امروز با امام: هفتم تیر
ـ نامه عرفانی به آقای حجت همدانی [میرزا جواد همدانی] با متن عربی و ترجمۀ فارسی (1314ش)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
سبحانک اللهم و بحمدک یا مَنْ لا یرتقی إلی ذروة کمال أحدیته آمال العارفین، و یقصر دون بلوغ قدس کبریائه أفکار الخائضین. جَلَّتْ عظمتک من أن تکون شریعةً للواردین، و تقدّست أسماؤک من أن تصیر طعمةً لأوهام المتفکّرین. لک الأحدیة الذاتیة فی الحضرة الجمعیة و الغیبیة، و الواحدیة الفردیة فی التجلّیات الأسمائیة و الأعیانیة، فأنت المعبود فی عین العابدیة و المحمود فی حال الحامدیة. و نحمدک اللهم بألسِنَتک الذاتیة فی عین الجمع و الوجود علی آلائک المتجلّیة فی مَرائی الغیب و الشهود، یا ظاهراً فی بطونه و باطناً فی ظهوره
و نَستعینُک و نعوذُ بک من شرّ الوسواس الخَنّاس، القاطع طریق الإنسانیة، السالک بأولیائه فی مهوی جِهنام الطبیعة الظلمانیة، اهدنا الصراط المستقیم الذی هو البرزخیة الکبری و مقام أحدیة جمع الأسماء الحُسنی
و صلِّ اللهم علی مبدأ الظهور و غایته، و صورة أصل النور و مادّته- الهیولی الاولی- و البرزخ الکبری الذی دَنی فرفض التعیُّنات فتَدّلی فکان قاب قوسی الوجود و تمام دائرة الغیب و الشهود أو أدنی الذی هو مقام العَماء، بل لا مقام هنا علی الرأی الأسنی (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر). و علی آله مفاتیح الظهور و مصابیح النور بل نورٌ علی نورٍ، غصن[1] الشجرة المبارکة الزیتونة و السدرة المنتهی و أصلهما، و جنس الکون الجامع و الحقیقة الکلیة و فصلهما، سیّما خاتم الولایة المحمدیة و مُقبِض[2] فیوضات الأحمدیة الذی یظهر بالربوبیة بعد ما ظهر آباؤه علیهم السلام بالعبودیة، فانَّ العبودیة جوهرةٌ کنهها الربوبیة، خلیفة اللَّه فی الملک و الملکوت و إمام أئمّة قُطّان الجبروت، جامع أحدیة الأسماء الإلهیة و مظهر تجلّیات الأوّلیة و الآخریّة، الحجَّة الغائب المنتظر، و نتیجة مَنْ سلف و غَبَر- أرواحنا له الفداء و جعلنا اللَّه من أنصاره- و العنِ اللهم أعدائهم، قُطّاع طریق الهدایة، السالکین بالامم مسلک الضلالة و الغوایة
و بعد، فإنّ الإنسان ممتاز عن سایر الموجودات باللطیفة الربانیة و الفطرة الالهیة- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها- و هذه بوجهٍ هی الأمانة المشار إلیها فی الکتاب العزیز الالهی «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» و هذه الفطرة هی فطرة توحید اللَّه فی المقامات الثلاثة بل رفض التعیّنات و إرجاع الکُلّ إلیه و إسقاط الإضافات حتّی الأسمائیة و إفناء الجُلّ لدیه. و مَنْ لم یصل إلی هذا المقام فهو خارجٌ عن فطرة اللَّه و خائنٌ فی أمانة اللَّه، و جاهلٌ بمقام الإنسانیة و الربوبیة، و ظالمٌ بنفسه و الحضرة الالهیة
و معلومٌ عند أصحاب القلوب من أهل السابقة الحُسنی أنّ حصول هذه المنزلة الرفیعة و الدرجة العَلیة؛ لا یمکن إلّا بالریاضات الروحیة و العقلیة و الخواطر القُدسیة القلبیة بعد طهارة النفس عن أرجاس عالم الطبیعة و تزکیتها، فإنّ هذا مقامٌ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، و صرف الهَمّ إلی المعارف الإلهیة و قَصْر الطرْف إلی الآیات و الأسماء الربوبیة عقیب صیرورته إنساناً شرعیّاً بعد ما کان إنساناً بشریاً بل طبیعیاً. فاخرجی أیّتها النفس الخالدة إلی الأرض لاتّباع هواک من بین الطبیعة المظلمة المدهشة الهیولانیة، و هاجری إلی اللَّه مقام الجمع و إلی رسوله مظهر أحدیة الجمع حتّی یدرکک الموت بتأیید اللَّه تعالی فوقع أجرک علیه، و هذا هو الفوز العظیم و الجنة الذاتیة اللقائیة التی لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر
و اعلمی أنّک ظهرت من مقام جامعیة الأسماء و البرزخیة الکبری، و أنت غریب فی هذه الدار و لا بدّ لک من الرجوع إلی الوطن؛ فاحببی وطنک فإنّه من الإیمان- کما أخبر به سیّد الإنس و الجانّ
إیّاک ثمّ إیّاک- و اللَّه تعالی معینک فی اولاک و اخراک- و أن تصرف همّک إلی حصول الملاذّ الحیوانیة الشهویة فإنّ هذا شأن البهائم، أو الغلبة علی أقرانک و أشباهک حتّی فی العلوم و المعارف فإنّ هذا شأن السباع، أو الرئاسات الدنیویة الظاهریة و صرف الفکر و التدبیر إلیها فإنّ هذا مقام الشیاطین، بل و لا تجعلی نصب عینک صورة النسک و قشورها، و لا اعتدال الخُلق و جودتها، و لا الفلسفة الکلّیة و المفاهیم المبهمة، و لا تنسیق کلمات أرباب التصوّف و العرفان القشریة و تنظیمها، و إرعاد أهل الخرقة و إبراقها، فانّ کلّ ذلک حجاب فی حجاب و ظلمات بعضها فوق بعض، و صرف الهمّ إلیها اخترام و هلاک، و ذلک خسران مبین و حرمان ابدی و ظلمات لا نهایة لها؛ بل یکون همّک التوجّه إلی اللَّه تعالی و إلی ملکوته فی کلّ حرکاتک و سکناتک و أنظارک و أفکارک؛ فإنّک مسافر إلی اللَّه تعالی و لا یمکن لک هذه المسافرة بقدم النفس بل لا بدّ و أن یکون بقدم اللَّه و رسوله؛ فإنّ المهاجرة من بیت النفس لا یمکن بقدمها. فکلّما کان قدمک قدم النفس، ما خرجت بعدُ من بیتک، فلست مسافراً؛ و قد عرفت أنّک غریب مسافر
و هذه وصیّتی إلی نفسی القاسیة المظلمة البطّالة و إلی صاحبی الموفّق ذی الفکر الثاقب فی العلوم الظاهرة و الباطنة و النظر الدقیق فی المعارف الالهیة، العالم الفاضل النقّاد و الروحانی الآقا میرزا جواد الهمدانی- بلّغه اللَّه غایة الأمانی- فإنّی و لعَمر الحبیب مع أنّه لستُ من أهل العلم و طلّابه قد ألقیت إلیه ما عندی من مهمّات اصول الفلسفة الالهیة المتعالیة، و شطراً ممّا استفدت من المشایخ العظام- أدام اللَّه ظلّهم- و کتب أرباب المعرفة و أصحاب القلوب- رضوان اللَّه علیهم- و قد بلغ بحمد اللَّه تعالی مرتبة العلم و العرفان و سلک مسلک العقل و الإیمان، و هو سلَّمه اللَّه لطیف السّر و القریحة، نقیّ القلب، سلیم الفطرة، جَیِّد الرَویّة، متردّی برداء العلم و السداد و علی اللَّه التوکّل فی المبدأ و المعاد.
و لقد اوُصیه بما وصّانا أساطین الحکمة و المشایخ العظام من أرباب المعرفة أن یضنّ بأسرار المعارف کلَّ الضَنّ علی غیر أهله من ذوی الجحد و الاعتساف، و الضالّین عن طریق الحقّ و الانصاف؛ فإنّ هؤلاء السُّفَهاء قرائحهم مُظلمة، و عقولهم مُکدّرة، و لا یزیدهم العلم و الحکمة إلّا جهالة و ضلالة، و لا المعارف الحقّة إلّا خسراناً و حیرة، و قد قال تعالی شأنه: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ ... وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ الّا خَسَاراً
و إیّاک ثمّ إیّاک أیّها الأخ الروحانی و الصدیق العقلانی و هذه الأشباح المنکوسة المُدَّعون للتمدُّن و التجدُّد، وهم الحُمُر المُسْتَنْفَرة و السِّباع المفترسة و الشیاطین فی صورة الإنسان، و هم أضلّ من الحیوان، و أرذل من الشیطان، و بینهم- و لَعَمْرِ الحقیقة- و التمدّن بونٌ بعید؛ إن استشرقوا استغرب التمدّن، و إن استغربوا استشرق، فرّ منهم فرارک من الأسد فإنّهم أضرّ علی الإنسان من الآکلة للأبدان
و اکرّر التماسی و وصیّتی أن تذکرنی عند ربّک- تعالی شأنه- ذکراً جمیلًا رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ و جَنِّبنا عن مخالطة السَّفَلة الأشرار بحقّ محمّدٍ و آله الأطهار- صلوات اللَّه علیهم حرّره العبد العاصی المذنب السیّد روح اللَّه بن السیّد مصطفی الخمینی، غفر اللَّه تعالی لهما و جزاهما و إخوان المؤمنین جزاءً حسناً فی صبیحة یوم السَّبْت لثلاث بَقین من ربیع المولود سنة الأربع و الخمسین و ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة القُدسیّة النبویّة- صلّی اللَّه علیه و آله
[ترجمه:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خداوندا؛ پاک تویی و سپاس میگویمت، ای که آرزوی عارفین به قله کمال احدیتش نرسد، و اندیشه پویندگان از وصول به کبریای مقدسش کوتاه. عظمتت والاتر از آنکه برای ورود به آن راهی یابد، و اسمائت مبرا از آنکه به دام پندار متفکرین آید
تو راست احدیت ذاتی در مقام حضرت جمعی و غیبی، و از آنِ توست واحدیت فردی در تجلیّات اسمائی و اعیانی.[3]
پرستیده تویی در حالی که خود میپرستی، و پسندیده تویی به هنگامی که میپسندی. خداوندا؛ تو را سپاس میگوییم با زبانهای ذاتیات که در عین جمع و وجود است[4] برای نعمتهایت که جلوهگر در آینههای غیب و شهود است؛ ای که پیدایی هنگامی که پنهانی و نهانی چون هویدا یاریمان کن و پناهمان ده از شرّ وسوسه شیطان، آن راهزن طریق انسانی و راهبر دوستان خویش به درههای ژرف طبیعت ظلمانی، ما را به راه راست هدایت فرما که برزخیت کبری و مقام جمع اسمای حسناست.[5]
خدایا؛ درود بیپایان فرست بر مبدأ و غایت ظهور و صورت و ماده اصل نور (که هیولای اولی است) و هم او برزخ کبراست چنانچه [دَنی] نزدیک شد پس تعینات را رها کرد [فَتَدلّی] و خرامید [فکانَ قابَ قَوسَیْنِ] پس در جایگاه یک کمان کامل با دو قوس وجود و تکمیل دایره غیب و شهود قرار گرفت [أو أدْنی] یا نزدیکتر از آنکه همان مقام عماء است، بلکه در آن جایگاه هیچ مقامی نیست- بنا بر اصح نظریات- (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر).[6]
و خدایا؛ درود فرست بر آل او که ظهور الهی را گشایشگر و نور الهی را نمایانگرند بلکه نورٌ علی نور هم ایشانند، ریشه و شاخه درخت مبارکه زیتون و سدرة المنتهی [درختی در بالاترین مکان بهشت] هم اوست[7] و هم او جنس و فصل کوْن جامع و حقیقت کلیه است.[8]
مخصوصاً درود بر آن کسی که ولایت محمدیه را به نهایت رسانده، فیضهای احمدی را پذیرفته (قبض کرده)، با وصف ربوبیت الهی پدیدار شود چنانچه پدرانش با عبودیت آشکار شدند، چرا که عبودیت حقیقتی است که کُنه آن ربوبیت است. آنکه خدا را در مُلک و ملکوت جانشین و ائمه کجاوه جبروت را پیشوا، احدیت اسماء الهی را جامع و تجلیات اول و آخر را مظهر است، حجت غائب منتظر نتیجه پیشینیان و گذشتگان- ارواح ما به فدایش و خداوندمان از یارانش قرار دهد- پروردگارا! دشمنان ایشان را لعنت کن که راهزن طریق هدایتند و راهبر امتها به گمراهی و حیرتند و بعد، آدمی را از دیگر موجودات به واسطه یک لطیفه ربانی و فطرت الهی متمایز کردهاند، فطرتی خدایی که آدمیان را بر آن طینت آفرید. و این فطرت- به وجهی- همان امانتی است که در کتاب عزیز الهی مورد اشاره شده إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ[9] ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند و انسان آن را بر دوش گرفت. و این فطرت همان فطرت توحید خدا در مقامات سهگانه [ذات و صفات و افعال] بلکه فطرت رها کردن همه تعینات و ارجاع همه چیز به او و اسقاط همه اضافات حتی اضافات اسمائی است و فانی کردن همه چیز است نزد او، و هر که به این منزلت نرسد از فطرت خدا خارج شده و در امانت پروردگار خیانت کرده و نسبت به مقام انسانیت و ربوبیت جاهل و به نفس خویش و حضرت حق ستم کرده است
و نزد اهل دل از سابقین نیک سرشت آشکار است که نیل به چنین جایگاه والا و مرتبه بلندی ممکن نیست مگر با ریاضتهای روحی و عقلی و با اندیشههای مقدس قلبی پس از آنکه جان آدمی از پلیدیهای عالم طبیعت پاک و پاکیزه شود- چرا که این مقامی است که لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[10] جز پاکان را به آن دسترسی نیست- و نیل به این مقصود حاصل نشود جز آنکه آدمی همت در کسب معارف الهی بگمارد و نظر در آیات و اسماء ربوبی منحصر کند به دنبال آنکه انسان شرعی شد بعد از آنکه انسان بشری بلکه طبیعی بود.
