امروز با امام: دوازدهم آبان
تدوین: محمد رجائی نژاد
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1353)
«پسرم، عزیزم
ان شاء اللَّه تعالی سلامت باشید و به خوبی و خوشی به سر برید. جواب دو مکتوب که در آن قضیه تقویم منزل[1] به وسیله کسی که آقای حائری میفرستند نرسید. وقت تنگ است. لازم است زودتر جواب بدهید. فوراً عمل کنید و جواب بدهید. جواب هم در دو مکتوب باشد که لااقل یکی برسد. به خواهرها و خانم محترمه سلام میرسانم. حسن عزیزم را میبوسم. و السلام.
پدرت.» صحیفه امام، ج3، ص: 54
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ پیشرفت نهضت (1357)
«... همه میدانند که این مجلسْ مجلس ملی نیست، و مجلسی است که با فرمان شاه و با سرنیزه- سرنیزه هم که نمیخواستند، آن وقت دیگر این حرفها را نمیخواست، حالا سرنیزه میخواهد- آن وقت با فرمان بود... میدانستند آن وقتی که وارد مجلس شدند به اینکه اینها وکلای ملت نیستند، و این مجلسْ خلاف قانون اساسی است؛ مع ذلک رفتند، همه شان رفتند. اینهایی که نقض قانون اساسی را کردند و خودشان دانسته به اینکه این خلافِ قانون اساسی است، رفتند در مجلس؛ همان قدمی که توی مجلس گذاشت این، خیانتکار است. حالا ما به کارهایی که اینها انجام دادند... هم اگر صرف نظر بکنیم- با اینکه نمیشود کرد که همه آنها اینها را رأی دادند و به تصویب همه اینها بوده، حالا ممکن است یکی شان عذر بخواهد که آن وقت که این را آوردند من رأی نمیخواستم بدهم ترسیدم، یا فرض کنید رأی ندادم- اما تو وارد شدی به عنوان وکالت از ملت در یک مجلسِ مخالف قانون اساسی، این خیانت است. خودِ این قدمْ قدمِ خیانتی است. پس ملت، این اشخاصی که در این حکومت بودند، یعنی در این حکومت غیر قانونی [قبول ندارد].
اصلًا اساس سلطنت سلسله پهلوی مخالف قانون اساسی است، اساس سلطنت. به دلیل اینکه... رضا شاه وقتی که آمد و کودتا کرد، احدی قدرت بر اینکه در مقابل او یک کلمه بگوید نداشت...
مجلسی که در زمان رضا شاه برای تغییر مواد قانون اساسی، در زمان رضا شاه تأسیس کردند، مجلسی بود که ملت باهاش مخالف بود؛ نه اینکه خبر نداشت، مخالف بود ملت! لکن جرأت اظهار مخالفت نداشت... اینها هم همه میدانند خودشان که اصل اساس سلطنت پهلوی بر خلاف قانون است اصلًا؛ مخالف قانون اساسی. اگر او مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پهلوی مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسی است، برای اینکه همان است مسأله؛ وقتی سلطنت ایشان مخالف قانون اساسی است، [همچنین] تعیین وکیل، و لو وکیل را مردم تعیین کنند. لکن قانون اساسی میگوید باید شاه فرمان بدهد، ما شاه نداریم که فرمان بدهد؛ شاه نداشتند مردم؛ این، شاه نبود هیچ؛ شاهی که خلاف قانون اساسی است شاه نیست...
بنا بر این، در تمام دوره اینها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسی بود و هم مجلسیْن بر خلاف قانون اساسی. مجلس «سنا» که باید نصفش را شاه تعیین کند و نصفش را هم ملت، ملت که اطلاع نداشت، شاه هم که نداشتیم تا تعیین کند، نصب کند؛ برای اینکه شاه قانونی نبود. بنا بر این آنهایی که در وکالت و وزارت و- عرض میکنم- اینها بودند همه بر خلاف قانون اساسی وکالت و وزارت کردهاند! همه شان...
