امروز با امام: چهارم مهر
ـ نامه به آقای عبدالحسین لنکرانی و اعلام وصول کتاب طهاره، و پرداخت شهریه (1343)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای آقا شیخ عبدالحسین لنکرانی- دامت برکاته
به عرض میرساند، مرقومه جنابعالی که حاکی از صحت مزاج شریف و حاوی تفقد از حقیر بود، موجب تشکر گردید. دو جلد کتاب طهاره تألیف مرحوم حجتالاسلام آقای فیض- رحمهاللَّه- به وسیله پست واصل گردید. متأسفانه به واسطه کثرت مخارج و مراجعات و سایر محذورات از خدمتی که مرقوم داشته بودید عجالتاً معذورم ان شاءاللَّه در موقع مقتضی مضایقه ندارم. راجع به شهریه آقایی که مرقوم شده بود پرداخت گردید و ان شاءاللَّه بعداً نیز پرداخت خواهد شد. از خدای متعال دوام توفیقات آنجناب را در ترویج شریعت مقدسه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته. به تاریخ 19 ج 1 84
روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 538)
ـ نامه جهت تشکر از استقامت در برابر مشکلات (1346)
«بسمه تعالی
21 شهر جمادی الثانی 87
به عرض میرساند، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. از استقامتی که در امر مدرسه نمودهاید تقدیر و تشکر دارم. امید است خداوند تعالی اصلاح امور را بفرماید. ما باید در امر وظیفه کوتاهی نکنیم. پیشرفت بکند یا نکند فرق ندارد، اگر درست عمل کنیم. خداوند به همه ما توفیق خدمت دهد. و السلام علیکم. مرقوم نفرموده بودید وجوه مذکوره بابت چیست.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 153)
ـ پیام به عموم مسلمین و دانشجویان؛ افشای وضع کشور (1355)[1]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
شهر شوال 96
عید سعید فطر را به عموم مسلمین و دانشجویان داخل و خارج کشور و عموم جوانان مسلمان- ایدهم اللَّه تعالی- تبریک میگویم. مبارک باد بر شما افراد روشنفکر و متدین که در راه اهداف شریفه اسلام، که ضامن رفاه عموم و تأمین معنویات و مادیات بشر است، فداکاری میکنید. مبارک باد بر مسلمانانی که در راه دفاع از احکام اسلام و ممالک مسلمین و رهایی از یوغ استعمار و عمال خبیث آن، به حبس و تبعید و شکنجه و قتل تن میدهند و برای قطع ایادی ظلم با هر محرومیتی میسازند.
فطر، روزی است که خداوند تعالی برای مسلمین عید قرار داده تا با اجتماع خود در نماز و خطابههای مناسب با هر عصر، راه و روش خود را در مقابل اسلام و مقابل دشمنان خونخوار آن بیابند؛ گر چه اکنون با تبلیغات مضره، جمعه و جماعت خاصیت خود را از دست داده و برای مسلمین در وضع حاضر عیدی نمانده است.
در هر قطری از ممالک مسلمین فتنهها به دست عمال اجانب برپا است؛ فتنههایی که با اساس اسلام و استقلال ممالک مخالف است. ایران مرکز تاخت و تاز اجانب خصوصاً امریکا و ایادی خبیثه آن است، و بازیگران و کارشناسان خارجی هر روز نغمه ساز میکنند برای تضعیف ملت و اسلام عزیز؛ نغمههای شومی که هستی کشور را پس از چندی ساقط میکند. مخازن بزرگ این کشور زرخیز در مقابل مشتی اسلحه که برای ایران هیچ مصرف ندارد و طریق به کار بردن آن را نمیدانند از دست میرود. اخیراً شاه- این آلت فعل- زمزمه خرید سه مقابل آنچه تا کنون خریدهاند کرده و با این ترتیب، ایران در مقابل آهنپارههایی بیمصرف، از هستی ساقط و پس از چندی مردم با فقر و فلاکت بیش از پیش دست به گریبان میشوند.
کارشناسان که میخواهند مخازن ما را بیمانع به غارت ببرند، برای تضعیف اسلام و محو اسم آن، نغمه شوم تغییر مبدأ تاریخ را ساز کردند. این تغییر از جنایات بزرگی است که در این عصر به دست این دودمان کثیف واقع شد. بر عموم ملت است که با استعمال این تاریخ جنایتکار مخالفت کنند؛ و چون این تغییر: هَتْک اسلام و مقدمه محو اسم آن است- خدای نخواسته- استعمال آن بر عموم حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم و مخالفت با اسلام عدالتخواه است.
مردم باید الزاماً برای دودمان چنین جنایتکاران و پنجاه سال خیانت آنها یک سال جشن بگیرند؛ گر چه این نغمه نامیمون هم با فضاحت روبه شد و جز عمال خودشان کسی شرکت نکرد و جز با سرنیزه، کسی روی خوش نشان نداد. مدرسه فیضیه و دار الشفاء پایگاه فقه اسلامی و مرکز احرار و جوانان فداکار، غصب و در حال تعطیل باقی است. در مقابل، به مراکز فساد و فحشا هر چه بیشتر دامنزده میشود تا جوانان ما را به تباهی کشند و رشد معنوی نکنند و در مقابل خواست اجانب پایدار نباشند.
من با کمال تأسف از وضع ایران، به شما دانشجویان داخل و خارج امیدوارم؛ امید روزی که کشور از لوث وجود اجانب و عمال آنها پاک شود. شما ای جوانان عزیز! یأس به خود راه ندهید، حق پیروز است. این است شمهای از وضع ایران. بسیار [ی] دیگر از ممالک مسلمین نیز گرفتاریهای بیحد دارند؛ آن لبنان که به مشتی خاک تبدیل شده است، چه خساراتی جانی و مالی که به مسلمین و خصوص شیعیان وارد نشده است؛ اجانب و عمال خائن آنها به جنگهای خانمانسوز دامنمیزنند و مردم را از هستی ساقط کردهاند؛ و آن حال فلسطین و گرفتاریهای روزافزون آنجا. آنچه مورد کمال تأسف است، عدم رشد حکومتها و سران قوم است که با دست اجانب به مخالفت با هم برمیخیزند.
اکنون بر شما جوانان روشنفکر و دانشمند است که از اوضاع عبرت بگیرید و بر اجتماع خود افزایش دهید و از مخالفتهای بیاساس احتراز کنید، و مکتبهای بیاساس دیگران را کنار گذاشته، به مکتب مترقی اسلام رو آورید، و در راه حق و محو باطل دست به دست هم دهید، و مردم را از اهداف پاک اسلام با خبر کنید، و از جنایات و خیانات عمال اجانب پرده بردارید؛ و از خداوند متعال استمداد کنید، «انَّهُ وَلِیُّ التَّوْفیق». از خداوند تعالی تجدید مجد اسلام و مبارکی عید سعید مسلمین را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 170 ـ 173)
ـ سخنرانی در جمع هیأت فاطمیون تهران؛ فلسفه عاشورا- حفظ جمهوری اسلامی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
تفاوت بین رژیم پهلوی با رژیمهای سابق و دولت اموی و عباسی این بود که [در عین حال که] همه اینها در یک معنا مشترک بودند، و آن اینکه نمیخواستند اسلام آن طوری که هست تحقق پیدا بکند. هم بنی امیه این مطلب را میخواستند اسلام را به حسب ظاهر قبول داشتند و در راه او هم کارهایی میکردند، و جماعت جمعه را همان سلاطینشان به جا میآوردند، هم بنی امیه، هم بنی عباس. لکن نمیخواستند آن اسلامی که پیغمبر اکرم فرموده است و اهل بیت آن را میشناختند نمیخواستند آن تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه آن اسلام آن بود که خود پیغمبر و امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- رأس آن بودند و زندگیشان آن بود، اینها میدیدند که اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند، به آن طوری که اهل بیت میخواهند ارائه بدهند، اینها ارائه بدهند، خوب، نمیتوانند دیگر کاخ داشته باشند و آن مسائل. مردم در آن کوخها باشند؛ و آنها در آن کاخهای با عظمت باشند، که بعد از اینکه بعضیشان مردند، طلاهایشان را با کلنگ میشکستند و تقسیم میکردند! اسلام یک همچون عنوان سرمایه داری به آن معنایی که هست نمیپذیرد، اسلام قواعد دارد. آنها هم نمیخواستند آن طور باشد. لکن غیر از این رژیم اخیر هم، سلاطین- که همهشان، سر تا تَهِشان، فاسد بودند، و گمان ندارم در تمامشان بتوانید پیدا بکنید به اندازه دو نفر، سه نفر پیدا بکنید که اینها یک اشخاص صحیحی بودند. آنهایی هم که بین شما معروف به «جنت مکان» هستند، آنها هم دوزخ مکان بودند! همانها بودند که پسر خودشان را کور کردند برای اینکه مبادا چه بشود[2]، و همان که معروف به «انوشیروان عادل»[3] است وقتی ظلمهایش را تاریخ میگوید روی تاریخ را سیاه کرده، لکن تا قبل از این رژیم اخیر، آن رژیمهای بنی امیه و بنی عباس و رژیمهای سلطنتی غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذیرفته، و به حسب واقع نمیخواستند آن طور باشد، لکن برای خودشان همه را میخواستند. هر چیزی را میخواستند برای خودشان. میخواستند که مملکت اسلامی را گسترش بدهند، برای اینکه نفوذ خودشان زیاد بشود. کشورگشایی کنند که نفوذ خودشان را زیاد کنند. هر چه را میخواستند، میخواستند برای خودشان و دارودسته خودشان باشد. لکن این رژیم فاسد ما برای دیگران میخواست! از اول که رضا خان آمد- ایشان گفتند من یادم نیست،[4] و لیکن من یادم هست، و از اولش در مسائل بودم تا حالا- از اوّلی که آمد و ابتدا با سالوسی[5] شروع کرد و رفتار کرد. وقتی که مستقر شد، اول هدف او اسلام بود، لکن نمیگفت هدف را، آن بود که او نباشد، البته به تعلیم دیگران، به تعلیم خارج. لکن از روحانیین شروع کرد. از مجالس وعظ و خطابه و روضه جلوگیری کرد. از اینجا شروع کردند، که بلکه موفق بشوند اساس را یعنی اساسی که خارجیها از آن میترسیدند، از بین ببرند.
آنها مطالعات دامنهدار دارند نسبت به شرق و نسبت به ایران ما مطالعات دامنهدار دارند و هم نسبت به ذخایری که ایران دارد نقشهبرداری کردهاند و مطلعند، بهتر از خود ایرانیها میدانند کجا چه هست، و هم مطالعات دامنهداری، شاید بیشتر از آن مطالعات، نسبت به گروههای مردم کردند. عشایر را مطالعات کردند که ببینند اینها چه جور مقاصد دارند؛ چه جور میشود اینها را به دام انداخت. طوایفی که در شهرستانها بودند و جزء عشایر نبودند اینها را با چه جور میشود همراه کرد که [برای] همان مقصد مشترک- که اسلام نباشد- اینها را با هم همصدا کرد، و بدون اینکه اسمش را بیاورند، واقعیتش باشد.
در زمان رضا خان- که من شاهد مسائل بودم- طوری کرده بودند که شاعرش، نویسندهاش، گویندهاش، همه بر ضد روحانیت بودند. این شاعرهایی که شاعرهای خودشان بود، گویندههایی که گویندگان خودشان بود، نه گویندگان ما، شاعرش میگوید شعرش را حالا نمیخواهم بخوانم- که تا آخوند و قَجَر در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد! آخوند را ننگ میدانستند؛ قَجَر هم که با او دشمن بودند. یک جلسهای درست کردند اینها- من شنیدم آن وقتها- یک مجلسی نمایش دادند فتح اعراب را که از ایران فتح کرده بود. در آن مجلس نمایش دادند عربهایی که مثلًا پابرهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند، و اینکه کاخهای آنها را گرفتهاند از آنها. در آنجا، دستمالها بیرون آمد به گریه که اسلام غلبه کرد بر ایران!
