید بکنیم، امر کرده است تسبیح بکنید. امر کرده است نماز بخوانید.

انبیا هم که مبعوث شدند، برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به اینکه چیزی نیستیم، و علاوه بر آن، مردم را، ضعفا را از تحت سلطه استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیا این دو شغل را داشته‏اند، شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج کنند، از اسارت خودش خارج کنند- که شیطان بزرگ است- و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند؛ این دو شغل، شغل انبیاست. وقتی انسان حضرت موسی را، حضرت ابراهیم را ملاحظه می‏کند، و چیزهایی که از اینها در قرآن نقل شده است، می‏بیند که اینها همین دو سمت را داشتند، یکی دعوت مردم به توحید و یکی نجات بیچاره‏ها از تحت ستم. اگر در تعلیمات حضرت عیسی- سلام اللَّه علیه- در این امر کم است حضرت عیسی کم عمر کرد و کم تماس پیدا کرد با مردم، و الّا شیوه او هم همان شیوه حضرت موسی است و همه انبیا. و بالاترین آنها که رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- است این دو شیوه را به عیان در قرآن و سنت در عمل خود رسول اللَّه می‏بینیم. قرآن دعوت به معنویات تا حدی که بشر می‏تواند به او برسد و فوق او [کرده‏] و بعد هم اقامه عدل. پیغمبر هم و سایر کسانی که لسان وحی بودند، آنها هم این دو رویه را داشتند. خود پیغمبر هم عملش این طور بود، تا آن روزی که حکومت تشکیل نداده بود، معنویات را تقویت می‏کرد. به مجرد اینکه توانست حکومت تشکیل بدهد علاوه بر معنویات اقامه عدل کرد، حکومت تشکیل داد و این مستمندان را از زیر بار ستمگران تا آن قدر که اقتضا داشت وقت، نجات داد. و این سیره مستمره انبیا، باید کسانی که خودشان را تابع انبیا می‏دانند این سیره مستمره باقی باشد. هم جهات معنوی که اشخاصی که با معنویات آشنا هستند، آنها باید تقویت بکنند و همه مردم را، خود مردم هم همین طور، جهات معنویات را تقویت بکنند و هم آن مسئله دوم که اقامه عدل است. حکومت اسلام باید اقامه عدل بکند، در عین حالی که معنویات را تصحیح می‏کند و ترویج می‏کند. و ما اگر تابع اسلام هستیم و تابع انبیا هستیم این سیره مستمره انبیا بوده است، و اگر تا ابد هم فرض کنید انبیا بیایند باز همین است، باز جهات معنوی بشر تا آن اندازه‏ای که بشر لایق است، و ادامه اقامه عدل در بین بشر و کوتاه کردن دست ستمکاران؛ و ما باید این دو امر را تقویت کنیم.

ما باید دولت اسلامی را، همه مردم، همه انسان‏ها دولت اسلامی را تقویت کنند تا بتواند اقامه عدل بکند، و دولت باید جهات معنوی را هم در نظر بگیرد، یعنی چون تابع اسلام است باید روی رویه اسلام باشد. روی رویه اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهی که اسلام دارد، حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامه عدل بینشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان. حالا این فرق نمی‏کند چه مظلومانی باشند که از دولتها ظلم می‏کشند یا مظلومانی باشند که از اربابها ظلم می‏کشند. اسلام برای این دو جهت آمده است و ما تابع اسلامیم، و باید این دو جهت را حفظ کنیم. مقررات اسلامی را به حد اعلای خودش، که اگر مقررات اسلامی به حد اعلای خودش حفظ بشود، این دو مقصد که مقصد همه انبیا است تحقق پیدا می‏کند، مقصد روحانیت مردم و مقصد اقامه عدل در بین جامعه. و باید از آن کسی که در رأس واقع هست تا آن اشخاصی که قوای ثلاثه را تشکیل می‏دهند، و چه آن اشخاصی که در خارج از اینها هستند لکن تعهد به اسلام دارند، باید اینها همه با هم این بار را بردارند، اختلاف بین‏شان نباید باشد. مقصد واحد است و همه باید در این مقصد واحد شرکت کنند. ملت باید در این مقصد شرکت کند، دولت باید در این مقصد شرکت کند، مجلس و قوه قضائیه، در این مقصد باید همه شرکت کنند، علمای بلاد هر جا هستند در این مقصد باید شرکت کنند.

