امروز با امام: بیستوسوم آبان
ـ پیام به آقای سید مصطفی خمینی؛ خانوادگی (1343)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
پنجشنبه نهم شهر رجب 84
نور چشم محترم، مصطفی خمینی- ایّده اللَّه تعالی و اعزّه- من اکنون در بورسای ترکیه بحمد اللَّه با سلامت زندگی میکنم و حالم خوب است. نگران من نباشید. آنچه مقدر است از جانب خدای تعالی جمیل و مورد تشکر است. قبلًا تلگرافی کردم و کاغذی نوشتم. شما به وسیله سازمان[1] از سلامت خودتان مطلعم نمایید، و در صورت موافقت آنها کتاب «مکاسب» و حواشی آن را با «وسیله» و «حاشیه» و «رسائل» را بفرستید. اگر عبای زمستانی را هم بفرستید با چند پیراهن و شلوار بد نیست. لازم به تذکر نیست که باید با مادر و متعلقین با کمال مهربانی و عطوفت رفتار نمایید، مخصوصاً خدمت کنید به مادر که رضای خدای تعالی در آن است. هوای اینجا از ایران بهتر است. در هر صورت برای من به هیچ وجه نگران نباشید، و راضی نیستم به هیچ وجه تشبث به هیچ کس نمایید. خداوند تبارک و تعالی حاکم است و نِعمَ الحَکَم. وصیت من همان است که در وصیتنامه نوشتم. اثاث منزل، همه مال مادر است. کتب هم مال شماست. برای من پس از فوت، چند (: ده) سال روزه و دو- سه سال نماز استیجار نمایید. از خداوند تعالی توفیق شما و تأییدتان را خواستارم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
به همه متعلقین خصوصاً مادر سلام برسانید. هیچ یک نگران من نباشید. حالم خوب [است]» (صحیفه امام، ج1، ص: 432)
ـ سخنرانی در جمع علمای نجف؛ وظیفه سران کشورهای اسلامی- مسئولیت علما (1344)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
خداوندا، زبان ما را از لغو نگهدار؛ دلهای ما را به خودت متوجه بفرما؛ ما را از غیر خودت منصرف بفرما؛ حب دنیا را از قلب ما بیرون کن؛ اخلاق نیک را در ما پابرجا کن؛ ما را در پناه امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- از هر بدی نگه دار؛ ما را نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزار قرار بده؛ ما را نسبت به علمای اسلام قدردان قرار بده؛ علمای اسلام را در هر جا هستند حفظ بفرما؛ دیانت اسلام را، کلمهاش را، مقدم بر همه کلمات قرار بده [آمین حضار]؛ «اللهم أعلِ کلمةَ الإسلام».[2]
آقایان میدانند که پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تنها قیام فرمود و در یک محیطی که همه با او مخالف بودند، قیام فرمود و زحمتهای زیاد، مشقتهای زیاد، رنجهای فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. دعوت کرد مردم را به هدایت؛ دعوت کرد به توحید. آن قدر مشقتْ ایشان تحمل فرمود که گمان ندارم کسی طاقت آن را داشته باشد. بعد از رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- مسلمین به وظایف خودشان تا یک حدودی عمل کردند؛ اسلام را تقویت کردند؛ توسعه دادند اسلام را، تا اینکه یک مملکت بزرگ اسلامی در دنیا تشکیل شد که بر همه ممالک مقدم بود. خود رسول اکرم- به طوری که مکتوبشان در صحیح بخاری مضبوط است- مکتوبی را که به هرقل[3] نوشتند، و آن طوری که تاریخ ضبط کرده است ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرمودهاند به چهار تا امپراتور: یکی ایران، یکی روم، یکی مصر، یکی حبشه. و عین مکتوب ایشان- آن طوری که در ذهنم هست- مضبوط است. عین مکتوب ایشان را- به طوری که در ذهن من است- در موزه ترکیه زیارت کردهام. این چهار مکتوبی که مرقوم فرمودهاند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام کردهاند و دعوت به توحید؛ این مقدمه بوده است، شالوده بوده است از برای اینکه حقایق اسلام را به تمام دنیا، به تمام امپراتوریهای دنیا ابلاغ بفرمایند و اسلام به آن نحوی که هست معرفی بشود به مردم. مع الأسف آنها جواب مثبت، الّا پادشاه حبشه، نداده؛ و لهذا متوقف شده است آن دعوتی که رسول اکرم میخواستند بفرمایند و میخواستند اسلام را معرفی کنند. عَلی أیِّ حالٍ با رنجهای فراوان، چه خود رسول اکرم و چه بعد از رسول اکرم کسانی که متکفل بودهاند ریاست اسلام را، با رنجهای فراوان اسلام را تقویت کردند. و دست به دست، این اسلام آمد تا الآن که به ما محول شده است؛ به این طبقهای که الآن موجودند محول شده است. این طبقه موجودهاند که الآن مسئول اسلام و مسئول احکام اسلام هستند و این مسئولیت به حَسَب اختلاف مراتب اشخاص فرق میکند، بعضیها مسئولیتشان خیلی زیاد است، و بعضی هم مسئولیت دارند لکن به اندازه آنها نیست.
برنامه زندگی و حکومت در اسلام
کسانی که مسئولیتشان خیلی زیاد است دولتهای اسلامی است؛ رؤسای جمهور اسلام، سلاطین اسلام، اینها مسئولیتشان خیلی زیاد است و شاید بیشتر از همه طبقات باشد. اسلام الآن به دست این طبقه، به حسب اراده خدای تبارک و تعالی- تکویناً- سپرده شده است و آنها مسئولند بر حفظ اسلام و حفظ وحدت کلمه اسلام و حفظ احکام اسلام و معرفی کردن اسلام را به دنیای متمدن که گمان نشود اسلام مثل مسیحیت هست، فقط یک رابطه معنوی ما بین افراد و خدای تبارک و تعالی است و بس. اسلام برنامه زندگی دارد؛ اسلام برنامه حکومت دارد؛ اسلام قریب پانصد سال- تقریباً یا بیشتر- حکومت کرده است؛ سلطنت کرده است؛ با اینکه احکام اسلام در آن وقت باز آن طور اجرا نشده است که باید اجرا بشود لکن همان نیمه اجراشدهاش ممالک بزرگی را، وسیعی را، اداره کرده است با عزت و شوکت از همه جهات، از همه کیفیات. اسلام مثل سایر ادیانی که حالا در دست است- شاید آنها هم در وقت خودش این طور بودهاند لکن سایر ادیانی که حالا در دست است، خصوصاً مسیحیت که هیچ ندارد جز چند کلمه اخلاقی و راجع به تدبیر مُدُن و راجع به سیاست مدن و راجع به کشورها و راجع به اداره کشورها برنامه ندارد- گمان نشود که اسلام هم مثل آنها برنامه ندارد. اسلام از قبل از تولد انسان شالوده حیات فردی را ریخته است تا آن وقت که در عائله زندگی میکند، شالوده اجتماع عائلهای را ریخته است و تکلیف معین فرموده است تا آن وقت که در تعلیم وارد میشود، تا آن وقت که در اجتماع وارد میشود، تا آن وقت که روابطش با سایر ممالک و سایر دوَل و سایر ملل هست. تمام اینها برنامه دارد، تمام اینها تکلیف دارد در شرع مطهر. این طور نیست که فقط دعا و زیارت است؛ فقط نماز و دعا و زیارتْ احکام اسلام نیست؛ این یک باب از احکام اسلام است. دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است لکن سیاست دارد اسلام؛ اداره مملکتی دارد اسلام؛ ممالک بزرگ را اداره میکند اسلام. بر رؤسای جمهور اسلام، بر سلاطین اسلام، بر دوَل اسلامی است که اسلام را معرفی کنند به عالم.
مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم، مثل کلیساست. مسجد وقتی نماز در آن بر پا میشده است تکلیف معین میکردهاند؛ جنگها از آنجا شالودهاش ریخته میشده است؛ تدبیر ممالک از آنجا، از مسجد شالودهاش ریخته میشده است. مسجد مثل کلیسا نیست. کلیسا یک رابطه فردی ما بین افراد و خدای تبارک و تعالی- عَلی زَعْمِهم[4]- هست لکن مسجد مسلمین در زمان رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و در زمان خلفایی که بودند- هر جور بودند- مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سیاسی است- مطالب مربوط به جنگها، مربوط به سیاست مدن، اینها همه در مسجد درست میشده است؛ شالودهاش در مسجد ریخته میشده است در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر- سلام اللَّه علیه.
