امروز با امام: بیستم خرداد
ـ پیام به ملت ایران؛ هدف، واژگونی طاغوت و برپاداشتن اسلام است (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
باز هم برای چندمین بار باید در سوگ چهلم مقتولین قم و دیگر شهرها بنشینیم. باز هم باید با مادران و زنانی که عزیزان خود را از دست دادهاند و با تظاهرات شجاعانه خود رژیم شاه را محکوم کردهاند در عزا باشیم. باز هم باید شاهد کشتار و ضرب و جرح دانشجویان و طلاب عزیز و خراب کردن مدرسههای علمیه و دانشگاهها و بیرون کردن آنها از مدارس و کوی دانشگاه باشیم. باز هم دست جنایتکار شاه از آستین مشتی مأمور ناآگاه بیرون آمد و ملت مسْلم ایران و خصوص دلیران اسلام دوست قم را در عزای عزیزانشان که مردانه در راه اسلام و سرنگونی رژیم ستمکار پهلوی قیام کردند نشاند.
ما سوگمندانه و مفتخرانه عزیزانی را در راه هدف که واژگونی رژیم طاغوتی و برپاداشتن پرچم پر افتخار اسلام است، فدا کردیم؛ و این درست راه اسلام و برنامه مسلمین راستین در صدر اسلام بوده و در طول تاریخ خواهد بود و: لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[1]. پیغمبر بزرگ اسلام همه چیزش را فدای اسلام کرد تا پرچم توحید را به اهتزاز در آورد؛ و ما به حکم پیروی از آن بزرگوار باید همه چیزمان را فدا کنیم تا پرچم توحید برقرار ماند.
اکنون شاه در لب پرتگاه واقع است. از یک طرف مواجه است با قدرت لا یزال ملت شجاع ایران که با تمام وجود برای آزادی خود قیام کرده و تا برچیده شدن بساط ستمکاری او نخواهد نشست، و از طرفی با انعکاس جنایات و جرایمش در وسایل تبلیغاتی دنیا که خوف آن دارد اربابان از او رو برگردانند، و از طرفی مواجه است با پوسیدگی و فروریختگی در متن رژیم و رسوایی انقلاب امریکایی شاه و افتضاح حزب فرمایشی، و از طرفی با نارضایتی افراد شرافتمند لشکری و کشوری که از کشتارها و وابستگیها به جان آمدهاند.
در این امواج متلاطم حیرتمندانه به تلاش و فریبهای تازهای دست زده است؛ گاهی میخواهد خود را از جنایاتی که در طول سلطنت غیر قانونیاش انجام داده بیخبر جلوه دهد و تمام آنچه بر ملت و کشور گذشته است به گردن دیگران اندازد، و عمال او از راه مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی برای تحقق آن سخت در تکاپو هستند؛ تغییر مهرههای اخیر از این قماش است، غافل از اینکه با تغییر ابزار جنایت که جز آلتی در دست جانی اصلی نیستند، ملت هوشمند ایران اغفال نخواهد شد و مجرم اصلی را از یاد نخواهد برد و این مهره بازیها را نخواهد پذیرفت.
و گاهی با اسلحه کهنه افترا و فریب، مخالفین خود را اشخاصی معرفی میکند که میخواهند ایران را تجزیه کنند یا تحت نفوذ اجانب قرار دهند. همه آگاهند که مخالفان او تمام اقشار وطنخواهند؛ از مراجع معظم و علمای اعلام و خطبای محترم و آگاه و رجال سیاسی پاکدامن تا طلاب و دانشجویان جان بر کف حوزهها و دانشگاههای سراسر ایران، و از دهقان گول خورده و کارگر وعده دروغ شنیده، تا بازاری متعهد و مسئول در سراسر کشور، کدام یک از اینان تجزیه طلب یا با نفوذ اجانب موافقند؟ این شخص شاه است که اجانب بویژه امریکا را مسلط بر تمام شئون کشور کرده و مخازن آن را بیدریغ تقدیم آنان نموده و به آنها مصونیت داده و آنان را، حتی بر ارتش حکمفرما کرده است و ایران را مصرف کنندهای خاضع در برابر امریکا نموده است.
گاهی ملت را از خطر کمونیستها میترساند که اگر او برود مملکت به دست آنان میافتد؛ و شاید بعضیها که از واقعیتها اطلاع ندارند اغفال شوند. کمونیسم در ایران با دست امریکا، چنانچه حزب توده به دست انگلیس ایجاد شد. به گفتار مطلعین، داغترین کمونیستها در منطقه مهرههای امریکایی هستند برای خنثی کردن قیامهای رهاییبخش ملی و مذهبی ملتهای اسیر به دست سرمایه داری و کمونیزم که نمونه بارزش را در سالهای اخیر دیدیم.
راه رهایی هر ملتی از چنگال استعمار، مذهب است که ریشه در عمق جان آن ملت دارد. و گاه با شایعهسازی آشتی با بعض جناحهای روحانی برای تفرقه افکنی در خود این جناح عظیم و بین آن و سایر وطنخواهان مسلمان، که نتیجهاش جز سلامت جنایتکار اصلی و بر باد رفتن زحمات جانفرسای ملت و به هدر رفتن خون کشتگان از مسجد گوهرشاد و 15 خرداد تا به امروز نخواهد بود، غافل از آنکه هیچ روحانی و مذهبیای با دستگاه ضد اسلامی آشتی نخواهد کرد؛ که آن پشت به قرآن کریم و اسلام عزیز است و نتواند کرد؛ که آن پشت بر ملت غیور و آگاه است که حاصل آن سقوط مرگبار سازشگر است.
