امام و ارتش
مهدی حاضری
میهن ما ایران از دوران بسیار دور و قرن ها قبل از ظهور اسلام از نیروی نظامی نیرومند و قوی برخوردار بوده که در دوره های مختلف با فرماندهی پادشاهانی بزرگ و فرماندهانی شجاع، کشور گشایی های متعدد و دفاع های افتخار آمیزی از خاک کشور در برابر متجاوزین داشته باشند ولی با مروری به تاریخ معاصر ایران، می توان فهمید ارتش کلاسیک و منسجم ایران از ابتدای قرن چهارده شمسی یعنی بعد از کودتای سوم اسفند 1299 و روی کار آمدن رضا خان، شکل گرفت. او خود یک نظامی عضو بریگاد قزاق بود که مورد شناسایی و تایید آیرون ساید، نماینده کمپانی هند شرقی انگلیس قرار گرفت و با پشتیانی دولت انگلیس برای تاسیس دولت مرکزی قوی در ایران با همه یاغی ها و آزادی خواهانی که در گوشه و کنار کشور سر به طغیان برداشته و عَلَم خودمختاری برافراشته بودند به مبارزه برخاست و همه را سرکوب کرد.
او و فرزندش محمد رضا پایه و اساس حکومت خود را بر مبنای یک ارتش مدرن و قوی بنا کردند. فکر نمی کنم در هیچ یک از بخش های کشور در دوران پهلوی ها به اندازه ارتش سرمایه گذاری صورت گرفته باشد. محمد رضا شاه خود شخصا، خرید تسلیحات پیشرفته از کشورهای غربی و شوروی را دنبال کرده و به صورت مداوم بر کار آموزش نیروها و افزایش امکانات رفاهی افسران در همه نیروهای مسلح اعم از هوایی، زمینی و دریایی نظارت می کرد و با عضویت در پیمان سنتو و پذیرش نقش ژاندارمی خلیج فارس، مسئولیت امنیت منطقه ای را نیز پذیرفته و بر پایه همین قدرت به امرا و پادشاهان دیگر کشورها نیز فخر فروخته و امر و نهی می کرد.
ولی این ارتش مجهز و پیشرفته در هنگامی که تاج و تخت پهلوی ها مورد تهدید قرار گرفت، نتوانست یا نخواست کوچکترین مقاومتی در برابر این تهدیدات انجام دهد. در سوم شهریور 1320 که کشور مورد تهاجم متفقین قرار گرفت، خیلی سریع شیرازه آن از هم پاشید. به فرموده حضرت امام: آن یکی که دو نداشت، آن عبارت از آن چیزی بود که راجع به جنگی که اینها می خواستند بکنند و حفظ بکنند سرحدات را، اعلامیه اول بود، دیگر دومی نداشت.(صحیفه امام، ج4، ص273)
در مبارزات سال 1357 نیز در ظرف مدت کمتر از یک ماه پس از خروج شاه از کشور، ارتش اعلام بی طرفی نموده و تسلیم انقلابیون و مردم شد ولی همین ارتش در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی به تنهایی و در ادامه با کمک سپاه پاسداران و نیروهای مردمی تحت رهبری حضرت امام، توانست به خوبی در مقابل ارتش تا دندان مسلح عراق که از سوی همه ابرقدرت ها پشتیبانی و حمایت می شد، به مدت هشت سال مقاومت کرده و بدون اینکه حتی یک سانتیمتر خاک کشور از دست برود، متجاوز را از کرده خود پشیمان کند.
راز این تفاوت عملکرد را باید در نوع دیدگاه و رهبری حضرت امام جستجو کرد. ایشان از همان ابتدای جوانی برخلاف برخی دیگر از روحانیون و مراجع، نگاه مثبتی به ارتش داشته اند. در سال 1306 که عده ای از علما و روحانیون سراسر کشور به رهبری مرحوم آیه الله آقا نورالله نجفی اصفهانی، در اعتراض به قانون نظام اجباری به قم مهاجرت کرده و در این شهر تحصن کردند. حضرت امام ظاهرا به این جمع نپیوسته، و در طول سالیان حیات خود پس از آن واقعه، کمتر کلامی در خصوص این حرکت که در تقابل رسمی و علنی با دولت رضا شاه بود، سخن گفته و از آن حمایت کرده اند. در حالی که از سایر علمای مبارز نظیر، شیخ محمدتقی بافقی، سید حسن مدرس، شیخ محمد آقا زاده، آسید یونس اردبیلی و...و اقدامات آنان در مخالفت با دیکتاتوری رضا خان، بارها و بارها سخن گفته اند. این نشان از موافقت ایشان با اعزام جوانان به سربازی دارد و لو اینکه در خدمت و تحت حکومت شخص دیکتاتوری همچون رضا خان باشند.
