امروز با امام: دوم آبان
ـ نامه تشکر به آقای محمدحسین انزابی؛ ورود به نجف (1344)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب، ثقة الاسلام، خطیب محترم، آقای آقا شیخ محمد حسین انزابی- دامت افاضاته
به عرض میرساند، تلگراف جنابعالی که حاوی تبریک ورود حقیر به عتبات عالیات بود، موجب تشکر گردید؛ و چون احتمال داده میشد که جواب تلگرافی را نرسانند، مبادرت به جواب کتبی شد. از خدای تعالی موفقیت آن جناب و عموم مروّجین شریعت مقدسه را در اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
از قرار اطلاع تلگرافات حقیر را نرساندند؛ چنانچه تلگرافاتی که از ایران برای این جانب شده است نوعاً نرساندند. و این معنا ظاهراً برای ایجاد نگرانی و تفرقه است. جنابعالی این معنا را به هر نحو صلاح میدانید به حضرات آقایان و دیگران ابلاغ فرمایید.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 1)
ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ خانوادگی (1351)[1]
«بسمه تعالی
شب 16 شهر رمضان 92
خانم محترمه!
مرقوم مورخ 12 شعبان و مرقوم مورخ 28 شعبان با هم واصل شد. از سلامت شما و دیگران خوشوقت شدم. مدتی بود هیچ اطلاعی از شماها نداشتم تا کاغذ فریده[2] که چند روز پیش رسید، امروز نیز مرقوم شما و صدیقه و فهیمه[3] و احمد هم واصل شد.
ماها بحمداللَّه تعالی سلامت هستیم. حسین هم حالش خوب شد و از بیمارستان بیرون آمد. از آشتی آقا و خانم[4] خوشوقت شدم. واقعاً مژده خوبی بود. به هر دو سلام برسانید و تبریک از قِبَل من بگویید. ما عجالتاً در انتظار شما به سر میبریم. از قراری که آقای آقا سید علی خلخالی[5] گفتهاند بهتر آن است که با هواپیمای روز شنبه که میرود کویت و از آنجا به بغداد میآید و معطلی ندارد بیایید. هواپیماهای دیگر معطلی دارد و صحیح نیست شما در کویت یا شام و بیروت بیجهت معطل شوید. من این نامه را به تهران میفرستم؛ به حسب قاعده تا رسید آن شما تهران هستید. راجع به مطلبی که مربوط به آقای پسندیده است شاید به ایشان بنویسم. والسلام علیک.
پدر اولاد شما.» (صحیفه امام، ج2، ص: 463)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ تبیین شرعی بودن نهضت و وظیفه مردم (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حال من امشب مقتضی اینکه مزاحمت دهم به آقایان نیست. اوضاع ایران برای ما حالی باقی نگذاشته است. هر روز تقریباً در ایران باز یک کشتار هست. باز این رژیم منحط، این رژیم سفاک، به جان مردم افتاده است و دارد همه را قتل عام میکند. در عین حال اوضاع رضایتبخش است، در عین حال که کشتار هست.
اوضاع طوری است که ایشان را مأیوس کرده است. دیگر ایشان از وضع خودش مأیوس است و تصریح هم میکند به اینکه من مأیوسم، و باید هم مأیوس باشد، لکن در این حالِ یأسش الآن دارد از یک طرف اموال ملت را میبرد بیرون- جواهرات سلطنتی را میگویند با طیاره حمل کردند به خارج آن جزیرهای که برای کارهای زشت درست کرده بودند و خیلی چیزهای زیاد در اینجا خرج شده بود و مؤسسات زیاد، آنها را هم بعضی آقایان گفتند که فروخته است به شرکت نفت و پولهایش را حمل کرده است به خارج- و از یک طرف هم حالا که مأیوس شده است افتاده است به کشتار دسته جمعی، و به هیچ کس رحم نمیکند.
سیاست «گام به گام» در مبارزات با شاه اشتباه است
باید ملت ایران مهلت به این دیگر ندهد. باید بدون مهلتْ این را کنار بزند و قطع یدِ او را از سر ملت بکند. اگر مهلت پیدا بکند این، مصیبت است برای ملت ما. گاهی یک پیشنهادهایی از بعضی اشخاصی که خیلی توجه به تمام مسائل ندارند میشود- از بعضی از آقایان، از بعضی از محترمین- که مثلًا خوب است که اصل رژیم باقی باشد و این شخص برود، لکن بعضی تصریح به این میکنند که ایشان هم باشد، لکن همان طوری که قانون اساسی تکلیف سلطان را معین کرده است که سلطان باشد و حکومت نکند، همین سلطنت بکند؛ بایستی ما هم همین طور رفتار کنیم و بگوییم که ایشان سلطنت بکند و حکومت نکند و حالا به این مطلب قانع بشویم و بعد کم کم، یک قدم یک قدم، جلو برویم؛ این جزء اشتباهاتی است که آقایان دارند. آنهایی که سوء قصد دارند که سوء قصد دارند؛ یعنی میخواهند این رژیم را حفظش کنند و بعد هم هر کاری میخواهد بکند. آنهایی که حُسن نیت دارند و آن طور نیست که بخواهند یک ظلمی ادامه پیدا بکند، آنها هم اشتباه دارند.
اگر چنانچه ملت ایران که این همه جنایات برایش واقع شده است؛ این آدم الآن حدود سی سال است که دارد جنایت میکند، در این سال اخیر چقدر جمعیت از ایران به دست این و به امر این، کشته شده است؛ حالا بعد از این همه کشتار، بعد از اینکه همه مخازن ما را، نفت ما را، همه چیز ما را، مراتع ما را، جنگلهای ما را به دیگران واگذار کرده است و نفت را بکلی از بین برده است و زراعت را بکلی از بین برده است و این ملت را همچو کرده است که بعد از چند سال دیگر، هیچ ندارد این ملت، هیچ پشتوانه ندارد؛ یک کسی که این همه جنایات را کرده، ما بگوییم که خوب آقا! شما حالا دیگر بفرمایید بالای مسند بنشینید و بروید سراغ الواطیتان، به حکومت کار نداشته باشید؟! این ملتی که این قدر خون داده، حالا آقا را سلطانش [کند]، به سلطنت قبولش بکند و بگوید که خوب، شما ببخشید! حالا دیگر همان سلطنت بکنید! آن آقا باشید شما! دیگر لازم نیست که قوه اجراییه هم باشید!
خوب کدام، کدام مسلمان از ما یک همچو مطلبی را قبول میتواند بکند؟ کدام آدم منصف قبول میکند که بچههای مردم، جوانهای مردم، دخترهای مردم، بچههای کوچک مردم را این مرد، این آدم سفاک به کشتن داده است، خودش در 15 خرداد متصدی فرمان بوده و به طوری که میگویند پانزده هزار نفر جمعیت را با فرمان او کشتند، و امکان ندارد که این کشتارهایی که میشود بیفرمان او باشد، جرأت نمیکند کسی بیفرمان او آدم بکشد، یک دفعه هم ایشان نگفته است که من نکردم و مأمورهای من کردند؛ برای اینکه معلوم است مسأله؛ یک آدمی که یک عمر جنایت بر این ملت کرده است، یک عمر خیانت به این ملت کرده است، یک عمر خون بچههای این مملکت را ریخته، حالا ما بگوییم که خوب، حالا برای اینکه آرامشی پیدا بشود، ایشان سلطان باشند، آقا باشند، دیگران خدمتگزار! این را کدام ملت میتواند از ما قبول کند؟ کدام آدم که اعتقاد به خدا و اسلام دارد، میتواند این نقشه را پیاده کند و تصدیق این مطلب بکند؟ جز آن کس که اشتباه کرده؛ ما [به] آن آدمی که اشتباه کرده، میگوییم از اشتباه بیرون بیاید.
و ثانیاً باید بدانند این آقایان که اگر این آدم را امروز شما مهلت دادید و گفتید سلطان باشد و حکومت نکند، این «حالا» قبول میکند. خودش هم در مجلس گفته است که قانون برای من وظیفه معین کرده است و من هم قبول [دارم]. این را قبول کرده است؛ اما همین آدم میخواهد شما را بازی بدهد، مردم را بازی بدهد تا حالا ساکت بشوند مردم؛ این نهضتی که الآن پیدا شده است و همه، دسته جمعی میگویند که ما نمیخواهیم این آدم را، «مرگ بر این سلطنت»، این خاموش بشود. اینکه خاموش شد امکان ندارد دوباره مثل حالایش شود؛ یعنی این قیامی که الآن شده و این نهضتی که الآن شده است و آن همه زحمتها کشیده شده است تا به اینجا رسیده، اگر این نهضت بخوابد و مردم بروند سراغ کارهایشان، سراغ زندگی شان بروند، دیگر محال است که برگردد این [وضعیت]، و این نهضت پیدا بشود، و این آدم از این قدمی که گذاشته برمیگردد؛ این وقتی که برگشت، تمام مردم را، تمام مخالفین خودش را، خواهد قتل عام کرد بدتر از حالا.
