امروز با امام: دهم تیر
ـ نامه آقای سید مهدی یثربی جهت اعلام وصول سهم امام (1343)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج سید مهدی یثربی دامت برکاته
به عرض میرساند، مرقومه شریفه به ضمیمه مبلغ یک هزار و پانصد تومان سهم مبارک امام- علیه الصلاة و السلام- که توسط جناب مروّج الاحکام آقای وافی یزدی- دامت افاضاته- ارسال فرموده بودید واصل گردید. دوام توفیقات آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام از خدای متعال مسألت مینمایم. مَرجوّ آنکه در مظانّ استجابت دعا حقیر را از دعای خیر فراموش ننمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج1، ص: 348)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مخابرات بین شهری تهران؛ بازسازی (1358)
من سلامت و توفیق همه آقایان را از خدا میخواهم و [در] آن چیزی که از حالا به بعد تکلیف ماست، مهم این است که انسان در آن وقتی که وقت کار است تکلیفش را بداند. شما میدانید که این مملکت احتیاج به کار دارد، احتیاج به بازسازی دارد؛ و رژیم سابق همه چیز ایران را فاسد کرد، از بین برد. و الآن به قوههای شما، جوانهای برومند، احتیاج است. خدمت به هر کشوری این است که آن کسی که مشغول خدمتی است آن خدمت را خوب عمل کند. شما نمیتوانید کاری که ارتش میکند بکنید؛ ارتش هم نمیتواند کاری که شما میکنید بکند؛ لکن هر دو جمعیت میتوانید آن کاری را که به خود شما محول است خوب انجام بدهید. اگر همه اجزای این مملکت، یا هر مملکت دیگری، کاری که به آنها محول است خوب انجام بدهند، مملکت آباد میشود. کشاورز کشاورزی را خوب انجام بدهد؛ کسانی که در کارخانجات هستند کار آنجا را خوب انجام بدهند؛ کسانی که در ادارات هستند در ادارات کار را خوب انجام بدهند؛ کسانی که در وزارتخانهها هستند آنجاها خوب انجام بدهند. الآن شنیده میشود که کارمندهای دولتی کم کاری میکنند بلکه گاهی گفته میشود که اصلًا کار نمیکنند خیلیهایشان. این بر خلاف مسیر یک ملتی است که الآن باید این مملکت را بسازد. در زمانی که آنها بودهاند، اگر کم کاری یا بیکاری بود، خوب میگفتید که برای چه ما کار بکنیم اجنبی منافع ببرد. اما امروز که این طور نیست؛ امروز دست اجنبی کوتاه است الحمد للَّه. دست این چپاولچیهایی هم که از داخل بودند، اینها هم دستشان کوتاه است. امروز یک مملکتی است مال خودتان. و همان طوری که هر نفری نسبت به عائله خودش موظف میداند اخلاقاً خودش را، شرعاً خودش را، به اینکه اداره کند آن زندگی داخلی خودش را و از روی اخلاص عمل میکند، الآن مملکت از خود شما شده است و به منزله عائله شما هست جمعیت مملکت، باید با محبت و با اخلاص کار بکنید تا اینکه این آشفتگیها ان شاء اللَّه ترمیم بشود.
و آن تحولی که در حال نهضت، در آن وقتی که مشغول به انقلاب بودند و مشغول به اقدام بودند، یک تحول روحی پیدا شده بود از برای همه قشرها که آن تحول خیلی اهمیت داشت.
و به نظر من آن تحول روحی که برای ملت حاصل شد از آن تحولی که ایجاد کردند و رژیم را بیرون کردند، آن اهمیتش بیشتر است. برای اینکه آن یک تحول معنوی بود. مردم همه نسبت به هم محبت میکردند. از قراری که به من کراراً اطلاع دادهاند، اینکه وقتی که آن اشخاص میآمدند توی خیابان تظاهر میکردند، از خانهها به آنها همراهی میشد، و خود آنها، کسی میگفت که من دیدم که یک ساندویچ را وقتی که دست یک کسی میرسید تکه تکه میکرد و به رفقایی که، به این اشخاصی که این بین بودند میداد. یک حس تعاونی در مردم پیدا شده بود که این حس تعاون مورد نظر خدا بود. و خدای تبارک و تعالی به این ملت مرحمت فرمود که یک ملتی که دست خالی بود بر یک قدرتی که همه چیز داشت غلبه کرد. این نبود الّا اینکه این ملت یک روح تعاون پیدا کرده بود، یک ایمان پیدا کرده بود. این ایمان بود که شما را پیروز کرد. الآن باید شما همین نهضت را حفظ کنید به اینکه هم اختلافات نباشد بین قشرهای مختلف- که مع الأسف تازگی هم کم کم دارد یک اختلافاتی پیدا میشود- و هم آن جهت اخلاصش، جهت اسلامیتش محفوظ باشد، جهت ایمانش محفوظ باشد که با اخلاص و ایمان کار بکنید. همان طوری که با اخلاص و ایمان شما این سد را شکستید، با اخلاص و ایمان جای او را پر کنید و سازندگی کنید.
و من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی به همه شما سعادت عنایت کند، و مملکتتان را یک مملکت مستقلی که هیچ کس در آن تصرف نداشته باشد و نتواند تصرف بکند، ان شاء اللَّه نصیب ما یک همچو استقلالی بشود. خداوند همه شما را حفظ کند. موفق باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج8، ص: 345ـ 347)
ـ نامه به حضرت مستطاب حجتالاسلام آقای حاج شیخ محمد کرمی و تأکید بر حفظ آرامش منطقه و خنثی کردن توطئه ها (1358)
«خدمت حضرت مستطاب حجتالاسلام آقای حاج شیخ محمد کرمی- دامت برکاته
مرقوم محترم که حاکی از صحت مزاج شریف و حاوی تذکراتی در مورد وضع منطقه بود واصل گردید. در مورد نارساییهای محل که مرقوم داشته بودید تذکر به دولت دادهام و مجدداً نیز تذکر خواهم داد. جناب مستطاب عالی هم چنانچه تاکنون با قاطعیت در آرامش منطقه و خنثی کردن توطئهها کوشا بودهاید از این به بعد نیز با قاطعیت کارها را انجام داده و با جناب آقای مدنی استاندار نیز همکاری لازم داشته باشید. امید است انشاءاللَّه تعالی با حفظ وحدت کلمه هر چه زودتر بر مشکلات کاملًا پیروز شده و ایادی دشمنان را قطع فرمایید. از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را در اعلای کلمه طیبه و پیشبرد اهداف عالیه اسلام خواستارم. والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج21، ص: 653)
ـ سخنرانی در جمع هیأت محاسبات وزارت دارایی؛ عبرت از تاریخ (1358)
«تاریخ و آنچه که به ملتها میگذرد، این باید عبرت باشد برای مردم. از جمله، تاریخ عصر حاضر ببینیم که چه شد که یک همچو قدرتی از بین رفت، دولتها ببینند که برای چه این طور منهدم شد یک همچو قدرتی، و اجزای دولتی، ادارات، ببینند که چه شد قضیه؛ و موجب عبرت همه باشد.
هر دولتی که متکی بر ملت نباشد، بلکه مقابل ملت بایستد، این عاقبتش، و لو یک قدری هم طولانی باشد، عاقبتش به همین عاقبتی که این پدر و پسر منتهی شدند، منتهی خواهد شد. رضا خان کاری کرد که بین ملت هیچ پایگاهی نداشت. و من شاهد قضیه بودم که متفقین که به ایران رو آوردند و ایران را گرفتند و همه چیز ایرانیها در معرض خطر بود، وقتی که نتیجه این شد که رضا خان رفت شادی کردند مردم! من به این پسر نادانش گفتم[1] که تو نکن کاری که همان طوری که پدرت رفت و شادی کردند، برای رفتن تو هم شادی بکنند. و نشنید. و دیدید که برای این بیشتر شادی کردند! و حق هم همین بود؛ چرا؟ برای اینکه بین مردم پایگاه نداشت. اساس این بود که یک دولتی که خیانتکار است، این نمیتواند با مردم بسازد. و برای خیانتکاریای که دارد و چپاولگریای که میکند و وابستگی به بیگانگان که دارد، این همیشه از خودش میترسد. یک دولتِ همیشه نگران است که مبادا این خیانتها که کرده است، ملت جبران بکند و ملت تلافی کند. از این جهت، اینها مجبورند به اینکه با ملت به فشار و ارعاب عمل کنند. و لهذا هر روز که میگذرد فشار آنها زیادتر میشود؛ تنفر ملت هم از این طرف زیادتر. در این پنجاه و چند سال، اینها هر روز فشارشان زیادتر شد؛ و هر روز ملت از آنها تنفرش زیاد شد؛ تا رسید به آنجایی که دیدید که تمام ملت، نه یک قشر، دو قشر، همه ملت، یکدفعه از او رو برگرداندند. و چون بین مردم هیچ پایگاه نداشت نتوانست. نه خودش توانست؛ و نه قدرتهای بزرگ توانستند او را نگه دارند.
وقتی یک ملت یک چیزی را خواست، نمیشود خلافش را کسی عمل بکند. و ملت ما همه با هم خواستند که رژیم طاغوتی نباشد، و لهذا کوششهایی که دولتهای بزرگ و ابرقدرتها هم کردند برای نگهداشتن او به جایی نرسید و نتوانستند نگهش دارند. این باید یک سرمشقی برای دولتها باشد.
دولتهایی که در عالم هستند که ببینند که چه شد که یک همچو قدرت بزرگی که همه قدرتها هم دنبالش بودند، همه هم از او پشتیبانی میکردند، نه فقط ابرقدرتها، این قدرتهای کوچکتر هم، اینها هم از او پشتیبانی میکردند و میشود گفت که همه قدرتهای شیطانی جمع شده بودند با هم که این را حفظش کنند و نتوانستند. این باید یک سرمشقی باشد از برای دولتها که وظیفه خودشان را بدانند. چه دولتهایی که بعدها در ایران تشکیل میشود، و امید است که دولت اسلامی- انسانی باشد، و چه دولتهایی که در خارج این مملکت هستند، این باید یک سرمشقی برای آنها باشد که با ملت چه بکنند، چه جور رفتار بکنند. اگر با ملت اینها رفتار خوب کرده بودند، همه قدرتها میخواستند اخراجش کنند نمیتوانستند. اگر ملت پشتیبان او بود و مردم میخواستند او را، فرض کنید که دولتهای بزرگ میخواستند او را بیرونش کنند، قدرت ملت او را نگهش میداشت؛ نمیتوانستند کاری با او بکنند. چنانکه عکسش هم همین طور بود، که همه خواستند باشد، ملت گفت نه، تمام شد.
ملتها و دولتها باید با هم تفاهم داشته باشند. یعنی دولت جوری باشد، ارتش جوری باشد، شهربانی جوری باشد، ژاندارمری جوری باشد، که مردم به آنها محبت داشته باشند؛ احساس دوستی و محبت بکنند. نه اینکه وقتی که شهربانی بیاید یا مأمور شهربانی بیاید توی بازار، مردم از او بترسند و از او تنفر داشته باشند. چنانکه در این نقاط این طور بود. بلکه در طول سلطنت این طور بودند. در سلطنتی که- یعنی در حکومتی که، «سلطنت» که نباید گفت- در حکومتی که در اسلام هست این طور است که آنکه رأس است با آنکه در لشکر واقع شده است و در ارتش واقع شده است، و آنکه در ادارات واقع شده، همه اینها با سایر ملت فرقی ندارند که از هم جدا باشند، همین ملت هستند که یک مقداری از آنها ارتش شده، و یک چند تا از آنها هم حکومت را اداره میکنند و اینها. و وقتی که رئیسشان بیاید توی جمعیت، هیچ باکی از این ندارد که مردم با او چه میکنند. هیچ. برای اینکه با آنها خوبی کرده است. وقتی خوبی کرد، مردم هم با او خوب هستند. شما دیدید که یک روز نمیتوانست، یک ساعت نمیتوانست، محمد رضا بیاید توی مردم! اگر میخواست از این خیابان عبور کند، قبل از اینکه بیاید از این عبور کند، تمام منازل- آن طور که میگفتند- تمام منازلی که در سر راه او بود کنترل میشد! سازمان امنیت میفرستاد تمام اینجاها را میدیدند میگرفتند و کنترل میکردند. برای چه؟ برای اینکه خوف این را داشتند که از اینجاها یک کسی سوء قصد بکند به او. که حُسن قصد اسمش بود! اما یک حکومتی که برای مردم باشد، مردم آن را بخواهند، این نمیترسد از اینکه توی بازار مردم بیاید، توی جمعیتها بیاید و با آنها بنشیند صحبت کند؛ هیچ از اینها باکی ندارد. چنانکه صدر اسلام این طور بوده است که آنکه رأس هم بوده هم توی مسجد میآمده مینشسته و منبر میرفته و مینشسته و با مردم صحبت میکرده.
بلی، وقتی که بساط مثل معاویه شد، آن وقت او هم دیگر نمیتوانست، او میآمد نماز، اما برایش یک محفظهای درست کردند و درش را قفل میکردند که او توی آنجا نماز میخواند، و مردم بیرون به او اقتدا میکردند و با او نماز میخواندند! یعنی آنهایی که باید با او نماز بخوانند. او نمیتوانست بیاید توی صفوف بایستد. او را قوای انتظامی میآوردند و میکردندش توی آن سوراخ و در آن را میبستند! آنجا دربسته نماز میخواند! و بعد هم میآمدند در را باز میکردند و با قوای انتظامی میرفت. برای اینکه پایگاه نداشت در بین مردم. اما آنکه [به] عدل حکومت میکرد توی مردم بود و با هم بودند و عرض بکنم که رفاقت داشتند. نه آنها از او خوف داشتند، و نه او از آنها. چرا باید مردم از ارتش بترسند؟ چرا باید مردم از قوای انتظامی بترسند؟ از ژاندارمری بترسند؟ از شهربانی بترسند؟ خوب، اینها به حسب قاعده باید شهربانی باید شهر را حفظ کند؛ باید مردم او را این طور ببینند که حافظ جانشان هست، نه دشمن جانشان. ارتش باید مملکت را حفظ کند؛ نه اینکه مردم خیال کنند که این ارتش میخواهد با مردم چه بکند و میخواهد مردم را اذیت بکند.