باید اسلام را آن طور که هست معرفی کنند؛ مکلفند اینها. کسانی که خدای تبارک و تعالی به آنها ریاست داده است مسئولیت دارند در مقابل ریاستشان؛ باید اسلام را آن طور که هست معرفی کنند. باید یک برنامه رادیویی برای معرفی اسلام تهیه کنند؛ باید به علمای اسلام رجوع کنند تا اینکه آنها حقایق اسلام را برایشان تشریح کنند و آنها در اذاعه[5] و در رادیوها و در سایر مطبوعات نشر بدهند.
پیغمبر اسلام میخواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند؛ میخواست تمام ممالک دنیا را در تحت یک کلمه توحید، در تحت کلمه توحید تمام ربع مسکون را قرار بدهد، منتها اغراض سلاطین آن وقت از یک طرف و اغراض علمای نصارا و یهود و امثال ذلک از طرف دیگر سد شد؛ مانع شد از اینکه ایشان بتوانند آن کار را انجام بدهند. الآن هم سد است؛ الآن هم آنها مانع هستند؛ الآن هم گرفتاری ما برای خاطر آنهاست؛ الآن هم یهود مانع هستند که اسلام ترویج بشود؛ الآن هم نصارا مانع هستند که اسلام را، آن طور که هست، معرفی کنند. مانع هستند.
تکلیف سران کشورهای اسلامی، حفظ وحدت کلمه
الآن بر رؤسای اسلام، بر سلاطین اسلام، بر رؤسای جمهور اسلام، الآن تکلیف است که این اختلافات جزئی موسمی را که گاهی دارند، این اختلافات را کنار بگذارند؛ عرب و عجم ندارد، ترک و فارس ندارد؛ اسلام- کلمه اسلام- پیغمبر اسلام، همان طوری که خودشان طریقه مبارزهشان بوده است، باید آنها هم تَبَع باشند، تبع اسلام باشند. اگر وحدت کلمه خودشان را حفظ کنند، اگر این اختلافات جزئی موسمی را کنار بگذارند، اگر همه با هم همدست بشوند- هفتصد میلیون میگویند که جمعیت هست، اما هفتصد میلیون متفرق به قدر یک میلیون هم نیستند؛ هفتصد میلیون متفرق به درد نمیخورد؛ هزارها میلیون متفرق هم به درد نمیخورد؛ اما اگر این هفتصد میلیون، دویست میلیونش، چهار صد میلیونش، با هم دست بدهند، دست برادری بدهند، حدود و ثغورشان را حفظ کنند، حدود خودشان را حفظ کنند لکن در جامعه اسلامی که مشترک ما بین همه است، در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است با هم توحیدِ کلمه کنند. اگر اینها توحید کلمه کنند، دیگر یهود به فلسطین طمع نمیکند؛ دیگر هندو به کشمیر طمع نمیکند. این برای این است که نمیگذارند شما متحد بشوید. بدانند آنها- میدانند هم- دستهایی که میخواهند منابع شما را از دستتان بگیرند، میخواهند ثروت شما را به رایگان ببرند، میخواهند ذخایر تحت الارضی و فوق الارضی شما را به یغما ببرند، آنها نمیگذارند که عراق و ایران با هم متحد بشود؛ ایران و مصر با هم متحد بشود؛ ترکیه و ایران با هم متحد بشود؛ همهشان با هم وحدت کلمه پیدا کنند. نخواهند گذاشت.
ولی شما تکلیفتان این نیست؛ رؤسا تکلیفشان این است که بنشینند با هم تفاهم کنند، حدود و ثغور خودشان را حفظ کنند، هر کدام حدود و ثغورشان محفوظ، لکن آن دشمن خارجی که به شما این قدر ضرر وارد میکند در مقابل او توحید کلمه کنید. اگر توحید کلمه بکنید، یک مشت یهودی دزد در فلسطین است، بیش از یک میلیون از مسلمین را ده سال، بیشتر از ده سال است که متفرق کردهاند و ممالک اسلامی نشستهاند با هم عزا گرفتهاند، اگر توحید کلمه باشد چطور میتوانند اینها، این یک مشت یهود دزد، چطور میتوانند فلسطین شما را از دستتان بگیرند و مسلمین را از فلسطین بیرون کنند و نتوانید هیچ کار بکنید؟ اگر توحید کلمه کنید، چطور هندوی بدبخت میتواند کشمیر عزیز را از ما بگیرد و از مسلمین بگیرد و هیچ کاری از آنها نیاید؟
اینها مطالبی است که جزو واضحات است منتها تذکر لازم است. خود آنها هم میدانند این مطلب را لکن باید فکر کنند، باید بنشینند جلسه کنند، اجتماع کنند، فکر کنند، این اختلافات جزئی [را] کنار بگذارند. الآن اسلام در دست شما است. الآن رؤسای اسلام بدانند، سلاطین اسلام بدانند، رؤسای جمهور بدانند، شیوخ بدانند، آنهایی که ریاست دارند در اسلام، بدانند که خدای تبارک و تعالی این ریاست را به آنها داده است؛ مسئولیت دارد رئیس یک قوم شدن؛ رئیس یک ملت شدن، مسئولیت دارد نسبت به آن ملت، نسبت به آن قوم، نسبت به زندگی آن قوم؛ نسبت به حوادثی که برای آن قوم پیش میآید. مسئولند اینها؛ دیگران محتاج به اینهایند.
این از عجایب است. این مطلب از عجایب است که ثروت در دست شرق است، این ثروت مهم نفت در دست شرق است، در دست مسلمین است- اینکه در ممالک اسلامی است- این مخازن بسیار مهمی که دنیا به واسطه آن [و] هر مملکتی پیشرفت کرده است به واسطه این مخازن پیشرفت کرده است؛ هر جنگی مقدم شده است، هر مملکتی در جنگ مقدم شده است، به واسطه موجهای نفت مقدم شده است؛ اینها در دست شماست، عراق بحمد اللَّه نفت دارد، ایران بحمد اللَّه نفت دارد، کویت نفت دارد، حجاز نفت دارد، نفت دست مسلمین است. آنها باید بیایند به شما تملق بگویند، دست شما را ببوسند، پای شما را ببوسند و این ذخایر را به قیمت أعلَی القِیَم[6] بخرند؛ شما نباید از آنها یک تملقی بگویید ان شاء اللَّه نمیگویید آنها باید تملق شما را بگویند؛ ثروت دست شماست. مع ذلک انسان میبیند که مطلب این طور نیست. جوری مستعمِرینْ این مطلب را درست کردهاند که بعض ممالک را بازی دادند و خیال میکنند که نه، باید از آنها هم یک تملقی بگویند، به آنها هم یک تعارفی بدهند، تا اینکه ثروت آنها را هم ببرند. این تأسف دارد.
تا وحدت کلمه نباشد، تا رؤسای اسلام، وحدت کلمه در خودشان ایجاد نکنند، تا فکر نکنند بر بدبختیهای ملتهای اسلام، بدبختیهای اسلام، بدبختیهای احکام اسلام، غربت اسلام و قرآن کریم، سیادت نمیتوانند بکنند. باید فکر کنند، عمل کنند، تا سیادت کنند. و اگر این مطلب را انجام بدهند، سید دنیا خواهند شد. اگر اسلام را آن طوری که هست به دنیا معرفی کنند و آن طوری که هست عمل بکنند، سیادت با شماست؛ بزرگی با شماست: لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ.[7]
این راجع به آن دسته که رؤسای سیاسی ما هستند. دسته دیگر که علمای اسلام هستند و مراجع عالیمقام هستند، آنها هم مسئولیتشان خیلی زیاد است؛ خیلی زیاد. شاید به یک معنا مسئولیت علمای اسلام از همه کس زیادتر باشد. بر آنهاست که اسلام را آن طور که میدانند معرفی کنند بر دنیا. البته ما وسایل نداریم؛ این هم از بیعرضگیِ ماست؛ ما وسایل نداریم، همه وسایل دست دیگران است. مسلمین بِما هُمْ مُسْلِمین، علما بِما هُمْ عُلَما، ندارند یک دستگاهی که اسلام را ابلاغ کنند به دنیا و بگویند اسلام این است. یک کالای به این خوبی، یک کالای به این خوبی دست شما هست و نمیتوانید عرضه کنید به عالَم که ما این را داریم. آنها انجیل خودشان را که تویش آن مطالبی است که ملاحظه فرمودید، هر کس دیده، آن انجیل دروغی را، آن انجیل اصلی که نیست، آن انجیل دروغی را آنها به تمام دنیا عرضه داشتهاند و مبلغینشان در همه دنیا رفته، و از قراری که گفتند همین اخیراً که این ممالک اسلامی، این ممالکی که در تحت اسارت بودند، اینها یکی یکی از اسارت بیرون آمدند، اصلًا دنبال آن مبلغین پاپ رفتند، و آنها را به صورت مسیحیت در آورد [ند] ما در محیط خودمان هم نمیتوانیم، در محیط خودمان هم نمیتوانیم احکام اسلام را آن طوری که هست عرضه بداریم. ما مباحثاتمان از حدود کتاب «طهارت» و کتابِ- عرض میکنم که- «خمس» و کتاب چه و چه، از این حدود تجاوز نمیکند. سیاست اسلام را بحثْ دیگر نمیکنیم از آن؛ حدود اسلامی دیگر بحث از آن نمیشود. اجرا نشدنْ غیر آن است که نباید عرضه داشت به دنیا؛ باید عرضه داشت آقا. این یک مطلبی است که باید دنیا بفهمد که اسلام برنامه دارد.
