نخست وزیر شهید
نگاهی به شخصیت فرهنگی ـ سیاسی حجت الاسلام والمسلمین دکتر باهنر
محمدکاظم تقوی
هشتم شهریور در تقویم جمهوری اسلامی ایران، یادآور شهادت مظلومانه رئیس جمهور و نخست وزیر وقت، محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر(رضوان الله علیهما) در سال1360 می باشد. شهادتی که نشان دهنده اوج جنایت و قساوت دشمنان ملت و کشور و معرف بحرانهای پیاپی در مسیر استقرار نظام تازه تأسیس، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است.
این دو دولت مرد عزیز، گرچه در عالی ترین مناصب سیاسی قرار گرفتند، ولی اصل و متن شخصیت آنها فرهنگی و تربیتی بوده است و هر دو در مراحل قبل از این مسئولیت، وزیر آموزش و پرورش بوده اند. این پیشینه خود میگوید شخصیت های اصلی و اصحاب و یاران امام خمینی از چه جنسی بوده اند، چنانکه این نکته را نیز با خود دارد که نگاه نظام جمهوری اسلامی به وزارت آموزش و پرورش در چه سطح و از چه جنسی بوده است! این نگاه درست و رویکرد پسندیده ای بود که متأسفانه طوفانهای سیاسی و رویکردهای سیاست زده مانع از استقرار و استمرار آن شد، در حالی که اگر آن الگو به فرهنگ حاکم بدل میشد، امروزه پس از گذشت چهار دهه، می بایست شاهد برگ و بار و تربیت نسلی رشید و ا فتخار آفرین در تراز فرهنگ عقلانی و عدالت طلب می بودیم و آموزش و پرورشی حقیقتاً الگو میداشتیم.
به گمان این قلم در طول دهه های گذشته متأسفانه به آرمان و اهداف هر دو شهید بزرگوار، بی مهری و کم توجهی شده، گرچه در یادکردهای ظاهری و یا سوء استفاده از نام و یاد بزرگان دهه نخست جمهوری اسلامی، از شهید رجایی زیاد نام برده شده است، اما شهید باهنر از ایننظر نیز گمنام است و کمتر نامی و یادی از ایشان شده است! با توجه به مهجور و مظلوم ماندن شهید والا مقام باهنر، لذا در این یادداشت نگاهی به شخصیت علمی ـ فرهنگی و نیز نقش سیاسی ـ مبارزاتی ایشان خواهیم داشت.
این عالم مجاهد خود را چنین معرفی کرده است:
«من محمدجواد باهنر در سال 1312 در شهر کرمان متولد شدم. محله ما معروف به «محله شهر» از محله های قدیمی شهر کرمان بود. پدرم پیشه ور ساده ای بود که مغازه کوچکی در سر گذر داشت که از همان، امرار معاش میکردیم. در سن پنج سالگی به مکتب خانه ای سپرده شدم که در آن از بانوی متدینه ای قرآن را فراگرفتم. او فرزندی داشت که تحصیل کرده بود و بعد وارد حوزه علمیه کرمان شد و ما در مکتب خانه از او خواندن و نوشتن و درسهای معمول آن روز را فرا گرفتیم و از حدود یازده سالگی به مدرسه معصومیه کرمان راه پیدا کردم و تحصیلات جدید را هم به صورت متفرقه پی گرفتم. تا اینکه در بیست سالگی و در سال 1332 به قم عزیمت کردم و ابتدا در مدرسه فیضیه سکونت داشتم و کفایه و مکاسب را نزد مرحوم آقای مجاهدی تبریزی و آقای سلطانی به اتمام رساندم و از سال 1333 به درس خارج رفتم و از همان سال در درس خارج فقه و خارج اصول رهبرمان شرکت کردم و تا اوائل سال 1341 در محضر درس ایشان بودم و دراین سالها در درس خارج فقه آیت الله بروجردی نیز شرکت میکردم. استاد دیگر ما علامه طباطبایی بود که درس فلسفه (اسفار) را شش سال خدمت ایشان خواندم و نیز از درس تفسیر ایشان استفاده کردم و از ابتدای سوره بقره در این درس شرکت داشتم. در این دوران درس امام درس پرشوری بود، چون ایشان عمدتاً به تربیت طلاب پرداختند و معروف بود طلبه هایی که بیشتر میخواستند درس بخوانند و اهل فکر و تحقیق و کار هستند، در درس ایشان شرکت میکردند. من بهترین خاطرات علمی و تحصیلی را در این دوران نه ساله تحصیلات قم دارم.