کدام آدم، کدام عقل این مطلب را اجازه میدهد که ما یک دشمن سرسخت یک ملتی را رساندیم تا آنجایی که دارد حالا خاضع میشود و دارد گورش را گم میکند برود، ما حالا مهلتش بدهیم که بعدها، بعدها یک قدمی برداریم؟ الآن باید این [را] چاره کرد، الآن باید قطع کرد این ریشه را. ما همهمان باید شرکت کنیم در این مطلب، همه قشرهای ملت باید شرکت کنند در این مطلب. اگر کسی در این مطلب موافقت با ما نکند، این سوء نیت یا دارد یا آدم نفهمی است، جاهلی است؛ آنکه جاهل است باید به آن حالی کرد؛ آن کس که سوء نیت دارد باید به او تشر زد که این، دست بردارد از این [اندیشه]. خیانت است به یک ملتی که خون داده است حالا ما بگوییم که خیر، ما این قدم اولمان که برداریم که ایشان حالا سلطان باشد و یا این برود و فرح خانم سلطان مملکت ما بشود و شورای مملکتی، شورای سلطنتی پیدا بشود و بعدش، آن وقت بیاییم قدم دوم بگوییم: نه، او هم باشد! آقا، همین حالا باید این کار را کرد. این اشتباه است. همین حالا، همین حالا باید این ملت تا اینجا که رسانده، حرکت بدهد و همین طوری که مثل سیل دارد پایهها را یکی بعد از دیگری میریزد، همه پایهها را بریزد تا این برود، این خیانتکار برود؛ و ما دنبال این مطلب؛ یعنی همین حالا حرف ما این است که باید تمام دستهایی که در این مملکت، قدرتمندی کردند و با قدرتمندی دارند ذخایر ما را میبرند، اینها تمام باید قطع بشود. این دستها باید قطع بشود و کنار بروند. مملکتْ مملکت ماست و ما خودمان میخواهیم اداره کنیم مملکت را؛ مستشار امریکایی ما نمیخواهیم که یکی گاز ما را ببرد و آن یکی- عرض میکنم که- نفت ما را ببرد و آن یکی مرتع ما را ببرد؛ و آن یکی جنگل ما را ببرد. چه برای مملکت ما باقی گذاشته این آدم؟
حرف ما این است. و این حرف، حرف من نیست آقا که من بگویم حقی مال من است و این حقم را گذشتم؛ این حقْ حق الهی است؛ این حکمْ حکم خداست. مسأله، تکلیف شرعی الهی است، کسی نمیتواند تخلف بکند، نباید تخلف بکند. یک کسی که سر تا پایش ظلم است باید قطعش کرد. این ریشه را باید قطع کرد. این- مسلمین را دارد به- مسلمین ایران را دارد به نابودی میکشد؛ این را باید قطعش کرد تا اینکه مردم بتوانند یک نفسی بکشند. پنجاه سال بیشتر، مردم خفقان گرفته بودند؛ مردم را سلب آزادی همه طرفه کرده بودند اینها. پنجاه سال است که مردم زجر کشیدند، اولادهایشان را دادند، چه زمان آن پدر و چه زمان این پسر؛ حالا که مردم رسیدند به اینجا و قیام کردند، یک قیام مردانه کردند مردم ایران، الآن هم در ایران، همین حالا که من و شما اینجا نشستیم، بلااشکال در ایران یک هیاهویی هست و قم، صدایش بوده است که میگفتند صدای تفنگها الآن دارد میآید، همین امروز چه کردند، همدان هم که آن قیام هست و اطراف کرمان هم لا بد هست، تهران هم که همیشه یک چیزی هست در کار، الآن که این مردم مهیایند و به اینجا رساندند و حاضرند مردم برای همه جور جانفشانی برای اسلام و برای ملت خودشان، ما حالا بیاییم بگوییم که حالا باشد، بگذارید بعدها این کار را میخواهیم بکنیم؛ حالا این قدم اولی را برمیداریم، ایشان را میگوییم: آقا سلطان باشد، لکن حکومت نکند! این چه حرفی است که از دهن ما بیرون بیاید؟ کدام ملت میتواند این مطلب را قبول بکند؟ خیر، ایشان باید بروند. این سلسله باید منقرض بشود. ایران، این سلسله را نمیخواهد. بچه هفت سالهاش هم نمیخواهد، پیرمرد هشتاد سالهاش هم نمیخواهد.
و الآن وقت کار است که همه دست به هم بدهیم؛ شماها که در خارج مملکت هستید، با تمام قوایی که دارید کمک کنید به این مملکت، به اهل مملکت خودتان. آنها دارند خون میدهند، شما [با] قلم، قدم- عرض میکنم که- تظاهر، هر چه بلدید، هر طوری که میدانید، خطابه بخوانید برای مردم این مملکتها، صحبت کنید برایشان، مطالب ایران را به آنها بگویید، حالی شان کنید که در ایران چه میگذرد و ما چه مصیبتهایی داریم و ایرانیها گرفتار چه مصیبتهایی هستند، بلکه ان شاء اللَّه ملتهای دیگر هم بیدار بشوند. الآن به ما میگفتند که ملت فرانسه همه الآن راجع به اینکه این باید برود، همه قبول دارند که این باید برود. راست هم میگویند و لیکن باید فهماند به آنها، باید گفت. خوب، [با] تبلیغاتِ چقدر ساله الآن آنجاست که شاید بسیاری از مردم ندانند که این بیچاره مردم چه چیز دارند میگویند. خوب، آزادی داده و کارتر میگوید: چون آزادی تندی داده است به مردم، از این جهت مردم با او مخالفند؛ آخر این چه حرف احمقانه [ای] است؟ مردم، آزادی چون دادند به آنها، حالا دارند داد میکنند که آزادی بده؟ مردم را، مملکت را چون رو به ترقی دارد میبرد، از این جهت، مردم از ترقی مملکتشان بدشان میآید؟
مملکت را برده تا لب هلاکت، و اگر این طور این آدم، خدای نخواسته باقی بماند، چند سال دیگر، شما بعد از چند سال دیگر، نه نفت دارید، (برای اینکه تمام لولهها را باز کردند و همین طور دارد میرود) نه نفت دارید، نه زراعت دارید؛ بعد که نفت نیست و زراعت نیست، چی دیگر؟ ما چه چیز داریم؟ هیچی، این آدم اگر چند سال [دیگر] باشد ما را میکشد به نابودی؛ ملت نابود خواهد شد.
الآن وقت این است که همه دست به هم بدهیم و این ریشه را قطع بکنیم، و دنبالش ریشههای دیگر [را] هم قطع بکنیم. مملکت مال خودمان است و حرف حق داریم و حرف صحیح داریم که مملکت خودمان را میخواهیم خودمان اداره بکنیم. ما داریم اشخاصی که اداره کنند مملکتمان را؛ ما رجال صالح داریم، ما رجال مُسْلم داریم، ما تحصیل کردهها داریم، عده کثیری در اروپا و امریکا اصلًا نمیتوانند برگردند به مملکت؛ برای اینکه مورد زجر و حبس و اعدام و این چیزها واقع میشوند، آنها میآیند به مملکت خودشان، زندگی میکنند و اداره میکنند مملکت را.
نباشد ایشان، کمونیست میشود، یک حرف غلطی است؛ کمونیستی دیگر در کار نیست، ایرانْ کمونیستی ندارد؛ چهار تا بچه اگر یکوقتی یک چیزی بازیشان بدهند، یک صحبتی بکنند، اگر از خود آنها نباشد و تحریک خود آنها نباشد چهار تا بچه هم که از بین میروند اینها، چیزی نیستند اینها تا اگر ایشان نباشند ... یک مملکتی که سی میلیون جمعیت علَم بلند کرده و داد میزند: اسلام، اسلام. این دیگر میشود کمونیستی باشد؟ خفه میکنند کمونیست را؛ مگر میشود یک همچون چیزی؟ این تبلیغات شاه است برای اینکه خودش را نگه دارد و برای اینکه چند روزی زنده بماند؛ این میگوید: خیر، اگر من نباشم کمونیست میشود. خودت از کمونیست هم بدتر هستی!
