امروز با امام: دوم آبان

ـ نامه تشکر به آقای محمدحسین انزابی؛ ورود به نجف (1344)
ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ خانوادگی (1351)‏
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ تبیین شرعی بودن نهضت و وظیفه مردم (1357)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره ریشه های اختلاف مردم با شاه (1357)
ـ حکم انتصاب آقای سید جلال الدین طاهری به سمت امامت جمعه اصفهان (1358)
ـ سخنرانی در جمع شهردار و کارکنان شهرداری قائم شهر؛ کوشش برای سازندگی (1358)
ـ نامه به آقای مهدی کروبی؛ واگذاری بخشی از اموال مصادره ای به بنیاد شهید (1364)
ـ پاسخ استفتاء دبیر شورای نگهبان؛ معادن مکشوفه در املاک شخصی (1366)

کد : 4567 | تاریخ : 02 آبان 1400

امروز با امام: دوم آبان

 

ـ نامه تشکر به آقای محمدحسین انزابی؛ ورود به نجف (1344)

«بسمه تعالی‏

خدمت جناب مستطاب، ثقة الاسلام، خطیب محترم، آقای آقا شیخ محمد حسین انزابی- دامت افاضاته‏

به عرض می‏رساند، تلگراف جنابعالی که حاوی تبریک ورود حقیر به عتبات عالیات بود، موجب تشکر گردید؛ و چون احتمال داده می‏شد که جواب تلگرافی را نرسانند، مبادرت به جواب کتبی شد. از خدای تعالی موفقیت آن جناب و عموم مروّجین شریعت مقدسه را در اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

از قرار اطلاع تلگرافات حقیر را نرساندند؛ چنانچه تلگرافاتی که از ایران برای این جانب شده است نوعاً نرساندند. و این معنا ظاهراً برای ایجاد نگرانی و تفرقه است. جنابعالی این معنا را به هر نحو صلاح می‏دانید به حضرات آقایان و دیگران ابلاغ فرمایید.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 1)

ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ خانوادگی (1351)[1]

«بسمه تعالی‏

شب 16 شهر رمضان 92

خانم محترمه!

مرقوم مورخ 12 شعبان و مرقوم مورخ 28 شعبان با هم واصل شد. از سلامت شما و دیگران خوشوقت شدم. مدتی بود هیچ اطلاعی از شماها نداشتم تا کاغذ فریده‏[2] که چند روز پیش رسید، امروز نیز مرقوم شما و صدیقه و فهیمه‏[3] و احمد هم واصل شد.

ماها بحمداللَّه تعالی سلامت هستیم. حسین هم حالش خوب شد و از بیمارستان بیرون آمد. از آشتی آقا و خانم‏[4] خوشوقت شدم. واقعاً مژده خوبی بود. به هر دو سلام برسانید و تبریک از قِبَل من بگویید. ما عجالتاً در انتظار شما به سر می‏بریم. از قراری که آقای آقا سید علی خلخالی‏[5] گفته‏اند بهتر آن است که با هواپیمای روز شنبه که می‏رود کویت و از آنجا به بغداد می‏آید و معطلی ندارد بیایید. هواپیماهای دیگر معطلی دارد و صحیح نیست شما در کویت یا شام و بیروت بی‏جهت معطل شوید. من این نامه را به تهران می‏فرستم؛ به حسب قاعده تا رسید آن شما تهران هستید. راجع به مطلبی که مربوط به آقای پسندیده است شاید به ایشان بنویسم. والسلام علیک.

پدر اولاد شما.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 463)

ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ تبیین شرعی بودن نهضت و وظیفه مردم (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حال من امشب مقتضی اینکه مزاحمت دهم به آقایان نیست. اوضاع ایران برای ما حالی باقی نگذاشته است. هر روز تقریباً در ایران باز یک کشتار هست. باز این رژیم منحط، این رژیم سفاک، به جان مردم افتاده است و دارد همه را قتل عام می‏کند. در عین حال اوضاع رضایت‏بخش است، در عین حال که کشتار هست.

اوضاع طوری است که ایشان را مأیوس کرده است. دیگر ایشان از وضع خودش مأیوس است و تصریح هم می‏کند به اینکه من مأیوسم، و باید هم مأیوس باشد، لکن در این حالِ یأسش الآن دارد از یک طرف اموال ملت را می‏برد بیرون- جواهرات سلطنتی را می‏گویند با طیاره حمل کردند به خارج آن جزیره‏ای که برای کارهای زشت درست کرده بودند و خیلی چیزهای زیاد در اینجا خرج شده بود و مؤسسات زیاد، آنها را هم بعضی آقایان گفتند که فروخته است به شرکت نفت و پولهایش را حمل کرده است به خارج- و از یک طرف هم حالا که مأیوس شده است افتاده است به کشتار دسته جمعی، و به هیچ کس رحم نمی‏کند.

سیاست «گام به گام» در مبارزات با شاه اشتباه است‏

باید ملت ایران مهلت به این دیگر ندهد. باید بدون مهلتْ این را کنار بزند و قطع یدِ او را از سر ملت بکند. اگر مهلت پیدا بکند این، مصیبت است برای ملت ما. گاهی یک پیشنهادهایی از بعضی اشخاصی که خیلی توجه به تمام مسائل ندارند می‏شود- از بعضی از آقایان، از بعضی از محترمین- که مثلًا خوب است که اصل رژیم باقی باشد و این شخص برود، لکن بعضی تصریح به این می‏کنند که ایشان هم باشد، لکن همان طوری که قانون اساسی تکلیف سلطان را معین کرده است که سلطان باشد و حکومت نکند، همین سلطنت بکند؛ بایستی ما هم همین طور رفتار کنیم و بگوییم که ایشان سلطنت بکند و حکومت نکند و حالا به این مطلب قانع بشویم و بعد کم کم، یک قدم یک قدم، جلو برویم؛ این جزء اشتباهاتی است که آقایان دارند. آنهایی که سوء قصد دارند که سوء قصد دارند؛ یعنی می‏خواهند این رژیم را حفظش کنند و بعد هم هر کاری می‏خواهد بکند. آنهایی که حُسن نیت دارند و آن طور نیست که بخواهند یک ظلمی ادامه پیدا بکند، آنها هم اشتباه دارند.

اگر چنانچه ملت ایران که این همه جنایات برایش واقع شده است؛ این آدم الآن حدود سی سال است که دارد جنایت می‏کند، در این سال اخیر چقدر جمعیت از ایران به دست این و به امر این، کشته شده است؛ حالا بعد از این همه کشتار، بعد از اینکه همه مخازن ما را، نفت ما را، همه چیز ما را، مراتع ما را، جنگلهای ما را به دیگران واگذار کرده است و نفت را بکلی از بین برده است و زراعت را بکلی از بین برده است و این ملت را همچو کرده است که بعد از چند سال دیگر، هیچ ندارد این ملت، هیچ پشتوانه ندارد؛ یک کسی که این همه جنایات را کرده، ما بگوییم که خوب آقا! شما حالا دیگر بفرمایید بالای مسند بنشینید و بروید سراغ الواطی‏تان، به حکومت کار نداشته باشید؟! این ملتی که این قدر خون داده، حالا آقا را سلطانش [کند]، به سلطنت قبولش بکند و بگوید که خوب، شما ببخشید! حالا دیگر همان سلطنت بکنید! آن آقا باشید شما! دیگر لازم نیست که قوه اجراییه هم باشید!

خوب کدام، کدام مسلمان از ما یک همچو مطلبی را قبول می‏تواند بکند؟ کدام آدم منصف قبول می‏کند که بچه‏های مردم، جوانهای مردم، دخترهای مردم، بچه‏های کوچک مردم را این مرد، این آدم سفاک به کشتن داده است، خودش در 15 خرداد متصدی فرمان بوده و به طوری که می‏گویند پانزده هزار نفر جمعیت را با فرمان او کشتند، و امکان ندارد که این کشتارهایی که می‏شود بی‏فرمان او باشد، جرأت نمی‏کند کسی بی‏فرمان او آدم بکشد، یک دفعه هم ایشان نگفته است که من نکردم و مأمورهای من کردند؛ برای اینکه معلوم است مسأله؛ یک آدمی که یک عمر جنایت بر این ملت کرده است، یک عمر خیانت به این ملت کرده است، یک عمر خون بچه‏های این مملکت را ریخته، حالا ما بگوییم که خوب، حالا برای اینکه آرامشی پیدا بشود، ایشان سلطان باشند، آقا باشند، دیگران خدمتگزار! این را کدام ملت می‏تواند از ما قبول کند؟ کدام آدم که اعتقاد به خدا و اسلام دارد، می‏تواند این نقشه را پیاده کند و تصدیق این مطلب بکند؟ جز آن کس که اشتباه کرده؛ ما [به‏] آن آدمی که اشتباه کرده، می‏گوییم از اشتباه بیرون بیاید.

