با امام در غربت
مهدی حاضری
حضرت امام در طول زندگانی خود سفرها و مهاجرت های متعددی داشته است، البته برخی از آن ها خود خواسته و برخی اجباری بوده است. مهاجرت از خمین به اراک و قم، سفر به عتبات عالیات، سفر به حج، مهاجرت به فرانسه، اقامت در ییلاقات تهران ودیگر شهرها و... خودخواسته؛ و تبعید به ترکیه، تبعید به عراق، سکونت در تهران، پس از بیماری قلبی از قبیل موارد اجباری بوده است. هرکدام از این موارد، سختی ها و مرارت ها و در عین حال شیرینی و دستآوردها و محصولاتی داشته است؛ ولی به نظر می رسد نباید ظاهرا هیچیک به سختی دوران حضور در ترکیه برسد، ولی حضرت امام از آن دوران همواره به نیکی یاد کرده است.
آیت الله صابری همدانی که هم زمان با حضور امام در ترکیه، در استانبول اقامت داشته است، می گوید: معظم له بسیار با نشاط و سرحال بود و بدون احساس نگرانی و ناراحتی خاصی نسبت به تبعیدش و وضعیت پیش آمده، مشغول کارهای روزانه خودش، مثل مطالعه و نوشتن تحریرالوسیله بود. ایشان پس از انتقال به عراق در نامهای خطاب به من نوشتند: دولت ایران می خواست که ما در ترکیه در فشار و تنگنا باشیم و به ما سخت بگذرد، ولی اتفاقا خیلی هم خوش گذشت و مردم هم محبت و احترام زیادی به ما کردند.( خاطرات صابری همدانی ، ص219)
در این یادداشت تلاش می شود گوشه هایی از اتفاقات و حوادث آن ایام یازده ماهه به نگارش درآید.
حضرت امام را پس از بازداشت در سحرگاه روز سیزدهم آبان سال 1343 در منزل مجاور بیت خودشان در محله یخچال قاضی، ابتدا سوار بر یک فولکس واگن خاموش کرده تا مردم بیدار نشوند و با هل دادن، آن را تا میدان مقابل بیمارستان فاطمیه قم آورده و سپس سوار بر اتومبیل شورولت کرده و مستقیما با سرعت هرچه تمامتر به فرودگاه مهرآباد برده و سوار بر یک هواپیمای باری c-130 که در گوشه فضای داخل آن تشک و بالشتی قرار داده بودند می کنند. هنوز آفتاب سر از افق بیرون نیاورده بود که هواپیمای حامل امام از زمین بلند می شود.
در داخل هواپیما، گذرنامه ایشان را تحویل داده و می گویند: شما به ترکیه تبعید می شوید و خانواده شما نیز بزودی به شما ملحق خواهد شد. ظاهرا گذرنامه از قبل صادر شده بود و حکومت دنبال گرفتن بهانه برای تبعید ایشان بوده که با سخنرانی علیه کاپیتولاسیون این بهانه فراهم می شود.حضرت امام می گویند:
وقتی در فرودگاه تهران، گذرنامه را دست من دادند به تاریخ صدور آن نگاه کردم، متوجه شدم در هفته های اول آزادی من از زندان و بازگشت به قم صادر شده است! فکر کردم که علت صدور گذرنامه در آن تاریخ چه می توانسته است باشد؟ به نظرم رسید که سخنرانی من در مسجد اعظم قم [6 فروردین ۴۳] شاید موجب خشم و عصبانیت هیأت حاکمه شده است و از آن تاریخ تصمیم به تبعید من گرفته اند.( بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج ا، ص1055)
سرهنگ افضلی، مراقب امام در گزارش خود می نویسد: اولین صحبت ایشان خطاب به اینجانب در هواپیما این بود که من برای دفاع از وطنم تبعید شدم.(همان)
در حین پرواز، حضرت امام به درخواست سرهنگ افضلی، برای بازدید از کابین خلبان پاسخ مثبت داده و تا پایان سفر با حضور در آنجا با شادابی از وسائل و لوازم داخل کابین هواپیما دیدن کرده و سؤالاتی در باره دستگاه های مربوطه و نحوه عملکرد آن ها ازخلبان می پرسند.
