قدس قبله اول مسلمانان جهان سالهاست که در اسارت اشغالگران است، سرزمین مقدسی که زیر چکمه های صهیونیستها لگدکوب شده است، اما حملات امروز جبهه مقاومت صاعقه ای بود که بر پیکر پوشالی این دولت غاصب و کودک کش فرود آمد.
روزگاری که افشای صهیونیزم حتی در ممالک غربی مدعی دمکراسی، تهدید، ترور و محاکمه در پی داشت و نشانه نفوذ صهیونیزم بر ارگانهای حکومتی آنان بود یا در برخی از ممالک جهان سوم مانند حکومت شاه در ایران که سازمان اطلاعات و امنیت آن (ساواک) با همکاری اسرائیل طراحی و تربیت شده بود سخن گفتن علیه رژیم اشغالگر قدس ممنوع بود. در خرداد سال 1342 امام خمینی در نطق معروف خویش که منجر به بازداشت ایشان و قیام پانزده خرداد شد، چنین گفت:
«امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده اند در سازمان امنیت و گفته اند شما با سه موضوع کار نداشته باشید، پس از آن هر چه خواستید بگویید. یکی اینکه با شاه کاری نداشته باشید و از او حرف نزنید و یکی هم اینکه با اسرائیل کار نداشته باشید و یکی هم اینکه نگویید دین در خطر است.»[۱]
وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 و جهت گیری ضد صهیونیستی اش پدیده ای غیرمنتظره و نگران کننده برای رژیم اشغالگر قدس بود.
ایران در زمان شاه، بازار واردات انبوه کالاها و محصولات اسرائیلی بود که رونقی به اقتصاد اسرائیل می بخشید و از آن سو با صادرات نفت به آن جان می داد و نفت ایران تبدیل به گلوله و سلاح می شد و بر سینه فلسطینیان می نشست. ایران تبدیل به پایگاهی برای صهیونیستها شده بود و همین امر از دلایل دشمنی متقابلشان با انقلاب اسلامی ایران بود. امام خمینی می گویند:
«یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است کمک او به اسرائیل است من همیشه در مطالبم گفته ام که شاه از همان اول که اسرائیل بوجود آمد با او همکاری کرده و وقتی که جنگ بین اسرائیل و مسلمانان به اوج خود رسیده بود، شاه همچنان نفت مسلمین را غصب کرده و به اسرائیل می داد و این امر خود از عوامل مخالفت من با شاه بوده است.»[۲]
با وقوع انقلاب اسلامی همه این روابط گسسته شد و سفارت اسرائیل در تهران تبدیل به سفارت فلسطین شد. بدیهی است که در مصاف انقلاب با امپریالیسم، توطئه های اسرائیل بخشی از توطئه ها علیه انقلاب اسلامی ایران خواهد بود. جنگ تحمیلی یکی از آنها بود که مانع از رویارویی انقلاب اسلامی با اسرائیل شد.
«آنچه که موجب تأسف بسیار است آن است که ابرقدرت ها بویژه امریکا با فریب صدام، با هجوم به کشور ما دولت مقتدر ایران را سرگرم دفاع از کشور خود نمود تا مجال به اسرائیل غاصب تبهکار دهد تا به نقشه شوم خود که تشکیل اسرائیل بزرگ که از نیل تا فرات است، اقدام نماید.»[۳]
عقوبت مبارزه با اسرائیل فقط تهدید و ترور نبود. در مقیاسی بزرگ، جنگ تحمیلی نیز راهی بود برای مستهلک کردن انرژی ملت های مسلمان، به فراموشی سپردن مسئله اسرائیل یا در درجه دوم قرار دادن آن.
در عین حال رهبر کبیر انقلاب اسلامی علیرغم جنگ تمام عیار با عراق، از مسئله فلسطین و اصلی بودن مبارزه با اسرائیل غافل نبودند به طوری که یکی از راههای انگیزه بخشی به مردم ایران و نسل انقلابی و حزب اللهی، شعار (راه قدس از کربلا می گذرد) بود و امام خمینی با توجه به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و شرایطی که در پایان قرن بیستم با آن روبرو بودیم، مبارزه با صهیونیزم را جزء لاینفک انقلاب اسلامی ایران اعلام داشتند.