اسلام برای همه چیز، برای همه زندگیها، برنامه دارد. این را کی باید معرفی کند جز علمای اسلام؟ علمای اسلام- کثّر اللَّه أمثالهم- با همه زحمتهایی که میکشند، با همه رنجهایی که میبرند لکن مسئولیتشان زیادتر از این معانی است. خدای تبارک و تعالی به آنها عزت داده است، به آنها عظمت داده است، دیگران را تَبَع آنها قرار داده است، ملت را تابع آنها قرار داده است؛ اینها همه مسئولیت میآورد؛ همان طوری که رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- مسئولیت داشت و قیام کرد بر مسئولیت خودش؛ قیام کرد به مسئولیت خودش. باید قیام کرد به مسئولیت؛ باید اسلام را آن طوری که هست، نه آن طوری که حالا در دست مثلًا چهار تا فرض کنید مقدس مآب فقط کتاب مفاتیح است، و عرض میکنم که باید آن طوری که هست احکام اسلام را معرفی کرد. گفت به دنیا که ما یک همچو کالای بزرگی داریم، یک همچو قوانین مترقی داریم؛ محتاج نیستیم به اینکه در قوانین به کسی دیگر مراجعه کنیم؛ در هر بابی از ابوابْ قانون داریم ما. اسلام تکلیف معین کرده است، قانون معین کرده است؛ مسلمین محتاج نیستند به اینکه در قوانین تبعیت از غیر بکنند. الآن جوانهای ما، این جوانهای دانشگاهها، چه در اینجا، چه در ایران، چه در سایر ممالکی که هستند، اینها نمیدانند که اصل اسلام چه چیز است یا اصلًا مطلع نیستند که اسلام یعنی چه. اسلام را غیر از یک نمازی و غیر از یک- عرض میکنم که- طهارات و امثال ذلک، چیز دیگری ادراک نکردند؛ و اعتقاداتشان این است که خوب، ما اگر چنانچه بخواهیم مسْلم بشویم و به اسلام عمل کنیم چیزی ندارد که عمل کنیم. میگویند این را، برای اینکه اسلام معرفی نشده است. این حرف، این مطلب را میگویند که چه برنامهای اسلام دارد که ما عمل کنیم؟ خوب، فلان طایفه برنامه دارد، فلان طریقه برنامه دارد، برنامه زندگی دارد، ما زندگی میخواهیم. اسلام یک مطلبی است فردی ما بین انسان و خدای تبارک و تعالی؛ بیش از این چیزی نیست، بنا بر این برنامهای ندارد تا اینکه ما عمل بکنیم. این برای این است که مطلع نیستند از اسلام؛ اطلاعی از احکام اسلام ندارند؛ خیال میکنند که برنامه ندارد اسلام. بر علمای اسلام است که این مطلب را تصویب [کنند] البته خودشان با مسائلی که دارند نمیتوانند، اما تصویب این مطلب بر علمای اسلام است که تصویب کنند این مطلب را، که اسلام را، همه شئون اسلام را، همه فنون اسلام را، همه احکام اسلام را بنویسند، بیان کنند، عرضه بدارند به دنیا. قوانین اسلام را در هر رشتهای که هست بنویسند، منتشر کنند؛ اگر موفق بشوند دستگاه فرستنده پیدا بکنند که به دنیا ابلاغ بکنند؛ اسلام را آن طور که هست معرفی کنند به دنیا؛ بفهمد دنیا که ما چه داریم و با اینکه این را داریم این طور زندگی میکنیم. این مسئولیت بزرگی است که به دوش علمای اعلام- أعلَی اللَّه کلِمَتَهُم- به دوش آنهاست و شما آقایان، شما فضلای اعلام و علمای جوان هم مسئولیت دارید؛ آتیه اسلام به دوش شماست مسئولیتش؛ الآن هم مسئولیت دارید و بسیار مسئولیت سنگینی است.
باید از همین حالا، همین جوان شانزده ساله، همین جوان بیست ساله که [در] مدارس هست، در مدارس علمی هست، از حالا باید آن طوری که رضای خداست، آن طوری که دستورات الهی است، از حالا باید خودش را عادت بدهد به اینکه آن طور باشد. یک قدم که برای تحصیل علم برمیدارد، یک قدم هم برای تحصیل اخلاق خوب و تهذیب بردارد. اگر خدای نخواسته عالِمی مهذب نباشد، اگر خدای نخواسته عالمی آن طوری که اسلام میخواهد نباشد، این ضررش از نفعش بیشتر است. تمام ادیانی که مخترَع است و تمام ادیانی که اختراع شده است و کذب است، این اشخاص تحصیلکرده مؤسسش هستند، اشخاصی که در حوزههای علمیه تحصیل کردهاند لکن مهذب نبودند. شما ملاحظه بفرمایید رؤسای مذاهب باطله را، میبینید که رؤسای مذاهب باطله تمامشان از اشخاصی هستند که درس خواندند، ملّایند لکن مهذب نبودند.
اینجا، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- است. بودن آقایان در ارض مقدس نجف، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم یک تکلیف زیاد برای انسان میآورد. اصلِ خودِ بودن در نجف فرق دارد با اینکه کسی در- فرض کنید که- کویت باشد، یا کسی در تهران باشد، یا کسی در بغداد باشد. بودن در نجف خودش یک مسئلهای است؛ یک مسئولیتی دارد. انسان ببیند که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- در زندگیاش چه وضعی داشته است؛ چه سلوکی در زندگی داشته است- چه در زندگی انفرادی، چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه؛ ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلام کشیده است؛ چقدر زخم خورده است؛ چقدر رنج برده است؛ چقدر جنگ کرده است؛ چقدر تشنگی خورده است- اینها را ملاحظه کند انسان. یک همچو اسلامی که به دست ما سپرده شده است، به دست شما آقایان سپرده شده است، مسئولیت دارید اگر خدای نخواسته در خلال تحصیل علمْ همان فکر این باشید که دقایق علمی را ادراک بکنید لکن فکر تهذیب نباشید. مهذب کنید خودتان را؛ مهذب بشوید به آداب اللَّه؛ به سُنَن اللَّه؛ اگر چنانچه این نباشد علم اثری ندارد.
آن نوری که خدای تبارک و تعالی یقذفه فی قلب من یشاء، اگر مهذب نباشد قذف نخواهد شد.[8] یک فنی است، یک فنی است آن علمی که نورانیت میآورد و نور است و خدای تبارک و تعالی آن را عنایت میفرماید. آن به هر قلبی عنایت نمیشود؛ هر قلبی لایق آن نیست. تا مهذب نباشد، تا خودش را خالی نکند از اخلاق زشت، خالی نکند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خدای تبارک و تعالی قذف نمیفرماید. گزاف نیست این مطلب؛ این طور نیست که: خیر، من دقایق علوم را میدانم. خیر، خیلیها دقایق علوم را [میدانستند] «غزالی» هم خیلی خوب میدانست، «ابو حنیفه» هم خوب میدانست، خیلیها میدانستند، خیلی از اشخاص هستند که دقایق علوم را از همه بهتر میدانند و آن نوری که خدای تبارک و تعالی به آنها عنایت باید بکند نمیفرماید. این تهذیب میخواهد؛ این زحمت میخواهد؛ این ریاضت میخواهد. آقا شما که آمدید وارد شدید در این قوم، باید ریاضت بکشید؛ باید زحمت بکشید؛ باید مراعات کنید؛ محاسبه کنید نفس خودتان را؛ شب که از مطالعه فارغ میشوید، آخر شب، محاسبه کنید امروز چند تا کار خلاف، نعوذ باللَّه- ان شاء اللَّه که نیست- امروز چند تا- نعوذ باللَّه- غیبت کردم، به چند تا عالم جسارت کردم. میدانید که اگر یک کلمه، یک کلمه، به یکی از مراجع اسلام اهانت بشود، پیش خدا چه است؟ «فَقَدْ بارَزَ اللَّهَ بِالمُحارَبَة»![9] اینها اولیای خدا هستند.