در هر صورت شما همه، ما همه، موظفیم به اینکه کمک کنیم به رفقایمان در آنجا. کمک ما در اینجا و در ممالک خارجه این است که تبلیغات کنیم؛ یعنی هر کدامتان یک مبلّغ، یک خطابه خوان باشید برای مردم. میروید توی مدرسهتان، آنجا چند نفر را پیدا میکنید صحبت کنید، بگویید که مسأله این است، مملکت ما این طور است، مردم این را میخواهند، این آدم این کار را کرده. این حرف را که میدانید همهتان، همهتان اطلاع دارید که الآن چه میگذرد به مملکت ما. ان شاء اللَّه خداوند همهتان را موفق کند و حفظ کند و سالم باشید، و خودتان را بسازید برای مملکتتان. ان شاء اللَّه همه با هم وارد مملکتتان بشوید و سالم باشید؛ مملکتتان از خودتان باشد. ان شاء اللَّه. [صلوات حضار].» (صحیفه امام، ج4، ص: 127 ـ 133)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره ریشه های اختلاف مردم با شاه (1357)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
ما این روزها هر روز مواجهیم با این مسائلی که پیشتر ممکن بود در ماهی یک مرتبه، بیست روز یک مرتبه مواجه باشیم. قبلًا این مهلت را به مردم میدادند که تا هفته اینهایی که کشته شد، مهلت باشد برای هفته؛ تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز یک جنایت واقع بشود. امروز وضع ایران طوری شده است که الآن که من با شما صحبت میکنم، در همدان اختلافات هست و به هم ریختگی. از سه روز پیش از این تا حالا بین مردم و پلیس و دستگاه انتظامی اختلاف هست. قضیه اختلافات مردم با دستگاه از یک جهت نیست، از دو جهت نیست، هر جهتی از جهات را که یک ملتی به آن احتیاج دارند، میبینند که این دستگاه ظلم، این شاه، این اربابهای شاه، که امریکا و انگلستان و شوروی مهمشان است، هر دستگاهی از دستگاههایی که ملت از آن یک نحو استفاده دارد، اینها به خطر انداختند و از بین بردند.
یک ملتی احتیاج به فرهنگ دارد، ملت با فرهنگش زندگانی سیاسی میتواند بکند. ما فرهنگمان یک فرهنگی است که استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نیست، بلکه ادارهاش باید به دست خارجیها بشود و به امر آنها تنظیم بشود برنامههایش؛ و لهذا یک فرهنگ سالم تحویل نمیدهند؛ یک فرهنگیان سالم تحویل به ما نمیدهند. اساتید دانشگاه نمیتوانند، نمیتوانستند که به کار خودشان آن طور که باید ادامه دهند.
دانشجوهای دانشگاهها نمیتوانند به آن طوری که میخواهند به کارشان ادامه بدهند. همه دستگاهها باید دستگاه مداحی برای «آریامهر» باشد همه؛ همه باید یک کلامْ دستگاهی باشد که اداره ظلم را تقویت کند. ملت میبیند میرود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ فلج؛ یک فرهنگی که از آن هیچ کار نمیآید و نمیتواند یک نقش صحیحی داشته باشد در ملت. میرود سراغ ارتشش، میبیند که یک ارتشی است که انگل است. شصت هزار نفر مستشار آمدهاند! و عده کثیرشان اینهاییاند که آمدند و ارتش را به دست گرفتهاند؛ مستشارهای امریکایی هستند که الآن ارتش ما را دارند اداره میکنند. ارتش تحت فرمان ما نیست، تحت فرمان ملت نیست، برای ملت نیست، به نفع ملت نیست. همه قوایشان را روی هم گذاشتند برای کوبیدن این ملت، به امر شاه و به امر دستگاههای بالاتر؛ شاه این همه فجایع را دارد انجام میدهد به دست همین اتباع خودش و اینها بسیاری شان، خیلی شان هستند که اینها نمیخواهند، میل ندارند، لکن یک قوه بالاتری بالاسرشان هست؛ مستشارهای امریکا هستند؛ دستور را به آنها میدهند و عمل میکنند؛ و شاه را میخواهند با همه جنایتش نگه دارند.
دیروز وزیر خارجه، همین دیروز- پریروز وزیر خارجه انگلستان گفته است که ما منافع داریم در آنجا، در ایران، و ما نمیتوانیم یک کسی که منافع ما را تأمین میکند- قریب به این معانی- یک کسی که منافع ما را تأمین بکند، از آن پشتیبانی نکنیم. ما دنبال همین معنا هستیم؛ ما هم همین ادعا را داریم که شاه برای تأمین منافع انگلستان، برای تأمین منافع امریکا، برای تأمین منافع شوروی، مانده است الآن. متفقین او را گذاشتهاند سرِ کار برای اینکه منافع آنها را تأمین بکند. خود ایشان هم گفتند که متفقین گفتند که ما باشیم! ما سرِ کار باشیم، خاندان پهلوی باشد! خدا لعنت کند این متفقین را که یک همچو حیوانی را به ما مسلط کردند. همه حرف ما این است که آقای وزیر خارجه انگلستان میگوید! همه درد ما این معناست که ایشان برای منافع شما الآن در مملکت دارد زندگی میکند؛ برای منافع اجانب دارد زندگی میکند. ایشان میخواهد همه چیزهای ما را به باد بدهد به نفع شما. نفت ما را به شما بدهد- عرض کنم- معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فدای شما بکند، نگذارد که یک فرهنگ صحیح باشد تا جلوی شما را بگیرد؛ اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اسلام به آن طوری که هست منعکس بشود که نگذارد مقاصد خارجیها انجام بگیرد، علمای اسلام را تضعیف کند، نگذارد که اینها نفسشان درآید و به مردم برسد و بگویند که این آدم دارد با شما چه میکند. جناحهای سیاسی، همه جناحها را، بازاریهای صحیح و روشنفکر را، دانشگاهیهای ما را، همه را میکوبند نمیگذارند که صدای آنها درآید؛ و اگر هر جا یک صدایی درآید، با کماندو و با این اجیرها، آنها را میکوبند. مگر همدان چه کرده است؟ همدان یک کلمهای گفته است و دنبالش، ریختند و دخترها را گرفتند و این هیاهویی که الآن پیدا شده است. یکی از دخترها را خلاف عفت با او کردند، آن هم خودکشی کرده. الآن هیاهوی همدان که پنجاه نفر میگویند تا حالا کشتار داده است برای یک همچو مسائلی است.
و این است که آن طوری که من سابقاً حدس زدم- شاید دو سال، سه سال پیش از این بود- که باید ما بترسیم از این دیکتاتورها اواخر عمرشان. اواخر عمرشان دیوانه میشوند اینها. آغا محمد خان قَجَر هم دیوانه شد آن آخر عمرش؛ نادر شاه هم دیوانه شد آن آخر عمرش. بعضی شان هم از اول دیوانهاند؛ مثل رضا شاه، از اول دیوانه بود! این [شاه] الآن به حال دیوانگی و عصبی دارد زندگی میکند؛ الآن وقتی که باهاش مصاحبه میکنند، نمیفهمد. آن کسی که مصاحبه، دیروز ظاهراً کرده، پریروز- که امروز برای من آوردند، همین تازه بوده، حالا شاید دیروز بوده است- که میگوید: من که حرف زدم، خودش با خودش داشت حرف میزد و یک مسائلی را همین طور پیش خودی هی میگفت. این روزنامه که از فرانسه هست، اینکه باهاش مصاحبه کرده، در خلالش میگوید که من چی گفتم، او چی گفت، او چی گفت، او چی گفت؛ بعد میگوید: همین طور یک چیزهایی میگفت و هی درد دلهایی خودش با خودش میکرد و بیست مرتبه، ظاهراً نوشته است که این کلمه را بیست مرتبه گفت که «حالا چاره چیست؟ حالا چه بکنیم؟ حالا چه باید کرد؟ چه بکنیم؟» خوب معلوم است چه میخواهی، بگذار برو. دیگر چه میخواهی از جان این ملت؟ علاجش با خودت است، بگذار برو. حالا هم که دارد طلاها را میبرد؛ و پریروز، دیروز به ما اطلاع دادند که روز قبل، طیارهای که پر بوده است از جواهرات سلطنتی فرستادند برایش رفت؛ پدرش هم همین کار را کرد؛ گرفتاری ملت اینهاست.