البته من همان اولین سال ورودم به قم، به صورت متفرقه کلاس دوازده را امتحان دادم و دیپلم کامل را گرفتم و بعد از چندی تحصیلات دانشگاهی را پی گرفتم و حدود سال 1337 بود که دوره لیسانس دانشگاه را تمام کردم و بعداً مراحل بعدی و دوره دکترای الهیات را عمدتاً بعد از آمدن به تهران ادامه دادم. همچنین یک دوره فوق لیسانس امور تربیتی را در دانشکده ادبیات تهران گذراندم.»(شهید دکتر باهنر الگوی مقاومت، دفتر اول، ص 5تا8، با تلخیص)
نشانه جدیت و علاقه زیاد شهید باهنر به تحصیلات عالیه حوزوی ایناست که ایشان در میانه دهه سی حدود یک سالی را در حوزه علمیه نجف گذراندند و از دروس اساتید آن حوزه پربار از جمله درس فقه آیت الله حکیم استفاده کرد.»(همان، دفتر دوم، ص 599)
وی در ادامه معرفی کارنامه تحصیلی و علمی خود به تهیه و انتشار مجله مکتب تشیع با همکاری آقای هاشمی رفسنجانی و آقای مهدوی کرمانی هم اشاره کرده که از سال 1336 بدان اقدام کرده بودند و به صورت سالنامه و فصلنامه انتشار می یافت.(همان)
باهنر به گفته خود سال 1341 از قم به تهران هجرت کرد و بیست سال پایانی عمر با برکت او مصروف کارهای علمی ـ فرهنگی هدفدار و به منظور عرضه معارف و حقایق اسلام به نسل جوان تحصیل کرده و در همان حال در راستای بسط اندیشه و تفکر امام خمینی و تعمیق نهضت ایشان و تربیت نسل جوان در آن مسیر شده است.
او در این رابطه می گوید:
« در آن روزها صحبت از این بود نماینده ای از حوزه علمیه قم برای تبلیغات اسلامی به کشور ژاپن برود و بنده پیشنهاد شده بودم، به این منظور آمدم تهران که مقدمات کار را فراهم کنم و لازم بود یک دوره ای هم زبان انگلیسی که زبان دوم آنجا بود را فرا گیرم، آن سفر به علت مشکلاتی که پیش آمد به تأخیر افتاد و منتهی شد به آغاز مبارزه روحانیت به رهبری امام بزرگوارمان و گذشته از اینکه برای مسافرت ما مشکلاتی پیش آوردند، بهتر این بود که در ایران بمانیم و درجریان مبارزه همکاری کنیم.»(همان، ص 869)
پس از آنکه سفر تبلیغی محمدجواد باهنر به ژاپن منتفی شد، او در تهران علاوه بر همکاری و مشارکت در کار مبارزه، تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه داد و تکمیل کرد و به کارهای فرهنگی اهتمام زیادی داشت و پس از آنکه آیت الله بهشتی به آموزش و پرورش راه یافت، کار مشترکی با آقایان باهنر و گلزاده غفوری برای تدوین و تألیف کتابهای تعلیمات دینی برای مقاطع مختلف تحصیلی دانش آموزان صورت گرفت و آن تعلیمات که در سطح خود قدمی ارزشمند در معرفی حقایق و تعالیم حیاتبخش اسلام به نسل جوان و تحصیل کرده بود، همچنان مفید و خواندنی است.