الآن هم که من و شما اینجا نشستهایم همچو فکرهایی هست که متأسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده میگویند: ملیت ما، ملیت ما. اسلام را کاری با او ندارند؛ یعنی مخالف با او هستند. الآن هم در نویسندههای ما، در گویندههای ما، در روشنفکرهای ما، در غربزدههای ما، این معنا هست که اسلام را نمیخواهند. و آنهایی که راست میگویند ملیت را میخواهند، وقتی هم از ملیتشان میخواهند اسم ببرند از همین شاهها اسم میبرند! از همین شاههایی که همهشان در تاریخ معلوم است چکاره بودند.
از اولی که آمد رضا خان، بعد از اینکه مستقر شد، البته اولش خیلی هم روضه میگرفت؛ هم روضه میرفت و هم تکیهها؛ همه را. یک دفعه در یک محرّمی گفتند همه تکیهها را رفته است! بعد که بازی داد ملت را، و ملت ما هم صفای نفس دارند زود بازی میخورند، بعد که بازی داد ملت را، آن وقت آن چهرهاش را نشان داد؛ تمام روضهها را در سرتاسر مملکت قدغن کرد؛ و بر معممین آن کرد که نمیتوانست یک نفر معمم ظاهر بشود توی خیابان. بعضی از محترمین معممین، که نمیخواهم اسمش را ببرم، بردند در کلانتری، و همان جا با چاقو عبا و قبایش را بریدند به شکل اینکه کت و شلوار باید باشد، و رهایش کردند. و معمّمین را قدغن کرده بودند که شوفرها هم سوار نکنند. بعضی از شوفرها هم خوش رقصی میکردند برای آنها. مقصدْ آخوند نبود؛ مقصد اسلام بود. میدیدند که تا اینها هستند اسلام را نمیشود از بین برد؛ باید اینها را از بین برد، بعدش اسلام را از بین برد. «اسلام منهای روحانیت» همین تِزْ است. حالا یا گویندهاش ملتفت نیست، و یا ملتفت است.
این مطلبی که الآن القا کردهاند به جوانهای ما که تا کیْ گریه و تا کیْ روضه و اینها!؟ بیایید تظاهر کنیم. اینها نمیفهمند روضه چیست؛ و این اساس [را] کی تا حالا نگه داشته است، این را نمیفهمند، و نمیشود هم بهشان بفهمانیم. اینها نمیفهمند که این روضه و این گریه آدمساز است؛ انسان درست میکند. این مجالس روضه، این مجالس عزای سید الشهداء این آن تبلیغات بر ضد ظلم، این تبلیغ بر ضد طاغوت است. بیان ظلمی که به مظلوم شده تا آخر باید باشد. همینها در عین حالی که جوانهای خودشان که کشته شدند برایشان فریاد میزنند و چه میکنند، لکن بازی خوردند میگویند آن جوانها را از یاد ببرید! برای اینکه آنهایی که به اینها تلقین میکنند اساس را سید الشهداء میدانند. اساسی که همه چیز را تا حالا نگه داشته، اوست. پیغمبر هم فرمود که أنَا مْن حُسَینٍ[6] یعنی دیانت را او نگه میدارد، و این فداکاری دیانت اسلام را نگه داشته است، و ما باید نگهش داریم. این جوانها توجه ندارند، البته یک دستهاند [که] تزریق به اینها شده از [طرف] اشخاصی که میخواهند نباشد، این اساس [نباشد] میخواهند روضه را از بین ببرند: روضه نخوانید دیگر! روضهخوانی نکنید دیگر؛ صحبت کنید. اینها نمیدانند که روضهخوانی است که عواطف مردم را همچو تهییج میکند که برای همه چیز حاضرند. وقتی مردم دیدند که سید الشهداء جوانهایش را آن طور قطعه قطعه کردند و آن طور جوانهای خودش را داد، برای مردم آسان میشود که جوان بدهند. و با این حس شهادت دوستی این معنی را ملت ما پیش برد. و رمز همین معنایی بود که از کربلا منعکس شد به همه جهاتی که ما داشتیم، به همه ملت ما؛ و همه آرزوی شهادت میکردند؛ همان شهادتی که سیدش سید الشهداء بود. اینها نمیفهمند که اینهاست که نگه داشته است. آنهایی که میفهمند تزریق میکنند و دیگران را گول میزنند.
آنهایی که بر ضد روحانیت حرف میزنند، قلمفرسایی میکنند، و حالا بیشتر، برای اینکه میبینند این روحانیت است که اسلام را نگه داشته؛ و این اسلام است که با منافع آنها مخالف است. این اسلامی است که طرفدار «مستضعفین» است: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ[7] وعده فرموده، و عمل خواهد شد. این طبقهای که آن بالانشینها اینها را پست میشمردند میگفتند طبقه پایین. منطق مستکبرین همین بود که استکبار [میکردند] تکبر میفروختند بر جامعه؛ ملت ما را طبقه پایین حساب میکردند. بالا کی بود؟ آقای «آریامهر» و آن دستجات خودش! آنها بالاها بودند؛ و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمیآوردند. چیزی نیستند اینها! قضیه استضعاف همین است؛ نه اینکه خدا میفرماید ضعفا. ضعفا نه، مستضعفها. یعنی آنهایی که قدرت دارند، قدرت ایمان دارند، و آنها نمیفهمند و اینها را مستضعف حساب میکنند میگویند اینها ضعیفند. آنهایی که اینها را جزء ضعفا میشمارند نه اینکه ضعفا. بعضیها این کلمه را چون نفهمیدهاند، کلمه «مستضعف» را نفهمیدهاند، میگویند که خوب، چرا مستضعف؟ چرا ما باید مستضعف [باشیم] آنها ما را ضعیف، حساب میکنند؛ نه اینکه شما ضعیفید. شما ایمان دارید، شما آن بودید که یک همچو قدرتی را با مشت عقب زدید و به جهنم فرستادید. قوّت ایمان در شماست و حس شهادت خواهی که جوانها مکرر این معنا را میخواهند؛ زنها مکرر میگویند به اینکه فلان جوان، فلان جوان، از من رفته، دو تا دیگر هم هست، این هم میدهم. این حس بود، این حس شهادت خواهی و فداکاری بود که یک ملتی که هیچ نداشت بر طاغوت غلبه داد.
اساس را باید حفظ بکنیم. اساس اسلام است، و جمهوری اسلامی با محتوای اسلامی. باید کوشش کنید تا حفظ بشود این مجالس و مجامع اسلامی را باید حفظ بکنید. هر دو جهت باید باشد. نه آن طوری که سابق بود و اصلش کاری به دستگاه ظلم نداشتند. آن هم با یک تبلیغاتی که شده بود. نه آنکه ما بیاییم نمازمان را بخوانیم، و برویم سراغ کارمان توی خانهمان بنشینیم؛ اهل منبر هم بروند و چهار تا کلمه روضه بخوانند، و فوقش هم چهار تا کلمه اخلاق بگویند و بروند تو خانههاشان بنشینند. باید در مقابل ظلم، در مقابل ستم، بایستند.
این کلمه «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگی است که اشتباهی میفهمند. آنها خیال میکنند که یعنی هر روز باید گریه کرد! لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشی را بازی کرد، همه زمینها باید آن طور باشند. نقش کربلا این بود که سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- با چند نفر جمعیت و عدد معدود، آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار. در مقابل امپراتور زمان ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند، لکن ظلم را قبول نکردند، و شکست دادند یزید را. همه جا باید این طور باشد. همه روز هم باید این طور باشد. همه روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم؛ و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته؛ انحصار به یک افراد نداشته. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبوده. همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند، و همه روزها غفلت نکنند.
ملتها باید غفلت نکنند از اینکه همیشه باید مقابل ظلم باشند. در بعض روایات، که من حالا نمیدانم صحت و سُقْمَش[8] را، هست که یکی از چیزهای مستحب این است که مؤمنین در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند؛ اسلحه مهیا[9]. نه اینکه اسلحه را بگذارند کنار، و بنشینند منتظر. اسلحه داشته باشند برای اینکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکلیف است، از شُعَب نهی از منکر است، به همه ما تکلیف است، که باید مقابله کنیم با این دستگاههای ظالم، خصوصاً دستگاههایی که با اساس مخالفند. آن وقت دستگاهی بود مثل سلاطین سابق که میخواستند برای خودشان یک چیز درست کنند؛ با اساسش معلوم نبود مخالف باشند. اما یک دستگاهی که با اساس مخالف است، نمیخواهد اسلام باشد؛ نمیخواهد مجالس اسلامی باشد، میخواهد همیشه چیزهایی باشد که مربوط به غیر اسلام باشد، و لو ملت باشد، ملیت باشد.
ما «ملیت» را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم ... ملت، ملت ایران است، برای ملت ایران هم، همه جور فداکاری میکنیم، اما در سایه اسلام است؛ نه اینکه همهاش ملیت و همهاش گَبْریَّت[10]! ملیت، حدودش حدود اسلام است، و اسلام هم تأیید میکند او را، ممالک اسلامی را باید حفظ کرد، دفاع از ممالک اسلامی جزء واجبات است؛ لکن نه اینکه ما اسلامش را کنار بگذاریم، و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و «پانایرانیسم»!
در هر صورت، نقشه مطالعاتی که اینها کردهاند طولانی و مخازن ما را به دست آوردند که ما چقدر داریم و تا چه وقت میتوانیم به آنها پس بدهیم و از ما بگیرند، و همه ملتها و عشایری که ما داریم و همه قطبها را مطالعه کردهاند در این معنا که دیدهاند ما اگر بخواهیم این مخازن را از اینها بگیریم و این مملکت و این کشور را پایگاه خودمان کنیم برای پایگاههای نظامی، تا اسلام زنده است نمیشود. باید اسلام را سر بُرید، حالا اگر میشود توی دامن خود مردم! و این را کردند، و خیلی هم توفیق بردند. یک روزی بود که اگر یک ملّایی راجع به مطلب سیاسی یک کلمهای میگفت، میگفتند آخوند «سیاسی» است، بیندازش دور! شاید نمیرفتند با او نماز بخوانند. این چه بود؟ این یک نقشهای بود که آخوند را از سیاست کنار بگذارند. اسلام را کنار بگذارند؛ و سیاست هم کنار و علی حده. آنها کارهای خودشان را بکنند و مخازن ما را ببرند و مملکت ما را تحت سلطه قرار بدهند؛ آخوند هم برود توی خانهاش بنشیند و حمد و سوره بخواند! خیلی هم کار بکند، چند تا کلمه اخلاقی برای مردم بگوید. این نقشهای بود که میخواستند که اسلام را کنار بگذارند از سیاست، سیاستْ دست آنها، و اسلام هم برکنار.
پاکروان[11] به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم- حبس دوم- گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است. و کلمهاش هم این بود که «پدرسوختگی» است! این را بگذارید برای ما همین جا میخواست پدرسوختگی کند، یعنی میخواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما میگویید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ من هم این را گفتم. بیخود گفته! اینها میخواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید. سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است، سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره میکند؛ خدعه و فریب نیست؛ اینها همهاش خطاست. اسلام، اسلام سیاست است، حقیقتِ سیاست است، خدعه و فریب نیست. این نماز جمعه یک نماز جمعه سیاسی است؛ یک اجتماع سیاسی است که مع الأسف در سالهای طولانی از دست ما رفته بود، و مورد طَعْن دیگران هم شده بود.