محورهای اساسی در دیدگاههای امام خمینی پیرامون فلسطین
استفاده از حربه نفت علیه امریکا و اسرائیل:
پس از فتح قسطنطنیه به دست سلطان محمد فاتح در سال 1453 م، دوران انقلاب و نوزائی فکری و فرهنگی (رنسانس) در غرب آغاز شد و در نیمه دوم قرن هیجدهم به انقلاب صنعتی و اقتصادی انجامید. اما درست از همان آغاز اولین انقلاب فکری در غرب، دنیای شرق انحطاط خویش را آغاز کرد به گونه ای که در قرن بیستم دیگر هیچ توازنی میان آنها وجود نداشت. جهان به دو قطب پیشرفته صنعتی و ثروتمند یعنی غرب سیاسی و مسیحی و قطب عقب مانده و فقیر موسوم به جهان سوم تقسیم شد که ممالک اسلامی در زمره آن بودند و به مدد بهره گیری از ثروت و تولید و امکانات و سلاح های مدرن بود که غرب توانست اسرائیل را با جمعیت اندکی به اعراب مسلمان تحمیل کند. تجربه جنگ های متعدد اعراب و اسرائیل، بالاخص جنگ رمضان که ارتش های چند کشور عربی مورد حمایت ابرقدرت شوروی، از اسرائیل کوچک شکست خوردند. نموداری از ضعف آنان بود و این احساس ضعف و حقارت ناشی از این شکست ها و تلقی اینکه تداوم دشمنی با اسرائیل که با برخی از آنان مرزهای مشترک دارد، امنیت ملی آنها را به خطر می اندازد، زمینه های سازش را در اعراب بوجود آورد. در چنین شرایطی، امام خمینی بر ادامه مبارزه با اسرائیل تاکید کرد و راه موثر در این مبارزه را استفاده از حربه تحریم نفت علیه اسرائیل و حامیانش دانست. ایشان در پیامی به دول و ملل اسلامی به مناسبت جنگ رمضان اعراب و اسرائیل در تاریخ 16 / 8 / 1352 گفتند:
«دولتهای ممالک نفت خیز اسلامی لازم است از نفت و دیگر امکاناتی که در اختیار دارند، بعنوان حربه علیه اسرائیل و استعمارگران استفاده کرده، از فروش نفت به آن دولتهایی که به اسرائیل کمک می کنند خودداری ورزند.»
«با داشتن آن همه ذخایر، آن همه امکانات اگر یک هفته نفت خودشان را به روی این جنایتکارها ببندند، تمام مسائل حل خواهد شد معذلک می گویند که ما این کار را نمی کنیم.» [4]
«اسرائیل قیام مسلحانه بر ضد کشورهای اسلامی نموده است و بر دول و ملل اسلام، قلع و قمع آن لازم است. کمک به اسرائیل چه فروش اسلحه و مواد منفجره و چه فروش نفت حرام و مخالف با اسلام است.»[۵]
«آیا جا ندارد که اعتراض کنیم: آقا نفت مسلمین را چرا به کفار می دهی، به کفاری که در حال جنگ و تجاوز به سرزمین و امت اسلام هستند».[۶]
حقیقت این است که نفت چون خون در رگهای اقتصاد و صنعت دنیای پیشرفته صنعتی است و کاهش یا قطع صدور نفت موجب کم خونی و ضعف و مرگ آن خواهد شد، غرب سیاسی علیرغم همه پیشرفت هایش، مانند غول شیشه ای است که با قطع صدور نفت از پای در می آید. ممکن است تصور شود، همان اندازه که غرب به نفت محتاج است، فروشندگان نفت نیز که دارای اقتصاد تک پایه ای نفت اند، زندگی شان به همان اندازه وابسته به درآمد نفت است اما حقیقت این است که در صورتی که کشورهای تولید کننده نفت در یک مدت زمان، سیاست ریاضت اقتصادی و استفاده از ذخایر خویش را اتخاذ می کردند، غرب سریعتر از آنان از پای می افتاد. فقط با یکماه قطع نفت بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عظیمی غرب را فرا می گرفت و آنان را به تسلیم وا می داشت بویژه که در آن هنگام هنوز کشورهای صنعتی تدابیری