امروز با امام: ششم آبان
ـ سخنرانی در جمع بازاریان تهران؛ لزوم لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی (1341)[1]
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
... آیا من از شما تشکر بکنم، یا شما از من تشکر بکنید؟ هیچ کدام از یکدیگر تمنای تشکر نداریم؛ بلکه وظیفه دینی همه ماست که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات[2]، انجام نشود. و اگر این قانون عملی بشود، دنبالش چیزهای دیگری است، و خواسته اکثریت مردم، شرط است؛ اکثر مردم این مملکت از این امر بیزارند. و شما فعلًا تعطیل عمومی نکنید. خدا نیاورد آن روز را که تعطیل عمومی بشود! و باز هم دعا میکنم که از این عمل به طور آرام جلوگیری شود. خدا نیاورد آن روزی را که علما بگویند تعطیل بکنید! اسد اللَّه عَلم[3] در این مملکت چه میخواهد بکند؟! این کار بازخواست و محاکمههای بعدی دارد. به طوری که شنیدم، از امینی[4] این موضوع را خواسته بودند؛ ایشان قبول نکرد و به کنار رفت. به حساب ارسنجانی[5] هم روزی خواهند رسید. اگر تمام دنیا- یکطرفه- بگویند: باید بشود! من یکی میگویم: نباید بشود. نه وظیفه من تنهاست، بلکه وظیفه شاهنشاه و همه افراد این مملکت است که بگویند این کار صلاح نیست ...
[خطاب به حجت الاسلام انصاری، واعظ شهیر قم:]
شنیدهام دو شب است زبان تو[6] را بستهاند. چه میشود که اگر دستبند به دست من و شما بزنند و به گوشه زندان بیندازند؟ مگر ما از حسین بن علی و امام سجاد بالاتر هستیم؟ در تمام نقاط این کشور، این جریان، رویش بحث است و مردم تنفر خودشان را از این امر چه به شاهنشاه و چه به دولت، نوشتهاند
این کشور، قانون اسمیاش قانون امام جعفر صادق است و باید تا موقع ظهور امام زمان، این قانون[7] باقی بماند. از کلیه علما بخواهید تا آنها بخواهند. فرستاده آقای بهبهانی[8] نزد من آمد و گفت: من تا آخرین نفس برای این موضوع اقدام میکنم. دولت باید بنویسد در روزنامههای رسمی که این عمل نقض شد و علناً به مردم اعلام کند. شنیدهام آقای فرماندار گفته است: دولت کار دارد. چه کاری از این کار واجبتر است که رضایت بیست میلیون جمعیت را فراهم کنند؟ چون از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایی مایل هستند که این کار بشود. سازمانهای اداری بایستی به دولت بگویند؛ و «انصاری» زبان گویای مردم قم است و تنها نیست؛ و همه جمعیت پشت سر او هستند، و حتماً امشب بایستی به منبر بروی و جریان را کاملًا شرح دهی که مردم بیدار شوند...» (صحیفه امام، ج1، ص: 82 ـ 83)
ـ نامه به آقای امامی مازندرانی ساروی و تذکر در مسائل جاری مملکت (1342)
«خدمت ذیشرافت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای حاج شیخ مرتضی امامی- دامت افاضاته
10 جمادیالثانیه 83
بسماللَّه الرحمن الرحیم
به عرض عالی میرساند، انشاءاللَّه مزاج محترم خالی از نقاهت است ضمناً گمان نمیکردم تاکنون مطالب مهمه روز به جنابعالی و علمای اعلام مازندران نرسیده باشد لکن از عدم عکسالعمل چنین معلوم میشود که آقایان متوجه نیستند که با چه امری اسلام و مسلمین مواجه شدند و به حسب گمان مقابله اوستا و قرآن است یا مقابله اینان و قرآن کریم است و از رسمیت انداختن اسلام است به تبع ترکیه و تساوی حقوق زن و مرد است در ارث و طلاق و چیزهای دیگر به محض اطلاع در قم و تهران از علمای اعلام و دنباله اینها از شهرستانها شروع به احترام شد سایر طبقات نیز تلگرافات و مکتوبات و طومارها را فرستاده و آمادگی خود را برای دفاع از قرآن و اسلام اعلام نمودهاند از گیلانات نیز تلگرافات و در آنجا اجتماعاتی بوده ولی از ساری و سایر بلاد مازندران اطلاع ندارم. جنابعالی و سایر علما ناچار احترام خواهید فرمود و با قم و نجف و سایر بلاد همصدا خواهید شد انتظار احترام عاجل دارم. والسلام علیکم و رحمةاللَّه.
روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 510)
ـ نامه به آقای عبدالحسین لنکرانی راجع به وجوه شرعیه (1343)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای حاج شیخ عبدالحسین لنکرانی- دامت برکاته
به عرض میرساند، مرقومه آنجناب که حاکی از تفقد از حقیر بود موجب تشکر گردید.
مسئله که مرقوم داشته بودید جواب نوشته شد و جوفاً ارسال گردید. راجع به ارسال قبض رسید و وجهی که میخواهند به جنابعالی بپردازند چون بنای حقیر نیست که آنطور که مرقوم شده بود چیزی بنویسم ارسال نشد و چنانچه خود شخص دهنده وجه بنویسند که میخواهند فلان مقدار بابت سهم مبارک امام- علیه السلام- بپردازم یا خود جنابعالی از طرف ایشان بنویسید اجازه داده خواهد شد. از خدای متعال موفقیت کامل آنجناب را در ترویج شریعت مقدسه خواستار و ملتمس دعا هستم. والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.
به تاریخ 22 ج 2 84
اینجانب بنا ندارم ابتداء به کسی حواله بدهم لهذا خوب بود سرکار عالی یا آن شخص چیزی بنویسند تا جواب مساعد بدهم.
روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 539)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره ویژگیهای حکومت اسلامی (1357)
زمان: 6 آبان 1357/ 25 ذی القعدة 1398
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
به همه ابعادی که از برای انسان هست؛ انسان، خود انسان، عبارت از این صورت ظاهر که میخورد و میآشامد و عرض میکنم که سایر کارهایی که سایر حیوانات هم انجام میدهند، این قدر نیست؛ با سایر حیوانات فرقها دارد. این مقداری که میبینید که انسان در عالم طبیعت زندگانی میکند، سایر حیوانات هم، سایر موجودات طبیعی هم، همه در این عالم طبیعت، آنهایی که زندگی حیوانی دارند، زندگانی حیوانی میکنند و با انسان مشترکند و آنهایی که زندگی شان نباتی و کمتر از اوست هم این زندگانی را دارند. در میان همه موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند. یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل، در انسان بقوه هست. از اول در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر بکند تا برسد به آنجایی که وَهْم ماها نمیتواند برسد و همه اینها محتاج به تربیت است. همان طوری که تربیتهای مناسب با طبیعت هست، تربیتهای مناسب با مراتب دیگرش هم هست که بعضیاش را بشر میتواند مطلع بشود و بعضیاش را و بیشترش را بشر نمیتواند مطلع بشود. اطلاع را خدای تبارک و تعالی دارد و بَعْثِ انبیا برای این است که این بشر این چیزهایی را که اطلاع ندارد، آن مراتب از انسانیت را که خود بشر مطلع نیست و کیفیت تربیت را [مطلع شود]، تا اطلاع بر خودِ درد و دوا نباشد، نمیشود معالجه کرد؛ انبیا آمدند تا این انسان را به آن مراتبی که کسان دیگر، علمای طبیعت، نمیتوانند این مراتب را اطلاع پیدا کنند و تربیت کنند انسان را، آن مراتب را تربیت بدهد و نمو و ارتقا بدهد. تمام علمای طبیعت به هر مرتبهای که برسند، آخرِ ادراکاتشان، ادراکات همین خصوصیات عالم طبیعت است. از عالم طبیعت به ماورای این عالم طبیعت، که آن عالم با این عالم در موجودیت شبیهاند و الّا در مرتبه وجودْ آنجا خیلی بالاتر از اینجاست؛ و ما الآن خواب هستیم و آنجا را الآن با این چشم طبیعی نمیتوانیم ببینیم؛ چون انسان قابلیت این را دارد که تربیت بشود و آن مراتب ما فوق طبیعت را هم پیدا بکند و کسی نیست که این نحو تربیت را از انسان بکند، خدای تبارک و تعالی انبیا را مأمور فرموده است که اینها بیایند و تربیت کنند این انسان را که برسد به آن مراتب ما فوق طبیعت، و هر چیزی که در آن قابلیت هست، فعلیت پیدا بکند و تربیتْ یک تربیت الهی بشود.
شما آقایان که در خارج از کشور یا در داخل کشور، جوانهایی که مورد علاقه ماها هستید و شماها مثل فرزندان ما هستید، و در خارج کشور یا در داخل وارد زندگی تازه شدهاید؛ شما الآن همین صورت ظاهر عالم طبیعت را میبینید و فعالیتهای شما هم مربوط به همین رشته است. آنکه من برای شما میخواهم عرض کنم این است که شما همان فقط رشته طبیعت را و چیزهایی که مربوط به طبیعت هست، مثل همین مبارزاتی که الآن میشود، و لو این مبارزاتْ مبارزات الهی است و برای رساندن این مردم است به حقوقشان و این البته با امر الهی است، لکن تمام این معانی که حاصل بشود، اینها چیزهایی است که مربوط به همین عالم طبیعت است؛ و ما یک مراتب بالاتری داریم که باید شماها به آن توجه کنید. این عباداتی که انبیا آوردهاند و شما را به آن دعوت کردند؛ مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، این طور چیزها، اینها یک اموری هستند که، نسخههایی هستند از طبیبهای واقعی که آمدند شما را برسانند به یک مرتبههای کمالی که همان طوری که از طبیعت استفاده میکنید؛ مادامی که در طبیعت هستید، وقتی که نفوس شما از این طبیعت بیرون رفت و نَفْس عاقله شما در یک عالَم دیگر رفت؛ آنجا هم با یک تربیت صحیح رفته باشد و یک زندگانی کاملًا سعادتمند شما داشته باشید.
من به گوشم اینجا میخورد که بعضی از این جوانهای ما نسبت به این احکام ظاهری اسلام، مثل نماز که بسیار در اسلام اهمیت دارد، اینها خیلی همچو تمام و تام عمل نمیکنند؛ و این مسأله، مسئلهای است که اسباب تأسف ماست که شما جوانهای مُسْلم به این نسخههایی که اطبای روح دادهاند عملْ، خدای نکرده نکنید، و بعد در عاقبت یکوقت پشیمانی برای شما پیدا بشود که آن وقت دستتان دیگر کوتاه باشد. اسلام مثل مسیحیت نیست که فقط یک جهت را ملاحظه کرده باشد؛ اسلام تمام جهاتی که انسان به آن احتیاج دارد، برایش احکام دارد. احکامی که در اسلام آمده است، چه احکام سیاسی، چه احکامی که مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع است، چه احکامی که مربوط به افراد است، [چه] احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است؛ تمام اینها موافق با احتیاجات انسان هست؛ یعنی هر مقداری که انسان احتیاج دارد، احتیاج به طبیعت دارد، احکام طبیعی هست؛ این احتیاجات به ماورای طبیعت که- من و شما الآن از آن غافل هستیم- انسان دارد، آن هم احکام دارد اسلام؛ برای اینکه آن احتیاجات را رفع بکند، و به عبارت دیگر، برای اینکه تربیت کند ما را و ما را سعادتمند کند.
خدای تبارک و تعالی هیچ احتیاجی به اعمال ما و به خود ما ندارد؛ انبیا هم احتیاج به من و شما و به اعمال ما ندارند؛ تمام زحماتی که انبیا کشیدند، وقتی که ما کیفیت زندگی آنها را مطالعه کنیم؛ زندگی حضرت موسی، حضرت عیسی- سلام اللَّه علیهما- را و خصوصاً زندگی حضرت رسول اکرم و پیغمبر خودمان را اگر ملاحظه کنید و به تاریخ اسلام و به تواریخی که حکایت از اینها کردند و از زندگی شان کردند، مراجعه کنید، میفهمید که اینها تشکیل حکومت بعضی شان دادند، احکام حکومتی دارند، لکن خودشان وقتی به زندگی شان مراجعه کنید، میبینید که اصلًا مثل رؤسای جمهوری یا سلاطین این عالم اصلًا نبودند؛ یک شکل دیگر، یک وضع دیگر داشتند. در عین حالی که مثلًا حضرت رسول جزیرة العرب و بعضی از ممالک دیگر هم در زمانشان تحت لوای ایشان بوده است، در عین حال، خودشان وقتی زندگی شان را، کیفیت معاشرتشان را، ملاحظه میکنیم، میبینیم که اصلًا این طور مسائلی که رئیس کلانتری یک ناحیه داشته، ایشان ندارد. چون که الآن سلطان حجاز است و فرمانفرمای حجاز است، وقتی که توی مسجد نشسته است و رفقای خودش، اصحاب خودش نشستهاند، آدمهایی که از خارج میآیند، نمیتوانند بفهمند که کدام یکی از اینها، آن پیغمبری است که رئیس اینهاست و کدام سایرین هستند. معاشرتش این طور بوده است. خیال نکنید روی همچو مسندی که حالا من پیرمرد را شما نشاندهاید، او هم روی مسند نشسته باشد؛ او روی همان جایی که شما نشسته بودید، همان جوری نشسته بوده است که وقتی از خارج میآمدند، نمیفهمیدند که این پیغمبر است یا آنکه کی. وضعش این طور بوده است. این طور نبوده که مثل رئیس جمهورهای حالا اگر کسی بخواهد خدمتشان برسد باید مدتها زحمت بکشد. آن هم چه شخصی باشد، همه مردم که نمیتوانند بروند پیش او. [اما پیغمبر] در مسجدش باز بود و همه میآمدند: غنی و فقیر و درویش و مسکین و همه میآمدند پیش ایشان، حرفهایشان را میزدند و جوابهایشان را میشنیدند و مسائلشان را گوش میکردند و اینها. وقتی هم منزل داشتند، یک مسجدی اینها داشتند، خیال میکنید مثل مسجد حالای مدینه بوده، یک تکه زمین بوده، دورش را با چوبهایی [از] درخت و شاخههایی از درخت، محفظهای درست کرده بودند که حیوانات نروند آنجا. آن مسجدشان بوده است. و یک- دو- سه تا هم، چند تا هم خانه، اطاق گلی درست کردند؛ توی آن هم ابداً از این تشریفاتی که حتی منزل تو و من دارد، نداشته؛ این پیغمبر اکرم.
وقتی میآییم سراغ حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- که وصی بحق اوست، آن وقتی که حضرت امیر سلطنت (حالا من جسارت میکنم بگویم سلطنت) امامِ یک ممالک بزرگ بوده است؛ تمام حجاز، تمام عراق، تمام سوریه و لبنان و مصر و ایران و همه اینها تحت لوای او و تحت حکومت او بوده است، خودش زندگیاش چه جور بوده است؟ باز مثل امیر الامرا بوده است؟ یک پوستی داشتند، پوست گوسفندی داشتند که شبها- آن طور که نقل میکنند و تاریخ دارد- شبها میانداختند و خودشان و همسرشان روی آنجا میخوابیدند. روزها همین پوست گوسفند را علف میریختند رویش برای آن شترشان که علف بخورد؛ این حکومت اسلام. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- با دست خودشان، کلنگ خودشان، قنات درست میکردند. در تاریخ هست همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر به خلافت، آن هم خلافتی که دامنهاش این قدر زیاد بود، همان روز بعد از اینکه بیعت تمام شد، ایشان بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ آن کاری که میکرد؛ کار میکرد. آن وقت کار که میکرد، نه اینکه کار میکرد، برای استفاده خودش که حالا درآوَرَد یک قنات داشته باشد، وقتی که آب زد بیرون، مثل چیز [خون] شتر زد بیرون، آن وقت قلم و کاغذ را گرفت وقفش کرد برای فقرا؛ و برای مثلًا چیز [استفاده فقرا] وقف کرد. ما یک همچو حاکمی میخواهیم. ما که این قدر زحمت میکشیم و فریاد میزنیم و ملت اسلام را دعوت میکنیم، دعوت میکنیم که ما یک حاکمی میخواهیم، یک سلطانی میخواهیم که خیانتکار نباشد. داشت حساب بیت المال را میکرد، حساب زکات و چیزهایی که، مالیاتهایی که به بیت المال باید مردم بدهند، میکرد؛ چراغ روغنیاش- آن وقت چراغ با روغن مثل اینکه روشن میشده- این پیه سوزشان به اصطلاح ما، این چراغ روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود؛ یک کسی آمد- به حَسَب آن چیزی که نقل شده است.[9] یک کسی آمد با حضرت صحبت بکند، حضرت آن چراغ را خاموش کرد شروع کرد؛ گفت آن وقت که این روشن بود برای حساب بیت المال مسلمانها بود، حالا تو میخواهی با من صحبت کنی، مربوط به این نیست، من چراغ را خاموش کردم؛ مال مردم، مال بیت المال است، من حق ندارم.
