با امام در بستر بیماری
. مهدی حاضری
حضرت امام از دوران کودکی همواره انسانی شاداب و سرحال و پر تحرک بوده و عموما در طول دوران عمر از سلامت جسمانی برخوردار بوده اند. ایشان در سنین بالا، سالیانی طولانی، ورزش پیاده روی را در برنامه دقیق و منظم روزانه خود قرار داده و تحت هرشرایطی آن را انجام می دادند. به عنوان مثال از امام نقل شده است:
در زمانی که زندان پادگان عشرت آباد محبوس بودم روزانه به مدت نیم ساعت در داخل سلول کوچک انفرادی پیاده روی می کردم.
ایشان تا آخرین روزهای عمر، همواره تلاش داشتند در مجامع و محافل عمومی بدون تکیه برعصا و بدون کمک اطرافیان حاضر شده و هرگز دیده نشد در نشستن و برخاستن از روی مبل محل دیدار درحسینیه محتاج کمک اطرافیان بشوند. همچنین تا روزهای پایانی عمر شریفشان ورزش ها و نرمش های بدنی مورد سفارش پزشکان را انجام داده و در برابر دستورات پزشکان کاملا تسلیم بودند، اما هر فردی در طول عمر خود به بیماری دچار می شود و حضرت امام نیز از این قاعده مستثنی نبودند.
بنا برآنچه در خاطرات اطرافیان حضرت امام نقل شده است ایشان در طول عمر مبارکشان شش مرتبه دچار بیماری سخت شده به گونه ای که وضعیت جسمی و سلامتی ایشان در مخاطره قرار گرفت. این ایام که مصادف است با آخرین دفعه بستری ایشان در بیمارستان، مناسب است برای درس گرفتن از نحوه برخورد این پیرمرد حکیم با بیماری های جسمی، مروری داشته باشیم برآنچه در این خصوص در خاطرات یاران و نزدیکان ایشان ثبت و ضبط شده است.
1-تابستان سال 1332 حضرت امام تصمیم گرفتند برای فرار از گرمای شدید قم تابستان را در اصفهان اقامت داشته باشند، براین اساس باغی بزرگ در چهار راه شکرشکن این شهر اجاره کرده و با همسر و فرزندان در آنجا ساکن شدند. یک ماهی از سکونت امام در این شهر نگذشته بود که امام در طرف راست بدن خود احساس بی حسی و بی حالی کرده به گونه ای که منجر به سردرد شدید و تهوع می گردید. این وضعیت برای دوهفته پی در پی ادامه داشته و معالجات اطبای اصفهان مؤثر واقع ند. لاجرم همسر امام با حجت الاسلام والمسلمین شهاب الدین اشراقی که به تازگی داماد آن ها شده بود تماس گرفته و با آمدن ایشان از قم، تصمیم به انتقال حضرت امام به تهران گرفته می شود.
با اطلاع آیت الله العظمی بروجردی از بیماری امام، به دستور ایشان، پزشکان حاذق تهران به بالین ایشان حاضر شده و سفارش می کنند هیچ گونه مسامحه در درمان ایشان صورت نگیرد و در صورتی که معالجه ایشان مستلزم اعزام به خارج باشد، آیت الله بروجردی هزینه آن را متقبل می شوند. حضرات آقایان سید مرتضی پسندیده و سید نورالدین هندی، برادران امام نیز بر بالین ایشان حاضر شده و موضوع را پیگیری می کنند، آن ایام مصادف است با آشفتگی اوضاع کشور و واقعه کودتای آمریکایی 28 مرداد. با ادامه حضور حضرت امام در تهران، همسر و فرزندان ایشان نیز از اصفهان به تهران می آیند و در نهایت با اقامت تا پایان تابستان در تهران و ترک هرگونه مطالعه و استراحت مطلق، حضرت امام بهبودی خود را بازیافتند. خانم خدیجه ثقفی همسر امام در خاطرات خود می گوید:
اصفهان که سال سقوط مرحوم دکتر مصدق بود، در این سال امام مبتلا به مرض شدید و پرخطری شدند. مرضی بود که انگشت پای راستش سِر و بی حس می شد و به تدریج بالا می آمد به چشم که می رسید سردرد شدید می گرفت که استفراغ و تهوع را بدنبال داشت. بیست روز در اصفهان پیش دکتر نفیسی معالجه کرد و نتیجه نگرفت تا اینکه مرحوم اشراقی- که خدایش رحمت کند- تازه یکسال بود که داماد ما شده بود، با دخترمان صدیقه به اصفهان آمدند. او وقتی آقا را بدین حال دید، با ایشان آمدند تهران، منزل پدرم و پیش دکتر سمیعی معالجه را شروع کرد. ما در اصفهان ماندیم. زمانی که معلوم شد. ایشان باید مدتی در تهران برای معالجه بماند، آقای اشراقی آمد اصفهان و ما را آورد تهران، الحمدلله حالشان خوب شد و بعد رفتیم قم.(بانوی انقلاب، ص169)
2- دومین بیماری حضرت امام که ایشان را چندین سال درگیر آثار و تبعاتش کرده بود، بیماری تب مالت است که ایشان در سال 1338 به آن دچار شده و برای درمان آن حدود هشت ماه در باغی واقع در محله حصار کرج ساکن بودند.