از قبیل ایجاد چاهها و منابع ذخیره نفتی را نیندیشیده بودند اما پس از آنکه مدت ها نظریه تحریم اقتصادی غرب بخاطر حمایتش از اسرائیل مطرح شد (ولی متأسفانه توسط همه ممالک اسلامی به اجرا در نیامد)، مصرف کنندگان نفت به صرف احتمال وقوع چنین امری در فکر ایجاد منابع ذخیره نفتی به مدت سه ماه افتادند و آنرا عمل کردند زیرا اقتصاد ممالک صنعتی بسیار آسیب پذیر است و برنده نهائی در جنگ نفت فقط کسی است که بتواند چند روز بیشتر مقاومت کند و ذخیره سازی نفت به منظور افزایش زمان و ضریب مقاومت بود اما اگر اعراب حاضر به جنگ نفت با اسرائیل و حامیان نیرومند غربی اش نشدند خود دلایلی داخلی داشت که این دلایل در نهایت به ماهیت وابسته، رفاه طلب، عافیت جو، استبدادی و عدم پایگاه مردمی حکومت های ممالک اسلامی مربوط می شد.
وابستگی، عدم مشروعیت مردمی و روش استبدادی حکومت های منطقه مانع اصلی نجات فلسطین:
لازمه اتخاذ سیاست ریاضت اقتصادی این است که مردم مبتلا به بیماری و تب مصرف نباشند و اگر هم بودند آنقدر به زمامداران خویش اعتماد داشته باشند که با آنان همکاری و همراهی کنند، ولی خفقان و استبداد به حدی بود که مردم و مخالفین حکومت نه تنها حاضر به همکاری نبودند بلکه در کمین فرصت ها می نشستند تا به محض ضعیف شدن حکومت، آن را از پای درآورند. به همین روی در صورت اتخاذ روش ریاضت اقتصادی کوتاه مدت، که نتیجه آن کمبود ارزاق، کالاها و صعود تورم بود. نارضایتی های سیاسی و اجتماعی وسعت می گرفت و برای حکومت ها خطرساز بود، بویژه آنکه در بسیاری از کشورهای عربی اصولا حکومت ها یا پادشاهی بودند و پارلمان و انتخابات وجود نداشت یا اگر هم مانند کویت پارلمانی وجود داشت یک مجلس تشریفاتی بود که مطابق قوانین آن کشور پادشاه حق انحلال آن یا عزل و نصب اعضای مجلس را داشت و یا اگر هم نظام حکومتی جمهوری بود، تفاوتی با نظام سلطنتی استبدادی نداشت و رئیس جمهور مادام العمر بود. در نتیجه از آنجا که مردم نقشی در روی کار آوردن دولت ها نداشتند، مسئولیتی هم در قبال آن احساس نمی کردند و دلیلی هم برای شرکت اختیاری و داوطلبانه در خطر نمی دیدند. به همین دلیل است که امام خمینی کراراً به اعراب می گوید شما هم مانند ایران شاه را کنار بزنید:
«ما تا به اسلام برنگردیم اسلام رسول الله ـ تا به اسلام رسول الله برنگردیم، مشکلاتمان سر جای خودش هست، نه می توانیم قضیه فلسطین را حلش کنیم، نه افغانستان را نه سایر جاها را. ملت ها باید برگردند به صدر اسلام، اگر حکومت ها هم با ملت ها برگشتند که اشکالی نیست و اگر برنگشتند ملت ها باید حساب خودشان را از حکومت ها جدا کنند و با حکومت ها آن کنند که ملت ایران با حکومت خودش کرد، تا مشکلات حل شود...»[۷]
تاکید امام بر قیام و مبارزه علیه حکومت ها به عنوان راه نجات فلسطین
امام خمینی کراراً در مواضع و بیانات خویش، علاوه بر تاکید بر اتحاد و تمسک به اسلام و بازگشت به ارزشهای اسلامی قیام علیه حکومت ها را در ممالک اسلامی یکی از مقدمات واجب برای نجات فلسطین می داند زیرا حکومت های استبدادی به دلیل فقدان پایگاه داخلی، برای حفظ خود در برابر نارضایتی ها و مخالفت های داخلی نیاز به حمایت خارجی دارند و بدین سان میان استبداد و استعمار اتحاد به وجود می آید.
