کد مطلب: 4910 | تاریخ مطلب: 05/02/1402
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

مروری بر شکست مفتضحانه آمریکا پس از 43 سال

مروری بر شکست مفتضحانه آمریکا پس از 43 سال


مروری بر شکست مفتضحانه آمریکا پس از ۴۳ سال؛

132 نفر بودند، با تجهیزات نظامی و پشتیبانی فراوان آمده بودند که بمانند و عملیات کنند، امریکایی ها اما خبر از نصرت الهی نداشتند. طوفان بر پا شد، نقشه هایشان را باد هوا با خود برد. آنها ماندند و سردرگمی. بهرام محمدی فرد و شهید حسن باقری مامور شدند تا هر چه زودتر خود را به طبس برسانند. روایتشان شنیدنی است.
بازخوانی روایت شنیدنی یک عکاس و خبرنگار از نخستین ساعات پس از واقعه طبس

سحرگاه پنجم اردیبهشت 59 بود. دو هفته از قطع رابطه ایران و امریکا می گذشت. امریکایی ها با امکانات نظامی و نیروهایشان که 132 نفری می شد، هوس آزاد کردن گروگان هایشان را کرده بودند. هلی کوپترها و هواپیماهایشان در صحرای طبس فرود آمدند. عملیاتشان را دلتا نامیده بودند. فرمانده مستقیم عملیات کارتر، رئیس جمهور وقت امریکا بود. وزیر دفاع امریکا و دو تن از مشاوران کاخ سفید هم در نظارت بر عملیات او را یاری می دادند. ابابیل ها که این بار خود را به شکل ذرات شن در آورده بودند، خساراتی به امریکایی ها وارد کردند و آنها را شرمسار از صحنه عملیات بیرون راندند.

چند ساعتی از این واقعه گذشته بود که محمد صیاد صبور، عکاس پیشکسوت که آن روزها جوانی پرشور بود و برای خبرگزاری آسوشیتدپرس عکس تهیه می کرد، خود را بر سر صحنه حاضر یافت و اولین فریم ها را ثبت کرد. او به خاطر ثبت این عکس ها موفق به دریافت جایزه‌ای برای بهترین عکاس خبری خاورمیانه خبرگزاری‌ای.پی. (آسوشیتدپرس) شد.

پس از آن "بهرام محمدی‌فرد" عکاس روزنامه جمهوری اسلامی و سردار شهید حسن باقری، خبرنگار این روزنامه، جزو اولین نفراتی بودند که در محل حادثه طبس حاضر شدند. روایت زیر از زبان بهرام محمدی فرد است:

بعداز ظهر آن روز تازه به روزنامه رسیده بودم که سردبیر صدایم کرد و گفت همین الان دوربینت را بردار و همراه افشردی برو، پرسیدم چه شده؟ گفت "آمریکایی‌ها در طبس کماندو پیاده کرده‌ اند." هیچ کس خبر دقیقی نداشت، در همین حین افشردی هم با عجله آمد و گفت: سریع راه بیفتیم. فهمیدم که او قبل از ما در جریان خبر بوده، روزنامه یک جیپ آهو داشت، افشردی سه چهارتا اسلحه ژ3 از اسلحه خانه برداشت و پشت جیپ گذاشت. به مسخره گفتم "آخر با اینها می‌ خواهی با کماندوهای آمریکایی بجنگی؟"، گفت: از هیچی بهتر است.

راه افتادیم دم دم صبح هوا گرگ و میش بود، که به پاسگاهی به نام رباط‌خان رسیدیم، پاسگاه مربوط به ژاندارمری و یک استوار و تعدادی سرباز به خط کرده بود. پرسیدیم آمریکایی‌ها کجا هستند؟ گفت ما هم دقیقاً نمی‌ دانیم. پرسیدیم کدام سمت هستند؟ جهتی را نشان داد و گفت داریم به آنجا نیرو می‌بریم...

سربازها را در دو کامیون ریو نشاندند و کم کم حرکت کردند. چند دقیقه‌ای پشت سرشان رفتیم دیدیم خیلی شل می‌روند، افشردی به راننده گفت: کاری به اینها نداشته باش، بیفت جلو زودتر برسیم. جاده درست و حسابی نبود و کویر رملی بود، جیپ با دنده کمک می‌ توانست حرکت کند. یک جا هم تپید روی رمل که با بدبختی آن را بیرون آوردیم. در کویر به چپ و راست نگاه می‌ کردیم که کماندوی آمریکایی را ببینیم!

