کد مطلب: 3760 | تاریخ مطلب: 30/03/1400
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

امروز با امام: سی ام خرداد

امروز با امام: سی ام خرداد

ـ حکم به آقای حسین نوری جهت رسیدگی به وضع دانشجویان ایرانی مقیم اروپا (1358)

ـ نامه به آقای حسین فومنی؛ اجازه در مورد وجوهات (1347)

ـ اجازه به آقای جعفر رجبی جهت صرف مشروط وجوه شرعیه (1358)

ـ حکم به بانک مرکزی؛ لزوم آرم جمهوری اسلامی بر روی اسکناسها (1358)

ـ سخنرانی‏ در جمع علما؛ اهمیت قانون اساسی (1358)

ـ سخنرانی در جمع ورزشکاران و فرهنگیان بابل؛ ناتوانی در برابر اراده ملتها (1358)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مردم سیستان و سواحل جنوب؛ قانون اساسی (1358)

ـ سخنرانی در جمع وزیر و اعضای وزارت امور اقتصاد و دارایی؛ تفاوت حکومتهای مردمی و رژیمهای ضد خلقی (1358)

ـ اجازه مصرف نوشابه‏های غیر الکلی کارخانه‏ های مصادره شده (1358)

ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1364)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید فطر؛ هدف بعثت انبیا (1364)

امروز با امام: سی‌ام خرداد

 

ـ حکم به آقای حسین نوری جهت رسیدگی به وضع دانشجویان ایرانی مقیم اروپا (1358)

«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری- دامت افاضاته‏

لازم است جنابعالی مسافرتی به کشورهای اروپایی بنمایید و از نزدیک با دانشجویان عزیز و برادران ایرانی آشنا شوید و نیازمندیها و مشکلات مذهبی آنان را بررسی نموده و در حدود امکاناتی که در اختیار دارید در رفع آنها بکوشید و به وظایف خطیری که در این موقع حساس به عهده دارند، آنان را آشنا سازید و از تفرقه و اختلاف بر حذر دارید و نسبت به تقویت معتقدات مذهبی ایشان در برابر دشمنان اسلام، سعی کافی مبذول دارید و سلام این جانب را به عموم آنان ابلاغ نمایید. از خدای تعالی ادامه توفیقات همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 213)

ـ نامه به آقای حسین فومنی؛ اجازه در مورد وجوهات (1347)

«خدمت جناب مستطاب عمدة الاعلام آقای آقا شیخ حسین فومنی- دامت افاضاته‏

مرقوم محترم واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. به جناب آقای احمد نصر اللَّه نوشتم که وجوه خود را تسلیم جنابعالی نماید. شما مجازید ثلث از سهم مبارک امام- علیه السلام- را برای مصرف خودتان یا موارد مقرره شرعیه بردارید و نصف از سهم سادات را به سادات فقیر عفیف برسانید و بقیه را در صورت امکان به همین وسیله که فرستادید ایصال دارید، و در صورت عدم امکان به آقای حاج سید محمد صادق لواسانی بپردازید که ایشان قبض رسید دریافت دارند. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 189)

ـ اجازه به آقای جعفر رجبی جهت صرف مشروط وجوه شرعیه (1358)

[بسمه تعالی. محضر مقدس حضرت مستطاب رهبر عظیم الشأن آیت اللَّه العظمی آقای خمینی- مدّ ظله العالی- پس از تقدیم عرض سلام و اخلاص دستبوسی به شرف عرض عالی می‏رساند، چون 57 دستگاه ساختمان دو اتاقه و سه اتاقه در زمینی به مساحت چهار هزار متر واقع در نزدیکی خیابان پاسداران از وجوهات ساخته شده که [قرار است‏] به اهل علم و مستحقین مورد سهم امام و سهم سادات داده شود، و چون این ساختمان یک سوم کارهایش انجام گرفته ...

(ایشان در ادامه نامه خواسته‏اند تا به وی اجازه داده شود هزینه تکمیل ساختمان را بابت سهم امام (ع) پرداخته و با نظارت آقای مهدی حائری تهرانی- امام جماعت مسجد ارک- به مصرف برسد.)

ایشان در پایان نامه نوشته است:

«البته حضرت آقای حائری تهرانی اجازه در اخذ وجوه و امور حسبیه کتبی از طرف حضرت آیت اللَّه دارند.»].

بسمه تعالی‏

چنانچه از طریق دیگری اتمام آن مقدور نیست مجازید، بپردازید. ان شاء اللَّه موفق باشید.

روح اللَّه الموسوی» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 215)

ـ حکم به بانک مرکزی؛ لزوم آرم جمهوری اسلامی بر روی اسکناسها (1358)

بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران‏

[یادداشت امام خمینی بر روی آرم مندرج در اسکناس‏ها:]

آرم جمهوری اسلامی باید باشد.[1] (صحیفه امام، ج‏8، ص: 216)

ـ سخنرانی‏[2] در جمع علما؛ اهمیت قانون اساسی (1358)

«من میل نداشتم که آقایان فضلا در این آفتاب گرم، در این خانه محقر، با این هوای گرم زیر آفتاب، اینجا تشریف داشته باشند. و گمان داشتم و گفتم به بعضی آقایان که از آقایان بخواهند که در سالن مدرسه فیضیه تشریف داشته باشند تا من آنجا خدمتشان برسم. لکن بعد مثل اینکه این طور مقرر فرمودند آقایان که اینجا تشریف داشته باشید. و من از اینکه شما الآن در زحمت هستید، هم خواهران، هم برادران، هم علمای اعلام، در زحمت هستید بسیار معذرت می‏خواهم. و این زحمت را هم جزء خدمتهای به امام زمان سلام اللَّه علیه- و به اسلام عزیز باید محسوب بدارید.

مسائل زیاد است و مطالبی که پیش خواهد آمد زیاد است؛ لکن ما باید در مسائل هر مسئله‏ای که پیش آمد و [قبل از] پیش آمدن، آن مسأله را بررسی کنیم، و در آن مسأله فعالیت. تا کنون مسائل بزرگی را با همت همه قشرهای ملت، خصوصاً روحانیت عظیم الشأن، پشت سر گذاشتیم. و بحمد اللَّه موفق شدید شما آقایان و ملت بزرگ و همه قشرها بر اینکه این خدمت بزرگ را به اسلام کردید؛ و این اشخاصی که به اسلام خیانت کردند و بنای خیانت بزرگتر داشتند و کسانی که آنها را تأیید می‏کردند و بنای تأیید بیشتر داشتند، آنها را شکست مفتضحانه دادید و رفتند و دست خیانتشان کوتاه شد؛ چنانکه دست چپاول ابرقدرتها هم کوتاه شد. آنچه که پشت سر گذاشتیم بحمد اللَّه موفقیت‏آمیز بود. لکن ما نباید به همین معنا قناعت کنیم و مسرور باشیم که مطالب تمام شده است. مطالب تمام نشده است و مسائل اصولی هم باقی مانده است. برای اینکه اصل حرکت روحانیت و حرکت همه قشرهای ملت برای جانشین کردن اسلام در محل طاغوت بود. البته برای مقدمه این جانشینی، اول باید طاغوت برود، و رفت. حالا وقت این است که ما به جای آن طاغوت، یک حکومت عدل اسلامی، یک حکومت انسانی، یک حکومت قرآنی جایگزین کنیم. و این حالا اول کار است. البته اصل تغییر رژیم و برقرار شدن جمهوری اسلامی الآن هست؛ یعنی اصل رژیم تغییر کرد و الآن رسماً ایران جمهوری اسلامی است و همه هم شناختند ایران را به این معنا؛ لکن ما فقط این معنا را نمی‏خواهیم که جمهوری اسلامیِ رأیی باشد، لفظی باشد. مهم همه ما و همه شما و همه ملت و همه علمای اعلام این است که اسلام به همه ابعاد تحقق پیدا بکند؛ به طوری که هر کس وارد این مملکت می‏شود، از سرحد که وارد شد، آثار اسلام ببیند تا مرکز که آمد آثار اسلام؛ دانشگاه رفت اسلامی؛ وزارتخانه‏ها رفت اسلامی؛ ادارات دولتی رفت اسلامی؛ بازار آمد اسلامی؛ [نزد] کشاورزها و پیش کارگرها رفت اسلامی. آنکه مقصد ما هست این معنا هست؛ نه فقط رفتن چپاولگرها. و ما راجع به این معنا در اول قدم هستیم، و مسائل پشت سر است. منتها بعض مسائل الآن وقت است که ما تمام همتمان را به آن مسأله بگماریم و با تمام قوا توجه بکنیم؛ و بعض مسائل بعد از این است؛ و بعض مسائل هم مسائل فرعی است که دنباله اینها باید تحقق پیدا بکند.

