إعلان مرجعیت و أعلمیت امام خمینی

امام خمینی دارای شخصیت ذوابعاد و جامع الاطرافی بوده که در علوم گوناگون اسلامی و نیز در عرصه های علمی، از تهذیب نفس و خودسازی تا مبارزه و مجاهده اجتماعی- سیاسی در مراتب عالی قرار داشت. عارف حکیمی که همه شرایط و ویژگی های فقاهت و مرجعیت را دارا بود و پس از رحلت مرجع پرآوازه آیت الله بروجردی از سوی بعضی از فضلای برجسته حوزه علمیه قم به عنوان یکی از مراجع تقلید به شیعیان معرفی گردید و در ادامه، پس از رحلت آیت الله حکیم أعلمیت ایشان اعلام گردید.

کد : 4449 | تاریخ : 13 خرداد 1400

إعلان مرجعیت و أعلمیت امام خمینی

محمدکاظم تقوی

حقایق دینی مجموعه ای از آگاهی ها و معرفتهای دینی و رهنمودها و برنامه های عملی انسان دیندار است. معرفت ها و تعالیمی که از متون و نصوص اصلی دینی یعنی قرآن و سنت به دست می آید. پس از پیامبران(ع) الهی که اوصیاء آنها مفسّر و شارح تعالیم الهی و آورده های پیام آوران الهی هستند؛ و سپس عالمان دینی میراث دار و شارح و مفسر آموزه ها و تعالیم دینی میباشند. در چنین بستر و فرآیندی «مرجعیت» عالمان دینی شکل گرفته است. اما در میان شیعیان و پیروان اهل بیت پاک پیامبر(ص) «مرجعیت عالمان دینی» کارکرد و کارنامه متفاوتی دارد؛ یعنی علاوه بر وظیفه و رسالت تفسیری که بر دوش آنها میباشد، وظیفه و کارکرد اجتماعی و عملی نیز در کارنامه و شرح وظایف آنان ثبت شده است. چرا که جریان حاکم بر سیاست و مناسبات اجتماعی سیاسی همواره در جهان اسلام راهی متمایز از راه و مذهب اهل بیت(ع) را برگزیده و راه خود را می‌رفته‌اند. اما شیعیان و پیروان ائمه هدی(ع) با راهنمایی و دلالت امامان خود، به قدر مقدورات، نوعی خودسامانی و حکومت در حکومت را برگزیده اند، بر همین اساس و از همان آغاز، عالمان شیعه هم زمان راهبری و راهنمایی فکری و اجتماعی ـ سیاسی را دو شادوش هم وظیفه خود میدانستند و به همین خاطر «مرجعیت» آنها تنها مرجعیت فکری و تربیتی نبوده، بلکه وجهه و صبغه اجتماعی و سیاسی و نوعی مدیریت میدانی را نیز داشته است. به عبارتی دیگر عالمان شیعه به صورت کلی تنها نقش و وظیفه صاحبان فتاوی را نداشتند بلکه علاوه بر آن مدیریت و رهبری اجتماعی ـ سیاسی نیز داشته اند.

مرجعیتی که راهنمایی فکری را با رهبری اجتماعی توأمان بر دوش خود داشته، در دو سه قرن اخیر و در سطحی گسترده و مؤثر، بروز و ظهور دیگری داشته است. مرجعیت میرزای شیرازی یکی از قله های رفیع این سلسله بوده و در پی خود مراجع بزرگ و اثرگذاری را داشته است، از میرزا محمدتقی شیرازی تا سیدابوالحسن اصفهانی و آیت الله بروجردی(رضوان الله علیهم اجمعین) خط ممتد و مستمری که به امام خمینی رسید و در تحول تاریخی انقلاب اسلامی ایران را رهبری و نظام جمهوری اسلامی را بنیان گذاشت.