حالا شما ملاحظه کنید که این رئیس جمهورها چه میکنند؛ این سلاطین چه میکنند. ما از آنها اطلاع نداریم، برگردید ایران را نگاه کنید. برگردید ببینید که این آقا که حالا این همه فساد کرده؛ چه میکند با بیت المال مردم، چه میکند با بیت المال مسلمین. ما یک همچو حاکمهایی را میگوییم که [نباید باشند]؛ هی میپرسند اسلام چیست، اسلام چیست؟ اسلام یک چیزی نیست که بخواهد همه چیز را به هم بزند. اسلام تمام نظام طبیعت را حفظ میکند، فسادهایش را یکی یکی بیرون میکند. حکومت باشد؛ اما حکومت چپاولگر نباشد، حکومت خائن نباشد؛ نه اینکه میخواهد حکومت را به هم بزند. خوب، آنها خودشان حکومت داشتند. سلطنت به معنای حکومت، نه به این معنای خلافکاری و اینها، به معنای حکومت اسلامی هست؛ حاکم اسلامی هست، نظام اسلامی هست، لکن این چپاولها، این دزدیها و این خیانتها نیست، منهای اینهاست.
فریاد ما که میگوییم ما حکومت اسلامی میخواهیم و مرگ بر این سلطنت کثافتکاری؛ برای این است که ما میبینیم که- خودمان میبینیم یکوقت تاریخ میخوانیم- سلاطین سابق هر چه بودند، جبار بودند، لکن خیانت در آنها کم بوده. جبار بودند، تبهکار بودند، تعدی میکردند به مردم؛ اما مملکتشان را به یک مملکت دیگری، منافع مملکتشان را به مملکت دیگری نمیدادند. من ندیدم که یکی از سلاطین سابق مملکتش را فروخته باشد به یک کسی، منافع مملکتش را تقدیم دیگری کرده باشد؛ این اخیراً شده و خصوصاً در زمان این آقا، در زمان این سلطان مفسد، این مسائل پیدا شده است که هر چیزی که ما داریم اینها از بین بردهاند. زندگی خودشان این زندگی است، زندگی شما این است که میبینید. توی اینجا بنشینید، توی این جاهای نم. آنها زندگی آنهاست.
من این را دو- سه دفعه گفتهام تا حالا که نوشته بود که کسی برای من یا در مجلهای خواندم، الآن یادم نیست، که یکی از خواهرهای این آقا یک ویلایی در کجا تهیه کرده است که پول آن ویلا را من الآن یادم نیست، خیلی قلم درشت محیر العقولی بود، آنی که یادم مانده این کلمهاش است که پنج میلیون دلار خرج گلکاری و تزیینات گلکاریاش شده است؛ یعنی 35 میلیون تومان! ما یک همچو سلطانی دیدهایم که چراغ را خاموش میکند که آن چراغ به قدر دو دقیقه که با این شخص میخواهد صحبت عادی بکند، صحبت رفاقتی مثلًا بکند، این دیگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه و بارگاهش این مسجد است؛ توی این مسجد میآید مینشیند، همه میآیند حرفهایشان را به او میزنند، از مسجد هم لشکر درست میکند، میفرستد به این طرف و آن طرف برای، عرض میکنم پیشرفت اسلام، لکن زندگیاش همان است که عرض کردم که یک پوست هست و یکوقتی که شبِ مردنش، شب شهادت حضرت، وقتی که مهمان بود منزل دخترش، نمک آورد و شیر؛ گفت: تو چه وقت دیده بودی که من- به حسب نقل- دو تا چیزِ همراه بخورم؟ رفت نمک را برداشت؛ فرمود که به جای نمک، شیر را بردار؛ نان با نمک خورد. این سلطان حجاز و ایران و سوریه و لبنان و عراق و ماورای اینها، اردن و امثال ذلک. این شب آخر زندگی ایشان در حال آن قدرتمندی. ایشان، خواهر بزرگوارِ این آقا (؟) خواهر جنایتکار این جنایتکار، پنج میلیون دلار خرج گلکاریِ- نوشته بود خرج گلکاری این ویلایی که ایشان تهیه کرده است در خارج! دیشب هم که در یکی از روزنامههای اینجا من خواندم که نوشته بودند، آورده بودند، شب چهارم آبان شاه خودش با فرح جشن گرفته! برای اینکه دیگران که از خانواده او بودند همه رفتهاند، پولها را برداشتند و رفتند! مال این ملت رفت به امریکا؛ و چند روز پیش از این هم گفتند که از ایران تلفن کرده بودند که یک طیاره پرِ جواهرات- جواهرات سلطنتی- را نقل کردند به امریکا. حالا که ایشان احتمال رفتن میدهد، دارد چپاول میکند این ملت را؛ دارد میبرد.
ما که حکومت اسلامی میگوییم [یعنی] این هرج و مرج نباید باشد، به ما میگویند که شما حکومت اسلامی میخواهید بکنید، میخواهید که اصلًا چرخ این مملکت را بخوابانید! این غلط است میگویند، اینها تبلیغات باطل است. ما چرخها را به راه میخواهیم بیندازیم. الآن چرخهای مملکت طرف اروپا دارد حرکت میکند؛ نفتهای شما الآن به اروپا و امریکا دارد میرود. ما میخواهیم جلوی این گرفته بشود؛ یک مقدار عاقلانهاش فروش برود، آن هم ارز دست ما بیاید، نه اینکه نفت ما را ببرند و پایگاه برای امریکا درست بکنند، عوض آن، این باشد که اسلحه را بیاورند و پایگاه برای امریکا درست کنند. ما میگوییم هرج و مرج باید نباشد، نمیگوییم حکومت نمیخواهیم. ما حکومت میخواهیم؛ اما این نحو حکومت، نه به آن طور. البته ماها، هیچ کس نمیتواند آن طور؛ اما یک حکومتی باشد که دزد نباشد، لا اقل خیانتکار و جنایتکار نباشد؛ یک حکومتی که برای اینکه یک دفعه بگویند مرگ بر شاه، یک عدهای را نکشد. در هر صورت مسأله این است؛ حکومت اسلامی این است. از حکومت اسلامی شما را نترسانند؛ حکومتِ عدالت است، حکومتی است که زندگی شما را زندگی مرفه ان شاء اللَّه قرار میدهد؛ برای مردم نفع دارد، برای مردم همهاش منفعت است. و امید است ان شاء اللَّه بزودی این عمل انجام بگیرد. [ان شاء اللَّه حضار].» (صحیفه امام، ج4، ص: 175 ـ 182)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ آفت بی توجهی به معنویات در تداوم راه (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
منزل کوچک است، آقایان محترم اینجا موجب زحمتشان است؛ موفق باشند، سالم باشند. من بعض تذکراتی که برای آقایانی که در خارج کشور، در داخل کشور، در صفوف جوانها هستند؛ لازم میدانم که بعض تذکرات به آقایان بدهم. سابق، تا البته مدتی که از اسلام گذشت، دستجات مختلفهای از مردم و اهل علم، اینها توجهشان به معنویات اسلام بود و نظرشان به آن آیاتی و روایاتی که مربوط [بود] به معنویات و تهذیب نفس و ماورای طبیعت؛ و در قرآن کریم آیات زیاد راجع به امور معنوی؛ یعنی آن وجهه انسانی که از عالم غیب است، [وجود دارد]. تا مدتها وضع این طور بود که توجه به آن احکام اجتماعی و سیاسی و اینها که در اسلام بود، توجه کم بود یا نبود. کم کم دستجاتی پیدا شدند که مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی و مسائل روز را عنوان کردند و اینها از این طرف افتادند؛ یعنی توجهشان به صِرفِ همین اجتماعیات و احکام سیاسی و احکام حکومتی [بود] و به [طرف] این ورق نگاه کردند. آنها تا مدتهای قبل به آن طرف ورق نگاه میکردند، مثل فلاسفه و عرفا و صوفیه و اینها، آن طرف ورق را نگاه میکردند و در حرفهایشان بیان همان معنویات بود و مردم را دعوت میکردند به همان جهات معنویه اسلام؛ حتی روایات یا آیاتی که وارد شده بود راجع به امور طبیعی و راجع به امور اجتماعی و سیاسی، بعضی شان کوشش میکردند که اینها را برگردانند به همان امور معنوی و همه را روی آن ورق حساب کنند- جهت باطنی اسلام و قرآن را ملاحظه کنند. در مقابل آنها الآن ما مبتلا هستیم به- البته آن هم ابتلایی بود- این جهت هم که فقط صِرف معنویات را نظر میکردند، و از اجتماعیاتی که در قرآن هست، از آیات و اخباری که وارد شده است راجع به حکومت اسلام، راجع به سیاست اسلام، راجع به امور اجتماعی، راجع به تعمیر این عالم، غفلت کردند. این غفلت کردن از اسلام بود که اسلام را به یک ورق شناخته بودند [و] ورق دیگرش را، عالم طبیعتش را توجه نداشتند که اسلام توجه به عالم طبیعت هم دارد؛ توجه به تمام اموری که احتیاج دارد انسان، دارد؛ و لهذا یک ابتلای اسلام این بود که آن اشخاص، از قبیل متکلمین و بیشتر فلاسفه و بیشتر عرفا و صوفیه و اینها همه، آیاتی که در قرآن کریم بود، هی میخواستند، نیت داشتند، که برگردانند به همان امور معنوی. حتی اخباری یا روایاتی، آیاتی که راجع به اجتماعیات و راجع به عالم طبیعت وارد شده بود آنها کوشش میکردند که برگردانند به همان معنویات؛ آنها غافل بودند از [ظاهر] اسلام، و توجه داشتند [به باطن آن] توجه داشتند به یک ورق اسلام و غافل بودند از یک ورق دیگرش؛ باطن را ملاحظه میکردند و از ظاهر غافل بودند. حالا ابتلای اسلام این طور شده است که جوانهای ما، جوانها و روشنفکرها و اشخاصی که دانشمندان بالا هستند و علوم طبیعی را یاد گرفتهاند، اینها کوشش دارند به اینکه تمام آیات قرآنی و روایات را برگردانند به همین امور طبیعی [و] از معنویات غافل بشوند؛ حتی آیاتی که راجع به امور معنوی است آن را برگردانند به یک امور طبیعی و عادی. اینها هم توجه به اسلام دارند و غافل هستند؛ یعنی یک ورقش را خواندهاند، یک ورقش را از آن غافلند. و این دو طایفه اسلام را به تمام معنی نشناختند که اسلام چی است. اسلام نه دعوتش به خصوصِ معنویات است و نه دعوتش به خصوصِ مادیات است، هر دو را دارد؛ یعنی اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همه ابعادی که انسان دارد بسازند او را، تربیت کنند او را.
انسان را وقتی که ملاحظه میکنید، اول نشوَش با سایر نباتات فرقی ندارد. نبات را، هسته خرما را، هسته چیز دیگری را، میاندازند توی خاک، و خاک تربیت میکند و آن نمو میکند یک جای خاصی، که در آن جای خاص نمو میکند. حیوان هم نطفهاش در رحم واقع میشود و یک بذری است؛ این بذرش محلش آنجاست؛ یعنی جای تربیتش آنجاست که اگر یک جایی را یکوقتی طرحی درست کنند که همان خاصیت و همان چیزها را داشته باشد و نطفه را در آنجا مثل رحم بتواند تربیت کند، ممکن است که همان تربیت بشود و یکوقتی هم انسان بشود. یک نباتی است اول، مثل سایر نباتات میماند، با نباتات فرقی ندارد؛ آن نمو دارد، آنها هم نمو دارند، منتها آن در یک محل خاصی و با جهات خاصی، نباتات در یک محل خاص دیگری با جهات خاصی؛ اما هر دو در این معنی مثل هم هستند که آن کشت شده است و این کشت، شروع میکند به نمو کردن به واسطه قوایی که خدای تبارک و تعالی در زمین قرار داده است، و به واسطه قوایی که در رحم قرار داده است؛ اینها با هم شرکت دارند. کم کم اینکه در زمین کاشته شده است، این نباتات تا آخر همان نبات است؛ این آخرش هم، تا میرسند به ثمره؛ ثمره شان هم ثمره نبات است. آنهایی که در رحم کاشته شدهاند- که حیوانات، همه حیوانات مِنْ جمله انسان باشد- آنها کم کم از مرتبه نباتی بالا میآیند و در همان رحمی که هستند یک روح حیوانی پیدا میکنند، ممتاز میشوند از سایر موجودات نباتی، لکن همه شان حیوانند؛ یعنی حس و حرکت دارند، روح حیوانی دارند؛ متولد در این عالَم هم که میشوند و منفصل میشوند از محل خودشان، باز این یک امتیازی است که با نباتات دارند که نبات را اگر منفصلش کنند، دیگر تمام است، لکن اینها منفصل میشوند در آن وقتی که مقتضی است و آن جهت نباتی شان کمال پیدا کرد و جهت حیوانی پیدا شد و احتیاجشان از رحم منقطع شد؛ میآیند به این عالَم [و] با همه حیوانات در خوردن و خوابیدن و شهوات و اینها شریکند، همه با هم هستند؛ امتیازی ندارند الّا به همه جهات حیوانی. حیوانات هم- همان حیواناتی که هستند- در ادراکات با هم فرق دارند؛ میمون بیشتر از مثلًا حیوان دیگری ادراک میکند، چیز میفهمد. انسان در بین این حیوانات ممتاز میشود به اینکه یک ترقیات دیگری، میشود بکند؛ هم در ادراکات با آنها فرق دارد و هم در غایات ادراکات فرق دارد. حیوانات تا یک حدودی ادراکشان هست و محدود و تمام میشود؛ انسان ادراکاتش و قابلیتش برای تربیت، تقریباً باید گفت غیر متناهی است.
پس انسان همه عالَم را دارد با اضافه. همه چیزهایی که در عالَم هست، از اول موجودات تا آنجایی که آن ممتاز شده، با همه حیوانات و با نباتات و با معادن و اینها شرکت دارد، لکن یک اضافه دارد، و آن اینکه در انسان یک قوه عاقله و قوه بالاتر هست که در آنها نیست.
اگر انسان مثل سایر حیوانات تا همان حدی که حیوانات رشد میکردند بود، انبیا لازم نبود؛ انبیا میخواستیم چه کنیم؛ انسان میآید اینجا مثل حیوانات زندگی میکند و مثل حیوانات میخورد و مثل حیوانات میخوابد تا میمیرد. اینکه احتیاج به انبیا ما داریم برای این که انسان مثل حیوانات نیست که یک حد حیوانی داشته باشد و تمام بشود. انسان یک حد ما فوق حیوانی و یک مراتب ما فوق حیوانی، ما فوق عقل [دارد] تا برسد به مقامی که نمیتوانیم از آن تعبیر کنیم؛ و [از] آن آخرْ مقام مثلًا تعبیر میکنند [به] «فنا»، تعبیر میکنند «کالألُوهِیه»؛ یک تعبیرات مختلفی [میکنند] چون که تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمی و هم روحی و هم عقلی و هم ما فوق آن، نمیشود در عهده بشر باشد، برای اینکه بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماورای طبیعت. تمام قوای بشر را روی هم بگذارید، همین طبیعت را و خاصیت طبیعت را میتواند بفهمد؛ منتها باز همه خاصیتهای طبیعت برای بشر هم کشف نشده است، تا حدودی کشف شده است؛ اخیراً خوب، زیاد پیشرفت کرده است، لکن مانده است خیلی چیزها که بعدها کشف خواهد شد؛ اما تا آخر هر چه بشود مال طبیعت است، مال این عالَم است؛ و هر چه بشود مال این ورق است.
آن چیزی را که بشر میتواند ادراک کند و حد ادراک طبیعی خودش هست، این است که عالم طبیعت را [با] همه خصوصیات [بفهمد]؛ فرض کنید یکوقتی همه خصوصیات عالم طبیعت را انسان بفهمد و همه چیزهایی که مربوط به کمال طبیعت است و ترقیات در طبیعت، اینها را هم انسان کشف بکند، لکن حدش حد طبیعت است، بیشتر نیست. آن ورق بعد را اطلاعی بر آن ندارد و نمیداند چه خبر است آنجا؛ و روابطی که ما بین اشیا هست با هم، آن قدر را انسان اگر هم تا آخر کوشش کند میتواند بفهمد، آن روابطی است که در طبیعتْ بین اشیا، علل و معلول و سبب و مُسَبِبات [وجود دارد]؛ روابطی که در اشیای طبیعت است، انسان میتواند ادراک بکند؛ تا آخر هم وقتی که تربیت بشود و تحصیل بکند و کشفیات این عالمْ واقع بشود، تا آخر هم همین است که این طبیعت را با تمام خصوصیاتی که دارد و تمام روابطی که ما بین اجزای این طبیعت هست کشف میکند. میتواند ادراک کند که رابطه مثلًا زلزله چه جوری است با زمین؛ چه وقت میآید، نتایج و آثارش را همه را معین کند؛ و چقدر میآید و چه جوری میآید، افقی است، عمودی است، چی است، همه اینها را ادراک بکند. روابط ما بین طبیعتِ انسان با فلان چیز چه است؛ تمام اینها را که ادراک بکند، ما فرض کنیم که دیگر مجهولی برایش نماند، همهاش طبیعت است؛ پایش را از طبیعت بالا [تر] نمیتواند بگذارد و ادراک آنجا را نکرده است.
