امروز با امام: پانزدهم تیر
ـ سخنرانی در جمع صاحبان صنایع و بازاریان؛ تغییر شیوه کارِ صاحبان کارخانه ها (1358)
«من یک کلمه به طور موعظه با شما صحبت میکنم، یک کلمه هم راجع به اساس قضایا که شما میگویید. اینکه به طور موعظه عرض میکنم این است که آقایانِ صاحبِ کارخانهها باید وضعشان را یک قدری از آن رژیم سابق تغییر بدهند؛ برای اینکه در رژیم سابق، که مردم او را رژیم اسلامی نمیدانستند و طاغوتی میدانستند، اگر کاری میشد میگفتند که در رژیم طاغوتی شده است، و اگر یک ناراحتیهایی برای کارگرها پیدا میشد، یا یک تحریکاتی میشد که اینها اعتصاب کنند، شورش کنند، آنها با فشار؛ و اگر- چنانچه- نوبت به روحانیین هم میرسید با موعظه. اما الآن با آن وقت فرق دارد. الآن همه ما این ادعا را داریم که یک مملکت اسلامی است و روی احکام اسلام باید عمل بشود. اگر خدای نخواسته در یک مملکت اسلامی طوری بشود که در کارخانهها و کارگرها به واسطه اینکه درست به آنها رسیدگی نمیشود انفجار حاصل بشود، این انفجار از محیط یک مملکتی است که مدّعی اسلام است؛ نه روحانی میتواند این را خاموشش کند، نه کس دیگر. برای اینکه روحانی آن وقت میتواند [کاری] بکند که بگوید خوب یک اشخاصی غیر اسلامی این کارها را کردهاند؛ اما اگر مملکت اسلامی به اینکه اسلامی است یک طوری بشود که انفجار در کارگرها حاصل بشود، این انفجار دیگر قابل کنترل نیست؛ و این یک خطری است که بر همه شماها و بر همه ما هست و ما را تهدید میکند. از این جهت باید صاحبان کارخانهها توجه به این داشته باشند که با کارگرها نظیر سابق عمل نکنند. با اینها برادر و دوست باشند، و تا آن حدودی که آنها میخواهند- کارگرها همچو نیست که خیلی بلندپرواز باشند؛ اینها یک زندگی میخواهند- آقایان کاری بکنند که یک زندگی برای اینها حاصل بشود؛ و جلوگیری بشود از یک انفجاری که قابل کنترل نیست. عرض کردم «انفجار»، اگر یأس از حکومت اسلامی باشد و انفجار پیدا بشود، هیچ چیز نمیتواند جلویش را بگیرد؛ به خلاف آنجایی که انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بیاورند. آن قابل کنترل است. اما اگر یک مملکتی اسلامی شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد که لفظْ لفظِ اسلامی، عملْ عملِ طاغوتی باشد و خدای نخواسته انفجار حاصل بشود، با این همه تحریکاتی که میبینید الآن هست، توطئههایی که الآن هست، اگر انفجار بشود، انفجار بر ضد اسلام است. یک همچو انفجاری، انفجاری است که از باطن یک مملکتی که مدّعی اسلامی است پیدا شده و مأیوس از اسلام شدهاند، مأیوس از برنامههای اسلام شدهاند؛ یک همچو انفجاری را هیچ کس نمیتواند جلویش را بگیرد. دیگران هم که دامنمیزنند و همان مسائل را دارند طرح میکنند که «تغییری نکرده است، یک اسمی تغییر کرده، آن وقت گفتیم حکومت شاهنشاهی، حالا میگویید جمهوری اسلامی. واقع مسائلْ همان مسائل است؛ کارگرها همان کارگرها هستند، کارمندها همان کارمندها هستند، مردم همان مردم، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند». اگر در یک همچو محیطی خدای نخواسته انفجار حاصل بشود، غیر از انفجارهای دیگر است. دیگر چیزی برای کسی باقی نخواهند گذاشت؛ و لهذا باید خود آقایان در فکر این معنا باشند که یک همچو چیزی نشود. و او به این است که شماها یک قدری پایین تر بیایید، کارگرها را یک قدری بالاتر ببرید. آنها نمیخواهند در عرض شما باشند؛ آنها یک زندگانی میخواهند. شماها که- الحمد للَّه- دارا هستید و دارای کارخانهها هستید و دارای کارمندان زیاد هستید، یک قدری برای مصلحت خودتان و برای اینکه خدای ناخواسته یک وقت انفجاری نشود که همه چیز به باد برود، همه چیز یک کشوری به باد برود، شماها یک مقداری خودتان با دست خودتان به اینها یک کمکهایی بکنید. یک کارهایی بکنید که آنها ببینند که در این وضعی که حالا شده است به آنها رسیدگی میشود. البته دولت هم رسیدگی میکند، ما هم موعظهشان میکنیم و رسیدگی میکنیم، اما مسأله این است که اینها ببینند که در یک جمهوری اسلامی، این کارگرها ببینند که این اشخاصی که در رأس هستند- و آن وقت کارفرما به آنها میگفتند- اینها بنا دارند که با اینها یک جور دیگری رفتار کنند. آنی که کمونیستها یا اشخاص منحرف تبلیغ میکنند، این جور نیست. بنا بر این است که با اینها یک طرز بهتری رفتار بشود، به زندگی آنها رسیدگی بشود، به احتیاجات آنها رسیدگی بشود.
این معنا در امروز دیگر عملی نیست که یک دستهای آن بالاها باشند و همه چیزهایی را که بخواهند، به طور اعلی تحقق پیدا بکند؛ پارکها و اتومبیلها و بساط. یک دسته هم این زاغهنشینها باشند که اطراف تهراناند، و میبینید آنها را. این نمیشود، این نه منطق اسلامی دارد، نه منطق انصافی دارد، نه صحیح است. و اگر خدای نخواسته اینها صدایشان درآید، دیگر قابل خاموشی نیست. شماها باید یک فکری بکنید برای اینها. شما برای حفظ خودتان، حفظ خانوادهتان، حفظ ثروتتان، حفظ حیثیتتان، خودتان بنشینید با هم تفاهم کنید. دستههای دیگر هم که [پیش] من آمدند- از اصفهان یک دستهای آمده بودند- من همین حرفهایی که به نظرم میآید به آنها گفتم، که باید یک فکری خودتان بکنید که این تفاوت طبقاتی به این طور نباشد؛ یک تعدیلی بشود. اسلام تعدیل میخواهد؛ نه جلو سرمایه را میگیرد، و نه میگذارد سرمایه آن طور بشود که یکی صدها میلیارد دلار داشته باشد و برای سگش هم اتومبیل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلک؛ و یکی شب برود پیش بچههایش نان نداشته باشد. نمیشود این؛ این عملی نیست. نه اسلام با این موافق است، نه هیچ انسانی با این موافق است.
این با دست شماها نصفش حل میشود؛ نصفش. اگر نگویم همهاش، نصفش با دست شما حل میشود. یک قسمت دیگرش هم با دولت است که برای اینها خانه درست بکند، بسازد- عرض میکنم که- یک زندگی؛ همان قدری که آن بیچارهها میخواهند.
شما خیال نکنید آن کارگرها میگویند ما اتومبیل میخواهیم، ما پارک میخواهیم. این حرفها نیست. آنها یک زندگی میخواهند. میخواهند وقتی بروند منزلشان اگر بچهاش بگوید من کفش ندارم بتواند کفش بخرد برایش. بشرند آنها. ناراحت میشوند. خود شما فکر کنید که خودتان بروید منزل، یک بچه عزیز داشته باشید از شما یک چیز بخواهد نداشته باشید، یک وقت ندهید، ناراحتی ندارد؟ یک وقت بخواهید و نداشته باشید به او بدهید، فضلًا از اینکه یک وقت برود منزل، و ببیند که پدرش برایش نان نیاورده! خوب شما فکر این را بکنید. این منطق دیگر درست نمیشود که بگویید که ما اختیار داریم و همه اختیارات را داریم، و ما باید چه باشیم و چه باشیم، و دیگران هیچ! نمیشود این. این من حالا که عرض میکنم از نظرِ جهت سیاسیاش میگویم که جهت سیاسی برای خود کارخانه دارها و برای خود کارفرماها، جهت سیاسی اقتضا میکند که خودشان فکر بکنند و این مسائل را بین خودشان حل کنند. من به آن اصفهانیها هم که آمدند گفتم شما خودتان یک چیزی تشکیل بدهید، یک مجلسی تشکیل بدهید، با هم صحبت بکنید، با هم قرار بدهید که یک کمکهایی بکنید به اینها؛ که اینها دلخوش بشوند به شما، هم کار خوب بکنند برایتان و هم آن انفجاری که احتمال هست، و من ترس از او دارم، آن حاصل نشود. این آن مطلبی است که عرض کردم که به طور موعظه میگویم. و مسأله اساسی است و سبک نگیرید این را. شما حالا ممکن است که خیلی توجه به مسائل نکنید اما یک وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد، و علاج برای هیچ کس ممکن نباشد. نه ما بتوانیم مهارش کنیم و نه شما بتوانید. این یک فکر میخواهد.
