سیدالبطحاء حضرت ابوطالب(علیه السلام)
عزت الله کاظمی فتیده
بنابر نقلی 26 رجب ، سال روز رحلت مؤمنِ قریش، یار و پشتیبان رسول خدا «صلی الله علیه و آله » و پدر والا مقام أمیرالمؤمنین حضرت أبوطالب «سلام الله علیه» است.
حضرت ابوطالب فرزند جناب عبدالمطلب یکی از شخصیتهای نقش آفرین و تأثیرگذار در صدر اسلام است. وی هنگامی که رسول گرامی اسلام از همهسو هدف دشمنی مشرکان مکه بود، از آن حضرت حمایت کرد و بدین وسیله در گسترش اسلام و تقویت مسلمانان نقش مهمی ایفا نمود.
تاریخ زندگی او سراسر افتخار است. مردی که به حق، پناهگاه دردمندان و محرومان بود. ایثار و اخلاص در وجود او تجسم پیدا کرده بود. ابرمردی که خصلتهای نیکوی وی را در فرزندش «امیرالمؤمنین» میتوان یافت. چنان که دانشمند «اهل سنت»، ابن ابی الحدید، میگوید: «ابوطالب» و پدرش «عبدالمطلب» بزرگ «قریش» و امیر و سرور «مکه معظمه» بودند و مردم آن سامان و مهاجرین و مسافرین این شهر تاریخی و زائران بیت خدا را پذیرایی و رهبری میکردند».( ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 4 مقدمه آن)
او طبق پیشگوییهای انبیای الهی منتظر نبوت خاتم پیامبران «محمد بن عبدالله(ص)» بوده است؛ از این جهت رسول خدا پیش از آن که از مادرش متولد گردد، حضرت ابوطالب(ع) به رسالت وی ایمان داشت و هنگام تولد رسول خدا، وقتی که فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب، تولد پیامبر اسلام را به اطلاع وی رسانید، و از غرایب امرش در هنگام زایمان او سخن گفت، ابوطالب فرمود: از این کارها و چنین نوزادی تعجب میکنی؟ صبر کن، سی سال دیگر تو نیز همانند وی را که وزیر و وصیش خواهد بود، به دنیا میآوری!!!( اصول کافی، ج1،ص 452،ح 1و 3، روضة المتقین، ج12 ص 221 ؛بحارالانوار، ج 35، ص 77، ح14)
در تاریخ اسلام کمتر کسی را مییابیم که مانند ابوطالب(علیه السلام) در دفاع از اسلام در روز غربت آن کوشیده باشد، و اگر حمایتهای بیدریغ آن بزرگوار، برادر و فرزندانش نبود، درخت نوپای اسلام مشکل بود به این زودی به ثمر بنشیند.
نام و نسب ابوطالب
نام ابوطالب، «عبدمناف» است و بعضی او را «عمران» نامیدهاند. چون فرزند بزرگش «طالب » بود، کنیهاش ابوطالب است. از دیگر القاب وی، سیدالبطحاء، شیخ القریش، رئیسالمکة، بیضه البلد و شیخ الابطح است.
وی 35 سال قبل از تولد پیامبر اسلام(ص) در مکه معظمه در خانوادهای برجسته دیده به جهان گشود. او دو برادر پدری و مادری به نامهای عبدالله و زبیر داشتهاست. پدرش «عبدالمطلب» جد پیامبر اسلام است که همه قبایل عرب وی را به عظمت و بزرگواری می شناختند و از او به عنوان مردی با کفایت و مبلغ آیین توحید ابراهیم یاد میکردند. عبدالمطلب، چنان مورد توجه مردم آن روز بود که او را با لقب «سید البطحاء» آقای سرزمین مکه و حومه آن و «ساقی الحجیج» آب دهنده حاجیان خانه خدا و «ابوالساده» پدر بزرگواریها و «حافر الزمزم» ایجاد کننده چاه زمزم میخواندند.
ابوطالب چهار پسر و دو دختر داشت. پسران او با یکدیگر فاصله سنی داشتند. طالب پسر بزرگ اوست. عقیل و سپس جعفر معروف به جعفر طیار و آخرین فرزند پسری وی حضرت علی(ع) است. دو دخترش یکی فاخته نام داشت که او را «ام هانی» میخواندند و دختر دیگرش «ریطه » یا «اسماء» است. فرزندان ابوطالب همه از فاطمه بنت اسد بودند.