اکنون ملت که همه چیزش به دست این رژیم به باد رفته، مراقب است تا چه کسی و چه جناحی از این مهره بازی شاه فریب بخورد، یا با حاضر شدن [در] مذاکرات صلحجویانه و گرفتن بعض امتیازات توهّمی، خود را به دستگاه قدرت متصل کند، در صورتی که این دستگاه رو به کهنگی و ویرانی آورده و از بنیان با موریانه داخلی مواجه و فروریختن آن حتمی است. و از خدعهها و فریبکاریها که از کارشناسان خارجی و چه بسا داخلی سرچشمه گرفته، نغمه اعطای آزادی است به همه ابعاد، مگر در خیانت به کشور. کشتار چند ماهه اخیر، حبس و شکنجه، تبعید و اختناق از جمله آزادیها و عطیههای ملوکانه است. اکنون که ملت بزرگ ایران آگاهانه بپاخاسته است و هر چند گاه حوزهها، دانشگاهها، مدارس، جماعتها، بازارها و شهرها در اعتراض به شاه تعطیل میگردد، و ملت عزیز پشتیبانی خود را از اسلام و قرآن کریم اعلام و برای استقلال و آزادی کشته میدهد، لازم است سران قوم نقشههای فریبنده شاه را که چیزی جز هدم احکام اسلام و کشور نیست نقش بر آب کنند، و با بیداری و آگاهی تا برانداختن این رژیم به مبارزه ادامه دهند، و در حفظ وحدت کلمه و جهت، نگذارند مبارزات حق طلبانه رو به سستی گراید.
از خداوند تعالی استقلال کشور و آزادی ملت را خواستار و کوتاهی دست اجانب و ستمکاران را امیدوارم.- 4 رجب 98- روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 421 ـ 423)
ـ سخنرانی در جمع اعضای شورای آمار ایران؛ توطئه بر ضد فرهنگ و روحانیت (1358)
«این از خصوصیت نهضت اسلامی است که همه قشرها در خدمت صادقانه، نه خدمت به حسب وظیفه ظاهری، بلکه همه، یک وظیفه الهی برای خودشان احراز کردند و یک خدمتی همه [به] جامعه کردند که شما کارکنان آمار هم از همان جمعیت هستید. یعنی همه و همه، برای اسلام. اگر این یک نهضت ملی بود، نه شما این قدر فعالیت میکردید و نه ما و نه سایر ملت. ملت اسلام را میخواهد، ملت کشور خودش را هم که میخواهد برای اسلام است. از بچههای کوچک تا پیرمردها همه فریاد اسلام میزدند. و این نهضت برای همین صبغه اسلامیاش، و برای همین که مقصد اسلام بود و قیام بر ضد طاغوت، قیام بر ضد کسانی که اسلام را میخواستند بشکنند و کارهایی کردند که اسلام را میخواستند به فراموشی بسپارند، یک قیامی بود که خدای تبارک و تعالی مدد فرمود که شما جمعیتی که همه متفرق بودید، همه از هم جدا بودید، همه با هم مجتمع شدید؛ ارتشیها که بر ضد ما بودند متصل شدند؛ آنهایی که اصلش کاری به این مسائل نداشتند وارد شدند؛ آنهایی که اگر کار داشتند کم کار بودند پر کار شدند؛ و همه با هم یک مقصد. همه با هم یک مقصد. یعنی از مرکز تا شعاع آن طرف، تا آخر مملکت، از آن طرف هم تا آخر از این طرف، و از آن طرف هم تا آخر، همه با هم یک چیز میگفتند. یعنی در بیابانها هم اگر شما میرفتید از یک چوپان میپرسیدید که تو چه میخواهی؟ میگفت که جمهوری اسلامی. این یک مسئله الهی بود؛ خدایی بود. یعنی خدا تأیید کرد شما را.
و این را خیلی برای خودتان و برای خودمان افتخار میدانیم که در یک مرحلهای که مملکتی رو به نابودی داشت میرفت، اسلام رو به فراموشی میخواست برود، در یک همچو مرحلهای خداوند عنایت کرد و دست رحمتش را دراز کرد به طرف ملت؛ و ملت همه با هم، هر کس از هر جا، میآید داد میزند که اسلام؛ طاغوت نه، رژیم نه. این یک مطلبی نبود که یک کسی بتواند خودش درست کند؛ این را خدا درست کرد. از این جهت که دست خدا در کار است، باید شما و ما و همه، کاری بکنیم که این دست رحمت بسته نشود؛ از روی سر ما برداشته نشود. و آن کار این است که همان طوری که تا حالا همه با هم بودیم و یدالله مع الجماعة،[2]
و همه برای خدا بود و خدای تبارک و تعالی عنایت فرمود، حالا هم توجه به یک گرفتاریهای شخصی عجالتاً نکنیم. الآن هم توجهمان به همان مقصد باشد که این جمهوری اسلامی که حالا لفظش آمده است، معنا و محتوایش باز نیامده شما میبینید که در همه ادارات، در فرهنگ، در دادگستری، در سایر جاها، باز یک صبغه اسلامی پیدا نکرده است که ما اسمش را بگذاریم یک جمهوری اسلامی. ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی؛ شما هم رأی دادید، به جمهوری اسلامی؛ الآن جمهوری اسلامی است در ایران؛ اما محتوایش تا حالا تحقق پیدا نکرده؛ یعنی در هر ادارهای که برویم، باز یک رنگ و بویی از سابق میبینیم. و ما میخواهیم این رنگ و بو برود؛ شسته بشود.
و در رأس همه چیزها، همان طوری که اشاره کردید، فرهنگ است. فرهنگ ما که حالا میشود گفت از اولی که وجود پیدا کرد، این مدارس وجود پیدا کرد، از اول، آن مخالفین ما توجه به آن داشتند. برای اینکه آنها میدانستند که هر چه پیدا بشود از فرهنگ باید پیدا بشود. دو جناح بود که این دو جناح بیشتر از هر چیزی مورد توجه مخالفین ما بود؛ مخالفین اسلام بود: یکی جناح «روحانیت»؛ یکی جناح «فرهنگ». این دو تا قوه را اینها میدیدند که این دوتاست که میتوانند یک مملکتی را استقلال به آن بدهند و ادارهاش کنند و لهذا در هر دوی اینها کارشکنی کردند. در فرهنگ برنامههایی که درست کردند برنامههایی نبود که درست به درد ما بخورد. در روحانیت، کوبیدند روحانیت را در هر نوبت.
