امروز با امام: بیستوهفتم تیر
ـ نامه به آقای محمدتقی فلسفی؛ ضرورت وحدت در مقابل استعمار و رژیم (1343)
«حضرت حجت الاسلام خطیب شهیر آقای فلسفی- دامت افاضاته- رفسنجان
تلگرافی از طرف اهالی محترم سیرجان رسید که از جنابعالی تقاضا شود دعوت آنها را بپذیرید. مقتضی است برای جبران گذشته و خفقان موجود پذیرفته شود. به اهالی محترم رفسنجان و سیرجان و دیگران از طرف حقیر پس از اهدای سلام وافر تذکر دهید که امروز در مقابل دستهای ناپاک اجانب که خطر عظیم بر اسلام و مسلمین متوجه است، لازم است با وحدت کلمه و اعتصام به حبل اللَّه به شعائر مذهبی اهمیت بیشتر بدهید و جمعیتهای خود را فشرده تر و انبوهتر فرمایید و در مقابل استعمار و دستگاه جبار به صفوف خود در جماعات و اجتماعات مذهبی برای احقاق حق و ابطال باطل بیفزایید. فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ[1] هر گز در مقابل اظهار حق و ترویج احکام اسلام از ارعاب و ارهابهای بیمغز نهراسید و در عین کمال آرامش و بهانه ندادن به دست دستگاه جبار حقوق حقه خود را که عمل به احکام اسلام و آزادی خطبای محترم و نویسندگان معظم است مطالبه نمایید و دولتها را از خطر اسرائیل و عمال اسرائیل آگاه نمایید و قطع ید دشمنان اسلام را از ذخایر ملت و دسترنج کارگر و رعیت با کمال جدیت مطالبه نمایید و دولت را از اینکه اجازه داده است اوراق ضاله از قبیل کتاب «انتقاد و طرح قانون خانواده» منتشر شود استیضاح کنید و از خلافکاریها و قانونشکنیهای دستگاه در مجامع عمومی یادآوری نمایید و مظالم دولتها را هر چه بیشتر و با هر وسیله انتشار دهید. و برای عظمت اسلام و ممالک اسلامی و قطع ید اجانب خصوصاً اسرائیل که در حال جنگ با مسلمین و اسلام است، در مجامع عمومی دعا کنید. و از گناهان خود توبه کنید و به ولی عصر و ناموس دهر (عج) برای رفع گرفتاریها پناه ببرید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 353 ـ 354)
ـ نامه به انجمن های اسلامی دانشجویان اروپا؛ مقابله با تبلیغات دشمنان اسلام (1349)
«بسمه تعالی
اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان در اروپا
پس از اهدای سلام، پیام ششمین کنگره سالانه اتحادیه واصل شد. توجه نسل جوان به شناسایی و شناساندن چهره واقعی اسلام موجب تقدیر است. ما امروز قبل از هر چیز وظیفه داریم تبلیغات چند صد ساله اجانب و عمال استعمار را خنثی کنیم.
کارشناسان استعمار با کمال تزویر و حیله، با اسم اسلام دوستی و شرقشناسی پردههای ضخیمی بر چهره نورانی اسلام کشیده و اسلام را با معماریها و نقاشیها و ابنیه عالیه و هنرهای زیبا معرفی نموده و حکومتهای جائرانه ضد اسلامی اموی و عباسی و عثمانی را به اسم خلافت اسلامی به جامعهها تحویل دادهاند، و چهره واقعی اسلام را در پشت این پردهها پنهان نگاه داشته؛ به طوری که امروز مشکل است ما بتوانیم حکومت اسلام و تشکیلات اساسی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن را بر جوامع بشری- حتی مسلمین- بفهمانیم. باید کوشش کرد و پرده از تبلیغات مسموم چند صد ساله اجانب برداشت.
