امروز با امام: هفتم شهریور
ـ نامه به آقای حاج علی ایران پور(حاج شاطر) پیرامون تسویه حساب وجوه شرعیه (1350)
«بسمه تعالی
7 رجب 91
خدمت جناب عمدةالاخیار آقای ایران پور- ایده اللَّه تعالی
مرقوم شریف واصل، توفیق و سلامت شما را خواهانم. مرقوم شده بود حساب با حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای اخوی[1] بنمایید، مجازید با ایشان حساب کنید و به ایشان بپردازید. قبض ایشان به منزله قبض اینجانب است. والسلام علیکم.
روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 602)
ـ نامه به آقای سید مهدی طباطبایی درباره مصرف وجوهات (1357)
«بسمه تعالی
24 شهر صیام 98
پس از اهدای سلام و تحیت مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است راجع به اجازه سهمین که مرقوم شده است نمیتوانم اجازه دهم؛ ولی مقداری که این شخص صرف کرده است اجازه کردم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 452)
ـ نامه به آقای احمدی میانجی پیرامون رسیدگی به مشکلات قضایی اهالی مشکین شهر و دشت مغان (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج میرزا علی احمدی میانجی- دامت افاضاته
با توجه به مشکلاتی که در منطقه مشکینشهر و حومه از نظر احکام صادره دادگاه انقلاب اسلامی پیش آمده مقتضی است جنابعالی بدانجا مسافرت کرده ضمن رسیدگی به وضع محل و احکام صادره کسانی را که مشمول عفو میباشند مورد عفو قرار داده و آزاد نمایید و از قرار اطلاع در دشت مغان مشکلاتی است که نیازمند رسیدگی است و چنانچه مصلحت دیدید برای رفع مشکلات بدانجا نیز بروید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی را خواستارم. والسلام علیکم و رحمةاللَّه. روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 659)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان اصناف و پاسداران کرج؛ حفظ آرامش- نقش مجلس (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
آنچه که امروز برای همه ما لازم است این است که حتی الامکان کوشش کنیم در اینکه آرامش پیدا بشود. اگر حالا که در کردستان اشرار مشغول شرارت هستند و اذهان متوجه به این است که حل کند این قضیه را، در هر جا باز یک صدایی درآید، این موجب میشود که افکار متشتت بشود و نتوانند آن مسأله را حل کند. من اعتقادم این است که هر جا الآن باید یک قدری آرامش باشد؛ یک قدری توصیه بشود به اینکه آرامش باشد. شما آقایانی که از کرج آمدهاید و به کردستان هم رفتید من تشکر میکنم از شما؛ لکن حالا که برگشتید همچو عجله نکنید در اینکه همه کارها فوراً درست بشود. باید یک قدری در این وقتی که آنجا این انقلاب هست و این آدمکشی و همه اذهان هم متوجه به آنجاست، کاری بکنید که در محل خودتان، هر کس در هر محلی هست، هم صدا باشد، آرام باشد؛ تا اینکه دولت بتواند به آن امر رسیدگی کند. اگر بنا باشد که هر جا صدا درآید و عرض میکنم که اختلافات باشد و قشرها مختلف باشند، این موجب میشود که خدای نخواسته یک وقتی ضد انقلابیها پیشی کنند و یک وقت یک فاجعهای به کار بیاید. در هر صورت ان شاء اللَّه به این امور رسیدگی میشود. لکن یکدفعه و در این حالی که الآن جهاتی دیگر در کار است، که آنها اهمیتش زیاد است، البته به این زودی و فوراً این امور قابل حل نیست و مهمش هم همین هست که اگر بنا باشد هی متشتت باشد هر جا.
الآن از قزوین آمده بودند و حرفهایی میزدند. جاهای دیگر همین طور مسائل هست. و من هم میدانم که آشفتگی در کار است و نابسامانی زیاد است. اما الآن مسأله کردستان یک مسئلهای است برای ایران، برای اینکه از آن طرف مرز هم به آنها ممکن است کمک بشود، و لو کاری نمیتوانند بکنند، اما خوب، یک کشتاری میشود و یک جوانهایی از دست ما میرود.
یک قدری باید آقایان، همان طوری که تا حالا میگویید صبر انقلابی کردیم، باز هم صبر انقلابی بکنید تا بلکه این مسائل حل بشود و همه این مسائل در مجلس شورا باید حل بشود؛ یعنی مردم کوشش کنند که وکلای صالح متدیّن در مجلس بفرستند. تمام گرفتاریها و تمام چیزهایی که بر خلاف موازین عمل میشود آنجا حل میشود. دیگر نه دولت میتواند خودش یک کاری بکند، یک برنامهای بدهد، تا یک وقت خلاف باشد، و اگر چنانچه ان شاء اللَّه آنهایی هم که در مجلس میروند- مردم [متدین-] ان شاء اللَّه امیدوارم همین طور هم بشود، برای اینکه مملکت ما همه متدیناند اکثراً و وکیل متدین تعیین میکنند- وقتی بنا شد وکلا متدین باشند و مقیَّد به احکام شرع باشند که ان شاء اللَّه هستند- آن وقت این مسائل همهاش حل میشود.
و بعضی از این حرفها هم که مثلًا گفته شده است به اینکه اسباب این شده است که آقایان ترسیدهاند، من نمیدانم چه چیز بوده است که آقایان ترسیدهاند؟ چه ترسی از مملکت اسلامی هست؟ چه طور آقایان قبلًا نمیترسیدند؟ اینهایی که ترسیدهاند بعضیشان البته- همانهاییاند که میخواهند آشوب بپا کنند که میگویند ما ترسیدیم. و الّا خوب، چه ترسی هست؟ البته بعضی حرفهایی که شده است، یک حرفهایی است که عمل نخواهد شد. عملی که بر خلاف شرع مقدّس باشد، نخواهد شد. اما خوب، یک خلافهایی هم حالا هست که مهمش این است که مجلس شورا ما نداریم. الآن هر کسی هر جایی یک کاری میکند، یا یک طرحی میدهد، یا یک برنامهای میگذراند، یا یک قانونی مثلًا فی الجمله درست کنند، و اینها بعد از تحقق مجلس شورا، همه اینها به هم میخورد. و مجلس شورا یک مجلس اسلامی امیدوارم باشد. و مجلس اسلامی نگذارد که برنامههای غیر اسلامی اجرا بشود، یا کارهای خلاف شرع واقع بشود.
من هم میدانم که الآن همه جای ایران مسائلی هست. هم کمیتهها یک مقداری خرابکاری دارند؛ هم در دادگاهها خیلی معلوم نیست همچو با دقت عمل بشود؛ و هم دولت بعضی وقتها برنامههایش بر خلاف است و صحیح نیست. اینها را من مطّلعم، میدانم. لکن الآن یک وقتی نیست که ما بخواهیم همه چیز را به هم بزنیم و اوضاع را دگرگون بکنیم. البته از بعضی مسائل که آقایان گفتند و ایشان اشاره کردند، جلوگیری خواهد شد. لکن باید این جهت را متوجه باشید که اگر در بازار دیدید یک صحبتی هست، بروید دنبال اینکه از کجا ریشهاش هست؛ دنبالش بکنید، تعقیب بکنید و ریشه را پیدا بکنید، که گاهی وقتها البته یک ریشههایی دارد که این ریشهها با سلیقه شما هم جور نیست؛ با موازین اسلام هم جور نیست. و من امیدوارم که این مسائل حل بشود، و بر خلاف اسلام چیزی واقع نشود ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج9، ص: 356 ـ 358)
ـ سخنرانی در جمع اهالی عجب شیر و جوانرود؛ برادری مذاهب اسلامی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من کراراً در خطابههائی که ایراد کردم و در نوشتههایی که داشتم دو مطلب را رویش تأکید کردم. یک مطلب اینکه در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه. و ما با شما برادر هستیم به حکم قرآن، به حکم اسلام؛ و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترکها، با بلوچها، همه برادر و باید با هم زندگی کنیم.
الآن یک مملکتی است که دست اجانب از آن کوتاه شده، و این جنایتکارهای داخلی هم یا فرار کردند، یا در زوایا هستند. البته آنها به این زودی نمیتوانند، خارجیها، آنهایی که منافع ما را میبردند، به این زودی نمیتوانند که دست بردارند و ما هم به آنها مجال نخواهیم داد ان شاء اللَّه. آن چیزی که من تأکید کردم یکی همین معنا بود که گمان نکنند برادرهای سُنّی ما که در اسلام این معنا مطرح باشد که فرقی ما بین شما و ما باشد. همان طور که چهار مذهبی که در اهل تسنُّن هست،[2] چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتاست، لکن برادرند همه، دشمن نیستند، این هم یک مذهب خامسی است که دشمنی در کار نیست، همه برادر؛ همه مسلمان؛ همه اهل قرآن؛ همه تابع رسول اکرم. بنا بر این، این معانی را اگر چنانچه کسی در آنجاها القا بکند، جزء ریشههای فاسد رژیم سابق [است] که یک خردهشان ماندهاند، و طرفدارهای اجانب که به نفع آنها میخواهند اغتشاش ایجاد کنند. و شما برادرها باید به این معنا توجه داشته باشید که اینها یک توطئههایی است برای اینکه نگذارند اسلام در ایران حکومت کند. اینها با اسلام مخالفاند. نه با کُرد مخالفاند و نه با فارس مخالفاند؛ آنها با اساس مخالفاند؛ با اسلام مخالفاند. و همه مسلمانها تکلیفشان این هست که جلوگیری از آنها بکنند و اینها را سرکوب کنند.
