امروز با امام: بیستوچهارم خرداد
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ شهریه طلاب (1350)
«بسمه تعالی
احمد عزیز، مرقوم مورخ 14 ع 2 واصل شد. از سلامت شما مسرور شدم. تلگراف شما هم واصل شد. راجع به شهریه، من از باب احتیاط نوشتم حواله میدهم؛ اگر میدانستم که به قدر کافی در آنجا موجود است داعی بر حواله نبود. بنا شد تا شما مراجعه به تهران نکنید، راجع به آنجا چیزی ندهند.[1] مبلغ بیست هزار را در اینجا حواله شده بود، یعنی من گرفته بودم، آقای آقا رضا[2] از قم گرفتهاند به حساب من، اگر ان شاء اللَّه تعالی شما از آنجا زاید آوردید برای من هم بفرستید برای کمک به اینجا.[3] از صلح آقایان[4] مسرور شدم، ان شاء اللَّه همیشه به صلح و صفا زندگی کنند. حالت ماها بحمد اللَّه خوب است ولی رفتن بچهها موجب تنهایی شد، ان شاء اللَّه سلامت باشید. جواب حضرت آقای عمو[5] و قبوض را ان شاء اللَّه تعالی به وسیله دیگری میفرستم، به ایشان سلام برسانید.[6]. 20 ع 2 91- پدرت» (صحیفه امام، ج2، ص: 355)
ـ نامه به آقای محمدعلی امراللهی درباره پرداخت وجوه شرعیه (1356)[7]
«بسمه تعالی
26 ج 2 97
ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. مرقوم شما واصل شد. ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. وجوهی که به جناب ثقة الاسلام آقای حاج سید جعفر یزدی دادهاید صحیح و قبول است از این به بعد هم هر چه به ایشان بدهید قبول است ولی به دیگران که اسم بردهاید، آنچه تا کنون دادهاید قبول کردم؛ پس از این یا به آقای حاج سید جعفر بدهید یا به آقای اخوی[8] در قم. و دوست شما که به بعضی آقایان دادهاند، تا کنون قبول کردم؛ از این به بعد به آقای اخوی در قم بدهند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 201)
ـ پیام به آقای سید محمدباقر صدر پیرامون عملکرد دولت عراق (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید محمد باقر صدر- دامت برکاته- نجف اشرف
پیشامدهای اخیر یکی پس از دیگری موجب تأسف است. انتظار آن نبود که با جنابعالی، شخصیت علمی و اسلامی، چنین رفتار شود. چنانچه انتظار نبود و نیست که مأمورین دولت عراق در سرحدات رفتاری کنند که مخالف حُسن همجواری است. ملت ایران که با نهضت اسلامی خود امید دارد دست اجانب را از جمیع ممالک اسلامی کوتاه کند و استقلال را به آنها برگرداند. همچنین انتظار دارد که همان نحو که ملتها با نهضت عظیم اسلامی ایران موافق و پشتیبان آن هستند، دولتها نیز پشتیبان آن باشند. حوزه علمیه نجف اشرف، که در خدمت اسلام و مسلمین است، در طول تاریخ حافظ استقلال عراق بلکه سایر کشورهای اسلامی بوده است، انتظار ندارد که مورد اهانت واقع شود و یکی از شاخصترین بزرگان آن، مورد تهاجم واقع شود.
من به دولت عراق نصیحت میکنم که این دژ محکم را که حافظ کیان [و] مصالح کشور است حفظ کند. این نصیحتی بود که من در دوران گذشته به شاه مخلوع و دولت ایران کردم. از خداوند تعالی عظمت اسلام و استقلال کشورهای اسلامی را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج8، ص: 150)
ـ بیانات در جمع مجروحان و پزشکان بیمارستان شفا یحیاییان؛ تجلیل از معلولان (1358)
«من نمیدانم چطور اظهار تأثر کنم در این طور مصیبتها که به ما وارد شده است. نمیدانم با شما برادران خودم و فرزندان خودم چطور مواجه باشم، و چطور ببینم من سالم نشستهام و شما مجروح و درمانده هستید. آنچه که مایه دلخوشی است این است که این امور برای اسلام واقع شده است، و برای خدا بوده است. و آنچه که برای خدا هست پیش خدا محفوظ است. شما سلامتی خودتان را از دست دادید برای اسلام؛ چنانکه اولیای خدا جان خودشان را برای اسلام دادند. اسلام عزیزتر از آن است که ما تصور میکنیم. اسلام آن است که رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- برای او چه زحمتها کشید و چه مصیبتها کشید و چه جوانها داد و چه اشخاص برومند را فدا کرد. اسلام همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر جان خودشان را فدای اسلام کردند. حضرت سید الشهداء سلام اللَّه علیه- با آن جوانها، با آن اصحاب، برای اسلام جنگیدند و جان دادند و اسلام را احیا کردند.
شما زحمت کشیدید، شما رنج بردید، جوانهای ما فدا شدند و اسلام را در این وقت که میرفت رو به تباهی برود زنده کردید. خداوند شما را اجر عنایت کند که اسلام در این زمان با[9] کوشش شما تجدید شد. اگر نبود این کوششهای جوانهای ما و اقشار ملت، میرفت که اسلام را دست جنایتکاران از بین ببرد. شما قیام کردید، فداکاری کردید و اسلام را زنده کردید. و خداوند به شما زندگی ابدی خواهد داد. من از خدای تبارک و تعالی سعادت و سلامت و توفیق شما را خواهانم؛ و تشکر میکنم از شما و از کسانی که به شما خدمت میکنند، چه پزشکان و چه اشخاص دیگر. من هم یکی از خدمتگزاران شما هستم، و یکی از دعاگویان شما. خداوند ان شاء اللَّه شما را شفا بدهد؛ و رحمت خودش را بر همه ما و بر همه ملت ایثار فرماید. «لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم».» (صحیفه امام، ج8، ص: 151)
ـ بیانات در جمع شهردار تهران و معاونان؛ جلوگیری از مهاجرت به شهرها (1358)
[آقای محمد توسلی (شهردار وقت تهران) به همراه معاونان خود در قم به حضور امام خمینی رسیده و در این دیدار، مسائل جاری شهر تهران را به عرض ایشان رساندند، سپس امام ضمن تأکید بر حفظ روحیه انقلابی و رعایت نظم در امور فرمودند:].
میبایست در مقابل تجاوزهای عدهای به اراضی تهران و حریم خیابانها با قاطعیت عمل کرد. امر خانهسازی برای مستضعفین میبایست از روستاها آغاز شود تا نه تنها جلوی مهاجرت بیرویّه روستاییان به شهرها گرفته شود، بلکه عدهای که قبلًا مهاجرت نمودهاند با توجه به تسهیلاتی که فراهم خواهد آمد، به قطبهای کشاورزی و دامداری جذب شوند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 153)
ـ سخنرانی در جمع اعضای بانک مرکزی ایران؛ ویرانیهای دوران پهلوی (1358)
«ما امروز مواجه با دو مطلب هستیم: یکی اینکه هر گروهی در آن محلی که هستند خرابیهای آنجا را بهتر از دیگران میدانند. شما آقایان که در بانکها هستید، در بانک هستید، بهتر میدانید که این رژیم سابق با بانک چه کرده است و بانک نسبت به این ملت چه کرده؛ آنهایی که در کارخانهها هستند آنها هم همین معنا را نسبت به همان محلی که دارند خوب میفهمند؛ دانشگاه را کشاورزها هم به طور عینی دیدند که با آنها چه کردند؛ و کسانی هم که در دانشگاهها هستند اینها باز میدانند با دانشگاه چه کردند و آنهایی که در بازار هستند آنها هم محل خودشان را میدانند. بالاخره ما به طور اجمال میدانیم که این مملکت در این پنجاه و چند سال رو به تباهی رفته است. با اسم «تمدن بزرگ» این مملکت را تقریباً خراب کردند لکن هر قشر ما آنی که عیناً میداند، آنکه لمس کرده است، در آن محلی است که خودش کار دارد. الآن ما مواجه هستیم با دستجات مختلفی که از اطراف ایران میآیند اینجا پیش من. من میبینم که هر دستهای که میآیند میگویند هیچ جا بدتر از آنجایی که ما هستیم نیست ...، هیچ جا خرابتر از آنجایی که ما هستیم نیست. مثلًا از بختیاری میآیند، میگویند که هیچ جا بدتر از بختیاری نیست؛ بختیاری هیچ ندارد. در این پنجاه سال آنی که به آنها ظلم شده به کسی دیگر نشده. از بلوچ میآیند همین حرف را عیناً میزنند و میگویند هیچ جا بدتر از اینجا نیست. از کردستان میآیند همین مطلب را میگویند. و از هر جا. و من میبینم که همه اینها این مطلب را صحیح میگویند. میدانند که خراب است آنجا لکن اینکه میگویند هیچ جا بدتر از ما نیست، برای این است که آنجا را دیدند، آنجا را شنیدند. آن کسی که در بختیاری بوده است دیده است که در بختیاری چه گذشته و حالا چه جور است اما شنیده که در جاهای دیگر هم ظلمی بوده و اینها آن را ندیده [اند] از این جهت آن محل خودش را از همه جا بدتر میداند. اینها همه درست میگویند، برای اینکه همه جا خراب بوده.