ایشان در سال 1342 نیز که محمد رضا شاه برای مقابله با حوزه ها و روحانیت، شروع به دستگیری و اعزام طلاب به خدمت سربازی کرد، از این موضوع استقبال کرده و خطاب به طلاب فرمودند: «نگران نباشید؛ تزلزل به خود راه ندهید و با کمال رشادت و سربلندی، و روحی قوی بایستید. شما ــ هر کجا که باشید ــ سربازان امام زمان(عج) میباشید و باید به وظیفه سربازی خود عمل نمایید. رسالت سنگینی که اکنون به عهده دارید روشن ساختن و آگاه کردن سربازان و درجهدارانی است که با آنان سروکار دارید؛ که لازم است از انجام این رسالت مقدس اسلامی غفلت نورزید .تعلیمات نظامی را با کمال جدیت و پشتکار دنبال کنید؛ هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی خود را قوی سازید؛ مبادا یکوقت خدای نخواسته ضعف و تزلزلی از شما بروز کند؛ که موجب سرشکستگی روحانیت میشود و برای شما عواقب ناگواری همراه خواهد داشت». (همان، ج1، ص188 )
البته ایشان نسبت به اعزام دختران مردم به سربازی به شدت موضع گرفته و با آن مخالفت کردند.(همان،ج1، ص153)
حضرت امام در دوره دو ماهه حبس خود در زندان پادگان عشرت آباد برخورد بسیار خوبی با سربازان و ارتشیان داشته و آنها را به خود جذب کرده بودند. مرحوم مهندس عزت الله سحابی که در آن ایام در همان زندان حضور داشته است در خاطرات خود می گوید:
در عشرت آباد بود که آقای خمینی را دیدم . داستانش هم از این قرار بود که من داخل زندان در عشرت آباد در سلول قرار گرفتم. کم کم یکی دو روزی بود که بودم اولاً صدای قرآن شنیدم بعد دیدم که یک رفت و آمدهایی است، آنجا هم زندانش یک مقداری قدیمی و فرسوده بود، درها درز داشت و پیدا بود، من از لای درب یک مقداری راهروها را نگاه کردم، دیدم که عده ای علما هستند، مرتب آخوند میبردند و می آوردند، همین آقای خلخالی را من می شناختم، دیدم که یک عده ای را می آورند و میبرند. یک چند روزی گذشت دیدم یک دفعه داخل زندان خالی شد و همه اینها را بردند، بعد احساس کردم که دو اتاق تنهایی، اتاق بزرگ در حیاط زندان بود، در آن اتاقها احساس کردم یکی دو نفری هستند. بالاخره در ادامه رفت و آمد به حیاط و دستشویی چون روشویی نداشت، سر حوض میرفتیم و دست و صورتمان را میشستیم، آنجا من متوجه شدم که در یک اتاق آقای قمی هست و در یک اتاق دیگر هم آقای خمینی. آقای قمی خیلی شلوغ بود، مرتب صدا میکرد، سیگار میخواست ولی آقای خمینی صدایشان در نمیآمد. هر وقت هم میخواست کسی را صدا کند، مثلاً مأمورین را صدا کند، مأمورین هم انصافاً پیشخدمت فوری میدویدند، آقای خمینی این قاشق خود را به بشقابش میزد، صدای مثل زنگ میشد، اینها زود میدویدند داخل اتاق و بعد هم روی صحبتهایی که اینها با هم میکردند، گاهی مأمورین و اینها احساس میکردم خیلی با احترام از آقای خمینی حرف میزدند.(با تاریخ در صحنه، ص169-170).
حضرت امام در طول عمر مبارک خودشان که تمام دوران حکومت پهلوی ها را شامل می شود، هرگز با ترور و برخورد نظامی موافقت نداشته و به هیچ فرد و گروهی هم اجازه مقابله و درگیری با نظامیان را نداد. ایشان در حادثه ترور سپهبد حاجی علی رزم آرا، توسط فدائیان اسلام، هرگز آن را تایید نفرموده، بلکه در سخنرانی خود با صراحت این قتل را در جهت خواست رژیم و در مسیر خدمت به شاه دانسته اند. ایشان می فرماید:
یک نفر [حاجیعلی رزم آرا]هم که خواست خدمت کند او را هم کشتند.(صحیفه امام، ج1، ص...) و همچنین زمانی که یکی از شاگردان ایشان می خواهد متنی در تایید فدائیان اسلام منتشر کند، او را منع می کنند. ایشان در مورد نوشته ای از سید حمید روحانی، خطاب به او می نویسند: شرحی که مرقوم شده است بعضی اشکالات دارد. از آن جمله تمجید از آدمکشی ها که صحیح نیست در ماهنامه شما باشد و اصل قضیه این روزها مورد شک و اشکال است، و مطالبی در نظر دارم که نمیتوانم بگویم (صحیفه امام ، ج3، ص45).
