امروز با امام: سیام خرداد
ـ حکم به آقای حسین نوری جهت رسیدگی به وضع دانشجویان ایرانی مقیم اروپا (1358)
«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری- دامت افاضاته
لازم است جنابعالی مسافرتی به کشورهای اروپایی بنمایید و از نزدیک با دانشجویان عزیز و برادران ایرانی آشنا شوید و نیازمندیها و مشکلات مذهبی آنان را بررسی نموده و در حدود امکاناتی که در اختیار دارید در رفع آنها بکوشید و به وظایف خطیری که در این موقع حساس به عهده دارند، آنان را آشنا سازید و از تفرقه و اختلاف بر حذر دارید و نسبت به تقویت معتقدات مذهبی ایشان در برابر دشمنان اسلام، سعی کافی مبذول دارید و سلام این جانب را به عموم آنان ابلاغ نمایید. از خدای تعالی ادامه توفیقات همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج8، ص: 213)
ـ نامه به آقای حسین فومنی؛ اجازه در مورد وجوهات (1347)
«خدمت جناب مستطاب عمدة الاعلام آقای آقا شیخ حسین فومنی- دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. به جناب آقای احمد نصر اللَّه نوشتم که وجوه خود را تسلیم جنابعالی نماید. شما مجازید ثلث از سهم مبارک امام- علیه السلام- را برای مصرف خودتان یا موارد مقرره شرعیه بردارید و نصف از سهم سادات را به سادات فقیر عفیف برسانید و بقیه را در صورت امکان به همین وسیله که فرستادید ایصال دارید، و در صورت عدم امکان به آقای حاج سید محمد صادق لواسانی بپردازید که ایشان قبض رسید دریافت دارند. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج2، ص: 189)
ـ اجازه به آقای جعفر رجبی جهت صرف مشروط وجوه شرعیه (1358)
[بسمه تعالی. محضر مقدس حضرت مستطاب رهبر عظیم الشأن آیت اللَّه العظمی آقای خمینی- مدّ ظله العالی- پس از تقدیم عرض سلام و اخلاص دستبوسی به شرف عرض عالی میرساند، چون 57 دستگاه ساختمان دو اتاقه و سه اتاقه در زمینی به مساحت چهار هزار متر واقع در نزدیکی خیابان پاسداران از وجوهات ساخته شده که [قرار است] به اهل علم و مستحقین مورد سهم امام و سهم سادات داده شود، و چون این ساختمان یک سوم کارهایش انجام گرفته ...
(ایشان در ادامه نامه خواستهاند تا به وی اجازه داده شود هزینه تکمیل ساختمان را بابت سهم امام (ع) پرداخته و با نظارت آقای مهدی حائری تهرانی- امام جماعت مسجد ارک- به مصرف برسد.)
ایشان در پایان نامه نوشته است:
«البته حضرت آقای حائری تهرانی اجازه در اخذ وجوه و امور حسبیه کتبی از طرف حضرت آیت اللَّه دارند.»].
بسمه تعالی
چنانچه از طریق دیگری اتمام آن مقدور نیست مجازید، بپردازید. ان شاء اللَّه موفق باشید.
روح اللَّه الموسوی» (صحیفه امام، ج8، ص: 215)
ـ حکم به بانک مرکزی؛ لزوم آرم جمهوری اسلامی بر روی اسکناسها (1358)
بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
[یادداشت امام خمینی بر روی آرم مندرج در اسکناسها:]
آرم جمهوری اسلامی باید باشد.[1] (صحیفه امام، ج8، ص: 216)
ـ سخنرانی[2] در جمع علما؛ اهمیت قانون اساسی (1358)
«من میل نداشتم که آقایان فضلا در این آفتاب گرم، در این خانه محقر، با این هوای گرم زیر آفتاب، اینجا تشریف داشته باشند. و گمان داشتم و گفتم به بعضی آقایان که از آقایان بخواهند که در سالن مدرسه فیضیه تشریف داشته باشند تا من آنجا خدمتشان برسم. لکن بعد مثل اینکه این طور مقرر فرمودند آقایان که اینجا تشریف داشته باشید. و من از اینکه شما الآن در زحمت هستید، هم خواهران، هم برادران، هم علمای اعلام، در زحمت هستید بسیار معذرت میخواهم. و این زحمت را هم جزء خدمتهای به امام زمان سلام اللَّه علیه- و به اسلام عزیز باید محسوب بدارید.
مسائل زیاد است و مطالبی که پیش خواهد آمد زیاد است؛ لکن ما باید در مسائل هر مسئلهای که پیش آمد و [قبل از] پیش آمدن، آن مسأله را بررسی کنیم، و در آن مسأله فعالیت. تا کنون مسائل بزرگی را با همت همه قشرهای ملت، خصوصاً روحانیت عظیم الشأن، پشت سر گذاشتیم. و بحمد اللَّه موفق شدید شما آقایان و ملت بزرگ و همه قشرها بر اینکه این خدمت بزرگ را به اسلام کردید؛ و این اشخاصی که به اسلام خیانت کردند و بنای خیانت بزرگتر داشتند و کسانی که آنها را تأیید میکردند و بنای تأیید بیشتر داشتند، آنها را شکست مفتضحانه دادید و رفتند و دست خیانتشان کوتاه شد؛ چنانکه دست چپاول ابرقدرتها هم کوتاه شد. آنچه که پشت سر گذاشتیم بحمد اللَّه موفقیتآمیز بود. لکن ما نباید به همین معنا قناعت کنیم و مسرور باشیم که مطالب تمام شده است. مطالب تمام نشده است و مسائل اصولی هم باقی مانده است. برای اینکه اصل حرکت روحانیت و حرکت همه قشرهای ملت برای جانشین کردن اسلام در محل طاغوت بود. البته برای مقدمه این جانشینی، اول باید طاغوت برود، و رفت. حالا وقت این است که ما به جای آن طاغوت، یک حکومت عدل اسلامی، یک حکومت انسانی، یک حکومت قرآنی جایگزین کنیم. و این حالا اول کار است. البته اصل تغییر رژیم و برقرار شدن جمهوری اسلامی الآن هست؛ یعنی اصل رژیم تغییر کرد و الآن رسماً ایران جمهوری اسلامی است و همه هم شناختند ایران را به این معنا؛ لکن ما فقط این معنا را نمیخواهیم که جمهوری اسلامیِ رأیی باشد، لفظی باشد. مهم همه ما و همه شما و همه ملت و همه علمای اعلام این است که اسلام به همه ابعاد تحقق پیدا بکند؛ به طوری که هر کس وارد این مملکت میشود، از سرحد که وارد شد، آثار اسلام ببیند تا مرکز که آمد آثار اسلام؛ دانشگاه رفت اسلامی؛ وزارتخانهها رفت اسلامی؛ ادارات دولتی رفت اسلامی؛ بازار آمد اسلامی؛ [نزد] کشاورزها و پیش کارگرها رفت اسلامی. آنکه مقصد ما هست این معنا هست؛ نه فقط رفتن چپاولگرها. و ما راجع به این معنا در اول قدم هستیم، و مسائل پشت سر است. منتها بعض مسائل الآن وقت است که ما تمام همتمان را به آن مسأله بگماریم و با تمام قوا توجه بکنیم؛ و بعض مسائل بعد از این است؛ و بعض مسائل هم مسائل فرعی است که دنباله اینها باید تحقق پیدا بکند.
آنکه الآن محل ابتلای همه ما هست این است که یک پیشنویسی از قانون اساسی شده است و این پیشنویس به معرض افکار عمومی گذاشته شده است. الآن باید همه قشرها و شما روحانیون و همه روحانیون همه بلاد و همه روشنفکران اسلامی و همه متفکرین اسلامی، با دید اسلامی، برای جمهوری اسلامی، این قانون را بررسی کنند و نظر بدهند. این قانونی که پیشنویس شده است برای این است که همه نظر بدهند. شما آقایان، شما علمای اعلام، شما متفکرین اسلامی، شما اشخاصی که علاقه به اسلام و علاقه به دیانت مقدسه اسلام دارید و عقیده دارید به اینکه هیچ حکومتی مثل حکومت اسلام نیست و هیچ رژیمی مثل رژیم اسلامی نیست، باید نظر کنید به این قانون. یکی یکی موادش را یک ماه مهلت دارید، یکی یکی موادش را در نظر بگیرید، و هر چه به نظرتان رسید که برای اسلام مفید است و موافق با جمهوری اسلامی است و در این قانون ناقص است، در آن جهت تذکر بدهید و بنویسید و در روزنامههایی که هست منتشر کنید. آقایان ننشینید که دیگران قلمها را بردارند و بررسی از قانون بکنند؛ و به خیال خودشان آنها را ... اصلاح بکنند. این حق، حق شماست. قانون اسلام را اسلامشناس باید نظر بدهد. قانون اساسی جمهوری اسلام یعنی قانون اساسی اسلام. حق این مطلب با شماست؛ با علمای اعلام است؛ با مراجع عظام است؛ با همه روشنفکران اسلامی است. ننشینید تا اینکه روشنفکران خارجی، روشنفکرانی که به اسلام عقیده ندارند، اظهار نظر بکنند و این حرفهایی که مینویسند بنویسند. شماها قلم را بردارید. در همه مساجد، در همه مدارس، در همه کوچه و بازار، مسائلی را که به نظرتان میرسد باید در این قانون اساسی باشد طرح کنید. علما طرح کنند و مردم دنباله ننشینید دیگران برای شما تکلیف معیّن کنند. خودتان تکلیف را معیّن کنید. خودتان قانون را بررسی کنید. خودتان نظر بدهید. خودتان روزنامهها را پر کنید از مقالات خودتان. ننشینید دیگران برای شما مقاله بنویسند و مسائلی طرح بکنند، که یکوقت خدای نخواسته بر خلاف مسائل اسلامی و بر خلاف شئون اسلام باشد. همه موظفیم؛ همه باید این کار را انجام بدهیم و نظر بدهیم؛ و همه حق نظر داریم؛ و شما علمای اعلام بیشتر حق نظر دارید. آنهایی که اسلام را میشناسند، آنهایی که علاقه به اسلام دارند، آنها بیشتر باید در این امر جدیت کنند و پیشقدم باشند.