این اجتماعِ حج از امور بسیار سیاسی اسلام است، که تمام طبقات مستطیع- که هر جای ایران اسلامی هستند، هر جای ممالک اسلامی هستند- جمع بشوند در هر سال در یک محلی؛ چند تا مجتمع بکنند؛ بنشینند مطالبشان را بگویند؛ بنشینند رفع اشکالاتشان را بکنند. یک همچو مجلسهایی که اسلام درست کرده، مثل حج، هیچ قدرتی نمیتواند درست بکند، هیچ قدرتی. همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایی ببرند، نخواهند موفق شد، با خرجهای فلان، با تبلیغات فلان. خدای تبارک و تعالی با کلمه وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ،[12] با یک کلمه، مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم کرده است، مع الأسف استفاده کم، اجتماعات هست ولی استفاده کم. وقتی هم که کاروانهای ما در آنجا میرفت. همه استفادههایش را آریامهر میکرد و شأن و شئون او را در آنجا میگفتند! در صورتی که این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است، اجتماعی است. باید در این اجتماعات، گویندگان، نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را، مسائل مسلمین جهان را [بگویند، بنویسند.]
گرفتاریهایی که دارند مسلمین؛ از دست کی گرفتاری دارند؛ با آن باید چه بکنند؛ دولتهایی که با مسلمین چه میکنند باید با او چه بکنند. کوشش کنند در وحدت کلمه؛ کوشش کنند در اینکه مطلب را همه یکی قرار بدهند.
سرمشق است دیگر. خدای تبارک و تعالی فراهم کرده اسبابش را، و ما مسلمین نمیتوانیم از آن استفاده کنیم. بیعُرضه هستیم! او فراهم کرده همه را، سالی یک دفعه حج، آن کنگره عظیمی که در دنیا سابقه ندارد، لکن میروند آنجا و کار مثبتی انجام نمیدهند. از اول [که] میروند، فکر اینند که مثلًا سوغاتی چقدر ببرند! فکر آنی که باید باشند نیستند. اعمالشان را به جا میآورند؛ بعد هم هیچ کلمهای راجع به گرفتاریهای مسلمین، گرفتاریهای اسلام این گرفتاریهایی که همه دول اسلامی الآن مبتلا به آن هستند، فکر این نیستند. و ان شاء اللَّه اگر اسلام یک ظهوری پیدا کرد، واقعیتش یک نمایشی داد، امیدوارم که حج هم درست بشود.
باید این نهضت را حفظش کنید. شما با دست خالی یک امپراتوری بزرگ را نه، دنیا را، شکست دادید. الآن به ما میگویند که ایرانیها ملتفت نیستند چه کردند. خارج میفهمند، خارج که میرویم، عظمت این نهضت و عظمت این فداکاری ایران در خارج منعکس است. هر که از خارج میآید و از هر جا میآید- همین چند روز هم، دیروز هم، یک نفری از بیرون آمد، و از بنگلادش هم یک دستهای آمده بودند- اینها میگویند که همه توجهات الآن به ایران است، همه دستجات متوجهند به ایران. ایران سرمشق همه مسلمین شده است، و باید بشود ان شاء اللَّه. این را حفظش کنید. بدانید که ماها هیچ نیستیم، هیچ! برای خودتان یک چیزی خیال نکنید. نه من و نه تو، نه هیچ کس هیچ نیستیم. هر چه هست خدای تبارک و تعالی است، اوست که شما را غلبه داد. «اللَّه اکبر» شما را غلبه داد و با مشت خالی همه چیز را در هم شکستید. این ایمان اسباب این معنا شد. این توجه به خدا اسباب این شد که بچه این قدری و پیرمرد هشتاد ساله و زنهای محترمه و مردهای عزیز، همه را به بیرون ریخت مقابل یک دستگاه ظلمی قرار داد. این اسلام بود، اسلام. اسلام همه چیز دست اوست؛ و ما هیچ هستیم، این را حفظش بکنید، این اسلام و این نهضت را با اسلامیتش حفظ کنید. و خداوند ان شاء اللَّه شماها را حفظ کند برای نگهداری این نهضت.
و تا این نهضت هست، از هیچ چیز نترسید، ترس به دلتان راه ندهید. این حرفهایی که کردستان چه شده و بلوچستان چه، اینها حرف است. آنها هم برادر ما هستند، و آنها هم مفسدین را بیرون میکنند. و هیچ وقت به دلتان راه ندهید که مایی که آن قدرت عظیم را در هم شکستیم حالا از یک حزب مثلًا دمکرات و از چهار تا جوان مثلًا ترسیدیم! هیچ این حرفها نیست در کار. مملکت شما بحمد اللَّه بیمه شد و خداوند با شماست، به شرط اینکه شما هم به وظیفهتان عمل بکنید. شما وفای به عهدتان بکنید، خدا هم وفا میکند. شما توجه به اسلام داشته باشید و آن طوری که اسلام فرموده است عمل بکنید، خداوند هم پشتیبان شماست.
خداوند ان شاء اللَّه به شما صحت و سلامت و عظمت و قدرت عنایت کند. و من هم دعاگوی همهتان هستم و علاوه خدمتگزار همه هستم.» (صحیفه امام، ج10، ص: 117 ـ 127)
ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن اسلامی خبرگزاری پارس؛ تحول روحی ملت (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
آیهای که تلاوت کردید: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ[13] یک واقعیتی است، و دستوری. واقعیت به این معنا که تغییراتی که در یک ملتی، یک قومی، حاصل بشود، این منشأ یک تغییرات تکوینی، تغییرات جهانی، تغییرات موسِمی میشود. و دستور است به اینکه تغییراتی که شما میدهید تغییراتی باشد که آن تغییرات دنبالش یک تغییراتی به نفع شما باشد.
شما ملاحظه کردید که این پیشرفتی که ملت ایران کرد مرهون آن تغییری بود، تحولی بود که در نفوس پیدا شد. ما یک قومی بودیم، ملت ما یک قومی بودند که به واسطه تبلیغات سوئی که در طول تاریخ شده بود و به واسطه سلطه همه جانبه اجانب و دست نشاندگان اجانب به یک صورتی درآمده بود که این صورتْ پذیرش این رژیم سابق را میکرد. یعنی یک تغییر حالاتی به واسطه آن تبلیغات و به واسطه آن تربیتهای فاسدی که شده بود، در ملت ما حاصل شده بود که به واسطه این تغییر و تحول پذیرش ظلم و رژیم ستمگر و طاغوت و بستگان به طاغوت و اربابهای طاغوت را فراهم میکرد. تغییری بود که از فطرت سالم انسانی متحول شده بود به یک انسان غیر سالم، مریض؛ افراد، مریض شده بودند. قلمها قلمهایی بود که بر ضد مصالح ملت و بر وِفْق مصالح طاغوت به کار میرفت. نطقها و قلمها و قدمها و گفتار و کردار- همه طوری بود که از آن فطرت تغییر کرده بود. وقتی از آن فطرت تغییر کرد، آن وقت یک تغییرات کَوْنی هم حاصل شد. و آن سلطه اجانب بود.
و بحمد اللَّه در این نهضت تغییر و تحول از آن طرف شد؛ یعنی یک ملت تحت فشار که در طول تاریخ با این فشار خو گرفته بود و پذیرفته بود این ظلم را و پذیرفته بود این چپاولگری را، در یک مدت کوتاهی متحول شد به یک ملتی که پذیرش هیچیک از این ظلمها را دیگر نداشت؛ یعنی همچو طغیانی کرد این ملت بر خلاف دستگاه ظلم که از آن بچههای کوچکش تا آن خواهرهای محترمه و برادرها، جوان و پیر، دارای هر شغل که بودند، از همه چیز دست برداشتند و ریختند در خیابانها و در کوچهها و فریاد زدند ما نمیخواهیم این رژیم را و فریاد «اللَّه اکبر» و اینکه این رژیم را نمیخواهیم. پس، قوم ما یک تحولی پیدا کرد، تغییر پیدا کرد؛ تا این تغییر حاصل نشده بود، تغییر نفسانی حاصل نشده بود، این قوم مورد تغییر واقعی- که رفتن یک رژیم طاغوتی و آمدن یک رژیم که ان شاء اللَّه اسلامی باشد، این معنا حاصل نمیشود. پس، خدای تبارک و تعالی تغییر نمیدهد، مگر اینکه ما خودمان تغییر بدهیم خودمان را. اگر خودمان را تغییر دادیم در جانب پذیرش ظلم، یک ظالم به ما مسلط میشود؛ این طبیعی است. چنانچه خودمان را تغییر دادیم برای دفاع از کشور خودمان، دفاع [در مقابل] چپاولگری، دفاع [در مقابل] ظلم و ستمگری، خداوند اسبابش را فراهم میکند، چنانچه دیدید؛ یعنی هم آن طرفش را ما دیدیم؛ هم این طرفش را. آن طرفش را دیدیم که سالهای طولانی همه قشرهای ملت در زحمت بودند و تحت فشار ظلم بودند. و آن این بود که از آن فطرت اصلی- که فطرت اللَّه بود- بیرون آمده بودند، و یک فطرت [و] خوی دیگری به خودشان راه داده بودند و یک تربیت دیگری پیدا کرده بود. نفوسشان آماده شده بود برای پذیرش هر چه توسری خوردن. هر کس هر جا بیاید تو سَرِمان بزند، هیچ نزنیم و بیتفاوت باشیم! مستشار از امریکا میآید بپذیریم. هر چه میشود ما پذیرش کنیم، حالت پذیرش داشته باشیم. هر که دستش را بلند کند سرمان را زیرش بگیریم یا صورتمان را بگیریم بزند. این یک حالتی بود که به واسطه تحت فشار بودن طولانی به مدت طولانی، و تبلیغاتی که از این طرف و آن طرف شده است، که همه چیز شما باید کنار برود و همه چیز امریکا باید روی کار بیاید، این اسباب این شده بود که خداوند تغییر داده بود. موافق تغییری که شما در فطرتتان داده بودید، آن هم تغییر داده بود. وقتی که ملت ما بیدار شد، و به برکت اسلام بیدار شد، و خودش را تغییر داد، متحول شد؛ یعنی آن کسی که از یک پاسبان میترسید مقابل امریکا ایستاد، آن کسی که یک پاسبان وقتی میآمد توی بازارش میگفت ببندید میبستند، بیرق بزنید میزدند، هیچ برای خودشان قائل نبودند که یک چون و چرایی بکنند، ریختند توی خیابانها و گفتند که «مرگ بر این شاه»! این تحول روحی بود. این تحولِ «ما بِأنْفُسِکُمْ». إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ تغییر دادید «ما بِأَنْفُس» خودتان را؛ یعنی آن حال پذیرش ظلم، متبدّل شد به حال عدم پذیرش. یک حالِ اینکه دیگر زیر بار این ظلم نمیخواهیم برویم. این طور که شد، تأیید کرد خدای تبارک و تعالی. و شما ظالم را بیرون کردید.
این حال را حفظ کنید. الآن متوجه باشید که این حال حفظ بشود؛ یعنی این تغییری که به سبب توفیق الهی حاصل شد و نفوس شما تغییر کرد به یک نفوسی که شهادت را برای خودتان فَوْز[14] میدانید، و ذلّت و تبعیت را برای خودتان ننگ میدانید، این حال حفظ بشود. مادامی که این حال حفظ شد، خداوند همین را حفظش میکند. اگر خدای نخواسته «ما بأنفسِ» ما دوباره برگردد به حال اول، باز دوباره حال اول میشویم. این یک سنت الهی است که کارهایی که میشود روی اسباب و مسببات، خدای تبارک و تعالی کار میکند، اسباب و مسببات، است. وقتی که شما خودتان مهیّا شدید برای اینکه زیر بار ظلم بروید، ظالم پیدا میشود، این سبب میشود که ظالم پیدا بشود. هر چه بیشتر ما خضوع بکنیم برای ظالم، ظالم بیشتر فشار میآورد. وقتی که مهیا بشویم برای جلوگیری از ظالم، ظالم عقب مینشیند. هر چه زیادتر فشار بیاورید، او عقبتر مینشیند. یک قدم شما که عقب بنشینید، او جلو میآید. یک قدم شما جلو بروید، او عقب میرود. این سنت الهی است، و مطلبی بود که با تجربه، خودِ شما ثابت کردید که شما وقتی قدمها را برداشتید طرف اینکه طاغوت نباید باشد، رفت از بین و تمام شد؛ بساطشان را برچیدند و رفتند. و شما حالا باید این را حفظش بکنید، که ان شاء اللَّه این تتمهای که چیزی نیستند اینها، دیگر این تتمههایی است که دنبال هر چیزی هست، انتقالی که پیدا میشود، نقلی که پیدا میشود، این مسائل هست. اینها دیگر هیچ نگرانی ندارد.