و من در صحبتهای اخیری که کردم این مطلب را گفتم که تمام کردستان، تمام طبقاتشان، الّا آن رده بالا- آن رده بالا که توطئهگر و مفسد هستند- تمام آنها در اماناند؛ احدی به آنها تعدّی نخواهد کرد؛ دادگاهی آنها را نخواهد خواست. مفسدین را ما میخواهیم جلو بگیریم؛ یعنی همانهایی که شما را به زحمت میاندازند. الآن در منطقه شما کشتار هست، در منطقه ما که نیست، اینجا نشستیم، شما هم نشستید. الآن آنی که ما را وادار کرده است که همه قوا را متوجه به آنجا بکنیم مصلحت شماست. آن برای این است که شماها و خانواده شماها گرفتار این قشرهای فاسد هستید و آنها با اسمهای مختلف میخواهند همه را سرکوب کنند و تحریکاتی که میخواهند بکنند برای همین است که نگذارند اسلام تحقق پیدا بکند، و الّا «حزب دمکرات» به اسلام کاری ندارد تا بگوید من سُنّی هستم. اگر میگوید من سُنّی هستم، همه فقهای اهل سنّت میگویند اطاعت اولی الأمر واجب است و اینها نمیکنند؛ یعنی خلاف میکنند؛ بر خلاف رفتار میکنند، پس بدان اینها سنی نیستند. اینها میخواهند شما را بازی بدهند بگویند که ما سنّی هستیم، و شیعهها با ما چه. اگر شیعهها با سنّی مخالف بودند، چرا قبل از اینکه اینها به این شرارت دست بزنند، شیعهها نیامدند با شما جنگی بکنند، چه جنگی داریم؟ ما با شما برادر هستیم، جنگی نداریم با شما. شماها و ما هم در برابر اسلام و قانون اسلام علی السواء هستیم. بنا بر این، هیچ خوفی نیست و ما این را بعد هم اعلام عمومی میکنیم. و قضیه گرفتاریهایی که داشتید شما در زمان سابق، این اختصاص به شما نداشته است.
همین قم آن قدر گرفتاری داشت در زمان این شاه سابق و پدر این که هر دو طرفدار خارجیها و نوکرهای آنها بودند. همین قم و همین حوزه علمیه قم مصیبتها از اینها کشیدهاند؛ حبسها رفتند؛ تبعیدها رفتند؛ کشتهها دادند؛ غارت شدند؛ قرآن را آتش زدند در این مدرسه فیضیه، به طوری که برای ما نقل کردند، کتابهای علمی را آتش زدند؛ کتابهای حدیث را آتش زدند. ما هم گرفتار بودیم، شما هم گرفتار بودید. سایر برادرهای ما هم در سایر جاها گرفتار بودند همه، الحمد للَّه این گرفتاری رفع شد؛ و امیدواریم دیگر برنگردد.
راجع به اینکه در همه جا باید یک اصلاحاتی بشود، ما میدانیم که همه مناطق را اینها عقب نگه داشتند از همه چیزهایی که باید ایرانیها برخوردار باشند. نگذاشتند این طور بشود. نه آب هست؛ نه برق هست؛ نه اسفالت هست؛ نه چیزی. و این هم اختصاص به شما ندارد. شما بروید تهران، طرف جنوب، آن محلههای زیادی که الآن در تهران هست، زاغهنشینها، شما باز یک خانهای دارید، شما بروید تهران ملاحظه کنید، اینها یک عده زیادی، یک محلههایی که شاید حدود سی تا محله است، الآن در همین اطراف تهران، نه بیرونها، متصل، همه متصل تهران، در این گودالها زندگی میکنند! نه خانه دارند؛ نه آب دارند؛ نه برق دارند. اینها باید زنهایشان بیچارهها از پنجاه پله، آن طور که به من نقل کردهاند، پنجاه پله، شصت پله، یا بیشتر، بروند بالا تا برسند به یک شیر آبی؛ یک کوزه آب کنند بیاورند برای بچههایشان. مسأله این طور نیست که شما خیال کنید الآن تهران همه کارها [را] درست کرده شاه سابق، یا پدرش، خیر، همه جا را عقب نگه داشتند.
الآن هم اول چیزی که در نظر است مناطق شماست. همین چند روز- ما الآن در صددیم- همین چند روز هیئتهایی میآیند برای آنجا، برای رسیدگی، و امیدوارم که همه گرفتاریها را رفع بکنند. شما جوانهایتان را از اینکه بازی بخورند، از اینها جلوگیری کنید. نگذارید از اینها بازی بخورند. اینها خیرخواه شما نیستند. آن که خیرخواه همه است اسلام است. اینها شما را میخواهند از اسلام دور کنند. کسی که میخواهد کسی را از اسلام دور کند این خیرخواه نیست. اینها میخواهند همان طور که سابق چپاول میکردند و اربابهاشان چپاول میکردند حالا هم همان قضیه باشد و چپاول باشد. چپاولگرند اینها. این چپاولگرهایی که آدمکشی دارند میکنند، و عرض میکنم که خرمن آتش میزنند و همه این کارها را میکنند، اینها دلسوز برای ملت نیستند.
آنی که برای ملت دلسوز است، اسلام است که دلسوز است و آنهایی که تابع اسلام هستند برای شما کار میکنند. مربّی همه قرآن است و آن که برای همه است قرآن است؛ و آن که باید زیر سایه او همه ما باشیم آن عبارت از قرآن است. شما مطمئن به این معنا باشید که این تبلیغاتِ اینها همهاش غلط است. و شما خودتان شاهد هستید که آنها شروع کردند به شلوغکاری و جنگ و آدمکشی، و ارتش ما برای جلوگیری از این بود. برای این بود که داشتند آنجا را به آتش میکشیدند، اینها رفتند برای جلوگیری، آن وقت آنها منتشر میکنند که نخیر، اینها میخواهند بیایند مناطق اینها را چه بکنند. اینها چه کاری به مناطق آنها دارند؟ مناطق آنجا منطقه اسلامی است، و ایران است؛ و همه ما ایرانی و همه ما مسلمان و همه ما تابع قرآن. ان شاء اللَّه همهتان موفق باشید و مؤید.» (صحیفه امام، ج9، ص: 359 ـ 362)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان سازمان مرکزی تعاون روستایی؛ احیای کشاورزی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اینکه حالا من با شما میتوانم صحبت بکنم- و اشکالاتتان را البته باید بعد با دولت در میان بگذارید- این است که تا کنون کشاورزی ما به طور وحشتناکی عقب زده شده بود، و با اسم «اصلاحات ارضی» به کلّی کشاورزی از بین رفت و همهاش الفاظ بود. شاه به همه تعلیم کرده بود که با الفاظ، وزارتخانهها الفاظ، در کشاورزی الفاظ، همه جا خطابه و الفاظ بود؛ واقعیت در کار نبود، انحراف بود. خود آن مرد از همه استادتر در این انحراف بود؛ و البته به او یاد میدادند استادها. تمام کارهای کشور با الفاظ و با چیزهای فریبنده میخواست اداره بشود. و متأسفانه از همه امور بدتر کشاورزی بود. مملکت ایران را که باید یک استانش برای خودش کافی باشد و مابقیاش صادر بشود، به اسم «اصلاحات ارضی» به آنجا کشاندند که احتیاج دارند به امریکا و غیر، برای همه چیز. کشاورزی را به کلّی شکست دادند. البته الفاظ زیاد! هی گفت صنعتی میخواهد بشود، اسباب این شد که محلّههایی در تهران پیدا شد؛ محلّههای زاغهنشین، چادرنشین و امثال اینها. کشاورزها از مَحالّ خودشان کوچ کردند به اطراف شهرها و خصوصاً تهران. و این فاجعهها و مصیبتها به بار آمد.
مهمترین کار «احیای کشاورزی» است
از حالا به بعد هم اگر بخواهید با خطابه و با لفظ و با این مسائل تمام کنید، قضایا باز همان است. اگر ما بخواهیم هی بنشینیم بگوییم ما چه کار میکنیم، چه کار میکنیم، چه کار کردیم، و واقع مطلب این باشد که کاری انجام ندهیم، این همان دستگاه سابق است؛ همان گول زدن مردم و همان آشفتگیها. امروز احتیاج به عمل است؛ نه به قول. ما باید همه عمل بکنیم. و مهمترین عملی که باید در ایران انجام بگیرد قضیه احیای کشاورزی است؛ بعد از اماته و مُردنش.