و بعد، آن چیزی که بسیار مهم است قضیه انتخاب اشخاصی است که باید نظر کنند به این قانون و باید بعد از اینکه همه رأی خودشان را دادند و همه مطالب خودشان را گفتند، این عده 75 نفری، مثلًا بنشینند و این قانون اساسی را با آرایی که از همه میآید نگاه کنند، و جرح و تعدیل کنند، و بنویسند، که بعد به رفراندم واقع بشود. مهم این است اشخاصی که برای بررسی این قانون تعیین میکند ملت بفهمد چه اشخاصی باید تعیین کند. بفهمد که مسأله، مسئله اسلامی است؛ نه مسأله، مسئله غربی، نه مسأله، مسئله شرقی. ما نمیخواهیم قانون اساسی غربی، یا نمیخواهیم قانون اساسی شرقی، را بررسی کنیم. ما میخواهیم قانون اساسی جمهوری اسلامی را بررسی کنیم. و این لازم است که اشخاصی که انتخاب میکنند، مردم انتخاب میکنند، آقایان روحانیین پیشنهاد میکنند، مراجع پیشنهاد میکنند، اشخاصی را پیشنهاد کنند، مردمی را پیشنهاد کنند، که اینها علاقهمند به اسلام باشند؛ اینها بدانند اسلام یعنی چه. در مجلسی که سابقاً با اینکه طاغوت آن مجلس را برپا کرد، مجلس مؤسسانی که در زمان رضا خان در ایران تحقق پیدا کرد، علمای طراز اول علمای ایران، در آن مجلس بودند. البته آن وقت با سرنیزه بود؛ لکن علمای درجه اول بودند. در این زمان هم که بناست این قانون اساسی بررسی بشود و دست ظالم کوتاه شده است و مطلب به دست خود شما افتاده است، ملت علما را تعیین کنند. اختیار هست؛ الزامی نیست؛ لکن پیشنهاد است. علمایی که اطلاع دارند از قانون اسلام، اطلاع دارند از مسائل روز، آنها را تعیین کنند. و علما هم ابا نکنند از رفتن در مجلس. برای اینکه مجلس مجلسی است که سرنوشت اسلام در آن تعیین میشود. وقتی سرنوشت اسلام در یک مجلسی باید تعیین بشود، حق علما است که بروند و این سرنوشت را به دست مبارک خودشان تعیین کنند.
پس، مطلبی که الآن مهم است دو مطلب است: یکی بررسی قانون اساسی، که همه قشرها باید بررسی کنند. و من توصیه میکنم که علمای اعلام بررسی کنند و نظر بدهند. بعد از این، تعیین اشخاصی که باید بعد از رأی، بعد از اینکه مردم آرای خودشان را گفتند و طرحهای خودشان را دادند، که باید تعیین بشود و مردم تعیین میخواهند بکنند برای بررسی کردن همه آرای این اشخاص، ملت ما بداند که باید این اشخاص، اشخاصی باشند که علاقه به اسلام داشته باشند. طرح ما این است. لکن ملت مختار است. طرح ما این است که برای اسلام باید اسلامشناس، کسی که اسلام را میداند چه است، کسی که مصالح اسلام را میداند چه است، کسی که علاقه به اسلام دارد، کسی که علاقه به قرآن مجید دارد، کسی که علاقه به کشور اسلامی دارد، یک همچو اشخاصی را تعیین کنند. و ما ان شاء اللَّه تعالی باز هم راجع به اوصاف این اشخاص، راجع به اشخاصی که وصفشان چه باشد، باز هم خواهیم گفت و نوشت.
و خداوند همه ما را و همه شما را موفق کند که خدمت کنیم به این جامعه و خدمت کنیم به اسلام؛ و اسلام را به آن طوری که دلخواه اسلام است در خارج محقق کنیم.
و من از همه شما تشکر میکنم و از همه علمای بزرگ مشهد، آیت اللَّه،[3] همه آیات عظام را که الآن در اینجا تشریف دارند، و همه علمای اعلام که اظهار تفقد میکنند به من و همه خطبا و همه اعاظم از فضلای مشهد مقدس، که در سنگر جلو هستند راجع به مسائل دینی، من از همه شما تشکر میکنم؛ و دعاگوی همه شما و خدمتگزار همه شما هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 217 ـ 221)
ـ سخنرانی در جمع ورزشکاران و فرهنگیان بابل؛ ناتوانی در برابر اراده ملتها (1358)
«انسان دو جنبه دارد: یکی جنبه معنوی و یک جنبه ظاهری و مادی. انسانها در جنبههای معنوی یک نحو تعلیمات دارند، و در جنبههای ظاهری و مادی یک نحو دیگر. و اگر این دو تا با هم جمع بشوند، یک انسان به تمام معنا به وجود خواهد آمد. من از این خوشحالم که کسانی جهت معنوی را تقویت میکنند و اشخاصی هم جهت مادی را؛ و امید است هر دو آنها، دو جنبه مادی و معنوی را جمع بکنند. شما معلمان محترم و آقایان ورزشکاران عزیز اگر این دو جنبه را تقویت کنید، و همچنین در همه قشرهای کشور اگر این دو جنبه تقویت بشود: جنبه معنوی با آن تعلیمات معنوی که اسلام آورده است و جنبههای مادی با آن طرزهایی که لازم است، این ملت سعادتمند میشود. آنها که جنبه ورزشکاری و مادی را دارند، آنها جوانهایی هستند که قوای جسمیشان به خاطر همین ورزش نشاط و آمادگی پیدا میکند؛ آن وقت روح آنها معنویات و ایمان را زودتر قبول میکند.
یکوقت است که ورزشکاری و تعلیم و تربیت در خدمت طاغوت است که این جز خسران برای یک کشور به بار نمیآورد؛ ولی وقتی این دو قوه و نیروی بزرگ در خدمت خداست، آن وقت ایمان در آنها تقویت شده و برای پیشبرد مقاصد اسلام نیروی عظیمی پیدا میشود؛ که هیچ نیرویی نمیتواند جلویش را بگیرد. چنانکه به عیان دیدید که اجتماعات با قوای مادی و معنوی و نیروی ایمان پیش رفتند تا اینجا و این نهضت عظیم را بپا کردند، و آن قدرتهای شیطانی را شکستند و آن قدرت طاغوتی و بزرگ، که مجهز به همه سلاحهای مدرن بود و پشت سر او هم تمام قوای مادی و تمام ابرقدرتها بود و از او حمایت میکردند- و البته امریکا بیشتر حمایت میکرد- با این حال با همه قدرتها نتوانستند این قدرت ایمان را که در کشور ما و در ملت ما پیدا شد از بین ببرند و نتوانستند خود و منافع خود را حفظ کنند. ما در آن وقت اسلحه نداشتیم. حالا که چهار تا اسلحه در دست پاسداران قرار دارد، اینها غنایم جنگی است. قبل از انقلاب و در حال انقلاب ما اسلحه نداشتیم ولی آنها همه چیز داشتند. بنا بر حسابهایی که مادّیون میکردند، امکان نداشت یک قدرتی به آن بزرگی، که همه قوا دنبال آن بود و حتی حکومتهای به اصطلاح اسلامی پشت سر او ایستاده بودند، شکست بخورد. ابرقدرتها مثل امریکا، شوروی، چین، انگلستان، اینها همه پشتیبان قدرت طاغوتی بودند.