ما اختلاف شخصی و خانوادگی با تو نداریم که میگویی که این خمینی با من اختلاف شخصی دارد. چه اختلاف شخصی من با تو دارم؟ چه کردی؟ به شخص من چه کاری تو داری؟ من با ملت دارم حرف میزنم؛ ما درد ملت را داریم، نه درد خودمان را. ما میگوییم تو با ملت ما داری چه میکنی؛ تو با اسلام ما چه کردی یا چه میکنی؛ تو با علمای اسلام ما داری چه میکنی. شخصیتی توی کار نیست؛ نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است که تو داری تمام مخازن ایران را به باد میدهی و به دیگران میدهی و ما میگوییم: نه، نباید؛ باید مال خودمان باشد؛ گرسنههای ما باید سیر بشوند. ما حرفمان این است که این برهنهها و گرسنههایی که توی کوچهها دارند میگردند و هیچ چیز ندارند و گرفتار هستند، این رعیتهایی که به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضی خواستید کاری بکنید، برای امریکا هم کردید آن کار را، و «مأموریت» تان را برای «وطن» تان هم انجام دادید و مأموریتی که امریکا به شما داده بود، انجام دادید و یک مملکتی را محتاج کردید در همه چیز به امریکا و خارج.
درد ملت که الآن فریادش بلند است، [و] همه فریاد این است که ما آزادی میخواهیم، ما استقلال میخواهیم. ما نمیخواهیم که این، مخازن ما را به باد فنا بدهد؛ بعد از بیست سال دیگر نه نفت داریم، زراعتمان را هم که از بین بردند، هیچ چیز نداریم. وقتی هیچ چیز ندارد این ملت، آن وقت چطور زندگی کند؟ این نسل آینده چطور زندگی باید بکند؟ ما مسئولیم نسبت به نسل آینده. ما باید الآن هر چه قدرت داریم اعمال کنیم که دست اینها را کوتاه کنیم از این مخازن خودمان و از این مخازن ملت تا اینکه نفت یک مقداری بنیه دوام داشته باشد. نفت زیاد است، منتها زیاد میخورند، میبرند. نفتها را میبرند، و دارند میبرند و مجان میبرند. کاش مجان میبردند، میبرند و برای خودشان عوضش پایگاه درست میکنند! اسلحه به ما میدهند! مگر اسلحه به ما میدهند؟ اسلحه برای امریکاست که پایگاه در ایران درست بکند! کوههای طرف چیز را، کردستان را، کجا را، تمام اینها را پایگاه برای امریکا دارند درست میکنند. اسلحه! ما این اسلحهها به دردمان نمیخورد؛ اسلحهای که ما نمیتوانیم بدانیم چطور به کار میبرند، به درد ما نمیخورد. از آن طرف نفت میبرند، از آن طرف اسلحه برای خودشان میفرستند در اینجا! به نفع خودشان اسلحه را میفرستند به ایران، برای اینکه پایگاه بزنند، با این اسم که عوضِ پول نفت است که صدای مثلًا شوروی و اینها هم زیاد در نیاید، به اسم اینکه ما محتاجیم به اینکه مملکتمان چه باشد، باید قدرت ما چه باشد.
چند سال پیش از این، خود این شخص گفت، خود این شاه گفت که ما اسلحه نمیخواهیم، ما احتیاجی به اسلحه نداریم؛ ما برای اداره امور خودمان اسلحه داریم به اندازه کافی. راست میگوید؛ برای کشتن مردم که این چیزها را نمیخواهد؛ همین مسلسلها که دارند، خوب، دارند میکشند! کار دیگری ایشان ندارد جز آدمکشی، جز اینکه ملت خودش را بکشد؛ همین آدمی که گفت «ما اسلحه نمیخواهیم» بعد از اینکه از طرف امریکا امر به او شد که باید اسلحه را ببری و آنجا پایگاه باید درست بکنی به اسم عوضِ نفت، گفت: خیر، ما باید اسلحه داشته باشیم و قدرتهای دیگری که همجوار ما هستند اسلحههای زیاد دارند؛ و یک چیزهایی گفت [که] عراق اسلحهاش عبارت از اسلحههایی [است] که در یک روز میتواند چه بکند. همه آن دروغ! اسلحه ما میخریم؟! اسلحه برای ما نیست، اسلحه برای خود امریکاست. آنها میخواستند پایگاه درست کنند، میدیدند که اگر همچو مستقیماً بیایند بگویند پایگاه میخواهیم درست کنیم، شوروی از آن طرف ایستاده و اسباب نزاع میشود؛ به اسم اینکه ما نفت میگیریم و پول نفت را با «کالا» میدهیم؛ کالایش هم عبارت از اسلحههاست؛ با این اسم برای خود امریکا در ایران پایگاه دارند درست میکنند. درد ملت ما این است که [شاه] یک آدم خیانتکاری است؛ خیانتکار، پسرْ خیانتکار، پدرْ خیانتکار، خودش هم خیانتکار.
و حالا دیگر ملت به تنگ آمدند، نمیخواهند. الآن بچههای مدرسه تا پیرمردها میگویند ما نمیخواهیم این را. رفراندم بالاتر از آنچه که یک ملتی همه بگویند نمیخواهیم؟ خوب معنایش این است که این شاه، شاه نیست دیگر. شاه با آرای ملت باید شاه باشد؛ وقتی آرای ملت بر خلاف شد، دیگر شاه نیست. مجلس، وقتی آرای ملت نباشد، مجلس نیست. مجلس ما که از اول هم مجلس نبود! خوب، ما تاریخ اینها را داریم؛ من خودم تاریخ اینها هستم. من یادم هست از آن وقتی که رضا شاه آمد و کودتا کرد تا حالا؛ همه این مسائل من یادم هست، مجلس مؤسسانشان را من یادم هست که با سرنیزه درست شد! این مجلس [را] ما داشتیم، چه روزی ما مجلس داشتیم؟ هیچ روزی، از زمان رضا شاه تا حالا، ما هیچ روزی یک مجلسی که مردم با اختیار خودشان بروند [کنار] صندوق، رأی بدهند؛ همچو مجلسی هیچ وقت ما نداشتیم تا الآن. الآن این اجزایی که در مجلس هستند، همه شان خیانتکارند، برای اینکه همه میدانند که با امر شاه آمدند در مجلس و ملت اطلاع ندارد. اول اشکالی که به تمام افراد مجلس هست این است که شما میدانید؛ شما را نمیشود گفت داخل در مجاری امور نبودید و از ماورای جوّ آمدید! شما توی این مردم، مطلع تر از خود این ملت هستید و میدانید که آمدن شما در مجلس به تصویب مردم و انتخاب مردم نبوده است، این انتصاب شاه هست؛ «مأموریت شاه» هست! از سفارت «لیست» آوردند و تعیین کردند شما را. شما این را میدانید و رفتید مجلس. اول اشکالی که به آنهایی که الآن میگویند ما ملی هستیم، اول اشکال این است که شما چرا توی این مجلس رفتید؟ میگویند مجبور بودیم. آخر کسی شما را مجبور نکرد که حتماً بیایید بروید به مجلس. خودتان هم داوطلب بودید و رفتید، با همه کارها هم موافقت کردید، حالا میگویید که دیدید یک ورقی، خوب این طرفی دارد میآید، میخواهید برای خودتان جا درست کنید. اشکال این است که برای چه شما توی مجلسی که انتصاب است و خلاف قانون اساسی است یک همچو مجلس، مخالف قانون اساسی است ... قانون اساسی مردم را- به آنها- اختیار داده است، کسی حق ندارد دخالت بکند.
شاه مجرم است به حَسَب قانون اساسی؛ معزول است به حَسَب قانون اساسی. شاه خیانتکار است، و خیانتکار معزول است به حَسَب قانون اساسی. نمیتواند یک شاهی که بر خلاف مصالح ملت عمل میکند، بر خلاف آن چیزی که برای آن قانون معین کرده است عمل میکند، شاه باشد. این اصلش شاه نیست؛ معزول است این. این غاصب است. این آدم یک آدم یاغی است؛ نه این است که شاه، یاغی است؟ این عزل نمیخواهد دیگر، این منعزل است خودش؛ یاغی است این آدم.
