امروز با امام: سیام اردیبهشت
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1353)
«احمد عزیزم
دو طغرا[1] مرقوم شما واصل شد. از سلامت شما و نورچشمان عزیزم خوشوقت شدم. امید است همگی سلامت و سعادتمند باشید. در موضوعی که نوشته بودید با اوضاع بسیار وخیم و تزلزل حوزه و بلاتکلیفی همه برای ما میسور نیست که تحصیل اجازه کنیم.[2] و از آن طرف- بر فرض امکان به وجه بعید- از رسوایی مغرضین اینجا و آنجا غافل نباشید. در هر صورت عجالتاً اقدام نکنید تا تکلیف خود ما و سایرین معلوم شود.
از خداوند تعالی اصلاح امور را بر وفق دلخواه خواستارم. به همه دخترها و به خانم خودتان سلام برسانید. حسن[3] را میبوسم. و السلام علیک. پدرت» (صحیفه امام، ج3، ص: 32)
ـ سخنرانی در جمع وزیر کشور و استانداران؛ لزوم تقویت روحیه مردم (1358)
«من قبل از ورود در این سه مورد[4] باید گلهای از شما و آقایان بکنم. آن کنفرانسی که شماها دو سه روز تشکیل دادید[5]، این مع الأسف ضرر داشت. برای اینکه روحیه مردم را شماها تضعیف کردید. امروز روزی است که باید تقویت بشود روحیهها، نه تضعیف. شکایت- مجرد شکایت- رفع اشکال نمیکند، عمل باید بشود. باید امروز ما همهمان دست به دست هم بدهیم و به طور قاطع پیش برویم؛ و پیش هم میرویم. یأس نباید ایجاد کرد در ملت. و آقایان، آن طوری که من در روزنامه دیدم از رادیو شنیدم؛ تضعیف کردند روحیه ملت را. حتی شاید من هم یک قدری- فرض کنید- تضعیف شدم! و این مضر بود از آن طرف. آقایان بعضیشان گله کردند و بعضیشان شکایت کردند. بعضی از آن طرف هم، آن آقا که از طرف وزیر کشور ... معاون او دیگر زیادتر! کاری کرد که تضعیف شد. باید ما با قاطعیت پیش برویم.
آقا! ما ملت، یعنی نه ما، ما خیلی [نقشی] نداشتیم، ملت با آن قاطعیتی که داشت یک همچو کار بزرگی را انجام داد؛ یعنی کاری که هیچ احتمالش در مخیله امثال ماها نمیآمد. احتمال این معنا که یک همچو سدی شکسته بشود، در ذهن کسی نمیآمد؛ و لهذا خارجیها هم که مطالعه کردهاند، روی موازین چپگرایی، رو موازین مادیگری، این را یک امر محالی میدانستند و گفتند که حسابها خطا درآمد. حسابهای همه خطا درآمد، برای اینکه این حسابها همهاش روی مادیگری بود. درست هم میگفتند، آنها روی حسابهای مادیگرایی یک ملتی که هیچ ندارد بر یک قدرتهایی که همه چیز دارند معنا ندارد که این پیروز بشود؛ لکن روی یک معانی دیگری، که معنویات باشد و ایمان مردم و آن چیزی که در صدر اسلام برای مسلمین پیدا شد و کمتر از نیم قرن دنیا را تسخیر کردند؛ آن ایمان و استقبال به شهادت، نترسیدن از اینکه من اگر بمیرم چه میشود، شهادت را برای خودشان نعمت میدانستند؛- الآن هم در بین اقشار هستند که میآیند و میگویند دعا بکنید ما شهید بشویم، دعا بکنید بچه من شهید بشود- این روحیه پیدا شد و این وحدت کلمهای که در همه اقشار به وجود آمد. این سد بزرگی که همه حسابها را باطل از کار درآورد، [شکست]، به واسطه آن این پیشرفت را کردیم.
ملتی که این پیشرفت را کرده است نباید به اینکه یک قدری کشاورزیاش عقب است، یک قدری مثلًا کارخانهها را نمیگذارند راه بیفتد اینها را هم ما البته میدانیم که الآن تتمه آن رژیم به شکل یک ریشههای مفسد و فاسد هست در این مملکت؛ از آن طرف هم از خارج به اینها یک کمکهایی میشود اشخاص منحرف هم زیاد هستند؛ میدانید که اینها دارند کارشکنی میکنند؛ و من جمله کارشکنیای که میکنند، همین که نمیگذارند کشاورزها بردارند. تا میتوانستند نگذارند بکارند؛ حالا که کاشتهاند، نمیگذارند بردارند. یکی از مشکلات این است. لکن ما باید با یک قوّه روحی، قوّه ایمانی پیش برویم.
باید مردم را تقویت بکنیم. این مردمی که با قوّت ایمان و با روح شجاعانه، زن و مردشان در خیابانها ریختند و این اساس را به هم زدند، اینها قدرت این را دارند که بسازند مملکت را. میتوانند. روحیه مردم را تضعیف نکنید.
ماها باید- شماها که در استانها هستید و ایشان که در مرکز هستند، من که اینجا هستم- همه باید همیشه در صحبتهایمان توجه بکنیم به اینکه این صحبت در یک اتاق دربسته نیست؛ این صحبت در همه ایران پخش میشود و همه میشنوند. حالا کشاورزها همه رادیو دارند و همه میشنوند. نباید ما یک چیزی بگوییم که این روحیهها تضعیف بشود. ما باید تقویت کنیم این روحیهها را؛ و مبادی اصلاح پیش ما هست. یعنی ما هم مخازن زیاد داریم- که میبردند و حالا نمیتوانند ببرند- و هم نیروی انسانی داریم- که پیشتر جلویش را میگرفتند و حالا کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. همه چیز داریم ما؛ یعنی یک مملکت غنی ما داریم؛ مملکت غنی است لکن باید اهالی این مملکت از این غنا استفاده بکند. پیشتر نمیگذاشتند؛ حالا باید بکنند. اینها را تقویت بکنید همیشه. این روحیه قویای که الآن در مردم هست، و باز هم تتمهاش مانده- و لو یک قدرت ضعیف شده است- باید تقویت کرد؛ تا این نهضت به طور قوّت پیش برود و یک حکومت مستقری- که ما باز آرامش لازم داریم و این نهضت را لازم داریم که این مراحل بعد هم درست بشود- یک حکومت مستقری پیدا بشود. کارها را با قدرت و با همت همه انجام بدهید.