اصلًا برنامه، برنامهای بوده است که خرابی بکنند. کشاورزی را به اسم «اصلاحات ارضی» بکلی از بین ببرند؛ و بازار درست کنند برای امریکا که گندمهایش زیاد است، باید بریزد دریا یا بسوزاند، بهتر این است که ایران یا سایر کشورهایی که تحت نفوذ اوست، کشاورزیاش به هم بخورد تا محتاج بشوند به گندم و به همه حبوبات. چنانکه ما الآن محتاج هستیم؛ همه چیزمان از خارج باید بیاید. دامداری را از بین ببرند تا اینکه در گوشت محتاج بشوند از خارج بیاید. و همین طور هر چیزی را. اینها در این پنجاه سال، با اسمهای بسیار فریبنده و اغفالکننده، این مملکت را خراب کردند و از بین رفت. و الآن ما آن جهت دومش، که میخواستم عرض بکنم، این است که خرابی را همه ما میدانیم منتها شما خرابی بانک را بهتر از آنهایی که کشاورز هستند میدانید؛ کشاورزها خرابی کشاورزی را بهتر از شما میدانند و هر کدام، هر قشری خرابی محل خودشان را احساس کردند و بهتر میدانند.
لکن حالا باید چه کرد؟ اگر بنا باشد که حالا ما بنشینیم و هی کلیات بگوییم که باید چه بشود، باید چه بشود، این کار را از پیش نمیبرد. باید شما که در بانک هستید، و کارمندان بانک هستید مشغول بشوید [به] درست کردن بانک؛ در کشاورزی چه میگذرد خودشان میدانند. البته گفتن خوب است، باید موعظه کرد، گفت؛ اما نه این است که شما همه مسائل مملکت را بگویید. من هم میدانم همهاش خراب است اما تکلیف چی است؟ تکلیف این است که شمایی که میبینید بانک مرکزی- که شما کارمند آن هستید- این آشفتگی دارد به تباهی کشیده شده است، کوشش کنید این را اصلاحش کنید. شما اینجا را اصلاح کنید؛ آن کسی هم که میبیند که اداره کذا خراب است، آن هم مشغول درست کردن آن است. الآن شهردار تهران اینجا بود با یک دستهای از کارمندهایش. خوب، آنها هم همین شکایتها را دارند. لکن آنها هم باید مشغول بشوند به همان شهرداری و خدمت به شهر؛ نه اینکه همهمان بنشینیم کلیات را بگوییم، و دردها را بگوییم و درمانش را از خدا بطلبیم! نه، باید همهمان کار بکنیم. و سابق میگفتند که- آن وقت که شبیهخوانی[10] میکردند- میگفتند شبیه خوان خوب آن است که اگر شمر میشود «شمری» را خوب انجام بدهد؛ اگر هم امام حسین میشود «امام حسینی» را خوب انجام بدهد. اگر بخواهد شمر امام حسینی کند و امام حسین شمری کند، این شبیهخوانی درستی نیست.
الآن ما همهمان مبتلا به این هستیم که یک مملکتی که اینها آشفته کردند و خراب کردند و همه چیز ما را از بین بردند [...] و بدتر از همه نیروی انسانی را از بین بردند. این از همه خیانتها برای این مملکت بالاتر است که اینها نیروی انسانی را تباه کردند به وجههای مختلف: به درست کردن مراکز فحشا- من که اطلاعی ندارم، و لیکن حالا میشنوم بین تهران تا کرج و شمیران و امثال ذلک چقدر مرکز فحشا درست کرده بودند، دنبالش هم تشویق میکردند- سینماهایی که باید آموزنده باشد به چه صورت در آوردند و تشویق کردند همه را بر این. مراکز مخدرات، از قبیل تریاک و هروئین و این طور چیزها، چقدر درست کردند و چقدر وارد کردند. خودشان هم عامل آوردنش بودند، از قراری که میگفتند. و چقدر تشویق کردند. یک مملکت را نیروی انسانیاش را تباه کردند و رفتند. انسان میتواند که اقتصادش را با یک- دو سال، چهار سال، درست بکند؛ اما انسانی که فاسد کردند و یک طبقه که حالا چهل ساله هستند، سی ساله هستند، اینها فاسد شدند، این یک عمر میخواهد این طبقه را دوباره آدم برگرداند به حالی که باید رشد بکند. این از همه ضربههایی که به ما وارد شده است بدتر است. و مهم هم برای آنها همین بوده است. آنهایی که میخواستند ما را از بین ببرند و هر چه داریم ببرند و هیچ کس هم حرف نزند. آنها دنبال این بودند که تمام نیروهای انسانی را تباه بکنند؛ حالا یا به دست تبلیغاتی که کردند دامنهدار؛ یا با فشارها و امثال ذلک نیرو را از دست ما بگیرند. که الآن ما وقتی که وارد بشویم و بخواهیم اصلاحش بکنیم، از حالا باید آن طبقه بچه و جوان کوچک را کم کم تربیت کنیم تا برسد به آنجا. آن بزرگها را همچو کردند که کم میشود اصلاحشان کرد.
الآن شما که در بانک[11] هستید نباید بگویید که در شهرداری خرابی است، باید چه کرد. شما ببینید در بانک چه خبر است، باید [چه] بکنید، عمل بکنید. بانک را ببینید مفاسدش چه بوده است؛ اشکالاتش چه بوده است؛ چه جور باید ما یک بانکی درست بکنیم که مفید برای کشورمان باشد؛ چه چیز مضر بوده است؛ چه برنامههایی خلاف بوده است. اینها را باید شماها خودتان همه با هم تفاهم کنید و مشکلات بانک را بردارید. این تکلیف شما. من هم که طلبه هستم ببینم مشکلات مثلًا طلبگی چه بوده، مشغول این بشوم. آن هم که شهردار است باید مشکلات شهرداری را بیند که چی است، آن هم آن را حل بکند. اگر این طور بشود، این جور با هم همکاری به این معنا که هر کس در هر محلی که هست همان محل را وجهه نظر خودش قرار بدهد و بنا بگذارد که این محل را درستش بکند، بعد از مدتی ان شاء اللَّه میبینیم شهرداریمان درست شد؛ میبینیم بانکمان هم درست شده؛ میبینیم کشاورزیمان هم درست شده.[12] همه با هم، اما به این معنا که هر کس در محلی که هست همان محل را اصلاحش کند. بخواهید شما بنشینید که کشاورزها کارهایشان را بکنند و همه مملکت را اصلاح کنند، کشاورزی نمیتواند مملکت اصلاح کند. آنها بنشینند که بانکدارها این کار را بکنند، آنها هم نمیتوانند. همه بنشینند که روحانی این کار را بکند، نمیتواند. همه ما بنشینیم که دولت این کار را بکند، آن هم نمیتواند. اما وقتی همه اینها، هر کس در هر محلی بود، همان محل را مشغول پاکسازی و اصلاح شد، این مطلب آسان میشود؛ میشود این را درست کرد.