هواپیما ساعت 30/11 دقیقه در فرودگاه آنکارا به زمین می نشیند، پس از ورود به فرودگاه، مأموران امنیتی دولت ترکیه با احترام ایشان را همراهی کرده و در طبقه چهارم هتل بلوارپالاس، اتاق شماره 514 اسکان می دهند، روز بعد ساعت 2بعد از ظهر، برای عدم دسترسی خبرنگاران، ایشان را به یکی از ساختمان های فرعی خیابان آتاترک بنام fotoetem منتقل میکنند. جالب آنکه حضرت امام بلافاصله پس از رسیدن، شروع به آموختن زبان ترکی کردند، سرهنگ افضلی در اولین گزارش خود می نویسد:
روحیه شخص مورد نظر نسبت به روز اول بهتر است و در محل جدید برنامه روزانه اش بیشتر استراحت و تلاوت قرآن و ادای نماز و صرف غذاست و گاهگاهی هم کلمات ترکی را یادداشت می نماید ولی نباید او را تنها گذاشت.
در تاریخ 16آبان با پیشنهاد امام، حدود 40دقیقه با اتومبیل از شهر آنکارا دیدن کرد.( همان، ج 2، ص14) و در تاریخ 19 آبان ماه نیز به اتفاق دو مأمور ترک و سرهنگ افضلی از بلوار آتاترک و قسمتی از شهر قدیمی آنکارا دیدار به عمل آورد. در همین ایام امام بر مزار چهل تن از عالمان شهیدی که به دست مصطفی کمال از پا درآمده بودند حضور یافت و از آنان الهام گرفت. این همان بازدیدی است که امام در دیدار با آیه الله العظمی سید محسن حکیم در نجف به این دیدار اشاره کرده و می فرماید:
در تبعید ترکیه، به یکی از دهات ترکیه اسمش یادم نیست رفتم اهالی آن ده گفتند: وقتی آتاترک مشغول عملیات ضد دینی خود شد علمای ترکیه جمع شدند و به اتفاق مشغول فعالیت علیه تصمیمات آتاترک شدند، آتاترک ده را محاصره و چهل نفر از علمای ترکیه را به قتل رسانید. من شرمنده شدم. پیش خود فکر کردم که آنها سنی میباشند، وقتی خطر را به دین اسلام نزدیک میبینند، چهل نفر کشته میدهند، ولی علمای شیعه در این خطر عظیمی که [به] دیانتمان وارد آمده خون از دماغمان نیامد (نه از بینی من و نه شما و نه دیگری). واقعا جای خجالت است. ( همان، ص15) بعد از یک هفته در روز بیست و یکم آبان، ایشان را به شهرتاریخی و سر سبز بورسا در ساحل دریای مرمره و در 460کیلومتری غرب آنکارا که اولین پایتخت دولت عثمانی بوده است منتقل می کنند.
آیت الله صابری همدانی می گوید:
این شهر از مناطق سر سبز و باصفای ترکیه است که مسجدی زیبا به نام «یشیل مسجد»یا مسجد سبز را در خود جای داده است. نکته جالب توجه برای ما این بود که بنا و معمار این مسجد که از معماری های ممتاز و برجسته ترکیه به شمار می آید، یک ایرانی و از اهالی تبریز بوده که اسمش در گوشه ای از بنا نقش بسته بود.... حضرت امام در خانه شماره ۱۳ که مال سازمان امنیت بود، در خیابان ایرانیان و به تعبیر ترکها «عجم لر جاده سی» سکونت می کرد. (خاطرات صابری همدانی، ص219)
در ایام حضور امام در شهر بورسا، کنار مأمور ساواک اعزامی از تهران، از طرف دولت ترکیه فردی بنام علی بیک به همراه همسرش در خانه حضور داشته که همسرش وظیفه طبخ غذا و رسیدگی به نظافت منزل را و خودش همواره ملازم و همدم ایشان بوده است. در گزارش های مآمور ساواک، همواره این نکته تکرار شده که حضرت امام بارها از او نزد دیگران تعریف کرده اند.