پس ای نفس تابعِ هوا که بر خاکدان زمین جاودانه گرفتاری، از خانه تاریک حیرتانگیز هیولانی بیرون آی، و به سوی «اللَّه» که مقام جمع است و رسولش که مظهر احدیت جمع است[11] هجرت کن تا مرگ به تأیید خدای متعال تو را دریابد و پاداش تو بر خدا واقع شود که این همانا رستگاری عظیم و بهشت لقاء ذاتی است که نه چشمی را بر آن نظر افتاده و نه گوشی از آن خبر شنیده و نه بر قلب بشری خطور کرده است [فوق ادراک بشری است]
ای نفس؛ بدان که تو از مقام جامعیت اسماء و برزخیت کبرا ظهور کردهای و در این دیارْ غریبهای و چارهای جز بازگشت به وطن نداری، پس وطن خویش محبوب دار که این دوستی از ایمان است چنانکه سید انس و جن فرموده بپرهیز و بر حذر باش- خداوند متعال در اولی و اخری یارت باد- از اینکه همت خویش صرف به دست آوردن لذات شهوات حیوانی کنی که این شأن چهارپایان است، یا به چیرگی بر نزدیکان و همانندان بپردازی- اگر چه غلبه در علوم و معارف باشد- که این منزلت درندگان است، یا همّ خویش به ریاستهای ظاهری دنیا صرف کرده تدبیر و اندیشه را بر آن بگماری که مقام شیاطین است؛ بلکه حتی پوسته و ظاهر عبادات را نیز منظر نظر قرار نده، و نه اخلاق معتدل یا نیکو را، و نه فلسفه کلیه یا مفاهیم مبهم را، و نه شیوایی گفتار ارباب تصوف و عرفان ظاهری و نظم کلام ایشان را، و نه غرش رعد اهل خرقه و آذرخش ایشان [که ادعای رگبار معارف دارد] هیچ کدام را در برابر چشمانت قرار نده، که همه آنها حجابی است اندر حجاب و ظلماتی است انباشته بر هم و صِرف کوشش در آنها مرگ و هلاکت است و چنین کاری زیان آشکار و محرومیت ابدی و ظلمتی است بیپایان بلکه همت تو باید در همه حرکات و سکنات و اندیشه و فکرت در توجه به خداوند متعال و ملکوت او باشد، چرا که به سوی خدای متعال مسافری و ممکن نیست در این سفر با قدم نفْس راه پیمودن، پس چارهای نیست جز آنکه با قدم خدا و رسول سفر کنی که مهاجرت از سرای نفس با گامهای آن نتوان. پس تا هنگامی که با قدم نفس ره میسپاری، هنوز از دیار نفس خارج نشده و به سفر نپرداختهای، در حالی که میدانی که مسافری غریبی و این وصیتی است به نفْس سنگدل تاریک بیکاره خویش و وصیتی است به دوست موفقم صاحب خِردی با بینشی درخشان در علوم ظاهری و باطنی و نظری دقیق در معارف الهی، دانشمند خردمندِ نکته سنج روحانی «آقا میرزا جواد همدانی» که خداوندش به نهایت آمال برساند.
من، به جان دوست قسم با آنکه از اهل علم و طلاب آن نیستم، از مهمات اصول فلسفه متعالیه الهی هر آنچه نزد خویش داشتم و بعضی از آنچه از اساتید بزرگوار- خداوند سایه ایشان را مستدام گرداند- و کتب ارباب معرفت و صاحبدلان- رضوان اللَّه علیهم- فرا گرفته بودم بر وی عرضه کردم، و او به حمد خداوند متعال به مرتبه علم و عرفان رسیده، مسلک عقل و ایمان را پیمود، در حالی که خود نیز- سلّمه اللَّه- دارای قریحه و سرّی لطیف و قلبی پاک و طینت سلیم و فکری نیکوست که لباس علم و راستی بر تن کرده، و توکل همه بر خداست در مبدأ و معاد و اکیداً وصیت میکنم او را به آنچه اعاظم حکمت و اساتید بزرگوار اهل معرفت، ما را به آن وصیت کردهاند که نسبت به عرضه اسرار این معارف بر غیر اهلش- منکران و بیتدبیران و آنان که از راه حق و انصاف گم گشتهاند- کاملًا بخل بورزد، که آن کوتهنظران، ذوقی تار و عقلی کدر دارند و علم و حکمت جز جهالت و گمراهی بر ایشان نیفزاید و معارف حقه جز زیان و حیرت نیاندوزد که خداوند عالی مرتبه فرموده: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ ... وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً[12] ما از قرآن آنچه را رحمت و شفای مؤمنین است فرو فرستادیم و بر ستمگران جز زیان نیفزاید.
بپرهیز و بر حذر باش- ای برادر روحانی و دوست عقلانی- از این اشباح مدعی تمدن و تجدد که آنان ستوری رمیده و گرگهایی درنده و شیاطینی انسان نما هستند که از حیوان گمراهتر و از شیطان پستترند، و قسم به جان حقیقت که میان آنان و تمدن آن چنان فاصله دوری است که اگر به شرق روند تمدن به غرب گریزد و چون به غرب روی آورند تمدن به شرق برود، و همانند تو که از شیر میگریزی تمدن از ایشان در فرار است، که ضرر ایشان بر بنی آدم از آدمخوارگان بیش است و درخواست و وصیتم را تکرار میکنم که مرا نزد خدای بلندمرتبه خویش به نیکی یاد کنی رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ[13] پروردگارا در دنیا به ما حسنه و در آخرت حسنه عطایمان کن و از عذاب آتش نگاهمان دار، و ما را از آمد و شد با فرومایگان شرور برکنار دار به حق محمد و آله الأطهار- صلوات اللَّه علیهم
این وصیت را بنده نافرمان گنهکار، سید روح اللَّه فرزند سید مصطفی خمینی- خداوند متعال هر دو را بیامرزد و به آنان و برادران مؤمن پاداش خیر دهد- در صبح روز شنبه، سه روز به آخر ربیع المولود سال یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار بعد از هجرت مقدس نبوی- صلی اللَّه علیه و آله- تحریر کرد.] (صحیفه امام، ج1، ص: 4 ـ 12)
ـ تلگراف احوالپرسی از آقای حسین لنکرانی (1341)
«حضرت حجتالاسلام آقای لنکرانی- دامت برکاته
از سلامت خودتان مطلعم فرمایید.[14] خمینی.» 0صحیفه امام، ج21، ص: 488)
ـ تلگراف پیرامون اجبار به ازدواج دختر مسلمان با مرد بهایی (1341)
«مخاطب: وزارت امور خارجه
... علمای اعلام و اهالی شیعه کراچی تلگراف کردهاند [که] بهاییها دختر بچه [ای] را به نام فرخنده دهقان یزدی که سید و شیعه است ربوده و در پاکستان میخواهند به ازدواج درآورند و در اثر اعتصاب عمومی، دادگاه آنجا ازدواج را توقیف کرده.
بهاییها به سفارت ایران تشبث کردهاند. لازم است فوراً دستور دهید سفارت از ازدواج غیرمشروع، شدیداً جلوگیری کند و دختر را از آنها بگیرد و به ایران مسترد و به اولیایش تحویل دهند. نتیجه را اطلاع دهید. روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 489)
ـ حکم انتصاب آقای علی احمدی میانجی به سمت قاضی شرع در میانه (1358)
«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای احمدی میانجی- دامت افاضاته
لازم است جنابعالی مسافرتی به شهرستان میانه بروید و از نزدیک به وضع کمیتهها رسیدگی نموده و در اصلاح آنها بکوشید. و در مورد زندانیان و پاسداران نیز بررسیهای لازمه را بنمایید و به هر نحو صلاح میدانید سر و سامانی به وضع آنها بدهید. و ضمناً برای اصلاح وضع زندانیها و رسیدگی به کار آنها، جنابعالی به عنوان قاضی شرع منصوب میشوید که در تشکیل دادگاهها اقدام نموده و پس از تشکیل دادگاه در آنها شرکت نمایید؛ و در احکام صادره نظارت کامل داشته و در هر حال مراعات احتیاط را بکنید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی را خواستارم. به تاریخ سوم شعبان المعظم 1399 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج8، ص: 323)
ـ حکم به حجت الاسلام آقای آقا شیخ مرتضی بنی فضل پیرامون رسیدگی به کمیته های شهر خوی و حومه (1358)
«جناب مستطاب حجتالاسلام آقای آقا شیخ مرتضی بنیفضل- دامت افاضاته
با توجه به وضع منطقه خوی و حومه و اختلافات موجود، لازم است جنابعالی مسافرتی بدان منطقه نموده، از نزدیک به مشکلات اهالی محترم رسیدگی نموده و وضع کمیتههای محلی را نیز بررسی نمایید و با مشورت علماء اعلام محلی- دامت برکاتهم- و اهالی محترم اختلافات موجود را فیصله دهید و با حفظ وحدت کلمه و پرهیز از هرگونه اختلاف مشکلات را مرتفع سازید و مردم آن سامان را به وظیفه خطیری که در این موقع حساس به عهده دارند آشنا سازید و مقتضی است بدین منظور هیأتی را نیز با خود ببرید و خود جنابعالی در رأس آن هیأت انجام وظیفه بنمایید. از خدای تعالی ادامه توفیقات همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 651)
ـ حکم انتصاب آقای حاج شیخ علی اکبر نوری به عنوان نماینده روحانیت در ستاد مرکزی جهاد سازندگی (13589
«جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی اکبر نوری- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی به عنوان نماینده روحانیت در ستاد مرکزی جهاد سازندگی منصوب میشوید. و مأموریت دارید از نزدیک در تصمیمگیری و انجام کارها نظارت داشته باشید و در نصب و اعزام روحانیون محترمی که بدین منظور لازم است شرکت داشته باشند اقدام نمایید و در هر مورد مصلحت میدانید کارها را با مشورت افراد ذیصلاح انجام دهید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی را خواستارم. روحالله الموسوی الخمینی.» 0صحیفه امام، ج21، ص: 652)
ـ سخنرانی در جمع طلاب مدرسه فیضیه و مبلغان؛ راه الهی و راه شیطانی (1358)
اگر برای هر علمی موضوعی است- چنانکه شما آقایان میفرمایید- علم همه انبیا هم موضوعش انسان است. و اگر برای هر دولتی برنامهای است، برنامه رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- را میشود گفت همان سورهای که در اول وارد شده است، آن برنامه رسول خداست: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.[15] تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربیت کنند. آمدهاند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی ما فوق الطبیعه، ما فوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. از اول، هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان. برنامه را هم این آیه شریفه- به حَسَب اعتبار و به حَسَب احتمال- تعیین میفرماید. به خود رسول اکرم خطاب است؛ لکن خطابات قرآن آن هم که به خود رسول اکرم است غالباً عام است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ. از اول که قرائت شروع میشود تعیین میفرماید که قرائت چه جور باید باشد: به «اسم رب» باید باشد.