و من امیدوارم که خداوند به شما توفیق بدهد. و این مسائلی هم که شما گفتید وجهه نظر هست هنوز؛ و امید آنکه تحقق پیدا بکند. و خدا همهتان را تأیید بکند.[13] کشور اسلامی که همه چیز در آن سعادت است. یک همچو چیزی ما میخواهیم باشد که وقتی که توی بانک آمدی، مثل اینکه توی مسجد رفتی آن طور باشد. وقتی در وزارتخانه رفتیم، مثل این است که توی مسجد رفتیم، توی عبادتگاه رفتیم. همه جا یک صبغه اسلامی پیدا بکند، که همه با هم دوست و رفیق و برادر و همه معاون هم و همه پشت هم. و اگر ان شاء اللَّه این معنا تحقق پیدا کند، و من امیدوارم که تحقق پیدا میکند، ان شاء اللَّه همه چیز اصلاح میشود. خداوند همهتان را تأیید کند. و من دیگر وقت ندارم.» (صحیفه امام، ج8، ص: 154 ـ 158)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان جهاد سازندگی شهرستانها؛ ارزش عمل در راه خدا (1359)
«من از زحمتهای طاقتفرسای شما آقایان مطلع شدم و همین طور زحمتهای خواهرهایی که آن بالا هستند. آنچه از دست من برمیآید دعاست، که به همه شما خواهران و برادران دعا میکنم. و امید آن دارم که همه در درگاه خدای تبارک و تعالی روسفید باشید و خدمتهای شایان شما، که با رنج و با فعالیتهای زیاد انجام گرفته، منظور نظر خدای تبارک و تعالی و امام عصر- سلام اللَّه علیه- باشد. آنچه این زحمتها و رنجها را آسان میکند و تسلیت به انسان میدهد این است که اینها برای خداست. اگر کسی در رژیمهای طاغوتی غیر اسلامی- انسانی فعالیت میکرد، این فعالیت، فعالیت برای طاغوت بود، اگر در راه رفاه هم بود، آن رفاه بیارزش بود؛ بلکه هر چه رفاه زیادتر بود، مسئولیت زیادتر بود. آنهایی که سالهای طولانی برای خدمت به طاغوت با این ملت ما آن کردند که همه میدانید زندگیهاشان بر فرض اینکه خیلی مرفه و طاغوتی بود، لکن هم در دنیا مارک طاغوتی و خیانت به جبهههاشان زده شد و هم در پیشگاه خدا که میروند به جزای خودشان میرسند. جزای بعض اشخاص در اینجا اصلًا امکان ندارد، مثل نصیری[14] و امثال اینها، که هزاران خانه را بیصاحب کردند و هزاران پدرها را بیپسر کردند و مادرها را بدون جوان؛ اینها آخر امر، آن قدری که بشر دستش میرسد، این است که این را بکُشدش؛ اما این هزاران نفر را به کشتن داده یا کشته، کُشتن او کُشتن یک نفر در مقابل یک نفر است، نه در مقابل هزار نفر. اینها در آنجا، آنجایی که دار جزا هست- اینجا دار جزا نیست- در آنجایی که دار جزاست به حساب اینها رسیدگی میشود.
اعمال خودشان هر چه باشد پایبند خودشان هست؛ یعنی، خود این عملی که در اینجا از هر کس انجام میگیرد، یک صورتی در آن عالَم دارد؛ اگر عمل صالح باشد، یک صورت خوب در آنجا دارد و اگر عمل جنایتکارانهای باشد، یک صورت بد در آنجا دارد. و ما که میرویم در آنجا، میرسیم به نتایج اعمال خودمان، این طور نیست که مثل جریمههای اینجا باشد؛ ما اعمالمان در آنجا مجسم است، خود اعمالْ و اعمالمان گاهی آتش است و گاهی بهشت است. آنهایی که برای خدا عمل میکنند، رنج میبرند، زحمت میکشند، اینها اعمالشان در آنجا مجسم است و به آنها میرسد؛ آنجا که میروند اولًا در درگاه خدا با روی سفید میروند؛ با شرمساری وارد نمیشوند بر اولیای خدا و ثانیاً میروند دنبال آن اعمالی که داشتند، که در آنجا صورتهای بسیار نیکو [دارد] که ما اینجا تصورش را هم نمیتوانیم بکنیم. نعمتهای آخرت را اینجا هر چه در بارهاش بگویند یک بحث دنیایی است، هر چه صحبت بکنند از آنجا، بخواهند تشریح کنند آن را، یک بحث ناقص دنیایی است؛ آنهایی که بروند ان شاء اللَّه میفهمند چه هست.
و من امیدوارم که این زحمتهایی که جوانهای ما میکشند، [پاداش] اینها نظیر [پاداش] همان جوانهایی [باشد] که در صدر اسلام زحمت میکشیدند و دنبال این نبودند که از مردم به آنها یک مرحبایی گفته بشود، یا یک اجرتی بگیرند. گاهی همین لشکرهایی که در صدر [اسلام] بودند و آن طور زحمتها را میکشیدند در تاریخ ثبت است که گاهی این قدر فقیر بودند که در حال جنگ، شبانه روز با یک خرما زندگی میکردند، گاهی از این هم بدتر میشد، که یک خرما را این آدم میگذاشت دهنش، همین که احساس میکرد شیرینی را، از دهانش در میآورد میداد آن یکی، آن هم به آن یکی، آن به دیگری، و هکذا؛ ولی خدمت کردند برای اسلام، و اسلام را عظمت دادند و گسترش دادند و حالا رسیده است به ما، حالا نوبت ماهاست پاسدارهای ما، شما آقایان، همه، از اینکه مثلًا در اینجا جبران نمیشود هیچ ابداً افسرده نباشید، خوب، اعمالی که برای خداست جبران ندارد، مگر آنکه خدا [پاداش] بدهد. یک عمل صالحی که برای خدا باشد همه این دنیا هم جبران آن نیست. کوشش کنید که عملهایتان برای خدا باشد و وقتی که آنجا میروید با دست پر رفته باشید.
من امیدوارم که شماها در این خدمت بزرگی که میکنید، هم برادرها و هم خواهرها در آن حال رنج میبینند، من امیدوارم که تمام اینها در نامه اعمال شما در هر هفته یک دفعه خدمت امام زمان- سلام اللَّه علیه- برسد و مشمول دعای آن بزرگوار باشید و همهمان ان شاء اللَّه باشیم و آخرش هم در محضر همه اولیا و در محضر خدا. امیدوارم که همه شما در آنجا روسفید باشید؛ همان طور که نهضت اسلامی را کوشش میکنید تا روسفید باشد.
الآن این کشور مال خود شماهاست؛ یک آقا بالا سر شماها ندارید که از خارج آمده باشد و بخواهد به شما حکومت کند. در ظرف این پنجاه سال همه ما در اسارت بودیم و همه دیدید، البته هر کس به مقداری که سنش زیادتر باشد زیادتر دیده است، که شماها از آن روزی که چشم باز کردید و توانستید یک مطلبی را بفهمید، شاید اولش قضیه سازمان امنیت بوده است. و من از اولی که این رژیم منحوس آمد روی کار، من همهاش را یادم هست، شما نمیدانید چه تلخیهایی از این رژیم این ملت شریف ما کشیده است. بانوان ما با چه زحمتها مواجه بودند؛ به اسم «تمدن»، به اسم «آزاد زنان آزاد مردان»، چه مصیبتهایی سر این زنها آوردند، با چه شیطنت و قساوت. مأمورهای آن وقت اصلًا منسلخ[15] شده بودند از انسانیت؛ یک حیوان جنگلی! بدتر از حیوان جنگلی، حیوان جنگلی هم این طور نمیکند. اینها از یک حیوان جنگلی بدتر بودند، نسبت به زنهای محترمه ایران و مردها و جوانها، نسبت به همه؛ روحانیون، کاسبها، دانشگاهیها، همه، چه کارها در زمان رضا خان شد، که شما اکثراً یادتان نیست و چه کارها هم در زمان این دومی شد، که بسیاریاش را همهتان یادتان هست. آن وقت مملکتی بود که از ما نبود؛ یک نوکری اینجا گذاشته بودند- مثل اینکه حالا هم یک نوکری در عراق[16] گذاشتند. یک نوکری هم در مصر[17] دارند- یک نوکری گذاشته بودند و این نوکر جلاد[18] همه چیزها هم در دسترسش گذاشته بودند و او هم هر کاری میخواست انجام میداد. جیب آنها را پر میکرد، و ملت ما را به فقر و فلاکت [میبرد]، حتی در خود تهران، این محلههای جنوب شهر و این «حلبیآباد»[19] و نمیدانم چیچی آباد و چیچی آبادها، که زندگیشان را لا بد میدانید، فضلًا از آنهایی که در خارج از تهران بودند. تمام ثروت این ملت را به جیب امریکاییها و انگلیسها و زمان آن مردِکه به انگلیسها، بیشترش امریکاییها و به روسها و به همه، به جیب اینها کردند و جیبهای آنها را پر کردند و مابقیاش را هم به جیب خودشان و دارو دسته خودشان کردند. که حالا گاهی وقتها بعضی نقل میکنند برای من از کاخهایی که اینها دارند که چه کاخهای فلان و فلان هست و این ملت بیچاره ضعیف ما را، از تمام مواهب اولیه زندگی [محروم کرده بودند]. آب- مثلًا- در بعضی از نقاط ایران وجود ندارد! هنوز هم باز نتوانستند برایشان آب بیاورند.