طبیعی است که مبارزه با استبداد داخلی مقدم بر مبارزه با استعمار خارجی است زیرا مادامی که دشمن در خانه است، مبارزه در جبهه خارجی بی ثمر خواهد بود. برای مبارزه با استعمار نخست باید پایگاههای داخلی آن یعنی استبداد و حکومت های وابسته و سرمایه های وابسته و پایگاههای اقتصادیش را از میان برد به همین دلیل از دیدگاه امام خمینی، سرنگونی حکومت های وابسته و مسلط بر ممالک اسلامی، فوری ترین راه نجات فلسطین است.
همانطور که گفته شد، از راههای اساسی مبارزه با اسرائیل و حامیان قدرتمند غربی آن، تحریم اقتصادی و نفتی بود اما این واقعه محتمل بود که فقط با تحمل ریاضت اقتصادی خاتمه نیابد و غرب برای نجات خویش دست به تهاجم به منابع نفتی خاورمیانه و اشغال آنها بزند. اگر چه نظام دو قطبی جهان و وجود ابرقدرت شوروی در همسایگی کشورهای اسلامی سبب خودداری غرب از چنین اقدامی می شد زیرا قهراً پای روس ها را به میدان جنگ می کشید و جنگ جهانی سوم را شعله ور می ساخت که در آن صورت اثری از حیات روی کره زمین نمی ماند و از طرفی هرگونه درگیری امریکا و غرب با کشورهای نفت خیز منطقه خاورمیانه، نتیجه اش گسترش بیشتر نفوذ شوروی در این کشورها می شد و سرنوشت امروز جهان به گونه ای دیگر بود و غرب نیز به دلیل فقدان نفت در جنگ با کشورهای نفت خیز تاب مقاومت نمی آورد اما مهمتر از همه این موارد آن بود که در برابر سلاحهای مدرن و تجهیزات پیشرفته کشورهای غربی، جهان سومی ها فقط با تکیه بر امواج انسانی مؤمن و فداکاری که به فرماندهی حکومت های خویش اعتماد دارند و با استفاده از روش جنگ های چریکی می توانستند وارد هماوردی با غرب شوند که این امر به دلایل مختلف بعید می نمود زیرا هم حکومت ها به دلیل غیر مردمی بودن قدرت بسیج امواج انسانی مؤمن را نداشتند و هم به دلیل ماهیت وابسته عده ای از آن ها، به سادگی، توده های مردم وجه المصالحه قرار می گرفتند، چه اساساً برخی از این حکومت ها با کمک امریکا و انگلیس به قدرت رسیده بودند. به همین دلیل امام خمینی علاوه بر راه تحریم نفتی، سرنگونی رژیم های وابسته و غیر مردمی منطقه توسط مردم آن کشورها را اصلی ترین و مقدم ترین راه می دانستند:
«مشکل مسلمین، حکومت های مسلمین است. این حکومت ها هستند که این مسلمین را به این روز انداخته اند ملت ها مشکل مسلمین نیستند. این حکومت ها هستند که بواسطه روابطشان با ابرقدرت ها و سرسپردگی شان با ابرقدرت های چپ و راست، مشکلات را برای ما و مسلمین ایجاد کرده اند مشکل مسلمین فقط قدس نیست، این یکی از مشکلاتی است که مسلمین دارند. افغانستان مگر از مشکلات مسلمین نیست؟ پاکستان مگر از مشکلات مسلمین نیست؟ ترکیه مگر از مشکلات مسلمین نیست؟ مصر مگر از مشکلات مسلمین نیست؟ عراق مگر از مشکلات مسلمین نیست؟ باید ما تحلیل کنیم که مشکلی که در همه اقطار مسلمین هست از کجا پیدا شده است و راه حلش چیست؟ چرا مسلمین در همه جای دنیا تحت فشار حکومت ها و ابرقدرتها هستند و راه حل این مسئله چیست؟ تا اینکه هم رمز پیروزی بر همه مشکلات به دست بیاید و هم قدس و افغان و سایر بلاد مسلمین آزاد بشوند.