شما نسل جوان موظف هستید غربزدهها را از خواب بیدار کنید، و فجایع حکومتهای ضد انسانی آنها و عمال آنها را برملا نمایید و طرز حکومت اسلام را که مع الأسف بسیار عمر کوتاهی داشت و در همان چند صباح، راه و روش اسلام را در ولایت و والی روشن کرد به جوامع عموماً و به فرزندان اسلام خصوصاً گوشزد کنید و صفوف خود را فشرده تر نمایید. از خداوند متعال توفیق همه را برای خدمت به اهداف اسلام خواستار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 282 ـ 283)
ـ گفتگو با استاندار نجف و اعتراض به اخراج روحانیون (1354)
[استاندار: سید رئیس، سلام و تحیات مخصوص، محضر جنابعالی میرسانند و متذکر میشوند که طبق رغبات آن جناب، ما مقرر کردیم که اقامه آقایان طلابی که دارای دفتر اقامه هستند، از فردا تمدید گردد و به کسانی که میخواهند جهت عمره به مکه مشرف شوند سمة العودة، داده شود؛ به استثنای افرادی که وابسته به استخبارات خارجی- که از جواسیس هستند- و افراد متخلف که باید تا آخر ماه جاری میلادی از عراق خارج شوند؛ و الّا طبق مقررات به محکمه الثوره تحویل داده میشوند]
امام: شما تمام کارهایی را که دلتان میخواهد انجام میدهید؛ و بعد از انجامش میآیید اینجا، که سید رئیس، تحیات فرستاده و با تحیات میخواهید ماستمالی کنید. مگر با تحیات کار درست میشود؟ شما حدود سیصد نفر از طلاب حوزه را خروجی داده و به خارج شدن از عراق مجبور ساختهاید؛ و حالا به من میگویید که از فردا اقامهها را تمدید میکنند؟
اینکه میگویید «افراد وابسته به استخبارات و جاسوس»، باید بدانید که در حوزه نجف چنین افرادی وجود ندارند. در تمام حوزه، شاید نتوانید دست روی یک نفر، دو نفر بگذارید که وابسته باشند؛ و این درست نیست که شما فردا هر کسی را به بهانه وابسته و جاسوس اخراج کنید.
[استاندار: اولًا این افرادی که اخراج شدهاند، همه متخلف هستند و طبق قانون بین المللی مجرم و باید به محکمه تحویل داده شوند؛ لکن سید رئیس- روی علاقهاش به حوزه و طبق رغبات[2] جنابعالی- قرار فرستادن آنان به محکمه الثوره را لغو نمودند تا در کار آقایان تسهیل شده باشد. در مورد افراد مشبوه[3]، ما تا صد در صد اطمینان نداشته باشیم اقدامی نمیکنیم؛ و در هر دو مورد حاضر هستیم ادله و براهین را برای اثبات مدعای خود به محضر جنابعالی تقدیم کنیم؛ و هر کدام از آقایان اساتید، علما و طلابی که نزد جنابعالی مورد اطمینان و معزز هستند، بفرمایید تا ما اقامه بدهیم]
امام: اگر شما علاقه به حوزه دارید و نمیخواهید این حوزه به هم بخورد، افراد متخلف را اقامه دهید، و یا اقامه آنان را تمدید کنید تا از تخلف بیرون بیایند؛ و ثانیاً اینکه میگویید افراد معزز را معرفی کنم، باید بگویم که همه افراد حوزه پیش من معززند؛ و هیچ فرقی میان طلاب افغانی، پاکستانی، هندی، عرب و ایرانی نیست، و من همه آنان را عزیز و بزرگ میشمارم.» (صحیفه امام، ج3، ص: 104 ـ 105)
ـ سخنرانی در جمع فارغ التحصیلان دانشگاه پلیس؛ نقش پلیس در رژیم طاغوت (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من در این وقت کم و اتاق گرم و فشرده از آقایان، دو- سه کلمه راجع به وظیفه شما آقایان که میخواهید پلیس ان شاء اللَّه باشید و پاسدار و پاسیار و امثال ذلک باید عرض کنم.