آنکه الآن محل ابتلای همه ما هست این است که یک پیشنویسی از قانون اساسی شده است و این پیشنویس به معرض افکار عمومی گذاشته شده است. الآن باید همه قشرها و شما روحانیون و همه روحانیون همه بلاد و همه روشنفکران اسلامی و همه متفکرین اسلامی، با دید اسلامی، برای جمهوری اسلامی، این قانون را بررسی کنند و نظر بدهند. این قانونی که پیشنویس شده است برای این است که همه نظر بدهند. شما آقایان، شما علمای اعلام، شما متفکرین اسلامی، شما اشخاصی که علاقه به اسلام و علاقه به دیانت مقدسه اسلام دارید و عقیده دارید به اینکه هیچ حکومتی مثل حکومت اسلام نیست و هیچ رژیمی مثل رژیم اسلامی نیست، باید نظر کنید به این قانون. یکی یکی موادش را یک ماه مهلت دارید، یکی یکی موادش را در نظر بگیرید، و هر چه به نظرتان رسید که برای اسلام مفید است و موافق با جمهوری اسلامی است و در این قانون ناقص است، در آن جهت تذکر بدهید و بنویسید و در روزنامه‏هایی که هست منتشر کنید. آقایان ننشینید که دیگران قلمها را بردارند و بررسی از قانون بکنند؛ و به خیال خودشان آنها را ... اصلاح بکنند. این حق، حق شماست. قانون اسلام را اسلام‏شناس باید نظر بدهد. قانون اساسی جمهوری اسلام یعنی قانون اساسی اسلام. حق این مطلب با شماست؛ با علمای اعلام است؛ با مراجع عظام است؛ با همه روشنفکران اسلامی است. ننشینید تا اینکه روشنفکران خارجی، روشنفکرانی که به اسلام عقیده ندارند، اظهار نظر بکنند و این حرفهایی که می‏نویسند بنویسند. شماها قلم را بردارید. در همه مساجد، در همه مدارس، در همه کوچه و بازار، مسائلی را که به نظرتان می‏رسد باید در این قانون اساسی باشد طرح کنید. علما طرح کنند و مردم دنباله ننشینید دیگران برای شما تکلیف معیّن کنند. خودتان تکلیف را معیّن کنید. خودتان قانون را بررسی کنید. خودتان نظر بدهید. خودتان روزنامه‏ها را پر کنید از مقالات خودتان. ننشینید دیگران برای شما مقاله بنویسند و مسائلی طرح بکنند، که یکوقت خدای نخواسته بر خلاف مسائل اسلامی و بر خلاف شئون اسلام باشد. همه موظفیم؛ همه باید این کار را انجام بدهیم و نظر بدهیم؛ و همه حق نظر داریم؛ و شما علمای اعلام بیشتر حق نظر دارید. آنهایی که اسلام را می‏شناسند، آنهایی که علاقه به اسلام دارند، آنها بیشتر باید در این امر جدیت کنند و پیشقدم باشند.

و بعد، آن چیزی که بسیار مهم است قضیه انتخاب اشخاصی است که باید نظر کنند به این قانون و باید بعد از اینکه همه رأی خودشان را دادند و همه مطالب خودشان را گفتند، این عده 75 نفری، مثلًا بنشینند و این قانون اساسی را با آرایی که از همه می‏آید نگاه کنند، و جرح و تعدیل کنند، و بنویسند، که بعد به رفراندم واقع بشود. مهم این است اشخاصی که برای بررسی این قانون تعیین می‏کند ملت بفهمد چه اشخاصی باید تعیین کند. بفهمد که مسأله، مسئله اسلامی است؛ نه مسأله، مسئله غربی، نه مسأله، مسئله شرقی. ما نمی‏خواهیم قانون اساسی غربی، یا نمی‏خواهیم قانون اساسی شرقی، را بررسی کنیم. ما می‏خواهیم قانون اساسی جمهوری اسلامی را بررسی کنیم. و این لازم است که اشخاصی که انتخاب می‏کنند، مردم انتخاب می‏کنند، آقایان روحانیین پیشنهاد می‏کنند، مراجع پیشنهاد می‏کنند، اشخاصی را پیشنهاد کنند، مردمی را پیشنهاد کنند، که اینها علاقه‏مند به اسلام باشند؛ اینها بدانند اسلام یعنی چه. در مجلسی که سابقاً با اینکه طاغوت آن مجلس را برپا کرد، مجلس مؤسسانی که در زمان رضا خان در ایران تحقق پیدا کرد، علمای طراز اول علمای ایران، در آن مجلس بودند. البته آن وقت با سرنیزه بود؛ لکن علمای درجه اول بودند. در این زمان هم که بناست این قانون اساسی بررسی بشود و دست ظالم کوتاه شده است و مطلب به دست خود شما افتاده است، ملت علما را تعیین کنند. اختیار هست؛ الزامی نیست؛ لکن پیشنهاد است. علمایی که اطلاع دارند از قانون اسلام، اطلاع دارند از مسائل روز، آنها را تعیین کنند. و علما هم ابا نکنند از رفتن در مجلس. برای اینکه مجلس مجلسی است که سرنوشت اسلام در آن تعیین می‏شود. وقتی سرنوشت اسلام در یک مجلسی باید تعیین بشود، حق علما است که بروند و این سرنوشت را به دست مبارک خودشان تعیین کنند.

پس، مطلبی که الآن مهم است دو مطلب است: یکی بررسی قانون اساسی، که همه قشرها باید بررسی کنند. و من توصیه می‏کنم که علمای اعلام بررسی کنند و نظر بدهند. بعد از این، تعیین اشخاصی که باید بعد از رأی، بعد از اینکه مردم آرای خودشان را گفتند و طرحهای خودشان را دادند، که باید تعیین بشود و مردم تعیین می‏خواهند بکنند برای بررسی کردن همه آرای این اشخاص، ملت ما بداند که باید این اشخاص، اشخاصی باشند که علاقه به اسلام داشته باشند. طرح ما این است. لکن ملت مختار است. طرح ما این است که برای اسلام باید اسلام‏شناس، کسی که اسلام را می‏داند چه است، کسی که مصالح اسلام را می‏داند چه است، کسی که علاقه به اسلام دارد، کسی که علاقه به قرآن مجید دارد، کسی که علاقه به کشور اسلامی دارد، یک همچو اشخاصی را تعیین کنند. و ما ان شاء اللَّه تعالی باز هم راجع به اوصاف این اشخاص، راجع به اشخاصی که وصفشان چه باشد، باز هم خواهیم گفت و نوشت.

و خداوند همه ما را و همه شما را موفق کند که خدمت کنیم به این جامعه و خدمت کنیم به اسلام؛ و اسلام را به آن طوری که دلخواه اسلام است در خارج محقق کنیم.

و من از همه شما تشکر می‏کنم و از همه علمای بزرگ مشهد، آیت اللَّه،[3] همه آیات عظام را که الآن در اینجا تشریف دارند، و همه علمای اعلام که اظهار تفقد می‏کنند به من و همه خطبا و همه اعاظم از فضلای مشهد مقدس، که در سنگر جلو هستند راجع به مسائل دینی، من از همه شما تشکر می‏کنم؛ و دعاگوی همه شما و خدمتگزار همه شما هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 217 ـ 221)

ـ سخنرانی در جمع ورزشکاران و فرهنگیان بابل؛ ناتوانی در برابر اراده ملتها (1358)

«انسان دو جنبه دارد: یکی جنبه معنوی و یک جنبه ظاهری و مادی. انسانها در جنبه‏های معنوی یک نحو تعلیمات دارند، و در جنبه‏های ظاهری و مادی یک نحو دیگر. و اگر این دو تا با هم جمع بشوند، یک انسان به تمام معنا به وجود خواهد آمد. من از این خوشحالم که کسانی جهت معنوی را تقویت می‏کنند و اشخاصی هم جهت مادی را؛ و امید است هر دو آنها، دو جنبه مادی و معنوی را جمع بکنند. شما معلمان محترم و آقایان ورزشکاران عزیز اگر این دو جنبه را تقویت کنید، و همچنین در همه قشرهای کشور اگر این دو جنبه تقویت بشود: جنبه معنوی با آن تعلیمات معنوی که اسلام آورده است و جنبه‏های مادی با آن طرزهایی که لازم است، این ملت سعادتمند می‏شود. آنها که جنبه ورزشکاری و مادی را دارند، آنها جوانهایی هستند که قوای جسمی‏شان به خاطر همین ورزش نشاط و آمادگی پیدا می‏کند؛ آن وقت روح آنها معنویات و ایمان را زودتر قبول می‏کند.

یکوقت است که ورزشکاری و تعلیم و تربیت در خدمت طاغوت است که این جز خسران برای یک کشور به بار نمی‏آورد؛ ولی وقتی این دو قوه و نیروی بزرگ در خدمت خداست، آن وقت ایمان در آنها تقویت شده و برای پیشبرد مقاصد اسلام نیروی عظیمی پیدا می‏شود؛ که هیچ نیرویی نمی‏تواند جلویش را بگیرد. چنانکه به عیان دیدید که اجتماعات با قوای مادی و معنوی و نیروی ایمان پیش رفتند تا اینجا و این نهضت عظیم را بپا کردند، و آن قدرتهای شیطانی را شکستند و آن قدرت طاغوتی و بزرگ، که مجهز به همه سلاحهای مدرن بود و پشت سر او هم تمام قوای مادی و تمام ابرقدرتها بود و از او حمایت می‏کردند- و البته امریکا بیشتر حمایت می‏کرد- با این حال با همه قدرتها نتوانستند این قدرت ایمان را که در کشور ما و در ملت ما پیدا شد از بین ببرند و نتوانستند خود و منافع خود را حفظ کنند. ما در آن وقت اسلحه نداشتیم. حالا که چهار تا اسلحه در دست پاسداران قرار دارد، اینها غنایم جنگی است. قبل از انقلاب و در حال انقلاب ما اسلحه نداشتیم ولی آنها همه چیز داشتند. بنا بر حسابهایی که مادّیون می‏کردند، امکان نداشت یک قدرتی به آن بزرگی، که همه قوا دنبال آن بود و حتی حکومتهای به اصطلاح اسلامی پشت سر او ایستاده بودند، شکست بخورد. ابرقدرتها مثل امریکا، شوروی، چین، انگلستان، اینها همه پشتیبان قدرت طاغوتی بودند.