اما آنکه راجع به قضایاست. آنی که مربوط به من است، باید صحبت کنم. البته یک چیزهاییش مربوط به دولت است- یکی مربوط به وزارت کار است، یکی مربوط به - عرض میکنم- جهات دیگر است. و او این است که ما اجازه نخواهیم داد که یک قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام، مالکیت را به طور مالکیت مشروع تثبیت کرده، اجازه داده است و کسانی که دارای کارخانهای هستند، صنعتی هستند، آنها اگر به غیر مشروع نباشد، آنها باید باشند سر جایشان. و طرح دولت هم این نیست که صنایع خاص مردم را چه بکنند. دولت هم آن طرحی که حالا دادهاند- که من باز درست تمامش را همچو با دقت نگاه نکردم- این است که گفتند یک دستهای هستند که اموالشان اموالی بوده است که چه کردهاند و بردهاند و خوردهاند و از بین بردهاند و اموال غیر است و کذا؛ و صاحب کارخانههایی که آن طور هستند، آنها ملی میشود، و این حق است. یک دسته هم آنها هستند که بدهکار به دولت هستند، بیشتر از آن اندازهای که دارند در آنجا. یک دسته اشخاص هستند که به اندازهای نه، بدهکار نیستند؛ خودشان شریکاند. آن شریکشان عبارت از کسی بوده است که مثلًا شاه و امثال اینها بودهاند. یکی هم شریک خاصی داشتهاند. اینها بیایند، شرکتشان محفوظ است. یک دسته هم هستند که خودشان میتوانند اداره کنند، خودشان اداره کنند.
اینجا مملکت کمونیست نیست که دولت، هر چی هست کمونیستی که نیست؛ اینجا دولت اسلامی است. آن قدری که اسلام میشناسد مالکیت را، دولت نمیتواند تخطّی بکند. بخواهد تخطّی بکند کنارش میگذارند. این طور نیست که شما خیال کنید که بخواهند هر کس هر کارخانهای دارد بگیرند. چنانچه در زمینها گفته بودند که خوب، زمینها را میخواهند بگیرند. مسأله این نبود. زمینْ موات بود؛ زمینِ موات این است که هیچ کسی در این زمین [آبادانی] نکرده. آن وقت این موات را فروخته بودند. همه فروش غلط بود. زمین موات را نمیتواند کسی بفروشد. یا یک خطکشی کرده بودند و فروخته بودند. آن هم غلط است. آن موات را میگیرند بلکه ارفاق هم میکنند که اگر خودش بتواند، برود چه بکند. اما زمینی که کسی احیا کرده و مالک هست کی میگیرد او را؟ کی میتواند بگیرد او را؟ این مسائل مطرح نیست. این مسائل یک مسائل اسلامی است، یک برنامه اسلامی است. و تا کنون هم هر چه اینها گفتهاند و طرح دادهاند من ندیدم یک چیزی باشد که خلاف اسلام باشد و بخواهند این را؛ ولی شایعات زیاد است. یک کلمه که گفته میشود که اراضی موات گرفته میشود؛ یکدفعه شایع میشود به اینکه میخواهند خانههای مردم و زمینها را بگیرند از مردم! اما اشخاص غیر مسئول اگر یک حرفی، نطقی بکنند، توی روزنامه یک چیزی بنویسند، اینها میزان نیست. هر وقت خود دولت صحبت کرد، سخنگوی دولت صحبت کرد، او میزان است. روزنامهها خیلی چیزها همین طوری مینویسند یا یک اشخاصی که غیر مسئولاند یک حرفهایی میزنند. این مربوط به دولت و مربوط به اسلام نیست. ما روی خط اسلام باید عمل کنیم. من تا زنده هستم از خط اسلام نمیگذارم دولت خارج بشود. و من امیدوارم خودمان هم خارج نشویم.
و شماها سرگرم کارتان باشید. لکن آن مطلبی را که به شما گفتم خیلی در نظر داشته باشید، خیلی توجه داشته باشید. شما فکر بکنید اینها فرزندان خودتان هستند. شما فکر کنید که یک فرزندی دارید، برود منزل برای بچهاش نان نداشته باشد به شما چه میگذرد، فکر این را بکنید. یک قدری افکارتان را بیاورید توی این جمعیتی که زیر دستتان هست؛ توی این جمعیتی که زاغهنشین هستند؛ توی این جمعیتی که هیچی ندارند. البته دولت هم مشغول است لکن بیانصافها این قدر خرابی کردهاند و رفتهاند که به این زودی نمیشود اصلاحش کرد. هر جا شما دست بگذارید خرابی است. هر چی توانستند بانکها را چاپیدند و رفتند، به عنوان قرض. الآن این چیزهایی که اینها گذاشتهاند، از قبیل عمارات و این طور چیزهایی که گذاشتهاند، همهاش را قرض کردهاند و بردهاند؛ که باید قرض آنها را بدهند. این طور نیست که این ثروتها را ما- ابتداءً خیال میکردیم خوب، برای اصلاح حال فقرا همینی که اینها گذاشتند کافی است. ما همینها را «بنیاد مستضعفین» درست کردیم ... بعد که رسیدگی کردند دیدند چی! آن قدری که اینها چاپیدند و رفتند- و این اخیراً قرض کردند، و همچو که فهمیدند امکان دارد که بروند، قرض کردند از همه بانکها با هر طوری که توانستند و چاپیدند و بردند- این بنیاد مستضعفین هم آن قدرها سرمایه دیگر ندارد. معلوم شد این طورها نیست که ما خیال میکردیم که کافی است برای ما. ما باید دستمان را باز پیش ملت دراز کنیم؛ برای اینکه این مستضعفین و این بیچارهها و این زاغهنشینها را نجاتشان بدهیم، باید به ملت رجوع کنیم و ملت این کارها را بکند.
همهمان یعنی با هم، همهمان روی هم رفته دست به هم بدهیم که یک وضع متوسطی برای اینها حاصل بشود، که نه بیانصافی باشد نسبت به برادرهای هم نوع شما. اینها را برادر خودتان حساب کنید. کارگرها، کارگردانها را نوکر حساب نکنید؛ برادر حساب کنید، فرزند حساب بکنید. حوایجشان را ببینید چه [است]، برای اولادتان حوایجی اگر داشته باشد، هر چه بتوانید برمیآورید. اینها آن قدرها نمیخواهند. آن قدری که یک زندگی متوسطی، همچو نباشد که هر چه را دست بگذارد نداشته باشد! این اسباب این میشود که خدای نخواسته یک وقت غیر آن طوری که ما فکر میکنیم بشود.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند و همهتان در فکر این باشید که این مملکت را راهش بیندازید. شما خیال کنید دولت تنها بتواند، نمیتواند. مسأله این نیست که دولت بتواند کار بکند؛ یک قشر از مردم بتوانند؛ نمیتوانند. باید هر کس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اینکه بشود این کار را انجام بدهیم. من که اینجا نشستهام و یک طلبه هستم به اندازه طلبهای به مردم سفارش کنم، چه بکنم و شما که صاحب کارخانه هستید، و خداوند به شما عنایت کرده است شما هم به اندازه خودتان کار را انجام بدهید؛ کشاورزان هم به اندازه خود. هر کس در آن محیطی که هست آنجا را درست بکند.
ان شاء اللَّه بلکه ایران به دست همه درست بشود، و دوباره چپاولگران نیایند همه چیز شما را ببرند؛ هر چه نتیجه عملتان است چپاولگران به صورتهای مختلف و به جهات مختلف ببرند. این بسته به این است که خود ما قیام کنیم، و گمان نکنیم که مطلبْ دیگر تمام است. نخیر، مطلب تمام نیست. الآن ساختن بدتر از سابق است. سابق برای بیرون کردن آنها خیلی مئونه نمیخواست؛ یعنی جز مئونه مشت و فریاد! اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل بکنند. و همه برای خدا عمل بکنند. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را موفق کند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 468 ـ 475)
ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ وحدت کلمه (1358)
«من باید به یک واقعیتی ملت ایران را تذکر دهم، واقعیتی که شاید باز هم تذکر داده باشم؛ لکن اهمیت موضوع موجب میشود که من باز به ملت ایران تذکر دهم.
کوششهای زیادی در ظرف قریب بیست سال شد تا گروههای مختلف ملت را به هم پیوست. کوششهایی شد تا آنکه تبلیغات اجنبیها، آنهایی که میخواستند ما را غارت کنند و عقب نگه دارند، خنثی شد. کوششها شد تا گروههای مختلف ملت را به هم پیوست. جوانان دانشگاهی را با جوانان روحانی پیوند داد. کارمندان دولت را با بازاری و روحانی و دانشگاهی به هم پیوست. این قشرها، قشرهای مختلف، از کارگر تا دهقان تا کشاورز، بازاری، روحانی، دانشگاهی، تمام قشرها، به هم پیوستند و به هم جوش خوردند. زحمتهای زیاد، کوششهای فراوانی شد تا این متفرقات مجتمع شدند؛ تا این قطرهها دریا شدند؛ تا این قطرههای جدای از هم به شکل یک سیل بنیانکن در آمدند، و بنیان ظلم و جور و دستهای اجنبی را از بیخ و بن کندند و قطع کردند و شما ملت بزرگ ایران، از شهرستانیها گرفته تا دهات و قَصَبات. بانوان محترم و برادران عزیز! بدون توجه به گرفتاریهای خودتان، هم صدا با هم این سد بزرگ انسانیت را شکستید.
من میترسم که در این نیمه راه زحمتهایی که تا کنون کشیده شده است به واسطه نادانی یک عده و غرضورزی عده دیگر از بین برود و خون جوانان ما هدر رود. شما میبینید که در ظرف دو ماه، سه ماه که از پیروزی شما گذشته است، و همه دیدید در پناه وحدت کلمه و در پناه قدرت اسلام این پیروزی را تحصیل کردید و رمز پیروزی شما ایمان و وحدت کلمه بود، در ظرف یکی- دو ماه قریب صد گروه با اسمهای مختلف اظهار وجود کردند. یعنی آن انسجامی که ملت به هم پیدا کرد و آن وحدتی که ملت پیدا کرد، و اجانب احساس کردند که با وحدت کلمه ملت و با قدرت ایمان، هیچ قدرتی نمیتواند مقابله کند با این قدرت، در صدد برآمدند این قدرت را تضعیف کنند؛ هم قدرت اسلامی را؛ و هم وحدت کلمه را. زحمتهای چندین سالهای که برای انسجام گروههای مختلف و برای وحدت کلمه بود، اجانب در صدد بر آمدند که به هدر بدهند این زحمتها را و با دستهای ناپاک خودشان و با بیتوجهی به بسیاری از اشخاصی که ادعای همه چیز میکنند، این زحمتها نزدیک است به هدر برود. ما گروههای مختلف را مجتمع کردیم و این سد را شکستیم و الآن گروههای مختلف، حدود صد گروه، تا کنون اظهار وجود کردهاند! و این اظهار وجود منتهی به معدومیت همه خواهد شد.