در هر صورت، گله من این بود که هم دولتیها، یعنی وزرا و نخست وزیر، و هم سایر آقایان، این صحبتها یک قدری اسباب این شد که مردم نگران بشوند. البته شماها نگران اوضاع هستید! لکن قاعدهاش این بود که یک جوری باشد که پخش نشود که همه بفهمند که توی چنته شما چیزی نیست! شما باید به همه بفهمانید- و واقعش هم هست- که شما همه چیز دارید. شما ملت را دارید و- عرض میکنم که- موانع را رفع کردید که مهم بود آن موانع؛ رفتند. حالا یک قدری دیرتر، یک قدری زودتر، کارها را خودتان انجام بدهید دیگر. وقتی مانع در کار نباشد، آنهایی که کارشکنی میکردند، آنهایی که میخواستند همه چیز ما عقب باشد، کشاورزی نشود، و این مصیبتها را به بار آوردند، اینها رفتند.
حالا که رفتند ما دیگر از چه بترسیم؟ ما خودمان درست میکنیم مسائل را. منتها البته وقت لازم دارد، کشاورزی وقت لازم دارد؛ موانع باید رفع بشود. کارخانهها وقت لازم دارد تا راه بیفتد. بودجه کم کم درست بشود. بودجه مملکت- خوب- آن هم هر چی داشتیم خوردند و رفتند. حالا از سر، ما باید فکر کنیم. و مهمش این است که نه خودمان روحمان را ببازیم، و نه دیگران روحشان را مأیوس کنیم. خودمان قوی باشیم. ما کار مهم را کردیم؛ کارهای دیگر کارهای مهم نیست. ما درست میکنیم کار را؛ میشود این کارها.
مردم هم باید خودشان با هم دست به هم بدهند. مملکت مال خودشان است، باید مملکت خودشان را، خودشان درست بکنند. به مردم باید حالی کرد که خوب، یک نهضتی شد و این موانع مرتفع شد؛ به مجرد رفع موانع که نمیشود که فوراً همه چیز درست بشود. حالا وقت کار است، وقت عمل است؛ نه وقت صحبت. حرفها را باید کنار گذاشت و عمل کرد.
شما آقایان که در محل هستید با قاطعیت باید عمل بکنید و مردم را وادار کنید که به قاطعیت عمل بکنند. موعظه کنید مردم را؛ نصیحت کنید. اینهایی که کم کاری میکنند، ادارات را میگویند کم کاری میکنند؛ خوب، شما هر کدام در هر استانی که هستید ادارات را وادارید که کار بکنند .... حالا وقت پر کاری است؛ نه وقت کم کاری. کشاورزها باز بهتر عمل کردهاند؛ برای اینکه از هر جا میآیند، میگویند ما کشاورزیمان خوب است حالا؛ امسال خوب شده. کشاورزها بهتر عمل کردهاند. ادارات کمتر عمل کردهاند. آن طوری که ما دلخواهمان است در ادارات، آن طور نشده. کشاورزی از سایرین بهتر هستند. در کارخانهها هم شده و نشده این طوریاند که اخلال میکنند. البته حالا وقتی است که شما همه دست به هم بدهید این اخلالگرها را جلویشان را بگیرید؛ این اخلالگرهایی که هستند. هر جا شما هر کدام هستید. اشخاصی که هم کارآمد هستند و هم متعهد، ملی، اسلامی [...]
آقا! کار هیچ کدامتان پیش نمیرود الّا به اسلام. این مسأله را، این نهضت را اسلام پیش برد؛ یعنی همه مردم میگفتند ما اسلام را میخواهیم. اگر این نبود، این جبهههای مختلف و این حزبهای مختلف هیچ کدام نمیتوانستند این کار را بکنند. این ملت از باب اینکه مسلمان بود، و از آن طرف رنجها دیده بود، همه با هم جمع شدند و گفتند ما اسلام را میخواهیم؛ ما جمهوری اسلامی میخواهیم. وقتی هم پای رأی دادن شد، همه دیدید که اگر- چنانچه- قضیه اسلام در کار نبود آن طور رفراندم را کسی میتوانست درست بکند؟ امکان نداشت یک همچو رفراندمی- رفراندمی که در تاریخ ایران که هیچ، در تاریخ بشر بیسابقه است- یک رفراندمی که همه با شور و شعف میروند: پیرمرد هفتاد ساله با جوانها، مریض را توی چرخ مینشانند و میآیند میگذارندش دم آنجا تا رأیش را بیندازد. یکی از مریضها آنجا رأیش را انداخته- برای من نقل کردهاند- رأیش را انداخته و فوت شده است. یک همچو چیز بیسابقهای برای این است که ... زیر پرچم اسلام بود که این کار انجام گرفت.
این حرفهایی که در این قشرهای بیاطلاع- نمیگویم که فاسد، بیتوجه به واقعیات- این حرفهایی که زده میشود، که در حرفهایشان میبینیم اصلًا کاری دیگر به اسلام ندارند. هیچی! مثل اینکه قضیه را همین خود جبههها درست کردند و حزبها درست کردند این نعمت را دارند از دست میدهند از آن طرف، شما در هر جا که بروید، آنکه مردم را راه انداخت برای این چیزها آخوندها بودند.
حالا قیام نکنید بر ضد آخوند بگویید که «اسلام منهای آخوند»! معنایش این است که اسلام هیچ؛ «منهای آخوند» یعنی هیچ؛ مثل «طب به استثنای طبیب»! طب به استثنای طبیب یعنی ما طب نمیخواهیم! و الّا نمیشود طب باشد به استثنای طبیب. اسلام به استثنای آخوند و روحانی معنایش این است که اسلام را ما نمیخواهیم. اگر این سد را بشکنید، همهتان هم جمع بشوید، کار ازتان نمیآید. اینهایند که کار ازشان میآید. مطالعه کنید، ببینید؛ در همین نهضت مطالعه کنید، ببینید کی کار را پیش برد؟ کدام قشر از دیگران بیشتر پیش بردند. همه، همه کردند، اما آنکه مردم دنبالشان بود و عامه مردم، میزان کشاورز است؛ میزان بازاری است؛ میزان این خیابان است و این مردم خیابانی هستند، کی اینها را تجهیز کرد برای این کار؟ آخوندها بودند. البته دیگران هم بودند؛ لکن مهم اینها بودند.