بی‏جهت نبود که من وقتی خواستم از کویت عبور کنم اجازه ندادند. بیخود نبود که دولت عراق جدیت کرد که یا ما ساکت باشیم و یا آنجا نباشیم؛ برای اینکه همه با هم بودند، قوای شیطانی با هم بودند. و من در آنجا وقتی دیدم حتی از رفتن من به کویت مانع شدند و گفتند «از هر جا که آمده‏ای برگرد» و ما مجبور شدیم به عراق برگردیم- مهمِ مسأله این نیست که فقط کویت این چنین باشد؛ این ممالک به اصطلاح اسلامی تمامشان با هم مشترک المنافع و همه پشتیبان یکدیگر هستند- اینها نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانیم؛ و بدین خاطر بنا گذاشتیم به مملکتی برویم که دیگر تحت تأثیر نباشد. ما فرانسه را انتخاب کردیم و آنجا رفتیم. و آنها هم پشیمان شدند: هم عراق و هم دولت ایران، چرا که در پاریس دست ما برای تبلیغات باز بود. ما مطالب و مسائل ایران را به همه جای دنیا رساندیم. و با بعضی که از امریکا می‏آمدند مصاحبه‏های تلویزیونی انجام می‏شد. و در تمام امریکا- آن طور که می‏گفتند- و در بسیاری از مناطق مثل کانادا پخش و مطالب ما در امریکا هم پخش می‏شد. آنهایی که خودشان را منتسب به اسلام می‏دانستند و هم آنهایی که از اسلام خارج بودند به پشتیبانی طاغوت پرداختند اما ملت ما با قدرت پیش رفت. آیا در آن وقت ملت تفنگ داشت؟ مسلسل داشت؟ تانک داشت؟ توپ داشت؟ هیچ نداشت لکن یک چیز دیگر بود؛ و آن معنویت و ایمان به خدا بود. و ایمان آن چنان قدرت به ملت داد که افرادی که قبلًا از صدای تفنگ می‏ترسیدند دیگر از تانک هم هراسی در دل راه ندادند! آنکه در دو سال قبل، از سایه یک پاسبان می‏ترسید حالا از سپهبد هم نمی‏ترسد! یکی از دوستان ما گفت چند تا بچه در شیراز دور یک صاحب‏منصبی جمع شدند و به او گفتند که بگو زنده باد فلانی و مرده باد فلانی. صاحب منصب همین طور که ایستاده بود و می‏گفت بروید، وقتی مرا دید گفت آقا بیا و مرا از دست اینها نجات بده و بعد ایستاد و همان را که بچه‏ها به او می‏گفتند با فریاد بلند گفت!

ملت ما همه با هم یک مطلب می‏گفتند؛ و این باعث شد که قوای روحانی و قوای مادی با هم جمع شوند. این کار از غیر خدا بر نمی‏آمد. این قدرت یک قدرت الهی بود. در پاریس شخصی پیش من آمد از دهات اطراف خود که رفته بود تعریف کرد و می‏گفت صبح که می‏شود، آن عالِم ده جلو می‏افتد و مردم دنبال او تظاهرات می‏کنند. گفت همه دهات این طور شده است؛ و یکی را اسم برد که من به یکی از دهات آنجا رفتم. یک قلعه‏ای است در بیابان در نزدیک کوه. [گفت‏] دیدم اینها هم همان معنا را می‏گویند. من در همان جا اعتقادم این شد که یک دست غیبی در کار است. و الّا کارهای بشری یک شعاع خاصی دارد. این همان عقیده و ایمان است که در صدر اسلام هم بوده است. در آن وقت مسلمانان ده تا پانزده نفرشان یک شتر داشتند؛ لشکرهای رسول اللَّه و لشکر مسلمین هر چند نفرشان یک شمشیر داشتند؛ آن هم یک شمشیر کهنه اما با این حال بر امپراتوری ایران و روم غلبه کردند. عده پیشقراول روم شصت هزار نفر و دنبال آن هفتصد [یا] هشتصد و سی هزار نفر بودند. یکی از سرداران اسلام گفت که سی نفر با من بیایند تا با این شصت هزار نفر مقابله نمایم! ولی- بر حَسَب تاریخ- بنا بر این شد که شصت نفر باشند که یک نفر مقابل هزار نفر برود! و بعد هم رفتند و پیروز شدند. و این به این خاطر بود که ملائکه پشت سرشان بودند، و خداوند به آنها توجه کرد. خداوند شما را موفق کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 222 ـ 224)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مردم سیستان و سواحل جنوب؛ قانون اساسی (1358)

«از شما آقایانی که از دور آمدید تا مطالب خودتان را بگویید، و مطالب ما را هم بشنوید، و همین طور، از خواهرهای محترم که آمده‏اند، من تشکر می‏کنم. و مطالبی که من الآن باید به شما عرض کنم این است که اولًا این گرفتاریهایی که شما ذکر کردید، این بلااشکال صحیح است.

و شما یا می‏دانید و یا باید بدانید که این گرفتاری اختصاص به ناحیه سیستان ندارد؛ اختصاص به مازندران ندارد؛ هر جای مملکت که شما بروید و هر دسته‏ای از اهالی مختلف مملکت که پیش ما آمده‏اند همین گرفتاریها و شبیه همین گرفتاریها را گفته‏اند. حتی کوچ کردن از محلی به محله دیگر- باز در جاهای دیگر هم بوده است و هست، مثل بختیاریها و بعض عشایر دیگر- این شکی ندارد که رژیم سابق بنایش بر این بود که مردم را متشتت کند و زندگی آنها را به هم بزند. بنا بر این بود که کشاورزی ما را از بین ببرند، و ما را محتاج به امریکا کنند. بنا بر این بود که فرهنگ ما را از بین ببرند، و ما را حتی برای طبیب، برای مهندس، برای همه چیز، محتاج به امریکا و سایر ممالک کنند. این بلااشکال همین طور بود. و هیچ هم اشکال در این نیست که برنامه اسلام بر خلاف این است. اگر اسلام تحقق پیدا بکند، اگر حکومت اسلامی به آن طوری که دلخواه ماست تحقق پیدا بکند، مسیر این مسیر نیست. این طور نیست که آن هم کمک کند به اینکه آشفتگی پیدا بشود. برای اصلاح است حکومت اسلامی.

لکن آنچه من می‏خواهم عرض کنم که حالا اساسی است و الآن موظفم که هر طایفه‏ای آمدند این مطلب را بگویم، این است که الآن ما یک گرفتاری اصولی داریم که اگر این گرفتاری اصولی تمام نشود و نتوانیم به پیروزی در این گرفتاری برسیم، نه دیگر امید این است که سیستان درست بشود و بلوچستان درست بشود؛ و نه امید این است که تهران و قم و سایر جاها درست بشود. باز ممکن است خدای نخواسته به وجه بدتری برگردد به آن حالات سابق. و آن گرفتاری این است که اول ما باید اساس استقلال مملکتمان را درست بکنیم که مملکت بشود مملکت ایران برای ما و کسی دیگر نتواند در آن تصرف کند. اگر ما کشور خودمان را استقلالش را تحصیل نکنیم و تضمین نکنیم، سایر چیزها درست نخواهد شد. پس، الآن آن چیزی که بر ما لازم است این است که همه برادرها، همه خواهرها، همه قشرهای ملت، در این امری که الآن راجع به اصل مطلب است،- و آن قانون اساسی است، اساس یک مملکت قانون آن مملکت است- راجع به این همه قوا را روی هم بگذاریم. الآن که طرح شده است قانون اساسی و به دسترس مردم گذاشته شده است، کسانی که صاحبنظرند، مسلمانهایی که صاحبنظرند، علمایی که صاحبنظرند، اسلام‏شناسهایی که می‏دانند اسلام چه هست، آنها بررسی کنند، نظر بدهند، بنویسند، در روزنامه‏ها منتشر کنند، نگذارند که دیگران مشغول بشوند به نوشتن، و سرنوشت ما را دیگران درست کنند. خود شماها، همه: اشخاصی که می‏توانند قانون را بفهمند و می‏توانند اسلام را بفهمند که این آیا فلان ماده‏اش منطبق با قوانین اسلام است یا نه؛ و آیا صلاح برای مملکت اسلامی چه است. الآن این چیزی که مهم است این معناست که همه شما با هم نظر کنید به قانون اساسی، و اهل نظرتان، حقوقدانهای مسْلم، روشنفکرهای متعهد به اسلام، مهندسین، روحانیین، همه اینها، الآن نظر بدهند راجع به قانون اساسی، نگذارند که دیگران نظر بدهند و بعد ببینند چه خواهد شد. حالا خودشان نظر بدهند. هر ماده‏ای از این مواد قانون اساسی را که روحانیون تشخیص دادند که این بر خلاف اسلام است، سایر طبقات هم، آنهایی که می‏دانند که خلاف اسلام است، آنها هم نظر بدهند. و آنها که اطلاع از این معنا ندارند تبعیت کنند و بخواهند که باید این جور باشد.