مقصد این است که اسلام جریان پیدا بکند، مقصد این نیست که من اجرایش کنم. از چیزهایی که انسان مبتلا به آن هست این شیطنت‏های باطنی که انسان به آن مبتلا هست این است که، دلش می‏خواهد خودش متصدی امر باشد. جریان امر اگر به دست دیگری بهتر واقع بشود، این ناراحت است، می‏گوید من خوب است باشم. این از شیطنت‏های باطنی انسان است. انسان به صورت مقدس مآبی طرحش می‏کند، من می‏خواهم به این ثواب برسم. اگر حساب کند پیش خودش که همان ثواب را، بالاترش را به شما می‏دهند، و شما کمک کنید به این کسی که متصدی است و از شما بهتر می‏تواند، راضی نمی‏شوید.

مسأله این نیست که ثواب می‏خواهم، مسأله این است که دنیا می‏خواهم. اختلاف اگر بین افراد پیدا می‏شود، جستجو کنند در باطن ذات خودشان ببینند که مسأله، مسئله مصلحت اسلام و مصلحت مسلمین است یا مسأله، مسئله مصلحت خودش هست؟ پای نفس در کار است یا خدا در کار است؟ اگر یک کسی یک مطلبی را بهتر از من می‏تواند انجام بدهد، آیا من خوشحالم به اینکه او متصدی امر بشود یا من ناراحتم؟ اگر یک وزیر بتواند بهتر کار وزیر دیگری را انجام بدهد و کمک کند به او، آیا نفس او اجازه به او می‏دهد؟

اگر برای خداست اجازه باید بدهد. اگر برای خداست نباید بین قشرهای مختلف اختلافی واقع بشود، و بحمد اللَّه نیست اختلاف، ان شاء اللَّه. ما باید ید واحده باشیم، همان که تعبیر اسلام است، ید واحده باشیم عَلی‏ مَنْ سِوی‏.[32] ید واحده دوتا هم نه، یک دست، یک کار بکنیم، باز اگر دو تا دست گفته بود، این دست، گاهی یک کاری موافق او نمی‏کند. ما باید ید واحده باشیم، ید واحده این است که سرکوب کنید نفس خودتان را، سرکوب کنید آمالی که خیال می‏کنید یک چیزی است. حساب کنید که ما چی هستیم، و این منظومه شمسی چی هست و این کهکشان‏ها چی هستند در مقابل عظمت خدا تا بفهمید که ما درگیر یک شیطنت کثیف هستیم، نه یک شیطنتی که باز یک چیزی هست. ما گرفتار یک شیطنت‏هایی در خودمان هستیم که کثافتکاری است و پستی است.

و خودتان را نجات بدهید و خودمان را نجات بدهیم. اگر از این بند نجات پیدا بکنید، آن بعدش آسان می‏شود، وحدت آسان می‏شود، اما از این بند باید نجات پیدا بکنیم، از این بند خودخواهی، هر چه هست برای خودم، خود محوری، من، نه غیر. این در همه نفوس هست مگر اینکه تهذیب بشود، همه نفوس در آنها این مسأله هست که برای اینکه فطرت اللَّه هست؛ فطرت اللَّه توجه به کمال مطلق است و کمال مطلق را تا ناقص است برای خودش می‏خواهد. قدرت را برای خودش می‏خواهد چون ناقص است، لکن دنبال قدرت اللَّه است و نمی‏داند فطرتش توجه به خدا دارد. فطرت توحید است که تمام مردم بر این فطرت هستند، بر این فطرت توحید تمام مردم. و شاید یکی از بزرگترین ادله بر توحید همین فطرت باشد. انسان محال است که برسد به یک جایی از قدرت و بالایش را نخواهد، همیشه دنبال آنی است که ندارد.

سرمایه‏دار هر چه زیادتر سرمایه تهیه کند دنبال این است که اضافه کند و حکومت هر چه سعه داشته باشد حکومتش دنبال این است که توسعه بدهد. و شما می‏بینید که این قدرت‏های بزرگ همین طور هستند، همه این طورند. منتها آنها یک دامنه وسیعی دارد، دیگران یک دامنه کوچکتری دارد. و الّا در همه این فطرت هست که تمام این عالم را اگر تحت سلطه شما بیاورند یعنی تمام قوای عالم خاضع شما بشوند و بعد به شما گفته بشود که یک قوای دیگری هم در ماورای اینجا هست آیا می‏خواهی آن هم داشته باشی، محال است بگویید نه، می‏گویید بله. مگر آن که رسیده باشد به معدن کمال، حجاب‏ها را دریده باشد و رسیده باشد به معدن کمال، و او بسیار کم است.