و ثانیاً باید بدانند این آقایان که اگر این آدم را امروز شما مهلت دادید و گفتید سلطان باشد و حکومت نکند، این «حالا» قبول می‏کند. خودش هم در مجلس گفته است که قانون برای من وظیفه معین کرده است و من هم قبول [دارم‏]. این را قبول کرده است؛ اما همین آدم می‏خواهد شما را بازی بدهد، مردم را بازی بدهد تا حالا ساکت بشوند مردم؛ این نهضتی که الآن پیدا شده است و همه، دسته جمعی می‏گویند که ما نمی‏خواهیم این آدم را، «مرگ بر این سلطنت»، این خاموش بشود. اینکه خاموش شد امکان ندارد دوباره مثل حالایش شود؛ یعنی این قیامی که الآن شده و این نهضتی که الآن شده است و آن همه زحمتها کشیده شده است تا به اینجا رسیده، اگر این نهضت بخوابد و مردم بروند سراغ کارهایشان، سراغ زندگی شان بروند، دیگر محال است که برگردد این [وضعیت‏]، و این نهضت پیدا بشود، و این آدم از این قدمی که گذاشته برمی‏گردد؛ این وقتی که برگشت، تمام مردم را، تمام مخالفین خودش را، خواهد قتل عام کرد بدتر از حالا.

کدام آدم، کدام عقل این مطلب را اجازه می‏دهد که ما یک دشمن سرسخت یک ملتی را رساندیم تا آنجایی که دارد حالا خاضع می‏شود و دارد گورش را گم می‏کند برود، ما حالا مهلتش بدهیم که بعدها، بعدها یک قدمی برداریم؟ الآن باید این [را] چاره کرد، الآن باید قطع کرد این ریشه را. ما همه‏مان باید شرکت کنیم در این مطلب، همه قشرهای ملت باید شرکت کنند در این مطلب. اگر کسی در این مطلب موافقت با ما نکند، این سوء نیت یا دارد یا آدم نفهمی است، جاهلی است؛ آنکه جاهل است باید به آن حالی کرد؛ آن کس که سوء نیت دارد باید به او تشر زد که این، دست بردارد از این [اندیشه‏]. خیانت است به یک ملتی که خون داده است حالا ما بگوییم که خیر، ما این قدم اولمان که برداریم که ایشان حالا سلطان باشد و یا این برود و فرح خانم سلطان مملکت ما بشود و شورای مملکتی، شورای سلطنتی پیدا بشود و بعدش، آن وقت بیاییم قدم دوم بگوییم: نه، او هم باشد! آقا، همین حالا باید این کار را کرد. این اشتباه است. همین حالا، همین حالا باید این ملت تا اینجا که رسانده، حرکت بدهد و همین طوری که مثل سیل دارد پایه‏ها را یکی بعد از دیگری می‏ریزد، همه پایه‏ها را بریزد تا این برود، این خیانتکار برود؛ و ما دنبال این مطلب؛ یعنی همین حالا حرف ما این است که باید تمام دستهایی که در این مملکت، قدرتمندی کردند و با قدرتمندی دارند ذخایر ما را می‏برند، اینها تمام باید قطع بشود. این دستها باید قطع بشود و کنار بروند. مملکتْ مملکت ماست و ما خودمان می‏خواهیم اداره کنیم مملکت را؛ مستشار امریکایی ما نمی‏خواهیم که یکی گاز ما را ببرد و آن یکی- عرض می‏کنم که- نفت ما را ببرد و آن یکی مرتع ما را ببرد؛ و آن یکی جنگل ما را ببرد. چه برای مملکت ما باقی گذاشته این آدم؟

حرف ما این است. و این حرف، حرف من نیست آقا که من بگویم حقی مال من است و این حقم را گذشتم؛ این حقْ حق الهی است؛ این حکمْ حکم خداست. مسأله، تکلیف شرعی الهی است، کسی نمی‏تواند تخلف بکند، نباید تخلف بکند. یک کسی که سر تا پایش ظلم است باید قطعش کرد. این ریشه را باید قطع کرد. این- مسلمین را دارد به- مسلمین ایران را دارد به نابودی می‏کشد؛ این را باید قطعش کرد تا اینکه مردم بتوانند یک نفسی بکشند. پنجاه سال بیشتر، مردم خفقان گرفته بودند؛ مردم را سلب آزادی همه طرفه کرده بودند اینها. پنجاه سال است که مردم زجر کشیدند، اولادهایشان را دادند، چه زمان آن پدر و چه زمان این پسر؛ حالا که مردم رسیدند به اینجا و قیام کردند، یک قیام مردانه کردند مردم ایران، الآن هم در ایران، همین حالا که من و شما اینجا نشستیم، بلااشکال در ایران یک هیاهویی هست و قم، صدایش بوده است که می‏گفتند صدای تفنگها الآن دارد می‏آید، همین امروز چه کردند، همدان هم که آن قیام هست و اطراف کرمان هم لا بد هست، تهران هم که همیشه یک چیزی هست در کار، الآن که این مردم مهیایند و به اینجا رساندند و حاضرند مردم برای همه جور جانفشانی برای اسلام و برای ملت خودشان، ما حالا بیاییم بگوییم که حالا باشد، بگذارید بعدها این کار را می‏خواهیم بکنیم؛ حالا این قدم اولی را برمی‏داریم، ایشان را می‏گوییم: آقا سلطان باشد، لکن حکومت نکند! این چه حرفی است که از دهن ما بیرون بیاید؟ کدام ملت می‏تواند این مطلب را قبول بکند؟ خیر، ایشان باید بروند. این سلسله باید منقرض بشود. ایران، این سلسله را نمی‏خواهد. بچه هفت ساله‏اش هم نمی‏خواهد، پیرمرد هشتاد ساله‏اش هم نمی‏خواهد.

و الآن وقت کار است که همه دست به هم بدهیم؛ شماها که در خارج مملکت هستید، با تمام قوایی که دارید کمک کنید به این مملکت، به اهل مملکت خودتان. آنها دارند خون می‏دهند، شما [با] قلم، قدم- عرض می‏کنم که- تظاهر، هر چه بلدید، هر طوری که می‏دانید، خطابه بخوانید برای مردم این مملکتها، صحبت کنید برایشان، مطالب ایران را به آنها بگویید، حالی شان کنید که در ایران چه می‏گذرد و ما چه مصیبتهایی داریم و ایرانی‏ها گرفتار چه مصیبتهایی هستند، بلکه ان شاء اللَّه ملتهای دیگر هم بیدار بشوند. الآن به ما می‏گفتند که ملت فرانسه همه الآن راجع به اینکه این باید برود، همه قبول دارند که این باید برود. راست هم می‏گویند و لیکن باید فهماند به آنها، باید گفت. خوب، [با] تبلیغاتِ چقدر ساله الآن آنجاست که شاید بسیاری از مردم ندانند که این بیچاره مردم چه چیز دارند می‏گویند. خوب، آزادی داده و کارتر می‏گوید: چون آزادی تندی داده است به مردم، از این جهت مردم با او مخالفند؛ آخر این چه حرف احمقانه [ای‏] است؟ مردم، آزادی چون دادند به آنها، حالا دارند داد می‏کنند که آزادی بده؟ مردم را، مملکت را چون رو به ترقی دارد می‏برد، از این جهت، مردم از ترقی مملکتشان بدشان می‏آید؟

مملکت را برده تا لب هلاکت، و اگر این طور این آدم، خدای نخواسته باقی بماند، چند سال دیگر، شما بعد از چند سال دیگر، نه نفت دارید، (برای اینکه تمام لوله‏ها را باز کردند و همین طور دارد می‏رود) نه نفت دارید، نه زراعت دارید؛ بعد که نفت نیست و زراعت نیست، چی دیگر؟ ما چه چیز داریم؟ هیچی، این آدم اگر چند سال [دیگر] باشد ما را می‏کشد به نابودی؛ ملت نابود خواهد شد.

الآن وقت این است که همه دست به هم بدهیم و این ریشه را قطع بکنیم، و دنبالش ریشه‏های دیگر [را] هم قطع بکنیم. مملکت مال خودمان است و حرف حق داریم و حرف صحیح داریم که مملکت خودمان را می‏خواهیم خودمان اداره بکنیم. ما داریم اشخاصی که اداره کنند مملکتمان را؛ ما رجال صالح داریم، ما رجال مُسْلم داریم، ما تحصیل کرده‏ها داریم، عده کثیری در اروپا و امریکا اصلًا نمی‏توانند برگردند به مملکت؛ برای اینکه مورد زجر و حبس و اعدام و این چیزها واقع می‏شوند، آنها می‏آیند به مملکت خودشان، زندگی می‏کنند و اداره می‏کنند مملکت را.