و لهذا یک طایفهای از این فلاسفه و فلاسفه طبیعی و اینها هستند که چون ادراک نکردهاند ماورای عالم طبیعت را، [به دلیل اینکه] حسی نبوده است، با چشم نمیشده است ادراک بکنند، منکر هم شدند، منکر بیدلیل؛ یعنی گفتند ما چون ندیدیم نمیدانیم و زیر چاقوی ما نیامده است این؛ مثلًا عقل مجرد، میتوانیم بگوییم نیست! این «نیست» غلط است؛ برای اینکه باید بگوید «من نمیدانم»؛ نباید بگوید «نیست»؛ یک چیزی را آدم نمیداند؛ خوب آدمی هست که میگوید «من تا این حد رسیدم، این قدر را تصدیق میکنم، مابقیاش را نمیدانم»؛ اما اینکه «نیست» را [میگوید] از باب اینکه اطلاع ندارد. شما هم که احاطه بر همه چیز همه عالم ندارید، نباید بگویید نیست. اینها تا این حد رسیدند و این حد را وقتی هم تمام خصوصیاتش معلوم بشود، همین است؛ حدشان، حد طبیعت است. این آمال طبیعی انسان را میتواند برآورده کند؛ یعنی احتیاجاتی که ما در طبیعت داریم، هر احتیاجی؛ آن وقتی که طبیعت به همه جهاتش کشف شد و همه قوای عالم طبیعت کشف شد، همه روابط اجزای طبیعت به هم کشف شد، احتیاجات طبیعی ما را حاصل کرد؛ بیشتر از احتیاجات طبیعی را نمیتواند حاصل کند. هر چه حاصل بشود همین احتیاجات طبیعی است؛ منتها احتیاجات طبیعی به حَسَب قوای مختلف، که حالا کشف شده است، آدم میبیند که الآن محتاج به این است که وقتی میخواهد برود، سوار طیاره بشود. آن وقتها همین که میخواست برود با شتر میرفت، حالا با طیاره میرود. یک وقت هم بالاتر از این؛ بالاتر میشود، اما همهاش طبیعت است و احتیاجات طبیعی.
انسان اگر به همین حد طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به اینکه یک چیزی از عالَم غیب برای انسان فرستاده بشود تا انسان را تربیت بکند، تربیت آن ورق را بکند [نداشت]؛ چون آن ورق نبود، احتیاج هم نبود، لکن چون انسانْ مجرد از این عالم طبیعتْ یک حقیقتی است، همین خودِ خصوصیاتی که در طبیعت هست دال بر این است که یک ماورایی، یک ماورایی از این برای این طبیعت هست؛ چون انسان یک ماورایی دارد و به حَسَب براهینی که در فلسفه ثابت است ماورای این طبیعت در انسان هست و انسان دارای یک عقلِ بالامکانْ مجرد [است]، و بعد هم مجرد تام خواهد شد؛ تربیت آن ورق که ورق معنوی انسان باشد باید کسی این تربیت را بکند که علم به آن طرف، علم حقیقی به آن طرف داشته باشد و علم به روابطی که ما بین انسان و آن طرف طبیعت و آن طرف هست؛ این روابط را بتواند ادراک بکند؛ و آنْ بشر نیست، بشر ندارد؛ همین قدر مورد طبیعت را او میتواند ادراک بکند. هر چه ذره بین بیندازند ماورای طبیعت با ذره بین دیده نمیشود؛ آن محتاج به این است که یک معانی دیگری در کار باشد و چون این روابط بر بشر مخفی است و خدای تبارک و تعالی که خالق همه چیز است این روابط را میداند، از این جهت، به وحی الهی برای یک عدهای از اشخاصی که کمال پیدا کردهاند و کمالات معنویه را دنبالش کردند و فهمیدند، روابطی حاصل میشود ما بین انسان و عالَم وحی؛ به او وحی میشود و برای تربیت این ورقِ دومِ انسان بَعْث میشوند اینها؛ میآیند در بین مردم و مردم را تربیت میخواهند بکنند.
خدای تبارک و تعالی نه احتیاج به ماها دارد، نه احتیاج به تربیت ما دارد. همه ما اگر مشرک هم بشویم، شدیم، جهنم؛ همه ما هم موحد هم بشویم، یک نفعی [به او] نمیرسد؛ تمامْ مربوط به خود ماست؛ بعث انبیا برای تربیت ماست که ما در آن ورق که باید تربیت بشویم، جوری تربیت بشویم که آنجا هم زندگیمان زندگی سعادتمند باشد. اگر این تربیت نباشد و انسان با همان خوی حیوانی از این عالَم به عالَم دیگر برود، در آن عالَم سعادت ندارد و به شقاوت میرسد؛ انسان در آن عالَم به ظلمات میرسد.
انبیا آمدهاند که ما را از این عالَم طبیعت کم کم تربیت کنند و آن مقداری که مربوط به تربیتهای معنوی است به ما بفرمایند، به وحیْ مِنَ اللَّه تعالی؛ تا ما، که اگر انبیا نباشند یک حیوانی هستیم که هر چه هست همین طبیعت [است و] بیشتر از این ادراک نداریم، ما را ببرند به آن عالَم و تقویت کنند که ما وقتی از این عالَم منتقل به یک عالَم دیگری شدیم، زندگی آن عالَم هم یک زندگی سعادتمند [انه] باشد. تمام نکته آمدن انبیا این است که تربیت کنند این بشر را- که قابل از برای این است که تربیت بشود و ما فوق حیوانات است- این را تربیتش کنند؛ برای اینکه همان طوری که اینجا زندگی سعادتمند- اگر همه اوضاع طبیعت به وفق مراد باشد- یک زندگی سعادتمند در اینجا دارند، آنجا هم زندگی سعادتمند داشته باشند. لطفی است از جانب خدای تبارک و تعالی به بشر که قابل از برای این است که تربیت بشود.
و تربیت بشر به وحی خدا و به تربیت انبیا این است که چیزهایی که رابطه بوده است ما بین آن عالَم و این عالَم، چیزهایی که اگر آن کارها را ما انجام بدهیم در تربیت معنوی ما دخالت دارد، آنها را به ما بیان کردند که این کارها را بکنیم. ما نمیدانیم البته که آیا رابطه ما بین نماز و سعادت آن عالَم چیست؛ رابطهاش را ما نمیدانیم، خدا میداند؛ چنانچه من و شما که طبیب نیستیم نمیدانیم که رابطه ما بین این قرصی که طبیب میدهد با این مرض چیست، لکن رابطه دارد؛ آنکه عالِم است این رابطه را ادراک کرده است و به ما گفته است و ما هم باید اطاعت کنیم تا مرضمان خوب بشود. این رابطه را که بین این اعمال ما، اعمال صالحه ما با آن عالَم است، این را انبیا میدانند به وحی خدای تبارک و تعالی؛ و آمدهاند برای اینکه به ما بگویند که فلان کار را اگر بکنید، این رابطه دارد اینجا با آن عالَم و روح شما را تربیت میکند این؛ که شما در آن عالَم وقتی که میروید با سعادت هستید.
چیزهایی که اگر چنانچه آن چیزها را انسان ارتکاب کند، مثل سمومات میماند که اگر انسان یک شیئی که مسموم است بخورد، مسموم میشود و به هلاکت میرسد؛ در عالَم ماورای طبیعت و روح هم این طوری است که بعضی از چیزهاست که اگر چنانچه این چیزها را عمل کند انسان یا اعتقاد به آن پیدا کند، مثل سم قاتل میماند، به مراتبش که یکوقت مسموم میکند انسان را، لکن قابل علاج است؛ یک وقت مسموم میکند و اگر تا آخر برود [و جذب بدن شود]، دیگر علاج هم ندارد. اینها هم برای ما گفتهاند؛ گفتهاند «نکنید، این کار را نکنید، این کار را نکنید.» البته یک مقدار از اموری که آنها فرمودهاند «بکنید و نکنید»، باز برای تنظیم عالم طبیعت است و اجتماع است، لکن پارهای، بسیاری از امورْ راجع به تنظیم امور اجتماع نیست؛ راجع به ماورای طبیعت است. انسان چون یک مجموعهای است که احتیاج به همه چیز دارد، انبیا آمدهاند که آن همه احتیاجات انسان را، هر چه احتیاج دارد انسان، برای انسان بیان کنند که انسان اگر عمل بکند به سعادت تمام میرسد.
بنا بر این، این دو طایفه که یک طایفه، طرف معنویت را گرفتهاند و طرف اجتماع را رها کردند و این طایفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سیاست و علم، نمیدانم این معانی را دارند و آن طرف را رها کردند. این دو، نه این اسلامشناس است، نه آن اسلامشناس است. اسلامشناس کسی است که این دو مطلب را، این دو جبهه را، هم جبهه معنوی را بشناسد هم جبهه ظاهری را؛ یعنی هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوی که دارد، و هم اسلام را بشناسد به این جهات مادی که دارد. کسی که اسلام را بخواهد بشناسد، باید به این جور بشناسد؛ یعنی آیات و روایاتی و احکامی که وارد شده است راجع به جهات معنوی، اینها را بشناسد تا آن اندازهای که میداند؛ و آیات و روایات و عرض میکنم، احکامی که وارد شده است برای تنظیم امور جامعه و برای امور سیاسی و برای امور حکومتی، اینها را هم بشناسد. کسی که این دو جنبه را شناخت به اندازهای که انسان میتواند بفهمد، این اسلام را شناخته.
اسلام مثل رهبانیت مسیح نیست؛ البته مذهب مسیح هم حالا نسخش کردند و الّا مذهب مسیح هم این نبوده است که همهاش روحانیت [باشد] و [امور مادی] نباشد، مثل مذهب موسی[10] نیست که فقط مربوط به [طبیعت باشد]، عنایتش به طبیعت بیشتر باشد؛ و البته حضرت موسی- علیه السلام- که از انبیای معظم و از انبیای اولی العزم است، کامل بوده است [شریعتش]، به اندازهای که محتاج بوده است بشر، لکن از بین رفته است؛ کتاب حضرت موسی، کتاب حضرت عیسی- هر دو تایشان از بین رفتهاند؛ اینکه الآن دست اینهاست، اینها خودِ متنشان دلالت بر این میکند که اینها تورات اصلی و انجیل اصلی نیستند، لکن کتاب ما[11]- بحمد اللَّه- همین طور سال به سال، از اول تا حالا محفوظ است، حتی قرآن به خط حضرت امیر یا به خط حضرت سجاد هم الآن موجود است در بین ما که همین است؛ غیر از این هیچ چیز نیست، همین قرآن است، هیچ تغییری نکرده است.
در هر صورت، چون اسلام برای تربیت ماها آمده است، تا تبعیت از آن نکنیم به همه ابعادش تربیت نمیشویم. نباید حالایی که شما جوانهای عزیز ما مشغول شدهاید به علوم طبیعی یا مشغول شدهاید به یک مجاهداتی که لازم است حالا بکنید و همین جهادی که جهاد اکبر است که باید بکنید شما؛ یعنی باید همه ما، لازم است که همه ما به این برادران اسلامیمان که در ایران مبتلا هستند کمک کنیم؛ کمک تبلیغاتی لا اقل در این محیطهایی که هستیم؛ اما نه اینکه حالا که مشغول شدیم به علوم طبیعی یا مشغول شدیم به این مجاهدات، دیگر کار به آن طرف نداشته باشیم؛ شما همین نیستید، همین رجل مجاهد نیستید، همین رجل طبیعی نیستید، شما یک انسانی هستید؛ انسان معنویات دارد، مادیات دارد؛ مادیاتش اینهاست، معنویاتش هم باید کوشش کنید. شما باید عنایت کنید به همه احکام خدا؛ نمیشود یک مسلمانی بگوید که من مجاهداتش را قبول دارم و معنویاتش را قبول ندارم، یا یک مسلمانی بگوید من معنویات اسلام را قبول دارم و مجاهدات اسلام را قبول [ندارم]؛ همهاش را باید ما قبول [داشته باشیم]؛ مسلمان آن است که همه چیزهایی که نبی اکرم آورده برایش، قبول کند و عمل کند.
بنا بر این، شما این احکام ظاهریهای که التفات به آن نیست که حالا بفهمد چه میشود و چه ربطی ما بین روح انسان و این عمل هست، سبُک نگیرید؛ اینها مهم است برای شما؛ برای زندگانی ماورای طبیعت شما مهم است، و شما هم مجاهدات ظاهریتان را و علوم ظاهریتان، علوم طبیعیتان را تکمیل کنید، و هم تبعیت کنید راجع به امور معنوی و جهات الهی، تا سعادتمند بشوید.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را سعادتمند کند؛ و همه ماها به تکلیفمان عمل بکنیم، که یکی از تکالیف ما این است که حالا نسبت به این جنبشی که در ایران، نهضتی که در ایران پیدا شده است و مردم دارند الآن جانشان را و مالشان را و بچههایشان و عزیزانشان را دارند در این راه صرف میکنند، ما هم باید به این اندازهای که در اینجاها هستیم؛ به اندازهای که میتوانیم و استطاعت داریم، باید به آنها کمک بکنیم؛ و شماها آقایان، با هر یک از این اقشاری که در اینجا هستند، در اروپا هستید با اروپاییها؛ در امریکا هستید با امریکاییها؛ هر جا هستید با اهالی آنجا که رفقا دارید، آشنا دارید، هر وقت مینشینید، طرح کنید مسائل ایران را و تبلیغات کنید. هر یک از شما تبلیغ بکند این مسائل را و این خلافکاریهای سلسله پهلوی را و خلافکاریهای این شاه، که از همه سلاطینی که تا حالا آمدهاند هم خیانتکارتر و هم جنایتکارتر، یا خیر، جنایاتش مثل آنها به اضافه خیانتهای زیاد [است به گوش همه برسانید]؛ این آدم الآن دارد ایران را به یک وضع بدی در میآورد و دارد خراب میکند، میخواهد برود، خرابش میخواهد بکند- شما تبلیغات بکنید، به این رفقای امریکاییتان، اروپاییتان اینها [را] بگویید. در مدارس که میروید بگویید با رفقایتان که در آنجا هستند. ان شاء اللَّه بلکه در بین اینها هم یک موجی پیدا بشود و کمک بکنند به ایران، حکومتهایشان کمک بکند؛ آنهایی که، عرض میکنم که انصاف دارند، کمک بکنند به ایران، تا بلکه شرّ این آدم کنده بشود که ان شاء اللَّه کنده میشود و ایران مال خودتان بشود؛ و شرّ خارجیها هم کنده بشود و ایران دست خودتان بیاید و خودتان ادارهاش بکنید.» (صحیفه امام، ج4، ص: 183 ـ 193)
ـ پیام به اهالی شهرستان اقلید؛ همکاری با نمایندگان اعزامی (1358)
«بسمه تعالی
اهالی محترم شهرستان اقلید- ایّدهم اللَّه تعالی
پیرو درخواستی که در مورد اعزام آقایان اهل علم جهت رسیدگی به وضع منطقه نموده بودید، قرار شد جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای صفدری و ثقة الاسلام و المسلمین آقای آقا شیخ علی اکبر آشتیانی بدانجا بیایند و از نزدیک اوضاع را بررسی نموده و در رفع مشکلات مذهبی و اجتماعی محل اقدام کنند. امید است اهالی محترم نیز فرصت را مغتنم شمرده، از همکاریهای لازمه با آقایان محترم دریغ ننموده و در اصلاح کارها و آرامش منطقه و اتحاد کلمه سعی کافی را مبذول دارند. از خدای تعالی موفقیت همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. به تاریخ 6 ذی الحجه 99
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 371)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان جهاد سازندگی قم؛ رفع وابستگی- توطئه امریکا (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من در این حالی که هستم- و ملاحظه میفرمایید- کمتر موفق شدم که برادرهای قمی خودم را از نزدیک ببینم. و آن علاقهای که من به این جوانها دارم، البته به همه جوانها لکن قم که محل خود ماست و ما سوابق زیاد با این آقایان داریم، علاقه خودم را به آنها تقدیم کنم.