تمام قرائتهایی که تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد شیطانی است. دو جنبه است: یک جنبه رحمانی و یک جنبه شیطانی. قرائت به «اسم رب»؛ قرائت که شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چیز به اسم رب. عالَم با اسم رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالَم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالَم با اسم خداست. و انسان که یک عالَمی است، عالَم صغیر و به حسب واقع کبیر، قرائت، اول تعلیمی که به او میشود و اول برنامهای که برای رسول اکرم آمده است این است که اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، نه همین طور ترویج بکنید، نه همین طور منبر بروید، نه همین طور تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید به اسم رب. برنامه است. تبلیغ بکنید به اسم رب. منبر بروید به اسم رب. گوش کنید به اسم رب. صحبت کنید به اسم رب. که اگر اسم رب را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ میشوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همه آوازها از خداست. با اسم رب عالَم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم میشود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم خدا [را]. همه عالَم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستید. با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده است. و همه اسم خدا هستید.
ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم که همه از اوست؛ و همه به او رجوع میکنند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. از او هستیم، و به اوست همه چیز. دیگران نیستند، هیچند؛ هر چه هست اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا برای انسان آمدهاند و برای انسانسازی آمدهاند. کتب انبیا کتب انسانسازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همه خیرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همه ظلمات است. در سر دو راهی واقع است این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت. تا از چه حیوانی سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید تنها، فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ، بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. همه خلق را به اسم رب نسبت میدهد. اسم رب مبدأ همه خلقهاست. خلق است: خلق مطلق. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ درس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق. مباحثه هم بکنید به اسم رب. نه همان اول بگویید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*. بفهمید قضیه چه است، و بفهمیم قضیه چه است. انبیا آمدند که بفهمانند به ما که قضایا چه هست. ما همه حیران، سرگردان. همه عالم سرگردانند نمیدانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسانشناسی و اسلامشناسی میکنند ادعاست! کی «انسان» را میشناسد، و کی «اسلام» را؟ یک پردههایی، یک ورقهای بسیار مختصری، از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال میکند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمیشناسد.
ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق میکنی،- انسان- فرمود: شما نمیدانید.[16] بعد که «تعلیم اسما» کرد و هیچ کس نمیتواند حمل «اسما» بکند الّا انسان، و حمل «امانت» بکند الّا انسان[17] وقتی که اسما را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکهای که اشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند.[18] ملائکه مقربین هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، یک موجودی هستیم که سر دو راهی واقع شدهایم. باز آنهایمان که خوبند راه را معوج نرفتند، و الّا توی راهند، تا ببینیم چه بشود.
دنبالش میفرماید: اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ با خدا قرائت کن. شاید معنایش این باشد. آنجا اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. البته طولانی است صحبت.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. انسان از این «علق»، از این آب، یک همچو قدرت! یک همچو قدرت که آن انسانی که همه عالَم است میگویند: وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ[19] «عصر» انسان کامل است؛ امام زمان- سلام اللَّه علیه- است. یعنی «عصاره» همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ این «انسان» که اینجا میگویند همین انسان یک سر و دو گوشی است که ماها انسانش میگوییم. خطاب با ماست. سر دو راهی واقع شدهایم، یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است؛ یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از «علق» شروع میشود. منتها بعضی از آنها طبیعی است، و آنجایی که مهم است آنجایی است که ارادی است. یک سرش طبیعت است، یک طرفش مقام الوهیت. و انسان از طبیعت شروع میکند، تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمیآید: «آنچه در وهم تو ناید آن شوم».
اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را؛ یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور میشود. هر چه جلو برود دورتر میشود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد هر چه پیش برود دورتر میشود از راه اگر از راه مستقیم انسانیت [دور شد]. یعنی آن راهی که انبیا آمدند معرفی کنند آن راه را؛ مأمورند برای اینکه آن راه را معرفی کنند. خدای تبارک و تعالی هم در سوره «حمد» میفرماید که اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ[20] آنهایی که تو به آنها نعمت دادی؛ آنها را منعم کردی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی؛ هدایت را بر آنها وارد کردی. غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ[21] «مغضوب علیهم» یک طایفهاند منحرف «. ضالین» هم یک طرفند منحرف؛ از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند دورتر میشوند.
هر چه درس بخوانید و به اسم «ربّک» نباشد، از صراط مستقیم دورید. و هر چه زیادتر درس بخوانید دورتر میشوید. اگر اعلَمِ مَن فی الأرض بشوید و به اسم ربّک نباشد، ابعَدِ از خدای تبارک و تعالی هستید! از صراط مستقیم بعیدتر میشوید. یا صراط مستقیم است، که یک سرش جسر جهنم، یک طرفش طبیعت است؛ یک طرفش بهشت است. آخر مرتبه بهشت «لقاء اللَّه» است. آنجایی است که غیر انسان هیچ کس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. و ما همه الآن در جسر جهنم واقع شدیم. «طبیعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور که میکند، طبیعت جهنم است. الآن ما در متن جهنم داریم حرکت میکنیم. اگر این راه را طی کردیم، آن روز که جسر جهنم ظاهر میشود، در این چشمهای مردم در آن عالم ظاهر میشود، آنکه این راه را طی کرده است از آن جسر عبور میکند؛ آنکه این راه را طی نکرده است در جهنم واقع میشود؛ میافتد از راه. کج است دیگر. یک راه مستقیم، که اوصافش هم که گفتند و شنیدید و دقیقتر از موست، راه باریک است و تاریک است، و نور «هدایت» میخواهد: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. خداوند هدایت کند ما را.
شما آقایان، که در راه اسلام و علم قدم برمیدارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا شدهاید و متلبس به لباس روحانیت شدهاید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه قرائت به اسم رب باشد برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور میآورد. گاهی علم انسان را پرت میکند از «صراط مستقیم». اینهایی که دینساز بودند اکثراً اهل علم بودند. اینهایی که دعوت بر خلاف واقع کردند اکثراً از اهل علم هستند. چون علم قرائت به اسم رب نبوده است. انحراف داشته است از اول. این راه انحرافی هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ دورتر میشود از انسانیت. چه بسا یک نفر آدم فیلسوفِ اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است به حسب نظر مردم، همه چیز میداند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. و از همه دورتر. هر چه انبار زیادتر وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر وزر و ظلماتش بیشتر. ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ[22] گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که شروع بشود به اسم رب، آن نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، آن خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد. و الّا میخواهم مَسند بگیرم؛ میخواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. انحراف است. اینها انحرافات است. و همه دقیق! صراط مستقیم، به حسب وصفی که شده است، باریکتر از موست. بسیار دقیق است.
چه بسا انسان یک عمر در ریا بوده و خودش نفهمیده. یک عمر هر عملی کرده ریا بوده است، و نفهمیده خودش ریاسْت. این قدر دقیق است که خود آدم هم نمیفهمد! موازین دارد برایش. آنهایی که اهل عمل هستند موازین تعیین نکردند که ما بفهمیم که چه هستیم و خودمان را تشخیص بدهیم. در علم انبیا که علم انسانسازی است، موازین دارد اینها.
اسلام را به این زودی نمیشود شناخت. اسلام را با دو تا جنگ نمیشود [شناخت.] اسلام جنگ نیست. جنگ به اسلام مربوط نیست. مکتب اسلام- اینکه حالا به آن گفته میشود «مکتب»- این یک چیزی است که مقدمه برای آن مکتبی است که اسلام دارد. آن مکتب را من و تو نمیشناسیم. چنانکه انسان را ما نمیشناسیم. آنکه میشناسیم همین موجود طبیعی است. این «انسان» نیست. از «عَلَق» میآید یک قدری بالاتر، میآید یک قدری بالاتر، تا میشود حیوان. این حیوانیاش خیلی طولانی است. این مقام «حیوانیت» خیلی طولانی است. و انسان ممکن است تا آخر عمرش در همین حیوانیت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد فایده ندارد. همه چیز باید به اسم رب باشد.
شما حالا آقایان، از قراری که گفتند، بنا دارید که تشریف ببرید در قُرا و قصبات و شهرها برای ترویج، برای هدایت. توجه داشته باشید اگر قدمی بر خلاف موازین، بر خلاف رضای خدا بردارید، یک جرمی است که به این زودی نمیتوانید جبران بکنید. شمایی که به اسم «هدایت» بین مردم میروید غیر عامه مردم است وضعتان. غیر وضع عامه مردم است. شمایی که برای هدایت میروید شما رسول از طرف اسلام هستید؛ رسولِ رسول خدا هستید. باید بفهمید که در این رسالت چه باید بکنید. این کارهایی که بنا دارید بکنید آیا به اسم رب است؟ آیا از اول که شروع میکنید به اینکه هدایت کنید مردم را، اسلام را معرفی کنید به مردم، و لو همین قدر که میدانید، آیا این به اسم رب است؟ از اسم خدا شروع میشود؛ یا خدای نخواسته نفسانیت آدم در آن دخالت دارد
. أَعدی عَدُوِّک
همین نفْسی است که در انسان هست.[23] این از همه دشمنها برای انسان دشمنتر است. همه دشمنهای عالَم آن قدری که از آنها میآید این است که انسان را بکُشند، زجرش بدهند؛ اما آنکه بَیْنَ جَنْبَیکَ آن «نفس اماره» انسان، آن غیر این است که انسان را بکشد؛ انسانیت را میکشد! همه عالم جمع بشوند که انسانیت شما را بکشند، تا آن چیزی که در خود شما هست، آن نباشد و تغییر نکند، کسی نمیتواند.
اعدی عدوک
همین نفْسی است که
بَین جنبیک.