ای احزاب مختلف، ای گروههای مختلف! اگر شما برای کشور خودتان دلسوز هستید و برای ملتتان دلسوز هستید، باید بدانید که این ایجاد گروههای مختلف برای ملت سم قاتل است و کشور شما را باز به حال اول خدای نخواسته برمیگرداند. ای اشخاصی که داد از ملیت میزنید، داد از دوستی با ملت میزنید، داد از دوستی با مستضعفین میزنید، این اظهار وجودها، این گروه گروه کردن ملت، موجب این میشود که ملت شما باز به حال اول برگردند. شما دارید رمز پیروزی ملت را از دست میدهید. شماها که حسن نیت دارید در تحت تأثیر شیاطینی که سوء نیت دارند واقع شدهاید. خدای تبارک و تعالی میفرماید وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[1] امر به اجتماع و نهی از تفرق. شماها اجتماع مسلمین را به هم میزنید و موجب تفرقه میشوید. هواهای نفس را کنار بگذارید! با ملت در یک مسیر بروید. این ملت جوانهای خودش را از دست داد، این دانشگاه زحمت کشید، این مدرسهها زحمت کشیدند، این مدرسه فیضیه کشته داد، قرآنها را در این مدرسه فیضیه بیاحترامی کردند، بلکه گفته شد آتش زدند! ما زحمت کشیدیم و روحانیون را با دانشگاه آشتی دادیم، و تبلیغات سوء اجانب را خنثی کردیم، و شما در این وقت، در وقتی که ما احتیاجمان به وحدت کلمه بیشتر است، موجب تفرق دارید میشوید. این خدمت به خلق است؟ این خدمت به کشور است؟ این گروه گروه شدن خدمت به انسانیت است؟ خدمت به مستضعفین است؟ یک قدری تأمل کنید. و یک قدری در کارهای خودتان تجدید نظر کنید. گروه گروه میشوید و هر گروهی مخالف گروه دیگر. اگر همه در یک مسیر میرفتید، باز مضایقه نبود که گروههایی همه در مسیر واحد. لکن دستهای خبیث اجانب در کار است که شما را ندانسته گروه گروه کند و مخالف با هم. آنهایی که میخواهند ما را بچاپند و ذخایر ما را ببرند و ما را به اسارت بکشند، مشاهده عینی کردند که دو چیز پیروزی برای ما آورده است و به این دو چیز حمله کردند: یکی ایمان، اسلام؛ یکی وحدت کلمه. با دست عمال خودشان این رمز پیروزی، که دارای دو جهت بود، به هر دو حمله کردند. در سطح وسیعی در ایران مشغول تفرقه افکندن شدند. تفرقه در همه اطراف ایران. احزاب مختلفه؛ گروههای مختلف؛ جبهههای مختلفه و مع الأسف همه با هم مخالف. این وحدت کلمه را دارند از ما میگیرند. قدرت ایمان بود که شما را به این پیروزی رساند. و آنها مشاهده عینی کردند که ایمان منشأ شکست آنها شده است، این را هم دارند در آن خدشه میکنند. آنهایی که با اسلام مخالفند، امروز اگر چنانچه عقل دارند، مخالفت نکنند؛ که اسلام پیروز میکند آنها را. آنها که نوکر اجنبی هستند حسابشان معلوم است. این یک نگرانی است برای من که زحمتهای چندین ساله اشخاصی که دنبال این بودند بین قشرهای مختلف آشتی بیندازند و تبلیغات باطل اجانب را خنثی کنند، و بحمد اللَّه کردند و پیروز شدند، این اجتماع به هم بخورد و تفرقه حاصل بشود.
یک نگرانی دیگری که ما داریم این است که دوستهایی که نادان هستند توجه به مسائل ندارند موجب این بشوند که اسلام را طور دیگری نشان بدهند. ما امروز رژیم جمهوری اسلامی داریم؛ ما امروز تمام قشرهایمان مدعی هستند که جمهوری اسلامی هستیم، که رژیم ما جمهوری اسلامی است؛ دادگاههای ما دادگاههای اسلامی است، کمیتههای ما کمیتههای اسلامی، پاسدارهای ما پاسدار اسلامی، ارتش ما، ژاندارمری ما، شهربانی ما، قوای انتظامی ما، اسلامی؛ دولت ما اسلامی؛ ادارات ما اسلامی؛ ما همچو ادعا داریم؛ من خوف آن دارم که به واسطه قشرهایی که غرض ندارند لکن نادان هستند کارهایی صورت بگیرد که مکتب ما را آلوده کند و بد معرفی کند؛ ما شکست بخوریم در مکتب؛ اسلام دفن بشود. اگر کمیتهها، چه آنهایی که در آنها بعض معممین هست و چه آنهایی که نیست، اگر خدای نخواسته بر خلاف موازین اسلامی عمل کنند، مکتب ما را شکست میدهند و این مسئولیت بزرگی است برای معممین.
اگر خدای نخواسته در شهرستانها، در جاهایی که علما و روحانیون هستند، یک اختلاف نظری باشد که منتهی به اختلاف ظاهر بشود، مکتب ما خدشه دار میشود و این مسئولیت بزرگی است متوجه به روحانیین. اگر دادگاههای ما بر خلاف موازین اسلامی، بر خلاف عدالت، رفتار کنند، مکتب ما خدشه دار میشود. اگر پاسدارهای ما، که پاسدار جمهوری اسلامی هستند، پاسدار انقلاب اسلامی هستند، کاری بکنند که بر خلاف موازین پاسداری باشد، مکتب ما خدشه دار میشود و این مسئولیت بزرگی است. ما اگر در رژیم سابق شکست میخوردیم و کشته میشدیم لکن مکتبمان محفوظ بود، غم نداشتیم؛ نگرانی نداشتیم. ما اگر در رژیم سابق بعض کارهای خلاف- فرض کنید- میکردیم، به مکتبمان مربوط نبود.
امروز اگر کار خلاف بکنیم مکتب شکست میخورد. مصیبت آن است که مکتب شکست بخورد. سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- شهید شد با همه اصحاب و عشیره، لکن مکتب جلو رفت. شهادت او مکتب را جلو برد. ما هم اگر در آن رژیم شهید میشدیم و شما هم اگر شهید میشدید، مکتب جلو میرفت، لکن با اعمال ما، با کردار ما، با گفتار ما، با قلمهای ما، با قدمهای ما، اگر امروز کارهای خلاف واقع بشود، مکتب متزلزل میشود. مصیبت بزرگ این است که مکتب از دست برود. مکتبی که انبیا برای او کشته شدهاند؛ مکتبی که اولیا برای او کشته شدهاند.
ملت ایران، بانوان محترم، برادران محترم، به داد اسلام برسید! اسلام امروز امانت است در دست شما؛ خیانت نکنید به این امانت. روحانی، دانشگاهی، بازرگان، دهقان، کارگر، شهری، دهاتی، عشایر، اسلام امروز در خطر است؛ نه ما. خطر برای ما بود، اشکال نبود.
اسلام را دریابید. کارهای خلاف ما اسلام را بد جلوه میدهد؛ اسلام را دفن میکند که تا آخر به آن توجه نشود. قلمهای ناپاک، چشمهای ناپاک در صددند که از شما خردهگیری کنند و مکتب شما را بد جلوه دهند و بگویند این هم جمهوری اسلامی. چنانچه در کارخانهها میروند و میگویند؛ چنانچه قلمهای خائن مینویسد.[2]
ما امروز از دوستان میترسیم! دیروز از دشمنها میترسیدیم. آن ترس خیلی زیاد نبود؛ اشکالی نبود. امروز از دوستها میترسیم که این دوستهای بیتوجه به عمق مسائل، بیتوجه به موقعیتی که الآن ما در آن واقع هستیم، کاری بکنند که مکتب ما در دنیا مکتب فاسد قلمداد شود؛ مکتب عقب افتاده قلمداد شود. این است که ما را رنج میدهد، این است که ما را نگران کرده. امروز بر همه ما، بر همه ملت، بر بانوان، بر برادران، بر علما، بر دانشگاهیها، بر وکلا، بر وزرا، بر همه قشرهای ملت است که احتراز کنند از اختلاف، و احتراز کنند از کارهایی که مخالف با نهضت اسلامی است؛ مخالف با جمهوری اسلامی است. دست از اختلافات بردارید. در یک امور جزئی با هم اختلاف نکنید. امروز روز اختلاف نیست. دست از هواهای نفسانی بردارید! برای ریاست کمیته و پاسداری و اینها خدای ناخواسته خلاف نکنید. امروز روز هوای نفس نیست. امروز روزی است که سرنوشت شما، سرنوشت اسلام، سرنوشت قرآن، باید معلوم شود. با هم برادر باشید. دانشگاهیها با ما برادرند؛ ما خدمتگزار آنها هستیم.