به فکر این نیفتید که حالا توی روزنامه بنویسید: «آخوند بازی»! و آن وقتی که مردم اعراض میکنند از یک همچو روزنامهای، حالا نویسندگان ما بیایند بگویند که دمکراسی- نمیدانم- آزادی! کی جلویش را گرفته بود!
؟! اینها مردم نمیخواهند بگذارند وقتی روزنامه را نخریدند مردم، کنار میروند. یک روزنامه توطئهگر را نباید به اسم آزادی ... حالا نویسندگان و سندیکای نویسندگان ما و حقوقدانهای ما بیایند- یک چیزی که توطئه است- میخواهند این مسأله را به هم بزنند میخواهند این نهضت را به هم بزنند آقایان هم بیایند پشتش را بگیرند به اینکه ما نمیدانم- «آزادی مطبوعات»! و آزادی! آزادی مطبوعات هست؛ اما توطئه هم آزاد است؟ آزادی مطبوعات هست، اما مطبوعات آزادند که کمونیستها میگویند بنویسند، که مسلمانها میگویند ننویسند؟ این معنی «آزادی مطبوعات» است، یا توطئه در کار است؟ اگر این توطئه پیش برود، همهتان را از بین میبرند. اگر این توطئه پیش برود و کمک نکنید و شما خیال کنید که میتوانید یک کاری بکنید به استثنای روحانیین، کلاهتان پس معرکه است! نمیتوانید هیچ کاری بکنید.
این معنا که، هم تقویت بکنید روحیه مردم را هم تقویت بکنید- عرض میکنم- روحانیت را، هم تحت لوای اسلام پیش بروید؛ این مملکت شما پیش میرود. اگر بخواهید ... بگویید ما مثلًا جبهه کذا، ما نهضت کذا، ما- عرض میکنم که- حزب دمکرات کذا، اینها هر کدام چند نفر دنبالشان هستند که برای دنیا آمدهاند؛ و ابداً وقتی که یک ترقه بشود گوش به این حرفها نمیدهند؛ میروند سراغ کارشان. آنی که کار از او میآید، آن کسی است که برای اسلام و برای شهادت [آماده است] کار از او میآید. و او آنی است که آخوند در کلّه اینها کرده؛ و به حق هم کرده و انبیا کردند و خدا کرده.
این را از دست مردم نگیرید شما آقایان. شماها در هر جا هستید نفوذ دارید ان شاء اللَّه، و بیشتر نفوذ پیدا میکنید، این مطلب را از دست مردم نگیرید. هم مردم را تقویت کنید که پیش میتوانیم ببریم و میتوانید؛ و میدانم که میتوانید.
ان شاء اللَّه پیش میبرید و هم خودتان این سنگرها را یکی بعد از دیگری خراب نکنید. این سنگرهایی که با وجودشان، شکست این سنگرهای بزرگ را، این دیوار را شکست، این را قدرش را بدانید و به همش نزنید. این را نگویید که اینها کهنهپرستند! همینها با اینکه شما خیال میکنید، از شما متنورتر هستند. توی قشرهای اینها نویسنده بهتر دارد؛ گوینده بهتر دارد، متفکر بهتر دارد. خیال نکنید که اینها چیزی نیستند. مجرد اینکه خیر، پارک ندارند، و مجرد اینکه اتومبیل سیستم کذا ندارند، مجرد اینکه [چنان] هستند، پس متنور نیستند! متنور آن است که یک پارکی داشته باشد و یک اتومبیلی داشته باشد و خودش را بزک بکند، بیاید بیرون! و این مسائل ضرر دارد به مملکتمان.
حالا میرویم سراغ این مسائلی که شما گفتید. این کمیتهها لازم است وجودشان؛ لکن تصفیه. ما هر دو، قضیه را قبول داریم. من هم قبول دارم. من هم متأسفم از اینکه در ایران یک کمیتههایی هست که مفید که نیست، گاهی مضر است. این را من قبول دارم. اما این را نمیشود گفت که کمیته حالا دیگر ما نمیخواهیم! حالا ما کارهایمان [هنوز] تمام نشده.
ما حالا کمیته لازم داریم. ما حالا این سربازهای ملی، این پاسداران ملی، الآن مملکت ما را اینها دارند حفظ میکنند. ما اینها را لازم داریم. بنا بر این اصل مطلب که مشکل اول بود و صحبت اول بود- که کمیتهها کارشکنی میکنند- این باید اصلاح بشود. یعنی باید همین که- عرض میکنم- ما، حوزه علمیه اینجا، آقایان، شورای انقلاب، اینها بنشینند طرح بریزند و اشخاصی را بفرستند و با کمک همه آقایان- اینها را- تصفیه بکنند. یعنی اگر یک عضو فاسدی که- عرض میکنم که- تو اینها رخنه کرده است کنار بگذارند و مطالب را اصلاح بکنند. اما اینکه «نباشد» الآن صحیح نیست. الآن ما، بین راه هستیم؛ الآن اینها را ما لازم داریم.
قضیه دوم. راجع به چی بود؟ راجع به کشاورزی. البته مشکلات کشاورزی یکیاش هم همین مفسدینی هستند که نمیخواهند [اصلاح] بشود. همین دیروز یک دستهای آمده بودند- از سیستان ظاهراً بودند- گفتند که ما امسال کشاورزیمان 400 هزار هکتار کشاورزی کردهایم، و بسیار خوب شده است؛ لکن یک پلی است که ما باید از آنجا عبور کنیم و برویم سراغ زمینهایمان، اینها ترکمنها آمدهاند جلویش را گرفتهاند نمیگذارند برویم. این [را] باید دولت کاری، فکری بکند. این اشخاص با نصیحت فایده ندارد. حرف ما را یک قشر از ملت که اعتقاد دارند به ما، میشنوند؛ یک قشری که برای فساد آمدهاند، نمیخواهند درست بشود، آنها نمیشنوند این حرفها را. این، قدرت لازم دارد. قدرتش هم دست دولت است. ژاندارمری- عرض میکنم که- ارتش، اینها باید این کارها را انجام بدهند، و این ایشانند که باید این کار را انجام بدهند. با اینکه یک اشکالات البته هست در ارتش؛ اشکالاتی هست، لکن باید رفع بشود. و ارتش باید تقویت بشود؛ در هر جا. ژاندارمری تقویت بشود جلوی این اشخاصی که نمیگذارند
این کارها انجام بگیرد بگیرند و جلوی آن اشخاصی که میآیند کشاورزها حالا آنها بردارند، آنها هم جلویشان را بگیرند. مانعی ندارد که ما هم نصیحت کنیم به مردم که اینها که تراکتور دارند و اینهایی که [امکانات] دارند، اینها خوب اگر ازشان اجاره بکنند، خوب آنها اجاره میدهند. اگر هم بنا باشد که ما هم یک کناری بگوییم که مسامحه کنند یک قدری، یک قدری بتوانند کمک کنند؛ این طور چیزها؛ آن هم از قِبَل من مانعی نیست، اینکه من بتوانم.
