امروز با امام: بیست وسوم خرداد

ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1355)

ـ پیام به کشاورزان گرّوس و بیجار؛ منع تجاوز کشاورزان به اراضی مالکان (1358)

ـ بیانات در جمع گروهی از زنان؛ نقش زنان- تربیت فرزندان (1358)

ـ سخنرانی در جمع پاسداران و بازاریان تهران؛ آزادی در حکومت اسلامی (1358)

ـ سخنرانی در جمع درجه داران پادگانهای تبریز؛ اجرای اسلام- ارتش و ملت (1358)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان عشایر خوزستان و ترکمن صحرا؛ وحدت شیعه و سنی (1358)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران؛ خطر نفاق و التقاط (1358)

ـ سخنرانی در جمع معلولان و بانوان جهادگر؛ جامعه در حال تکامل (1358)

ـ حکم تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی به اعضای منتخب ستاد (1359)

ـ حکم عفو جمعی از محکومین به مناسبت نیمه شعبان (1360)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان دانشگاهها؛ نقش دانشگاه در استقلال کشور (1360)

ـ سخنرانی در جمع فرمانده و پرسنل نیروی دریایی ارتش؛ لزوم نابودی اسرائیل (1361)

کد : 4461 | تاریخ : 23 خرداد 1400

امروز با امام: بیست‌وسوم خرداد

 

ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1355)

«دختر عزیزم‏

مرقوم شریف که بشارت سلامت وجود شریف و عروسی دختر عزیزم‏[1] را می‏داد واصل و موجب مسرت گردید. سلامت و سعادت همه را از خداوند تعالی خواستارم. ماها بحمد اللَّه تعالی سلامت هستیم. از خداوند تعالی خواهانم که در این آخر عمر به دیدار عزیزانم نایل شوم. خدمت جناب آقای اعرابی‏[2] و خانم فرشته سلام برسانید. از سلامت خودتان مطلعم کنید. و السلام علیکم. پدرت» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 148)

ـ پیام به کشاورزان گرّوس و بیجار؛ منع تجاوز کشاورزان به اراضی مالکان (1358)

«اهالی محترم شهرستان بیجار و کشاورزان گرامی روستانشین منطقه گرّوس- ایّدهم اللَّه تعالی‏

از قرار مذکور بر اثر تحریکات افرادی ضد انقلاب که به وسیله بعضی از کشاورزان ساکن دهات به اراضی مکانیزه و مستثنیات خُرده مالکان تجاوز و تعدی نموده‏اند، ضمن اظهار تأسف از این عمل، بر عموم کشاورزان لازم است ماده واحده و رأی کمیسیون پنج نفری را اطاعت و فوراً از مزاحمات و تصرفات و تعدیات خلاف شرع مقدس که مرتکب شده‏اند خودداری و خلع ید نموده، و در غیر این صورت دولت جمهوری اسلامی به تکلیف خود عمل خواهد نمود. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 116)

ـ بیانات در جمع گروهی از زنان؛ نقش زنان- تربیت فرزندان (1358)

«شما خواهران که از راه دور آمدید، خوش آمدید. خداوند به شما سعادت و سلامت و توفیق عنایت کند. شما همه سرباز امام زمان- سلام اللَّه علیه- هستید؛ و همه باید برای اسلام خدمت کنید. شما خواهران- بحمد اللَّه- در این راه- در راه نهضت- سهم بسزایی دارید. شما اسباب این شدید که برادرها هم جرأت پیدا بکنند. من سهم شما را کمتر از آنها نمی‏دانم؛ بلکه شاید بیشتر باشد. خداوند شما را تأیید کند.

خواهران من، کوشش کنید که فرزندان خودتان را خوب تربیت کنید؛ کوشش کنید که فرزندان خودتان را با ایمان و با اراده تربیت کنید؛ کوشش کنید که فرزندانی تحویل جامعه بدهید که برای اسلام مفید باشند. فرزندان، از مادران بیشتر حرف را قبول می‏کنند؛ دلبستگی فرزندان به مادران از هر کس دیگر بیشتر است؛ شما بهتر می‏توانید بچه‏ها را تربیت کنید. بچه‏هایی که الآن در دامن شما هستند فردا در جامعه هستند؛ مقررات مملکت ممکن است به دست آنها باشد؛ اگر شما آنها را اسلامی، مؤمن، متقی بار بیاورید ممکن است کشور شما را نجات بدهند. من از شما تشکر می‏کنم که از راه دور آمدید و زحمت کشیدید و در این هوای گرم در اینجا مجتمع هستید. من خدمتگزار همه هستم؛ و دعاگوی همه. خداوند همه شما را سلامت و سعادت و عزت، عنایت کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 117)

ـ سخنرانی در جمع پاسداران و بازاریان تهران؛ آزادی در حکومت اسلامی (1358)

«من امیدوارم که همه ما پاسدار اسلام و از نگهبانان دین مبین اسلام باشیم؛ و شما برادران را خدای تبارک و تعالی در جزو پاسداران اسلام و دوستان اهل بیت علیهم السلام- ثبت کند.

البته همه اقشار ملت در این نهضت شرکت داشتند؛ و شما پاسدارها در این نهضت شرکت داشتید. جوانان ما همه در این نهضت شریک بودند، و امیدوارم از این به بعد هم به این شرکت باقی بمانند. مهم این است که ما تکلیف حال و آینده را بدانیم. آنچه گذشته است بحمد اللَّه خوب گذشت؛ لکن آنچه مهم است این است که تکلیف ما در حال چه است، و در آینده.

ما باز جمهوری اسلامی را به آن طور که می‏خواهیم تحقق پیدا نکرده. البته الآن رژیم فعلی به حسب رفراندمی که شد رژیم جمهوری اسلامی است؛ لکن ما مقصودمان نبود که فقط رأی بدهیم به جمهوری اسلامی و برویم کنار؛ ما جمهوری اسلامی را می‏خواهیم که احکام اسلام در آن جمهوری تحقق پیدا بکند. احکام اسلام در سرتاسر کشور؛ و ان شاء اللَّه در سرتاسر بلاد مسلمین؛ و امید است که سرتاسر کشورهای همه جا باشد.

آنچه که مورد نگرانی هست فی الجمله این است که الآن که شما آقایان و همه اقشار احساس یک آزادی کردید و آزاد هستید، ببینیم که آیا آزادی که ما الآن داریم با این آزادی چه می‏کنیم. ما الآن از قید و بندی که رژیم سابق داشت آزاد هستیم؛ و لهذا آزادانه شما پیش ما آمدید و سابقاً نمی‏توانستید؛ و ما هم آزادانه با شما صحبت می‏کنیم، و شما هم با ما صحبت می‏کنید؛ لکن ما با این آزادی باید چه بکنیم؟ آیا حالا که آزاد هستیم دیگر تمام قید و بندها را کنار بگذاریم؟ به مجرد اینکه آزاد شدیم هر چه می‏خواهیم بگوییم؟ هر چه می‏خواهیم بنویسیم؟! هر کاری می‏خواهیم بکنیم؟ این است معنای آزادی که در جمهوری اسلامی است، که قیدها و بندها دیگر برداشته باید بشود؟ هر کس هر چه می‏خواهد بگوید؟ و لو ضد ملت باشد، و لو ضد اسلام باشد، و لو بر خلاف قرآن مجید باشد؟ یا نه، آزادی که می‏خواهیم ما، آن آزادی که اسلام به ما داده است، حدود دارد آزادی. آزادی در حدود قانون است. همه جای دنیا این طور است که آزادی که هر ملتی دارد، در حدود قانون آزادی دارد. نمی‏تواند کسی به اسم آزادی قانون‏شکنی بکند. آزادی این نیست که مثلًا شما بایستید در کوچه به هر کس رد می‏شود یک ناسزایی بگویید خدای نخواسته؛ یا با چوب بزنید او را: «من آزادم!» آزادی این نیست که قلم را بردارید و هر چه دلتان می‏خواهد بنویسید، و لو بر ضد اسلام باشد، و لو بر ضد قانون باشد.

الآن این آزادی را خدای تبارک و تعالی که به ما عنایت کرده است، ما را برای این آزادی امتحان می‏کند. یکوقت نمی‏توانستید کاری بکنید، حالا خدا به شما این عنایت را فرموده است که آنهایی که جلوی آزادی شما را گرفته بودند، آنها را از این مملکت اخراج کرد. حالا که اخراج کرد و آزادی به شما عنایت فرمود، شما را با این آزادی امتحان می‏کند. نعمتهای خدا امتحان است برای بندگان خدا. ببینیم که آیا این نعمتی که خدا به ما عنایت کرده است، این نعمت را کفران می‏کنیم، یا شکر این نعمت را می‏کنیم. کفران این است که آزادی را ما وسیله کارهای زشت قرار بدهیم. «من آزادم، هر کاری می‏خواهم می‏کنم» و لو ...! شکر نعمت این است که این آزادی را صرف بکنیم در آنچه که خدای تبارک و تعالی امر فرموده است. این آزادی که خدا به ما عنایت فرموده است، و یک هدیه الهی است، اگر چنانچه شما خیانت به این آزادی و این هدیه خدا بکنید، ممکن است خدای تبارک و تعالی هدیه خودش را پس بگیرد از ما، و ما باز برگردیم به آن حالی که سابق بودیم. باید همه ما توجه به این معنا داشته باشیم که از این آزادی سوء استفاده نکنیم.

گرانفروشی یکی از سوء استفاده‏هاست، که کسی بگوید من آزادم، حالا هر چه دلش می‏خواهد به این مستمندها اجحاف بکند و قیمتها را بالا ببرد و بازار را به وضع طاغوتی درست کند. اجحاف در معاملات، بی‏انصافی در معاملات یک امری نیست که عقل انسان بپذیرد، و خدای تبارک و تعالی راضی باشد به این معنا. باید بازارها را یک بازارهای اسلامی بکنید.

جمهوری اسلامی همه چیزش باید اسلامی باشد؛ اداراتش باید اسلامی باشد؛ تحول لازم دارد؛ حالا باز نیست. دادگستری باید اسلامی باشد، قضات باید قضاتی که اسلام تعیین کرده است باشند؛ تا حالا نشده است این. فرهنگ باید یک فرهنگ اسلامی باشد؛ و از این فرهنگ وابسته و استعماری بیرون بیاید؛ و حالا نشده است باز. الآن بازار، که در دست بازاریهای به ظاهر متدین است، به اسم اینکه حالا دیگر کسی نیست که به ما فشار بیاورد و بگوید نرخ کذا، نباید اجحاف بکنند. با حاکم وقت است که جلوگیری کند؛ و ما ممکن است اجازه بدهیم جلوگیری کنند از یک اجحافاتی که می‏شود در بازار. «ما آزادیم هروئین بفروشیم، آزادیم تریاک بفروشیم، آزادیم قمارخانه باز کنیم، آزادیم شرابخانه باز کنیم، شراب فروشی باز کنیم»! همچو «آزادی» نیست. این آزادیها یک آزادیهای غربی است که این طور چیزها را می‏آورد. آزادی‏ای که در اسلام است در حدود قوانین اسلام است. آن چیزی که خدا فرموده است نباید بشود، شما آزاد نیستید که اقدام کنید به آن. همچو آزادی نیست که کسی بخواهد قمار کند، بگویند «آزاد است، خودش می‏داند»! بله، اگر چنانچه آزادی دمکراتیک بود و جمهوری، جمهوری دمکراتیک بود، آن آزادیها به حسب قاعده‏اش هست. هر کس دلش می‏خواهد که دکان شراب فروشی باز کند، باز کند؛ اگر دلش می‏خواهد هم، قمارخانه باز بکند. مراکز فحشا هیچ مانعی با جمهوری دمکراتیک ندارد. اینها که جمهوری دمکراتیک می‏خواهند این را می‏خواهند. یک همچو آزادی را می‏خواهند. و ما که عرض می‏کنیم جمهوری اسلامی، این است که روی قواعد اسلام باید باشد. باید مراکز فحشا بسته بشود. جو آنها ما به مراکز فحشا وارد نشوند.

جوانهای ما را بد بار آوردند؛ هروئینی بار آوردند، تریاکی بار آوردند، قمارباز بار آوردند، شرابخوار بار آوردند و یک صدمه بزرگی به کشور ما زدند که نیروی انسانی را از ما گرفتند؛ نیروهای انسانی را هدر دادند. باید در جمهوری اسلامی، نیروهای انسانی محفوظ بماند. نیروی انسانی صرف یک امر صحیح بشود تا کشور ما نجات پیدا بکند. ما الآن یک کشوری داریم که سالهای طولانی و خصوصاً در این پنجاه و چند سالی که این پدر و پسر غیر صحیح، این پدر و پسر جنایتکار، در این مملکت حکومت کردند، نیروی انسانی ما را از بین بردند. الآن شما باید چراغ بردارید و بگردید دوره که انسان پیدا بکنید! نگذاشتند انسان پیدا بشود. دانشگاهها را نگذاشتند دانشگاه اسلامی باشد، دانشگاه انسانی باشد. مدارس ما را نگذاشتند درست ما درس بخوانیم. فشارها، اختناقها در آن زمان، در این زمان؛ هر کدام به یک شکلی. جوانهای ما را برایشان مراکز فحشا تهیه کردند؛ و تشویق کردند به این مراکز فحشا. مراکز فحشا را می‏گویند بیشتر از کتابخانه هست! و همین طور هم هست. حالا ان شاء اللَّه امیدوارم جلوگیری شده باشد. در هر صورت، این صدمه‏ای که به ایران خورد از حیث نیروی انسانی، بیشتر [از] آن صدماتی است که از حیث اقتصاد خورد، از حیث جهات دیگر خورد. اقتصاد زود قابل جبران است؛ اما نیروی انسانی سالهای طولانی لازم است تا یک انسانی به رشد انسانی برسد.

و من امیدوارم که همان طوری که شما پاسدارهای اسلام هستید، پاسداری از خودتان هم بکنید، پاسداری از نفس خودتان بکنید؛ نگذارید نفس سرکشی بکند، هر کاری می‏خواهد بکند. مهار کنید نفس خودتان را که تابع اسلام باشد. هر چه خدا می‏خواهد عمل بکنید.