حرف ما این است که این یاغی را اینها بالای سر ما گذاشتند. انگلستان از آن طرف تأییدش میکند و امریکا از آن طرف تأییدش میکند، چین از آن طرف تأییدش میکند و شوروی از آن طرف تأییدش میکند. همه هم برای منافع خودشان است. نوکری از این احمق تر و بهتر برای آنها نیست که همه چیز ملت خودش را به رایگان به آنها بدهد. گازش را شوروی ببرد و نفتش را امریکا و انگلستان ببرد؛ و هر کس یک گوشهاش را گرفته، دارد میبرد؛ مراتعش را ملکه انگلستان، مراتع سرسبز خوب ما را به ملکه انگلستان و چند نفر دیگر واگذار کردند؛ به طوری که به من نوشته بودند جنگلهایش را به یک شرکت دیگر؛ و هر چیزش الآن هر یک طعمهای است که مثل این سگهای لاشخور که دور این طعمهاند، هر کس میکشد طرف خودش. ایران الآن این طوری شده است که یک طعمهای شده برای این نفتخوارها و لاشخورها، و دارند از هر طرف میکشند آن را، و قوه مجریهاش هم عبارت از محمد رضا خان پهلوی! ما که میگوییم نمیخواهیم این را، درد ما این است؛ نه اینکه یک ملتی آزادی به او دادند و نمیخواهد! به قول کارتر آزادیِ خیلی تند به اینها دادهاند، شاه آزادی تند داده به ملت! آزادی تندش همین است که الآن در همدان چه کردند؛ در چند روز پیش از این در کرمان چه کردند، در شهرهای نزدیک کرمان چه کردند. آدمکشی الآن رواج دارد در ایران و این آدم دیوانه شده. عصبی است الآن، و خیلی خطرناک است؛ باید ملت این را زود کلکش را بکند تا فارغ بشود از این.
و من تعجب میکنم از ارتش! یک تعجب، و از این جوانهای خودمان که در ایران گاهی اشتباهات دارند، این هم یک تعجب، اما از ارتش برای اینکه یک ارتشی را ایشان- این شاه- برای مقاصد خودش و برای مقاصد اربابهای خودش بد نام کرده است. الآن در بین مردم ارتش بدنام است؛ برای اینکه هر کاری که این میخواهد بکند به وسیله اینها میکند؛ یا به وسیله ارتش میکند، اگر یک قدری دامنهدار بشود، مثل 15 خرداد و امثالش؛ یا به وسیله یک دسته پایین تر و کماندوها و اینها. اینها همه خودشان را بد نام میکنند برای خاطر مصالح این آدم و اربابهای این آدم! این تعجب دارد که یک کسی که اهل همین ملت است، با ملت خودش برای خاطر یک آدم که خائن است بر این، و خودشان هم میدانند که این آدم خائن است، یک ارتش، خودش را ننگین کند، بدنام کند برای خاطر مقاصد یک آدم خائن که میخواهد چند روز دیگر زندگی خیانتکار خودش را ادامه بدهد! این تعجب دارد برای من.
یک تعجب هم از این جوانهای خودمان! بعضی شان البته، که اینها گول خوردند از این دستگاه، با صورتهای مختلف اینها را گول زدند، مِنْ جمله اینها را وادار کردند، آن بزرگترهاشان وادار کردند این کوچکترها را، که در دانشگاه یک شعارهایی بدهند که این شعارها را شعارهای غیر اسلامی و غیر ملی میدانند که مردم بترسند اگر اعلیحضرت بروند، کمونیست خواهد شد! اینها آلت دست واقع شدند. یک دسته از جوانهای ما الآن آلت دست واقع شدند؛ آلت [دست] بعضِ بزرگترهایشان. آنهایی که اینها را به کار وامیدارند، آنها از همان دستگاه سازمان امنیت و دستگاه اینها هستند. اینها کمونیست نیستند، اینها کمونیستساز هستند؛ یعنی آنها این جوانهای ما را وادار میکنند به یک مطالبی به نفع شاه و به نفع امریکا، و اینها خیال میکنند نه، این قضیه قضیه کمونیست است و قضیه تودهای است و اینها. [از] این تعجب دارم که در یکوقتی که مسائل دیگر پیش بازاری و- عرض میکنم که- رعیت و بچههای کوچک روشن شده، اینها چرا گول میخورند؟ این یک غلطی است که اینها مرتکب میشوند، و به نفع دستگاه است و مسلمانها نمیگذارند که آن هم نفعش را درست ببرد؛ فقط رسواییاش برای جوانهای ما میماند. این هم البته مورد تعجب من است.
و من از شما آقایانی که محصل هستید در خارج و طبقات روشن هستید در خارج، این توقع را دارم که این جوانهای ما که گول خوردند و از بالا دستیها گول خوردند، اشتباه کردند، نخواندند، اسلام را ندیدند، احکام اسلام را نخواندند، ندیدند، زبان قرآن را آشنا بر آن نیستند، نمیدانند که قرآن یک دستگاه آدمساز است و محرک به طرف ترقی و به طرف تعالی و به طرف کوبیدن ظالم و دستگاه ظلم؛ اینها این مسائل را نمیدانند و اقتصاد اسلام را هم اطلاع از آن ندارند، حالا وقتی که آمدند اینجا، همان طور چشم و گوش بسته تقریباً آمدند، از اسلام بیاطلاع آمدند، یک چیزی به آنها یک کسی که خود او هم هیچ اعتقاد به این مسائل- خود آن دسته اولی، دستههای اول، خودشان هم اعتقاد به این مسائل- ندارند و برای خاطر اینکه این بچهها را گول بزنند و به نفع آن بزرگترها که آنها را وادار به این کار کردند عمل بکنند، بچههای ما هم گول میخوردند اینجا. شما یک اشخاصی که روشنفکر هستید و مُسْلم هستید و جهاتِ- عرض میکنم- ملیتان محفوظ هست، این بچههای ما را نگه دارید آنجا، نگذارید که به دام اینها بیفتند. اینها دام سازمان امنیت است، نه دام کمونیست است؛ دام سازمان امنیت است. منتها آنها دارند یک چیزهایی که این جوانهای ما را ببرند، از بین ببرند. آن وقت مأموریتی دارند که آنها را از بین ببرند و به نفع آنها شعار بدهند. در اینجا اگر پیدا بشود از آنها، دستگیری کنید؛ نگذارید این مسائل را این طور به نفع شاه و به نفع دستگاه دولتی و به نفع امریکا و شوروی و سایر قدرتها [پیش ببرند]؛ نگذارید که اینها از دست بروند.
و یک تکلیف دیگری که همه ما که در خارج هستیم داریم، این است که این ملت الآن به ما حق پیدا کرده؛ این ملت ایران به همه ما- که در خارج هستیم- حق دارد؛ حقش این است که الآن برای ما دارد خون میدهد؛ الآن دارد جوان میدهد؛ الآن هر جای ایران که بروید یک آشوب و یک صدایی هست، یک نهضتی هست، و اینها دارند داد و فریاد میزنند که ما آزادی میخواهیم و ما این خاندان را نمیخواهیم؛ برای اینکه اینها آزادی را از ما سلب کردند و اینها منافع ما را همه را غارت کردند به نفع خودشان و به نفع خارجیها. ما که در اینجا هستیم الآن ما مدیون آنها هستیم؛ مسئولیم ما، هم پیش خدای تبارک و تعالی و هم پیش ملت. ما باید کمک کنیم به اینها. آن کمکی که الآن من و شما میتوانیم بکنیم، این است که شماهایی که در دانشگاههای اینجا، در دانشسراهای اینجا، رفقایی اینجا دارید، هر جا میرسید ده نفر را میبینید، بنشینید صحبت بکنید با آنها؛ بایستید بگویید مطالب ایران را.