حدود یک ساعت بعد چشم‌مان به لاشه یک آهن‌پاره افتاد که از آن دود بلند می‌ شد. نزدیکتر که شدیم دیدیم لاشه یک هواپیمای سی‌یکصدوسی‌ است، سه هلکوپتر هم سالم افتاده بود، دو یا سه هلیکوپتر هم سوخته بودند. کنار آنها دو تا جنازه روی آهن‌ ها افتاده و جزغاله شده بودند. کلاه‌ شان سالم مانده بود، ساعت‌شان ضد آتش بود و عقربه‌هایشان کار می‌ کرد.

به افشردی گفتم داستان چیست؟ افشردی مغزش کار می‌ کرد، گفت: بعید به نظر می‌ آید اینها نیرو پیاده کرده باشند. گفتم اگر نیرو پیاده نکرده‌ اند پس این هلکوپترها و جنازه‌ ها اینجاست؟! چند نفر محلی آن دور و بر بودند، رفت از آنها پرس و جو کرد، فهمیدیم که فرمانده سپاه یزد محمد منتظرقائم چند ساعت قبل از ما آنجا بوده و در جریان بمباران نیروی هوایی شهید شده و جنازه‌ اش را برده بودند. من کیف و کارت منتظرقائم را پیدا کردم و از آن عکس گرفتم. افشردی گفت: چند هلی‌کوپتر دیگر هم سالم بودند و فانتوم‌های نیروی هوایی اینها را بمباران کردند. خواستم داخل یکی از هلیکوپترهای سالم بروم و عکس بگیرم، افشردی جلویم را گرفت و گفت کجا می‌ روی؟ گفتم می‌ روم داخل هلیکوپتر ببینم چه خبر است. گفت نرو، نرو، گفتم چرا نروم؟ گفت ببین اینها مین است، دور تا دور هلیکوپترها شاخک‌ هایی از زمین بیرون آمده بود که با یک سیم به هم وصل بودند، گفتم مین چیست؟ خُب از روش می‌پرم، گفت به تو می‌ گویم نرو خطرناک است، یک وقت داخل آن چیزی گذاشته باشند منفجر می‌ شود.

افشردی هم داخل هلیکوپتر نرفت، سه چهار ساعت خوب آنجا را گشت. گفت بهرام، الان هیچ آمریکایی در کویر نیست، اما اینها آمده بودند که مدتی بمانند. حالا چه اتفاقی افتاده که رفته‌ اند معلوم نیست. گفتم از کجا این حرف را می‌ زنی؟ دستگاه بزرگی را نشان داد که مثل ژنراتور بود، گفت این دستگاه تصفیه آب است. یکسری شکلات، بیسکوییت و غذا و لباس بسته بندی شده بود. گفت بهرام این چیزها را آورده‌ اند که مدتی اینجا باشند. این نشان می‌ دهد که اینها برنامه داشته‌ اند.

با خنده گفتم چه قوه تخیلی داری! گفت: حالا معلوم می‌ شود. کمی جلوتر چند جیپ کوچک شبیه ماشین‌ های برقی شهر بازی بود. به رنگ خاکی که از کارخانه استتار شده ساخته شده بودند و فقط دو نقطه چراغ معلوم بود. در عمرم چنین ماشین‌ هایی ندیده بودم. هفت هشت تا موتور تریل هم به همان رنگ استتار شده فابریک بودند. چند حلقه عکس گرفتم، به افشردی گفتم سریع برگردیم. گفت: باید با فرمانده پاسگاه هم مصاحبه کنم. رفت با فرمانده پاسگاه ژاندارمری و هر کسی که آنجا بود مصاحبه کرد.

اولین گزارش غلامحسین افشردی از طبس روز هفتم اردیبهشت 1359 به عنوان "جزئیات یورش نظامی آمریکا" تیتر اول روزنامه جمهوری اسلامی شد. متن گزارش نیز در صفحه دوم با عنوان گزارش اختصاص از طبس به چاپ رسید.