برادرهای دانشگاهی، توجه کنید که شما را جدا نکنند از روحانیون. برادران روحانی، توجه کنید که شما را جدا نکنند از دانشگاهیها. همین چند روز در اصفهان، در مشهد، در تهران، اساس یک خلاف را دارند طرحریزی میکنند که دانشگاه را از روحانی جدا کنند. بعض منبریهای نادان و بعضی دانشگاهیهای نادان میخواهند این دو قشر را از هم جدا کنند. طرحش را ریختهاند در یک موقعی که موقع طرح قانون اساسی است. در یک موقعی که موقع نتیجهگیری است. در یک موقعی که نزدیک به ماه مبارک رمضان است و اجتماعات شما برای آنهایی که میخواهند ایران را از بین ببرند، اسلام را از بین ببرند؛ خطر دارد. ماه مبارک، ماه اجتماع است، ماه وحدت است؛ ماه خداست؛ در یک همچو موقعی قبل از ماه رمضان و موقع نتیجهگیری از این خونها، از این زحمتها، از این رنجها، طرح یک اختلاف بزرگ بین روحانیون و دانشگاهی ریخته شد. یکی جزوه میدهد لعن میکند یک کسی را؛ یکی جزوه میدهد تعریف میکند از کسی! هر دویش خلاف است. هر دویش امروز غلط است. دست بردارید از نادانی! شما را تحریک نکنند آنهایی که با اسلام دشمنند. خیانت به اسلام نکنید! این تفرقه امروز خیانت به اسلام است، با هر اسمی که باشد. امروز سر ولایت امیر المؤمنین اختلاف کردن خیانت به اسلام است. امروز این حرفها را طرح نکنید. همه توجه به این معنا داشته باشید که این سرنوشتی که بناست برای ایران تحقق پیدا کند خوب باشد. با اعمال شما نبادا اسلام فراموش بشود. با اعمال شما نبادا اسلام دفن بشود. اگر دلسوز به اسلام هستید، دست از تفرق بردارید. اگر دلسوز به ملت هستید، دست از تفرق بردارید. اگر دلسوز به کشورتان هستید، دست از این تفرقات بردارید.
این طرح شیطانی که در اصفهان ظهور کرده، و در مشهد و در تهران هم، این طرح شیطانی را خنثی کنید. سر یک نفر آدم که آیا کافر است یا مُسْلم، تو سر هم نزنید! توجه به مسائل کنید. شما را میخواهند به جان هم بریزند، و آنها نتیجه بگیرند.
خداوند ان شاء اللَّه ما را از غفلتها بیدار کند. خداوند ان شاء اللَّه اجتماع ما را حفظ کند. خداوند ان شاء اللَّه تفرقهاندازها را هدایت کند. خداوند ان شاء اللَّه اسلام را پیروز کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 476 ـ 482)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون، پرسنل کمیته و سپاه؛ وظایف روحانیون و پاسداران (1358)
«من باید با آقایان روحانیون و پاسدارهای محترم و سایر آقایان محترم که تشریف دارند، خطرهایی که حالا به ما متوجه است و اشکالاتی که در حال حاضر ما داریم و موضعی که ما در این وقت داریم فی الجمله عرض کنم، و من در مجامع دیگر هم مطلب را چون اهمیت دارد گفتهام و باز هم تکرار میکنم.
موضع ما الآن از دو جهت حساستر از اوقات دیگر است. در رژیم سابق و آن وقتی که همه شما و همه قشرها مشغول مبارزه بودند با رژیم سابق، آن وقت رژیم طاغوتی بود، و شما هم بر ضد طاغوت قیام کرده بودید. اگر ما در آن روز شکست میخوردیم، کشته میشدیم، خیلی اشکال نداشت؛ برای اینکه یک لشکر اسلامی، یک لشکر الهی، با لشکر طاغوتی مقابله کردند و شکست خوردند. یک شکستی که اولیای خدا هم در مقابل طاغوت گاهی شکست میخوردند و این شکست در آن حال به ضرر اسلام تمام نمیشود؛ به نفع اسلام بود و قدرت اسلام و صحت مکتب ما بیشتر ثابت میشد. به وجهی، نظیر مبارزه حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- با دولت وقت که دولت طاغوتی بود. شهادت سید الشهدا به اسلام هیچ لطمهای وارد نیاورد، اسلام را جلو برد. اگر نبود شهادت ایشان، معاویه و پسرش اسلام را یک جور دیگری در دنیا جلوه داده بودند، به اسم خلیفه رسول اللَّه؛ با رفتن در مسجد؛ اقامه جمعه و امام جمعه بودن؛ اقامه جماعت و امام جماعت بودن. اسم، اسم خلافت رسول اللَّه و حکومت، حکومت اسلام؛ لکن محتوا بر خلاف، نه حکومت، حکومت اسلامی بود به حسب محتوا؛ و نه حاکم حاکم اسلامی. سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- این نقشی که اینها داشتند برای برگرداندن اسلام به جاهلیت و نمایش دادن اسلام به اینکه این هم نظیر همان چیزهای سابق است، آن را باطل کرد. و اگر ما هم در این مبارزهای که میکردیم شکست میخوردیم، کشته میشدیم، اسلام از او ضرری نمیدید؛ بلکه اسلام نفع میدید؛ برای اینکه یک جبهه مجاهد اسلامی با یک عدّه طاغوت مبارزه کردند، مبارزهشان هم بین حق و باطل بود، منتها باطل قوّهاش زیاد بود، و آنهایی که اهل حق بودند شهید شدند. لکن حالا وضع چه جور است؟ آن وقت رژیم، رژیم طاغوتی بود و حکومت وقت، حکومت طاغوتی بود و همه دستگاهها دستگاههای طاغوتی بودند. و لکن حالا که حکومت ما میگوییم اسلامی، همهتان رأی دادید به جمهوری اسلامی و رژیم تغییر کرد از رژیم سلطنتی به حکومت جمهوری اسلامی، الآن ما که معمّم هستیم و شما که پاسدار هستید و سایر قشرهایی که در این مملکت هستند، همه در حکومت اسلامی هستید، همه ما در جمهوری اسلامی واقعیم، الآن رژیم ما جمهوری اسلامی است، آن خطری که الآن متوجه به ماست خطر کشته شدن نیست؛ خطر شکست یک جمعیت اسلامی در مقابل طاغوت نیست؛ آنها اصلًا خطر نیست. آن خطری که الآن برای ماست این است که مکتب ما شکست بخورد؛ اسلام شکست بخورد. این خطر بزرگترین خطری است که الآن متوجه به ماست. و آنکه ما را تا اینجا رساند و پیروز کرد این بود که قشرها با هم اختلاف نداشتند. همه با هم فریاد میکردند که جمهوری اسلامی میخواهیم؛ فرقی ما بین شهر و ده نبود؛ مرکز و سرحدّات نبود. همه دست به هم دادند و فریاد کردند که ما جمهوری اسلامی میخواهیم. و این دو جهت، که یکی وحدت کلمه همه بود، اکثراً با هم بودند، و یکی هم مقصد؛ مقصد اسلامی بود، شما را پیروز کرد. شما الآن یک لشکر فاتح هستید. اما لشکرهای فاتح در سابق هم غالباً این طور بود که بعد از فتح، طوری میشد که شکست میخوردند. امروز من برای یک جمع دیگر که صحبت کردم هیتلر را مثال زدم که حرکت کرد و نهضت کرد و زد و کُشت و فرانسه را فتح کرد و سایر کشورها را فتح کرد و حمله کرد به شوروی، با آن قدرتی که شوروی داشت، فتح کرد بسیاری از جاها را، لکن نتوانست نگه دارد. آن فتح و پیروزی که کرده است نتوانست نگه دارد. چون نتوانست نگه دارد، شکست خورد و منتهی شد به آنجایی که خودکشی میگویند کرد. فاتحها همیشه تقریباً این طوری بودند که بعد از اینکه فتح میکردند، یک عواملی پیدا میشد که اینها را به شکست منتهی میکرد.
