امروز با امام: دهم شهریور
ـ حکم اعزام آقای عبدالمجید معادیخواه؛ رسیدگی به وضع عمرانی کردستان (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای معادیخواه- دامت افاضاته
جنابعالی به اتفاق نماینده وزارت کشور و نماینده جهاد سازندگی و گروهی که انتخاب شدهاند، برای رسیدگی به وضع عمرانی کردستان، به آن منطقه بروید و از احتیاجات برادران عزیز کُرد اطلاع پیدا کرده و گزارش تفصیلی از کار این گروه را بدهید.
تاریخ 10 شهریور 58/ 9 شوال 99 /روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 374)
ـ سخنرانی در جمع اعضای نیروی هوایی؛ تبلیغ اسلام و رهایی از غرب (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قبلا از این آقا تشکر کنم که هم ما را مستفیض کردند امروز به آیات شریفه، و هم آبروی ما را در جاهای دیگر. خداوند ان شاء اللَّه شما را بپذیرد. من امیدوارم که انجمن اسلامی شما و سایر انجمنهای اسلامی که هست، بتواند اسلام را آن طور که هست عرضه کند. اسلام یک متاعی است که اگر عرضه بشود، معلوم نیست که کسی که ذرّهای انصاف داشته باشد این متاع را نپذیرد و دلخواه نباشد. منتها ما در طول تاریخ بعد از غیبت امام سلام اللَّه علیه- نتوانستیم آن طور که باید، عرضه کنیم اسلام را، عرضه نتوانستیم بکنیم. و این در این تقریباً دویست- سیصد سال به این طرف، برای خاطر عوامل خارجی که اینجاها کم کم آمدند و مطالعات کردند و همه چیزهای ما را مطالعه کردند و ثبت کردند و بردند و کارشناسهایشان در اطرافش فکر کردند، اینها همچو یافتند که چنانچه- این طور محتمل است- اسلام در محیط اسلام آن طور که هست عرضه بشود، برای آنها مجالی نخواهد بود. از این جهت، با عوامل مختلفهای که داشتند، از داخل و خارج درصدد برآمدند که این متاع را نگذارند نمایش پیدا بکند. این را در تحت پوششهایی مخفی نگه دارند.
و مع الأسف ما خودمان هم به آنها کمک کردیم و زیاد هم کمک کردیم. ما از مسائل اسلام، بعض مسائلی که روابط بین فرد و خدای تبارک و تعالی بود گرفتیم؛ و ما بقی مسائل- که اکثر کتب فقهی ماست- در کتابها مدفون شد، همان توی کتابها محفوظ بود و در خارج نیامد. مباحثی که بحث شد در حوزههای ما همین مباحث، محدود به همین مباحث بود و آن همه اخبار و آن همه آیات و آن همه کتب فقهی ما نمایش خارجی پیدا نکرد. نتوانستیم ما عرضه کنیم امور اجتماعی را، امور سیاسی را. این اموری که مال زندگی است، اینها را نتوانستیم ما عرضه بکنیم. از این جهت، آنها از آن طرف دامنزدند؛ ما هم از این طرف غافل.
آنها [با] قلمهای مسموم- که حتی حالا هم بعض از آن انگلها در ایران هستند- اسلام را معرفی کردند به اینکه این یک ترتیبی است که مال سابق بود کهنه است حالا دیگر؛ این مال هزار و چهار صد سال پیش از این است، و باید حالا فکر نویی کرد! آنها از آن طرف هر چه توانستند راجع به اسلام گفتند. و حالا هم میگویند و مهمّش این است که از اسلام میترسند. اینهایی که قلمهای مسمومشان یا قدمهای بسیار کثیفشان بر ضد اسلام و جمهوری اسلام و اینها برداشته میشود، اینها بعضیهایشان، یا خیلیهایشان، اصلًا نمیدانند چیست اسلام! غافل هستند، اصلًا نمیفهمند. یک چیزی از یک مقالهای در اروپا منتشر شده است خواندهاند، همان را میزان فهم خودشان [قرار دادهاند]. و همان طوری که- غربزدهاند دیگر- هر چه آنها بگویند اینها بیدلیل میپذیرند. هیچ دلیلی دیگر نمیخواهند! هر چه آنها در مقالاتشان بنویسند، این دلیلشان این است که او نوشته! شما در کتابهایی که این قرنها از نویسندگان ما، از به اصطلاح «محققین» ما، نوشتهاند- الّا بعضی- ملاحظه کنید که اینها هر مطلبی را که میگویند، آخرش دلیلشان این است که فلان پروفسور در کجا این را گفته! فلان کس در کجا این را گفته. تمام استشهادشان به قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست! ما هم استشهاد میکنیم به قول پیغمبر و خدا در حرفهایمان؛ آنها هم استشهادشان همین نحو است که هر چه که فلان پروفسور گفت همین تمام است! مارکس هر چه گفت درست است دیگر؛ دیگر لازم نیست! مارکسی که در خارج الآن شکست خورده و مکتبش دفن شده است، حالا تازه آمده است توی جوانهای ما و بچههای ما! تازه حالا اینجا. آنها کنارش زدهاند، اینها گرفتهاند او را! و نمیدانند اصلًا او چه میگوید، و نمیدانند که برنامهاش چی هست، و نمیدانند برنامههای اسلام چی هست. اصلًا نمیدانند اینها را و یک دستههایی هم هستند که اینها میدانند، اما اجیرند؛ برای اینکه چنانچه اسلام آن طور که هست در خارج بیاید و عرضه بشود، کلاه آنها پس معرکه است؛ نمیتوانند اجانب در اینجا حکومت کنند. از این جهت این یک دستهای از اینها هم اجیر آنها هستند، برای همین که نگذارند یک مطلبی درست بشود، از آن جمله، آن نویسندههایی بودند که اطراف شاه مخلوع بودند. این کتابها کتابهایی نیست که با قلم او باشد. او اهل قلم نبوده است و اهل فهم این چیزها نبوده، برای اینها مینوشتند. در سابق هم برای ناصر الدین شاه شعر میگفتند و میگفتند خودش گفته است! اینها هم حالا کتاب نوشتند و آنهایی که باید بنویسند و آنهایی که اجیرند از آن طرف، کتاب نوشتند و به اسم «اعلیحضرت» منتشر کردند.