مشکل مسلمین حکومت های مسلمین است این حکومت ها هستند که مسلمین را به این روز رسانده اند، ملت ها مشکل مسلمین نیستند، ملت ها با آن فطرت ذاتی که دارند می توانند مسائل را حل کنند لکن مشکل، دولت ها هستند شما سرتاسر ممالک اسلامی را وقتی که ملاحظه کنید کم جایی را می توانید پیدا کنید که مشکلاتشان بواسطه حکومت هایشان ایجاد نشده. این حکومت ها هستند که بواسطه روابطشان با ابرقدرت ها و سرسپردگی شان با ابرقدرت های چپ و راست مشکلات را برای ما و همه مسلمین ایجاد کرده اند اگر این مشکل از پیش پای مسلمین برداشته بشود، مسلمین به آمال خودشان خواهند رسید و راه حلش با دست ملت هاست.»[۸]
افشای مکرر نقشه اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات:
دلایل مختلف نشان می داد که مرزهای جغرافیایی اسرائیل محدود به اراضی اشغال شده فلسطین نخواهد ماند:
الف: از یک سو شعار اصلی پارلمان اسرائیل که برگرفته از کتاب تورات است این بود که «اسرائیل، مرزهای تو از نیل تا فرات است» و این شعار در دوران ضعف و نوپایی اسرائیل که اشغالگران از جمعیت و قدرت اندکی در برابر دنیای اسلام برخوردار بودند مطرح می شد و بدیهی است که به هنگام قدرت آن را عملی سازند.
ب: صهیونیست ها نژاد پرست بودند و نژاد خود را برترین نژادها و بنی اسرائیل را فرزندان خدا می دانستند که باید حکومت جهان را به دست گیرند و دست کم زمانی که قدرت آن را ندارند از نیل تا فرات را به دلایل مذهبی خود، از آن خویش می دانستند. همین عقاید و روحیات یکی از دلایل رواج جهودکشی بود به طوری که حکومت تزاری روسیه آنان را قلع و قمع می کرد و هیتلر به عنوان نژاد پرست دیگری که این گروه را رقیب خویش می دید، برای براندازی نسل یهود و بنی اسرائیل آنان را فوج فوج به هلاکت می رساند.
ج: دنیای غرب با آینده نگری که داشت نیازمند تسلط پایدار بر سرزمین های طلای سیاه (نفت) و معادن عظیم دیگر در خاورمیانه و قبضه کردن بازار مصرف آن بود و اسرائیل وسیله مناسبی برای تحقق این رؤیا بود. اما این کار نیاز به زمانی طولانی و زمینه سازیهایی ماهرانه داشت. اسرائیل همواره یکی از مهمترین عوامل ناامنی منطقه بود که اعراب و مسلمانان همواره ناچار از تجهیز و تسلیح خویش برای حفظ امنیت ملی بودند و همین امر خاورمیانه را به زرادخانه امریکا و غرب تبدیل کرد و از این رهگذر میلیاردها دلار را به جیب سرمایه داران و دولت های غربی سرازیر ساخت.