شما به من نگویید که ما در سالهای سابق چه میکردیم. در سالهای سابق هیچ کاری شما نمیتوانستید بکنید؛ یا نمیکردید؛ یا نمیگذاشتند بکنید. [حالا] دیگر اختیارش دست خودتان [است]. از حالا به بعد باید به فکر باشید. تا حالا هر چه شد شد. و گناه بزرگش به گردن محمد رضا و اربابهای او بود که ایران را به شکل یک بازاری درآوردند برای خرید گندمهایی که آنها در دریا میبایست بریزند یا آتش بزنند تا ایران به شکل یک بازاری برای آنها در آمده بود. همه چیز ما را ببرند، یک قدری هم گندم به ما بدهند! از این به بعد شما باید به فکر باشید که هر کدام در هر جا که هستید و هر کدام در هر جا که هستیم به فکر باشیم که این مملکتی که پنجاه و چند سال همه جهاتش را خراب کردند، و خصوصاً در این بیست و چند سالی که این وَلدِ خَلَفِ پدر در این مملکت حکومت کرد و همه اقشار را به هم زد [...] همان طوری که خودش در کتاب نوشته است که مأموریت برای وطنم! این هم درست نوشته: از طرف امریکاییها مأمور بود که وطن را این جور بکند که میبینید؛ و کرد. تا حالا همه آشفته بوده است. شما حالا نگویید که ما سابق چه کردیم، چه کردیم. سابق هیچ کاری شما نکردید؛ نتوانستید بکنید. و لهذا ما در کشاورزی از همه چیزهای دیگر بیشتر شکست خوردیم.
شما حالا به فکر این باشید که الفاظ را کنار بگذارید؛ خطابهها را کنار بگذارید؛ عمل بکنید. اگر بخواهید که کشورتان نجات پیدا بکند، هر کدام در هر محلّی که هستید و هر قشری در هر جایی که هست، چه شماها که در قشر مثلًا تعاون کشاورزی هستید و چه سایر اقشار ملت، هر کدام در هر حالی که هستند، الآن وقتی است که باید ما همه عمل بکنیم. شماها باید عمل بکنید؛ برای نجات دادن کشاورزی. دولت باید عمل بکند برای نجات دادن کشاورزی و سایر احتیاجاتی که ملت دارد؛ و خود کشاورزها باید همّت بکنند برای کار کردن، که نجات پیدا کند این مملکت؛ [نه آنکه] بخواهد این مملکت حالا تا آخر باز هی احتیاج به امریکا داشته باشد برای اینکه گندم بگیرد و جو بگیرد [؛ یا] به اسرائیل که کشوری بود که همه چیز ما را از آنجا بیاورند. تخم مرغ از آنجا بیاورند! دامداریمان شکست خورد به واسطه اینکه مراتع، «ملّی» شد- به اصطلاح خودشان! هی جلو گرفتند از اینکه مردم به مراتع بروند؛ و بعد کم کم به هم خورد؛ و باعث این شد که یک بازاری برای گوشتِ خارج شدیم. جنگلها را «ملّی» کردند، و بعد دادند به اشخاصی یا ممالک دیگر! مراتع را دادند به کسانی دیگر. همه چیز ما را از بین بردند. حالا وقت این است که ملت ایران به خود بیاید. همان طوری که به خود آمد و با توجّه به اینکه نباید مثل سابق باشد [که] دستگاه را از بین برد. حالا هم که برای ساختن است، همه اقشار باید همّت بکنند که بسازند. هر کس در هر جا هست کار بکند. دولت باید رفع اشکالات بکند. همه باید کار بکنند. منتها در کشاورزی شما که تخصص در این امور دارید بروید سراغ این کارها. باید کار بکنید، نه اینکه حرف بزنید. کار لازم است؛ حرف فایده ندارد. حرفْ گندم نمیشود برای آدم! کشاورزان باید کار بکنند و کشاورزی را راه بیندازند. این قشرْ حاضر است. من آن طور که میفهمم عیب اگر باشد، از قشرهای بالاست. آن قشرهای پایین حاضرند؛ بهتر حاضرند در خدمت؛ اگر بگذارند. البته الآن دستهایی در کار است که نگذارند کشاورزی راه بیفتد و کارخانهها راه بیفتد. با اینها باید مقابله کرد، مبارزه کرد. الآن روز مبارزه ملت ایران است با آنهایی که نمیگذارند مملکت به حال عادی بگردد؛ نمیگذارند کشاورزی تحقّق پیدا کند؛ نمیگذارند کارخانه راه بیفتد؛ نمیگذارند دانشگاهها به کار خودشان ادامه بدهند؛ همه چیز را دارند به هم میزنند. الآن وقت این است که باید همه با این قشرها مبارزه کنید. کشاورزها را هدایت کنید به اینکه اینها را راه ندهند- اصلش- در بین خودشان. آنهایی که میآیند میگویند شما کار نکنید. کشاورزی نکنید، اینها غرضشان این است که به همان حال سابق باقی باشد. باید هدایت کنید شما آنها را، که یک قشری که میآیند در بینشان و یک تبلیغات سوئی میکنند بین خودشان راه ندهند، بیرونشان کنند از دِهشان، از محلّشان؛ تا اینکه بتوانند کارشان را انجام بدهند.
در هر صورت، الآن برای همه چیز مشکلات است. مشکلات برای کشاورزی هست و باید رفع بشود؛ به همّت همه باید رفع بشود. مشکلات برای کارخانهها هست؛ آن هم باید به همّت همه رفع بشود. مأیوس نباید شد. میتوانید ان شاء اللَّه. میتوانیم خودمان سرپای خودمان بایستیم و مملکتمان را اصلاح بکنیم؛ لکن باید آن کم کاریهای سابق و آن بیکاریهای سابق، آن اداره نشستن سابق و هیچ کار نکردنها، این حال از بین برود. یک اداره عریض و طویلی برای یک امری که هیچ احتیاجی به آن نیست؛ یا برای امری که با ده نفر میشود اداره کرد، پانصد نفر مینشانند آنجا حقوق میدهند! بیخودی! شکست مملکت ما از این امور است. افراد را هم تنبل بار آوردند که دیگر کار کردن برایشان مشکل است. همان بنشینند توی ادارات و سیگار بکشند! دیگران هم این طور بار آمدهاند. کشاورزیمان هم به هم خورده است. همه چیزمان الآن به هم خورده است. باید با همّت، دست به هم بدهیم تا اینکه این امور را اصلاحش بکنیم. اگر هم یک مشکلاتی هست که باید به دولت تذکّر داده بشود، خوب، البته ما به دولت تذکّر میدهیم. مشکلات را آنها باید حل بکنند. اگر شماها یک مشکلات دارید، آنها باید حل بکنند. ممکن است که پیشنهادش را بدهید به دفتر، تا من چنانچه یک مشکلی باشد رفع بکنم؛ یا لازم باشد که من یک تذکّری بدهم به دولت؛ تذکّر بدهم.
[امام خمینی پس از شنیدن سخنان یکی از حضار، چنین فرمود:].
خوب، این مسائل را که شما میفرمایید [اگر] ما میتوانیم رفع کنیم، بنویسید بدهید به این آقا تا من ببینم چیست. و اگر کمکی لازم باشد، اشخاصی از روحانیون بفرستیم آنجا ان شاء اللَّه اقدام بشود.» (صحیفه امام، ج9، ص: 363 ـ 366)
ـ حکم نمایندگی آقای سید هاشم رسولی محلاتی در بنیاد مسکن انقلاب اسلامی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید هاشم رسولی- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی را به سمت نمایندگی در بنیاد مسکن انقلاب اسلامی و حساب صد[3] منصوب مینمایم، که ان شاء اللَّه تعالی ضمن نظارت و بررسی در کارها در هر چه اسلامیتر کردن برنامههای عمرانی این بنیاد با مسئولین محترم همفکری و ارشاد نمایید.
موفقیت شما را از خدای تعالی مسألت دارم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 133)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت؛ مردمی بودن مسئولان در نظام اسلامی (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من یک نکتهای عرض میکنم و این برای این نیست که از دولت یا از ارگانهای دیگر تعریف کنم، این یک واقعیتی است که من عرض میکنم و شاید شماها هم مطلع هستید و توجه دارید.
یکی از عنایات بزرگی که خدای تبارک و تعالی به جمهوری اسلامی و این نهضت اسلامی عنایت فرموده این است که متصدیان امور، چه آنهایی که در مجلس خدمت میکنند و چه آنهایی که در دولت خدمت میکنند، چه آنهایی که در ارتش هستند، همه اینها از آن قشر مرفه نیستند؛ از آن قشری که همه توجهشان به این است که برای خودشان مقام درست کنند و برای خودشان کارهایی انجام بدهند، و لو بر ضد خلق باشد.