ببینید که حالا که تشریف میبرید و میخواهید مردم را هدایت کنید، به اسم رب هدایت میکنید، یا به اسم نفْس، که همان به اسم شیطان است؟ ببینید با آقایانی که در محل هستند شما چه جور رفتار میکنید؟
ما فرض میکنیم که شما در محل که رفتید، بعضی از اشخاص منحرف هستند- پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و اله و سلم- برای همینها غصه میخورد. برای همین مردم منحرف غصه میخورد! لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ[24] [از] آنکه مؤمن نشدند همچو غصهای که مثل اینکه میخواهی خودت را بکشی!- ما فرض میکنیم که شما وقتی که رفتید یک انحرافات دیدید، انحرافات را با انحراف خیال نکنید [میتوانید] اصلاح بکنید. انحراف نمیتواند انحراف را مستقیم کند. انحرافات را با نور هدایت خدا و باسم ربک مستقیم کنید. با اسم خدا حرکت کنید. و با اسم خدا هدایت کنید. و با اسم خدا ترویج کنید. و با اسم خدا انحرافات را مستقیم کنید. اگر دیدید آنجا میخواهد نفْس اماره بگوید که حالا این آقا که اینجا مدتی بوده است و عنوانی دارد، بخواهید عنوانش را یکوقت خدای نخواسته از دستش بگیرید، بدانید که این الهی نیست. این شیطانی است. بخواهید مقابل یک اهل علمی که آنجا هست بایستید و بشکنید خدای نخواسته حیثیت او را، بدانید که این انسانی نیست و الهی نیست. شیطانی است. با همه محبت کنید. با محبت میشود منحرفها را مستقیم کرد؛ بهتر از اینکه با شدت و حِدت. گاهی نمیشود، و الّا غالباً میشود.
پیغمبر اکرم «نبی رحمت» است که برای رحمت آمده است. آنجایی هم که آن منحرفهای غیر قابل اصلاح را امر به قتل میکرد، مثل یک غده سرطانی که در یک بدن باشد، برای اصلاح بدن آن غده را باید بیرون آورد. چاره نیست. این غدههای سرطانی گاهی یک جامعه را فاسد میکنند. این هم رحمت بر جامعه است. اینهایی که اسلام را اصلًا نمیدانند چیست، نمیفهمند اصل اسلام چه است. خیال میکنند این غربیها [و] اینهایی که دنبال غربند، که احکام اسلام خشونت دارد، اینها اصلًا نمیدانند که این احکامْ چه چیز هست؛ برای چه هست. این مثل این است که به یک طبیبی که کارد را برداشته و شکم را پاره میکند و غده سرطانی را بیرون میآورد بگویند این خشونت دارد میکند! این رحمت است یا خشونت؟ آن طبیبی که میبُرد دست را، برای اینکه این دست فاسد میکند انسان را، کارد را درآورده میبُرد دست را، این طبیب با خشونت دارد رفتار میکند؟ و باید فریاد برآورد که این طبیب خشن است! یا این طبیب طبیب رحمت است؛ با رحمت دارد رفتار میکند؛ یک انسان را برای یک عضو نجات میدهد. این جامعه مثل یک انسان میماند: گاهی وقتها برای اصلاح جامعه یک کسی را تأدیب میکنند. آن هم تأدیبی که گاهی وقتها منتهی به کشتن میشود. یک نفر آدمی که یک مملکت را میخواهد فاسد بکند، یک کشور را، یک گروه را، فاسد میخواهد بکند، و قابل اصلاح نیست، این را باید برای تهذیب جامعه، برای حفظ جامعه، این غده سرطانی را باید از این جامعه دور کرد. دور کردنش هم به این است که اعدامش کنند. اعدامهای اسلامی این طوری است؛ نه مثل اعدامهای غربی میماند. آنها میریزند میکشند میبرند از بین؛ و همه آن برای این است که جا برای خودشان باز کنند. اعدامهایی که در اسلام است اعدامهای رحمت است. یک طبیبی است که چاقو را برداشته و این جامعه را از یک موجودی که اگر باشد فاسد میکند جامعه را، از شرّ این نجات میدهد جامعه را. یک حد از حدود الهی وقتی که واقع بشود، یک جامعه اصلاح میشود. اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند در مجمع عمومی، دزدی تمام میشود. اگر چهار تا آدمی که به فحشا مبتلاست آن را شلاق بزنند، در جامعه فحشا از بین میرود. این غده سرطانی است که طبیب برای حفظ یک انسان ناچار است که این غده را بیرون بیاورد. گاهی چاقو برمیدارد چشم آدم را بیرون میآورد. رحمت است این؛ حفظ است.
انبیا آمدند این جامعه را حفظ کنند از فسادها. این حقوقدانها نمیفهمند اصلش! اصل اسلام را نمیشناسند چیست. این غربیهایی که دور هم جمع شدند برای منافع ابرقدرتها، اینها از انسانیت اصلًا اطلاعی ندارند. اینها فقط این حیوان یک سر و دو گوش را میبینند، و این طبیعت و این سطح طبیعت؛ نه عمق طبیعت. این سطح طبیعت را میبینند. اینها میخواهند «حقوق بشر»! تو چه میدانی بشر چه هست تا حق بشر چه باشد! تو انسان را میشناسی تا حق انسان را بشناسی؟ تو جامعه را میشناسی که حق جامعه را بشناسی؟ همه آنها همین طورند. همه این حرفها، که میشنوید در آن طرفها هست، و این طرفها هم از آنها تقلید میکنند، همه برای این است که بچاپند این جامعه را! برای چاپیدن است؛ برای اصلاح نیست. جنگهایی که الآن هم در دنیا ممالک زیادی پشت سر هم به جنگند و امریکا از آن طرف، شوروی از این طرف و آن طرف و از آن ور کمک میکنند به اینها، اینها همه جنگهای انحرافی است؛ بر خلاف انسانیت است. اینجاهایی که این جنگها میشود و این همه کشتار، این همه کشتار، در این ممالک میشود، این طرفدارهای حقوق بشر نشستهاند و سیگار میکشند و پاهایشان را روی هم میاندازند و یک کلمه صحبت نمیکنند. اما آن روز که یک عده اشخاصی که غدهاند برای این جامعه، غده سرطانیند برای این جامعه، اگر بمانند یک جامعه را به باد میدهند، حکم اسلام را بر اینها جاری میکنند، همینهایی که آن روز فوجها از مردم، هزارها از انسانها را، اربابانشان میکشند و [آنها] پاهایشان را روی هم میاندازند و تکیه میدهند و یک کلمه حرف نمیزنند، واویلا بلند میکنند! خوب، چرا هویدا را کشتند، یا چرا نصیری[25] را کشتند! یا چرا کسانی که فوج فوج جوانهای ما را از بین بردهاند اینها [را] میکشند! کشتن اینها رحمت است بر امت. حدود الهی رحمت است بر امت. البته آن دستی که بریده میشود اگر زبان داشت گله میکرد. اما برای انسان، برای یک انسان، یک عضو فدا میشود. برای یک جامعه یک اشخاص باید از بین بروند.
برای حفظ حقوق یک جامعه باید یک غدههای سرطانی از این جامعه جدا بشود. اینها برای رفتن محمدرضا خان هم همین عزاها را داشتند! همین آدمی که [آن همه جنایت کرد] حالا هم از او تعریف میکنند! حالا هم در مجلههای خارجی یا در مطبوعاتشان از او تعریف میکنند که نه، این اصلاح میکرد! میخواست درست کند مملکت را! آن کنار نشستهاند. نه مطلع نیستند؛ لکن آن کنار هستند. کنار معرکه هستند ندیدهاند اینجا چه شده است. میدانند چه شده، اما به خودشان که واقع نشده! هزاران آدم هم اینجا کشته بشود. اصلًا انسان مطرح نیست پیش آنها. حق و حقوق انسان اصلًا مطرح نیست در این جوامعی که طرفدار حقوق بشرند. ابداً حقوق بشر مطرح نیست.
حقوق ابرقدرتها مطرح است! آنها برای ابرقدرتها حق قائلند. حقشان هم این است که همه ممالک را اینها بچاپند!
اعتصام به حبل اللَّه
شما آقایان، که ان شاء اللَّه تشریف میبرید و موفق میشوید و مردم را هدایت میکنید، اولًا دعوت کنید همه را به وحدت کلمه. خدای تبارک و تعالی امر فرموده است: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ اجتماع، لکن اجتماع با تشبث به حبل اللَّه. هر اجتماعی مطلوب نیست، وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ مطلوب است. همان است که اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ. اسم رب همان ریسمانی است که همه به آن باید اعتصام کنند. مردم را دعوت کنید به وحدت. دعوت کنید به اینکه گروه گروه نشوند. الآن مشغولند شیاطین به اینکه این انسجامی که پیدا شد برای ملت ما، و با این انسجام پیش بردند و بحمد اللَّه پیروز شدند تا اینجا، این را به همش بزنند. گروه گروه کنند: حزب کذا، حزب کذا، جمعیت کذا. چه اسم رویش بگذارند «جمعیت اسلامی» کذا؛ چه اسم بگذارند «جمعیت دمکراتیک» کذا. امروز روز این نیست که تکه تکه بشود این ملت، گروه گروه بشود. امروز تمام گروهها باید ادغام بشوند در یک گروه. و آن گروه اسلامی است. همان طوری که تمام گروهها ادغام شد در یک گروه و تمام قولها و تمام فریادها ادغام شد در یک فریاد، و آن فریاد مرگ بر این رژیم و- عرض بکنم که- اسلام، جمهوری اسلامی میخواهیم. آن ادغام گروهها در هم و توجه به اسلام بود که این سد بزرگ شیطانی را شکست، و همه حساب مادیین را باطل کرد.
آنها حساب عالم طبیعت و ماده را میکردند. حساب جنبه الهیتش [را] نمیکردند. ایمانش را حساب نمیکردند که ایمان چه قدرتی دارد. آن را نمیتوانند حساب کنند، و ایمان نمیدانند چه است. حساب اینکه، به حسب حساب مادیت محال بود که یک عده معمم که باید درس بخوانند، و یک عده دانشگاهی که باید سر کلاس بروند، و یک عده بازاری که باید کسب بکنند، و یک عده دهقان که باید کشت بکنند- و لو کشتی برایشان نگذاشتند!- یک عده کارگر که باید کار بکنند،- نظامی هیچ کدام اینها نبودند- اینها قیام بکنند و نظام یک غولی را به هم بزنند. آن نظامی که همه قدرتها دنبالش بودند. نه ابرقدرت تنها؛ همه قدرتها. البته روی حساب طبیعت، روی حساب مادیت، آنهایی که اطلاع از ماورای این عالم ندارند، آنهایی که اطلاع از ایمان ندارند، روی حساب آنها، یک امر محالی بود؛ یک امر محال واقع شد. آنها محال میدانستند. اما روی حساب اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ وقتی اسم خدا شد، همین مقدار- ما به عمق مسائل نمیرسیم- همین مقداری که همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست، همین پیروز کرد همه را؛ همه قدرتها را به هم زد؛ نتوانستند نگهش دارند. همه قدرتها دنبالش بودند. من مطلعم، همه قدرتها دنبالش بودند که نگهش دارند؛ همه چنگالها چسبیده بودند به این تخت و تاج منحوس که نگه دارند؛ و قدرت ایمان شما، قدرت اسلام، همه این قدرت را عقب زد و این را از این مملکت بیرونش کرد. ریشههای دیگر را هم بیرون میکنیم.