پلیس در رژیمهای طاغوتی مثل سایر قوای انتظامیه از قبیل ژاندارمری و ارتش، در نظر ملت، ملتهایی که در تحت سلطه طاغوت بودند، پلیس یک معنایی پیش ملت داشت که آن معنا این بود که مردم از پلیس فرار کنند؛ و پلیس هم هجوم ببرد! نه فقط پلیس، قوای انتظامیه هم که در این دولتهایی که ما دیدیم بوده است اینها برای سرکوبی خود ملت در مقابل دیگران نبودهاند؛ تربیت نشده بودند که در مقابل دیگران باشند. ما شاهد بودیم که در زمان رضا خان این قوای انتظامیه همه سرکوب میکردند ملت را. آن روزی که قوای خارجی متفقین هجوم آوردند به ایران، همین قوای انتظامیه سرانشان در تهران همچو که [به] سرحد اینها هجوم آوردند، اینها از تهران فرار کردند! این را ما شاهد بودیم که چمدانهاشان را بستند و از تهران فرار کردند، میگفتند طرف اصفهان میروند، حالا از آنجا کجا میروند را من نمیدانم. و در مقابلِ آنهایی که هجوم کردند- مهاجمین- آن وقت گفتند که سه ساعت مقاومت کردند و بعد گفتند که وقتی رضا خان از یکی از صاحب منصبان پرسیده است که آخر سه ساعت چرا؟ گفته است این را به شما گفتهاند سه ساعت، ساعتی در کار نبود، آنها از آن طرف آمدند، ما از آن طرف فرار کردیم! مقابله ارتش در مقابل خارج این طور بود. و در مقابل ملت خودش سرکوبی میکرد، هر طور تعدی را میخواست میکرد. و سران ارتش که آن طور با مردم رفتار میکردند به مجرد اینکه اطلاع پیدا کردند از اینکه آمدند اینها به سرحد بدون اینکه باز وارد بشوند، اینها از تهران فرار کردند، و سربازخانهها هم به هم خورد که من خودم تهران بودم آن وقت میدیدم که این سربازها ویلان[4] توی خیابانها دارند میروند، برای این بود که قوای انتظامیه را طاغوت در خدمت خودش میخواست باشد، نه در خدمت ملت؛ نه در خدمت کشور، نه شهربانی را آن طور که باید باشد آنها تربیت میکردند و نه ژاندارمری را و نه ارتش را، اینها همه یکجا در خدمت خود آنها بودند، شخص، کسی که خودش را شاه میدانست بوده و ملت اصلًا مطرح نبود پیششان؛ مگر برای دوشیدنشان، مگر برای استفادهشان هر طوری که میتوانستند و لهذا ملت از همه قوای انتظامی فرار میکردند و متنفر بودند. قوای انتظامی هم ملت را از خودش نمیدانست بلکه یک بردهای میدانست که از او باید استفاده بکند. این اساس حکومت طاغوتی را تشکیل میداد که نسبت به ملت آن طور کوبنده و نسبت به خارج آن طور فرّار!
خود اینها هم همین طور بودند. خود رضا خان و پسرش هم همین طور بودند. در مقابل ملت، اینها اظهار قدرت آن طور که میدیدید میکردند لکن خود من در عکسی که در روزنامه انداخته بودند- که باز هم هر وقت من فکر میکنم تأثرم هست- که وقتی که رفته بود محمد رضا در امریکا- زمانی بود که جانسون[5] رئیس جمهوری بود- عکسی که انداخته بودند من دیدم که جانسون ایستاده بود و در سر جای خودش، ایستاده بود و عینکش را این طور دست گرفته بود و چپ به جای دیگر نگاه میکرد، حتی تو روی او نگاه نمیکرد، و این مثل یک آدم بندهای در مقابل او ایستاده بود! در مقابل، آنها این طور بودند؛ وقتی پایشان را میگذاشتند توی مملکت با مردم این طور رفتار میکردند. این برنامه همه اشخاصی است که به ملت خیانت میکنند. همه حکومتهایی که خیانت به ملت میکنند از ملت میترسند، چون از ملت میترسند قوای انتظامیه را، همه را، در خدمت خودشان برای مقابله با ملت استخدام میکنند. تربیتهاشان هم همین طورها بوده. این درست عکس آن معنایی است که از این قوای انتظامیه انتظار میرفت و درست عکس آن معنایی است که قوای انتظامیه اسلام داشته است.