من که نجف بودم، یکی از تاجرهای خیّر کویت، که اهل ایران بود اصلًا، مکرر هر سال میآمد پیش من و میگفت که فلان دِه- بعضی دهات طرف فارس ظاهراً بود- آنجا آبشان از آب باران است! و این چیزی که درست کردهاند که جمع بشود آب باران در آن گاهی وقتها یک فرسخ از آنها دور است؛ زنها باید یک فرسخ راه بروند، کوزه آب را پر کنند بیاورند برای بچههایشان، آن هم کوزه آب باران! و در یک جایی درست کرده بودند که میگفت دارد خراب میشود و شما اجازه بدهید که من بروم و از سهم امام کمک کنم و آنجا را درست کنم؛ خوب، ما هم اجازه میدادیم. وضع این طور بود که یک آب انباری در یک فرسخی- مثلًا- بوده است، یا درست کرده بودند، و این بیچارهها از اینجا باید بروند آنجا و آب بیاورند. دیگر اسفالتی در کار نبود؛ نمیدانم طبیبی اصلًا در کار نبود. لا بد این را شنیدهاید شما که بعضی از جاها به واسطه کم آبی و بیطبیبی بچهشان وقتی چشمش [به هم] میچسبید و میخواستند باز کنند، با بول این کار را میکردند! این مملکت «متمدن» ما بود که بنا بود یک سال- دو سال دیگر برسد به ژاپن یا بشود مثل امریکا! این مملکتی بود که هی میگفتند «تمدن بزرگ» و «دروازه تمدن بزرگ». مردم بیچاره را اغفال کردند و همه چیزشان را دادند به خارجیها و از همه مواهبی که، چیزهایی که در زندگانی نیاز اول بشر است، مثل طبیب، مثل بیمارستان، اینها را فاقد بودند؛ حتی در تهران، این بیچارههایی که در زاغهها نشستند، برای من نقل میکردند که پنجاه تا شصت تا پله باید بروند تا برسند به شیر آب و آب برای خودشان تهیه کنند. این مال آن زمان بود.
آنها خوردند و بردند و مصیبتهایی برای مملکت ما به بار آوردند، که تا سالهای طولانی نمیشود جبرانش کرد. اگر همه ملت با هم دست بدهند، چندین سال طول میکشد تا جبران بشود.
من امیدوارم که همه ملت چنانکه از اول نهضت یک تحولی پیدا شده بود و بیدار شده بودند، حالا هم این بیداری ان شاء اللَّه محفوظ بماند و آن هوشیاری باقی بماند و با همان حال به پیش بروند، تا اینکه ان شاء اللَّه این کشور اصلاح بشود و اقتصاد این مملکت درست بشود، احتیاج ما به خارج از بین برود، و خودمان مستقلًا و آزاد زندگی کنیم.
از اموری که باید من تنبه بدهم این است که بسیار اشخاص هستند که افتادند توی بازار و توی دانشگاهها و توی کارگرها و همه قشرها و مردم را دارند سرد میکنند از این نهضتی که کردهاند؛ هی به گوششان میخوانند که این هم جمهوری اسلامی! چه کرد؟ کاری برای ما نکردند. میخواهند مردم دلسرد بشوند و اگر یک مصیبتی پیش آمد دیگر همراهی نکنند و حال آنکه شما کاری کردید که همه دنیا دارند میگویند که این معجزه بوده است. همین یک کار را اگر شما کرده بودید که این دزدها را، این آدمخوارها را، این خونخوارها را، این آدمکشها را، از مملکت خودتان بیرون کردید، همین کار از همه کارها بالاتر است. در صورتی که این طور نیست که کاری نکرده باشند. الآن همه جا مشغول به کارهای اساسی هستند؛ خانهسازی و پاکسازی ادارات و .... و شما هم که یک خدمت بزرگی به عهدهتان هست که آن خدمت را دارید میکنید. همه قشرهای ملت توجه داشته باشند که این شیطانهایی که وسوسه میکنند بیخ گوششان که چه شد و چه شد، اینها دشمن اسلام هستند، اینها دشمن خود ملت هستند، اینها میدانند چه شده است، نه اینکه نمیدانند! از آن که شده خیلی ترسیدند و میترسند از آن بدتر برایشان بشود و میشود ان شاء اللَّه. باید گوش نکرد به این حرفها. ما موظفیم که عمل کنیم به آن چیزی که خدای تبارک و تعالی فرموده است؛ اگر نتیجه خوب حاصل شد، که «الحمد للَّه» هم آخرت به ما رسیده، هم دنیا و اگر ما نتوانستیم به نتیجه برسیم، آخرت را داریم «الحمد للَّه» ...» (صحیفه امام، ج12، ص: 433 ـ 438)
ـ سخنرانی در جمع فرماندهان نظامی؛ اجتناب ارتش از مداخله در امور سیاسی (1360)
«البته تا حالا من موفق نشده بودم که آقایان را از نزدیک ببینم. حالا که این توفیق حاصل شد، لازم است من چند نکته را به آقایان بگویم:
یکی اینکه شما خودتان حاضرِ صحنه از اول انقلاب تا حالا بودهاید و آن ناگواریها [را] که بر ایران گذشت شاهد بودهاید. و هر یک هم تاریخ خواندهاید [و] دیدهاید که از ناحیه شاهنشاهی و خصوصاً این پنجاه سال از ناحیه قدرتهای بزرگ، به کشور شما چه گذشته است. و شاید بتوان گفت که بر ارتش از سایر قشرهای ملت ناگوارتر گذشته؛ برای اینکه با آمدن مستشارهای خارجی در بین ارتش و آن مسائلی که پیش آوردند، اینها در صدد بودند که اصل غرور ارتش را بشکنند. ارتش وقتی میتواند استقلال و غرور خودش را حفظ کند که ببیند خودش هست، نه اینکه از خارج یک کسی بیاید یا مستشارانی بیایند و بخواهند او را اداره کنند. معنای «از خارج آمدن» این است که ارتش ارتش استعماری است؛ خودش حیثیتی از خودش ندارد. از این جهت، بر ارتش، به حسب قاعده، باید بدتر گذشته باشد تا به سایر قشرها. اینها اگر محرومیتهایی داشتهاند- که داشتهاند- و اگر رنجها و عذابهایی دیدهاند- که همه دیدهاند- اینها برای آنها شاید قابل تحمل بوده است، لکن ارتشی که باید یک کشور را حفظ کند، سرحدات کشور را حفظ کند، دفاع از کشور بکند، این را بخواهند وابسته کنند به یک کشور دیگری، هر چه باشد آن کشور، هر چه قدرتش زیاد باشد، این معنایش اصل از بین بردن تمام حیثیت ارتش است.
از این جهت، یکی از تحفههای بسیار با ارزشی که این انقلاب به ما داده است، هدیهای که از جانب خدای تبارک و تعالی به ما عنایت [شده] است، همین است که دست قدرتهای بزرگ از ارتش بریده شده و مستشارهای اینها بیرون رانده شدهاند؛ و شما الآن خودتان هستید و فرماندهان خودتان. فرماندهان وقتی از خودتان است، خودتان هستید، دیگر این طور نیست که شما این ناراحتی را در قلبتان احساس کنید که ما تحت فرمان دشمنهای خودمان هستیم. شما میدانید که این قدرتهای بزرگ دشمن تودههای مردم هستند و دشمن کشورها، خصوصاً کشورهای اسلامی. انسان احساس کند که باید خاضع باشد در مقابل دشمن خودش، در مقابل دشمن اسلام، کشور خودش، این بسیار ناگوار است.
از این جهت، این هدیهای که خدای تبارک و تعالی به ارتش عنایت کرده، شاید بیشتر و ارزندهتر باشد از اینکه به سایر قشرها عنایت کرد. البته همه ارزنده است، همه الطاف خدا ارزنده است، لکن ارتش که باید یک ارتش مستقلی باشد و غرور ارتشیش محفوظ باشد، الآن بحمد اللَّه، این مطلب حاصل است برای شما. و تمام نگرانیهای احتمالی- البته احتمال، احتمال ضعیف، اما خوب [است که] گفته شود- این است که دوباره یک دستهایی در کار باشد که بخواهند همان مسائل سابق پیش بیاید. البته مسئله شاهنشاهی دیگر مدفون شده، آن مسأله دیگر مطرح نیست، لکن به طور دیگر یک مسائلی فراهم بیاورند. کسانی که از آنها هستند یا افکارشان آن نحو افکار است یا- به اصطلاح- خودشان صلاح ملت را میدانند، که وابسته باشد. خوب، هستند اشخاصی که متدین هم هستند، نمازخوان هم هستند، شاید نماز شب هم میخوانند، اما افکارشان این طوری پرورش یافته؛ یعنی، از بچگی به گوش اینها خواندهاند که این کشورهای ضعیف بدون وابستگی یا به این طرف یا به آن طرف، بدون این، برایشان امکان استمرار حیات نیست! وقتی هم وارد شدند در مدرسه، توی مدرسه این را به گوششان خواندهاند. وقتی هم وارد شدند در جامعه، هی این در گوششان خوانده شده است، در روزنامهها تبلیغ شده است، در مجلات تبلیغ شده است، همه جا این مطلب پیش آمده است که شما خودتان نمیتوانید خودتان را اداره کنید. اگر از دامن شرق فرار کنید، به دامن غرب باید پناهنده بشوید! این اشخاص متدینی هم که نمازخوان هم هستند، متدین هم هستند، لکن این معنا در ذهنشان هست که چون شوروی الحاد ذاتی دارد و اصلًا مبدئی قبول ندارد، ما اگر از او فرار کنیم و ناچاریم [با] یک جایی پیوند حاصل کنیم، باید به طرف غرب برویم، و حالا امریکاست. اینها نه اینکه غرضشان این است که- مثلًا- یک صدمهای به اسلام وارد بشود، نه، اصلًا این طوری پرورش پیدا کردهاند؛ فکرشان این طوری است؛ صلاح را این میدانند.