همه ارتشی ها خود شاهد بودند که اعتراض امام به کاپیتولاسیون و تبعید پانزده ساله ایشان در حمایت از عزت و احترام افسران و درجه داران ارتش ایران در مقابل مستشاران بی ادب و متکبر آمریکایی بود. ایشان می فرمایند: ارتش هم بداند یکی تان را بعد از دیگری کنار می گذارند، دیگر برای شما آبرو گذاشتند برای نظام شما آبرو گذاشتند که یک سرباز امریکائی بر یک ارتشبد ما مقدم است یک آشپز آمریکائی بر یک ارتشبد ما مقدم شد (همان، ج1 ،ص421)
در طول سال های مبارزه، علی رغم ظلم ها و آزار و اذیت هایی که امام و یارانش از دست نیروهای امنیتی و نظامی کشیدند، کوچکترین کلامی در بدگویی از ارتشیان توسط امام صادر نشده و هرگز اجازه ورود به جنگ مسلحانه و درگیری با نیروهای نظامی را صادر نفرمودند.
در دوران یکساله اوج گرفتن انقلاب در سال 1357 و برقراری حکومت نظامی در بسیاری از نقاط کشور که منجر به برخورد نظامیان با مردم و کشته شدن تعداد زیادی از جوانان انقلابی توسط این نیروها گردید، حضرت امام به صورت مداوم سفارش به گلباران نیروهای ارتشی و محبت کردن به آن ها می کردند و همین برخوردهای دوستانه و بیگانه نشمردن نیروهای نظامی باعث جذب آن ها به مردم انقلابی شده و مانع از تقابل ارتش با مردم شد.
فراموش نمی کنم زمانی که حضرت امام دستور فرار از خدمت سربازی را صادر فرموده و به مردم دستور دادند انان را پناه بدهید، مرحوم آیه الله شهید صدوقی که همین ایام ماه مبارک رمضان، سالگرد شهادت ایشان است به جوانان یزدی دستور دادند، همگی موهای سر خود را کوتاه کنید تا نتوانند سربازان فراری را شناسایی کنند.
اعتماد حضرت امام به نیروهای نظامی شاهنشاهی در هنگام ورود به کشور در سال 1357 اوج احترام ایشان به ارتشیان بود، ایشان در حالی سوار بر بنز تشریفات نیروی هوایی شاهنشاهی درفرودگاه مهرآباد شده و یا برای رسیدن به جایگاه سخنرانی در بهشت زهرا و خروج از آن سوار بر هلی کوپتر هوانیروز شده که این امکانات هنوز در خدمت ارتش شاهنشاهی بود و هر لحظه احتمال آن می رفت که ایشان را ربوده و سر به نیست کنند.
سان دیدن حضرت امام از همافران نیروی هوایی در روز نوزدهم بهمن57 که کمر رژیم شاهنشاهی را شکست، از دیگر جلو های همدلی و همراهی بدنه نیروهای نظامی با حضرت امام شمرده می شود. ایشان همچنین با مقاومت در برابر شعارهای انحرافی برخی از انقلابی های دوآتشه مبنی بر انحلال ارتش به خوبی مقاومت کرده و اجازه ندادند کوچکترین تزلزلی در مجموعه نهاد ارتش رخ دهد.
حضرت امام علی رغم اینکه یک فقیه دور از امور نظامی و تسلیحات ارتشی بودند، اطلاعات نسبتا مناسب و دقیق نظامی داشته که موجب بهت و حیرت دیگران می شد. حجه الاسلام و المسلمین محمد علی رحمانی عضو دفتر حضرت امام در قم می گفت: فروردین 58 زمانی که نیروهای حزب دموکرات و ضد انقلابیون در کردستان به سمت ایستگاه رادیو تلویزیون سنندج حرکت کرده و هرلحظه احتمال سقوط این مرکز می رفت، ارتشبد فربد، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش تلفنی با دفتر امام، تماس گرفته و گفت از امام بپرسید چه کار کنیم. به جهت اینکه فقط نیروی هوایی می تواند به آن ها حمله کند و هرگونه برخوردی نیز منجر به کشتار وسیعی از مردم شهر می شود. امام فرمودند: بپرسید می توانند راه ارتباطی رادیو -تلویزیون با جهان خارج را قطع کنند؟ سوال امام را به او گفتم، گفت پیشنهاد بسیار خوبی است و پرسید آیا خودشان چنین حرفی را زدند؟ گفتم بله، وی به هوش و فراست و دستور بسیار دقیق و منطبق با اصول نظامی ایشان آفرین گفت.