[در این هنگام یکی از حضار گزارشی ارائه داد. پس از آن حضرت امام فرمودند:].
آرامش، آرامش به یک معنا هست، یک معنا نیست. خوب سرحدات باز به همان حال اول باقی است. من این پریروز که این آقایان آمدند اینجا من آن قدر صحبت کردم، رفتند و توی ادارههای خودشان نشستند و کاری هم نکردند! اگر بنا باشد یک مملکتی ارتشش پشت گوش بیندازد، آن رئیس ستاد، مطالب را پشت گوش بیندازد، درست عمل نکند، این ارتش نمیتواند کاری بکند. و الآن وضع ارتش ما مع الأسف این طوری است که اشکال در کار است.
من حالا نمیخواهم اشکالات را بگویم. اشکالات در کار است. این اشکالات باید رفع بشود. باید تقویت بشود این سرحدات. خوب، به ما پیشنهاد کردند که- چنانچه- چند تا مثلًا یک عدهای از ارتش، با یک مقداری از پاسدارها، بیایند در این سرحدات و چادر بزنند در سرحدات، این ور و آن ور، و پاسدارها هم آنجا باشند، چند تا طیاره هم بیایند از آنجا عبور بکنند و رد بشوند، اینها میترسند، دیگر نمیآیند. این کار را باید کرد. الآن مملکت سرحداتش باز است، هر چه میخواهد تفنگ بیاورد، میآورد. آنها هم نشستهاند آن طرف، تفنگ میفرستند. بلکه تربیت میکنند. خوب، اینها باید جلویش را گرفت. میتوانید جلویش را بگیرید. اینها حالا یک چیز مختصری هستند؛ لکن اگر جلویش را نگیرید مفصل میشوند. این مختصر را باید از اول در این نطفه خفهاش کرد.
اگر ما مسامحه بکنیم و بخواهیم که با ترتیب- و مثلًا فرض کنید- اداری و جوّ پروندهسازی و به کاغذ بازی عمل بکنیم، کارها زمین میماند. باید- به طور قاطع- ارتش، ژاندارمری، به طور قاطع عمل بکنند و سرحدات را جلویش را بگیرند که این تفنگها نیاید، این مفسدین نیایند. اینها مهمتر از کشاورزی است. اینها ما را از بین خواهند برد؛ اگر مهلت بهشان بدهید. الآن چیزی نیستند؛ الآن با یک «هو» از بین میروند؛ اما اگر مهلت بهشان بدهید، خوب، کم کم قوای مجتمع میشوند و کم کم رشد میکنند. این را باید جلویش را بگیرید. بنا بر این، این مشکل عمدهاش با ارتش و ژاندارمری است که این اشخاصی که مال مردم را میخواهند یا این زراعت را میخواهند چه بکنند- و معلوم هم نیست که حقی بگویند و درست بگویند- اینها را جلویشان را بگیرند. و بعد مراجعه بشود به جاهایی که محاکم صالحه ... و ببینند اینها چی میگویند و راست و دروغش معلوم بشود. اما الآن حق ندارند جلو زراعت مردم را بگیرند اینها باید ارتش جلویش را بگیرد یا ژاندارمری؟
[وزیر کشور: ژاندارمری].
خوب، ژاندارمری. ژاندارمری باید جلویش را بگیرد.
[وزیر کشور: برنامهای که دستور فرمودید مرتب در هر منطقهای داریم پیاده میکنیم و ژاندارمری یک عدهای را میفرستد.]
خوب، پس اینها باید جلویش را- اینها- بگیرند. این دیگر با صحبت درست نمیشود؛ برای اینکه آنهایی که مفسد هستند به صحبت گوش نمیدهند. اینها قدرت لازم دارند؛ بیقدرت فایده ندارد.
بله، مردم مؤمن بازاری را میشود با صحبت هدایتش کرد به کار، کشاورز آرام را میشود، اما آنکه آمده است به هم بزند این اوضاع را، اصلش تزش این است که ایران به هم بخورد، ایران آرام نباشد؛ تا اینکه بگویند نتوانستند خودش را اداره بکنند؛ دیگران برای ما سرپرست بفرستند؛ این نباید باشد؛ باید جلویش را گرفت. ما خودمان میتوانیم؛ بهتر هم از دیگران میتوانیم. چرا نمیتوانیم؟
[وزیر کشور: در اراک رئیس ژاندارمری را با دو نفر دیگر از مأمورین کشتند و نگذاشتند حکمی که هیأت پنج نفره داده، اجرا شود؟].
خوب، قوه قوی باید بشود ژاندارمری تا نتوانند بکشند. اینکه دیگر با موعظه درست نمیشود! آن آدمی که میخواهد آدم بکشد و رئیس ژاندارمری را میخواهد بکشد، این را باید تقویت کرد و جلو گرفت؛ گرفتشان. هر کس که همچو کاری کرده [باید] گرفتش و به مجازات خودش رساند تا دیگر نتوانند تکرار بکنند. بنا بر این، این مسأله هم با دولت است که باید دولت این کار را به اسرع وقت انجام بدهد. نگذارید آقا اینها یواش یواش هر طور دلشان میخواهد عمل کنند. من بعد به شما عرض میکنم ....
[در پاسخ به اظهارات یکی از حاضران:].