بیجهت نبود که من وقتی خواستم از کویت عبور کنم اجازه ندادند. بیخود نبود که دولت عراق جدیت کرد که یا ما ساکت باشیم و یا آنجا نباشیم؛ برای اینکه همه با هم بودند، قوای شیطانی با هم بودند. و من در آنجا وقتی دیدم حتی از رفتن من به کویت مانع شدند و گفتند «از هر جا که آمدهای برگرد» و ما مجبور شدیم به عراق برگردیم- مهمِ مسأله این نیست که فقط کویت این چنین باشد؛ این ممالک به اصطلاح اسلامی تمامشان با هم مشترک المنافع و همه پشتیبان یکدیگر هستند- اینها نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانیم؛ و بدین خاطر بنا گذاشتیم به مملکتی برویم که دیگر تحت تأثیر نباشد. ما فرانسه را انتخاب کردیم و آنجا رفتیم. و آنها هم پشیمان شدند: هم عراق و هم دولت ایران، چرا که در پاریس دست ما برای تبلیغات باز بود. ما مطالب و مسائل ایران را به همه جای دنیا رساندیم. و با بعضی که از امریکا میآمدند مصاحبههای تلویزیونی انجام میشد. و در تمام امریکا- آن طور که میگفتند- و در بسیاری از مناطق مثل کانادا پخش و مطالب ما در امریکا هم پخش میشد. آنهایی که خودشان را منتسب به اسلام میدانستند و هم آنهایی که از اسلام خارج بودند به پشتیبانی طاغوت پرداختند اما ملت ما با قدرت پیش رفت. آیا در آن وقت ملت تفنگ داشت؟ مسلسل داشت؟ تانک داشت؟ توپ داشت؟ هیچ نداشت لکن یک چیز دیگر بود؛ و آن معنویت و ایمان به خدا بود. و ایمان آن چنان قدرت به ملت داد که افرادی که قبلًا از صدای تفنگ میترسیدند دیگر از تانک هم هراسی در دل راه ندادند! آنکه در دو سال قبل، از سایه یک پاسبان میترسید حالا از سپهبد هم نمیترسد! یکی از دوستان ما گفت چند تا بچه در شیراز دور یک صاحبمنصبی جمع شدند و به او گفتند که بگو زنده باد فلانی و مرده باد فلانی. صاحب منصب همین طور که ایستاده بود و میگفت بروید، وقتی مرا دید گفت آقا بیا و مرا از دست اینها نجات بده و بعد ایستاد و همان را که بچهها به او میگفتند با فریاد بلند گفت!
ملت ما همه با هم یک مطلب میگفتند؛ و این باعث شد که قوای روحانی و قوای مادی با هم جمع شوند. این کار از غیر خدا بر نمیآمد. این قدرت یک قدرت الهی بود. در پاریس شخصی پیش من آمد از دهات اطراف خود که رفته بود تعریف کرد و میگفت صبح که میشود، آن عالِم ده جلو میافتد و مردم دنبال او تظاهرات میکنند. گفت همه دهات این طور شده است؛ و یکی را اسم برد که من به یکی از دهات آنجا رفتم. یک قلعهای است در بیابان در نزدیک کوه. [گفت] دیدم اینها هم همان معنا را میگویند. من در همان جا اعتقادم این شد که یک دست غیبی در کار است. و الّا کارهای بشری یک شعاع خاصی دارد. این همان عقیده و ایمان است که در صدر اسلام هم بوده است. در آن وقت مسلمانان ده تا پانزده نفرشان یک شتر داشتند؛ لشکرهای رسول اللَّه و لشکر مسلمین هر چند نفرشان یک شمشیر داشتند؛ آن هم یک شمشیر کهنه اما با این حال بر امپراتوری ایران و روم غلبه کردند. عده پیشقراول روم شصت هزار نفر و دنبال آن هفتصد [یا] هشتصد و سی هزار نفر بودند. یکی از سرداران اسلام گفت که سی نفر با من بیایند تا با این شصت هزار نفر مقابله نمایم! ولی- بر حَسَب تاریخ- بنا بر این شد که شصت نفر باشند که یک نفر مقابل هزار نفر برود! و بعد هم رفتند و پیروز شدند. و این به این خاطر بود که ملائکه پشت سرشان بودند، و خداوند به آنها توجه کرد. خداوند شما را موفق کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج8، ص: 222 ـ 224)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مردم سیستان و سواحل جنوب؛ قانون اساسی (1358)
«از شما آقایانی که از دور آمدید تا مطالب خودتان را بگویید، و مطالب ما را هم بشنوید، و همین طور، از خواهرهای محترم که آمدهاند، من تشکر میکنم. و مطالبی که من الآن باید به شما عرض کنم این است که اولًا این گرفتاریهایی که شما ذکر کردید، این بلااشکال صحیح است.
و شما یا میدانید و یا باید بدانید که این گرفتاری اختصاص به ناحیه سیستان ندارد؛ اختصاص به مازندران ندارد؛ هر جای مملکت که شما بروید و هر دستهای از اهالی مختلف مملکت که پیش ما آمدهاند همین گرفتاریها و شبیه همین گرفتاریها را گفتهاند. حتی کوچ کردن از محلی به محله دیگر- باز در جاهای دیگر هم بوده است و هست، مثل بختیاریها و بعض عشایر دیگر- این شکی ندارد که رژیم سابق بنایش بر این بود که مردم را متشتت کند و زندگی آنها را به هم بزند. بنا بر این بود که کشاورزی ما را از بین ببرند، و ما را محتاج به امریکا کنند. بنا بر این بود که فرهنگ ما را از بین ببرند، و ما را حتی برای طبیب، برای مهندس، برای همه چیز، محتاج به امریکا و سایر ممالک کنند. این بلااشکال همین طور بود. و هیچ هم اشکال در این نیست که برنامه اسلام بر خلاف این است. اگر اسلام تحقق پیدا بکند، اگر حکومت اسلامی به آن طوری که دلخواه ماست تحقق پیدا بکند، مسیر این مسیر نیست. این طور نیست که آن هم کمک کند به اینکه آشفتگی پیدا بشود. برای اصلاح است حکومت اسلامی.
لکن آنچه من میخواهم عرض کنم که حالا اساسی است و الآن موظفم که هر طایفهای آمدند این مطلب را بگویم، این است که الآن ما یک گرفتاری اصولی داریم که اگر این گرفتاری اصولی تمام نشود و نتوانیم به پیروزی در این گرفتاری برسیم، نه دیگر امید این است که سیستان درست بشود و بلوچستان درست بشود؛ و نه امید این است که تهران و قم و سایر جاها درست بشود. باز ممکن است خدای نخواسته به وجه بدتری برگردد به آن حالات سابق. و آن گرفتاری این است که اول ما باید اساس استقلال مملکتمان را درست بکنیم که مملکت بشود مملکت ایران برای ما و کسی دیگر نتواند در آن تصرف کند. اگر ما کشور خودمان را استقلالش را تحصیل نکنیم و تضمین نکنیم، سایر چیزها درست نخواهد شد. پس، الآن آن چیزی که بر ما لازم است این است که همه برادرها، همه خواهرها، همه قشرهای ملت، در این امری که الآن راجع به اصل مطلب است،- و آن قانون اساسی است، اساس یک مملکت قانون آن مملکت است- راجع به این همه قوا را روی هم بگذاریم. الآن که طرح شده است قانون اساسی و به دسترس مردم گذاشته شده است، کسانی که صاحبنظرند، مسلمانهایی که صاحبنظرند، علمایی که صاحبنظرند، اسلامشناسهایی که میدانند اسلام چه هست، آنها بررسی کنند، نظر بدهند، بنویسند، در روزنامهها منتشر کنند، نگذارند که دیگران مشغول بشوند به نوشتن، و سرنوشت ما را دیگران درست کنند. خود شماها، همه: اشخاصی که میتوانند قانون را بفهمند و میتوانند اسلام را بفهمند که این آیا فلان مادهاش منطبق با قوانین اسلام است یا نه؛ و آیا صلاح برای مملکت اسلامی چه است. الآن این چیزی که مهم است این معناست که همه شما با هم نظر کنید به قانون اساسی، و اهل نظرتان، حقوقدانهای مسْلم، روشنفکرهای متعهد به اسلام، مهندسین، روحانیین، همه اینها، الآن نظر بدهند راجع به قانون اساسی، نگذارند که دیگران نظر بدهند و بعد ببینند چه خواهد شد. حالا خودشان نظر بدهند. هر مادهای از این مواد قانون اساسی را که روحانیون تشخیص دادند که این بر خلاف اسلام است، سایر طبقات هم، آنهایی که میدانند که خلاف اسلام است، آنها هم نظر بدهند. و آنها که اطلاع از این معنا ندارند تبعیت کنند و بخواهند که باید این جور باشد.
و بعد از اینکه این مرحله را گذراندیم، یک مرحله دیگری است که آن بسیار مهم است. و آن این است که بعد از اینکه قانون اساسی به نظر همه رسید، یک ماه گذاشتند به آرای عمومی و همه نظر دادند، یک جمعیت که مثلًا هفتاد نفر، 75 نفری، در همه ایران، خود اهالی هر طرفی، هر ناحیهای، وکیل تعیین کنند برای اینکه بررسی کنند در قانون اساسی و نظر بدهند؛ که بعد از این نظر دادن، آن وقت به آرای عمومی بگذارند. الآن آن چیزی که بسیار برای ما ضروری است این است که آن افرادی که باید در هر جا تعیین شوند این افراد چه افرادی باشند. ممکن است که در بین بعضی از این افراد یک اشخاص منحرفی باشند. و این اشخاص منحرف اسباب این بشوند که به انحراف کشیده بشوند. باید فکر کنند، دنباله کنند، بررسی کنند، یک اشخاصی که مؤمن به این نهضت هستند و همه مورد نظرشان است و میخواهند هم انجام بدهند.