خداوند به همه شما توفیق عنایت کند. ان شاء اللَّه این مملکت به سر و سامان برسد، و همه سعادتمند باشید. خدا حفظتان کند.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 118 ـ 122)

ـ سخنرانی در جمع درجه داران پادگانهای تبریز؛ اجرای اسلام- ارتش و ملت (1358)

«من قبلًا از شما آقایان که تشریف آوردید و از نزدیک با من ملاقات می‏کنید، و مطالبی که شما دارید و من دارم در میان می‏گذاریم مثل برادرها، تشکر می‏کنم. و آنچه که به نظرم می‏رسد در یک همچو موقع حساس، برای همه پادگانها و خصوصاً پادگانهای آذربایجان عرض می‏کنم. موقعیت حساس را همه می‏دانید که گرچه رژیم رفته است، برگشت هم ندارد. و اگر چه دست اجانب کوتاه شده است، و ان شاء اللَّه آن هم برنمی‏گردد، لکن الآن در همه قشرها یک اشخاصی که استفاده می‏بردند، استفاده‏های نامشروع می‏بردند، چه در ادارات، چه در ارتش، و چه در جاهای دیگر، اینها الآن باز در فکر این هستند که یا اگر بتوانند همان جور رژیم را برگردانند- که نمی‏توانند- و اگر هم آن را نتوانند، این نهضت اسلامی را تضعیف کنند. چون نهضت اسلامی استفاده غیر مشروع به کسی نمی‏دهد، و استفاده مشروع می‏دهد، و آنها استفاده غیر مشروع می‏خواهند بکنند، از این جهت، الآن در همه اقشار از این ریشه‏های گندیده هست. بنا بر این حالا که ما تا اینجا رسیدیم از اینجا به بعد باید بسیار هوشیار باشیم، و توجه داشته باشیم به اینکه آن توطئه‏هایی که از داخل و خارج دارد می‏شود، نگذارید که اینها رشد پیدا بکند؛ و اینها را همین حالا از بین ببرید و آنکه به جهت وحدت کلمه اولًا، و ایمان ثانیاً. یعنی ایمان مقدم بر همه چیز؛ دنبال آن وحدت کلمه. همان طوری که شما ملاحظه کردید که ایمان به خدا و وحدت کلمه این معنا را پیش آورد که ابرقدرتها را کنار زدید، بیرون کردید. همه قشرها، چه دولتهای اسلامی- الّا کمی از آنها- و چه ابرقدرتها، که همه‏شان پشتیبان محمد رضا بودند، همه بودند. به من پیغامها می‏دادند؛ خصوصاً از امریکا؛ و می‏خواستند که او باشد؛ چنانچه خودش هم وسایطی ایجاد کرد که باشد و هر چه قدرت است دست ماها باشد و ایشان سلطنت بکنند؛ و من می‏دانستم دروغ می‏گوید. مع ذلک این قدرتها نتوانستند نگه دارند او را؛ برای اینکه در مردم یک ایمانی پیدا شده بود که شهادت را برای خودشان فوز می‏دانستند. یک ملتی که شهادت را برای خودش فوز می‏داند و می‏رود دنبال شهادت، این را نمی‏شود با توپ و تانک جوابش را داد؛ چنانکه نشد.

الآن یک سستی مشاهده می‏شود که پیدا شده است، و این سستی در اثر این است که خودشان را پیروز دانسته‏اند؛ و چون خودشان را پیروز دانسته‏اند، از این جهت یک قدری سست شده‏اند، و توجه به جهات شخصی شروع شده؛ «خانه ندارم، حقوقم کم است، درجه می‏خواهم» از این حرفهایی که آن وقت که انقلاب رو به جلو رفتن بود این حرفها هیچ نبود. حالا که رسیده است به یک حدی که یک شکستی به طرف داده است، قهراً در هر انقلابی این طور است که بعد از اینکه طرف را شکست دادند و به پیروزی رسیدند باز برمی‏گردند به حالات خودشان و به حالات اولیه و چیزهایی که احتیاج دارند مورد نظرشان می‏شود؛ خانه ندارم و حقوق ندارم و من فرضاً مریض هستم؛ و این حرفها پیش می‏آید. الآن ما در نصفه راه واقع هستیم. ما راه را به آخر نرسانده‏ایم. رأی دادیم به «جمهوری اسلامی»، الآن هم ایران رسماً جمهوری اسلامی است، ... [و] همه ممالک هم شناخته‏اند ایران را به جمهوریت اسلامی؛ لکن ما محتوای جمهوری اسلامی را می‏خواهیم. زحمت ما، آنکه ملت ما داد، زحمتهایی، چیزهایی که تحمل کرد، برای این بود که اسلام تحقق پیدا بکند. جمهوری اسلامی لفظی ما نمی‏خواهیم که؛ یک جمهوری اسلامی که فقط به آن رأی بدهیم و خودش را کار نداشته باشیم! ما باید اسلام را به همان طوری که در صدر اسلام بود، آرزوی ما این است که اسلام را آن طور که در صدر اسلام بود، پیاده کنیم. آن طوری که در زمان خود رسول اللَّه بود پیاده بکنیم. و این محتاج به جدیت تام است در همه اقشار. الآن یک مسئولیت بزرگی به دوش همه ما هست. من که یک طلبه هستم و در قم هستم، و شما آقایانی که در مراکز حساس هستید، مسئولیت دارید. یعنی به جایی رسیده است که اگر چنانچه ما سستی بکنیم، ممکن است آن ریشه‏ها تقویت بشوند، رشد پیدا بکنند، به هم متصل بشوند، و غائله بار بیاورند. اگر نتوانند هم توفیق پیروزی پیدا بکنند، لکن غائله می‏توانند ایجاد کنند که زحمت برای مملکت ما ایجاد کنند؛ و ما اگر چنانچه سستی بکنیم، ممکن است که آنها روابطشان را با هم درست بکنند، و لا اقل برای ما، برای شما، زحمت ایجاد بکنند.

الآن ما باید هر کدام وظایف خودمان را انجام بدهیم. من که یک نفر طلبه هستم، وظیفه طلبگی خودم را، و شماها که در ارتش هستید وظیفه ارتشی خودتان را. من برای شما عرض بکنم، ارتشهای صدر اسلام وضعش این بود، رئیس ارتش امام جماعت بود. یعنی انتخاب که می‏شد این رئیس ارتش که برود کجا، امام جمعه هم همان انتخاب می‏شد. مالک اشتر را وقتی می‏فرستادندش کجا، همان مالک اشتر رئیس ارتش بوده، و استاندار فلان جا هم بوده و امام جماعت و امام جمعه هم بود. برای اینکه وضع ارتش در اسلام با وضع ارتش در سایر رژیمها فرق داشته است. شما ببینید الآن که ما اینجا با هم نشستیم و یک محیط محبت است، این بهتر است یا یک محیط رعب که وقتی یکی از شما وارد می‏شود ما بترسیم؟ در روح خود شما این محیطی که محیط دوستی و محبت است در روح شما آرامش بیشتر ایجاد می‏کند، یا اینکه وقتی وارد بشوید و مردم از شما فرار کنند؟ ارتش باید وقتی ارتش اسلامی شد، رئیس ارتشش جوری باشد که دیگران به او اقتدا بکنند؛ افراد ارتش طوری باشند که مردم وقتی که وارد شدند در یک جلسه‏ای، مردم از آنها استقبال بکنند؛ گل سرشان بریزند. چنانکه در این اواخر. این بهتر بود که گل بریزند سر ارتش، یا از آنها فرار کنند؟ برای خودتان، برای خودمان، برای همه. این طاغوتها که محیط رعب ایجاد می‏کنند برای این است که خائن هستند، می‏ترسند از مردم. چون می‏ترسند از مردم، یک محیط رعب ایجاد می‏کنند که مبادا مردم احقاق حق بخواهند بکنند. لکن ارتش اسلامی از باب اینکه خیانت نکرده به مردم، عدالت کرده است، خدمت کرده است، برای خدمت آمده است، چون برای خدمت آمده است، خیانت هم نکرده، هیچ خوفی از مردم ندارند. مردم هم از آنها خوف ندارند. در عین حالی که مردم پشتیبان اینها هستند از آنها خوف ندارند. مثل پشتیبانی یک برادر از برادر است. اگر چنانچه ملت پشتیبان شما باشد بهتر است، یا اینکه ملت پشت بکند به شما، و شما تنها بمانید و بخواهید هی با تانک و توپ و سرنیزه و خونریزی کار انجام بدهید؟ اگر این آدم که ... سی و چند سال حکومت کرد بر اینجا، اگر ... یک دستی به سوی ملت دراز کرده بود قبل از اینکه وقت گذشته باشد- این آخر دستش را دراز کرد، لکن این دست غلط بود- اگر این نصیحت روحانیون را پذیرفته بود و توجه به ملت کرده بود و خدمت کرده بود به ملت، سقوط می‏کرد؟ ملت پشتیبانش بود؛ سقوط نمی‏کرد. همین ملتی که با فریاد «مرگ بر شاه» قیام کردند اگر آن وقت یک فرض کنید که جبهه‏ای بر خلاف او می‏شد، همان وقت مردم با «زنده باد شاه» می‏آمدند جلو. من این معنا را به او تذکر دادم.[3] من یادم هست که وقتی که متفقین از اطراف ریختند به ایران و ایران را قبضه کردند، و مردم برای همه چیزشان می‏ترسیدند؛ لکن وقتی که اطلاع رسید که رضا خان را فرستادند و فرار کرد، مردم شادی می‏کردند. من به این آدم پیغام دادم کاری نکن که وقتی تو بروی مردم شادی بکنند نشنید؛ و وقتی که رفت دیدید که مردم چه کردند؛ چقدر شادی کردند.

آقا کاری باید بکنید که محبت مردم را جلب کنید. این، هم رضای خدا در آن هست، هم راحتی خودتان در آن هست، و هم برای کشورتان مفید است. اگر بنا باشد که ارتش جوری باشد که مردم از آن بترسند و پشت به آن بکنند، این برای ارتش، خودش بد است. ارتش باید خدمت به ملت بکند؛ باید خدمت به کشور بکند؛ همان طوری که در صدر اسلام بوده است که ارتشِ اسلام مردم از آنها خوفی نداشتند. مردم با هم رفیق و برادر بودند.

رئیس اول اسلام هم این طور بود که با مردم معاشرت می‏کرد؛ مثل معاشرت یک نفر آدم با یک نفر دیگر. مثل دو نفر برادر که اینجا نشسته بودند. پیغمبر اکرم که رئیس اسلام بود در مسجد می‏آمدند می‏نشستند، و رفقایشان هم، اصحابشان هم دورشان می‏نشستند با هم. جوری بود جلسه که وقتی یک کسی می‏آمد از خارج نمی‏شناخت که اینها کدام یکی پیغمبرند کدام یکی غیر پیغمبر. می‏پرسید که کدام یکی‏تان [هستید]؟ وضع این طوری بود. این طور با جامعه رفتار، این طور با مردم رفتار می‏کردند. این طور نبود که وقتی که وارد می‏شود، هزار تا پرده جلو باشد، و بعد هم باید دید کجا بنشیند و سان بدهند و چه. این حرفها نبود در کار .... از آن طرف قدرت این طور بود که ایران را، آن امپراتوری بزرگ ایران را، شکست دادند، آن امپراتوری بزرگ روم را هم شکست دادند. در عین حالی که وضع یک وضع ساده‏ای بود، بین خودشان به دستور قرآن رحمت بود، و بر دیگران شدت.

لشکر ما هم باید این طور باشد. باید این طور باشد بین خودشان، یعنی خودشان و ملت، ملت را عائله خودشان حساب بکنند؛ همان طوری که با فرزند خودشان رفتار، با برادر خودشان رفتار می‏کنند، با مردم هم این جور باشند؛ در مقابل وقتی که اجنبی، غیر مسلمین، که حمله‏ای به شما کردند، اجنبی خواست حمله بکند، آنجا شدید، محکم. این طور نباشد که بین خودتان وقتی ضعفا را گیر بیاورید اذیت کنید، و وقتی که یک صدا از یک جا بلند شود فرار کنید. خوب، ما دیدیم وقتی که متفقین آمدند، آن مضمونی که آن وقت می‏گفتند، که «آن یکی که دو نشد»! اعلامیه لشکر زمان اینها بود که اعلامیه کردند. اعلامیه شماره یک، دوم نداشت. و سه ساعت- از قراری که گفتند- مقاومت کردند، و فرار کردند! من فراریهایشان را که در خود تهران، آنجا صدا درآمده بود در تهران، سربازها داشتند فرار می‏کردند. تمام صاحب منصبها از تهران فرار کردند، طرف اصفهان رفتند. برای چه؟ برای اینکه اینها نه پایگاه ملی داشتند، بین مردم، پایگاه نداشتند؛ از آن طرف هم قدرت نظامی نداشتند؛ قدرت نظامی. به رضا خان گفته بودند که- گفته بود چرا به این زودی، آخر چرا؟- گفته بودند که این هم ما تعارف داریم می‏کنیم؛ و الّا همان، همان حمله اول بود. سه ساعت طول نکشید همان حمله اول آنها از آن طرف آمدند، ما از این طرف فرار کردیم! برای اینکه قدرت نظامی نبود؛ حرف بود.

قدرت نظامی در مقابل غیر می‏ایستد تا آن وقتی که کشته بشود؛ شهادت. نظامیِ اسلامی شهادت را برای خودش زندگی می‏داند. کسی که شهادت را زندگی دانست برای خودش، زندگی ابدی دانست برای خودش، این در مقابل غیر می‏ایستد و آخر نفس را می‏کشد و شهادت طلب می‏کند. اما آن کسی که نظرش به همین زرق و برق و مادیات است و اصلًا ایمانی در قلبش نیست، آن البته از آنجا صدا بلند می‏شود، در تهران فرار می‏کند. در سرحد بود؛ باز نیامده بودند؛ همان سرحد که صدا بلند شد، ما شاهد قضیه بودیم در تهران؛ فرار کردند و از اینجا رفتند. شما باید همان دستور قرآن را عمل کنید که بین خودتان، بین خودتان با سایر ملت روابط دوستی داشته باشید که وقتی شما می‏آیید توی مردم، مردم شما را بپذیرند، شما را دوست داشته باشند؛ برای اینکه شما حامی آنها هستید؛ آدم حامی خودش را دوست دارد. اما در مقابل غیر، محکم بایستید و شهادت را برای خودتان فوز بدانید. این سرباز اسلام است؛ و شما حالا سرباز اسلام هستید. و من امیدوارم که اسمای شما ثبت بشود در دفتر امام زمان- سلام اللَّه علیه.

خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید. و من امیدوارم که این حرفهایی که در تبریز یا آذربایجان یک اشخاص مفسدی حرفهای نامربوط آنجا می‏زنند، امیدوارم نباشد این مسائل. من خدمتگزار همه هستم، خدمتگزار شماها هستم، خدمتگزار روحانیین هستم. این مسائل نیست. این مسائل را مفسده جوها، اشخاصی که می‏خواهند فساد بکنند، اینها طرح می‏کنند؛ و الّا دو تا مسلمان، دو تا انسان، که نمی‏توانند با هم مخالف باشند.

ما نسبت به همه شما و نسبت به همه قشر ملت، خدمتگزار هستیم. و من امیدوارم به این خدمت بتوانیم تا آخر برویم؛ و همه ما خدمتگزار اسلام باشیم.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 123 ـ 129)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان عشایر خوزستان و ترکمن صحرا؛ وحدت شیعه و سنی (1358)

«خوب است که در یک مکان برادرهای اهل سنت ما و برادران اهل تشیع حاضرند؛ و هر دو دسته از وضع سابق نگران؛ و ظلمهایی که به آنها شده است ذکر می‏کنند. و این مسأله، این نیست که فقط شماها تحت فشار و ظلم بودید یا آقایان اعراب تحت فشار و ظلم؛ این یک ظلم عمومی بود به تمام این کشور؛ همه تحت فشار بودند. من اگر نگویم مراکز، و خصوص مرکز علمیه قم، بیشتر در فشار بود لکن نمی‏توانم تصدیق کنم که دیگران بیشتر بودند؛ همه بودند.

الآن هم که ما با گروههای مختلفه از جاهای مختلف مواجه می‏شویم، هر گروهی چون ظلم را در محل خودشان احساس کرده‏اند، اعتقادشان این است که همان محل خودشان از همه جا بیشتر مورد ظلم بودند. شما در محل خودتان احساس کردید، عیناً دیدید که ظلم شده است و تعدّیات. آقایان هم در منزل خودشان، مرکز خودشان همین معنا را احساس کرده‏اند، ما هم در قم احساس کردیم، اهالی تهران هم در تهران، و اهالی هر محلی در همان محل. و لهذا چون ما هر کدام، هر طایفه‏ای، شاهد همان وضعی بوده است که پیش خودش بوده است و سایر چیزها را می‏شنیده است، از این جهت آنکه به عیان دیده است بیشتر در نظرش جلوه کرده است از آنکه شنیده. لکن شما باید بدانید که همه اهالی مملکت ما تحت فشار بود.

آن روز؛ آن وقت که به اسم «کشف حجاب» و برای کشاندن ملت به تباهی آن سابقی‏[4] اقدام کرد، در همین قم شاید از جاهای دیگر بیشتر فشار آورد. در تهران همین طور. در همه جا و آن وقت که پسر او چپاولگری و جنایات را به ارث برد، همه جا این طور بود. در همه جا این فسادها بود، تباهیها بود. شاید در تهران بیشتر از جاهای دیگر مراکز فساد بود. به تهران بیشتر عنایت داشتند که جوانهای ما را و این نیروی بزرگ را نگذارند رشد بکند. این یک مطلبی نبود که یک جا و دو جا باشد؛ منتها شما آقایان در محل خودتان که بودید، به عیان دیدید که چه کارها کردند؛ آقایان هم در محل خودشان به عیان دیدند؛ ماها هم در محل خودمان به عیان دیدیم که چه کردند با این ملت.

و البته ما تا کنون نتوانستیم جمهوری اسلام به آن محتوایی که باید داشته باشد متحقق کنیم. ما در بین راه الآن هستیم ما الآن آن قدری که کردیم، ملت ما انجام داده است، این است که دست این جنایتکارها را تا یک حدودی قطع کرده است. و البته ریشه‏هایی هم از آنها هست الآن. و همین ریشه‏ها هستند که در بین آقایان اعراب می‏روند به آنها تزریق می‏کنند که اینها می‏خواهند بین عرب و عجم فرق بگذارند. در بین شما می‏آیند می‏گویند بین برادرهای سنی و شیعه می‏خواهند فرق بگذارند. در هر جا یک چیزی، نغمه‏ای می‏کنند. در کارخانه‏ها می‏روند یک طور دیگری آنها را از کار بازمی‏دارند. پیش کشاورزها می‏روند، آنها را به طور دیگری اخلال می‏کنند پیش آنها. الآن از ریشه‏های آنها یک اشخاصی متفرق هست در همه جای ایران. و البته از خارج هم الهام می‏گیرند اینها و مشغول فساد هستند.

امروز آن چیزی که تکلیف همه ماست، شما برادرهای اهل سنت، اینها برادرهای اهل تشیع، همه، همه افراد این ملت تکلیف دارند، این است که الآن توجه به این معنا داشته باشند که دستهایی در کار است که نگذارند اسلام تحقق پیدا بکند، با شیوه‏های مختلف. شیوه‏های مختلفی الآن در کار است. و این نکته‏اش این است که خارجیها آنکه به آن رسیده‏اند این است که اسلام است که جلو منافع آنها را می‏گیرد. اگر اسلام تحقق پیدا بکند، این مملکت یک مملکت اسلامی بشود، دست آنها دیگر تا آخر کوتاه است؛ و لهذا الآن که همه رأی دادید به جمهوری اسلامی و همه وفاداری خودتان را اعلام می‏کنید، و این وفاداری یک امر طبیعی است که همه اسلام را می‏خواهید و همه ما اسلام را می‏خواهیم، الآن اینها در صدد این هستند که بین مسلمین تفرقه بیندازند و یک برنامه‏هایی، یک پیشنهادهایی بکنند که همه این پیشنهادها یا بیشتر این پیشنهادها برای این است که نگذارند جمهوری اسلامی به آن طوری که اسلام می‏خواهد تحقق پیدا بکند. الآن بر همه ماست که دست از اختلافات جزئی و شخصی و این چیزها برداریم؛ دست از آن چیزهایی که امور شخصی است. همه اهل این مملکت در زمان سابق به واسطه فشارهایی که سابق آوردند، اکثر اهل این مملکت، نارضایت ناراضی هستند. این ناراضیها از سابق هستند؛ جمهوری اسلامی هیچ نارضایتی درست نکرده است. این وارث یک عده‏ای است؛ یک عدد کثیری از ناراضیها هست. الآن باید فکر این معنا باشیم که جمهوری اسلامی آمده است برای اینکه اصلاح کند امور را. آمده ترمیم کند آن خرابیها را. و باید همه کمک کنیم به این جمهوری اسلامی، نگذاریم اینهایی که می‏خواهند اخلال بکنند به نتیجه برسند. اگر خدای نخواسته این اخلالگرها بتوانند یک کاری انجام بدهند و ما نتوانیم جلو آنها را بگیریم و آنها رو به رشد بروند، و ما به واسطه اختلافات- اگر در بینمان ایجاد بشود- رو به ضعف برویم، خوف این هست که دوباره یک مسائلی شبیه به آن مسائل سابق پیش بیاید یا بدتر از آن. بنا بر این الآن همه ما موظفیم که از آن چیزهایی که مربوط به شخصیات خودمان است یک قدری صرف نظر کنیم، یک قدری صبر کنیم.

شمایی که پنجاه و چند سال در زیر ظلم صبر کردید، یعنی نتوانستید حرف بزنید، حالا یکی دو سال هم صبر کنید، تأمل کنید، کمک کنید به این نهضت، کمک کنید و نگذارید که این اشخاص مفسد بیایند و فساد بکنند بین شما؛ بیایند یک چیزی بگویند که بخواهند بین شما را با دیگران جدایی بیندازند؛ بین آقایان بروند یک جور دیگری صحبت بکنند، نگذارند آقایان با هم دوست باشند. همه ما باید با هم برادر باشیم؛ و همه دوستیم، همه مسلمانیم، همه اهل یک ملت هستیم، و همه باید با هم دست به هم بدهیم تا اینکه ان شاء اللَّه این آشفتگیها رفع بشود. و شما بدانید که اگر- چنانچه- اسلام تحقق پیدا بکند، همان معانی که در صدر اسلام بود تحقق پیدا می‏کند؛ همان برادری که در صدر اسلام بود، همان برابری که در صدر اسلام بود، همان قطع ایادی ظَلَمه که در آن وقت بود، ان شاء اللَّه تحقق پیدا می‏کند. من از خدای تبارک و تعالی توفیق و تأیید همه آقایان را می‏خواهم؛ و امیدوارم که این ملت به سعادت و سلامت بتواند این راه را طی بکند.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 130 ـ 133)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه تهران؛ خطر نفاق و التقاط (1358)

«این گروهها که در دانشگاه و در رسانه‏ها و در سطح کشاورزی و در سایر جاها مشغول سمپاشی هستند و با اسم ملت دوستی و ملت خواهی و به اصطلاح خودشان کمونیست، مشغول فعالیت هستند، من گمانم این است که امریکایی هستند! امریکاییها در هر جا یک چیز درست می‏کنند. در این ممالک اسلامی، صورت کمونیست و شبیه مارکسیست درست می‏کنند. دست آنها پشت سر اینهاست به حَسب گمان من. باید از این آقایان که طرفدار توده‏ها هستند پرسید که حساب کنند این طرفداری‏شان را. ما حسابش را می‏کنیم: رفراندم با مصالح توده مخالفت داشت؟ بر خلاف مصلحت مردم بود؟ رژیم شاهنشاهی برود و یک رژیم انسانی- اسلامی بیاید، این خلاف مصلحت توده بود؟ اگر خلاف مصلحت توده بود، شما پس شاهنشاهی را می‏خواهید؛ پس شما کمونیست نیستید؛ شما امریکایی هستید که رژیم طرفدار امریکا را می‏خواهید. و اگر چنانچه بر خلاف مصلحت ملت نیست- چنانچه نیست؛ همه می‏دانند که نیست- چرا مخالفت کردید؟ چرا صندوقها را سوزاندید؟ چرا مسلحانه از بعضی جاها جلوگیری کردید؟ چرا تحریم کردید؟ شمایی که طرفدار توده‏ها هستید خوب، توده‏ها هر چه می‏خواهند شما باید با آنها باشید. توده‏های ایران رفراندم را نمی‏خواستند؟ صدِ، 99 تقریباً نرفتند رأی بدهند با آن اشتیاق؟ با آن وضع، که همه می‏دانید که حتی مریضها، معلولها رفتند و در بعضی جاها بعد از اینکه رأی را در صندوقها انداختند، همان جا فوت شدند! به من این مطلب رسید؛ اینهایی که وقت رأی دادنشان نبود، مثل بچه‏های کمتر از سن رأی دادن، اظهار ناراحتی می‏کردند. یک عده‏شان اینجا جمع شد [ند]. من برایشان صحبت کردم؛ دلداری دادم به آنها. خوب، یک همچو چیزی که همه ملت می‏خواست، چطور شد که این آقایانی که طرفدار ملت هستند مخالفت کردند؟ کشاورزی مخالف با مصالح مملکت ما و ملت ماست؟ اگر کشاورزی نشود، نفعش به جیب کی می‏رود؟ باید این را حساب بکنیم تا آقایان معلوم بشود چکاره‏اند. آن وقت که کشاورزان می‏خواستند تخم افشانی بکنند، اینها می‏رفتند مانع می‏شدند از آن کار. بعد که این را موفق نشدند و حالا می‏خواهند درو بکنند، می‏روند مانع می‏شوند از آن کار. اگر کشاورزی ما محصول نداشته باشیم، آیا خلاف مصلحت ملت است، یا مصلحت ملت است؟ مصلحت ملت ما، توده‏های ما، این است که کشاورزی ما راه نیفتد و ما همه چیزمان محتاج به امریکا باشد؟ این خدمت، خدمت به امریکاست، یا به شوروی؟ به امریکاست. اینها یا می‏گویند ما شوروی هستیم یا چین هستیم و اهل کمونیست چین هستیم؛ یا اینکه، آن طور که ما می‏گوییم، امریکایی هستند.

همه می‏دانند که کشاورزی ما یعنی همین کاری که شاه کرد و همین خیانتی که شاه کرد، به اسم «اصلاحات ارضی»، کشاورزی ما را به زمین زد و امریکا نفعش را برد. یک مقدارش امریکا یک مقدارش هم صهیونیسم. اینها اگر توده‏ای هستند به اصطلاح خودشان، کمونیست هستند، مارکسیست هستند واقعاً، دلسوز برای ملت هستند- آنها هم که هستند آنها هم نیستند! آنها هم دروغ می‏گویند. اما حالا ما فرض می‏کنیم- اگر چنانچه اینها برای ملت دلشان سوخته و می‏خواهند خدمت کنند به ملت، خدمت این است که ما محتاج باشیم که گندم و جو و برنج و عدس و همه چیزمان از امریکا بیاید؟ امریکا این چیزها چون زیاد است در آنجا می‏سوزاند؛ به دریا می‏ریزد؛ زیاد است. «اصلاحات ارضی» را پیش آوردند که کشاورزی را به زمین بزنند. من همان وقت هم دکتر[5]) 72 (آن وقت نخست وزیر بود؛ گاهی کسی را می‏فرستاد پیش من، من همان وقت به او پیغام دادم که تو خودت اهل کشاورزی هستی، خودت مَلاک هستی، تو می‏دانی که اگر چنانچه این اوضاع به هم بخورد اداره نمی‏توانند بکنند؛ این برای اداره کردن نیست. خوب، حالا ما از این آقایانی که دور می‏گردند و کشاورزی را می‏خواهند نگذارند که به جریان بیفتد می‏پرسیم که خوب، به جریان که نیفتاد، نفعش تو جیب کی می‏رود؟ همه می‏دانیم که به جیب امریکا. پس شما از عمال امریکا هستید. اگر از عمال امریکا نباشید، باید بگویید که کشاورزی [فعال‏] بشود که نفع توی جیب امریکا نرود.