شما اگر توجه کنید به حکومتهائی که در تاریخ بوده است و خصوصاً در این پنجاه سال، ملاحظه میکنید که آنهایی که در رأس امور بودند، آنها از این «مُلک» ها و «سلطنه» ها و- عرض میکنم که- از این سنخ مردم و- به اصطلاح- از اشراف بودند. وقتی که اشراف- به قول خودشان- و اعیان و متمکنین و یال و کوپالدارها متصدی امور یک کشور شدند، قهراً اینها مردم را به حساب نمیآورند. این یک امر قهری است و در مقابل یک قدرتمند بزرگتر، از خودشان خاضعاند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان، جابر و ستمگر. شما اگر ملاحظه فرموده باشید، معامله این دولتهایی [را] که ما داشتیم سابق، با مردم مقایسه کنید و معاملهشان را با سفارتخانههای خارجی، اینها شخصیت خودشان را- شخصیت هم نداشتند- بکلی از دست میدادند. و به آن چیزی که در ذهن من است، یکی از سفرا- حالا یا سفیر انگلیس بود، یا یک جای دیگر- آن صدر اعظم وقت را پاشد گلویش را گرفت توی اتاق و زد او را به دیوار. در مقابل او، آنها سپر میانداختند، لکن در مقابل مردم، آن قدر به مردم ظلم میکردند و آن قدر به خیال خودشان به بزرگی و امثال ذلک رفتار میکردند که همه میدانید.
وقتی بنا شد که متصدی یک امور کشوری، قشر اشراف- به اصطلاح خودشان- اعیان، مرفهها و صاحب اموال و- نمیدانم- پارک و اتومبیلها و کذا و کذا، یا آن وقت کالسکهها و آن حرفها باشد، این یکی از مصیبتهای بزرگی است که در یک ملت هست.
سر چشمه همه مصیبتهایی که ملتها میکشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان- به اصطلاح خودشان- از آنها باشد. و آنها این طور هستند، اشراف و اعیان این طور هستند که تمام ارزشها را به این میدانند که آنجایی که زندگی میکنند بهتر از دیگران باشد، آن رفتاری که مردم با آنها میکنند، رفتار عبید با موالی باشد؛ تمام افکارشان متوجه به این مسائل است. باید حتماً چند تا پارک داشته باشد، چند تا باغ داشته باشد در شمیران، در تهران، در کجا، تا اینکه بشود یک نفر آدم- عرض میکنم که- نخست وزیر یا یک نفر آدم وزیر کذا. و اینها وضع روحیشان، به حسب نوع، وضع روحیشان این طور بود که چون قدرت را، تمام ارزشها را به قدرت میدانستند، تمام ارزشها را به قدرت مالی میدانستند، به قدرتهای دیگر میدانستند، در مقابل قدرت بالاتر از خودشان خاضع و عَبد بودند، در مقابل ضعفایی که قدرت ندارند، فرمانفرما و حکومت بودند. این وضع طبیعی این است که یک قشر اشراف و اعیان- به اصطلاح خودشان- و مرفه به یک کشوری حکومت کنند و قابل اجتناب نیست این. وقتی حکومت آن طور شد، دیگر نمیشود این را کسی خیال کند که قابل این است که این با مردم چه جور باشد، از آن ور با دولتهای خارجی چه جور باشد. مقابل آنها، از باب اینکه میدیدند آنها قدرتشان بیشتر است، خاضع بودند. هر جایی که توهّم میکردند که به قدرتشان یک قدرت بالاتری یک صدمهای بزند، مقابل او لنگ میانداختند و همه جور تواضعی میکردند؛ برای اینکه آنجا را به دست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت، گذشت و هر چه خواستند، بکنند با مردم.
این یکی از الطاف بزرگ خدا بود که حکومت جمهوری اسلامی را و متصدیان امور اسلامی را از قشر مرفه و از آن اشراف و اعیان و «سلطنه» ها و «ملک» ها و اینها قرار نداد.
و این اسباب این شد و میشود که وقتی که بنا شد که یک اشخاصی زندگیشان یک زندگی عادی باشد و ارزش را در این زندگی هم ندانند، ارزش را به ارزش انسانی، ارزش اسلامی بدانند، ارزش اخلاقی بدانند، اگر یک حکومتی ارزشهایش این طور ارزش باشد که ارزش اسلامی باشد، بخواهد خدمت به نوع خودش بکند، خودش را خدمتگزار بداند، اگر دیدش این باشد، قهراً ملت با اوست و قهراً نمیتواند یک قدرت خارجی او را تحت تأثیر قرار بدهد. همیشه قدرت خارجی برای اینکه بر مردم مسلط بشود، این بالاتریها را میترساند. آنها هم از باب اینکه تمام توجهشان به این بود که در بین ملت قدرتمند باشند، دارای یال و کوپال باشند، آنها را تسلیم میشد برای اینکه به اینها ظلم بکنند. این وضع طبیعی این جور حکومت است و وضع طبیعی حکومتی که از قشر غیر مرفه است، از خود این مردم درست شده، وضع طبیعیاش این است که با مردم باشد و خدمت بکند و ارزش را ارزش جاه و مقام نداند.
شما میدانید که در جمهوری اسلامی، مقامات آن معنا که در سابق داشت از دست داده. نه رئیس جمهورش و نه نخست وزیرش و نه سایر وزرایش این طور نیست که خیال بکنند، خودشان خیال بکنند که ما یک مقام بالایی، والا مقام هستیم و ما «حضرت اشرف»[4] هستیم و نمیدانم کذا. این جور نیست. آنها میبینند که ارزششان در بین جامعه، در همه جا این است که خدمت بکنند، خدمتگزار باشند، نه ارزش به این است که به مردم حکومت کنند. در جمهوری اسلامی، این معنا که هم مقامات آن مقاماتی که سابق تخیل میشد، نیست و هم اشخاصی که متصدی امور هستند، آن اشخاصی که در یک خانواده اشرافی بزرگ شده باشند و یک زندگی چه کرده باشند و نتوانند بسازند با مردم، نتوانند بسازند با یک زندگی عادی، آن طور هم نیستند.
من فیلمی که دیشب از مرحوم رجایی[5] گذاشته بودند و منزلش را نشان میدادند- یک دفعه دیگر هم مثل اینکه دیدم این را- بعضی از اشخاصی که پیش من بودند، میگفتند: ما رفتیم منزل آقای رجایی، این خوب نشان میداد، آنجا به این اندازه نیست؛ واقع مطلب این طور نیست. این یک چیز بزرگی کانّه نشان دارد میدهد و حال آنکه ما که رفتیم منزلشان دیدیم که، مسأله این طور هم نیست. وقتی بنا شد که یک نفر رئیس جمهور شده یا یک نفر نخست وزیر است، آقا منزلش آن طوری است و وضع عادیاش این طوری است، این دیگر نمیشود که از یک قدرت بزرگی بترسد. برای چه بترسد؟ این را که از او نمیگیرند. آن باید بترسد که میخواهد چپاول کند و میخواهد یک حکومت کذایی بکند، آن باید بترسد. اما رجایی- خدا رحمتش کند- و امثال اینها و باهنر[6] و اینهایی که ما از دست دادیم، که این طور نبودند که زندگیشان جوری باشد که مبادا یک وقتی از دست ما برود؛ خاضع بشوند پیش دیگران و برای اینکه زندگی را بیشترش بکنند زورگویی کنند به مردم.
این یک عنایتی است که خدای تبارک و تعالی به این ملت کرد، و از خود مردم، از خود این تودهها، از بازار- نمیدانم- از کوچهها و خانهها، افراد منبعث شدند و حکومت تشکیل دادند. وقتی از بازار، مردم حکومت را تشکیل دادند، میدانند که بازار وضعش چه جوری است. وقتی که از بین خود مردمی که مرفه نیستند، اینها آمدند و خودشان هم نظیر آنها هستند، اینها به درد دل مردم میتوانند برسند. من اینکه عرض میکنم نمیخواهم از شما تعریف کنم، برای اینکه میترسم تعریف کنم. این برای این است که تنبّه بدهم؛ تنبّه بدهم به اینکه تا وضع این طوری است حکومت بر قرار است، حکومت اسلامی بر قرار است. تا وضع دولت، مجلس- نمیدانم- ارتش، رؤسای ارتش، فرماندهان؛ همه جا این وضع است که میبینیم الآن و مشاهده میکنیم، شما خوف از اینکه یک آسیبی این جمهوری اسلامی به آن برسد، از این خوف نداشته باشید.
شما هر چه خوف دارید، از خودتان بترسید. از اینکه مبادا- خدای نخواسته- مسیر، یک مسیر دیگر بشود و راه، یک راه دیگری باشد و توجه به این چیزی که الآن هست، از دست برود و مردمی بودن از دستتان برود. از این بترسید که اگر- خدای نخواسته- یک وقت این قضیه پیش آمد و شما از آن مردمی بودن بیرون رفتید و یک وضع دیگری پیدا کردید و خیال کردید حالایی که من نخست وزیرم، حالایی که من رئیس جمهورم، حالایی که من وزیر کذا هستم، باید چه و چه و چه باشم، آن وقت بدانید که آسیب میبینید؛ یعنی، آن وقت است که خارجیها به شما طمع میکنند.