خوب اینها محتاج به تأملی است و آنکه من ثانیاً باید به آقایان عرض کنم این است که اشخاصی را که تعیین میکنید، از استانها تعیین میشود برای حکومت، فرماندار و فلان، اینها را در بارهشان مطالعه بکنید. آنجا به ما گفتهاند که در بعضی از استانها- تعمّد هست یا اشتباه- که اشخاص ناسالم میگذارند؛ بلکه گاهی اشخاص سالم را برمیدارند، به جای اشخاص، ناسالم میگذارند. آن کسی که این کار را میکند اگر در اشتباه است، خوب، از این به بعد این اشتباه نکند؛ درست چشمهایش را باز کند. ببیند چه کسی را دارد برای کجا میگذارد و اگر خدای نخواسته یک غرضی درش هست، این بداند که دیگر این حرفها گذشته تعیین یک فرماندارِ مثلًا منحرف یک جایی اسباب این نمیشود که دوباره مسائل برگردد؛ مسائل گذشته دیگر؛ آن مسائل برنمیگردد. پس بهتر این است که آقایان متوجه باشند که برای ملت که الآن هست، برای مملکتی که الآن مال خودشان هست- مثل اینکه برای خانه خودشان خدمت میکنند- صادقانه برای کشوری که الآن مال خودشان هست. خوب، پیشتر خیلیها عذر داشتند که «خوب، من برای چه؟ ما که منافعمان به جیب دیگران میرود، چرا ما کار بکنیم، که منفعتش به جیب دیگران برود؟» حالا که این حرف نیست. حالا اگر کار بکنیم، منفعتش به جیب ملت خودمان میرود و به جیب خودمان میرود. همان طوری که برای خانوادههایشان باید کار بکنند، و از روی صداقت کار میکنند و از روی امانت و اشتیاق، برای کشورشان هم همین طور عمل بکنند. اشخاصی که در ذهنشان آمده است، یا خدای نخواسته که مثلًا حالا یک کسی را آنجا بگذارند، یک کسی را اینجا بگذارند، یک منحرفی را آنجا بگذارند یک منحرف را آنجا بگذارند، اگر به ذهنشان آمده است که با این عمل میشود یک کاری را که انجام شده است برگرداند، این را از ذهنشان بیرون کنند؛ نمیشود دیگر این. جز اینکه خودشان- عرض میکنم که- خراب بشوند بین ملت، چه بشوند، نتیجهای از آن حاصل نمیشود.
در هر صورت، شما در سطح کشور همه جا هستید؛ و باید برای کشور خودتان خدمت بکنید. ما هم که اینجا هستیم، دعا میکنیم به همه کشور و همه شماها، که بتوانید خدمتتان را انجام بدهید. و امیدوارم که بزودی همه مشکلات رفع بشود.
مشکلات،- مشکلات اساسی- رفع شده است؛ آن مشکلی که نمیگذاشت هیچ کس هیچ کاری بکند آن رفع شده است؛ دیگر هم برگشت ندارد. این مشکلات، دیگر مشکلاتی است که یک خانهای تو خانه خودش یک- فرض کنید- یک جایش حالا خراب است، میخواهد اصلاحش بکند، با طمأنینه و دلگرمی اصلاحش میکند. الآن وضع این است که ما میخواهیم خانه خودمان را اصلاح بکنیم. دیگر خوف اینکه اگر من فلان کار را بکنم سازمان امنیت میآید من را میگیرد میبرد توی سیاهچال، این خوف دیگر نیست. اگر فلان کار را بکنم امریکاییها را وادار میکنند که یک همچو کاری بشود، اینها دیگر در کار نیست. الآن دیگر خودتانید و مملکت و کشور خودتان. و برای خودتان باید کار کنید. همهمان باید برای خودمان کار بکنیم. اگر- چنانچه- اعتقاد به خدا داریم- که داریم ان شاء اللَّه- برای خدا این کار را بکنیم؛ یک کشور اسلامی است. و اگر خدای نخواسته خیر، این طور نیست، ملی هستیم، خوب ... برای کشورمان این کار را بکنیم. و امیدوارم که همه موفق باشید و مؤید.
محرومیتها و انتظارات
[در پاسخ به اظهارات یکی از حاضران:].
بله، اینها مکرراً آمدهاند پیش من. هر دستهای که میآیند [میگویند] در اطراف ما بیکاری زیاد است، هیچ نداریم، آب و برق نداریم، دبستان نداریم- عرض میکنم که- بیمارستان نداریم؛ از این حرفها. خوب، هر کس از هر جا هست میآید میگوید. و غالباً هم میگویند هیچ جا مثل ما محروم نبوده. ما به اینها میگوییم که خوب، این تازه شده است، یا از قدیم بوده است؟ این انقلاب این را آورده است یا خیر، این سابق بوده است و حالا ما وارد شدهایم به یک جایی که همه اینها نبوده است؟ اگر بگویید که انقلاب این فقر و فلاکت را آورده که خودتان هم قبول دارید که نیست این جور، پس این قبل از انقلاب بوده است. این مطلب این بیکاری بوده و این فقر بوده و این نداشتن آب و برق و آسفالت و ... بوده است قبلًا. حالا وارد شده دولت به یک مملکتی که همه چیزش این جوری بوده.
بختیاری میگوید که ما از همه محرومتر بودهایم؛ سیستانی میگوید ما از همه محرومتریم؛ بلوچستانی همین را میگوید؛ کردستانی هم. همه و همه هم راست میگویند که محروم بودهاند؛ اما این محرومیتی که بوده، سابق بوده، حالا پیدا نشده است که شما حالا بیایید بچسبید به دولت که الآن بده! برای اینکه الآن که نشده است؛ در دولت آقای بازرگان اینها نشده است که آقای بازرگان ضامنش باشد. این در دولتهای سابق و در زمان رژیم سابق شده است. و حالا اینها وارد شدهاند. شما وارد شدهاید به یک مملکتی که آشفته بوده و باید درستش کنید.
پس- بنا بر این- کارگر، کارمند، کشاورز- عرض میکنم- بیکار، همه اینها چیزهایی بوده که سابق همان جور بوده. بدتر بوده! حالا لا اقل آزاد هستید؛ آن وقت این هم نبود ...