حضرت امام(قدس سره) تحصیلات مقدماتی را تا نوزده سالگی در خمین انجام داد و با شنیدن آوازه حوزه علمیه اراک با زعامت آیت الله حائری یزدی به اراک رفت و یک سال در آن حوزه تحصیل کرد، تا اینکه با هجرت پربرکت حاج شیخ به قم، شاگردان حوزه او در اراک، از جمله روح الله جوان، در پی زعیم خود به قم هجرت کرد و او در کنار تحصیل علوم عقلی از حساب و هیئت و ریاضیات تا منطق و فلسفه و عرفان، سطوح عالیه فقه و اصول را نزد آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری و بیشترش را نزد آیت الله میرسیدعلی یثربی کاشانی فرا گرفت و پس از آن به مدت ده سال دروس تحقیقی و اجتهادی فقه و اصول را از درسهای مجتهد پرور آیت الله حائری یزدی بهره برد و در کنار و موازات تحصیل، خود از مدرسین موفق و مطرح دروس مختلف، از جمله فقه و اصول بوده است و پس از وفات استاد بزرگ خود، علاوه بر تدریس سطوح عالیه فقه و اصول، با فضلای برجسته ای مانند آیت الله محقق داماد و آیت الله سیداحمد زنجانی، بحثهای تحقیقی و اجتهادی داشته و با هجرت آیت الله بروجردی به حوزه علمیه قم، به مدت شش ـ هفت سال از درسهای تحقیقی آن فقیه بزرگ نیز استفاده کرده است.(رجوع شود به: صحیفه امام، ج 19، ص 426-427)

ایشان از سال 1323 ش تدریس دروس خارج و تحقیقی اصول و فقه را آغاز کردند که سه دوره خارج اصول و تدریس خارج خیارات ـ غیر کامل ـ ، زکات ـ غیر کامل ـ ، طهارت، مکاسب محرمه، بیع، خیارات و خلل در نماز، کارنامه تدریسی سی و پنج ساله ایشان در این عرصه میباشد که موفق به نوشتن و تألیف اکثر این درسها بوده اند. حضرت امام در همان سالیانی که خارج فقه و اصول تدریس داشتند و همان مباحث را با قلم توانای خود می‌نوشتند، کارهای تحقیقی فقهی در عرصه فتوا نیز داشته اند. تعلیقه و حاشیه بر کتاب فقه فتوائی وسیله النجات مرحوم اصفهانی از سال 1325 تا سال 1332ش، تعلیقه بر عروه الوثقی سیدیزدی از سال 1333 تا سال 1335 ش و در پی آنها حاشیه بر توضیح المسائل آیت الله بروجردی و حاشیه بر رساله ارث ملاهاشم را نگاشتند، چنانکه از فرصت تبعیدگاه ترکیه در سال 1343 بهره برده و شروع به تألیف کتاب گرانسنگ تحریرالوسیله کرد که در نجف اشرف تکمیل گردید. و همجنین کتابهای متعددی در موضوعات اصول ـ یک دوره کامل ـ فقه فتوائی  و فقه استدلالی تألیف کرد.

آنچه از کارنامه و سیرتحصیلی و تدریسی و تألیفات تحقیقی و اجتهادی حضرت امام گزارش گردید، زمینه ها و مؤلفه های متقن و مستحکمی بوده که رسالت و بار سنگین «مرجعیت» فقهی و رهبری و مدیریت اجتماعی را در پی داشت. اما مدرس معروف و موفق دروس اجتهادی فقه و ا صول که به ویژه در دهه سی شمسی دروس مجتهد پرورش افتخاری برای حوزه علمیه قم بوده است؛ سالها استاد اخلاق حوزه علمیه قم بوده -که عالم مهذبی چون شهید مطهری توصیفی شورانگیز و شوق آور از آن دارد-، و کتابهای متعددی در ساحت اخلاق و سیر و سلوک عرفانی و معنوی تألیف کرده و به جِدّ خود را مخاطب اول و اصلی آن درسها و کتابها میدانست و لذا از هر آنچه شائبه ریاست و رهبری و جلوداری داشت، گریزان بوده است.

عالم اخلاقی آیت الله ابراهیم امینی میگوید:

«روزی به ایشان عرض کردم: تعدای از فضلا و اساتید داریم ک بعد فوت آیت الله بروجردی در درسهای خارج شرکت نمیکنند، این افراد امید آینده حوزه هستند، تدریس میکنند ولی در درسها شرکت ندارند، طبیعتاً پیشرفت فقهی آنان به نحو مطلوب نخواهد بود. از باب مثال چند نفر را نام بردم که حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی و آشیخ حسینعلی منتظری از جمله آنها بودند. عرض کردم اگر صلاح بدانید این آقایان را دعوت کنید هفته ای یک یا دو ساعت خدمت شما باشند، مسائل دشوار فقهی را مطرح و بحث کنید، هم شما از آنها استفاده میکنید،هم آنان در فقه ورزیده تر میشوند.