از زمانی که رضا خان آمد، جز یک چند صباحی که میخواست بازی بدهد مردم را و اظهار دیانت کرد و اظهار چه کرد، از همان زمان عمده نظرش را دوخت روی روحانیت که اینها را از بین ببرد، با هر بهانهای توانست. او میدید که مجالس روضههایی که برپا میشود و در تمام ایران است، در تمام ده و قصبه و شهر و بیرون شهرها، این مجالس پر برکت هست؛ و از این مجالس پر برکت ممکن است که اشخاصی پیدا بشوند یا گروههایی پیدا بشوند که جلوگیری از این استفادههای غیر مشروع را بکنند. این مجالس را، اگر هر کدام شماها یادتان نیست، اکثراً، شاید آقا[3] یادشان باشد، این مجالس را قدغن کردند در سرتاسر ایران، دیگر ما مجلس روضه نداشتیم. در یک موقع این طور بود [. که] هیچی نداشتیم. سرتاسر مملکت را اینها کنترل میکردند، مأمورینشان که مبادا یک صدایی یکجا بلند بشود؛ روضهای در یکجایی باشد. و از آن طرف، فشار به اینها برای اینکه عمامهها را بردارند! و عمامهها را برداشتند. و همین طور فرهنگ را، برنامههایش را، یکجوری درست کردند که آنجا دیگر نمیتوانستند بگویند که فرهنگ نباشد، میگفتند باشد؛ اما برنامهها جوری درست شد که به درد خود ملت نخورد. و بالاتر از این، این است که تبلیغات زیاد برای اینکه محتوای ما را از ما بگیرند؛ خودمان را به خودمان بدبین بکنند؛ دانشگاهی را از روحانی جدا کنند، بلکه دشمن کنند؛ روحانی را با دانشگاهی جدا بکنند، بلکه دشمن بکنند؛ بازاری را با کذا. همین طور اینها را محتوایشان را بگیرند و بدبین کنند.
و بدتر از آن، این است که محتوای اشخاص را بگیرند که اطمینان به خودش هم نداشته باشد! مثلًا ما طبیب داریم؛ نه این است که ایران طبیب ندارد؛ طبیب دارد؛ الی ما شاء اللَّه طبیب داریم؛ چه شده است که یک مریض وقتی پیدا میکنیم فوراً صحبت این است که برود اروپا! این برای این است که ما را به طبیبهای خودمان بدبین کردند؛ طبیب داریم و بدبین شدیم. ما مهندس داریم؛ نمیتوانیم بگوییم مهندس ما نداریم؛ اما این محتوا را از ما گرفتهاند که اگر بخواهیم یک جادهای را اسفالت کنند، مهندسش باید از خارج بیاید؛ از خارج میآوردند. یک کارخانه بخواهید درست کنید، یک بنای بزرگ بخواهید درست کنید، از خارج باید بیاید. این برای این است که همچو تبلیغات کرده بودند که ما را از خودمان به خودمان بدبین کرده بودند. محتوای ما را بیرون کشیده بودند. ما یک آدمهایی بودیم که همهاش توجهمان به غرب بود. الآن هم که ملاحظه میکنید، الآن هم همین طور است. الآن هم که ما میگوییم اسلام، شما میگویید: «اسلام، اسلام» یک گروههایی هم دور هم نشستهاند و میگویند: دمکراتیک، دمکراتیک. چرا؟ برای اینکه اینها همچو غربی شدهاند، همچو غربزده شدهاند، نمیتوانند تصور بکنند که یک کشور با برنامه اسلامی میتواند اداره بشود. اینها غفلت از این میکنند، یا خودشان را به غفلت میزنند، که هفتصد- هشتصد سال این اسلام بر همه ممالک حکومت کرد. حالا میگویند نه! جمهوری اسلامی نه؛ جمهوری دمکراتیک! این برای این است که محتوا ندارند اینها. اینها را [با] تبلیغات همه جانبهای که کردند همه را از آن باطنشان بیرون آوردهاند؛ مغزهایشان را به اصطلاح شستند و به جای آن غرب را نشاندهاند. استقلال فکری را از ما گرفتهاند، استقلال خودمان را، شخصیتمان را، از ما گرفتهاند. ما استقلال شخصیت الآن نداریم. و باید فکر این باشیم که خودمان شخصیت پیدا بکنیم. توجه بکنیم به تاریخ اسلام که ببینیم اسلام در دنیا چه کرده و چه کارهایی اسلام کرده. که اینهایی که میگویند که از اسلام کاری نمیآید، یا میگویند که الآن دیگر مثلًا قدیمی شده است اینها، از بابت این است که نمیفهمند، اینها بسیارشان ملتفت نیستند اصلش توجه نکردند. برای همین معنا که محتوا را غربیها کشیدند؛ و به جای آن تزریق غربیت کردهاند لهذا همه چیز را میگویند از آنجا بیاور. خوب، شما میخواهید یک خیابان را اسفالت کنید شما ندارید اشخاص که خیابان اسفالت کنند شما میخواهید یک سمپاشی بکنید، ندارید اشخاص، شما میخواهید یک- عرض میکنم- کارخانه را راه بیندازید یک جایی، دارید اشخاص، لکن شما را از اشخاص خودتان جدا کردند؛ از شخصیت خودتان جدا کردند.