و لهذا، در خلال این گیرودارهایی که در این دو سال اخیر بود و من در پاریس بودم، اخیراً این مسائل را پیش میآوردند که اول راجع به اینکه شاه حالا باشد و او سلطنت بکند و دیگر حکومتی برای او نباشد؛ مطابق قانون عمل بکند. خوب، من میدانستم که اینها اغفال شدهاند. یکی از همین محترمین اینها که آمد و این را طرح کرد، من گفتم: شما این مطلب را میگویید که شاه باید سلطنت کند و حکومت [نکند]، و ما هم بیاییم این را قبول کنیم، خوب، شما این اطمینان را دارید که شاه زیر بار این مسأله میرود؟ یا اینکه اگر شما یک کلمه این مطلب را بگویید، من هم مثل شما باورم بیاید و بیایم مصالحه کنیم با ایشان، [بعداً] تمام شماها را از بین خواهد برد؟ این دفعه در ماند! نتوانست جواب بدهد. واقعاً هم نمیشد جواب بدهد. اینها این طوری پرورش پیدا کردند و میخواهند مردم هم به این روش بروند. منتها روشهای مختلفی دارند اینها. روشهای سیاسی مختلفی که دارند، به آن روشها این طور میکنند که ما را- خدای نخواسته- دوباره برگردانند به آن حال؛ نه به عنوان اینکه حالا شاهنشاهی در کار باشد، به عنوان جمهوری اسلامی و همین چیزها؛ مثل جمهوری اسلامی این ممالکی که هستند: اسمش جمهوری اسلامی است و از اسلام خبری نیست وهمه وابسته هستند!
من اعتقادم این است که انسان اگر با هر زحمت و مرارتی زندگی کند و زندگیش مال خودش باشد، مستقل باشد در زندگی و نانِ جو خودش را بخورد، آن ارزشش صدها مقابل این است که انسان در آپارتمانهای عظیم بنشیند و دستش پیش دیگران دراز باشد و به دیگران سلام بدهد. این یک مطلبی است که هر انسان شرافتمندی [تأیید میکند،] خصوصاً در ارتش باید این مطلب قویتر باشد. در آن جا مطرح نباشد که من باید اتومبیلم چه باشد، آنجا مطرح این باشد که من باید به جهت نظامی حیثیت نظامیم چه جور باشد.
در حیثیت نظامی باید او نظر [بکند.] و الآن یک جریانی در کار است- من الآن نمیخواهم اشخاص هیچ صحبتش بشود- اما جریانی هست در کار که اگر کسی توجه بکند به مسائلی که در این اواخر هی پیش آوردند، در روزنامههای مختلف پیش آوردند، یک جریانی در کار است که آن جریان انسان را از این معنا میترساند که بخواهد به طور خزنده این کشور را باز هل بدهد طرف امریکا؛ بخواهند از این راه پیش بروند. و این یک مسئلهای است که به قدری اهمیت دارد در نظر اسلام و باید آن قدر اهمیت داشته باشد در نظر شما فرماندهان و دیگران که اگر احتمال این را بدهید، باید مقابلش بایستید، نه اینکه اول یقین کنید به اینکه مسأله این طوری است. بعضی چیزهاست که اگر انسان احتمالش را بدهد، یک احتمال صحیحی بدهد، باید دنبال کند او را و به آن اعتراض کند. شما اگر احتمال بدهید- یک احتمال درستی- که یک ماری الآن توی این اتاق [هست] پا میشوید میروید بیرون؛ احتراز از آن میکنید.
ما اگر احتمال این معنا را بدهیم که این جریانی که در روزنامهها دیده میشود و دیده شد، جریان برای این جهت باشد که این کشور را نگذارند ثبات پیدا بکند [باید دنبال کنیم] آن قضیه رفراندم و قبل از او، قضیه طرح آنکه مجلس خبرگان منحل بشود که در زمان دولت موقت این طرح شد و بعد هم معلوم شد که اساسش از امیر انتظام[20] بوده و آن مسائل. آن وقت آمدند آقایان پیش ما؛ همه این آقایانی که، آقای بازرگان[21] و رفقایش گفتند: ما خیال داریم این مجلس را منحلش کنیم. من گفتم: شما چه کاره هستید اصلش که میخواهید این کار را بکنید! شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل کنید؟ پا شوید بروید سراغ کارتان. وقتی دیدند محکم است مسأله، کنار رفتند.
مسئله انحلال مجلس خبرگان روی این زمینه بود که آنهایی که توجه به مسائل دارند، این آقایان را که توجه به مسائل و ریشههای مسائل کم دارند وادار کردند؛ روی این زمینه که دیدند مجلس خبرگان یک مجلس اسلامی شد، یک مجلسی شد که اکثرش از علما هستند. اینها از اینها میترسند- خوب، از این علما میترسند- ضربه خوردند، دیدند یک مجلسی است که مجلس علماست؛ اینها اگر قانون بنویسند، یک قانونی مینویسند که با مزاج غرب و شرق سازش ندارد و آن غیر آنی است که شرقی میخواهد یا غربی میخواهد. از این جهت، این آقایان را وسوسه کردند، وادار کردند. این آقایان هم توجه به مسائل خیلی ندارند- مع الأسف- با اینکه بودند در مسائل سیاسی. و از این جهت، آن طرح را درست کردند.
دنبال همان مسائل، قضیه رفراندم پیش آمد، در روزنامهها شروع کردند گفتن و بلکه برگرداندن به زمان 22 بهمن. در لسان یکی از همین آقایان بود [که] معنای برگشتن به 22 بهمن، یعنی برگردیم به همان زمان قبل از 22 و شاهنشاهی، اینکه برگردیم به آن وقتی که [انقلاب] کردیم [و] همه این چیزهایی که تا حالا درست کردیم هیچ، بیاییم به هم بزنیم همه را! چیزی را که دو سال است برای آرامش و استقرار جمهوری اسلامی درست شده است ما بیاییم به همش بزنیم، بگوییم حالا اینکه نشد به [رأی] ما، دوباره رأی بگیریم ببینیم چه میشود! احتیاطی است دیگر. برای چه؟ برای اینکه اینها دیدند که خوب، مجلس هم که شد یک مجلسی که اکثرش اهل علم و علما هستند و اکثریت قاطعش مسلمانهای پر و پا قرص هستند و همین طور در دولت هم یک دولتی است که اسلامی است و پر و پا قرص، قوه قضائیه هم یک قوه قضایی است که در کف مسلمانها و مسلمانهای پر و پا قرص است و این غیر آنی است که ما میخواهیم، غیر آنی است که آنها میخواستند.
آنها میخواستند که یک مجلسی باشد [به] صورت مجلس؛ مثل بعضی مجالس سابق، که بود و افرادی باشند از همین افرادی که درست شده است و میشود و سینه برای غرب میزنند. و دیدند نشد این. از این جهت، دنبال این افتادند که ما همه بساط را به هم بزنیم! باز دو سه سال بنشینیم دوباره رفراندم کنیم: رفراندم برای اصل جمهوری! حالا اگر برای اصل جمهوریش هم نگویند، رفراندم برای قانون اساسی؛ رفراندم برای رئیس جمهور، رفراندم برای مجلس؛ رفراندم کنیم برای اینها. این معنایش چیست؟ معنایش این است که ثبات این مملکت را از دست بگیرند. اینکه الآن ثبات دارد و از افتخارات این انقلاب است که در ظرف یک سال همه این چیزها درست شد، این را از دست بگیرند، بگویند حالا نشد، دوباره از سر! دوباره از سر!؛ آراءْ [آراءِ] مردم است. خوب، اگر میزان آراء مردم است، آراء مردم است اینها که هستند. اینها که از اروپا نیامدهاند! اینها آراء همین مردماند؛ همین مردماند که به مجلس رأی دادند، وکیل تعیین کردند؛ همین مردماند که به جمهوری اسلامی رأی دادند و همین مردماند که به قانون اساسی رأی دادند و همین مردماند که همه چیز را خودشان ایجاد کردند. حالا ما دوباره از سر برویم سراغ چه مردمی؟ باز برگردیم به این مردم! این مردم همان مردماند که اگر پنجاه دفعه هم [نظام] به هم بخورد، همین است. اینها این اشتباه را دارند که خیال میکنند که اگر این دفعه به هم بخورد- مثلًا- فلان جمعیت تو کار میآید. اینها نمیدانند که اگر این دفعه به هم بخورد، یکی از اینها هم نمیآید! این دفعه مردم فهمیدند که چه اشخاصی به اسلام اعتقاد دارند و چه اشخاصی به اسلام اعتقاد ندارند یا خیلی پایبند نیستند. اگر این دفعه به هم بخورد و رفراندم بشود، رفراندمش تمام اینها را کنار میگذارد. یک اشخاص دیگری را میآورد در کار که آن اشخاص مطلوب مردم باشد، نه [اینکه] اشخاصی بیایند که غیر مطلوب باشند. لکن مسأله این است که آنها احتیاط کردند؛ ما این احتیاط را بکنیم، بلکه ان شاء اللَّه، به هم بخورد این اوضاع، باز یک دو سالی تزلزل بشود، یک راه مفری برای امریکا پیدا بشود که ما را درست بتوانند تربیت کنند، ما که نمیتوانیم خودمان را اداره کنیم، بیایند ما را اداره بکنند! این مسائل را پیش آوردند.