اینها با قلمهای خودشان نخواستند که اسلام معلوم بشود چیست. و اینها دیگر یک دستهاند، البته اینها در اقلیتاند، اما مؤثرند. اینها یک دستهای هستند که با علم به مطلب، برای انحراف اذهان، مطالب را میگویند، مطلعاند، نه اینکه نمیدانند، لکن اگر آنچه را میدانند بگویند، کلاه خودشان هم پس معرکه است! کلاه اربابها هم پس معرکه است. از این جهت، آنها هم نمیگذارند که بشود و در این مدتی که اینها رفت و آمدشان زیاد شده است در شرق، آن چیزی را که توفیق زیاد پیدا کردهاند تهی کردن جامعه ماست از محتوای خودش، در این توفیق پیدا کردند. بیجهت نیست که هر قصهای پیش میآید راجع به- فرض کنید که- اطبا، راجع به سایر طبقات، هر قصهای پیش میآید، قبلهشان غرب است. آتاتورک- من گمان میکنم دیده باشم این مجسمه را- به من هم گفتند که اینکه ایستاده دستش را این طور کرده و یک مجسمهای هست رو به غرب- یعنی همه چیز از آنجا است. یکی از نویسندههای اینجا هم، که حالا مرده است[1] او هم میگفته است که ما همه چیزمان باید از انگلستان باشد! همه چیزمان. این برای این است که تبلیغات آنها، مغز آنها را تهی کرده است؛ و از خودشان بیگانه شدند. شرقیهای ما از مَآثِر[2] شرق [غافل شدهاند] که اروپا گرفته است. کتابهای شیخ الرئیس حالا هم در اروپا مورد استفاده است، مآثر شرق را از دست ما گرفتهاند. و ما را همچو تهی کردند که هر چه صحبت میشود ما حرفمان آنجاست. تا یک کسی زکام میشود، باید برود اروپا! میخواهد لُوزَتَیْنَش را عمل کند، این باید اروپا برود، یا اگر متمکن است، یک طبیبی از اروپا بیاورد. من یک وقت- اطبا بعضیشان بودند- گفتم که خوب، یک همچو مسئلهای است که شما معلوم میشود هیچی بلد نیستید که این طوری گفتند ما بلد هستیم؛ همانها که ما بلد هستیم در آنجا هم الآن اطبای ما کار میکنند؛ اینها هم که بروند آنجا شاید بسیاریشان پیش اطبای ایرانی [بروند]، اما وضع جوری شده است که این مطلب در همه جا گسترش پیدا کرده. هر که هر چه بخواهد بفهمد، باید اروپا برود. ایران اصلًا جای فهمی نیست! مسئلهای نیست در ایران. این طور نیست که ایران خودش بتواند خودش باشد! این برای این است که این تبلیغات ما را از آن محتوایی که خودمان داشتیم تهی کرده. یعنی شرقی را از شرقیت خودش تهی کرده؛ مغز غربی برایِ او گذاشته؛ و مغز غربی انگل. این دیگر در همه قشرها هست، همه قشرها یک همچو غربزدگی در آنها هست، منتها کم و زیاد دارد. بعضی زیادتر، بعضی کمتر.