ما میتوانیم خودمان را اداره کنیم؛ و بهتر هم میتوانیم. شما خیال نکنید که غرب خبری هست. در آنجا خبری نیست. ما نمیگوییم که آنها کارخانجات ندارند؛ آنها درست کردند همه اینها را، اما اساس انسانیت در آنجا نیست. اینها هر چه درست کردند یعنی هر چه نه- بسیاری از چیزهایی که درست کردهاند، بر ضد انسانیت درست کردهاند. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانی را از بین میبرد، این غرب است که دارد شخصیت انسانیت را از بین میبرد؛ و ما خیال میکنیم که غرب همه چیز دارد. حالایی که غرب اتومبیل درست کرد، پس باید غرب همه چیز داشته باشد. در قوانین، ما قوانینمان غنی تر از همه قوانین عالَم است. قوانین اسلام آن قبل از اینکه شما ازدواج کنید، برای ازدواجتان ترتیب درست کرده برای اینکه این ازدواج طریق این است که آدم درست بشود با آن، از آنجا شروع کرده است. شما حالا میخواهید ازدواج کنید، هیچ قانونی در عالَم کار به این ندارد که شما میخواهید ازدواج کنید چه جوری بکنید. شما ثبت کنید، در ادارهای که باید آنها ازدواج را ثبت کنند [ثبت] بکنید، باقی آن به خودتان مربوط است. اسلام از قبل از اینکه شما ازدواج کنید، تصرف کرده، توجه کرده، که این ازدواج مبدأ یک بچه است. این بچه باید درست بار بیاید. نظیر یک کشاورز بسیار عطوفت دار به اینکه کشاورزیاش خوب بشود، از اول زمین را یک زمین صالحی درست میکند؛ آب را یک آب صالحی درست میکند؛ کشت را و تخم را یک تخم صالحی درست میکند.
اسلام انسانساز است؛ میخواهد انسان درست کند. از قبل از اینکه شما ازدواج کنید. به زن گفته است چه مردی را انتخاب کن. به مرد گفته چه زنی را انتخاب کن؛ چه ادبی داشته باشد، و همین طور حال ازدواج را؛ بعد از ازدواج را؛ حال عرض میکنم که چه را؛ بعد از آن را؛ حال حمل را؛ بعد از آن را؛ بچه داری را؛ عرض میکنم، همه اینها. برای اینکه اسلام انسان میخواهد درست کند. از آن اولی که میخواهد بنای یک اولادی بشود، اسلام در آن تصرف دارد. آنی که همه، همه قوانین دنیا از آن غفلت دارند، هیچ توجه به آن ندارند، اسلام به آن توجه دارد. اسلام میخواهد کاری بکند که شما در داخل صندوقخانه هم هیچ کاری نکنید بر خلاف قوانین عالَم، قوانین دیگر چه کار دارند به باطن، توی خانهات هر کاری میخواهی بکن. به من چرا، شما نیا بیرون و نظم را به هم بزن، هر کاری میخواهی بکن. اسلام این جور نیست. اسلام میخواهد انسان درست کند. این انسان را جوری میکند که توی صندوقخانه و پشت در هم، همان باشد که توی خیابان است؛ نه اینکه توی صندوقخانه هر کاری میخواهد بکند، توی خیابان نکند. توی صندوقخانه هم این آدم باید همان آدمی باشد که توی خیابان است؛ توی مجامع است. اسلام انسان میخواهد درست کند؛ انسانی که در همه حالاتْ انسان باشد.
غرب از این اصلًا خبری ندارد. غرب دنبال این است که طیاره درست کند؛ به انسان کار ندارد. عالَم را انسان باید درست بکند؛ غرب به انسان کار ندارد. غرب به طیاره کار دارد، و این طور چیزها، انسان را رو به تباهی دارد میبرد. دارد انسان را وحشی بار میآورد- یعنی آدمکش- بالاتر وحشی، آن است که بیشتر آدم میکشد؛ بیشتر حیوان میخورد. غرب دارد انسان را وحشی بار میآورد. آن وحشی که آدمخوار است، آدمکش است! آدمکش بار میآورد. اسلام انسان را محب آدم بار میآورد. به آدم عطوفت دارد. آنجایی هم که اسلام جنگ کرده و اشخاص فاسد را از بین برده، برای عطوفت به جامعه است. آنها مفسد بودند. فاسدها را از بین میبردند برای اینکه این غده سرطانی برود از بین، این جامعه درست بار بیاید. همهاش عطوفت است. ما که این چند نفر فاسد را میگوییم باید بکشند، برای اینکه اینها غده سرطانی، اینها مفسدند؛ فاسد میکنند این جامعه را، و فاسد کردند یک جامعه را. حالا که این فاسدها و مفسدها را دارند میکشند، صدای غرب درآمده است که چرا این فاسدها را میکشید. اینها دوستان ما هستند. خوب، ما برای همین میکشیم. آنها را «اینها از ما هستند!» «اینها به ما خدمت کردند»، هیاهو درمیآورند به اینکه خدمتگزارهای ما را چرا میبرید از بین. ما روی همین زمینه که خدمتگزارهای شما هستند و بر خلاف ملیت ما عمل کردند، بر خلاف اسلام عمل کردند، آدم کشتند، روی این منظور است که ما آنها را، جزای آنان را، به آنها میدهیم. آن روزی که امثال مرحوم مطهری را میکشند، یک کلمه حرف نیست که چرا کشتند، یک کلمه! هویدا را وقتی میکشند داد میزنند!