این مسأله باید [از سوی] همه ملت توجه به آن بشود که امروز که این مملکت به دست توانای شماها- و مبدأ آن از قم بود- به دست شما افتاده است و کشور مثل خانه خود شما هست، باید خودِ صاحبخانهها به فکر خانههایشان باشند. صاحبخانهها ملت هستند؛ و خصوصاً این طبقهای که کار میکنند؛ این طبقهای که زحمت میکشند برای ملت خودشان. و این خانهای که الآن مخروبه بوده است و به دست شماها افتاده است باید خودتان به فکر آن باشید. قم همیشه پیشقدم در امور بوده است و حالا هم که آقا، آقازاده، مسائل را گفتند و زحمتهای شما و فعالیتهای شما را در امور مختلفه شهرستان خودتان گفتند، باید تشکر کنم؛ هم از آقا، و هم از همه آقایانی که شرکت کردند در این امور و میکنند. باید همه استانها و شهرستانها و روستاها یکدست با هم مشغول بشوند برای ساختن. من این را باز هم گفتم به بعضی گروهها، که انسان خجلت میکشد که یک کشوری که باید صادر کند و صادرکننده باشد؛ دستش را پیش امریکا- آن دشمن ملت و دشمن بشریت- دراز کند و از او کمک بخواهد، و او هم کمک را همین طوری به ما نمیدهد. آنها روی مقاصد خودشان اگر بخواهند کمک بکنند، کمک به خودشان هست؛ نه کمک به ما. و باید ما این عار را از کشور خودمان بِزُداییم.
به فعالیت جوانها، به فعالیت قشرهای مختلف، کشاورزیمان را باید همچو تقویت بکنیم که بعد از یکی دو سال صادرکننده باشیم؛ دیگران از ما بخواهند، نه ما از آنها. میدانید که اگر چنانچه ما احتیاج داشته باشیم در ارزاقمان به خارج، این وابستگی برای ما اسباب این میشود که در امور سیاسی هم وابسته باشیم. و ما باید وابستگیمان را از اجانب و غرب و شرق قطع کنیم. اگر ما بخواهیم که مملکتمان یک مملکت مستقلِ آزادِ مال خودمان باشد، باید در این اموری که مربوط به اقتصاد است، مربوط به فرهنگ است، مربوط به امور دیگرِ کشور است، خودمان فعالیت کنیم، و ننشینیم دیگران انجام بدهند. دولت هم مثل خود شما یکی از افراد این مملکت است. آن هم به اندازه قدرتش باید همراهی کند؛ لکن ما نباید بنشینیم که دولت همراهی بکند، و اگر او نکند ما کاری نکنیم. شما الآن میبینید که- به طوری که آقا فرمودند- این قدر کار پیش بردید با همت خودتان، بدون اینکه به شما یک کمک صحیحی کرده باشند. حالا از این به بعد هم همه ملت این طور باید باشد. باید همه دست به هم بدهند و این بار را به منزل برسانند.
شما میبینید که الآن توطئهها باز در کار است. و امریکا- که دشمن شماره اول بشر و ماست- باز این شخص خائن[12] را به بهانه اینکه مریض است برده است امریکا. و ما نمیدانیم که آیا صحیح میگویند یا نه؟ بلکه بعض اطبایی که در آنجا بودند و مطالعه بعضی پروندهها را کردند گفتند مرض این مرضی نیست که احتیاج به آمدنِ امریکا داشته باشد. آن در همان جا هم که بود میشد که همان جا باشد و معالجه کند. از این معلوم میشود که یک توطئهای در کار است. البته دیگر محمد رضا قابل اینکه یک آدمی بشود و بتواند.
یک نفسی بکشد این نیست الحمد للَّه؛ لکن این را آلت قرار میدهند، این قدرتمندها و شیاطین این را آلت قرار میدهند، برای اینکه با آلیت این، یک فعالیتهای دیگری بکنند و یک تیپهای دیگری و قشرهای دیگری برایشان خدمتگزاری بکنند. لکن باید این مطلب را بدانند که شما دیگر دستتان کوتاه شد از ایران. دیگر شما نمیتوانید دوباره همان مسائلی را که برای بدبختی این ملت پیش آوردید پیش بیاورید. ملتی است که خودش دیگر بپاخاسته است، و همه تکلیف خودشان را میدانند.
این تحولی که الآن در ملت پیدا شده است- که یک نمونهاش شما جوانهای عزیز من هستید که مشغول این طور فعالیتها هستید، زنها مشغول فعالیت هستند، مردها مشغول فعالیت هستند، جوانها همه مشغول فعالیت هستند- این تحول دیگر طوری است که پشتوانه این کشور است. آن وقت اینها میخواستند رخنه بکنند به اینجا که این تحول حاصل نشده بود؛ این بینایی برای ملت ما حاصل نشده بود. حالایی که از هر فردی بپرسی که دشمن تو کیست؟ میگوید دشمن من غرب و شرق است و امریکا هم در درجه اول است، صهیونیست هم در درجه اول است، این را دیگر نمیتوانید شماها اغفال بکنید، این ملت را نمیتوانید اغفال بکنید. بیخود متشبِّث شُدید که یک جنازهای را ببرید در کشور خودتان و او را بخواهید آلت دست قرار بدهید! البته ما اعتراض داریم به اینکه دشمن ما را و جنایتکار درجه اول را به ملت ما و خیانتکار بزرگ را بردند. ما از آنها مطالبه میکنیم که باید این را به ما تحویل بدهند، ما از او طلبکار هستیم، ما خزاینمان پیش اینهاست. بانکهای خارجی از پولهای ملت ما- که به وسیله شخص او و اتباع او ذخیره شده است- الآن موجود است. و ما آنها را لازم داریم، و باید برای ملت خودمان اخذ بکنیم. و امریکایی که ادعا میکند که در این نهضتی که بوده است ما هم حالا خوشحال هستیم! این حرفهایی است که میزنند. و الّا در حالی که نهضت بود، همین امریکا من که پاریس بودم کراراً فرستادند به اینکه شما شاه را حالا کاریش نداشته باشید؛ بگذارید باشد- چه- بعد هم بختیار را. در عین حالی که این طور بوده است، حالا آن امریکا هم انقلابی شده است! همان طوری که حالا ملاحظه میکنید که هر کس میآید اینجا، اشخاصی که من میشناسمشان چه جور اشخاصی هستند، میآیند اینجا ادعا میکنند که ما در زمان سابق چه فعالیتها کردیم و چه مجاهدهها کردیم و چه زجرها کشیدیم! در صورتی که من میدانم که در زمان سابق آنها در رفاه بودند و هیچ فعالیتی هم نکردند. اگر هم فعالیت کرده باشند، فعالیتهایی بوده است که بر خلاف مسیر ملت بوده. حالا این یک مسئلهای است که دیگر رسم شده، و چون دیدند که یک سیل خروشانی در حرکت است، و چنانچه بخواهند خلاف این را بگویند این سیل آنها را میبرد، البته بعضی از آنها باز هم یک حرفهایی میزنند.
و من میل دارم که این همه این روشنفکرهای باصطلاح و همه این دانشگاه و رؤسای دانشگاه و معلمین دانشگاه و اساتید دانشگاه و همه این قشرها، من میل دارم که اینها همه به فکر این مملکت باشند. هی به فکر اینکه اشکال بکنند و بنشینند هی اشکال به این، اشکال به دادگاهها و اشکال به پاسبانها و اشکال به پاسدارها و اشکال به دولت و اینها. این کاشف از این است که ما باز رشد سیاسی نداریم. اگر یک ملتی رشد سیاسی داشته باشد، آن روزی که میبیند که از چنگال این گرگها این ملت نجات پیدا کردند، و ممکن است که آن ریشههای پوسیده باز به هم پیوند بکنند و اسباب زحمت بشوند برای این ملت، باید همه اینها با هم دست به هم بدهند، دیگر آن ننشیند توی منزلش با الفاظش یا با قلمش یا با مقالهاش مطالبی بگوید که بر خلاف مسیر ملت است. این دلیل بر این است که ما رشد نداریم. هر چه هم روشنفکر باشیم، لکن رشد سیاسی یک مسئله دیگر است. هر چه هم عالِم باشیم، لکن رشد سیاسی یک باب دیگر است.
ما اگر رشد سیاسی داشته باشیم، حالا یک کشوری که از خودمان شده و میتوانیم در این کشور زندگی صحیح بکنیم، زندگی انسانی بکنیم، زندگی آزاد و مستقل بکنیم، نباید همه گروه گروه بشویم، که در ظرف مثلًا چند ماه، دویست گروه با اسماء مختلف و با حرفهای مختلف؛ و باز همان مسائلی که در صدر مشروطیت برای شکستن آن قدرتهایی که آن وقت مجتمع شده بودند، باز حالا دوباره مشغول شدند، و آن وقت هم با حزب بازی و احزاب متعدده و اینها. و مع الأسف احزاب هم که در این ممالک پیدا میشود همه مخالف با هم و همه توی سر هم میزنند! نباید حالا مردم یک همچو کاری ر بکنند.
اقشار ملت ما باید همه دست به هم بدهند این مملکت را نجات بدهند؛ نه اینکه حالا بنشینند هر چه میخواهند به دولت حمله بکنند؛ هر چه میخواهند به ملت حمله بکنند؛ هر چه میخواهند به مجلس خبرگان حمله بکنند؛ هر چه بخواهند به کمیتهها و هر چه بخواهند به پاسداران و سپاه پاسداران و هر چه بخواهند به اینها حمله بکنند، و تضعیف بکنند. امروز تضعیف ملت و پاسدار و این قشری که الآن مشغول خدمت هستند خیانت به این مملکت است. باید ما دست برداریم از این افکاری که داشتیم و داریم که ما هر چه دلمان میخواهد بنویسیم، چون خوب مینویسم فکر نباشم، فکر این نباشم که چه چیز مینویسم! گاهی نویسندهها این طوری هستند! نویسندهاند، خوب چیز مینویسند، لکن چیزِ خوب نمینویسند. یک مسئله مُضرِّ به مملکت را خیلی قشنگ و آب و تاب دار و طوری که پسند مثلًا بعضی جوانها باشد مینویسند، لکن محتوایش مُضر به مملکت.
آقایان، به خود بیایید! نویسندههای ما، گویندههای ما، روشنفکرهای ما، این مملکت حالا از خودتان هست؛ بنشینید همه دست به دست هم بدهید با این قشرهایی که مشغول فعالیت هستند شما هم فعالیت کنید. این بیچارههایی که خانه میسازند، حمام میسازند، مسجد میسازند، داروخانه درست میکنند، و امثال ذلک- که حالا آقا شرح یک مختصریش را فرمودند- خوب شما هم بنشینید کمک بکنید. نمیتوانید بروید حمام بسازید، لا اقل حمام را خراب نکنید. نمیتوانید بروید در بین کشاورزها دِرو بکنید، لا اقل با قلمهای خودتان این دِروگرهای ما را اذیت نکنید.
من متأسفم واقعاً که میبینم یک اشخاصی که ممکن است به درد یک مملکتی بخورند، دارند یک کارهایی میکنند که اگر چنانچه ان شاء اللَّه این نهضت پیش ببرد و پیش میبرد- مطمئن باشید که شماها پیروز هستید. مُتکِل[13] به خدا چون هستید، خداوند با شماست.
من متأسفم که اگر این مملکت آن طوری که ما میخواهیم پیش ببرد، آن وقت اینها را دیگر به درد ما باید بگوییم نمیخورند، برای اینکه کسی که در بین انقلاب با انقلاب مخالفت میکند، کسی که در بین انقلاب شروع میکند چیزهایی را گفتن که در امریکا عمال صهیونیسم میگوید- اینها نیستند، من نمیگویم اینها عمال او هستند، نفهم هستند بعضیشان! همان حرفهایی که آنجا میزنند اینها میزنند- خوب، وقتی این انقلاب به آخر رسید، دیگر جای شما را نمیگذارند در این مملکت باشد. و ما میل داریم شما کار بکنید توی این مملکت، چرا خودتان را در بین ملت ضایع میکنید؟ چرا خودتان را از ملت جدا میکنید؟ چرا یک نهضتی که تا این اندازه جلو رفته است شما کاری میکنید که خدای نخواسته این توقف بکند، یا یک قدری دیرتر به مقصد برسد؟ به مقصد میرسد، لکن ممکن است که حرفهای شما دیرتر اینها را به مقصد برساند. چرا هر روز یک کاری میکنید که جوانهای غافل از شما متأثر بشوند و بروند در دانشگاه، و نمیدانم بروند در خیابانها و آن کارها را بکنند که خلاف مسیر ملت است؟ آخر فکری بکنید شما. بنشینید همهتان با هم جلسه کنید، فکر بکنید، هی ننشینید و بنویسید؛ و بر خلاف مسیر ملت هم بنویسید.
من همین امروز یک روزنامه مُعوَجی[14] که پیش من آمد دیدم، سرتاسر دیشب یک قدرش را نگاه کردم، البته حالش را هم نداشتم بخوانم. سرتاسر یک روزنامهای، با اینکه خودش را مثلًا میگوید که ما با خلق کذا هستیم، سرتاسرش همهاش چیزهایی است که بر خلاف مسیر ملت است. آخر چرا باید این طور باشد؟ چرا شمایی که مدعی هستید که ما با ملت موافقیم، مدعی هستید که ما خدمت برای ملت میکنیم، چرا باید روزنامه شما این طور تحریکآمیز باشد؟ چرا روزنامه شما باید این طور باشد که جوانهای ما را منحرف کند؟ یک قدر فکر بکنید، یک قدر توجه بکنید، به خود بیایید.
من از شما، از قُمیها، همیشه متشکر بودم، و حالا هم متشکرم. و برای شما و برای همه ملت دعا میکنم. خداوند ان شاء اللَّه شما را حفظ کند. همه ما را در پناه امام زمان- سلام اللَّه علیه- حفظ کند؛ و خدمتگزار به این مملکت قرار بدهد. همه را تأیید کند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج10، ص: 372 ـ 378)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان دانش آموزان و جهادسازندگی؛ آرامش در اصلاح امور (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من اول تشکر کنم از همه خواهرها و برادرها که از راههای دور آمدهاند تا در این اتاق کوچک با من ملاقات کنند و مطالب خودشان را بگویند؛ و من هم تا آنجایی که میتوانم مطالبی به آنها عرض کنم.
من مطّلعم از اینکه گرفتاری زیاد است. و مطّلعم از اینکه در همه جا الآن آشفتگیهایی هست، و البته این طور آشفتگیها دنبال یک انقلاب بزرگ هست، قابل اجتناب نیست. در همه انقلابات دنیا آشفتگیها هست، و بحمد اللَّه آشفتگیهایی که در ایران پس از انقلاب هست خیلی زیاد نیست؛ چشمگیر نیست؛ موجب خوف نیست، لکن هست و اسباب زحمت است. خیلی انقلابها را اگر ملاحظه کرده باشید، بعد از گذشتن سالهای طولانی، باز هم آرامش در مملکتها نیست. دنبال سرِ بعضی انقلابات، تمام احزاب را از فعالیت بازداشتند؛ تمام روزنامهها را توقیف کردند؛ تمام اجتماعات را منع کردند؛ به اسم اینکه انقلاب است، و انقلاب معنایش این است که هیچ کس حق هیچ نفس کشیدن ندارد.
اما شما ملاحظه کردید که انقلاب ایران، همان روز انقلاب، همه گروهها را فرصت داد؛ همه روزنامهها را اجازه داد؛ همه اجتماعات را اجازه داد فعالیت کردند؛ چند ماه هم فعالیت کردند تا آنکه به ملت ثابت شد که بعضی از جناحها مخالف مسیر ملت هستند و به ضدِّ انقلاب عمل میکنند و توطئهها دارند. از آنها بعضیشان جلوگیری شد، و مشغول بررسی هستند.
باید گفت که انقلاب ایران بهترین انقلابی بوده است که در دنیا تا کنون پیدا شده است. و نکتهاش هم این است که ملت مسلمان انقلاب کردند. انقلاب مربوط به حزبی- مثلًا فرض کنید- نبوده است؛ مربوط به یک کودتایی نبوده است؛ از طرف نظامی یا از طرف حزب، بلکه مال خود ملت بوده است و خود ملت قیام کرده است، و خود ملت پیش برده است و طرف را شکست داده است، و ملت هم ملت اسلامی بوده. از این جهت که ملت یک ملت مسْلم بوده است، بیجهت نمیخواسته است که اشخاصی را بِکُشد، اشخاصی را حبس کند، اشخاصی را منع کند از فعالیت، هیچ ابداً نظر به این معانی نبوده است. از این جهت، یک انقلاب بسیار آرامی بوده است، و لو اینکه الآن مَفْسَده جوها کارشکنیهایی میکنند، لکن خوب، اینها اشخاصی هستند که ضد انقلاب هستند؛ و ریشه دار هم نیست؛ فعالیتهاشان یک فعالیتهای سطحی است که اصلاح میشود ان شاء اللَّه.
و شما میدانید که یک مملکتِ این طور خرابی که برای شماها گذاشتهاند- که همه جایش آشفتگی بود و خرابی بود و عقبماندگی بود- این بخواهد اصلاح بشود، به طریق عادی یک زمان طولانی میخواهد تا اصلاح بشود. اینها همه چیز را خراب کردند. و بالاتر از همه چیز که خراب کردند، دانشگاهها و مراکز تحصیل بود. اینها از باب اینکه میترسیدند که در دانشگاه، اشخاص صحیح تربیت بشود و مقابلشان بایستد، نمیگذاشتند که دانشگاهها آن طوری که باید مشغول کار بشوند. تحت نظر خودشان اداره میشد، و تحت نظر خودشان تعلیمات به آن قدری که مفید به خودشان بود فعالیتها هم به همان حد بود. و روی این اصل، نیروی انسانی ما را نگذاشتند که ترقی بکند و رشد بکند. و حالا که مجالی اگر بگذارند پیدا بشود، باید از سر شروع کنند.