و من میخواهم به شما آقایان بگویم که بیدار باشید و هوشیار! دشمنهای شما پشت همین دروازههای تهران و دروازههای ایران هستند. در داخل این کشور هم دشمنهای ایران هستند. یک دسته دشمن نیستند؛ [عدهای] از روی نادانی کار دشمن را میکنند.
یک دسته هم دشمنهای سرسخت هستند که میخواهند که این جمهوری اسلامی نباشد، هر چه میخواهد باشد. جمهوری باشد، جمهوری دمکراتیک باشد، جمهوری هر چه میخواهد باشد؛ جمهوری خلق باشد، اسلام تویش نباشد؛ برای اینکه اگر جمهوری اسلامی شد و قانون، قانون اسلامی شد، دیگر برای آن اربابها راهی پیدا نمیشود. و آن وقت به عقیده این آقایان، ما دیگر باید از [قافله] تمدن و از کشورهای متمدن کناره بگیریم حتماً! یا باید کلاه امریکا را سرمان بگذاریم یا کلاه شوروی را سرمان بگذاریم و اگر این نشد، دیگر ما مرتجع هستیم و باید کناره بگیریم، منزوی دیگر هستیم! این یک اشتباه است که آقایان دارند. و اینها را ترساندهاند از اول. اینها بچه ترس شدهاند! از اول نمیدانند که مسأله چیست، نمیدانند قدرت اسلام چیست، نمیدانند قدرت یک ملت چیست. یک ملت هر چه محدود باشد، هر چه جمعیتش کم باشد، لکن وقتی خواست یک ملتی یک چیزی، شد. ابرقدرتها اگر بخواهند خلاف این خواست بکنند، به ضرر خودشان است؛ برای اینکه آنها یک کشوری میخواهند آباد باشد، بازار باشد [تا] چیزهایش را ببرند. همین طوری که نمیخواهند یک بیابان را بگیرند! اینها میدانند که اگر یک کشوری همه افراد ملتش یا اکثر افراد ملتش ایستادند، در مقابل همه ناگواریها ایستادند، اینها دیگر هوس اینکه بیایند و بزنند و بکشند و از بین ببرند، ندارند. اینها نقشه میکشند که اینها را از باطن خراب بکنند. افرادی که نقشه را خوب بلد هستند میآورند تو کار تا اینکه این بساط را به هم بزنند. شماها باید هوشیار باشید!
و وظیفه هر نظامی و هر پادگان این است که در امور سیاسی حکومت [دخالت] نکند؛ برای اینکه سرباز اگر وارد شد در امور سیاسی، سربازیش را از دست میدهد. یک سربازی که افکارش را متوجه بکند به اینکه کی جلو باشد، کی عقب باشد، چه جور بشود، فلان گروه چه بشود، فلان گروه چه بشوند، این دیگر «سرباز» اسمش نیست؛ این یک آدم سیاسی است که کلاه سربازی را غصب کرده! باید شما همه توجه کنید، سران این ارتش و همه قوای مسلح باید موظف باشند به اینکه حفظ کنند تمام ارتش را از اینکه وارد در امور سیاسی بشود. ورود در امور سیاسی همان و حیثیت ارتش از بین رفتن همان. امور سیاسی در ارتش از هروئین بدتر است. چطور هروئین انسان را چه میکند و از بین میبرد، امور سیاسی هم باطن ارتش را از بین میبرد؛ دید ارتش را از بین میبرد. از این جهت، یکی از چیزهایی که لازم است برای شما و باید این مطلب را با جدیت، با قدرت، در همه جا بسط بدهید، این است که نگذارید در امور سیاسی وارد بشوند. نگذارید سیاسیونی که بخواهند بیایند در آنجا مسائل سیاسی بگویند در آنجا صحبت بکنند. البته بیایند موعظه بکنند؛ بیایند دعوت به اصلاح بکنند، به صلاح بکنند، شجاعت را به آنها یاد بدهند؛ اینها همهاش خوب است، اما بخواهند یک امور سیاسی را وارد بکنند در ارتش، این نقشهای است که اگر این قائل هم خودش نقاش این امر نباشد، نقشهای است که کشیده شده است و این قائل را مِن حیثی که خودش هم حتی نداند، وارد معرکه کردهاند.
آن چیزی که از همه چیزها برای ابرقدرتها الآن [بیشتر] مطرح هست این است که ما این ارتشی که الآن دیدیم که انسجامش بحمد اللَّه، هست و قدرت نظامیش هست و نه ماه بیشتر هم دارد جنگ میکند و پیشبرد هم میکند، هر روز هم پیش میبرد و خوب، این یک خوفی در قلب آنها ایجاد کرده، اینها دارند کم کم مأیوس میشوند. از این جهت، میخواهند ارتش را از باطن یک اشکالاتی در آن ایجاد کنند. یکی از اشکالات بزرگ همین است که امور سیاسی را وارد کنند در ارتش و بیایند صحبتهای سیاسی بکنند و بیایند حرفهای سیاسی بزنند. بیایند یک گروهی گروه دیگر را چه بکنند؛ شما هم وارد بشوید در این میدان، یک دستهتان اهل گروه کذا بشوید و یک دسته هم اهل حزب کذا بشوید؛ و دایماً افکارتان بیاید سراغ حزب بازی، سراغ گروه بازی و سراغ این مسائل. و این همان است که ارتش را از دست میبرد؛ همه چیز ارتش را از بین میبرد.
و لهذا، من به سران ارتش امر میکنم به اینکه باید در ارتش مسائل سیاسی طرح نشود. اشخاص اگر بخواهند بیایند آنجا صحبت بکنند، اگر از سیاسیون هستند، اینها را نگذارند بیایند در ارتش صحبت بکنند. اینها توجه هم اگر خودشان نداشته باشند، لکن متحرک به حرکت دیگران و به تحریک دیگران هستند. این از مسائل لازم برای ارتش است. همان طوری که راجع به مواد مخدره هم من گفتم به آقایان و شماها هم همه باید توجه داشته باشید، آنها هم اگر در ارتش وارد بشوند، ارتش را از بین میبرند. این اموری است که باید حتماً در ارتش با کمال قدرت اجرا بشود.