خوب می‏آییم سراغ کارخانه‏ها. به نفع ملت است که این کارخانه‏ها راه بیفتد و جریان پیدا بکند، یا به ضرر ملت است؟ به نفع مملکت ماست که کارخانه‏هایش به کار بیفتد؟ یا ما باید در این محصول کارخانه‏ها هم دستمان را پیش دیگران دراز کنیم، نفعش را باز ببرند اکثرشان؟ پس شما عمال دیگران هستید.

می‏آییم سراغ دانشگاه. آیا به نفع دانشگاه هست که جوانهای ما تحصیل نکنند؟ هر روز توی دانشگاه بیایند یک بساطی درست کنند، یک میتینگی درست کنند، یک عرض کنم- اغتشاشی ایجاد کنند که جوانهای ما درس نخوانند؟ این به نفع کیست؟ به نفع مملکت ماست این؟ ما اگر دانشگاهمان خوب باشد، دانشگاهمان صحیح عمل بکند، به نفع ملت است، یا به ضرر ملت؟ خوب، شما نمی‏گذارید که دانشگاه راه بیفتد، این به نفع کی تمام می‏شود؟ این هم به نفع خارج. برای اینکه همان طوری که آن دستها نمی‏گذاشت که دانشگاه جریان صحیحش را پیدا بکند که ما در این مطالب هم محتاج بشویم به خارج، دستمان را پیش غیر دراز کنیم، اینها هم دارند همین کار را انجام می‏دهند که ما در همه چیزمان محتاج به خارج باشیم. حالایی که ما یک مملکتی پیدا کردیم و دست دیگران را کوتاه کردیم، الآن نفت را برای خود ما می‏خواهند استخراج کنند، خوب، شما می‏روید نمی‏گذارید نفت را هم استخراج کنند؛ این به نفع کیست؟ ما هر یک از کارهای اینها را وقتی بنشینیم حساب بکنیم، اینها به نفع امریکا بیشترش می‏شود.

بنا بر این، شما به اسم «کمونیست»، به اسم «مارکسیست»، به اسم «توده»، برای امریکا کار می‏کنید! آدمهای غیر عاقلی نیستید که بیخودی برای امریکا کار کنید. نخیر، آدمهای عاقلی هستید: جیبتان را آنها پر می‏کنند! کی به شما پول می‏دهد که بروید جلوی کارخانه‏ها بایستید و بگویید تعطیل کنید، ما بیشتر از آنها به شما پول می‏دهیم؟! این پولها از کجا می‏آید که می‏روید دم کارخانه‏ها می‏ایستید و به کارگرها می‏گویید که ما بیشتر پول به شما می‏دهیم؛ شما کار نکن ما مزدتان را می‏دهیم. این پول از کجا برای شما می‏آید؟ شما که از خودتان که چیزی ندارید بدهید؛ بی‏چیزید. شما اگر چیزدار بودید که این کارها را نمی‏کردید. این پولها را کی به شما می‏دهد که نگذارید کارخانه‏ها به راه بیفتد؟ اگر روسها می‏دهند، پس شما تابع آن هستید؛ پس شما عمال اجنبی هستید. اگر انگلیسها می‏دهند همین طور. و به گمان من امریکایی‏ها می‏دهند.

پس شما در این جهت هم که می‏روید پول می‏دهید که کارگر کار نکند و خودتان هم که پول ندارید، این پولها از خارج می‏آید. وقتی که از خارج آمد، خوب شما این سرحدات ما که می‏خواهیم جلوی اجنبی را بگیریم، می‏خواهیم مملکتمان یک مملکت باشد، می‏خواهیم مستقل باشد، می‏خواهیم تجزیه نشود، چطور رفتید افتادید اطراف مملکت و با هر بساطی که می‏توانید می‏خواهید تجزیه را درست کنید؟ شما خدمتگزار این مملکت هستید؟ اگر خدمتگزارید چطور تجزیه می‏خواهید بکنید یک مملکت را؟ این تجزیه به نفع کیست؟ به نفع ایران است؟ به نفع ملت ماست؟ یا آن هم به نفع دیگران است؟ شما هر جای قضیه را بگیرید مشت اینها باز است. باید این را به آنها گفت؛ باید نوشت؛ باید تبلیغ کرد.

آقا شما نشسته‏اید که چهار تا کمونیست بیایند در دانشگاه و قبضه کنند دانشگاه را!؟ شما مگر کمتر از آنها هستید؟ عدد شما بیشتر از آنهاست؛ حجت شما بالاتر از آنهاست. شما این مسائل را که بگویید، خیانت اینها را می‏توانید واضح بکنید در آن مکان، در دانشگاه. خیانتشان را می‏توانید واضح بکنید که خودشان بگذارند بروند. بایستید، صحبت کنید. بگویید آقا، خوب بیایید یکی یکی بگویید ببینم شما چکاره هستید آمده‏اید توی دانشگاه دارید اخلال می‏کنید؟ می‏خواهید چه بکنید؟ می‏خواهید درس بگویید برایمان؟ شما کار خودتان را اول حساب بکنید که چکاره هستید توی این مملکت. شما از اهل این مملکت هستید، یا عمال غیر هستید خودتان را به ما می‏چسبانید؟ بایستید آقا بگویید. البته باید اشخاصی هم که گوینده هستند بیایند در دانشگاه و من پیشنهاد می‏کنم که آقای آقا سید علی آقا بیایند، خامنه‏ای. شما ممکن است که بروید پیش ایشان از قول من بگویید ایشان بیایند به جای آقای مطهری. بسیار خوب است ایشان، فهیم است؛ می‏تواند صحبت کند؛ می‏تواند حرف بزند.

در هر صورت عمده، فعالیت خود شماهاست. مرحوم مدرس، خدا رحمتش کند- مردی بود که ملک الشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسی نیامده- می‏گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند؛ نه بخورید و بروید شکایت کنید! من رفتم پیشش- خدا رحمتش کند- اخوی ما[6] نوشته بود به من که یک نفری است اینجا رئیس غله است. آن وقت یک رئیس غله زمان رضا شاه بود. به من نوشت که بروید به آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است. دو تا سگ دارد یکی‏اش را اسمش را «سید» گذاشته، یکی‏اش را «شیخ»! شما بروید [بگویید] که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت بکُشیدش! گفتم آخر چطور بکشیم؟ گفت من می‏نویسم بکشیدش. گفتم آخر شما اینجا مأمور هستید، شما اینجا هستید، آنها آنجا نمی‏توانند. گفت چطور شد که وقتی قافله‏ها از گلپایگان می‏آیند عبور کنند و بروند ب[7]) 92 (می‏خواهند عبور کنند می‏فرستید لختشان می‏کنند، حالا نمی‏توانید بکشید یک کسی را؟!

اینها تودهنی می‏خواهند آقا! عدد شما زیادتر است؛ حجت شما بالاتر است؛ خیانت آنها واضح است. گفتن می‏خواهد. اجتماع بکنید، بگویید مطالب را. یک رئیس، یک معلم را که می‏بینید کمونیستی است بیرونش کنید از دانشگاه. من نمی‏گویم حالا جنگ بکنید با آنها، جنگ نمی‏خواهیم حالا بشود، اگر یکوقتی منتهی به این شد، به یک روز اینها را بیرونشان می‏کنیم! اما حالا نمی‏خواهیم یک جنگی بشود؛ می‏خواهیم حالا با ملایمت بشود؛ اما خوب، با صحبت. آنها صحبت می‏کنند؛ شما هم صحبت بکنید. شما ننشینید یکی دیگر برایتان صحبت بکند؛ یک روحانی بیاید صحبت کند؛ خودتان بروید، هر کدامتان می‏توانید، در مقابل آنها بایستید صحبت کنید. آن می‏گوید؛ شما هم بگویید. آن وقت یکی یکی انگشت بگذارید روی کارهایشان که تو این کاری که می‏کنی برای چیست؟ تو، تو تابع کی هستی که این کارها را می‏کنی؟ تو ایرانی هستی و این کار را می‏کنی، یا امریکایی هستی یا شوروی؟ یا برای آنها کار می‏کنی، یا برای ایران. اگر برای آنها کار می‏کنی، جای شما اینجا نیست، برو آنجاها کار بکن. تو برای آنها داری کار می‏کنی. واضح است که منفعتی که به دست می‏آید از نبود زراعت در ایران جیب امریکا می‏رود. همه می‏دانند این را. ما چه چیزهایمان از امریکا وارد می‏شود و این بازاری بود که شاه درست کرد و حالا شما تابع او هستید؛ شما دنبال او هستید، شما می‏خواهید همان رژیم را پیش بیاورید، نمی‏خواهید که یک رژیم صحیحی باشد، شما هم تابع همان هستید.

شما می‏خواهید همان بساط را درست کنید برای ما. ما هم تا حالا زحمت کشیدیم، این ملت این قدر خون داده است، این قدر زحمت کشیده است، شما آن کنارها نشستید تماشا کردید. مثل بسیاری از این روشنفکرها آن کنار نشستند تماشا کردند. این جو آنها ما از دانشگاهی و از- عرض می‏کنم که- جنوب شهری و از اینها ریختند و کارها را انجام دادند، حالا که کارها را انجام دادند، اینها از آن طرف مرزها راه افتاده‏اند و آمده‏اند اینجا و با تذکره‏های نمی‏دانم درست و غیر درست ایرانی‏اند، اما بیرون بودند اینها بسیارشان. حالا آمده‏اند اینجا و می‏خواهند باز اخلال بکنند؛ می‏خواهند باز همان مسائل را ایجاد کنند. نه اینکه اینها می‏خواهند که یک رژیمی باشد مثلًا فرض کنید که [چون‏] با اسلام مخالفند اسلامی نباشد؛ یک رژیم آزادمنش دمکراتیک به اصطلاح آنها باشد؛ نخیر، این مسئله اینها نیست. مسأله این است که اینها می‏خواهند همان مسائل پیش بیاید. نشد با عنوان شاهنشاهی، یک عنوان دیگر رویش بگذارند. باز قضیه، قضیه امریکایی باشد؛ لکن با یک صورت دیگری غیر شاهنشاهی. حالا دیگر شاهنشاهی تمام شد. اگر بتوانند آن را می‏آورند؛ اما حالا نمی‏توانند، می‏خواهند یک بساط دیگری درست کنند، همان مسائل، همان منافع این ملت رنجدیده باز برود تو جیب امریکایی‏ها؛ و باز برود [توی‏] جیب نفتخوارهای مفتخوار. اینها عمال آنهایند برای این کار. دلیلش هم همینهاست که من دارم می‏گویم. و واضح است جواب آنها. هی «مکتب»، «مکتب»! کدام مکتب، مکتب مارکسیسم؟ این شکست خورده در دنیا حالا گیر این بچه‏ها افتاده، اگر راست بگویند. لکن درست نمی‏گویند. قضیه، قضیه مکتب نیست؛ قضیه، قضیه منافع است منافع را می‏خواهند ببرند. آنها بهتر به آنها منفعت می‏رسانند، تابع آنها هستند. و الّا خوب، یک مملکتی که می‏خواهد، ادعایش این است، که ما می‏خواهیم دست همه خوب، بنا بر همین است، ما می‏خواهیم دست همه اجانب بریده بشود از این مملکت، این به نفع ملت ماست یا به ضرر؟ اگر به نفع ملت ماست و شما هم ملی هستید، شما هم دلسوز هستید برای این مملکت، توده‏ای هستید، خوب شما کمک کنید. ما می‏خواهیم قطع بشود دست اجنبیها- و قطع شد الحمد للَّه- حالا شما کمک کنید که دوباره برنگردد؛ نه اخلال کنید که دوباره برگردد آن مسائل. کمک به این است که بروید کارخانه‏ها را کاری کنید راه بیفتد؛ کارگرهای نفت را کاری کنید که کارهایشان را انجام بدهند. حالا که نفت منافعش برای خود شماهاست، راه بیفتد اینها، کشاورزها را بروید تشویق کنید که کار بکنند؛ دانشگاه را تشویق کنید که راه بیفتد. شما همه جا اخلال می‏کنید؛ پس شما یک مردم اخلالگر هستید؛ نه یک مردم مثلًا دانشمندی که می‏خواهید به ما چیز یاد بدهید، شما می‏خواهید اخلال بکنید. و باید جلویشان را بگیرید. مسائل را به آنها بگویید؛ در دانشگاه بنویسید، منتشر کنید. کسانی که بر خلاف این هستند، بروید یکی یکی پیش آنها، بروید بگویید شما این کاره هستید. شما چه می‏گویید باز به ما؟ چطور می‏خواهید یک دانشگاه را در دست بگیرید در صورتی که اخلالگر هستید؟ یک اخلالگر دزد که نمی‏تواند دانشگاه را اداره کند.

و ما اگر دانشگاهمان اداره نشود، کارمان زار است! دانشگاه، تمام مسائل به دست دانشگاه است. یعنی این دو تا قطبِ دانشگاه و روحانی همه مقدرات مملکت تو مشت اینهاست. دانشگاهی، دانشجو، چه دانشجوی قدیمی، چه دانشجوی جدید، همه مسائل توی دست اینها باید حل بشود. اینها قوه متفکره یک ملت هستند. اگر دانشگاه را ما سست بگیریم و از دست ما برود، همه چیزمان از دستمان رفته است. یک مسئله‏ای است که نباید شما بنشینید که من عمل بکنم؛ و نه من هم باید بنشینم که شما تنها. ما هر دو باید دست به دست هم بدهیم، آن قدری که من می‏توانم من انجام بدهم آن قدری که شما می‏توانید شما انجام بدهید. جوان هستید، در مقابلشان بایستید؛ صحبت کنید؛ حرف بزنید. اشخاصی که می‏توانند در آنجا بیایند حرف بزنند، بروید پیدایشان کنید بردارید بروید، دعوتشان کنید به دانشگاه. ننشینید که من تعیین کنم. البته من آسید علی آقا[8] را صالح می‏دانم برای این کار. لکن ننشینید که من دعوت کنم. لازم نیست که یکی باشد. هر چند روز یک دفعه یک نفر، اجتماع کنید در همان دانشگاه، و یک نفر از همین آقایانی که صحبت می‏توانند بکنند، حرف می‏توانند بزنند، بیاورید دانشگاه صحبت بکنند برایشان. حاضر به صحبت هم این قدرها نیستند اینها؛ فقط اخلال می‏خواهند بکنند.