طرح برنامههایی برای فرهنگ و اصلاح فرهنگ، و تصفیه از اشخاصی که باز هم در فرهنگ یا در جاهای دیگر هست، که این همه باید با تدریج درست بشود. فوراً نمیشود پشت سر انقلاب، این کارها درست بشود. این کارها کارهایی است که باید به تدریج درست بشود. و ان شاء اللَّه امیدواریم که درست بشود.
وقتی یک مجلس شورا با خود ملت، با رأی خود ملت ان شاء اللَّه تحقق پیدا کرد و یک حکومت مستقر و مستمری به وسیله مجلس درست شد، بسیاری از کارها آن وقت اصلاح میشود. لکن البته مهلت میخواهد. نمیشود، یک آدم ممکن است یک سرما بخورد و به چند دقیقه سرما خوردن مریض میشود، این را بخواهند صحیحش کنند گاهی یک ماه، دو ماه طول میکشد تا این چند دقیقهای که این سرماخورده جبران کند. یک مملکتی که دو هزار و پانصد سال زیر ظلم این رژیم سلطنتی بوده، و آن قدری که ما شاهد بودیم، پنجاه و چند سال زیر ستم بوده است، و همه اشخاص، دولتهای بزرگ در او تصرف داشتند، در برنامههایش تصرف داشتند در همه چیزش، و همه چیزش را آشفته کردند، این البته باید با یک مدت طولانی اصلاح بشود. لکن امید است که اصلاح بشود؛ برای اینکه- بحمد اللَّه- مملکت ما الآن همه جا وقتی که بروید میبینید که همه توجه به اسلام دارند، و توجه به اینکه باید از زیر بار ظلم بیرون بروند، از زیر بار اجانب خارج بشوند. این یک مطلبی شده است، دیگر عمومی شده. بچههای کوچک هم میگویند؛ پیرمردهای افتاده هم میگویند؛ جوانها هم که باید بگویند. بحمد اللَّه این روشنی و این بیداری که برای ملت ما حاصل شده است، امیدبخش است. همان طوری که شما ملت با نداشتن تجهیزاتی غلبه کردید بر این قدرت بزرگ که همه قدرتها دنبالش بودند؛ یعنی نه فقط ابرقدرتها، قدرتهای دیگر همه دنبالش بودند، حکومتهای اسلامی هم دنبالش بودند، لکن وقتی ملت یک چیزی را خواست، نتوانستند حفظش بکنند؛ و با قدرت ملت و با توجه ملت به اسلام و خدای تبارک و تعالی این سد بزرگ را شکستند.
من امیدوارم که این ملت با همین بیداری و یک قدری اغماض کردن از مشکلات، یک قدری توجه به اینکه کار باید با تدریج انجام بگیرد، کار باید با یک قدری حوصله، یک قدری صبر، یک قدری توجه به اینکه مشکلات کم نیست، زیاد است [انجام شود] نباید هر قشری هِی فکر کنند که یک مشکلاتی ما داریم، چرا الآن درست نمیشود. این اسباب این میشود که نتوانند آنهایی که میخواهند رفع مشکلات را بکنند، نتوانند رفع بکنند. و لهذا، من از همه قشرها، خصوصاً از جوانهای دانشگاهی و دانشسرایی و محصِّلین، خواهش میکنم یک قدری توجه داشته باشند به اینکه آلتِ دست، یک وقت واقع نشوند که با یک طوری که خود شماها هم نمیتوانید مطّلع بشوید چه است، همچو مطلب را درست میکنند که هر که اعتقاد کند که نه، الآن باید اعتصاب کرد، الآن باید ریخت در خیابان! اگر نریزیم در خیابان، چه خواهد شد. شما بدانید که هر چه آرامتر باشد مملکت، بهتر میشود اصلاحش کرد.
در یک محیطی که توی خیابان بریزند به جان هم، نمیشود اقتصادش را درست کرد؛ نمیشود دانشگاهش را درست کرد. وقتی محیط آرام باشد، توجه بکنند که باید آرام بشود، محصِّلین سر کلاس بروند، مشغول کارشان بشوند، معلمین مشغول کارشان بشوند، اساتید مشغول کارشان بشوند، زارع مشغول کارش بشود، کارگر مشغول کارش بشود، آرامش در یک مملکتی پیدا بشود، آن وقت کسانی که میخواهند خدمت بکنند، میتوانند خدمت بکنند. اما اگر آرامش نباشد، مثلًا فرض کنید که کردستان، که این اشخاص فاسد ریختند و به همش زدند، خوب، کردستان که نمیشود با اینکه به هم خورده است اسفالت بشود. جایی که دارند جنگ با هم میکنند دیگر اسفالت معنا ندارد یا مریضخانه درست بشود، این باید آرامش پیدا بشود تا بتوانند آنهایی که میروند برای اصلاح، اصلاح بکنند، مثلًا آقایان که در جهاد سازندگی رفتند- و خداوند همهشان را حفظ کند- یک همچو کار بزرگی را مشغول شدهاند و یک همچو فداکاری میکنند جوانها، میروند در جهاد سازندگی، کار بسیار با ارزش است، لکن اگر یک وقتی فرض کنید در آنجا هم آمدند یک شلوغکاری کردند، یک کاری کردند که نگذارند کار انجام بشود، خوب، محیط وقتی به هم خورده بشود، آنها هم نمیتوانند کارشان را انجام بدهند.
ما به همه ملت باید عرض بکنیم که ملت باید بداند که الآن مملکت مال خودش است. یک مملکتی که مال خودش است باید آرامش را خودش حفظ بکند، تا آنهایی که مشغولاند به اینکه کار را انجام بدهند بتوانند مجال پیدا کنند که انجام بدهند. اگر این آرامشهای محل درست نباشد، کارها درست نمیشود. به هم ریختنِ مثلًا فرض کنید که دانشگاهها، ریختن در خیابانها، نرفتن سر کلاسها، کار را درست نمیکند. کار وقتی درست میشود که اینها مطالبی که دارند بگویند، با آرامش بگویند، تا رسیدگی بشود به آن مطالب، و ان شاء اللَّه با آرامش عمل بشود به آن. شما خیال نکنید که دولت یک دولتی است که میخواهد کارشکنی بکند؛ خودش میخواهد خیانت بکند. این حرفها نیست در کار. خوب، این اشخاص معلوم است اشخاصیاند که میخواهند کار انجام بدهند. البته کار کار بزرگی است، و به این زودی نمیتوانند انجام بدهند. نه این است که نخواهند انجام بدهند، نمیتوانند انجام بدهند. کار کاری است که یک قشر نمیتواند انجام بدهد. اگر همه ملت با هم دست به هم ندهند و کمک نکنند به هم، نمیشود انجام داد. باید کمک کرد به هم.
کشاورزها کمکشان به این است که کشاورزیشان را زیاد بکنند. ما اگر کشاورزیمان طوری نشود که خودمان برای خودمان بتوانیم وسیله معاش تهیه کنیم و دستمان پیش امریکا باشد که نان ما را بده، خوب، این پیوستگی است به آنها. و آنها هر روز جلویش را گرفتند، ما ناچاریم که هر چه تحمیل بکنند قبول کنیم و از آنها، تا اینکه نان به ما بدهند. در صورتی که آنها به ما خیانت خواهند کرد. باید ما کاری بکنیم که در معاشمان احتیاج به کسی نداشته باشیم. و به این قدرت این کشاورزهاست. الآن وقت تخمکاری پاییزی است؛ کشاورزی پاییزی است؛ میگذرد وقت؛ الآن وقت این است که فعالیت بکنند، از آن طرف، دولت همراهی بکند و کمک بکند و رفع گرفتاریها را بکند. از آن طرف هم، آنها مشغول فعالیت بشوند و کشاورزیشان را توسعه بدهند. خوب، شما دیدید در این سال گذشته که یک قدری توسعه دادند، خوب، خیلی فرق کرد با سالهای قبل. و من امیدوارم به اینکه این کشاورزها روز بروز رو به رشد بروند، به طوری که ما صادرکننده باشیم. مملکت ما یک مملکتی است که میتواند صادرکننده باشد. زمین دارد، آب دارد، همه چیز دارد؛ مخازن همه جور دارد. و ما میتوانیم که در این امور صادرکننده باشیم. و نباید دستمان دراز باشد پیش غیر که به ما گندم بدهید، به ما جو بدهید! در صورتی که مملکت ما باید صادر کند. باید همه دست به هم بدهند کمک بکنند. همین جهاد سازندگی یک کمک بزرگی است، که اینها در همه چیز کمک باید بشود، و همه قشرها باید کمک بکنند، تا این مملکت را نجات بدهند. یک مملکتی که بخواهید از خودتان باشد و دیگر نتوانند در آن دخالت کنند، اول باید آن چیزی که مربوط به ارزاق خودتان است، احتیاج از حیث رزق، ما به دیگران نداشته باشیم؛ نان ما را دیگران ندهند. آخر برای ما عیب است که ما بنشینیم و نانمان را دیگران بگویند که ما به شما میدهیم، یا ما به شما نمیدهیم. باید خودمان تهیه کنیم، و این به این است که کشاورزی را توسعه بدهیم. اگر قبلًا کم کاری میکردند، حالا زیادتر کار بکنند. اشخاص کمک کنند به آنها، و دولت کمک شایان به آنها بکند، و از همه اطراف کمک بشود، تا این کشاورزی بخوبی راه بیفتد. وقتی که راه افتاد، ما احتیاجمان را از غیر در جهت اقتصاد بریده بشود، آن وقت در همه کارها میتوانیم با آنها مقابله کنیم، الآن هم- الحمد للَّه- میتوانیم. در هر صورت، همه قشرها الآن موظفاند که کوشش کنند برای حفظ آرامش و فعالیت کنند، بیکار ننشینند، فعالیت بکنند، کار بکنند، تا اینکه بتوانند مملکت خودشان را نجات بدهند.
و همین طور این دانشگاهها باید یک دانشگاههایی باشد که ما دیگر احتیاج به خارج پیدا نکنیم، که دستمان در آن وقتی که میخواهیم یک کسی را معالجه کنیم به دیگران دراز کنیم که بیایید بروید آنجا معالجهتان بکنند. باید دانشگاههای ما و همه قشرها کاری بکنند که لا اقل ما محتاج به غیر نباشیم. این طور نباشد که اگر یکی مریض میشود، بگویند اینجا نمیشود معالجهاش کرد. این طور نباشد که اگر یک گرفتاری بشود، بگوید که نه، نمیشود دیگر درستش کرد. خودمان روی پای خودمان بایستیم، شرق باید سر پای خودش بایستد. اگر شرق بخواهد باز وابستگی فکری داشته باشد به آنها و گمان کند که همه چیز از آنجا باید بیاید، باید تا آخر وابسته باشد.
شرق یک فرهنگ اسلامی دارد که بلندترین فرهنگ، مترقیترین فرهنگ است. با این فرهنگ اسلامی باید تمام احتیاجاتش را اصلاح کند، و دستش را پیش غرب دراز نکند، پیش این غرب و از غرب یک چیزی بخواهد، خودش باید درست بکند. سابق این طور بوده است که کتب طبی شرق در اروپا رفته است، و اروپا را طبیب کرده و آن طبیبهای بزرگ را درست کرده- کتب شرق بوده است؛ کتاب شیخ الرئیس[15] بوده، کتب رازی[16] بوده است؛ و اینها کار کردند- حالا چه شده است که ما حالا باید بعد از اینکه تمدن از شرق طرف غرب رفته، شرق تمدن را صادر کرده به غرب، حالا ما به واسطه یک کارهای ناشایستهای باید عقب افتاده باشیم و دستمان را طرف غرب دراز کنیم.
باید شرق سر جای خودش بایستد و خودش را بیابد. تبلیغات زیاد، اسباب این شده است که شرق خودش را گم کرده، ما خودمان را گم کردیم. هر چیز را صحبت میشود، میگوید باید شما ببینید. اسمائی که در اینجا متعارف بود، میگذاشتند، داروخانه باید اسمش اروپایی باشد؛ خیابان هم باید اسم یکی از اروپاییها یا امریکاییها تویش باشد. هر جا میرفتی باید این باشد. اجناس هم که درست میکردند، خود ایران جنس میبافت، بعد آن کنارش باید خط انگلیسی باشد، یا خط لاتین باشد، تا بگویند از انگلستان آمده است این! گم کردیم ما خودمان را. باید پیدا کنیم خودمان را، باید از همه این خیابانها، از همه این داروخانهها، از همه این مؤسسات، این اسماء نحسِ خارجیها زدوده بشود. چیزهایی که مربوط به رژیم خارج است، طاغوتی است، تمام اینها باید زدوده بشود. تا اینکه کم کم افکار متوجه خودمان بشود که ما خودمان دارا هستیم؛ و فرهنگ دارد شرق؛ فرهنگ غنی دارد. کسی که فرهنگ غنی دارد چرا برود سراغ دیگران و از دیگران بخواهد فرهنگ را بگیرد؟ و دیگران هم به ما فرهنگ نمیدهند. نافرهنگی میدهند! دیگران به ما نخواهند یک مطلبی که به درد ما بخورد به ما بدهند. آنها چیزهایی که به درد خودشان نمیخورد به ما میدهند. شواهد زیاد است در اینکه هر چه به درد خودشان نمیخورده است اینجا فرستادند، در صورتی که آن چیزها ممکن است تباه کند ما را.
باید اگر ما بخواهیم استقلال پیدا کنیم، آزادی پیدا کنیم، مملکت خودمان را خودمان اداره کنیم، باید خودمان را پیدا کنیم، گم کردیم ما خودمان را، باید پیدا بکنیم خودمان را، باید از این غربزدگی بیرون برویم. خیال نکنیم همه چیز آنجاست، و ما هیچ نداریم. خیر، ما همه چیز داریم و فرهنگمان فرهنگ غنی است، باید پیدایش کنیم این فرهنگ را. خوب، بالاخره هر کاری مبدئی لازم دارد، ابتدائی لازم دارد؛ الآن ابتدا این است که ما باید برویم دنبال اینکه همه چیز از خود ما باشد.
ان شاء اللَّه خداوند همهتان را تأیید کند؛ همیشه موفق کند و گرفتاریها را رفع بکند؛ و همه مسائل را به قدرت خودش حل بکند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 379 ـ 386)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت و نمایندگان مجلس؛ توجه به معیارهای الهی (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مبارک باشد این عید سعید بزرگ بر ملتهای مستضعف جهان و بر تودههای زیر بار استکبار و بر ملت شریف رزمنده اسلامی ایران.
انسان یک موجود عجیبی است. در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باری تعالی، هیچ موجودی مثل انسان نیست. اعجوبهای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته میشود و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته میشود. موجودات دیگر این طور نیستند. این طور نیست که این فاصله باشد بین فرد کامل و ما بین فرد جهنمی ناقص. این از مختصات انسان است که حق تعالی او را با جمیع اوصاف و صفات مقدس خودش ایجاد کرده است و همه چیز در او هست. از این موجود، پیغمبر اکرم و سایر پیغمبرها محقق شده است و «ابو جهل»[17] و سایر «ابو جهلها» هم هست. و واسطه ما بین این دو تا هم «الی ما لا یُعلم»[18] هست. و کارهایی که از این انسان صادر میشود، حُسن و قبح و صلاح و فسادش، بستگی دارد به آن جهات روحی انسان. اعمال به حسب صورت با هم خیلی فرق ندارند. آن چیزی که فارق بین اعمال است، آن نیات است؛ انَّمَا الاعمالُ بِالنِیّاتِ.[19]
ملاحظه میکنید که شمشیر دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بیاید و مثل هم دو نفر را هلاک کند. یکی از آنها مثل عبادت ثقلین[20] باشد ارزشش، و یکی از آنها طوری باشد که در فساد و در تباهی، قابل ذکر[21] نباشد. اما عمل یک عمل است؛ دست بالا میرود و فرود میآید و یک نفر را میکشد. این اختلاف، مالِ اختلاف خود انسان است. اختلاف روحیات انسان است. و اختلاف قصدهایی است که روی آن قصدها و اغراضی که روی آن اغراض، اعمال موجود میشوند. انگیزه اعمال به غایات است. آن چیزی که اعمال را با هم مختلف میکند، آن غایاتی است که انسان را وادار میکند به اینکه عملی را انجام بدهد، و مراتب حُسن و قبح و مراتب فضیلت و رذیلت هم، روی همین معناست. انگیزههایی هم که در اعمال بشری است اختلافش روی همین معنویات است، و اراده و تصمیم و غایات. یک فعلی میبینید که غایتش الهی است و غیر غایت الهی هیچ چیز در آن دخالت ندارد.