حکومت اسلامی که ما میخواهیم یک همچو چیزی ما میخواهیم که آن کسی که در رأس است، آن هم با مردم رفیق باشد. و بنشیند و خودش را نگیرد؛ در بین مردم بنشیند با آنها صحبت بکند؛ هر کس حاجتی دارد به او بگوید، وقت داشته باشد با او صحبت بکند. آن هم که رئیس ارتش است و آن هم که رئیس شهربانی است و آن هم که رئیس ژاندارمری است، آن هم در بین مردم همان طور باشد. وارد بشود بین مردم، نه او از مردم وحشت کند؛ نه مردم از او وحشت بکنند. این باید دستور باشد برای همه حکومتها و ملتها. وقتی یک حکومت این طور شد، ملت دنبالش است؛ ملت حافظش است. همان طور که او حافظ ملت است، ملت هم حافظ او هستند. و ما میخواهیم یک همچو چیزی پیدا بشود که ملت حافظ دولت به همه جهات باشد؛ دولت هم حافظ منافع ملت به همه جهات باشد. اگر یک همچو چیزی شد، یک مملکت آرامی [پدید میآید] که هیچ کس هم نمیتواند در آن تصرف بکند. تا خیانت بزرگان نباشد، دولتهای خارج نمیتوانند تصرف بکنند. خیانت هست که اسباب این میشود که اینها راهشان را باز میکنند؛ مستشار میآورند- نمیدانم- کارشناس میآورند؛ از این بساط درست میکنند. این خیانت است که راه آنها را باز میکنند. اگر یک دولت غیر خائن باشد، راه باز نمیشود بر آنها که بیایند منافع ما را ببرند و حالایی که مملکت رسیده به خودمان ببینیم که یک مملکت آشفته و از بین رفته و همه چیزش از بین رفته، و باید همه با هم کمک کنند تا اینکه اصلاح بشود.
حالا از این به بعد تکلیف همه ما چیست؟ تکلیف همه ما این است که همه کمک کنیم برای ساختن این مملکت. شما در هر جا که هستید کمک کنید. ما هم اگر کاری ازمان برآید کمک بکنیم. کشاورزها هم کمک بکنند، کارگرها هم کمک بکنند؛ همه کارمندها هم کمک بکنند.
تا کمک همه نباشد نمیشود این خرابه را آبادش کرد. کمک لازم است. خیال نکند یک کسی که من یک نفرم، من یک نفر چه از من برمیآید. هر یک نفری به اندازه یک نفر از او کار میآید. به اندازه همان یک نفر مکلف است کارش را انجام بدهد. الآن همه ما، همه قشرهای این ملت، مکلفند که برای این مملکت کار بکنند، تا اینکه با کار اینها این مملکت اداره بشود؛ درست بشود. مملکت مال خودتان است. خودتان برای خودتان دارید کار میکنید.
و ان شاء اللَّه من امیدوارم که همه ما به وظایفمان آشنا بشویم. و شما، که محلتان هم حساس است، ان شاء اللَّه وظایفتان را خوب عمل کنید. و این کم کاری که گفته میشود در بین ادارات هست، ان شاء اللَّه نباشد. بلکه گفته میشود گاهی بیکاری هست. امروز کم کاری مخالف با نهضت است. باید کار بکنیم همهمان. باید برای مملکتمان، برای کشورمان، که از خودمان هست الآن، الآن کسی در آن دخالت ندارد.
البته در بین این مملکت اشخاصی الآن هستند خائن؛ لکن رئوسشان از بین رفت. آنهایی که سر بودند از بین رفتند. دیگر هم قابل عود نیست. این حرفهایی که میزنند که نمیدانم در سرحدات فلان آقا هست و فلان هست، اینها اصلًا جرأت نمیکنند در یک مملکتی که مجاور اینجا هم باشد، باشند! اینها از این مملکتها فرار کردند، و آن دوردورها رفتهاند. خیال نکنید اویسی میتواند در سرحدات اینجا باشد؛ یا پالیزبان میتواند در سرحدات. اینها از سرحدات اینجا همچو میترسند که شیطان از «بسم اللَّه» میترسد! اینها فرار کردند. پولها را برداشتند رفتند آن طرف در امریکا و آن دوردورها زندگی میکنند. این حرفها را هیچ وقت خیال نکنید که واقع بشود. البته شلوغی میکنند. الآن البته شلوغیهایی هست. آن هم از یک دسته مفسدی که نمیخواهند این مملکت آباد بشود؛ میخواهند همیشه آشوب باشد تا استفاده بکنند، این هست. البته این هم ان شاء اللَّه با عمل خود شما جوانها و خود شما ملت ان شاء اللَّه اصلاح خواهد شد. خداوند همهتان را حفظ کند و همه موفق باشیم و همه وظیفهشناس باشیم؛ و هر کس در هر عملی میکند خوب انجام بدهد.» (صحیفه امام، ج8، ص: 348 ـ 353)
ـ سخنرانی در جمع بانوان اهواز؛ ظلم پهلوی به بانوان (1358)
«من میتوانم بگویم که در زمان این پدر و پسر به بانوان ما بیشتر ظلم شد تا به سایر اقشار. شما شاید اکثراً یادتان نباشد که در زمان رضا شاه با بانوان چه کردند اینها. چه مصیبتهایی به بار آوردند با اسم اینکه میخواهیم ایران را به نظیر اروپا مثلًا بکنیم، ایران را متجدد بکنیم، نصف از جمعیت ایران را میخواهیم در جامعه بیاوریم. با بانوان نمیدانید چه کردند اینها. دو طایفه را در آن وقت از همه بیشتر بهشان ظلم کردند: یکی بانوان بود، که با این اسم آن قدر ظلم کردند، و یکی هم روحانیون بود. این دو طایفه را شاید در زمان رضا شاه بیشتر از سایر مردم بهشان تعدی کردند. بانوان را الزام کردند به اینکه در مجالس کذایی که داشتند حاضر بشوند. مردها با زنهایشان، با دخترهایشان، در آن مجلسهای فاسد، الزام داشتند که حاضر بشوند. حتی در قم، در قم که مرکز روحانیت بود، در قم هم این مسائل بود؛ و در همه شهرستانها.
اینها نمیخواستند که به جمعیت ایران یک نیمی افزوده بشود؛ برای اینکه اینها همه جمعیت ایران را میخواستند که نباشند آن طوری که باید باشند. اینها نمیخواستند که بانوان را آزاد کنند؛ برای اینکه مردها هم در زمان اینها آزاد نبودند؛ نه بانوان آزاد بودند، نه مردها. آنها آزادی را در چیزهای دیگر میدیدند، که در آن همهاش فساد بود. آزادی را در این میدیدند که زنها با مردها توی دریا لخت بشوند و با هم شنا کنند، در مراکز فحشا با هم مجتمع باشند، و به قول خودشان آزادانه هر کاری میخواهند بکنند. اینها تربیت انسانی را از ایران بکلی از بین بردند، و تربیتهای غربی، نه آن هم تربیتهای صحیح غربی، تربیتهای فاسد غربی، در بین ما رواج دادند. و در زمان این پسر شاید بیشترْ معنویات از بین رفت. در زمان او ظلم شاید ظهورش، ظاهرش بیشتر بود، بانوان را بیشتر اذیت کردند. سایر مردم را بیشتر اذیت کردند.
ولی در زمان اینها معنویات مملکت را بیشتر از بین بردند؛ نگذاشتند که یک رشد فکری بکنند. با اسم «تمدن» و با اسم «تمدن بزرگ» این مملکت را به هدر دادند؛ همه چیز این مملکت را. و خصوصاً نیروی انسانی را به هدر دادند؛ و خیانتی که در این جهت به مملکت ما کردند بیشتر از خیانتی است که در اقتصاد کردند، یا در ارتش کردند، یا در فرهنگ کردند. نیروی انسانی ما را نگذاشتند رشد بکند، فرهنگ را نگذاشتند ترقی بکند، نگذاشتند که جوانهای ما رشد پیدا بکنند. هر کاری کردند همهاش بر خلاف مصلحت مملکت بود. حالا هم که رفتهاند این قدر قرض به بانکها باقی گذاشتهاند که دولت معلوم نیست بتواند از زیر این قرضها بیرون برود. همه چیز مملکت ما را بردند، و یک مملکت خرابی گذاشتند.
شما بانوان که در این نهضت شرکت داشتید، و خداوند شما را حفظ کند، از این به بعد هم در این نهضت شرکت کنید و این نهضت را به پیش ببرید. و مهمِ شما این است که اولادها را خوب تربیت کنید. بانوان را آن طور اینها میخواستند باشند که بچههایشان از آنها جدا باشد، بانوان را بکِشند به ادارات؛ نه برای اینکه اداره درست بشود؛ یکی اینکه ادارات را فاسد بکنند، یکی اینکه بچهها را از دامن مادر جدا بکنند؛ و بچهها از اول که در دامن مادر نباشند عقده پیدا میکنند و اکثر مفاسد از این عقدههایی است که بچهها پیدا میکنند. شما بچههای خودتان را خوب حفظ کنید، بچههای خودتان را خوب تربیت کنید. این بچهها هستند که کشوری را نجات میدهند. در دامن شما اینها اسلامی بار بیایند، در دامن شما اینها با فضیلت بار بیایند، با ایمان بار بیایند، تا در این مملکت بتوانند خدمت بکنند. خداوند همه شما را ان شاء اللَّه سعادتمند کند؛ و همه شما را برای مملکت خودتان مفید قرار بدهد.» (صحیفه امام، ج8، ص: 354 ـ 355)
ـ سخنرانی در جمع رؤسای آموزش و پرورش و اعضای انجمن اسلامی وزارت کشور (1359)
«بعد از تشکر از آقایان که تشریف آوردهاند در جای تنگی و با زحمت تشریف دارند، چند کلمه عرض میکنم. بسیاری از اوقات الفاظ خیلی الفاظ جالبی است و سرپوش از برای چیزهایی است که جالب نیستند. آموزش و پرورش، هر دو لفظ از الفاظ جالب است و در زمان طاغوت هم وزارت آموزش و پرورش داشتیم. انجمن اسلامی که الآن در تمام ایران هست، این هم لفظ جالبی است که همه میدانید که این لفظ نمایش این است که اسلام را ما میخواهیم پیش ببریم. لکن ما، هم در آموزش و پرورش گرفتار الفاظ بودیم و هم در انجمنهای اسلامی گرفتار الفاظ. در زمان طاغوت آموزش میگفتند و پرورش، لکن شما ملاحظه کنید آموزشها چه بود و پرورشها چه. انسان خیال میکرد که آموزش صحیح هست. آموزش چیزهایی است که ملت ما به آن احتیاج دارند. آموزش علومی است که ملت ما را بعد از چندی خودکفا کند. و پرورش هم به نظر میآمد برای آدم غافل که یک پرورش صحیحی است، که انسانهایی که در آنجا آموزش میبینند پرورش هم میبینند، و وقتی که از این مدارس، دانشگاهها و غیر دانشگاهها بیرون آمدند یک اشخاصی هستند که در جهت آموزش برای وطن خودشان مفید، و در جهت پرورش صاحب اخلاق کریمه، آداب صحیح، عقاید صحیح و این طور چیزها. لکن شما دیدید و ما دیدیم که آن دستاوردهای فرهنگ ما، دانشگاههای ما چه بودند و چه اشخاصی بودهاند. تحصیلات چه جور تحصیلی بود و آموزش چه آموزشی بود و برای چه مقصدی بود. اگر آموزش یک آموزش ما یحتاج ایران بود و برای ایران بود، ما بعد از پنجاه سال یا کمتر یا بیشتر دارای مدارس عالیه بودیم به اصطلاحشان، نباید حالا یک مریضی که یکقدری مرضش پیچیده است، اطبای اینجا بگویند که این نمیشود اینجا، بروند خارج. بعد از پنجاه سال، این همه خرجهای فوق العاده، این همه گرفتاریهای فوق العاده و این همه دانشگاهها و مدارس، ما حالا یک مریضی که یک قدری مرضش چه باشد باز باید کوچ کنیم از اینجا و برویم انگلستان یا امریکا. دانشگاه چه کرده در این پنجاه سال. اینهایی که میگویند که ما دانشگاه را حفظ کردیم، و ما دانشگاه را چه کردیم، خوب بیایند بگویند ببینیم که این دانشگاه در این پنجاه سالی که طاغوت بود و شما هم خدمتگزار طاغوت، چه کردید. عرضه کنید کارهایی را که کردید. عرضه کنید آن تعلیماتی را که کردید، و آن اشخاصی را که در آنجا تربیت علمی کردید. میگویید پرورش هم در کنار آموزش است. این پروردههای شما! این فرآوردههای شما که در این مملکت، سرتاسر این مملکت مشغول عمل بودند، اینها وضع روحیشان، وضع عقیده ایشان، وضع اخلاقیشان چه بوده است؟ این چه بوده است که ما الآن بعد از یک سال و نیم یا یک قدری بیشتر که هی جدّیت شده است از اطراف که یک قدری اصلاح کنید امور را، حالا هم این آقای جوان بر میخیزند و میگویند که در آنجا زنهایی هستند که موجب کذا و کذا میشوند. و من میدانم که منحصر به آنجاست نیست، در وزارتخانهها هم هست. و بعضی از وزارتخانهها بسیار بد است. و من حالا اسم نمیخواهم ببرم. لکن وزیر اگر این حرفها را شنید، اصلاح کند. مرکز فحشا نیست وزارتخانه. مرکز فحشا نیست دانشگاهها. مرکز آموزش و پرورش باید باشد.
خدای تبارک و تعالی در یک سطر آموزش و پرورش را ذکر میفرماید. و در هیچ چیز از امور دنیایی خدا نفرموده است که من منت بر مردم گذاشتم، لکن در قضیه آموزش و پرورش میفرماید که لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ.[2] خدای تبارک و تعالی در مورد تزکیه، در مورد تعلیم، تربیت، آموزش و پرورش با تعبیر منت گذاشتن بر مردم میفرماید. منت گذاشته، و پیغمبر را برای آموزش و پرورش فرستاده، و پرورش را قبل از آموزش ذکر میفرماید: یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ اول تزکیه است. البته آیه شریفه آیهای است که اگر بخواهد در اطرافش بحث بشود، طولانی باید باشد. لکن من یک کلمه را عرض میکنم که وضع آموزش و پرورش را این آیه شریفه به ما میفرماید و محتاج به شرح و تفصیل است. با آن تعبیر مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ فرستادن پیغمبر، از این آیه شریفه استفاده میشود که اصل آمدن پیغمبر برای آموزش و پرورش بوده است. آیات را تلاوت کند، آیات را، علومی که از آن علوم به همه [چیز] به طور آیه نظر بشود. آیات را تلاوت کند بر ایشان و تزکیه کند آنها را. آنها را تطهیر کند.