و اما اینکه بعض از همین گروهها، گروههای سیاسی، ممکن است که در ارتش القا بکنند به اینکه اسلام با شماها سر و کاری ندارد، جمهوری اسلامی با شما سر و کاری ندارد، شما دیدید که از اولی که این انقلاب به پیروزی رسید، اول قدم این بود که ارتش لازم نیست دیگر، اول حرف آنهایی که تابع سیاستهای خارجی هستند این بود که این ارتش «طاغوتی» است، این ارتش طاغوتی باید از بین برود. این کلمه را هم رویش گذاشتند که مردم را اغفال کنند! خوب، ما هم میدانستیم که مسأله چیست و اینها میخواهند چه بکنند. از این جهت، ما هم از روز اول این مطلب را محکوم کردیم و گفتیم که ارتش باید باشد؛ آن هم ارتشی که با قیام ارتش بود که ملت پیش برد و همه با هم دست به هم دادند و مسائل را پیش بردند. آنها میخواستند که این قدرت را از ایران بگیرند و ارتش را نابود کنند و ارتش برود سراغ کار خودش و ایران بماند بدون ارتش و همچو راحت و آسوده آقای صدام بیایند هرجا دلشان میخواهد! آقای کارتر یا ریگان هم بیایند هر کاری دلشان میخواهد بکنند، راه را باز کنند برای این مسائل. باید توجه داشته باشید که اسلام برای ارتش ارج قائل است. اسلام ارتش را لازم میداند و احترام برای او قائل است و پشتیبان اوست. و ملت ایران هم که مسلمان هستند و ما هم که به عنوان یک مسلمان هستیم، ارتش را با کمال قدرت حفظ میکنیم. وسوسههایی که ممکن است در بین ارتش گفته بشود یک وقتی، این مسائل که ممکن است شما هم یک وقتی چه بشوید، شما هم یک وقتی چه بشوید، این مسائل را بکلی منسی کنید و کنار بگذارید. ایران و تمام مردم مسلمان با ارتش دوستاند و پشتیباناند، چنانچه میبینید که شما دارید آنجا جنگ میکنید، مردم هم دارند پشت سر شما همه کمکها را میکنند، بدون اینکه کسی الزامشان بکند. خودشان، بچه کوچولو هم میآید قلکش را میدهد برای شما، پیرزن هفتاد ساله هم میآید آن طلایی که ذخیره کرده است میدهد برای شما. ایران ارتش لازم دارد. اسلام ارتش [میخواهد]، لکن یک ارتش اسلامی. این مطلب را من باید بگویم که یکی از مهماتی که در ارتش لازم است این است که اسلامی باشید شما. شما با اسلامیتتان بر این قدرتهای بزرگ غلبه کردید. ارتش و همین طور سپاه پاسدار [ان] و سایرین با قدرت اسلامی و اینکه شهادت را برای خودشان یک فوزی میدانستند و اینکه هر وقت میآیند پیش من، هر کدام از آنها میآیند، بسیاری از اینها که میآیند پیش من، گریه میکنند که شما دعا بکنید که ما شهید بشویم و من دعا میکنم که پیروز بشوند [...] یک همچو روحیهای وقتی در یک فرد یا افراد پیدا شد، این پیروز است. و این روحیه بود که پیدا شد. و این روحیه در پناه اسلام پیدا شد. هیچ مکتب دیگری نمیتواند این طوری درست کند که گریه کند که بگذار من کشته بشوم. دیروز یک کسی که پایش قطع شده بود، عصا زیر بغلش گذاشته بود، آمده اینجا. من باهاش مصافحه کردم. گفت: دعا کنید من شهید بشوم. این روحیه در اثر اسلام است. کوشش کنید که در این پادگانها هر جا هستید، اسلام را تقویت کنید.
این انجمنهای اسلامی مفید برای شماست. چنانچه یک کسی گفت که انجمنهای اسلامی به درد نمیخورد و ارتجاعی است، این همان ارتجاعی است که به همه ما میگویند و به همه شما میگویند. این همان ارتجاعی است که با این کلمه میخواهند شما را کنار بزنند و آن اشخاص «مترقی» را بیاورند! آن اشخاص مترقی کیاند؟ یا از امریکا باید بیایند مترقیها یا از شوروی باید بیایند این مترقیها. این ارتجاع در مقابل مترقی، یعنی اسلام و ایران در مقابل امریکا و در مقابل شوروی. این انجمنهای اسلامی همهشان برای ما مفیدند. البته من به انجمنهای اسلامی هم سفارش کردم به اینکه فقط جهات اسلامی را در نظر بگیرند و هیچ دخالت دیگری در امور نکنند- دخالت مال خود فرماندهان هست- لکن این را توجه بکنید که اگر یک وقتی اشخاصی آمدند، وسوسه کردند که این انجمنهای اسلامی- مثلًا- چندان فایده ندارد یا ضرر دارد یا ارتجاع است، این همان نقشهای است که آنها میکشند برای اینکه رفراندم حاصل بشود، شاید دیگر آخوندها بروند کنار، متدینین بروند کنار، انجمنهای اسلامی نباشند، شاید باز آن مسائل زمان طاغوت بیاید تو کار؛ باطن اینها را تهی کنند از آنی که باید باشند. این هم از امور مهمی است که باید توجه کنید.
و من آگاهم از داخل ارتش. این طور نیست که من بیاطلاع باشم. من آگاهم که چه اشخاصی گاهی میآیند و چه اشخاصی حرفهایی میزنند و چه عکس العملهایی هست در کار. توجه داشته باشید که- خدای نخواسته- یک وقتی اسباب این نشود که ملت ایران بگوید که این ارتش ارتش کذایی است و به اسلام کاری ندارد و این طور چیزها. شما وقتی قدرت دارید که ملت دنبال شما باشد. همان طوری که ملت بدون ارتش نمیتواند ادامه زندگی بدهد، ارتش هم بدون ملت نمیتواند ادامه زندگی بدهد. ارتشی که ملت با او مخالف است، نمیتواند این ارتش باشد؛ چنانچه ملتی هم اگر ارتشش با او مخالف باشد، نمیتواند زندگی بکند. شما کوشش کنید که پیوند خودتان را با ملت هر چه میتوانید تقویت کنید و این به تقویت جهات اسلامی است. وقتی مردم دیدند که شماها روی طریقه اسلام یعنی اینکه اینها خونشان را دادند، آن «اللَّه اکبر» ی که همه داد زدند و به خیابانها ریختند و زیر تانکها رفتند و آن قدر صدمه دیدند، ببینند که شما هم همان رویه را دارید، همان راه را دارید [با شما هستند. اما] اگر یک وقت احساس کنند به اینکه نه، از آن رویه یکقدری پایش را کج گذاشته، خوب، مردم دیگر رها میکنند آن را. مردم یک عقد اخوتی با افراد نبستهاند که! با هیچیک از ما.
اگر دیدند من یک وقتی پایم را کنار گذاشتم از آن رویهای که خود این ملت دارد و این سیل خروشان دارد، من بخواهم به خلاف این سیل شنا بکنم، من را از بین میبرند؛ هر کس باشد این طور است.
ما باید کوشش کنیم، هم تکلیف ملیمان است، هم تکلیف الهیمان است، کوشش کنیم به اینکه این کشور را حفظش کنیم. و این کشور حفظش به این است که ارتش یک ارتش اسلامی جانباز باشد و با ملت همراه باشد، منسجم باشد. خود ارتش هم منسجم باشند با هم.
و سایر قوای مسلح هم با ارتش برادر باشند- که هستند- سپاه پاسداران را شما در آغوش بگیرید؛ آنها شما را در آغوش بگیرند. همه شما در این مسائل باید کوشا باشید که مملکت خودتان را نجات بدهید.
و نکته دیگر هم- که و لو ضعیف هست، لکن خوب، باز تذکر میدهم- [اینکه] ممکن است که در این پادگانها یک [عده] بازیخوردهای باشند، گاهی بخواهند- مثلًا- یک نقی بزنند، یک حرفی بزنند. کسانی که بر خلاف این مسیر، که مسیر اسلام است، پشتیبانی از هر که بخواهند بکنند، خلاف مسیر اسلام است. این کسان را باید فرماندهان تعقیب کنند. و هر کس روی این مصالح اسلامی در ارتش باقی بماند؛ روی این مصالح کشور که مصلحت اسلام است؛ مصلحت کشور است؛ هر کس برای کشور خودش و روی مصالح کشور و روی مصالح اسلام با روح استقلال طلبی که نخواهد گرایش به آن طرف یا گرایش به آن طرف پیدا کند.
این ارتش، ارتش اسلامی است، از سربازش تا فرماندهان اولش. اگر- خدای نخواسته- یک کسی ببیند که نه این طور نمیتواند زندگی کند، این طور نمیشود، خوب، کارهای دیگر هم ممکن است؛ لازم نیست در ارتش باشد. فرماندهان آنها عذرش را میخواهند که یک جایی دیگر برود برای خودش زندگی بکند. نماند که- خدای نخواسته- ارتش را از بین ببرد. این جهاتی است که من میخواستم به آقایان بگویم.
و یک جهت دیگر این است که کوشش کنید- این را فرماندهان دیگر باید توجه بکنند- کوشش کنید که این پیشرفتهایی که [ارتش] میکند یک قدری زیادتر باشد؛ برای اینکه ممکن است که صدام و دوستان صدام تبلیغ کنند در آنجا که این فرماندهی که کنار رفته است، حالا دیگر ضعف پیدا کرده است ارتش.
با اینکه من میدانستم که امثال آقای بنی صدر گوینده خوبی هستند، اما در پیشرفت مطالب، شماها هستید که پیش میروید، سرباز است که کار را انجام میدهد، لکن ممکن است صدامیان یک وقت تبلیغ کنند به اینکه چه و روحیه ارتش خودشان را با این حقه بخواهند بالا ببرند و روحیه ارتش ما را بخواهند پایین بیاورند.
