علاقمندِ آسید روح الله
مهدی حاضری
امروز حادثه ای مردم یزد را عزادار کرد. خبر کوتاه بود: آیت الله سید علی محمدعلاقه بند دار فانی را وداع گفت. این عالم جلیل القدر، قریب به یک قرن با تقوی و زهد مثال زدنی در میان مردم یزد زیست و محبوب دل همه کسانی بود که او را می شناختند و یا اوصافش را شنیده بودند. حقیر چند سالی محضر درس این مرد بزرگ را درک کرده و جدای از استفاده علمی، خاطرات شیرین و درس آموزی از این عالم جلیل القدر در ذهنم باقیمانده است که مناسب می دانم برای مردم عزیزمان هم بازگو کنم.
قبل از هرچیز لازم می دانم به عشق و ارادت آن مرحوم به تربیت نسل نوجوان و جوان و آشنا نمودن جوانان با احکام شرع، در کنار آگاهی بخشی و روشنگری به آنان اشاره کنم. این موضوع وقتی ارزشمند و هنرِ یک فرد روحانی محسوب می شود که در عصر ظلم و تباهی و در عصر شدیدترین فشارهای پلیسی و امنیتی دوران ستمشاهی پهلوی رخ داده باشد و گرنه در عصر پس از پیروزی انقلاب و شرایط عادی، خیلی جلوه ای نخواهد داشت.
شاید عموم افرادی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با نام آقای علاقه بند آشنا شده اند، آگاهی چندانی از سوابق فعالیت ها و خدمات این عالم به ظاهر گوشه گیر و انزوا طلب در دوران رژیم پهلوی نداشته باشند و گمان کنند ایشان گرایش چندانی به افکار و اندیشه های امام خمینی نداشته و انقلابی نبوده اند در حالی که این بزرگوار در عصری که همه زبان ها در کام بوده و همه صداها در گلو خفه شده بود و بردن نام حضرت امام هزینه بسیاری داشت. طبق گواهی دانش آموزان مدرسه جامعه تعلیمات اسلامی رمضانی، هرروز درضمن بیان احکام شرعی برای آنها در بین دو نماز ظهر وعصر، فتاوی علمای معاصر را در خصوص هر موضوع با ذکر عناوین رسمی آن بزرگواران بیان می کرد و هنگام ذکر فتوای امام خمینی به ذکر نام ایشان بسنده کرده و می فرمود: نظر "آسید روح الله" چنین است که این نوع نام بردن خود باعث ترغیب دانش آموزان برای شناخت هرچه بیشتر امام می شد.
نگارنده یکبار از ایشان پرسیدم شما چرا با آن همه علاقه و سابقه، پس از پیروزی انقلاب از فضای عمومی جامعه دوری گزیده و در مجامع شرکت نمی کنید به گونه ای که بعضا برخی افراد ناآگاه برچسب ضد انقلاب به شما می زنند. ایشان فرمود: علمای اسلام وظیفه دارند در هر شرایطی امر هدایت مردم را در دست داشته و در صحنه اجتماع حضور داشته باشند، امروزه انقلاب به پیروزی رسیده است ولی معلوم نیست اوضاع چگونه به پیش برود و سرانجام امور به کجا ختم شود، بنابراین نباید همه تخم مرغ ها را در یک سبد گذاشته و همه علما در یک جبهه قرار گیرند بلکه تعدادی باید خود را کنار کشیده تا اگر اوضاع دگرگون شد، کسی با آن ها کاری نداشته باشد و بتوانند به وظیفه خود در شرایط جدیدعمل کنند.
ایشان فردی روشن و کاملا عالم به شرایط روز جامعه بوده و مقتضیات زمان را درک می کردند. یکبار در حین درس خود در خصوص تأثیر محیط و شرایط اقلیم جغرافیایی در فتاوی علما می فرمودند:
پدر من یک دوستی داشت که از علما و بزرگان حوزه علمیه نجف بود وسال ها قبل، چند روزی برای دیدار با ابوی به یزد سفر کرده و در منزل ما ساکن شده بود. در آن زمان یزد آب لوله کشی نداشت ومردم باید برا ی مصارف خود به زحمت با چرخ وچاه از چاه چهل متری آب بکشند. من در آن ایام جوان بوده و هر روز یک دلو آب کشیده و ایشان از آن برای طهارت و آشامیدن و... از آن استفاده می کرد. یک روز صبح زود ایشان از خواب بیدار شده و احتیاج به آب پیدا کرده بود، لذا خودش از چاه آب کشیده بود. صبح در سر سفره صبحانه می گفت:
اگر علمای نجف در شهری مثل یزد ساکن بوده و مجبور بودند برای گذران امور خودهر روز با این مشقت از چاه آب بکشند، خیلی از فتاوی باب طهارت عوض می شد. آقایان علما آنجا در کنار فرات نشسته و به راحتی فتوی می دهند سه بار آب بکشد یا احتیاطا مجددا وضو بگیرد یا غسل کند و.. نمی دانند چقدر تهیه آب در بعضی مناطق سختی و مشقت دارد و فرد باید با یک دلو آب هم احتیاجات خود را برآورده کند، هم غذا درست کند، هم به چهارپایان و دامهایش برسد و....