باید ما کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هر چه می‏توانیم سرکوب کنیم. اگر این حل بشود همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است.

هیچ اختلافی در عالم واقع نمی‏شود الا اینکه مبنایش این است. شیطان هم روز اول گفت‏ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‏[33] من از او بهترم، تخلف خدا را کرد گفت، حاصل، به خدا گفت من بهترم و این ارث شیطانی، ارث است برای همه ما. همه آن چیزی را که در خود می‏بینند، آن را بالاتر از دیگران می‏بینند. اگر همان مطلب در دیگری باشد کوچک می‏بینند، وقتی در خودشان هست بزرگ می‏بینند، عیب خودشان را نادیده می‏گیرند، عیب کوچک دیگران را بزرگ می‏شمارند. اینها همان فطرتی است، فطرت الهی است که ما به راه کج کشیده‏ایم او را کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ[34] مگر اینکه‏ الَّا انَّ ابَواهُ‏ - شاید هم ابویه باشد لکن حدیث این طوری است- یُهَوِّدانِهِ اوْ یُنَصِّرانِهِ اوْ یُمَجِّسانِهِ‏[35] و همین طور همه چیز، فطرت بر توحید است، لکن وقتی که دست شیطان [به‏] انسان می‏رسد منحرفش می‏کند.

اگر این حکومت اسلامی دست مثلًا یک دسته دیگری بود می‏گفتند خیلی خوب است، حالا که نیست دست آنها می‏گویند خیلی بد است. اگر این قوه قضایی که این قدر خدمت کرده است، دست یک دسته دیگری بود می‏گفتند خیلی ما خدمت کردیم، حالا که دست آنها نیست می‏گویند این قوه قضایی نیست، این ظلم است، نه عدل. این برای همان است که باطن ذات انسان تهذیب نشده که عدل را برای عدل بخواهد، نه برای خود. و ما اگر عدل هم بخواهیم، برای خودمان می‏خواهیم خودمان را نباید بازی بدهیم. ما هر چی می‏خواهیم برای خودمان می‏خواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم، اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یک ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همه اینها ریشه‏اش در خود انسان است، اگر این ریشه کنده بشود و لا اقل تضعیف بشود، کارها حل می‏شود، همه با هم دوست می‏شوند، ایراد به هم نمی‏گیرند، کمک هم می‏کنند. اگر یک کسی قیام به یک امری کرد، دیگران زیر بغلش را می‏گیرند، وقتی می‏بینند می‏خواهد یک کاری بکند. اگر یک ارگانی یک تصمیم مثبتی بگیرد، دیگران که می‏بینند این خوب است می‏روند دنبالش. و اگر آن ریشه فاسد در قلب انسان باشد صد در صد هم عدل بداند می‏گوید این درست نیست. آن ریشه فاسد منحرف می‏کند انسان را.

ملت ایران باید توجه کند به اینکه واقع شده است در یک عصری که انحراف در همه عالم هست. این انحراف همیشه هم بوده است، لکن این طوری که الآن انحراف افزایش پیدا کرده است، در سایر عصرها به این افزایش نبوده، برای اینکه، آلات این قدر نبوده، ابزار کار این قدر نبوده. الآن ابزار کار به اندازه‏ای رسیده است که قدرت‏ها می‏توانند اگر از ترس دیگری نباشد دنیا را به آتش بزنند، و این آتشی است که افروخته شده است، و باید به برکت ملت‏ها این آتش فرو بنشیند. ملتها باید توجه بکنند به اینکه قدرت‏های بزرگ آنها را برای خودشان می‏خواهند. قدرت‏های بزرگ این کسانی که همه چیزشان را تقدیم به آنها می‏کنند به نظر سنگ استنجاء نگاه می‏کنند که بعد که مطلب تمام شد دورش می‏اندازند. اینها نمی‏فهمند به اینکه خیر آنها را آنها نمی‏خواهند، آنها خیر خودشان را می‏خواهند. آن که خیر همه را می‏خواهد اسلام است. آن که می‏خواهد خیر در دنیا تحقق پیدا کند، آن اسلام است و آن مکتب صحیح انبیا، مکتبی که منحرف نشده باشد. از این جهت بازی می‏خورند یا برای هوای نفسی که دارند، برای این چند روزی که می‏خواهند سلطنت کنند، این چند روزی که می‏خواهند امارت کنند، برای این چند روز همه چیز خودشان را از دست می‏دهند؛ نوکری بی‏شرافت یک کسی می‏کنند تا به ملت‏های خودشان تحمیل کنند و زورگویی کنند، و این اشتباهی است که اینها دارند.