د: تجربه تحمیل یک اقلیت کوچک یهودی به عنوان حکومت اسرائیل، بر اکثریت اعراب و مسلمانان ساکن فلسطین نشان داد که تکرار این تجربه در سایر ممالک عربی هم امکانپذیر است. بخصوص وقتی که اعراب در جنگ با اسرائیل شکست خوردند امید به تحقق اسرائیل بزرگ و تکرار آن تجربه بیشتر شد. امام خمینی کراراً به هدف و نقشه اسرائیل بزرگ در سخنان خویش اشاره داشته است. از جمله می گوید:
«این مهره دومی که حالا آمده است، اسحاق شامیری که الان آمده است و می خواهد نخست وزیر بشود از اول برنامه خودش را گفته است. از اول گفته است که اسرائیل بزرگ باید تحقق پیدا کند – باید فلسطین به کلی از بین برود. تمام جاهایی که دست اسرائیل است اینها لاینفک از اسرائیل است، اسرائیل بزرگ یعنی از نیل تا فرات، یعنی تمام منطقه ای که عرب نشین است، حجاز هم جزء این باید باشد، مصر هم جزو این است و اینها (دولتهای عربی) نشسته اند آنجا دارند تماشا می کنند و عده کثیرشان هم همراهی می کنند و اسرائیل را می خواهند (به رسمیت) بشناسند»[۹]
امام خمینی معتقد بود که اهداف نهایی اسرائیل حتی فراتر از نیل تا فرات است و آنان حتی در اندیشه تسلط بر ایران هم بوده اند زیرا صهیونیست ها سال ها پیش از اشغال فلسطین و تشکیل دادن حکومت در اندیشه کودتا در ایران بوده اند:
«عمال اسرائیل در ایران (در زمان محمدرضا شاه پهلوی) هر جا انگشت می گذاری می بینی که یکی از اینها در مراکز حساس، مراکز خطرناک، والله مراکز خطرناک برای تاج این آقا (شاه)، ملتفت نیستند اینها، اینها (یهودی ها)، آنها بودند که در شمیران توطئه کردند ناصرالدین شاه را بکشند، مملکت ایران را قبضه کنند شما تاریخ را نگاه کنید، تاریخ که می دانید، در نیاوران توطئه کردند، در نیاوران چند نفر رفتند ناصرالدین شاه را ترور کنند و یک عده هم در تهران بودند که حکومت را قبضه کنند. اینها حکومت را از خودشان می دانند، اینها در کتاب هاشان نوشته اند، در مقالاتشان نوشتند حکومت مال ماست، باید ما یک سلطنت جدیدی بوجود آوریم»[۱۰]
مسئله یهود و صهیونیزم جداست:
رفتار بنی اسرائیل با حضرت موسی(ع)، نشان می دهد که آنان به پیشوا و پیامبر خویش هم جفا نمودند و در خلال مدت 40 روز غیبت موسی(ع) مجدداً به بت پرستی گراییدند و 40 سال قوم بنی اسرائیل بخاطر این عمل آواره شدند. تاریخ نشان می دهد که از سرسخت ترین و خطرناک ترین دشمنان پیامبر اسلام، قوم یهود بودند که نه تنها نبوت او را انکار می کردند که برای نابودی ایشان یا شکست دادن حکومت نوپای پیامبر(ص) در برابر مشرکین توطئه می کردند اما در یهودیان، در همان روزگار نیز دو گروه مشاهده می شدند. عده ای با پیامبر اسلام دشمنی می کردند و گروهی نیز خواستار همزیستی مسالمت آمیز و انجام مناسک همزیستی خویش بودند تا قرن ها پس از ظهور اسلام، یهودیان به استناد روش تسامح و مدارای پیامبر با پیروان مذاهب گوناگون (که تا وقتی توطئه نمی کردند آزاد بودند) با مسلمانان در کنار هم زندگی می کردند. وقتی عمربن خطاب با مرکب و لباسی ساده پس از چند ماه محاصره اورشلیم وارد این شهر شد بر خلاف انتظار یهودیان با آنان به نیکی رفتار کرد و یهودیان، قرن ها با مسلمانان در کنار هم می زیستند و اما افراطیون و نژادپرستان یهودی در امتداد خط همان