مملکتی که به حَسَب اصطلاح باید شاهش و وزیرش و- عرض بکنم- قوایش اینها درصدد این باشند که نظم برقرار کنند، اینها تشبث میکنند به یک عده چماق به دست! در کرمانْ «کولی»! در جاهای دیگر هم این کسانی که اجیرشان هستند. اینها زیر سایه چماق کولیها میخواهند زندگی کنند! این ننگ است برای ما که یک همچو کسی به ما حکومت کند...» (صحیفه امام، ج4، ص: 282 ـ 292)
ـ حکم انتصاب آقای سید اسداللَّه مدنی به سمت امامت جمعه تبریز (1358)
«خدمت جناب مستطاب سید العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج سید اسد اللَّه مدنی- دامت افاضاته
با اینکه شهرستان همدان به وجود جنابعالی احتیاج داشت، مع ذلک با احتیاج مبرمی که شهر تبریز بلکه آذربایجان به جنابعالی دارد و از طرف جمعی تقاضا شده است، مقتضی است جنابعالی در تبریز، مدتی اقامت فرمایید و به مسائل و مشکلات آنجا رسیدگی فرموده و نظارت در کمیتههای انقلاب و همین طور دادگاههای انقلاب فرموده و آنان را ارشاد فرمایید.
جنابعالی منصوب برای اقامه نماز جمعه- این فریضه بزرگ اسلامی، سیاسی و اجتماعی- میباشید. امید است مردم عزیز غیرتمند تبریز و آذربایجان در پشتیبانی شما که به نفع اسلام و مسلمین است کوشا باشند. از خداوند تعالی عظمت اسلام را خواستار، و جبران فقدان فرزند عزیز اسلام و سلاله طیبه رسول اکرم، مرحوم شهید طباطبایی معظم را امیدوار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج10، ص: 450)
ـ سخنرانی در جمع ورزشکاران و اهالی قزوین؛ رهآوردهای انقلاب (1358)
«من خوشحالم که با شما ورزشکارهای عزیز، ورزشکارهایی که برای ملت ما پشتوانه هستید، امروز مواجه هستم. من به شما دعا میکنم، به همه ملت و به شما ورزشکارها که که قدرت جسمی و ان شاء اللَّه قدرت روحی هم دارید... کشور به دست خود شما افتاده است؛ یعنی مال شماست. هر جایی دیگر مال خود اهالی آنجاست. باید اهالی هر ناحیهای، اهالی هر شهرستانی، اهالی هر روستایی کوشش کند برای ساختن همان جایی که هست. اگر همه دست به هم ندهید و همه قشرها کمک نکنند، به این زودی نمیشود این کشور را که پنجاه سال اقلًا در خرابیاش کوشیده شده است آباد کرد...
این انقلاب اسلامی برای خاطر اسلامی بودنش با انقلابهایی که در دنیا واقع شده است، فرقها دارد:
یک فرقش این است که در انقلابهایی که میشده، در کودتاهایی که میشده- همین چند روز کودتایی که شده است در یک جایی، تمام مطبوعات و تمام احزاب و تمام اجتماعات را قَدَغَن کردند- انقلاباتی که شده است، گاهی یک میلیون، دو میلیون جمعیت کشته شده است. بعد از انقلاب، کشتار دستجمعی میشود. این انقلابْ چون اسلامی بود، هیچ بعد از انقلاب، کشتاری که مردم را بکشند، و مثلًا اینهایی که حالا غلبه کردهاند، چون غلبه خود ملت بود، غلبه مال خود ملت بود، آن هم ملت اسلامی، آن هم با اسم اسلام؛ دنبال این نه مطبوعات قدغن شد و نه اجتماعات قدغن شد و نه احزاب قدغن شد. تا چند ماه بعد، بعضیها را دیدند مشغول توطئهاند، الآن هم مشغولاند. بعضیها را دیدند که از خارج چیز اخذ میکنند و دارند توطئه میکنند. بعض مجلات این طوری و بعض مطبوعات این طوری را دادگاه جلو گرفت، برای اینکه ملت را داشت به تباهی میکشید. اما باز همه مطبوعات هستند سر جایشان. احزاب هم هستند سر جایشان. و درهای این مملکت هم باز به همه جا...