آن چیزی که میخواستم راجع به این خبرگزاری پارس بگویم این بود که من گاهی وقتها میبینم در این خبرگزاری پارس، خبرها همچو مثل اینکه با یک غرضی خبر داده میشود. گاهی من این طور میبینم که یک مطلب کوچکی را بزرگ نمایش میدهند، تضعیف[15] میکنند. یک مطلبی که نیست، یا محتمل است نباشد، مطلب را میگویند؛ چه میکنند. این باید اصلاح بشود. خبرگزاری باید خبرگزاری باشد که مطالب همان طور که هست گفته بشود. نمیخواهند که طرفداری از یک طرف بکنند؛ یک چیزی را کوچک بکند؛ یک چیزی را بزرگ بکند. این طور چیزها نباید باشد. خبرگزاریها باید امین باشند در خبرگزاری. و اگر توطئهگری در خبرگزاریتان هست، باید تصفیه بشود. چاره نیست جز اینکه تصفیه بشود. وقتی تصفیه شد، ان شاء اللَّه چیزها هم درست میشود.
ان شاء اللَّه امیدوارم همهتان موفق باشید. هم این برادرهای اهل سنّت ما و هم شماها موفق باشید. همه با هم باشیم؛ و این حال روحی که برای ملت ما پیدا شده است، که همه متوجه به خدای تبارک و تعالی، متوجه به اینکه باید مملکت یک مملکت اسلامی باشد، جمهوری یک جمهوری اسلامی باشد، این حال را حفظ بکنید، تا خداوند دست دیگران را قطع کند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 128 ـ 131)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مردم کردستان؛ هوشیاری در مقابل توطئه ها (1358)[16]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من از شما آقایان که زحمت کشیدید و برای تفقد از من تشریف آوردید تشکر میکنم.
شما میدانید که در ظرف پنجاه و چند سال حکومت این سلسله به همه اقشار ملت چه گذشت. چه مصیبتهایی که ملت ما از آن سلسله ندید؛ و چه جنایاتی که اینها نکردند؛ چه خیانتهایی که به بیت المال نکردند. اینها تمام خیانتها و جنایتها را به همه اقشار ملت کردند. ذخایر ما را برداشتند و فرار کردند. ما الآن در یک وضعی واقع هستیم که همه اوضاع ایران، از اقتصاد تا فرهنگ، تا ارتش، همه چیزش، در خطر و آشفته است. بر همه ما اقشار ملت، در هر مقامی که هستیم، واجب است، واجب الهی است، که با هم پیوسته باشیم و با هم یکدست و یکدل و یکجهت برای ساختن ایران خراب. تا کنون ما دزدها را بیرون کردیم؛ قلدریها را ملت ایران شکست به قدرت ایمان و اسلام؛ الآن وقت سازندگی است، که اهمیتش بیشتر از آن قدم اول است. امروز است که یک روز حساسی است که بر ملت ایران میگذرد و بر کشور ما، که باید همه با هم همصدا بدون هیچ اختلاف و بدون هیچ اغراض شخصیه، قیام کنیم و این کشور را از سر و از نو بسازیم.
بر شما مردم کردستان و علمای کردستان، به حسب وظیفه ملی و شرعی، است که اگر چنانچه آنجا نغمههایی از جهّال و یا از مفسده جوها در این امور بلند شد، بدانید که این از حلقوم اجانب است. آنها میخواهند این اختلاف را ایجاد کنند تا باز برگردند به حال اول؛ منتها به فرم دیگر. باید بیدار باشید. باید هوشیار باشید. اسلام را در نظر بگیرید. قرآن را در نظر بگیرید. همه با هم به دست واحد و ید واحده. همه با هم قیام کنید و اسلام را تقویت کنید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج10، ص: 132)
ـ پیام رادیو- تلویزیونی به ملت و ارتش ایران و عراق؛ تفاوت انگیزه دو کشور در جنگ (1359)[17]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من یک کلمه با ارتش خودمان صحبت دارم، و یک کلمه با ملت و یک کلمه با ارتش عراق و یک کلمه با ملت عراق. جوانمردی ارتش و سایر قوای مسلحه- مثل سپاه پاسداران و دیگران- ما را به یاد جوانمردیهای صدر اسلام انداخت. در صدر اسلام با اینکه قوای دشمن با قوای اسلام قابل مقایسه نبودند، در جنگ روم، هفتصد یا هشتصد هزار آنها بودند و سی هزار هم لشکر اسلام، و آن طلیعه لشکر- که پیشروها هستند- شصت هزار نفر بودند، دو مقابل تمام لشکر اسلام، خالد بن ولید- که یکی از سردارهای اسلام بود گفت: ما باید یک ضربهای به اینها بزنیم تا اینکه روحیهشان را از دست بدهند- حالا به این تعبیر که من میگویم- و ما سی نفر میرویم با این طلیعه که شصت هزار نفرند، سی نفرمان میرویم با آنها جنگ میکنیم. بالاخره عدهای قبول نمیکردند.
بالاخره بنا شد شصت نفرشان بروند و جنگ کنند، شبیخون بزنند. شصت نفر رفتند و شب شبیخون زدند، و آن شصت هزار نفر را تار و مار کردند، از بین بردند.
ما در تمام طول مدتی که در این قضایای ایران بودیم، همیشه به حسب قوا و به حسب آن چیزهایی که در جنگ مثلًا باید به کاربرد، ما در مقابل ارتشی که آن وقت شاه مخلوع داشت یک چیز ناچیزی بودیم، و دنبالش بگذارید که او قوای بزرگ دنیا؛ ابرقدرتها را همراه داشت، و ما از این اسباب طبیعی کسی را نداشتیم که همراه باشد. آخر هم که سی میلیون جمعیت ایران بود باز در مقابل چند صد میلیون جمعیتی که با ما مخالف بودند.
آن چیزی که مطرح است در جنگ، عدد نیست. آن چیزی که مطرح هست آن قدرت فکری انسان هست. همان قدرتی که با اتکال به خدا در صدر اسلام، یک عده کمِشان لشکرهای زیاد را به هم میزد، و اوضاعشان را به هم میزد. بحمد اللَّه در مملکت ما هم با اینکه عدد کم است، و آنها- دشمنهای ابرقدرت- زیاد، لکن امتحان داد ملت ما به اینکه با این وحدت کلمه، و با این اتکال به ذات مقدس حق تعالی، میتواند که آن لشکرهای زیاد را و آن جمعیتهای زیاد را شکست بدهد. پس آنکه مطرح هست، آن قدرتی است که برای اشخاص از غیب پیدا میشود، و آن قدرت بحمد اللَّه الآن هست، و آن طوری که برای ما ذکر میکنند الآن در ارتش و در سپاه پاسداران و در سایر قوای انتظامی و نظامی ما آن قدرت هست. همچنین هست که اگر چنانچه، دَم مرگ هم باشند، مع ذلک فریادشان به اللَّه اکبر بلند است و حمله میکنند. چند نفر معدود در یک پایگاهی هستند و بودند آن وقت، و از آن طرف آن جمعیت زیادی که در کردستان بود و حمله میکرد. اینها با جمعیت کمی جواب آنها را میدادند. برای اینکه، اینها اتکال به خدا داشتند و آنها اتکال بر خدا نداشتند. پس ارتش ما نباید بگوییم که یک ارتشی است که مثل ارتشهای دیگر است. ژاندارمری ما هم مثل ژاندارمری دیگر است. سپاه پاسداران ما هم مثل قوای مسلح دیگران است. این صحیح نیست. برای اینکه سپاه دیگران، ارتش دیگری برای کی جنگ میکند؟ ارتش عراق برای صدام حسین. کدام عاقل است که برای صدام حسین جان خودش را بدهد؟ که چه بشود؟ ارتش ما حجت دارد. میگویند که ما اگر بمیریم پیش خدا میرویم. این روحیه است که مقدّم میدارد. این روحیهای که عقیده ایمانیاش این است که من اگر کشته بشوم، یک توفیقی است برای من، و من میروم در جوار رحمت الهی. این روحیه است که ما را پیروز کرده، و ارتش ما هم این روحیه را بحمد اللَّه دارند. و سایر قوای مسلحه ما هم از قبیل پاسدارها و ژاندارمری و شهربانی و همینهایی که در حال نظم و انتظام هستند. پیام من به ارتش این است که اولًا تقدیر میکنم از شماها از همه قوای مسلحه تقدیر میکنم به اینکه شماها مردانه و مثل سربازهای صدر اسلام الآن دارید عمل میکنید. و به آنها بشارت میدهم که شما اگر بکشید آنها را، شما به بهشت میروید، و اگر آنها هم شما را بکشند، شما به بهشت میروید. این هم بشارتی است. پس این قدرت، یک قدرت الهی است، و قوای انتظامی، نظامی و سپاه پاسداران ما مجهز به قوه الهی هستند. سلاحشان اللَّه اکبر است و هیچ سلاحی در عالم مقابل همچو سلاحی نیست. ملت ما هم همین طور است.
این تحولی که پیدا شد در ملت، یک تحولی بود که الهی بود. امکان نداشت کسی تصور این را بکند که سی میلیون جمعیت یا بیشتر، که اکثراً کار نداشتند به این کارها، زمان طاغوت مردم کارشکنی میکردند یا اکثرشان کاری هم نداشتند، هر کاری میکردند، کرده بودند، و همچو خوف در آنها پیدا شده بود که یک پاسبان اگر میرفت در بازار و هر حکمی میکرد، تخلف نمیکردند. یک وقت یک دست غیبی پیدا شد، که این دست غیبی متحول کرد این مردمی که ضعیف بودند، به یک اشخاص پولادین. و با عدهای که البته زیاد بودند لکن مجهز نبودند. همه سلاحها دست آنها بود. بدون خوف از اینکه این چیزی که دارد میآید تانک است. این چیزی که دارد میآید مسلسل است. بدون خوف این وارد میشدند. بعضیشان میرفتند روی آن چیزهایی که میآوردند، آن آلاتی را که میآوردند، روی آن سوار میشدند و میرفتند. این یک قدرت الهی بود که ملت ما داشت، و الآن هم بحمد اللَّه دارد. و این توهّم است که انسان خیال کند که حالا دیگر کاری ندارند. حالا دیگر چه. اینها دلخوشی است که بعضی طایفهها و بعضی گروهها به خودشان میدهند، که حالا دیگر مثلًا آن طور نیست. ولی ما میبینیم که در مشکلات یکدفعه همه اینها میآیند قیام میکنند. الآن در خرمشهر و در جاهای دیگری که هست، آبادان و اهواز و اینها سنگربندی کردند و آقای رئیس جمهور الآن اینجا بودند. گفتند ما رفتیم دیدیم سنگربندی کردند و مجهز هستند. و آن مطالبی که برای ما و برای ملت ما از خارج نقل میشود اینها شایعات است. شایعه کردند که خرمشهر را آنها گرفتند. اصلًا از نزدیک، خود آقای بنی صدر رفته در خرمشهر، در آبادان، در جاهای دیگر رفته، خودش رفته. این شایعات را درست میکنند برای دلخوشی خودشان. شنیدم که امروز هم یک شایعه مرگ فلانی شده است،[18]، و دلخوش کرده خودش را به اینکه فلانی مُرد. من بمیرم که شما باید دعا کنید خدا بمیرد! خدا هست، من کی هستم. ملت ما خدا دارد. ملت ما از اول تا حالا، همیشه ملت پشتیبانش خدای تبارک و تعالی بوده، منتها گاهی ملموس بوده است و گاهی غیر ملموس. حالا الآن ملموس است که کارها بر خلاف آن چیزی که آنها خیال میکنند انجام میگیرد. پس ملت ما یک ملتی است که از ضعف به قدرت متحول شده است، و آرزوی شهادت میکند. یک همچو ملتی که آرزوی شهادت میکند، این ملت دیگر خوف ندارد، خوب پیروز است ان شاء اللَّه.