. آنها هم باید یک قدر صبر کنند، ببینند که باید چه بکنند. آنها خیال نکنند که حالا که ما بیکار هستیم پس یا اللَّه بدهید! من که این کار را نکردهام که بدهم. کار سابق، سابقی کرده؛ آنها شما را محروم کردهاند ما حالا آمدیم این محرومها را از محرومیت بیرون کنیم. اما اینکه معجزه نیست که فوراً عمل بشود! خوب، این باید بتدریج عمل بشود. این را باید به آنها گفت که مسأله این طور است که شما در یک رژیمی بودید که همه محرومیت را در آن رژیم داشتید؛ خرابی همه آنجا بود. ما حالا وارد شدهایم به یک خرابهای، میخواهیم بسازیم. خوب، این خرابهای که میخواهیم بسازیم، مهلت لازم دارد؛ یک قدری وقت لازم دارد. باید وقت درست بشود. باید دولت مستقری پیدا بشود، باید یک بودجهای برای دولت پیدا بشود، تا کار درست بشود. همین طوری که نمیشود درست بشود!
در هر صورت، همه باید در ... انقلاب است، انقلاب لازمهاش این طور مسائل است. و چه انقلابی بهتر از این انقلاب ایران تا حالا واقع شده. انقلاب سفید این است؛ نه آن «انقلاب سفید» آقا آریامهر! انقلاب سفید این است که یک انقلاب واقع شد، یک سدّ به این بزرگی شکسته شد، در عین حال آن چیزی که ضایعات بود، کم بود؛ آن چیزی که برداشت بود، زیاد بود. اما حالا [هنوز] حال انقلاب است. ما که از انقلاب بیرون نرفتیم. الآن حالِ انقلاب است. حالِ انقلاب آشفتگی دارد. بعد از انقلاب آشفتگی دارد. این آشفتگی را همه باید تحمل بکنیم. شما در حد خودتان تحمل بکنید؛ کارگر در حد خودش تحمل بکند- عرض میکنم- جوان دانشگاهی در حد خودش تحمل بکند؛ برای اینکه ... وقت آسایش الآن نیست.
وقت انقلاب و بعد از انقلاب این مسائل، گرفتاریها برای همه هست. برای دولت هست، برای ملت هست، برای جوانها هست، برای- عرض میکنم- کشاورزها؛ برای همه هست. لکن همه باید با هم دست به هم بدهیم کار را انجام بدهیم. ان شاء اللَّه که موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 372 ـ 386)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مردم بحرین و پاکستان؛ نقش روحانیت (1358)
«یکی از بزرگترین نتایجی که ما از این نهضت میبریم و بردیم، همین مواجه شدن با برادرهایی [است] که در طول این مدتها [با آنها] مواجه نشدیم. در این مجلس الآن برادرهای ایرانی، بحرینی، پاکستانی، دور هم نشستهایم و مشکلات خودمان را میتوانیم بیان کنیم. در طول بیش از سیصد سال که اجنبیها راه پیدا کردند به شرق و مشغول شدند در همه جا. جهات شرق، در جهات مادی، در جهات معنوی، در روحیات گروههای مختلفی که در شرق موجود است، مطالعات دقیق کردهاند و بررسیها، به اینجا رسیدند که اولًا در شرق یک ممالک غنی هست از حیث مخازن زیرزمینی؛ و همین طور روی زمینی، از قبیل مراتع بزرگ غنی و جنگلهای بسیار زیاد و غنی و مخازن نفتی، که مطلع هستید، و سایر مخازن که بسیاری از آنها را شاید الآن هم خود شرقیها مطلع نیستند. لکن آنها آمدند و رفتهاند و گردیدهاند.
آن وقت که آن اتومبیل و امثال اینها نبوده است، اینها با شتر و با قافله حرکت میکردند؛ و به اسم «سیاح» میآمدند اطراف همان کشورهایی را که میدیدند، [با] ابزار و آلاتی که داشتند، عکسبرداری میکردند و بر مخازن زیرزمینی اطلاع پیدا میکردند؛ مطالعاتی هم در روحیات مردم داشتند؛ و به اینجا رسیدند که اگر بخواهند این مخازن را تصاحب کنند، باید چه بکنند. فکر کردند که اگر چنانچه اینها با هم باشند، اگر همه ممالک شرقی با هم باشند و اجتماع داشته باشند، امکان ندارد که به مخازن اینها دست بیابند. پس باید قشرها را از هم جدا کرد.
یکی از مسائلی که خیلی مورد اهمیت است برای ما، و برای آنها هم بوده است، اینکه اگر اسلام آن طوری که هست مسلمین بر آن دست بیابند، باز منافع آنها به خطر میافتد.
کوشش کردند با تبلیغات مختلف کارشناسهای مختلف، که مطلق ادیان را از چشم مردم بیندازند. بخصوص اسلام را از چشم مردم بیندازند. تبلیغات کردند که اسلام اصلش افیون جامعه است؛ ادیان برای این آمده است که مردم را خواب بکند تا اشخاص مقتدر و سلاطین بیایند و مردم را بچاپند، این قشرهای دینی مردم را خواب کنند. و همین طور دنبال این افتادند که قشر روحانی را در بین مردم منحط کنند: روحانیین مردم کهنهپرستی هستند، فناتیک[6] هستند، اینها درباری هستند، اینها برای سلاطین کار میکنند! این هم یک تبلیغ وسیعی بود. مع الأسف در هر دو تبلیغ توفیقهایی پیدا کردند. یک قشر جوان بیاطلاع از مسائل که عمق مسائل را ادراک نمیکردند، اینها راجع به آن تبلیغ اول که ادیان افیون جامعه هستند، باورشان آمد؛ و شروع کردند اینها هم به تبع آنها این جور تبلیغات را کردند. و این درست بر عکس آن چیزی است که ادیان، به حسب تاریخ و دین اسلام که تاریخش دیگر نزدیک است به ما، درست بر خلاف آن طور مسائل بود. آنها میگفتند ادیان را سلاطین ایجاد کردند برای اینکه مردم را اینها خواب کنند، و آنها بچاپند و اینها هجمه نکنند؛ اینها قیام نکنند و نهضت نکنند. در صورتی که هر کس تاریخ را ببیند میبیند که ادیان بودند که مردم مستضعف را به ضد سلاطین شوراندند. حضرت موسی، یک شبان با یک عصا، حرکت کرد و فرعون را سرنگون کرد. با همین جمعیت مستضعف- نه اینکه فرعون موسی را درست کرد برای خواب کردن- موسی مردم را بیدار کرد برای به هم زدن اوضاع او.