و بعد از اینکه این مرحله را گذراندیم، یک مرحله دیگری است که آن بسیار مهم است. و آن این است که بعد از اینکه قانون اساسی به نظر همه رسید، یک ماه گذاشتند به آرای عمومی و همه نظر دادند، یک جمعیت که مثلًا هفتاد نفر، 75 نفری، در همه ایران، خود اهالی هر طرفی، هر ناحیه‏ای، وکیل تعیین کنند برای اینکه بررسی کنند در قانون اساسی و نظر بدهند؛ که بعد از این نظر دادن، آن وقت به آرای عمومی بگذارند. الآن آن چیزی که بسیار برای ما ضروری است این است که آن افرادی که باید در هر جا تعیین شوند این افراد چه افرادی باشند. ممکن است که در بین بعضی از این افراد یک اشخاص منحرفی باشند. و این اشخاص منحرف اسباب این بشوند که به انحراف کشیده بشوند. باید فکر کنند، دنباله کنند، بررسی کنند، یک اشخاصی که مؤمن به این نهضت هستند و همه مورد نظرشان است و می‏خواهند هم انجام بدهند.

و الآن هم بررسیهایی شده است. الآن طرحهایی داده شده است. و شاید در رادیوها ...

شنیده باشید که طرحهایی هست برای اینکه هم کار پیدا بشود برای بیکارها؛ و هم ساخته بشود یک چیزهایی؛ هم راجع به خانه‏سازیها در همه سطح کشور؛ و هم راجع به راهسازی. که البته این جاهایی که عقب افتاده تر است مقدمند. و این طور نیست که همه، مثل سابق همه چیز منحصر بشود به مراکز. خیر، بنا بر این است آن جاهایی که دورافتاده‏ترند احتیاجشان بیشتر است، جلو باشند؛ مقدم باشند.

و من از خدا می‏خواهم که ان شاء اللَّه دعا کنید موفق بشویم. و همان طوری که آن خواهر محترم من مسائل را گفت، همان طور حالا فکر بکنیم که الآن راجع به اساس مطلب. اینها ان شاء اللَّه در موقعش درست می‏شود؛ با یک صبری، با یک حوصله‏ای. و البته باید همه این مسائل درست بشود، لکن با یک صبری. که الآن ما در حال انقلاب هستیم. حالا [هنوز] انقلابمان تمام نشده. ما باز جمهوری‏مان تمام نشده. ما فقط یک رأی دادیم؛ دیگر چیزهای دیگرش درست نشده. ان شاء اللَّه اینها درست بشود بتدریج.

و امیدوارم که همه امور اصلاح بشود. امیدوارم خداوند توفیق بدهد به شما، عنایت کند خدای تبارک و تعالی. چنانکه تا حالا به عنایت خدای تبارک و تعالی پیش رفتید، از این به بعد هم با عنایت خدا ان شاء اللَّه پیشروی کنید؛ و مسائل همه‏اش ان شاء اللَّه حل بشود. خداوند به همه شما توفیق عنایت کند.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 226 ـ 229)

ـ سخنرانی در جمع وزیر و اعضای وزارت امور اقتصاد و دارایی؛ تفاوت حکومتهای مردمی و رژیمهای ضد خلقی (1358)

«اگر یک کشور بخواهد یک کشور سالمی باشد، باید بین دستگاه حاکمه با ملت تفاهم باشد و مع الأسف در رژیمهای شاهنشاهی، و بخصوص در رژیم اخیر، آن معنا عکس بود. یعنی دستگاه حاکمه، همه دستگاه حاکمه، در یک قطب واقع شده بود، و ملت هم در یک قطب. آن دستگاه حاکمه کوشش می‏کرد که با ارعاب و با فشار و با آزار و شکنجه و حبس و امثال اینها با ملت رفتار کند. و ملت هم اگر زور نداشت کوشش می‏کرد که مالیات نپردازد؛ از زیر بار همه چیز در برود؛ هر چه بتواند کارشکنی کند برای دولت، و از این جهت هی شکاف بین مردم و دولت حاصل می‏شد و دولت هم هیچ پشتیبان نداشت و دستگاه حاکمه یک امر به خیال خودش مستقلی بود که هیچ ارتباطی با ملت نداشت. ملت هم به آن هیچ اعتماد نداشت، آن را دشمن خودش می‏دانست. ارتش وقتی می‏آمد توی مردم، مثل اینکه دشمن آمده است، همه جمعیت از آن فرار می‏کردند و پشت می‏کردند به آن و پاسبان وقتی که می‏آمد در بین مردم، مردم از او فرار می‏کردند؛ تنفر داشتند. و اینها اسباب این شد که نتواند حکومت باقی بماند، و با پایگاه نداشتن در پیش ملت ناچار باید کنار برود و رفت. این باید یک عبرتی باشد برای دولتها.

در رژیم اسلامی شاید در رأس برنامه همین تفاهم ما بین دولت و ملت باشد. یعنی نه دولت خودش را جدا می‏داند و بخواهد تحمیل بکند و مردم را تهدید بکند، ارعاب بکند، اذیت بکند؛ و نه مردم در صدد این بودند که دولت را تضعیف بکنند یا فرار بکنند از مقررات دولتی. اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش که رأس بوده است، در زندگی، در معاشرت، در اینها، با مردم یا پایینتر بوده است، یا همان جور ....

بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول اللَّه پیدا شد حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود و مع الأسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیره ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبه‏ها، در نامه‏ها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که می‏فرستادند در اطراف. یک مملکت بسیار بزرگ بود دیگر. حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا، و آنها همه تحت سیطره بودند. و وقتی که می‏فرستادند، سفارشهایی که می‏کردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید؛ و چه جور هم رفتار می‏کردند آنها؛ و مردم با آنها چه وضعی داشتند؛ اینها همه در تاریخ هست. زندگی خود امیر المؤمنین که معروف است همه می‏دانند. یک آدم متعارف نمی‏تواند آن طور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب، شما اگر زندگی‏ات این است، پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک جایی می‏فرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا می‏شود هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند. این طور نیست که هر کس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قوی‏ای بشود. بلکه شاید بسیاری از این غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیر عادی، برای انسان، شاید سستی و ضعف و اینها هم می‏آورد. در هر صورت در زندگی‏اش وقتی که انسان می‏بیند، می‏بیند که یک پوستی بوده است- این طور نقل می‏کنند- که شبها این پوست را می‏انداختند و خودشان با حضرت فاطمه- سلام اللَّه علیها- رویش می‏خوابیدند. و روزها همین پوست را علوفه رویش می‏ریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمی‏توانست آن طور زندگی بکند، هیچ کس. همچو زندگی و خودشان هم می‏فرمایند شماها نمی‏توانید؛ لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید. وضع حکومت این طوری بود و این طور خاضع در مقابل قانون. رئیس یک ملت، که توسعه ریاستش این قدر زیاد بود و قدرت ارتشش آن طور، آن طور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضی‏ای که خودش نصب کرده او را دعوت می‏کند، که یک کسی ادعایی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن طرف، وقتی که- به حسب نقل- قاضی ایشان را احضار می‏کند، همان قاضی که خودش نصب کرده، تشریف می‏برند. وقتی قاضی می‏گوید یا ابا الحسن، می‏گوید نه. باید من و او را علی السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی السواء باشد و به من با کنیه که یک احترام است اسم نبر. یا علی بگو. و وقتی هم که قاضی رسیدگی می‏کند و حکم بر ضد حضرت امیر می‏دهد، حق می‏دهد. منتها یهودی می‏آید ایمان می‏آورد، اسلام می‏آورد. می‏بیند که اسلام این است. وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگی‏شان، وضع عدالتشان، رسیدگی‏شان به فقرایشان معروف است. [در] تاریخ هم هست که خانه‏هایی بوده است که مطلع نبودند که کی می‏آید برایشان چیز می‏آورد. ایشان می‏بردند. از یک جایی می‏رفتند، بچه‏ها گریه می‏کردند. ایشان وارد شده بود به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها. بعدش شروع کردند یک صدای مثل صدای شتر که بچه‏ها را بخندانند! گفتند من وقتی آمدم این بچه‏ها گریه می‏کردند. دلم می‏خواهد حالا که می‏روم بخندند بچه‏ها. این یک حاکمی است که توسعه حکومتش از حجاز تا مصر، تا ایران تا آفریقا، تا همه اینها، بوده است. خوب، البته هر کس که نمی‏تواند؛ هیچ کس نمی‏تواند.

لکن حکومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا این طور نباشد که بروند هر کس در هر جایی یک ریاستی داشت بخواهد اعمال قدرت بکند؛ اعمال ریاست بکند؛ مردم را پایینتر بداند؛ با مردم رفتاری بکند که رفتار یک مثلًا زورمند خیلی کذا است با دیگران.

اسباب این می‏شود که مردم از آن جدا بشوند؛ مردم مالیات ندهند، فرار کنند از مالیات. دو دفتر داشته باشند! الآن کراراً از من سؤال شده است که ما در زمان طاغوت دو تا دفتر داشتیم- خوب حالا آنی که به ما گفتند، دو تا دفتر- یک دفتر بود که به دسترس مأمورین می‏گذاشتیم. این غیر آن بود که ما داشتیم. حالا چه بکنیم؟ ما گفتیم نه، حالا دیگر شما از خودتان می‏دانید دیگر. اینها برای این است که از آن طرف زور و ارعاب و فشار؛ از آن طرف هم ملت نمی‏تواند این قدر بپذیرد، از این جهت، آن هم هر قدر بتواند تخلف می‏کند، بتواند علناً تخلف می‏کند، چنانکه اخیراً کرد. اگر نتواند- این طورند خوب- در خفا تخلف می‏کند. هر چه بتواند از مال دولت برمی‏دارد. این باید یک سرمشقی باشد برای دولتها، برای ادارات، برای همه جا، که مردم را از خودشان جدا نکنند. مردم از خودشان بدانند. مردم هم آنها را از خود بدانند. اینها را هم مردم از خود بدانند. اگر یک همچو تفاهمی بین دولت و ملت پیدا شد، این دولت متکی به ملت است و سقوط ندارد؛ این دیگر قابل سقوط نیست.