میزبان حضرت امام در بورسا بعد از رفتن ایشان طی مصاحبه ای با یک مجله از اخلاق کریمه و پاکی حضرت امام و توجه ایشان به نماز و قرآن و مسائل عبادی و محبتش به بچه ها که نزد امام می آمدند و ایشان را بابا خطاب میکردند و از مراقبت هایی که آن مرد بزرگوار هنگام پیاده روی و هواخوری داشت و سعی می کرد که برای مردم مزاحمت ایجاد نشود و این که هیچ وقت درباره کم و کیف غذا اعتراضی نمی کرد، سخن گفته است. وی در ادامه می گوید:موقعی که ایشان برای هواخوری و تفرّج به فضای سبزی که در نزدیکی منزل بود می رفت، هیچ گاه به قسمتی که زن ها حضور داشتند نزدیک نمی شد و برای اینکه نگاهش به نامحرم نیفتد، پشت به زن ها می کرد و در گوشه ای به استراحت می پرداخت. (همان، ص 221)
آیت الله سید عباس مهری می گوید:
روزی در نجف از امام در مورد مسائلی که در ترکیه به هنگام تبعید شاهد آن بودند، سوال کردم، فرمودند:
مسجدی نزدیک ما بود که روزهای جمعه به آن مسجد می رفتم لااقل پنج هزار نفر در این مسجد حاضر می شدند اما به قدر پنج کلمه صدای بلند، کسی از این پنج هزار نفر نمی شنید. این امر بسیار مرا به حیرت انداخته بود که چرا ما ابهت نماز را حفظ نمی کنیم؟ فکر می کردم اگر یک خارجی بیاید اینجا این مسجد را ببیند بعد هم بیاید در نجف مسجد هندی و در قم مسجد اعظم نماز خواندن ما را ببیند قطعا خواهد گفت نماز این است نه آنکه ما داریم و ما جلالت و قدر نماز را حفظ نکردیم. در آنجا اگر یک وقت مثلا کسی درست نایستاده بود و رفیقش می خواست به این حالی کند با اشاره به او حالی می کرد که عقب بیاید و انگشتان پایش را مقابل انگشتان پای دیگران قرار بدهد و در صف نماز مستقیم بایستد، به طوری که اگر نگاه می کردی تمام سرانگشتان اینها مقابل هم بود. این امور را که می دیدم متاثر می شدم. (پا به پای آفتاب، ج6، ص 68)
حضرت امام در مدت تبعید در ترکیه، طبق دستور مأموران امنیتی، به جای بر تن کردن عبا و قبا و به سر گذاشتن عمامه از کسوت روحانیون ترکیه که عبارت بود از یک پالتو و کلاه اسپانیایی که چیزی شبیه عرقچین است، استفاده می کردند و تنها زمانی که با نمایندگان مراجع تقلید ملاقات داشتند به ایشان اجازه پوشیدن لباس می دادند.در عکس های امام، لباس اجباری مشخص است.
ایشان پس از استقرار در شهر بورسا شروع به تألیف کتاب سنگین فقهی تحریر الوسیله می کنند. امام در مقدمه کتاب خود به این موضوع اشاره کرده و می فرمایند: در گذشته کتاب وسیله النجاه تألیف سیدالحجت فقیه اصفهانی قدس سره را حاشیه کردم و آنگاه که در اواخر ماه جمادی الثانی 1384 به دنبال حوادث دردناکی که بر اسلام و مسلمان ها وارد آمد که شاید تاریخ آن را ثبت کند به بورسا (یکی از شهر های ترکیه) تبعید شدم و در آنجا تحت نظر و مراقبت، فارغ البال بودم، در مقام برآمدم که آن حاشیه را به صورت متن مستقلی درآورم تا استفاده از آن آسانتر باشد و اگر خداوند به من توفیق داد مسائل مورد نیاز روز را نیز برآن بیفزایم( ترجمه تحریر الوسیله ، ج1، ص7)
در تاریخ29 آذرماه 1343 یعنی قریب به 45 روز بعد از تبعید، اولین نماینده مراجع عظام تقلید در استانبول با امام ملاقات می کند. پیشنهاد اولیه علمای تهران برای این مأموریت، اخوی ارشد امام، مرحوم آیت الله سید مرتضی پسندیده بود که رژیم با این امر موافقت نکرده و در نهایت قرار شد حجت الاسلام والمسلمین سید فضل الله خوانساری، داماد آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری به این مأموریت فرستاده شود. این دیدار طی یک هفته و در سه نوبت در حضور نماینده ساواک و مأموران دولت ترکیه، در فضایی کاملا امنیتی و با مراقبت شدید در شهر استانبول انجام می شود و هردو به اتفاق از اماکن دیدنی شهر استانبول هم دیدار کرده و چند عکس یادگاری هم می گیرند.