و الآن هم بررسیهایی شده است. الآن طرحهایی داده شده است. و شاید در رادیوها ...
شنیده باشید که طرحهایی هست برای اینکه هم کار پیدا بشود برای بیکارها؛ و هم ساخته بشود یک چیزهایی؛ هم راجع به خانهسازیها در همه سطح کشور؛ و هم راجع به راهسازی. که البته این جاهایی که عقب افتاده تر است مقدمند. و این طور نیست که همه، مثل سابق همه چیز منحصر بشود به مراکز. خیر، بنا بر این است آن جاهایی که دورافتادهترند احتیاجشان بیشتر است، جلو باشند؛ مقدم باشند.
و من از خدا میخواهم که ان شاء اللَّه دعا کنید موفق بشویم. و همان طوری که آن خواهر محترم من مسائل را گفت، همان طور حالا فکر بکنیم که الآن راجع به اساس مطلب. اینها ان شاء اللَّه در موقعش درست میشود؛ با یک صبری، با یک حوصلهای. و البته باید همه این مسائل درست بشود، لکن با یک صبری. که الآن ما در حال انقلاب هستیم. حالا [هنوز] انقلابمان تمام نشده. ما باز جمهوریمان تمام نشده. ما فقط یک رأی دادیم؛ دیگر چیزهای دیگرش درست نشده. ان شاء اللَّه اینها درست بشود بتدریج.
و امیدوارم که همه امور اصلاح بشود. امیدوارم خداوند توفیق بدهد به شما، عنایت کند خدای تبارک و تعالی. چنانکه تا حالا به عنایت خدای تبارک و تعالی پیش رفتید، از این به بعد هم با عنایت خدا ان شاء اللَّه پیشروی کنید؛ و مسائل همهاش ان شاء اللَّه حل بشود. خداوند به همه شما توفیق عنایت کند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 226 ـ 229)
ـ سخنرانی در جمع وزیر و اعضای وزارت امور اقتصاد و دارایی؛ تفاوت حکومتهای مردمی و رژیمهای ضد خلقی (1358)
«اگر یک کشور بخواهد یک کشور سالمی باشد، باید بین دستگاه حاکمه با ملت تفاهم باشد و مع الأسف در رژیمهای شاهنشاهی، و بخصوص در رژیم اخیر، آن معنا عکس بود. یعنی دستگاه حاکمه، همه دستگاه حاکمه، در یک قطب واقع شده بود، و ملت هم در یک قطب. آن دستگاه حاکمه کوشش میکرد که با ارعاب و با فشار و با آزار و شکنجه و حبس و امثال اینها با ملت رفتار کند. و ملت هم اگر زور نداشت کوشش میکرد که مالیات نپردازد؛ از زیر بار همه چیز در برود؛ هر چه بتواند کارشکنی کند برای دولت، و از این جهت هی شکاف بین مردم و دولت حاصل میشد و دولت هم هیچ پشتیبان نداشت و دستگاه حاکمه یک امر به خیال خودش مستقلی بود که هیچ ارتباطی با ملت نداشت. ملت هم به آن هیچ اعتماد نداشت، آن را دشمن خودش میدانست. ارتش وقتی میآمد توی مردم، مثل اینکه دشمن آمده است، همه جمعیت از آن فرار میکردند و پشت میکردند به آن و پاسبان وقتی که میآمد در بین مردم، مردم از او فرار میکردند؛ تنفر داشتند. و اینها اسباب این شد که نتواند حکومت باقی بماند، و با پایگاه نداشتن در پیش ملت ناچار باید کنار برود و رفت. این باید یک عبرتی باشد برای دولتها.
در رژیم اسلامی شاید در رأس برنامه همین تفاهم ما بین دولت و ملت باشد. یعنی نه دولت خودش را جدا میداند و بخواهد تحمیل بکند و مردم را تهدید بکند، ارعاب بکند، اذیت بکند؛ و نه مردم در صدد این بودند که دولت را تضعیف بکنند یا فرار بکنند از مقررات دولتی. اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش که رأس بوده است، در زندگی، در معاشرت، در اینها، با مردم یا پایینتر بوده است، یا همان جور ....
بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول اللَّه پیدا شد حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود و مع الأسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیره ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبهها، در نامهها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که میفرستادند در اطراف. یک مملکت بسیار بزرگ بود دیگر. حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا، و آنها همه تحت سیطره بودند. و وقتی که میفرستادند، سفارشهایی که میکردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید؛ و چه جور هم رفتار میکردند آنها؛ و مردم با آنها چه وضعی داشتند؛ اینها همه در تاریخ هست. زندگی خود امیر المؤمنین که معروف است همه میدانند. یک آدم متعارف نمیتواند آن طور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب، شما اگر زندگیات این است، پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک جایی میفرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا میشود هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند. این طور نیست که هر کس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قویای بشود. بلکه شاید بسیاری از این غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیر عادی، برای انسان، شاید سستی و ضعف و اینها هم میآورد. در هر صورت در زندگیاش وقتی که انسان میبیند، میبیند که یک پوستی بوده است- این طور نقل میکنند- که شبها این پوست را میانداختند و خودشان با حضرت فاطمه- سلام اللَّه علیها- رویش میخوابیدند. و روزها همین پوست را علوفه رویش میریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمیتوانست آن طور زندگی بکند، هیچ کس. همچو زندگی و خودشان هم میفرمایند شماها نمیتوانید؛ لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید. وضع حکومت این طوری بود و این طور خاضع در مقابل قانون. رئیس یک ملت، که توسعه ریاستش این قدر زیاد بود و قدرت ارتشش آن طور، آن طور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضیای که خودش نصب کرده او را دعوت میکند، که یک کسی ادعایی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن طرف، وقتی که- به حسب نقل- قاضی ایشان را احضار میکند، همان قاضی که خودش نصب کرده، تشریف میبرند. وقتی قاضی میگوید یا ابا الحسن، میگوید نه. باید من و او را علی السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی السواء باشد و به من با کنیه که یک احترام است اسم نبر. یا علی بگو. و وقتی هم که قاضی رسیدگی میکند و حکم بر ضد حضرت امیر میدهد، حق میدهد. منتها یهودی میآید ایمان میآورد، اسلام میآورد. میبیند که اسلام این است. وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگیشان، وضع عدالتشان، رسیدگیشان به فقرایشان معروف است. [در] تاریخ هم هست که خانههایی بوده است که مطلع نبودند که کی میآید برایشان چیز میآورد. ایشان میبردند. از یک جایی میرفتند، بچهها گریه میکردند. ایشان وارد شده بود به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها. بعدش شروع کردند یک صدای مثل صدای شتر که بچهها را بخندانند! گفتند من وقتی آمدم این بچهها گریه میکردند. دلم میخواهد حالا که میروم بخندند بچهها. این یک حاکمی است که توسعه حکومتش از حجاز تا مصر، تا ایران تا آفریقا، تا همه اینها، بوده است. خوب، البته هر کس که نمیتواند؛ هیچ کس نمیتواند.
لکن حکومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا این طور نباشد که بروند هر کس در هر جایی یک ریاستی داشت بخواهد اعمال قدرت بکند؛ اعمال ریاست بکند؛ مردم را پایینتر بداند؛ با مردم رفتاری بکند که رفتار یک مثلًا زورمند خیلی کذا است با دیگران.
اسباب این میشود که مردم از آن جدا بشوند؛ مردم مالیات ندهند، فرار کنند از مالیات. دو دفتر داشته باشند! الآن کراراً از من سؤال شده است که ما در زمان طاغوت دو تا دفتر داشتیم- خوب حالا آنی که به ما گفتند، دو تا دفتر- یک دفتر بود که به دسترس مأمورین میگذاشتیم. این غیر آن بود که ما داشتیم. حالا چه بکنیم؟ ما گفتیم نه، حالا دیگر شما از خودتان میدانید دیگر. اینها برای این است که از آن طرف زور و ارعاب و فشار؛ از آن طرف هم ملت نمیتواند این قدر بپذیرد، از این جهت، آن هم هر قدر بتواند تخلف میکند، بتواند علناً تخلف میکند، چنانکه اخیراً کرد. اگر نتواند- این طورند خوب- در خفا تخلف میکند. هر چه بتواند از مال دولت برمیدارد. این باید یک سرمشقی باشد برای دولتها، برای ادارات، برای همه جا، که مردم را از خودشان جدا نکنند. مردم از خودشان بدانند. مردم هم آنها را از خود بدانند. اینها را هم مردم از خود بدانند. اگر یک همچو تفاهمی بین دولت و ملت پیدا شد، این دولت متکی به ملت است و سقوط ندارد؛ این دیگر قابل سقوط نیست.