من امیدوارم که بشود ان شاء اللَّه. یک صبغه اسلامی پیدا بکند. یک شبیهی؛ یک قدری شباهت به حکومت اسلام باشد. و اگر باشد- امیدواریم که بشود همه‏اش، اما هر چه بتوانیم، اگر بشود، یک مملکت آرامی که هیچ کس به این فکر نیست که به دیگری تعدی بکند. نه دولت به ملت؛ نه ملت به دولت. و مردم هم از روی رضا و رغبت مالیاتی که برای حفظ خودشان است، برای حفظ سرحدات خودشان است، برای خودشان با رضا و رغبت می‏دهند.- هر کسی- فرض کنید که یک کسی گوسفند دارد، ده هزار گوسفند دارد، اگر یک نفر بیاید بگوید من اینها را حفاظت می‏کنم، خوب، بداند این امین است و حفظ می‏کند، این از روی رضا و رغبت به او اجرت می‏دهد، چیز می‏دهد که حفظش کند. یک کسی که خودش نمی‏تواند حفظ کند، آن اشخاصی که بیایند بگویند ما حفظش می‏کنیم، خودش از روی رضا و رغبت به او پول می‏دهد.

خوب، یک مملکتی است که مردم که نمی‏توانند این مملکت را اداره بکنند و حالا که نمی‏توانند اداره کنند، خوب یک طایفه‏ای باید اداره کنند؛ سرحداتش را حفظ کنند؛ جهات دیگرش درست بشود. خوب، یک همچنین مملکتی مملکت خود مردم است، و دولت می‏خواهد حفاظت کند آن را، انتظامات را ایجاد کند، شهرداری می‏خواهد شهر را آباد کند، دولت می‏خواهد راهها را درست بکند، و این چیزی است که مال خود مردم است و به دسترس خود مردم، برای خود مردم دارد انجام می‏دهد، وقتی این طور شد، خود مردم با رضا و رغبت- دیگر دو دفتر هم درست نمی‏کنند!- می‏دهند برای اصلاح امورشان. و اگر یک دغل هم پیدا بشود، آن وقت کم می‏شود. این طور نیست که همه باشند. کم می‏شود.

و اگر یک روزی هم ان شاء اللَّه توانستیم و توانستید که همان مالیات اسلامی را بگیریم، و آن هم کم رقمی نیست، البته زکات خیلی نیست، اما به اندازه فقرا هست که دیگر فقیر را نمی‏گذارد وجود پیدا کند، اما خمس یک مالیات بسیار هنگفتی است که این مالیات بسیار هنگفت برای همه چیز است، یعنی سیستمش طوری است که این طور نیست که خیال بشود برای فقرا است، خمس تمام عایدی تمام یک مملکت در هر سال، یک قلم بسیار درشت است و این می‏تواند اداره بکند؛ اگر ان شاء اللَّه توانستید، توانستیم، همین سیستم اسلامی را، که دیگر در مالیاتها هم هیچ احتیاج به اینکه یک چیز دیگری زاید بر آن باشد نداشته باشیم، همین خمسِ تمام اموال، یعنی درآمدها، و بسیار عادلانه است، برای اینکه این بقال سر محله به اندازه خودش مالیات می‏دهد، آن آدمی هم که صاحب کارخانه‏های کذاست، آن هم به اندازه خودش مالیات می‏دهد، این یک طور سیستمی است که یکجور با عدالت رفتار شده و اگر چنانچه ان شاء اللَّه هم بشود، دیگر هیچ احتیاجی به اینکه مردم زاید بر آن چیزی بدهند هم ندارد و البته حالا که باز آن ترتیب نشده است و امید است که بشود، و اگر بشود هم، یک درآمد بسیار سرشاری است که شاید همه چیز ما را اداره بکند؛ و ان شاء اللَّه مملکت صحیح و سالم بشود و خودتان اداره‏اش بکنید.

مقصود عرضم این است که حتی رؤسای مالیه- وقتی که در آن وقت که من بچه بودم و در آن طرفها بودم- رئیس مالیه‏اش هم حرّاص بود نسبت به مردم آنها را چه می‏کرد، و از ژاندارمری مثلًا چه می‏کرد، از مردم به زور چیز می‏گرفت. به زور! نه اینکه همان مالیات را؛ مالیات و «قُلُق»،[4] به اصطلاح آن وقت. که مالیات می‏گرفت؛ و مأمور هم «قُلُّق» می‏خواهد. و آنجا هم باید برود، وقتی که وارد می‏شود باید آن کسی که به او وارد شد، کدخدای ده، چه بکند برایش؛ و چی برایش بیاورد. چه مصیبتهایی مردم داشتند از دست همین کسانی که به عنوان مأموریت چه، مأمور مالیه بود؛ چه، مأمور حکومت بود؛ هر چی بود. مأمورین هم وقتی می‏رفتند مردم را عذاب می‏کردند و آن طور نبود که حضرت امیر دستور می‏دهد که بروید صدا کنید آن آدمهایی که هستند، برای زکات صدا کنید، بگویید که- به حسب روایت- که زکاتتان را داده‏اید یا نداده‏اید؟ اگر گفتند داده‏ایم، برگردید بیایید. و آنها هم تخلف نمی‏کردند. وقتی یک حکومت آن طور شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آنها هم تخلف نمی‏کردند و آنها هم مالیاتی را که باید بدهند می‏دادند؛ زکات را می‏دادند؛ خمس را می‏دادند.

در هر صورت، عمده این است که همه ماها بدانیم که مسئول هستیم پیش خدای تبارک و تعالی. و همه بدانیم که عقل هم اقتضا می‏کند به همان طوری که اسلام دستور داده با مردم رفتار بشود. حکومتها همان طور رفتار بکنند. وقتی که در صدر اسلام مأمورین را می‏فرستادند، همان که سردار بود، همان که استاندار بود، امام جماعت هم بود؛ یعنی این قدر مورد اعتماد مردم بود و مردم او را به عدالت می‏شناختند که به او اقتدا می‏کردند و با او نماز می‏خواندند. و همان هم جنگ می‏رفت و مردم هم به او اعتنا می‏کردند. اگر یک همچو چیزی بشود و ما بتوانیم که یک دستگاه دولتی‏ای که دولت اسلامی باشد، با مردم باشد. شما الآن الحمد للَّه تا یک حدودی پیش رفته است این.

می‏دانید که ارتش همچو با مردم دور بود که در یک جمعیتی ارتش وارد نمی‏شد. برای اینکه اگر می‏آمد تا آن می‏آمد، مثل اینکه لشکر مغول حمله کرده مردم می‏رفتند کنار! و اگر مردم می‏خواستند بیایند توی اینها، با سرنیزه کنارشان می‏کردند. این جور بود وضع. حالا ما اینجا خیر، هر چند روز یک دفعه یک عده‏ای از ارتش می‏آیند؛ یک عده‏ای از ژاندارمری می‏آیند؛ یک عده مردم دیگر؛ همه مردم مخلوط به هم، داخل در هم؛ و همه با هم مخلوط، و همه با هم یکصدا و همه اظهار اسلام؛ اظهار اطاعت به احکام اسلام می‏کنند. و این چقدر خوب است. من به آنان می‏گفتم که شما حالا برایتان بهتر است که با دل راحت اینجا نشسته‏اید و نمی‏ترسید که کسی شما را اذیت کند و مردم هم نمی‏ترسند که شما اذیتشان کنید، حالا وجدان شما راحتتر است، یا آن وقتی که می‏ریختید و با سرنیزه مردم را [اذیت می‏کردید] خود آن آدمی هم که سرنیزه می‏کشد ناراحت همین طور وجدانش ناراحت است. نمی‏شود انسان این طور باشد. بله، ممکن است یکوقت یک کسی این قدر جنایت بکند که عادی بشود برایش؛ لکن مردم عادی نمی‏توانند. این ارعابی که اینها ایجاد می‏کردند برای این بود که از ملت می‏ترسیدند. اصلًا اساس ارعاب مردم و ترساندن مردم و- عرض بکنم که- دور کردن مردم را از خودشان، اساس این بوده است که اینها از بس که به مردم تعدی کرده‏اند از مردم می‏ترسند. حالا که از مردم می‏ترسند چه بکنند که مأمون باشند؟ ایجاد رعب می‏کردند؛ می‏ریختند- فرض بفرمایید، که- توی مردم یک بساطی درست می‏کردند که مردم از آنها بترسند؛ این مردم از آنان بترسند. برای حفظ خودشان بود. خودشان به مردم بد کرده بودند، حالا این طور می‏کردند که بترسند. این شاه سابق جرأت نمی‏کرد بیاید توی مردم هیچ امکان نداشت برایش که بیاید با مردم بنشیند. با دوگل‏[5] بود که آمده بود اینجا. رفته بودند نزدیکیهای بازار، و با آن همه حفاظتها و اینها. دوگل پیاده شده بود رفته بود توی جمعیت. برای اینکه او نمی‏ترسید از جمعیت ایران. شاید در جمعیت خودش هم آنجا نمی‏ترسید.