سید حمید سروش رضایی یکی از جانبازان جنگ تحمیلی می گوید : در سال ۱۳۳۸ امام راحل به جهت بیماری تب مالت در منطقه خط اول حصار که به واسطه نزدیکی به رودخانه کرج دارای آب و هوای خوبی بود با هماهنگی شیخ محمد فاضلی در منزل دایی من به همراه خانواده شان ساکن شدند.در آن سالها برای مداوای بیماری تب مالت، ایشان را به تهران می بردند، تا بهبودی شان حاصل شود.(سایت دانا، کد خبر: 43184، تاریخ7/10/1392 )
این بیماری تا چند سال بعد، حضرت امام را رها نمی کرد، ایشان سال 1340 در نامه ای خطاب به آیه الله سید ابوالقاسم کاشانی به این موضوع اشاره کرده و می نویسند:
مخلص دعاگوی وجود محترم هستم و از اشخاصی که می آیند مستفسر هستم. بنده هم از موقعی که از تهران آمدم چندین مرتبه مبتلای به تب مالت و غیر آن شدم و الآن هم در کسالت به سر می برم.( صحیفه امام، ج1، ص45)
3- سومین بیماری حضرت امام که مدتی مانع مطالعه و تحقیق ایشان شد، مربوط به تابستان سال 1356 است، زمانی که در نجف اشرف حضور داشتند. این بار حضرت امام مبتلا به درد چشم می شوند به گونه ای که اطبا ایشان را نه تنها از مطالعه کتب بلکه از قرائت ادعیه و تلاوت قرآن نیز منع می کنند. سرکار خانم دکتر فاطمه طباطبایی عروس حضرت امام در خاطرات خود می گوید:
در همان روزها چشم امام ناراحتی پیدا کرد. پزشکی عراقی - که در نظر امام شباهت بسیاری به برادرشان آقای هندی داشت و خانم می گفتند: آقا به همین دلیل به او علاقه دارند به خانه آمد و چشم ایشان را معاینه کرد و گفت: شما نباید مطالعه کنید. من گفتم: ایشان افزون بر مطالعات تخصصی، قرآن نیز زیاد می خوانند. دکتر گفت: قرآن هم نخوانید! امام نگاهی به من و سپس دکتر انداختند و گفتند: دکتر! من چشمم را برای قرآن خواندن می خواهم. جمله ای که تصور و تصدیقش برایم دشوار بود، اما همچنان در ذهن و خاطرم نقش بست و مرا گهگاه به فکر فرو می برد. بعدها از ایشان شنیدم نگاه کردن به قرآن نیز عبادت است. نقل کردند سائلی از امام صادق پرسید: من حافظ قرآنم، اگر از حفظ بخوانم ثواب آن را می برم. به او فرمودند: اقرؤوا و انظروا فی المصحف فهو افضل؛ یعنی خواندن و نگریستن به کلمات وآیات قرآن فضیلت بیشتری دارد. سپس فرمودند: إنّ النظر فی المصحف عبادة؛ یعنی نگاه کردن به قرآن، عبادت محسوب می شود. امام این مطلب را سخت باور داشتند؛ از این رو پی در پی به تلاوت قرآن می پرداختند. همچنین در فرصت دیگری از ایشان شنیدم، نخستین آموزه وحی قرائت قرآن است؛ زیرا خداوند به پیامبرش می فرماید: اقرأ باسم ربک . و باز می فرماید: فاقرؤوا ما تیسّر من القرآن: یعنی هرقدر که میسر است، قرآن را تلاوت کنید(اقلیم خاطرات، ص388)