نباشد ایشان، کمونیست می‏شود، یک حرف غلطی است؛ کمونیستی دیگر در کار نیست، ایرانْ کمونیستی ندارد؛ چهار تا بچه اگر یکوقتی یک چیزی بازیشان بدهند، یک صحبتی بکنند، اگر از خود آنها نباشد و تحریک خود آنها نباشد چهار تا بچه هم که از بین می‏روند اینها، چیزی نیستند اینها تا اگر ایشان نباشند ... یک مملکتی که سی میلیون جمعیت علَم بلند کرده و داد می‏زند: اسلام، اسلام. این دیگر می‏شود کمونیستی باشد؟ خفه می‏کنند کمونیست را؛ مگر می‏شود یک همچون چیزی؟ این تبلیغات شاه است برای اینکه خودش را نگه دارد و برای اینکه چند روزی زنده بماند؛ این می‏گوید: خیر، اگر من نباشم کمونیست می‏شود. خودت از کمونیست هم بدتر هستی!

در هر صورت شما همه، ما همه، موظفیم به اینکه کمک کنیم به رفقایمان در آنجا. کمک ما در اینجا و در ممالک خارجه این است که تبلیغات کنیم؛ یعنی هر کدامتان یک مبلّغ، یک خطابه خوان باشید برای مردم. می‏روید توی مدرسه‏تان، آنجا چند نفر را پیدا می‏کنید صحبت کنید، بگویید که مسأله این است، مملکت ما این طور است، مردم این را می‏خواهند، این آدم این کار را کرده. این حرف را که می‏دانید همه‏تان، همه‏تان اطلاع دارید که الآن چه می‏گذرد به مملکت ما. ان شاء اللَّه خداوند همه‏تان را موفق کند و حفظ کند و سالم باشید، و خودتان را بسازید برای مملکتتان. ان شاء اللَّه همه با هم وارد مملکتتان بشوید و سالم باشید؛ مملکتتان از خودتان باشد. ان شاء اللَّه. [صلوات حضار].» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 127 ـ 133)

ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره ریشه های اختلاف مردم با شاه (1357)

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

ما این روزها هر روز مواجهیم با این مسائلی که پیشتر ممکن بود در ماهی یک مرتبه، بیست روز یک مرتبه مواجه باشیم. قبلًا این مهلت را به مردم می‏دادند که تا هفته اینهایی که کشته شد، مهلت باشد برای هفته؛ تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز یک جنایت واقع بشود. امروز وضع ایران طوری شده است که الآن که من با شما صحبت می‏کنم، در همدان اختلافات هست و به هم ریختگی. از سه روز پیش از این تا حالا بین مردم و پلیس و دستگاه انتظامی اختلاف هست. قضیه اختلافات مردم با دستگاه از یک جهت نیست، از دو جهت نیست، هر جهتی از جهات را که یک ملتی به آن احتیاج دارند، می‏بینند که این دستگاه ظلم، این شاه، این اربابهای شاه، که امریکا و انگلستان و شوروی مهمشان است، هر دستگاهی از دستگاههایی که ملت از آن یک نحو استفاده دارد، اینها به خطر انداختند و از بین بردند.

یک ملتی احتیاج به فرهنگ دارد، ملت با فرهنگش زندگانی سیاسی می‏تواند بکند. ما فرهنگمان یک فرهنگی است که استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نیست، بلکه اداره‏اش باید به دست خارجیها بشود و به امر آنها تنظیم بشود برنامه‏هایش؛ و لهذا یک فرهنگ سالم تحویل نمی‏دهند؛ یک فرهنگیان سالم تحویل به ما نمی‏دهند. اساتید دانشگاه نمی‏توانند، نمی‏توانستند که به کار خودشان آن طور که باید ادامه دهند.

دانشجوهای دانشگاهها نمی‏توانند به آن طوری که می‏خواهند به کارشان ادامه بدهند. همه دستگاهها باید دستگاه مداحی برای «آریامهر» باشد همه؛ همه باید یک کلامْ دستگاهی باشد که اداره ظلم را تقویت کند. ملت می‏بیند می‏رود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ فلج؛ یک فرهنگی که از آن هیچ کار نمی‏آید و نمی‏تواند یک نقش صحیحی داشته باشد در ملت. می‏رود سراغ ارتشش، می‏بیند که یک ارتشی است که انگل است. شصت هزار نفر مستشار آمده‏اند! و عده کثیرشان اینهایی‏اند که آمدند و ارتش را به دست گرفته‏اند؛ مستشارهای امریکایی هستند که الآن ارتش ما را دارند اداره می‏کنند. ارتش تحت فرمان ما نیست، تحت فرمان ملت نیست، برای ملت نیست، به نفع ملت نیست. همه قوایشان را روی هم گذاشتند برای کوبیدن این ملت، به امر شاه و به امر دستگاههای بالاتر؛ شاه این همه فجایع را دارد انجام می‏دهد به دست همین اتباع خودش و اینها بسیاری شان، خیلی شان هستند که اینها نمی‏خواهند، میل ندارند، لکن یک قوه بالاتری بالاسرشان هست؛ مستشارهای امریکا هستند؛ دستور را به آنها می‏دهند و عمل می‏کنند؛ و شاه را می‏خواهند با همه جنایتش نگه دارند.

دیروز وزیر خارجه، همین دیروز- پریروز وزیر خارجه انگلستان گفته است که ما منافع داریم در آنجا، در ایران، و ما نمی‏توانیم یک کسی که منافع ما را تأمین می‏کند- قریب به این معانی- یک کسی که منافع ما را تأمین بکند، از آن پشتیبانی نکنیم. ما دنبال همین معنا هستیم؛ ما هم همین ادعا را داریم که شاه برای تأمین منافع انگلستان، برای تأمین منافع امریکا، برای تأمین منافع شوروی، مانده است الآن. متفقین او را گذاشته‏اند سرِ کار برای اینکه منافع آنها را تأمین بکند. خود ایشان هم گفتند که متفقین گفتند که ما باشیم! ما سرِ کار باشیم، خاندان پهلوی باشد! خدا لعنت کند این متفقین را که یک همچو حیوانی را به ما مسلط کردند. همه حرف ما این است که آقای وزیر خارجه انگلستان می‏گوید! همه درد ما این معناست که ایشان برای منافع شما الآن در مملکت دارد زندگی می‏کند؛ برای منافع اجانب دارد زندگی می‏کند. ایشان می‏خواهد همه چیزهای ما را به باد بدهد به نفع شما. نفت ما را به شما بدهد- عرض کنم- معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فدای شما بکند، نگذارد که یک فرهنگ صحیح باشد تا جلوی شما را بگیرد؛ اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اسلام به آن طوری که هست منعکس بشود که نگذارد مقاصد خارجیها انجام بگیرد، علمای اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اینها نفسشان درآید و به مردم برسد و بگویند که این آدم دارد با شما چه می‏کند. جناحهای سیاسی، همه جناحها را، بازاریهای صحیح و روشنفکر را، دانشگاهیهای ما را، همه را می‏کوبند نمی‏گذارند که صدای آنها درآید؛ و اگر هر جا یک صدایی درآید، با کماندو و با این اجیرها، آنها را می‏کوبند. مگر همدان چه کرده است؟ همدان یک کلمه‏ای گفته است و دنبالش، ریختند و دخترها را گرفتند و این هیاهویی که الآن پیدا شده است. یکی از دخترها را خلاف عفت با او کردند، آن هم خودکشی کرده. الآن هیاهوی همدان که پنجاه نفر می‏گویند تا حالا کشتار داده است برای یک همچو مسائلی است.

و این است که آن طوری که من سابقاً حدس زدم- شاید دو سال، سه سال پیش از این بود- که باید ما بترسیم از این دیکتاتورها اواخر عمرشان. اواخر عمرشان دیوانه می‏شوند اینها. آغا محمد خان قَجَر هم دیوانه شد آن آخر عمرش؛ نادر شاه هم دیوانه شد آن آخر عمرش. بعضی شان هم از اول دیوانه‏اند؛ مثل رضا شاه، از اول دیوانه بود! این [شاه‏] الآن به حال دیوانگی و عصبی دارد زندگی می‏کند؛ الآن وقتی که باهاش مصاحبه می‏کنند، نمی‏فهمد. آن کسی که مصاحبه، دیروز ظاهراً کرده، پریروز- که امروز برای من آوردند، همین تازه بوده، حالا شاید دیروز بوده است- که می‏گوید: من که حرف زدم، خودش با خودش داشت حرف می‏زد و یک مسائلی را همین طور پیش خودی هی می‏گفت. این روزنامه که از فرانسه هست، اینکه باهاش مصاحبه کرده، در خلالش می‏گوید که من چی گفتم، او چی گفت، او چی گفت، او چی گفت؛ بعد می‏گوید: همین طور یک چیزهایی می‏گفت و هی درد دلهایی خودش با خودش می‏کرد و بیست مرتبه، ظاهراً نوشته است که این کلمه را بیست مرتبه گفت که «حالا چاره چیست؟ حالا چه بکنیم؟ حالا چه باید کرد؟ چه بکنیم؟» خوب معلوم است چه می‏خواهی، بگذار برو. دیگر چه می‏خواهی از جان این ملت؟ علاجش با خودت است، بگذار برو. حالا هم که دارد طلاها را می‏برد؛ و پریروز، دیروز به ما اطلاع دادند که روز قبل، طیاره‏ای که پر بوده است از جواهرات سلطنتی فرستادند برایش رفت؛ پدرش هم همین کار را کرد؛ گرفتاری ملت اینهاست.