وقتی که این طور باشد که بتواند یک سلطان مملکت، فرض کنید یا یک نخست وزیر مملکت، بتواند برود توی مردم، با مردم باشد، صحبت کند، حرف بزند، چه بکند، وقتی این طور باشد، خوب، اساس به احترام صدرنشینی‏اش و حکومتی‏اش باز هست، با اضافه اینکه مردم پشتیبان او هستند، مردم او را چون پاسبان خودشان می‏دانند، پشتیبانشان هستند. اما وقتی که بگویند پاسبان عقرب است و می‏زند آدم را، به اسم پاسبانی اخاذی می‏کند، مردم را می‏چاپد، خوب، این دیگر معلوم است که مردم با او بدبین می‏شوند. اگر دیدند که رؤسای مالیه، مثلًا، اینها یک قدری مالیات می‏گیرند یک قدری هم زیادتر از مالیات برای خودشان، یک قدری هم مأمورشان می‏رود چه می‏کند، مردم حتی الامکان مالیات نمی‏دهند؛ حتی الامکان بتوانند از زیر بارش فرار می‏کنند. اما وقتی دیدند آنکه آمده است برای حفظ خودشان و برای حفظ مملکتشان برای حفظ دارایی‏شان، برای حفظ جانشان اینها دارند زحمت می‏کشند، خوب، قهراً آدم وقتی دید یک کسی به او محبت می‏کند، به او محبت می‏کند؛ آن وقت مالیاتها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده به آنها می‏دهد. جدیت بکنید که با مردم رفتارتان خوب باشد. اینها بندگان خدا هستند. با اینها رفتارتان خوب باشد. همه جا، همه کس، همه مردم با هم، جدیت بکنند که همه با هم خوب باشند؛ یک محیط برادری ایجاد بشود [در] یک مملکت اگر یک محیط برادری ایجاد شد، یک محیطی که قرآن کریم می‏فرماید که مؤمنین اخوه هستند، برادر هستند، همه مؤمنها با هم برادر هستند، وقتی یک محیط برادری پیدا شد، صلح و صفا پیدا شد، دیگر این طور ناراحتیها و این طور چیزها که باید بشود، نمی‏شود.

ان شاء اللَّه خداوند همه شما را تأیید کند، موفق باشید؛ و همه ما را تأیید کند که این بار که حالا در نیمه راه است به آخر برسانیم. و این مجلس که بناست درست بشود و بررسی قانون اساسی، هر که نظر دارد نظر بدهد. و بعد از نظر دادن به این مجلسی که بنا است درست بشود، مردم خودشان این مجلس را تأسیس بکنند؛ آنجا آنها بررسی بکنند؛ آنها تصویب بکنند. بعد هم خود مردم. و من گمان ندارم که در دنیا از این فرمی که طرح شده است الآن، بهتر فرمی است که هست و در دنیا از این بهتر نداریم ما، که در اختیار ملت در دو دفعه باشد. در هر جا هی به اصطلاح اینها، هیچ دمکراسی‏ای بالاتر از این نیست که یک مطلبی در اختیار مردم دو دفعه. مجلس مؤسسان که درست می‏کردند یک دفعه در اختیار مردم بود. و آن این است تعیین آن آقا را بکنند! رفراندم اگر بود، یک دفعه در اختیار مردم بود، که یکی دیگر قانونش را بنویسد. مثل فرانسه در جمهوری پنجمش، کسان دیگر از اجزای دولت و وزارتخانه‏ها و اینها قانون را نوشتند؛ یک چند نفری هم از مجلس شورا و اینها بودند و بعد به رفراندم گذاشتند قانون اساسی‏شان را. اما این قانون اساسی‏ای که الآن بنا هست بر آن دو دفعه در اختیار مردم است: یک دفعه اینکه مردم این اشخاصی را که اطلاعات دارند از قوانین، اطلاعات دارند از اسلام، اطلاعات دارند از آن، برای مردم هستند، دلسوزند برای مردم، امین هستند، یک همچو اشخاصی را تعیین کنند برای بررسی قانون اساسی و درست کردن و این طور چیزهایش. به این اکتفا نکنند، باز یک دفعه دیگر در اختیار مردم بگذارند که حالا بعد از اینکه نمایندگان شما این را تصویب کردند، یا تصدیق کردند به اینکه این بسیار خوب است و صحیح است و موافق با اسلام است و موافق با مصلحت کشور است، ثانیاً بیایند به مردم بگویند آقا- اینی که- کسانی که شما تعیین کردید، تأیید کردند، بیایید خودتان هم باز بفرمایید [رأی بدهید] در دنیا یک همچو چیزی نیست.

و حالا هم که می‏بینید که بعضیها نق می‏زنند، اینها همانها هستند که نمی‏خواهند این مملکت یک آرامشی پیدا بکند. هر جایش را بگیری یک صدایی درمی‏آورند. هر جایش را. مردم را شما از اینجا بشناسید، ببینید که حرفهایی که می‏زنند روی چه اساسی هست.[6] تعیین کردید قانون را، آنها هم تعیین کنند. و بعد، شما خودتان هم باز رأی دارید. اینهایی که الآن دارند هی داد و قال می‏کنند اینها خوب، حرفشان چیزی نیست که قابل ذکر باشند؛ لکن ببینیم چه جور اشخاصی نق می‏زنند راجع به همین معنا هم که بهترین ترتیبی است که در دنیا واقع شده است و می‏خواهد واقع بشود. همین هم دارند باز یک اشخاصی اشکال می‏کنند- این برای- این است که یا می‏خواهند اظهار فضلی بکنند؛ خوب آن مانعی ندارد. خوب، اشخاصی دلشان می‏خواهد اسمشان توی روزنامه باشد و، عرض می‏کنم، اظهار فضلی بکنند، اظهار روشنفکری بکنند، ما مضایقه از این نداریم که آقایان اظهار فضل خودشان را بکنند. لکن جوری نباشد که بخواهند یک مطلبی را که می‏خواهیم زودی تمام بشود- و این مملکتی که الآن توطئه دارند می‏کنند توطئه‏ها جمع به هم بشود- یکوقت خدای نخواسته بعد از دو- سه سال که قانون اساسی را ما تا دو- سه سال طول بدهیم و مجلس مؤسسان تا دو- سه سال، این اسباب زحمت بشود.

و بهترین طریقی که اصلًا در دنیا هم سابقه ندارد یعنی به استثنای آن جهتش که خود مردم وکلایشان را تعیین می‏کنند، رفراندم سابقه دارد. و بررسی قانون اساسی هم با خبره- با اهل خبره، این هم سابقه دارد در فرانسه‏ای که، به قول شماها، یعنی به قول همین روشنفکرها، مهد آزادی و مهد دمکراسی است، سابقه دارد. و این بهتر از آن است. برای اینکه آنجا از وزرا و از نخست‏وزیری و از اشخاصی که منتخب مردم نبوده است با چند نفر هم از منتخبین مردم، اینها با هم جمع شدند. این منتخبین در غیر این جهت، آنها هم منتخب برای این جهت نبودند. مجلس شورا و مجلس سنا منتخب برای نگاه کردن در قانون اساسی نبوده؛ انتخاب کرده‏اند، اما نه انتخاب برای قانون اساسی منتخبین آنها که انتخاب قانون اساسی هم برای قانون اساسی نبوده، از وزرا و از امثال اینها یک گروههایی جمع شدند با هم، تدوین کردند؛ اینکه تدوین شد؛ به آرای عمومی گذاشتند. عموم که رأی دادند، این تمام شد. این بهتر است، که به اصطلاح شما دیگر بالاترین دمکراسی در دنیا و مهد آزادی این طور درست کرده است، یا اینکه حالا ایران، که شماها روشنفکرها اعتقادتان این است که یک مملکتی است که مردمش هیچ نمی‏فهمند!- عرض می‏کنیم- همچو اهانت می‏کنید به مردم، همچو خودتان را باختید در مقابل غرب، که خیال می‏کنید ما هیچ چیز نداریم و آنها همه چیز دارند. حالا آن بهتر است، یا این بهتر است؟ در همان معنایی که مهدِ- عرض بکنم- آزادی و اساس دمکراسی است آن بهتر است، یا که آنی که می‏خواهد بررسی کند در قانون اساسی [که‏] منتخب خود مردم باشد، آن هم بعد از اینکه تصویب شد خود مردم رأی بدهند آنها آنی که بهترین طریقش به خیال آنها بوده، این است که یک اشخاص دیگری این را بررسی بکنند که مبعوث از مردم نیستند؛ و بعد مردم خودشان رأی بدهند. ما می‏گوییم نه، آنی هم که می‏خواهد بررسی بکند، آن هم مبعوث از مردم؛ بعد هم خود مردم رأی بدهند. دیگر بهتر از این چیزی اصلًا نیست. و این نق‏ها هم جز اینکه یا اظهار فضیلت است- که هیچ مضایقه‏ای نیست- یا خدمت به این است که نگذارند درست بشود؛ بلکه این پالیزبان-[7] نمی‏دانم- و این اویسی،[8] و اینها که در سرحدات دارند فتنه می‏کنند، بلکه بتوانند. لکن آقایان باید بدانند دیگر گذشت، نمی‏توانند و نمی‏شود این چنین چیزی. ان شاء اللَّه همه موفق و مؤید باشید.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 230 ـ 241)

ـ اجازه مصرف نوشابه‏های غیر الکلی کارخانه‏های مصادره شده (1358)

 [حضور مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- دامت برکاته. پس از اهدای سلام، احتراما به استحضار می‏رساند، کارخانجات تولیدکننده پپسی کولا، شوئپس، بابل آب، اسو که دارای دوازده کارخانه در شهرهای مختلف می‏باشد، قبلًا متعلق به گروه «ثابت»[9] بوده است، ولی امروزه کلیه سهم الشرکه آن در اختیار بنیاد مستضعفین قرار گرفته است، نظریه حضرت عالی در این مورد چیست- 8531/ 3/ 03؟ تولیدکنندگان‏].