باید هر قدمی که در راه تحصیل برداشته میشود، اگر عرض نکنم دو قدم، لا اقل یک قدم هم در باب تهذیب اخلاق، در باب تحکیم عقاید، در باب استقرار ایمان در قلب [برداشته شود]. اینها تفکر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را. از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند. نفس انسان سرکش است، یک آن از آن غافل بشویم، نعوذ باللَّه، انسان را به کفر میکشد نه به فسق، اگر غافل بشود انسان. شیطان راضی نیست به فسق ما، او کفر ما را میخواهد. او میخواهد همه را منتهی کند به کفر؛ منتها از معاصی کوچک میگیرد و کم کم وارد میکند در بزرگتر، و کم کم در بزرگتر، و کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خدای نخواسته انسان را منحرف کند اصلًا از اسلام. باید مراقبت کنید آقا از خودتان؛ باید از اول صبح که از خواب پا میشوید، یا اول اذان یا ان شاء اللَّه قبل از اذان که پا میشوید از خواب ... باید مراقب خودتان باشید. در این مجتمع باید مراقبت کرد؛ در این اجتماعات، در این اجتماعات دوتایی، چهار تایی، صدتایی، ده تایی باید مراقبت کرد: احترام کرد از بزرگان، احترام کرد از رفقا، احترام کرد از مؤمنین. لسان سوء، نعوذ باللَّه، نداشت؛ اشکال [و] مناقشه بیجا انسان نکند. اگر فرض بفرمایید شما در نظرتان یک کسی یک کاری انجام میدهد یا انجام نمیدهد و ناگوار است در نظر شما، محمول به صحت است. نباید انسان همین طور بدون اینکه توجه کند به مطلبی، یکوقت خدای نخواسته جسارت کند به یک مؤمنی، به یک مسْلمی، به یک طلبهای، به یک اهل علمی، فضلًا از اینکه به یک عالِمی، فضلًا از اینکه به یک مرجعی. اینها [را] باید مواظبت کرد؛ انسان باید خودش را مواظبت کند؛ حفظ کند این جهات را تا موفق بشود.
شما بعدها یک مسئولیت بزرگی به عهدهتان است. عالِم یک شهر بشوید، مسئولیت آن شهر را دارید؛ ان شاء اللَّه عالِم یک مملکت بشوید، مسئولیت آن مملکت را دارید؛ مرجع یک امت بشوید، مسئولیت آن امت را دارید. از حالا شالوده این معنا را که بتوانید در آن وقت مسئولیت خودتان را و دین خودتان را ادا کنید، از حالا باید به فکر این مطلب باشید. بخواهید که خیر، ما حالا درسمان را میخوانیم و بعدها ان شاء اللَّه، بعد از اینکه پیر شدیم، ان شاء اللَّه وارد میشویم در تهذیب اخلاق؛ این امکان ندارد؛ امکان ندارد این امر. اگر در جوانی انسان مهذب شد، شد. اگر در جوانی خدای نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیری که اراده ضعیف است و دشمن قوی، اراده انسان ضعیف میشود و جنود ابلیس در باطن انسان قوی، ممکن نیست دیگر آن وقت. اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است. از حالا به فکر باشید؛ از جوانی به فکر باشید. الآن هر قدمی که شما برمیدارید رو به قبر است. هیچ، هیچ معطلی ندارد؛ هیچ اشکالی ندارد. هر دقیقهای که از عمر شریف شما میگذرد، یک مقداری به قبر و آنجایی که از شما سؤالات خواهند کرد و همه مسئول خواهید بود، دارید نزدیک میشوید. فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است، و هیچ کس هم سند به شما نداده است که صد و بیست سال عمر کنید. صد و بیست ساله نداریم؛ ممکن است بیست و پنج ساله انسان بمیرد، ممکن است پنجاه ساله بمیرد، ممکن است شصت ساله بمیرد؛ هیچ سندی ندارد. ممکن است که همین حالا- خدای نخواسته- سندی نیست. باید فکر کنید؛ باید در این مطلب تأمل کنید؛ مراقبه کنید. اخلاق خودتان را مهذب کنید؛ مهذبتر کنید ان شاء اللَّه؛ اعمال خودتان را منطبق با اسلام کنید، با احکام اسلام کنید، تا ان شاء اللَّه موفق بشوید و در تحت قُبه مطهره مولا- سلام اللَّه علیه- انوار علم به شما، آن علمی که رضای خدا در آن است، آن علمی که نور است، آن علمی که شما را نزدیک میکند به خدای تبارک و تعالی به شما عنایت بشود. آن محتاج به ریاضت است؛ شما هم که دارید ریاضت میکشید، این ریاضتها هم روی آن ریاضتها از خداوند تعالی توفیق همه آقایان را مسألت میکنم؛ از خداوند تعالی عزت و عظمت اسلام و مسلمین را مسألت میکنم؛ از خداوند تعالی عزت و عظمت مراجع اسلام را مسألت میکنم؛ از خداوند تعالی طول عمر مراجع اسلام را مسألت میکنم؛ از خدای تبارک و تعالی تهذیب اخلاق محصلین را مسألت میکنم [آمین حضار].» (صحیفه امام، ج2، ص: 29 ـ 41)
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1351)[10]
«بسمه تعالی
دختر عزیزهام، دیروز دو نامه از شما واصل، یکی تاریخ 13 و دیگری تاریخ 22 شهر رمضان. از سلامت شما بسیار خوشوقت شدم. از خداوند متعال خواستارم که همیشه خودتان و هر کس به شما بستگی دارد سلامت و سعادتمند باشند. از خبر آقای اعرابی و آقای اشراقی خوشوقت شدم. معلوم میشود امسال ان شاءاللَّه سال آشتیکنان است [!] چون از قرار معلوم، خازنجون[11] هم با آقای آقابزرگ آشتی کردند. از آن هم خوشوقت شدم. امید است آقای عمو هم با خانمشان صلح کنند. صلح و صفا از نعمتهای بزرگ الهی است که شاید عوض نداشته باشد. امید است آقای اشراقی با اینجانب هم صلح کنند که موجب راحتی روح من در این آخر عمر شود. سلام خدمت آقای اعرابی و آقای اشراقی و خانم فرشته[12] برسانید. از صدیقه[13] عزیزهام هم کاغذی داشتم جواب نوشتم؛ ان شاءاللَّه رسیده است. از خانم[14] مدتی است کاغذ ندارم. خبر سلامتش را به واسطه میشنوم. لابد زیادی دید و بازدید موجب فراموشی شده است. به همه خانمها سلام برسانید. به احمد[15] بگویید یک عکس از خودش و بچهاش بفرستد. اقلیما[16] سلام میرساند. والسلام علیک.
شب 7 شوال 92- پدرت.» (صحیفه امام، ج2، ص: 465)
ـ نامه تشکر به آقای سید احمد دعایی؛ شهادت سید مصطفی (1356)
«بسمه تعالی
2 حج 97
به عرض میرساند، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج محترم و حاوی تفقد از این جانب در این حادثه[17] بود موجب تشکر گردید. از عواطف کریمه جنابعالی و سایر آقایان محترم و اهالی و مؤمنین یزد تشکر؛ از جنابعالی تقاضا میشود که به همه آقایان پس از سلام، تشکر این جانب را ابلاغ فرمایید و نیز از کسانی که تلگراف نموده و نرسیده است متشکرم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 264)
ـ پیام به دانشجویان مقیم خارج؛ وعده پیروزی نهایی ملت (1357)
«بسمه تعالی
13 ذی الحجه 98
پیام شما دانشجویان عزیز رسید.[18] من از غیرتمندی شما جوانان برومند و از شجاعت و شهامتتان احساس غرور و سرفرازی میکنم. امید من در این نهضت اسلامی شما جوانان برومند خارج و داخل هستید. عزیزان من صبور باشید؛ خداوند با صابران است. پیروزی با ملت بزرگ است که بپاخاسته و حق خود را مطالبه میکند. کنگرههای ستمکاری یکی بعد از دیگری دارد فرو میریزد، با قدری پافشاری و پشتکار پیروزی نهایی به خواست خداوند متعال نصیب ملت خواهد شد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج4، ص: 497)
ـ پیام به ملت ایران؛ کمکرسانی به زلزله زدگان خراسان (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
تا کنون اخبار تأثرانگیز و وحشتناکی از فاجعه زلزله خراسان و خسارات جانی و مالی بسیاری که به برادران و خواهرانمان وارد شده است واصل شده. با عرض تسلیت به ملت عزیز- خصوصاً بازماندگان این فاجعه- از عموم ملت شریف تقاضا میکنم که بدون فوت وقت به کمک برادران و خواهران خود بشتابند و با هر وسیله ممکن آنان را نجات دهند.