ما اختلاف شخصی و خانوادگی با تو نداریم که می‏گویی که این خمینی با من اختلاف شخصی دارد. چه اختلاف شخصی من با تو دارم؟ چه کردی؟ به شخص من چه کاری تو داری؟ من با ملت دارم حرف می‏زنم؛ ما درد ملت را داریم، نه درد خودمان را. ما می‏گوییم تو با ملت ما داری چه می‏کنی؛ تو با اسلام ما چه کردی یا چه می‏کنی؛ تو با علمای اسلام ما داری چه می‏کنی. شخصیتی توی کار نیست؛ نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است که تو داری تمام مخازن ایران را به باد می‏دهی و به دیگران می‏دهی و ما می‏گوییم: نه، نباید؛ باید مال خودمان باشد؛ گرسنه‏های ما باید سیر بشوند. ما حرفمان این است که این برهنه‏ها و گرسنه‏هایی که توی کوچه‏ها دارند می‏گردند و هیچ چیز ندارند و گرفتار هستند، این رعیتهایی که به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضی خواستید کاری بکنید، برای امریکا هم کردید آن کار را، و «مأموریت» تان را برای «وطن» تان هم انجام دادید و مأموریتی که امریکا به شما داده بود، انجام دادید و یک مملکتی را محتاج کردید در همه چیز به امریکا و خارج.

درد ملت که الآن فریادش بلند است، [و] همه فریاد این است که ما آزادی می‏خواهیم، ما استقلال می‏خواهیم. ما نمی‏خواهیم که این، مخازن ما را به باد فنا بدهد؛ بعد از بیست سال دیگر نه نفت داریم، زراعتمان را هم که از بین بردند، هیچ چیز نداریم. وقتی هیچ چیز ندارد این ملت، آن وقت چطور زندگی کند؟ این نسل آینده چطور زندگی باید بکند؟ ما مسئولیم نسبت به نسل آینده. ما باید الآن هر چه قدرت داریم اعمال کنیم که دست اینها را کوتاه کنیم از این مخازن خودمان و از این مخازن ملت تا اینکه نفت یک مقداری بنیه دوام داشته باشد. نفت زیاد است، منتها زیاد می‏خورند، می‏برند. نفتها را می‏برند، و دارند می‏برند و مجان می‏برند. کاش مجان می‏بردند، می‏برند و برای خودشان عوضش پایگاه درست می‏کنند! اسلحه به ما می‏دهند! مگر اسلحه به ما می‏دهند؟ اسلحه برای امریکاست که پایگاه در ایران درست بکند! کوههای طرف چیز را، کردستان را، کجا را، تمام اینها را پایگاه برای امریکا دارند درست می‏کنند. اسلحه! ما این اسلحه‏ها به دردمان نمی‏خورد؛ اسلحه‏ای که ما نمی‏توانیم بدانیم چطور به کار می‏برند، به درد ما نمی‏خورد. از آن طرف نفت می‏برند، از آن طرف اسلحه برای خودشان می‏فرستند در اینجا! به نفع خودشان اسلحه را می‏فرستند به ایران، برای اینکه پایگاه بزنند، با این اسم که عوضِ پول نفت است که صدای مثلًا شوروی و اینها هم زیاد در نیاید، به اسم اینکه ما محتاجیم به اینکه مملکتمان چه باشد، باید قدرت ما چه باشد.

چند سال پیش از این، خود این شخص گفت، خود این شاه گفت که ما اسلحه نمی‏خواهیم، ما احتیاجی به اسلحه نداریم؛ ما برای اداره امور خودمان اسلحه داریم به اندازه کافی. راست می‏گوید؛ برای کشتن مردم که این چیزها را نمی‏خواهد؛ همین مسلسلها که دارند، خوب، دارند می‏کشند! کار دیگری ایشان ندارد جز آدمکشی، جز اینکه ملت خودش را بکشد؛ همین آدمی که گفت «ما اسلحه نمی‏خواهیم» بعد از اینکه از طرف امریکا امر به او شد که باید اسلحه را ببری و آنجا پایگاه باید درست بکنی به اسم عوضِ نفت، گفت: خیر، ما باید اسلحه داشته باشیم و قدرتهای دیگری که همجوار ما هستند اسلحه‏های زیاد دارند؛ و یک چیزهایی گفت [که‏] عراق اسلحه‏اش عبارت از اسلحه‏هایی [است‏] که در یک روز می‏تواند چه بکند. همه آن دروغ! اسلحه ما می‏خریم؟! اسلحه برای ما نیست، اسلحه برای خود امریکاست. آنها می‏خواستند پایگاه درست کنند، می‏دیدند که اگر همچو مستقیماً بیایند بگویند پایگاه می‏خواهیم درست کنیم، شوروی از آن طرف ایستاده و اسباب نزاع می‏شود؛ به اسم اینکه ما نفت می‏گیریم و پول نفت را با «کالا» می‏دهیم؛ کالایش هم عبارت از اسلحه‏هاست؛ با این اسم برای خود امریکا در ایران پایگاه دارند درست می‏کنند. درد ملت ما این است که [شاه‏] یک آدم خیانتکاری است؛ خیانتکار، پسرْ خیانتکار، پدرْ خیانتکار، خودش هم خیانتکار.

و حالا دیگر ملت به تنگ آمدند، نمی‏خواهند. الآن بچه‏های مدرسه تا پیرمردها می‏گویند ما نمی‏خواهیم این را. رفراندم بالاتر از آنچه که یک ملتی همه بگویند نمی‏خواهیم؟ خوب معنایش این است که این شاه، شاه نیست دیگر. شاه با آرای ملت باید شاه باشد؛ وقتی آرای ملت بر خلاف شد، دیگر شاه نیست. مجلس، وقتی آرای ملت نباشد، مجلس نیست. مجلس ما که از اول هم مجلس نبود! خوب، ما تاریخ اینها را داریم؛ من خودم تاریخ اینها هستم. من یادم هست از آن وقتی که رضا شاه آمد و کودتا کرد تا حالا؛ همه این مسائل من یادم هست، مجلس مؤسسانشان را من یادم هست که با سرنیزه درست شد! این مجلس [را] ما داشتیم، چه روزی ما مجلس داشتیم؟ هیچ روزی، از زمان رضا شاه تا حالا، ما هیچ روزی یک مجلسی که مردم با اختیار خودشان بروند [کنار] صندوق، رأی بدهند؛ همچو مجلسی هیچ وقت ما نداشتیم تا الآن. الآن این اجزایی که در مجلس هستند، همه شان خیانتکارند، برای اینکه همه می‏دانند که با امر شاه آمدند در مجلس و ملت اطلاع ندارد. اول اشکالی که به تمام افراد مجلس هست این است که شما می‏دانید؛ شما را نمی‏شود گفت داخل در مجاری امور نبودید و از ماورای جوّ آمدید! شما توی این مردم، مطلع تر از خود این ملت هستید و می‏دانید که آمدن شما در مجلس به تصویب مردم و انتخاب مردم نبوده است، این انتصاب شاه هست؛ «مأموریت شاه» هست! از سفارت «لیست» آوردند و تعیین کردند شما را. شما این را می‏دانید و رفتید مجلس. اول اشکالی که به آنهایی که الآن می‏گویند ما ملی هستیم، اول اشکال این است که شما چرا توی این مجلس رفتید؟ می‏گویند مجبور بودیم. آخر کسی شما را مجبور نکرد که حتماً بیایید بروید به مجلس. خودتان هم داوطلب بودید و رفتید، با همه کارها هم موافقت کردید، حالا می‏گویید که دیدید یک ورقی، خوب این طرفی دارد می‏آید، می‏خواهید برای خودتان جا درست کنید. اشکال این است که برای چه شما توی مجلسی که انتصاب است و خلاف قانون اساسی است یک همچو مجلس، مخالف قانون اساسی است ... قانون اساسی مردم را- به آنها- اختیار داده است، کسی حق ندارد دخالت بکند.