اگر همه اینها به آغوش اسلام برگردند، اسلام برای همه‏شان خوب است. و اسلام، هم تربیت باطنی می‏کند و هم حفظ مصالح دنیوی را می‏کند. اگر اینها همه با ملت‏هایشان آشتی کنند، این دشمنی که اینها با ملت‏ها دارند هیچ کس با کسی ندارد. بالاتر دشمنی این است که ذخایر آنها را به دشمن‏های آنها می‏دهند، و ابزار کوبنده مخرب را با نفت آنها به اختیار دشمن‏ها قرار می‏دهند. این بالاترین دشمنی است که الآن بشر مبتلا به آن هست و ملت‏های مظلوم مبتلای به این هستند و تا ملت‏ها بیدار نشوند و هشیار نشوند کار انجام نمی‏گیرد.

لکن ما باید از خودمان شروع کنیم، اگر ما خودمان را اصلاح کنیم قهراً آن مقصدی که ما داریم، در دنیا هم صدور پیدا می‏کند، چنانچه پیدا کرده است. اگر خدای نخواسته، ما هواهای نفسانی‏مان اسباب این بشود که گله‏ها به شکایت‏ها، شکایت‏ها به مخالفت‏ها برسد، آن روزی است که عزای همه کشور را باید بگیریم و گناهش گردن ماست که نفسانیت خودمان را زیر پا نگذاشتیم. همه با هم باشید، همه دنیا بر خلاف شما هستند الا بسیار کم. اگر همه شما با هم نباشید و از باطن بپوسید، شک نکنید که بعد از چندی همان مسائل سابق به یک صورت بدتری پیش خواهد آمد؛ همان اسلام شاهنشاهی دوباره برمی‏گردد. آنها می‏دانند که باید بگویند اسلام، امریکا هم برای اسلام دلش می‏سوزد، اما اسلام امریکایی در زمان شاه هم بود، اسلام امریکایی بود، کسی حق نداشت دخالت در هیچ امری بکند. اسلام امریکایی این بود که مُلّاها باید بروند درسشان را بخوانند، چکار دارند به سیاست. با صراحت لهجه می‏گفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم، چکار داریم به اینکه به ملت چه می‏گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر[36] است به ما چه ربطی دارد. و یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می‏آید؟ حضرت صاحب می‏آید معصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید. این دسته‏بندی‏ها را برای خاطر خدا اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید، این دسته‏بندی‏ها را بردارید و در این موجی که الآن این ملت را به پیش دارد می‏برد، در این موج خودتان را وارد کنید، و بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.

بحمد اللَّه کشور ایران در عین حالی که آن همه مواجه با مخالفت‏ها است، چه در سطح خارج و چه گاهی در داخل، دارد راه خودش را قویاً طی می‏کند. دولت با تمام قدرت دارد کاری که برای خداست طی می‏کند. قوه قضایی با تمام قدرت دارد دستگاه قضایی را اصلاح می‏کند. مجلس با تمام قدرت دارد کارهایی که به عهده اوست انجام می‏دهد.

ملت هم باید همه اینها را تقویت کند.