نفوس را تطهیر کند، بعد از اینکه تطهیر کرد یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ. پرورش قبل از آموزش است. اگر هم قبل نباشد، همراه باید باشند و رتبه او مقدم است. اگر نفوس تزکیه نشوند، تطهیر نشوند، از آن اوصاف فاسد بیرون نروند، علم اثر سوء در آنها میکند. تمام ادیان باطله را علما اختراع کردند. دانشمندها اختراع کردند. برای اینکه علم وارد شده بود در یک جایی که پرورش نداشته، تزکیه نشده. وقتی که علم آمد در جایی که تزکیه نشده، این عالِم که حامل این علم است و مُزکّی هم نیست، خطرناک میشود. برای جامعه فرقی نیست ما بین علمای روحانی و علمای دانشگاهی و غیره. اگر در حوزههای علمیه و همین طور در دانشگاهها تزکیه نباشد، این علمهایی که در آنجا انباشته میشود، یک انباری است که خدای تعالی این تعبیر را در آن فرموده: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً[3] آن کسی که حتی علم توحید را، علم ادیان را، علم اخلاق را، همه این علوم را دارد لکن تزکیه نکرده نفسش را، این یک موجود خطرناک میشود برای جامعه. و یک دانشگاهی که، جوانهایی که در آنجا میروند که آموزش ببینند، نه آموزشش آموزش است و نه پرورشش پرورش. و اگر آموزشش هم آموزش صحیح باشد، اگر تزکیه نشده باشد این آدم، بعد از تزکیه تعلیم و تربیت هست، اگر تزکیه نشده باشد و علم وارد بشود در یک قلبی که مُزَکّی نیست، این فساد ایجاد میکند. و خدا نکند که فساد از جانب عالِم غیر مزّکی واقع بشود. در احادیث ما هست که در جهنم از بوی تعفن عالِم سوء، جهنمیها در ایذا هستند. شما دیدید که در این مدتی که دانشگاههای ما دست نااهلها بود، تعلیمات، تعلیماتی بود که جوان وقتی از آنجا با این تعلیمات بیرون میآمد غربزده بود. حتماً باید پیوسته به غرب باشد، پیوسته به خارج باشد. آموزش این طور بود؛ نه آن هم یک آموزش صحیح، یک حدودی داشت. دانشگاههای استعماری یک حدودی دارد در تعلیمات. نمیگذارند که جوانهای ما تعلیم صحیح ببینند، درست تحصیل بکنند. تا یک حدودی اینها را آموزش میدهند. جوانهای ما که خارج هم میروند، این طور نیست که وقتی خارج رفتند همدوش جوانهای انگلستان و امریکا تحصیل بکنند، و همان طور که آنها تحصیل کردند به اینها هم همان طور آموزش بدهند. آنجا هم آموزش، برای ممالک استعماری؛ پرورش هم، پرورش برای مملکت استعماری. و لهذا از پرورششان و از آموزششان امثال «شریف امامی» ها[4] بیرون میآید و امثال «نصیری» ها.[5] اینها همه در فرنگ کار کردند و تحصیل کردند و دکتر شدند و مهندس شدند و امثال ذلک. لکن وقتی که یک شورهزاری بوده است، علم وقتی که در یک نفْس غیر سالم واقع شد مثل بارانی میماند که ببارد در جایی که عفونت بار است، عفونتش را زیاد میکند. همین باران رحمت که در یک جا بوی عطر را بلند میکند، در یک جا بوی کثافت را بلند میکند. آن عالِمی که تزکیه نشده است، خطرش از جاهل بسیار زیادتر است. جاهل اگر فاسد هم باشد، خودش فاسد است. اما عالِم اگر فاسد باشد، عالَم را فاسد میکند. کشور را به فساد میکشد.[6] تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ یُزَکِّیهِمْ. پیغمبر آمده است اینها را تزکیه بکند. پرورش بدهد. نفوس را مهیا کند و بعد یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ. بعد تعلیم کتاب و حکمت بکند، که اگر کتاب و حکمت با پرورش توأم نباشد و با تزکیه توأم نباشد، موجودی که از او بیرون میآید همین موجوداتی میشود که در مجلس سنا و در مجلس شورای قبل از انقلاب بود. مجلس خیلی طاغوتی و خیلی با عظمت. دانشگاه هم بسیار بناها با عظمت. خارجیها به این کار ندارند. بنا هر چه میخواهد باشد. هر چه این دستاوردهای ملت را صرف این اباطیل بخواهند بکنند. هر چه وزارتخانهها طول و عرض و عمق میخواهد داشته باشد. بودجههای هنگفت در آنجا خرج بشود. اینش را کار نداشتند. اما محتوا را کار داشتند. معلمها- مگر بعضیشان- اینها از استعمار بودند و برای آنها کار میکردند. و جوانهای ما را برای آنها بار میآوردند.
شما حالا اشخاصی هستید که در آموزش و پرورش هستید، تا چه آموزشی باشد و چه پرورشی باشد. با الفاظ نباید گول بخورید. خودتان را گول نزنید که ما در آموزش و پرورش هستیم. آقایان هم به اینکه ما انجمن اسلامی هستیم، با لفظ اسلامی خودشان را گول نزنند. خودشان ببینند که چه کارهایی دارند میکنند و چه کارهایی بنا دارند بکنند که آن کارها به نفع کشور است و به نفع اسلام. اگر آموزش و پرورش به نفع کشور و به نفع اسلام باشد، و انجمنهای اسلامی که در همه ادارات الآن هست و صحبتش هست، به نفع کشور و به نفع اسلام باشد، آثارش بعد از چند سال بعد بر همه معلوم میشود. اینهایی که مخالفند با اینکه دانشگاه درست بشود، دانشگاه و فرهنگ صحیح بشود، اسلامی بشود، اینها همانها هستند که در دامن آن خارجیها بزرگ شدهاند، و خوف این را دارند که مبادا یکوقتی یک دانشگاهی اسلامی بشود و ما نتوانیم دیگر دزدی بکنیم، و ما نتوانیم دیگر عیش و عشرت بکنیم. دانشگاه شاید یکوقت اسلامی بشود و آنجا مرکز فساد نباشد، و اینها خوف این را دارند. تا حالا مراکزی بوده است که شرم دارد انسان از این مراکزی که در همه کشور بوده، در همه وزارتخانهها بوده، در همه ادارات بوده، شرم دارد انسان که اسم ببرد چه بوده قصه. آنهایی که در خود وزارتخانهها بودند و هستند، آنهایی که من فرستادم و داخل وزارتخانهها را دیدند و برای من نقل کردند، چیزها نقل میکنند از آنجا. به مجرد اینکه وزارت فلان و وزارت فلان دیگر انجمن اسلامی دارد، اگر انجمن اسلامی دارد این انجمن اسلامی چطور گذاشته است تا حالا این طور خرابیها باشد. و اگر آموزش و پرورش صحیح باشد، مملکت ما از حیث فرهنگ باید خودکفا باشد، نه اینکه بعد از این همه سالها خرج و این همه سالها رنج برای این ملت رنجدیده اموالشان را به باد بدهیم، و هزینههای هنگفت بسیار زیاد خرج این مسائل بشود، و باقی این امت گرسنگی بخورد. آنی که از اینها بیرون میآید یک ماشینی است که از این طرف مسلمان را میاندازند توی آن، از آن طرف کمونیستها بیرون میآیند! از این طرف افراد مؤمن را میاندازند توی آن، از آن طرف غیر مؤمن از کار در میآید. از آن طرف هم آن اشخاصی که به حسب فطرتشان سالم بودند میریزند توی این کارخانه، از آن طرف وقتی در میآید یک آدم فاسد در میآید. اگر این طور باشد، معلوم میشود که این دستگاه چه دستگاهی بوده. ما از نتیجه دستگاهها میفهمیم که این دستگاه چه است. ما این اشخاصی که در این پنجاه سال در حکومت اینجا بودند، در مجلس شورایش بودند به اصطلاح خودشان، در مجلس سنا بودند، این اشخاص را ما باید ببینیم چه اشخاصی بودند که از همین دانشگاهها بیرون آمدند. و از همین جاهایی که آموزش و پرورش هست و اینها بیرون آمدند. اگر اینها آموزش داشتند، اگر اینها پرورش داشتند که این مملکت ما را دو دستی تعارف نمیکردند به خارج.
گرفتاری زیاد است و باید رفع بشوند این گرفتاریها. خودتان باید رفع بکنید. منتظر نباشید که یکی بیاید از خارج رفع بکند. اگر کسی از خارج بیاید برای شما، نمیخواهد شما را تعلیم و تربیت کند. میخواهد همان جا، همانها باشد که در زمان رژیم سابق بود.
همان آموزش و همان پرورش. باید محتوا را درست بکنید. باید کوشش کنید به اینکه آموزش، آموزش صحیح باشد. آموزش صحیح باید باشد. آموزش وقتی مفید خواهد شد که تزکیه باشد، که تربیت روحی و اخلاقی در آن باشد. در دانشگاهها و در سایر مراکز علم، چه در آنجاهایی که علمای روحانی هستند، و چه در آنجاهایی که دانشمندهای غیر روحانی هستند، اینها باید اشخاصی باشند در آنها که این طلاب را در آنجا، و این دانشجوها را در اینجا تربیت اخلاقی بکنند. تزکیه بکنند نفوس اینها را. همان طوری که دارند تحصیل میکنند تزکیه نفس هم داشته باشند. اگر یک عالِم مُزکّایِ به همه معنا، در یک جامعه باشد، ممکن است یکوقتی جامعه را این ور و آن ور کند. من در جوانی در بعضی وقتها که در بعضی از این شهرها میرفتم میدیدم بعضی از این شهرها خیلی مردمش مؤدّب به دیانت هستند. دنبال این شدم که چطور شده است که اینجا این طوری است و آن شهر دیگر این طور نیست؛ میدیدم که اینجا آن عالِمی که در اینجا هست یک عالِمی است که خودش را تزکیه کرده. یک عالِمی است که خودش اصلاح شده است.
باید عالِم وقتی که در یک جامعهای میرود، در یک محلی میرود، در یک دهی میرود، در یک شهری میرود، دنبال این باشد که تزکیه کند آنها را، قبل از اینکه تعلیم کند آنها را. باید معلمینی که در دانشگاه میآیند و میخواهند تربیت کنند و تعلیم بدهند به دانشجوها، همراه آنها یک عالمی باشد که تزکیه کند این جوانها را. از آن افرادی که کوشش دارند که این جوانهای ما را به انحراف بکشند، باید تزکیه بشود این دانشگاه ما از این طور افراد. باید ادارات ما از این چیزهایی که جوانهای ما را به فساد میکشند، جوانهای ما را به تباهی میکشند، باید اینها تزکیه بشود، تا اینکه افراد تزکیه بشود. اگر یک معلمی میرود در آنجا و به این بچههای کوچک حرفهایی را میزند که اینها را منحرف کند، اینها را باید شماها ببینید و توجه کنید آن را. معرفی کنید و کسانی که تصفیه میخواهند بکنند تصفیه کنند؛ این شیاطین هستند باز. این قشرهای فاسد هستند باز در همه جاها. چه در دانشگاهها، چه در جاهای دیگر. اینهایی که اصرار دارند که در این محلهایی که هستند یک اشخاصی باشند که آنها جوانها را به انحراف میکشانند، اینها دشمن ما هستند. دشمن اسلام هستند. چه وزیر اسمش باشد و چه معلم اسمش باشد. آن وزیری که بعد از یک سال و نیم یا بعد از چندین ماه وزارت نتوانسته ... یا خودش را از آنجایی که، از آن اشخاصی که بچهها را به فساد میکشانند- نمیآیند کار بکنند، میآیند آدامس میجوند و بچهها را به فساد میکشانند، من فرستادم دیدند- اگر اینها تصفیه نکنند، من لازم میدانم که معرفیشان بکنم با اسم. من در بعد از حبس، در آن حصری که بودم و منصور[7] شده بود نخست وزیر، وزیر کشور را فرستاد پیش من. مثل اینکه صدر[8] وزیر کشور بود؛ صدر پسر صدر الاشراف.[9] فرستاد آنجا پیش من که بله، حکومت سابق چه بوده و چه بود و ما میخواهیم چه باشیم و چه باشیم و از این حرفها. گفتم به ایشان که ما نه با حکومت سابق دشمنی داشتیم و نه با شما برادری. ما باید ببینیم شما چه میکنید و بیخود من هم از اینجا که الآن محصورم- آمده بودند که من دیگر بروم- حالا که محصورم بیخود من را رها نکنید. برای اینکه، من وقتی رها بشوم باز همان حرفهاست. من با شما هیچ قوم و خویشی ندارم. و من اگر یک چیزی را دیدم، میگویم. حالا هم من اعلام میکنم به همه کسانی که دستاندرکارند، من با هیچ کدامتان عقد اخوت نبستم. و اگر عقد اخوت هم بسته بودم، خلاف میکردید، میگفتم. اصلاح بکنید خودتان را.
وزارتخانهها را. هر یک از وزرا که در یک وزارتخانهای هستند آنجا را تصفیه کنند، هم از اشخاصی که منحرف هستند به حَسَب عقاید، و هم از اشخاصی که منحرف هستند به حَسَب عمل، و هم از اشخاصی که به انحراف میکشند جوانهای ما را در عمل و در عقاید.