شاه مجرم است به حَسَب قانون اساسی؛ معزول است به حَسَب قانون اساسی. شاه خیانتکار است، و خیانتکار معزول است به حَسَب قانون اساسی. نمی‏تواند یک شاهی که بر خلاف مصالح ملت عمل می‏کند، بر خلاف آن چیزی که برای آن قانون معین کرده است عمل می‏کند، شاه باشد. این اصلش شاه نیست؛ معزول است این. این غاصب است. این آدم یک آدم یاغی است؛ نه این است که شاه، یاغی است؟ این عزل نمی‏خواهد دیگر، این منعزل است خودش؛ یاغی است این آدم.

حرف ما این است که این یاغی را اینها بالای سر ما گذاشتند. انگلستان از آن طرف تأییدش می‏کند و امریکا از آن طرف تأییدش می‏کند، چین از آن طرف تأییدش می‏کند و شوروی از آن طرف تأییدش می‏کند. همه هم برای منافع خودشان است. نوکری از این احمق تر و بهتر برای آنها نیست که همه چیز ملت خودش را به رایگان به آنها بدهد. گازش را شوروی ببرد و نفتش را امریکا و انگلستان ببرد؛ و هر کس یک گوشه‏اش را گرفته، دارد می‏برد؛ مراتعش را ملکه انگلستان، مراتع سرسبز خوب ما را به ملکه انگلستان و چند نفر دیگر واگذار کردند؛ به طوری که به من نوشته بودند جنگلهایش را به یک شرکت دیگر؛ و هر چیزش الآن هر یک طعمه‏ای است که مثل این سگهای لاشخور که دور این طعمه‏اند، هر کس می‏کشد طرف خودش. ایران الآن این طوری شده است که یک طعمه‏ای شده برای این نفتخوارها و لاشخورها، و دارند از هر طرف می‏کشند آن را، و قوه مجریه‏اش هم عبارت از محمد رضا خان پهلوی! ما که می‏گوییم نمی‏خواهیم این را، درد ما این است؛ نه اینکه یک ملتی آزادی به او دادند و نمی‏خواهد! به قول کارتر آزادیِ خیلی تند به اینها داده‏اند، شاه آزادی تند داده به ملت! آزادی تندش همین است که الآن در همدان چه کردند؛ در چند روز پیش از این در کرمان چه کردند، در شهرهای نزدیک کرمان چه کردند. آدمکشی الآن رواج دارد در ایران و این آدم دیوانه شده. عصبی است الآن، و خیلی خطرناک است؛ باید ملت این را زود کلکش را بکند تا فارغ بشود از این.

و من تعجب می‏کنم از ارتش! یک تعجب، و از این جوانهای خودمان که در ایران گاهی اشتباهات دارند، این هم یک تعجب، اما از ارتش برای اینکه یک ارتشی را ایشان- این شاه- برای مقاصد خودش و برای مقاصد اربابهای خودش بد نام کرده است. الآن در بین مردم ارتش بدنام است؛ برای اینکه هر کاری که این می‏خواهد بکند به وسیله اینها می‏کند؛ یا به وسیله ارتش می‏کند، اگر یک قدری دامنه‏دار بشود، مثل 15 خرداد و امثالش؛ یا به وسیله یک دسته پایین تر و کماندوها و اینها. اینها همه خودشان را بد نام می‏کنند برای خاطر مصالح این آدم و اربابهای این آدم! این تعجب دارد که یک کسی که اهل همین ملت است، با ملت خودش برای خاطر یک آدم که خائن است بر این، و خودشان هم می‏دانند که این آدم خائن است، یک ارتش، خودش را ننگین کند، بدنام کند برای خاطر مقاصد یک آدم خائن که می‏خواهد چند روز دیگر زندگی خیانتکار خودش را ادامه بدهد! این تعجب دارد برای من.

یک تعجب هم از این جوانهای خودمان! بعضی شان البته، که اینها گول خوردند از این دستگاه، با صورتهای مختلف اینها را گول زدند، مِنْ جمله اینها را وادار کردند، آن بزرگترهاشان وادار کردند این کوچکترها را، که در دانشگاه یک شعارهایی بدهند که این شعارها را شعارهای غیر اسلامی و غیر ملی می‏دانند که مردم بترسند اگر اعلیحضرت بروند، کمونیست خواهد شد! اینها آلت دست واقع شدند. یک دسته از جوانهای ما الآن آلت دست واقع شدند؛ آلت [دست‏] بعضِ بزرگترهایشان. آنهایی که اینها را به کار وامی‏دارند، آنها از همان دستگاه سازمان امنیت و دستگاه اینها هستند. اینها کمونیست نیستند، اینها کمونیست‏ساز هستند؛ یعنی آنها این جوانهای ما را وادار می‏کنند به یک مطالبی به نفع شاه و به نفع امریکا، و اینها خیال می‏کنند نه، این قضیه قضیه کمونیست است و قضیه توده‏ای است و اینها. [از] این تعجب دارم که در یکوقتی که مسائل دیگر پیش بازاری و- عرض می‏کنم که- رعیت و بچه‏های کوچک روشن شده، اینها چرا گول می‏خورند؟ این یک غلطی است که اینها مرتکب می‏شوند، و به نفع دستگاه است و مسلمانها نمی‏گذارند که آن هم نفعش را درست ببرد؛ فقط رسوایی‏اش برای جوانهای ما می‏ماند. این هم البته مورد تعجب من است.

و من از شما آقایانی که محصل هستید در خارج و طبقات روشن هستید در خارج، این توقع را دارم که این جوانهای ما که گول خوردند و از بالا دستیها گول خوردند، اشتباه کردند، نخواندند، اسلام را ندیدند، احکام اسلام را نخواندند، ندیدند، زبان قرآن را آشنا بر آن نیستند، نمی‏دانند که قرآن یک دستگاه آدم‏ساز است و محرک به طرف ترقی و به طرف تعالی و به طرف کوبیدن ظالم و دستگاه ظلم؛ اینها این مسائل را نمی‏دانند و اقتصاد اسلام را هم اطلاع از آن ندارند، حالا وقتی که آمدند اینجا، همان طور چشم و گوش بسته تقریباً آمدند، از اسلام بی‏اطلاع آمدند، یک چیزی به آنها یک کسی که خود او هم هیچ اعتقاد به این مسائل- خود آن دسته اولی، دسته‏های اول، خودشان هم اعتقاد به این مسائل- ندارند و برای خاطر اینکه این بچه‏ها را گول بزنند و به نفع آن بزرگترها که آنها را وادار به این کار کردند عمل بکنند، بچه‏های ما هم گول می‏خوردند اینجا. شما یک اشخاصی که روشنفکر هستید و مُسْلم هستید و جهاتِ- عرض می‏کنم- ملی‏تان محفوظ هست، این بچه‏های ما را نگه دارید آنجا، نگذارید که به دام اینها بیفتند. اینها دام سازمان امنیت است، نه دام کمونیست است؛ دام سازمان امنیت است. منتها آنها دارند یک چیزهایی که این جوانهای ما را ببرند، از بین ببرند. آن وقت مأموریتی دارند که آنها را از بین ببرند و به نفع آنها شعار بدهند. در اینجا اگر پیدا بشود از آنها، دستگیری کنید؛ نگذارید این مسائل را این طور به نفع شاه و به نفع دستگاه دولتی و به نفع امریکا و شوروی و سایر قدرتها [پیش ببرند]؛ نگذارید که اینها از دست بروند.

و یک تکلیف دیگری که همه ما که در خارج هستیم داریم، این است که این ملت الآن به ما حق پیدا کرده؛ این ملت ایران به همه ما- که در خارج هستیم- حق دارد؛ حقش این است که الآن برای ما دارد خون می‏دهد؛ الآن دارد جوان می‏دهد؛ الآن هر جای ایران که بروید یک آشوب و یک صدایی هست، یک نهضتی هست، و اینها دارند داد و فریاد می‏زنند که ما آزادی می‏خواهیم و ما این خاندان را نمی‏خواهیم؛ برای اینکه اینها آزادی را از ما سلب کردند و اینها منافع ما را همه را غارت کردند به نفع خودشان و به نفع خارجیها. ما که در اینجا هستیم الآن ما مدیون آنها هستیم؛ مسئولیم ما، هم پیش خدای تبارک و تعالی و هم پیش ملت. ما باید کمک کنیم به اینها. آن کمکی که الآن من و شما می‏توانیم بکنیم، این است که شماهایی که در دانشگاههای اینجا، در دانشسراهای اینجا، رفقایی اینجا دارید، هر جا می‏رسید ده نفر را می‏بینید، بنشینید صحبت بکنید با آنها؛ بایستید بگویید مطالب ایران را.