من امیدوارم که بشود ان شاء اللَّه. یک صبغه اسلامی پیدا بکند. یک شبیهی؛ یک قدری شباهت به حکومت اسلام باشد. و اگر باشد- امیدواریم که بشود همهاش، اما هر چه بتوانیم، اگر بشود، یک مملکت آرامی که هیچ کس به این فکر نیست که به دیگری تعدی بکند. نه دولت به ملت؛ نه ملت به دولت. و مردم هم از روی رضا و رغبت مالیاتی که برای حفظ خودشان است، برای حفظ سرحدات خودشان است، برای خودشان با رضا و رغبت میدهند.- هر کسی- فرض کنید که یک کسی گوسفند دارد، ده هزار گوسفند دارد، اگر یک نفر بیاید بگوید من اینها را حفاظت میکنم، خوب، بداند این امین است و حفظ میکند، این از روی رضا و رغبت به او اجرت میدهد، چیز میدهد که حفظش کند. یک کسی که خودش نمیتواند حفظ کند، آن اشخاصی که بیایند بگویند ما حفظش میکنیم، خودش از روی رضا و رغبت به او پول میدهد.
خوب، یک مملکتی است که مردم که نمیتوانند این مملکت را اداره بکنند و حالا که نمیتوانند اداره کنند، خوب یک طایفهای باید اداره کنند؛ سرحداتش را حفظ کنند؛ جهات دیگرش درست بشود. خوب، یک همچنین مملکتی مملکت خود مردم است، و دولت میخواهد حفاظت کند آن را، انتظامات را ایجاد کند، شهرداری میخواهد شهر را آباد کند، دولت میخواهد راهها را درست بکند، و این چیزی است که مال خود مردم است و به دسترس خود مردم، برای خود مردم دارد انجام میدهد، وقتی این طور شد، خود مردم با رضا و رغبت- دیگر دو دفتر هم درست نمیکنند!- میدهند برای اصلاح امورشان. و اگر یک دغل هم پیدا بشود، آن وقت کم میشود. این طور نیست که همه باشند. کم میشود.
و اگر یک روزی هم ان شاء اللَّه توانستیم و توانستید که همان مالیات اسلامی را بگیریم، و آن هم کم رقمی نیست، البته زکات خیلی نیست، اما به اندازه فقرا هست که دیگر فقیر را نمیگذارد وجود پیدا کند، اما خمس یک مالیات بسیار هنگفتی است که این مالیات بسیار هنگفت برای همه چیز است، یعنی سیستمش طوری است که این طور نیست که خیال بشود برای فقرا است، خمس تمام عایدی تمام یک مملکت در هر سال، یک قلم بسیار درشت است و این میتواند اداره بکند؛ اگر ان شاء اللَّه توانستید، توانستیم، همین سیستم اسلامی را، که دیگر در مالیاتها هم هیچ احتیاج به اینکه یک چیز دیگری زاید بر آن باشد نداشته باشیم، همین خمسِ تمام اموال، یعنی درآمدها، و بسیار عادلانه است، برای اینکه این بقال سر محله به اندازه خودش مالیات میدهد، آن آدمی هم که صاحب کارخانههای کذاست، آن هم به اندازه خودش مالیات میدهد، این یک طور سیستمی است که یکجور با عدالت رفتار شده و اگر چنانچه ان شاء اللَّه هم بشود، دیگر هیچ احتیاجی به اینکه مردم زاید بر آن چیزی بدهند هم ندارد و البته حالا که باز آن ترتیب نشده است و امید است که بشود، و اگر بشود هم، یک درآمد بسیار سرشاری است که شاید همه چیز ما را اداره بکند؛ و ان شاء اللَّه مملکت صحیح و سالم بشود و خودتان ادارهاش بکنید.
مقصود عرضم این است که حتی رؤسای مالیه- وقتی که در آن وقت که من بچه بودم و در آن طرفها بودم- رئیس مالیهاش هم حرّاص بود نسبت به مردم آنها را چه میکرد، و از ژاندارمری مثلًا چه میکرد، از مردم به زور چیز میگرفت. به زور! نه اینکه همان مالیات را؛ مالیات و «قُلُق»،[4] به اصطلاح آن وقت. که مالیات میگرفت؛ و مأمور هم «قُلُّق» میخواهد. و آنجا هم باید برود، وقتی که وارد میشود باید آن کسی که به او وارد شد، کدخدای ده، چه بکند برایش؛ و چی برایش بیاورد. چه مصیبتهایی مردم داشتند از دست همین کسانی که به عنوان مأموریت چه، مأمور مالیه بود؛ چه، مأمور حکومت بود؛ هر چی بود. مأمورین هم وقتی میرفتند مردم را عذاب میکردند و آن طور نبود که حضرت امیر دستور میدهد که بروید صدا کنید آن آدمهایی که هستند، برای زکات صدا کنید، بگویید که- به حسب روایت- که زکاتتان را دادهاید یا ندادهاید؟ اگر گفتند دادهایم، برگردید بیایید. و آنها هم تخلف نمیکردند. وقتی یک حکومت آن طور شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آنها هم تخلف نمیکردند و آنها هم مالیاتی را که باید بدهند میدادند؛ زکات را میدادند؛ خمس را میدادند.
در هر صورت، عمده این است که همه ماها بدانیم که مسئول هستیم پیش خدای تبارک و تعالی. و همه بدانیم که عقل هم اقتضا میکند به همان طوری که اسلام دستور داده با مردم رفتار بشود. حکومتها همان طور رفتار بکنند. وقتی که در صدر اسلام مأمورین را میفرستادند، همان که سردار بود، همان که استاندار بود، امام جماعت هم بود؛ یعنی این قدر مورد اعتماد مردم بود و مردم او را به عدالت میشناختند که به او اقتدا میکردند و با او نماز میخواندند. و همان هم جنگ میرفت و مردم هم به او اعتنا میکردند. اگر یک همچو چیزی بشود و ما بتوانیم که یک دستگاه دولتیای که دولت اسلامی باشد، با مردم باشد. شما الآن الحمد للَّه تا یک حدودی پیش رفته است این.
میدانید که ارتش همچو با مردم دور بود که در یک جمعیتی ارتش وارد نمیشد. برای اینکه اگر میآمد تا آن میآمد، مثل اینکه لشکر مغول حمله کرده مردم میرفتند کنار! و اگر مردم میخواستند بیایند توی اینها، با سرنیزه کنارشان میکردند. این جور بود وضع. حالا ما اینجا خیر، هر چند روز یک دفعه یک عدهای از ارتش میآیند؛ یک عدهای از ژاندارمری میآیند؛ یک عده مردم دیگر؛ همه مردم مخلوط به هم، داخل در هم؛ و همه با هم مخلوط، و همه با هم یکصدا و همه اظهار اسلام؛ اظهار اطاعت به احکام اسلام میکنند. و این چقدر خوب است. من به آنان میگفتم که شما حالا برایتان بهتر است که با دل راحت اینجا نشستهاید و نمیترسید که کسی شما را اذیت کند و مردم هم نمیترسند که شما اذیتشان کنید، حالا وجدان شما راحتتر است، یا آن وقتی که میریختید و با سرنیزه مردم را [اذیت میکردید] خود آن آدمی هم که سرنیزه میکشد ناراحت همین طور وجدانش ناراحت است. نمیشود انسان این طور باشد. بله، ممکن است یکوقت یک کسی این قدر جنایت بکند که عادی بشود برایش؛ لکن مردم عادی نمیتوانند. این ارعابی که اینها ایجاد میکردند برای این بود که از ملت میترسیدند. اصلًا اساس ارعاب مردم و ترساندن مردم و- عرض بکنم که- دور کردن مردم را از خودشان، اساس این بوده است که اینها از بس که به مردم تعدی کردهاند از مردم میترسند. حالا که از مردم میترسند چه بکنند که مأمون باشند؟ ایجاد رعب میکردند؛ میریختند- فرض بفرمایید، که- توی مردم یک بساطی درست میکردند که مردم از آنها بترسند؛ این مردم از آنان بترسند. برای حفظ خودشان بود. خودشان به مردم بد کرده بودند، حالا این طور میکردند که بترسند. این شاه سابق جرأت نمیکرد بیاید توی مردم هیچ امکان نداشت برایش که بیاید با مردم بنشیند. با دوگل[5] بود که آمده بود اینجا. رفته بودند نزدیکیهای بازار، و با آن همه حفاظتها و اینها. دوگل پیاده شده بود رفته بود توی جمعیت. برای اینکه او نمیترسید از جمعیت ایران. شاید در جمعیت خودش هم آنجا نمیترسید.