در هر صورت، من امیدوارم که مأیوس نباشید و با قدرت جلو بروید و با قدرت دانشگاه را خودتان اصلاح کنید. هر معلمی که می‏بینید انحراف دارد بروید با او صحبت کنید. دعوا نکنید؛ صحبت بکنید. بگویید شماها این کاره هستید و این کاره نمی‏تواند در دانشگاه بیاید و رئیس دانشگاه یا استاد دانشگاه بشود؛ نمی‏شود. و البته اگر مسائلی باشد که من هم از دستم برآید که خدمت بکنم، من خدمتگزارم و می‏کنم. و اگر چنانچه اینهایی که گفتید باید به جایی رجوع بشود، بنویسید روی ورقه‏ای بدهید اینجا تا من با آنها صحبت کنم تا درست بشود.

[در اینجا یکی از حاضران از طرح آماده شده برای جهاد روستاها سخن به میان آورد، امام فرمودند:].

بله، این مورد تأیید است، لکن به طور مقید. من گفتم به آقایانی که آمدند پیش من راجع به این معنا: در دهات و به اسم اینکه از طرف دولت آمده و هر کاری بکند، نباشد. باید به نظر معتمدین، اشخاصی که می‏شناسند آن اشخاص را، انتخاب بشوند، که گروههایی که می‏روند در ده و اینها اگر که یکوقت گروه منحرف باشند، دهات را منحرف می‏کنند. این باید انتخاب بشود از اشخاصی که متعهدند؛ از اشخاصی که صحیحند. و البته یک خدمتی است به جامعه. این [طرح‏] خوبی است برای مملکت ما. بله،[9] اینها مصیبتشان بدتر از آنهاست. یکوقت این است که یک کسی می‏آید تکلیفش معلوم است. آن وقت ما بچه که بودیم، در خمین می‏گفتند «امیر مُفَخَّمْ»- آن وقت از بختیاریها بود، آنجا رئیس بود در آنجاها- گفته بود که سردار حشمت- این یکی از خوانین آنجا بود؛ یکی از شاهزاده‏ها بود- این تکلیفش معلوم است، دشمنی‏اش معلوم، دوستی‏اش هم معلوم. اما فلان آدم- گفته بود- امان از این آدم که بظاهر دوست است، لکن کمر آدم را می‏شکند! این بظاهر «دوست» ها کارشان مشکلتر از آن غیر دوستها هستند. آنها تکلیفشان معلوم است، ما می‏دانیم چه بکنیم .... حالا من نمی‏گویم که کی این طور است. من اینها را الآن درست نمی‏توانم بگویم. اما اینهایی که سرِخود هر چه دلشان می‏خواهد گردن قرآن می‏گذارند! اینها کارشان مشکلتر از آنهاست. هر کی دلش هر طوری! اینکه در صدر اسلام این کلمه مکرر وارد شده است که اگر کسی قرآن را به رأی خودش تفسیر کند فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّار[10] این جایش توی آتش است، این پیش‏بینی یک همچو مطالبی است که یکوقتی هر کسی به رأی خودش یک چیزی درست می‏کند. بر خلاف آنچه می‏گوید قرآن می‏خواهند درست کنند، اینها کارشان یک قدری مشکلتر است؛ برای اینکه- اینها- تشبث به قرآن می‏کنند.

من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد[11] آمد پیش من. قبل از این بود که آن منافقین پیدا بشوند. پیش من، شاید بیست روز- بعضیها می‏گفتند 24 روز- مدتی بود پیش من. هر روز [می‏] آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از نهج البلاغه، از قرآن. همه حرفهایش را زد. من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج البلاغه و قرآن وسیله برای مطلب دیگری است. و شاید، باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم آسید عبد المجید همدانی به آن یهودی گفته بود. می‏گویند یک یهودی در همدان مسلمان شده بود. بعد خیلی به آداب اسلام پایبند شده بود؛ خیلی زیاد! این موجب سوء ظن مرحوم آسید عبد المجید که یکی از علمای همدان بود شده بود که این قضیه چیست. یکوقت خواسته بودش، گفته بود که تو مرا می‏شناسی؟ گفت: بله. گفت: من کی‏ام؟ گفت: شما آقای آسید عبد المجید. گفت من از اولاد پیغمبرم؟ گفت بله. تو کی؟ من یک یهودی بودم، پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شده‏ام. گفته بود نکته اینکه تو تازه مسلمان که همه پدرانت هم یهودی بودند و من هم سید و اولاد پیغمبر و ملّا و این چیزها، تو از من بیشتر مقدسی، این نکته این چیست؟ من شنیدم که یهودی گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. یک قضیه‏ای بوده. می‏خواسته با صورت اسلامی کارش را بکند. تو یهودیها این گونه کارها هست. من به نظرم آمد که این قضیه ... این قدر نهج البلاغه و خوب، من هم یک طلبه هستم؛ من این قدر نهج البلاغه خوان و قرآن و اینها نبودم که ایشان بود! ده- بیست روز ماند. من گوش کردم به حرفهایش، جواب به او ندادم؛ همه‏اش گوش کردم و آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما می‏خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست؛ و شما نیروی خودتان را از دست می‏دهید و کاری هم ازتان نمی‏آید. دیگر بیش از این من به او چیزی نگفتم. او می‏خواست من تأییدش بکنم. بعد هم معلوم شد که مسأله همان طورها بوده.

بعد هم که آقایان آمدند، از ایران هم برای آنها اشخاصی سفارش کرده بودند که اینها را تأیید کنید، اینها مردم کذایی هستند، فلان، مع ذلک من باور نکردم. حتی از آقایان خیلی محترم تهران سفارش کرده بودند که اینها مردم چطور هستند؛ و من باورم نیامده بود. اینهایی که این قدر از قرآن و از نهج البلاغه و از دیانت زیاد دم می‏زنند و بعد فقرات قرآن را یکجور دیگری غیر از آنچه باید معنا می‏کنند و فقرات نهج البلاغه را یکجوری دیگر غیر از آنچه که باید معنا می‏کنند، اینها را نمی‏توانیم ما خیلی رویشان اطمینان داشته باشیم.

این «بعثی» های عراق همین فقرات نهج البلاغه را که امثال اینها استشهاد می‏کنند، آنها هم در چیزها می‏نویسند و در پلاکاردشان می‏نویسند و منتشر می‏کنند. همین، همین فقرات نهج البلاغه را! این بعثیهایی که اصلًا کاری به این مسائل ندارند اینها را می‏نویسند و به دیوارهای نجف و به خیابانهای نجف منتشر می‏کنند. به اینها ما نمی‏توانیم من نمی‏گویم چطورند؛ ممکن هم هست که یک نفرشان سالم باشد، یا شاید اشتباه نداشته باشد، لکن ما نمی‏توانیم به آنها اعتماد کنیم؛ به آنها نمی‏شود اعتماد کرد.

[امام در پاسخ یکی از دانشجویان که پرسید: موضع ما در برابر آنها باید چگونه باشد، فرمودند:].

موضع شما همین است که با آنها خیلی دوستانه نباشد؛ البته نباید طردشان کرد؛ نباید درگیری با آنها کرد.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 134 ـ 145)

ـ سخنرانی در جمع معلولان و بانوان جهادگر؛ جامعه در حال تکامل (1358)

«شما گروههای مختلف، عزیز هستید. و من باید برای هر گروه صحبت کنم. لکن چون نه وقت من و نه حال من اقتضا دارد، آن جهت مشترک را که بین همه است صحبت می‏کنم. و آن مطلبی است که برای من اطمینان آور و شورانگیز است: آن مطلب مشترکی که بین شما سه گروه و سایر گروههای ایران هست این تحولی است که پیدا شده است. یک نحو تحولی در جوانهای ما، پیرهای ما، بچه‏های ما، همه قشرها، پیدا شده که این تحول موجب اطمینان خاطر است. و من بارها گفته‏ام که این تحول روحی از آن پیروزی، که خیلی هم بزرگ بود، بالاتر است. این چه تحولی است که شما جوانهایی که همه‏تان تیر خوردید، ناقص شده است بعض اعضایتان، در زحمت بودید، مع ذلک، آمدید باز عرضه می‏کنید خودتان را بر اسلام. و اینکه جان خودمان را برای اسلام حاضریم فدا کنیم. و این چه تحولی است که خانمها از راههای دور پا می‏شوند می‏روند به مراکزی که جنگ است و آدمکشی است و همه ناراحتیهاست؛ می‏روند برای کمک به برادرهای خودشان. و این چه تحولی است که این خانمها از کازرون می‏آیند اینجا؛ و باز عرضه می‏کنند ما برای اسلام حاضریم همه جور فداکاری بکنیم. این تحول را کی آورده؟ غیر از خدا کسی می‏تواند همچو تحولی در یک ملتی؟ نه یک جمعی؛ نه شما عده‏ای که در این اتاق مجتمع هستید؛ و نه اهل یک آستان؛ و نه اهل یک ناحیه؛ در یک کشور سی و چند میلیونی و خارج از کشور هم. در چند روز پیش از این، چند وقت پیش از این، یک جمعیتی از خارج آمد، که گمانم این است که از امریکا بود، آمده بودند برای جهاد سازندگی از امریکا. جوانها پا می‏شوند می‏آیند اینجا برای اینکه بروند با این رعیتهای خودشان و این جمعیت و مستمندانی که هستند کمک کنند. من به آنها گفتم که اگر چه شما از باب اینکه خوب، ورزیده در کار درو و این کارها نیستید، کار هم از شما مثل رعیتها نمی‏آید، لکن این کار شما این قدر ارزنده است که وقتی این کشاورزها و زارعها دیدند که از امریکا یک دسته‏ای آمدند که کمک کنند، همدرد با آنها باشند، قدرت آنها چند برابر می‏شود. شما قدرت می‏دهید به آن جمعیتی که می‏روید آنجا کار بکنید. این خانمهایی که از راههای دور پا شده‏اند و رفته‏اند به مرکزی که همه جور خطر هست، این کار یک قدرت می‏دهد به جامعه؛ جامعه را زنده می‏کند. این خانمهایی که از جاهای دور آمدند اینجا می‏گویند ما همه طور حاضریم برای فداکاری؛ مثل همه شما که این مطلب را می‏گویید؛ این صدا از یک جامعه زنده بلند می‏شود. این جامعه قبل از اینها این طور نبود. شما هیچ کدام حاضر نبودید که در زمان طاغوت یک قدم بردارید که احتمال بدهید یک دردسری ایجاد می‏کند. هیچ حاضر نبودید. و اینها هم حاضر نبودند که اگر در طاغوت یک جنگی واقع می‏شود، اینها بروند و عرضه کنند خودشان را کمک کنند. و آنها هم حاضر نبودند خودشان را عرضه کنند به طاغوت و بگویند چه.

این یک معنایی است که شما همه اسلام را می‏دانید که برای همه است؛ و اسلام یک رژیمی است یک حکومتی است عادلانه، الهی، از این جهت برای خدا کار می‏کنید. این کارها کارهایی است که برای خداست. و این تحول هم تحولی است که به دست خدا انجام گرفته. هیچ کس نمی‏تواند قلوب را برگرداند از حالی به حالی. «مقلب القلوب» خدای تبارک و تعالی است؛ «محول الاحوال» خدای تبارک و تعالی است. و بحمد اللَّه این «مقلب القلوب» و این «محول الاحوال» حال شما را به «احسن حال» متحول کرد «. احسن حال» این است که برای او و برای بندگان او خدمت کنید و برای احکام او خدمت کنید و شما همه بحمد اللَّه برای او خدمت می‏کنید و برای بندگان او و برای مخلوق او. این حال بهترین حالهایی است که برای ما هست و برای شما. و بحمد اللَّه موفق هستید. و خداوند توفیق شما را هر چه بیشتر کند.

و یک مطلب دیگری که باز باید بگویم، و ما مبتلای به این هستیم، شاید بسیاری از روزها- امروز هم غیر از شما هم بودند اشخاصی- بیان اشکالاتی که الآن هست. در همه نواحی، هر جا بروید اشکالات هست. زیاد است. و ما هم می‏دانیم اشکالات هست. لکن الآن وقت این نیست که هی اشکالات را بیان کنید. بیان اشکالات بسیاری‏اش موجب این می‏شود که یکجور سستی پیدا بشود در ملت، و یک خوف در آن پیدا بشود. آن طمأنینه‏ای که از برای ملت ما لازم است باشد، بحمد اللَّه هست، این را باید حفظش کرد.

در کردستان با دست اجانب، با دست احزابی که مربوط به اجانب بودند، آشوب حاصل شد؛ و آشوب بزرگی هم بود؛ و ملت و دولت ما غلبه کردند بر آنها و آنها را از بین بردند. حالا یک ریشه‏های کمی در بعض از اطراف آنجا، مثل جنگلها، مثل بعضی روستاها، هست. آن را نباید شما خیال کنید که نه، توطئه باقی است. خیر، آن وقت هم که بود چیزی نبود. ملتی که یک قدرت شیطانی به این بزرگی را شکست، ملتی که آن کودتایی که ما در تهران بودیم و بنا بر این بود که کودتا بکنند و همه سران قوم را بکشند و چه بکنند، به طوری که مرحوم تیمسار قرنی به من گفت، همین جا گفت: سه ساعت و نیم طول کشید جنگ مردم با طاغوت! ملتی که با دست خالی تانکها و توپها و مسلسلها را شکست داد این دیگر نباید بترسد از اینکه در کردستان یک فرض کنید حزبی یا یک جمعی یک کاری انجام می‏دهند. اینها برای این ملت دیگر مطرح نیست، البته اسباب زحمت می‏شوند؛ اسباب کشتار یک دسته بیگناه می‏شوند؛ لکن کاری از اینها نمی‏تواند انجام بگیرد که مورد خطری برای ما باشد. هیچ دیگر خطری در کار نیست.