حاج آقا روح الله در این مدت سرش را پایین انداخته، خوب گوش میداد. بعد از اتمام سخن من، سربرداشت و گفت از شما انتظار داشتم به من بگویی تو پیر شده ای و مرگت نزدیک شده است، به فکر اصلاح خودت باش، مواظب باش دنیا تو را فریب ندهد. برعکس میخواهی مرا به تأسیس جلسة استفتاء تشویق کنی؟!»(خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، ص 96-95)

این در حالی بود که ایشان در نقلی دیگر که حاکی از جایگاه ممتاز علمی و شایستگی های بالای حضرت امام برای مرجعیت، میباشد چنین میگوید: «یکی از روزها که به اتفاق آقای مطهری در خارج قم قدم میزدیم، سخن از مخالفت بعضی فضلا با آقای خمینی به میان آمد. آقای مطهری گفت به نظر من ما باید دشواریها را تحمل کنیم و برای ایشان آینده درخشانی را پیش بینی میکنم.»(همان، ص 87)

باید توجه داشت که این دیدگاه و آینده نگری متفکر شهید استاد مطهری اواخر دهه بیست شمسی بیان شده است، چرا که ایشان پاییز سال 1331 از قم به تهران هجرت کرده اند.

آیت الله سیدحسین طباطبایی بروجردی(قدس سره) که با هجرت خود از بروجرد به قم در سال 1323 ش فصل ممتازی را در نشاط و ارتقای علمی و اجتماعی حوزه علمیه قم رقم زده بود، در دهم فروردین 1340 از دنیا رفت و با رحلت او علمای بزرگ و مدرسین برجسته حوزه های علمیه قم و نجف به عنوان مراجع تقلید شیعه مطرح گردیدند که از میان سه ـ چهار نفر شاخص در حوزه علمیه قم، امام خمینی ـ حاج آقا روح الله آن سالها ـ که به خصوص پررونق ترین درسهای اجتهادی را در دهه سی داشته، به عنوان یکی از مراجع جدید مطرح گردید.

«پس از درگذشت آیت الله بروجردی مرجعیت از حالت تمرکز خود خارج و میان چند نفر از علما پخش گردید. در آنزمان کسانی که در قم مطرح بودند آیت الله گلپایگانی و آیت الله شریعتمداری و آیت الله مرعشی نجفی بودند، ولی بسیاری از خواص به آیت الله خمینی نظر داشتند، ما نظرمان به مرجعیت ایشان بود.»(خاطرات آیت الله منتظری، ج 1، ص 188)

آیت الله منتظری که از برجسته ترین شاگردان آیت الله بروجردی و امام خمینی بوده و آیت الله بروجردی در سال 1372ق به هنگام اعزام ایشان برای تبلیغ از او با عنوان: «جناب مستطاب ثقه الاسلام آقای آشیخ حسینعلی منتظری دامت افاضاته که از أجله فضلا هستند» یاد کرده، میگوید:

«پس از فوت آیت الله بروجردی از روزنامه ها آمده بودند با طلبه ها راجع به مراجع مصاحبه میکردند، ما آیت الله خمینی را هم مطرح کردیم و روزنامه ها نام ایشان را هم جزو مراجع نوشتند.»(همان، ج 1، ص 189)

وی در این باره میگوید:

«ایشان مایل نبود رساله اش به چاپ برسد. آقای مولایی آمد به من متوسل شد که بالاخره باید کاری کرد که رساله ایشان به چاپ برسد. ایشان هم حاشیه بر عروه داشت و هم حاشیه بر وسیله و هم رساله فارسی ظاهراً به اسم نجاه العباد... بعد از رحلت مرحوم آسید عبدالهادی در نجف آباد تقریباً مرجعیت آیت الله خمینی تعیّن پیدا کرد. ظاهراً در آن موقع در شهرهایی که مرجعیت ایشان به صورت گسترده مطرح بود، یکی در نجف آباد بود و دیگری در رفسنجان.»(همان، ص 191)

در این بین رژیم پهلوی و شخص محمدرضاشاه که نفوذ اجتماعی مراجع شیعه را مزاحم دیکتاتوریها و سرسپردگی خود به اجانب سلطه جو میدانست با ارسال پیام تسلیت به آیت الله سیدمحسن حکیم در نجف، میخواست این مطلب را القاء کند که مرجعیت شیعه از قم به نجف انتقال یافته است، تا علمای عالی مقام حوزه علمیه قم از جایگاه مرجعیت با او سخن نگویند!