انجمنهای اسلامی سرتاسر کشور که الآن در همه جا هست، و من امیدوارم که با تأیید خدا اینها اسلامی باشند. این انجمنهای اسلامی هم باید درست توجه به این داشته باشند که در آن وزارتخانهای که هستند، در آن ادارهای که هستند، در آن کارخانهای که هستند، هر جا که هستند اول متوجه باشند که خودشان اسلامی هستند یا نه. انسان اگر خودش منحرف باشد نمیتواند دیگران را مستقیم کند. این شکی نیست که آدمی که خودش- فرض کنید- خدای نخواسته شرابخوار باشد، نمیتواند دیگران را از شرابخواری بازدارد. او دعوت میکند دیگران را به آن. اگر شما خودتان، خودتان را اصلاح نکنید و خودتان همان طوری که اسم انجمن اسلامی روی خودتان گذاشتید اسلامی نباشید و خودتان را اسلامی نکنید، نمیتوانید دیگران را به اسلام دعوت کنید. خدای تبارک و تعالی که برای مردم هادی میفرستد و پیغمبران را انتخاب میکند، کسی که خودش از اول عمر تا آخر عمرش یک لغزش نداشته، معصوم بوده، یک همچو موجودی را انتخاب میکند. برای اینکه تربیت کنند مردم را. تزکیه کنند و تعلیم کنند. اگر آن کسی که میخواهد مربی یک جامعهای باشد، مربی یک دستگاهی باشد، اینها را به اسلام دعوت کند، اولش باید خودش را اسلامی کند و خودش را، باطن خودش را دعوت به اسلام بکند. اسلامی بکند تا دیگران را بتواند اسلامی کند. اگر خودش را اسلامی نکند نمیتواند دیگران را اسلامی کند. معلمین آموزش و پرورش اگر خودشان یک پرورش صحیح نداشته باشند و یک تعلیم صحیح، نمیتوانند جوانها را تعلیم کنند و آموزش بدهند و پرورش بدهند. مبدأ هر امری از خود آدم شروع میشود. پیغمبر هم وقتی که تشریف آوردند، از خودشان، خودشان کامل بودند، از منزل خودشان شروع کردند.
حضرت خدیجه را دعوت کردند، او هم قبول کرد. امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- بچه بود آن وقت، دعوت را قبول کرد. قوم و خویشهای خودشان را جمع کردند و فرمودند که یک همچو مسئلهای است. یک دستهای قبول کردند، یک دستهای قبول نکردند. از خودش انسان باید شروع کند. منی که میخواهم بگویم شما فلان کار را نکنید، فلان کار را نکنید، اگر خودم فاسد باشم، این حرفم هیچ تأثیری هم ندارد. شمایی که انجمن اسلامی دارید، و هر کس که انجمنهای اسلامی را تأسیس کرده است، ان شاء اللَّه خداوند همه را حفظ کند، لکن توجه داشته باشید که از خودتان شروع کنید. و این انجمن یک انجمنی باشد به همه معنا اسلامی، اخلاقْ اسلامی، عقایدْ اسلامی، اعمالْ اسلامی، یعنی تزکیه شده باشد و کتاب و حکمت را هم تعلیم دیده باشد نه به آن معنای مرتبه عالیاش، به همان مقداری که کتاب دعوت میکند که آنچه صلاح شماست، و منع میکند از آنچه بر خلاف مصلحت شماست. شما آقایان اول باید خودتان را اصلاح کنید، و امید است که اصلاح بکنید. و همهمان در این صدد باشیم تا بتوانید جامعه را اصلاح بکنید.
دانشگاه که میخواهد از آن، دانشمندها بیرون بیاید باید اول داخل دانشگاه اصلاح بشود، نه اینکه سنگربندی بشود توی دانشگاه و زد و خورد و آن بساط. اصلاح بشود دانشگاه. باید آن اشخاصی که متعهد هستند کوشش کنند به اینکه، یک دانشگاهِ محلِ تربیت و تزکیه و محل علم به آن معنایی که برای کشور ما لازم است [به وجود بیاید]، نه آن چیزی که لازم نیست و نه آن چیزی که کشور ما را به فساد و جوانهای ما را به فساد میکشد. بسیاری از این چیزهایی که در دانشگاهها برای جوانها به عنوان تعلیم هست اینها فاسد میکنند جوانهای ما را. باید اشخاصی باشند و ان شاء اللَّه هستند و برنامه بریزند.
برنامهای که تعلیمات به مقدار احتیاج و به آن اندازهای که ما محتاج به آن هستیم. و آن چیزهایی که برای اصلاح کشور ما هست آنها را در برنامهها بگذارند. و آن چیزی که بر خلاف صلاح ما بوده است در آن زمان، آن را حذف بکنند تا ان شاء اللَّه یک دانشگاهی بشود از حیث علم، دانشگاه خوب. و همین طور باید در دانشگاه اشخاصی را بیاورند که تهذیب کنند این افراد را. این جوانها از ابتدا خوبند، مربیها ضایع میکنند انسان را. و الّا اول که بچهای متولد میشود
کلُّ مولودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرة[10] به فطرت انسانیت و به فطرت خوب تولد پیدا میکند، بعدش مربیها هستند که این را میکشانند به فساد. محیط است که اگر فاسد باشد اینها را میکشد به فساد. باید محیط دانشگاه یک محیطی باشد که اگر انسان رفت توی آن ببیند محیطی است که همه اینها متعهدند، و همه اینها خدمتگزار کشور هستند، و همه برای اسلام و کشور دارند خدمت میکنند. این آدمی هم که از خارج رفت توی آن طبعاً این طوری بار میآید. وقتی در یک جامعهای سلامت حکمفرما باشد افراد خود به خود سالم بار میآیند. یک خانوادهای که همهشان اشخاص خوب هستند بچههاشان سالم بار میآیند، مگر باز وارد بشوند در یک جامعه فاسد که آنها فاسدشان بکنند، و الّا طبعاً این طوری است. بچههای کوچک نفْسشان مستعد از برای این است که، نقش بگیرد یا از طرف فساد یا از طرف صلاح. اگر یک جامعه صالح بود، بچههایش هم صالح بار میآیند. اگر فاسد بود، بچهها هم فاسد بار میآیند. شما آقایان و همه اشخاصی که میخواهید آموزش و پرورش بدهید، یا در بنگاههای آموزش و پرورش هستید، همه دانشگاهها، همه مراکز تربیت، همه مدارس قدیمی باید در آن اشخاصی باشند که آن اشخاصی که در آنجا هستند تربیت بکنند، تربیت اخلاقی بکنند.
علمای اخلاق لازم است، هم در دانشگاه و هم در مدارس و هم در همه جا. این مساجد باید مرکز تربیت صحیح باشد، و مساجد بحمد اللَّه اکثراً این طوری است.
اشخاصی که در مسجد میروند باید تربیت بشوند به تربیتهای اسلامی. مساجد را خالی نگذارید. آنهایی که میخواهند نقشه بکشند و شما را دور کنند از مساجد، دور کنند از مراکز تعلیم و تربیت، آنها دشمنهای شما هستند. ماه مبارک نزدیک است. در ماه مبارک باید به قدر چندین ماه تربیت بشود: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.[11] باید در ماه مبارک تربیت و تعلیم به تمام معنا در همه بُعدهایش در مساجد باشد؛ در محافل دیگر باشد. مساجد را خالی نگذارید. اینهایی که هی صحبت این را میکنند که حالا ما انقلاب کردیم برویم سراغ کارهای دیگر، خیر؛ انقلاب از مساجد پیدا میشود. از مساجد این طور امور تحقق پیدا میکند. هم دانشگاهها را حفظ کنید، هم مساجد را حفظ کنید، منافات با هم ندارد. دانشگاهی باشید، مسجد هم بروید. مساجد را هم تعمیر کنید.
مساجد را هم آباد کنید با رفتن خودتان. انجمنهای اسلامی و شما که در آموزش و پرورش هستید، البته خیلی شغل گرانبهایی دارید و مسئولیت زیاد هم دارید. و من امیدوارم که همه شما و همه ملت ما راه سعادت را به پیش گیرند. و همه سعادتمند بشوند.
و جوانهای ما از گرفتاریهایی که برایشان دارند منحرفین پیش میآورند نجات بدهد خدای تبارک و تعالی. خداوند همه شما را حفظ کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج12، ص: 490 ـ 501)
ـ بیانات در جمع کادر رهبری جنبش امل؛ اختلاف به نام عربیت و عجمیت (1360)
«ایران و لبنان و عراق و سوریه و بقیه بلاد اسلامی هیچ فرقی با هم ندارند. عدهای میخواهند به اسم عربیت و عجمیت اختلاف بین ملتها ایجاد کنند و ما باید سعی کنیم تحت بیرق اسلام باشیم. اینکه میبینید عراق به ایران حمله میکند علتش گرفتن چهار وجب خاک نیست، بلکه علت اصلی ترس آنها از حکومت اسلامی و اتحاد اسلامی است.
[امام خمینی در پایان این دیدار فرمودند:]
من از اینکه آقای موسی صدر[12] در بین شما نبوده است متأثرم. او مثل فرزند من است. او یک بازوی قوی برای اسلام بود.» (صحیفه امام، ج15، ص: 5)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون تهران؛ شهدای هفتم تیر- وظایف مردم و مسئولان (1360)
«من هم در نوبت خودم به جامعه روحانیت و ملت ایران، به مسلمین جهان و به مستضعفین تمام عالم هم تهنیت و هم تسلیت عرض میکنم. تسلیت برای اینکه ما در جبههها، از 15 خرداد تا کنون بسیار از جوانان و متدینین، زنها، مردها، از دست دادهایم. و این یک واقعه بزرگی و ثلمه بزرگی بر اسلام و مسلمین بود.[13] و خصوصاً این جنایت اخیری که واقع شد، دست امریکا از آستین این خائنها بیرون آمد و یک همچو جنایتی به مسلمین وارد کردند و کسانی [را] که جز به مصلحت مسلمین اندیشه نمیکردند، از وکلای مجلس و از دولت، وزرایی که بسیار ارزشمند بودند، وکلایی که ارزشمند بودند و از قوه قضائیه هم مثل آقای بهشتی، که از اول شکل گرفتن جمهوری اسلامی مورد هدف بود، [به شهادت رساندند] شما شاهد بودید که تمام این ارگانهای اسلامی مورد هدف بودند؛ مجلس مورد هدف بود؛ مجلس خبرگان وقتی که دیدند بسیاری از آنها یا اکثر از آنها علما هستند، مورد هدف واقع شد؛ مجلس شورا وقتی دیدند که اکثریت آنها اشخاص متعهد و بسیاری از آنها از علما هستند، مورد هدف واقع شد؛ قوه قضائیه وقتی که دیدند بدست اشخاص دانشمند متعهد فعال واقع شد، مورد هدف واقع شدند. این یک جریانی بود و هست. الآن ما بسیاری از دوستانمان و علاقهمندان به اسلام را از دست دادهایم، لکن من به ملت ایران تهنیت عرض میکنم که چنین فرزندانی را تحویل جامعه داد و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی فرستاد و باز هم ایستاده است و خم به ابرو نیاورده.
ما هر روز در جبههها فرزندان بسیار عزیزی که برای حفظ این کشور و حفظ این جمهوری اسلامی کوشش میکنند و به دفاع از کشور اسلامی قائم هستند و شب و روز خودشان را نمیشناسند و ارتش دلاور ایران و سپاه پاسداران عزیز و بسیج عمومی و عشایر کشورمان و اهالی عزیز آن سامان تمام مجهز هستند و ایستادهاند و ابداً راجع به این مسائلی که در پشت جبهه واقع میشود یا در خود جبهه واقع میشود، اهمیتی به آن نمیدهند که دست از کارشان بردارند. همه منسجمتر میشوند، قویتر میشوند و همه مستعد این هستند که این کاروان را به آخر برسانند و این درخت ثمربخش اسلام را به ثمره خودش برسانند.
البته یک ملتی که میخواهد در مقابل همه قدرتها بایستد، نمیخواهد سازش کند با بلوک غرب و نمیخواهد سازش کند با بلوک شرق و «لا شرقیة و [لا] غربیه» میخواهد باقی بماند، میخواهد صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت را پیش بگیرد، باید مهیا بشود از برای اینکه همه پیشامدهایی که پیش آمده است و پیش خواهد آمد. ما نباید گمان بکنیم که پیشامدها تمام شد. ما دست این ابرقدرتها را از مخازن خودمان و تسلطشان را از کشور خودمان کوتاه کردهایم و آنها ساکت نمینشینند. و ما باید توجه داشته باشیم و با کمال قدرت، اتکال به یک قدرت غیر متناهی- و آن قدرت الهی است- [داشته باشیم.] وقتی که ما پشتوانهمان قدرت الهی است و پشتوانهمان اسلام است و مقصدمان حق است، برای چی در این مصائب سست بشویم؛ وقتی که ما راه خودمان را یافتهایم ملت راه خودش را یافته است و آن راه را دارد با کمال جدیت و قدرت تعقیب میکند. البته راه حق دشواریها دارد، راه حق ناگواریها دارد، لکن آن که اهل حق است و راه حق را میخواهد برود، آن نباید هیچ تصور این را بکند که کوچکترین سستی را به خودش راه بدهد و باید با کمال قدرت به پیش برود؛ برای اینکه جمعیتی که شهید شدن را افتخار خودشان میدانند و جمعیتی که در جبههها شهید میشوند و در وصیتهاشان آن طور قوی هستند و جمعیتهایی که در طول این چند سال اخیر در خیابانها ریختند و مساجد را سنگر قرار دادند و جماعات را مجهز کردند و مردم را بسیج کردند و از هیچ تانک و مسلسلی نترسیدند، در صورتی که آن وقت همه قدرتها؛ قدرتهای شیطانی در صحنه بودند و موجود- امروز که همه قدرتها از صحنه بیرون رفتند، لکن بعض پیوندهای ناصالح ماندهاند و اینها زیرزمینی و مخفیانه کار میکنند- این دیگر خوفی ندارد.
خوف اصلش برای ملتی که برای مقصد کار میکنند، مجهزند که تکلیف شرعی را عمل کنند، وقتی که اسلام امروز در دست ما امانت است، امانتی است که از دست رسول اللَّه ما اخذ کردیم و لازم است که او را حفظ کنیم و به این امانت خیانت نکنیم، وقتی که ما همچو امانتداری هستیم، تکلیف همه ماست که ادا کنیم این امانت را و سالم و قوی به نسلهای دیگر تحویل بدهیم. ما برای چه نگرانی داشته باشیم؛ مایی که به تکلیف خودمان داریم عمل میکنیم؟ نگرانی آن باید داشته باشد که بر خلاف مسیر حق است.
آن باید نگرانی داشته باشد که چنانچه کشته بشود، به عقیده خودش این است که نابود شده است و به عقیده ما این است که به جهنم رفته است. ما چرا نگرانی داشته باشیم؟ ما که اگر شهید بشویم، قید و بند دنیا را از روح برداشتهایم و به ملکوت اعلی و به جوار حق تعالی رسیدهایم، چرا نگران باشیم؟ مگر مردن هم نگرانی دارد؟ مگر شهادت هم نگرانی دارد؟ ما دوستانمان که شهید شدهاند، در جوار رحمت حق هستند؛ چرا برای اینها دلتنگ باشیم؟ دلتنگ باشیم که از یک قید و بندی خارج شدهاند و به یک فضای وسیع و در تحت رحمت حق تعالی واقع شدهاند؟ البته ما ناراحت هستیم از اینکه از اینها استفاده میکردیم برای اسلام و اینها بازوهایی بودند برای اسلام، لکن ملت ما 35 میلیون است که این تفالهها، اینها یک چند صد هزار نفری فرض کنید- فرض کنید- باشند.