آن عملی که الهی باشد و انگیزهای جز الهیت نداشته باشد، مثل اعمالی که انبیا- علیهم السلام- در تبلیغات خودشان انجام میدادند. این اعمال طوری است که هیچ انگیزهای ندارد، الّا خدای تبارک و تعالی. و لهذا انبیای بزرگ در عین حالی که در این تبلیغشان و در این ارشادشان، آن قدر زحمات را متحمل میشدند، هیچ یک از این زحمات، آنها را از آن عملی که داشتند سست نمیکرد. و باید گفت که هیچ یک از آن زحماتی که ما و به حسب انگیزههای بشری به نظر میآید که زحمت است، برای آنها این طور نبود. برای اینکه روی آن مقصدی که آنها حرکت میکردند و عمل میکردند، آن مقصد به قدری بزرگ بود و به قدری عالی بود که تمام زحماتی که برای آن مقصد متحمل میشدند، به نظرشان زحمت نبود. مقصد نظر بود. و لهذا میبینید که تمام عمرشان را انبیا صرف میکردند در همان مقصدی که داشتند. و یک قدم عقب نمیگذاشتند. و هیچ تزلزلی در روح آنها حاصل نمیشد.
من گمان ندارم که هیچ کس به قدر رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- در آن سیزده سالی که مکه تشریف داشتند، و در آن ده سالی که در مدینه، اگر کسی درست توجه بکند به زندگی حضرت مولا رسول اللَّه، میبیند که شاید آدم بتواند بگوید یک روز ایشان، یک حالی که به حسب نظر ما استراحت است، ایشان نداشتهاند. آن وقتی که در مکه بودند، آن قدر فشار داشتند و آن قدر اذیت به ایشان میکردند و آن قدر ایشان را در تنگنای همهطور و همه جانبه میگذاشتند که بالاخره مجبور شدند که بروند در یک غاری، و در آنجا هم تحت نظر اینها بودند، و زندگی ایشان آن طور گذشت. یک روز برای ایشان استراحت نبود. و بعد از اینکه دیدند نمیشود در مکه ماند و تبلیغاتشان در مکه آن قدر تأثیر ندارد و یک عده معدودی، چند نفری به ایشان ایمان آوردند، ایشان هجرت کردند، و اگر وضع ایشان را در مدینه هم ببینیم، میبینیم که در این ده سال مدینه، جز زحمت و اشتغال به جنگهایی که پیش آمد و غزوههایی که پیش آمد، نداشتند، و در آن غزوات هم سنگینیاش به دوش خود ایشان بود. لکن مقصد یک مقصدی بود که اینها پیش او هیچ نبودند. در مکه وقتی که به ایشان پیام دادند که تو بیا دست از این دعوتت بردار، و تو هر چه میخواهی ما در اختیارت- مثلًا- میگذاریم، ایشان فرمودند که اگر همه عالم- تعبیرشان تقریباً این است که- همه زمین و آسمان را به من بدهید، من این دعوت را، دست از آن برنمیدارم. برای اینکه این دعوت الهی است. این مأموریت الهی است. مأموریت الهی را برای اینکه، یک منصبی، یک مقامی، یک مالیتی، یک چیزی پیدا کنم معنا ندارد.
مقاصد وقتی که عالی شد، زحمتهای در راه آن مقصد باید در نظر انسان نباشد. از آن طرف، آن افرادی که از فطرت انسانی خارج شدند، و حیوانی هستند به صورتِ انسان، سَبُعی هستند به صورتِ انسان، شیطانی هستند به صورت انسان؛ آنها هم در راه مقصد خودشان کوشش میکنند. مقصدی که دارند آنها هم کوشش میکنند. لکن فرق ما بین این دو راه و این دو مقصد این است که آنها کوشش میکنند برای به دست آوردن یک مآرب[22] حیوانی- شیطانی؛ و اینها کوشش میکنند برای یک مقصد الهی. اینها میخواهند که جامعه را، تمام جامعه را انسان کنند. انبیا مأمورند از جانب خدای تبارک و تعالی که بیایند و جامعهها را که در سر دو راهی واقع شدند، یک راه، راه انسانیت است و یک راه، راه شیطانی و طاغوتی و غیر انسانی. و خود مردم نمیتوانند درست تشخیص بدهند راه را. انبیا موظفند که ملتها را و گروهها و جمعیتها را با دعوتهای خودشان، با تعلیمات و ارشادات خودشان، انسان کنند. از اول خلقت تا آخر، همین معنا طرح است که این جمعیتها انسان بشوند.
همه زحمتهای انبیا و همه کتب آسمانی و همه دعوتهای اولیا و انبیا، برای این بوده است که این موجودی که اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حیوانات بدتر است، و از تمام شیاطین شیطانتر است، این را هدایت کنند و به صراط مستقیم دعوت کنند و الهی کنند. انسانی الهی کنند. البته توفیق نبوده است که همه را انسان کنند. سرکشها زیاد بودند.
کسانی که از فطرت انسانی خارج بودند زیاد بودند و زیاد هستند. لکن آنها کوشش خودشان را کردند. و آن مقدار از برکاتی که در دنیا هست، همه از برکات انبیای بزرگ الهی است و اولیا. ما نباید معیارها را معیارهای مادی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست را هم روی معیارهای طبیعی و مادی مطالعه کنیم. ما معیارها را باید معیارهای الهی قرار بدهیم، و پیروزی و شکست [را] هم در همان میدان الهی تشخیص بدهیم. ما اگر در آن میدان الهی و در آن صراط مستقیم انسانی پیروز باشیم، اگر تمام عالم هم به ضد ما قیام کنند و ما را هم نابود کنند، ما پیروزیم. برای اینکه معیار، معیار طبیعی نیست. عالم هم همین عالم طبیعی نیست. این عالم طبیعی، اخیره موجودات است. تفاله موجودات است.
عوالمی که الی ما شاء اللَّه هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهیم رفت. میزان، آن میدان است و میزان، آن راه است. انسان، به ما هُوَ انسان، شکست و پیروزیاش، معیارش آن راه است، نه طبیعت. اگر ما در آن راهی که داریم- همان راهی که انبیا داشتند- ما هم موفق بشویم که همان راه را برویم، همان طور که انبیا- علیهم السلام- پیروز بودند، در آن راهی که راه مستقیم انسانیت است پیروز بودند. و لو اینکه کشته شدهاند، و لو اینکه آتش زدند بعضیشان را، و لو اینکه به زحمت انداختند آنها را، لکن در آن راهی که راه انسان بود همه آنها پیروز بودند، در مقابل آنهایی که طاغوت بودند.
فرعونها و امثال آنها در این راه شکست خوردند. در راهی که راه انسان است، آنها شکست خوردند. اصلش در این راه نیامدند.
دشمنهای انسانیت و اسلام، اصلش شمّ این معنا را نکردند که یک چیز دیگر غیر از این حیوانیت و غیر از این طبیعت هم هست. آنهایی که فهمیدند که مقصد، مقصد الهی باید باشد و ما از خداییم و به او رجوع میکنیم؛ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.[23] ما از خداییم. ما کاری انجام نمیدهیم، ما همان چیزهایی که خدا به ما داده است در راه خودش [میدهیم]. اگر مثل انبیا هم فرض کنید، یا در طریق انبیا هم باشیم، این کوردلی است که انسان خیال کند من یک کاری کردم. تو غرق نعمتهای خدا هستی. چشمت از خداست، گوشت از خداست، قدرتت از خداست، دستت از خداست، پایت از خداست، همه از اوست. من نمیتوانم اسمش را هم امانت بگذارم، باز یک نفسانیتی هست در کار. وقتی همه از او هست، در راه او اگر دادید کاری نیست، این چیزی که از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد که ما این ارزش انسانی را ادراک بکنیم و این ارزش الهی را ادراک بکنیم، نباید متأثر بشویم از اینکه ما را در تنگنای اقتصادی قرار دادند. تنگنای اقتصادی، هر کاری بکنند راجع به دنیاست، راجع به طبیعت است. ما را در هجوم نظامی قرار بدهند، یکوقت خودشان مستقیماً، یکوقت با ایادیشان. ما نباید از این معنا اصلًا آزرده بشویم. چرا آزرده بشویم؟ ما مأمور خدا هستیم و خدای تبارک و تعالی، همه نعمتها را به ما عطا فرموده است. و آن چیزهایی که عطا کرده، در راه او باید صرف بکنیم.
اگر موفق شدیم که صرف کردیم آن چیزهایی که خدا به ما داده در راه او، ما پیروز هستیم. یک مسلمان و مؤمنی که به آن وظیفه شرعیهای که دارد، به آن وظیفه فطری که دارد، اگر عمل بکند، این پیروز است، و لو در جامعه حیوانی انسانها هم مفروز[24] باشد و مطرود باشد. و آن صورت انسانی که بر خلاف آن مسیر انسانی رفتار میکند، هر چه هم که پیش برود، هی حیوانیتش زیاد میشود. سبعیتش زیاد میشود. انسان یک اعجوبهای است که از هر دو طرف غیر متناهی است. از طرف سعادت غیر متناهی و از طرف شقاوت غیر متناهی. ما باید میزان فصل[25] ما بین انسان و حیوان را، انسان و شیطان را به دست بیاوریم، تا بتوانیم بفهمیم کی پیروز است و کی شکست خورده. این ابرقدرتها که ما اسمش را ابرقدرت میگذاریم، اینها تمام قدرتشان صرف حیوانیت میشود. تمام قدرتشان را روی هم میگذارند و صرف آمال حیوانی و شیطانی میکنند و به آن هم درست نمیرسند. اگر بنا بود که به آن چیزی که میخواهند، برسند، که باید وقوف کنند. اینکه میبینید که این قدرتها هِی جلو میروند و هر چه داشته باشند، باز یک قدم جلوتر میروند، و اگر تمام این عالم را هم داشته باشند، باز کافی براشان نیست، این برای این است که در آن طرف هم غیر متناهی هست انسان. آن چیزی که انسان را مطمئن میکند، آن خداست. آن ذکر خداست؛ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.[26] آن موجودات الهی از باب اینکه پناهگاهشان خدای تبارک و تعالی است، آنها اطمینان دارند. این موجودهای دیگری که طاغوتی هستند، پناهی ندارند. اینها هر چه دستشان بیاید و هر چه ظلم بکنند و هر چه کشورگشایی کنند، یک کشور دیگری هم میخواهند باز بگشایند، و گمان نکنید که به این سنخ افراد اگر همه این کره ارض را بدهند، این سیر بشود. تمام این سیاره را اگر به یک نفر بدهند، این سیر نمیشود. دنبال این میرود که خوب، ما برویم در این سیارات دیگری، ببینیم آنجا چه خبر است. برویم آنجا هم بیرق خودمان را بزنیم. چنانکه رفتند در کره ماه هم بیرق زدند. این برای این است که در طرف آمال حیوانی هم انسان غیر از سایر حیوانات است. حیوانات وقتی که آن کار خودشان را، مثلًا خوردند سیر شدند، دیگر مینشیند و کاری ندارد، تا وقتی که گرسنه بشود. انسان این طور نیست. کاری بکنیم که این راه را، راه مستقیم را انتخاب کنیم، تا مطمئن بشویم، تا خوف از ما زدوده بشود، از بین برود. انبیا، هر کس به آنها جسارت هم میکرد، هیچ ابداً چیزی به نظرشان نبود، چون که مقصد، مقصد دیگری بود. مطلب یک مطلب دیگری بود. نه مأیوس میشدند و نه دلسرد میشدند و نه گلایهمند میشدند. بله، انبیا دنبال این بودند که چرا باید این بشری که فطرتاً باید فطرت سالم داشته باشد، چرا باید این طور باشد.
رسول اکرم برای این غصه میخورد. در وحی هم به او گفته است که: مثل اینکه تو خودت را داری به کشتن میدهی که اینها ایمان نمیآورند.[27] نظر این بود که اینها را آدم کند. هر کس که آدم میشد، یک بشارتی برای رسول اکرم یا انبیا بود. و اما اینکه بخواهند یک کشوری را بگشایند و بخواهند یک- فرض کنید که- بلوکی داشته باشند، و این حرفهای نامربوطی که بین اصحاب طاغوت هست، اینها در بین انبیا مطرح اصلًا نبوده، اصلًا مطرح نیست. عالم طبیعت پیش انبیا مطرح نیست. آمدند این طبیعیها را، این موجودات طبیعی را، از اینجا بکِشندشان ببرندشان طرف یک ممالک دیگر، یک عالم دیگر و آنچه در وهم من و شما نمیآید.
این تحولی که الآن در جامعه ما پیدا شده است، این تحول معجزهآسا، این تحولی که راه صد ساله را در یک شب کانَّهُ پیمودند، این را کی کرده است؟ این تحول، یک تحولی است که اگر یک استادی، عارفی، یک شخص الهی بخواهد با موعظه و نصیحت و اینها بکند، بعد از سی سال، چهل سال زحمت، ده تا پانزده تا را تربیت میکند. یک کشور سی و چند میلیونی یکدفعه از آن ظلمتهایی که بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ[28] یکدفعه جهش کرد و در نور واقع شد، نورهای غیر متناهی. این تحولی که الآن در کشور ما هست، همهاش روی این مقصد است که از اول فریادشان بلند بود که ما اسلام را میخواهیم.
طاغوت را نمیخواهیم. این، عنایت خدا را به اینها جلب کرد. خدای تبارک و تعالی که مشاهده میفرماید که یک ملتی از کوچک و بزرگشان میگویند ما اسلام را میخواهیم، عنایتش را به اینها متوجه کرد. این عنایت الهی است که جوان کذایی که باید در- به حسب طبع خودش- باید در کجا باشد، این را کشاند به جنگهای بین اسلام و غیر اسلام، و با چه روی گشاده. مثل سربازهای دیگران نیست، که باید با فشار و زور و وعده و وعید آنها را وادار کرد به امر. اینها همچو به طبع خودشان. من وقتی که در تلویزیون میبینم که یک گروههایی، زنهای یک بلدی- خوب، همه بلاد این طورند- نشستهاند و دارند برای این جوانهایی که در جبههها مشغول هستند، با کمال جدیت دارند بستهبندی میکنند، دارند نان میپزند، دارند بستهها را درست میکنند، من خجالت میکشم که ما چرا، ما چه هستیم و اینها چه هستند. یک ملت این طوری شده است. یک ملت، ملتی شده است که برای اسلام و برای وطن اسلامی خودش تمام قشرها قیام کردند. هر که هر چه میتواند. خوب، دیدید که بعضی [از] این پیرمردها، یکی از آنها هم آمده بود اینجا، از این پیرمردها میروند التماس میکنند که ما جبهه جنگ برویم. با اینکه نمیتواند برود، میگوید نه، من قدرتش را هم دارم بفرستید مرا، میتوانم. بچههای کوچک هم همین فکر را دارند. همین کار را که بزرگها میکنند، بچهها هم همان کارها را انجام میدهند، و تعلیمات نظامی کانّه میخواهند بگیرند. یک مملکتی این طوری شده است. این عنایت خداست که به ما توجه پیدا کرده است. ما تا این عنایت را داریم، شکست نداریم. تا این سایه عنایت حق تعالی به سر ملت ماست خوف از هیچ چیز نداریم. اگر ما یک موجود مادی بودیم، یک موجودی بودیم که نمیدیدیم، چشمهایمان را از آن عالم بسته بودیم و هر چه میدیدیم اینجا را میدیدیم، باید اگر یک نفر از ما کشته میشود، بنشینیم عزایش را بگیریم. لکن وقتی یک موجود، موجود اسلامی و برای مقصد اسلامی دارد کوشش میکند، تمام کوششها را میکند و در عین حال در خودش اصلًا شکست نمیبیند. میدانهای جنگی که شما الآن ملاحظه میکنید و همه رفتند، و اشخاصی رفتند و ملاحظه کردند، این جوانهایی که در آن میدان دارند جنگ میروند و برادرهایشان [را] میبینند کشته شد و افتاد، هیچ فترت و فتوری به آنها دست نمیدهد. به همان طوری که از اینجا با شوق رفتند، با همان طور در جنگ هم با اشتیاق و با دلاوری و با جرأت، با آغوش باز، شهادت را استقبال میکنند. این یک مسئلهای است. ایران یک وضعی پیدا کرده است که ما نمیتوانیم این وضع را تعبیری از آن بکنیم، جز اینکه بگوییم یک مملکت الهی است. یک مملکتی است که فهمیدند افرادش و اشخاصش، که برای اسلام باید جانفشانی کرد.