ایران بحمد اللَّه از خطر دور است، این تحولی که در ملت پیدا شده که زنها ریختند در خیابانها و پیشدستی کردند بر مردها و مردها را تشجیع کردند و این قدرت را در هم شکستند. یک ملتی که چنین زنهایی دارد و چنین جوانهایی دارد از چی بترسد؟ خوفی در کار نیست. اگر آن سابق و آن سستیها بود و آن سردیها بود، خوف بود و خطر؛ اما با وضعی که فعلًا ایران دارد که یک شخصی، شخصیتی، یک نفر مجاهد[12] که از دستش می‏رود یک چنین انقلاب دامنه‏داری، یک چنین انفجاری در آن پیدا می‏شود، یک ملت زنده‏ای است که دیگر ترس ندارد. از این هم که مثلًا آن فرد از دست ما رفته است، با اینکه بسیار ناگوار بود، لکن خوفی نیست در کار. خود ملت دیگر کارهایش را دارد انجام می‏دهد. دیگر نه من مطرح هستم، و نه هیچکس. خود ملت مطرح هست؛ و خود ملت پیش می‏برد.

و من از خدای تبارک و تعالی می‏خواهم که این روحیه قوی شما و این قلب پر ایمان شما، که خدای تبارک و تعالی به شما اعطا کرده است، محفوظ بماند. و همه شما دست به هم بدهید اختلافات را کنار بگذارید، مناقشات کمتر بکنید، تا اینکه این نهضت تا آن قدم آخرش، که عجالتاً در مراحل اوّلی مجلس شورای ملی و رئیس جمهور و اینها درست بشوند. همه این آشفتگیها را مجلس شورا، که مجلس خودتان است [پایان می‏دهد] باید کوشش کنید که خودتان انتخاب کنید. افرادی که متعهد هستند، متدین هستند، ملی هستند، چپ و راستی نیستند، اینها را تعیین کنید. و ان شاء اللَّه. وقتی مجلس شورای ملی یک همچو مجلسی شد که از خودتان بود و افراد خودتان در آن بود و به اختیار خودتان بود، هیچ خوفی دیگر برای ما نیست ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 146 ـ 149)

ـ حکم تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی به اعضای منتخب ستاد (1359)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

مدتی است ضرورت انقلاب فرهنگی که امری اسلامی است و خواست ملت مسلمان می‏باشد، اعلام شده است و تا کنون اقدام مؤثر اساسی انجام نشده است و ملت اسلامی و خصوص دانشجویان با ایمان متعهد، نگران آن هستند و نیز نگران اخلال توطئه گران که هم اکنون گاه گاه آثارش نمایان می‏شود و ملت مسلمان و پایبند به اسلام خوف آن دارند که خدای نخواسته فرصت از دست برود و کار مثبتی انجام نگیرد، و فرهنگ همان باشد که در طول مدت سلطه رژیم فاسد کارفرمایان بی‏فرهنگ، این مرکز مهم اساسی را در خدمت استعمارگران قرار داده بودند، که از دستاوردهای دانشگاهها به خوبی ظاهر می‏شود که جز معدودی متعهد و مؤمن که علی رغم خواست دانشگاهها در خدمت کشور و اسلام بودند، دیگران جز ضرر و زیان چیزی برای کشور ما بار نیاوردند؛ و ادامه این فاجعه که مع الأسف خواست بعض گروههای وابسته به اجانب است، ضربه‏ای مهلک به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی وارد خواهد کرد، و تسامح در این امر حیاتی، خیانت عظیم بر اسلام و کشور اسلامی است. بر این اساس به حضرات آقایان محترم محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبد الکریم سروش، شمس آل احمد، جلال الدین فارسی و علی شریعتمداری مسئولیت داده می‏شود تا ستادی تشکیل دهند و از افراد صاحبنظر متعهد، از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد با ایمان و دیگر قشرهای تحصیلکرده، متعهد و مؤمن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامه‏ریزیِ رشته‏های مختلف و خطمشی فرهنگی آینده دانشگاهها، بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده‏سازی اساتید شایسته متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند.

بدیهی است بر اساس مطالب فوق دبیرستانها و دیگر مراکز آموزشی که در رژیم سابق با آموزش و پرورشی انحرافی و استعماری اداره می‏شد، تحت رسیدگی دقیق قرار گیرد تا فرزندان عزیزم از آسیب و انحراف مصون گردند. از خداوند متعال توفیق آقایان را در این امر مهم مسألت می‏نمایم و عظمت اسلام و کشورهای اسلامی را خواهانم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏12، ص: 431 ـ 432)

ـ حکم عفو جمعی از محکومین به مناسبت نیمه شعبان (1360)

[** بسمه تعالی. حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی‏

به پیوست صورت اسامی 86 نفر از زندانیان که حسب نظر کمیسیون عفو و بخشودگی دادگستری به مناسبت عید میلاد حضرت ولی عصر امام زمان (عج) مشمول عفو یا تخفیف مجازات شده‏اند جهت تصویب تقدیم می‏گردد. سید محمد حسینی بهشتی- رئیس دیوان عالی کشور**]

بسمه تعالی‏

موافقت می‏شود.[13] روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 425)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان دانشگاهها؛ نقش دانشگاه در استقلال کشور (1360)

«من با اینکه در روز شنبه بنای صحبت نداشته‏ام، لکن برای اینکه آقایان دانشگاهی هستند و دنبال مسائل دانشگاهی و انقلاب فرهنگی صحبت کردند، من هم به سهم خودم چند کلمه‏ای عرض کنم.

بالاتر چیزی که دشمنهای کشورهای مستضعف و کشورهای اسلامی از طرف مخالفین با بشریت انگشت رویش گذاشتند، دانشگاه است؛ برای اینکه آنها خوب می‏دانند که اگر دانشگاه در خدمت آنها باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست.

دانشگاه است که اداره امور کشور را می‏کند و دانشگاه است که تربیت نسل آینده و حاضر را می‏کند. و چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور در اختیار آنهاست. آن قدری که دانشگاه هدف بوده است؛ جاهای دیگر نبوده است.

روحانیت هم پهلوی دانشگاه هست. و آنها دانشگاهیها را با آن تربیت شرقی یا غربی وارد در صحنه می‏خواستند بکنند. و روحانیون را، از باب اینکه آنها را تحت کنترل خودشان بیاورند، مأیوس بودند؛ می‏خواستند که از صحنه خارج کنند. آنها دانشگاه نمی‏خواستند و دانشگاههای علوم قدیمه هم نمی‏خواستند. آنها سعی کردند که این دو قشر را و این دو دانشگاه را، که تمام مقدرات کشور می‏تواند در دست آنها باشد، یکی را تربیت خارجی و شرقی و غربی بکنند و به صحنه بیاورند و یکی دیگر را، که تربیتش در دست آنها نبود و هزار سال هم نتوانستند در آن رخنه کنند، می‏خواستند که از صحنه خارج کنند. چه بکنند که از صحنه خارج کنند و اینها را هم در اختیار خودشان داشته باشند؟ یکی از کارهای مهم، بدبین کردن دانشگاهیها [نسبت‏] به روحانیت بود؛ بدبین کردن روحانیت به دانشگاه. در طول این مدتهای طولانی، سعی کردند در اینکه بین این دو قشر اختلاف ایجاد کنند، شکاف ایجاد کنند، بلکه اینها را با هم دشمن کنند. اگر در بین دانشگاه می‏رفتیم، اسم «آخوند» در آنجا مطابق با یک ماده مخدر بود! اگر در بین طلاب علوم دینیه هم می‏رفتیم، «دانشگاهی» مطابق با بی‏دینی بود! اینها را به جان هم می‏انداختند و از هم جدا می‏کردند تا اینکه آن استفاده‏هایی که باید بکنند، بکنند.

بیخود نیست که ظرف این پنجاه سالی که اینها روی کار بودند، نگذاشتند یک دانشگاهی که مربوط به خود کشور باشد، یک دانشگاهی که برای مصالح خود کشور تحصیل کند و برای مصالح خود کشور آدم و دانشمند بیرون بدهد، [ایجاد شود.] نمی‏گویم به طور کلی موفق شدند، لکن آنها در صدد بودند که بتدریج، به طور کلی موفق بشوند که هر چه از دانشگاه بیرون بیاید قبله او شرق یا غرب باشد. وقتی که دانشگاه به این صورت در آمد و روحانی هم از دانشگاه منعزل شد و ارتباطش قطع شد، آنها مقدرات همه کشور را در دست خود دارند.

همان طور که آنها انگشت روی دانشگاه می‏گذاشتند و با تمام قدرت دنبال این بودند که دانشگاه را به دست خودشان بیاورند و اشخاصی که جبهه و وجهه‏شان رو به شرق و بیشتر رو به غرب است [در] دانشگاه آن طور به دست بیاورند و تربیت دانشگاهیها را آن طور بکنند و قشر روحانیت را هم کنار بگذارند، آنها را بی‏خاصیت کنند و اینها را خاصیت شرقی یا غربی بدهند، همان طور هم ماها و این انقلاب انگشت را روی همان نقطه حساس گذاشت. در رأس مسائل، «انقلاب فرهنگی» و دانشگاهی برنامه بود؛ یعنی، همان که آنها در ظرف پنجاه سال می‏خواستند عمل کنند. بعد از انقلاب هم آنهایی که به کشور خودشان علاقه داشتند و به اسلام علاقه داشتند، آنها هم انگشت را روی همان نقطه حساس گذاشتند و انقلاب فرهنگی و انقلاب دانشگاهی را خواستند. و شما دیدید که از همان روز اول، آنهایی که قبله‏شان یا مسکو بود و یا امریکا، شروع به مخالفت کردند؛ این را یک عمل ارتجاعی حساب کردند. آن وقت تهمتها هم زدند که اینها می‏خواهند اصلًا علمی توی کار نباشد و تخصصی توی کار نباشد و لا بد اینها می‏خواهند تیمم و وضو را در دانشگاه یاد اینها بدهند! غافل از اینکه این تبلیغات اگر سابق عمل خودش را زیاد انجام داد، بعد از انقلاب و بیدار شدن قشرهای میلیونی ایران، این حرفها دیگر در آنها اثر ندارد. آنها می‏دانند که شما وقتی می‏گویید «مرتجع» مقصودتان این است که بگذارید ما دستمان باز باشد تا اینکه «مترقی» باشیم و مملکت خودمان را در آغوش غرب بکشیم که مترقی است! و یا در آغوش شرق و بلوک کمونیستی که آنها هم مترقی هستند! مقصود از «مرتجعین» مسلمانها و علاقه‏مندهای به اسلام و علاقه‏مندهای به کشور بود و مقصود از «مترقی» آنها بودند که می‏خواستند و می‏خواهند کشور را به طرف شرق و غرب بکشند و راهی جز کشاندن دانشگاه به طرف شرق یا طرف غرب نداشتند.

از آن روز اولی که صحبت «انقلاب فرهنگی» پیش آمد، مخالفتها شروع شد. اگر شما گروههایی [را] که مخالفت کردند با این مسائل و اشخاصی [را] که سینه زدند برای باز شدن دانشگاه قبل از اصلاح مشاهده کنید، می‏بینید که اینها همه پای بیرق غرب و شرق سینه می‏زنند. شما توجه داشته‏اید و دارید که از همان اول انقلاب، قدم به قدم طوایفی و قلمهایی و زبانهایی بر ضد این انقلاب به کار افتادند؛ و هر قدمی که انقلاب خواست برای اصلاح بردارد، آنها مخالفت کردند. اگر صحبت دانشگاه آمد، همانهایی که دانشگاه را مرکز فساد قرار داده بودند و همانهایی که قبله آنها غرب یا شرق بود، با اصلاح دانشگاه مخالف بودند. آنها خوف این را داشتند که مبادا دانشگاه یک دانشگاه اسلامی بشود تا اینکه دست شرق و غرب تا ابد از دانشگاه کوتاه بشود؛ یعنی، از کشور کوتاه بشود.

آنهایی که می‏خواهند و می‏خواستند که دست شرق یا غرب باز باشد و مصلحت شخصی خودشان را در این امر می‏دانستند، کوشش کردند که با قلم و زبان محکوم کنند اصلاح و انقلاب دانشگاه را. و شما اگر توجه کنید که چه گروههایی مخالفت با این امر کردند و باز هم می‏کنند و باز هم اصرار دارند به اینکه دانشگاه به همان ترتیبی که سابق بود باز بشود، می‏فهمید روش این اشخاص چه روشی است. ما از مسائلی که در کشور طرح می‏شود اشخاصی که آن مسائل را طرح می‏کنند می‏شناسیم.

آنهایی که با انقلاب «فرهنگی» مخالف بودند با اسم اینکه دانشگاه را می‏خواهند اینها اصلش ببندند و اینها نمی‏خواهند که دانشگاه در کار باشد، مشغول به تبلیغات شدند.

یک دسته از آنها همانها بودند که دانشگاه را سنگر قرار داده بودند و اتاق جنگ در دانشگاه- به طوری که گفته می‏شود- ایجاد کرده بودند! و یک دسته از آن غربزده‏هایی که به خیال خودشان، اسلامی شدن دانشگاه و اسلامی شدن جوانهای ما و اسلامی شدن دانشمندان ما با مقاصدشان مخالف بود اینها را طرد به «ارتجاع» کردند. «مرتجعین»، یعنی آنهایی که نمی‏خواهند طرف شرق بروند که مرکز تمدن است- به اصطلاح آنها- و نمی‏خواهند طرف غرب بروند! که آنها طرف شرق و غرب هر دو را بهتر می‏دانستند از اسلام. آنها می‏خواهند اسلام نباشد، هر چه می‏خواهد باشد. آنها می‏خواهند که تربیتهای اسلامی در دانشگاهها نباشد، دیگر هر چه باشد مانعی ندارد. آنها می‏خواهند که دانشگاه و فیضیه با هم مرتبط نباشد؛ برای اینکه این ارتباط موجب اسلامی شدن دانشگاه می‏شود و این ارتباط اسباب این می‏شود که آن بدبینی‏هایی که در طول مدت زیاد بین دانشگاه و طلاب علوم دینی حاصل شده بود از بین برود. وقتی این بدبینی‏ها از بین رفت و دانشگاه در کنار فیضیه مشغول به فعالیت شدند، دست اینهایی که قبله‏شان شرق یا قبله‏شان غرب است، کوتاه می‏شود. و لهذا، با تمام قوا، کوشش می‏کنند و می‏کردند که این دو قشر را از هم جدا کنند و بدبین کنند. وقتی این دو قشر از هم جدا شد و بدبین شدند به هم، آنها کارهای خودشان را هر طوری که می‏خواهند، انجام بدهند. الآن هم دست بر نداشته‏اند از این مطلبی که مقصود اصلی آنهاست. الآن هم آن قشری که می‏خواهد بدون اینکه یک ترتیب صحیحی در دانشگاه حاصل بشود، دانشگاه به هر طوری که هست باز بشود و هر طوری که می‏خواهد، باشد؛ همان مسائل سابق پیش بیاید؛ مردمی هستند که خودشان را در مقابل غرب یا در مقابل شرق باخته‏اند؛ ملت خودشان را می‏خواهند یا فدای بلوک شرقی بکنند یا فدای بلوک غربی.