آنها میدانند که از چه راه باید یک کشوری را به تباهی بکشانند. آنها میدانند که باید از راه خود حکومت، از راه خود دولت، از راه خود مجلس، از راه خود اینها، این کارها را انجام بدهند. آنها میدانند که ریختن در یک کشور یا- نمیدانم- چه کردن، با وضعی که این جور کشورها دارند، این نمیشود. اینها تجربهاش را در افغانستان کردند. در افغانستان با اینکه دولتش با آنهاست[7] و حزبها و خیلی از حزبها شاید با آنها باشند، لکن چون یک تودهای دارد آنجا، تودهای که مسلماناند، متوجهاند و مخالف با قدرتها هستند، چون این هست در آن، موفق نشدند به اینکه آن کاری که میخواستند، بکنند؛ هر روز هم رو به شکست است. اینها تجربهها را دارند، میدانند قضیه چه جور است، میدانند که یک ملتی که همهشان در مقابل همه چیزهایی که برشان وارد میشود، ایستادگی کردند و میکنند، ملتی که بچه این قدریش- دیروز یک بچهای قد این آقا کوچولو، به حد ده سال و اینها نبود، اینجا گریه میکرد که،- گریه میکرد که شما دعا کنید من شهید بشوم، یک ملتی این طوری، زنش این طور، مردش این طور، پیرش آن طور، جوانش آن طور، اینها میدانند با این ملت نمیشود با فشار و زور و سرنیزه رفتار کرد. قهراً آنها میخواهند یک نقشهای بکشند. حواسشان هم خیلی جمع است و خیلی هم حوصله و صبر دارند.
آنها برای پنجاه سال دیگر، برای سی سال دیگر حالا نقشه درست میکنند. حالا نقشه میکشند که سی سال دیگر نتیجه بگیرند؛ یعنی، اگر- خدای نخواسته- دانشگاه ما یک انحرافی پیدا بکند، بعد از سی سال نتیجهاش را آنها میگیرند. اگر در دانشگاه ما یک اشخاص غیر اسلامی- امثال اینها- وارد بشوند، اشخاصی که انحراف دارند وارد بشوند، و لو حالا نتوانند کاری بکنند- حالا هم عجله ندارند که کاری بکنند- کم کم همین دانشگاهیها را تبلیغ میکنند، صحبت میکنند، چه میکنند، چه میکنند، هواخورشان میکنند؛ بالاخره هم مقدرات یک مملکت بعد از این دوره با آنهاست. آنها وقتی مقدرات یک دولت را و ملت را در دست گرفتند، با یک انحرافی در دست گرفتند، آن وقت هست که اینها نتیجه میگیرند، با دست خود اینها، نتیجه میگیرند.
شما باید کوشش کنید همهتان، هر کس در هر وزارتخانه هست باید کوشش کند که اجزای این وزارتخانه، افرادی که در آن وزارتخانه هست، وضع روحیاش جوری باشد که با مردم بسازد. مردم باز احساس نکنند که در این وزارتخانه هم وقتی ما بخواهیم کارمان را به وزیر بدهیم، باید یک مدتی دم در بایستیم و یک مدتی آن مأمور و آن مأمور و آن مأمور، تا برسانند ما را به آنجا، آنجا هم پشت در بایستیم. نه، این وضع اگر یک وقت- خدای نخواسته- دیدید دارد این طور میشود، بدانید که دارید رو به تباهی میروید، قدم دارید بر میدارید رو به تباهی. آن روزی شما قوی هستید که این بقال سر محله و آن مؤمن توی مسجد و آن کسی که در جاهای بزرگ و اعیان و اشراف- فرض کنید- هست، برای شما این طور نباشد که برای او یک کاری بکنید، برای این نکنید. اینها را مقدم بر آنها بدانید؛ اینهایی که شما را به وزارت رساندهاند- با اینکه وزارت الآن یک چیز مهمی نیست پیش شما- اینهایی که قدرتمندها را بیرون کردند، اینهایی که همه آن اشخاصی که مقدرات یک کشور در دستشان بود و ما را و شما را و همه کشور را به تباهی کشیده بودند، آنها را بیرون زدند، اینها را باید ما قدرشان را بدانیم؛ یعنی نگهشان داریم. برای خدا، برای اسلام، برای حیثیت خودتان، برای حیثیت کشورتان، باید این سر و پابرهنهها را نگهشان دارید؛ اینهایی که بعد از همین که هر شهیدی شما پیدا میکنید، آن طور برایش تظاهرات میکنند، آن طور برایش- عرض بکنم- به سر و سینه خودشان میزنند، که میبینید نشان میدهند. یک همچو ملتی را باید با همین وضع نگه داشت و این به دست امثال شماست که این طور باقی بماند. اگر یک وقت سر خورده بشوند از دولت و خیال کنند که دولت دارد برای خودش یک کارهایی انجام میدهد و برای ما نیست و چطور، آن وقت هست که شما هر کدامتان- خدای نخواسته- از بین بروید، یک کسی برایتان فاتحه نمیخواند.
شما کاری بکنید که بعد از مردنتان هم این طور وضع مردم باشد با شما؛ بعد از شهادت هم- اگر نصیبتان شد- مردم با شما این جور باشند. پیش خدا، این ارزش دارد. وقتی خدای تبارک و تعالی دید که یک جمعیتی ایستادهاند و فریاد میزنند، توی سرشان میزنند که رجایی چه، خدا به رجایی رحم خواهد کرد. اگر- خدای نخواسته- هم آن یک اشکالاتی در آن باشد، به همین، خدا رحم میکند. خوب، مؤمن، چهل تا مؤمن شهادت بدهند به خوبی یک کسی، خدا قبول میکند این را؛ برای اینکه یک آدمی است که چهل نفر مؤمن این را به خوبی شناختهاند، وقتی به خوبی شناختند، خداوند عفو میکند؛ فرضاً از اینکه یک جمعیتهایی این طوری بریزند در خیابان و آن طور و به سر و سینهشان بزنند برای آنها. ارزش آقای رجایی، ارزش آقای باهنر، ارزش آقای بهشتی[8] و ارزش این ائمه جمعه مظلوم ما[9] به این نبود که یک- مثلًا- دستگاهی دارد، ارزششان به این بود که «خودی» بودند، با مردم بودند، برای مردم خدمت میکردند، مردم احساس کرده بودند که اینها برای آنها دارند خدمت میکنند و لهذا آن همه تبلیغاتی که با دستهای فاسد بر ضد مرحوم بهشتی- بالخصوص- آن قدر کارها کردند و نسبت به مرحوم رجایی هم، آن آدم فاسد[10] آن قدر پافشاری کرد و اذیت کرد، مردم اعتنایی هیچ به او نکردند و همان طور با آنها رفتار کردند. مردم همان طور آن تلافیهایی که در آن وقت سر آن مظلوم در آمد، مردم درست کردند، بعد از فوت ایشان آن طور کردند. و همه شما باید وضعتان یک همچو وضعی باشد. و من امیدوارم که همه این وضع را توجه به آن بکنید و حفظش بکنید. بخواهید اسلام حفظ بشود. این وضع را باید حفظ بکنید. بخواهید که ایران حفظ بشود. همین را باید حفظش کنید. بخواهید خودتان محفوظ بمانید. همین را باید حفظ کنید.
بالاخره، این وضع فعلی که شما دارید، باید رو به بهتری بروید؛ هی بروید سراغ اینکه یکدیگر را اسلامی کنید. اینکه من عرض کردم که باید امور، اسلامی باشد، حالا هم عرض میکنم: این کارهایی که شما میگویید که میروند جنگلها را خراب میکنند، اینها کارهای غیر اسلامی است. من میگویم باید اسلامی باشد. اگر چنانچه یک کسی تخلف کرد از مقررات دولت، این غیر اسلامی است، آن هم باید اسلامی بشود؛ یعنی، باید دولت با قدرت، آن کسی [را] که تخلف میکند از آن چیزهایی که دولت برای حفظ نظام دولت قرار داده است، آن را باید با قدرت جلویش را بگیرد؛ برای اینکه آن غیر اسلامی است، من میگویم اسلامی باید بشود. بریدن درختهای کشور را و به تباهی کشیدن جنگلها را، این غیر اسلامی است؛ باید جلویش گرفته بشود. تخلف از مقررات خیابانها و رفت و آمدها، این غیر اسلامی است، باید جلویش را بگیرید. اگر یک کسی اعتنایی به چراغ سرخ نکرد، این غیر اسلامی عمل کرده و این را باید تعقیبش کرد و به دست دادگاه سپردش. حالا هم من عرض میکنم اسلامی که، اسلام که با نظم مخالف نیست، اصلًا اسلام میخواهد نظم حفظ بشود، نظام حفظ بشود. کلیه امور مربوط به نظام، این اسلام است. و اگر یک چیزی تخلف از نظام کرد، این بر خلاف اسلام است و جلوگیری لازم است.