شما مقایسهای بکنید بین ملت ما و سایر ملتها- نه، ملتها همه خوبند، آنها باز یک قدری به واسطه آن فشارهایی که بر آنها میآید نمیتوانند درست قیام کنند و ان شاء اللَّه میکنند- یک مقایسهای بکنید بین سردمدارهای ممالک دیگر، با رؤسای این مملکت. آقای کارتر در کدام [یک از] جنگها رفته است توی جبهه جنگ؟ ایشان در همان کاخ سفید و آن کاخ ییلاقیاش نشسته و وامیدارد اشخاص را جنگ بکنند. کشته هم بشوند به جهنم. شما برای من کار بکن، بمیر و بدم. و آقای صدام در کدام جبههها آمده است و سرکشی کرده؟ این از سربازهای خودش هم میترسد. از ملت خودش هم میترسد. در کجا شما سراغ دارید که رئیس جمهورش، دائماً در جبهه از این شهر به آن شهر باشد؟ و رؤسای دیگرش. این آقای رئیس مجلسش هم جبهه برود؟ کجا این مسائل هست؟ امام جمعهها را در کجا شما دیدید که مثل جندیها لباس بپوشند و در جبهه بروند؟ کجا هست اینها؟ در کجا شما دیدید که سربازهایش و ارتشیهایش و رؤسای ارتشش این طور فداکاری بکنند؟ از آنها کشته میشود، باز جلو بروند. در کجا هست این مسائل؟ یک مسائلی است که جز در راه صراط مستقیم انسانی حل نمیشود. برای این است که ملت ما با دولتش، با ارتشش، با این چیزهایش دو تا نیستند. همه از هم هستند. از هم نمیترسند.
کیْ ما الآن گرفتاری این را داریم که تهرانمان یا اصفهانمان یا شیرازمان یا کجا، حکومت نظامی بشود؟ کی ما همچو نگرانی داریم که مبادا فلان قشر، فلان عشیره، فلان- عرض میکنم که- جمعیت در اطراف ایران به ضد ما قیام کنند؟ ما همچو نگرانی نداریم. یک چهار نفر بچه و جوان گولخوردهای که هستند، اینها هم حالا دیگر فهمیدند [که] نباید این کارها را بکنند. ان شاء اللَّه درست بفهمند. این یک مملکت نمونه است الآن، و ما دلمان میخواهد که این مملکت نمونه، آن نمونه عالی بشود، و الگو بشود برای همه مملکتها. این مملکت، شما در تاریخ نگاه کنید از صدر تاریخ تا آخر، اگر پیدا کردید یک جایی را که زنها و زنهای جوانی که حالا باید- فرض کنید که- بروند سراغ جوانیشان، و پیرزنش، پیرمردش، پیرزنش، این طور کوشش کند در اینکه پشتیبانی از ارتشش بکند، پشتیبانی از پاسدارهایش بکند. شما کجا [سراغ دارید]؟ اگر سراغ دارید، بگویید ما هم بفهمیم. کجا شما همچو چیزی دارید که دوش به دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمری و ارتش و همه قوای مسلح، دوش به دوش اینها، زنها هم همراهی بکنند؟ هر که هر قدری میتواند. عراق این طوری است؟ همه مردم عراق؟! خیلی مضحک است این مطلب. ایشان گفته بودند که- آقای صدام- که فرق ما بین اینهایی که داوطلب شدند برای ما- که چهار صد هزار نفرند- با آنهایی که در ایران هستند، اینها به ما احترام میگذارند و به ما توجه دارند، آنها اصلًا پشتشان را کردند به پاسدارها و نظامیها، این خوب، انسان دهنش باز است، هر چه دلش بخواهد میگوید. اما خوب وقتی مطالعه کنید، وقتی ایشان خیال میکند که عراق را توی محفظهای گذاشتهاند [و] هیچ کس نمیبیندش! یک محفظهای هست که جمعیت عراق توی آن محفظه است فقط، هر چه به آنها نسبت بدهند هم چیز نیست. خوب اگر این طوری هست، پس این حکومت نظامیها چیست؟ اگر مطلب این است که همه همراه شما هستند، خوب، شما یکوقتی صاف و پاک برو تو این جمعیتها، ببین میتوانی! قبل از این، همان طوری که زمان محمد رضا بود، شما دیدید که اینها اگر یک، اگر محمد رضا میخواست از یک خیابانی عبور کند، در عین حالی که اتومبیلی که نشسته بود، مسلح به همه جور چیزی بود و شیشههایش هم ضد گلوله و همه بساط بود، مع ذلک از یک هفته قبل میرفتند همه خانهها را تخلیه میکردند و جایش نظامیها و ساواکیها را مینشاندند تا ایشان بیایند از اینجا عبور کنند و بروند آن طرف. حالا ما میبینیم که همه این اشخاص، این نخست وزیر ما میرود توی جمعیت با آنها صحبت میکند، رئیس جمهور ما هم همین طور میرود آنجا و همه ارکان ما. این، اگر ایشان درست میگوید، خوب، برود توی جمعیتها، چرا خودش را قنداق کرده آن کنار؟
خوب، چه داعی داشت ایشان که بیمطالعه، بدون اینکه بفهمد قصه چه است، بدون اینکه ملتها را در حساب بیاورد، همین که بعضی از شیاطین مثل خودش، به گوشش خواندند که الآن وقت این است که حمله بکنیم و ایران را، یک شخصیتی برای خودمان درست کنیم- اینها راهش انداختند برای همچو جنایتی- چه داعی داشت این کار را بکند که حالا افتاده به این طرف و آن طرف که بیایید ما را صلح بدهید؟ چه جوری صلح بکنیم ما؟ با کی صلح بکنیم؟ این همانی است که یک کسی بگوید که فرض کنید که پیغمبر اسلام با ابو جهل صلح بکنند. آخر قابل صلح نیست. تویی که این همه جنایات وارد کردی به کشور خودت و کشور ما، تویی که این همه مسلمانها را به کشتن دادی، تویی که این جنایات را که گمان ندارم در تاریخ نظیرش زیاد باشد، این همه جنایات را کردی، تویی که در دزفول آن طور جنایات را کردی، حالا ما و فرض کنید رئیس جمهور ما و مجلس ما و نخست وزیر ما بنشیند در یک جلسهای با شما جلسه کنند و دست بدهند و احوالپرسی کنند و بگویند بیایید، بسم اللَّه! شط العرب مال شما، دیگر ما را رها کنید!
مسأله این است؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهیم؟ حالا ملت خودمان هیچ، جواب ملت عراق را چه بدهیم که یک رژیمی که چندین سال بر او حکومت کرده است غاصبانه، و آن قدر از جوانهای آنها را کشته و آن قدر از جوانهای آن را معیوب کرده و آن قدر از علمای آنجا را شهید کرده و حالا ما بنشینیم، ما که ادعا میکنیم مسلمانیم، بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم که بیایید با هم مصالحه کنیم؟ جواب ما، حالا جواب خدا هیچ که جواب باید بدهیم. جواب انبیا هیچ که جواب باید بدهیم.
جواب ملائکة اللَّه هیچ که جواب باید بدهیم. جواب مستضعفین هیچ که باید جواب بدهیم. جواب این ملت عراق را ما چه بدهیم. اگر از کربلا یک طوماری برای ما برسد که شما چرا با یک آدمی که علمای ما را شهید کرده، روشنفکرهای ما را در حبس کرده- حبسهایشان الآن جا نمیشود، یک جاهایی را تخلیه کردند برای حبس از برای اینکه، از طوری که نقل کردند برای ما- شما نشستید با اینها صلح میکنید؟! چه صلحی ما داریم؟ ما با این شهدایی که داریم چه جواب بدهیم؟ ما این قدر شهید دادیم، حالا بنشینیم سر یک میز و با ایشان صحبت کنیم؟! مسئله ما مسئله مکتبی است. مسئله دلخواهی نیست. ما سر اسلام دعوا داریم. ما میگوییم که یک نفر آدمی که اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش میداند، اسلامش اسلام عفلقی است که از اسلام کارتری هم بدتر است. یک نفر آدم و حزبی که اسلام را مخالف همه چیز خودش میداند، و با تمام قوا اگر دستش برسد میکوبد اسلام را، ما با او میتوانیم مصالحه کنیم؟ یعنی اسلام را ما فدا کنیم؟ مگر اسلام زمین است؟ مگر اسلام آسمان است؟ همان طوری که در زمان شاه مخلوع اگر به ما میگفتند بیایید با هم مصالحه- گفتند هم-، با ما بیایید مصالحه بکنید، خوب، ما حق داشتیم مصالحه کنیم. یک کسی که با اسلام مخالف است؟! باز مخالفت او کمتر از این است. منتها همان حقه بازیهایی که آن مردک میکرد و در ایران او میرفت به [حرم] حضرت رضا، میآمدند عکسش هم میانداختند، همان کارها را این میکند. حالا میرود، در رادیو بود، کجا بود، نوشته بود، که بیرکوع نماز خوانده! حالا این اشکال به او نیست این. ما با اینها هیچ راه مصالحهای نداریم. برای اینکه، مقصد ما یک مقصدی است و آن اسلام است. همه ملت ما اسلام را میخواهند. مقصد آنها هم یک مقصد ضد اسلامی است. اسلام و ضد اسلام نمیشود با هم تفاهم کنند.
بله، اسلام اجازه داده به اینکه یک کسی اگر مسلمان شد و به آداب اسلامیاش رفتار کرد، و فهمیدید که مسلمان است و اینها، او را قبول کنید از آن. ایشان- خودش را- دست بردارد از این کارها، و از مملکت عراق هم دست بردارد و بشود یک نفر مثل افراد عادی، و توبه کند و بگوید من مسلمان شدم حالا الإِسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ[29] و اما خدا همچو قلبهای اینها را- در آن- مُهر زده است و سیاه کرده است به واسطه اعمال خودشان، که اینها دیگر قابل اصلاح نیستند. هیچ قابل نیستند. اینها دیگر نمیتوانند اصلًا توبه کنند.
اینها کارهای خودشان را، یعنی آدمکشی را، آن طور جنایت را ایشان تبریک گفته، به اینهایی که جنایتها را کردند، این اصلًا قابل اصلاح نیست. و ما هم حق نداریم اصلاح کنیم. فرضاً من بخواهم، فرض کنید شهوت نفسانیم اقتضا کند، اما تکلیف الهی را چه بکنیم؟ ما مکلف هستیم، ما همان طوری که با محمد رضا نمیتوانستیم اصلاح بکنیم، جواب نداشتیم از اینهایی که شصت هزار جمعیت از آنها مرده است و کشته شده و شهید شده، اگر آن پیرمرد ...، من بعضی وقتها به کسانی که خیرخواهی میکردند، میگفتم خوب، من جواب این پیرزنی که جوانش را از دست داده، چه بگویم؟ ما بیاییم آقای محمد رضا را با او مصالحه کنیم به اینکه او حکومت نکند، سلطنت بکند!! معنی سلطنت این است که ایشان آن بالاها بنشینند و ما اعلیحضرت آریامهرش را بگوییم و- عرض میکنم- همه تشریفات و همه تجلیلات را از او بکنیم، منتها او دیگر تو سر ما نزند. من میگفتم، من جواب این پیرزنی که آمده میپرسد از من که تو چکاره بودی که جوان من از دستم رفت، تو او را اعلیحضرت همایونی میخوانی؟ الآن هم همان حرف است. ماها چکارهایم که برویم بنشینیم با اینها صلح کنیم. این دنیایی که هی فریاد میزنند به اینکه بیایید با ما مصالحه کنید و به اسلام برگردید، اینها اسلام را مثل اینکه نشناختند.
بعضی از این آخوندهای درباری که ما را نصیحت میکنند که بیایید به اسلام برگردید. اینها اسلام را نمیدانند چه است. اینها اسلام را جز خوردن چیزی نمیدانند.
همان مسائل حیوانی. اگر اینها اسلام را میدانستند، اینها که میدانند که مردک، این حزب عفلقی مسلمان نیست، و هجوم کرده به یک مملکت اسلامی، تکلیف آن کسی که هجوم میکند به مملکت اسلامی، تکلیف همه مسلمین است که به او هجوم کنند. تازه آن آخوند درباری میگوید که بیایید با هم به اسلام برگردید!! آخر تو بیا به اسلام برگرد. تو بیا بفهم اسلام چه است. اگر اسلام خلاصه میشد در اکل و شرب و مآرب حیوانی، آن وقت بله باید بیاییم با هم بنشینیم به آن اسلامی که شما میگویید برگردیم. اما اسلام آن است که آن شهدا را داده است. اسلام آن است که برای رسیدن به مقصد، آن همه زحمت را نبی اکرمش و اولیایش متحمل شدند. حالا ما برای اینکه چند نفر جوان از دستمان رفته- با اینکه خیلی عزیزند- از اسلام دست برداریم و برویم بنشینیم مصالحه کنیم؟ ما و ملت ما همانی است که در این خیابانهای تهران و در شهرستانهای دیگر آن همه جوانها را از دست داد و مصالحه نکرد. در صورتی که همه قدرتها دست آن شخص خبیث[30] بود و دنبال کرد مقصد خودش را تا به مقصد رسید. جوانهای ما اینها هستند. مردم ما، زن و مرد ما اینها هستند که دنبال مقصد و مکتبشان هستند و مصالحه نخواهند کرد با هیچ قدرتی و با هیچ ابرقدرتی.
فرق ارتش ما و ارتش آنها این است که ارتش ما دستش بسته است. ارتش ما اسلام برایش تکلیف معیّن کرده. ارتش آنها دستشان باز است. توپ، موشک زمین به زمین به اصطلاح خودشان میاندازند، نُه متری، ده متری، یک شهر هم همهاش را خراب کنند، آن وقت تبریک میشنوند. ارتش ما نمیکند این کار را، نمیتواند این کار را بکند و نخواهد کرد. ارتش ما فقط موارد جنگی آنها و اشخاصی که مخالف اسلام و قیام بر ضد اسلام کردند، میکوبد و خواهد کوبید.
من باید یک تسلیت به سرتاسر ایران و تبریک عرض کنم. و خصوصاً به خوزستان و بالاخص به دزفول تبریک عرض کنم برای اینکه، آن طور روح مقاومت دارند، و آن طور مردانه قیام کردند و مشغول به مقابله با دشمن هستند، و تسلیت به کسانی که جوانهایشان را از دست دادند. و ما همه هستیم. همه شریک هستیم، جوانها مال همان تنها پدر و مادرها نبود. جوانها مال اسلام بود. پیغمبر اسلام تسلیت به شما میگوید. مصیبت بر اسلام وارد شده. از آنها تشکر کنم به اینکه برای اسلام خوب قیام کردید و اجر شما با اسلام است. با خدای اسلام است.
و تشکر کنم از همه قوای مسلحهای که در این جنگ بین اسلام و کفر، قیام به وظیفه کردند و خوب هم قیام کردند. شهید دادند و خرابی برای مملکتمان وارد شد. اینها هم شهید دادند و کوشش کردند و مردانه قیام کردند. از آنها هم همه و از همه ردههای بالایی که- بالا و پایین ما نداریم ان شاء اللَّه- برادرهایی که در این مسائل وکیل بودند رفتند آنجا، نخست وزیر است- نمیدانم- رئیس جمهور است، امام جمعه است همه اینها که مشغولند به این خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشکر کنم، و ملت ما باید قدردانی بکنند از آنها. اینها برادرهای شما و ما هستند که در جبههها رفتند و شهید میدهند و جدیت میکنند، و ان شاء اللَّه پیروز میشوند. کسانی که بر ضد اسلام هستند، به جای خودشان مینشانند. و از مملکت عراق و از ملت عراق تشکر کنم که در این وقت، آنها هم به آن قدری که میسورشان هست پشتیبانی میکنند از مملکت ایران که پشتیبانی از اسلام است، از آنها هم تشکر کنم.
و از همه جوانهایی که، و غیر جوانهایی که از همه بلاد عالَم، از اقصی بلاد، از امریکا، از اروپا و از پاکستان، از هندوستان، از همه جا پشتیبانی کردند از ما، اظهار پشتیبانی کردند، مهیا بودن خودشان را برای دفاع از اسلام اعلام کردند، از همه آنها هم تشکر کنم.
و از خدای تبارک و تعالی توفیق سعادت برای همه بخواهم، و ان شاء اللَّه به آنجا نمیرسد که محتاج بشود که همه جوانها از همه اطراف و همه مردم دنیا و متعهدین از همه جا هجوم کنند، و یک همچو آدمی را از بین ببرند ما جوانهای خودمان و ارتش خودمان کافی است برای این امر.
و عمده این است که خدای تبارک و تعالی با ماست و ما اتکال به خدای تبارک و تعالی داریم. و امیدواریم که این اتکال را تا آخر داشته باشیم تا عنایات حق تعالی را حفظ کنیم. از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه ملتها را، مستضعفین را خواستارم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج13، ص: 285 ـ 299)
ـ سخنرانی در جمع اعضای سازمان جنبش امل؛ سازش ناپذیری با قدرتها (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از اول مبارزات، قضایای لبنان و فلسطین جزء مقاصد اصلی ما بوده است و از مسائل ایران جدا نبوده است. به طور کلی، مسلمان نباید تنها نظرش [به] طایفهای از مسلمانان باشد. آقای موسی صدر فرزندی از فرزندان من است. من برای او متأثر و متأسفم و اقداماتی هم، چه در نجف و چه در ایران، نمودهام و امیدوارم هر چه زودتر او را در بین خودمان ببینیم.