مأموران امنیتی رژیم، که صبح روز 14 آبان، حاج آقا مصطفی، فرزند ارشد امام را نیز دستگیر کرده و به زندان قزل قلعه تهران منتقل کرده بودند. او را پس از دو ماه حبس، به شرط پیوستن به پدرش در ترکیه آزاد می کنند ولی وی علی رغم پذیرش اولیه، به توصیه مادرش از این کار امتناع می کند و در نهایت در روز 13 دیماه او را مجددا دستگیر کرده و روز بعد به ترکیه تبعید می کنند.
حضرت امام در اولین برخورد با فرزندشان، از او می پرسند: خودت آمدی یا تو را فرستادند؟ که متوجه می شونداو را نیز تبعید کرده اند. ورود آقا مصطفی موجب تحولی عمیق در شرایط حضرت امام می شود به جهت آنکه تا هنگام ورود او، ایشان حتی پرده اتاق خود را نیز کنار نزده بودند و علی رغم تفاوت ذائقه و تمایلات طبیعی خود، هیچگونه درخواستی برای غذای مورد علاقه و طبع خود از مأموران محافظ نکرده بودند. با حضور آقا مصطفی، هم ایشان همدم و هم صحبت پیدا کرده و هم وی با توجه وجایگاه علمی خود مشاور و معاون پدر در کار تألیف تحریر الوسیله می شود و هم به وضع غذا و نشاط روحی و روانی ایشان کمک می کند.
در اسفند ماه 1343 آقا مصطفی درخواست بازگشت به ایران را مطرح کرده و به همه شرایط و تضییقات و تعهدات بسیاری که برایش تعیین می کنند تن در می دهد ولی در نهایت پس از چند ماه مکاتبه و معطلی، ساواک اجازه ورود او به ایران را نمی دهد.
در تاریخ 22خرداد ماه 1344 حجج اسلام سید مهدی گلپایگانی(فرزند ارشد آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی) و شیخ مهدی صفایی از طرف ایشان به ترکیه مسافرت کرده و در شهر استانبول با امام ملاقات می کنند.
طبق گزارش مأمورساواک امام برای حل موضوع ادامه تبعید می فرمایند: با هر تصمیمی که آقای گلپایگانی بگیرند موافقت خواهم کرد. (بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 2، ص127)
در تاریخ 1346/6/17 شاه از طریق مهندس جعفر شریف امامی به آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری پیام شفاهی می دهد: خمینی را به عراق می فرستم و یا به ایران خواهم خواست. (همان، ج2، ص 139)
امام می فرمایند: نه در این مورد و نه در مورد دیگری، من کوچکترین درخواست یا پیشنهادی ندادم و آقا مصطفی نیز می گوید: تقریبا 24 ساعت پیش از حرکت به عراق از موضوع مطلع شدیم. (همان)
در هفته اول مهرماه 1344 آقای شیخ عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی به نمایندگی از طرف آیت الله العظمی سید کاظم شریعتمداری به دیدار حضرت امام در استانبول می رود و آنها طی سه روز ملاقات های متعددی داشته و در نهایت بالاتفاق برای دیدار با آیت الله محمد صابری همدانی به مسجد ایشان می روند که وی در آنجا حضور نداشته است و دیداری صورت نمی گیرد. (خاطرات صابری همدانی، ص218)
در نهایت در تاریخ سه شنبه 13مهرماه ۱۳۴۴ هواپیمای حامل امام و سید مصطفی خمینی به سوی عراق پرواز کرد و در ساعت ۲ بعد از ظهر در فرودگاه بین المللی بغداد بر زمین نشست و مسافرین پیاده شدند. امام و حاج سید مصطفی به گمان آنکه مأموران عراقی برای تحویل گرفتن آنان و بردنشان به محل تحت نظرآماده اند، دقایقی در سالن فرودگاه منتظر ماندند و چون به ظاهر از مأموران خبری نشد از فرودگاه بیرون آمدند و با تاکسی راهی کاظمین شدند. (بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی،ج ۲ ص ۱۵۹)
دوران حضور امام در عراق بیش از سیزده سال طول میکشد. و ایشان در حالیکه در این کشور آزاد بود و در میان مردم شیعه و روحانیون و هم وطنان خود بود. دوران بسیار سختی را سپری کرده به طوریکه در هنگام ترک نجف و حرکت به سمت پاریس میفرمایند: من در این مدت حضورم در نجف اشرف با زیارت حرم مطهر علوی و عدهای از دوستان مأنوس بودم، اما خدا میداند در این مدت از دست حوزه نجف اشرف چه کشیدم. (خاطرات آیت الله سیدجعفر کریمی ص 165)