و من باز هم به آقایان عرض میکنم که توجه بکنید که مقام، شما را نگیرد. ارزش انسانی انسان به مقام نیست، به این نیست که من نخست وزیرم، من رئیس جمهورم، من رئیس مجلسم، من وکیل مجلسم؛ اینها ارزش نیست. ارزش انسان به این است که توجه بکند که چه باید در مقابل خدای تبارک و بندگان خدای تبارک و تعالی بکند، چه تکلیفی انسان دارد در مقابل خدا و در مقابل بندگان خدا که از خدا هستند؛ این ارزش است.
مادامی که شما این ارزش را حفظ بکنید، ارزش اسلامی و انسانی را حفظ کردهاید. و اگر از این، انحراف حاصل بشود، شما هر مقامی پیدا کنید؛ در علم بشوید بالاترین علما، در زهد هم هر چه میشوید، بشوید، اما ارزش را از دست داده باشید، شما نه پیش خدا دیگر ارزش دارید، نه پیش خلق خدا. باید فکر این معنا [را] بکنید که خدمت کنید به کشور، خدمت کنید به ملت که بعد از خود شما- که ان شاء اللَّه- حالا طولانی باقی میمانید- مثل مرحوم رجایی که مردم این طور برایش به سر و سینه میزنند، مردم شهادت فعلی و عملی بدهند بر اینکه شما خوبید تا خدای تبارک و تعالی در محضرش شما را قبول کند؛ برای اینکه آدمی بوده است که یک عدهای شهادت دارند میدهند، عملًا توی سرشان میزنند از رفتن او. این شهادت فعلی است بر اینکه این آدم مقبول است و خدای تبارک و تعالی همین طور قبول میکند و اگر گناهی هم داشته باشید، به همین میگذرد خدای تبارک و تعالی.
و من امیدوارم که شما همهتان همان طوری که سیره انبیا بوده است [باشید؛] که سیره انبیا برای این بوده است که در مقابل طاغوت محکم میایستادند و در مقابل ضعفا و فقرا و مستضعفین و مستمندان فروتن بودند؛ آن طوری که وقتی عرب وارد میشود در مسجد رسول اللَّه، میگوید: کدام یکتان [رسول خدا] هستید؟ در وقتی که رسول اللَّه آن وقت [در رأس] حکومت بود، آن وقت در مدینه بودند، در مدینه تشکیل حکومت بود بساط، لکن وضعش این طوری بود. از آن طرف، در مقابل هیچ قدرتی خاضع نبود، برای اینکه او خدا را میدید. کسی که توجه دارد به اینکه قدرت هر چه هست مال خدای تبارک و تعالی است و دیگران هیچ نیستند، این دیگر نمیتواند خاضع بشود در مقابل یک قدرتمندی.
شما ملاحظه کردهاید، تاریخ مرحوم مدرس را دیدهاید: یک سید خشکیده لاغرِ- عرض میکنم- لباس کرباسی- که یکی از فحشهایی که آن شاعر به او داده بود، همین بود که تنبان کرباسی پوشیده- یک همچو آدمی در مقابل آن قلدری که هر کس آن وقت را ادراک کرده میداند که زمان رضا شاه غیر زمان محمد رضا شاه بود. آن وقت یک قلدری بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود، در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس، در خارج که یک وقت گفته بود: سید چه از جان من میخواهی؟ گفته بود که میخواهم که تو نباشی، میخواهم تو نباشی! این آدم که- من درس ایشان یک روز رفتم- میآمد در مدرسه سپهسالار- که مدرسه شهید مطهری است حالا- درس میگفت- من یک روز رفتم درس ایشان- مثل اینکه هیچ کاری ندارد، فقط طلبهای است دارد درس میدهد؛ این طور قدرت روحی داشت. در صورتی که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسی بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند. از آنجا- پیش ما- رفت مجلس. آن وقت هم که میرفت مجلس، یک نفری بود که همه از او حساب میبردند. من مجلس آن وقت را هم دیدهام. کانَّهُ مجلس منتظر بود که مدرس بیاید؛ با اینکه با او بد بودند، ولی مجلس کانَّهُ احساس نقص میکرد وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس میآمد، مثل اینکه یک چیز تازهای واقع شده. این برای چه بود؟ برای اینکه یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا میکرد و نه به دارایی و امثال ذلک؛ هیچ اعتنا نمیکرد؛ نه مقامی او را جذبش میکرد، [نه دارایی] ایشان وضعش این طور بود که- برای من نقل کردند این را که- داشت قلیان خودش را چاق میکرد. خودش این طور بود. فرمانفرمای آن روز- حالا که من میگویم «فرمانفرما»، شما به ذهنتان نمیآید که یعنی چه- فرمانفرمای آن روز وارد شده بود منزلش. گفته بود که به او، حضرت والا، من قلیان را آبش را میریزم، تو این را، آتش سرخ کن را درست کن یا بعکس. از اینجا، همچو او را کوچک میکرد که دیگر نه، طمع دیگر نمیتوانست بکند. وقتی این طور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ کن را گردش بده، آن آدمی که همه برایش تعظیم میکردند، همه برایش چه میکردند، این وقتی این طوری میرسیده، این شخصیتها را این طوری از بین میبرد که مبادا طمع کند که از ایشان چیزی بخواهد.
من بودم آنجا که یک کسی یک چیزی نوشته بود. زمان قدرت رضا شاه، زمانی که آن وقت باز شاه نبود- آن وقت یک قلدر نفهمی بود که هیچ چیز را ابقا نمیکرد- یک کسی آمد گفت: من یک چیزی نوشتم برای عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف که- یک همچو تعبیرهایی- که ببینند. گفت: رضا خان، که باز نمیداند اصلش عدلیه را با «الف» مینویسند یا با «ع» مینویسند؛ من بدهم این را او ببیند؟ نه اینکه این را در غیاب میگفت، در حضورشان هم میگفت. این جوری بود وضعش.
این چه بود؟ برای اینکه وارسته بود، وابسته به هواهای نفس نبود، اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ[11] نبود. این، هوای نفسانی خودش را اله خودش قرار نداده بود، این اله خودش را خدا قرار داده بود. این برای مقام و برای جاه و برای وضعیت کذا نمیرفت عمل بکند، او برای خدا عمل میکرد. کسی که برای خدا عمل میکند، وضع زندگیاش هم آن است، دیگر از آن وضع بدتر که دیگر نمیشود برایش. برای چه دیگر چه بکند؟ از هیچ کس هم نمیترسید. وقتی که رضا شاه ریخت به مجلس که فریاد میزدند آن قلدرهای اطرافش که زنده باد کذا و زنده باد کذا، مدرس رفت ایستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم.
خوب، در مقابل او، شما نمیدانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنی چه و او ایستاد. این برای این بود که از هواهای نفسانی آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.
تمام وابستگیها منشأش وابستگیای است که انسان به خودش دارد. تمام وابستگیها از خود آدم پیدا میشود. وقتی انسان وابسته است، نفسش وابسته است به جهاتی که مال خودش است، به نفسیت خودش، به وضعیت خودش، این تمام وابستگیهایی که در خارج هم برایش پیدا میشود، منشأش اینجاست. وقتی این وابستگی باشد، اگر بخواهند برایش تحمیل کنند، چون این وابستگی هست، تحمیل میکند، قبول میکند. وقتی ببینند یک چیزی با این آمالی که دارد مخالف است، اگر نکند، یک وقت به هم میخورد، این خاضع خواهد شد. اگر انسان از این وابستگی وارسته شد، آزاد شد از این، این دیگر آزاد است، این دیگر از کسی نمیترسد؛ همه قدرتهای عالم جمع بشوند، این نمیترسد؛ برای اینکه آخرش این است که من از بین میروم، دیگر بالاتر از این که نیست؛ همانی که الآن ملت ما دنبالش دارند میروند که بیایید دعا کنید من شهید بشوم. روزی چند نفر شاید من اینجا بعضی روزها میبینم که میگویند که دعا کنید من شهید بشوم. من میگویم: دعا میکنم شما پیروز بشوید، ان شاء اللَّه.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را موفق کند، مؤید کند و همه آن اشخاصی [را] که به شهادت رسیدند و برای این ملت خدمت کردند [رحمت کند؛] مثل مرحوم رجایی که این روز، این روزها سالش است؛ مرحوم باهنر و دیگر اشخاصی که از همین قبیل بودند و رفتند از دست ما. و البته ما خیلی ضرر دیدیم، لکن باز همان مسأله است. جانشین آنها برای این بود که ملت بود، مردم بودند، اعیان و اشراف نبودند. آن وقت اگر یک نخست وزیر را میکشتند، یک بساطی میشد؛ شاه مردگی همان و به هم ریختن سر تا سر ایران [همان] این طور بود. تا شاه مردگی میشد، سر تا سر ایران به هم میخورد. حالا رئیس جمهورش نباشد، خوب، نبود، یکی دیگربسم اللَّه ...: «همه ایران بهشتی است».[12] خوب، مردم طرحشان این است که بهشتی از خود ماست، یک چیز خارجی نیست، از خارج یک چیزی صادر نکردهایم، وارد نکردهایم؛ از خود ما هست خود ما یکیمان رفت، یکی دیگر میآید. رجایی رفت، یکی دیگر میآید؛ آن هم برود، یکی دیگر میآید. هر کدام از ماها و شماها بروند، یکی دیگر میآید. این جوری است وضع ایران امروز. و این وضع را باید ما حفظ کنیم، دعا کنیم که خداوند این وضع را برای ما حفظ کند. و با حفظ این، هر یک از ما از بین برویم، جا داریم. و عوض داریم؛ میآیند جایش را پر میکنند. و اگر این طور نباشد، یک وقتی به طور سابق بشود، دیگر آنجا جوری است که وقتی یکی رفت، به هم میخورد اوضاع. خدا ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند و همه ما را موفق کند که به احکام اسلام عمل کنیم و وزارتخانههایمان را اسلامی کنیم. افراد اگر چنانچه- خدای نخواسته- منحرفاند، این افراد منحرف را نصیحت کنیم؛ اگر نمیشود، عوض کنیم. و لازم نیست که هر منحرفی اینجا باشد؛ خوب، برود یک کار دیگری بکند. ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید.» (صحیفه امام، ج16، ص: 442 ـ 454)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1361)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران- مد ظله العالی.