پشتیبان مجلس، پشتیبان قوه قضایی، پشتیبان دولت یعنی پشتیبان اسلام، اینها برای اسلام دارند خدمت می‏کنند. در زمان حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم انحرافات بوده است، انحرافات جزیی بوده است. زمان خود پیغمبر اکرم هم انحرافات بوده است، شما اگر قرآن را توجه بکنید می‏بینید که چقدر از همان مردم شکایت شده است. اختلافات، یعنی انحرافات یک چیزی نیست که مال حالا باشد لکن، مقایسه باید کرد بین انحرافات قبل از این جمهوری اسلامی و انحرافات حالا. می‏گویند خوب است که به اسم اسلام نباشد. به اسم اسلام نباشد که وقتی اسلام نباشد با یک اردنگی همه را بیرون می‏کنند. چرا به اسم اسلام نباشد؟ مگر اسلام جز این می‏خواهد که قوه قضایی‏اش خوب باشد، قوانین اسلامی‏اش هم عمل بشود. اینها دارند زحمت می‏کشند برای این، حالا یک جایی هم خلاف واقع می‏شود، کجاست که، زمان پیغمبر مگر واقع نمی‏شد؟ زمان حضرت امیر واقع نمی‏شد؟ مگر مردم با حضرت امام حسن چه کردند؟ همان اصحاب چه کردند با او؟ ملت ایران بهترند یا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است یا آن وقتی که آنها با اسم اسلام پیغمبر را آن طور اذیت می‏کردند و اولاد پیغمبر را آن طور کشتند با اسم اسلام؟ چرا باید عقده‏های قلبی انسان را منحرف کند و هواهای نفسانی همه چیز را کنار بگذارد و فقط عیوب را نگاه کند؟ آن هم یک عیب را که ببیند بگوید اصلًا عالم به هم خورد، تمام شد اسلام تمام شد. اگر یک قاضی یک جایی انحراف پیدا کرد بگویند نخیر دیگر اصل اسلام تمام شد، این اسلام به درد نمی‏خورد. آن اسلامی به درد می‏خورد که سرتاسر خیابان‏هایش فحشا بود، فحشای علنی؟! به او راضی هستند، به این راضی نیستند. اگر مهلت داده بود خدا به اینها، خدا می‏داند که با اسلام می‏خواستند چه بکنند. اسم اسلام، اما اسلام را چه جوری معرفی کنند. اسلامی که با مشروبات مخالف نیست، اسلامی که با حدود شرعیه هم سر و کار ندارد، نباید جاری بشود، اسلامی که با مراکز فحشا هم نباید دخالت بکند، اسلام شاهنشاهی این بود دیگر. اسلام بود اما مراکز فحشا سرتاسر ایران پر بود، اسلام بود اما مراکز فساد سرتاسر ایران پر بود، اسلام بود اما فحش به اسلام می‏دادند، فحش به پیغمبر اسلام دادند و کسی آن وقت نگفت چرا، زمان رضا شاه ملعون و این زمان بدتر از او شده بود. اینها شیطان‏تر بودند از او و اگر چنانچه مهلت پیدا کرده بودند اینها، خدا می‏داند که این ملت را به کجا می‏رساندند و این جوان‏های ما را به کجا می‏رساندند. امروز بحمد اللَّه همه چیز صحیح است. دولت دارد زحمت می‏کشد؛ کمبود هست اما کمبودی که اینجا هست همه جای دنیا هست. با این همه فشاری که به این ملت هست و به این دولت هست و با این همه کارشکنی‏هایی که از همه جا نسبت به ایران هست مع ذلک ایران سرپای خودش ایستاده است و دارد با قدرت پیش می‏برد و مسائل را حل می‏کند، و ملت بدانند که باید صبر بکنند در مسائل مشکل و کمک کنند. بخواهید عزیز باشید، بخواهید زیردست نباشید، بخواهید یک امریکایی نیاید به شما حکومت کند و بخواهید عزت خودتان را و اسلام را حفظ کنید، باید یک مقدار از آن زحمت‏هایی که پیغمبر اسلام تحمل کرد شما هم تحمل کنید. یک مقدار از آن زحمت‏هایی که علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- تحمل کرد شما هم تحمل کنید. شما هم شیعه او و امت او هستید. کمک کنید به این دولت و کمک کنید به این کشور و به این اسلامی که در کشور شما پای مبارکش را گذاشت. خداوند به همه شما توفیق عنایت کند و همه ما به خواست‏های خدای تبارک و تعالی خاضع باشیم و عمل به دستوراتشان بکنیم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه‏.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 523 ـ 536)



[1] - همسر امام خمینی در دوران اقامت در نجف هر دو- سه سال یک بار، برای یکی دو ماه به منظور دیدار از فرزندان و بستگانشان به ایران می‏آمد.

[2] - دختر امام خمینی.

[3] - خانم فاطمه طباطبایی، همسر آقای سید احمد خمینی.

[4] - آقای سید حسن خمینی، فرزند آقای سید احمد خمینی.

[5] - اقلیم( یا اقلیما) مستخدم بیت امام در نجف.

[6] - دختر امام خمینی و همسر آقای اعرابی.

[7] - حُشاشه: نیم جانی در شخص بیمار یا مجروح. در اینجا منظور، باقیماندگان رژیم سابق است.

[8] - رهبر آلمان نازی.

[9] - وینستون چرچیل، نخست وزیر معروف انگلیس.