باهنر میگوید: «از اولین سالهایی که وارد آموزش و پرورش شدیم، مشکلات فراوانی بود، دوستان مقدماتش را فراهم کردند، توانستیم در قسمت برنامه ریزی درسی راه پیدا کنیم و جالب این بود که در این فرصت بخشهای کوتاهی که در اول ابتدایی به عنوان مسائل دینی بایستی وارد میشد، تا آخرین سالهای تحصیلی دبیرستانی موفق شدیم که کتابهای تعلیمات دینی بنویسیم و همینطور برای دوره های تربیت معلم و دیگر رشته های تحصیلی که وجود داشت. این از فرصتهای جالبی بود برای ما و تاریخچه مفصلی دارد که ما چگونه به یاری خدا موفق شدیم که مطالب کتابها و خود کتابها را حتی بدون یک جمله دخالت دستگاه بنویسیم و مطالب کتابها حتی در آن روز در بعضی از حوزه های مبارزاتی مخفی هم به عنوان مطالب آموزشی تعلیم میشد.»(همان، ص10)
سخنرانی در انجمن اسلامی مهندسین و انجمن پزشکان و سخنرانی در مسجد هدایت ـ سه سال ماه مبارک رمضان و شبهای جمعه ـ و حسینیه ارشاد و همکاری در تأسیس مسجدالجواد، بخشی از فعالیتهای او در دوران مبارزات بوده است. چنانکه با همکاری آقایان بهشتی، هاشمی رفسنجانی و عده ای دیگر «مؤسسه رفاه» را تأسیس کردند که اقدامی در راستای مبارزه بوده است.(همان، ص 13 و 12)
جمعی از روحانیون روشنفکر که در دهه چهل و پنجاه با اعتقاد به نهضت امام خمینی کارهای بنیادین فکری و فرهنگی را به عنوان زمینه بسط و تعمیق مبارزات ضد استبدادی و ضداستعماری انجام میدادند، حلقه اول و رده برتر حواریون و یاران امام خمینی بوده اند، که هم تعصب صنفی و نگاه سطحی و قشری نداشتند و هم تحصیلات دانشگاهی و یا تدریس در دانشگاه داشته اند و هم در تشکل های اسلامی غیر روحانیون مانند انجمن اسلامی پزشکان و یا انجمن اسلامی مهندسین سخنرانی های مستمر داشته و در مراکزی که هم در مسیر مبارزه قرار داشتند و هم به عنوان مراکز معرفی روزآمد اسلام شناخته میشدند، به تبیین حقایق و تعالیم اسلامی می پرداختند. مراکزی نظیر مسجد هدایت، حسینیه ارشاد، کانون توحید و مسجدالجواد. در همان حال مباحث فکری لازم را برای تشکلهای مبارزی مانند هیئت های مؤتلفه اسلامی داشتند و یا در بعضی از هیئتهای مذهبی سخنرانی های مستمر داشته اند.
هسته اولیه و اصلی شورای انقلاب مرکب از پنج تن از این روحانیون عالی مقام: آیات: مطهری، موسوی اردبیلی، بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و غیر روحانیونی مانند مرحوم یدالله سحابی و مرحوم مهندس بازرگان،نماد و نمایاننده و ضعیت آن دوره میباشد.
محمدجواد باهنر در مسیر فکری و اجتماعی پیش گفته، حتی پیش از شروع نهضت امام خمینی، فعال بوده و علاوه بر مشارکت در تهیه فصلنامه مکتب تشیع، در مناسبتهای تبلیغی به اقدامات نادرست رژیم شاه اعتراض میکرد، از جمله: «در سال 1337 در آبادان به اقدام رژیم در به رسمیت شناختن اسرائیل سخت حمله کرد که دستگیری او توسط شهربانی آبادان را در پی داشت.»(همان، ص 8)
البته این اولین دستگیری باهنر بود که در بیست سال بعد به دفعات تکرار گردید.