الآن همه نفوس متوجه‏اند به ایران که چیست، چه خبر است ایران؟ شما خبرها را به ایشان بگویید که ایران وضعش این طور است و این آدم با مردم این طور دارد می‏کند و درد مردم عبارت از این است، درمانش هم این است که این برود. درمان بالاترش هم این است که دست آقای کارتر و آقای- عرض می‏کنم که- رهبرهای چین و رهبرهای کرملین و انگلستان و اینها از سر این ملت برداشته بشود و مردم کار خودشان را بکنند و مشغول کار خودشان بشوند و اداره امورشان را خودشان بکنند. چه کار دارد مردِکه از آن طرف دنیا آمده دستش را دراز کرده اینجا، نفتهای ما را دارد بیخود می‏خورد، مجانی می‏برد و از مجانی بدتر می‏برد. اینها را به این اشخاصی که با آنها ملاقات می‏کنید، چه در امریکا چه در اینجا، با این دانشجوهایی که ملاقات می‏کنید، مسائلتان را بگویید. وقتی بنا شد شما [که‏] پنج هزار نفر آدم هستید هر کدام به ده نفر بگویید، یک عده زیادی می‏شود و این موجی پیدا می‏شود در اروپا هم، یا در امریکا؛ و این مفید است برای ملت ایران و این یک خدمتی است به ملت ایران، و این ادای دیْنی است از شما برای ملت ایران. این یک مطلبی است که همه شما را من دعوت به آن می‏کنم که شما همه‏تان دعوت کنید مردم را و بخواهید از این قشرها به اینکه با ملت ایران همراهی بکنند؛ ملت امریکا با ملت ایران همراهی بکند؛ بفهمد که دولت امریکا نسبت به ایران چه صورتی دارد؛ چه صورت بدی دارد. کم کم مردم، ملت امریکا را این طور به نظرشان می‏آید، لکن ملتش این طور نیست. همین طور هر جایی که هست، شما هر جا هستید، مسائل خودتان را بگویید و هشدار بدهید به ملتهایی که شما در آن زندگی می‏کنید که این کارهایی که دولتهای شما دارند می‏کنند و با ایران این طور رفتار می‏کنند، با ملت ایران این طور رفتار می‏کنند، این برای ملت شما، برای همه چیز شما مضر است. و شما کمک کنید به ایرانی‏ها در این نهضتی که دارند.

ان شاء اللَّه خداوند همه شما را موفق کند؛ همه‏تان سالم باشید؛ و همه‏تان فداکار برای اسلام و برای ملت خودتان، و خودتان را بسازید و ان شاء اللَّه ملتتان، مملکت خودتان به دست خودتان بیاید و دیگران بیرون بروند، و خودتان ان شاء اللَّه اداره کنید مملکتتان را. [ان شاء اللَّه حضار].» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 134 ـ 144)

ـ حکم انتصاب آقای سید جلال الدین طاهری به سمت امامت جمعه اصفهان (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقای طاهری- دامت افاضاته‏

به طوری که از اصفهان گزارش داده‏اند و مراجعات بسیار شده است و روز قبل گروه کثیری آمده بودند، جنابعالی از رفتن برای اقامه جمعه خودداری نموده‏اید و علت آن برای من درست معلوم نشد. جنابعالی چنانچه قبلًا هم تذکر داده‏ام برای اقامه جمعه به اصفهان تشریف ببرید و با احراز صلاحیت جنابعالی و سابقه ممتد با این جانب، منصوب به این منصب الهی هستید. امید است قشرهای مختلف و محترم اصفهان با پشتیبانی کامل از ایشان از تفرق در این موقع حساس احتراز نمایند. توفیق و تأیید همگان را از خداوند تعالی خواستار، و عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین. 2 ذی الحجة الحرام 99

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 329)

ـ سخنرانی در جمع شهردار و کارکنان شهرداری قائم شهر؛ کوشش برای سازندگی (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

همان طور که تذکر دادید، ملت ایران وارث یک مملکتی [است‏] که پنجاه و چند سال در زیر فشار و صدماتی از داخل و خارج بوده است؛ و یک مملکت خرابه تحویل دادند و رفتند. هم خزانه‏های اینجا را خالی کردند؛ و هم شهرها و دهات و همه جا را به فساد کشاندند؛ و هم به اسم «تمدن بزرگ» خرابکاری کردند. و الآن که آنها رفتند، یک کشور به هم ریخته در هر جهت و خرابه، نه اقتصاد سالم دارد، و نه جهات دیگرش سالم است. مردم در فقر و فاقه فرو رفته‏اند، و همه این فقر و فاقه‏ها و نابسامانیها ارثی است که به شماها رسیده است. و هیچیک از این خرابیها از نهضت نیست؛ از آنهاست، حتی در وقتی هم که نهضت شد و انقلاب شد، خرابیها را نسبت به مردم، آنها کردند.

و یک مملکت به ظلم کشیده دو هزار و پانصد ساله و به خراب کشیده و ظلم کشیده پنجاه سال، که ما شاهد آن بودیم، نمی‏شود با یک ماه، دو ماه، یک سال، دو سال، تعمیرش کرد، لکن مردم ایران مثل یک سی و پنج میلیون جمعیت محبوس که در حبس را باز کردند و ریختند بیرون، از آن حبس که بیرون آمدند، ناراحتیهای ایام حبس را هم در بیرون دارند. الآن ناراحتیهایی که این ناراحتیها هم همان ارث رژیم سابق است؛ یعنی اشخاصی که پنجاه سال تحت فشار بودند، اختناق بوده است، الآن یکدفعه خودشان را آزاد می‏بینند، ناراحت بودند، حالا خودشان را می‏بینند آزادند، حالا که آزادند، فکر این معنا را نمی‏کنند که از این حبس که بیرون آمدند، خودش یک نعمت بسیار بزرگی بود که محتاج به تشکر است از خدای تبارک و تعالی که ما را از یک همچو قید و بندی، از همچو زجری، خلاص کرده. لکن به جای اینکه تشکر کنند، به جای اینکه همراهی کنند، همه دست به هم بدهند برای تعمیر این خرابه، مع الأسف یک دسته‏ای کارشکنی می‏کنند، یک دسته‏ای باور. دستجاتی از منحرفین، از اشخاصی که آنها هم بازمانده و باقیمانده رژیم سابق‏اند و طرفداران او، و می‏خواهند نگذارند این مملکت سر و سامان پیدا بکند، بین مردمی که از حبس بیرون آمدند می‏افتند، و مردم هم عُقده‏های حبس را دارند، عقده‏های پنجاه و چند ساله در آنها هست، می‏افتند بین آنها و آن عقده‏هایی که مردم از رژیم سابق برایشان باقی مانده است اینها به حساب دولت حالا و رژیم حالا و نهضت می‏آورند. و مع الأسف بسیاری از جوانهای پاک ما باورشان می‏آید، آنها هم کمک به آنها می‏کنند!

ملت ما باید بدانند که یک نعمتی خدای تبارک و تعالی به او اعطا کرد که همه دنیا الآن نظر دارند و با اعجاب به او نگاه می‏کنند. خدای تبارک و تعالی یک نظر عنایتی به این ملت فرمود که این سد بزرگ شیطانی- که همه قدرتها با او موافق بودند- شکسته شد و شکستند، و ملت ما با قدرت ایمان این سد را شکستند. و کسانی که آنها را غارت می‏کردند و همه اموالشان را به غارت می‏بردند و خرابی می‏کردند، و بدتر از آن نیروهای انسانی را نمی‏گذاشتند رشد بکنند، اینها رفتند. حالا ملت فکر نمی‏کند که دزدها رفتند و چپاولگرها بیرون رفتند، لکن یک تتمه‏ای که برای اینکه ..... و همه قشرهای ملت این است که شما را، این شوراهای شهر را [راه بیندازند] خوب، یک رأیی دادند. البته رأی کم دادند؛ لکن الآن شوراهای شهر در بسیاری از جاها مستقر است. مردم گمان نکنند شوراهای شهر می‏تواند کار را انجام دهد. شورای شهر هفت نفر، ده نفر، از خود همین مردم‏اند، با نداشتن وسائل درست. این بسته به این است که مردم با این شوراها و با این اشخاص که می‏خواهند خدمت کنند به شهرشان کمک کنند. تا کمک ملت نباشد کاری انجام نمی‏گیرد. نمی‏شود که ملت کنار بنشیند و بگوید دولت همه کارها را بکند. یک همچو خرابه بزرگی را دولت به این زودیها، اگر قدرت ملت نباشد، نمی‏تواند، شاید تا آخر هم نتواند، که این خرابه‏ها را آباد کند.