این برکتی که از ناحیه انقلاب پیدا شده است که خود ملت مشغولاند، این احساسی که در ملت ما پیدا شده است که باید تعاون کند، باید اعانت کند، این از برکات این انقلاب است...
وقتی آرامش نباشد نمیشود سازندگی صحیح بشود. در یک شهری که آرامش نیست، نمیشود در آن شهر دیگر ساختمان بشود یا در آن شهر اسفالت بشود یا در آن ناحیه اسفالت بشود. باید آرامش حفظ بشود تا به دنبال این کارها بروند. و من امیدوارم که شماها با قدرت جسمی و روحی که دارید در این نهضت پیش بروید و ابداً به خودتان هیچ یأس راه ندهید که یأس از جنود شیطان است. یکی از جنود شیطان، یأس است. و این شیاطین که یأس را دارند ایجاد میکنند اینها هم از جنود شیطان هستند. و شما یأس به خودتان راه ندهید. امیدوار باشید.» (صحیفه امام، ج10، ص: 451 ـ 457)
ـ سخنرانی در جمع فرماندهان کمیتهها و سپاه خراسان؛ اختلاف شیاطین با اسلام (1358)
«عتبه بوسی مولا علی بن موسی از آرزوهای من است. کراراً هم از خراسان اظهار لطف کردند آقایان و دعوت کردند. و من اگر فرصتی پیدا بکنم آرزو دارم که بیایم خدمت ایشان و خدمت همه ملت خراسان، لکن شما میدانید که الآن من گرفتاریهایی دارم و در یک اجتماعات بزرگی هم برای من میسور نیست که رفت و آمد کنم، از این جهت، عجالتاً، موقتاً، معذور هستم. امیدوارم که دعا بفرمایید من موفق بشوم به همچو توفیق بزرگ.
اسلام یک خار بزرگی شده است در چشم اشخاصی که از اول نمیتوانستند اسلام را ببینند. منتها قبل از انقلاب، از باب اینکه دولت طاغوت بود، قلمها و قدمها و گفتارها به اسلام خیلی توجه نداشت. حالا که دولت طاغوت منقرض شد و تا آخر برگشت ندارد و رژیم جمهوری اسلامی شد، اینهایی که اسلام مثل استخوانی در گلوی آنهاست در صدد برآمدند که نگذارند این حقیقت تحقق پیدا بکند. تمام این اختلافاتی که میبینید با شماها دارند، با کمیتهها دارند، با دادگاههای انقلاب دارند، با روحانیون دارند، با پاسدارها دارند، اساسش اختلاف با اسلام است. آنهایی که نمیتوانند بشنوند اسم اسلام را، حالا میبینند که اسلام پیش آمده است، و ان شاء اللَّه با محتوای خودش تحقق پیدا میکند...
من کراراً این مطلب را در نجف هم گفته و اینجا هم گاهی گفتهام که ما در یک مدتی گرفتار بودیم به یک نفر از مردم و به قشری از اهل علم که اینها اسلام را از آن طرف نگاه میکردند. عرفا اسلام را قبول داشتند، لکن تمام مسائل را برمیگرداندند به آن معانی عرفانی، مسائل روز قائل نبودند. حتی اگر روایتی یا آیهای در جهاد میآمد اینها همان «جهاد نفس» را میگفتند هست. و اسلام را با یک صورت دیگری غیر از آن صورت واقعی که جامع است، جامع همه اطراف است، نظر میکردند. من گفتم ما یک مدتهایی مبتلا به آنها بودیم، که البته مردم صالحی بودند، لکن اسلام را با یک صورت میدیدند؛ یک بعد اسلام را نظر میکردند. و یک مدتی، اخیراً، ما مبتلا شدیم به یک عدهای که اینها عکس آنها هستند. تمام معنویات را اینها به مادیات برمیگردانند! میگویند مسلمیم، لکن نه توحیدشان توحید اسلامی است؛ و نه بعثتشان بعثت اسلامی است؛ و نه...