اما باید توجه داشته باشید که امروز یک خطر بزرگی جلوی پای ماست، که من از این خطر بیشتر میترسم تا از خطر اینکه بیایند و بریزند و بکشند و ما را از بین ببرند. و آن خطر این است که نبادا ما پاهایمان را انحرافی برداریم؛ قدمهای انحرافی برداریم و مکتبمان را بد منعکس کنیم، اسلام را بد معرفی کنیم. آنکه مهم است این است که مکتب به قدرت خودش باقی باشد، و لو ما همه از بین برویم. ما شیعه ائمه اطهار هستیم. ائمه اطهار اکثراً یا کشته شدند یا [مسموم] شدند؛ لکن مکتبشان محفوظ بود. کشته شد، مکتبش محفوظ بود. بلکه مکتب را زنده کرد. با این کشته شدن مکتب را زنده کرد. سید الشهدا دیدند که مکتب دارد از بین میرود. قضیه قیام سید الشهدا و قیام امیر المؤمنین در مقابل معاویه، قیام انبیا در مقابل قدرتمندان و کفار مسأله این نیست که بخواهند یک مملکت [را] بگیرند. همه عالم پیش آنها هیچ است. مکتب آنها این نیست، مقصد آنها این نیست، که کشورگشایی بکنند. اینهایی که از اسلام تعریف میکنند که کشورگشایی کرد، اینها اسلام را نمیشناسند چه است. خیال میکنند اسلام هم مثل رژیم، اسلام مثل امریکا میماند که هر چه کشورش وسیعتر بهتر. کشورگشایی انبیا سنخش فرق دارد با کشورگشایی سلاطین. سلاطین برای دنیایشان فریاد میزنند؛ برای دنیایشان کشورگشایی میکنند؛ برای قدرت شیطانیشان کشورگشایی میکنند؛ انبیا میروند که یک جمعیتی را آدم کنند؛ توی سرش میزنند که آدم بشو. آنها کشورگشاییشان برای این است که انسان درست کنند. حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- دیدند که معاویه و پسرش، خداوند لعنتشان کند، اینها دارند مکتب را از بین میبرند؛ دارند اسلام را وارونه جلوه میدهند. اسلامی که آمده است برای اینکه انسان درست کند، نیامده است قدرت برای خودش درست کند، آمده انسان درست کند، اینها، این پدر و پسر،- مثل این پدر و پسر- اسلام را وارونه داشتند نشان میدادند. شرب خمر میکردند، امام جماعت هم بودند! مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چیز تویش بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم میشدند. امام جماعت قمارباز! امام جمعه هم بودند و منبر هم میرفتند و اهل منبر هم بودند. منبر هم میرفتند! به اسم خلافت رسول اللَّه بر ضد رسول اللَّه قیام کرده بودند. فریادشان «لا اله الا اللَّه» بود، و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفه رسول اللَّه! این است که مکتب را متزلزل میکند؛ و یکوقت در دنیا منعکس میشود که اسلام هم همین است. من خوف این را دارم امروز.
و خدایا، به فریاد اسلام برس! امروز [مبادا] که مکتب ما منحرف جلوه داده بشود: یا از اعمال من و شما؛ یا از اعمال کمیتهها؛ یا از اعمال دادگاهها؛ یا از اعمال ادارات و وزارتخانهها، و امثال ذلک. رژیم سابق برای ما خطر نداشت. رژیم سابق ادعا نمیکرد که من [اسلامی هستم] ادعایش را میکرد، لکن کسی از آن قبول نمیکرد. رژیم سابق خطری نداشت. اگر معممی در رژیم سابق یک کار خلاف میکرد، میگفتند این ساواکی است؛ این درباری است؛ این ساواکی است. امروز که ساواکی در کار نیست و همه دفن شدهاند، اگر از شما آقایان یک چیزی صادر بشود، میگویند جمهوری اسلامی این است. مکتب ما متزلزل میشود. مسئولیتتان زیاد است آقایان! خیال نکنید که بروید یک حرفی بزنید، و چیزی نشده. خیر، هر یک از شما مسئولیت دارید، و مسئولیت بزرگ. خیلی بزرگ. امروز مکتب ما بسته به اعمال ماست. مکتب ما بسته به اعمال روحانیین است. اگر روحانیین سابق خدای نخواسته یک حرف خلاف، یک کار خلاف میکردند، مردم خودِ او را یک طعن و لعنی میکردند، و لو یک دستهشان هم میگفتند روحانیون این جورند. آخرش این بود که میگفتند روحانیون این جور [هستند]؛ اما رژیم رژیم اسلامی نبود. نمیگفتند رژیم اسلامی. نمیگفتند مکتب اسلام این طوری است. امروز قلمهای دشمنهای ما در خارج، و گاهی در داخل، برداشته شده است، قلمفرسایی میشود که مکتب ما را بد جلوه بدهند.
آن مکتبی که آمده است، اسلامی که آمده است، و تهذیب میخواهد بکند همه قشرها را؛ همه فسادها را از بین ببرد. با اعمال من و شما و با اعمال دادگاهها و با اعمال پاسدارها و با اعمال کمیتهها و اینهایی که همه الآن دم از اسلام میزنند، همه دم از اسلام [میزنند] حالا این دیگر به اصطلاح شما «مُد» شده که همه بگویند اسلام و جمهوری اسلام همه دم میزنند از اسلام حالا، اینهایی که الآن دم از اسلام میزنند، و اینهایی که دارودسته اسلام هستند، مثل شما که اولی هستید از همه، اگر خدای نخواسته در اینها یک خلاف واقع بشود، یک کاری واقع بشود که صحیح نباشد، مکتب ما متزلزل میشود؛ اسلام لکه دار میشود. این اهمیت دارد؛ و الّا من و تو را بکشند چه اهمیتی دارد. اسلام هستش. سید الشهدا را کشتند اسلام ترقیاش بیشتر شد. ماها را اگر با مظلومیت بکشند، ترویج از اسلام است. خوب شما دیدید بعض افراد را کشتند و ترویج شد. اما اگر کار ما اسلام را از بین ببرد، کار ما اسلام را بکشد- عمل ما، حرف ما، قول ما- این است که مصیبت است. این مصیبت مصیبت اعظم است. و باید شما آقایان که تشریف میبرید مواظبت کنید. امروز اسلام رهین کارهای من و شماست. مثل دیروز نیست.
بروید در این قرا و قصبات. نخواهید هم که در آنجا خیلی زیاد به شما اهمیت بدهند. نخواهید، خدا میدهد. شما خودتان لازم نیست دست و پا کنید. نمیتوانید هم بکنید. گاهی بدترش میکنید! شما اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ، کارها درست میشود. بروید در این قرا و قصبات مردم را هدایت کنید. امروز باید هدایت کرد. و هدایت بزرگ این است که مردم را آشنا کنید به وظایف امروزشان که وکلایی که میخواهند تعیین کنند، که سرنوشت اسلام باید تعیین بشود، وکلا چه اشخاصی باشند. اشخاص متدین، مطلع، دانشمند، اسلامشناس، به آن قدری که میتوانند؛ نه این اشخاصی که مینشینند مینویسند و کاری به اسلام ندارند. از اینها احتراز کنید. اینها را تعیین نکنید. اینها خراب میکنند. اینها نمیدانند اصلًا اسلام چیست تا اینکه بیایند قانون اسلام را درست کنند! قوانین اسلام و قانون اساسی اسلام باید به دست اشخاصی که یک مقدار لا اقل اسلام را بدانند یعنی چه، علاقه داشته باشند به اسلام، دشمن نباشند با اسلام [تدوین بشود] به دست آن اشخاصی که اسلام را اصلش مخالف با طریقههای خودشان میدانند، بلکه مخالف با «تمدن»- به اصطلاح آنها- میدانند، البته آن تمدنی که آنها میگویند مثل تمدن شاه است دیگر «. دروازه تمدن» او! این مقدرات را دست اینها ندهند. ملت ما مقدراتشان را دست این اشخاصی که به اصطلاح خودشان روشنفکر [نسپرند] نه هر روشنفکری. روشنفکرها بسیاریشان خوبند. آنهایی که علاقهای به اسلام ندارند. اینها هم از گفتار و اعمال سابق و لاحقشان معلوم میشود که اینها چه هستند.
در تمام این مدتی که همه این ملت فریاد میکردند جمهوری اسلامی، این بیچارهها برای «تقیه» هم یک دفعه نگفتند جمهوری اسلامی! اینها از اسم اسلام همچو میترسند که شیطان از بسم اللَّه! میترسند ... و حق هم دارند بترسند؛ برای اینکه اسلام جلوی شهوات را میگیرد؛ اسلام نمیگذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را میکند! با زنها لخت بروند آنجا، و بعد زنها لخت بیایند توی شهرها! مثل کارهایی که در زمان طاغوت میشد. همچو کاری اگر بشود، پوستشان را مردم میکنند. مسلمانند مردم. نمیگذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توی دریا بریزند و به جان هم بیفتند. «تمدن» اینها این است! اینها از تمدن این را میخواهند. اینها از آزادی این را میخواهند! آزادی غربی میخواهند. و آن این است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توی دریا [یا] بروند توی- نمیدانم- جاهای دیگر شنا کنند! این تمدنی است که آقایان میخواهند! این تمدنی است که در رژیم سابق تحمیل بر مملکت ما شد، که بعد از اینکه میرفتند زن و مرد در دریا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت میآمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمیکردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچو چیزی بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد. و دولت هم معین کرد. البته دولت [به] طوری که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم. اگر نگیرند، مردم میگیرند. مگر مازندرانیها میگذارند یا رشتیها میگذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلویایها[26] مردهاند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر میگذارند اینها را؟ تمدنهای اینها این است. آزادیای که آنها میخواهند همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم لخت بشوند و با هم [سرگرم عیش و نوش] بشوند ....
آزادی در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته. و همه آزادیها را که مادون فساد باشد داده. آنی که جلو گرفته فسادهاست که جلویش را گرفته است. و ما تا زنده هستیم نمیگذاریم این آزادیهایی که آنها میخواهند، تا آن اندازهای که میتوانیم، آن آزادیها تحقق پیدا کند.
شما آقایان هم حالا آزاد هستید؛ تشریف میبرید در شهرها، در قرا، در قصبات، برای هدایت؛ ملتفت باشید که از این آزادی حسن استفاده کنید. خدای نخواسته سوء استفاده نکنید. مردم را همه دعوت کنید به اینکه وکلای خودشان را بشناسند. علما برایشان معرفی کنند. آنهایی که آدم شناسند معرفی کنند که این سابقهاش چه بوده؛ دیروز در آن رژیم چه میکرده. حالا آمده البته تسبیح هم دستش ممکن است بگیرد و خیلی هم فریاد اسلام بزند، من ببینم دیروز چه جور بوده؛ چه جنایتهایی را کرده، یا اجازه داده. باید اینها را بشناسند. و علمای بلادشان به آنها معرفی کنند. اشخاصی که برای اسلام دلشان میتپد آنها را تعیین کنند.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را موفق کند. و همه قرائت کنید، قدم بردارید، منبر بروید. همه چیز بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 324 ـ 340)
ـ پیام رادیو- تلویزیونی به ملت ایران؛ استقرار عدالت حقیقی (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این عید سعید پانزده شعبان را به همه مسلمین و به همه ملت ایران تبریک عرض میکنم. ماه شعبان ماه بزرگی است که در آن، در سوم آن، بزرگ مجاهد عالم بشریت متولد شد و در پانزده آن، حضرت مهدی موعود- ارواحنا له الفداء- پا به عرصه وجود گذاشت.
مهدی موعود (ع) تنها منجی حقیقی بشریت
و قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی میفهماند.
مِن جمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود در تمام بشر نبوده کسی الّا مهدی موعود- سلام اللَّه علیه- که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر. هر یک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همه عالم بکنند لکن موفق نشدند. حتی رسول ختمی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا، و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی میفهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت. انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است در انسان. اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقق پیدا کرده است. اگر در عقاید یک انحرافاتی و کجیهایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدی موعود- سلام اللَّه علیه- که خداوند ذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد، و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند، خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که همه انبیا آرزو داشتند، لکن موانع، اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند، و همه اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود.
اینکه این بزرگوار را طول عمر داده خدای تبارک و تعالی برای یک همچو معنایی، ما از آن میفهمیم که در بشر کسی نبوده است دیگر، قابل یک همچو معنایی نبوده است، و بعد از انبیا که آنها هم بودند لکن موفق نشدند، کسی بعد از انبیا و اولیای بزرگ، پدران حضرت موعود، کسی نبوده است که بعد از این، اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق میرفتند، دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجرای عدالت را بکند، نمیتوانسته و این یک موجودی است که ذخیره شده است برای یک همچو مطلبی، و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب- ارواحنا له الفداء- بزرگترین عید برای مسلمین، است و بزرگترین عید برای بشر است نه برای مسلمین.