این مجلس سنای امریکا این قدر فریاد کرد. برای اینکه آدمکشها [...]. از آنها باید بپرسند که آمار این آدمکشیها که ما کردیم کو؟ چند نفرند و کیها هستند؟ سوابقشان را هم بگویید؛ نمیگویند آنها. آنها، بله، خیرخواه امت هستند! خیرخواه مردم هستند! دوستند! حقوق جامعه را میخواهند حفظ کنند! طرفدار حقوق بشرند! از این الفاظ لا معنی؛ که باز یک قدری از این الفاظ فاسد در ایران هم هستش. باز طرفدار حقوق این الآن در اینجا هم هستش. و ما نصیحت به اینها کردیم که بابا شما حسابتان را از آنها جدا بکنید. آنها حقوق بشر را نمیخواهند. ملاحظه کنند آنها طرفدار ابرقدرتها هستند. و لهذا میبینید این بشری که با دست اینها[4] تقریباً چند صد هزار- حالا چند صد هزار نمیدانم... هزاران نفر را از ما کشتند، 15 خرداد میگویند 15 هزار کشته شده است؛ از 15 خرداد تا حالا شاید دویست هزار یا بیشتر کشته دادیم؛ زخمی الی ما شاء اللَّه؛ این طرفدارهای حقوق بشر نمیگفتند که آخر چرا؟ چرا دارد این جور میشود؟ نمیگفتند چرا؟ حالا که ما اینهایی که آدم کشتند، فساد کردند، به تباهی کشاندند مملکت ما را، چهار تا از آنها را داریم در دادگاهها بعد از رسیدگی، بعد از شهادت شهود، بعد از اقرار خودشان، به جزایشان میرسانیم، حالا فریاد و داد طرفداران حقوق بشر بلند شده! این «طرفداران حقوق بشر» را بشناسند مردم که اینها چه مردمی هستند؛ اینها طرفدار کی هستند و این طرفدارهای حقوق بشر خودمان توجه کنند به این مسائل که اینها چه اشخاصی هستند و برای چه این کارها را میکنند.
در هر صورت، ما الآن احتیاج به شما داریم و به همه داریم؛ بیشتر از سابق. اینکه میگویم بیشتر از سابق، برای این است که پیشتر همه مردم توجه داشتند به اینکه این رژیم برود و ما یک حکومت عدل داشته باشیم؛ همه توجهشان یک جا بود؛ هیچ توجه به اینکه ما امشب وقتی برویم منزل ناهار، شام، چه بخوریم نبود در کار؛ هیچ این مطلب نبود؛ یا حقوق من کم است یا زیاد است؛ در آن حال انقلابی که همه داشتیم میرفتیم جلو؛ نه من به فکر این بودم که حالا بعد از اینکه شب شد چه باید کرد؛ نه شما در فکر این بودید که حقوقتان کم است، زیاد است؛ اینها اصلًا مطرح نبود؛ چون مطرح نبود و همه هم الهی بودید، این سد را شکستید؛ سدی که ممتنع میدانستند دنیا که همچو چیزی بشود؛ شما با دست خالی و با اراده الهی این سد را شکستید؛ حالا که رسیدیم به اینجا، الآن یک سستی پیدا شده یک توجه به اینکه حالا ما حقوقمان چیست؛ خانه نداریم؛ زندگی نداریم؛ حقوق چطور است؛ درجه چطور است. این حرفها حالا پیش آمده. از این جهت، الآن توجه باید بیشتر به نهضت بشود. یعنی فعالیت بکنید که مردم را متوجه به نهضت بکنید؛ برای اینکه ما بین راه هستیم؛ نرسیدیم به مقصد، ما باز محتوای جمهوری اسلامی را در ایران پیاده نکردیم. مقصد ما این بود که اسلام، سرتاسر ایران اسلام باشد؛ حکومت مال اسلام باشد؛ تا حالا نشده؛ البته یک مقدار راه را جلو رفتیم، لکن راه زیاد مانده است. حالا وقتی است که همه با هم باشیم؛ همه توجهمان به مقصد باشد و این قدر بهانهگیری برای اینکه حالا حقوق من کم است، یا زیاد است. [نشود] ان شاء اللَّه زیاد میشود بعدها. یا خانه ندارند، یا چه. ان شاء اللَّه خانه پیدا میکنید. زراعتمان چطور است. زراعت پیدا میکنید. اما باید حالا همان طوری که در آن قدمهای اول فراموش کردید همه اینها را، نه کارگر متوجه این بود که من مزدم کم است یا زیاد است، و نه کشاورز متوجه این بود که امسال کشاورزیاش چطور است، همه متوجه یک مقصد بودند و عمل شد و خوب شد، از حالا به بعد هم باید همین معنی را ادامه بدهیم؛ همین توجه به مقصد را ادامه بدهیم؛ همین الهیت را حفظ کنیم. یعنی قصدمان را برای خدا و برای جمهوری اسلام و برای احکام قرآن بکنیم تا عنایت خدا محفوظ باشد و دست لطف الهی بالای سر همه باشد. و ان شاء اللَّه اگر این مطلب بشود، پیروزید و مملکتتان ان شاء اللَّه مال خودتان، و خودتان ادارهاش میکنید. همه دستها هم منقطع خواهد شد. ولی عمده همین معناست که این معنا را حفظ بکنیم. من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را میخواهم و سعادت این ملت، که شما هم از این ملت هستید. خداوند همه شما را تأیید کند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 76 ـ 84)
ـ حکم احراز اجتهاد قضات داوطلب در شورای عالی قضایی به آقای منتظری (1359)
«جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری- دامت برکاته
جنابعالی برای احراز مقام اجتهاد قُضاتی که خود داوطلب شده و یا دیگران آنها را برای عضویت در شورای عالی قضایی معرفی کردهاند، به هر نحو صلاح میدانید اقدام نمایید. از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج12، ص: 411)
ـ سخنرانی در جمع استانداران سراسر کشور؛ نگرانی از اختلاف در ارگانهای اسلامی (1359)