این کارنامه افتخار آمیز و توانایی ها و صلاحیتها بود که امام خمینی در تاریخ 28 دی ماه 57 به مرحوم دکتر سحابی مأموریت داده «به اتفاق جناب آقای حجت الاسلام آقای شیخ محمدجواد باهنر و جناب آقای مهندس علی اکبر معین فر و دو نفر دیگر که با مشورت آقایان تعیین خواهید کرد، هیئتی برای تقویت و تنظیم اعتصابات تشکیل دهید. این هیئت با کسب نظر و همکاری گروههای شرافتمند در حال اعتصاب، تدابیر و ترتیباتی اتخاذ نمایند که تا سقوط نهایی نظام استبدادی حاضر، اعتصابها در حد ضرورت ادامه یافته و ضمن حداکثر فشار بر دستگاه عاصب، حداقل خسارت را برای ملت و مملکت در زمینه احتیاجات ضروری و گردش چرخهای اقتصادی و حفظ سرمایه های انسانی و صنعتی با رعایت الأهم فالأهم فراهم آورد.»( صحیفه امام، ج 5، ص 302)
خطوط برجسته «فکر و فقه» امام خمینی و حرکت و همراهی یاران او در همان مسیر، در همین نامه به خوبی قابل فهم و بیان است. فکر و فقهی که جوهره عقلانیت و انسانیت قوام بخش آن است و عقل گرایی و عدالت طلبی را دوشادوش هم دنبال میکرد. همانگونه که ترکیب این هیئت ها و یا اعضای شورای انقلاب نیز نمایانگر وحدت و همیاری حوزه و دانشگاه و حوزویان و دانشگاهیان است، حوزویانی که دانشگاه و دانشگاهیان یعنی دانش جدید و تحولات عصر را بشناسد و دانشگاهیانی که سنت های اصیل اسلامی و سرمایه های ارزنده پیشینیان را بشناسند و به ترکیب معقول و معتدل سنت و تجدد باور داشت باشند و از تعصب و انحصار طلبی و از خود بیگانگی در فکر و عمل بیزار و با آن بیگانه باشند. همین جاست که باید متذکر شد حضرت امام به هیچ وجه بنا نداشت حکومت روحانیون و به اصطلاح حکومت آخوندی به وجود آورد، بلکه او در پی این هدف بود که شایستگان و صالحانی با انتخاب ملت اداره کشور را در دست بگیرند، هدف و مقصدی که از ترکیب این هیئت ها و یا شورای انقلاب و تشکیل و ترکیب دولت موقت، کاملاً روشن است و تازه روحانیون شرکت کننده و فعال در اداره جامعه، از پیش رو ترین و آگاه ترین افراد روحانیت بوده اند، روحانیونی آگاه به مبانی و فرهنگ اسلامی و در همان حال آگاه به تحولات زمانه و پیشرفتهای تمدن جدید و معتقد به حرکت حکیمانه. و محمدجواد باهنر یکی از این روحانیون روشن بین و با اخلاص بود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی نماینده مردم کرمان در خبرگان قانون اساسی، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، وزیر آموزش و پرورش، دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری را در کارنامه خود دارد.
یکی از ویژگیها و هنرهای شهید باهنر که از وسعت دید و اخلاص او سرچشمه میگرفت، انجام کارهی گروهی و جمعی بوده است. مثلاً ایشان، به همراه دوست دیرین خود آیت الله هاشمی رفسنجانی (رضوان الله علیهما) علاوه بر مشارکت در تهیه فصلنامه مکتب تشیع کتاب کم حجم ولی پرمطلب و تحقیقی «جهان در عصر بعثت» را نوشت، کتابی که به بررسی شرایط جغرافیایی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دینی عربستان، ایران، سرزمین های امپراتوری روم شرقی، هند، چین و ژاپن در آستانه بعثت رسول اکرم(ص) پرداخته است.(شهید باهنر به روایت اسناد، ص 35)
همکاری در تأسیس «دفتر نشر فرهنگ اسلامی» با هدف آشنایی نسل جوان با دین و فرهنگ اسلام، علمی ـ فرهنگی که موفق به انتشار کتابهای مفید فراوانی گردید.(همان، ص 26)
مهندس میرحسین موسوی که خود مسئول دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی بوده درباره فعالیت ها و جهت گیری های دکتر باهنر میگوید:
«بعد از شهادت شهید مظلوم آیت الله بهشتی، ایشان در عین حال که نخست وزیر بودند، دبیر کل حزب هم بود و با توجه به کار زیادی که داشتند، با این وجود نقش بزرگی در حزب بازی کرد... ایشان [قبلاً] مسئول آموزش حزب برای مدت مدیدی بودند ... من همیشه احساس کرده ام که ایشان سعی کرده اند که تیپهای روشنفکر حزب اللهی و دانشجوها را به یک نحوی به حزب اتصال بدهند و مورد حمایت قرار دهند و این جنبه حزب را تقویت کنند... که از یک طرف روی آنها تأثیر بگذارند و از سوی دیگر حزب را از نیروهای کارآمدی که میتوانند در این جامعه وجود داشته باشند بهره ور کند.»(الگوهای هنر مقاومت، دفتر دوم، ص 5-694)
ترکیب «تیپ های روشنفکر حزب اللهی» با خود پیام و درسهای فراوانی دارد که باید در آن درنگ کرد و درس گرفت!