مقام معظم رهبری نیز در خاطرات خود از دوران جنگ می گویند: در روزهای اول جنگ، یک روز خدمت امام بودم که به من گفتند:
ما چند تفنگ داریم؟ شما تحقیق کنید و به من بگویید.
من آمدم فوراً همه برادران فرمانده را جمع کردم و گفتم امام گفتند مشخصاً به ایشان بگوییم ما چند تا تفنگ داریم. آنان گفتند باشد و فوری به همه جا ابلاغ شد، به نیروی زمینی، هوایی، ژاندارمری و غیره. دیدم عددی را به من گفتند که اگر این عدد را به شما بگویم، از تعجب خنده تان میگیرد که ما فقط این قدر تفنگ داشته باشیم.
من هم قبول کردم. چون به نظر عدد زیادی بود. هنوز روزهای اول جنگ بود. ما که درست سلاح و مهمات و آدم و جنگ و اینها را آزمایش نکرده بودیم، برایمان خیلی زیاد بود. مثلاً آمار موجودی را چندین هزار تفنگ اعلام کردند. من رفتم خدمت امام و گفتم که این فهرست تفنگهاست. کل آمار را برای امام خواندم. ایشان تأملی کردند و با لحن خاطر جمعی گفتند:
خیلی بیشتر از اینهاست.
من تعجب کردم که امام چطور با این نفس گرم میگویند خیلی بیشتر از اینهاست. بعد امام از حرف تفنگ خارج شدند و گفتند:
این را بدانید، اسلحه و مهماتی که در این کشور ذخیره شده از پیش، برای مقابله با قدرتی مثل روسیه تهیه شده و خیلی بیشتر از این حرفها ما سلاح و مهمات داریم. بروید بگردید تا پیدا کنید. (پا به پای آفتاب، ج3، ص185-186)
حضرت امام در جریان حمله ضد انقلابیون به شهر پاوه در 27 مرداد 58 نیز با تشخیص به موقع اینکه عدم اقدام ارتش به واسطه فقدان فرماندهی کل قوا در دوران پس از سقوط شاه بوده است، با دردست گرفتن فرماندهی کل قوا به نیروهای نظامی دستور دادند ظرف 24 ساعت خود را به پاوه برسانند وبا این اقدام خود، کشور را از افتادن در ورطه جنگ داخلی نجات دادند. امام در پیام خود فرمودند:
من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور میدهم که بی انتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکت کند و به دولت دستور میدهم وسایل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کند. تا دستور ثانوی، من مسئول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی می دانم و در صورتی که تخلف از این دستور نمایند با آنان عمل انقلابی میکنم. (صحیفه امام ، ج9، ص 285).
ایشان به برخی از فرماندهان ارتش محبت ویژه ای داشته و این علاقه خود را ابراز می کردند. مرحوم تیمسار قاسمعلی ظهیر نژاد، فرمانده نیروی زمینی و رئیس ستاد مشترک وقت ارتش در دوران حیات حضرت امام از جمله این افراد بود. مرحوم آیه الله محمد رضا توسلی رئیس دفتر امام می گوید:
ایشان از تیمسار ظهیرنژاد"رئیس ستاد مشترک ارتش در زمان جنگ تحمیلی" خوششان می آمد زیرا وی اهل تظاهر نبود، هر روز ریشش را تیغ می زد و همانطور خدمت امام می رسید. خیلی ها می خواستند ایشان را جابجا کنند ولی امام حاضر نمی شدند. یک روز عده ای از فرماندهان ارتش از جمله فرمانده نیروی هوایی که بعد معلوم شد آدم مغرضی بود و ریشی هم گذاشته بود، خدمت امام آمده بودند. قرار شد فرمانده نیروی هوایی گزارش بدهد؛ تا قبل از گزارش شروع کرد به خواندن دعای فرج.
آقای ظهیرنژاد به او گفت: «آقا عوام نیستند، حرفت را بزن» امام از این سخن خوششان آمد و خندیدند. (پرتال امام خمینی)
بیانات و پیام هایی حضرت امام که در توصیف ارتش شاهنشاهی و حمایت از ارتش جمهوری اسلامی صادر کرده اند، در کتاب " ارتش از نگاه امام خمینی(س)" گردآوری و توسط مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی منتشر شده است، بهترین شاهد و گواه است بر جایگاه و منزلت ارتش و ارتشیان در نزد امام راحل.
.
انتهای پیام /*