و باید دانشگاه آگاه باشد، توجه داشته باشد به این نقشه‏ها. و جوانهای عزیز دانشگاهی ما توجه داشته باشند به این مسائل؛ که از دانشگاه است که می‏شود یک ملتی اصلاح بشود و از دانشگاه است که می‏تواند یک ملتی به تباهی کشیده بشود. این دانشگاه و تربیت دانشگاهی است که جوانهای ما را یا طرف غرب می‏کشد یا طرف شرق می‏کشد و آنها را از خودشان تهی می‏کند و وجهه آنها را متوجه به غرب و شرق [می‏] کند تا اینکه یا شرق غلبه کند و تمام جهات ایران را و شرق را و تمام بلاد مسلمین را از بین ببرد یا غرب غلبه کند و همه فرهنگ و چیزهای دیگری را از ما بگیرند و به جای آن، یک مغز شرقی یا یک مغز غربی بنشانند و ملت ما را به تباهی بکشند. لکن بحمداللَّه، ملت ما بیدار شده است و ملت ما اجازه این اموری که به نفع شرق است یا به نفع غرب است نمی‏دهد. و ملت ما توجه پیدا کرده است به اینکه از دانشگاه است که می‏تواند یک کشوری کشور مستقل باشد؛ و از دانشگاه است که می‏تواند یک کشوری کشور وابسته باشد.

البته باید آقایان دانشجویان و علمای دانشمند دست به هم بدهند و هر چه زودتر دانشگاهها را به طریقه اسلامی، به طریقه ملی، دانشگاهی که مال خود ملت باشد، دانشگاهی که مال خود ملت اسلامی باشد، زودتر باز بشود و دست اشخاصی که می‏خواهند این دانشگاه را به طرف شرق بکشند یا به طرف غرب بکشند کوتاه کنند و مقدرات دانشگاه را معلمین و اساتید اسلامی به دست بگیرند و دانشگاه یک دانشگاه ملی برای ملت باشد، نه اینکه زحمت را ملت بکشد و خرج دانشگاهها را ملت به عهده بگیرد و یک دانشگاهی باشد که اشخاصی که از او بیرون می‏آیند یا قبله‏شان شرق باشد یا قبله‏شان غرب باشد. باید دانشگاه باز بشود، لکن با آن وضعی که تربیتهای اسلامی و ملی و انسانی باشد. این طور نباشد که ما فقط می‏خواهیم باز باشد. باز بود، پنجاه سال هم باز بود. چه اشخاصی را بیرون داد؟ همان اشخاصی را که ملت را به تباهی کشاندند و الآن هم دست از سر این ملت بر نمی‏دارند. ما می‏خواهیم که دانشگاهی باشد که ملت ما را مستقل و غیر وابسته به شرق و غرب درست بکند؛ نه ملت را به طرف شرق بکشد، نه ملت را به طرف غرب بکشد؛ یک ملتی مستقل، با فکر مستقل، با دانشگاه مستقل؛ که با استقلال دانشگاه کشور مستقل می‏شود؛ یک دانشگاهی که با فیضیه دست به دست هم بدهند و شرق و غرب را کنار بزنند و خودشان برای مصالح کشور خودشان و برای مصالح اسلام عزیز خودشان عمل بکنند و نونهالان عزیز ما را طوری بار بیاورند که نه قبله آنها مسکو باشد و نه قبله آنها لندن باشد و نه قبله آنها واشنگتن؛ قبله آنها کعبه باشد؛ توجه به خدای تبارک و تعالی باشد و اسلام را در آغوش بگیرند، که استقلال آنها، عزت آنها در سایه اسلام است. و اسلام برای علم آن قدر اجر قائل است که شاید دیگر مسالک آن قدر قائل نباشند.

اسلام دانشمندها را آن قدر ارج می‏گذارد که شاید سایر مسالک آن طور نباشد. در اسلام، دانش بزرگترین چیز است، لکن نه دانش آن طوری که ما را به تباهی بکشد، نه دانشمندان آن طوری که ملت ما را به آغوش غرب یا شرق ببرد. اسلام کوشش دارد که علم را در مغزهای مستقل، در مغزهایی که به طرف شرق و غرب نیستند، در مغزهایی که به اسلام فکر می‏کنند، بار بیاورد. و این استقلال است که می‏تواند کشور ما را مستقل کند.

استقلال کشور ما منوط به استقلال همین دانشگاهها و فیضیه‏هاست. دانشگاه و فیضیه دست به دست هم بدهند و استقلال کشور خودشان را حفظ کنند. و امید خودشان را از غیر دانشگاه اسلامی و غیر فیضیه اسلامی، امید خودشان را از دیگران ببرند. اعتنای به این نکنند که مثلًا [می‏گویند] دانشگاهی با آخوند چرا با هم پیوند می‏کنند. آنها از سایه آخوند هم می‏ترسند! آنها برنامه‏شان این است که دانشگاه را از فیضیه جدا کنند.

در سالهای طولانی، بنای آنها این بود که این دو قشر را، که سعادت یک ملت و عظمت یک ملت و استقلال یک ملت بسته به این دو قشر است- قشر روحانی و قشر دانشگاهی اینها مغز متفکر یک ملت هستند- کوشش کردند که این دو قشر را از هم جدا کنند، که با هم دشمن کنند. و ما دیدیم و شما دیدید که این دو قشر با هم دشمن بودند. تا این انقلاب اسلامی پیدا شد و اسلام دعوت خودش را شروع کرد. و دعوت اسلام پیوند همه قشرها و خصوصاً پیوند دانشگاه و فیضیه است. و تا این دو قشر با هم پیوند داشته باشند، استقلال کشور شما محفوظ می‏ماند.

هم دانشگاه چشمهای خودش را باز کند، و هم فیضیه! بدانید شما که باز دستهایی در کار است که شماها را از هم جدا کنند! آنها، آنهایی که استعمارگرند، آنهایی که تابع استعمارگران هستند، آنهایی که قبله‏شان یا لندن است یا واشنگتن یا مسکو، پیوند این دو قشر را به مصالح خودشان و مصالح اربابانشان مضر می‏دانند. از این جهت، در صددند که این دو قشر از هم جدا باشد. همان طور که دیدید که در طول پنجاه سال سلطنت منحوس پهلوی، که سر سپردگی خودش را به دولتهای خارج اثبات کرد، بین این دو قشر جدایی افکندند و اینها را با هم دشمن کردند و دیگران و مخالفین این ملت از این آب گل‏آلود ماهی گرفتند. ثروتهای شما را در طول این پنجاه سال و خصوصاً این چندین سال سلطنت محمد رضا، به باد فنا دادند. و این نتیجه دشمنی دانشگاه و فیضیه [بود.] دشمنی دانشگاه و فیضیه بیمه کرد و می‏کند- اگر [خدای ناخواسته‏] اعاده بشود، بیمه می‏کند- مصلحتهای ابرقدرتها را.

عزیزان دانشگاهی من و عزیزان فیضیه من، آگاه باشید که دشمنها در صددند بین شماها تفرقه بیندازند! و توجه داشته باشید که اگر دانشگاه و فیضیه اصلاح بشود، کشور شما استقلال خودش را بیمه می‏کند! آن قلمها و زبانهایی که کوشش می‏کنند که این دو قشر را از هم جدا کنند، آنها هستند که یا قبله آنها مسکو و یا قبله آنها واشنگتن است. و شما هوشیار باشید که این مصلحت بزرگ را، که وحدت دانشگاه و فیضیه است، از دست ندهید! و امیدوارم که موفق باشید که خودتان، کشور خودتان را مستقلًا اداره بکنید؛ دست شما از طرف شرق و غرب به سوی خودتان برگردد؛ و شرّ شرق و غرب از کشور ما به سوی خودشان برگردد. خداوند تبارک و تعالی یار و پشتیبان فیضیه و دانشگاه باشد و یار پشتیبان همه ملت. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 426 ـ 433)

ـ سخنرانی در جمع فرمانده و پرسنل نیروی دریایی ارتش؛ لزوم نابودی اسرائیل (1361)

«قبلًا باید از آقایانی که در اینجا حاضر هستند، از نیروی دریایی و از وزارت ارشاد و از مهمانان عزیزی که از خارج آمده‏اند تشکر کنم. من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی بر این ملتهای ضعیف عنایت کند و دست ستمکاران را قطع کند ان شاء اللَّه.

ابتلای اسلام، امروز این است که گوشهایی که باید به مسائل، به مشکلات مسلمین گوش بدهند کر شده‏اند و زبانهایی که باید برای مصالح مسلمین به کار بیفتند لال شده‏اند.

و چشمهایی که باید مصیبتهایی که بر مسلمین وارد می‏شود ملاحظه کنند کور شده‏اند ما با این لالها و کرها و کورها چه بگوییم؟ آیا این دولتهای منطقه مسأله لبنان را یک فاجعه نمی‏دانند؟ یک فاجعه برای اسلام نمی‏دانند؟ یک فاجعه برای مسلمین جهان نمی‏دانند؟

آیا حمله اسرائیل به لبنان و کشتار بی‏حد فاجعه نیست؟ برای اسلام فاجعه نیست؟ برای مسلمانها فاجعه نیست؟ آیا تصریح به اینکه این عمل با صوابدید امریکا واقع شده است، در گوش اینها وارد نمی‏شود؟ اگر کر نیستند، چرا این فریاد و ناله عزیزان ما را در لبنان نمی‏شنوند؟ و اگر کور نیستند، چرا این کشته‏هایی که هر روز دارد در لبنان و ایران روی هم می‏ریزد و جوانهای عزیزی [را] که در جبهه‏ها و زنها و بچه‏ها و مردهای پیر [را] که در خارج جبهه‏ها و در شهرها به هلاکت می‏رسند، نمی‏بینند؟ اگر می‏بینند و فاجعه می‏دانند، چرا صحبتی در کار نیست؟ اگر علاقه به کیان اسلام، علاقه به قرآن کریم، علاقه به حرمین شریفین دارند، چرا امروز که دارد این معالم دینی زیر پا گذاشته می‏شود و تهدید می‏کند اسلام و قرآن و حرمین شریفین را، صحبتی نمی‏کنند؟ چرا باز کمک می‏کنند؟ چه شده است اینها را که در حضور آنها این مصایب واقع می‏شود و در محضر همه این طور جنایتها واقع می‏شود و علاوه بر اینکه سکوت کرده‏اند تأیید می‏کنند، باز هم قرارداد کمپ دیوید[14] را می‏خواهند تأیید کنند، باز هم طرح فهد[15] را می‏خواهند تأیید کنند، باز هم اسرائیل را می‏خواهند بشناسند؟ این فاجعه‏ها را باید ما با کی در میان بگذاریم؟ با دولتهایی که چشم و گوششان را بسته‏اند و بدون اراده تسلیم امریکا شده‏اند؟ با ملتهای مظلومی که تحت فشار این دولتها دارند جان می‏دهند؟

باید با ملتها در میان گذاشت؛ همان طوری که در ایران، ملت ایران بود که فاجعه‏ای که برای اسلام به دست امریکا و سرسپردگان او- که رژیم منحوس پهلوی است- پیش می‏آمد، همین جوانهای ایران بودند و همین ملت ایران بود و همین ارتش ایران بود و همین نیروهای دریایی و هوایی و زمینی ایران بود و همین سپاه پاسداران ایران بود و همین جوانهای بسیج و عشایر ایران بودند که با هم وظیفه فهمیدند، بیدار شدند و با هم مشتها را گره کردند و با مشت، تانکها را از صحنه بیرون کردند. تا ملتها یک همچو بیداری پیدا نکنند و تا ملتها یک همچو انسجامی پیدا نکنند، باید بدانند که محکوم به حکومتهای فاسد و محکوم به امریکای جنایتکار و سایر ابرقدرتها هستند. با داشتن آن همه ذخایر، آن همه امکانات، که اگر یک هفته نفت خودشان را به روی این جنایتکارها ببندند تمام مسائل حل خواهد شد، مع ذلک، می‏گویند که ما این کار را نمی‏کنیم. این مصیبتها را ما به کجا باید عرض کنیم، جز به ساحت مقدس خدای تبارک و تعالی؟

شکایت از این حکومتها را به کجا ببریم جز به ساحت مقدس خدای تبارک و تعالی؟ ما چطور شکایت کنیم از آنهایی که ایران را که ایستاده است و می‏خواهد در مقابل همه قدرتها بایستد و اسلام را محقق کند در دنیا، در مقابل این، طرح جهاد می‏دهند و [در مقابل‏] اسرائیل، که به جنگ با اسلام برخاسته است و با صراحت می‏گوید که از نیل تا فرات مال من است و حرمین شریفین را از خود می‏داند، سکوت کرده‏اند؟ ما این دردها را کجا ببریم؟ این مصیبتها را پیش کی طرح کنیم؟ این سکوتهای مرگبار را، این سکوتهایی که تأیید می‏کند جنایتکاران را، این سکوتهایی که تشویق می‏کند ستمکاران را، باید به کی عرضه کنیم، و از کی بخواهیم که عنایت کند و این سکوتها را بشکند؟

جمعیتتان کم است؟ ثروتتان کم است؟ نفتتان ناچیز است؟ زمینهایتان کم است؟ مراکز مهمی که در [مراکز] سوق الجیشی بسیار معتبر است، شما دستتان نیست؟ همه امکانات هست، لکن یک چیز نیست و آن ایمان است. ایمان نیست.