4- بعد از بازگشت حضرت امام به میهن ، سه مرتبه ایشان بیمار و در بیمارستان بستری شده اند. اولین دفعه زمانی است که امام در قم تشریف داشتند، در تاریخ 26/8/1358ایشان در زیر سمت چپ سینه خود احساس درد می کنند که با پیگیری پزشکان بهبود می یابند و دوماه بعد در تاریخ 28/10/1358مجددا در پشت جناغ سینه احساس درد و فشار می کنند. پزشکان با آوردن تجهیزات پزشکی به قم، ابتدا در منزل آیت الله اشراقی، (داماد امام) یک اتاق سی سی یو احداث می کنند ولی پس از پنج روز با وخامت حال امام تصمیم به انتقال ایشان به بیمارستان قلب تهران گرفته می شود. آقای دکترسید حسن عارفی پزشک امام در این خصوص می گوید:
در صبح ۵۸/۱۱/3حضرت امام کمی ناراحتی در قفسه صدری داشتند و نیتروگلیسرین زیرزبانی تجویز شد. ولی چند لحظه بعد که برای تجدید وضو به دستشوئی تشریف بردند احساس ناراحتی و ضعف به ایشان دست داد و به زمین افتادند. ما موضوع را با مقامات و مسئولین بالای مملکتی مطرح کردیم و قرار شد برادران شهید باهنر، شهید بهشتی، حاج احمد آقا خمینی و دکتر زرگر و تعدادی از متخصصین قلب بیمارستان قلب و اینجانب بیماری امام را مجددا مورد بررسی قرار دهیم. همه در منزل مرحوم اشراقی به ملاقات حضرت امام رفتیم و قرار بر این شد که من به اتفاق حاج احمد آقا از حضرت امام بخواهیم تا برای سرویس دهی بهتر و داشتن امکانات قلبی قوی تر به تهران تشریف فرما شوند. من خدمت امام عرض کردم به علت اینکه در تهران امکانات ما از نظر تجهیزات بیشتر از قم است و بهتر می توانیم در خدمت شما باشیم اجازه فرمائید به تهران برویم و ایشان به سادگی موضوع را پذیرفتند.
ضمنا من به ایشان قول دادم که در تهران طبیب و پرستار ایشان خواهم بود. در این لحظات همسر حضرت امام در اتاق تشریف داشتند و با شنیدن بستری شدن در بیمارستان تهران سخت ناراحت شدند و گریستند . چند دقیقه با خانم حضرت امام صحبت کردم و به ایشان اطمینان دادم که ان شاء الله بهبودی کامل پیدا می کنند و بیماری مهمی ندارند. در آن موقع حس کردم که همبستگی عمیقی بین امام و خانم وجود دارد و با هم آنس عجیبی دارند، و ناراحتی یکدیگر را نمی توانند تحمل کنند و همسر به معنی حقیقی می باشند.تصمیم گیری فوق در حدود عصر انجام شد و تا امکانات محافظتی و ایمنی مهیا شد چند ساعتی به طول انجامید.در حدود ساعت ۸ بعد از ظهر در حالی که حضرت امام سرم در دست داشتند بوسیله آمبولانس از قم عازم تهران شدیم.
چون برف سنگینی می بارید وسایل نقلیه به آهستگی حرکت می کرد. چون حضرت امام در یک دست سرم داشتند و در حال درازکش در آمبولانس قرار داشتند و مسافرت به طول انجامید. احساس خستگی شدید می کردند. ولی خوشبختانه ضربان قلب منظم بود و درد قفسه صدری و یا احساس ناراحتی وجود نداشت. در ساعت حدود یک بعد از نیمه شب وارد بیمارستان قلب شدیم و حضرت امام روی یکی از تختهای CCU قرار گرفتند.( طبیب دل ها، ص53 -56)
حضرت امام پس از یک ماه از بیمارستان مرخص شده و به منزلی در محل دربند تهران منتقل می شوند.