یک دستهای از اینها که حالا شما میبینید که اظهار اسلام میکنند، و شاید از شما هم بیشتر اظهار اسلام میکنند، از این سنخ جمعیت هستند که اسلام را اگر هم بخواهند، نه آن اسلامی است که پیغمبر اکرم فرموده است. یک چیز دیگری. وارونهاش میخواهند بکنند به یک صورت دیگری درآورند او را. همه چیزش را میخواهند وارونه بکنند. در بین این افراد خیلی هستند که بسیار اسم اسلام را میبرند و بسیار هم دلسوزی برای اسلام میکنند، اما اگر دلسوزی بکنند برای آن اسلام خودشان؛ نه برای آن اسلام ما. و بعضی دیگر هم هستند که اصلًا نه، اعتقادی به اسلام هم ندارند، چنانچه به این انقلاب هم اعتقادی نداشتند، ولی حالا صد در صد اسلامی شدند و انقلابی. حالا شما نمیتوانید یک کسی را پیدا کنید که بگوید من انقلابی نیستم! همه هم میگویند ما از اول بودیم! الآن همه اینهایی که میآیند، میگویند ما حبسها رفتیم، چه کردیم؛ مخالفتها کردیم در زمان طاغوت. حالا دیگر اسم آن رژیم پیش آنها هم «طاغوت» شده است! در صورتی که در دلشان این نیست. اینها الآن از اسلام میترسند. سخت هم میترسند. در صورتی که اسلام برای همه خوب است. لکن اینها وحشتشان زده است. البته برای خیانتکار اسلام هم خوب نیست. هیچ دین توحیدی برای خیانتکاری خوب نیست. اسلام مخالف با خیانتهاست؛ مخالف با جنایتهاست. مخالف با این است که جوانهای ما را به تباهی بکشند به اسم اسلام، یا به اسم ترقی و تعالی. و این مملکت ما را به آن طور که دیدید کشاندند به اسم «تمدن بزرگ». اینها هم که میگویند اسلام، نظیر آن «تمدن بزرگ» آن مردک است که با اسم تمدن بزرگ مملکت ما را به اینجا رسانید که الآن همه جمع شدند و نمیتوانند اصلاحش کنند! اینها همه با اسم اسلام میخواهند بکلی اسلام را کنار بگذارند، و یک چیز مادی جای او بگذارند که همه چیزش مادی باشد. به اسم اسلام ترویج مادیت را میکنند اینها...» (صحیفه امام، ج10، ص: 458 ـ 463)
[1] - یادگار امام در این باره مرقوم فرمودهاند:« مقصود، منزل حضرت امام در یخچال قاضی است. ایشان یک دانگ از این منزل را مَهْر معصومه خانم همسر حاج آقا مصطفی کرده بودند. در نجف، ایشان از امام طلب مهریه را کرده بود. امام به آیت اللَّه آقا مرتضی حائری نوشتند که کسی را برای تقویم( ارزیابی) منزل ببرید تا من مَهْر معصومه خانم را بدهم. این کار انجام گرفت و مهریه ایشان پرداخت شد. امام در این قضیه خود را بدهکار میدانستند، لذا با تعجیل و تأکید در چند نامه نوشته بودند که این کار سریعاً صورت بگیرد و توسط پدر عروس هم صورت بگیرد تا در قیمت گذاری خدشه وارد نشود.»
.
انتهای پیام /*