و آنکه میخواهم به ارتش عراق بگویم. من متأسفم که ارتش عراق که مسْلم هستند- حالا آنهایی که از اسرائیل آوردند من اطلاعی ندارم من با آنها کار ندارم ارتش عراق که مسلمان هستند، کعبه قبله آنهاست، و قرآن کتاب آنهاست، و پیغمبر اکرم رسول آنهاست، اینها برای چه جنگ میکنند؟ با کی جنگ میکنند؟ روی چه انگیزهای جنگ میکنند؟
مقابل آنها مسلمانها هستند. البته صدام حسین منطقش در اسلام غیر ماهاست. او البته ما را میگوید مجوسند اینها، اهل مجوسی هستند. این چیزی که کهنه شده است، و سابقاً یک کسی میگفت یک چیزی. این ارتش عراق برای کی دارند خون خودشان را میدهند؟
اینها نمیدانند که اگر به جنگ ایران بیایند این طور کشته میشوند؟ الآن نفهمیدند که در جنگ ایران نمیتوانند هیچ اعمال قدرتی بکنند؟ اینها برای چی خون خودشان را میدهند؟ روی چه انگیزهای خونشان را میدهند؟ اینها میتوانند بگویند ما برای خدا داریم کار میکنیم؟! صدام حسین به خدا چه کار دارد؟ میشل عَفْلَق به خدا چه کار دارد؟ حزب بعث، حزبی است که به خدا کار ندارد، مأنوس به خدا نیست این. پس شما دارید در غیر راه خدا خون خودتان را میدهید. انگیزه شما چی است؟ انگیزه قدرتهایی که ما داریم، انگیزه این است که ما برای خدا جنگ میکنیم. خدا به ما همه چیز داده. ما از او هستیم و به او هم تحویل میدهیم. این انگیزه لشکر اسلام است. در صدر اسلام هم همین انگیزه بوده. الآن هم همین انگیزه است. شما انگیزهتان چیست؟ شما برای خدا با اسلام مخالفت میکنید؟! برای خدا با قرآن مخالفت میکنید یا برای صدام حسین؟ اگر برای خداست که راهی ندارید شما. راهی ندارید که بگویید برای خداست. پس برای صدام حسین است. انگیزهتان هم این است که اسلام قدرت پیدا بکند؟! خوب اینجا اسلام است، قدرت هم دارد. خود ملت عراق که با صدام حسین موافق نیست، مخالف است. تمام تودههای اسلامی مخالفند. برای اینکه، صدام حسین، هم مسلکش الحادی است و هم خودش ملحد است. پس انگیزه، آن انگیزهای که در ارتش و در قوای مسلحه ما و پاسدارها و همه نیروهایی که هست، نیروی دریایی، نیروی زمینی، نیروی هوایی و سایر نیروهایی که در ایران هستند، انگیزه آنها یکی است، و آنکه ما برای خدا داریم کار میکنیم. مملکت، مملکت اسلامی است. طاغوت را از بین بردند و اسلام به جای طاغوت نشسته، و ما برای اینکه اسلام را پیاده کنیم، و طاغوت را هم همه ریشههایش را بکَنیم، برای این انگیزه داریم جنگ میکنیم. اما شما، ارتش عراق برای چه انگیزهای خون خودشان را میدهند؟ خون خودشان را که دادند چه تحویلشان میدهند آنها؟ آنها چه میدهند به شما وقتی خون خودتان را دادید؟ اینجا میگویند که ما وقتی خون خودمان را دادیم خدا در بهشت ما را مقامات عالیه از اینجا بهتر میدهد.
برگردید به اسلام ای ارتش عراق! ای قوای مسلحه عراق برگردید به اسلام تا وقت نگذشته! آن روزی که وقت گذشت دیگر نمیتوانید برگردید. الآن که وقت باقی است توبه کنید. همان طوری که از برادران شما بسیاری توبه کردند و آمدند اینجا و جزء لشکر اسلام شدند. شما هم برگردید و ملحق بشوید به کشور اسلامی و به لشکر اسلامی. هم برای دنیا و هم برای آخرتتان، این صلاحتان هست. دنبال یک کافر، یک ملحد که هم مسلکش الحادی است و هم خودش ملحد است، دنبال این نروید. دنبال یک مسلکی بروید که میگوید من اسلام مسلکم است. دنبال رسول خدا شما باشید، نه دنبال صدام، رها کنید اینها را. اگر شما رها کنید اینها را، آنها دیگر چیزی نیستند. شما رها کنید اینها را. اگر میتوانید بکُشید اینها را. سلاحها را در مقابلشان قرار بدهید و بکشید اینها را. و اگر دستتان هم نمیرسد به اینها رها کنید و اعراض کنید از ایشان. بیایید در ایران، جای شما در ایران باز است، و کشور ایران خانه خود شماست. بیایید در اینجا ما از شما پذیرایی میکنیم، هم خدمت به شما میکنیم.
ملت عراق هم، با اینکه من سابقاً این معنا را به نظرم بود که این عشایری که در عراق هستند مسلحاند و ملت عراق هم یک ملت زندهای است، حالا هم همین طور است، لکن نمیدانم چه شده است الآن که آن طوری که باید حرکت کنند و نهضت بکنند، آن طور نیست. من میدانم که همه دل خون دارند از این حکومت، و هیچ مسلمی نمیتواند موافق باشد با او. لکن حالا که سرگرم جنگ با ایران هستند، و قبل از اینکه ما آنها را اعدام کنیم، از بین ببریم، ملت قیام کند و نهضت کند، مثل قیامی که ملت ایران کرد. ملت ایران قیام کرد و یک قدرت صد چندانی قدرت صدام حسین را از بین برد. شماها هم قیام کنید.
الآن این آدم مشغول است به ایران. شما از پشت خنجر به او بزنید. قیام کنید. اعتصاب کنید. راهپیمایی کنید بر خلافش. مگر میتواند قتل عام بکند وقتی همه شهرهای عراق راهپیمایی کردند بر ضد او، و منطقشان هم این بود که تو داری با اسلام مخالفت میکنی. برای خدا، برای اسلام راهپیمایی کنید. اقتصادش را فلج کنید. ندهید مالیات به او. حرام است دادن مالیات به این. از گناهان کبیره است. برای اینکه، اعانت بر یک کسی است که بر خلاف اسلام است. و پول آب و برق را ندهید. چیزهای دیگر را که میخواهند، ندهید. زیر بار نروید و تظاهرات بکنید و راهپیمایی بکنید. محکوم کنید او را. نمیتواند با یک ملت طرف بشود او. حالا هی در رادیوشان میگویند که ملت عراق چطور، ملت عراق چطور. این را شما میدانید، ملت عراق میدانند که این با ملت عراق دارد چه میکند و چه کرده است تا حالا. و اگر این دستش برسد، اگر این خبیث دستش برسد، تمام آثار اسلام را در عراق از بین خواهد برد. تمام مساجدتان را از بین خواهد برد. الآن این فرصت نیست برایش. اگر فرصت پیدا بشود برایش تمام آثار اسلام را به آن طوری که رأی اینها این طور است، مسلک این طور است، تمام آثار اسلام را اینها خواهند از بین برد.
قبل از اینکه اینها فارغ بشوند از جنگ با ایران، شما از پشت مشغول بشوید. راهپیمایی کنید. منفجر کنید جاهایی را که مال دولت است. و آن طوری که در ایران عمل میکردند و حالا هم عمل میکنند. پس شما باید در مقابل جمعیتی که بر ضد اسلام است، قیام کرده است بر ضد اسلام باید دفاع از اسلام بکنید. دفاع از اسلام یک چیز واجبی است.
چیز لازمی است. به علاوه این دفاع از حیثیت خودتان است. این آدم با تشبثات مختلف که همهاش دروغ است، تشبث به اینکه ما عربی هستیم، دروغ میگوید، خیر شما امریکایی هستید. شما عرب نیستید. عرب مسلم است. شما عرب نیستید. شما امریکایی هستید. آمدی حالا در اینجا ادعای اسلام میکنید. این مطلب را باید ملت عراق بدانند که امروز جنگ بین اسلام و کفر است، و بر همه مسلمین واجب است که دفاع کنند از اسلام. اگر این آدم به فرض محال غلبه پیدا کند بر ایران و جمهوری اسلامی را از بین ببرد، این عکس العملش در همه کشورهای اسلامی میشود. اینها مایلند که اصل کشور اسلامی نباشد. اینها تابع میشل عَفْلَق هستند. میشل عَفْلَق به اسلام کار دارد؟! میشل عَفلَق اسلام را منافی با مقاصد خودش میداند. این حزب بعث، اسلام را منافی میدانند با مقاصدی که دارند. ملت عراق باید بیدار بشوند. باید قیام کنند. باید نهضت کنند. باید انقلاب کنند. انقلاب کنید تا این را از بین ببرید، و بدانید این را که اگر برای خدا انقلاب کنید، شما پیروز خواهید بود، چنانچه ما برای خدا، ملت ما برای خدا قیام کرد و پیروز شد. حالا هم پیروز خواهد شد و ان شاء اللَّه این مرد را از بین [برده] هم شما و ما با هم دست به هم بدهیم و این حزب را منحلش کنیم، و اشخاص حزبی که برنگردند به اسلام اعدامشان بکنیم، تا اینکه این مملکت از شرّ اینها و از شرّ «میشل عَفْلَق» ها و «صدام حسین» ها و «سادات» ها، از شرّ اینها فارغ بشود، و دیانت خودشان را پیاده کنند، و بشود یک مملکت اسلامی. همه جا حکومت خودش سر جای خودش. حکومت اسلامی سر جای خودش. ایران حکومت خاص دارد. عراق حکومت خاص دارد. مصر حکومت خاص دارد. اینها سر جای خودشان، لکن همه با هم در تحت لوای اسلام باشید. و ان شاء اللَّه اینها را از بین ببریم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 233 ـ 239)
ـ پیام به علما و روحانیون تبریز؛ تقدیر از مجاهدات روحانیون و مردم آذربایجان (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
به وسیله حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا حسن آقای انگجی- دامت برکاته- خدمت حضرات حجج اسلام و علمای اعلام تبریز- دامت برکاته
تلگراف شریف مبنی بر پشتیبانی از دولت و ارتش و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران موجب کمال تشکر گردید. آذربایجان همیشه سنگر پایدار و محکم اسلام و کشور بوده، و ان شاء اللَّه خواهد بود. علمای عظیم الشأن تبریز و سایر نقاط آذربایجان چون مردم دلیر و غیورش در صف مقدم دفاع از کیان اسلام بزرگ و کشور اسلامی بودهاند، و در مقابل رژیم منحط سابق به مجاهدت برخاسته و زحماتی جانفرسا متحمل گردیدهاند. جنابعالی و سایر حجج اسلام اخلاف صالحه اسلاف عظیم میباشید. و واضح است که در این جنگ بین ایران عزیز و اسلام مقدس با امریکای ستمگر و نوکران سرسپرده آن، اهالی معظم آذربایجان، و در رأس آن حضرات حجج اسلام و علمای اعلام در طلیعه هستند و در موقع لزوم در صف مقدم رزمندگان اسلامی برای سرکوبی دولت کافر بعث خواهند جنگید؛ چنانچه قشرهای عظیم ملت اسلامی چون صفوف ملائکة اللَّه همرزم و هم صدا خواهند بود.