35 میلیون مصمماند، 35 میلیون جمعیتی هستند که مادرها بچههایشان که شهید میشوند میآیند اینجا به من میگویند که دعا کنید، بعضی بچههای دیگر هم دارم! پیرمرد میآید میگوید: بچهام شهید شده است و گریه میکند، میگوید: نمیگذارند من بروم جبهه! یک همچه ملتی که نگرانی دیگر ندارد.
ماها تابع و پیرو آن مردانی هستیم که به حسب روایت، به حسب تاریخ، هر چه روز عاشورا سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- به شهادت نزدیکتر میشد، افروختهتر میشد. جوانان او مسابقه میکردند برای اینکه شهید بشوند. همه هم میدانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه میکردند آنها؛ برای اینکه آنها میفهمیدند کجا میروند، آنها میفهمیدند برای چه آمدهاند. آگاه بودند که ما آمدهایم ادای وظیفه خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم. اسلام از همه چیز عزیزتر است. پیغمبر اسلام و تمام ذرّیه او و تمام پیروان او، اینها همه دنبال این بودند که اسلام را نگهش دارند. اسلام امانت خداست؛ امانتی است از جانب خدا. پیغمبر اسلام مکلف است که این امانت را حفظ کند و از روزی که این امانت را به دست او دادند تا روزی که رحلت فرمودند، در تمام اوقات، دنبال همین مقصد بودند و هیچ روزی و هیچ آنی یک سستی- نعوذ باللَّه- به خودش راه نمیداد. اولیای ما هم همه این طور بودند. پیروان پیغمبر باید این جور باشند.
ما که ادعا داریم پیرو هستیم، ما که ادعا داریم که دنباله رو اولیا و انبیا هستیم، ما هم باید این طور باشیم. با لفظ که نمیشود، باید با قوّت پیش برویم و با قوّت با دشمن مقابله کنیم. دشمن ضعیف است، دشمن ضعیف شد. کارهایی است که دیگر اشخاصی که نمیتوانند در صحنه وارد بشوند، انجام میدهند. ضعیف شدند اینها. ملت ایران قوی باشد و قوی هست. مصمم باشد و مصمم هست و به پیش برود و به پیش میرود و این اسلام را به همه عالم عرضه میکند. و افتخار برای ملت ایران است که از اینجا شروع به این مسأله میشود. از ایران این ندای الهی و این ندای پیغمبر اکرم به همه جا خواهد رفت. و ما مصممیم و ما همه فدای اسلام باید بشویم. عمده این است که ما حالا چه بکنیم؟ تکلیف چی هست؟
آنها تکلیف خودشان را عمل کردند و به شهادت رسیدند. خدا همه را رحمت کند، ان شاء اللَّه. ما که هستیم، تکلیفمان چی هست؟ در این وقتی که ما واقع شدهایم و همه قدرتهای خارجی مخالف ما هستند و در داخل هم میبینید که این انگلها هستند و خزیدهاند در سوراخها، لکن خرابکاری میکنند، ما الآن وظیفهمان چی است؟ ما وظایف زیادی داریم. و شما آقایان علما و اهل علم در سرتاسر کشور وظایفتان بیشتر است. مسئولیتتان بیشتر است. مسئولیتتان بیشتر است؛ برای اینکه شما وضعتان و مشیِتان نمایشگر این است که ما نماینده انبیا هستیم. شما اشتغالتان و لباستان، همه حکایت از این میکند که این جمعیت نماینده اسلام هستند. کسی که نماینده اسلام است، وظیفهاش بسیار خطیر است. همه قشرها در هر جا هستند، وظیفهشان بسیار است، لکن در بین همه، شما وظیفهتان بیشتر است. ماها وظیفهمان بیشتر است. ماها اگر- خدای نخواسته- یک خطایی، یک اشتباهی بکنیم، این پای نماینده پیغمبر اکرم و اسلام حساب میشود.
آبروی اسلام به دست شماست. روحانیینی که در قوه قضاییه و مشغول قضاوت هستند یا مشغول یک کار دیگری هستند، اینها وظیفهشان زیادتر از دیگران است. اگر- خدای نخواسته- یک قضاوتی بر خلاف حق واقع بشود- و لو اشتباهاً- این منعکس میشود که اینها دارند خرابکاری میکنند.
شما میبینید که از اول یک جریانی در کار بوده که شماها را از ملت منعزل کند و لا اقل، شماها را نگذارند در جاهایی که یک ارگان اجرایی یا تقنینی یا اینها باشد؛ همان چیزی که در غرب نسبت به کلیسا میگفتند: کلیسا برای خودش علی حده برود و مسائل ناسوت و لاهوت بگوید و مملکت را بدهند ما ادارهاش بکنیم. [در] ایران هم همان معنا را تعقیب کرده بودند. شیاطینی که مطالعه کردند در همه مسائل ملتها و این را یافتند که اگر قشر روحانی وارد بشود در صحنه سیاست، با داشتن پشتوانه عظیمی از ملتها، کلاه آنها پس معرکه است. باید چه بکنند؟ باید به طور عموم، این مطلب را القا بکنند که اهل علم را به سیاست چه کار؟ اهل علم فقط وظیفهاش این است که عبایش را سرش بکشد و اول ظهر برود نمازش را بخواند و بعد هم برود منبر چند تا مسأله بگوید؛ نه مسائلی که مربوط به سیاست و مربوط به گرفتاریهای ملت است، همان مسائلی که دیدید، متعارف بود میگفتند و تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود عملًا. تو کتابها نوشته شده بود و کنار گذاشته شده بود و اکثر آیات قرآن هم کنار گذاشته شده بود. قرآن را میخواندیم و میبوسیدیم و میگذاشتیمش کنار. آیاتی که مربوط به جامعه بود، آیاتی که مربوط به سیاست بود، آیاتی که مربوط به جنگ بود، آیات زیادی که اکثر آیات مربوط به این مسائل است، اینها را منسی کرده بودیم؛ یعنی، ما را وادار کرده بودند که منسی باشد.
شأن بزرگ اهل علم این بود که این آقا نمیفهمد سیاست را! اگر یک آقایی اصلًا عقلش نرسید به اینکه سیاست چیست، این بزرگوار بود خیلی؛ آقایی است که دخالت در امور نمیکند، قربانش بروم، چه آقای خوبی، ظهر میآید نمازش را میخواند و میرود توی خانهاش مینشیند! و به ما این مطلب را تحمیل کرده بودند. این شیاطینی که میخواستند این جمعیت را کنار بگذارند، به ما همه تحمیل کرده بودند این مطلب را که اگر یک آقایی- فرض کنید که- عقیدهاش این بود که باید وارد بشود در سیاست و در گرفتاری ملت، میگفتند: این آقا سیاسی است! همین که میگفتند «سیاسی»، این دیگر باید برود، از جامعه باید جدا بشود.
این را تحمیل کرده بودند شیاطین به ما و نگذاشته بودند که ما خود پیغمبر اکرم را و حالاتش را مطالعه کنیم و نگذاشته بودند که ما حالات حضرت امیر را مطالعه کنیم؛ ببینیم که آیا آنها چه جور وضعی داشتند. پیغمبر اسلام در سیاست دخالت نمیکرد؟ میتوانید بگویید پیغمبر هم یک عامل سیاسی بوده، پس کنار؟ در امور سیاست وارد نمیشد؟
تمام عمرش در امور سیاسی بود؛ تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد. حضرت امیر حکومت اسلامی داشت و حکومتهای اسلامی میفرستاد آن طرف. اینها سیاست نبودند؟ حضرت امیر را تخطئه میکنید؟
اینهایی که میگویند نه، دیگر لازم نیست و آخوندها بروند سر جایشان بنشینند، این آخوندها مدعی این هستند که ماها تابع آن موالی هستیم، شما قبول ندارید که [این طور بوده؟] یا باید قبول نکنید که اصلًا پیغمبر اسلام وارد سیاست میشد؛ و حکومتی نداشته و گوشه مدینه توی مسجد نشسته بوده و مسأله میگفته؛ این جور بوده؟ حضرت امیر هم گوشه خانهاش نشسته بود و عبایش را روش میکشیده و میرفته مسجد نماز میخوانده برمیگشته باز آنجا مینشسته مطالعه میکرده، مسأله این بوده؟ یا اینها از اول وارد سیاست بودند؟
مدتی که مکه بود، حضرت رسول (ص) نمیتوانست یک حکومتی تشکیل بدهد، لکن مشغول جمعآوری افراد بود، مشغول یک سیاست زیرزمینی بود. بعد که کار را درست دید و آمدند به مدینه، آنجا دیگر حکومتی بود، تشکیل دادند و فرستادند. همان آخری هم که در رختخواب رحلت خوابیده بودند، جیش اسامه بیرون شهر مهیا بودند برای رفتن و حضرت رسول گفت: «خدا لعنت کند کسی را که تخلف کند»- به حسب روایت- از جیش اسامه.[14] قضیه، بعد از مرگشان هم میخواستند درست بکنند- کردند درست. آن همه شمشیری که حضرت امیر زد، به ما حالی کرده بودند که یکی از خلاف مروتها پوشیدن لباس جندی است. این خلاف است، این با عدالت نمیسازد! حضرت امیر هم مگر عادل نبود؟ سید الشهدا مگر عادل نبود؟ خلاف مروت بود آن کاری که سید الشهدا میکرد؟! آن کاری که حضرت امیر میکرد؟!
اینها میخواستند از ما و از شما و از روحانیون یک موجود بیخاصیتی درست کنند که هیچ رنگ و بویی نداشته باشد و هیچ کاری نداشته باشد به اینکه به این ملت چه میگذرد، به این مخازن ملت چه میگذرد، حکومت چه میکند، این قلدرها چه میکنند با ملت، این خانها چه میکنند با ملت. یک اشخاص بیرنگ و بویی میخواستند، که خیلی هم [به آنها] احترام میکردند: شما بنشینید سر جاهاتان و مسألهتان را بگویید، ما احترامتان هم میکنیم، سلام بلند بالایی هم به شما میدهیم، اما اگر یک قدم آن طرف بگذارید، نه، دیگر اینجا حد شما نیست، حد شما تا آنجایی است که مسأله بگویید و بیایید مسجد و خیلی هم که چی بشود، یک مجلس فاتحهای باشد، بروید مجلس فاتحه بنشینید. به ما تحمیل کردند این را و ما باید از زیر این بار تحمیل بیرون برویم.
روحانیین باید در صحنه باشند. باید همه این حرفهای نامربوطی که زده بودند و شما را میخواستند از دخالت در امور جامعه کنار بگذارند، همه آنها را پشت سر بگذارید- و گذاشتهاید پشت سر. علمای اعلام نباید بروند کنار بنشینند تا مقدرات آنها در امریکا تدوین بشود و یا در شوروی تدوین بشود.
ما را کنار گذاشتند و مقدرات ما در امریکا تدوین میشد. این شاه مخلوع و ملعون اقرار کرد این معنا را و از بس احمق بود، پدر خودش را هم به لجن کشید؛ و از بس خودخواه بود حاضر شد که پدر خودش را هم به لجن بکشد! میگفت که اسمایی را مینویسند از سفارتخانه که اینها وکیل باید بشوند، میآورند پیش ما، ما هم همین کار را میکردیم. این را میخواست بگوید که نه، دیگر حالا ما به «دروازه تمدن بزرگ» رسیدهایم! میخواست مردم را بازی بدهد که نه، پیشتر این جوری بوده، ما چند سال پیش از این این طور بودیم و حالا این جور نیستیم! و حال اینکه حالاش بدتر از چند سال پیش از اینش بود. بنا بر این بود که این قشری که میتواند بسیج کند ملت را و قدرت دارد که تمام ملت را تحت یک مطلب وارد کند، اگر مهلت به او بدهند این را کنار بگذارد با حیلههای مختلف: یکی همان باورآوردن به خود آقایان و به ملت [بود] که اینها نباید در امور سیاسی داخل بشوند، خلاف شأن آنهاست.
حتی این آخری میگفتند که با قداست اینها مخالف است؛ با قداست اهل علم، وارد شدن در حکومت و سیاست مخالف است. این قداست در زمان حضرت رسول نبوده؟
حضرت رسول قداستش محفوظ نمیمانده؟ حضرت امیر قداست نداشته؟ حضرت سید الشهدا و امام حسن قداست نداشتند؟ میخواستند چشم و گوش همه ما را ببندند و میخواهند هم. این جریان از اول نهضت هی دیدند که دارد پیش میرود، هی آنها بیشتر خواستند که کنار بگذارند اینها را. الآن هم این جریان هست، منتها یک وقت رسید به اوج خودش که دیدید و حالا رو به ضعف است و امیدوارم که دفن بشود.
باید شما چشم و گوشتان را باز کنید، دیگر حالا سابق نیست. یک روزی بود که هر آقایی که در یک دهی بود، جدا بود از همه جا، وسایل کم بود، اعتقاد هم این بود. امروز روزی است که همین صحبتی که من حالا میکنم، شب در لندن و در امریکا میگویند:
فلان شخص یک همچو حرفی زد، دروغ هم نسبت میدهند. اخیراً هم نسبت داده بودند که فلانی این قصه را [که] میگوید در داخل شده، به امریکا مربوط نیست، و حال اینکه امریکاست که این کارها را میکند، امریکاست که پشتیبان اینهاست.
کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئوُلٌ[15]
و این «رعی» برای شما بیشتر مطرح است؛ برای علما بیشتر مطرح است. همهمان مسئولیم. اگر فوج فوج از ما را بکشند، آن بعدیها باید بیایند جایش را بگیرند. اسلام است، اسلام را ما باید همهمان فدایش بشویم. پیغمبر هم فدای اسلام شد. سید الشهدا هم فدای اسلام شد. اسلام بزرگترین چیزی است که ودیعه خداست در بشر. ما باید عزممان را مصمم کنیم که در این راه شهید بشویم و علما بیشتر.