من خوف این را دارم که شما که یک لشکر اسلامی [و] ملت اسلامیِ فاتح هستید الآن، و فتحی هم کردید که همه دنیا را به اعجاب آورد، عواملی حالا پیدا بشود که شکست بخورید؛ و شکست هم از ناحیه خودتان باشد؛ نه از ناحیه دشمن. من خوف این را دارم که ما، چه طبقه روحانیون و چه سایر طبقات، که مهمش اینهایی است که مستقیماً اسم اسلامی رویشان هست؛ دولت اسلامی، وزارتخانههای اسلامی، کمیتههای اسلامی، پاسداران اسلامی و دادگاههای اسلامی، اینهایی که الآن به اسم اسلام و لباس اسلامی دارند، در حکومت اسلامی پاسداران اسلامی داریم و دادگاه اسلامی و همین طور کمیته، و همه اینها، اگر در یک همچو موقعی ماها که ادعا میکنیم که هم پاسدار هستیم و شماها که پاسدار هستید، در یک همچو موقعی، یک کارهایی انجام بدهیم که آنهایی که با ما مخالفند و دشمناند، آنها مراقب هستند و با کمال مراقبت به کارهای ما چشم دوختهاند، ما یک کارهایی انجام بدهیم که این کارها با محتوای جمهوری اسلامی موافق نباشد. آن شکست مُسْلِم در مقابل کافر نیست؛ شکست سید الشهدا در مقابل یزید نیست؛ این شکست اسلام است. ما ادعا کردیم که جمهوری اسلامی داریم، و ادعا کردیم که حکومت اسلامی تنها حکومت عادلانه است، تنها حکومتی است که از رئیس جمهورش تا پاسبانش تابع اسلام است، نه رئیس جمهورش میخواهد بزرگی بفروشد به پایین ترها، نه پایین ترها میخواهند مردم را از باب اینکه مثلًا نظامی است، پاسدار است، مردم را آزار بدهند؛ این چیزی است که ما ادعایش داریم میکنیم جمهوری اسلامی یعنی یک حکومت عادلانه اسلامی؛ چنانچه مملکتی که اسلامی است و جمهوری [آن] در تحت لوای اسلام دارد اداره میشود، این مملکت هم باید اجزایش اسلامی باشد؛ اگر چنانچه در این مقطعی که از زمان ما هستیم و در این وقتی که ما ادعای تبدیل طاغوت به اسلام، همچو ادعایی را داریم، اگر چنانچه ما که معمّم هستیم و شما که پاسدار هستید بر خلاف آن طوری که باید پاسدارهای اسلامی، روحانیون که پاسدارند، شماها که پاسدارید، بر خلاف او اگر یک وقت یک عملی صادر بشود، و لو از یک مصداق، یک فرد صادر بشود و دیگران جلویش را نگیرند، آنهایی که الآن متوجهاند که به ما اشکال کنند، یکی را هزار میکنند و در بوقهای تبلیغاتی در خارج و در داخل. منتها در داخل به یک طرز دیگر، و در خارج با صراحت که اسلام هم همان است! تغییری حاصل نیست. اسلام اصلش همین طوری است! اسلام هم مثل رژیم شاهنشاهی است! منتها اینها حالا یک اسمی جای یک اسمی گذاشتهاند. رأی دادهاند فقط به یک چیزی اما محتوا محتوای دیگری است؛ یک چیز دیگری است. اسلام این جوری است! آن وقت «سازمان امنیت» مردم را آزار میکرد؛ حالا پاسداران اسلامی! آن وقت رؤسای طاغوتی به مردم تعدّی میکردند؛ حالا رؤسای جمهوری اسلامی. آن وقت روحانیون در زمان طاغوت بودند؛ اگر یک کاری از آنها از بعضیشان صادر میشد، مردم میگفتند که اینها ساواکی هستند. یکی کار خلاف میکرد، نمیگفتند که اینها نوکر اسلاماند و این کار را میکنند؛ میگفتند اینها جزء ساواکاند. امروز اگر از یک روحانی صادر بشود، کی میگوید ساواکی است؟ کی میگوید که الزام دارد به این کار؟ ... اگر امروز یک خطایی از یک نفر معمّم صادر بشود و سایرین جلویش را نگیرند و اعتراض نکنند- جنگ لازم نیست. اعتراض، گفتن «، نهی از منکر»- در خارج آنهایی که دشمن شماها هستند منعکس میکنند که جمهوری اسلامی با رژیم شاهنشاهی هیچ فرقی ندارد. فقط یک اسمی تغییر کرده؛ و الّا واقع همان واقع است. دلیلش هم این است که این پاسدارها ببینید مثل ساواکیها عمل میکنند! این کمیتهها ببینید مثلًا چه عمل میکنند. این دادگاهها را ببینید مثل همان دادگاههای طاغوتی است. و هکذا و هکذا. آنکه امروز نگرانی دارد، آنکه امروز مصیبت است برای ما، این است که مکتبمان، یعنی اسلاممان، در معرض این است که دنیا به آن پشت بکنند، و با اعمال ما دفنش کنند. فکری برای این باید کرد.
تا ما خودمان را اصلاح نکنیم نمیتوانیم بگوییم که ما یک اشخاصی هستیم که برای خدا داریم کار میکنیم؛ میخواهیم اصلاح کنیم مردم را. تا آقا خودشان صالح نباشند نمیتوانند دعوت به صلاح بکنند. کسی که خودش خدای نخواسته پایش را کج میگذارد اگر به مردم بگوید پایت را راست بگذار مسخرهاش میکنند میگویند اگر پا راست گذاشتن صحیح بود خودت بگذار! اگر شما، که پاسدارید و مدعی هستید که ما برای پاسداری خدمت میکنیم به اسلام میخواهیم خدمت کنیم، اگر خدای نخواسته همان طور که در رژیم سابق گاهی میریختند منزل یک کسی و اثاثش را میبردند، زن و بچهاش را به زحمت میانداختند، اگر حالا هم از یکی از شما خدای نخواسته یک همچو چیزی صادر بشود، و دیگران جلویش را نگیرند و تربیتش نکنند، نهیش نکنند، این حربه را دست دشمن ما میدهد و میگوید پاسدارها این جوریاند. نمیگوید آن یک [چنین] آدمی بود؛ نمیگویند این یک روحانی ملبَّس به این لباس این طوری است؛ میگویند آخوندها این طورند و پاسدارها! این خطر را چه جور باید رفع کرد؟ ما الآن مواجهیم با این. الآن مکلّفیم ما، مسئولیم همهمان، همهمان مسئولیم، نه مسئول برای کار خودمان؛ مسئول کارهای دیگران هم هستیم «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»[3]
همه باید نسبت به همه رعایت بکنند. همه باید نسبت به دیگران. مسئولیت من هم گردن شماست؛ شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی؟ باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا؟ اگر خدای نخواسته یک معمّم در یک جا پایش را کج گذاشت، همه روحانیون باید به او هجوم کنند که چرا بر خلاف موازین؟ سایر مردم هم باید بکنند. نهی از منکر اختصاص به روحانی ندارد؛ مال همه است. امت باید نهی از منکر بکند؛ امر به معروف بکند.
اگر ما ملت، که الآن مدّعی هستیم که رژیم ما اسلام است، حکومت حکومت عدل است، و امثال ذلک، و به دنیا هم اعلام کردیم و دنیا هم شناخته مملکت ما را به اسم جمهوری اسلامی، ممالک دیگر شناختند اکثراً و الآن ما را یک رژیم اسلامی میدانند، اگر چنانچه ما محتوای این رژیممان اسلامی نباشد و کارهایی که میکنیم منطبق نباشد با قوانین اسلام، سر یک قضایای جزئیهای با هم معارضه بکنیم، سر یک قضایای جزئیهای با هم دشمنی بکنیم، سر یک قضایای جزئیهای با هم معارضه بکنیم، که همه اینها مخالف با قواعد اسلام است، اگر یک همچو چیزی بشود و دنیا بگوید که اسلام هم همین است، همین رژیم است، دیگر همه سر [و ته] یک کرباس هستید. قضیه این نیست که ما در یک جنگی شکست خوردیم.
سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- از یزید شکست خورد، همه را کشتند؛ لکن همچو شکستی به رژیم معاویه داد که تا ابد دفنشان کرد. ما اگر کشته میشدیم در این نهضت، شاید ما هم دفن میکردیم رژیم را. اما حالا که ما پیروز شدیم و رسیدیم به این مرتبه، اگر اختلافات بین خودمان حالا شروع بشود، اگر نزاعهای شخصی بین خودمان حالا شروع بشود، اگر سر یک کارهایی جزئی با هم اختلاف بکنیم، اگر دادگاهی رأی بر خلاف اسلام بدهد، اگر کمیتهای بر خلاف موازین اسلامی عمل بکند، این دیگر پای این حساب نمیشود که در رژیم طاغوتی دارد این کارها میشود. در رژیم اسلامی دارد این کار میشود؛ در حکومت اسلامی دارد این کار میشود؛ این پای اسلام حساب میشود. دشمنهای ما این را پای اسلام حساب میکنند. یکدفعه میبینیم که در همه روزنامههای خارج صریحاً نوشتند به اینکه اینها همان است فرقی ندارد. اینجا هم که جرأت نمیکنند به طور صریح بنویسند، به طور کنایه مینویسند.
الآن خوف از این دشمنها بیشتر از خوف از محمدرضا [است، با] محمد رضا جنگ بود و نزاع بود و زدوخورد بود، و- بحمد اللَّه- زدید و بیرونش کردید؛ حالا جنگ نیست. الآن جنگ قلم است. الآن جنگ اعصاب است. آن جنگ نیست که آسان است. الآن یک همچو جنگی هست که در خارج و داخل قلمها را برداشتهاند و میخواهند بر ضد اسلام چیزی بنویسند؛ نه بر ضد من و شما و زید و بکر؛ بر ضد اسلام! اینها از اسلام میترسند؛ از من و تو نمیترسند، اینها از اسلام میترسند. اسلام بود که جوانهای ما را غلبه داد بر توپ و تانک و همه چیزها؛ بر همه قدرتها ملت ما را غلبه داد، اگر این پاسبانهای ما بعد از این غلبه، یک کاری بکنند که اسباب شکست اسلام بشود، این مسئولیتش غیر مسئولیت آدمکشی است؛ غیر مسئولیت گناههاست، این یک گناهی است که قابل بخشیدن نیست.
عرضه غلط اسلام، شکست اسلام
اگر ما اسلام را بر خلاف آن طوری که هست نمایش بدهیم به خارج، عرضه کنیم به خارج، این شکست اسلام است، نه یک معصیت، قضیه معصیت نیست، این آنی است که انبیا سرش کشته شدند، آنی است که اولیا سرش کشته شدند. دینِ حق، دینی است که انبیا و اولیا کشته شدند سرش؛ اگر کسی یکی از انبیا را بکشد، یا اسلام را کاری بکند، این گناهش بالاتر از او هست. انبیا برای اسلام کشته شدند؛ این از نبیکشی بالاتر است! این از سید الشهدا کشتن بدتر است! سید الشهدا برای اسلام خودش را به کشتن داد. همان اسلامی که حالا دست ما افتاده، و مع الأسف بعضی از ما بازی میکنند با او!
باید اصلاح کنید، مسئولیت زیاد است آقا! خیال نکنید که مسئول نیستیم، من مسئول هستم؛ آن مسئول است، من عمّامهای مسئولم، شمای غیر عمّامهای هم همه مسئولاند، بازاری مسئول است، دانشگاهی مسئول است، همه مسئول هستیم. همه باید مراقب این باشیم که این مکتب محفوظ باشد، دشمنها الآن دنبال این هستند که مکتب ما را به تباهی بکشند؛ برای اینکه آنی که از آن میترسند این است. دشمنهای ما از من و شما نمیترسند، از مکتب ما میترسند. آنها که خودشان را شکست خورده میدانند، شکست خورده از من و شما نمیدانند؛ شکست خورده از ایمان شما میدانند. آنها فهمیدند، لمس کردند که یک دستهای با قدرت «اللَّه اکبر»، بر آنها غلبه کردند، اینها این قدرت را میخواهند از شما بگیرند، و شما حفظش کنید. حفظش به این است که من معمّم و هر کس که معمّم هست از حدود الهی یک کلمه، یک قدم [اضافه] برندارید. شما پاسدارهای معظَّم- که خداوند حفظتان کند- از حدود پاسداری اسلام قدمی تجاوز نکنید. آن طبقه بازاری و آن طبقه اداری و آن دولت و آن ملت همه در رژیم اسلامی الآن واقع هستیم، همه در دولت اسلام الآن هستیم، وظیفه دولت اسلامی را از دست ندهید.