اما فضلا و مدرسین برجسته حوزه علمیه قم که از شخصیت علمی و قدرت زعامت و رهبری و بینش سیاسی ـ  اجتماعی آیت الله خمینی آگاهی داشتند، به ایفاء وظیفه تاریخی خود اقدام کردند. حضرات آیات: حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدفاضل لنکرانی، حسین نوری همدانی، نعمت الله صالحی نجف ابادی، شیخ محمدشریعت،احمد جنتی، ابوالقاسم خزعلی، یحیی انصاری شیرازی، علی مشکینی، غلامرضا صلواتی، محمد شاه آبادی و ابراهیم امینی، از اساتید و فضلای شناخته شده حوزه علمیه قم، حضرت امام را به عنوان مرجعی شایسته به جامعه شیعه معرفی کردند. مثلاً آیت الله منتظری نوشتند:

«با توجه به مراتب علمی حضرت ایت الله العظمی آقای خمینی ـ مدظله العالی ـ و روشن بینی و مجاهدات معظم له صلاحیت ایشان برای مرجعیت و زعامت عامه شیعه به نظر اینجانب محرز و ترویج و تعیین ایشان به صلاح اسلام و مسلمین است.»(نهضت امام خمینی، ج 1، ص 80)

و آیت الله فاضل لنکرانی مرقوم داشتند:

«صلاحیت علمی و تقوایی حضرت مستطاب آیت الله العظمی آقای خمینی ـ مدظله العالی ـ برای مقام شامخ مرجعیت تقلید و حفاظت از حوزه اسلام و حمایت مسلمین محرز و بدون تردید است.»(همان، ص 81)

حکومت شاه پنداشت که با وفات آیت الله بروجردی، دیگر بدون مانع و مزاحم برنامه های اسلام ستیزانه خود را میتواند اجرا نماید، به همین خاطر مسئله قانون انجمن های ایالتی و ولایتی که موج اول نهضت روحانیت بود به وقوع پیوست که امام خمینی به عنوان یکی از مراجع تقلید به اتفاق دیگر مراجع و علمای طراز اول با زعامت ملت، به اعتراض شدید اقدام کردند و با حفظ وحدت و انسجام دولت را وادار به عقب نشینی کردند، اما در موج دوم مبارزات شخص شاه به میدان آمد و «لوایح شش گانه» به اصطلاح انقلاب سفید را مطرح کرد که مورد مخالفت مراجع و ملت متدین قرار گرفت ولی بنای حکومت بر سرکوب اعتراضات بود که در هجوم و تخریب مدرسه فیضیه و ضرب و جرح طلاب پیاده شد. اینجا بود که امام خمینی، به شاه حمله کرد و مجازات ظالمانه حبس و حصر نه ماهه را به جان خرید و در پی آن قیام پانزده خرداد 1342 رقم خورد. در این مرحله گرچه مراجع دیگر هم در صحنه بودند و به ویژه از جایگاه علمی و حوزوی امام خمینی در جایگاه مرجعیت دفاع کردند و با صدای رسا اعلان کردند ایشان از مراجع تقلید است، تا جلوی برخورد خشن تر علیه ایشان گرفته شود، ولی نقش و تأثیر حضرت امام از همه برحسته تر شده بود. اما در ماجرای ذلت بار کاپیتولاسیون و سرسپردگی آشکار حکومت شاه به آمریکا، این امام خمینی بود که به تنهایی و با غربت اما با صلابت خروشید که منجر به تبعید حدوداً یک ساله به ترکیه و در ادامه تبعید و اقامت سیزده ساله در نجف اشرف شد، تبعیدی که با هجرت تاریخ ساز به فرانسه، به پیروزی انقلاب اسلامی ختم شد. غرض اینکه از همان آغاز پس از رحلت آیت الله بروجردی با اصرار و تلاش جمعی از شاگردان برجسته حضرت امام، مرجعیت ایشان مطرح شد و به رغم بی رغبتی و دوری کردن خودشان، سیر حوادث سیاسی ـ  اجتماعی روز به روز مرجعیت ایشان را پردامنه تر و گسترده تر نمود.