در خاتمه در صورتی که علمای آن منطقه با این جانب کاری دارند، میتوانند به وسیله جنابعالی و یا سایر برادران با این جانب تماس برقرار نمایند. امیدوارم در خدمت به آقایان کوتاهی نشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 241)
ـ حکم انتصاب آقای سید کاظم حسینی میانجی به سمت امامت جمعه خرم آباد (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید کاظم حسینی میانجی- دامت افاضاته
از آنجا که اهالی محترم خرمآباد مدتی است از برگزاری نماز وحدتبخش جمعه محروم هستند بدین وسیله جنابعالی را به سمت امام جمعه خرمآباد منصوب مینمایم تا ان شاء اللَّه تعالی ضمن انجام این فریضه الهی مردم شریف آن سامان را بیش از پیش نسبت به وظایف خطیر و حساسی که در رابطه با اسلام و انقلاب دارند آشنا سازید.
از خدای تعالی موفقیت شما را در انجام این وظیفه بزرگ مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. به تاریخ هشتم ذی حجة الحرام 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 7)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید قربان (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید اضحی واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک میگویم. متأسفانه در زمانی عید اضحی فرا میرسد که هر روز مسلمانان شاهد مصیبت تازه و جنایت هولناک جدیدی از طرف دشمنان اسلام میباشند که فجیعترین آنها قتل عام وحشیانه مسلمانان بیدفاع لبنان و هتک حرمت دختران و زنان و کشتار هولناک کودکان و حتی بیماران آوارگان مسلمان میباشد. و تأسفبارتر آنکه بسیاری از سران کشورهای اسلامی به جای مقابله با این اعمال وحشیانه و جلوگیری از این کشتار بیرحمانه، به عاملین این جنایت یعنی اسرائیل غاصب، دستمزد داده و او را به رسمیت میشناسند و به جای قطع رابطه با عامل اصلی یعنی امریکای جهانخوار، هر روز روابط خود را با او محکمتر و گستردهتر میکنند، و گذشته از اینکه خود در سکوت مرگباری فرو رفتهاند، حتی از شنیدن شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا واهمه داشته و بشدت از آن جلوگیری میکنند. ف إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.[19] وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.[20]- 8 ذی حجة الحرام 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 8)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید قربان (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس دولت امارات عربی متحده و امیر کشور دوبی
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید اضحی واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به شما و ملت مسلمان کشورتان تبریک میگویم. با کمال تأسف هنگامی این عید سعید فرا میرسد که کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان دچار مصیبتهای گوناگون بوده و دشمنان اسلام هر روز توطئه تازهای علیه آنان میکنند که رقتبارترین پیامدها را به دنبال داشته، مانند قتل عام وحشیانه مسلمانان بیدفاع لبنان و هتک حرمت دختران و زنان مسلمان. و تأسفبارتر آنکه بیشتر حکام کشورهای اسلامی به جای مقابله با این اعمال وحشیانه و جلوگیری [از] این کشتار بیرحمانه، به اسرائیل غاصب که این همه جنایات را به بار آورده دستمزد هم داده و او را به رسمیت میشناسند، و به جای قطع رابطه با عامل اصلی این همه وحشیگریها، یعنی امریکای جهانخوار، هر روز روابط خود را با او محکمتر و گستردهتر میکنند، و گذشته از اینکه خود در سکوت مرگباری فرورفتهاند، حتی از شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا هم واهمه داشته و از آن جلوگیری میکنند. ف إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.[21] وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.[22]- به تاریخ 8 ذی حجة الحرام 1402- روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 9)
ـ پیام تشکر به امیر قطر؛ تبریک عید سعید قربان (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای خلیفه بن حمد آل ثانی، امیر دولت قطر
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید اضحی واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک میگویم. متأسفانه در زمانی عید اضحی فرا میرسد که دشمنان اسلام هر روز توطئه تازهای علیه اسلام و مسلمین میکنند. و به دنبال آن جنایت جدیدی انجام میدهند که فجیعترین نمونهاش قتل عام وحشیانه مسلمانان بیدفاع لبنان و هتک حرمت دختران و زنان و کشتار کودکان و حتی بیماران بیمارستانهای کشور لبنان میباشد. و تأسفبارتر آنکه بسیاری از سران کشورهای اسلامی به جای مقابله و جلوگیری از این اعمال وحشیانه، عاملان این جنایت هولناک، یعنی اسرائیل غاصب را به رسمیت شناخته و دستمزد نیز به او میدهند؛ و به جای آنکه با عامل اصلی این جنایات، یعنی امریکای جهانخوار، روابط خود را قطع کنند، هر روز ارتباط را محکمتر و گستردهتر مینمایند، و گذشته از اینکه خود در سکوت مرگباری فرو رفتهاند، حتی از شنیدن شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا در کنار خانه خدا نیز واهمه داشته و جلوگیری میکنند. ف إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.[23] وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.[24]- 8 ذی حجة الحرام 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 10)
ـ پیام تشکر به نخست وزیر یمن جنوبی؛ تبریک عید سعید قربان (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای علی ناصر محمد، دبیر کل حزب سوسیالیست یمن و رئیس شورای مجلس و نخست وزیر
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید اضحی واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به شما و ملت مسلمان کشورتان تبریک میگویم. متأسفانه در زمانی عید اضحی فرا میرسد که دشمنان شناختهشده اسلام از هر سو مسلمانان را احاطه کرده و برای نابودی اسلام و مسلمانان توطئه میکنند؛ و به دنبال آن هر روز جنایت هولناک تازهای انجام میدهند که فجیعترین نمونهاش قتل عام وحشیانه مسلمانان بیدفاع لبنان و هتک حرمت دختران و زنان و کشتار کودکان و بیماران میباشد. و تأسفبارتر آنکه بسیاری از سران کشورهای اسلامی به جای مقابله با این اعمال وحشیانه و جلوگیری از این کشتار بیرحمانه، جانیان این اعمال یعنی اسرائیل غاصب را به رسمیت شناخته و دستمزد به او میدهند، و ارتباط خود را با عامل اصلی این جنایات یعنی امریکای جهانخوار، هر روز محکمتر و گستردهتر میکنند؛ و گذشته از اینکه خود در سکوت مرگباری فرو رفتهاند حتی از شنیدن شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا در کنار خانه خدا نیز واهمه کرده و جلوگیری مینمایند. ف إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.[25] وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ[26]- به تاریخ 8 ذی الحجة الحرام 1402- روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 11)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید قربان (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور مالدیو
تلگراف تبریک شما به مناسبت حلول عید سعید اضحی واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک میگویم. متأسفانه در زمانی عید اضحی فرا میرسد که مسلمانان جهان گرفتار مصیبتهای گوناگونی هستند و هر روز دچار توطئه تازهای از طرف دشمنان اسلام میگردند و شاهد جنایت تازهای میباشند که فجیعترین نمونهاش قتل عام وحشیانه مسلمانان بیدفاع لبنان و هتک حرمت دختران و زنان و کشتار هولناک کودکان و سالمندان و حتی بیماران میباشد. و تأسفبارتر آنکه بسیاری از سران کشورهای اسلامی به جای مقابله با این اعمال وحشیانه و جلوگیری از این کشتار بیرحمانه به عاملان این جنایت یعنی اسرائیل غاصب، دستمزد هم داده و او را به رسمیت میشناسند، و به جای قطع رابطه با عامل اصلی، یعنی امریکای جهانخوار هر روز رابطه خود را محکمتر و گستردهتر میسازند، و گذشته از اینکه خود در سکوت مرگباری فرو رفتهاند، حتی از شنیدن شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا واهمه داشته و بشدت از آن جلوگیری میکنند. ف إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.[27]- 8 ذی حجة الحرام 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 12)
ـ بیانات در جمع ورزشکاران و وزنه برداران؛ تقویت جهات معنوی و اخلاقی (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از زیارت همه آقایان خوشحال و به همه شما دعا میکنم. ان شاء اللَّه ورزشکاران به همان صورتی که ورزش جسمی دارند، ورزش روحی هم داشته باشند. و از قدیم ورزشکاران ایران به یاد خدا و علی- علیه السلام- بودهاند و این از برجستگیهای آنان بوده است. ان شاء اللَّه هر جا میروید قهرمان باشید و موفق شوید انقلاب را در تمام معانی آن صادر کنید. امیدوارم از حیث اخلاقی هم قهرمان باشید که بحمد اللَّه اخلاق خوب در ورزشکاران بسیار پیدا میشود. شما توجه داشته باشید که تمام تبلیغاتی که بر ضد ملت ایران میشود برای این است که کشور را برگردانند به صورت اول، سعی کنید که تحت تأثیر این تبلیغات قرار نگیرید. امروز کشور شما در دنیا مطرح است و این به خاطر قدرت شماست. کشور شما امروز یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان است، باید سعی کنیم این قدرت را حفظ کنیم.
[سپس حضرت امام با اشاره به یکی از ورزشکاران که در جبهه حق علیه باطل دو پا و یک دست خود را در راه خدا از دست داده بود، فرمودند:] ما به داشتن چنین جوانانی افتخار میکنیم.
خداوند ان شاء اللَّه به ایشان در آخرت دو بال عنایت کند تا با آنها بتواند در بهشت پرواز نماید.» (صحیفه امام، ج18، ص: 151)
ـ سخنرانی در جمع گروهی از مسئولان نظام؛ تمسک به ولایت حضرت علی «ع» (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
متقابلًا من این عید بزرگ را به همه حضار و همه ملت ایران و همه مسلمین جهان و مظلومین سرتاسر عالم تبریک عرض میکنم.
و چه خوب مجلسی است که در یک همچو روز عیدی صاحبان اصلی انقلاب که همین طبقه گودنشینان و کشاورزان و کارگران و مجاهدان هستند، در اینجا تشریف دارند و ما از محضرشان استفاده معنوی میکنیم. آن چیزی که موجب تأسف است، این است که مجال پیدا نکرد حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- نگذاشتند مجال پیدا بکند، که آن حکومتی که حکومت اللَّه است در دنیا به آن نحوی که میخواست، خود حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- میخواست پیاده کند تا دنیا بفهمد که اسلام چی آورده است و چه شخصیتهایی دارد. در آن وقت که حکومت دست ایشان نبود، که مجال نبود، آن وقت هم که حکومت دست ایشان آمد، باز مجال ندادند؛ سه تا جنگ بزرگ در زمان ایشان افروختند و مجال اینکه یک حکومتی که دلخواه او هست برقرار کند نشد، و این را ما باید تا آخر ابد از آن متأسف باشیم. اگر یک همچو مجالی برای ایشان پیدا میشد، الگویی بود آن حکومت برای همه کسانی که میخواهند به عدالت و به امور الهی قیام کنند، الگو میشد. ولی تأسف این است که نشد، و آن قدری که شد هم باز نورش متجلی است، و الآن هم همان اثر کمی که از ایشان مانده است در باب حکومت، همان اثر کم هم معلوم است که وضع باید چه باشد. و تأسف دیگر اینکه مجال پیدا نکرد ایشان که آن علومی که در سینه ایشان بود «و هاهُنا عِلْماً جَمّاً» «إنَّ هاهنا عِلْماً جَمّاً» پیدا نکرد اشخاصی که حَمَله آن علم باشند. و بلااشکال آن علمی که ایشان حَمَلِهاش را پیدا نکردهاند، آن علم اسرار ولایت، اسرار توحید است. و باید همه عرفا تأسف بخورند بر اینکه این مجال برای ایشان پیدا نشد که آن اسرار را که باید افشا کند، افشا بفرماید.
مجال نشده و این هم جزء تأسفهایی است که باید خصوصاً عرفا و فلاسفه و علما و دانشمندان در این تأسف روزگار بگذرانند.
و ما در این روز، این روز مبارک که از اعیاد بزرگ اسلام است و به حسب نفوس ما بالاترین عید است و نکتهاش هم این است که این ادامه نبوت است، ادامه آن معنویت رسول اللَّه است، ادامه آن حکومت الهی است، از این جهت از همه اعیاد بالاتر است. و ما در این روز سعید یکی از چیزهایی که وارد شده است این است که بگوییم، بخوانیم:
الْحَمْدُ للَّه الّذی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوَلایَة امیر الْمُؤمِنینَ وَ اهْلِ بَیْتِهِ[28].