و ما اگر بخواهیم واقعاً مملکتمان نجات پیدا کند، مقدّم بر همه این است که از این غربزدگی نجات پیدا کنیم. شما ملاحظه کنید، حتی اسم خیابانهای ما «روزولت «،» چرچیل»، چه! خوب چرا؟ برای اینکه ما برای خودمان شخصیتی قائل نیستیم؛ الّا شخصیت اروپایی باید باشد. اصلًا مملکت ما تزیین باید بشود به اسماء اینها! این مسأله است. آنها همچو کردند مغز ما را و این طور بار آوردند که اگر بخواهیم یک چیزی بشویم، کتاب مینویسیم، اولش هم اسم یکی از آنها باید باشد تا کتابمان را بخرند! جوانهای ما بخواهند کتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم مارکس باشد و لنین باشد، مشتری زیاد است. اگر به اسم شیخ الرئیس باشد نه! با اینکه تمام اینها یک صفحه از کتب شیخ الرئیس را نمیتوانند بفهمند! ولی مع ذلک چون شرقی است، از این جهت.] ... [ملّا صدرا را اسمش را نشنیدهاند، ملّا صدرا اصلًا اسمش را نشنیدند، ملّاهای ما را اسمش را نشنیدند، اما رجال آنها همه. کتابهای ما را نمیدانند چه است، میگویند «اسلامشناس»! «اسلامشناس»، ما اسلامشناسیم. اسلام را نمیدانند چیست تا اسلامشناس باشند! دو تا جنگ اسلام را میدانند! دو سه تا جنگهایی که واقع شده است. مگر اسلام جنگ است؟ مگر معارف اسلام جنگ است؟ از معارف اسلام بیاطلاعاند. اسلام هم وقتی میخواهند بشناسند، با حرفهای اروپاییها میشناسند. حرفهای غربیها را میآورند. فلان غربی اسلامشناس! اسلامی که غربیها برای ما معرفی میکنند! این برای این است که ما خودمان را باختهایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند، نمیتواند مستقل باشد.
استقلال نظامی یک مسأله است؛ استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال خودش باشد، همهاش توی آن غرب نباشد، هر چه میخواهد بگوید: غرب، کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته، این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند- و یک وقتی قبله همه جا بودند. آن وقتی که آنها وحشی بودند، اینها قبله بودند برای آنها- تا اینها آن محتوای خودشان را پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمیتوانند مستقل باشند. شما هر چه هم زحمت بکشید، تا دانشگاه ما آن مغز غربیش را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند، نمیتواند مستقل باشد. دائماً حرف، حرف آنهاست. فوج فوج از اینجا باید بروند اروپا برای تحصیل. اگر هم اروپا نروند، اینجا نمیپذیرند آنها را. کلام سَر این است که ملت هم این طور شده! مردم هم این طور شدهاند، دولت هم همین طور است، همه همین طور، همه این جورند دیگر که تا این نرود یک مدتی در- فرض کنید که- فرانسه، و لو آنجا برود و کاری دیگر نداشته باشد- اکثراً هم شاید این طوری باشند. آنجا میروند یک کارهای دیگری میکنند- ... وقتی که آمد اینجا، آنها هم زود به اینها ورقه میدهند! برای اینکه نمیخواهند که یک آدم دانشمند بفرستند؛ میخواهند یک آدم ورقه دار بفرستند! اصلًا برنامه این است که این اشخاصی که میروند در آنجا و صاحب دیپلم میشوند و [صاحب] تصدیق میشوند، این طور نیست که آنها تصدیق کرده باشند اینها را، این تصدیق استعماری است! تصدیق استعماری. بنای آنها بر این است که خودشان یک جور تصدیق میکنند- به این زودیها به [خودشان] تصدیق نمیدهند- به ما هم یک جور، به ما زود تصدیق میدهند! برای چه؟ برای اینکه نمیخواهند که ما یک چیزی داشته باشیم. نه، آنها نه! همیشه ما محتاج به آنها باشیم و همیشه انگل باشیم. تا ما از آن غربزدگی در نیاییم و مغزمان را عوض نکنیم و خودمان را نشناسیم، نمیتوانیم مستقل باشیم؛ نمیتوانیم هیچ داشته باشیم.
کوشش کنید اسلام را بشناسانید به مردم. این انجمنهای اسلامی کوشش کنند که این متاعی که ما داریم و هیچ کس ندارد، این قرآنی که ما داریم، این سنتی که ما داریم و هیچ کس ندارد در دنیا، این را معرفی کنید. کارشناسها را پیش خودتان ببرید از آنها استفاده کنید و این را توسعه بدهید که یک وقت ان شاء اللَّه ایران بشود انجمن اسلامی ایران، نه فقط فرض کنید در نیروی هوایی یا در نیروی زمینی یک انجمن اسلامی؛ همه انجمن اسلامی.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را توفیق بدهد. موفق باشید و از خدمتگزاران اسلام باشیم و باشید ان شاء اللَّه با قصد خالص و نیّت الهی، ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج9، ص: 375 ـ 380)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور پاکستان؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای ژنرال محمد ضیاء الحق، رئیس جمهور اسلامی پاکستان
پیام تسلیت حضرت عالی در مورد فاجعه جانگداز شهادت رئیس جمهور محبوب و نخست وزیر عزیز کشور ایران[3] واصل گردید. از اظهار محبت و همدردی جنابعالی متشکرم. و از خدای تعالی نابودی توطئه گران و دشمنان اسلام را مسألت دارم. و السلام علیکم.