«من در طول این مبارزه از قبل از 15 خرداد تا وقتی که بساط شاهنشاهی به هم خورد، هیچ وقت نگران نبودم؛ برای اینکه من دیدم که ما مقابل هستیم با یک دستگاه جبار ظالم و اجنبیها و ما هم مکلفیم کوشش بکنیم؛ برای اینکه این مسائل تبدیل بشود و اگر هم پیش نبردیم، پیش من هیچ اهمیتی نداشت؛ برای اینکه، ما به تکلیفمان عمل کرده بودیم و پیش خدا مسئولیت نداشتیم. بعضی آقایان هم که در پاریس میآمدند و اظهار میکردند که نمیشود این کار انجام بگیرد و شما- مثلًا- بخواهید بعضی اینها را، اجازه بدهید بعضی اینها بیایند و فلان. بعد از رفتن شاه هم من به آنها میگفتم که ما یک تکلیفی داریم، داریم عمل میکنیم. کسانی که تکلیف را عمل میکند دنبال این نیستند که ببینند آیا غلبه میکنند یا مغلوب میشوند. ما غلبه بکنیم خوب بهتر، اگر مغلوب هم شدیم که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم مغلوب شد در جنگ با معاویه، امام حسین هم کشته شد و مغلوب شد، اما تکلیف را عمل کردند و ما هم تکلیف را عمل میکنیم. من در تمام این طول مدت از باب اینکه مقابله بین ما و دستگاه جبار و کفر و اینها بود نگرانی نداشتم، لکن حالا نگرانم. در وقتی که ما بنا داشتیم جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند و بحمد اللَّه خیلی چیزهایش هم تحقق پیدا کرد، لکن نگرانی من از داخل خودمان است، از دو جهت که یک جهتش سبک است، یک جهتش سنگین. آن جهت سبک این کارهایی است که مخالفین، توطئهها و دستهبندیهایی که مخالفین دارند؛ این چیز مهمی به نظر من نیست آنکه مهم است این ناسازگاری است که در ارگانهای اسلامی هست؛ هر جا بروی با هم توافق ندارند. هی دعوت به توافق میکنند همه، لکن خودشان هم توافق ندارند. این موجب نگرانی است؛ برای اینکه، این اسباب این میشود که این کشور به حال تزلزل باقی بماند. و اگر یک مدتی به این حال تزلزل باقی بماند آسیب از خودش پیدا میشود؛ یعنی، داخل خودش آسیب میبیند. محتاج به این نیست که از خارج بیایند و به ما آسیب برسانند. ما خودمان به جان هم میافتیم و خودمان را از بین میبریم. آنی که الآن نگرانی است این است که ما از یک طرف دستمان بسته است؛ برای اینکه ما بخواهیم انگشت بگذاریم روی افراد، بگوییم این خرابکار است، این خرابکار است، خوب این افرادی هستند که ما نمیتوانیم بگوییم اینها خرابکار هستند، اینها اشتباه کارند. و نمیشود حالا ما اشخاصی که- فرض کنید- استاندارهایی که در اطراف هستند، یا وزرایی که در [وزارتخانهها] هستند، یا اشخاص دیگر، و اینها را بگوییم که نه با اینها مبارزه کنیم ما، اینها از خودمانند دیگر. ما قبلًا مبارزه میکردیم. مبارزه یا شکست است یا پیشرفت، و هر دویش هم ما بُرد داشتیم، اما حالا که دیگر مبارزه نداریم. ما باید حالا با هم سازش بکنیم، تا اینکه این مملکتی که این طور درهم و برهم است و این طور از همه اطراف به آنها هجوم هست، خودمان این را پیش ببریم؛ لکن مع الأسف آدم میبیند که هر جا دست میگذارد اختلاف است. اختلاف بین استاندار با کسان دیگر، ژاندارمری با کسان دیگر، ارتش، پاسدار، چه، همه. همه بنگاهها، بنگاههایی است که با هم اختلافات دارند و ممکن هم هست که روی اشتباهات باشد بسیاریاش؛ لکن اشتباه بزرگتر این است که این اشتباه را رفع نکنند که مطلب واضح این است. چنانچه به این حال باقی بمانیم نمیتوانیم اداره کنیم این مملکت را، هیچ کس نمیتواند. تا یک نظامی در کار نباشد و یک هماهنگی بین قوهها و بین استانها نباشد، این مطلب پیش برده نمیشود و مع الأسف این معنا تا کنون درست بین مردم، بین آقایان، بین- عرض میکنم که- سردمدارها و دولتمندها، به طور دقیق شناخته هم حتی نشده است؛
اگر شده است عمل به آن نشده است. این یک مسأله نیست که شما حالا بگویید- فرض کنید- فلان وزارتخانه یک اشکال دارد. هر وزارتخانهای که بروید الآن در داخل آن یک افرادی، اشخاصی هستند که با هم سازش ندارند و بین آن وزارتخانه و با وزارتخانه دیگر هم ممکن است همان طور باشد و همه دستگاهها الآن درهم و برهم است و این را باید کی درست کند؟ غیر از این است که باید هر کس در هر جا هست آنجا را درست کند.
مثلًا، فرض بفرمایید شماها که در شهرستانها هستید، در استانها هستید، باید کوشش کنید که این استانی که هستید، آنجا را درستش کنید، ذهنتان را متوجه نکنید که یک جای دیگر خراب است. اگر بنا باشد که متشتت بشود ذهن آدم، شمایی که استاندارید بروید و بگویید که، در- فرض کنید- وزارتخانه کجا هم یک همچو اشکالاتی هم هست، شما کار خودتان را هم نمیتوانید انجام بدهید. باید وزارتخانهها را اشخاصی که در آن وزارتخانه هستند [اصلاح کنند] بعد که ان شاء اللَّه مجلس تحقق پیدا کند به وسیله مجلس باید این طور مسائل حل بشود و ان شاء اللَّه امید است که حل بشود. لکن این مسأله است که باید هر کسی مثلًا، یک کسی که یک اختلافاتی در داخل خانه خودش هست، اگر بنا باشد که این آدم اینجا را کار نداشته باشد، برود سراغ همسایهها که ببیند همسایهها چه جور هست وضعش، این نمیتواند خانهاش را اداره بکند. آن کسی که در خانهاش اختلاف است باید تمام همّش را صرف بکند که این اختلاف خانهاش را بردارد و بعد اگر دید که یک جای دیگر هم خرابکاری هست، خوب کار صحیحی است برود آنجا هم امر به معروف کند.