این فاجعه احتیاج به کمک همگانی دارد. برادران و خواهران محترم! برای نجات بندگان خدا بپاخیزید و عجله کنید و آنچه در این مورد صرف نمودید و خواستید از وجوه شرعیه محسوب نمایید، مورد قبول است. از خداوند تعالی رفع گرفتاری ملت شریف را [مسألت] مینمایم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 46)
ـ پیام به شورای انقلاب؛ بسیج همگانی برای کمک به زلزله زدگان خراسان (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
شورای انقلاب جمهوری اسلامی
به طوری که تا کنون اطلاع دادهاند، فاجعه زلزله خراسان، مصیبت بزرگی به بار آورده است که محتاج به سرعت عمل است. لازم است تمام سازمانها و نیروهای امدادی با هماهنگی به کمک بشتابند و برادران و خواهران خود را نجات دهند. دستور به تمام سازمانها دهید به طور ضربتی عمل کنند، و هماهنگی را مراعات نمایند.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 47)
ـ حکم انتصاب آقای محمدباقر رفیعی به سمت امامت جمعه شهر ری (1358)
«بسمه تعالی
23 ذی الحجه 99
جناب مستطاب آقای حاج شیخ محمد باقر رفیعی- دامت افاضاته
طومار مفصلی از اهالی محترم شهر ری- ایّدهم اللَّه تعالی- واصل گردید که در آن تقاضای اقامه نماز جمعه در آن شهر نموده بودند. و با توجه به وضع زمان و احتیاج مسلمانان به اجتماع بیشتر، مقتضی است جنابعالی انجام این فریضه بزرگ الهی را به عهده گرفته، و بدین وسیله به امامت نماز جمعه منصوب میشوید. امید است اهالی محترم نیز فرصت را مغتنم شمرده، هر چه باشکوهتر و با اجتماع بیشتر، فریضه جمعه را انجام دهند. از خدای تعالی موفقیت همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج11، ص: 48)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت؛ ضرورت حفظ هماهنگی دولت و ملت (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حفظ همبستگی موجود میان ملت و دولت
من گمان میکنم که بعضی تحولاتی که بعد از انقلاب در ایران پیدا شد، این تحولات بود که ما را به مسائلی که تا کنون رسیدهایم، رسانده است. و مِن جمله از تحولات، این هماهنگی ملت با دولت است. این شاید در رأس سایر تحولات باشد. ما باید این هماهنگی را با هر قیمتی که شده است، با هر زحمتی که شده است، حفظ کنیم. اگر- خدای نخواسته- از دست ما این هماهنگی بیرون برود، کارهای شما فَشَل خواهد شد و مملکت به همان مسائلی که سابق بود- خدای نخواسته- کشانده خواهد شد. ما الآن در [غیر] ایران، گمان ندارم که در جای دیگری- لا اقل آنجاهایی که ما اطلاع از آنها داریم- این معنا باشد که این جور هماهنگی بین ملت و دولت باشد. ما بنای بر این نداریم؛ یعنی، دولت ما بنای بر این ندارد که یک مسئلهای را در یک اتاق سربسته، این مسأله را خودش طرح بکند و تحمیل کند بر ملت؛ مثل قضیه پیشنهاد فهد.
دولتهای منطقه، همه دولتها- ما حالا دولتهای منطقه بیشتر در نظرمان هست- دولتهای منطقه- اگر عموماً گفته نشود- به طور اکثریت قاطع، این طورند که خودشان یک چیزی را طرح میکنند؛ کاری به این ندارند که مصالح ملت چیست، نظر ملت چیست، مردم چه کارهاند. اگر یک جایی هم- فرض کنید که- یک مجلس شورایی باشد، یک صورتی است که مثل مجلس شورای زمان محمد رضا و زمان رضا شاه، که یک صورتی است که خوب ما هم مجلس داریم، و الّا مجلس به آن معنایی که واقعاً برگزیدههای خود ملت باشند بدون تحمیل، و نظر خود ملت باشد بدون این [که] تحمیل بشود، من گمان ندارم که جایی را شما بتوانید پیدا کنید که این طور باشد که صد درصد ملت است و همه امور در دست ملت است و دولت برگزیده از ملت است و خدمتگزار ملت.
ما نمیخواهیم که و شما نمیخواهید که برگردد مسأله به مسئله زمان محمدرضا یا زمان رضا خان. و اگر سست ما بیاییم و این هماهنگی را حفظ نکنیم، خوف این معنا هست که آنهایی که از اسلام سیلی خوردند و آنهایی که نگران اوضاع ایران، بلکه نگران اوضاع منطقه هستند، یک کاری بکنند؛ یک راهی را پیش بگیرند که ملت را خسته کنند، اختلاف ایجاد کنند بین افراد ملت، اختلاف ایجاد کنند بین دولت و ملت و یک راهی باز کنند که یک رضا شاهی را دوباره بیاورند به عنوان رئیس جمهور اسلامی- به عنوان شاهنشاهی نمیآورند- به عنوان رئیس جمهور صد در صد اسلامی! و بسیاری از مسائل اسلامی را هم از من و شما بیشتر عمل کند. از این جهت، در رأس برنامههای دولت، باید این مطلب باشد که این هماهنگی را حفظ بکند؛ خیال نکنند که ما دولت هستیم و باید مسئلهای را که ما طرح میکنیم ملت بپذیرد، چه روی مصالحش باشد، چه نباشد.
شما میبینید که خودشان میروند طرح درست میکنند، میروند در امریکا بین مصر و تلآویو و واشنگتن یک طرحی درست میکنند و بعد هم میگویند که این طرح باید اجرا بشود؛ کاری ندارند به اینکه ملت مصر چه کاره است، ملت فلسطین چه کاره است، لبنان چه کاره است. ظلمهایی که به اینها شده است، چه [میباشد]، اینها را هیچ کار ندارند، روی مصالح خود قدرتمندها این مطالب را پیش میآورند و دولتها، ملتها را به هیچ حساب میکنند؛ همین طوری که شما دیدید که در زمان محمد رضا و رضا شاه، دولت، ملت را هیچ حساب میکرد؛ چنانچه آن کسی که در رأس بود، آن خائنی که در رأس بود، همه را هیچ حساب میکرد. رضا خان همه را هیچ حساب میکرد و محمد رضا هم این طور بود و این اسباب این میشد که آنها بتوانند سلطه خودشان را تحمیل کنند؛ برای اینکه غیر از یک نفر کسی نیست. با یک نفر میشود تفاهم کرد. اینکه اینها نمیخواهند پای ملت در کار باشد، برای این [است] که با ملت تفاهم کردن کار آسانی نیست. اما با یک نفر رئیس جمهور، با یک نفر نخست وزیر، با یک نفر شاه، اینها میتوانند تفاهم کنند و مسائلشان را به او بگویند و این هم به مردم تحمیل کند. مردم هم که در صحنه نیستند و ابرقدرتها نمیخواهند باشند. دولتهایی را هم که سرکار میآورند، با همین میزان [سر] کار میآورند که به ملتها کار نداشته باشید شما؛ شمایید که حاکم هستید، شمایید؛ باید همه کارها را خودتان انجام بدهید.
الآن این تحولی که در ایران است، این مسأله را از بین برده. مسأله این [است] که ما رئیس جمهوری داریم که باید حتماً به مردم حکومت کند و نخست وزیر و هیأت دولتی داریم که همه امور دست اینهاست. و «ملت چه کاره است، ما هستیم که هستیم»، این مسأله در ایران مطرح نیست. و یکی از تحولات بزرگی است که ایران به خواست خدای تبارک و تعالی به دست آورده و این تحول موجب این شده است که کارهای شما پیش برود. شما نمیتوانید کارهایی که الآن در ایران هست انجام بدهید، الّا با هماهنگی با ملت. هماهنگی با ملت هم این است که شما توجه کنید به خواستهای اینها. مردم یک استاندار خوب میخواهند، اینکه تقاضای صحیحی است. خوب، شما یک استانداری که- فرض کنید- در فلان جا هست و با مردم نمیسازد، این استاندار را بردارید، یک استاندار دیگر بگذارید؛ تفاهم کنید. علما هم فرض کنید که در بلاد هستند، آنها نمیخواهند که سلطنتی بکنند، حکومتی بکنند. آنها مصالح مردم را ملاحظه میکنند.