من از اول هم میدانستم که ما گرفتاری داریم؛ یعنی، اخیراً هی بیشتر واضح شد. البته اول اول شاید من هم غافل بودم. ما گرفتاری داریم، از این به بعد هم داریم.
این مسجدها را سنگر قرار بدهید برای اسلام. در صدر اسلام، از این مسجدها همه چیز بیرون میرفت؛ مسجد محل قضاوت بود، مسجد محل چه بود، مسجد محل بسیج بود. بسیج سپاه بود، این مسجدها را باید شما محکم نگه دارید. نگویند به شما که دیگر مسجد میخواهیم چه کنیم؛ ما انقلاب کردیم؛ ما انقلاب کردیم مسجد درست کنیم. ما برای خدا انقلاب کردیم. شما، ملت ما انقلاب کرده است و از زبان ملت است که «جمهوری اسلامی». جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد. این مساجد سنگرهای اسلام است. محراب محل حرب است. اینها سنگرند برای اسلام. حفظ کنید اینها را. گول نخورید از این اشخاصی که میخواهند بازی بدهند که «آقا شما چکار دارید به این کارها، دارند خودشان میکنند!»
چند روز دیگر، اینکه عرض کردم تکلیف چیست، تکلیف شما چی است و تکلیف ملت چی است، چند روز دیگر مسأله انتخاب رئیس جمهور است. باید همه شما با تمام جدیت در این، همه اشخاصی که در هر جا هستند، اهل علمی که در هرجا هستند، با کمال جدیت، مردم را دعوت کنند به دخالت. دخالت کنند در مسأله، حاضر بشوند. اگر شماها حاضر نشوید و یک رئیس جمهوری مثل سابق برایتان بتراشند و بازی بدهند همهمان را، همهمان مسئول هستیم. اگر شما از صحنه خارج بشوید و آنها خودشان وارد بشوند و یک وقت یک نفری را رئیس جمهور کنند که تباه کند این کشور را، چنانچه تباه کردند، همهمان مسئولیم. شما، آن آقایی که در آن ده با دویست نفر جمعیت زندگی میکند و آن آقایی که در آن شهر با دو میلیون یا چهار میلیون یا پنج میلیون جمعیت زندگی میکند، همه مسئولیم؛ علی السواء مسئولیم. همه باید مردم را دعوت کنیم به اینکه در انتخاب رئیس جمهور بیتفاوت نباشند؛ بروند در پیش صندوقها، رأی بدهند. و البته خوب، اشخاصی که مطلعاند، چه هستند از علما، از کسان دیگر، یک نفری [را] که بدانند چطور است انتخاب کنند یا چند نفر را، اما توجه [کنند] به اینکه چه باید بکنیم و ما مقدرات مملکتمان را دست کی باید بدهیم. و ما اگر یک رئیس جمهور داشته باشیم که ناباب از کار در بیاید، همه چیزها از بین میرود. حالا هم ما مبتلا هستیم به تفالههایش. نگویید که دیگران رأی میدهند. من هم باید رأی بدهم، تو هم باید رأی بدهی، آن روستایی هم که در کنار مزرعه خودش کار میکند باید رأی بدهد؛ تکلیف است. این یک تکلیف الهی است. این هم یک چیزی حساب نکنید که خوب، دیگران هستند، من چه میکنم؟
خیر.
برای هر فردی از افراد این ملت تکلیف است که حفظ کند اسلام را. حفظ اسلام به این است که حالا در کشور ما- هر کسی در کشور خودش، الآن ما مبتلای به مسائلی هستیم در این کشور- حفظ اسلام این است که ما یک رئیس جمهوری که لا اقل، اعتقاد به اسلام داشته باشد، متعهد باشد برای اسلام، بشناسید که این آدم متعهدی است، که مبادا مبتلا بشویم به یک نفر نابابی که ما را بخواهد بکشد، ببرد طرف امریکا، روحانیون را میخواهد کنار بگذارد و مجلس را کنار بگذارد و همه، خودم و خودم هم راه افتادم طرف امریکا، یک مسئلهای است؛ تکلیف است. ما مکلفیم به اینکه در امور دخالت کنیم. ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم؛ مکلفیم شرعاً؛ همان طور که پیغمبر میکرد؛ همان طور که حضرت امیر میکرد. در این ایام، که اعلان میکنند مسأله انتخاب رئیس جمهور [را]، آن اشخاصی که در حوزهها هستند، باید دست از کارها بردارند و راه بیفتند توی شهرها و دهات و روستاها و آن جاهای دور افتاده و کمک کنند. و اگر نکنند، فردا مسئولاند پیش خدا و اگر مسامحه کنند، فردا مسئولاند پیش خدا. مردم را دعوت کنند به دخالت در امور، به انتخاب یک رئیس جمهور صحیح، کمک کنند برای رساندن صندوقها به روستاهای دور افتاده. اگر شما نکنید، آنهایی که بر ضد شما هستند، میکنند این کار را؛ تبلیغ میکنند آنجاها. شماها مبلغ اسلام هستید.
امروز تبلیغ اسلام برای حفظ خود اسلام. تبلیغ این است که رئیس جمهورتان را خودتان تعیین کنید. اهمیت این همان اهمیتی است که اسلام دارد. یک نفری که وارد بشود و در رأس امور واقع بشود و- خدای نخواسته- فاسد از کار در آید، یک کشور را به فساد میکشاند. اگر چشمتان باز نشده بود و توطئهها را کشف نکرده بودید، خدا میداند که چند وقت دیگر ما به کجا میرسیدیم. حالا هم همین طور باشد. حالا هم همین طور است. همان طوری که ارتش ما و سپاه پاسداران ما و بسیج ما و عشایر ما در جبههها مشغول دفاع از اسلام هستند- و خداوند تأییدشان کند، آنها را و همه ملت ما باید پشتیبانی از آنها بکنند- همان طور شما هم که جند اللَّه هستید، برای مصالح عمومی اسلام، مکلف هستید که عمل بکنید و مردم را دعوت کنید. وادار کنید مردم را. تکلیف شرعی را به آنها بگویید. مسأله، مسئله این نیست که خوب، من دلم میخواهد یک وکیل داشته باشم، دلم میخواهد یک وزیر داشته باشم؛ خیر، قضیه این نیست، قضیه سپردن یک مملکتی است به دست یک کسی که اگر ناباب از کار در آید، صدمه به اسلام میزند، جمهوری اسلامی را از بین میبرد. این یک مسئله حیاتی است برای شما، برای اسلام و مسلمین. آسان این را نگیرید که ما دخالت نمیکنیم؛ یک دسته بگویند: ما دخالت نمیکنیم، از باب اینکه امر سیاسی است، به ما چه! این امر سیاسی به همه مربوط است، به اسلام مربوط است، به حفظ اسلام مربوط است. ما اگر نظارت نکنیم؛ یعنی، ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس و همه چیز، اگر کنار بروند، بسپارند دست اینها و بروند مشغول کارهایشان بشوند، ممکن است یک وقت به تباهی بکشد. ما باید ناظر باشیم به امور مردم. ما باید، ملت باید ناظر باشد به اموری که در دولت میگذرد، اموری که- فرض کنید که- در مجلس میگذرد. نظارت! توجه داشته باشد به اینها. ملت باید توجه داشته باشد که اگر در مجلس این سفر- فرض کنید که- یک کسی را تعیین کردند که کارشکنی برای دولت کرده، کارشکنی برای مجلس کرده، دفعه دیگر تعیینش نکند. اعلام کنند: تعیین نمیکنیم، بلکه ان شاء اللَّه، به راه بیایند.
در قضیه رئیس جمهور، تعیین رئیس جمهور یکی از چیزهایی است که بر همه مسلمانهای ایران، بر همه مکلّفهای ایران واجب است که در این امر دخالت داشته باشند.
اگر دخالت نکنند و یک صدمهای به اسلام برسد، هر یک یک ما در محکمه عدل الهی مسئول هستیم؛ یک یک ما. کسی بگوید: «به من چه ربطی دارد؟» این است که بگوید:
اسلام به من چه ربطی دارد. مگر میتوانی بگویی: اسلام به من چه ربطی دارد؟! تو مکلفی حفظ کنی. امانت خداست و حفظش امروز به این است که رئیس جمهورش یک رئیس جمهور صحیح باشد. و بعد، لا بد اشخاصی که مطلع هستند از امور میگویند، شما هم شاید بشناسید خیلیهاشان را.
یک مجلس [باید] خوب باشد. و اگر وکلای شما بعضیهایشان تخلف کردند، به آنها تنبه بدهید که آقا نکن و اگر زیادتر کردند دفعه دیگر تعیینشان نکنید؛ کسی دیگر را تعیین کنید. و من حالا دارم به همه وکلا این مطلب را میگویم که اگر مسیرتان را از مسیر ملت جدا بکنید و بخواهید علی حده باشید و تکلیفتان را با کسانی که مخالفت با اسلام کردند و جوانهای ما را آن طور کشتند و ابرار ما را این طور کشتند، جدا نکنید، اگر این دوره هم صحبتی نشود، دوره دیگر شما التماس دعا دارید.
این تکلیف شما آقایان در وضع حاضر. البته تکلیف بزرگ هم این است که در هر جا هستید و هر کاری دارید، جدیت کنید که حتی اشتباه نکنید! آنها فکر این هستند که شما را از صحنه خارج کنند. از صحنه خارج کردن به این است که اگر یک خطایی از شما دیدند، بزرگش کنند و بزرگش کنند و به رخ مردم بکشند و مردم را از شما منحرف کنند.
این جریان در کار بود که مردم را از شما جدا کند، تا کسی به شما فحش بدهد. این آقای بهشتی مسلمان، متعهد، مجتهد، این چه کرده بود که تو تاکسی مینشستی، میدیدی که دو نفر آدم به هم میرسند یک حرفشان فحش به اوست؟! تو اجتماعات، یک دستهای مرگ بر کی، «طالقانی را تو کشتی» [میگفتند.] خوب، شما ببینید چه ظلمی [بود] به یک همچو موجود فعالی، که مثل یک ملت بود برای این ملت ما با چه حیلههایی این را میخواستند بیرون کنند. خوب، حالا رفته است کنار، ولی اینها بدانند که با رفتن این و آن و آن و آن، خیر، مسائلشان حل نمیشود؛ مردم بیشتر میفهمند که شما چه کاره بودید و میخواستید چه بکنید.
این تکلیف آقایان است که راجع به مسائل اسلامی، که پیش میآید، چه وکیل بخواهید تعیین کنید و چه- عرض بکنم که- رئیس جمهور بخواهید تعیین کنید، باید در صحنه باشید؛ عذری ندارید که بروید کنار بنشینید. البته اشخاصی پیدا میشوند که با گفتههای خودشان، نوشتههای خودشان میخواهند شما را نگذارند وارد بشوید. آنها میخواهند که اشخاصی را تعیین بکنند که بعدها ما گرفتار بشویم. شماها باید وارد باشید در مسأله و با کمال جدیت، اهمیت بدهید به این مسأله و مردم را وادار کنید. و تکلیف ملت هم این است که همین طوری که بحمد اللَّه، تا حالا در صحنه [بوده] است و هر قضیهای واقع میشود بحمد اللَّه، اینها هستند در صحنه [بماند.]
و من گاهی وقتی اینها را، این اجتماعاتشان، و این تعهدشان را [که] میبینم، برای خودم حقارت قائل میشوم؛ اگر این پاسداری است که در کنار سنگر نماز شب میخواند و جانش را در محل خطر قرار میدهد، اگر این سربازی است که در جبهه جان خودش را در خطر میبیند و نماز شبش را میخواند و وصیت مینویسد- آن طور وصیتها- اگر اینها مسلمان هستند، خوب، من چه میگویم؟ تکلیف ملت هم این است که با تمام این چیزهایی که برای حفظ اسلام مشغول هستند، ارتش و سپاه و همه این قوای مسلح که در جبههها مشغول فعالیت هستند، با آن هوای گرم و آن ناگواریها، اینها [را] کمک کنند، همه پشتیبان باشند و اظهار کنند پشتیبانی خودشان را به اینها، روح بدهند به اینها.
و در قضیه ریاست جمهور هم همه مکلفاند که شرکت کنند. من تکلیف خودم را دارم ادا میکنم. همه مکلفاند، از من طلبه که اینجا نشستهام تا شما علمای اعلام و تا همه روستاها و همه جا، مکلف هستند به اینکه در این امر حیاتی دخالت کنند، بیتفاوت نباشند. میخواهند شما را بیتفاوت کنند. دستهایی الآن در کار است که از حالا مشغولاند به اینکه نگذارند شما اصلًا وارد بشوید در صحنه، نگذارند که ملت ما وارد بشود در صحنه. باید وارد بشوید؛ چاره ندارید! اسلام است؛ حفظ اسلام است! و باید چشمشان را باز بکنند که در دام نیفتند! امریکا دامش را الآن پهن کرده است در تمام ایران؛ در دام نیفتند! گول این تبلیغاتی که این گروهها میکنند، تبلیغ میکنند، گول اینها را نخورند؛ ببینند اشخاص صحیح سالم متعهد دانا چه میگویند! بخواهد آن بگوید من کشاورزم و چه کار دارم به این کارها، آن بگوید من، شما میتوانید بگویید من کشاورزم و امام حسین را میخواهند بکشند، من چه کار دارم؟ شما این حرف را میتوانید بزنید؟
شما میتوانی بگویی که من کشاورزم، من کارمندم، من تو ادارات هستم یا جاهای دیگر، قرآن را میخواهند از بین ببرند به من چه؟ چطور میتوانی بگویی؟ مقدمه است این از برای بردن این مسائل.
قدرتهای بزرگ امروز لمس کردهاند که سیلی از اسلام خوردهاند. آنها از ما بیشتر ملتفت هستند که چه کرده است اسلام با آنها. اینها میخواهند این اسلام را کنار بگذارند.
چطور کنند؟ حیلههای مختلف؛ یکی هم اینکه شما را وادار کنند که وارد نشوید.