وقتی که این طور باشد که بتواند یک سلطان مملکت، فرض کنید یا یک نخست وزیر مملکت، بتواند برود توی مردم، با مردم باشد، صحبت کند، حرف بزند، چه بکند، وقتی این طور باشد، خوب، اساس به احترام صدرنشینیاش و حکومتیاش باز هست، با اضافه اینکه مردم پشتیبان او هستند، مردم او را چون پاسبان خودشان میدانند، پشتیبانشان هستند. اما وقتی که بگویند پاسبان عقرب است و میزند آدم را، به اسم پاسبانی اخاذی میکند، مردم را میچاپد، خوب، این دیگر معلوم است که مردم با او بدبین میشوند. اگر دیدند که رؤسای مالیه، مثلًا، اینها یک قدری مالیات میگیرند یک قدری هم زیادتر از مالیات برای خودشان، یک قدری هم مأمورشان میرود چه میکند، مردم حتی الامکان مالیات نمیدهند؛ حتی الامکان بتوانند از زیر بارش فرار میکنند. اما وقتی دیدند آنکه آمده است برای حفظ خودشان و برای حفظ مملکتشان برای حفظ داراییشان، برای حفظ جانشان اینها دارند زحمت میکشند، خوب، قهراً آدم وقتی دید یک کسی به او محبت میکند، به او محبت میکند؛ آن وقت مالیاتها را با رضا و رغبت و با صورت گشاده به آنها میدهد. جدیت بکنید که با مردم رفتارتان خوب باشد. اینها بندگان خدا هستند. با اینها رفتارتان خوب باشد. همه جا، همه کس، همه مردم با هم، جدیت بکنند که همه با هم خوب باشند؛ یک محیط برادری ایجاد بشود [در] یک مملکت اگر یک محیط برادری ایجاد شد، یک محیطی که قرآن کریم میفرماید که مؤمنین اخوه هستند، برادر هستند، همه مؤمنها با هم برادر هستند، وقتی یک محیط برادری پیدا شد، صلح و صفا پیدا شد، دیگر این طور ناراحتیها و این طور چیزها که باید بشود، نمیشود.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را تأیید کند، موفق باشید؛ و همه ما را تأیید کند که این بار که حالا در نیمه راه است به آخر برسانیم. و این مجلس که بناست درست بشود و بررسی قانون اساسی، هر که نظر دارد نظر بدهد. و بعد از نظر دادن به این مجلسی که بنا است درست بشود، مردم خودشان این مجلس را تأسیس بکنند؛ آنجا آنها بررسی بکنند؛ آنها تصویب بکنند. بعد هم خود مردم. و من گمان ندارم که در دنیا از این فرمی که طرح شده است الآن، بهتر فرمی است که هست و در دنیا از این بهتر نداریم ما، که در اختیار ملت در دو دفعه باشد. در هر جا هی به اصطلاح اینها، هیچ دمکراسیای بالاتر از این نیست که یک مطلبی در اختیار مردم دو دفعه. مجلس مؤسسان که درست میکردند یک دفعه در اختیار مردم بود. و آن این است تعیین آن آقا را بکنند! رفراندم اگر بود، یک دفعه در اختیار مردم بود، که یکی دیگر قانونش را بنویسد. مثل فرانسه در جمهوری پنجمش، کسان دیگر از اجزای دولت و وزارتخانهها و اینها قانون را نوشتند؛ یک چند نفری هم از مجلس شورا و اینها بودند و بعد به رفراندم گذاشتند قانون اساسیشان را. اما این قانون اساسیای که الآن بنا هست بر آن دو دفعه در اختیار مردم است: یک دفعه اینکه مردم این اشخاصی را که اطلاعات دارند از قوانین، اطلاعات دارند از اسلام، اطلاعات دارند از آن، برای مردم هستند، دلسوزند برای مردم، امین هستند، یک همچو اشخاصی را تعیین کنند برای بررسی قانون اساسی و درست کردن و این طور چیزهایش. به این اکتفا نکنند، باز یک دفعه دیگر در اختیار مردم بگذارند که حالا بعد از اینکه نمایندگان شما این را تصویب کردند، یا تصدیق کردند به اینکه این بسیار خوب است و صحیح است و موافق با اسلام است و موافق با مصلحت کشور است، ثانیاً بیایند به مردم بگویند آقا- اینی که- کسانی که شما تعیین کردید، تأیید کردند، بیایید خودتان هم باز بفرمایید [رأی بدهید] در دنیا یک همچو چیزی نیست.
و حالا هم که میبینید که بعضیها نق میزنند، اینها همانها هستند که نمیخواهند این مملکت یک آرامشی پیدا بکند. هر جایش را بگیری یک صدایی درمیآورند. هر جایش را. مردم را شما از اینجا بشناسید، ببینید که حرفهایی که میزنند روی چه اساسی هست.[6] تعیین کردید قانون را، آنها هم تعیین کنند. و بعد، شما خودتان هم باز رأی دارید. اینهایی که الآن دارند هی داد و قال میکنند اینها خوب، حرفشان چیزی نیست که قابل ذکر باشند؛ لکن ببینیم چه جور اشخاصی نق میزنند راجع به همین معنا هم که بهترین ترتیبی است که در دنیا واقع شده است و میخواهد واقع بشود. همین هم دارند باز یک اشخاصی اشکال میکنند- این برای- این است که یا میخواهند اظهار فضلی بکنند؛ خوب آن مانعی ندارد. خوب، اشخاصی دلشان میخواهد اسمشان توی روزنامه باشد و، عرض میکنم، اظهار فضلی بکنند، اظهار روشنفکری بکنند، ما مضایقه از این نداریم که آقایان اظهار فضل خودشان را بکنند. لکن جوری نباشد که بخواهند یک مطلبی را که میخواهیم زودی تمام بشود- و این مملکتی که الآن توطئه دارند میکنند توطئهها جمع به هم بشود- یکوقت خدای نخواسته بعد از دو- سه سال که قانون اساسی را ما تا دو- سه سال طول بدهیم و مجلس مؤسسان تا دو- سه سال، این اسباب زحمت بشود.
و بهترین طریقی که اصلًا در دنیا هم سابقه ندارد یعنی به استثنای آن جهتش که خود مردم وکلایشان را تعیین میکنند، رفراندم سابقه دارد. و بررسی قانون اساسی هم با خبره- با اهل خبره، این هم سابقه دارد در فرانسهای که، به قول شماها، یعنی به قول همین روشنفکرها، مهد آزادی و مهد دمکراسی است، سابقه دارد. و این بهتر از آن است. برای اینکه آنجا از وزرا و از نخستوزیری و از اشخاصی که منتخب مردم نبوده است با چند نفر هم از منتخبین مردم، اینها با هم جمع شدند. این منتخبین در غیر این جهت، آنها هم منتخب برای این جهت نبودند. مجلس شورا و مجلس سنا منتخب برای نگاه کردن در قانون اساسی نبوده؛ انتخاب کردهاند، اما نه انتخاب برای قانون اساسی منتخبین آنها که انتخاب قانون اساسی هم برای قانون اساسی نبوده، از وزرا و از امثال اینها یک گروههایی جمع شدند با هم، تدوین کردند؛ اینکه تدوین شد؛ به آرای عمومی گذاشتند. عموم که رأی دادند، این تمام شد. این بهتر است، که به اصطلاح شما دیگر بالاترین دمکراسی در دنیا و مهد آزادی این طور درست کرده است، یا اینکه حالا ایران، که شماها روشنفکرها اعتقادتان این است که یک مملکتی است که مردمش هیچ نمیفهمند!- عرض میکنیم- همچو اهانت میکنید به مردم، همچو خودتان را باختید در مقابل غرب، که خیال میکنید ما هیچ چیز نداریم و آنها همه چیز دارند. حالا آن بهتر است، یا این بهتر است؟ در همان معنایی که مهدِ- عرض بکنم- آزادی و اساس دمکراسی است آن بهتر است، یا که آنی که میخواهد بررسی کند در قانون اساسی [که] منتخب خود مردم باشد، آن هم بعد از اینکه تصویب شد خود مردم رأی بدهند آنها آنی که بهترین طریقش به خیال آنها بوده، این است که یک اشخاص دیگری این را بررسی بکنند که مبعوث از مردم نیستند؛ و بعد مردم خودشان رأی بدهند. ما میگوییم نه، آنی هم که میخواهد بررسی بکند، آن هم مبعوث از مردم؛ بعد هم خود مردم رأی بدهند. دیگر بهتر از این چیزی اصلًا نیست. و این نقها هم جز اینکه یا اظهار فضیلت است- که هیچ مضایقهای نیست- یا خدمت به این است که نگذارند درست بشود؛ بلکه این پالیزبان-[7] نمیدانم- و این اویسی،[8] و اینها که در سرحدات دارند فتنه میکنند، بلکه بتوانند. لکن آقایان باید بدانند دیگر گذشت، نمیتوانند و نمیشود این چنین چیزی. ان شاء اللَّه همه موفق و مؤید باشید.» (صحیفه امام، ج8، ص: 230 ـ 241)
ـ اجازه مصرف نوشابههای غیر الکلی کارخانههای مصادره شده (1358)
[حضور مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- دامت برکاته. پس از اهدای سلام، احتراما به استحضار میرساند، کارخانجات تولیدکننده پپسی کولا، شوئپس، بابل آب، اسو که دارای دوازده کارخانه در شهرهای مختلف میباشد، قبلًا متعلق به گروه «ثابت»[9] بوده است، ولی امروزه کلیه سهم الشرکه آن در اختیار بنیاد مستضعفین قرار گرفته است، نظریه حضرت عالی در این مورد چیست- 8531/ 3/ 03؟ تولیدکنندگان].