از آنجا که منطقه در شُرف یک نهضت اسلامی عمومی است، امریکا دست به طرح قضایایی زده است تا بلکه بتواند دست مردم بیپناه منطقه را از سرنوشتشان کوتاه کند و متأسفانه بعضی از دولتها هم او را کمک میکنند؛ طرح سادات و فهد[31] یکی است. بر فرض که امریکا یک طرح صد در صد اسلامی- انسانی بدهد، ما باور نمیکنیم که آنها به نفع صلح و منافع ما گامی بردارند. اگر امریکا و اسرائیل «لا اله الّا اللَّه» بگویند، ما قبول نداریم؛ چرا که آنها میخواهند سرِ ما کلاه بگذارند. آنها که صحبت از صلح میکنند، میخواهند منطقه را به جنگ بکشند. شما متوقعید ما در مقابل امریکا و اسرائیل و دیگر ابرقدرتها، که میخواهند منطقه را ببلعند، بیتفاوت باشیم؟ نه، ما با هیچ کدام از ابرقدرتها و قدرتها سر سازش نداریم، نه تحت سلطه امریکا میرویم و نه زیر بار شوروی. ما مسلمانیم و میخواهیم زندگی کنیم. ما میخواهیم زندگی فقیرانه داشته باشیم، ولی آزاد و مستقل باشیم. ما این پیشرفت و تمدنی که دستمان پیش اجانب دراز باشد را نمیخواهیم. ما تمدنی را میخواهیم که بر پایه شرافت و انسانیت استوار باشد و بر این پایه، صلح را حفظ نماید. ابرقدرتها میخواهند انسانیت انسانها را تحت سلطه قرار دهند و ما و شما و هر مسلمانی مکلف است در مقابل آنها بایستد و سازش نکند و طرحهایی از قبیل طرح سادات و فهد را رد کند. بر ما واجب است که این گونه طرحها را، که به نفع مستضعفین نیست، محکوم نماییم.
من به شما اطمینان میدهم که مسائل ما از شما جدا نیست. ولی شما خوب میدانید که امریکا و عوامل داخلیاش یک لحظه ما را آرام نگذاشتند. لذا، اگر ما به شما کمک شایانی نکردیم، چون گرفتار این جنایتکاران هستیم. ما لبنان را از خودمان میدانیم.
شیعیان لبنان و ایران و مسلمانان همه جهان یکی هستند. ما امیدواریم تا وحدت خودمان را حفظ نماییم.
مسئلهای را که میخواهم اکیداً به شما تذکر دهم این است که این معنا که «نمیشود با قدرتهای بزرگ طرف شد» را از گوشهایتان بیرون کنید. شما بخواهید، میتوانید؛ زیرا پشتیبان شما خداست. این زمزمههایی را که ابرقدرتها به وسیله ایادیشان کردهاند که تا متکی به یکی از دو قدرت نشوید نمیتوانید به زندگی خود ادامه دهید، صد در صد غلط است. به روی پای خودتان بایستید و محکم و استوار با خدا باشید و سعی کنید تا قبل از هر پیشرفتی در انسانیت پیشرفت کنید. در این صورت، خداوند ما را یاری خواهد کرد تا بتوانیم استقلال و آزادی و اسلاممان را حفظ کنیم. ان شاء اللَّه، موفق باشید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج15، ص: 339)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان وزارت امور خارجه؛ حفظ استقلال در عین رابطه با کشورها (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من از همه آقایان تشکر میکنم که زحمت کشیده و به این جا تشریف آوردهاید.
ان شاء اللَّه خداوند به همه آقایان توفیق دهد که به اسلام و به ملتی که زیر فشار اجانب و دولتهای طاغوتی مقاومت میکنند، خدمت کنید. ما باید به شیطنتهایی که از طرف ابرقدرتها و وابستگان آنها انجام میشود توجه کنیم و تحت تأثیر واقع نشویم. و ملت ما بیدار باشد، چون برای کشوری که از اول بنایش بر این بوده است که مستقل باشد و تحت سلطه دیگران نباشد و مستشار از خارج نیاورد و خودش حکومت کند، این مسائل بوده است.
ما وقتی که در پاریس بودیم، یک نفر از امریکا به عنوان یک تاجر آمد که بعداً معلوم شد تاجر نیست، فاجر است و گفت: صلاح نیست که به ایران بروید. یا دسته دیگری که بعض از آنها مردمی صالح و بعضشان فضول بودند آمدند و گفتند که: سلطنت و قانون اساسی را حفظ کنید، شاه سلطنت کند، نه حکومت، و از این حرفها میزدند، که آنها هم اشتباه میکردند. بعد هم که شاه رفت، راجع به بختیار همین مسأله را پیش آوردند؛ که بگذارید بختیار و شورای سلطنت باشد. بعد دیدند که نشد، راجع به تأخیر آمدن ما شروع به فعالیت کردند که حالا صلاح نیست و ممکن است چه بشود. بعد هم که به ایران آمدیم و مسائل اشتداد پیدا کرد؛ مثلًا، یکی از توطئههای آنان این بود که، این ارتش طاغوتی باید منحل شود و خودمان یک ارتش علی حده درست کنیم و معلوم بود که میخواهند شیطنت بکنند که این نقشه هم از بین رفت. و حالا شما میبینید که ارتش متحول شده و به جز اشخاصی که فاسد بوده و فرار کردند و یا معدوم شدند، دیگران خدمت میکنند، که اگر خدای نخواسته، در آن وقت چنین مسئلهای پیش میآمد، ما مواجه با شکست میشدیم.
و الآن از قراری که من شنیدم شیطنت دیگری میکنند و آن این که؛ ما چرا با دولتها رابطه داشته باشیم؟ ما میرویم به سراغ ملتها و با دولتها هیچ کاری نداریم! که این هم نقشهای است که اخیراً تعقیب میشود. ابرقدرتها و امریکا خیال میکردند که ایران به واسطه انقلابی که کرده است و میخواهد استقلال و آزادی را که یک مسئله تازه و بر خلاف رویّه همه حکومتهاست به دست بیاورد، به ناچار منزوی خواهد شد، وقتی که منزوی شد زندگی نمیتواند بکند، که دیدند نشد و ایران روابطش با خارجیها زیادتر گردید. حالا به این مطلب افتادند که؛ ما چکار داریم به دولتها، اینها همه ظالم و کذا هستند و ما باید با ملتها روابط داشته باشیم. که این هم نقشه تازه و مسئله بسیار خطرناک و شیطنت دقیقی است. ما باید همان گونه که در زمان صدر اسلام، پیامبر سفیر به این طرف و آن طرف میفرستاد که روابط درست کند عمل کنیم، و نمیتوانیم بنشینیم و بگوییم که با دولتها چکار داریم. این بر خلاف عقل و بر خلاف شرع است، و ما باید همه با همه رابطه داشته باشیم، منتها چند تا استثنا میشود که الآن هم با آنها رابطه نداریم.
اما این که با هیچ دولتی نباید رابطه داشته باشیم، هیچ عقل و هیچ انسانی آن را نمیپذیرد، چون معنایش شکست خوردن و فنا و مدفون شدن است تا آخر. و ما باید با ملتها و دولتها رابطه پیدا کنیم؛ آنها را که میتوانیم ارشاد کنیم، با همین روابط ارشاد کنیم، و از آنهایی که نمیتوانیم ارشاد کنیم، سیلی نخوریم. بنا بر این، من به شما سفارش میکنم که در هر جا و در هر کشوری که هستید رابطهتان را محکم کنید و رفت و آمد داشته باشید چون وقتی که رئیس جمهور به چند مملکت میرود و نخست وزیر و آقای دکتر ولایتی هم میروند- و حق ایشان است- میفهمند که ایران با دنیا رابطه دارد.
البته ما طرفدار همه مظلومین در همه جا هستیم، و میل داریم که مظلومین بر همه ستمگران غلبه کنند. و آقایان توجه کنند که روابط زمان سابق نباشد که در زمان سابق روابط یک طرفه بود؛ آقایی و نوکری، چه در زمان قاجار و چه زمان رضا خان و تا آخر. و شما دیدید که از اول این طور بود که وقتی سفیری از انگلستان یا امریکا میآمد، کسی جرأت نمیکرد حتی یک کلمهای بر خلاف مصالح آنها بگوید. ولی ایران، امروز این طور نیست، و ما هیچ کشوری مثل ایران سراغ نداریم که این طور، دنیا و شرق و غرب به آن نظر داشته باشند، و مستقل بوده و بگوید ما نه با امریکا کار داریم و نه با شوروی و ما خودمان هستیم. و این که با همه دولتها رابطه داشته باشیم یعنی، رابطه دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت، و ما این روابط را نمیخواهیم مادامی که این طور هست. و ما استقلال خودمان را میخواهیم حفظ کنیم و در دنیا زندگی کنیم و اسلام را به پیش ببریم.
این روابط باید هر روز محکمتر بشود، و شما از اول باید به آنها بفهمانید این معنا را که ما نمیخواهیم روابطمان مثل روابط زمان شاه باشد، بلکه ما روابط خاص اسلامی داریم که اسلام نه ظالم بود و نه زیر بار ظلم میرفت، و ما هم میخواهیم این طور باشیم که نه ظلم کنیم، نه زیر بار ظلم برویم.
و شما این نکته را توجه داشته باشید که؛ آن قدرتی که شما را به استقلال و آزادی رساند، قدرت خدای تعالی بود، و تا وقتی که این عنایات الهی محفوظ باشد، هیچ قدرتی نمیتواند کاری بکند. همان طور که در این جنگی که علیه ما به راه انداخته و از همه جا به دشمن ما کمک میکنند، مع ذلک همه ملت ما و جوانان ما و تمام کشور ما ایستادهاند، و ما برای دفاع تا آخر ایستادهایم، و دامنه تبلیغات هم علیه ما میدانید از کجا تا کجاست. آن وقتی که فرانسه آن هواپیماها را به عراق فرستاد، چقدر تبلیغ کردند که کار تمام شد و صدام خارک را با خاک یکسان میکند. آن مسأله تمام شد، حال مسئله دیگری شروع کردهاند که؛ هلیکوپترها و هواپیماهای تازهای آمده و همه جا را میزند، و فاصله بین خاک عراق تا خارک[32] سیصد کیلومتر است و اینها پانصد کیلومتر را میزنند. ما میدانیم، اگر صدام یک روز هم قدرت این را داشته باشد که ایران و منافع ایران را به هم بزند، این کار را میکند، و اگر نمیزند نمیتواند. در عین حال، رادیوها مرتب میگویند که آنها میتوانند همه جا را بزنند. اینها میخواهند یک هیاهو راه بیندازند تا با امریکا روابط داشته باشیم و ما دست از صدام برداریم. و ما تا آخر ایستادهایم و با امریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان، و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند. مادامی که امریکا این طور است و آفریقای جنوبی آن طور عمل میکند[33] و اسرائیل هست، ما با آنها نمیتوانیم زندگی بکنیم. اسرائیل آدم شدنی نیست. مع ذلک میبینید شیاطین، با این که ما از بیست سال قبل و در زمان شاه فریاد زدیم و مسلمین را به ادراک خطر اسرائیل دعوت کردیم، میگویند: ایران با اسرائیل و امریکا رابطه دارد! ما باید فکر کنیم که یک کشوری هستیم که میخواهیم خودمان زندگی کنیم و نمیخواهیم دیگران در کار ما دخالت داشته باشند. و مادامی که روابط ما با خدای تبارک و تعالی محکم است، کسی نمیتواند به ما آسیب برساند. و شما این مطلب را حفظ کنید. و سفارتخانهها صورت اسلامی داشته باشد که هر کس آن را میبیند، یک سفارتخانه ممتاز باشد و مثل سابق نباشد. قلبهایتان را با خدای تبارک و تعالی آشنا کنید. خدا پشتیبان شماست؛ إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ[34]. ان شاء اللَّه خداوند به همه شما توفیق دهد که به اسلام و انقلاب خدمت کنید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 92 ـ 95)
ـ پیام به ملت ایرانغ رحلت امام جمعه یزد، آقای سید روح اللَّه خاتمی (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
اسلام و ایران یکی از پرفروغترین چهرههای تقوا و خلوص و ایمان خود را از دست داد. برادر عزیزم، خاتمی[35] زنده دل، چهره تابناک مبارزات خستگی ناپذیر روحانیت روشن ضمیر در دهههای اخیر این مرز و بوم بود. او روشنفکری متدین و مجتهدی بزرگوار، و از خوبان امینی بود که اگر نتوان گفت بینظیر، مسلماً کم نظیر بود. او با گوشت و پوست خود مبارزه را میفهمید؛ و سختیهای آن را چون شربتی گوارا مینوشید. او یار و پناه محرومان بود. او یک عمر با تحجر و واپسگرایی جنگید؛ و یکی از طرفداران بیبدیل اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- در عصر فریب و خودپرستی بود. او پاک زیست و پاک مرد، و پاک در جوار رحمت ربّش آرمید.
این ضایعه دردناک را به مردم ایران، خصوصاً به اهالی متدین استان یزد، و به خانواده مکرمش و فرزندان متدینش و فرزند فاضل، با تقوا و متعهدمان، جناب حجت الاسلام آقای حاج سید محمد خاتمی، وزیر محترم ارشاد اسلامی، تسلیت عرض مینمایم. خداوند او را غریق رحمت خویش گرداند. 6/ 8/ 67 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 170)
[1] - بنا بر گزارش مورخ 6/ 8/ 1341 مأمور ویژه شهربانی قم، بیانات امام خمینی در ساعت ده صبح 6/ 8/ 41 در دیدار با حدود دویست نفر از کسبه بازار تهران در منزل امام خمینی ایراد شده است.
[2] - به لایحه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی اشاره شده است که بر اساس آن به طور نمایشی به زنان حق رأی و انتخاب شدن داده میشد. حضرت امام با آگاهی از اهداف بعدی رژیم شاه، مخالفت خود را با تصویب و اجرای این قانون اعلام کرد.
[3] - نخست وزیر وقت. وی بر تصویب و اجرای لایحه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی پافشاری میکرد.
[4] - علی امینی پیش از اسد اللَّه عَلم، سِمت نخستوزیری داشت.
[5] - حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی. او مجری اصلاحات ارضی بود.
[6] - آقای انصاری از وعاظ قم که در آن ایام به دستور ساواک و شهربانی قم ممنوع المنبر شده بود.
[7] - اشاره به اصل« نظارت پنج روحانی طراز اول بر نحوه تصویب قوانین»، پیشبینی شده در قانون اساسی مشروطه.
[8] - آقای سید محمد موسوی بهبهانی( فرزند آقای سید عبد اللَّه بهبهانی) از علمای سرشناس تهران.
[9] - مناقب آل ابی طالب؛ ابن شهر آشوب، ج 2( فی المسابقة بالعدل و الامانة).
[10] - در متن بیانات سهواً« مسیح» تلفظ شده است.
[13] - توکلکننده، اعتمادکننده.
[15] - کتاب« قانون» در طب، اثر ابو علی سینا.
[16] - کتاب« الحاوی» در طب و داروسازی، اثر محمد بن زکریای رازی دانشمند و طبیب معروف ایرانی است. رازی، کاشف الکل نیز بود.
[17] - ابو جهل، کنیه عمرو بن هشام مخزومی است که از مخالفان سرسخت حضرت رسول اکرم( ص) بود
[18] - تا آنجا که دانسته نمیشود.
[19] - عوالی اللآلی، ج 2، ص 11، ح 19:« کردار هر فرد به نیتهای اوست»
[20] - اشاره است به ضربت شمشیر علی( ع)
[21] - اشاره است به ضربت شمشیر ابن مُلجم مرادی بر سر مقدس علی( ع).
[23] - سوره بقره، آیه 156.
[24] - جدا کرده شده، تفکیک شده
[27] - اشاره است به آیه 6 سوره کهف:« فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً» ای رسول، نزدیک است که اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان، هلاک سازی.
[28] - سوره نور، آیه 40:« برخی بالاتر از برخی دیگر».
[29] - بحار الأنوار، ج 101، ص 371، ح 7.« اسلام آنچه را که قبلًا بوده، میپوشاند».
[31] - رئیس جمهور مصر و پادشاه عربستان.
[32] - جزیره خارک واقع در خلیج فارس
[33] - اشاره است به رژیم آپارتاید، و اعمال تبعیض نژادی در کشور آفریقای جنوبی
[34] - سوره محمد، آیه 7:« اگر خدا را یاری کنید، او نیز شما را یاری خواهد کرد و شما را در مقابل سختیها ثابت قدم میگرداند».
[35] - آقای سید روح اللَّه خاتمی، نماینده امام و امام جمعه یزد. وی پس از شهادت آقای صدوقی به نمایندگی و امامت جمعه یزد از سوی امام برگزیده شد. او قبلًا امام جمعه اردکان یزد بود
.
انتهای پیام /*