شما اگر بعد از این واقعه، یکی دو تا پیروزی پیدا بکنید، این مطلب هم شکسته میشود و نمیتواند صدام دیگر تبلیغ بکند به اینکه نه، دیگر روحیهها ضعیف شده است؛ نه، روحیهها سر جای خودش هست، مسئلهای هم واقع نشده است و ارتش هم همه چیزش سر جای خودش است، فرماندهان سر جای خودشان هستند، هیچ قضیه تازهای واقع نشده. رئیس جمهور ریاست جمهوریش را بکند؛ لازم نیست که رئیس [قوا] هم باشد.
این مسائلی بود که میخواستم به شما عرض کنم و اطمینان بدهم به شما که اسلام با شما موافق است، مادامی که شما سرباز اسلام باشید، و ملت با شما موافق است، مادامی که در راه اسلام و در راه کشور کوشا باشید- و بحمد اللَّه، هستید و خواهید بود. و شما آن ذائقه تلخی که از زمان محمد رضا داشتید و میدیدید که شما اسیر یک ممالک دیگری- تقریباً- هستید، با استقلالی که پیدا شد، آن ذائقه تلخ رفت از بین و الآن ذائقه شما به تبع خدای تبارک و تعالی و با «اللَّه اکبر» ذائقهای شیرین شده است و ان شاء اللَّه، شیرینتر بشود.
و پیروز باشید و پیروزمند باشید.
اسلام را حفظ کنید! و استقلال کشور خودتان را حفظ کنید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج14، ص: 434 ـ 447)
ـ سخنرانی در جمع فرمانداران سراسر کشور؛ معنویت پستها در نظام اسلامی (1361)
«اولًا باید از شما دوستان و عزیزان تشکر کنم که از راههای دور آمدهاید و ملاقات حاصل شد و من عذر این معنا را که بتوانم امروز بحث طولانی بکنم، امید است بپذیرید.
و لهذا، من اکتفا میکنم به اینکه به شماها دعا کنم.
من از خدای تبارک و تعالی مسألت میکنم که تمام کشور ایران، هر جایی که شما دوستان هستید و در هر شغلی که عزیزان ما اشتغال دارند، محلشان مهبط[22] الهی باشد؛ یعنی، کارها برای خدا، برای خدمت به بندگان خدا، برای خدمت به اسلام باشد که این از بزرگترین عبادات است، خدمت به خلق خدا و خدمت به اسلام.
و امید است که در هر جا شما هستید، اداره شما و پستهای شما مبدل بشوند به یک عبادتگاه و خدمتهای شما همه عبادت باشد. و من امیدوارم که در مقابل آن رژیم سابق، جاهایی که مأمورین بودند، مرکز معصیت بود، امروز شما با تعهد به اسلام و با تعهد به احکام اسلام و با تعهد به جمهوری اسلامی، در خدمت بندگان خدا و مستضعفین باشید و بیشتر از همه، طبقات ضعیف را ملاحظه کنید و این خود یک عبادت بزرگ است برای شما. و من امیدوارم که شما به این عبادت موفق باشید و غنیمت بدانید این [را] که در یک رژیمی واقع شدهاید، در یک حکومتی واقع شدهاید که آن شغلی که سابق معصیت بود، امروز عبادت است و [در] آن اتاقی که سابق در آن معصیت واقع میشد، امروز با خدمت به خلق خدا، عبادتگاه است. و خداوند این عبادتگاه را برای شما حفظ کند و شما را موفق کند که به این عبادت بزرگ، که خدمت به جمهوری اسلامی و خدمت به مردم است، بیشتر موفق بشوید. و خداوند ان شاء اللَّه، در جبهههای نبرد، اسلام را بر ضد کفر، در هر جا هستند؛ در ایران، در لبنان، در فلسطین و جاهای دیگر پیروز کند. و ان شاء اللَّه، کسانی که ظلم به این ملتها میکنند، ستم به این مردم میکنند و بر خلاف اسلام عمل میکنند، خداوند تبارک و تعالی آنها را ادب کند. و امیدوارم که شما هر چه بیشتر موفق بشوید به اینکه برای این مردم مستمند کار بکنید و اجر آن را از خدای تبارک و تعالی بخواهید. خداوند به همه شما توفیق بدهد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج16، ص: 332 ـ 333)
ـ حکم تعیین هیأت سرپرستی مدارس طلاب کرمانیها در قم و کرمان (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
موافقت میشود. فعلًا آقای مرتضی فهیم کرمانی نباید در مسائل سیاسی دخالت کند، و از این پس مدارس خواهران و برادران طلاب کرمانیها در قم و کرمان زیر نظر آقایان حجج اسلام: جاویدی، محمد علی انصاری، کشمیری، حسین هاشمیان [و] مجید انصاری اداره شود. جناب حجت الاسلام آقای فلاح، دادستان محترم کرمان به خانه مقتول رفته، از طرف این جانب از آنان دلجویی نماید. باید دیه به آن خانواده محترم داده شود و از آنان به هر ترتیبی که لازم باشد اعاده حیثیت شود.[23] از خداوند متعال میخواهم تا به بازماندگان ایشان صبر و اجر و توکل عنایت فرماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج21، ص: 66)
[1] آقای سید احمد خمینی درباره پاورقیهای این نامه، چنین نوشته است:
1- در اوایل کار پرداخت شهریه طلاب قم، گاهی احتیاج به کمک از آقای لواسانی وکیل امام در تهران بود که از ایشان کمک گرفته میشد. بعداً قم خودش را اداره میکرد و به نجف و سایر حوزههای شهرستانها هم پول میدادند.
[2] - حجت الاسلام آقا رضا لواسانی فرزند حضرت آیت اللَّه لواسانی.
[3] - حوزه علمیه نجف اشرف.
[4] - مدت کمی کدورتی بین حضرت عمو( آیت اللَّه پسندیده) و آقای شیخ صادق تهرانی اتفاق افتاد؛ در مدت کوتاهی این کدورت به دوستی عمیقی تبدیل شد.
[5] - آیت اللَّه پسندیده.
[6] - امام بر اساس شناخت فرد مسافری که به ملاقاتشان در نجف میرفت، اگر ترسو بود اصلًا نامه نمیدادند، اگر متوسط بود نامه معمولی میدادند، و اگر مبارز بود نامههای حساس و قبضهای دریافت وجوهات شرعیه و سهم امام را توسط آنها ارسال میکردند؛ زیرا اگر قاصد لو میرفت، عده زیادی گرفتار میشدند و مورد بازخواست رژیم شاه و ساواک قرار میگرفتند که چرا مثلًا سهم امام را به آقای خمینی دادهاند.
[7] - روی پاکت چنین مرقوم شده است:« به وسیله جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج سید عباس مهری- دامت افاضاته- جناب عمدة الاختیار آقای حاج محمد علی امر اللهی- ایّده اللَّه تعالی».
[8] - آقای سید مرتضی پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی.
[13] - قطع و وصل نوار- احتمالًا کلماتی ضبط نشده است.
[14] - نعمت اللَّه نصیری، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک).
[16] - صدام حسین، رئیس جمهور عراق
[17] - محمد انور سادات، رئیس جمهور مصر
[19] - بخشی از نواحی جنوب شهر تهران و محلات فقیرنشین که ساکنان آن به علت نداشتن خانه و مسکن، با تعبیه حلبهای خالی روغن و امثال آن، سرپناههایی برای خود میساختند. مجموعه این سرپناهها به حلبیآباد مشهور شد. برخی شهرهای دیگر نیز وضعی مشابه تهران داشتهاند.
[20] - آقای عباس امیر انتظام، سخنگوی دولت موقت که طرح انحلال مجلس خبرگان را به آن دولت ارائه کرد
[21] - آقای مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت.
[23] - اشاره به واقعه قتل فردی به نام آقای فدایی( یکی از آوازخوانان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) که در جریان اوجگیری مبارزات مردم به صفوف مخالفین رژیم پیوسته بود. محکومیت وی که ظاهراً به خاطر سوابق قبلی و گرایشات جدید او بوده است، فاقد وجاهت قانونی و شرعی بوده و امام خمینی پس از وصول گزارش امر، دستور رسیدگی فوری را صادر نموده و آقای مرتضی فهیم کرمانی را که از روحانیون انقلابی و زندان رفته رژیم شاه و حاکم شرع دادگاه انقلاب کرمان بود، به خاطر صدور این حکم ناروا- که صدور و اجرای آن نیز متأسفانه خارج از روال قانونی و تأثرانگیز بوده است قاطعانه برخورد نمود و ایشان را از کار برکنار و از دخالت در مسائل سیاسی ممنوع نمود. و طبق احکام شرع نسبت به دلجویی از خانواده آقای فدایی و پرداخت دیه و اعاده حیثیت از ایشان دستور دادند
.
انتهای پیام /*