2 ذی القعدة 1401 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 141)
ـ پیام تشکر به رئیس مجلس وزرای لبنان؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای شفیق الوزان، رئیس مجلس وزرای کشور لبنان
پیام همدردی و تسلیت جنابعالی در مورد فاجعه بمب گذاری که به دست عمال امپریالیسم و دشمنان اسلام انجام و منجر به شهادت رئیس جمهور محبوب و نخست وزیر عزیز ما گردید واصل شد. از اظهار محبت شما متشکرم. و السلام علیکم.
10 شهریور ماه 1360 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 142)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس امارات عربی متحده
تلگراف تسلیت جنابعالی به مناسبت شهادت جانگداز رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب جمهوری اسلامی ایران واصل و موجب تشکر گردید. از خدای تعالی علوّ درجه شهیدان و نابودی و رسوایی توطئه گران را مسألت دارم. و السلام علیکم.
به تاریخ 2 ذی القعدة الحرام 1401 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 143)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور لبنان؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای الیاس سرکیس، رئیس جمهور کشور لبنان
پیام تسلیت آن جناب در مورد فاجعه دلخراش اخیر واصل گردید. از اظهار محبت و همدردی شما متشکرم و نابودی دشمنان اسلام و توطئه گران علیه مستضعفان جهان را از خدای تعالی مسألت دارم. ما ضمن محکوم کردن بمباران اخیر لبنان که به دست عمال صهیونیست و امریکای جنایتکار انجام شد، امیدواریم این توطئههای ننگین و این اعمال شرمآور که در کشورهای مسلمان، و بخصوص ایران و لبنان، انجام میشود، مارا از دفاع اتهامات بیاساسی که به ما میزنند، تا جایی که بیشرمانه ما را به ایجاد رابطه و خرید اسلحه از اسرائیل غاصب و خونآشام متهم میسازند بینیاز سازد، و مشت این یاوه سرایان دروغزن را برای همه ملل آزاد جهان- و بخصوص برادران عرب زبان- باز نموده، و آنها را رسوا نماید.
10 شهریور 1360 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 144)
ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ حفظ وحدت- لزوم هوشیاری ملت (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من به ملت ایران و سایر ملتهای مستضعف جهان در این قضایایی که مخالفین اسلام برای اسلام میخواهند پیش بیاورند هشدار میدهم که باید هر چه این قضایا و این خرابکاریها حجمش زیاد میشود، حجم انسجام ملتهای مستضعف و مستضعفان جهان بیشتر بشود. اساس این است که مستکبران جهان، کسانی که از این ممالک اسلامی و از ممالک مستضعف بهرهبرداری میکردند و میکنند احساس خطر کردهاند و چون که ایران را احساس کردند که مبدأ قیام عمومی مسلمین و مستضعفان است تمام قوای خودشان را چه در تبلیغات و چه در خرابکاری متمرکز کردند در ایران. و باید تمام برادرهای ما در همه اقطار عالم- که از قراری که گفته شد بعضی از برادرهای پاکستانی اینجا آمدهاند- تمام برادرهای ایمانی که خداوند تعالی در قرآن کریم آنها را برادر خوانده است توجه کنند به اینکه اگر این نقطه بُروز مخالفت با همه ابرقدرتها- خدای نخواسته- آسیب ببیند، اسلام تا سالهای طولانی منزوی خواهد شد. و چون همه برادرهای ایمانی ما، در همه جا علاقه به اسلام دارند و اسلام را برای زندگی در این عالم و در آن عالم مفید و تنها پایگاه میدانند، توجه کنند به اینکه تمام قدرتهای عالم چه در سطح تبلیغاتی و چه در سطح خرابکاری و هجوم نظامی قدرتشان را روی هم گذاشتهاند که این نقطهای که از اینجا شروع شد برای قطع ایادی مستکبران جهان شرقی و غربی، این را در همین جا خفه کنند و نگذارند جاهای دیگر توجه به اینجا داشته باشد. از خوف اینکه همان طور که در ایران دستشان قطع شد از سلطههای همه جانبه و از ذخایر ایران، در جاهای دیگر هم بشود.
همان طور که آنها مجهز شدند برای سرکوبی این انقلاب اسلامی در ایران از این خوفی که دارند، باید همه برادران اسلامی ما در هر جا که هستند و در هر کشوری که هستند، بلکه تمام مستضعفان جهان که در زیر سلطه قدرتهای شیطانی و زیر چکمه نظامیان قدرتهای شیطانی سرکوب شدهاند باید تمام آنها متوجه باشند و توجه به این معنا داشته باشند که این نقطه بُروز مخالفت را حفظ کنند. اگر- خدای نخواسته- این نقطهای که از اینجا شروع شده است مخالفت با تمام ابرقدرتها و با تمام شیاطین عالم، اگر این نقطه- خدای نخواسته- رکود پیدا بکند یا شکست بخورد، شکست همه مستضعفین جهان و همه مسلمین جهان و شکست اسلام در تمام ممالک اسلامی خواهد شد. و اگر این قدرتی که از ناحیه خدا به این ملت اعطا شد و توانایی آن را پیدا کرد که تمام قدرتهای مجهز بر ضد ملت را خنثی کند و همه دستها را از ذخائر خودش و از ملت خودش قطع بکند، اگر این محفوظ بماند امید این است که این مطلب در همه ممالک اسلامی و در همه جایی که مستضعفین جهان تحت سلطه مستکبرین بودند، در همه جا این مسأله انجام بگیرد.