اختلافات را در یک اموری که نباید هم در آن اختلاف کرد، این اختلافات را کنار بگذارید همه. این «حزب» بازی و نمیدانم گروه گروه که صد گروه، به حسب آن طوری که در روزنامهها بود، قریب صد گروه در این چند هفته، اظهار وجود کردهاند! یعنی صد گروه کاری دارند میکنند که این انسجامی که پیدا شد و رمز قدرت شما بود به هم بزنند. صد گروه دشمن دارید شما؛ منتها یک عده میفهمند، و شاید اکثراً توجه ندارند. این گروه گروه شدن همین طوری نیست که خیال کنید من باب اتفاق اظهار وجود میکنند. هر روز در روزنامهها میخوانید که گروه کذا هم اظهار وجود کرد، بسیارشان به اسم اسلام است، و خیلیشان هم به غیر. هم آنکه به اسم اسلام است حالا اشتباه دارد میکند، هم آنکه به اسم غیر اسلام است اشتباه میکند. همه باید تحت لوای لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* باشیم، همه یکی باشیم.
خطر، بزرگ است و مسئولیت بزرگ، مسئولیت من و آقایان زیادتر از شماست مسئولیت شما هم بزرگ است، از تحت این مسئولیت باید صحیح بیرون بیاییم. اصلًا امتحان است، خداوند یک نعمت بزرگی به شما داده است، و الآن تحت امتحان هستید.
نعمت آزادی بالاترین نعمتی است که بشر دارد، شما فاقد بودید این نعمت را، نمیتوانستید یک کلمه حرف بزنید. نمیتوانستید اینجا با هم مجتمع بشوید، امکان داشت برای شما؟ قبلًا امکان داشت که ماها بنشینیم با هم صحبت کنیم؟ نمیگذاشتند کسی از این در داخل بشود، اگر یک وقتی قاچاقی داخل میشدید، وقتی بیرون میرفتید توی سازمان امنیت باید بروید! خدا به شما نعمت آزادی را داده. شما را در امتحان این آزادی قرار داده که ببیند که شما با این آزادی چه میکنید. آیا این نعمت خدا را کفران میکنید و با آزادی خودتان مردم را رنج میدهید؛ یا این نعمت را تشکر از آن میکنید و این آزادی را حسن استفاده از آن میکنید؟
این چیزی است که من خودم را موظّف میدانم در این زمان هر گروهی که میآیند همین مسائل را بگویم. برای اینکه درد این است. درد این است که الآن اختلافات زیاد، گروه گروهها زیاد. آنها دارند با هم مجتمع میشوند؛ ماها داریم از هم متفرق میشویم!
باید همه بیدار بشویم، همه توجه بکنیم، هم اصلاح کنیم خودمان را که خدای نخواسته تخلّف نکنیم؛ و هم توجه کنیم به اینکه اگر یکی تخلف کرد جلویش را بگیریم، نه با داد و دعوا؛ گفتن با ملایمت. اگر یک کسی یک کار خلافی کرد و صد نفر آدم با ملایمت سلام کرد، تعارف کرد، ... آن کار خوب نبوده، تأثیر میکند در انسان و نمیتواند تخلف بکند.
خداوند ان شاء اللَّه شما پاسدارها را برای اسلام حفظ کند. و شما آذربایجانیها را- که همیشه عزت اسلام بودید- باز هم عزت اسلام قرار بدهد؛ و همه ما را موفق کند به خدمت به اسلام و به مسلمین و به سایر کشورهایی که مستضعف هستند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 483 ـ 491)
ـ سخنرانی در جمع درجه داران نیروی دریایی؛ حکومت در ادیان توحیدی و غیر توحیدی (1359)
«اولًا از آقایانی که زحمت کشیدند و تشریف آوردند در این محل تنگ و زحمتزا، تشکر میکنم و توفیق و سعادت همه را از خدای تبارک و تعالی مسألت دارم. وضع اسلام در همه ابعادی که دارد با وضع حکومتهای دیگر بلکه با وضع ادیان دیگر، آنچه که الآن در دست است مغایرت دارد. در تمام دوران بشریّت آن قدر که تاریخ به ما اطلاع میدهد، هیچ حکومتی و هیچ دیانتی مثل دیانت اسلام و حکومت اسلام نبوده است و بعدها هم نخواهد بود.
اسلام یک حقیقتی است که انسان را در تمام ابعادی که دارد، چه از بعدهای مادی و چه بعدهای معنوی تا برسد به آنجایی که «آنچه در وهم تو ناید آن شود» در همه این ابعاد نظر دارد و طرح تربیتی. شما به حکومتهای دنیا- غیر ادیان- وقتی که نظر بکنید، چه حکومتهای شرق و غرب و چه حکومتهایی که در بین شرق و غرب هستند، هیچ حکومتی را نمیبینید که با کیفیت بارداری زنها کار داشته باشد، با بچههای شیرخوار کار داشته باشد، با کیفیت ازدواج که چه وقت باشد، چه وقت نباشد کار داشته باشد، با بچههای کوچکی که در دامن مادرشان هست و تکلیف پدر و مادر، با آنها کار داشته باشد؛ بلکه هیچ حکومتی با اخلاق افراد هم کار ندارد، الّا آن چیزی که به حکومت ضرر بزند. نظر حکومتهای دنیایی این است که یک کسی مخالفت با نظم نکند، مخالفت با حکومت آنها نکند، بیرون نیاید و عربده بکشد و بخواهد نظم را به هم بزند. تا این حدود کار دارند آنها. اما در باطن منزلها چه میگذرد غیر از توطئهها، که این هم مربوط به نظام است، این آدم در خانه خودش چه میکند، ابداً کاری به این ندارد. هر کاری میخواهد بکند. آزادی که حکومتهای مادی به مردم میدهند غیر از آن آزادی است که حکومتهای معنوی و خصوصاً اسلام به جامعه میدهد. طرز حکومت اسلام با سایر حکومتها در تشکیلات، طرز نیروهای مسلح اسلامی با سایر نیروهایی که غیر اسلامی هستند، همه اینها فرق دارند. اسلام از قبل از اینکه شما ازدواج بکنید، با ازدواج شما سر و کار دارد. میخواهد نتیجه این ازدواج یک انسان سالم باشد. مثل حیوانات نباشد که به طور هرج و مرج هر کاری میخواهند میکنند. از قبل از ازدواج قوانین اسلام هست که چه شخصی را زن قبول کند به ازدواج و چه زنی را مرد قبول کند برای ازدواج. اوصاف مرد، اوصاف زن، اینها مطرح هست در اسلام. در هیچ حکومتی این مطرح نیست که مرد اوصافش چه باشد، زن اوصافش چه باشد. در اسلام این مطرح است، وقت ازدواج چه وقت باشد، بعد از ازدواج چه روابطی بین زن و مرد باشد. وضع زندگی زن و مرد با هم چه جور باشد. وقتی که زن و مرد با هم خلوت میکنند وقت این خلوت چه وقت باشد.
همه اینها برای این است که میخواهد مقصد عالی اسلام و همه مکتبهای توحیدی این است که انسان درست بشود. این انسان اگر سرخود باشد و مهار نداشته باشد، از همه حیوانات درندهتر و موذیتر است.
شما میبینید که این جنایاتی که الآن بر بشر واقع میشود از طرف این قدرتهای بزرگ، که به خیال خودشان اینها تربیت شده هم هستند، [میباشد]. این جنایاتی که از طرف این دولتها بر بشر و بر همجنس خودشان وارد میشود در طول تاریخ از هیچ حیوانی، درندهای واقع نشده است. حیوان درنده هم طعمه میخواهد، آن طعمه که دستش آمد و شکمش سیر شد دیگر نمیخواهد یک عده از حیوانات را استثمار کند و تحت سلطه در آورد.
این انسان است که سیر نمیشود؛ این انسانی است که هواهای نفسانیهاش آخر ندارد، چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک مملکت دیگر است، آن مملکت را هم که گرفت دنبال یکی دیگر است. این طور نیست که حدود داشته باشد آمال انسان. هر چه که یافت دنبال اینی است که آنی که نیافته او را هم بیابد. انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غیر متناهی است آمالش و در غضب هم غیر متناهی است و در حس سلطهجویی هم غیر متناهی است. شما گمان نکنید که اگر منظومه شمسی را تمامش را یک انسانی به دست بیاورد باز بنشیند که خوب بس است، میگوید یک منظومه دیگری برویم ببینیم چه خبر است. شما میبینید که الآن دنبال این هستند که به مناطق دیگری که غیر زمین است؛ به سیارات دیگر هم دست بیابند. این طور نیست که اگر دست یافتند به یک سیارهای، دنبال سیاره دیگر نباشند. این طوری انسان خلق شده است؛ غیر متناهی در غضب، غیر متناهی در شهوت، غیر متناهی در خودخواهی.
هیچ چیز انسان را سیر نمیکند مگر اینکه تربیت بشود که با این تربیت به منتها سیری که در این سِیر آن منتها تمام چیزهایی است که انسان میخواهد، و آن رسیدن به کمال مطلق [است]. به کمال مطلق اگر رسید این طمأنینه برایش حاصل میشود.
اطمینان قلوب به رسیدن به خداست، به غیر او هیچ آرام نیست قلوب. خودشان هم ملتفت نیستند که این نفس توجه به کمال مطلق دارد، منتها کمال را گم میکنند. نفس انسان متوجه به این است که برسد به کمال مطلق. تشخیص اینکه این کمال است، آن کمال است، آن کمال است، این اشتباه در اینجاهاست. یک کسی علم را کمال میداند، دنبال علم میرود.