بسمه تعالی‏

در این موقع که صرف این قبیل محصولات کارخانه‏های مذکور برای نجات مستضعفین است، استفاده از آنها جایز است. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 241)

ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1364)

«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس و نخست وزیر دولت امارات متحده عربی‏

تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به شما و ملت مسلمان کشورتان تبریک گفته، از خدای تعالی عظمت اسلام و مسلمین و نابودی دشمنان اسلام را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 283)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید فطر؛ هدف بعثت انبیا (1364)

زمان: صبح 30 خرداد 1364/ 1 شوال 1405

«من امیدوارم که این عید پر برکت به همه ملتهای اسلامی و به همه مستضعفان جهان، خصوصاً ملت بزرگ ایران، برکت خداوند عنایت کند و مبارک باشد. و امیدوارم که دست توانای حضرت ولی امر، پشتیبان این ملت عزیز باشد. آنچه که انبیا برای او مبعوث شده بودند و تمام کارهای دیگر، مقدمه اوست، بسط توحید و شناخت مردم از عالم است که چطور است؛ ارائه عالم به آن طوری که هست، نه به آن طوری که ما ادراک می‏کنیم. و دنبال این بودند که همه تهذیبها، تعلیمها و همه کوششها در این باشد که مردم را از این ظلمتکده‏هایی که همه عالم ظلمت است، نجات بدهند و به نور برسانند. غیر حق تعالی نور نیست، همه ظلمت‏اند و اگر چنانچه، ما از این حجابهای ظلمانی بیرون برویم و همین طور اگر موفق بشویم از حجابهای نورانی هم بیرون برویم و همه حجابها را خرق‏[10] کنیم، آن وقت حق را به همه صفات و اسمائش مشاهده می‏کنیم و غیر او کسی نیست، سراب است. البته به آن معنای کاملش، نادری از اولیای خدا به تبع انبیا موفق شدند و دیگران مراتب پایینتر را، تا برسد به ما که هیچ.

ماه مبارک رمضان که ماه مبارک است ممکن است برای این باشد که ماهی است که ولی اعظم؛ یعنی رسول خدا واصل شده است و بعد از وصول، ملائکه را و قرآن را نازل کرده است. به قدرت او ملائکه نازل می‏شوند؛ به قدرت ولی اعظم است که قرآن نازل می‏شود و ملائک نازل می‏شوند. ولیّ اعظم، به حقیقت قرآن می‏رسد در ماه مبارک و شب قدر، و پس از رسیدن، متنزل می‏کند به وسیله ملائکه- که همه تابع او هستند- قرآن شریف را، تا به حدی که برای مردم بگوید. قرآن در حد ما نیست، در حد بشر نیست.

قرآن سرّی است بین حق و ولیّ اللَّه اعظم که رسول خداست، به تبع او نازل می‏شود تا می‏رسد به اینجایی که به صورت حروف و کتاب در می‏آید که ما هم از آن استفاده ناقص می‏کنیم. و اگر سرّ «لیلة القدر» و سرّ «نزول ملائکه» در شبهای قدر- که الآن هم برای ولیّ اللَّه اعظم حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- این معنا امتداد دارد- سرّ اینها را ما بدانیم، همه مشکلات ما آسان می‏شود. تمام مشکلاتی که ما داریم برای این است که، ما محجوبیم از اینکه واقعیت را آن طور که هست و نظام هستی را به آن طوری که تنظیم شده است، مشاهده کنیم. ما گمان می‏کنیم که حیاتِ در اینجا چیزی است و نبودن در اینجا نقصی است، در صورتی که حیات در اینجا نازله آن حقیقتی است که از عالم غیب آمده است و موت- اگر چنانچه موت انسانی باشد- رجوع به همان مرتبه‏ای است که در اول بوده است، و البته مراتب مختلف و شئون مختلف است. و ما امیدواریم که از فیض ماه مبارک و فیض عید ماه مبارک- که عید وصال است- ما هم حظّی ببریم که بتوانیم در این مشکلاتی که بر ما وارد می‏شود، سرفراز بیرون بیاییم، تمام چیزهایی که انبیا آوردند، مقصود آنها به ذات نبوده است؛ تشکیل حکومت مقصود به ذات نیست برای انبیا. دعوتها هر چه می‏شود مقدمه است برای اینکه انسان را بیدار کنند، انسان را بفهمانند به «او»، ارائه بدهند به «او» که چه بوده است و چه هست و چه خواهد بود و عالم چه جور است وضعش با ذات مقدس حق تعالی. و ما دستمان از این مسائل کوتاه است و امیدواریم که به برکت اولیای خدا، ما هم یک آشنایی ضعیفی پیدا بکنیم و بعض از حجب، از پیش چشم ما برداشته بشود. خدای تبارک و تعالی که می‏فرماید که: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏[11] و هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ،[12] این را ما با قلبمان، با وجودمان ادراک کنیم، نه ادراک علمی، مشاهده، ادراک علمی‏اش آسان است، لکن رسیدن به آنجایی که انسان دریابد این مسائل را، این کار مشکلی است و محتاج به مجاهدت، و انبیا و اولیا با مجاهدات خودشان به این مسائل رسیده‏اند.

ادعیه‏ای که از ائمه- علیهم السلام- وارد شده است- که به تعبیر بعضی‏[13] قرآن صاعد است- این ادعیه به قدری معارف الهیه در آن هست که انسان متحیر می‏ماند، آن قدر معارف در ادعیه هست. مسائلی که- ائمه علیهم السلام- برای نوع مردم گفته‏اند به طور مسأله گویی به طور تعیین وظایف، آنها یک باب است که روی همان عرف عام صحبت شده است؛ وقتی که رسیدند به مناجاتها و ادعیه، مسائل فرق کرده است. آنجا دیگر زبان عامه مردم نیست، البته در آن همه چیز هست، لکن آن معارفی که در ادعیه و مناجاتهای ائمه- علیهم السلام- هست، آنها یک زبان دیگری است غیر زبان معمولی و غیر زبان ذکر احکام الهیه. و مطالعه این ادعیه راهگشایی است برای انسان و رسیدن به بعض مدارج الهیه. و من امیدوارم که همان طوری که این کشور ما و این ملت عزیز، در همه چیز متحول شده است، در این معانی هم متحول بشود.

و امیدوارم که تحول همان طوری که در میدانهای جنگ و در تظاهرات، در این ایام پیدا شد که تظاهرات به طوری بود که سابقه نداشت، و این از هنر اسلام است و هنر ملت ایران. هنر اسلام؛ که بعد از این همه فشارها و بعد از این همه ارعابها و بعد از این همه تهدیدها و بعد از آن همه تبلیغات، بعد از چندین سال زحمت و جور، زحمت و اذیت یکدفعه تمام ایران در یک روز برای یک دعوت یک فرد- فرد عزیز- این طور در خیابانها ریختند. این از طرفی هنر اسلام است، اسلام این طور مردم را متحول کرده است که ترس را از دلها برده است و جانها را الهی کرده است و روحها را روحانی کرده است که بچه‏های کوچکشان را می‏آورند کفن می‏پوشانند و می‏گویند برای شهادت آمدیم.

این در تاریخ دنیا هیچ سابقه ندارد؛ تمام تاریخ دنیا را شما بگردید این را پیدا نمی‏کنید که با این وضع، با این کیفیت، با این ارعاب و ترساندنهای مردم و با این بمباران کردن مناطق- حتی تهران- این طور مردم بریزند بیرون که نتواند دیگر کسی بگوید که مردم جنگ نمی‏خواهند! مردم جنگ نمی‏خواهند، اما دفاع دارند. این «جنگ جنگ تا پیروزی» که مردم می‏گویند. این جنگ دفاعی است. و الّا ابتداءً که اگر این مسائل نبود، ایران به هیچ جا نظر نداشت، الآن هم ندارد.