فرض کنید میگویند: فلان رئیسی که در اینجا هست، این با مصالح مردم سازگار نیست.
این کاری ندارد؛ خوب، این را یک جای دیگر میگذارندش. یا اگر آدمی است که واقعاً هر جا بگذارند خراب است، کنارش میگذارند و چه میکنند. مقصود من این است که تفاهم بین دولت و ملت و تفاهم اساسی بین ملت و دولت وقتی است که بین روحانیت و ملت باشد.
اینکه دیدید که در همه این زمانها روحانیت مورد هجمه بوده- زمان رضا شاه را شاید هیچ یک از شما ادراک نکرده باشد، درست که بداند چه میکردند. تمام صدمهها بر روحانیت بود- این روی همین معنا بوده که آنها میدیدهاند که روحانیت با ملت دستشان توی هم است و چنانچه اینها زنده بمانند و اینها دارای یک هویتی باشند، اگر یک کاری بخواهند بکنند، اینهایند که میتوانند صدا کنند. خوب رضا شاه هم دید که در خیلی از جاها، قیام از طرف روحانیت شد؛ از خراسان شد، از اصفهان شد، از جاهای دیگر هم شد، از آذربایجان شد. از این جهت، اینها میخواهند، اساس مطلب این است که ملت را از مسائل روز کنار بگذارند. تماس با ملت نداشته باشد هم مسائل روز و این یک ضرری است که بر دولتها وارد میشود و خودشان ملتفت نیستند.
شمایی که الآن متوجه این مطلب هستید و احساس این مطلب را کردهاید که هر چه دارید از مردم است، اگر مردم نبودند، اگر این مردم، خصوصاً این مستضعفین، خصوصاً این جنوب شهریهای به اصطلاح پابرهنهها، اگر اینها نبودند، شماها یا در حبس الآن بودید یا در تبعید بودید یا در انزوا؛ همه شما، یا باید بنشینید توی خانههایتان و نتوانید یک کلمه صحبت بکنید یا اگر صحبت کردید، باید حبس بروید، زجر بکشید، باید تبعید بشوید و امثال ذلک. این ملت است که آمد شما را از این همه گرفتاریها بیرون آورد و آورد و با رأی خودش، مجلس درست کرد و جمهوری اسلامی را تنفیذ کرد و رئیس جمهور درست کرد و آنها هم دولت درست کردند. همه چیزهایی که ما داریم از این مردم است، خصوصاً از این مستضعفین. آن بالاییها به مردم کاری ندارند، آنها مشغول کار خودشان هستند، آنها ناراضی میخواهند درست کنند. و نکتهاش هم معلوم است؛ که از آن شهواتی که به طور آزاد داشتند، حالا نمیتوانند داشته باشند. آن شهوات آزادانهای که آنها داشتند، هر کاری دلشان بخواهند بکنند، هر مجلسی بخواهند تهیه کنند، هر بساطی بخواهند درست کنند، حالا دیگر در جمهوری اسلامی نمیشود این معنا. از این جهت، آنها یا کارشکنی میکنند یا کاری به شماها ندارند. اما آن که شما را از آن رنج و از آن عذاب و از آن گرفتاری بیرون آورد و آورد به مقام دولت رساند، این مردم بودند. تا این مردم را دارید خوف اینکه بتوانند به شما آسیب برسانند، هیچ نداشته باشید؛ برای اینکه آنها آسیب را با یک نقشههایی درست میکنند؛ نمیآیند بریزند ملت را بکشند. آنها ملت را میخواهند از آن کار بکشند، نمیخواهند مملکت خراب کنند، میخواهند مملکت آباد باشد، از آن چیز ببرند. آنها با یک نقشههایی، بین دولت و ملت شکاف ایجاد میکنند؛ بین دولت و روحانیت شکاف ایجاد میکنند. این شکاف کم کم اگر زیاد شد، اسباب نارضایتی شد، مردم از دولت منحرف میشوند. [آن وقت] شما یا باید با سر نیزه با مردم رفتار کنید یا بروید کنار.
این موهبت الهی که به شما شده است و به همه ما شده است و به همه مسلمین شده است، این موهبت الهیه را همین طور بگیرید و محکم نگه دارید. هم به آقای رئیس جمهور این را عرض میکنم و هم به آقای نخست وزیر و هم به همه شما. هر کدام شما در هر جایی که هستید، مأمورینی که میخواهید بفرستید به اطراف، این مأمورین را درست توجه کنید که با ساخت مردم موافق باشند. همان طوری که خود شما میخواهید با مردم همفکر باشید، اینها هم با مردم همفکر باشند، با روحانیون همفکر باشند، طوری باشد که هماهنگی داشته باشند و عمال دولت هماهنگی با مردم داشته باشند؛ با روحانیت که داشته باشند، با مردم هم دارند. و این اسباب این میشود که بین دولت و ملت همیشه همبستگی هست و این موجب این میشود که ایران مصون بماند؛ نتواند کسی در آن کاری بکند. عمده آنچه کار میشود [روی] آن، ایجاد اختلاف است. حالا توانستند بین این ملت و ملت دیگر و ملتهای دیگر، ملتها را نتوانستند، بین ملتها و دولتهایشان خیلی آسان است. این دولتها را امر میکنند که شما طرح فلان را بده، مردم ناراضی میشوند از این؛ کاری هم از آنها نمیآید، اختلاف پیدا میشود. کم کم این اختلاف میرسد به آنجایی که ممکن است سقوط بیاید.
الآن در منطقه این طوری است که یک عده معدودی میخواهند بر همه منطقه حکومت کنند و هیچ کار نداشتند چنانکه ملت چه کاره است و چه میخواهد. و ما با ملت [میگوییم،] همه ملتها باید این مطلب را بدانند که امروز مثل دیروزها نیست. امروز مردم توجه پیدا کردهاند به اینکه نباید یک اقلیتی بر یک اکثریتی قاطع حکومت کنند.
این مطلب پیدا شده در ذهن مردم. در بلاد اسلامی، این مسأله طرح است الآن که باید ما یک «جمهوری اسلامی» داشته باشیم، ما نباید یک «جمهوری دمکراتیک» داشته باشیم- به اصطلاح اینها- یک مسأله غربی داشته باشیم، اسمش را عوض کنیم. سال شاهنشاهی را برداریم یک شاهنشاهی دیگری جایش بگذاریم؛ به طور مسائل غربی. الآن همه ملتها، تقریباً ملتهای اسلامی، همه توجه به این مسأله پیدا کردهاند که آنی که در ایران هست ما میخواهیم؛ آنی که در ایران شده است. شما این را حفظش کنید. اینی که در ایران شده است ادامهاش مشکل است. باید این ادامه را با همه اشکالاتی که دارد، بدهید.
و باید ان شاء اللَّه، همهتان خودتان را احساس کنید که- واقعاً احساس کنید- خدمتگزارید.
انبیا این طور احساس را داشتند. انبیا خودشان را خدمتگزار میدانستند، نه اینکه یک نبیای خیال کند حکومت دارد به مردم. حکومت در کار نبوده. اولیای بزرگ خدا، انبیای بزرگ همین احساس را داشتند: که اینها آمدند برای اینکه مردم را هدایت کنند، ارشاد کنند، خدمت کنند به آنها. شما هم احساس قلبیتان این مطلب باشد که واقعاً ما آمدیم که به این مردم خدمت کنیم و این خدمت به مردم، خدمت به خودمان است؛ یعنی، ما اگر این مملکت را با این وضعی که الآن دارد به پیش ببریم، با این حاضر بودن مردم در صحنه به پیش ببریم و با این همراهی مردم با دولت، هر قصهای که برای دولت پیش میآید، مردم پیشقدم هستند. شما ملاحظه بفرمایید پیشترها با فشار- الآن هم جاهای دیگر این طور است با فشار- یک سربازی را میبردند در جبهه، شما دیدید که به من گفته بودند که شما بگویید، من نشده یک وقت صحبت کنم، خودشان گفتند؛ به مجرد اینکه گفتند به اینکه ما سرباز لازم داریم، ما اشخاص لازم داریم، آنجا این قدر جمعیت رفت اسم نوشت که صدایشان درآمد که نه نمیخواهیم؛ دیگر بسِمان است، در صورتی که میروند به جنگ، میروند به قتال، میروند به کشته شدن. یک همچو مملکتی که این طور شده است - و به خواست خدا این مطلب شده است، با تأیید خدا این مطلب شده است- این را باید حفظش کرد، باید قدرش را دانست. ما باید خدمت کنیم به اینها.