اگر عید ولادت حضرت رسول- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- بزرگترین عید است برای مسلمین از باب اینکه موفق به توسعه آن چیزهایی که میخواست توسعه بدهد نشد، چون حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- این معنا را اجرا خواهد کرد و در تمام عالم زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد به همه مراتب عدالت، به همه مراتب دادخواهی، باید ما بگوییم که عید شعبان، عید تولد حضرت مهدی- سلام اللَّه علیه- بزرگترین عید است برای تمام بشر. وقتی که ایشان ظهور کنند- ان شاء اللَّه خداوند تعجیل کند در ظهور او- تمام بشر را از انحطاط بیرون میآورد، تمام کجیها را راست میکند:
یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ جَوْراً[27]
همچو نیست که این عدالت همان که ماها از آن میفهمیم که نه یک حکومت عادلی باشد که دیگر جور نکند آن، این هست اما خیر، بالاتر از این معناست. معنی
یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ جَوْراً
الآن زمین و بعد از این، از این هم بدتر شاید بشود، پر از جور است، تمام نفوسی که هستند انحرافات در آنها هست. حتی نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتی هست و لو خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقاید انحراف هست، در اعمال انحراف هست و در کارهایی هم که بشر میکند انحرافش معلوم است. و ایشان مأمورند برای اینکه تمام این کجیها را مستقیم کنند و تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعاً صدق بکند
یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ جَوْراً.
از این جهت، این عید، عید تمام بشر است بعد از اینکه آن اعیاد، اعیاد مسلمین است. این عید، عید تمام بشر است.
تمام بشر را ایشان هدایت خواهند کرد ان شاء اللَّه، و ظلم و جور را از تمام روی زمین بر میدارند به همان معنای مطلقش. از این جهت، این عید، عید بسیار بزرگی است که به یک معنا از عید ولادت حضرت رسول- صلی اللَّه علیه و آله- که بزرگترین اعیاد است، این عید به یک معنا بزرگتر است.
و ما باید در این طور روزها و در این طور ایام اللَّه توجه کنیم که خودمان را مهیا کنیم از برای آمدن آن حضرت. من نمیتوانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم؛ بزرگتر از این است.
نمیتوانم بگویم که شخص اول است؛ برای اینکه دومی در کار نیست. ایشان را نمیتوانیم ما با هیچ تعبیری تعبیر کنیم الّا همین که مهدی موعود است. آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر. و ما باید خودمان را مهیا کنیم از برای اینکه اگر چنانچه موفق شدیم ان شاء اللَّه به زیارت ایشان، طوری باشد که روسفید باشیم پیش ایشان. تمام دستگاههایی که الآن به کار گرفته شدهاند در کشور ما- و امیدوارم که در سایر کشورها هم توسعه پیدا بکند- باید توجه به این معنا داشته باشند که خودشان را مهیا کنند برای ملاقات حضرت مهدی- سلام اللَّه علیه.
رادیو- تلویزیون را که من مکرر ذکر کردهام از آن و گفتهام این باید یک مرکز آموزشی باشد، و حالا هم میگویند که یک جهت دیگری هم در آن پیدا شده است، یک دستگاه دیگری؛ دوره دومی هم برایش هست، این باید به طور آموزشی- تربیتی مردم را تربیت بکند. باید ما متوجه این معنا باشیم که در یک زمانی داریم زندگی میکنیم، در یکوقتی داریم زندگی میکنیم که ملت ایران به بعضی از آرزوهای خودش که عبارت از عدالت باشد، عدالت اجتماعی فی الجمله باشد رسیدهاند و دست اشرار را کوتاه کردهاند. حالا باید این دستگاههایی که سابق در خدمت ظالمها بودند و در خدمت حکومت جور بودند و برای آنها کار میکردند، اگر اشخاصی هم در این زمان هستند که آن وقت هم کار میکردند، برای جبران آن معصیتهایی که در آن وقت کردهاند در اینجا جبران کنند. و این دستگاه را؛ دستگاه دومی که گفته میشود که باید باز اجرا بشود، یک دستگاه عدالتی، یک دستگاه آموزشی به حسب معنای واقعی، متوجه باشند که این جوانهای ما در همه جایی که هستند، در پنجاه سال آموزش خراب داشتند نه فقط در دانشگاهها که آن قدر خراب بوده؛ در همه جا. برای اینکه، وقتی یک تلویزیونی، یک رادیویی، یک روزنامهای، یک مجلهای، مجلهای باشد که، یا دستگاههایی باشد که فاسدکننده است، این در تمام قشر ملت فساد ایجاد کرده است. جوانهایی هم که در صحراها بودند که به این چیزها گاهی گوش میکردند و این روزنامهها را گاهی میخواندند، آنها هم به فساد کشیده شدهاند، حالا باید جبران بشود این معانی. باید معصیتهایی که کردهاند جبران بکنند. باید دستگاه تلویزیون یا مطبوعات ما جبران بکنند آن کارهایی را که سابق شده است و کردهاند، و باید دستگاههای آموزشی باشند واقعاً به تمام معنا، و جداً دنبال این باشند که فیلمهایشان فیلمهای فاسد نباشد؛ فیلمهایی باشد که برای مملکت ما الآن به درد بخورد، آموزش باشد در آن، تربیت باشد در آن. و همین طور مقالاتی که در آنجا گفته میشود؛ در روزنامهها نوشته میشود، و نطقهایی که در رادیو پخش میشود، همه اینها باید یک چیزهای آموزنده باشد.
و یکی از مسائلی که الآن لازم است من عرض کنم، ما الآن در ایران احتیاج به آرامش داریم. اگر ما بخواهیم که این نهضت پیروز بشود، باید ما آرامش این مملکت را حفظ بکنیم. باید همه قشرها متوجه باشند که آرامش را حفظ کنند. نباید به جان هم بیفتند و باید همه دلشان را یکی بکنند؛ تلویزیون باید ارشاد بکند رادیو باید ارشاد بکند.
روزنامهها نباید یک چیزهایی را که موجب تهییج مردم است و موجب انحراف مردم است در آنجا بنویسند. رادیو نباید این کار را بکند. باید ارشاد بکند و در عین حال مردم را متوجه به این بکنند که ما دشمن داریم، و دشمن دنبال این است که تشنج پیدا بشود؛ باید از تشنجها جلوگیری کرد. و باید آن اشخاص منحرف را ارشاد کرد و اگر ارشاد نشدند، آنها را منزوی کرد، بیاعتنایی کرد به آنها. هر دفعهای که شما یک طوری بکنید که با شدت رفتار کنید، آنها مظلومیت به خودشان میدهند و برای ما ضرر دارد. باید هم مسائل را گفت و هم آرامش را حفظ کرد، هم مطالب را مردم بدانند گویندگان باید بگویند و هم آرامش را باید حفظ بکنند.
و من امیدوارم که کسانی که منحرف بودند، حالا از انحراف بیرون بروند. کسانی که در آغوش ملت نبودند، در آغوش ملت بیایند. و من امیدوارم که در این عید سعید مردم به تمام معنا جشن بگیرند و خودشان را مهیا کنند از برای زیارت امام زمان- سلام اللَّه علیه- و ان شاء اللَّه همه موفق باشند و همه قشرها این معنا را بدانند که مهمترش رادیو- تلویزیون است.
و مطبوعات. بدانند که ما امروز احتیاج به این داریم که اختلافات کم بشود؛ باید ما اختلافات را کم بکنیم. باید چیزهایی که موجب اختلاف میشود اینها را کم بکنیم؛ لکن مع ذلک دشمنها را بشناسیم. هم دشمن را بشناسیم و هم درصدد این باشیم که دشمن را کارهایش را فلج بکنیم و هم آرامش را حفظ بکنیم. طوری نباشد که ما فرصت به دست دشمنها بدهیم برای تبلیغات یا برای کارهای دیگر.
و من امیدوارم که ملت ایران در این روز مبارک پانزده شعبان که روز مبارکی است، در سعادت و سلامت و آرامش تمام به سر ببرند. و خداوند این مولود سعید را بر همه مبارک کند. و خداوند این مولود مبارک را، ما را موفق کند به دیدار ایشان که چشمهای ما روشن بشود به زیارت این وجود مبارک که واقعاً شخصی است که نمیتوانم بگویم شخص اول دنیا و نمیتوانم بگویم رهبر، بالاتر از این مسائل هست. خدا همه ما را موفق کند به خدمت ایشان و به خدمت به اسلام و به خدمت به کشور خودمان. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج12، ص: 480 ـ 485)
ـ بیانات در جمع اعضای شورای انقلاب و هیأت دولت؛ مهلت برای ایجاد تغییرات (1359)
«... مطلبی که دیروز راجع به نشانها و آرمهای شاهنشاهی گفتم باید تا ده روز دیگر عمل شود و لو صد میلیون تومان به واسطه این کاغذها ایران ضرر ببیند که نمیبیند. باید بالای کاغذها را ببرند، اگر شد آرم آن مؤسسه و یا جمهوری اسلامی را چاپ کنند و الّا روی کاغذ سفید چیز بنویسند، هیچ ضرری ندارد. آقایان انقلابی نیستند و الّا این اندازه هم به فکر اسراف نیستند. من اعلام میکنم که اگر بعد از ده روز در یک جایی دیدیم که شخص مسئولی روی کاغذی با آرم طاغوت چیزی نوشت خودم به دادستان انقلاب میگویم این شخص را بیاورد و محاکمه انقلابی بکند وهمان کاری که با هروئین فروشها شد با این اشخاص بشود که اینها از هروئین فروشها برای ملت مضرترند. باید اولیای امور با این مسأله قاطعانه برخورد کنند.
و اما مسئله دیگر که مهمتر از مسأله قبل است، تصفیه ادارات و وزارتخانهها از ضد انقلاب است. باید نوع اداره وزارتخانهها و ادارات عوض شود و افراد ناصالح از آن ادارات تصفیه شود.
باید گروهی تشکیل شود که هر کس بر خلاف عمل میکند گوشش را بگیرند و از اداره بیرونش کنند، و مأمور بگذارند که دیگر برنگردد و هر گز راهش ندهند. باید دید چه کسانی کارشکنی میکنند، آیا خود وزیر است؟ دستش را بگیرند و از وزارتخانه اخراجش کنند. ما با کسی شوخی نداریم. من کاری ندارم به اینکه چه کسی باید این کارها را بکند، چون این باز همان روش اداری است. بیایید و روش انقلابی را در پیش بگیرید.» (صحیفه امام، ج12، ص: 486)
ـ سخنرانی در جمع پاسداران مستقر در جماران؛ توصیه به رفتار خوب با مردم (1359)
«من از شما دوستان عزیز که از اول انقلاب تا کنون در راه انقلاب، در راه آمال انقلاب زحمت کشیدید و خون دادید، و با همه ناراحتیها به جلو رفتید و پیروز کردید انقلاب را، تشکر میکنم. و از خداوند تبارک و تعالی سلامت شماها را و عزت شماها را و پایداری شماها را در راه اسلام میطلبم. برادرها، البته راه حق گرفتاری زیاد دارد، منتظر این نباشید که راهتان راه خدا و راه حق باشد و همیشه در رفاه باشید. آنهایی در رفاهاند که راهشان راه خدا نیست. همیشه امثال مستکبران که راهشان راه خدا نبوده است، و غافل از همه مراتب انسانیت بودهاند در رفاه بودند و در عیش و عشرت، و اشخاصی که برای خدا و بندگان خدا خدمت میکردند در زحمت و رنج بودند؛ لکن میزان این است که ببینیم در بارگاه حق تعالی و در پیشگاه ملتهای روشن، فرق ما بین این دو چیست. آیا مستکبران در پیشگاه خدا مقدمند یا آنهایی که در راه ملتها و در راه آمال ملتها جانفشانی میکنند.