تجربه‏هایی که کردند خارجیها، آنهایی که بی‏اطلاع بودند از اسلام، آنهایی که بی‏اطلاع بودند از قدرت اسلام و هنر اسلام، آنها در حجاب بودند و نمی‏دانستند- حالا هم هستند- لکن یک پرده‏ای برداشته شد از این حجاب. الآن سرتا ته دنیا همه ابرقدرتها می‏دانند قضیه چی هست. همه این تبلیغات هم که دارند می‏کنند، همه برای این است که، می‏دانند قضیه چه قضیه بزرگی بوده است و باید چه جوری با آن مقابله کرد، ابتدایش با اینکه سکوت کنند. این سکوت نه این است که ندانند، آنهایی که باید بدانند می‏دانند، سرانی که در دنیا هستند، ابرقدرتها، آنها می‏دانند، خبرگزاریهایی که اینجا دارند، مسائل را آن طوری که هست اطلاع می‏دهند، لکن یک وضع دیگری هم برای تبلیغاتی درست می‏کنند، نه اینکه ندانند، مسائل را می‏دانند. می‏دانند که بعد از این همه تبلیغاتی که کردند، این همه تهدیداتی که کردند، حتی کاخ سفید تهدید کرد ایران را، ملت ایران همه این تهدیدات را توی خیابانها گذاشت و از رویش عبور کرد. آنها می‏فهمند قضیه را، و الآن در فکر این‏اند که از چه راه دیگر پیش بیایند. اینها خیال می‏کردند که اختلاف می‏توانند ایجاد کنند در ایران، هی دامن‏زدند به اینکه هی اختلاف است، هی اختلاف است، سران با هم اختلاف دارند، مردم دیگر خسته شدند رو به اختلاف رفتند، خیال می‏کردند با دعوت به اختلاف، مردم اختلاف پیدا می‏کنند. یک وقت چشمهای بسته‏شان را باز کردند و دیدند که ایران یکپارچه قیام کرد. یکدفعه از خواب بیدار شدند که چه بود قضیه، الآن متحیرند که چه بود قضیه و باید چه کرد. اختلافی که آنها خیال می‏کردند، ما که می‏دانستیم نیست قضیه چیزی، لکن آنها می‏خواستند با همین کلمه، اختلاف درست کنند. تبلیغ به «اختلاف»، خیال می‏کردند اختلاف درست می‏کند. تبلیغ به اینکه «مردم دیگر خسته شدند از جنگ»، این خستگی ایجاد می‏کند؟ روز قدس یکدفعه سیلی زد به صورت همه‏شان و تحلیل عملی‏ای که ملت ایران کرد، تمام تحلیلهای آنها را نقش به آب کرد. این هنر اسلام است از یک طرف و هنر ملت ایران است از طرف دیگر. در روز قدس که همه شاهد بودید و سفرایی هم که گفتند امروز هستند اینجا، آنها هم شاهد بودند. روز قدس یک مطلبی نبود که در مخیله امثال کارتر و امثال رؤسای جمهور امریکا- چه حالا و چه سابق- وارد بشود. آنها خیال می‏کردند که- از بس به آنها اشتباهی فهمانده بودند- خیال می‏کردند که ایران دیگر خسته شده است، «این قدر به مردم فشار آمده، خانه‏ها بر رویشان خراب شده است، آواره شده‏اند، اینها دیگر از میدان در رفته‏اند، بنا بر این، می‏شود زود قضایا را ختم کرد»، یکدفعه چشم باز کردند و ایران را دیدند که یکپارچه قیام است و یکپارچه جنگ خواهی؛ یعنی مدافع.

ما نمی‏توانیم از ملت ایران تشکر کنیم، ما خودمان یک نقطه ضعیفی هستیم در بین این دریای بزرگ؛ یک قطره هستیم در بین این دریای بزرگ. ما می‏گوییم که خدا از شما تشکر می‏کند. ما که تشکر می‏کنیم، برای این است که، تشکر خدا را کرده باشیم، شکر شما، شکر خداست. شما به مردم، به دنیا ثابت کردید- و لو در گوش یک افرادی نگذاشتند برسد، لکن موجش بالاخره می‏رسد- شما به دنیا ثابت کردید که ایران زیر بار هیچ ظلمی نمی‏رود، و ایران با هیچ تهدیدی از میدان بیرون نمی‏رود، و ایران متکی به یک قدرت عظیم است و آن قدرت خدا. کسی که متکی به قدرت خداست، کسی که ایمان در قلب او هست، کسی که علم به معاد دارد و خدا را می‏شناسد و قضای الهی را می‏داند، این از این معانی از میدان در نمی‏رود. فکر دیگری بکنند؛ آنهایی که نشسته بودند و برای خودشان خیالبافی می‏کردند که دو ماه دیگر، سه ماه دیگر، یک سال دیگر، دو سال دیگر، یک فکر دیگری بکنند، این فکر درست از کار درنیامد. ابرقدرتها هم یک فکر دیگری بکنند و بهتر این است که دست از این کارها بردارند. بهتر این است که این عامل خبیث‏[14] خودشان را که این طور رسوایی به بار آورد برای ابرقدرتها، دست از پشتیبانی این بردارند. این بدبخت را بازی دادند و بعد معلوم شد که مسأله این جور نبود. الآن هم این دست و پاها هیچ اثری ندارد. اینها خیال می‏کردند که حالا دیگر چند تا بمب بیندازند به شهرهای ایران، ایران از میدان در می‏رود. اینها هزاران بمب انداختند، بمباران کردند، همه مناطق طرفهای مرز را بمباران کردند و شهرهای بزرگ ما را هم بمباران کردند. و روز قدس آن طور جمعیت و فریاد بود که به گفته بعض از مخبرین؛ «صدای توپ‏ها را مردم دیگر نمی‏شنیدند، صدای بمبها را دیگر مردم نمی‏شنیدند»، فریاد مردم غلبه کرده بود. این فریاد از قلب مؤمن است و این فریادی که از قلب مؤمن است بر همه چیز غلبه می‏کند؛ بر کاخ سفید هم غلبه می‏کند و غلبه کرده است.

و موج این ایمان در سرتاسر دنیا از زیر بار این ظلمهایی که در طول تاریخ بر آن شده است، از زیر این بار دارد در می‏آید. همه جا نغمه این است که ظلم نه. دست توانای ملتها، ابرقدرتها را به جای خودشان نشانده و می‏نشاند.

ملتهای مستضعف در هر جای جهان رو به بیداری هستند، نمی‏پذیرند امروز دیگر آن حرفهایی که سابق گفته می‏شد. آن ارعابهایی که می‏کردند و کشتیهایی که می‏آوردند در اطراف خلیج فارس و امثال اینها، یا کارهای دیگری که می‏کردند، تمام اینها کهنه شده است، دیگر پیش مردم ارزش ندارد. ملتی که بیرون آمده روز جمعه و می‏گوید که «ما برای شهادت آمدیم»، آنها را از مردن نترسانید، این شهادت است. شما هر چه می‏توانید بترسانید، این است که؛ «ما خانه‏های شما را خراب می‏کنیم، خود شما را هم می‏کشیم»، آنها جلو آمدند، می‏گویند ما برای این آمدیم، چطور اینها را می‏ترسانید؟ این کار احمقانه است؛ این کاری که اخیراً صدام کرد و مخالف همه قواعد دنیا و قواعد الهی بود و همه دنیا او را تشویق کردند و یکی پیدا نشد بگوید چرا، این کار احمقانه را تکرار نکند، دیدید که اگر تکرار بشود بدتر از اول می‏شود. ملت، هر چه تا کنون شما کردید و هر چه جنایت کردید، دیدید که محکمتر شد. از این به بعد هم اگر چنانچه سر عقل نیایید و باز شرارت بکنید این ملت آن وقت هم از حالا هم بالاتر می‏شود. ان شاء اللَّه خداوند به همه ملت، ملتهای اسلامی، قدرت ایمان عنایت کند، و قدرت ایمان ملت ما را روزافزون کند.

و امیدوارم که این شرارتها، از آن دست بردارند تا ملتها به کار خودشان مشغول بشوند. و ما، هم از شرارتهای آنها ناراحت هستیم و هم از مقابله به مثل، از هر دو ناراحت هستیم.

و من امیدوارم که قطع بشود این امور. و خداوند ان شاء اللَّه شما را موفق کند و از برکات این عید سعید و این ماه مبارک که گذشت، شمّه‏ای به ما و به شما عنایت بفرماید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 284 ـ 289)



[1] - قبل از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی در ایران، اسکناسهایی که از سوی بانک مرکزی به چاپ می‏رسید دارای علامت« شیر و خورشید» بود که نمادی از نظام سلطنتی به شمار می‏آمد. امام خمینی بر روی علامت شیر و خورشید، خط کشیده و مرقوم داشته‏اند:« آرم جمهوری اسلامی باید باشد»

[2] - در صحیفه نور( دوره 22 جلدی)، ج 7، ص 152 و( دوره جدید)، ج 4، ص 463 خلاصه این سخنرانی درج شده و دو سخنرانی تصور شده است.

[3] - اشاره به یکی از روحانیون حاضر در جلسه.

[4] - نوعی رشوه که مردم روستاها و قصبات به مأموران دولتی می‏دادند.

[5] - شارل دوگل، رئیس جمهور وقت فرانسه.

[6] - قطع و وصل نوار.

[7] - استاندار کرمانشاه در رژیم شاه.

[8] - غلام علی اویسی، فرمانده نیروی زمینی و فرماندار نظامی تهران در آخرین روزهای حکومت شاه.

[9] - ثابت پاسال، سرمایه دار بهایی حامی رژیم شاه. یادآور می‏شود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مصرف نوشابه‏های تولیدی کارخانجات متعلق به فرد مذکور، برای جلوگیری از تقویت فرقه ضاله و فعالیتهای ضد دینی آنها، تحریم شده بود

[10] - شکافتن، پاره کردن.

[11] - سوره نور، آیه 35:« خداوند نور آسمانها و زمین است»

[12] - سوره حدید، آیه 3:« او اول و پایان و پیدا و نهان است»

[13] - آقای میرزا محمد علی شاه‏آبادی، استاد امام خمینی.

[14] - صدام حسین، رئیس رژیم بعثی عراق.

. انتهای پیام /*
 

زمزم احکام، ربا و اقسام آن

حرمت ربا با آیات قرآن و سنت رسول خدا (ص) و احادیث اهل بیت علیهم السلام و اجماع فقها ثابت گشته و از گناهان بزرگ محسوب می شود ،
ربا یا ربای معاملی است و یا ربای قرضی و ربا در معامله عبارت است از مبادله دو کالای مثل هم با دریافت اضافی.