[10] - کَپَر( چَپَر): کلبه کوچکی که از شاخه‏های درخت و گیاهان خشک درست کنند

[11] - به هر حال، به هر گونه.

[12] - کودتای نافرجام و شکست‏خورده نوژه.

[13] - اشاره به کودتای نافرجام« نوژه».

[14] - اشاره به شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی.

[15] - بحار الأنوار، ج 93، ص 356، ح 25:« شما به مهمانی خدا دعوت شده‏اید».

[16] - اقبال الاعمال، ص 685.

[17] - آقای محمد علی شاه‏آبادی، استاد عرفان امام

[18] - احمد کسروی تبریزی از نویسندگان و تاریخ‏نگاران معروف با پنجاه اثر که در آثار خود از استعمال واژه‏های عربی پرهیز داشت. او با آنکه در جوانی لباس روحانیت بر تن داشت بعدها به عنصری ضد دین و ضد روحانی مبدل شد و پیشنهاد کرد تمام کتابهایی که به زبان عربی و درباره دین نوشته شده است از جمله، قرآن کریم و مفاتیح الجنان را آتش زنند. وی سرانجام هنگام مراجعه به دادگستری توسط یکی از فدائیان اسلام ترور شد.

[19] - سوره فاتحة الکتاب، آیه 5

[20] - سوره هود، آیه 56:« هر آینه پروردگار من بر راه راست است»

[21] - بسیار ستمکار.

[22] - سوره بقره، آیه 257:« خدا یار اهل ایمان است. آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آرد و به عالَم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان طاغوت است. آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی درافکند»

[23] - حضرت موسی بن عمران( ع).

[24] - حضرت محمد بن عبد اللَّه( ص)

[25] - آقای عبد الکریم حائری یزدی( 1276- 1355 ه. ق.) از بزرگان فقها و مراجع شیعه که از شاگردان سید محمد فشارکی، میرزا محمد تقی شیرازی و آخوند خراسانی بود. وی در سال 1332 ه. ق. از عتبات به اراک آمد و حوزه علمیه آنجا را رونق داد و سپس در سال 1340 ه. ق. به قم آمد و حوزه علمیه را در این شهر بنیان گذارد. وی استاد اصلی امام در دروس فقه و اصول می‏باشد

[26] - سوره قدر، آیه 5:« این شب‏[ شب قدر] رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه».

[27] - اشاره است به حدیث نبوی:«

ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ، و ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ».

بحار الأنوار، ج 68، ص 23.

[28] - جمع سَتْر؛ پوشش.

[29] - سوره إسراء، آیه 23:« و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ کس را نپرستید»

[30] - سوره صافات، آیه 6:« ما نزدیکترین آسمان را به زینت ستارگان آراستیم»

[31] - بطلمیوس از دانشمندان بزرگ که در قرن دوم قبل از میلاد در اسکندریه متولد شد. وی معتقد بود که زمین ساکن است و سایر کواکب و اجرام سماوی بر گرد آن حرکت می‏کنند و این نظریه بطلمیوس به نام او مشهور است.

[32] - بر کسانی که بیگانه‏اند.

[33] - سوره اعراف، آیه 12:« مرا از آتش و او را از خاک آفریده‏ای»

[34] -« هر زاده شده‏ای بر اساس فطرت پاک زاده می‏شود». عوالی اللآلی، ج 1، ص 35، ح 18

[35] -« مگر اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‏گردانند».

[36] - پادشاه.

. انتهای پیام /*
 

زمزم احکام، ربا و اقسام آن

حرمت ربا با آیات قرآن و سنت رسول خدا (ص) و احادیث اهل بیت علیهم السلام و اجماع فقها ثابت گشته و از گناهان بزرگ محسوب می شود ،
ربا یا ربای معاملی است و یا ربای قرضی و ربا در معامله عبارت است از مبادله دو کالای مثل هم با دریافت اضافی.

ماه محرم و صفر

محرّم و صفر، که ماه‏‎ ‎‏برکات اسلامی است و ماه زنده ماندن اسلام است، باید ما محرّم و صفر را زنده نگه‏‎ ‎‏داریم به ذکر مصائب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که با ذکر مصائب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ‏‎ ‎‏زنده مانده است این مذهب تا حالا؛ با همان وضع سنتی، با همان وضع مرثیه سرایی و‏‎ ‎‏روضه خوانی.(صحیفه امام، ج 15، ص 331)