یک کسی قدرت را کمال میداند، دنبال قدرت میرود. همه اینهایی که دست و پا میزنند در دنیا، دنبال اینند که کمال مطلق را پیدا کنند؛ یعنی، همه دنبال اینند که خدا را پیدا کنند، متوجه نیستند خودشان.
اسلام آمده است راه را نشان میدهد، سرگردانیها را از بین میبرد و راه را نشان میدهد که این راه باید رفت. اسلام نیامده است که سلطه پیدا کند بر این مملکت و آن مملکت و آن مملکت. اصلًا مطرح نیست پیش اسلام سلطهجویی. مطرح نیست پیش اسلام غلبه به یک قومی و زیر بار قرار دادن و به استعمار کشیدن آنها، هیچ مطرح نیست پیش اسلام.
اسلام اگر ارتش دارد برای این دارد که این ارتش مردم را بیاورد برای هدایت، نه ارتش برود یک جایی را بگیرد. ارتش میخواهد قلوب را جلب کند. اسلام آمده است که قلوب یک انسان را، قلبهای انسانها را که سرگردان هستند و کمال مطلق [را] دنبالش هستند و نمیدانند کجاست، این سرگردانها را میخواهد هدایت کند؛ راهنمایی کند به آن راهی که به آنجا میرسند. در قرآن و در نماز میخوانید: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ.[4] یک راه مستقیمی هست که این راهی است که انسان را به کمال مطلق میرساند و آن سرگردانی که از برای انسان است از بین میرود و بشر این راه مستقیم را اگر خودش بخواهد طی کند نمیتواند، اطلاع بر آن ندارد؛ خداست که اطلاع دارد بر این راه مستقیم؛ یعنی، آن راهی که انسان را از این آشفتگیها و از این حیرتها بیرون میآورد و میفرستش طرف یک راهی که منتهی الیهش خداست.
ما از خدا در نمازهایمان میخواهیم که خدا هدایت کند ما را به راه مستقیم، نه راه کج و نه راه از این طرف کج، راست و چپ؛ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ.[5] اینها راههایشان علی حده است و هر چه جلو بروند دور میشوند از آن مقصد. ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند، کسانی بودند که مردم را در همان حالی هم که جنگ میکردند، هدایت میکردند، با اسم خدا شروع میکردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابلهای ما شروع نکنند، شما بایستید؛ شروع هم این طور نبود که همان طور که آنها میخواستند اینها را مغلوب کنند و یک غنیمتی به دست بیاورند و یک کشوری را بگیرند اینها هم آن طور باشند. خیر، اینها میخواستند قلوب را به دست بیاورند. ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهای اسلام هر جا پا گذاشتند، همان جایی که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند. وقتی به قاهره رسیدند اول خط کشیدند برای مسجد و همه جا این طور بود؛ مسجد مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام برای آباد کردن مساجد و محرابها کوشش میکردند.
و پیغمبرها برای همین آمده بودند که مردم را هدایت کنند به آن راهی که میرسند، به آن کمال مطلق و از این حیرتها و از این سرگشتگیها نجات پیدا میکنند، برای نجات انسان است از این ظلمت طبیعت به نور، بلکه از حجابهای نور و ظلمت برای ماورای اینها. در دعای شعبانیه میخوانید: الهِی هَبْ لی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْکَ وَ انِرْ ابْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها الَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ ابصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور؛[6]
ما را هدایت کن به آنجایی که دیدگان قلوب ما، چشمهای قلب ما، حجابهای نورانی [را] هم از بین بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است که انسان را از این ضلالتی که دارد، از این حجابهایی که دارد، حجابهایی که بالاتر از همه حجاب خودبینی است، خود گندهبینی، [خارج کند]. تا انسان یک چیزی دستش میآید یک غروری در او پیدا میشود، خودش را بزرگ میبیند، اسلام آمده است که سرکوب کند این غرور را. مادامی که انسان خودش را میبیند نمیتواند به آن راهی که راه هدایت است دست پیدا بکند، باید پا بگذارد روی این؛ اول امر این است که پا بگذارد روی این شهواتی که دارد، هواهای نفسانیهای که دارد.
و ارتش اسلام برای این آمده است که مردم را صید کند و قلوب آنها را به دست بگیرد، نه مردم را بخواهد [که] جهات مادی به دست بیاورد. هیچ جنگی در دنیا که بین انبیا بوده و غیرشان، نبوده است الّا اینکه میخواستند این سرکشها را آرام کنند، انانیّتها را بکوبند. خدای تبارک و تعالی وقتی به حضرت موسی و هارون امر میفرمایند، میفرمایند: بروید این فرعون را نصیحت کنید شاید به راه بیاید. مطرح این است که فرعونها، آنهایی که همهشان نفس فرعونی دارند، خیال نکنید که هم یک شخصی یا یک اشخاصی بودند، فرعون بودند. انسان تا تربیت اسلامی یا تربیت مکاتب توحیدی پیدا نکند، این فرعونیت در باطنش است، شیطنت هم در باطنش هست، خودخواه است و اسلام برای این آمده بود که این خودخواهیهایی که مانع از وصولند، مانع از رسیدن به آن هدایت مطلقند، از پیش پای مردم بردارند. در نقل است که پیغمبر اسلام دید یک عدهای را گرفتهاند، اسیر کردهاند دارند میآورند، فرمود: که ما باید با زنجیر اینها را به بهشت ببریم. آن قدر پیغمبر غصه میخورد به اینکه این مردم هدایت نمیشوند، که خدا به او تسلیت میفرماید که فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً.[7] قضیه، قضیه ایمان است نه قضیه گرفتن یک جایی و سلطه پیدا کردن به یک کشور است، قضیه این است که ایمان بیاورند.
جمهوری اسلامی باید مشیاش این باشد که هدایت کند مردم را. خدا ان شاء اللَّه این منحرفینی که الآن در کشور ما و سایر کشورهای اسلامی هستند هدایت کند که اینها به راه بیایند. اسلام میخواهد که مردم بیایند در تحت لوای او و آنها را از این گرفتاریهایی که دارند و سرگشتهاند و حیرانند و این ور و آن ور میزند برای پیدا کردن کمال و خودشان هم ملتفت نیستند کمال مطلق چی هست، آمده است اینها را از این سرگردانیها بیرون بیاورد؛ همه را به یک راه مستقیم هدایت کند و تا آخر برساند. چرا از این اسلام فرار میکنند؟ در اسلام هر چه هست برای صلاح حال ملتهاست، برای صلاح حال بشر است.
اسلام میخواهد اینهایی که منحرف هستند اینها را برگرداند به یک راه راستی، به یک راه سلامتی، همه با هم برادر باشند، همه با هم دوست باشند، محبت داشته باشند، مثل اهل بهشت باشند که إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ؛[8] برادرند همه، هیچ حقد و حسدی آنجا دیگر نیست، شستشو شدهاند؛ اگر- خدای نخواسته- هم جهنمی باشیم در جهنم شستشو میشود، جهنم راه بهشت است. اسلام آمده است که همه این گرفتاریهایی که در بشر هست زایل کند و همه را به راه راست و با برادری، با برابری، با خوشی اینها را ببرد، راه ببرد همان طوری که چوپان گوسفندهای خودش را راه میبرد، همان طور که چوپان علاقه دارد که این گوسفند در یک جای خوبی چَرا بکند. میگویند پیغمبرها غالباً یا همه چوپانی هم کردهاند.
چرا این گروههای منحرف از آغوش اسلام کنار میروند؟ بیایند ببینند که اسلام چه میگوید. و از اوّلی که بشر میخواهد ازدواج کند همراهش هست که این بچهای که میخواهد از این بشر تولید بشود، یک بچه خوبی باشد، بعد هم در دامن مادرش این طور، بعد هم در دبستانش این طور، بالا و پایین تا آخر. اسلام میخواهد شما را هدایت کند به یک راه راستی. اسلام این طور نیست که بخواهد به شما یک سلطهای پیدا کند و یک آقایی بفروشد، خیر. پیغمبر اکرم که شخص اول بود و بنیانگذار اسلام و بنیانگذار هدایت مردم، سیرهاش را بروید ببینید چه جور بوده. آیا هیچ وقت سلطه جو بوده؟ وقتی با همین اشخاصی که رفقایش بودند، دوستانش بودند، دیگر سیاه و سفید و اینها مطرح نبود، نشسته بودند همه با هم، دور هم مینشستند؛ یکی آنجا بنشیند یکی پهلویش، بالا و پایین باشد، این هم نبوده. از اول بنا بوده است که یک اخلاق صحیح انسانی، آنکه برای انسان صالح است، آن را تربیت کنند به آن اخلاق، و تربیت کنند به آن عقاید و تمام اعمالی که دستور دادهاند همهاش برای این است که، این را تربیت کنند که به آن مقصدی که به حسب فطرت دارد؛ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها.[9] این فطرت توحید است، فطرت خداجویی است که در همه هست؛ کافر هم که دارد میرود دنبال اینکه یک چیزی پیدا بکند، خودش ملتفت نیست، این دنبال کمال مطلق است، این را کمال خیال کرده است.
هر کس هر عملی انجام میدهد برای این [است] که آن را یک چیز خوبی میداند، یک کمالی میداند. این دزدهای سرِ گردنه هم این را یک کمالی میدانند که بروند دزدی بکنند، به هم فخر میکنند. همه دنبال کمالند، همه دنبال خدایند، ملتفت نیستند. بشر خداخواه هست، لکن اعوجاجات نمیگذارد، فطرتها را خاموش میکند.