هیچ اشکالی نیست در اینکه شما پاسداران عزیز در سراسر کشور حق بزرگی بر ملت ما دارید، لکن من نصیحت هم باید بکنم شما را؛ در عین حالی که شما با قدرت لایزال خودتان، با توجه به خدا یکدفعه از زمین برخاستید و دست را به آسمان بلند کردید، و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی، به واسطه زحمتهایی که کشیدید آبرومند شدید. باید توجه داشته باشید که این آبرو را حفظ بکنید. باید توجه بکنید که راه راه خداست، راه خدا باید با سلامت و با تعهد پیش برود. توجه داشته باشید که با بندگان خدا، کسانی که در راه آنها شما جان دادید، حالا رفتارتان رفتار بسیار خوب باشد، رفتار خدمتگزارها باشد، و رفتار کسانی باشد که میخواهند به ملت خودشان، به اسلام خدمت بکنند. این چند روز دنیا رفتنی است و آنچه باقیست اعمالیست که ما میکنیم، کارهایی است که ما میکنیم. توجه داشته باشید که این کارها را برای خدا بکنید، که ما عنداللَّه باقیست[28]؛ این چیزی که برای خدا هست همیشه باقیست، و آن چیزی که برای شیطان و برای حظوظ نفسانیه است از بین خواهد رفت. خداوند ان شاء اللَّه به شما قدرت عنایت کند، سلامت عنایت کند، که راهتان را با سلامت و با قدرت به پیش ببرید، و این نهضت را ان شاء اللَّه به آخر برسانید. و من امیدوارم که این نهضت متصل بشود به نهضت بزرگ امام زمان- ارواحنا فداه. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج12، ص: 487)
ـ پیام به آقای خامنه ای به مناسبت ترور نافرجام علیه ایشان (1360)[29]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنهای- دامت افاضاته.
خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروهها و اشخاص احمق قرار داده است، و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجمتر و پیوندها را مستحکمتر نمود و مصداق «لا زال یُؤیّدُ هذا الدّین بالرجل الفاجر»[30] تحقق پیدا کرد. اینان هر جا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و هر چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هر چه شخصیتها را ترور نمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند. اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما[31] که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب میباشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بینصیبند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند، و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است. اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشردهتر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان بر حذر دارند؟ آیا نمیدانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست میرود؟ ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی بر حق او حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا فداه- افتخار میکنیم به سربازانی در جبهه و در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر میبرند. من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج14، ص: 503 ـ 504)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون پاکستان؛ هدف قدرتهای بزرگ (1360)
«برادران عزیزی که از پاکستان تشریف آوردند و علما و دانشمندانی هستند که آمدند در اینجا با من طلبه ملاقات کنند خوش آمدند. و من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه را برای خدمت به اسلام مسألت میکنم.
شما میدانید، آن چیزی که وجهه نظر قدرتهای بزرگ از سالهای بسیار طولانی بوده است آن بوده که سلطه خودشان را بر ممالک زرخیز اسلامی هر چه بیشتر کنند. نقشه این بوده است که با هر طریقی که میتوانند این کار را انجام بدهند. از جمله، اینکه در هر جا یک حکومتی که موافق آمال خودشان هست ایجاد کنند. در ایران بیشتر از پنجاه سال است که حکومتش یک حکومتی بوده است که به حسب آنچه آنها میخواستند،- خصوصاً امریکا- این حکومتها را ایجاد کردند. دانشگاهها را به آن طوری که میخواستند دانشگاههای استعماری قرار دادند. و این امر مخصوص به ایران نیست؛ مال همه جاست.
یعنی آنها از دو قشر خوف دارند: یکی قشر روحانیت، برای اینکه سر و کار روحانیت با متدینین و مسلمین هر بلد هست. و یکی هم دانشگاه؛ که اگر دانشگاه و روحانیت را از هم جدا کنند و دانشگاه را در تصرف خودشان بیاورند، فاتحه اسلام را میتوانند بخوانند. البته روحانیت از باب اینکه در مجاری امور واقع نبوده است و فقط سر و کارش با مردم و ابلاغ به مردم بوده است، از این جهت، اینها را میخواهند از دانشگاهیها جدا کنند، و مردم را از روحانیت. آنها از ارتباط روحانیت با مردم خیلی خوف دارند.
خصوصاً حالا که به طور ملموس در ایران دیدند که این ارتباط موجب این شد که مردم به دعوت روحانیت یک دفعه قیام کردند. یک راه برای آنها این است که روحانیت را از مردم جدا کنند. دیگر اینکه با عمال خودشان در داخل به ایجاد جوّهایی بر ضد روحانیت و تهمتهایی بر روحانیت و امثال اینها، بین دانشگاه و مدارس دینی فاصله بیندازند.
ایران آن طوری که ما میبینیم و میدیدیم این طور بود که بین دانشگاه و روحانیت نه جدایی بود، بلکه دشمنی بود. یعنی آنها روحانیت را یک قشر فاسد، مرتجع، مخدّر- اصلًا دین را مخدّر برای مردم میدانستند و- معرفی کرده بودند. و به روحانیت هم این طور معرفی کرده بودند که دانشگاه یک دسته مردم بیدین کذا هستند. این نقشهای بود که بین مردم [اختلاف ایجاد کنند]. یعنی در دانشگاه نماز نمیشود بخوانی! علناً نمیتوانستند نماز بخوانند. و دانشگاهیها به صورتی در آمده بودند که اساتیدشان- غالباً البته- و کسانی که باید آنها را تعلیم و تربیت کنند، آنها را تعلیم و تربیت به وجهی میکردند که گرایش به خارج پیدا کنند؛ به قدرتهای بزرگ پیدا کنند. و لهذا محصول دانشگاهها یک محصول اسلامی نبود؛ یک محصولی بود که در او اسلام کم بود، نه اینکه هیچ نبود.
معلم و مسلم کم بود؛ نه اینکه هیچ نبود. لکن گرایش این طور بود. و این دو طایفه از هم بکلی جدا شده بودند و منفصل از هم. و مردم را هم داشتند از روحانیت جدا میکردند.
و این یک مسئلهای است که مال ایران تنها نیست؛ لا بد شما این را میدانید که در پاکستان هم همین طور بوده است که میخواستند بین قشر روحانی با مردم جدایی بیندازند؛ وهم بین روحانیون با دانشگاه، متدینین و روحانیون را یک طرف بگذارند؛ دانشگاهها را یک طرف بگذارند؛ که اینها با هم ارتباط نداشته باشند. در اینجا ما بحمد اللَّه به این معنا رسیدیم که دانشگاه باید یک جوری درست بشود که اسلامی باشد جوانان دانشگاهی هم این معنا را احساس کردند والان نزدیکاند به هم و امیدواریم که زیادتر نزدیک بشوند.
این یک نقشهای بود و شماها باید در آنجا کوشش کنید که این نقشه را خنثی کنید.
بخواهید همان طوری که ایران توانست این کار را انجام بدهد، شما هم این کار را انجام بدهید که بین دانشگاه و روحانیت را صلح بدهید؛ این جدایی که بین اینهاست کمک میکند به آن خارجیها و مستعمرین.
یک جهت دیگر هم، که باز همین هم نقشهای بود، اینکه بین مسلمین جدایی بیندازند، مسلمین را چند طایفه کنند- خصوصاً بین شیعه و سنی- یک فاصله زیادی ایجاد کنند. آنها غرضشان این نبود که شیعه بزرگ بشود، یا سنی ضعیف بشود. غرضشان این بود که هر دو ضعیف بشوند. بنا شد که این گروههای عظیمی که هستند، یا سنی یا شیعه، در پاکستان و در ایران و دیگر جاها- اقلیتهای کمی هم هستند، [اما] مهم اینها هستند- بنا شد که بین اینها چنان جدایی بیندازند و فاصله ایجاد کنند که اذهانشان از مسائل دیگر بکلی منحرف بشود؛ همه اذهان بیاید سراغ اینکه خودشان با هم دعوی کنند. این هم یکی از نقشههایی بوده است که از قدیم الایام اینها، شیاطین، درست کردهاند؛ و از احساسات اسلامی اینها استفاده کردند؛ از احساسات مذهبی استفاده کردند. نه اینکه آنها میخواهند مذهب شیعه در پاکستان و در ایران باشد، و نمیخواهند مذهب سنی باشد؛ هیچ کدام را نمیخواهند باشد. اینها میخواهند اسلام نباشد. برای اینکه از اسلام خوف دارند! ترس دارند. این مسلمینی که یک میلیارد جمعیت هستند اگر اینها با هم بشوند- آدابشان علی حده، هر کس آداب خودش را انجام بدهد. هر کدام کارهای مذهبیش را انجام بدهد، اما در کنار هم باشد- اگر یک میلیارد مسلم در دنیا با هم مجتمع بشوند، قدرتشان بالاترین قدرت است. از این قدرت دیگر بالاتر نمیشود. اما آنها نمیگذارند این مطلب بشود. آنها دنبال این هستند. حکومتهاشان را وادار میکنند. بذر نفاق میپاشند بین اینها. به اینها یک چیز میگویند؛ به آنها یک چیز دیگر میگویند؛ آنها یک طور میشوند؛ آنها [طور] دیگر. ما امروز اگر بخواهیم که مستقل زندگی کنیم، بخواهیم که مثل مسلمین صدر اسلام باشیم که خودمان باشیم و وابسته به جای دیگر نباشیم، این دو مطلب را باید در نظر بگیریم: بین قشر دانشگاهی و محصولات دانشگاهی و قشر روحانیت و مدارس دینی و محصولات مدارس دینی اجتماع و وحدت ایجاد کنیم.
و بین برادران اهل سنت و شیعه که اینها هم با هم باشند. همان طوری که اهل سنت چهار مذهب دارند که در کنار هماند، مذاهب نمیریزند به جان هم، به حسب ظاهر، ما هم که مذهب پنجمی هستیم که مینشینیم با هم، ما برای خودمان فرایضمان را انجام بدهیم، لکن همهمان با هم بر ضد کسانی که بر ضد اسلام هستند. خوب، ما مسائل مشترک زیاد داریم، ما در اصول مذاهبمان، اصول دینمان، همه با هم مشترکیم. قرآن قرآن همه است؛ اسلام اسلام همه است؛ پیغمبر پیغمبر همه است. اینها مشترکات ما است. در این مشترکات ما با هم باشیم؛ و در مختصات هر کدام برای خودمان عملی داریم و برای خودمان آدابی داریم. این دعوا لازم ندارد؛ اینکه دعوا میشود دعوایی است که آنها ایجاد میکنند در بین ما.
و شما میدانید که به این هم اکتفا نمیکنند؛ در خود مثلًا مذهب شیعه، بین اخباری و اصولی[32] اختلاف ایجاد کرده بودند. بالاتر از او، احزاب درست میکردند! این حزبهایی که درست میشد، و آن دستهای مرموز این حزبها را درست میکردند، و حزبها با هم اختلاف پیدا میکردند، همهشان شیعه بودند؛ همهشان مسلمان بودند، یا همهشان سنی بودند احزاب مختلف در بین شیعه چند حزب درست میکردند. فرض کنید در تهران، احزاب مختلفه همه با هم دشمن، همه با هم بد. جاهای دیگر هم همین طور. این هم یک راهی بود که احزاب مختلفه درست میکردند، و این احزاب با هم جنگ سیاسی میکردند. تمام اینها اسباب این شد که از آن گرفتاریهای اصلی که ما داریم، که آن گرفتاری مسلمین است به دست قدرتهای بزرگ، از او غفلت بکنیم. چه بهتر برای آنها از اینکه ما صبح که بلند میشویم همهاش مشغول حزب بازی باشیم؛ یا مشغول مخالفت خودمان با هم باشیم. مخالفت دانشگاه با روحانیون، روحانیون با دانشگاه، این مذهب با آن مذهب؛ آن مذهب با آن مذهب، این حزب با آن حزب، در یک مذهب، این حزب با آن حزب. و همین طور تا آخر.