رفیق و همراه و همرزم سی ساله شهید باهنر، یعنی آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره او چنین نوشته است:
اینگونه که من این نخست وزیر شهید را میشناسم، کمتر کسی و شاید هیچ کس او را نمی شناسد و به همین دلیل من خود را در سوگ ایشان با عمقی که در وجود خودم احساس میکنم، غریب یا تنها می بینم. من حدود سی سال جزء نزدیک ترین دوستان و همراهان و همرزمان و همدلان و همکاران دکتر بودم و در صحنه های گوناگون و شاید همه میدان های زندگی با ایشان شریک و مأنوس بودم و فکر می کنم ما هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمی داشتیم و به همین جهت به خودم حق میدهم که بگویم در شناخت و در تأسف و سوگ ایشان تنهایم یا غریب. ... نخست وزیر شهیدمان به حق جامع صفات و ویژگیهای یک انسان مسلمان آگاه و متعهد بود. ایمان، اخلاص، نجابت، اصالت، دانش، پژوهش، قلم، قدم، ادب، هنر، جهاد، ایثار، عبادت، شهامت و رشادت، پشتکار، استقامت، راز داری، توداری، محبت، صمیمیت، صفا، وفا، نشاط، امید، ولایت و عرفان و خیلی چیزهای دیگر از اصول اخلاق و آداب و علوم دینی و هنر و عمل انسانی و اسلامی در وجودش موج میزد. من شخصاً در کلاسهای درس در مباحثه ها، در اداره نشریات مکتب تشیع، در زندگی مشترک در حجرات درس مدارس دینی قم و در مبارزات بیست ساله روحانیت، در اداره مدرسه رفاه، در نوشتن کتابها و جزوه های درسی و اجتماعی و اسلامی، در اداره کردن جلسات هفتگی و سخنرانی های دوران مبارزه، در زندان، در نوشتن اعلامیه ها و شب نامه ها و نشریات مخفی «بعثت» و «انتقام»، در مشکلات خانوادگی، در زندگی شخصی و در تهیه وسائل زندگی، در راهپیمایی های دوران اوج مبارزه، در مسافرتهای مکرر سیاسی ـ اجتماعی و خصوصی، در احیای هیأت های مؤتلفه، در اداره روحانیت مبارز، در اداره اعتصابها، در تأسیس حزب جمهوری اسلامی و در نوشتن مواضع حزب، در شورای انقلاب، در مجلس شورای اسلامی و خلاصه در همه درگیریها و خدمات و اقدامات با ایشان کار کرده ام و خدا را گواه میگیرم که در تمام این صحنه ها یا اصلاً نقطه ضعفی از ایشان ندیدم و یا حداقل، چیزی که قابل توجه باشد به خاطر ندارم. به خاطر حجب و حیا و عمق و عشق به کار و خدمت و احتراز از ریا و تظاهر و خودنمایی، کم حرفی و پرکاری، امروز بسیاری از صفات و خصلتها و نقاط قوت دانشمند شهیدمان، بر خلق روشن نیست.»(مقدمه فروغ اندیشه، ج 1، ص 9 و 10)
این دوست دیرین در مصاحبه ای دیگر میگوید:
«آقای باهنر بیشتر به کارهای فرهنگی و سازندگی های فکری و تربیتی علاقه مند بود و معمولاً هم وقتی که می خواستیم تقسیم کار کنیم اینگونه کارها را به ایشان واگذار می کردیم، ضمن اینکه از لحاظ فکری در مخالفت با حکومت شاه، همه ما مساوی یا شبیه به هم بودیم و اینطور نبود که یکی کمتر یا یکی بیشتر باشد.»(شهید دکتر باهنر، الگوی هنر مقاومت، دفتر دوم، ص 659)
