حکیمی پارسا
مهدی حاضری
چهل روز پیش استاد علامه مرحوم محمد رضا حکیمی روی در نقاب خاک کشید و روحش به جوار رحمت الهی پرواز کرد. وی محققی ژرف اندیش و نویسنده ای متعهد بود که عمری را در راه بیدارگری و احیای عدالت و اقامه قسط گذاشت و زندگانی بسیار زاهدانه ای داشت. او سال ها از محضر بزرگان علم و اندیشه و معرفت اسلامی حوزه علمیه خراسان کسب فیض کرده و از مُجَدِّدانِ مکتب معارفی خراسان، مشهور به مکتب تفکیک به شمار می رفت تفکری که معتقد به جدایی دین از فلسفه است ولی او همچون آمیرزا مهدی اصفهانی بزرگ این مکتب علی رغم جلالت مقام و تفاوت مشرب فکری و مسیر علمی، برای حضرت امام احترامی فوق العاده قائل بود. همواره از امام به نیکی یاد می کرد و ایشان نیز او را بزرگ شمرده و نزد ایشان فردی موثق و عالم شمرده می شد.
یادگار گرامی حضرت امام جناب حاج سید حسن خمینی از حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی نقل می کند:«در محضر آقا میرزا مهدی اصفهانی بودیم که سید جوانی حدودا ۴۰ ساله وارد شد، ناگهان میرزا مهدی اصفهانی با آن عظمت علمی و مقامات معنوی و کِبَر سن خم شد و دست این سید را بوسید.
همه شاگردان از این کار استاد تعجب کردند که این سید کیست که این گونه مورد احترام شخصیتی چون آمیرزا مهدی اصفهانی قرار گرفته است؟استاد با دیدن این صحنه فرمودند: ایشان حاج آقا روح الله خمینی هستند. بنده تا کتاب کشف الاسرار ایشان را خواندم قسم خوردم هرگاه ایشان را ببینم دست او را ببوسم..."من معتقدم«خمینی» هنوز شناخته نشده!
استاد حکیمی سال ها شاگرد مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی بود، کسی که خود استوانه تقوی و معرفت و در عین حال مستغرق در عوالم روحانی و معنوی بود، اما هیچگاه از انجام تکالیف سیاسی و اجتماعی غفلت نمی کرد. وی از همان ابتدای شروع نهضت امام خمینی در سال ۱۳۴۲ حکم کرد. «حاج آقا روح الله در همه زمین مرجع است و همه باید به ایشان رجوع کنند!» و پیوسته از ایشان حمایت کامل داشت و حتی تصویر امام خمینی (ره) را در منزل خود که محل آمد و شد روحانیون و طلاب بود، در بالای سر خود نصب کرده بود.
مرحوم حجه الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور در خاطرات خود می گوید:
بعد از آزادی حضرت امام از زندان در فروردین 1343 تعدادی از بازاریهای مشهد خدمت مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی آمدند و گفتند که: ما میخواهیم قم برویم و خدمت امام برسیم و دلمان میخواهد که در خدمت شما باشیم. ایشان هم موافقت کردند. در حدود 40 نفر از انقلابیون مشهد، آنهایی که افراد فعالی بودند بلیط قطار گرفتند من هم در خدمتشان بودم ابتدا تهران آمدیم و حدود یک هفته در تهران بودیم و بعد از یک هفته عازم قم شدیم و خدمت امام مشرف شدیم. نزدیک قم که رسیدیم یکی از همراهان از حاج شیخ سؤال کرد که آقا اول میرویم خدمت امام یا زیارت حضرت معصومه(س)؟ ایشان گفت: اول هدف ما زیارت حضرت معصومه(س) است بعد خدمت امام میرویم. در بین راه توقفی کردیم تا اینکه اتوبوس بازاریها هم برسد و همه با هم به شهر قم برسیم. به محض ورود این هیأت، قم به هم خورد و تعطیل شد. یک عده فکر کرده بودند که آیتالله العظمی میلانی آمده است و استقبال خیلی گرمی از ما کردند.