آن چیزی که برای مسلمین امروز لازم است این است که خودشان را با هم، صف واحد کنند در مقابل کفار؛ در مقابل آنها که با اساس اسلام بدند و در مقابل آنها که با قرآن اصلًا بدند، قرآن را برای خودشان خطر میبینند. این را همه میگویند که آن نخست وزیر انگلستان[33]، در آن زمان سابق، قرآن را برداشت، یک توهینی هم به کتاب کرد، گفت تا این بین مسلمین هست ما نمیتوانیم سیادت کنیم! از اول همین نقشه بود که قرآن نباشد. و من امیدوارم که قرآن کریم نفوذ خودش را در همه جا نشان بدهد. چنانچه الآن هم این نهضتی که در ایران پیدا شد، این باور را برای مردم آورد که میشود با همه قدرتها [مقابله کرد]، اگر یک ملتی خواست، میتواند با همه قدرتها مقابله کند. الآن ایران در مقابل همه قدرتها- همه قدرتها یک طرف صف بستهاند، ایران هم یک طرف است- مقاومت کرده است، و پیروز هم میشود ان شاء اللَّه.
ان شاء اللَّه امیدوارم که همه شما پیروز باشید. و بین مملکت ما وشما و جاهای دیگر هیچ فرقی نیست. همه تحت لوای اسلام هستیم. قضیه «ملیت» هم خودش یک مسئلهای بود که باز اینها ایجاد کرده بودند که ملت عرب، ملت ایران، و ملت پاکستان، و ملت اندونزی، ملت کذا این هم از دامهایی بود که آنها درست کرده بودند، گرایش به ملت. همان که اسلام نفیاش کرده که فرقی ما بین [ملتهای مسلم] نیست، آنها اثباتش میکنند.
الآن هم میبینید که صدام با گرایش «ملی» با آنکه ملی هم معلوم نیست باشد، با آن گرایش ملیش دارد با ایران چه میکند. این چیزهایی است که آنها درست کردهاند برای ما؛ ما را به جان هم ریختند. مایی که میگوییم اسلام، صدام را میفرستند به اسم اینکه مسلم نیستید شما! مردم ما همه فریاد اسلام میزنند، او میگوید نه، شما زرتشتی هستید! در هر صورت وضع این طوری است و ما باید بیدار بشویم. ان شاء اللَّه امیدوارم که شما جوانها بیدار بشوید. توجه بکنید به اینکه این مصیبتها برای ما هست، و میتوانیم اینها را از میان برداریم. باید به خودتان اعتماد بکنید. آنها اعتماد را از ما سلب کرده بودند.
باید به خودتان اعتماد بکنید. و به خودتان تلقین کنید که ما میتوانیم در مقابل اینها بایستیم. و میتوانید هم مؤیّد و موفق باشید. ان شاء اللَّه پیروز باشید. موفق باشید. همه ما در تحت لوای «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» باشیم.» (صحیفه امام، ج14، ص: 505 ـ 510)
ـ پاسخ استفتاء رئیس دیوان عالی کشور در مورد وحدت رویّه قضایی (1363)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران- مد ظله العالی
نظر به اینکه اکثریت قریب به اتفاق آقایانی که برای قضاوت تعیین میشوند مجتهد مطلق نیستند و سابقه قضاوت هم ندارند و احیاناً صاحب ذوق و سلیقه هم نیستند، لذا اکثراً در مقام تعیین کیفر در مواردی که شرعاً معین نشده است، تناسب جرم و مجازات مراعات نمیشود و در موارد جرمهای مشابه که وحدت رویه ضروری به نظر میرسد اختلاف فاحش دیده میشود. و این خود موجب بروز اختلاف و تشنج میگردد. برای جلوگیری از این وضع راهی به نظر نمیرسد جز اینکه اشخاصی بنشینند و کیفرهای مناسب در نظر بگیرند و به شکل مواد در بیاورند و از اول اجازه قضاوت را به این شرط بدهند که طبق کیفرهای تعیین شده قضاوت نمایند، این عمل به نظر مبارک جایز است یا نه، بیان فرمایید.- أدام اللَّه ظلکم الشریف.
عبد الکریم موسوی اردبیلی].
بسمه تعالی
در وضع کنونی جمعی از فقها موارد مذکور را بررسی نمایند و نظر بدهند؛ مانع ندارد. لکن به طور موقت است تا ان شاء اللَّه تعالی وضع قضاوت درست شود.
7 تیر 63 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 491)
ـ پاسخ استفتاء رئیس دیوان عالی کشور در مورد تخلفات از قوانین رانندگی و گمرک (1363)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران- دام ظله العالی
موارد تخلفات قانونی مانند تخلف قوانین رانندگی، قوانین گمرک، مقررات اداری و غیره آیا جزء تخلف در حقوق اللَّه است و باید شرعاً در حین محاکمه متهم در محکمه حاضر شود یا نه؟ لطفاً نظر مبارک را بیان فرمایید. عبد الکریم موسوی اردبیلی].
بسمه تعالی
مواردی که مرقوم شده است از حقوق اللَّه نیستند.
7 تیر 63 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 492)
ـ حکم انتصاب آقای سید عبدالکریم موسوی اردبیلی به ریاست دیوان عالی کشور (1365)
«بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی- دامت افاضاته
با تشکر از زحمات ارزنده جنابعالی در مدت تصدی مقام محترم ریاست دیوان عالی کشور، چنانچه پس از نظر خواهی از حضرات قضات محترم[34] صحت و حسن اجرای امور محوله مورد تصدیق آقایان واقع شد، جنابعالی را برای بار دیگر به مقام محترم ریاست دیوان عالی کشور منصوب نمودم. از خداوند تعالی توفیق جنابعالی و سایر متصدیان را در خدمت به اسلام و مسلمین درخواست مینماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 66)
[1] - إفراده باعتبار اللفظ بل المعنی.
[2] - بالقاف و الباء الموحَّدة.
[3] - مقام ذات الهی مقامی است که در هیچ آینهای تجلّی ندارد، و مقام احدیتْ ذات تجلّی وجود است در مقامی که همه اسماء و صفات در آن مستهلک است، و مقام واحدیت مقامی است که وجود مشروط به جمیع اسماء و صفات در آن تجلّی میکند.
[4] - خداوند خود را در مقامات مختلف- با زبان و فعل و حال- حمد میکند یعنی هم با زبان ذات و هم با زبان اسماء الهی و هم با زبان اعیان ثابته در علم ربوبی حمد میکند.
[5] - مقام برزخیت کبری که مقامی بین احدیت صِرف و کثرت امکانی است، مقامی است که در آن ولایت کلی حاصل. میشود. این مقام با قرب فرایض حاصل شده و عبدْ سمع و بصر حق میشود، چنین مقامی نهایت معراج رسول اکرم( ص) بوده و برای دیگران به تبع آن حضرت حاصل میشود.
[6] - در حدیثی از رسول اکرم( ص) آمده است که خداوند قبل از آنکه مخلوقات را بیافریند در عماء بود، و درباره معنای آن احتمالات زیادی آمده است که یکی از آنها این است که در حجاب اسماء ذاتی بود.
[7] - اینکه صفت مفرد برای ائمه اطهار آمده است با توجه به تعبیرات لفظی است نه معنی.
[8] - کوْن جامع عالَمی است که مقام احدیت جمع اسماء غیبی و شهودی است، و تعبیر دیگری از انسان کامل است که همه حضرات را در خود جمع کرده است.
[9] - بخشی از آیه 72 سوره احزاب.
[10] - سوره واقعه، آیه 79.
[11] - چون وجود با احدیت جمع جمیع اسماء و صفات تجلی کند، مقام اسم اعظم الهی« اللَّه» است که ربّ انسان کامل یعنی رسول اکرم( ص) میباشد، پس او مظهر احدیت جمع است.
[12] - سوره اسراء، آیه 82.
[13] - بخشی از آیه 201 سوره بقره.
[14] - آقای لنکرانی در پاسخ چنین مرقوم داشت:« تجریش- امامزاده قاسم، حضرت آیتاللَّه العظمی آقای خمینی- مد ظله العالی. از تفقدی که فرمودید متشکرم. بحمداللَّه حالم خیلی بهتر است.
قربانت: شیخ حسین لنکرانی- 10/ 4/ 1341».
[15] - سوره علق، آیه 1- 5:« به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت. که انسان را از خون بسته آفرید. بخوان و پروردگار بزرگوار تو. که با قلم آموخت. به انسان آنچه را نمیدانست آموخت».
[16] - اشاره به آیه 32 سوره بقره.
[17] - اشاره به آیه 72 سوره احزاب.
[18] - اشاره به آیه 30 سوره بقره.
[19] - سوره عصر، آیات 1 و 2.
[20] - سوره فاتحه، آیات 5 و 6.
[21] - سوره فاتحه، آیه 7.
[22] - بخشی از آیه 40 سوره نور.
[23] - بحار الأنوار، ج 67، ص 64:«
اعدی عدوّک نفسک التی بین جَنبَیک»
دشمنترین دشمنان تو نفْس تو است که در برابر توست.
[24] - بخشی از آیه 3 سوره شعرا.
[25] - نعمت اللَّه نصیری، رئیس ساواک.
[26] - بندر انزلی در دوران پهلوی به این نام خوانده میشد.
[27] - زمین را پر از عدل و داد میکند، پس از آنکه پر از ستم شده باشد.
[28] - اشاره به آیه 96 سوره نحل.
[29] - آقای خامنهای در واکنش به پیام محبتآمیز امام خمینی، با صدور پیامی اظهار داشتند:
« بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعد از چهار روز که از این حادثه بر من میگذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بیدریغ کارکنان عزیز این بیمارستان خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی میبینم. هر وقت به یاد این میافتم که این حادثه موجب شده امام عظیم الشأن ما اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارد و دعا کنند، در خودم احساس شرمندگی میکنم. در راه انجام وظیفه این گونه حوادث، حوادثی نیست که این همه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان، کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعاً شب و روزشان را در این کار گذاشتهاند، این همه اظهار شد ... من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادث این چنین ما هیچ انتظار نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که، سر خُم می به سلامت، شکند اگر سبویی، ...»
[30] - مسند احمد، ج 2، ص 309؛ کنز العمال، ج 1، ص 45، ح 115
[31] - روز 6 تیر 1360 در حالی که آقای خامنهای در مسجد ابو ذر تهران بعد از نماز ظهر به ایراد سخنرانی و پاسخ به سؤالات حاضران مشغول بود بر اثر انفجار بمبی که در ضبط صوت از سوی تروریستهای منافق کار گذاشته شده بود، بشدت مجروح شد. با دعای امام و تلاش بیوقفه پزشکان، خوشبختانه ایشان از این سوء قصد جان سالم به در بردند هر چند که بر اثر این حادثه یک دست ایشان سلامتش را باز نیافت.
[32] - دو گروه از علمای شیعه که در سبک اجتهاد مسائل شرعی با هم اختلاف نظر دارند، و اوج مخالفت آنها مربوط به دو قرن 11 و 12 هجری قمری است.
[33] - گلادستون صدر اعظم در عهد ویکتوریا.
[34] - امام خمینی طی نامهای به تاریخ 4 تیر 1365 نظر قضات دیوان عالی کشور را در مورد فرد پیشنهادی برای تصدی ریاست دیوان جویا شدهاند. این نامه در سیر تاریخی خود در همین مجموعه درج شده است
.
انتهای پیام /*