نامه آیت الله منتظری و آیت الله ربانی شیرازی در خرداد ماه 1349، پس از رحلت آیت الله حکیم یکی از مقاطع مهم در تاریخ مرجعیت حضرت امام است، در این اعلامیه مهم آمده است:

«حوزه علمیه قم با شناسایی کامل و بصیرت کافی که به وضع حوزه های علمیه و روحیه افراد داشته، با رعایت کامل مقررات دینی و دقت شدید در تشخیص صفات لازمه برای زعیم اسلامی، به کرّات نظریه خود را پیرامون شخصیت بارز و بی نظیر مرجع عالم اسلام، حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی متع الله المسلمین بطول بقائه بیان نموده و مراتب اتکا، و اعتماد خود را نسبت به ایشان ابراز داشته است، اینک مجدداً بالصراحه وظیفه عموم را روشن نموده ، ابلاغ میدارد: باتوجه به وضع روز و موقعیت خطیر مسلمانان، حضرت معظم له لایقترین شخصیت برای رهبری و زعامت و شایسته تقلید و مراجعه عموم است، و مصداق أجلای حدیث مروی «أما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه، فاللعوام أن یقلدوه.»(خاطرات، ج 2، ص 812-811)

چنانکه آیت الله منتظری در همان خرداد ماه 1349 در نامه ای به آیت الله خادمی اصفهانی چنین نوشتند:

«بالحاظ مراتب علمی و عملی حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی مدظله العالی و مجاهدات پیگیر ایشان، به نظر اینجانب معظم له برای مرجعیت شیعه متعین و تعیین و ترویج ایشان به صلاح اسلام و مسلمین میباشد.»(همان، ص 813)

در موضوع مرجعیت و اعلمیت امام خمینی در مرحله ای دیگر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی تعدادی از فقها و علمای بزرگ مسئله «تعیّن» مرجعیت امام خمینی را مطرح کردند:

آیت الله منتظری نوشتند:

«المتعین للمرجعیت والتقلید عندی سماحه آیت‌الله العظمی الخمینی ـ مدظله العالی ـ 11/شعبان المعظم/1402

و آیت  الله فاضل لنکرانی نوشتند:

«... اعلمیت و اعدلیت ایشان، یعنی حضرت مستطاب آیت الله العظمی الامام الخمینی ـ ادام الله ظله الوارف علی رئوس المسلمین و المستضعفین جمیعاً ـ محرز و جای هیچ گونه تردید و ابهام نیست. 28/شعبان المعظم/1402

آیت الله مشکینی چنین نوشتند:

«لاشبهه فی أن المتعین للمرجعیه و الفتوی الیوم هو الامام الاکبر آیت الله العظمی الخمینی ـ دام ظله الوارف...» 15/شعبان المعظم سنت 1402

آیت الله جوادی آملی مرقوم داشتند:

«أعلم الناس من جمع علم سائر الناس إلی علمه و اعدل الناس من اعتدلت قواه العلمیه و العملیه، «جامعیت حضرت امام خمینی ـ مدظله ـ در علوم عقلی و نقلی و عدالت معظم له در فقه اکبر و فقه اصغر، موحب أعلم و أعدل بودن آن مرجع جهان تشیع و تعیّن تقلید از حضرتش خواهد بود.» 30/3/61 (نهضت امام خمینی، ج 1، ص 87-85)

آنچه در این مقاله گزارش گردید، ویژگیهای علمی و فقهی لازم برای مرجع تقلید بودن امام خمینی و سیر تاریخی مطرح شدن و گسترش مرجعیت و أعلمیت ایشان توسط اساتید و مجتهدان بزرگ و شناخته شده میباشد، که بعضی از آنها در نسل بعد خود از مراجع بزرگ شیعه شده اند. این یادداشت به هدف باز نشر «إعلان أعلمیت» حضرت امام در خرداد ماه سال 1349 و تکریم از حامیان و همراهان آن فقیه بزرگ و مرجع تاریخ ساز نوشته شده است.

انتهای پیام /*