در ایران چنانچه بینندگان خارج و داخل توجه کنند، ایران یک کاری انجام داد که در تاریخ نظیر ندارد. تمام انقلاباتی که واقع شده است یک وابستگی به شرق و غرب داشته است و تمام انقلاباتی که واقع شده است در بین راه مشکلات بسیار بزرگ داشتهاند و دارند، لکن انقلاب ایران، انقلاب غیر وابسته است؛ یک انقلاب دولتی نیست، یک انقلاب ارتشی نیست، یک انقلاب حزبی نیست، یک انقلاب ملّی است، لکن بر اساس اسلام. انقلاب، اسلامی است، نظیر انقلاباتی که در طول تاریخ به دست انبیا انجام میگرفت که وابستگی در کار نبود، الّا یک وابستگی و آن وابستگی به مبدأ وحی و وابستگی به خدای تبارک و تعالی.
ایران از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب که شالوده انقلاب ریخته میشد، مسیر، مسیر انبیا بوده، مسیر، مسیر راه مستقیم نه شرقی و نه غربی بود و جمهوری اسلامی بود و تا کنون هم ملت ما به همان مسیر باقی است و هر چه امور ناگوار، بلکه هر چه چیزهایی که تلخ است در ذایقهها واقع میشود، این مسیر اسلامی محفوظ است و این مسیر به جلو میرود و قدرتمندتر به جلو میرود. و هر وقت احتمال این داده میشود که در بین ملت یک ضعف و فتوری حاصل شده باشد خدای تبارک و تعالی یک مسئلهای پیش میآورد و یک امری را به خواست خودش ایجاد میکند که ملت را بیدارتر و قویتر و منسجمتر میکند.
البته این قضایایی که واقع شده است در طول این انقلاب و خصوصاً، این ماههای آخر، این قضایا برای ما ناگوار و برای ملت ما سوگآور است؛ برای اینکه اشخاصی که ما از دست میدهیم هر یک از آنها یک ذخایری است و یک ذخیرهای است برای کشور ما و برای اسلام ما. هر یک اینها، مردانی هستند که بتنهایی نظیر یک جمعیت هستند، متعهد و متوجه به خدا. اینها که در آن هفتم تیر شهید شدند و اینها که در این زمان اخیر شهید شدند اینها هر کدام برای ملت ما بسیار ارزنده بودند و خدمتگزارانی بودند که هر کدام آنها یک جمعیت بودند و متعهد بودند و به اسلام معتقد بودند.
لکن در عین حال هر یک از آنها که از بین رفت، چه فردی و چه اجتماعی، ملت ما قویتر شد و انسجام ملت بیشتر شد و بیداری آنها زیادتر شد و اطلاع آنها بر مقاصد شوم آن قدرتهای بزرگ و مقاصد شوم این انگلهایی که برای آنها کار میکنند بیشتر واضح شد.
آنهایی که دعوی خدمت به خلق میکردند و فدایی بودند و مجاهد برای خلق، ملت ما دید که اینها یک جنایتکارانی هستند که بر ضد خلق هستند، به نفع قدرتهای بزرگ تا کنون کار کردهاند و لهذا، میبینیم که بعض سران اینها وقتی که محکوم به مرگ میشوند در رژیم سابق، قدرتهای بزرگ جلوگیری از مرگ آنها میکنند و وقتی که در اینجا شکست میخورند و به خارج فرار میکنند، دولتها و ابرقدرتها و دستگاههای تبلیغاتی همه جانبه عالم از آنها حمایت میکنند و بر ضد ایران آنها را ترویج میکنند و از آنها نگهداری میکنند. و این به ملت ما درست روشن کرد که اینهایی که ادعای این میکردند که برای آزادی ایران و برای رفع گرفتاریهای ایران و برای استقلال ایران میخواهند خدمت بکنند، تمام این ادعاها، ادعاهای پوچ بود و مشت آنها در بین راه باز شد و همه صحبتهایی که تا کنون کرده بودند، خود آنها به دست خودشان بر باد دادند. و تمام ادعاهایی که در سالهای طولانی و اخیراً بیشتر میکردند خودشان آن ادعاها را باطل کردند و وسیله این شد که قبر خودشان را، خودشان کندند و در بین ملت دیگر نه آبرویی دارند و نه حیثیت. و هر چه که تبلیغات خارجی برای ترویج آنها زیادتر میشود، آبروی آنها بیشتر ریخته میشود و هر چه خرابکاری میکنند در داخل کشور و عزیزان این ملت را ترور میکنند یا آتش میزنند یا خراب میکنند سقفها را بر روی آنها، مشت آنها پیش ملت ما بازتر میشود و ملت ما آگاهتر میشود.