یکبار دیگر در خصوص تشویق طلاب جوان به تحصیل و دوری از پرداختن به اموری عبادی خارج از تکالیف شرعی و رفتن به سوی امور عرفانی درجوانی و خامی، می فرمودند:
ما یک استادی در اصفهان داشتیم که فرزند طلبه اش قبل از تکمیل درس رفته بود به دنبال عرفان و برای خودش به اصطلاح قطبی شده بود و عده ای دور او جمع شده بودند. روزی با تعدادی از طلاب به همراه استاد در خیابان چهار باغ اصفهان می رفتیم که دیدیم فرزند ایشان از سمت مقابل می آید در حالی که ریش بلندی جا گذاشته و عبایی بر دوش و تسبیحی در دست و عده ای از مریدان هم به همراهش بودند. این فرزند به سمت پدر آمده و خم شد دست پدر را بوسیده و احترامات فوق العاده ای بجا آورد ولی استادمان در پیش چشم ما و همه مریدهایش، یک اُردنگی محکم خواباند به پشتش گفت: پسر برو دنبال درس خواندن و این مسخره بازی ها را بگذار کنار.
یکبار دیگر استاد علاقه بند در خصوص توجه نکردن به ظاهر کار دیگران و شعار و هیاهوهای افراد و دقت کردن در اغراض اهداف پنهانی آنان، به بیان یک خاطره از دوران تحصیل خود پرداختند که بسیار آموزنده بود، ایشان گفتند:
زمان تحصیل در یکی از مدارس یزد،. فردی غیر طلبه هم علی رغم اینکه تحصیلات دینی نداشت، در حلقه درس شرکت می کرد. یک روز زن جوانی که لباسی مندرس وغیر پوشیده به تن داشت، داخل مدرسه شد و جلوی کلاس درس ما با ظاهری نیمه عریان، درخواست کمک مالی کرد، همه طلاب حاضر در درس مشغول گوش دادن به سخنان استاد بودند و کسی به او توجهی نمی کرد. ناگهان آن فرد غیر طلبه بلند شد و به سمت آن زن رفته و در حالی که مرتب و محکم با دست به سینه او می زد، با عصبانیت و تندی او را از مدرسه بیرون کرده و به او می گفت: مگر نمی دانی اینجا مدرسه علمیه است و نباید با این وضع در اینجا ظاهر شوی؟! بعد از خروج زن و بازگشت آن شخص به محل درس، استاد ما درحالی که به تدریس ادامه می داد، بین سخنان خود این بیت را زمزمه کرد:
دانی از چه زاهد شکند ساغر می تا به تقریب کند دست خود آلوده به می
به استثناء این جوان غیر طلبه، مابقی شاگردان متوجه منظور استاد شده و ایشان درس خود را ادامه داد.
حضرت آیت اللّه علاقه بند با اشاره به این حکایت می فرمودند، خیلی به قیل و قال ها و داد و فریادهای برخی انسان های مدعی دینداری و مبارزه، نگاه نکنید. به عمل آنها بنگرید که خیلی وقت ها بعضی از حرکات و شعارها و اعمال آنها برای دسترسی و دستیابی به مقاصد ناپاکی است که تحت لفافه مبارزه با آن انجام می دهند.
این نصیحت های استاد در طول این سال ها همواره آویزه گوشم بوده و تاکنون شواهد بسیاری بر آن یافته ام و بحمداللّه در موارد بسیاری مانع از افتادن در گرداب شعارهای افراد و گروه ها شده است. خداوند این عزیز از دست رفته را که در بین توده مردم یزد بسیار محبوب بود با انبیا و اولیای خودش محشور فرماید و او را در جنت لقای خود مأوی دهد.