الآن همه نفوس متوجهاند به ایران که چیست، چه خبر است ایران؟ شما خبرها را به ایشان بگویید که ایران وضعش این طور است و این آدم با مردم این طور دارد میکند و درد مردم عبارت از این است، درمانش هم این است که این برود. درمان بالاترش هم این است که دست آقای کارتر و آقای- عرض میکنم که- رهبرهای چین و رهبرهای کرملین و انگلستان و اینها از سر این ملت برداشته بشود و مردم کار خودشان را بکنند و مشغول کار خودشان بشوند و اداره امورشان را خودشان بکنند. چه کار دارد مردِکه از آن طرف دنیا آمده دستش را دراز کرده اینجا، نفتهای ما را دارد بیخود میخورد، مجانی میبرد و از مجانی بدتر میبرد. اینها را به این اشخاصی که با آنها ملاقات میکنید، چه در امریکا چه در اینجا، با این دانشجوهایی که ملاقات میکنید، مسائلتان را بگویید. وقتی بنا شد شما [که] پنج هزار نفر آدم هستید هر کدام به ده نفر بگویید، یک عده زیادی میشود و این موجی پیدا میشود در اروپا هم، یا در امریکا؛ و این مفید است برای ملت ایران و این یک خدمتی است به ملت ایران، و این ادای دیْنی است از شما برای ملت ایران. این یک مطلبی است که همه شما را من دعوت به آن میکنم که شما همهتان دعوت کنید مردم را و بخواهید از این قشرها به اینکه با ملت ایران همراهی بکنند؛ ملت امریکا با ملت ایران همراهی بکند؛ بفهمد که دولت امریکا نسبت به ایران چه صورتی دارد؛ چه صورت بدی دارد. کم کم مردم، ملت امریکا را این طور به نظرشان میآید، لکن ملتش این طور نیست. همین طور هر جایی که هست، شما هر جا هستید، مسائل خودتان را بگویید و هشدار بدهید به ملتهایی که شما در آن زندگی میکنید که این کارهایی که دولتهای شما دارند میکنند و با ایران این طور رفتار میکنند، با ملت ایران این طور رفتار میکنند، این برای ملت شما، برای همه چیز شما مضر است. و شما کمک کنید به ایرانیها در این نهضتی که دارند.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را موفق کند؛ همهتان سالم باشید؛ و همهتان فداکار برای اسلام و برای ملت خودتان، و خودتان را بسازید و ان شاء اللَّه ملتتان، مملکت خودتان به دست خودتان بیاید و دیگران بیرون بروند، و خودتان ان شاء اللَّه اداره کنید مملکتتان را. [ان شاء اللَّه حضار].» (صحیفه امام، ج4، ص: 134 ـ 144)
ـ حکم انتصاب آقای سید جلال الدین طاهری به سمت امامت جمعه اصفهان (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقای طاهری- دامت افاضاته
به طوری که از اصفهان گزارش دادهاند و مراجعات بسیار شده است و روز قبل گروه کثیری آمده بودند، جنابعالی از رفتن برای اقامه جمعه خودداری نمودهاید و علت آن برای من درست معلوم نشد. جنابعالی چنانچه قبلًا هم تذکر دادهام برای اقامه جمعه به اصفهان تشریف ببرید و با احراز صلاحیت جنابعالی و سابقه ممتد با این جانب، منصوب به این منصب الهی هستید. امید است قشرهای مختلف و محترم اصفهان با پشتیبانی کامل از ایشان از تفرق در این موقع حساس احتراز نمایند. توفیق و تأیید همگان را از خداوند تعالی خواستار، و عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین. 2 ذی الحجة الحرام 99
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 329)
ـ سخنرانی در جمع شهردار و کارکنان شهرداری قائم شهر؛ کوشش برای سازندگی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
همان طور که تذکر دادید، ملت ایران وارث یک مملکتی [است] که پنجاه و چند سال در زیر فشار و صدماتی از داخل و خارج بوده است؛ و یک مملکت خرابه تحویل دادند و رفتند. هم خزانههای اینجا را خالی کردند؛ و هم شهرها و دهات و همه جا را به فساد کشاندند؛ و هم به اسم «تمدن بزرگ» خرابکاری کردند. و الآن که آنها رفتند، یک کشور به هم ریخته در هر جهت و خرابه، نه اقتصاد سالم دارد، و نه جهات دیگرش سالم است. مردم در فقر و فاقه فرو رفتهاند، و همه این فقر و فاقهها و نابسامانیها ارثی است که به شماها رسیده است. و هیچیک از این خرابیها از نهضت نیست؛ از آنهاست، حتی در وقتی هم که نهضت شد و انقلاب شد، خرابیها را نسبت به مردم، آنها کردند.
و یک مملکت به ظلم کشیده دو هزار و پانصد ساله و به خراب کشیده و ظلم کشیده پنجاه سال، که ما شاهد آن بودیم، نمیشود با یک ماه، دو ماه، یک سال، دو سال، تعمیرش کرد، لکن مردم ایران مثل یک سی و پنج میلیون جمعیت محبوس که در حبس را باز کردند و ریختند بیرون، از آن حبس که بیرون آمدند، ناراحتیهای ایام حبس را هم در بیرون دارند. الآن ناراحتیهایی که این ناراحتیها هم همان ارث رژیم سابق است؛ یعنی اشخاصی که پنجاه سال تحت فشار بودند، اختناق بوده است، الآن یکدفعه خودشان را آزاد میبینند، ناراحت بودند، حالا خودشان را میبینند آزادند، حالا که آزادند، فکر این معنا را نمیکنند که از این حبس که بیرون آمدند، خودش یک نعمت بسیار بزرگی بود که محتاج به تشکر است از خدای تبارک و تعالی که ما را از یک همچو قید و بندی، از همچو زجری، خلاص کرده. لکن به جای اینکه تشکر کنند، به جای اینکه همراهی کنند، همه دست به هم بدهند برای تعمیر این خرابه، مع الأسف یک دستهای کارشکنی میکنند، یک دستهای باور. دستجاتی از منحرفین، از اشخاصی که آنها هم بازمانده و باقیمانده رژیم سابقاند و طرفداران او، و میخواهند نگذارند این مملکت سر و سامان پیدا بکند، بین مردمی که از حبس بیرون آمدند میافتند، و مردم هم عُقدههای حبس را دارند، عقدههای پنجاه و چند ساله در آنها هست، میافتند بین آنها و آن عقدههایی که مردم از رژیم سابق برایشان باقی مانده است اینها به حساب دولت حالا و رژیم حالا و نهضت میآورند. و مع الأسف بسیاری از جوانهای پاک ما باورشان میآید، آنها هم کمک به آنها میکنند!
ملت ما باید بدانند که یک نعمتی خدای تبارک و تعالی به او اعطا کرد که همه دنیا الآن نظر دارند و با اعجاب به او نگاه میکنند. خدای تبارک و تعالی یک نظر عنایتی به این ملت فرمود که این سد بزرگ شیطانی- که همه قدرتها با او موافق بودند- شکسته شد و شکستند، و ملت ما با قدرت ایمان این سد را شکستند. و کسانی که آنها را غارت میکردند و همه اموالشان را به غارت میبردند و خرابی میکردند، و بدتر از آن نیروهای انسانی را نمیگذاشتند رشد بکنند، اینها رفتند. حالا ملت فکر نمیکند که دزدها رفتند و چپاولگرها بیرون رفتند، لکن یک تتمهای که برای اینکه ..... و همه قشرهای ملت این است که شما را، این شوراهای شهر را [راه بیندازند] خوب، یک رأیی دادند. البته رأی کم دادند؛ لکن الآن شوراهای شهر در بسیاری از جاها مستقر است. مردم گمان نکنند شوراهای شهر میتواند کار را انجام دهد. شورای شهر هفت نفر، ده نفر، از خود همین مردماند، با نداشتن وسائل درست. این بسته به این است که مردم با این شوراها و با این اشخاص که میخواهند خدمت کنند به شهرشان کمک کنند. تا کمک ملت نباشد کاری انجام نمیگیرد. نمیشود که ملت کنار بنشیند و بگوید دولت همه کارها را بکند. یک همچو خرابه بزرگی را دولت به این زودیها، اگر قدرت ملت نباشد، نمیتواند، شاید تا آخر هم نتواند، که این خرابهها را آباد کند.
الآن یک چیزی است که مال خودتان است، مثل اینکه هر کسی موظف است به حسب وجدان خودش که عائله خودش را خدمت به او بکند و اداره بکند، الآن به حسب وجدان، ما همه موظفیم که یک مملکتی که از حلقوم دیگران بیرون آوردیم و مال خودمان شده، خودمان خدمت به آن بکنیم. نرویم کنار بنشینیم بگوییم که شما از چنگال دیگران بیرون آوردید، خودتان درستش بکنید! نمیشود. این یک همچو چیزی است، شماها بیرون آوردید؛ ملت بیرون آورده. همین ملتی که یک همچو نهضتی کرد و یک همچو پیروزی برایش حاصل شد، باید این مملکت را خود ملت اداره بکند. هر کس به هر اندازهای که میتواند. البته یک قشر نمیتواند؛ دو قشر نمیتواند، روحانیت نمیتواند؛ دولت نمیتواند؛ عرض میکنم که کارگر تنها نمیتواند؛ صنعتگر تنها نمیتواند؛ لکن هر کدام یک گوشه کار را باید بگیرند. هر کس در هر کاری که مشغول است آن کار را خوب انجام بدهد.