حاج شیخ هم پیرمرد بود و هم مریض احوال، مجبور بودیم ایشان را تا منزل امام با ماشین ببریم. ماشینی تهیه کردند و آمد و ایشان سوار شدند، منتهی گفتیم ماشین را خاموش کن. ماشین خاموش بود و با دنده خلاص حرکت میکرد البته با دست ماشین را هل میدادند تا به خانه امام رسیدیم. وارد منزل امام که شدیم آنجا مجلس خیلی جالبی شد ...امام رو کردند به آقایانی که آنجا بودند، مثل آیتالله خزعلی، آقای شیخ علی اصغر مروارید و فرمودند که شما از آقایان تشکر کنید. آیتالله خزعلی بلند شدند و صحبت کردند، سخن بسیار ادبی و جالبی کردند....بعد از آیتالله خزعلی امام به آقای مروارید رو کردند و گفتند: شما از مردم تشکر کنید. ایشان هم بلند شد و تشکر کرد و این مجلس اینجا ختم شد.
این ملاقات ده تا پانزده روز بعد از آزادی امام بود، بعد از آن مجلس امام، مردم را بدرقه کردند ما هم خداحافظی کردیم و به مشهد مراجعت نمودیم. آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی فرمودند من در منزل آیتالله خزعلی میمانم....در یک بعداز ظهری آقایان علمای آن روز قم از مراجع و غیر مراجع و مدرسین به دیدن مرحوم حاج شیخ در منزل آیتالله خزعلی آمدند. اول کسی که آمده آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی بود، همینطور آیت الله سید کاظم شریعتمداری آمد، البته آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی مریض بود، و نیامد، بقیه مدرسین آمدند و آنجا من یادم هست که آیت الله ناصر مکارم شیرازی و آیت الله محمدمهدی ربانی املشی و بعضی دیگر از آقایان، سخنرانی کردند.
در همین روزها امام نیز از حاج شیخ بازدید کرد. این دیدارها باعث شد که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی هم از مراجع و علما بازدید کند. یک جلسه خصوصی محرمانه با خود امام، برگزار کردند. یک روز قبل از ظهری بود که ما با آقازاده ایشان در خدمتشان بودیم منزل رفتیم منتهی داخل اتاق نرفتیم، آنجا فقط مرحوم حاج شیخ و امام، دو نفری بودند. این دیدار حدود یک ساعت طول کشید. بعد از یک ساعت ملاقات که بیرون آمد، پسر ایشان سؤال کرد که چگونه یافتید آقا را؟ مرحوم حاج شیخ فرمود: سید کامل است. ایشان سؤال کرد حتی از آن جهات؟ منظورش از آن جهات یعنی اطلاع از علوم غریبهای بود که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی داشت. یک سلسله مطالبی را مرحوم حاج شیخ بلد بود که کمتر کسی از آنها اطلاع داشت. ایشان گفت حتی از آن جهات هم کامل است. (خاطرات اسماعیل فردوسی پور، ص 63-65(
نگارنده از جناب استاد حاج شیخ محمد عبداللهیان رئیس موسسه فرهنگی-تحقیقاتی امام رضا (ع) شنیدم که به نقل از مرحوم استاد محمد رضا حکیمی میفرمود:
«در سالهای بازداشت امام مدتی کسی از ایشان خبر نداشت و شایعات بیحساب در موردشان بسیار بود. بعدازظهری در مدرسه نواب مشهد مشغول شستن لباسهایم بودم که طلبهای به طعنه پرسید: «از حاجآقا روحاللهتان چه خبر؟» شاید نمیخواست مستقیم بگوید و من تصور کردم که خبر از کشته شدن آقای خمینی میدهد.
سخت متاثر شدم و گریه کردم. در همان حال به خانه استادم -شیخ مجتبی قزوینی- رفتم و با ناراحتی و گریه به استادم خبر از فوت حاجآقا روحالله دادم.
استادم انگشت میانیاش را بر پیشانی گذاشت و تأملی کرد، سپس گفت: شما در کمتر از ده روز خبر سلامتی ایشان را دریافت خواهید کرد و دعایی به من تعلیم داد تا برای سلامت ایشان هر روز بخوانم و من از آن روز تا زمان فوت آقای خمینی، جز زمان کوتاهی، آن دعا را میخواندم.