من واقعاً گاهی وقتها که میبینم بعضی از این جوانها این طور هستند، من خجلت میکشم که اینها چه میگویند، ما چه میگوییم. اینها چه حالی دارند و ما چه حالی داریم.
اینها را خدا به دست ما داده. این کار، کاری است الهی، کاری نیست که یک بشر بتواند انجام بدهد. همه بشر هم جمع بشوند یک نفر را نمیتوانند داوطلب مرگ کنند؛ آن خداست که این کار را کرده.
بنا بر این، آن چیزی که در رأس برنامههای دولت است تفاهم بین ملت و دولت [است] و آن هم نه اینکه هی بگوییم: «تفاهم داریم.» شمایی که وزیر دارایی هستید، آن افرادی که میفرستید به اطراف، افرادی باشند که صالح باشند، افرادی باشند که با مردم بسازند؛ نخواهند بروند آنجا مثل سابق انجام بدهند. آن کسی هم که وزیر کشور است، میخواهد بفرستد، حکومتهایی که میفرستند، استاندارها [یی] که میفرستند، استاندارهایی باشند که با علما، با مردم بسازند، نه اینکه اختلاف پیدا کنند، آن اختلاف کم کم زیاد بشود. در یک جایی اختلاف بین حاکم و ملّای آنجا بشود، باز اختلاف بیاید به سطح پایینتر، مردم با آن اختلاف پیدا کنند، مردم هم هیچ وقت حاکم را نمیگیرند و ملّا را دست از او بردارند. مردم ملّاها را میخواهند؛ برای اینکه اساس اسلام هستند.
مردم اسلام میخواهند. اینها هم معرفی هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامی هستند.
بنا بر این، هر یک از شما که میخواهید یک مأموری در یک جایی بفرستید، مأمور را درست ملاحظه کنید، ببینید چه کاره است و چه بوده است و چه باید باشد و به او سفارش کنید که تو مأموریتت تا آن حدود است که با مردم بسازی، با روحانیون بسازی؛ نروی آنجا معارضه بکنی.
و ما باید همین مسائل را حفظ بکنیم. اگر این مسائل حفظ بشود، شما خیال نکنید از خارج بتوانند به شما یک صدمهای بزنند. ان شاء اللَّه که نمیتوانند. و ان شاء اللَّه، خداوند شما را حفظ میکند. و شما اگر در خدمت مخلوق باشید، در خدمت این بندگان خدا، که خدا علاقه به آنها دارد باشید، خداوند هم حفظ میکند شما را. ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید. و دولت، شما خودتان با هم، آقای رئیس جمهور با شما، شما با آقای رئیس جمهور، همه با مجلس؛ همه این ارگانها با هم دست به هم بدهید که این باری که افتاده، بلندش بکنید. ان شاء اللَّه، موفق خواهید شد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج15، ص: 353 ـ 360)
ـ پیام به ملت ایران درباره سید احمد خمینی و رفع تهمتهای ناروا (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
23/ 8/ 1361
الحمد للَّه علی آلائه و الصلاة و السلام علی أنبیائه و اولیائه سیّما النبی الختمی حبیب اللَّه صلی اللَّه علیه و آله سیّما غائبهم و قائمهم ارواحنا له الفداء.
این جانب هیچ گاه میل نداشته و ندارم که درباره نزدیکان خود سخنی بگویم یا دفاعی کنم. لکن علاوه بر آنکه در پیشگاه مقدس حق- جل و علا- مقصر و مجرمم و از درگاه متعالش امید عفو و بخشش دارم و تمام سرمایهام اعتراف به تقصیر و عذر از آن است و در نزد مسلمانان و ملت عزیز نیز اعتراف به قصور و تقصیر و از آنان امید عفو و طلب آمرزش دارم، در پیش گروههایی و اشخاصی گناهانی نابخشودنی دارم و احتمال قوی میدهم که پس از من برای انتقامجویی از من به بعض نزدیکان و دوستانم تهمتها که من آنها را ناروا میدانم بزنند و به آتشی که باید مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احیاناً به صورت دفاع از من انتقام مرا از آنها بگیرند. و اکنون در حیات من گفتگوها و زمزمههایی به گوش میخورد که احتمال فوق را قویتر میکند. لهذا من احساس وظیفه شرعیه نمودم برای رفع ظلم و تهمت، نظر خود را نزد ملت عزیز اظهار کنم که از قِبَل من در این خصوص تقصیری نباشد. یکی از آنان که بیش از همه احتمال انتقامجویی از من درباره او میرود احمد خمینی فرزند این جانب است. این جانب در پیشگاه مقدس حق شهادت میدهم که از اول انقلاب تا کنون و از پیش از انقلاب در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است از او رفتار یا گفتاری که بر خلاف مسیر انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیدهام و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی نموده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب مُعین و کمک کار من بوده و است و کاری که بر خلاف نظر من است انجام نمیدهد و در امور مربوطه چه در اعلامیهها یا ارشادها بدون مراجعه به من تصرف و دخالتی نمیکند؛ حتی در الفاظ اعلامیهها بدون مراجعه دخالت نمیکند و اگر در امری نظری دارد تذکر میدهد که تذکراتش نیز صادقانه و بر خلاف مسیر انقلاب و مصلحت نیست و من اگر تذکراتش را نپذیرفتم تخلف از قول من نمیکند و من نیز اگر حرفش را صحیح دیدم قبول میکنم و امیدوارم حرف صحیح را از همه کس قبول کنم.
و اما در جهت مالی که بعض مخالفان انقلاب گاهی نسبتهایی به او میدهند باید بگویم که ایشان در امور مالی من دخالت ندارد و ضبط و حفظ بیت المال در اختیار بعض آقایان مورد وثوق میباشد و اگر برای اشخاص وجوهی بخواهد پیشنهاد میکند و من بدون واسطه یا به واسطه آن آقایان وجه را میرسانم. و من اعلام میکنم که احمد در هیچ بانک داخلی و خارجی و هیچ مؤسسهای وجهی و سهمی ندارد و در هیچ جا در خارج و داخل زمین مزروعی و غیر آن و ساختمان و امثال ذلک ندارد و اگر بعد از من دارای یکی از این امور بود در داخل یا خارج دولت وقت با اجازه فقیه وقت مصادره نمایند و او را تحت تعقیب درآورند و امید است که دولتمردان جمهوری اسلامی همیشه ضوابط را ملاحظه و از روابط احتراز نمایند. از اموری که تذکرش خوب بلکه لازم است آن است که یکی از تهمتها که به او زدند این بود که موزه عباسی را ربوده و به پاریس برده و چندی- علی المحکی- مخالفانْ وقت خود را صرف آن نمودند پس از آن معلوم شد خلاف آن. یا او در اطراف شمال زمینهایی خریده است و امثال آن که برای مخالفت با من از او انتقامجویی میکردند.
و در امور سیاسی مدتی تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایی از او میدیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی میشد و مخالفتهایی میشد [غیر] از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه میدانست. یا مسأله طرفداری از بنی صدر، او مادامی که من از بنی صدر به واسطه بعض مصالح جانبداری میکردم او هم گاهی طرفداری میکرد و آن گاه که من پرده را بالا زده و او را برکنار کردم حتی یک مرتبه از او طرفداری نکرد و مخالفت شدید میکرد. یا مسأله خط سوم که مدتی نقل مجالس مخالفان بود و تهمتهای ناروا میزدند و من او را امر به سکوت کردم و او هیچ گاه از خط انقلاب و اسلام خارج نبود و بالاخره اگر به واسطه انتقامجویی از من پس از من گروههایی به مخالفت او برخاستند من دیْن خود را به او به عنوان یک مسلمان و یک رَحِم ادا کردم و خداوند تبارک و تعالی حاضر و ناظر است و من امیدوارم که احمد به خدای تبارک و تعالی اتکال نماید و از غیر او از هیچ کس نهراسد و در خدمت به خالق و خلق به واسطه تهمتها و مخالفتها به خود تزلزل و تردید راه ندهد و در خدمتها از خداوند متعال چشم داشت داشته باشد و برای بدست آوردن هیچ مقامی قدم برندارد و چون او را شخص مفید برای انقلاب میدانم امیدوارم در کنار وفاداران به انقلاب و متعهدان در راه اسلام و هدف به خدمت هر چه بیشتر قیام کند. و با برادران انقلابی و ایمانی در خط انقلاب و اسلام کوشش کند و از هیچ خدمتی مضایقه ننماید و پاداش از هیچ مخلوقی نخواهد و خدمت را در راه کشور اسلامی و اهداف الهی خالصانه و برای رضای خالق- جل و علا- ادامه دهد. و به مستمندان و مستضعفان که حق تعالی سفارش آنان را فرموده بیش از دیگران خدمت کند و دیگران را به خدمتگزاری دعوت کند و هر چه مشکل در راه خدمت به هدف که اسلام عزیز است پیش آید و هر چه کارشکنی شود، از کوشش برای خدا دست برندارد و برای هر خدمتی که او را دعوت کردند و تشخیص داد مفید است اجابت کند و رضای خدا را با خدمت به خلق جلب نماید.