نیاکان خویش که موجب آوارگی قوم موسی شدند و بعدها فتوای قتل حضرت عیسی(ع) را دادند و با مذهب مسیح به جدال برخاستند و با پیامبر اسلام نیز دشمنی می کردند، در اندیشه تحقق رؤیای باستانی اسرائیل بزرگ افتادند. صهیونیست ها ادامه همان خطی بودند که حسابشان را باید از یهود جدا ساخت. یهودیانی که می خواستند مذهبی باشند و خود را آلوده به بازی های سیاسی نکنند از آغاز نهضت صهیونی بویژه در امریکا و اروپا، مخالفت خویش را با آن اعلام کردند و در مواردی سازمان های مختلف یهودی دست به مبارزه با صهیونیزم زدند. پس از انقلاب اسلامی ایران، اگر چه تفکیک روشنی در این مورد بعمل نیامد و یهودیان زیادی بودند که از عدم مرزبندی دقیق میان یهود و صهیونیزم و یک کاسه کردن آنها کدورت خاطر داشتند اما شواهدی از سخنان امام خمینی دال بر این مرزبندی وجود دارد:
«ما حساب جامعه یهود را از حساب صهیونیست ها جدا می دانیم، آنها (صهیونیست ها) اهل مذهب نیستند، و قیام بر ضد مستکبرین، طریقه حضرت موسی سلام الله علیه بوده و این درست برخلاف صهیونیست هاست حساب جامعه یهود غیر از حساب جامعه صهیونیست است و ما با آنها مخالف هستیم و مخالفت ما برای این است که آنها با همه ادیان مخالف هستند، آنها یهودی هستند، آنها مردمی سیاسی هستند که به اسم یهود کارهایی می کنند و یهودی ها هم از آنها متنفر هستند و همه انسان ها باید از آن ها متنفر باشند»[۱۱]
صهیونیزم یک پدیده سیاسی با آرمان های جاه طلبانه، نژادپرستانه و استعمارگرانه است که زیر پوشش مذهب یهود، جلوه مذهبی به خود می گیرد و به عنوان ناجی قوم یهود خواسته است این ملت را زیر چتر خویش جمع کند.
مسئله اصلی صهیونیزم، اسلام است:
همانطور که در تاریخ صدر اسلام مشهود است، افراطیون و نژادپرستان بنی اسرائیل و یهود، علیرغم سیاست مدارا از سوی حکومت پیامبر و آزادی آنان در اعمال و مناسک مذهبی خویش، دست به فتنه گری و بستن پیمان با دشمنان خارجی می زدند و حتی اقدام به ترور پیامبر اکرم نمودند اما ناکام ماندند. رویه دشمنی آنها با اسلام همواره ادامه داشت و در دهه های اخیر نیز به اشکال و طرق گوناگون در تخریب اسلام کوشیده اند و برای تحریف کتاب آسمانی مسلمانان و احکام دینی آنها نیز به ترفندهای گوناگونی متوسل شده اند که امام خمینی به نمونه ای از آن اشاره دارد:
«این اسرائیلی که همین چند وقت پیش از این، همین اخیراً به قرآن کریم نسبت داد به اینکه جنایت بعضی از امراض در آلمان گردن قرآن است برای اینکه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آیه ششم دستور داده است که مسلمین وقتی مستراح می روند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشویند... از این جهت میکروب سرایت می کند به دست و کذا. آن آیه ششم سوره پنجم چه است؟ آیه وضو است و آیه غسل است این هم در آلمان یک بساطی درست کرد این مطلب، آن طوری که نوشتند به بهداری ها، به چه و چه و اسرائیل نقل کرد این مطلب را که به قرآن یک همچنین نسبتی داده»[۱۲]
حفاری مسجد الاقصی قبله اول مسلمین و ویران کردن آن و کشتار جمعی مسلمانان، نمونه ای دیگر از دلایل دشمنی اسرائیل با اسلام و مسلمین است و مسلمانان در برابر اسرائیل باید به اسلام و قرآن که وجه مشترک همه مسلمانان است تمسک کنند.