الآن یک چیزی است که مال خودتان است، مثل اینکه هر کسی موظف است به حسب وجدان خودش که عائله خودش را خدمت به او بکند و اداره بکند، الآن به حسب وجدان، ما همه موظفیم که یک مملکتی که از حلقوم دیگران بیرون آوردیم و مال خودمان شده، خودمان خدمت به آن بکنیم. نرویم کنار بنشینیم بگوییم که شما از چنگال دیگران بیرون آوردید، خودتان درستش بکنید! نمی‏شود. این یک همچو چیزی است، شماها بیرون آوردید؛ ملت بیرون آورده. همین ملتی که یک همچو نهضتی کرد و یک همچو پیروزی برایش حاصل شد، باید این مملکت را خود ملت اداره بکند. هر کس به هر اندازه‏ای که می‏تواند. البته یک قشر نمی‏تواند؛ دو قشر نمی‏تواند، روحانیت نمی‏تواند؛ دولت نمی‏تواند؛ عرض می‏کنم که کارگر تنها نمی‏تواند؛ صنعتگر تنها نمی‏تواند؛ لکن هر کدام یک گوشه کار را باید بگیرند. هر کس در هر کاری که مشغول است آن کار را خوب انجام بدهد.

این همه خرابیها که هست و این همه گرفتاریهایی که هست الآن برای ملت شما- که مع الأسف گنجها زیر پایشان بود و خودشان گرسنگی می‏خوردند، ذخیره‏ها زیر پایشان بود خودشان نشسته بودند گرسنگی می‏خوردند، و این طور برنامه بود- حالا که این مملکت مال خودتان شده است، حالا باید کوشش بکنید، خصوصاً در امر زراعت باید کوشش بکنند، سستی به خرج ندهند. اگر بخواهند سستی به خرج بدهند در امر کِشت و زرع و اینها، باز ما این پیوستگی که به امریکا و سایر جاها داشتیم این را باز هم باید ادامه بدهیم. وقتی یک مملکتی مال خودتان شد، یک مملکتی که قابل است، یک مملکتی است که همه چیزش خوب است، غنی است مملکت ما، منتها دست خائنها افتاده بود، حالا که دست خودتان افتاده، کشاورزی این مملکت که باید علاوه بر اینکه اداره خود مملکت را بکند، صادرات هم داشته باشد. نباید به یک روزی بیفتد که باز دست ما طرف امریکا دراز باشد به اینکه گندم بِده، جو بِده- نمی‏دانم- چه بده! و اگر یک روز نخواهند بدهند، ما گرسنه بمانیم. باید خودکفا بشویم. ما باید بیدار بشویم. باید خدمت کنیم به این مملکت. خدمت به این است که کشاورزها در زمینهایی که دستشان است زرع بکنند، کِشت بکنند، آبیاری بکنند، همت به خرج بدهند. و این معنا را هم باید تذکر بدهم که غصب نباید بکنند مال مردم را. اینکه بعضی گفتند که نخیر، هر کس هر چه دستش آمد بکارد. خیر، باید زمینها روی موازین شرعی، روی موازین الهی مالکینی که دارد آنها کشت و زرع بکنند؛ و کسانی که متکفل کشت و زرع هستند روی موازینْ کشت و زرع بکنند. مسامحه نکنند در این مطلب تا بلکه ان شاء اللَّه در ظرف یکی دو سال، دو سه سال دیگر ما خودمان لا اقل خودکفا بشویم و بتوانیم خودمان سرپا بایستیم.

اگر ما مسامحه بکنیم و وابسته به خارج باشیم، این وابستگی اقتصادی به خارج قهراً وابستگی سیاسی می‏آورد؛ قهراً وابستگی اجتماعی می‏آورد؛ و همان اسیرها خواهیم بود که بودیم و به ما همانها حکومت خواهند کرد که کردند. ما باید از این جهت اقتصادی فارغ بشویم؛ یعنی دستمان پیش دیگران دراز نباشد که بده به من! که هر وقت جلو آن را بخواهد بگیرد، ما فلج بشویم. باید ما خودمان این مواد غذایی که لازم داریم- که مواد اولیه‏ای است که هر مملکتی احتیاج به آن دارد- این مواد اولیه‏مان را به دست بیاوریم، و تغذیه‏مان با خودمان باشد. و این به این است که کشاورزها در سرتاسر ایران الآن که پاییز است کشتهای پاییزی را بکنند. وقتی که بهار شد، کشتهای بهاری بکنند. و همه دست به هم بدهند. و دولت هم کمک بکند و می‏کند کمک، باید کمک بکند. با کمک دولت و کمک خودتان، و مردم دیگر هم به آنها کمک بکنند.

یک مسأله حیاتی است برای مملکت ما که به هم زدند همه کشاورزیش را و از بین بردند، حالا بخواهیم ادامه حیات داشته باشیم، باید احیائش بکنیم. احیائش به این است که همه با هم دست به هم بدهند و اداره بکنند مملکتشان را. همین طور در هر شهری، که این شهرداریها و اینها هستند و این شورای شهر هست، کمک کنند مردم به آنها. نمی‏توانند. الآن، امروز، همین اهالی شورای شهر قم آقایان آمده بودند اینجا، و اظهار می‏کردند که این قدر خرابی هست که ما نمی‏توانیم بدون اینکه یک کمکهایی باشد از طرف دولت، از طرف مردم، از همه اطراف باشد، نمی‏توانیم ما اداره بکنیم اینجا را. خرابیها زیاد است، اشکالات زیاد است، فقر زیاد است. این باید در هر شهری اهالی شهر کمک بکنند. اینها بندگان خدایند که گرفتار هستند. خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش.

این مستمندها، فقیرها، عیال خدا هستند، اداره باید اینها بشوند. فقرا را خدای تبارک و تعالی امر کرده است که اداره‏شان باید بکنیم. یک دسته غنی بنشینند کنار، و اینها بیچاره‏ها به فقر بگذرانند. من پیشتر به این کارخانه دارها و این متمکنین، که گاهی می‏آمدند اینجا- و بعضیشان هم می‏خواستند من را اغفال بکنند!- به آنها گفتم آقا این نمی‏شود که همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. یک دسته آن بالاها بنشینند مُرفَّه و هر چه بخواهند هرزگی بکنند، یک دسته هم این زاغه‏نشینهای تهرانی، که همه‏تان می‏بینید و در شهرهای خودتان هم هست امثالش. این نمی‏شود. این عملی نیست. من اخطار کردم، این یک خطری برای مردم هست.

اگر خدای نخواسته جمهوری اسلامی نتواند جبران کند این مسائل اقتصادی را، که اول مرتبه زندگی مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهوری اسلامی و مأیوس بشوند از اینکه اسلام هم برای آنها بتواند در اینجا کاری انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود، دیگر نه من و نه شما و نه هیچ کس، نه روحانیت و نه اسلام، نمی‏تواند جلویش را بگیرد. انفجار اگر در زمان طاغوت حاصل می‏شد، ماها می‏توانستیم با نصیحت، با موعظه، با امر، مهارش کنیم. اما انفجار اگر در متن اسلام حاصل بشود، مردم با یأس از جمهوری اسلامی منفجر بشوند، دیگر قابل مهار نیست. این ثروتمندها بفهمند این مطلب را که اگر خدای نخواسته یک وقت یک انفجاری که نشود مهارش کرد در یک ملتی پیدا بشود، همه این بزرگها و همه این ثروتمندها و اینها تر و خشک با هم خواهند سوخت.

فکر بکنند، بنشینند برای این ملت فکر بکنند، هِی ننشینند آن کنار و خودشان هر طوری بخواهند عمل بکنند و هر طوری بخواهند زندگی بکنند، و تماشا کنند این زاغه‏نشینها و تماشا کنند این مردمی که نمی‏شود اسمش را [زندگی‏] گذاشت. این زندگی است که اینها می‏کنند؟ زندگی است که من وقتی نگاه می‏کنم حیوانات هم بهتر از اینها زندگی می‏کنند! حیوانات را هم در این تلویزیون نشان می‏دهند خیلی خوب! در این جنگلهایی که دارند زندگی می‏کنند خیلی هم خوب زندگی می‏کنند. و در این جهاد سازندگی که هست، خانه‏هایی که مردم در آن زندگی می‏کنند، آنها را هم نشان می‏دهند، خیلی زندگی آنها بهتر از اینهاست؛ یعنی اصلًا طرف نسبت نیست! چرا باید این طور باشد؟ باید همه دست به هم بدهند، ملت، دولت، ثروتمندها، کارخانه دارها، همه اینها، دست به هم بدهند و این مشکله را حَلَّش بکنند. اگر این مشکله حل نشود و خدای نخواسته یک انفجاری در متن اسلام، در متن جمهوری اسلام پیدا بشود، این دیگر قابل مهار نیست، هیچ کس نمی‏تواند جلویش را بگیرد. قبل از اینکه یک همچو مسائلی پیش بیاید [باید جلویش را گرفت‏] خصوصاً که خوب، دشمنهای اسلام و دشمنهای مسلمین و دشمنهای کشور اسلامی هم از خارج و داخل مشغول شده‏اند به- عرض می‏کنم- توطئه کردن.