این همه خرابیها که هست و این همه گرفتاریهایی که هست الآن برای ملت شما- که مع الأسف گنجها زیر پایشان بود و خودشان گرسنگی میخوردند، ذخیرهها زیر پایشان بود خودشان نشسته بودند گرسنگی میخوردند، و این طور برنامه بود- حالا که این مملکت مال خودتان شده است، حالا باید کوشش بکنید، خصوصاً در امر زراعت باید کوشش بکنند، سستی به خرج ندهند. اگر بخواهند سستی به خرج بدهند در امر کِشت و زرع و اینها، باز ما این پیوستگی که به امریکا و سایر جاها داشتیم این را باز هم باید ادامه بدهیم. وقتی یک مملکتی مال خودتان شد، یک مملکتی که قابل است، یک مملکتی است که همه چیزش خوب است، غنی است مملکت ما، منتها دست خائنها افتاده بود، حالا که دست خودتان افتاده، کشاورزی این مملکت که باید علاوه بر اینکه اداره خود مملکت را بکند، صادرات هم داشته باشد. نباید به یک روزی بیفتد که باز دست ما طرف امریکا دراز باشد به اینکه گندم بِده، جو بِده- نمیدانم- چه بده! و اگر یک روز نخواهند بدهند، ما گرسنه بمانیم. باید خودکفا بشویم. ما باید بیدار بشویم. باید خدمت کنیم به این مملکت. خدمت به این است که کشاورزها در زمینهایی که دستشان است زرع بکنند، کِشت بکنند، آبیاری بکنند، همت به خرج بدهند. و این معنا را هم باید تذکر بدهم که غصب نباید بکنند مال مردم را. اینکه بعضی گفتند که نخیر، هر کس هر چه دستش آمد بکارد. خیر، باید زمینها روی موازین شرعی، روی موازین الهی مالکینی که دارد آنها کشت و زرع بکنند؛ و کسانی که متکفل کشت و زرع هستند روی موازینْ کشت و زرع بکنند. مسامحه نکنند در این مطلب تا بلکه ان شاء اللَّه در ظرف یکی دو سال، دو سه سال دیگر ما خودمان لا اقل خودکفا بشویم و بتوانیم خودمان سرپا بایستیم.
اگر ما مسامحه بکنیم و وابسته به خارج باشیم، این وابستگی اقتصادی به خارج قهراً وابستگی سیاسی میآورد؛ قهراً وابستگی اجتماعی میآورد؛ و همان اسیرها خواهیم بود که بودیم و به ما همانها حکومت خواهند کرد که کردند. ما باید از این جهت اقتصادی فارغ بشویم؛ یعنی دستمان پیش دیگران دراز نباشد که بده به من! که هر وقت جلو آن را بخواهد بگیرد، ما فلج بشویم. باید ما خودمان این مواد غذایی که لازم داریم- که مواد اولیهای است که هر مملکتی احتیاج به آن دارد- این مواد اولیهمان را به دست بیاوریم، و تغذیهمان با خودمان باشد. و این به این است که کشاورزها در سرتاسر ایران الآن که پاییز است کشتهای پاییزی را بکنند. وقتی که بهار شد، کشتهای بهاری بکنند. و همه دست به هم بدهند. و دولت هم کمک بکند و میکند کمک، باید کمک بکند. با کمک دولت و کمک خودتان، و مردم دیگر هم به آنها کمک بکنند.
یک مسأله حیاتی است برای مملکت ما که به هم زدند همه کشاورزیش را و از بین بردند، حالا بخواهیم ادامه حیات داشته باشیم، باید احیائش بکنیم. احیائش به این است که همه با هم دست به هم بدهند و اداره بکنند مملکتشان را. همین طور در هر شهری، که این شهرداریها و اینها هستند و این شورای شهر هست، کمک کنند مردم به آنها. نمیتوانند. الآن، امروز، همین اهالی شورای شهر قم آقایان آمده بودند اینجا، و اظهار میکردند که این قدر خرابی هست که ما نمیتوانیم بدون اینکه یک کمکهایی باشد از طرف دولت، از طرف مردم، از همه اطراف باشد، نمیتوانیم ما اداره بکنیم اینجا را. خرابیها زیاد است، اشکالات زیاد است، فقر زیاد است. این باید در هر شهری اهالی شهر کمک بکنند. اینها بندگان خدایند که گرفتار هستند. خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش.
این مستمندها، فقیرها، عیال خدا هستند، اداره باید اینها بشوند. فقرا را خدای تبارک و تعالی امر کرده است که ادارهشان باید بکنیم. یک دسته غنی بنشینند کنار، و اینها بیچارهها به فقر بگذرانند. من پیشتر به این کارخانه دارها و این متمکنین، که گاهی میآمدند اینجا- و بعضیشان هم میخواستند من را اغفال بکنند!- به آنها گفتم آقا این نمیشود که همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. یک دسته آن بالاها بنشینند مُرفَّه و هر چه بخواهند هرزگی بکنند، یک دسته هم این زاغهنشینهای تهرانی، که همهتان میبینید و در شهرهای خودتان هم هست امثالش. این نمیشود. این عملی نیست. من اخطار کردم، این یک خطری برای مردم هست.
اگر خدای نخواسته جمهوری اسلامی نتواند جبران کند این مسائل اقتصادی را، که اول مرتبه زندگی مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهوری اسلامی و مأیوس بشوند از اینکه اسلام هم برای آنها بتواند در اینجا کاری انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود، دیگر نه من و نه شما و نه هیچ کس، نه روحانیت و نه اسلام، نمیتواند جلویش را بگیرد. انفجار اگر در زمان طاغوت حاصل میشد، ماها میتوانستیم با نصیحت، با موعظه، با امر، مهارش کنیم. اما انفجار اگر در متن اسلام حاصل بشود، مردم با یأس از جمهوری اسلامی منفجر بشوند، دیگر قابل مهار نیست. این ثروتمندها بفهمند این مطلب را که اگر خدای نخواسته یک وقت یک انفجاری که نشود مهارش کرد در یک ملتی پیدا بشود، همه این بزرگها و همه این ثروتمندها و اینها تر و خشک با هم خواهند سوخت.
فکر بکنند، بنشینند برای این ملت فکر بکنند، هِی ننشینند آن کنار و خودشان هر طوری بخواهند عمل بکنند و هر طوری بخواهند زندگی بکنند، و تماشا کنند این زاغهنشینها و تماشا کنند این مردمی که نمیشود اسمش را [زندگی] گذاشت. این زندگی است که اینها میکنند؟ زندگی است که من وقتی نگاه میکنم حیوانات هم بهتر از اینها زندگی میکنند! حیوانات را هم در این تلویزیون نشان میدهند خیلی خوب! در این جنگلهایی که دارند زندگی میکنند خیلی هم خوب زندگی میکنند. و در این جهاد سازندگی که هست، خانههایی که مردم در آن زندگی میکنند، آنها را هم نشان میدهند، خیلی زندگی آنها بهتر از اینهاست؛ یعنی اصلًا طرف نسبت نیست! چرا باید این طور باشد؟ باید همه دست به هم بدهند، ملت، دولت، ثروتمندها، کارخانه دارها، همه اینها، دست به هم بدهند و این مشکله را حَلَّش بکنند. اگر این مشکله حل نشود و خدای نخواسته یک انفجاری در متن اسلام، در متن جمهوری اسلام پیدا بشود، این دیگر قابل مهار نیست، هیچ کس نمیتواند جلویش را بگیرد. قبل از اینکه یک همچو مسائلی پیش بیاید [باید جلویش را گرفت] خصوصاً که خوب، دشمنهای اسلام و دشمنهای مسلمین و دشمنهای کشور اسلامی هم از خارج و داخل مشغول شدهاند به- عرض میکنم- توطئه کردن.