و اما در موضوع روحانیت که گاهی احمد مورد تهمت واقع میشود من او را موافق جدی با روحانیت میدانم. اساس روحانیت چیزی نیست که یک نفر مسْلم با آن مخالف باشد و اما موافقت بیقید و شرط که هر کس با هر عمل و اخلاق و ایده مورد تأیید او باشد و لباس روحانیت به قامت هر کس اگر چه بر خلاف مشی اسلامی انسانی رفتار کند سزاوار و موجب لزوم غمض عین باشد از او و هیچ روحانی متعهد و مسلمان معتقد به ارزشهای اسلامی متوقع نیست و نباید باشد. و این جانب کراراً گفتهام که روحانی نمای غیر مهذب و در غیر خط اسلام از ساواکی برای اسلام و جمهوری اسلامی خطرناکتر است. در هر صورت احمد در این باره از خط اسلام و خط روحانیت متعهد پیروی میکند و امید است ان شاء اللَّه تعالی در این خط مستقیم که صراط اللَّه است پایدار باشد. از خداوند متعال دوام جمهوری اسلامی و عزت و عظمت مسلمانان جهان بویژه ملت شریف ایران و تعهد و پایداری متصدیان امور و قدرت و شوکت رزمندگان سلحشور و حضور ملت بزرگ ایران را در صحنه خواستار [م]. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.[19]- یکشنبه 23 آبان 1361/ 27 محرّم الحرام 1403
روح اللَّه الموسوی الخمینی غفر اللَّه له.» (صحیفه امام، ج17، ص: 90 ـ 92)
ـ حکم واگذاری اختیار صدور دستور اجرای احکام به رئیس دیوان عالی کشور (1366)
[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر انقلاب حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- دامت برکاته
پروندههای اعدام طبق قانون سابق پس از حکم محکمه لازم بوده است از وزیر دادگستری دستور اجرا بگیرند پس از انقلاب ما هنوز موفق به اصلاح این قانون و جایگزینی قانون دیگری مناسب با وضع فعلی نشدهایم و کار به صورتی در آمده است که در نتیجه معوّق ماندن پروندهها در این مرحله گاهی اجرای حکم به مشکلاتی دچار میشود و ماهها بلکه بیش از یکی- دو سال اجرای حکم به تأخیر میافتد که بلاتکلیفی زندانیان و حکام شرع و غیره نتیجه بسیار بدی داشته است، به نظر میرسد اگر جنابعالی اجازه اجرای حکم را به فردی واگذار فرمایید تا حدود زیادی مشکل حل میشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 6/ 8/ 66- عبد الکریم موسوی].
بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی- دامت افاضاته
اجازه اجرای حکم را به جنابعالی واگذار مینمایم. تأیید و توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم. 23 آبان 66
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 416)
ـ نامه به آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی؛ احداث مصلای تهران (1367)
[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی- السلام علیکم و رحمة اللَّه
به دنبال احساس نیاز به ایجاد مصلای تهران و در پی جستجو و بررسی چند ساله، محلی مناسب در قسمت شمال مرکزی تهران (عباسآباد) که در مالکیت شهرداری است شناسایی شد و طرح مناسب و جامعی پس از مشورت فراوان و به مسابقه گذاشتن میان مهندسان داخلی و خارجی، تهیه شد.
از آنجا که مشکلات حقوقی و ثبتی و تشریفات انتقال قانونی به این زودیها قابل حل نیست و مشکلات اقامه نماز جمعه تهران در دانشگاه روز افزون است و به نظر میرسد که این کار باید به همت و اراده حضرت عالی به سرانجام برسد، لذا استدعا دارد اجازه فرمایید به مقدار یک میلیون متر مربع از اراضی مزبور در حد فاصل خیابان شهید بهشتی به سمت شمال، که قسمت اعظم آن نیز با موافقت شهرداری محصور گردید و در اختیار مصلا است به ساختمان مصلا و تا حد لازم در محور قبله از شمال آن برای سایر مرافق اختصاص یابد و تصدی امور آن با امام جمعه تهران باشد.
همچنین طرحهایی که بعداً در حریم مصلای تهران پیشبینی میشود با موافقت امام جمعه انجام گیرد.
سید علی خامنهای- اکبر هاشمی].
بسمه تعالی
با حفظ جهات شرعی در مورد زمین مذکور با پیشنهاد حجتی الاسلام، آقایان:
خامنهای و هاشمی، موافقت میشود. ان شاء اللَّه در کنار ساختن مصلای تهران، در ساختن بینش کفر ستیزی مسلمانان موفق باشید. ضمناً سادگی مصلا باید یادآور سادگی محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد. و شدیداً از زرق و برق ساختمانهای مساجد اسلام امریکایی جلوگیری شود. خداوند تمامی دستاندرکاران برپا کننده مساجد اللَّه را تأیید فرماید.
23/ 8/ 67
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 188 ـ 189)
[1] - سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک).
[2] - خدایا کلمه اسلام را رفیع و غالب گردان.
[3] - هرقل یا هراکلیوس( 575- 641 م.) امپراتور روم شرقی( بیزانس).
[7] - سوره منافقون، آیه 8:« عزت از آنِ خدا، رسولِ او و مؤمنین است».
[8] - اشاره به حدیثی است به این مضمون: علم نوری است که خداوند آن را در قلب هر که بخواهد میاندازد. بحار الأنوار، ج 67، ص 140.
[9] - آشکارا با خدا به جنگ برخاسته است.
[11] - خانم خازنالملوک، مادر همسر امام خمینی است.
[14] - همسر امام خمینی، که در این زمان برای دیدار فرزندان و بستگانش از نجف به ایران آمده بود.
[15] - آقای سید احمد خمینی.
[16] - مستخدم بیت امام در نجف.
[17] - شهادت آقای سید مصطفی خمینی در تاریخ 1 آبان 1356.
[18] - پیام امام خمینی در پاسخ به پیام پشتیبانی دانشجویان مسلمان ایرانی مقیم امریکا صادر شده است که در اعتراض به جنایتهای شاه در ایران و حمایت امریکا از رژیم شاه، متحصن شده بودند.
[19] - آقای سید احمد خمینی در زمانی که اسناد و آثار مکتوب امام خمینی را جهت درج در مجموعه آثار امام بازبینی میکردند، در ذیل این نوشته امام خمینی، چنین مرقوم داشته است:
« جناب آقای حمید انصاری، بارها خدمت امام عرض میکردم که دفاع از من در فرهنگ جنابعالی نیست و دیدیم هم نشد جز نامهای که در آن بدین معنا هم اشاره شده بود، فکر میکنم این دفاع هم با فرهنگ معظمٌ له سازگاری ندارد، ایشان چون مظلومیت مرا دیدهاند ناچار به عنوان دفاع از مظلوم این را نوشتهاند، لذا این نامه را نیاورید و بگذارید آنچه راجع به من میگفتهاند گفته باشند، خدا به اعمال انسان داناتر است.
احمد خمینی.
3/ 12/ 73».
پس از رحلت یادگار امام، از فرزند ایشان، آقای سید حسن خمینی که به موجب وصیت پدر و مقررات قانونی، تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام را عهدهدار میباشند درخواست کردیم اجازه دهند این سند ارزشمند که گویای بسیاری از رنجهای امام و فرزند و منسوبین و یاران ایشان است و پاسخی است به تردیدها و شبهههایی که غرضورزان میافکنند، را منتشر سازیم و در مجموعه آثار امام نیز درج شود.( حمید انصاری)