قوای انتظامی اسلام برای سرکوبی خود ملت نبوده است. با ملت، رفیق و دوست و خدمتگزار؛ در مقابل خارجی، کوبنده و مهاجم. همین دسته بیساز و برگ قوای اسلامی در صدر اسلام که هر چند نفرشان یک اسب یا یک شتر داشتند، هر چند تاشان یک شمشیر داشتند، و زندگی سربازیشان این طور بود، از باب اینکه اتکالشان به ملت بود و به خدا، همین عده کم به دو امپراتوری بزرگ آن وقت که همه دنیا تقریباً تحت سلطه آنها بودند، اینها غلبه کردهاند. با همین دست خالی، لکن قدرت ایمان. با نداشتن سازوبرگ صحیح جنگی، و مجهز بودن قوای ایران و روم با همه قوایی که داشتهاند، لکن اینها قدرت ایمان داشتند، آنها نداشتند. آنها را در یکی از جنگها- که جنگ «[6]) 93 (» یک همچو چیزی به آن میگویند- این سربازهایی که اینها میخواستند به جنگ بیاورند، از طرف ایران میخواستند به جنگ بیاورند اینها را با ریسمان یا با زنجیر بسته بودند که فرار نکنند! یک همچو روحیهای در مقابل خارج داشتند؛ در مقابل مردم سختگیری داشتند، روحیهشان این جور بود که وقتی میخواستند به جنگ ببرند، پانصد هزار تا پانصدتاشان، هزارتاشان، با یک زنجیرهایی میبستند که اینها فرار نکنند و به جنگ بروند. معلوم است یک همچو لشکر با «سلسله»[7] نمیتواند جنگ بکند؛ مثل همین لشکرهای ما و زمان متفقین میشود. اسلام وضعش در حکومت، وضعش در قوای انتظامی، وضعش در شُرطه که به اصطلاح آنها «انتظامی» هست، درست عکس این وضعی است که حکومتهای طاغوتی دارند. شُرطه با مردم، دوست و رفیق؛ یعنی شهربانی با مردم دوست، رفیق، خدمتگزار مردم با او دوست، پشتیبان. ارتش و لشکری آن وقت با مردم دوست و رفیق، پشتیبان مردم، مردم پشتیبان آنها. یک همچو روحیهای که نسبت به خودشان آن طور باشند و نسبت به خارج قوی باشند، أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ،[8] که [در] قرآن است، وصف اینهاست؛ وصف مؤمنهایی است که ارتش اسلام هستند؛ عکس آنی که طاغوتها دارند، قرآن وصف آنها را عکس اینها میگوید. میفرماید نسبت به کفار اشدّا هستند و قوی، نسبت به خودشان رحیم و مهربان و دوست. نه ارتش و ژاندارمری و شهربانی از مردم ترسی دارد که مبادا یکوقتی چه بشود، نه مردم از ارتش ترس دارند، همه دوست و رفیق؛ و همه همین طوری که حالا میبینید شما اینجا آمدید؛ نه ما از شما میترسیم که شما هَجمه[9] کنید به ما، ما را چه بکنید نه شما از ما چیزی دارید. ما رفیق و دوست و هر دو رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. این دستور قرآن است. قوای انتظامی برای انتظام یک کشور است؛ برای حفظ مردم است، برای حفظ مال و جان مردم است، نه برای ارعاب مردم، نه برای ترساندن و، عرض کنم، چاپیدن مردم.
شما الآن در جمهوری اسلام واقعید، طاغوت رفت؛ جایش نمیآید دیگر. شما الآن در یک جمهوری اسلامی واقع هستید که باید خودتان اسلامی باشید. یعنی همان طوری که شُرطه زمان حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- با مردم بوده است؛ شما هم با مردم باشید. همان طوری که قوای انتظامیه در خدمت مردم بوده است و مردم او را با آغوش باز میپذیرفتند، دوست داشتند آنها را، شما هم باید عملی بکنید که مردم با شما آن طور باشند، عمل شما عمل طاغوتی دیگر نباشد. خیال نکنید که ما قدرتمندیم و مردم چه، قدرت وقتی دارید که ملت دنبال شما باشد. شما دیدید در این قضیه، عبرت میگیرید از این قضیه که وقتی ملت یک چیزی را اراده بکند و همه با هم مصمّم، ملت یک کاری را بخواهد؛ هیچ قوهای نمیتواند جلویش بایستد، همه قوا شکست خوردند در مقابل ملت. و آن چیزی که مهم است آرامش روحی انسان است. آنی که سعادت انسان است این است که آرامش داشته باشد در اینجا، یا ان شاء اللَّه آنجا.