بسمه تعالی
در این موقع که صرف این قبیل محصولات کارخانههای مذکور برای نجات مستضعفین است، استفاده از آنها جایز است. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج8، ص: 241)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1364)
«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس و نخست وزیر دولت امارات متحده عربی
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به شما و ملت مسلمان کشورتان تبریک گفته، از خدای تعالی عظمت اسلام و مسلمین و نابودی دشمنان اسلام را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 283)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان نظام در روز عید سعید فطر؛ هدف بعثت انبیا (1364)
زمان: صبح 30 خرداد 1364/ 1 شوال 1405
«من امیدوارم که این عید پر برکت به همه ملتهای اسلامی و به همه مستضعفان جهان، خصوصاً ملت بزرگ ایران، برکت خداوند عنایت کند و مبارک باشد. و امیدوارم که دست توانای حضرت ولی امر، پشتیبان این ملت عزیز باشد. آنچه که انبیا برای او مبعوث شده بودند و تمام کارهای دیگر، مقدمه اوست، بسط توحید و شناخت مردم از عالم است که چطور است؛ ارائه عالم به آن طوری که هست، نه به آن طوری که ما ادراک میکنیم. و دنبال این بودند که همه تهذیبها، تعلیمها و همه کوششها در این باشد که مردم را از این ظلمتکدههایی که همه عالم ظلمت است، نجات بدهند و به نور برسانند. غیر حق تعالی نور نیست، همه ظلمتاند و اگر چنانچه، ما از این حجابهای ظلمانی بیرون برویم و همین طور اگر موفق بشویم از حجابهای نورانی هم بیرون برویم و همه حجابها را خرق[10] کنیم، آن وقت حق را به همه صفات و اسمائش مشاهده میکنیم و غیر او کسی نیست، سراب است. البته به آن معنای کاملش، نادری از اولیای خدا به تبع انبیا موفق شدند و دیگران مراتب پایینتر را، تا برسد به ما که هیچ.
ماه مبارک رمضان که ماه مبارک است ممکن است برای این باشد که ماهی است که ولی اعظم؛ یعنی رسول خدا واصل شده است و بعد از وصول، ملائکه را و قرآن را نازل کرده است. به قدرت او ملائکه نازل میشوند؛ به قدرت ولی اعظم است که قرآن نازل میشود و ملائک نازل میشوند. ولیّ اعظم، به حقیقت قرآن میرسد در ماه مبارک و شب قدر، و پس از رسیدن، متنزل میکند به وسیله ملائکه- که همه تابع او هستند- قرآن شریف را، تا به حدی که برای مردم بگوید. قرآن در حد ما نیست، در حد بشر نیست.
قرآن سرّی است بین حق و ولیّ اللَّه اعظم که رسول خداست، به تبع او نازل میشود تا میرسد به اینجایی که به صورت حروف و کتاب در میآید که ما هم از آن استفاده ناقص میکنیم. و اگر سرّ «لیلة القدر» و سرّ «نزول ملائکه» در شبهای قدر- که الآن هم برای ولیّ اللَّه اعظم حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- این معنا امتداد دارد- سرّ اینها را ما بدانیم، همه مشکلات ما آسان میشود. تمام مشکلاتی که ما داریم برای این است که، ما محجوبیم از اینکه واقعیت را آن طور که هست و نظام هستی را به آن طوری که تنظیم شده است، مشاهده کنیم. ما گمان میکنیم که حیاتِ در اینجا چیزی است و نبودن در اینجا نقصی است، در صورتی که حیات در اینجا نازله آن حقیقتی است که از عالم غیب آمده است و موت- اگر چنانچه موت انسانی باشد- رجوع به همان مرتبهای است که در اول بوده است، و البته مراتب مختلف و شئون مختلف است. و ما امیدواریم که از فیض ماه مبارک و فیض عید ماه مبارک- که عید وصال است- ما هم حظّی ببریم که بتوانیم در این مشکلاتی که بر ما وارد میشود، سرفراز بیرون بیاییم، تمام چیزهایی که انبیا آوردند، مقصود آنها به ذات نبوده است؛ تشکیل حکومت مقصود به ذات نیست برای انبیا. دعوتها هر چه میشود مقدمه است برای اینکه انسان را بیدار کنند، انسان را بفهمانند به «او»، ارائه بدهند به «او» که چه بوده است و چه هست و چه خواهد بود و عالم چه جور است وضعش با ذات مقدس حق تعالی. و ما دستمان از این مسائل کوتاه است و امیدواریم که به برکت اولیای خدا، ما هم یک آشنایی ضعیفی پیدا بکنیم و بعض از حجب، از پیش چشم ما برداشته بشود. خدای تبارک و تعالی که میفرماید که: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[11] و هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ،[12] این را ما با قلبمان، با وجودمان ادراک کنیم، نه ادراک علمی، مشاهده، ادراک علمیاش آسان است، لکن رسیدن به آنجایی که انسان دریابد این مسائل را، این کار مشکلی است و محتاج به مجاهدت، و انبیا و اولیا با مجاهدات خودشان به این مسائل رسیدهاند.
ادعیهای که از ائمه- علیهم السلام- وارد شده است- که به تعبیر بعضی[13] قرآن صاعد است- این ادعیه به قدری معارف الهیه در آن هست که انسان متحیر میماند، آن قدر معارف در ادعیه هست. مسائلی که- ائمه علیهم السلام- برای نوع مردم گفتهاند به طور مسأله گویی به طور تعیین وظایف، آنها یک باب است که روی همان عرف عام صحبت شده است؛ وقتی که رسیدند به مناجاتها و ادعیه، مسائل فرق کرده است. آنجا دیگر زبان عامه مردم نیست، البته در آن همه چیز هست، لکن آن معارفی که در ادعیه و مناجاتهای ائمه- علیهم السلام- هست، آنها یک زبان دیگری است غیر زبان معمولی و غیر زبان ذکر احکام الهیه. و مطالعه این ادعیه راهگشایی است برای انسان و رسیدن به بعض مدارج الهیه. و من امیدوارم که همان طوری که این کشور ما و این ملت عزیز، در همه چیز متحول شده است، در این معانی هم متحول بشود.
و امیدوارم که تحول همان طوری که در میدانهای جنگ و در تظاهرات، در این ایام پیدا شد که تظاهرات به طوری بود که سابقه نداشت، و این از هنر اسلام است و هنر ملت ایران. هنر اسلام؛ که بعد از این همه فشارها و بعد از این همه ارعابها و بعد از این همه تهدیدها و بعد از آن همه تبلیغات، بعد از چندین سال زحمت و جور، زحمت و اذیت یکدفعه تمام ایران در یک روز برای یک دعوت یک فرد- فرد عزیز- این طور در خیابانها ریختند. این از طرفی هنر اسلام است، اسلام این طور مردم را متحول کرده است که ترس را از دلها برده است و جانها را الهی کرده است و روحها را روحانی کرده است که بچههای کوچکشان را میآورند کفن میپوشانند و میگویند برای شهادت آمدیم.
این در تاریخ دنیا هیچ سابقه ندارد؛ تمام تاریخ دنیا را شما بگردید این را پیدا نمیکنید که با این وضع، با این کیفیت، با این ارعاب و ترساندنهای مردم و با این بمباران کردن مناطق- حتی تهران- این طور مردم بریزند بیرون که نتواند دیگر کسی بگوید که مردم جنگ نمیخواهند! مردم جنگ نمیخواهند، اما دفاع دارند. این «جنگ جنگ تا پیروزی» که مردم میگویند. این جنگ دفاعی است. و الّا ابتداءً که اگر این مسائل نبود، ایران به هیچ جا نظر نداشت، الآن هم ندارد.