شما برادران ارتشی، نیروهای دریایی که امروز اینجا تشریف آوردید، بعضیهایتان توجه داشته باشید که شما امروز لشکر پیغمبر اسلام هستید. لشکر امام زمان- ارواحنا فداه- هستید. الآن نظر دارد او به شماها، نامه اعمال شما به او عرضه میشود به حسب روایات، طوری باشد که نامهها وقتی عرضه میشود ایشان را متأثر نکند. نیروهای ما نیروهایی باشند که مردم را بخواهند هدایت کنند به انسانیت. فرق ما بین نیروی توحیدی و نیروی طاغوتی همین است؛ نیروی طاغوتی میخواست تو سر مردم بزند، از مردم فاصله میگرفت. توجه داشته باشید که هر چه قدرت پیدا کنید شما، به اندازه محمد رضا پیدا نمیکنید و حالا او در یک بستری خوابیده است که مرگ برای او عروسی است. دنیا این است! و آنهایی که اهل معرفت خدا هستند هر چه نزدیکتر به آن عالَم بشوند ابتهاجشان زیادتر میشود، کمالشان زیادتر میشود. کوشش کنید که ارتش اسلامی باشید، نیروی اسلامی باشید، نیرویی باشید که بخواهید با این نیروی خودتان اشخاصی هم که خلاف میکنند اینها را تربیت کنید، ضربه، ضربه تربیتی باشد؛ ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ افْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْنِ،[10]
این روایتی است از رسول اکرم. ضربه، یک ضربه بود، یک دست بالا بردن و فرود آوردن و یک نفر آدم را در «یوم الخندق» کشتن. البته از جهت سیاسی این ضربه، ضربهای بود که اسلام را از شرّ کفار نجات داد. ولی [مهمتر] از آن جهت، جهت معنویاش است. این دست بالا میرود و پایین میآید. یکوقت آدم خیال میکند منم که این کار را میکنم، من بودم که این کردم، من بودم که این جور کردم، این شیطان است.
یکوقت این را قدرت خدا میداند، خودش را هیچ میداند، برای خودش چیزی قائل نیست، این دست را از خدا میداند، شمشیر را هم از خدا میداند.
هیچی ما نداشتیم، ما قبل از چند سال پیش از این هیچ بودیم. آنی که ما را هست کرد و همه چیز به ما داد و همه قدرتها [را] داد و زمین را به این وسعت در اختیار ما گذاشت و آسمان و زمین را در اختیار ما و برای منافع ما گذاشت خدا بود. ما خودمان که چیزی نبودیم، چیزی نداشتیم، حالا هم هیچ هستیم. بفهمیم این را که ما چیزی نیستیم، هر چه هست اوست. هی نگویید که فلان این کار را کرد، خیر، اینها حرف است، مبدأ مطلب را پیدا بکنید. آنکه انجام داده کارها را، آنکه شما ملت ضعیف را غلبه داد بر یک همچو قدرتهای بزرگی، آن او بود. تا تمسک به او دارید از هیچ چیز، از هیچ آسیبی نترسید.
کسی که به خدا متمسک است از هیچ چیز نمیترسد؛ برای اینکه، آخرش این است که انسان را بکشند، آخرش شهادت است، از این ترسی ندارد.
جوانهای ما از باب اینکه از شهادت دیگر ترسی نداشتند، بلکه اقبال میکردند، استقبال میکردند از شهادت، این قدرت را پیدا کردند که همه به هم دست دادند و این مملکت را نجات دادند. میخواهیم مملکت نجات پیدا بکند از شرک، نجات پیدا کند از این الحادها، همه بیایند، همه با هم وارد بشوند در این مکتبی که برای خداست و شما را هدایت به روی خدا، به طرف خدا میکند. نروید این طرف و آن طرف، هیچ جا بهتر از قرآن نیست.
هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است که هدایت میکند ما را به مقاصد عالیهای که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمیدانیم. شما ارتش عزیز ایران، شما نیروهای انتظامی ایران، از هر طبقهای که هستید شما امروز، تمام نیروهای شما امروز نیروی امام زمان- سلام اللَّه علیه- است. کوشش کنید که رضای او را به دست بیاورید.
توجه کنید به اینکه شما الآن مستخدم او هستید و همه هستیم. کوشش کنیم همه که رضای او به دست بیاید که رضای او رضای خداست و اگر آن به دست آمد ما آسیب دیگر نمیبینیم و خوفی از چیزی نداریم.
ان شاء اللَّه خداوند به همه شما سلامت، عزت، قدرت عنایت کند و شماها را غلبه بدهد بر شیاطینی که در باطن خودتان و خودمان هست. غلبه بدهد بر همه اشخاصی که بر ضد اسلام، بر ضد این هدایت که هدایت خودشان هم هست بر همه غلبه بدهد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج12، ص: 503 ـ 512)
ـ حکم انتصاب آقای روح اللَّه خاتمی به سمت امامت جمعه یزد (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای روح اللَّه خاتمی- دامت افاضاته
به دنبال شهادت جانگداز سومین شهید محراب، صدوقی عزیز، و اتفاق نظر علمای بزرگ یزد، و محبوبیت در نزد اهالی محترم، جنابعالی را که موصوف به علم و تقوا میباشید به سمت نماینده و امام جمعه یزد منصوب مینمایم. ان شاء اللَّه ضمن انجام این فریضه بزرگ مردم را به کلیه وظایف خود در رابطه با اسلام عزیز و مسلمین، و انقلاب خونین و مستحکمِ ملت شریف ایران آشنا فرمایید. ان شاء اللَّه جنابعالی در تمشیت امور و رسیدگی به احتیاجات مردم قاطعانه عمل مینمایید. امید است اهالی محترم و متدین یزد عموماً و حضرات علمای اعلام خصوصاً و نهادهای انقلابی فرصت را مغتنم شمرده، همکاریهای لازمه را در انجام هر چه باشکوهتر نماز وحدتآفرین و دشمنشکن جمعه با جنابعالی داشته باشند. موفقیت همگان را از خداوند متعال مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 373)
ـ حکم به آقای محسن رضایی؛ بررسی وضعیت محافظین شخصیتها (1361)
«بسمه تعالی
آقای محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
انجام گرفتن ترورهای مشابهی نسبت به روحانیین معظم و مؤثر همچون شهید مدنی[11] و شهید دستغیب[12] و شهید هاشمی نژاد[13] و حمله به آقای احسانبخش[14] و اخیراً شهادت شهید معظم مرحوم صدوقی[15] ایجاد نگرانی و تردید و سؤال کرده است، و نسبت به پاسداران محافظ آنان بویژه محافظان شهید صدوقی سوء ظن ایجاد شده است و بسیار سؤالانگیز گردیده است، و مثل این سرمایههای بزرگ جمهوری اسلامی نباید با این وضع اسفبار از دست ملت بروند. و چون مسئول این امور سپاه است، شما مأمور هستید با دقت و بررسی اطراف قضیه، و بررسی از سوابق پاسداران محافظ گزارشی بفرستید، و لازم است برای این امر مهم از پاسداران آزموده و با سابقه و متعهد استفاده شود که مثل این خسارات واقع نشود.[16]- 15 تیر 61 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 374)
ـ نامه به آقای خامنه ای؛ تسلیت ارتحال والد ایشان (1365)
«بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنهای، رئیس محترم جمهور- دامت افاضاته
رحلت والد معظم جنابعالی که عمری با علم و تعهد و تقوا به سر بردند، موجب تأسف گردید. این مصیبت را به جنابعالی و اخوان محترم و خاندان جلیل تسلیت گفته، سلامت و موفقیت آن جناب را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج20، ص: 71)
[1] - بخشی از آیه 103 سوره آل عمران:« به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید».
[3] -« هر یک از شما سرپرست هستید و هر یک از شما بر رعیت خود مسئولید». مسند احمد، ج 2، ص 54، بحار الأنوار، ج 72، ص 38.
[4] - سوره فاتحة الکتاب، آیه 5
[5] - سوره فاتحة الکتاب، آیه 7.
[6] - مناجات شعبانیه:« خداوندا به من نهایت گسستن از خویش را برای پیوستن به خودت عطا فرما؛ و چشمان قلبهای ما را برای نگریستن به سوی خود به نور خودت روشن فرما، تا چشمهای قلوب ما، حجابهای نورانی را هم از میان بردارد».
[7] - سوره کهف، آیه 6:« ای رسول! نزدیک است که اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی»
[8] - بخشی از آیه 47 سوره حجر:« با هم برادر و دوستدار هم؛ و روبروی یکدیگر بر تخت عزت بنشینند».
[9] - بخشی از آیه 30 سوره روم:« فطرت خداوند، همان که انسانها را بر آن ذات آفرید».
[10] - حدیث نبوی، بحار الأنوار، ج 39، ص 1:« یک ضربت شمشیر علی( ع) در روز خندق( جنگ خندق) از عبادت جن و انس برتر است».
[11] - آقای سید اسد اللَّه مدنی، امام جمعه تبریز؛ روز جمعه 20/ 6/ 1360 به وسیله منافقین به شهادت رسید
[12] - آقای سید عبد الحسین دستغیب، امام جمعه شیراز؛ در روز 20/ 9/ 1360 توسط منافقین به شهادت رسید
[13] - آقای سید عبد الکریم هاشمی نژاد، دبیر حزب جمهوری اسلامی در مشهد؛ در روز 7/ 7/ 1360 توسط منافقین به شهادت رسید
[14] - آقای صادق احسانبخش، نماینده امام و امام جمعه رشت که مورد حمله تروریستها قرار گرفت و مجروح شد
[15] - آقای محمد صدوقی، امام جمعه یزد؛ در روز 11/ 4/ 1361 به دست منافقین به شهادت رسید
[16] - در ذیل نامه چنین مرقوم شده است:« رونوشت: 1- حضرت آقای رئیس جمهوری محترم. 2- حضرت آقای رئیس مجلس شورای اسلامی. 3- حضرت آقای نخست وزیر محترم»
.
انتهای پیام /*