احتراماً به پیوست، اسامی 94 نفر از محکومین دادگستری و یک نفر محکوم از محکمه انتظامی قضات شرع که مشمول عفو و یا تخفیف در مجازات شدهاند، جهت تصویب تقدیم میگردد.- 7/ 6/ 1361- سید عبد الکریم موسوی اردبیلی].
بسمه تعالی
موافقت میشود.[13] موفق باشید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 455)
ـ حکم انتصاب آقای حیدرعلی جلالی خمینی به سمت امام جمعه خمین (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ حیدر علی جلالی- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی را به امامت جمعه شهرستان خمین منصوب مینمایم که ان شاء اللَّه تعالی ضمن برگزاری این فریضه الهی مردم را به وظایف مهمی که در رابطه با اسلام عزیز و انقلاب خونبار ملت شریف ایران دارند آشنا سازید. اهالی محترم و نهادها و ارگانها نیز طبق وظیفهای که دارند همکاریهای لازمه را در انجام هر چه باشکوهتر این نماز وحدتبخش با جنابعالی خواهند نمود. از خدای تعالی ادامه توفیقات شما را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 76)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت؛ لزوم خدمت مسئولان به مردم (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
در این «هفته دولت»، ما تلخیها و شیرینیها داشتیم. تلخیها از دست دادن چند نفر اشخاص متعهد که قبل از هفته، مرحوم «عراقی»[14] بود که من مرحوم عراقی را از آن اولی که نهضت شروع شد و تماس با ما داشتند، میشناختم و انصافاً مردی بود که عمرش را صرف خدمت به اسلام کرد. و در این هفته هم که مرحوم آقای «رجایی»[15] که همه میدانید چقدر مرد متعهدی و خدمتگزاری بود، و واقعاً معلم اخلاق بود به اعمال خودش. و همین طور آقای «باهنر»[16] که مرد دانشمند متعهد و معلمی بود. این اسباب تأسف و تأثر ماست و شما. و این تلخی است که خوب، غیر از این هم ما در این طول مدت داشتیم. و شیرینی و شیرینیها آنچه بحمد اللَّه در این هفته که «هفته دولت» است و واقعاً باید هفته دولت حساب کرد. دولت و هر چه وابسته به اوست و ارتش و سپاه و همه اینها جای خودشان را در دنیا باز کردهاند. یعنی، دنیا امروز روی این جمهوری و روی دولت جمهوری و روی رئیس جمهور این کشور و روی مجلس و همه ارگانهای دیگر حساب باز کرده است. آنهایی که تا کنون در کمین بودند که این دولت در بین خودشان یک چیزهایی واقع میشود و مردم هم اینها را قبول ندارند و بعد از یکی دو ماه قضیه تمام است، و صدام هم روی همین زمینه بازیاش دادند، الآن چند سال است گذشته است و آنها باز در خارج نشستهاند و منتظرند به اینکه کسانی برایشان کار بکنند و آنها بیایند بهرهبرداری کنند.
و بحمد اللَّه الآن دولت استقرار پیدا کرده است و کشور ما یک کشور مستقر مستقلی، آزادی است. و من امیدوارم که بیشتر از این، رو به استقلال و آزادی و جهات دیگر برود.
و مهم همین معناست که کراراً من عرض کردهام، این است که جمهوری چون اسلامی است و ملت اسلامی هستند، مسلم هستند، مادامی که دولت و رئیس جمهور و رئیس مجلس و مجلس و قوای قضائیه و ارتش و پاسدار و همه، رو به اسلام باشند این کشور اسلامی رو به آنهاست، و اساس همین است که برای خاطر اسلامی بودن از اول پیروزی حاصل شد. شما گمان نکنید که اگر یک انگیزه دیگری عرضه شده بود به این ملت، ملت مجتمع میشدند. برای اینکه ملت، ملت مسلمان است. وقتی که اسلام عرضه شد، خوب، تمام روحانیون، اکثر روحانیون، اکثر کسانی که در کار بودند تبلیغ کردند و مردم را به صحنه آوردند، و مردم هم خودشان با روی گشاده آمدند، و تا امروز هم تمام این فداکاریها، فداکاریهای روی اسلام است نه اینکه حساب دیگری دارد. مسأله ملیت هست، اما نه آن طوری که آقایان خیال میکنند که ما ملیت را بگیریم و کاری به اسلام نداشته باشیم، اول ملی باشیم و بعد اسلامی باشیم، نخیر، مسئله اسلامی بودن است که مردم را وادار کرد به اینکه جوانهایشان را بدهند و فریاد بزنند باز جنگ، این غیر از این چیزی نیست.
و من کراراً به آقایان عرض کردهام و حالا هم باز تکرار میکنم که خدمتگزار باشید به این ملتی که آن دستهای خیانتکار را قطع کرد و این امانت را به شما سپرد. شما الآن امانت بزرگی از دست این ملت تحویل گرفتید و مقتضای امانتداری این است که آن را به طور شایسته حفظ کنید و به طور شایسته به نسل آینده و دولتهای آینده تحویل بدهید، و مادامی که این طور باشید ملت پشت شماست، و مادامی که ملت همراه شما باشد هیچ آسیبی به شما و به کشور نمیرسد.
یکی از انگیزههایی که دیکتاتوری پیش میآورد این است که دیکتاتورها میبینند ملت همراهشان نیست، اعمال دیکتاتوری میکنند. یکی از انگیزههاست البته، انگیزههای دیگر هم دارد. چنانچه ملتها همراه دولت باشند، وجهی پیدا نمیکند که دیکتاتوری بکنند با ملت خودشان، مجهز میشوند برای کسانی که به آنها حمله میکنند.
وقتی که ملت جدا باشد از دولت و دولت هم بخواهد از ملت استفاده کند و بدوشد ملت را، دیکتاتوری پیش میآید. در این رژیمهای سابق شاهنشاهی وضع این طور بود که مردم حال گریز داشتند، و اینها میخواستند آنها را با فشار نگه دارند و از آنها بدوشند، از این جهت دیکتاتوری پیدا میشد. شاهش دیکتاتور بود و- عرض میکنم که- استاندارهایشان هم همین طور، و فرماندارهایش هم همین طور، و شهربانیاش هم همین طور، و همهشان، ارتش هم همین معنا بود. برای اینکه، اینها میدیدند که مردم با آنها همراه نیستند، آنها هم که میخواهند استفاده بکنند، مسأله هم استفاده بود، نه مسأله برای انگیزه انسانی بود، برای استفاده بود، از این جهت، این انگیزه دیکتاتوری میشد، تو سر مردم زدن میشد. آن روزی که شما احساس کردید که میخواهید فشار به مردم بیاورید بدانید که دیکتاتور دارید میشوید. بدانید که مردم معلوم میشود از شما رو برگرداندهاند. مادامی که مردم هستند و کمک دارند به شما میکنند، شما اگر مردم نبودند نمیتوانستید این جنگ را اداره بکنید، این شک ندارد. مردم اداره کردند، یعنی این سپاه مردمند، این بسیجیها مردمند، ارتش هم امروز مردم است. اگر ارتش سابق بود همان طوری که خیال کرده بود صدام، خیالش به واقعیت میپیوست. برای اینکه، یک ارتشی بود که انگیزه اسلامی نداشت و انگیزه منافع شخصی داشت و به مجرد اینکه وارد میشدند آنها هم دست بر میداشتند. خوب، ما سابق دیدیم که وقتی که جنگ عمومی پیش آمد بدون اینکه با ما کار داشته باشند، آنها میخواستند از اینجا عبور کنند، هیچ هم کار به ما نداشتند، به مجرد اینکه اینها در سرحد وارد شدند، تمام ارتشیها و ژاندارمری همه فرار کردند. و در تهران هم من خودم شاهد بودم که تهران هم چمدانها را همین ارتشبدها و امثال اینها میبستند و از تهران فرار میکردند. کجا میخواستند بروند نمیدانم. و من دیدم که این سربازهایی که از توی سربازخانهها آمدهاند بیرون میگردند دنبال اینکه یک چیزی پیدا کنند بخورند. این برای این بود که، مردم همراه نبودند. مردم شکر میکردند که آمدند اینجا و رضا خان رفت. این یک واقعیت بود که ما شاهد بودیم این معنا را که شکر میکردند که خدا به آنها یک منتی گذاشته است که اجنبیها، آنی که اجنبی بودند، از روسیه بود، از امریکا بود، از انگلستان بود، اینها آمدند و «پهلوی» رفت. وضع این طوری بود، چنانچه دیدید وقتی که محمد رضا هم رفت مردم ریختند و آن طور جشن بپا کردند، گویی که الآن سلطنت طلبها در خارج همین دیشب هم میگفتند که همه ایران سلطنت طلبند، و اعلیحضرت رضای دوم[17] الآن محبوبیتی دارد که مردم همه با او هستند! خوب، اینها بگویند. و من اعتقادم این است که این رندها جمع شدهاند دنبال این بچه که پولهایش را از جیبش درآورند. اینها میخواهند این را، پولهایی که پدر کذایش از مردم گرفته و حالا در بانکها دست این است با این بهانهها از او در آورند و بعد هم رهایش کنند برود سراغ کارش. و من صلاحش را میدانم برود سراغ تحصیل و برود سراغ یک کاسبی. بداند که دیگر این کارها گذشته است. مردم اگر چنانچه جمهوری اسلامی هم نباشد، دیگر سلطنت طلب نیستند، این شکی در کار نیست.