تجربههایی که کردند خارجیها، آنهایی که بیاطلاع بودند از اسلام، آنهایی که بیاطلاع بودند از قدرت اسلام و هنر اسلام، آنها در حجاب بودند و نمیدانستند- حالا هم هستند- لکن یک پردهای برداشته شد از این حجاب. الآن سرتا ته دنیا همه ابرقدرتها میدانند قضیه چی هست. همه این تبلیغات هم که دارند میکنند، همه برای این است که، میدانند قضیه چه قضیه بزرگی بوده است و باید چه جوری با آن مقابله کرد، ابتدایش با اینکه سکوت کنند. این سکوت نه این است که ندانند، آنهایی که باید بدانند میدانند، سرانی که در دنیا هستند، ابرقدرتها، آنها میدانند، خبرگزاریهایی که اینجا دارند، مسائل را آن طوری که هست اطلاع میدهند، لکن یک وضع دیگری هم برای تبلیغاتی درست میکنند، نه اینکه ندانند، مسائل را میدانند. میدانند که بعد از این همه تبلیغاتی که کردند، این همه تهدیداتی که کردند، حتی کاخ سفید تهدید کرد ایران را، ملت ایران همه این تهدیدات را توی خیابانها گذاشت و از رویش عبور کرد. آنها میفهمند قضیه را، و الآن در فکر ایناند که از چه راه دیگر پیش بیایند. اینها خیال میکردند که اختلاف میتوانند ایجاد کنند در ایران، هی دامنزدند به اینکه هی اختلاف است، هی اختلاف است، سران با هم اختلاف دارند، مردم دیگر خسته شدند رو به اختلاف رفتند، خیال میکردند با دعوت به اختلاف، مردم اختلاف پیدا میکنند. یک وقت چشمهای بستهشان را باز کردند و دیدند که ایران یکپارچه قیام کرد. یکدفعه از خواب بیدار شدند که چه بود قضیه، الآن متحیرند که چه بود قضیه و باید چه کرد. اختلافی که آنها خیال میکردند، ما که میدانستیم نیست قضیه چیزی، لکن آنها میخواستند با همین کلمه، اختلاف درست کنند. تبلیغ به «اختلاف»، خیال میکردند اختلاف درست میکند. تبلیغ به اینکه «مردم دیگر خسته شدند از جنگ»، این خستگی ایجاد میکند؟ روز قدس یکدفعه سیلی زد به صورت همهشان و تحلیل عملیای که ملت ایران کرد، تمام تحلیلهای آنها را نقش به آب کرد. این هنر اسلام است از یک طرف و هنر ملت ایران است از طرف دیگر. در روز قدس که همه شاهد بودید و سفرایی هم که گفتند امروز هستند اینجا، آنها هم شاهد بودند. روز قدس یک مطلبی نبود که در مخیله امثال کارتر و امثال رؤسای جمهور امریکا- چه حالا و چه سابق- وارد بشود. آنها خیال میکردند که- از بس به آنها اشتباهی فهمانده بودند- خیال میکردند که ایران دیگر خسته شده است، «این قدر به مردم فشار آمده، خانهها بر رویشان خراب شده است، آواره شدهاند، اینها دیگر از میدان در رفتهاند، بنا بر این، میشود زود قضایا را ختم کرد»، یکدفعه چشم باز کردند و ایران را دیدند که یکپارچه قیام است و یکپارچه جنگ خواهی؛ یعنی مدافع.
ما نمیتوانیم از ملت ایران تشکر کنیم، ما خودمان یک نقطه ضعیفی هستیم در بین این دریای بزرگ؛ یک قطره هستیم در بین این دریای بزرگ. ما میگوییم که خدا از شما تشکر میکند. ما که تشکر میکنیم، برای این است که، تشکر خدا را کرده باشیم، شکر شما، شکر خداست. شما به مردم، به دنیا ثابت کردید- و لو در گوش یک افرادی نگذاشتند برسد، لکن موجش بالاخره میرسد- شما به دنیا ثابت کردید که ایران زیر بار هیچ ظلمی نمیرود، و ایران با هیچ تهدیدی از میدان بیرون نمیرود، و ایران متکی به یک قدرت عظیم است و آن قدرت خدا. کسی که متکی به قدرت خداست، کسی که ایمان در قلب او هست، کسی که علم به معاد دارد و خدا را میشناسد و قضای الهی را میداند، این از این معانی از میدان در نمیرود. فکر دیگری بکنند؛ آنهایی که نشسته بودند و برای خودشان خیالبافی میکردند که دو ماه دیگر، سه ماه دیگر، یک سال دیگر، دو سال دیگر، یک فکر دیگری بکنند، این فکر درست از کار درنیامد. ابرقدرتها هم یک فکر دیگری بکنند و بهتر این است که دست از این کارها بردارند. بهتر این است که این عامل خبیث[14] خودشان را که این طور رسوایی به بار آورد برای ابرقدرتها، دست از پشتیبانی این بردارند. این بدبخت را بازی دادند و بعد معلوم شد که مسأله این جور نبود. الآن هم این دست و پاها هیچ اثری ندارد. اینها خیال میکردند که حالا دیگر چند تا بمب بیندازند به شهرهای ایران، ایران از میدان در میرود. اینها هزاران بمب انداختند، بمباران کردند، همه مناطق طرفهای مرز را بمباران کردند و شهرهای بزرگ ما را هم بمباران کردند. و روز قدس آن طور جمعیت و فریاد بود که به گفته بعض از مخبرین؛ «صدای توپها را مردم دیگر نمیشنیدند، صدای بمبها را دیگر مردم نمیشنیدند»، فریاد مردم غلبه کرده بود. این فریاد از قلب مؤمن است و این فریادی که از قلب مؤمن است بر همه چیز غلبه میکند؛ بر کاخ سفید هم غلبه میکند و غلبه کرده است.
و موج این ایمان در سرتاسر دنیا از زیر بار این ظلمهایی که در طول تاریخ بر آن شده است، از زیر این بار دارد در میآید. همه جا نغمه این است که ظلم نه. دست توانای ملتها، ابرقدرتها را به جای خودشان نشانده و مینشاند.
ملتهای مستضعف در هر جای جهان رو به بیداری هستند، نمیپذیرند امروز دیگر آن حرفهایی که سابق گفته میشد. آن ارعابهایی که میکردند و کشتیهایی که میآوردند در اطراف خلیج فارس و امثال اینها، یا کارهای دیگری که میکردند، تمام اینها کهنه شده است، دیگر پیش مردم ارزش ندارد. ملتی که بیرون آمده روز جمعه و میگوید که «ما برای شهادت آمدیم»، آنها را از مردن نترسانید، این شهادت است. شما هر چه میتوانید بترسانید، این است که؛ «ما خانههای شما را خراب میکنیم، خود شما را هم میکشیم»، آنها جلو آمدند، میگویند ما برای این آمدیم، چطور اینها را میترسانید؟ این کار احمقانه است؛ این کاری که اخیراً صدام کرد و مخالف همه قواعد دنیا و قواعد الهی بود و همه دنیا او را تشویق کردند و یکی پیدا نشد بگوید چرا، این کار احمقانه را تکرار نکند، دیدید که اگر تکرار بشود بدتر از اول میشود. ملت، هر چه تا کنون شما کردید و هر چه جنایت کردید، دیدید که محکمتر شد. از این به بعد هم اگر چنانچه سر عقل نیایید و باز شرارت بکنید این ملت آن وقت هم از حالا هم بالاتر میشود. ان شاء اللَّه خداوند به همه ملت، ملتهای اسلامی، قدرت ایمان عنایت کند، و قدرت ایمان ملت ما را روزافزون کند.
و امیدوارم که این شرارتها، از آن دست بردارند تا ملتها به کار خودشان مشغول بشوند. و ما، هم از شرارتهای آنها ناراحت هستیم و هم از مقابله به مثل، از هر دو ناراحت هستیم.
و من امیدوارم که قطع بشود این امور. و خداوند ان شاء اللَّه شما را موفق کند و از برکات این عید سعید و این ماه مبارک که گذشت، شمّهای به ما و به شما عنایت بفرماید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 284 ـ 289)
[1] - قبل از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی در ایران، اسکناسهایی که از سوی بانک مرکزی به چاپ میرسید دارای علامت« شیر و خورشید» بود که نمادی از نظام سلطنتی به شمار میآمد. امام خمینی بر روی علامت شیر و خورشید، خط کشیده و مرقوم داشتهاند:« آرم جمهوری اسلامی باید باشد»
[2] - در صحیفه نور( دوره 22 جلدی)، ج 7، ص 152 و( دوره جدید)، ج 4، ص 463 خلاصه این سخنرانی درج شده و دو سخنرانی تصور شده است.
[3] - اشاره به یکی از روحانیون حاضر در جلسه.
[4] - نوعی رشوه که مردم روستاها و قصبات به مأموران دولتی میدادند.
[5] - شارل دوگل، رئیس جمهور وقت فرانسه.
[7] - استاندار کرمانشاه در رژیم شاه.
[8] - غلام علی اویسی، فرمانده نیروی زمینی و فرماندار نظامی تهران در آخرین روزهای حکومت شاه.
[9] - ثابت پاسال، سرمایه دار بهایی حامی رژیم شاه. یادآور میشود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مصرف نوشابههای تولیدی کارخانجات متعلق به فرد مذکور، برای جلوگیری از تقویت فرقه ضاله و فعالیتهای ضد دینی آنها، تحریم شده بود
[10] - شکافتن، پاره کردن.
[11] - سوره نور، آیه 35:« خداوند نور آسمانها و زمین است»
[12] - سوره حدید، آیه 3:« او اول و پایان و پیدا و نهان است»
[13] - آقای میرزا محمد علی شاهآبادی، استاد امام خمینی.
[14] - صدام حسین، رئیس رژیم بعثی عراق.
.
انتهای پیام /*