ایمان ابوطالب
به کرات در منابع اصیل اسلامی وارد شده است که هیچ یک از پدران و مادران معصومین(ع) مشرک نبودند؛ چنان که علی(ع) میفرمایند: «سوگند به خدا! که نه پدر و نه اجدادم «عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف» هرگز بت را نپرستیدند؛ بلکه آنان به سوی «کعبه» نماز خواندند، و به آیین حضرت ابراهیم(ع) قبل از اسلام عمل میکردند». ( بحارالانوار، ج 35، ص 81، ح 22، الغدیر، ج7، ص387)
درباره ایمان آن حضرت کتابهای مستقلی نوشته شد و علمای بزرگ عامه و خاصه نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده، و به طور مبسوط از آن بحث نمودهاند و دهها حدیث در ایمان آن حضرت در منابع اسلامی ثبت و ضبط است؛ چنان که علامه مجلسی(ره) بیش از یکصد و پانزده صفحه، و با بیان هشتاد و پنج حدیث در این مورد، این مسئله مسلّم تاریخی را مورد امعاننظر قرار داده، و دیدگاهها و منابع بزرگ اهل سنت را نیز نقل نموده است. همچنین صاحب الغدیر در جلد هفتم و هشتم کتابش، صدها حدیث را از منابع معتبر (شیعه و سنی)، همراه با اعترافات محققین و مورخین آنان نقل نموده، و با آن آگاهی و اشراف محققانه خود، از شخصیت مظلوم تاریخ، ابوطالب، دفاع نموده است.
برای اثبات ایمان این بزرگ اسلام علاوه بر ایثار و فداکاریهای او و اشعار و سرودههایش که در شأن و عظمت دعوت نبوی و ایمان به حقانیت رسول خدا و فضائل او ... گفته است؛ شواهد و ادلّه فراوان دیگری نیز در منابع روایی شیعه و سنی وجود دارد، که به جهت رعایت اختصار، ذکر چند روایت کفایت میکند:
علی(ع) میفرماید: «وقتی وفات پدرم، ابوطالب، را به رسول خدا خبر دادند، آن حضرت سخت گریست؛ و سپس دستور داد: برو او را غسل داده و کفنش کن. خداوند او را ببخشد و رحمت کند.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 76 طبقات ابن سعد، به نقل از الغدیر، ج 7، ص 372) آنگاه آن حضرت خود تشریف آورده و در کنار جسد «ابوطالب» قرار گرفته و فرمود: «ای عموی بزرگوار! تو مرا در یتیمی کفالت نمودی، و در کودکی تربیت فرمودی، و در بزرگیام یاری دادی، خداوند به تو پاداش خوبی مرحمت فرماید». (بحارالانوار، ج 35، ص 68، ح 1).
ابن ابی الحدید معتزلی پس از ذکر این مطالب مینویسد: رسول خدا فرمود: «اما و الله لاستغفرنّ لک و لاشفعنّ فیک شفاعة یعجب لها الثقلان؛ من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت مینمایم، که جن و انس از عظمت آن تعجب مینمایند».(ابن ابیالحدید، همان، ج 16، ص76)
از امام باقر(ع) درباره ایمان ابوطالب سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر ایمان ابوطالب در کفه ترازویی قرار گیرد و ایمان این خَلْق در کفه دیگر نهاده شود، ایمان او برتر خواهد بود»؛ (بحارالانوار ،ج35،ص156) و همین ایمان برتر بود که ابوطالب را واداشت که حمایتهای بیدریغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحیدی دریغ نکند؛ و گرنه ارتباط نسبی و ... نمیتوانست چنین انگیزه نیرومندی در ابوطالب ایجاد نماید.
از مجموع روایات ذکر شده نتیجه میگیریم: که اعمال شایسته و کردار بزرگ حضرت ابوطالب، گواه زنده و صادق باورها و ایمان او است؛ او با تحمل سختیها و شداید فراوان دست از حمایت و یاری رسول خدا برنداشت. و با موقعیت خاص اجتماعی که داشت، در راه حمایت برادرزاده خویش، از آن بهره جسته و هم چنان با ایمان ایستاد و زندگی کرد و با ایمان و شعار توحید، چشم از دنیا فرو بست؛ اما ایمانش را از قریشیان و دشمنان اسلام پنهان داشت.