تمسک به ولایت امیر المؤمنین چی هست؟ یعنی ما همین این را بخوانیم و رد بشویم؟ آن هم تمسک به ولایت امیر المؤمنین در روزی که ولایت به همان معنای واقعی خودش بوده است، نه تمسک به محبت امیر المؤمنین، تمسک به محبت اصلًا معنا هم ندارد، تمسک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گرچه ما و بشر نمیتواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعی و عدالت حقیقی را که حضرت امیر قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمیتوانیم ماها و هیچ کس، قدرت نداریم که پیاده کنیم، لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمی که قدرت داریم تمسک کنیم. تمسک به مقام ولایت معنایش این است که،- یکی از معانیاش این است که- ما ظِلّ آن مقام ولایت باشیم. مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت بر مسلمین است، این است که چنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیر المؤمنین و این است که آن عدالتی که امیر المؤمنین اجرا میکرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند. به مجرد اینکه ما بگوییم ما متمسک هستیم به امیر المؤمنین، این کافی نیست، این تمسک نیست اصلش. وقتی که حکومت الگو قرار داد امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- را در اجراء حکومتش، در اجراء چیزهایی که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد، این تمسک کرده است به ولایت امیر المؤمنین. چنانچه او الگو نباشد، یا اینکه تخلفات حاصل بشود از آن الگوی بزرگ، هزار مرتبه هم روزی بگوید «خدا ما را از متمسکین قرار داده است»، جز یک کذبی چیزی نیست. و مجلس که از مقامات بلند یا بلندترین مقام کشوری است، چنانچه الگو قرار داد آن چیزی که امیر المؤمنین میخواست، و آن عدالتی را که آن در همان برهه کمی که به او مجال دادند- خیلی کم مجال پیدا کرد- اگر الگو قرار بدهند آن را برای اینکه احکام را و اموری که باید محوّل به آنهاست به آن نحو اجرا بکنند، به آن نحو تصویب بکنند و دقت بکنند، آن وقت میشود گفت که مجلس ما هم از متمسکین به امیر المؤمنین هستند. و ما چنانچه مجلس نتواند این کار را بکند، یا خدای نخواسته نخواهد این کار را بکند، یا بعض افراد نگذارند که این کارها بشود، آن وقت ما نمیتوانیم بگوییم که یک مجلس متمسک به ولایت امیر المؤمنین داریم. و هکذا قوّه قضائیه، اگر قوّه قضائیه هم تبعیت نکند از آن قضاء امیر المؤمنین که «اقْضاکُمْ عَلِیٌ»[29]
و اگر تبعیت نکند از قضاوت اسلام، متشبث به همان قضاوت اسلامی نباشد، آن هم هر چه بگوید ما متمسک هستیم، بر خلاف واقع است. تمسک وقتی است که قوّه قضائیه هم کارهایی که میکنند از روی الگوی علوی باشد که همان الگوی اسلامی است. و مردم ما هم که این دعا را یا این فقره را میخوانند آنها هم باید توجه کنند به اینکه تمسک به ولایت حضرت امیر برای آنها تبعیت از مقاصد اوست.
همین طور گفتند که ما شیعه علی هستیم، و همین که گفتند ما متمسک به ولایت امیر المؤمنین هستیم، این کافی نیست، نمیشود این. این امور، اموری نیست که لفظی باشد و با الفاظ و با عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است؛ اینها یک امور عملی است، یک حکمت عملی است اینها. باید کسانی که مدعی هستند که ما شیعه امیر المؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم، یک گزافی گفتهایم، یک لا طائلی گفتهایم.
امیر المؤمنین در زمان حکومتش- که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواریها مقابل بود- میبینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر مینویسد چه مسائل مهمی را، مسائل سیاسی را، مسائل اجتماعی را، همه چیز را در آنجا ذکر میفرماید، با اینکه یک بخشنامهای برای یک نفر بوده است. یک نامهای برای یک نفر بوده است و آن این است که میگوید که- به حسب نقلی که شده است که یک خلخال را از پای یک ذمّی در حکومت او در آوردند،- به حسب این روایت، میفرماید که اگر انسان بمیرد برای این، این مَلوم نیست.
شیعه این است که این طور باشد نه مثل ما، شیعه این است که اگر چنانچه در حکومت اسلامی، در کشور اسلامی، ظلم و لو به یک ذمّی وارد بشود، آن هم ظلم به همین کمی که یک خلخال را از پای یک ذمیّه درآورند، بگوید که انسان اگر بمیرد ملوم[30] نیست، ملامت نباید به او بشود، این طور اهمیت دارد.
و ما امروز میبینیم که در بلاد مختلفه مسلمین، ظلمهاست که بر مسلمین دارد میشود. در لبنان آن آتشی که برافروختهاند، امریکا برافروخته، و آن لشکرکشیای که از طرف امریکا و فرانسه و سایر اذناب آنها برای یک مشت مظلوم شیعه و مظلوم مسلمان در آنجا انجام میگیرد، سایر مسلمین نشستهاند و تماشا میکنند. غایتِ کاری که امسال حکومتها کردند این بود که عید نگرفتند. کافی است این؟ این هم یک کاری است، اما آنها دارند ظلم خودشان را میکنند، آنها دارند فوج فوج جوانهای ما را در لبنان و فلسطین میکشند. آنها دارند در افغانستان آن جنایات را میکنند. آنها دارند در عراق آن جنایات را میکنند، و آنها بر ایران آن جنایات را وارد میکنند. مجرد اینکه امسال ما عید نداریم، این کار را درست میکند؟ این تکلیف را از دوش این دولتها بر میدارد؟ آنها با سرنیزه پیش میآیند و با توپ و تانک پیش میآیند و مظلومین هم تنها ماندهاند و مع ذلک تو دهنی دارند به آنها میزنند، لکن دولتها نشستهاند تماشا میکنند، و غایت امر این است که عید را نمیگیرند. شما عید نگیرید، عید را امریکا میگیرد، عید را اسرائیل میگیرد. بهتر از این عید چی که شماها مرتبهتان به آنجا رسیده که هیچ کاری از شما نمیآید الّا اینکه عید نگیرید. چه تأثیری در دنیا دارد این عید نگرفتن؟ آنجائی که دنبالش مشتهای گره کرده در مقابل امریکا و در مقابل شوروی و در مقابل صهیونیسم و سایر جنایتکاران با مشتهای گره کرده بایستید و با آن همه امکاناتی که دارید مقابله کنید؛ آن وقت این عید نگرفتن هم یک اثری دارد، و الّا از آن طرف نفت را به رایگان بدهید به آنها، از آن طرف کمکهای معنوی را به آنها بکنید، از آن طرف همه مسلمانها را در بند خودتان نگه دارید و نگذارید که حتی آنها یک کلمهای بگویند، آن وقت عید نگیرید، این عید نگرفتن چه اثری دارد؟ اینها انحراف است. اینها تعمیه[31] است. میخواهند به ملتهای خودشان و مسلمین جهان تعمیه کنند که ما الآن ایستادهایم مقابل اسرائیل. در مقابل توپ و تانک عید نگرفتن کاری است؟ قدرت ندارید شما؟! شما نفتتان را اگر ده روز ببندید به روی دنیا، دنیا خاضع شما میشود.
اینها مصیبتهایی است که بر کشورهای اسلامی دارد وارد میشود، و خودشان را همه پیرو اسلام میدانند، پیرو دین اسلام میدانند، لکن آنی که اسلام هست اصلًا خبری از آن نیست. اسلامی که در قرآنش با صراحت میگوید که نباید سلطهجویان عالم، کفّار عالم، بر مسلمین مسلط بشوند و سلطه پیدا بکنند، شما کوشش میکنید به اینکه آنها سلطه پیدا بکنند. الآن وضع لبنان چه وضعی است؟ این شیعیان لبنان، این مسلمانهای لبنان الآن در چه حالی هستند؟ و این دولتها میخواهند باز بسازند با امریکا، از امریکا تبعیت کنند و با اسرائیل بسازند و با امین جُمَیِّل[32] بسازند. این سازش چه معنی دارد؟ شمایی که قدرت دارید که اینها را سر جایشان بنشانید و نجات بدهید یک دسته مظلومین را، و اسلام هم تکلیف دارد بر شما که مظلومین را نجات بدهید از دست کفار، آن وقت همه کار شما این است که عید نداشتید! شما عید درست میکنید برای اسرائیل و برای امریکا. آنها همه روزشان عید است، برای اینکه میبینند در منطقه کاری کردهاند که اسلام مهار بشود، هیچ نتواند یک قدم جلو بگذارد. آنها هر روزشان عید است و برای ماها هر روز عزاست.
مایی که میخواهیم اسلام در همه جا باشد و میخواهیم اسلام صادر بشود، ما که نمیگوییم که میخواهیم با سرنیزه صادر بکنیم؛ ما میخواهیم با دعوت، با دعوت به همه جا اسلام را صادر کنیم.
ما میخواهیم یک الگویی از اسلام در عالم- و لو یک الگوی ناقصی باشد- نشان بدهیم که همه عقلای عالم غیر از آنهایی که جنایتکارانِ بالذات هستند، همه ملتهای مظلوم بفهمند که اسلام چی آورده و میخواهد چه بکند در دنیا. اسلام با این محرومین، با این مظلومین، با این گرفتارها میخواهد چه کند که اینها را نجات بدهد. و شما دولتهای خلیج و غیر خلیج کوشش دارید به اینکه این اسلام را نگذارید از ایران یک قدم بیرون بگذارد، و لو اینکه به رغم انف[33] شما، بیرون پا گذاشته است و خواهد گذاشت. مسلمین، انصافاً انسان باید بگوید که این دولتهای اسلامی، همه دولتهای اسلامی، الّا یک معدود بسیار کمی اصلًا به اسلام کاری ندارند، اسلام وسیله برای مقام است، اسلام غیر از این نیست که وسیله باشد، با لفظ اسلام و با قول به اسلام، مثل اسلام رضا خانی و محمد رضا خانی، اسلام اینها این بود که قرآن هم طبع میکردند، و رضا خان مجلس روضه هم داشت و عزاداری هم آن وقت ارتشش میکردند و همه اینها بود، دسته هم در میکردند- من خودم دیدم- اما اساس را میخواست از بین ببرد؛ با این صورت اساس را میخواست از بین ببرد. و از او بدتر محمد رضا بود که روی نقشه کار میکردند و هر کاری میکردند برای بردن- اساس است- اساس بود. الآن هم حزب بعث عفلقی عراق همین کار را دارد میکند، حالا دیگر عابد و مسلمان شدهاند، لکن عابد و مسلمانی که عبید زاکانی[34] میگوید. اساس را اینها از بیخ قبول ندارند. اینها اسلام را منافی با مقاصد خودشان میدانند و منافی هم هست. مقاصد آنها این است که بزنند و بکوبند و مردم را زیر فشار قرار بدهند و غارت کنند و هر چه مردم دارند بگیرند از آنها و برای خودشان در بانکهای خارجی انبار کنند، مثل محمد رضا که کرد این کار را. اسلام با این آشنایی ندارد با یک همچنین مطلبی. آنها میدانند که اسلام این طوری نیست، پس، این اساس نباید باشد.