5- دومین بار در ایام نوروز سال 1365 مجددا حضرت امام دچار بیماری قلبی شده و در درمانگاه مجهزی که توسط مرحوم حاج احمدآقا در مجاورت بیت امام در جماران احداث شده بود بستری می گردند. آقای دکتر حسن عارفی در خاطرات خود می گوید:
در روز 6/1/1365 ناهار را طبق معمول در ساعت یک بعد از ظهر میل کرده بودند و بعد از شنیدن اخبار ساعت دو بعدازظهر استراحت کردند. ایشان حدود ساعت ۲ بعدازظهر برای ریختن چای به آشپزخانه تشریف می برند، ولی در داخل آشپزخانه حس می کنند که حال عمومی شان خوب نیست و احساس ضعف شدید مانع ادامه فعالیت ایشان می شود. کلید زنگی را که در آشپزخانه وجود داشت فشار می دهند و به دنبال آن به علت سقوط فشار خون و وقفه قلبی بر کف زمین آشپزخانه، نقش زمین می شوند.
در آن لحظه، همسر و فرزند ارشد حاج احمد آقا (خانم فاطمه طباطبایی و حسن آقا) در منزل تشریف داشتند. برادر بسیار عزیز و عاشق امام جناب آقای دکتر پور مقدس در اتاق پزشکان و آقای حاج عیسی در دفتر حضرت امام با شنیدن صدای زنگ خطر هر یک به سرعت به طرف محل اقامت حضرت امام حرکت کردند، و حاج عیسی به سرعت آقای دکتر پورمقدس را آگاه می کند.
دکتر پورمقدس که امام را نقش زمین می بیند، تشخیص می دهد که حضرت امام علائم حیاتی مثل تنفس، نبض ضربان قلب ندارند و به دلیل عدم ضربان قلب، خون به مغز نرسیده و بیهوش شده اند.وی بلافاصله شروع به ماساژ قلبی و تنفس دهان به دهان می کند ضمن اینکه برادران دیگر پرستار فرا می رسند و با تجویز اکسیژن و وصل کردن سرم به داخل ورید موفق به بکار انداختن مجدد قلب و تنفس می شوند.
دکتر پورمقدس از آنکه حضرت امام عمر دوباره پیدا کرده و ضربان قلب، هوش و حواس آن حضرت به حال طبیعی باز می گردد، بسیار خرسند و از شوق وافر خود خم می شود و بوسه ای بر رخسار ملکوتی امام عزیز می زند و شکر خالق منان می کند. از طریق دفتر حضرت امام تلفنی به افراد دیگر تیم پزشکی خبر دادند و هر یک در مدت چند دقیقه بر بالین حضرت امام حاضر شدند و در جمع، تصمیم های پزشکی بعدی گرفته شد....ایشان به درمانگاه احداث شده که در فاصله ۲۰ متری محل اقامت ایشان بود منتقل شدند و تحت مراقبتهای ویژه قلبی قرار گرفتند.
حضرت امام وقتی متوجه شدند که مرکز درمان در فاصله ۲۰ متری محل سکونت ایشان واقع شده و امکان فاش شدن و شایع شدن حادثه اخیر ایشان و بهره برداری دشمنان نزدیک به صفر است بسیار خوشحال شدند.