و اخیراً هم که شاه رفته امریکا و پذیرفتند او را، منتها به اسم اینکه سرطان دارد- و ان شاء اللَّه صحیح باشد این منتها- دیروز که آقای یزدی‏[6] اینجا بودند و گفتند که یک همچو کاری شده است، و ما هم شرایطی کردیم، لکن بردند او را به اسم اینکه در مریضخانه باید بخوابد، و دیگر هم قابل علاج نیست. من به ایشان گفتم خوب، پس پولهای ما چه می‏شود؟ خوب، این بمیرد، پولهای ما چه می‏شود؟ ایشان گفتند که باید در محاکم اینجا پرونده‏ها جمع بشوند، و در محاکم اینجا محکمه تشکیل بشود و تعیین بشود؛ این پرونده‏هایشان رسیدگی بشود. آن پرونده‏ها را در خارج ببریم، دادگستریهای آنجا رسیدگی می‏کنند. و آن وقت ممکن است که ما به دست بیاوریم.

و بنا بر این است که پرونده‏ها را اشخاصی که اطلاع بر آن دارند، هر کس اطلاع دارد، هر بنگاهی که اطلاع دارد، وزارتخانه‏ها که اطلاع دارند، اینها را جمع بکنند و دادگاه جمع‏آوری بکنند؛ و بعد هم به توسط وکلایی که در آنجا قرار می‏دهند این رسیدگی بشود که نرود از بین. مرحوم مدرس- خدا رحمتش کند- یک وقتی که رضا خان رفته بود در یک جایی، در یک سفری و برگشته بود، ایشان گفته بود که من به شما دعا کردم! تعجب کرده بود که خوب، ایشان دشمن سرسخت من است، چه طور به من دعا کرده؟ گفته بود: نکته‏اش این است که اگر تو در این سفر از بین می‏رفتی، پولهای ما از بین می‏رفت! ما برای حفظ پولهایمان به تو دعا کردیم. حالا ما دعا نمی‏کنیم به این! اما ان شاء اللَّه امیدواریم که نتوانند. این پولها را و این ثروتی را که اینها بردند یک چیز کوچکی نیست. دیشب این آقا می‏گفت که پولی که مال خود این شخص است پول یک سال نفت است، پول یک سال نفت! الآن در بعضی از این بانکهای خارجی، پول شخصی این است که خودش شخصاً گذاشته است که میلیاردها دلار است. در هر صورت، اینها خراب کردند اینجا [را] و خوردند و بردند. و نه خود او تنها؛ اقشار دیگری که اطراف او بودند. و این ریشه‏های دیگری هم که ماندند و به اسم چپی و فدایی خلق، اینها از همانهایند.

شما خیال نکنید که یک فدایی خلق شوروی ما داریم اینجا. این «فدایی خلقهای امریکایی» اند! اینها از آن طرف‏اند، نه این طرف. هر دو طرفش را ما مخالف با آن هستیم. از اول هم «حزب توده» یک حزب توده انگلیسی بود! من رأسش را می‏شناختم، همسفر مکه من بود. مسلمان هم بود[7]! حزب توده‏ای که درست کرده بودند، حزب توده انگلیسی بود. منتها به اسم کمونیست شوروی به خورد ما می‏دادند! الآن هم اینها که هستند و «فدایی خلق» با فدای خلق و فدایی خلق، خلق را به باد فنا دارند می‏دهند! خرمن‏ها را آتش می‏زنند؛ کارخانه‏ها را از کار بازمی‏دارند؛ همه خرابکاریها را دارند می‏کنند. جاسوسیشان هم ثابت است، و ارتباطشان هم با، عرض می‏کنم که با صهیونیسم و اینها ثابت است. اینها الآن افتاده‏اند بین مردم و به اسم اینکه ما فدای شما هستیم، ما چه و چه هستیم، فدایی اینها هستند، لکن خرمنشان را آتش می‏زنند!! فدایی اینها هستند، لکن در کردستان آن قدر آدم می‏کشند! و الآن هم در کردستان مشغول همین فتنه‏گری هستند، فداییهای این طوری هستند!

در هر صورت، مملکت باید با دست خود مردم، با دست خود اشخاص، اداره بشود. و شهرها باید به توسط خودتان اداره بشود؛ توسط خودتان آباد بشود. ننشینید کنار بگویید که شورای شهر درست شد، و برویم کنار. شورای شهر خودش کاری نمی‏تواند. چند نفر آدمی است که مثل دیگران، ضعیف است و نمی‏تواند کاری بکند. تا همه با هم نباشند، همه با هم دست به هم ندهند، نمی‏شود این کارها انجام بگیرد. و این وظیفه انسانی ماست، که کمک کنیم همه به هم؛ معاونت کنیم همه با هم؛ تا بلکه ان شاء اللَّه کارها اصلاح بشود. خداوند همه شما را موفق و مؤید [کند].» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 330 ـ 337)

ـ نامه به آقای مهدی کروبی؛ واگذاری بخشی از اموال مصادره ای به بنیاد شهید (1364)

[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی‏

با سلام و تحیت، همان گونه که استحضار دارند اموال مصادره‏ای که از طرف دادگاههای انقلاب در اختیار این نهاد قرار داده شده کمک مؤثری در جهت رفع برخی مشکلات جاری بنیاد شهید انقلاب اسلامی بوده است. لذا با عنایت به وضعیت و گسترش برنامه‏های این نهاد و ضرورت رسیدگی کامل به مشکلات و مسائل خانواده‏های معظم شهدا در اقصی‏ نقاط کشور و کمک به مجروحین و غیره استدعا دارد اجازه فرمایند تا محاکم انقلاب اسلامی بتوانند از اموال مصادره شده بر اساس حکم حکومتی که از آنِ مقام معظم رهبری می‏باشد، (اموال مربوط به رژیم منحوس پهلوی و عمال و وابستگان آنها) در اختیار بنیاد شهید انقلاب اسلامی قرار دهند. مهدی کروبی‏].

بسمه تعالی‏

برای خدمت به خانواده شهدا مجازند از آن اموال به مقدار ضرورت با حفظ موازین شرعیه به بنیاد شهید تحویل دهند. نهم صفر 406- 2/ 8/ 64

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 404)

ـ پاسخ استفتاء دبیر شورای نگهبان؛ معادن مکشوفه در املاک شخصی (1366)

[در پاسخ به استفتای دبیر شورای نگهبان که طی آن سؤال شده است: «آیا معادن نفت به تبع ارض یا احیای مربوط به مالکیت خاص است یا از انفال محسوب می‏شود؟ و در صورت عدم تبعیت، تصرف در زمینها جهت استخراج معادن جایز است یا خیر؟» امام خمینی چنین مرقوم فرموده‏اند:].

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرات حجج اسلام آقایان فقهای شورای نگهبان- دامت افاضاتهم‏

پس از اهدای سلام و تحیت، اصل مسئله تبعیت اعماق زمین و نیز هوا نسبت به املاک شخصی تا حدود احتیاجات عرفی است. مثلًا اگر کسی در خارج از محدوده منزل و یا زمین شخصی و یا وقفی کانالی زده و از زیر زمین آنها عبور کند و یا تصرف نماید، دارندگان منازل و زمین و یا متولیان نمی‏توانند ادعایی بنمایند. و یا اگر کسی بالاتر از مقدار متعارفْ بنایی ایجاد و یا رفت و آمد نماید، هیچ یک از مالکین و یا متولیان حق جلوگیری از او را ندارند.

و بالاخره، تبعیت زمینِ شخصی به مقدار عرفی است؛ و آلات جدیده هیچ گونه دخالتی در تعیین مقدار عرفی ندارد. ولی تبعیتِ کشور مقدار بسیار زیاد است، و دولت حق دارد تا از تصرفِ بیش از حق عرفیِ شخص و یا اشخاص جلوگیری نماید.

بنا بر این، نفت و گاز و معادنی که خارج از حدودِ عرفیِ املاکِ شخصی است تابع املاک نمی‏باشد.

و اما اگر فرض کنیم معادن و نفت و گاز در حدود املاک شخصی است- که فرض بی‏واقعیت است- این معادن چون ملی است و متعلق به ملتهای حال و آینده است که در طول زمان موجود می‏گردند، از تبعیت املاک شخصیه خارج است؛ و دولت اسلامی می‏تواند آنها را استخراج کند، ولی باید قیمت املاک اشخاص و یا اجاره زمینِ تصرف شده را مانند سایر زمینها بدون محاسبه معادن در قیمت و یا اجاره بپردازد؛ و مالک نمی‏تواند از این امر جلوگیری نماید.

ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید. و السلام علیکم.» 2/ 8/ 66

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏.» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 402 ـ 403)



[1] - همسرامام خمینی.

[2] - دختر امام خمینی.

[3] - دختران امام خمینی.

[4] - آقای ثقفی و همسرشان خانم خازن‏الملوک.

[5] - سید علی خلخالی فرزند آقای نصراللَّه خلخالی.

[6] - آقای ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت

[7] - سلیمان میرزا، از سردمداران حزب توده.

انتهای پیام /*