شما آقایان استاندارها چنانچه آن استانی که به منزله خانه خودتان است، تمام توجهتان را هم متوجه به آن بکنید که اولًا خود استانداری چه اشخاصی در آن هستند، اشخاص همه اشخاص صحیحند یا غیر صحیح، خوب شما خودتان میتوانید آن اشخاص را تغییر بدهید. شما به عنوان اینکه در وزارت نفت- مثلًا- یک کسی خراب است، نباید از کاری که خودتان الآن در استان خودتان هست غمض عین کنید و بروید سراغ او. شما همهتان- هر فردی در هر مقامی که هست- ملاحظه کنید که آن محلی که هست- مثل خانه خودتان- اول همان داخل استانداری را ببینید چه جوری است، آنها را تصفیه کنید- بعد جاهای دیگری که تحت نظارت شما هست، مثل فرماندارها و اینها که هستند. اینها را هم شما باید وادار کنید به اینکه درست بکنند. و مسائلی هم که در- فرض کنید- وزارتخانه میگذرد، آقای کنی[5] در وزارت کشور هستند، ایشان آن وزارتخانه را ببیند چه جوری است وضعش و اصلاحش بکنند. یک کسی دیگر هم که در وزارتخانه دیگری است، باز آن هم دنبال این بگردد و اصلاح بکند اینان را. اگر هر کسی در هر محلی که هست همان محل را اصلاح بکند- مملکت عبارت از همین جامعه است- اگر این جامعه هر کدام در هر محلی هستند، درصدد این باشند که اصلاح بکنند کار را، و همان محلی که خودشان هستند این را اصلاحش بکنند، جامعه اصلاح میشود.
در هر صورت آنکه موجب نگرانی است این است که جمهوری اسلامی شکست بخورد. ما قبلًا با طاغوت مقابل بودیم. طاغوت ما را شکست میداد؛ بسیار خوب، خیلی جاها طاغوت غلبه کرده است. حالا هم در عالم طاغوت باز غالب است؛ اما جمهوری اسلامی و جایی که ما ادعای این را داریم که این اسلام درش است، احکام اسلام در آن است، این بخواهد شکست بخورد به واسطه اشخاصی که خودی هستند، فرقی نیست ما بین- فرض کنید- روحانیون همه سرتاسر مملکت، اگر روحانیین سرتاسر مملکت،- خدای ناخواسته- یک کاری بکنند که ضررش به جمهوری اسلامی باشد، دادگاههای همه مملکت اینها یک کاری بکنند که ضررش به جمهوری اسلامی برسد، و هکذا وزارتخانهها و همه جا، اگر این طور بشود آن وقت ما اسلام را به دست خودمان لطمه زدهایم. آنچه موجب نگرانی است این است که ما خودمان با فعالیت خودمان اسلام را به هم بزنیم. تا حالا داد میزدیم که جمهوری اسلامی، حالا که جمهوری اسلامی ارکانش همه تحقق پیدا کرده است، محتوایش را ما نتوانیم اسلامی بکنیم؛ علاوه بر این هی به همش بزنیم، هر کسی یک طرف بگیرد آن از آن ور بکشد، این از آن ور بکشد، هر کس هر وقت صحبت میکند به ضد آن دیگری صحبت بکند، آن یکی اگر صحبت میکند بر ضد آن دیگری صحبت بکند، این یک مملکت آشفتهای میشود. همه هم گناه را گردن آن دیگری میگذارند؛ نه، گناه گردن همه ما هست، همه ما مسئول هستیم پیش خدا؛ کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مِسْئُولٌ[6].
همهمان باید مراعات بکنیم و «راع» بکنیم و همه ما مسئول هستیم از این کاری که میکنیم. نباید من بگویم که همه گناهها گردن یک کس دیگر است، آن هم بگوید که گردن آن یکی است. نخیر، باید همهمان اعتراف کنیم که رشید نیستیم، رشد نداریم.
این مردم؛ توده مردم، مردمی بودند که ریختند و کارها را انجام دادند. خوب حالا به عهده شماهاست به عهده ماهاست اینکه اینها گرفتند ما نگهش داریم. توده که دیگر نمیتواند اداره کند مملکت را. توده راه افتاد و همه کارها را توده مردم، جمعیت مردم انجام داد و سپرد آن را دست شما آقایان. اینهایی که در رأس امور واقع هستند، اینها حالا باید نگهش دارند. این یک امانت الهی است که باید ماها نگهش داریم. اگر بنا باشد که ما هر کدام در محلی که هستیم، هر رئیس که هست با رئیس دیگرش مخالف باشد، هر قدرتی که هست با قدرت دیگرش- از تهران گرفته تا سرحدّات- این طوری باشد، یک مملکت هرج و مرجی است که محتاج به یک قیّمی است و بعد هم برای ما قیّم معیّن بکنند. اگر ما خودمان رشید باشیم و حالایی که ما پیروز شدیم نسبت به این مسائلی که تا حالا بوده است، اگر بنا باشد که ما رشد نداشته باشیم که اداره کنیم مملکتمان را، نتوانیم اداره کنیم مملکتمان را، خودمان نتوانیم که آن چیزی که امانت دست ماست حفظش بکنیم، اگر همچو رشدی نداشته باشیم، خوب محتاج به قیّم هستیم؛ در دنیا میگویند اینها قیّم میخواهند؛ یک دستهای هستند قیّم میخواهند، باید یک کسی بیاید قیمومت کند، یا امریکا باشد یا شوروی باشد. ما باید از اول متوجه این معنا باشیم که خودمان هستیم، خودمان را گم نکنیم؛ خیال نکنیم که نیستیم دیگر، یک دسته دیگر باید بیایند ما را اداره کنند. الآن خوب، شماها باید اداره کنید، شماها که در استانها هستید و آقایان دیگری هم که هستند در استانها. استانها را باید شما اداره کنید و شما درستش بکنید. و با قدرت درستش بکنید. یک مطلب نقصی پیدا میشود- البته عرضه میکنند به مجلس- مجلس درست میکند اینها را. در هر صورت آنی که موجب نگرانی بزرگ است این است که ما یکوقتی نهضتمان شکست بخورد؛ شکست شخص چیزی نیست، کشتن شخص چیزی نیست، اما نهضت را ما کاری بکنیم که با اعمال ما این نهضت به هم بخورد، این را باید یک کارش بکنیم.