ملت ما یک ملت آگاه متعهد اسلامی هستند که دیگر امکان ندارد از تبلیغات سوئی که در همه کشورهای خارجی و مخالف با اسلام انجام میگیرد در این ملت اثر بکند. و من امیدوارم که در ملتهای دیگر هم این تبلیغات سوء اثر نکند و این بوقهایی که بر ضد کشور ما و بر ضد انقلاب اسلامی ما به راه افتاده است و از ترس اینکه مبادا این انقلاب به جای دیگر هم سرایت بکند در دست و پا افتادهاند، من امیدوارم که ملتها بیدار بشوند و توجه داشته باشند که تمام این تبلیغات برای این است که اسلام را در همین جا خفه کنند و نگذارند اسلام به آن معنایی که هست، به آن معنای «لا شرقیه و لا غربیه» در جاهای دیگر هم پیاده بشود. و لهذا، ملت ما عازم و جازم و مستقیم و مدافع ایستاده است و از منافع اسلام دفاع میکند و چنانچه، هر کس و هر شخصیتی هم شهید بشود در این ملت اثری جز اینکه منسجمتر بشود و بیشتر تقویت روحی بشود ندارد. همان طوری که در صدر اسلام اگر آن اشخاص متعهد کشته میشدند، مردم و لشکر اسلام قویتر میشدند و به پیش میرفتند و ملت ما از باب اینکه به غیر اسلام نظر ندارد و خودش را متوجه به خدا کرده است و در راه خدا به پیش میرود، از این امور مادی که اسباب سستی در افراد میشود، آنها از این امور بری هستند. و ان شاء اللَّه تعالی، تمام این کثافتکاریها و خرابکاریهایی که در ایران میشود، به دست خود مردم و ملت با ترتیب قانونی اینها از بین خواهند رفت.
و من یک کلمه میخواهم عرض کنم و آن اینکه به تمام محاکمی که هستند و تمام دستاندرکارانی که هستند این مطلب را توجه بدهم که مبادا یک وقت این طور شرارتهایی که در ایران میشود مثل یک همچو قصه ناگواری که برای ما پیش آمد و دو نفر از بهترین جوانان و بهترین کارکنان ایران از بین رفت،[4] مبادا یک وقت کنترل خودشان را از دست بدهند و زاید بر آنچه حکم خداست و قانون اسلام است عمل کنند.
مبادا این اسباب این بشود که خشونت زیاد با اسیرها بکنند و با زندانیها بکنند و بدون دقت، بدون توجه یک وقت افرادی را بگیرند که- خدای نخواسته- گناهکار نبودهاند و گرفتار شدهاند.
اسلام و مسلمین باید، مسلمین باید همان طوری که در اسلام هست با تأنی، با طمأنینه، بدون اینکه دست و پای خودشان را گم بکنند، به کار خودشان ادامه بدهند و با اسرا رفتار خوب بکنند و آنچه که قانون اسلامی اقتضا میکند با آنها عمل بکنند و هر گز با عصبانیت و با دستپاچگی کاری را انجام ندهند و به طور متانت و طمأنینه بر موازین قانونی و بر موازین اسلامی با آنها عمل بکنند. مبادا یک وقت شهادت عزیزان ما اسباب این بشود که با شدت عمل بیشتر از آن مقداری که باید با آنها عمل بشود، عمل بکنند. با زندانیان رفتار خوب میکنند و بیشتر کنند و با اسرا رفتار خوب میکردند و میکنند و بیشتر کنند.
و محاکم با قدرت هر چه تمامتر به کار خودشان ادامه بدهند. و مردم و ملت با قدرت تمام، و هر چه بیشتر توجه کنند و به این کسانی که توطئهگر هستند توجه کنند و به محاکم صالحه و به مقامات انتظامی اطلاع بدهند. آنها هم با موازین قانونی و اسلامی عمل بکنند و مفسدین را به جزای خودشان برسانند و کسانی که بیگناه هستند از حبس خارج بکنند و علی ایّ حال، رفتارها، رفتارهای اسلامی باشد. جمهوری، جمهوری اسلامی است، رفتارها حتی با کسانی که قاتل شناخته شدند، رفتار اسلامی باشد و لو اینکه با شدت عمل و شدت دید آنها را به جزای خودشان برسانند، اما فقط همان رساندن به جزا باشد و تعدی زیادتر نشود.