خودشان شیطنت کنند یک کسی را تعیین کنند. آن کس که تعیین شد، بکشد ما را به طرف امریکا، و لو ده سال دیگر. همه باید توجه به این مسائل داشته باشید. مسائل سیاسی مالِ همه است؛
کُلُّکُمْ راعٍ،
همه باید مراعات بکنید، همه باید این ملت را توجه کنید که چه میکنند و باید راهنمایی کنید همه را و همه باید فعال با صفهای فشرده و فعال وارد باشید در صحنه و به خودتان هیچ یأسی راه ندهید. خدا با شماست. دیگران اگر مسلسل دارند و نمیدانم چه دارند، فانتوم دارند و امثال اینها، شما خدا را دارید. شما همه اینها را از بین بردید؛ برای اینکه با خدا بودید. پشتوانه شما خداست. ملت چه داشت آن وقت؟ چیزی نداشت که دستش. مینشستند یک چیز این قدری درست میکردند. مگر این مقابل آن چیزی که آنها داشتند، یک چیزی بود؟
لکن خداوند القای رعب کرد در دل آنها که نروند سراغ آن جهازات کشنده و مقابله نکنند. این کار خدا بود که القای رعب کرد؛ همه را ترساند و تقویت کرد روحیه شما را، به طوری که از شهادت نترسیدید و شهادت را برای خودتان فوز عظیم دانستید. اینها همه از خداست، و الّا همین ملتی بود که آن وقت اگر یک پاسبان میآمد توی تهران، توی بازار تهران امر میکرد، همه بازار تهران تسلیمش میشدند؛ یک وقت این جور بود. کی این طور کرد که آن کسی که از پاسبان میترسید، ریخت در خیابانها و «مرگ بر شاه» گفت؟ کی این روحیه را به شما داد؟ جز خدا کسی میتواند سرتاسر کشور را تحت یک علم قرار بدهد؟ غیر خدا کی میتواند؟ شمایی که خدا را دارید، از چه میترسید؟ از هیچ چیز. آنی که در بیمارستان خوابیده و مردم را دعوت به مقاومت میکند، دعوت به این میکند که با ارتشیها کمک بکنید، این ملت که این طور است وضعش: بچه و زن، بزرگ و کوچک و پیرو جوانش در صحنه هستند و میخواهند دخالت در امور بکنند. حق هم همین است؛ باید دخالت در امور بکنند. اگر دیدند من کج میروم، به من بگویند: کج نرو. اگر دیدند یک کسی، دولت کج میخواهد برود، به او بگویند: کج نرو.
اگر شما، خصوصاً شما اهل علم را، که هدف اصلی شما هستید، اگر شما را از صحنه خارج کنند، اسلام را کنار زدهاند. طب بیطبیب نمیتواند عمل بکند؛ طبیب میخواهد، متخصص میخواهد. اسلام به استثنای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا اینجا رسانده، همین طبقه بودهاند و شما الآن موظفید؛ مکلفید که اسلام را با قدرت به نسلهای آتیه تحویل بدهید، ان شاء اللَّه.
و من اطمینان دارم که تا این ملت توجه به خدا دارد، هیچ قدرتی نمیتواند به این آسیب برساند. افراد را ممکن است، خوب، بکشند؛ یک روز هم مرا بکشند، اشکالی ندارد، اما ملت سر جای خودش هست. اینها اشتباه میکنند. یک اشتباه غلطی است که خیال میکنند که این را بکشند، چند نفر وکیل [را] بکشند، چند نفر وکیل را کشتند. امروز مجلس بوده، وکلای دیگر هم میآیند، جایش مینشینند. باز هم ملت ما قائم به شخص نیست؛ یعنی، این یک قدرت الهی است که در این ملت پرتو افکنده که اشخاص مطرح نیستند. ملت الآن همه با هم در صحنهاند و هر کس از آنها شهید بشود، یک نفر دیگر به جای او نشانده میشود. خداوند ان شاء اللَّه، همه شما را و همه ما را و همه ملت را و همه روحانیت را به راه مستقیم برساند و به لقای خودش مشرف کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج15، ص: 6 ـ 21)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1363)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی- رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
احتراماً، به پیوست آمار 251 نفر از محکومین دادگاههای انقلاب اسلامی نه شهر در اجرای مفاد بخشنامه 15595/ 1- 29/ 3/ 62 شورای عالی قضایی و هجده نفر از محکومین دادگاههای عمومی که از طریق اداره عفو و بخشودگی واصل شده است و استحقاق عفو و تخفیف مجازات دارند تقدیم میگردد.
عبد الکریم موسوی اردبیلی- رئیس دیوان عالی کشور].
بسمه تعالی
موافقت میشود. مؤید باشید.[16]- 10/ 4/ 63/ روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 496)
ـ سخنرانی در جمع مسئولین نظام جمهوری اسلامی؛ منشأ گرفتاریها و جنگافروزیها (1363)
«امیدوارم خدای تبارک و تعالی این عید سعید را به همه مسلمین و به کشور ما و ملت ما مبارک کند، و امیدوارم که با عنایت خودش با ما رفتار کند. ما مهمانهای خوبی نبودیم برای خدای تبارک و تعالی. ما را دعوت کرد به ضیافت، او میزبان بزرگ و ما میهمانان هیچ. چه بگوییم در مقابل این نعمت بزرگ الهی که ملتها را دعوت کرده است به ضیافة اللَّه، ضیافة اللَّه با همه اسماء. و ما چگونه شکر این نعمت را بجا بیاوریم. ما که خودمان را میشناسیم که هیچ نیستیم و هر چه هست، اوست. لکن او عنایات خاصه خودش را مبذول میکند و ما را میهمان و خودش را میزبان ما قرار میدهد. یا ما را بالا برده است تا آن حدی که این لیاقت را داشته باشیم با عنایات او، یا عنایت خودش را متنزل کرده است، همان طوری که قرآن را متنزل کرده است در ماه رمضان. قرآن نازلهای است که پس از عبور از حجابهای نور، وارد شده است در ماه مبارک رمضان، آن هم بر قلب مبارک رسول خدا، و از آن جا باز متنزل شده است تا رسیده است به آن جایی که با زبان گفته میشود؛ حالا کیفیت نزول قرآن خود یک مسأله مهم است، و کیفیت گرفتن قرآن از وحی الهی و از ملکی که مأمور این کار است، آن هم یک بحث مهم است که ما دستمان از آن کوتاه است. لکن آنی که ما از خودمان اطلاع داریم، ما مهمانهای خوبی نیستیم برای خدا. اگر میهمانهای خدا از قبیل رسول خدا و ائمه هدی هستند، ما چه بگوییم. و آن میزبانیای که از آنها میکند، دست ما از آن کوتاه است.
لکن ما متکی هستیم به لطف او، و ما متکی هستیم به عنایات او. و ما در ماه رمضان هر چه قصور کرده باشیم، تقصیر کرده باشیم، در این روز مبارک از او عیدی میخواهیم؛ او به فضل خودش با ما رفتار کند، نه به عدلش. امیدوارم که خداوند این ملت که مهیا شده است برای این که خدمت کند به مسلمین و اسلام، این را توفیق بدهد که بتواند از عهده این خدمت بزرگ برآید، خدمت به اسلام و خدمت به بندگان خدا. بندگان خدا امروز گرفتارند در دست آنهایی که بر آنها سرپرستی میکنند غاصبانه. ملتها همه گرفتار چنگال این قدرتها هستند که خودشان را مصلح میدانند، صلاح جو میدانند، با اصلاح حرف میزنند. چه بکنیم ما با این وضعی که در دنیا امروز هست؟
وضعی که قدرتهای بزرگ دارند با بشر، و بدتر از او، وضع انفعالی که حکومتها دارند.
مصیبت برای مسلمین این است که گرفتار یک همچو حکومتهایی هستند که همهاش انفعالی، وضع انفعالی دارند و برای عالم مصیبت این است که کسانی با ادعای صلح دوستی و به ادعای طرفداری از تودهها به همه مردم ظلم میکنند. آنها که خودشان را طرفدار حضرت مسیح جا زدند و ادعا میکنند که حضرت مسیح فرموده است که: اگر چنانچه کسی به شما سیلی زد آن طرف صورتتان را بگیرید تا سیلی بزند، گرچه این دروغ است، حضرت مسیح، پیغمبر بزرگ خدا یک همچو حرف غیر صحیح را نخواهد زد.
اگر به مسیح مجال داده بودند، همان طوری که موسی با قوم خودش با فراعنه عمل کرده بود، آن هم عمل میکرد. لکن مجال نداشت. مع الأسف اینهایی که میگویند ما طرفدار مسیح هستیم از آنهایی که کمونیست هستند و اصلًا به خدایش اعتقاد ندارند، اینها بدتر میکنند. که یعنی دیگر نمیشود گفت این از او بدتر، او از او بدتر، همه از هم بدتر. اینها به مسیح آن نسبت را دادند آن هم دروغ، لکن خودشان که میگویند ما طرفدار همچو ایدهای هستیم، ببینید چه سیلیها به مردم میزنند. مردم چطور گرفتار اینها هستند.
آنها از آن طرف، از این طرف هم مسلمانها که ملتهایشان تحت سلطه، و دولتهایشان منفعل از این قدرتهای بزرگ.
اگر همین ماه مبارک رمضان مسلمین خودشان را به طور جمعی به ضیافت خدا وارد کرده بودند و تزکیه کرده بودند، تصفیه کرده بودند خودشان را، ممکن نبود زیر بار ظلم بروند. زیر بار ظلم رفتن مثل- ظالم- ظلم کردن، هر دواش از ناحیه عدم تزکیه است؛ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی، در نماز عید، این سوره را مستحب است بخوانند. امر به تزکیه و ذکر اللَّه، ذکر اسم اللَّه: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی[17]. تزکیه، ذکر اسم اللَّه و صلوة، اینها مراتبی است، اگر ما به این رسیده بودیم، نه حال انفعالی پیدا میکردیم برای پذیرش ظلم و نه ظالم بودیم. همه از این است که تزکیه نشدیم. دولتها تزکیه نشدند و نخواهند شد- مگر خدا عنایت کند- و ظالمند. ملتهایی هم که تزکیه نشدهاند، بار ظلم را به دوش میگیرند. عذر ندارند ملتها در مقابل پذیرش ظلم، ایران این عذر را از آنها منقطع کرد.
آن قدرتی را که ایران شکست، در آنها نیست، در بین حکومتهای دیگر نیست، لکن مردم اول متحول روحی شدند و بعد هم آن کردند که دنیا دید. و این کشوری که الآن در دست شما آقایان است، کشوری است که با تحول روحی یک همچو مسأله را پیش آورد، لکن حفظ این تحول اهمیتش بیشتر از اصل تحول است. باید همه کوشش کنند در حفظ این تحول. این جوانهای شما که آنها میخواستند بکشندشان به مراکز فساد و آنها را از خود بیخود کنند تا حکومت کنند، این جوانها را خدای تبارک و تعالی توفیق داد از آن جا درآمدند به سنگرها رفتند، از آن مفاسد خودشان را خلاص کردند و به معابد رفتند، یعنی، همان سنگرهایی که معابد الهی است. آنهایی که به ما اشکال میکنند که شما چرا سازش نمیکنید با این قدرتهای فاسد، آنها از باب این که همه چیز را با چشم مادی ملاحظه میکنند، با چشم طبیعی حل و فصل اشیا را میکنند. آنها نمیدانند که انبیای خدا چه رویهای داشتند؟ با ظالم چطور برخورد میکردند؟ یا میدانند و خودشان را به کوری و کری زدند؟ سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است، سازش با ابرقدرتها، ظلم بر بشر است. آنهایی که به ما میگویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم، یعنی اینکه دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام انبیاست. انبیای عظام، تا آن جا که توانستند جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند، به موعظه، به نصیحت، به امر به معروف، به نهی از منکر، به انْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بأسٌ شَدیدٌ[18]، «آخَر الدواء الکی[19]»؛
بعد از آنکه موعظه نشد، نصیحت نشد، آخر دوا این است که داغش کنند. شمشیر، آخِرْ دواست.
متضرر شدن دولتهای اسلامی در جنگافروزیها در عین حالی که کشور اسلام، کشور اسلامی ایران و مسئولین این کشور دائماً این مطلب را گوشزد میکنند که ما با این دولتهای اسلامی میخواهیم دوست باشیم، دست اخوت به هم بدهیم، با ملتها میخواهیم همراه باشیم، همقدم باشیم و اگر این طور بشود دیگر ظلمی در این ممالک اسلامی از طرف قدرتهای بزرگ نخواهد شد، لکن حکومتها تزکیه نشدهاند؛ حکومتها وارد به صیام نشدهاند، وارد به ضیافة اللَّه نشدهاند. دامنمیزنند به جنگ و به این که جنگ را توسعه بدهند. نمیدانند که توسعه این جنگ، خانه خرابی برای آنهاست. آن که با یک زندگی متوسط ساخته است، از جنگ نمیترسد.
پاسدارهای ما که یک زندگی عادی هم کمتر دارند، از جنگ نمیترسند. ارتشی ما که یک زندگی عادی دارد، از جنگ نمیترسد. جنگ به او ضرری نمیزند. آنهایی که دارای کاخها و بساط هستند آنها باید بترسند، ضرر به آنها میرسد. ما مهیا کردیم خودمان را برای اینکه برویم دنبال رفع ظلم، تا آنجا که میتوانیم با نصیحت، با دست دوستی، با محبت با این اشخاصی که همسایه ما هستند از این کشورهای اسلامی، با مودّت، با دوستی، دائماً مسئولین ما این حرف را میزنند، لکن آنها از باب این که وارد به ضیافة اللَّه نشدهاند- عَلی قُلُوبِهِمْ حِجاب[20]، صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ[21]- با دست خودشان، خودشان را فانی میکنند. تمام مفاسد از خود آدم است. از نفس انسانی است، از جای دیگر به ما چیزی نمیرسد، هر چی میرسد از ماست- «انَّما هِیَ أعْمالَکُمْ تَرُدُّ الَیْکُمْ»- همه چیزهایی است که از خود ما هست؛ چه مفاسدی که در دنیا بر بشر وارد میشود، از فساد خود آدم است، فساد حکومتهاست، نفسهای خبیثه است، و چیزهایی که در آن عالم به ما میرسد، آنها هم از خود ماست. بهشت را اعمال شما آباد میکند و جهنم را هم اعمال ما میافروزد. ما الآن در صراط هستیم، همان صراطی که یک طرفش دنیاست، یک طرفش عاقبت. و ما الآن در صراط داریم حرکت میکنیم. این پرده که برداشته شد، آن وقت صراط جهنم که از متن جهنم میگذرد، یعنی، آتش دورش را گرفته، این از وسط اینجا میگذرد، باید از اینجا عبور کنید. دنیا همین جور است. فساد که همان آتش است بر شما احاطه کرده، باید از همین بین فساد عبور کنید، به طوری که سالم عبور کنید.