تاریخ اسلام نزدیک است به ما، هر کس که مطالعه کرده باشد میداند که پیغمبر اسلام در مکه که بودند، از همین مردم مستضعف و طبقه به اصطلاح آنها صفر، [...] و تجار قریش و ثروتمندانِ آن وقت و قدرتمندانِ آن وقت همه با او مخالف بودند. نه اینکه قدرتمندان او را آورده بودند که مردم را خواب بکند. ایشان بود که تا مکه بود نمیتوانست اظهار وجود بکند. زیرزمینی مشغول فعالیت بود و گروههایی ترتیب میداد برای خودش، وقتی که دیدند آنجا نمیشود، از آنجا هجرت فرمودند به مدینه؛ در مدینه هم که آمدند، وارد شدند به یک نفر از همین مردم طبقه سه، به اصطلاح آنها. اشخاصی هم که جمع شدند دور ایشان عبارت از همین فقرا بودند. جنگهای پیغمبر همهاش با اغنیا بود و با گردن کلفتها بود و با ثروتمندها بود. این عکس آن طوری است که آنها تبلیغ کردند، و جوانهای بیاطلاع ما هم تبعیت کردند. نه اینکه فرعون موسی را درست کرد که مردم را خواب کند، موسی مردم را بیدار کرد برای اینکه فرعون را از بین ببرد. نه اینکه قریش و ثروتمندان پیغمبر را درست کردند برای اینکه مردم را خواب کند، پیغمبر این فقرا را بلند کرد و نهضت کرد برای اینکه اغنیا را سرکوب کند و سر جای خودشان بنشاند. بعد هم که یک قدری نضج پیدا کرد اسلام، باز همین طبقه ضعیف و مستضعف بودند که حمله کردند به دو امپراتوری بزرگ دنیا، که روم و ایران بودند. روم و ایران پیغمبر را درست نکردند؛ پیغمبر روم و ایران را راند و شکست داد.
از آن طرف، میآییم سراغ روحانیون که تبلیغ روی آنها بود که روحانیون درباری هستند! اینها را انگلیسیها آوردند اینجا برای اینکه نگذارند مردم بیدار بشوند! نگذارند مردم بر خلاف مصالح آنها عمل بکنند. در صورتی که هر کس تاریخ را بداند میداند که در طول تاریخ آنی که بر ضد قدرت قیام کرده روحانیون بود [ند] نه اینکه آنها روحانیون را درست کردند. روحانیون مردم را بعث کردند بر ضد آنها. و ما در ایران، در این مدتی که خودمان یادمان هست- که من از همه شما بیشتر یادم هست- این است که از آن اوّلی که رضا خان آمد در ایران کودتا کرد، تا حالایی که بحمد اللَّه غلبه حاصل شد، در طول این پنجاه سال، که شاید سخت ترین ایام بود بر ملت ایران- و اینها اگر جنایتکارتر از همه سلاطین سابق نبودند، خیانتکارتر بودند.
ممکن است کسی بگوید که آقا محمد قجر[7] هم مثل آنها جنایتکار بوده، اما آقا محمد قجر مثل اینها خیانتکار نبود، در تاریخ نیست که محمد خان قجر برای مملکت دیگری منافع مملکت خودش را داده باشد. جنایتکار بود، اما خیانتکار نبود. همین طور سلاطین سابق جنایتکار بودند همهشان، همه بد بودند، اما خیانت مثل این عنصر فاسد، هیچ یک از سلاطین ایران خیانت این جوری نکردند. اینها، از پدر و پسر، در این مملکت خیانتها کردند که به این زودی ما نمیتوانیم مطلع بشویم. الآن قراردادهایی که با این ممالک بزرگ کردند پیش این حکومت ما محیر العقول است که این چه جور قراردادهایی هست! میگویند این قراردادها جوری است که ما هر طرفش را بگیریم ضرر دارد! همه کارهایی که اینها کردند خیانت به مملکت خودشان، به ملت خودشان بود. سلاطین سابق خیانت به این معنا کم داشتند، شاید در قاجار بود یک قدری، اما کم بوده است. قبل از اینها، خیانت به این معنا نبوده است، اینها خیانتهایی کردند که به این زودی تاریخ نمیتواند کشف کند، و شاید بعضی از آنها تا آخر هم کشف نشود. آن قدری که کشف شده مورد تعجب اشخاص است که الآن مطالعه میکنند درباره آنها. وزارتخانهها فرصت پیدا کردهاند و مطالعه میکنند راجع به قراردادهایی که اینها با ممالک کردهاند، که چطور قراردادهای فاسدی بوده که اینها کردند و الآن یکی از گرفتاریهای بزرگ دولت ما این است که با این قراردادها چه باید کرد. میگویند هر طرفش را میگیریم اشکال دارد، جوری درست کردهاند که در آنها علی أیّ حال ضرر است.
در هر صورت، در این طول تاریخ که ما یادمان هست، آنکه قیام کرد بر ضد این قدرتها روحانیون بودند که در همین پنجاه و چند سال، چند دفعه قیام کردند. و البته قدرت آنها زیاد بود شکست خوردند. آذربایجان و مشهد قیام کرد، تقریباً یک قیام عمومی اصفهان کرد، از همه علمای بلاد بودند، لکن قدرت زیاد بود، و این قدرت زیاد، شکست اینها را، حبس کردند اینها را، تبعید کردند اینها را، علمای درجه یک را حبس و تبعید کردند. علمای آذربایجان را، که درجه یک بودند، آنها را آوردند و بردند به سقز یا سنقر و به آنجا تبعید کردند؛ و مدتها در آنجا بودند. علمای مشهد را، همه را، گرفتند و آوردند حبس در تهران. علمای اصفهان را شکستند آن نهضتشان را و نتوانستند کاری بکنند. در تمام این مدت پنجاه سال آنکه قیام کرد بر ضد اینها علما بودند، و لا غیر. هیچ کس. ملت هم همراه علما بود؛ تا آن اندازه که میتوانستند. آن وقت البته این نهضتی که حالا پیدا شده است نبود و نمیشد. لکن از طرف علما نهضت شد و شکست خوردند. کشته دادند؛ حبس شدند؛ تبعید شدند.