من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی عنایت خودش را بر این ملتی که مظلوم بوده است در طول تاریخ و میخواهد از زیر بار ظلم و ستم خارج بشود و میخواهد از زیر بار ستم ابرقدرتها خارج بشود و مورد هجمه ابرقدرتها و انگلهای دیگر هستند، خداوند آنها را از شرّ دشمنان و دشمنان بشریت و اسلام نجات بدهد. همه را موفق کند و همه مسلمین را موفق کند که به احکام اسلام مو به مو عمل کنند و مخالفین اسلام را از صحنه بیرون کنند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج15، ص: 145 ـ 150)
ـ پیام به رزمندگان و خانواده های شهدا؛ پنجمین سالگرد جنگ تحمیلی (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اکنون که با عنایات حضرت رب الارباب و ادعیه حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء- و با فدا کاری و جانبازی ملت بزرگ ایران و قدرت ایمان و ایثار سلحشوران عزیز در راه اهداف مقدس اسلام بزرگ و قرآن مجید، نظام جمهوری اسلامی ایران با سرفرازی و قدرت راه خود را یافته و با استواری به پیش میرود، بر ماست که، با اعتراف به عجز خویش، از رزمندگان عزیزی که با شهادت طلبیها و رشادتهاشان از میهن اسلامی خود دفاع نموده و با خون پاک خود چراغهایی فرا راه آزادی تمام ملتهای دربند برافروختند قدردانی نماییم.
و نیز از مادران و پدران و خواهران و همسران و برادران بزرگواری که در پشت جبههها با جدیت تمام در دفاع مقدس از اسلام و کشور اسلامی به پشتیبانی از مجاهدان عزیز برخاسته و از هیچ چیز کوتاهی نمیکنند، و از تمام ملت بزرگ و متعهد که در تمامی صحنهها حاضرند، تشکر نماییم.
قلم و بیان من کوچکتر از آن است که از عهده تشکر این همه فداکاری برآید. خداوند تبارک و تعالی به همه آنان جزای خیر خواهد داد. و همان گونه که آنان روی اسلام را سفید کردند، آنان را در بارگاه قدسش روسفید خواهد گرداند.
بارالها، اینان بندگان صالح تواند که در مجاهده راه تو از خود و عزیزان خود گذشتند و به آن افتخار میکنند. تو خود شهدای ما را در جوار رحمت خود جایگزین، و معلولانمان را شفا، و مفقودان و اسیرانمان را به دامان خانوادههاشان برگردان. و به همه ما صبر و توفیق عنایت فرما. إنَّکَ قَریبٌ مُجیبٌ.[5]- 10/ 6/ 64 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 359 ـ 360)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان روزنامه هاغ انتقاد از نحوه چاپ اخبار (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
البته، من نسبت به همه مسائل مربوط به مطبوعات نمیتوانم نظر بدهم. الآن آنچه مربوط به مسائل آخر است، این است که رادیو- تلویزیون و مطبوعات مال عموم است- چنانچه شما هم همین اعتقاد را دارید که عموم بر آنها حق دارند- از این جهت، من به سهم خود خیال دارم که راجع به من کم باشد، مگر در مواقع حساسی که لازم است که آن هم باید از ما سؤال شود که آیا مطلبی را باید نقل بکنند یا خیر. و الّا آنچه خوب است در رادیو- تلویزیون و مطبوعات باشد، آن است که برای کشور اثری داشته باشد. مثلًا اگر زارعی خوب زراعت کرد و زراعتش خوب بود، شما این شخص را به جای مقامات کشور در صفحه اول بگذارید و زیرش بنویسید این زارع چگونه بوده است، این منتشر بشود. و یا کارمندی خوب کار کرد، و یا اگر طبیبی عمل خوبی انجام داد، عکس او را در صفحه اول چاپ کنید و بنویسید که این عملش چطور بوده است. این باعث تشویق اطبا میشود و بیشتر دنبال کار میروند. یا مثلًا اگر کسی کشفی کرد، باید مفصل با عکس و مطلب باشد، یا اگر کسی سارقی را دستگیر نمود، و یا یک کشاورز و یا هنرمند و یا جراح، که متأسفانه نه اسمشان است و نه عکسشان، در حالی که اینها لایقاند تا در روزنامهها مطرح شوند، خلاصه، باید اساس تشویق اشخاصی باشد [که] در این کشور فعالیت میکنند؛ اینها به این کشور حق دارند، به این روزنامهها حق دارند، به رادیو- تلویزیون حق دارند، ولی ماها نسبت به آنها حقمان کم است. البته، آنچه من میگویم راجع به خودم است، به دیگران هیچ کاری ندارم، آنها اختیارش با شما و با خود آنهاست. من میل ندارم رادیو هر وقت باز میشود اسم من باشد، مدتهاست که از این جهت متنفرم، این کار غلطی است، به اندازه متعارف نسبت به همه خوب است، زیادیاش مضر است، این به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبک میکند. اشخاص، شخصیتهایشان با خودشان است، این طور نیست که اگر اسمشان زیاد یا کم مطرح گردد، شخصیتشان زیاد یا کم شود. در ایران هر کس معلوم است چه جوری است. بنا بر این، آنچه راجع به خودم میگویم این است که اگر قرار است عکس مرا بگذارید، به جای آن، عکس یک رعیت را بگذارید و زیرش بنویسید این رعیت چه کار مهمی کرده است.