الآن شما آرامش دارید از باب اینکه نمیخواهید به مردم تحمیل بشوید تا اینکه در وجدانتان ناراحت باشید. آنهایی که به مردم تعدی میکنند وجدانشان ناراحت است، مگر بعضیشان که دیگر از وجدان انسانی بیرون رفتهاند، اما غالباً این طورند خصوصاً طبقه جوان. اما وقتی با مردم دوستند و رفیقند آرامش قلبی دارند، سعادت دارند، سعادت؛ همین آرامش، سعادت است. شما کاری بکنید که این آرامش قلبی را حفظ بکنید و مردم را مثل فرزندهای خودتان، مثل برادرهای خودتان؛ این طور حساب بکنید. آن مسائل طاغوتی را اصلًا کنار- شما که نبودید آن موقع- کنار بگذارید؛ مطالعه کنید در حال آن رژیم و وضع او و در عاقبت او. الآن دولت اسلامی است، شماها اسلامی، شهرداری و شهربانی و امثال ذلک ان شاء اللَّه همه اسلامی و باید همه چیزهایی که در ایران است همه متحول بشود به یک مملکت اسلامی به همه معنا که در مملکت اسلامی آرامش روحی هست، رفاه همه جانبه هست، تعاون هست؛ برادری هست.
و من از خدای تبارک و تعالی سعادت و سلامت همه شما را میخواهم و امیدوارم پلیسهای خوبی برای اسلام باشید؛ پلیسهای امام زمان- سلام اللَّه علیه. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 138 ـ 142)
ـ حکم انتصاب آقای توسلی به سمت سرپرست حجاج ایرانی (1359)
«خدمت جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا توسلی محلاتی- دامت افاضاته
برای هر چه بهتر برپایی فریضه عظیم حج و رسیدگی به کلیه امور مربوط به این فریضه الهی، و برای هر چه بیشتر اسلامی کردن کاروانها و آنچه مربوط به اداره آنهاست، جنابعالی را به سمت سرپرست حجاج بیت اللَّه الحرام تعیین نمودم، تا با همکاری جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی هاشمی گلپایگانی، و با مشورت مقامات صالحه، هیأتی از افراد صالح و متعهد و با ایمان انتخاب، و با همکاری آنان کلیه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهید. در ضمن، در صورتی که کار امور حج با یکی از ادارات، از قبیل هلال احمر و غیره، بستگی پیدا کرد، باید مسئولین منتخب ادارات دولتی با تأیید و تصویب شما بوده باشد. و شما موظف هستید تا اشخاص مسلمان و متعهد را برای این کار انتخاب نمایید. امیدوارم محتوای عظیم انسانی، روحانی، سیاسی، اجتماعیِ حج را به بهترین وجه در نظر داشته، و حجاج عزیز را از بُعد اجتماع انقلابی سالیانه اسلام مطلع گردانید. لازم به تذکر است که تمام آثار شرک و طاغوت از مقدمات این سفر بزرگ باید حذف گردد. ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 37)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات متحده عربی؛ تبریک عید سعید فطر (1361)
«حضرت آقای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید سعید را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک میگویم.
آنچه در این ایام موجب کمال تأسف است و هر مسلمانی را رنج میدهد بیتفاوتی و سکوت مرگبار بسیاری از زمامداران این کشورهای اسلامی در برابر هجوم ددمنشانه اسرائیل غاصب بر مسلمانان لبنان و به خاک و خون کشیدن هزاران زن و مرد و کودک بیدفاع مسلمان و غصب سرزمین و خانه و کاشانه آنان میباشد. فإنا للَّه و انا إلیه راجعون.
از خدای تعالی عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 383)
[1] - سوره رعد، آیه 17:« اما کف به کناری افتد و نابود شود و آنچه برای مردم سودمند است در زمین پایدار بماند».
[3] - مورد شبهه، مسأله دار.
[5] - لیندون جانسون، رئیس جمهور امریکا.
[6] - یکی از جنگهای لشکر اسلام با ایران که در زمان خلافت عمر اتفاق افتاد.
[8] - بخشی از آیه 29 سوره فتح.
[9] - هجوم کردن، حمله آوردن.