مدتی بعد از فوت، ایشان به خوابم آمد و از من پرسید: چرا دیگر برای من آن دعا را نمیخوانید؟ و من پاسخ دادم که شما دیگر نیازی به این دعا ندارید. اما آقای خمینی با لحن خاصی از من تقاضا کرد تا به جای آن دعا، صلوات مخصوص حضرت رضا(ع) را برای ایشان بخوانم. من نیز هر روز پس از نماز عصر رو به حرم مطهر امام میایستم و به نیت ایشان این صلوات را میخوانم.
حضرت امام شهادت استاد حکیمی به عدالت چند نفر از اشخاصی که از ایشان درخواست اجازه دریافت وجوهات کرده بودند را پذیرفته و نام وی را در دفتر فهرست اجازات خود به عنوان معرف آقایان شیخ محمد امینی خراسانی، شیخ عباس حجتی خراسانی و حاج شیخ ابوالحسن شیرازی نوشته اند. همچنین حضرت امام آبان سال 1352 در نامه ای خطاب به استاد حکیمی می نویسند:
اینجانب روزهای آخر عمر را می گذرانم، و مع الأسف نتوانستم خدمتی به اسلام عزیز و مسلمین بنمایم؛ ملتهایی که با جمعیت بسیار انبوه و اراضی بسیار وسیع و ذخایر بسیار گرانبها و سوابق بسیار درخشان و فرهنگ و قوانین آسمانی در تحت اسارت استعمار با گرسنگی و برهنگی و فقر و فلاکت و عقب ماندگی دست به گریبان و در انتظار مرگ نشسته اند، [و] دولتها که به دست استعمار تشکیل می شوند، جز در خدمت آنها نمی توانند باشند. اختلافات موجوده در بین سران دوَل اسلامی ـ که میراث ملوک الطوایفی و عصر توحش است و با دست اجانب برای عقب نگاه داشتن ملتها ایجاد شده است ـ مجال تفکر در مصالح را از آنها سلب نموده است. روح یأس و ناامیدی که به دست استعمار در ملتها حتی در رهبران اسلامی دمیده شده است آنها را از فکر در چاره جویی باز داشته است. امید است طبقه جوان که به سردیها و سستیهای ایام پیری نرسیده اند با هر وسیله ای که بتوانند ملتها را بیدار کنند؛ با شعر، نثر، خطابه، کتاب وآنچه موجب آگاهی جامعه است؛ حتی در اجتماعات خصوصی از این وظیفه غفلت نکنند، باشد که مردی یا مردانی بلند همت و غیرتمند پیدا شوند و به این اوضاع نکبت بار خاتمه دهند. باید جوانهای تحصیلکرده از این هیاهوی اجانب خود را نبازند، و سرگرم بساط عیش و نوشی که به دستور استعمار برای آنها و عقب نگه داشتن آنها فراهم شده است نگردند. باید اشخاص بیدار، تولید مثل کنند و هرچه بیشتر همفکر و هم قدم پیدا کنند و صفوف خود را فشرده کنند، و در ناملایماتْ پایدار و جدی و قوی الاراده باشند، و از تواصی به حق و تواصی به صبر، که دستوری است الهی، غفلت نکنند. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم.(صحیفه امام، ج2، ص 253)
باید دانست مرحوم استاد حکیمی در سال 1357 کتابی با عنوان«تفسیر آفتاب» در خصوص انقلاب اسلامی و اوصاف رهبری حضرت امام نوشت که بعداً به واسطه برآورده نشدن انتظاراتش از انقلاب در گسترش عدالت و رفع فقر و فساد و تبعیض در جامعه اجازه تجدید چاپ آن را نداد و در نهایت در سال 1390 طی یادداشتی در کتاب عقلانیت جعفری این کتاب را از شمار تألیفاتش خارج ساخت.
خداوند متعال این زاهد پارسا و عالم عامل و محقق ژرف اندیش را با مولا و مقتدایش حضرت امیر المؤمنین علی(ع) محشور گرداند و حضرت امام و او را در جنت لقای خودش مصاحب و همنشین انبیاء و اولیاء و صلحا قرار دهد.