مسئله دیگر، عمده این است که تکرار نباشد. به عقیده من این سه روزنامه با هم تفاهم کنند و مسائل را مختصرتر بنویسند، مفیدتر و کمتر بنویسند، طولانی و تکراری نباشد.
مردم وقتی میخوانند استفاده کنند، احساس کنند مطلبی است. اینکه بگویند من هر روز به کی، چی گفتم، این تکراری است. آخر هر روز من یک مسئلهای را میگویم، و هی تکرار میکنند که فلانی چه گفت. این چه فایدهای دارد. اما در هر گوشه کشور اگر اتفاقی افتاده باشد، این خبر است و اخبار را برای مردم گفتن مفید است.
مسئله دیگر راجع به انتقاد، البته روزنامهها باید مسائلی که پیش میآید را نظر کنند، یک وقت انتقاد است؛ یعنی انتقاد سالم است، این مفید است. یک وقت انتقام است، نه انتقاد، این نباید باشد، این با موازین جور در نمیآید. انسان چون با یکی خوب نیست، در مطبوعات او را بکوبد، کار درستی نیست. اما اگر کسی خلاف کرده است، باید او را نصیحت کرد، پرده دری نباشد، ولی انتقاد خوب است. باید در این امور خیلی ملاحظه بفرمایید تا مطبوعات مرکزی باشد برای استفاده عموم، و اینکه مردم بفهمند باید چه بکنند و باید چه بشود.
در مورد اخبار؛ اخبار روزنامهها تکراری نباشد، آخر کی با کی ملاقات کرده، این چه خبر مهمی است؟ این اصلًا قابل نیست بگوییم خبر، تا بگوییم مهم! اینکه بگویید من هر روز با کی ملاقات و به او چه گفتم، این تکراری است. آخر هر روز من یک مسأله را میگویم، و هی تکرار میکنند که فلانی چه گفت، این چه فایدهای دارد؟ من راجع به خودم میگویم که عکس من مطلقاً در صفحه اول نباشد، همان طور که گفتم. گاهی لازم است که گفته شود، مثلًا فرض کنید بناست ریاست جمهوری معرفی شود، خوب، این مسئله مهمی است و یا مثلًا هیأت دولت آمده است، خود این مسئلهای است، ولی هر چند وقت یک بار از این مسائل پیدا میشود. اما هر روز کی آمد این جا و من چی گفتم و چی شد و یا کی با کی ملاقات کرد، این چه اثر و فایدهای دارد؟
باید با اخبار مردم را تعلیم کرد و باید اخبار به صورتی باشد که مفید باشد، باید کاری شده باشد تا اخبار باشد. آن اشخاصی که در اطراف ایران زحمت میکشند، وقتی خبرشان را دادید تشویق میشوند. این طور نیست که همه للَّهِ کار کنند و چه بنویسید و چه ننویسید، فرقی نکند. ما مکلفیم تا افراد را در هر رشته تشویق کنیم تا امثالشان زیاد شود.
اگر مطلبی از این طبقهها در روزنامهها آمد، روزنامهها آبروی خوبی پیدا میکنند.
روزنامهها مال طبقه سوم است، مال طبقه اول نیست و این هم نیست که همهاش مال حکومت باشد و از چیزهای حکومتی بنویسید، این صحیح نیست. به نظر من روزنامهها برای همه مردم است و همه مردم در آن حق دارند و میشود گفت که گاهی جای دیگران غصب میشود،- البته بدان معنای غصب نه! ولی نظیر آن- این عرض من است.
البته از آقایان هم تشکر میکنم که مشغول کار ارزندهای هستند. و امیدوارم که موفق باشند و کارها را با شایستگی عمل کنند و اغراض را کنار بگذارند و روی مصالح مملکت صحبت کنند. یک وقت این است که انسان میبیند افرادی خلاف میکنند، به او تنبه میدهد، آن هم با ملایمت و بدون اینکه آبروریزی باشد. انتقاد صحیح از دولت مانع ندارد، ولی انتقام و تضعیف نباید باشد ان شاء اللَّه!.» (صحیفه امام، ج19، ص: 361 ـ 363)
[1] - گویا، سیّد حسن تقی زاده است.
[3] - روز 8 شهریور 1360، آقایان: محمد علی رجایی( رئیس جمهور وقت) و محمد جواد باهنر( نخست وزیر) بر اثر انفجار بمبی که به وسیله عوامل نفوذی سازمان تروریستی منافقین در دفتر رئیس جمهور، کار گذارده شده بود، به شهادت رسیدند
[4] - شهید محمد جواد باهنر و شهید محمد علی رجایی.
[5] - برگرفته از آیه 61 سوره هود:« پروردگار من نزدیک است و پذیرنده( دعاها)»