و اخیراً هم که شاه رفته امریکا و پذیرفتند او را، منتها به اسم اینکه سرطان دارد- و ان شاء اللَّه صحیح باشد این منتها- دیروز که آقای یزدی[6] اینجا بودند و گفتند که یک همچو کاری شده است، و ما هم شرایطی کردیم، لکن بردند او را به اسم اینکه در مریضخانه باید بخوابد، و دیگر هم قابل علاج نیست. من به ایشان گفتم خوب، پس پولهای ما چه میشود؟ خوب، این بمیرد، پولهای ما چه میشود؟ ایشان گفتند که باید در محاکم اینجا پروندهها جمع بشوند، و در محاکم اینجا محکمه تشکیل بشود و تعیین بشود؛ این پروندههایشان رسیدگی بشود. آن پروندهها را در خارج ببریم، دادگستریهای آنجا رسیدگی میکنند. و آن وقت ممکن است که ما به دست بیاوریم.
و بنا بر این است که پروندهها را اشخاصی که اطلاع بر آن دارند، هر کس اطلاع دارد، هر بنگاهی که اطلاع دارد، وزارتخانهها که اطلاع دارند، اینها را جمع بکنند و دادگاه جمعآوری بکنند؛ و بعد هم به توسط وکلایی که در آنجا قرار میدهند این رسیدگی بشود که نرود از بین. مرحوم مدرس- خدا رحمتش کند- یک وقتی که رضا خان رفته بود در یک جایی، در یک سفری و برگشته بود، ایشان گفته بود که من به شما دعا کردم! تعجب کرده بود که خوب، ایشان دشمن سرسخت من است، چه طور به من دعا کرده؟ گفته بود: نکتهاش این است که اگر تو در این سفر از بین میرفتی، پولهای ما از بین میرفت! ما برای حفظ پولهایمان به تو دعا کردیم. حالا ما دعا نمیکنیم به این! اما ان شاء اللَّه امیدواریم که نتوانند. این پولها را و این ثروتی را که اینها بردند یک چیز کوچکی نیست. دیشب این آقا میگفت که پولی که مال خود این شخص است پول یک سال نفت است، پول یک سال نفت! الآن در بعضی از این بانکهای خارجی، پول شخصی این است که خودش شخصاً گذاشته است که میلیاردها دلار است. در هر صورت، اینها خراب کردند اینجا [را] و خوردند و بردند. و نه خود او تنها؛ اقشار دیگری که اطراف او بودند. و این ریشههای دیگری هم که ماندند و به اسم چپی و فدایی خلق، اینها از همانهایند.
شما خیال نکنید که یک فدایی خلق شوروی ما داریم اینجا. این «فدایی خلقهای امریکایی» اند! اینها از آن طرفاند، نه این طرف. هر دو طرفش را ما مخالف با آن هستیم. از اول هم «حزب توده» یک حزب توده انگلیسی بود! من رأسش را میشناختم، همسفر مکه من بود. مسلمان هم بود[7]! حزب تودهای که درست کرده بودند، حزب توده انگلیسی بود. منتها به اسم کمونیست شوروی به خورد ما میدادند! الآن هم اینها که هستند و «فدایی خلق» با فدای خلق و فدایی خلق، خلق را به باد فنا دارند میدهند! خرمنها را آتش میزنند؛ کارخانهها را از کار بازمیدارند؛ همه خرابکاریها را دارند میکنند. جاسوسیشان هم ثابت است، و ارتباطشان هم با، عرض میکنم که با صهیونیسم و اینها ثابت است. اینها الآن افتادهاند بین مردم و به اسم اینکه ما فدای شما هستیم، ما چه و چه هستیم، فدایی اینها هستند، لکن خرمنشان را آتش میزنند!! فدایی اینها هستند، لکن در کردستان آن قدر آدم میکشند! و الآن هم در کردستان مشغول همین فتنهگری هستند، فداییهای این طوری هستند!
در هر صورت، مملکت باید با دست خود مردم، با دست خود اشخاص، اداره بشود. و شهرها باید به توسط خودتان اداره بشود؛ توسط خودتان آباد بشود. ننشینید کنار بگویید که شورای شهر درست شد، و برویم کنار. شورای شهر خودش کاری نمیتواند. چند نفر آدمی است که مثل دیگران، ضعیف است و نمیتواند کاری بکند. تا همه با هم نباشند، همه با هم دست به هم ندهند، نمیشود این کارها انجام بگیرد. و این وظیفه انسانی ماست، که کمک کنیم همه به هم؛ معاونت کنیم همه با هم؛ تا بلکه ان شاء اللَّه کارها اصلاح بشود. خداوند همه شما را موفق و مؤید [کند].» (صحیفه امام، ج10، ص: 330 ـ 337)
ـ نامه به آقای مهدی کروبی؛ واگذاری بخشی از اموال مصادره ای به بنیاد شهید (1364)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
با سلام و تحیت، همان گونه که استحضار دارند اموال مصادرهای که از طرف دادگاههای انقلاب در اختیار این نهاد قرار داده شده کمک مؤثری در جهت رفع برخی مشکلات جاری بنیاد شهید انقلاب اسلامی بوده است. لذا با عنایت به وضعیت و گسترش برنامههای این نهاد و ضرورت رسیدگی کامل به مشکلات و مسائل خانوادههای معظم شهدا در اقصی نقاط کشور و کمک به مجروحین و غیره استدعا دارد اجازه فرمایند تا محاکم انقلاب اسلامی بتوانند از اموال مصادره شده بر اساس حکم حکومتی که از آنِ مقام معظم رهبری میباشد، (اموال مربوط به رژیم منحوس پهلوی و عمال و وابستگان آنها) در اختیار بنیاد شهید انقلاب اسلامی قرار دهند. مهدی کروبی].
بسمه تعالی
برای خدمت به خانواده شهدا مجازند از آن اموال به مقدار ضرورت با حفظ موازین شرعیه به بنیاد شهید تحویل دهند. نهم صفر 406- 2/ 8/ 64
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 404)
ـ پاسخ استفتاء دبیر شورای نگهبان؛ معادن مکشوفه در املاک شخصی (1366)
[در پاسخ به استفتای دبیر شورای نگهبان که طی آن سؤال شده است: «آیا معادن نفت به تبع ارض یا احیای مربوط به مالکیت خاص است یا از انفال محسوب میشود؟ و در صورت عدم تبعیت، تصرف در زمینها جهت استخراج معادن جایز است یا خیر؟» امام خمینی چنین مرقوم فرمودهاند:].
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرات حجج اسلام آقایان فقهای شورای نگهبان- دامت افاضاتهم
پس از اهدای سلام و تحیت، اصل مسئله تبعیت اعماق زمین و نیز هوا نسبت به املاک شخصی تا حدود احتیاجات عرفی است. مثلًا اگر کسی در خارج از محدوده منزل و یا زمین شخصی و یا وقفی کانالی زده و از زیر زمین آنها عبور کند و یا تصرف نماید، دارندگان منازل و زمین و یا متولیان نمیتوانند ادعایی بنمایند. و یا اگر کسی بالاتر از مقدار متعارفْ بنایی ایجاد و یا رفت و آمد نماید، هیچ یک از مالکین و یا متولیان حق جلوگیری از او را ندارند.
و بالاخره، تبعیت زمینِ شخصی به مقدار عرفی است؛ و آلات جدیده هیچ گونه دخالتی در تعیین مقدار عرفی ندارد. ولی تبعیتِ کشور مقدار بسیار زیاد است، و دولت حق دارد تا از تصرفِ بیش از حق عرفیِ شخص و یا اشخاص جلوگیری نماید.
بنا بر این، نفت و گاز و معادنی که خارج از حدودِ عرفیِ املاکِ شخصی است تابع املاک نمیباشد.
و اما اگر فرض کنیم معادن و نفت و گاز در حدود املاک شخصی است- که فرض بیواقعیت است- این معادن چون ملی است و متعلق به ملتهای حال و آینده است که در طول زمان موجود میگردند، از تبعیت املاک شخصیه خارج است؛ و دولت اسلامی میتواند آنها را استخراج کند، ولی باید قیمت املاک اشخاص و یا اجاره زمینِ تصرف شده را مانند سایر زمینها بدون محاسبه معادن در قیمت و یا اجاره بپردازد؛ و مالک نمیتواند از این امر جلوگیری نماید.
ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید. و السلام علیکم.» 2/ 8/ 66
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 402 ـ 403)
[4] - آقای ثقفی و همسرشان خانم خازنالملوک.
[5] - سید علی خلخالی فرزند آقای نصراللَّه خلخالی.
[6] - آقای ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت
[7] - سلیمان میرزا، از سردمداران حزب توده.