اسلام و اتحاد راه نجات فلسطین:
امام خمینی همواره بازگشت به اسلام و متحد شدن را شرط نجات فلسطین و جلوگیری از امیال توسعه طلبانه صهیونیزم دانسته اند و همواره با تاکید بر اینکه مسئله اصلی اسرائیل نابود کردن اسلام است، خواستار کنار گذاشتن اختلافات از جمله اختلافات مذهبی بود. اگرچه اکثریت اعراب و مسلمانان ساکن فلسطین، پیروان مذاهب اهل سنت بودند اما امام خمینی به عنوان یک فقیه و مرجع شیعه از هیچگونه حمایتی نسبت به آنان فروگذار نمی کرد. این رویه برخلاف کسانی بود که چون اهل سنت را غاصب و کافر می دانستند معتقد بودند که سنی ها دارند مجازات می شوند و حمایت از فلسطین را به این بهانه که تقویت اهل سنت است تجویز نمی کردند. امام خمینی مسئله را نه در چارچوب های تنگ دعوای شیعه و سنی که مربوط به کیان اسلام می دانست و به همین رو، پیوسته شیعیان لبنان را در کمک به فلسطین تشویق می ساخت زیرا شیعیان لبنان در برابر اسرائیل هم سرنوشت هستند. امام خمینی حکمفرمایی یک عده قلیلی صهیونیست را بر یک میلیارد مسلمان جهان ننگ و عار می دانست و می گفت:
«چرا باید یک کشورهایی که دارای همه چیز هستند و دارای همه جور قدرت هستند اسرائیل با آن عده کم بیاید و به آنها اینطور حکمفرمایی کند؟ چرا باید اینطور باشد؟ جز این است که ملت ها از هم جدا و از دولت ها جدا و دولت ها از هم جدا و یک میلیارد جمعیت، یک میلیارد جمعیت مسلمین با همه تجهیزاتی که دارند نشسته اند و اسرائیل آن جنایات را به لبنان می کند و به فلسطین می کند.»[۱۳]
نه تنها کنار گذاشتن اختلافات مذهبی که کنار گذاشتن اختلافات سیاسی میان دولت ها و ملت ها و متحد شدن علیه اسرائیل شرط دیگر نجات فلسطین و پاک کردن لکه ننگ سلطه یک عده قلیل بر اراده یک میلیارد مسلمان جهان است و این سخن معروف امام خمینی رهبر فقید انقلاب اسلامی است که اگر همه مسلمین جمع شوند و هر کدام یک سطل آب بریزند، اسرائیل را آب می برد:
«برای من یک مطلب به شکل معماست و آن این است که همه دول اسلامیه و ملت های اسلام می دانند که درد چیست؟ می دانند که دست اجانب در بین است که اینها را متفرق از هم بکنند، می بینند که با این تفرقه ها ضعف و نابودی نصیب آنان می شود می بینند که یک دولت پوشالی اسرائیل در مقابل مسلمین ایستاده که اگر مسلمین مجتمع بودند و هر کدام یک سطل آب می ریختند او را سیل می برد، معذلک در مقابل او زبون هستند.»[۱۴]
ایشان در جای دیگری تنها راه را جهاد می دانند و می فرمایند:
"پس از گردن نهادن به قوانین مقدسه اسلام هیچ امری واجبتر از دفاع با جان و مال در راه سربلندی اسلام نمی باشد. هنگامی که می بینید خونهای برادران و خواهران بیگناه شما در سرزمینهای مقدس فلسطین جاریست و هنگامی که مشاهده می کنید که سرزمینهای ما اشغال شده و خانه هایمان به دست صهیونیستهای تبهکار ویران گشته است در این شرایط جز ادامه جهاد راهی نیست و برهمه مسلمانان واجب است که کمکهای مادی و معنوی خود را در این پیکار مقدس بنمایند. و خداوند پشتیبان این اراده است."(۱۵)
۱. صحیفه امام؛ ج 1، ص 243ـ244.
۲. صحیفه امام؛ ج 1، ص 146ـ147.
۳. صحیفه امام ج 18 ص 143ـ144.
۴. صحیفه امام؛ ج 16، ص 324ـ325.
۵. صحیفه امام؛ ج 2، ص 139.
۶. صحیفه امام؛ ج 2، ص 358ـ359.
۷. صحیفه امام؛ ج 13، ص 89ـ90.
۸. صحیفه امام؛ ج 13، ص 83ـ84.
۹. صحیفه امام؛ ج 18، ص 102ـ103.
۱۰. صحیفه امام؛ ج 1، ص 388ـ389.
۱۱. صحیفه امام؛ ج 7، ص 287ـ288.
۱۲. صحیفه امام؛ ج 2، ص 368ـ370.
۱۳. صحیفه امام؛ ج 10، ص 417ـ418.
۱۴. صحیفه امام؛ ج 9، ص 273ـ274.
۱۵. صحیفه امام، ج2، ص 200-201