انبیا عبور میکنند،
جُزنا وَ هیَ خامِدَةٌ[22]،
آنها آتش خاموش است برایشان، همان طور که برای حضرت ابراهیم خاموش بود، سرد بود [برای] آنها آتش خاموش است. مؤمنین هم با سلامت میگذرند، آتش خاموش نیست اما آتش به آنها ضرر نمیزند. انعکاس همین دنیاست، یک چیز دیگری نیست، همین است که اینجاست، همه چیزهایی که در آن عالم واقع میشود عکس العمل همین چیزهایی است که در این عالم است. الآن- صراط- ما در صراط هستیم و الآن صراط در متن جهنم است و الآن صراط برای انبیای بزرگ و اولیای بزرگ خاموش است. جهنم خاموش است و الآن برای مؤمنین سالم است و برای دیگران مُحیطَةٌ بِالْکافِرین، وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ[23]، این الآن احاطه دارد نه «سَیُحیطُ»، الآن محیط است، منتها نمیتوانیم حالا ادراک کنیم. آن چشم، بسته است الآن، آن حجاب است. حجاب که برداشته شد، آن که اهل جهنم است میبیند توی جهنم است. حجاب که برداشته شد، آن که اهل بهشت است، میبیند در بهشت است، برزخ هم برای او بهشت است. برزخ هم برای آن طرف دیگر جهنم است.
القبر إما حفرة من حفر النیران أو روضة من ریاض الجنة[24].
چشم از اینجا برداشته شد یک ورق دیگری پیش میآید، آن ورقی که یک وقتی پیش آمد، دیگر کار گذشته است، ما امروز باید فکرش را بکنیم.
اگر تهذیب نفس باشد، نه از جنگ میترسد کسی، نه از صلح ابا دارد؛ از هیچی باک ندارد. اما وقتی تهذیب نفس نیست، میگوید: اگر جنگ نکنیم، شاید آن طرف ما چه بکند. این جنگافروزیهایی که الآن میبینید در منطقه دارد میشود، روی همین معناست، روی هوای نفس است، هوای نفس وادار میکند که به یک کشوری حمله کنند. هوای نفس وادار میکند که منطقه را به آتش بکشند و انسان میسوزد در این هوای نفس خودش، در همین عالم هم میسوزد. و ما حالا هم به همه کشورهای منطقه نصیحت میکنیم، نصیحت بر همه- همه باید نصیحت کنند هم را- نصیحت میکنیم که از این جانور دست بردارید، این آدم شدنی نیست. این صدام محال است که آدم بشود. از این دست بردارید، خودتان را مبتلا نکنید به آن چیزی که نباید مبتلا بشوید. ما نصیحت میکنیم، ما خیرخواه شما هستیم. ما هیچ روزی به عراق حمله نکردیم، الآن هم ما در حال دفاع هستیم. یک روز اگر مهلت بدهیم، ایران را به هم میزند. ما الآن در حال دفاع هستیم از خودمان و از ملت عراق. ملت عراق با ما دوتا نیستند، برادر ما هستند. ما در حال دفاع هستیم از یک ملتی که گرفتار شده، ارتشش گرفتار است، اداریاش گرفتار است، همه چیزش گرفتار یک حزب جهنمی است. این اخباری که از آنجا میآید، انسان را میلرزاند که اینها چه گرفتاری دارند. و اسف در این است که در بین همه کشورها، یک منحرفی با یک دستاری سرش و یک تحت الحنک، در بین جماعت مسلمین اینها هستند، و دامنمیزنند به این امور. یعنی، اسلام را با آن دشمناند، آن آخوندهای درباری بدتر- برای این که- اگر اسلام بیاید، آخوند درباری بدتر لطمه میبیند تا آن ارتشی، آنها به صلاح نزدیکترند. این طایفهاند که اگر فاسد شدند، عالَم را فاسد میکنند.
و ما باید کوشش کنیم که ان شاء اللَّه این چیزی که در ایران پیدا شده است، ادامه پیدا کند. و این تحولی که در جوانهای ما پیدا شده است در همه ما پیدا بشود. من وقتی فکر این پاسدارها را، این ژاندارمری را، این ارتش را که در آن گرمای شدید خوزستان دارند برای اسلام خدمت میکنند [میکنم]، واقعاً از خودم خجالت میکشم که ما چه هستیم و آنها چه هستند، ماها چکارهایم و آنها چکارهاند. آنها تهذیب شدند- تا اندازهای البته- و ما ماندیم در این صف نعال[25]. و از خدا میخواهیم که با ما با لطف و عنایات خودش رفتار کند، به ما رحم کند و ما را از این گردابی که در آن مبتلا هستیم و آن گرداب خودمان هست، اعمال خودمان هست، ما را نجات بدهد. خداوند ان شاء اللَّه به همه شما توفیق بدهد که برای این ملت خدمت بکنید. به ملت توفیق بدهد که برای این دولت خدمت بکند. به همه ما توفیق بدهد که برای اسلام خدمت کنیم، و همت ما رفع ظلم از مظلومین و قطع ید مستکبرین باشد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 497 ـ 503)
ـ حکم به آقای احمد جنتی؛ حل اختلافات بین علمای شیراز (1364)
«جناب حجت الاسلام آقای جنتی- دامت افاضاته
از قرار معلوم نِقار و اختلافی بین بعض علمای اعلام شیراز واقع شده است که موجب نگرانی است؛ خصوصاً در استانی چون فارس و شهری مقاوم چون شیراز، مرکز علمایی بزرگ و مردمی مبارز و مقاوم که سهمی بسزا در پیشرفت انقلاب و تحقق جمهوری اسلامی داشته و دارند و چه بسا که خدای نخواسته عواملی از مخالفین اسلام و علمای اعلام در بین صفوف متعهدین و جند اللَّه نفوذ نموده و موجب اختلاف و مشاجره شدهاند تا به آرمانهای شیطانی خود برسند؛ و از حسن ظن آقایان سوء استفاده نمودهاند. لهذا از جنابعالی، پس از تقدیر از زحماتتان در طول انقلاب، تقاضا میکنم که سفری به شیراز نموده و با حضرات آقایان حجج اسلام، آقایان دستغیب- دامت افاضاتهم- و جناب حجت الاسلام آقای حائری، امام جمعه محترم، ملاقات و حساسیت موقع را گوشزد نمایید، که مبادا مخالفین ایجاد اختلاف نموده و استفادههای نامشروع نمایند.
در ضمن از آقایان نمایندگان شیراز خواستهام در این امر با جنابعالی همراهی و کمک نمایند. این جانب با علاقهای که به مرحوم مجاهد عالیقدر، شهید معظم آقای دستغیب دارم و به خانواده محترم ایشان علاقهمندم، به حکم وظیفه از بیت ایشان تقاضا دارم همان طور که سیره مرحوم شهید دستغیب بود، در رفع این گونه غائلهها تلاش نمایند. و از جناب آقای حائری نیز میخواهم با همراهی آقایان در رفع حادثه کوشش نمایند.
ان شاء اللَّه تعالی همگی با موفقیت مراجعت نمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 306)
ـ نامه به تعدادی از نمایندگان مجلس در مورد انتخابات مجلس (1366)
[بسمه تعالی. محضر مقدس رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی- دام ظله العالی علی رؤوس المسلمین
با سلام خدمت آن امام بزرگوار، در انتخابات دوره قبل حضرت عالی نسبت به معرفی کاندیدا برای حوزههای مختلف از سوی احزاب و جمعیتهای سیاسی- مذهبی اعلام مخالفت فرمودید با توجه به نزدیکی زمان انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی از مقام مقدس رهبر گرانقدرمان تقاضامندیم به سؤالات ذیل پاسخ فرموده و همگان را نسبت به وظایف شرعی آگاه فرمایید.
1- آیا در این دوره گروهها و جمعیتهای مختلف سیاسی- مذهبی میتوانند از تهران و یا قم برای شهرهای مختلف ایران و یا از هر نقطه برای مناطق دیگر کاندیدا معرفی نمایند.
2- آیا میتوان در رابطه با تبلیغ از کاندیداها از وجوهات شرعیه و بیت المال و یا از اموال دولتی و عمومی که در اختیار نهادهای گوناگون است استفاده نمود.
مهدی کروبی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، عبد اللَّه نوری رئیس کمیسیون برنامه و بودجه، حسین هاشمیان رئیس کمیسیون نفت، محمد علی هادی عضو کمیسیون دفاع.].
بسمه تعالی
با اینکه این گونه سؤالها و جوابها اکنون زود است، مع ذلک باید مردم را برای انتخابات آزاد گذاریم، و نباید کاری بکنیم که فردی بر مردم تحمیل شود. بحمد اللَّه مردم ما دارای رشد دینی و سیاسی مطلوب میباشند، و خودْ افراد متدین و درد مستضعفان چشیده و آگاه به مسائل دینی- سیاسی و همگام با محرومین را انتخاب خواهند کرد. و در چنین اوضاعی هیچ فرد و گروهی و هیچ نهاد و سازمان و حزب و دفتر و تجمعی نمیتواند در حوزه انتخابات دیگران دخالت نماید، و برای غیر حوزه خودْ فرد یا افرادی را کاندیدا نموده و از آنان تبلیغ نماید. در شرایط کنونی، این جانب به هیچ وجه و به هیچ کس اجازه نمیدهم تا از سهم مبارک امام- علیه السلام- و یا از اموال دولت و اموال دفاتر و سازمانها و مجامع و اموال عمومی خرج انتخابات کند. باید مردم را برای شرکت در انتخابات تشویق کرد. ان شاء اللَّه نظرم را در این مورد بعداً اعلام خواهم کرد. روحانیون محترم حوزههای انتخاباتی سعی کنند در حوزه خود [با] افراد و گروههای مسلمان که در انتخابات کاندیدا شده و یا از کاندیداهای مورد علاقه خود طرفداری میکنند چون پدری مهربان باشند و آنان را با دیده محبت بنگرند. از خداوند توفیق شما را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 294 ـ 295)
ـ نامه به رئیس دیوان عالی کشور؛ رسیدگی سریع به پروندههای بلاتکلیف (1366)
[محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی- اطال اللَّه بقائه
بعد از عرض سلام، پروندههای زیادی در دادگاهها و دادسراهای انقلاب از اول انقلاب تا به امروز به عنوان بلاتکلیف یا توقیفی موجود است و نیز پروندههایی هست که در سالهای 58 تا 61 یا 62 حکم داده شده است، ولی دقت کافی نشده و صاحبان اموال تقاضای تجدید نظر دارند.
و همچنین پروندههای پیچیدهای در محاکم و دادسراهای دادگستری مطرح است که از نظر رسیدگی به بن بست رسیده است، به جهت نبودن قاضی یا به علت دیگر.
و همچنین اموال بلاتکلیف و توقیفی که در بعضی از ارگانها و نهادها هست و تا کنون تعیین تکلیف نشده است.
رسیدگی به همه آنها از طریق معمول با مراعات تشریفات قانونی شاید چندین ده سال طول میکشد و حقوق و اموال اشخاص یا بیت المال تضییع میشود.
مستدعی است اجازه بفرمایید طبق موازین شرع بدون رعایت تشریفات معمول قانون بسرعت به این پروندهها رسیدگی شود و پروندهها مختومه گردد. اطال اللَّه عمرکم الشریف.
7/ 4/ 66
عبد الکریم موسوی].
بسمه تعالی
برای حفظ بیت المال و حقوق و اموال مسلمانان و جلوگیری از تضییع و اتلاف به شما اجازه داده میشود موارد ذکر شده را با مباشرت خودتان یا با تعیین اشخاص قاطع و مورد اطمینان و اعتماد هر چه سریعتر با حفظ موازین شرعی و بدون تشریفات دست و پاگیر قانونی رسیدگی نمایید تا پروندهها مختومه گردد، و دشواریهای مردم ان شاء اللَّه تعالی حل گردد.
از خداوند متعال توفیق شما را در حل مشکلات مردم خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.م» (صحیفه امام، ج20، ص: 296 ـ 297)
[1] - در سخنرانی 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه.
[2] - بخشی از آیة 164 سورة آل عمران:« خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات خدا رای تلاوت کند و نفوسشان رای از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنها احکام شریعت و حقایق حکمت بیاموزد».
[3] - بخشی از آیه 5 سوره جمعه:« وصف حال آنان که تحمل( علم) تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند در مَثَل به حماری ماند که بار کتابها بر پشت کشد»
[4] - جعفر شریف امامی، نخست وزیر شاه در سال 1357. کشتار 17 شهریور در زمان نخستوزیری وی رخ داد
[5] - نعمت اللَّه نصیری، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک).
[6] - بحار الأنوار، ج 74، ص 138.
[9] - محسن صدر، معروف به صدر الاشراف. او چندین دوره ریاست مجلس سنا را بر عهده داشت. صدر الاشراف از جمله شخصیتهایی بود که در استبداد صغیر زمان محمد علی شاه قاجار، وظیفه محاکمه مبارزان مشروطه خواه را در باغشاه بر عهده داشت.
[10] - عوالی اللآلی، ج 1، ص 35:« هر مولودی بر فطرت خویش زاده میشود»
[11] - سوره قدر، آیه 3:« شب قدر( به مقام و مرتبه) از هزار ماه بهتر و بالاتر است».
[12] - امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان. وی در سفر به لیبی به طرز مرموزی مفقود گردید
[13] - واقعه 7 تیر و شهادت آقای بهشتی و یارانش.
[14] - بحار الأنوار، ج 27، ص 324، ح 4.
[15] -« همه شما شبان( سرپرست) و همه مسئول هستید». بحار الأنوار، ج 72، ص 38.
[16] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
[17] - سوره اعلی، آیه 14 و 15: حقّاً رستگار شد کسی که تزکیه نفس کرد و نام پروردگارش را یاد کرد، و نماز گزارد.
[18] - سوره حدید، آیه 25: آهن را( آفریدیم و) فروفرستادیم که در آن سختی فراوان است
[19] - داغ کردن، آخرین راه درمان است.
[20] - بر دلهایشان حجاب است
[21] - سوره بقره، آیه 171: کَر و گنگ و کورانیاند که تعقّل نمیکنند
[22] - علم الیقین، ج 2، ص 971.
[23] - سوره توبه، آیه 49: و هرآینه جهنم دربرگیرنده کافران است
[24] -« قبر، گودالی از حفرههای جهنم و یا بوستانی از باغات بهشت است».
[25] - پایین مجلس، آخر صف.
.
انتهای پیام /*