جایگاه اجتماعی، حرفه و ویژگیها
او نخستین کسی است که «سوگند خوردن اولیای مقتول برای اثبات قتل» را در امر قضا، سنت قرار داد و بعدها اسلام نیز آن را با نام «قسامه» تثبیت کرد.(ابنابیالحدید، همان، ج ۱۵، ص ۲۱۹)
بنابر روایتی از امیرمؤمنان(ع) و آنچه مورخان درباره ابوطالب گفتهاند: وی با وجود تهیدستی، عزیز و بزرگ قریش و دارای هیبت، وقار و حکمت بود. درباره جود و سخاوت او گفتهاند: روزهایی که او اطعام میداد، کسی از قریش اطعام نمیکرد. حضرت امام خمینی در باره حضرت ابوطالب میفرماید:
در اسلام هم پیغمبر اسلام از قریش بوده لکن قریش آن ثروتمندهایشان و آن مستکبرینشان یک دسته بودند؛ و این طایفه پایینتر، که خود حضرت می فرمایند من هم شبانی کرده ام، یک موجودی بوده است که از طایفۀ فقیر بوده است که اینها خود حضرت و عموهایش، اینها فقیر بوده اند. و لهذا در یک وقتی حضرت فرمود که ابوطالب نمیتواند بچههایش را حفظ کند، ما برداریم هر کدام قسمت کنیم. این برای این بوده است که مال [نداشتند].(صحیفه امام، ج9، ص169)
شعب ابیطالب
در محرم سال هفتم بعثت، کفار قریش و مشرکان مکه پس از برگزاری جلسهای در دارالندوه، اتفاق کرده و سوگند خوردند که به بنی هاشم طعام نخورانند و با آنها سخن نگویند و با ایشان خرید و فروش نکنند و دختر به ایشان ندهند و از ایشان دختر نگیرند، مگر آنکه محمد کشته شود یا تسلیم آنان گردد. سپس این اجماع را در عهدنامهای به خط «منصور بن عکرمه» و امضای هیئت عالی قریش، تنظیم نموده و در کعبه آویختند تا به آن عهدنامه پایبند بمانند. ابوطالب طرد پیامبر اسلام از طایفه خود را نپذیرفت و هنگامی که مسلمانان تحت محاصره اقتصادی بودند، ابوطالب بشخصه از، پیامبراسلام (ص) و مسلمین؛ در آن سه سال که آنها در شعب ابی طالب(محله بنی هاشم، نزدیکی خانه خدا) در محاصره دشمن بودند، مانند پروانه، گرد شمع وجود پیامبر اسلام(صلیاللّهعلیهوآله) میچرخید و با تمام وجودش در حفظ او میکوشید. هر شب محل خواب و استراحت پیامبر صلیاللّهعلیهوآله را عوض میکرد و فرزند دلبندش علی علیهالسلام را در جای او میخوابانید و به او میفرمود: من تو را فدای فرزند عبداللّه (یعنی پیامبر صلیاللّهعلیهوآله) نمودم.
وفات
مورخان نوشته اند: «ابوطالب سه سال قبل از هجرت، بعد از آن که پیامبر(ص) و یارانش از «شعب » خارج شدند، در سن 84 سالگی از دنیا رفت». بدنش را در مکه معظمه در مقبره حجون معروف به «قبرستان ابوطالب» دفن کردند. با مرگ او خیمه ای از حزن و اندوه بر پیامبر اسلام و مسلمانان آن روز که کمتر از پنجاه نفر بودند، سایه افکند زیرا آنان بهترین حامی، مدافع و فداکار در راه اسلام را از دست دادند. ابن کثیر و ابن اثیر نقل می کنند: «کفار قریش پس از وفات ابوطالب بر سر مبارک پیامبر(ص) خاک - و گاهی روده گوسفند - می ریختند. اندوه مسلمانان چند روز بعد با درگذشت حضرت خدیجه، رکن دیگر اسلام و حامی پیامبر خدا، دو چندان شد. درگذشت ابوطالب و خدیجه کبری مصیبت بزرگی برای رسولخدا بود. پیامبر(ص) می فرماید:
«ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب » تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمی توانست هیچ گونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند.( بدایه و نهایه ابن کثیر، ج 3، ص 120؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 507).
لذا رسول خدا سال وفات «ابوطالب» و حضرت خدیجه(س) را که مدتی بعد از رهایی از شعب ابی طالب رخ داد، «عام الحزن»، سال غمها و اندوهها نامید.( تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 91).
.
انتهای پیام /*