معظم له حقیر را صدا کردند و فرمودند به دیگران بگویید راجع به بیماری و بستری شدن و ناراحتی من با دیگران چیزی نگویید. بارها رادیوهای بیگانه در حالی که امام عزیز در سلامت نسبی یا کامل بودند، با تبلیغ های سوء، حضرت ایشان را مریض و حتی فوت شده اعلان می کردند. ولی احداث این مرکز سبب شد تا آخرین روزی که مرخص شدند هیچ رادیو و رسانه تبلیغاتی از بیماری حضرت امام مطلع نشد و این بزرگترین و بهترین ارزش در احداث این مرکز بود.( همان، ٌ115- 120)
6- آخرین مرحله بیماری حضرت امام که در نهایت منجر به ارتحال ایشان گردید . در اواخر بهار سال1368 اتفاق افتاد. در28 /2/1368 حضرت امام به واسطه اختلال هایی که در دستگاه گوارش ایشان پیدا شده بود مورد معاینه تیم پزشکی قرار گرفته و آنان پس از انجام آزمایشات متعدد، تصمیم به بستری کردن ایشان در درمانگاه بقیه الله جماران می گیرند. آقای دکتر سید حسن عارفی در خاطرا ت خود می گوید:
با هماهنگی کامل در روز29/2/۶۸ از دستگاه گوارش حضرت امام رادیوگرافی با ماده حاجب به عمل آمد. ابتدا قرار بود از روده بزرگ که سابقه خونریزی در ۱۳/ ۳/ ۶۷ داشت انجام شود ولی با بحث و تبادل نظر قرار شد ابتدا از مری، معده، اثنا عشر رادیوگرافی به عمل آید و در صورت طبیعی بودن در مرحله بعدی از روده کوچک و روده بزرگ رادیوگرافی به عمل آید. ضمنا همانگونه که قبلا ذکر شد CBC در تاریخ28/2/68کم خونی نشان می داد و تصمیم بر آن شد که موقتا از قرصهای آهن استفاده شود. می دانیم قرص آهن نیز مدفوع را سیاه می کند. بنابراین در تاریخ 28/2/68قرصهای آسپیرین و قرصهای آهن نیز قطع شد.از حضرت امام مجددا تقاضا شد که شب غذای سبک میل کرده و صبح ناشتا بمانند تا رادیوگرافی مری، معده و اثناعشر در ساعت ۷ صبح انجام شود.
در حالی که برای رادیوگرافی از دستگاه گوارش برنامه ریزی شده بود مع الوصف انجام آن برای بعضی ها، مورد سئوال بود، به نحوی که بحث مفصلی در ارتباط با ضرورت انجام و فوریت آن با بعضی ها داشتم و بالاخره قرار شد صبح روز 29/2/68رادیوگرافی از مری و معده و اثناعشر انجام شود.
صبح روز 29/2/68ساعت30/7 حضرت امام به بیمارستان بقیة الله الاعظم شماره ۲ که در نزدیکی محل سکونت ایشان بود تشریف آوردند، رادیوگرافی معده ضایعاتی به صورت زخمهای متعدد بر روی ضایعات نومورال را نشان داد.
بعد از اتمام رادیوگرافی حضرت امام به محل سکونت خود تشریف بردند و ما که بیماری وخیم و خطرناکی را در معده عزیز ملتمان یافته بودیم غمگین و افسرده و تهی از انرژی هر کدام به گوشه ای خزیدیم تا ببینیم، چگونه با این بیماری خانمان سوز برخورد کنیم.
بهتر آن دیدیم تا با برادر ارجمندمان جناب آقای دکتر ایرج فاضل تماس بگیریم و عقده دل را با ایشان باز کنیم. دکتر فاضل در مدت کوتاهی در جماران حاضر شد .با هم تصمیم گرفتیم تا از دکتر زالی که عضو هیئت علمی دانشگاه متخصص گوارش می باشند دعوت کنیم برای انجام کاستروسکپی به جماران تشریف بیاورند، آقای دکتر زالی در مدت بسیار کوتاهی به جماران تشریف آوردند .
تصمیم گرفتیم همان روز (29/2/68) کاستروسکپی انجام دهیم. خدمت حضرت امام رفتم و از ایشان تقاضا کردم برای انجام کاستروسکپی مجدد به بیمارستان بقیة الله الاعظم تشریف بیاورند. حضرت امام لطف نموده پذیرفتند. کاستروسکپی انجام شد و وجود ضایعه تومورال (سرطانی) و زخمهای متعدد در معده را نشان داد. بیوپسی برداشته نشد، نتیجه بررسی و تشخیص بیماری امام عزیز و نحوه درمان در جلسه ای که با حضور برادران تیم پزشکی در روز جمعه 29/2/68انجام شد. (همان،ص170-172).
سرانجام و پس از بررسی های تیم پزشکی و مشاوره با سران قوای کشور، تصمیم بر این شد که حضرت امام تحت عمل جراحی قرار گیرند لذا در دوم خرداد 1368 دربیمارستان بقیه الله جماران بستری شدند ولی مع الاسف پس از عمل جراحی و حوادث پس از آن، در شب سیزدهم خرداد رحلت کردند.