همه شما، هر کس به کشورش اعتقاد دارد، هر کس به دیانتش اعتقاد دارد، به خدا اعتقاد دارد، امروز باید این را حفظش بکند و اختلافات جزئی که بین افراد هست اینها را کنار بگذارند و آن طور نباشد که تمام همِّ ما صرف این بشود که او را عقب بزنیم؛ خودم جلو بیایم و آن چه بشود، آن آلوده بشود، آن چه بشود، این نباشد. همه ما همّمان صرف این باشد که اگر یک کسی هم خطا میکند برادرانه بروند بهش حالی کنند که این کار درست نبوده است، تو باید چه بکنی، اگر باورش نیامد و دیدید که آدم صحیحی نیست، آن وقت باید به مراکزی که هستش گفته بشود تا جلویش را بگیرند. در هر صورت، این من را نگران کرده، من مدتهاست که برای این جهت نگرانم و به همه آقایان هم این نگرانی را اظهار کردم و گفتم که ما نمیتوانیم که حالا هم به صورت مبارزه درآییم و با اشخاصی که داخل در خود جمعیت خودمان هست مبارزه کنیم. مبارزه با خارج، مبارزه با طاغوت صحیح است، اما دیگر مبارزه کنید با خودمان! ... با هم بنشینیم تفاهم کنیم، با هم بنشینیم برادر باشیم، همهمان اهل یک مملکت، همهمان اهل یک ملت، همهمان اسلامی، ارادت به اسلام داریم. این طور نباشد که هی هر کدام بگوییم خیر ما اسلامی هستیم و دیگران نیستند، نخیر، اگر ما هیچ کداممان که کارهایی که محول به خودمان هست آن را به طور صحیح انجام ندهیم ما اسلامی نیستیم، ما طاغوتیم؛ طاغوت هم عیبش همین بود که کارها را بر خلاف مصالح کشور خودش میکرد. حالا هم اگر بنا شد که هر کداممان در یک محلی بر خلاف مصلحت کشور خودمان [عمل کنیم]- آنکه در تهران هست، آنکه در شهرستان است- اگر بنا باشد این طور باشد، باید ما کمر ببندیم به نابودی این، نابودی که نهضتمان نابود بشود. خودمان نابود بشویم هیچ اشکال ندارد، نهضتمان نباید نابود بشود.
در هر صورت من امیدوارم که این مسائلی که، اشکالاتی که دارید خودتان کوشش کنید برای رفعش. و آنی که ان شاء اللَّه مجلس وقتی که به کار افتاد، مسائل در مجلس برود و از مجلس سایر جاها الهام بگیرند و قوای اجرایی هم اجرا بکنند تا ان شاء اللَّه همه مسائل حل بشود. امیدوارم که حل بشود مسائل. در هر صورت حالا من همهاش را روضهخوانی نکنم. اینها را به شما عرض میکنم که شما این توده جمعیت سی و چند میلیونی، اینها قیام کردند و یک قدرت بزرگی را شکستند. قدرتهای دیگر نتوانستند هیچ کاری بکنند، با اینکه همه به فکر اینند که اینجا را چه بکنند. دنیا ما را پیروز دانست و الآن هم همان امریکایی که دارد هی- عرض میکنم که- عربده میکشد دیگران الآن توی دهان او دارند میزنند. و هیچ، از هیچ چیز نترسید که شما پیروزید ان شاء اللَّه و امیدوارم که با همین پیروزی جلو بروید و کسی نتواند در این مملکت به شماها تعدی بکند و یک مملکت اسلامی باشد، محتوا اسلامی باشد. کوشش کنید به اینکه محتوایش را اسلامی کنید، کار نداشته باشید که در- فرض کنید- بندر و کجا یک مسئله اسلامی نیست. شما همان کاری که دارید آنجا را اسلامیاش کنید. اگر ما هر کدام هر جایی که هستیم آنجا را تصحیح کنیم همه جا درست میشود ان شاء اللَّه، و ان شاء اللَّه امیدوارم که با قدرت و قوّت شماها پیش بروید. و مملکت هم مال خودتان هست، خودتان اصلاحش بکنید؛ در مفسدهاش و در مصلحتش خودتان هستید، دیگر یک آقا بالاسری نیست که بیاید به شما تحکیم کند که چه باشد. وقتی این طور شد مملکت مال خودتان، خانه خودتان است. خانه خودتان را باید خودتان ادارهاش بکنید. خداوند همه شما را .... و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج12، ص: 412 ـ 418)
ـ حکم عزل ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران. آقای ابو الحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شدهاند.[7] روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج14، ص: 420)
[1] - سوره احزاب، آیه 21:« برای شما رسول خدا مقتدای پسندیدهای است».
[2] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316، حدیث 2256:« دست خدا با جماعت است».
[3] - اشاره به یک پیرمرد روحانی حاضر در مجلس
[5] - آقای محمد رضا مهدوی کنی، سرپرست وزارت کشور در کابینه شورای انقلاب.
[6] - بحار الانوار، ج 72، ص 38:« هر یک از شما شبان( سرپرست) و هر یک از شما مسئولید».
[7] - به استناد بندهای ذیل اصل 110 قانون اساسی، نصب و عزل فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از وظایف و اختیارات رهبری انقلاب است که بر اساس اختیارات مندرج در همین اصل، مسئولیت فرماندهی کل قوا بر عهده رهبری میباشد
.
انتهای پیام /*