در هر صورت آنی که برای شما مهم است خدمت کردن به همه طبقات خصوصاً مستضعفها، خصوصاً محرومینی که در طول تاریخ محروم بودهاند این بیچارهها. باید خدمت کنید و خدمتتان را بگویید به آنها، و وقتی گفته میشود، عمل دنبالش باشد. و ان شاء اللَّه امیدوارم که اگر انگیزه این طور باشد و شما موفق بشوید و ان شاء اللَّه و موفق میشوید ان شاء اللَّه به اینکه خدمت کنید به این ملت، این ملت هم همراه شماست، و نه انگیزه دیکتاتوری پیش میآید، و نه هم شما سود جو هستید که بخواهید نمیدانم پارک داشته باشید و ده داشته باشید و ده را اگر دادند شما، شما این طوری نیستید، نمیتوانید هم باشید. با اینکه یک کدامتان اگر یک خانه زاید بر مقدار خودتان درست کنید همه به شما اشکال میکنند، تحت فشار اشکال مردم واقع میشوید. نیستید این طور و نمیتوانید هم باشید. و مادامی که این طور است، مردمی هستید، مردمی که هستید همراه شما هستند، و وقتی مردم همراه شما هستند دیگر آسیبی در کار نیست.
و سفارش دوم این است که بین خودتان، بین وزرایی که هستند، بین دولتیها که هستند برادری باشد. شما برای اسلام میخواهید خدمت کنید، نمیخواهید که برای خودتان کاری بکنید. شما میخواهید برای این ملت محروم در طول تاریخ خدمت بکنید، نمیخواهید که جیب خودتان را پر کنید. شما این جور نیستید هیچ گاه. وقتی این طور شد داعیه بر اینکه با هم مبارزه و معارضه بکنید نیست و ان شاء اللَّه نمیکنید. نمیگویم میکنید که حالا فردا بگویند معلوم شد که اینها ریختهاند به هم که فلانی این حرف را میزند. نه، این طور نیست. نصیحت است من میکنم و لو میدانم که شما هیچ کدام این وضع را ندارید. و من امیدوارم که ان شاء اللَّه خداوند شما را حفظ کند و موفق باشید و هر کدام در کار خودتان موفق باشید. و من این چند نفر وزیری که استعفا کردند خوب بعضیشان را خیلی میشناسم مثل آقای «عسکر اولادی»[18]، که ایشان هم نظیر آقای مرحوم عراقی از اول نهضت همراه بود و زحمت کشید، و من او را مرد بسیار صالحی، بسیار فداکاری میدانم. و بعضی آقایان هم در طول این جمهوری شناختم مثل وزیر کار که آن هم در طول این مدت که آشنا شدم میدانم که مرد صالح خوبی است. و مقتضای صلاح هم همین است. که وقتی دیدند که مثلًا بین دولت و آنها خیلی هماهنگی نیست، خوب، این پست را رها کنند یک پست دیگری بگیرند، و دولت را بگذارند که آن طوری که میخواهد عمل بکند. و بحمد اللَّه دولت هم رو به این است که ان شاء اللَّه مطالب را اصلاح بکند، گرانی را رفع بکند، ارزاق مردم خصوصاً، ارزاق مردم که موجب گرفتاری مردم است و ناراحتی بسیاری هم هست. البته ناراحتی در طبقه بالاست، آنهایی که گرانی برایشان چیزی نیست آنهاست که هی به مردم تزریق میکنند که ارزانی نیست و چه و کذا. در هر صورت امیدواریم که ان شاء اللَّه این مسأله هم حل بشود، این مشکل هم حل بشود، و سایر مشکلات هم ان شاء اللَّه حل بشود. و مشکل جنگ هم حل است تقریباً، ان شاء اللَّه بهتر از این بشود. و امیدوارم که ان شاء اللَّه در همه جهات موفق و پیروز باشید، و توجه خودتان را به خدا همیشه داشته باشید، و خدا در خلوت و جلوت همراه شماست و ناظر. علاوه بر اینکه ملائکة اللَّه ناظر شما هستند، من ورائهم[19] خدای تبارک و تعالی است که آن چیزهایی که بر ملائکة اللَّه هم مخفی هست اسرار غیبی شما پیش اوست و همه چیز در نظر اوست و همه چیز پیش اوست، و شما فردا باید حساب پس بدهید از همه چیز. و من امیدوارم که در این حساب، خوش حساب باشید و نامه اعمال همه ما یک نامه اعمالی باشد که به دست راست ما بدهند. و امیدوارم همه موفق و مؤید باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 77 ـ 82)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1365)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس و نخست وزیر دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول سال جدید هجری واصل و موجب تشکر گردید. از خدای تعالی مسألت دارم که در این سال نو به مسلمانان جهان توفیق دهد در سایه تعالیم مقدسه اسلام به وظایف بزرگ اسلامی خود عمل کرده شرّ دشمنان اسلام را از کشورهای اسلامی خود کوتاه کنند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 122)
[1] - آقای سید مرتضی پسندیده.
[2] - این چهار مذهب عبارتند از: حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی.
[3] - حساب بانکی که برای کمک مردم به امر خانهسازی برای مستضعفین، از سوی امام خمینی اعلام گردید
[4] -« حضرت اشرف»، لقب و عنوانی بود که بویژه در زمان سلسله قاجار به صدر اعظمها( نخست وزیرها) میدادند.
[5] - اشاره است به فیلمی که از خانه محقر شهید رجایی تهیه کرده بودند. این فیلم چند روز قبل از شهادتش- زمانی که رئیس جمهور ایران بود در تلویزیون به نمایش در آمد
[6] - شهید محمد جواد باهنر.
[7] - اتحاد جماهیر شوروی( سابق).
[8] - شهید سید محمد حسینی بهشتی
[9] - شهیدان: قاضی طباطبایی، مدنی، صدوقی، دستغیب و اشرفی اصفهانی
[10] - ابو الحسن بنی صدر.
[11] - سوره فرقان، آیه 43:« هوای نفسانی خود را به خدایی گرفته است».
[12] - اشاره است به شعار مردم در تشییع پیکرهای شهید بهشتی و یارانش:
امریکا در چه فکریه ایران پر از بهشتیه
[13] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
[14] - آقای مهدی عراقی از یاران قدیمی اسلام، انقلاب و امام خمینی است که به اتفاق پسرش( حسام) توسط گروهک فرقان به شهادت رسید. او هنگام شهادت، مسئولیت امور مالی مؤسسه کیهان را بر عهده داشت. در حادثه ترور شهید عراقی، یکی از دوستانش به نام« حسین مهدیان» که سرپرستی مؤسسه کیهان را داشت مجروح شد
[15] - شهید محمد علی رجایی دومین رئیس جمهور ایران
[16] - شهید محمد جواد باهنر، نخست وزیر.
[17] - رضا پهلوی فرزند محمد رضا پهلوی، که خیالبافانه و در آوارگی عنوان« رضا شاه دوم» را برای خود برگزید!
[18] - آقای حبیب اللَّه عسکر اولادی مسلمان که پس از پیروزی انقلاب به سمت وزیر امور بازرگانی منصوب شد.