ما که امیدواریم که یک جلوه و لو بسیار ناقصی از ولایت، ولایت علی- علیه السلام- در کشور ما شده باشد، ما باید توجه بکنیم، کافی ندانیم اینکه ما تظاهر میکنیم و شعار میدهیم و چه، اینها کافی نیست. دولت واقعاً باید با تمام قدرت آن طوری که علی- علیه السلام- برای محرومین دل میسوزاند، این هم با تمام قدرت دل بسوزاند برای محرومین، مثل یک پدری که بچههایش اگر گرسنه بمانند، چطور با دل افسرده دنبال این میرود که آنها را سیر بکند، یک دولت تابع امیر المؤمنین باید این طور باشد. الحمد للَّه هستند، خیلی البته من نمیگویم که کسی میتواند مثل حضرت امیر باشد. خود او هم گفت که شما نمیتوانید، نمیتوانیم هم واقعاً، اما اعانت کنیم ما او را به ورع و تقوا، اعانت کنیم به اینکه تا آن اندازه که میتوانیم. برای همه تا یک اندازهای قدرت هست که هم خودش را نگه دارد و هم جمهوری اسلامی را نگه دارد. این قدرتهای کوچک وقتی پهلوی هم گذاشته میشود یک قدرت بزرگ است.
الآن چهل میلیون جمعیت ایران یک قدرت اسلامی بزرگ است که ان شاء اللَّه اگر با همین وضع باقی باشد، به همین انسجام باقی باشد، طرفداری از دولتشان بکنند، طرفداری از مجلسشان بکنند و پشتیبان باشند برای جنگهایی که در این کشور به بار آوردهاند، اگر اینها به همین حال باشند، آن وقت یک پردهای از مقام ولایت در این کشور جلوه پیدا کرده است. کوشش کنید بر اینکه، کوشش بکنند همه جمعیتها و ارگانها و همه نهادهای اسلامی در اینکه این تبعیت از مرام علی- علیه السلام- را حفظ کنند و به پیش ببرند. قانع نشوند به اینکه ما حالا تا یک حدودی چه شده است، نخیر، هیچ قانع نشوید.
انسان حد ندارد، بیحد است انسان. انسان در معنویات هیچ حدی ندارد، تا آنجایی که برگردد به مبدأ کمال مطلق. در قدرت هم همین طور است. قدرت اسلامی انسانی بیحد است. بنا بر این، باید همه کشور ما به این توجه داشته باشند که اگر چنانچه دیر بجنبند گرگها آنها را میخورند. اگر به این قدرتی که الآن در جبههها هست و بحمد اللَّه هر روز برای اسلام پیروزی ایجاد میکنند، اگر دیر بجنبند آن قدرتها و دیر بجنبند این ملت، به دنبال آنها گرگها از اطراف نشستهاند و فرصت طلبی میخواهند بکنند که همه ایران را ببلعند، و شمایید که باید حفظ بکنید. و شما گودنشینان و زاغهنشینان که به ما منت دارید و برای اسلام پیروزی ایجاد کردید، و شما عزیزانی که سلامت خودتان را برای اسلام از دست دادید- و ما همه مرهون زحمات شما هستیم- باید توجه بکنید که این وحدت الهی محفوظ باشد. شیاطین نیایند و وسوسه ایجاد کنند که حالا هم چیزی نشده است.
این شیاطین میخواهند آنی که بشود این است که باز مجالس رقص زمان محمد رضا و مجالس- نمیدانم- عیش و عشرت آن وقت و سینماهای آن وقت باشد. البته این نشده و نمیشود هم. آنهایی که میگویند که این کشور باز چیزی نشده است، مثل آن وقت و بدتر از آن وقت است، برای این است که در نظر آنها بدتر است. آنها میخواهند آن طور باشد، آنها میخواهند که در همه کشور ما مسکرات مثل آب جریان داشته باشد، آنها میخواهند فحشا در همه جا باشد، آنها نیست، البته آنها هم ناراضی هستند. لکن شما گودنشینها، شما زاغهنشینها، شما کشاورزان، شما کارگرها که بُنیه این کشور هستید، و اساس این کشور هستید، توجه کنید که شیاطین وسوسه نکنند به شما، شما را در کارهایتان سست نکنند.
شما میبینید که در همین مدت کوتاه چه کارهایی در ایران شده است. همین قضیه نشت نفت و آن موشکهای حزب بعث که این کار را، این جنایات را کرد، و بعد هم در دنیا آن همه بساط در آوردند و به گردن ما هم میگذاشتند، آن همه بساط درست کردند، تبلیغات که باید همه جمع بشوند چه بکنند، باید یک صندوق بین المللی پیدا بشود و چه بکند و امریکا باید بکند، و انگلستان مثلًا و امثال اینها. این جوانهای ما که متعهد به اسلام هستند و فهمیدهاند که خودشان باید برای خودشان کار بکنند، اینها این کار را کردند.
حالا آنها بنشینند در خارج هر چی مفت میخواهند بگویند. اینها این معجزه را کردند، پس میتوانید بکنید. کارخانهها را راه انداختهاند همین رفقا، همین دوستان، همین زاغهنشینان، همین کارگران، میتوانید همه کارها را انجام بدهید، لکن باید یک لحظه از خدا غافل نباشید.
غفلت از مبدأ قدرت، انسان را به هلاکت میرساند. مبدأ قدرت، اوست و همه چیز به دست اوست و ما چیزی نیستیم. ما شکر میکنیم که خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کرده است و از قدرت لا یزال خودش یک ذرهای، یک جلوه مختصری در این کشور بذل کرده است، عنایت کرده است.
و امروز قدرت شما یک قدرت الهی آسیب ناپذیر است مادامی که همین طور باشید.
مادامی که تحت تأثیر این تبلیغات نباشید که یک چیزی کم است، یک چیزی چی. خوب، شما نمیدانید که در وقتی که جنگ است، جنگ داخلی است، جنگ خارجی است، همه چیز هست، محاصره اقتصادی است، همه کشورها با ما مخالف هستند، همه قدرتهای بزرگ به ضد ما هستند و دولت را در آن مضیقه گذاشتهاند؛ مع ذلک دولت تا کنون یک شاهی قرض نکرده و دارد کارها را انجام میدهد، و مجلس با قدرت خودش دارد قوانین را که به صلاح مسلمین و اسلام است و قوانین اسلامی است دارد طرح میکند و دارد تصویب میکند، و قدرتهای دیگر مشغول به تعمیر این کشور هستند و تا کنون بسیار کارهای مهمی کردهاند، و لو اینکه کم گفتهاند و لکن زیاد کردهاند.
این برای این است که یک کشوری است احساس کرده است که خودش باید سرپای خودش بایستد، این احساس وقتی که در جمعیت پیدا شد، این معجزات هم دنبالش است. و آن وقت ما را این طور کرده بودند که احساس این بود که نمیشود، نمیتوانیم، باید از خارج بیایند، همه چیز ما از خارج است، سرتا قدممان باید فرنگی بشود، احساس این بود. وقتی احساس این بود، افکار جامد شده بود، یعنی افکار رفته بود دنبال اینکه ما نمیتوانیم و باید دیگران دست ما را بگیرند. دیگران هم دست شما را نمیگرفتند، دیگران مال شما را میگرفتند، خزائن شما را میگرفتند. امروز احساس این است که میتوانیم، این احساس، توانایی میآورد، این احساس افکار را متوجه و متمرکز میکند که هر کسی در هر جایی هست کار بکند، در هر جایی هست خدمت بکند- تا- این احساس مادامی که هست، شما به پیش میروید.
و من امیدوارم که این احساس همیشه باشد و همیشه کشور شما به پیش برود، و یک روزی باشد که هر چیزی که هر جا درست میکردند خود شما هم درست بکنید. خدا ان شاء اللَّه همه شما را از موالیان ائمه اطهار و از شیعیان علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- قرار بدهد و دشمنان شما را ان شاء اللَّه یا آدم کند یا از بین ببرد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 152 ـ 162)
[1] - در صحیفه نور( دوره 22 جلدی)، ج 1، ص 223، تاریخ آبان 55 و در صحیفه نور( دوره جدید)، ج 1، ص 372، تاریخ مهر 55 درج گردیده است.
[2] - اشاره به شاه عباس اول صفوی.
[3] - خسرو اول، ملقب به انوشیروان عادل از شاهان سلسله ساسانی( جلوس 531 م.) در آغاز سلطنت خود، تمام برادران و اولاد ذکور آنان را به قتل رساند.
[4] - اشاره به سخنران قبل از فرمایشات امام.
[5] - ریاکاری، دورویی، فریبکاری.
[6] - حضرت رسول اکرم( ص):«
حُسَیْنٌ مِنِّی وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ».
حسین از من است و من از حسینم. المستدرک؛ ج، 3 ص 177 و بحار الأنوار، ج 43، ص 261.
[7] - سوره قصص، آیه 5:« و ما اراده کردیم منت گذاریم بر آن طایفه مستضعف در آن سرزمین، و آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث حکومت و جاه فرعونیان گردانیم».
[8] - سُقْم: بیماری، دروغ.
[9] - امام ششم- علیه السلام- فرمودهاند:«
لَیَعُدَنَّ أَحَدُکُمْ لِخروجِ القائِم وَ لَوْ سَهْمَاً».
هر یک از شما خود را برای ظهور قائم( ع) آماده کند و لو به داشتن یک تیر. بحار الأنوار، ج 52، ص 366، ح 146. مکیال المکارم، ج 2، ص 423.
[10] - گبر: مجوس، زرتشتی.
[11] - حسن پاکروان، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک)، که از دوستان و معتمدان شاه به شمار میرفت و در آغاز نهضت اسلامی چند بار از سوی شاه، مأمور گفتگو با امام گردید.
[12] - بخشی از آیه 97 سوره آل عمران:« و مردم را حج و زیارت آن خانه واجب است».
[13] - سوره رعد، آیه 11:« خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که آن قوم حالشان را تغییر دهند».
[15] - افزون ساختن و دو چندان کردن.
[16] - در صحیفه نور در ذیل تاریخ 12/ 7/ 58 درج شده است اما به استناد گزارش مطبوعات مورخ 5/ 7/ 58 تاریخ دیدار 4/ 7/ 58 صحیح است.
[17] - در صحیفه نور، تاریخ 5/ 7/ 59 درج شده است.
[18] - یکی از شگردهای دشمن برای تضعیف روحیه مردم- به زعم خود- پراکنده کردن شایعه رحلت امام خمینی بود، که معظمٌ له در اینجا به یکی از آنها اشاره کردهاند.
[19] - برگرفته از آیه 156 سوره بقره
[20] - بخشی از آیه 227 سوره شعراء:« و ستمکاران بزودی خواهند دانست که به چه مکانی بازمیگردند»
[21] - برگرفته از آیه 156 سوره بقره
[22] - بخشی از آیه 227 سوره شعراء:« و ستمکاران بزودی خواهند دانست که به چه مکانی بازمیگردند»
[23] - برگرفته از آیه 156 سوره بقره
[24] - بخشی از آیه 227 سوره شعراء:« و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی بازمیگردند»
[25] - برگرفته از آیه 156 سوره بقره
[26] - بخشی از آیه 277 سوره شعراء:« و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی بازمیگردند»
[27] - سوره شعراء، آیه 227:« و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی بازمیگردند»
[28] -« سپاس خدایی را که ما را از متمسکین به ولایت حضرت علی و اهل بیت او( ع) قرار داد.»
[29] -« مانند علی( ع) قضاوت کنید».
[30] - ملوم: ملامت شده، مورد نکوهش قرار گرفته
[31] - تعمیه: نابینا کردن، پوشیده ساختن معنی.
[32] - امین جُمَیِّل، رئیس جمهور فالانژ لبنان.
[33] - به رغم انف: به خاک مالیدن بینی، عاجز کردن، به حالِ ناتوانی درآوردن
[34] - عبید زاکانی:( وفات در حدود 772 هجری- قمری) نظام الدین عبید اللَّه زاکانی از شاعران هجو سرا و نویسندگان معاصر حافظ. او دارای آثار فراوانی شامل قصاید، غزلیات، اشعار هزلیه است که معروفترین آنها عبارتند از: عشاقنامه، اخلاق الاشراف، ریش نامه و موش و گربه است. در کتاب« موش و گربه» مسأله مسلماننمایی در قالب یک داستان طنز به خوبی تشریح شده است.