متن زیر گزارش شهید حسن باقری از حادثه طبس است:

منطقه فرود هواپیماها و هلیکوپترها محلی است در فاصله حدود 270 کیلومتری یزد و 160 کیلومتری طبس. در حوزه هنگ ژاندارمری بیرجند پاسگاه رباط‌خان در 40 کیلومتری این نقطه واقع است. فرمانده حفاظت منطقه توضیح داد که این نقطه جزء نقشه‌ ای بوده که در زمان رژیم طاغوت قرار بوده فرودگاه شود و چون این نقشه‌ ها توسط این آمریکایی‌ها طرح‌ریزی می‌شده لذا مختصات این منطقه را داشته‌ اند. قبلاً هم از این محل برای صدور اورانیوم‌های استخراج شده از منطقه به آمریکا استفاده می‌ کردند. باید متذکر شد که منطقه برای فرود هلیکوپترها منطقه‌ ای از کویر به صورت دشت باز و گسترده به وسعت بیش از 10 کیلومتر مربع با میدان دید وسیع است، که گنجایش فرود هواپیما و هلیکوپتر زیادی را دارد.

سرگرد فرمانده نظارت منطقه ادامه داد که آمریکایی‌ها حساب همه چیز را کرده بودند، اما از آنجا که پشتیبان ملت خداوند متعال می‌ باشد، سطح شنی کویر، تمام نقشه‌ های آنها را به هم ریخت. هلیکوپتر مربوط به نیروی دریایی آمریکا در منطقه بود که هنوز منفجر یا منهدم نشده و فقط بعضی از چرخ‌هایش در شن فرو رفته بود. این دو هلیکوپتر یکی در سمت راست جاده و دیگری در سمت چپ قرار داشتند. هلیکوپتر دیگری در سمت چپ جاده سوخته و متلاشی شده بود. علاوه بر هلیکوپترهای سالم یک هلیکوپتر هم با هواپیمای سی‌130 آمریکایی تصادف کرده بود و هر دو آتش گرفته بودند.

از هواپیماهای سی‌130 که 4 موتور می‌باشد، جز تل خاکستر و آلومینیوم‌های ذوب شده که در سطح کویر پخش شده بود، چیزی باقی نمانده بود. 5 جسد سوخته در لابه‌لای لاشه هواپیما مشاهده می‌ شد که عبارت از: خلبان و خدمه هواپیمای سی‌130 بودند. هلیکوپتری هم که به این هواپیما برخورد کرده متلاشی شده بود، که مسلماً خلبانانش کشته شده‌ اند. نکته قابل توجه این که جعبه سیاه هواپیمای سی‌یکصدوسی که حافظه مختصات پرواز و جهت و مسیر پرواز است در محل بین سوخته‌ های لاشه هواپیما موجود بود. از این جعبه می‌ توان کاملا مطمئن شد که این مزدوران از کدامی ک از پایگاه کشورهای مزدور آمریکا در منطقه پرواز کرده‌ اند.

مقدار زیادی پوکه‌های شلیک شده16 را مشاهده کردیم و فانوسقه‌ های زیادی روی زمین پخش بود. در هر کدام از این فانوسقه‌ ها دو جافشنگی 16 و در هر کدام 3 خشاب 20 تری 16 وجود داشته است. آمریکایی‌ها حتی وقت نکردند که این فشنگ‌ ها را همراه خود ببرند و در محل رها کرده و فرار کرده‌ اند. کنار هر وسیله مقداری مواد منفجره گذاشته بودند. من دوربین‌ های زاویه‌سنج سنگین را دیدم که کنار آنها جعبه مواد منفجره آماده انفجار قرار داشت و این بسیار خطرناک بود.(روزنامه جمهوری اسلامی 7 اردیبهشت 1359 صفحه2)

به دنبال این حادثه، امام خمینی (س) در پیامی خطاب به ملت ایران، درباره اشتباه کارتر چنین مرقوم فرمودند:

"بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

ملت رزمندۀ ایران، دخالت نظامی امریکا را شنیدید و عذرهای کارتر را نیز شنیدید. اینجانب که کراراً گفته‌ام کارتر برای وصول به ریاست جمهوری حاضر است به هر جنایتی دست بزند و دنیا را به آتش بکشد، شواهد آن یکی پس از دیگری ظاهر شده و می‌شود؛ و اشتباه کارتر در آن است که گمان می‌کند با دست زدن به این مانورهای احمقانه می‌تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز از هیچ فداکاری رویگردان نیست، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند. کارتر باز احساس نکرده با چه ملتی روبه‌روست و با چه مکتبی بازی می‌کند. ملت ما ملت خون و مکتب ما جهاد است. این شخص انساندوست![1]برای رسیدن به چند سال ریاست و جنایت، جان گروهی را تباه کرد، که محتمل است برای کم جلوه دادن جنایتش، هشت نفر را اقرار کرده باشد، در صورتی که طبع واقعه شهادت می‌دهد که دهها نفر جان خود را در راه شهوات او از دست داده‌اند و دهها نفر هم در کویرلوت سرگردان و در معرض مرگند ادعای اینکه همۀ مسافران هواپیما را برده‌اند، مخالف گزارشاتی است که به ما داده‌اند. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسی امریکا در تهران حمله کرده بودند اکنون از هیچ یک از آنها و از پنجاه نفرجاسوس محبوس در لانۀ جاسوسی خبری نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند.
کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمانان جهان در این امر بی‌تفاوت نیستند. کارتر باید بداند که حمله به ایران موجب قطع نفت از تمام دنیا خواهد شد و دنیا را بر ضد او بسیج می‌کند. کارتر باید بداند که این عمل احمقانۀ او در ملت امریکا چنان اثری خواهد گذاشت که طرفداران او را مخالفان او خواهد کرد. کارتر باید بداند که با این عمل بسیار ناشیانه حیثیت سیاسی خود را به صفر رساند و از ریاست جمهوری باید قطع امید کند. کارتر با این عمل خود ثابت کرد که قدرت تفکر را از دست داده و از ادارۀ یک کشور بزرگ مثل امریکا عاجز است. کارتر باید بداند که ملت 35 میلیونی ما با مکتبی بزرگ شده‌اند که شهادت را سعادت و فخر می‌دانند و سروجان را فدای مکتب خود می‌کنند. و کارتر باید بداند که تمام ساز و برگهای مدرن جنگی که امریکا به ایران برای پایگاه خود در زمان شاه مخلوع داده است، اکنون موجود است و به دست ارتش بزرگ و سایر قوای انتظامی است و بلای جان اوست.

اکنون که شیطان بزرگ دست به کار احمقانه زده است، ملت شریف و رزمندۀ ما باید به امر خدای تبارک و تعالی با تمام توان خود و با اتکال به قدرت خدای متعال مهیا شود و آمادۀ نبرد با دشمنان خود گردد. نیروهای انتظامی، ارتش و ژاندارمری و سپاه پاسداران به حال آماده باش باشند، و سپاه بیست میلیونی که خود را مجهز نموده‌اند امروز برای فداکاری اسلام مهیا باشند که در موقع لزوم از کشور اسلامی خود دفاع کنند؛ و از این مانور احمقانه که به امر خدای قادر شکست خورد، هراسی به خود راه ندهند که حق با ما و خدا پشتیبان ملت مسلمان است. اینجانب به کارتر اخطار می‌کنم که اگر دست به امثال این کار ابلهانه بزند، کنترل این جوانان مسلمان و مبارز[2] و غیوری که نگهبان جاسوسان جاسوسخانه هستند برای ما و دولت امکان ندارد و مسئول جان آنان، شخص اوست. و من اخیراً باید تذکر دهم که در قضایای کردستان که گروههای منحرف چپ و مخالف با اسلام به آشوبگری برخاسته‌اند، و در قضایای دانشگاهها که گروههای چپ امریکایی در آن مکانهای مقدس دست به آشوب زده‌اند، و آشوبگریهای دولت غیر قانونی عراق در مرزهای ایران با حملۀ کارتر و دخالت نظامی در ایران رابطۀ ملموسی دارد، و در این موقع حساس اگر این گروههای منحرف در دانشگاهها و یا خارج آنها دست به آشوب بزنند، ملت رابطۀ مستقیم سران آنان را با امریکای جهانخوار خواهد فهمید و تکلیف خود را با آنان روشن خواهد کرد و اغماض و عفو، راه مخالف سیاست اسلامی خواهد بود. و اینجانب به همۀ جوانان نصیحت می‌کنم که به ملت بپیوندند و از کشور خود دفاع کنند و مکتبهای انحرافی را کنار گذارند که وحدت صفوف به مصلحت همه است. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و قطع ید مفسدین و جباران را خواستارم. والسلام علیکم و رحمة‌ اللّه‌.

روح‌ اللّه‌ الموسوی الخمینی" (صحیفه امام؛ ج 12، ص 255-256)

1 ـ جیمی کارتر، رئیس جمهور امریکا.
2 - دانشجویان مسلمان پیرو خط امام.

. انتهای پیام /*
 

زمزم احکام، ربا و اقسام آن

حرمت ربا با آیات قرآن و سنت رسول خدا (ص) و احادیث اهل بیت علیهم السلام و اجماع فقها ثابت گشته و از گناهان بزرگ محسوب می شود ،
ربا یا ربای معاملی است و یا ربای قرضی و ربا در معامله عبارت است از مبادله دو کالای مثل هم با دریافت اضافی.