ملت ایران هیچ نداشت و ایمان داشت، و ایمان او را بر همه قدرتها غلبه داد. و مسلمانهای همه کشورها، دولتهاشان همه چیز دارند، لکن ایمان ندارند. آنچه که کشور ما را، ملت ما را پیروز کرد، ایمان به خدا و عشق به شهادت بود. عشق به شهادت در مقابل کفر، در مقابل نفاق، برای حفظ اسلام، برای حفظ قرآن کریم.

این مهمانهای عزیز ما که آمده‏اند، اینها حامل پیام ایران باشند به ملتها که خودتان باید به فکر باشید؛ ننشینید تا برای شما دست نشاندگان امریکا کار کنند. آنها در این گرفتاری که ایران دارد، برای باغ وحش خودشان شتر می‏خرند! این مصیبت را ما کجا ببریم؟

چهارده تا شتر برای باغ وحش فلان سلطان منطقه از خارج می‏خرند و با طیاره‏ها می‏خواهند ببرند به آن محل. اینها دارند همه چیز ما را می‏برند و آنها شتر می‏خرند[16]! من نمی‏دانم که این گوشها کی باز می‏شود. با نفخ صور باید باز بشود؟ و این چشمها کی بینا می‏شود و این زبانها کی گویا می‏شود؟ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ‏[17]. همه‏اش سر لا یعقلون است. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ‏ هم دنبال‏ لا یَعْقِلُونَ‏ است.

ما بحمد اللَّه، در جبهه داخل پیروز هستیم و رزمندگان ما از همه طبقاتی که بودند، چه نیروی دریایی که امروز بعضی از آنها در اینجا تشریف دارند و خدا حفظشان کند و چه نیروی زمینی و چه نیروی هوایی و چه سایر قوای مسلح مثل سپاه پاسداران و دیگران، در صحنه‏اند و ایستاده‏اند در مقابل هر پیشامدی. کشور ما که سرمایه‏های بزرگ خود که عبارت از جوانهاشان باشد، در طبق اخلاص گذاشته‏اند و برای اسلام، برای دین خدای تبارک و تعالی جهاد می‏کنند. برای هر پیشامدی که برای مسلمین می‏شود، اینها در صحنه‏اند. مضحک این است که دولت ما پیشنهاد می‏کند که راه بدهید ما برویم با دشمنهای شما جنگ بکنیم و این را یکی از شرایط قرار می‏دهد، برای اینکه مأیوس از شماست و شما باید شرط قرار بدهید و آنها می‏گویند که باید از هر چیزی که ما کردیم بگذرید تا راهتان بدهیم، آن هم چه راه دادنی. اینها مصیبت نیست که بر اسلام وارد است که یک جمعیت فداکار می‏خواهند بروند با دشمن عرب، با دشمن اسلام، با دشمن حرمین شریفین، با دشمن همه منطقه جنگ بکنند؟ خودشان که نشستند و بی‏تفاوت هستند، بلکه موافق هستند با آنها از ما رشوه می‏خواهند که راه به آنها بدهید که اینها بروند آنجا، برای آنها جنگ بکنند؟! مثل یک نفر غریق که دارد در دریا غرق می‏شود و یکی می‏رود نجاتش بدهد، می‏گوید: چه به من می‏دهی تا اجازه بدهم مرا نجات بدهی؟!

اینها، دولت عراق قضیه اسرائیل را بهانه قرار داده [اند؛] برای اینکه از چنگال انتقام و عدالت الهی فرار کنند. بهانه قرار داده‏اند که بگوید شما اگر بخواهید ما اجازه بدهیم بروید و ما غریقها را نجات بدهید، باید از جنایاتی که به شما کردیم صرف نظر کنید و یک دولت، دو تا دولت، صلح باشند و متصالح باشند که وارد بشوند و از آنجا بروند سراغ نجات ما. این غیر از این است که‏ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ‏؟ مگر دولت ایران آن وقتی که شما به خیال خودتان قدرت داشتید، غیر از این حرفی می‏زند که حالا می‏گوید؟

این همان را می‏گوید. دو تا مطلب دیگری که بزرگان این کشور عنوان کردند و شرط قرار دادند، این از باب این است که از شما مأیوس هستند. می‏گویند: شرط صلح، شرط صلح این باشد که راه بدهید تا برویم. آن شرطی را که شما باید با ما بکنید، بگویید ما به شرطی صلح می‏کنیم که شما بیایید از اینجا بروید. این، غیر از این است که تعقل ندارند و چشم و گوش آنها را هواهای نفسانی بسته است؟

دولتمردان ما که می‏گویند این بیچاره‏هایی که از عراق بیرون کردید و فرستادید به اینجا و ما با آغوش باز آنها را پذیرایی می‏کنیم، اینها وطنشان آنجاست، یکی از شرایط ما این است که آنها را راه بدهید، این یک شرط غیر معقول است؟! یک شرطی است زاید بر آن که ما از اول گفتیم؟ راه دادن اهالی یک کشور در محل خودشان و اجازه دادن اینکه آوارگان از آنجا که به زور بیرونشان کردید، برگردند به جای خودشان، این یک چیزی است که ما یک شرط زیادی کردیم؟! نه، این امری است طبیعی، دنبال آن شرایط ماست، ما اضافه‏ای نکردیم.

آتش بسی که صدام می‏گوید، آتش بسی است که دنبالش آتش می‏گشاید. راهی که صدام می‏خواهد به ما بدهد، راهی است که نجات خودش را در آن راه می‏یابد، نه راه می‏خواهد برای اسرائیل بدهد. این، طرفین قضیه را ملاحظه کرده است. اگر ما قبول کنیم، پس مصالحه واقع شده است و صدامیها نجات پیدا کرده‏اند. و اگر قبول نکنیم، پس معلوم می‏شود که ما نمی‏خواهیم جهاد کنیم، نمی‏خواهیم با اسرائیل جنگ کنیم. ما به آنها می‏گوییم که ما قبول داریم، شما کنار بروید و کارشناسها بیایند ببینند که شما چه کردید در این کشور، چه جرمهایی را مرتکب شدید. و کارشناسها بیایند ببینند که کی این جنایت را مرتکب شده است. لکن ما جنایات را غمض عین‏[18] کنیم؛ برای اینکه، می‏خواهیم برای شما کار کنیم. اینها از عجایبی است که در تاریخ بازمی‏ماند. از عجایبی است که تاریخ ضبط می‏کند [این است‏] که ایران می‏خواست برای نجات عرب- که اسرائیل بخصوص با عرب مخالف است- و برای نجات حرمین شریفین و برای نجات کشورهای اسلامی که همه در تهدید اسرائیل هستند و برای مقابله با این سرطان فاسد، می‏خواست برود و دولتها از او رشوه می‏خواستند. اینها مسائلی است که در تاریخ ثبت می‏شود و ننگهایی است که بر پیشانی این اشخاص ثبت خواهد شد.

تا کشورهای اسلامی، ملتهای اسلامی، آن معنایی که در ایران پیدا شد، الگوی خودشان قرار ندهند و تا خودشان به خیابانها نریزند و بخواهند از دولتهای خودشان که با اسرائیل باید روبرو بشوید، گمان نکنید که این کر و کورها به تعقل برسند. ملتها باید بایستند و بخواهند از ارتشهای منطقه خودشان و از دولتهای منطقه خودشان که بیایند و با این فلسطینی‏ها و با این سوری‏ها که مورد ظلم واقع شده‏اند کمک کنند تا این غده سرطانی از بین برود. و اگر آنها هم تماشاگر باشند که ببینند چه می‏شود، آنها هم بی‏تفاوت باشند و عذر این باشد که دولتها باید این کار را بکنند، اگر این طور باشد، آنها هم در محضر خدا جواب صحیح ندارند. ایران حجت است بر همه کشورها. خدای تبارک و تعالی ممکن است که در آخرت ایران را حجت قرار بدهد بر آنهایی که به ظلم ساخته‏اند و تسلیم ظالم شده‏اند و قیام نکرده‏اند. اگر اعتقاد به خدا و معاد دارند، جواب باید تهیه کنند برای خدای تبارک و تعالی. آن روز دیگر امریکا و اسرائیل نمی‏توانند به دادتان برسند. و اگر به این معانی اعتقاد ندارند، جواب برای ملتهای مظلوم دنیا باید تهیه کنند.

جواب برای نسلهای آتیه که- خدای نخواسته- با این روشی که اینها دارند، آنها در دام خواهند افتاد، جواب باید تهیه کنند. اگر ارزشهای ایمانی را هیچ حساب می‏کنند، ارزشهای نظامی خودشان را، ارزشهای ملی خودشان را، ارزشهای انسانی را در نظر بگیرند و برای چهار روز حکومت کردن، زیر بار ذلت نروند، آن هم ذلت در تحت چکمه اسرائیل. مسلمانها باید از جا برخیزند، باید قیام کنند. خدا فرموده است: إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی‏ وَ فُرادی‏[19]. نگویید: تنها هستیم. تنهایی هم باید قیام بکنیم. اجتماعی هم باید قیام کنیم. با هم باید قیام کنیم. همه موظفیم به اینکه برای خدا قیام کنیم و برای حفظ کشورهای اسلامی قیام کنیم در مقابل این دو غده سرطانی که یکی حزب فاسد بعث عراق است و یکی اسرائیل و هر دو سر منشأش امریکاست.

عذر نیست پیش خدای تبارک و تعالی، نه ما معذوریم و نه شما. عذر نیست که ما نداشتیم چیزی، همه چیز دارید. عذر نیست که ما قدرت نداریم، [از] همه قدرتمندتر هستید. وقتی روی هم بایستید، روی هم دست برادری با هم بدهید، یک قدرت بزرگ جهانی را شما می‏توانید تحقق بدهید. عذر نیست که ما اسلحه نداریم، سلاحی که شما دارید دنیا ندارد و او سلاح نفت است. دنیا به سلاح شما احتیاج دارد، رگ حیات دنیاست. این سلاحی که خدای تبارک و تعالی به اختیار شما گذاشته است، برای خدای تبارک و تعالی از او استفاده کنید. این قدرتی که خدای تبارک و تعالی در بازوان شما گذاشته است، برای خدای تبارک و تعالی به کار بگیرید. خداوند ان شاء اللَّه، بیدار کند این دولتها را. و خداوند ان شاء اللَّه، هوشیار کند این جمعیتهای فراوانی [را] که در عین حالی که همه چیز دارند، تحت فشار ظلم هستند. من امیدوارم که همان طوری که ایران تا کنون آمده است و دست ستمکارها را کوتاه کرده است و خود رو به یک تمدن خواهد رفت و ایران را یک ایران آزاد و مستقل قرار داده است، این آزادی و استقلال و این حضور جمعی، تا آخر باقی بماند. من امیدوارم که ملتهای این کشورهای اسلامی به این مسائل توجه کنند و ننشینند تا اینکه وقت بگذرد. امروز، روزی است که اگر با هم قیام کنند، اسرائیل بکلی از بین خواهد رفت. من امیدوارم که این دولتهایی که در عین حالی که اسرائیل با صراحت می‏گوید که «من باید همه اینجاها را بگیرم» و اینجاها را ملک خودش می‏داند و شاهدیم که قدم قدم دارد پیش می‏رود، این دولتها بیدار بشوند و با این ماده سرطانی که خطرش برای همه منطقه و برای اسلام است، قیام کنند و با حرف و صحبت و شوخی و مزاح مسائل را نگذرانند.

من امیدوارم که این دولتها آن قدری که به باغ وحش خودشان اهمیت می‏دهند، به اسلام اهمیت بدهند. خداوند ان شاء اللَّه، این قدرتهایی [را] که برای اسلام کار می‏کنند، پیروز کند. و خداوند ان شاء اللَّه، شما جوانهای عزیزی که از اول انقلاب تا حالا و از حالا به بعد هم در صحنه حاضرید و برای اسلام کار می‏کنید، شما را تأیید کند. امیدوارم که خداوند تمام مسلمین جهان را تأیید کند و از زیر بار ستم قدرتهای بزرگ خارج شوند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 324 ـ 331)



[1] - خانم فرشته اعرابی، نوه امام خمینی و فرزند فریده خانم.

[2] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام خمینی.

[3] - سخنرانی عصر عاشورای 1383- 13 خرداد 1342.

[4] - رضا خان.

[5] - علی امینی.

[6] - آقای سید مرتضی پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی.

[7] - نام قدیم منطقه خمین و حوالی آن

[8] - آقای سید علی خامنه‏ای.

[9] - در ادامه سخن یکی از حضار.

[10] - عوالی اللآلی، ج 4، ص 104، توحید صدوق، ص 90.

[11] - یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق( منافقین).

[12] - شهید مرتضی مطهری.

[13] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی

[14] - قرارداد کمپ دیوید قراردادی بود که بین محمد انور سادات، رئیس رژیم حاکم بر مصر با مناخیم بگین، نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس با حضور جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا در منطقه کمپ دیوید ایالات متحده به امضا رسید و مصر، اسرائیل را به عنوان یک کشور مستقل مورد شناسایی قرار داد

[15] - طرح فهد، طرحی بود که به وسیله ملک فهد- پادشاه عربستان سعودی- پیشنهاد شد. بر اساس این طرح، موجودیت رژیم اشغالگر قدس به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته شده بود.

[16] - اشاره به جنجال تبلیغاتی خرید شتری گرانقیمت توسط پادشاه عمان برای باغ وحش شخصی خود.

[17] - سوره بقره، آیه 171:« کفار هم از شنیدن و گفتن و دیدن حق، کر و لال و کورند، پس ایشان درک نمی‏کنند».

[18] - چشم‏پوشی.

[19] - سوره سَبَأ، آیه 46:« من به یک سخن شما را پند می‏دهم و آن سخن این است که شما خالص برای خدا، دو نفر دو نفر با هم یا هر یک تنها در امر دینتان قیام کنید».

انتهای پیام /*