او میگوید:«در تمام این سالها هر کاری که احتیاج به صبر و حوصله داشت و احتیاج به تفکر داشت دوستان ما به آقای باهنر ارجاع میدادند. .مجتهد بود، دکترای خود را گرفته بود، معلم خوبی بود، بسیار خوب درس میداد، نویسنده توانایی بود، قلم خوش و روانی داشت. مخصوصاً در کتابهای درسی، بخش تعلیمات دینی از مهمترین خدمات دوران مبارزه است... او در کارها همه جا همراه بود.»(خورشید کویر، ص 108)
امام انقلاب یک روز پس از شهادت مظلومانه و جانسوز رئیس جمهور و نخست وزیر شهید در تجلیل و تکریم آنها اظهار داشتند:
«مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بوده ام؛ و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند ... شهادت این دو بزرگوار برای من بسیار مشکل است، در عین حال میدانم که آنها به رفیق اعلی متصل شده اند و برای آنها آرامش هست... این افرادی که شهید شده اند، در نظرهمه ما عزیز و ارجمندند، و آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهه های نبرد با قدرتهای فاسد هم جنگ و هم رزم بودند.»(صحیفه امام، ج 15، ص 135)
هدف از این نگاه گذرا و سیر شتابان در زندگی و شخصیت و ویژگیها و کارنامه شهید والا مقام و عالم مجاهد حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد باهنر(قدس سره) بیشتر از آنکه معرفی او به نسل حاضر باشد، تذکر و تلنگر به نسل انقلاب است که پرده غفلت را کنار زنیم و آن افراد و افکاری که در آغاز نهضت اسلام خواهانه و عدالت طلبانه و آزادی خواهانه ملت ایران به رهبری امام خمینی و پیش کسوتی بزرگان اندیشه و اقدام چونان شهید باهنر، به مثابه سلف صالح در نظر آوریم و از خدا بخواهیم و همت کنیم تا خلف صالح آنها باشیم و با همان افکار و اندیشه های روشن و تعالی بخش و با همان قلم و قدم مخلصانه و با همفکری و همدلی و همکاری و دور از هرگونه دنیاخواهی و قدرت طلبی و کینه ورزی و بی اخلاقی، آن امانت را حفظ کنیم تا دنیای کشور و ملت چنان سامان یابد که آخرت آباد از دل آن در آید و معاش مردمان چنان تأمین گردد که معادشان محفوظ باشد. این هدف آنگاه دست یافتنی خواهد بود که جلوداران سربدار که عموماً به شرف شهادت نائل شدند، در افکار و اندیشه ها و نیز در رفتار و اخلاص و ایثار الگوی همه ما باشند. مبادا تحجر و تظاهر جای روشن بینی و زمان شناسی قرار گیرد و اخلاص و فداکاری رنگ ببازد! این سنت های الهی را در گوش خود زمزمه کنیم که «إن عدتم عُدنا»(إسراء، آیه 8) و «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیّروا ما بأنفسهم»(رعد، آیه 11). و از گرفتار آمدن در توهم «نحن أبناء الله و احبائه»(مائده، آیه 18) دوری کنیم که در امم گذشته تجربه شده و خسران دنیا و آخرت را در پی دارد. خدا کند شرمنده امام و شهیدان والامقام نگردیم.