پس، اینکه میگویند اینها درباریند، خیر، اینها درباری نیستند. اینها ضد درباریند. ضد دربار را درباری معرفی کردند، برای اینکه اینها را از نظر مردم بیندازند. و مع الأسف این بیشتر از آن حرف اول تأثیر کرد. به طوری که در زمان رضا خان بسیاری از مردم برگشتند. بسیاریشان. بسیاری از جوانها برگشتند از علما. این هم یکی از کارهایی بود که اینها کردند.
از کارهای دیگری که کردند این است که بین طوایف مقابله میاندازند که [نتوانند] مجتمع باشند. ترسیدند که اگر اسلام باشد همه مجتمع میشوند، اسلام را خواستهاند بزنند. اگر علما و روحانیون باشند همه را تحت یک بیرق میبرند، علما را باید از بین ببرند. خوب، حالا به این قدر هم کفایت نکردند؛ بین خود مردم جدایی بیندازند. با تبلیغات، کردستان، بلوچستان، بختیاری، خراسان، در داخل ایران، پاکستان و ایران، آن علی حده این علی حده، نمیدانم، ممالک عربی، بحرین، نمیدانم، کذا و کذا و کذا، هر کدام علی حده، اینها را از هم جدا کردند؛ تکه تکه کردند. مسلمین را از هم جدا کردند؛ تکه تکه کردند. در این جنگ عمومی[8] که غلبه پیدا کردند آنها علیه عثمانی که یک دولت بسیار بزرگی بود و از مصر تا حجاز تا خیلی جاهای دیگر بود، این را تکه تکه کردند، و هر جایش را به یک کسی دادند؛ به یکی از نوکرهای خودشان یعنی خارجیها ادارهشان بکنند. این حکومتها را مقابل هم قرار دادند: سلطان کذا و سلطان کذا. رئیس جمهور کذا و رئیس جمهور کذا. همه را مقابل هم قرار دادند. همه را دشمن هم کردند. این دشمن آن و آن دشمن این. حالا کنار نشستهاند و بردند همه چیز ما را. اینها با هم دشمنی کردند، خودشان با هم دشمنی کردند! در هر مملکتی هم «احزاب» درست کردند- حزبهای مختلف. حزبهایی که همه مخالف هم هستند. این آن را بکوبد و آن این را بکوبد. جبهههای مختلف؛ حزبهای مختلف «من حیث لا یشعر» و مسلمین مع الأسف به واسطه عدم توجه به عمق مسائل تحت تأثیر واقع شده، و میشوند. دولت عراق علی حده و دولت ایران علی حده؛ هر دو مسْلم، اما با هم دعوا و جنگ دارند. دولت پاکستان علی حده، دولت کذا علی حده، و همهشان مسْلم، اما با هم جنگ دارند؛ دعوا دارند.
اینها نقشههایی بوده است که اینها درست کردند و کشیدند، و اینها را مقابل هم قرار دادند. و نمیدانم چه وقت میشود که مسلمین بیدار بشوند. چه وقت ممکن است که دولتهای ما، ملتهای اسلامی، چه وقت میخواهند چشمهایشان را باز کنند. آیا نمیفهمند؟ یا میفهمند و نمیکنند؟ اگر نمیفهمند، باید توجه کنند به مسائل که ببینند بدبختی مسلمین از کجا شروع میشود، و چه هست آن دردی که مسلمین را این طور کرده که خزائن آنها را میبرند و خودشان روی خزائن خودشان گرسنگی میخورند. این نفت به این سرشاری را بردند و ملت ما گرسنه مانده است. و همه جا همین طور. آیا مسلمین، و خصوصاً حکومتهای اسلامی، چه وقت میخواهند بیدار بشوند؛ چه وقتی میخواهند اغراض شخصیه خودشان و آمال شخصی خودشان را کنار بگذارند و برای ملتها خدمت بکنند؟ مسلمین یک میلیارد تقریباً جمعیتند. الآن یک میلیارد جمعیت دنیا را تشکیل میدهند. با دارا بودن همه چیز؛ ممالک غنی وسیع. و مملکت ایران 35 میلیون حالا میگویند جمعیت دارد. وسعتش آن قدر است که برای صد و پنجاه میلیون تا دویست میلیون جمعیت کافی است. یعنی اگر دویست میلیون جمعیت داشته باشد، در ایران به رفاه زندگی میکنند. و همین طور ممالک دیگر وسیعند. عراق وسیع است و جمعیت کمی دارد. چه وقت میخواهند این حکومتها بیدار بشوند و دست از اغراضشان بردارند؟ و چه وقت میخواهند مسلمین توجه بکنند به اینکه مصالحشان چه است و دردشان چه است؟ و چه وقت باید دوا کنند این درد را؟
یکی از کارهای بزرگی که شده است- و گمانم این است که آنها، آن شیاطین، کردهاند این است که قرآن و اسلام را آن طوری که هست نگذاشتند ما بفهمیم؛ نگذاشتند مسلمانها بفهمند. نفوذ کرده است این تبلیغات حتی در عمق حوزههای دینی نجف و قم! این معنا که یک مقدار از اسلام و یک قدری از اسلام مطرح است بین علمای اسلام؛ یک قدری از اسلام است؛ باقی آن مانده است آن زیر و مخفی است. نگذاشتند به اینکه ما اسلام را آن طوری که هست بفهمیم. برای اینکه یکی از خطرهایی که برای خودشان میدیدند همین بود که اگر اسلام را آن جوری که هست بفهمند، همه به آن رو میآورند، و برای آنها دیگر مقامی باقی نمیماند. نخواستند درست بشود، تعلیمات اسلام را دیدند. وقتی که انگلیسیها آمده بودند عراق، یکیشان شنیده بود که یکی اذان میگوید. گفتند این چیست. گفتند اذان میگوید. گفته بود به امپراتوری انگلستان هم ضرر دارد این؟ گفتند نه. گفت: هر چه میخواهد اذان بگوید! این بحث و مباحثهای که ما میکنیم به امپراتوری انگلستان و به جمهوری امریکا و به، نمیدانم، جمهوری شوروی ضرر ندارد. آنها خیلی هم به آن باد میزنند که زیاد بشود و بحث تفصیل پیدا بکند! آنچه برای آنها ضرر دارد، نمیگذارند درست بشود. چه وقت میشود که مسلمانها توجه بکنند به تعلیمات اسلام؟ توجه بکنند به اینکه صدر اسلام چه جور بود؟ چه وقت توجه میکنند به اینکه وضع رسول اکرم، وضع ائمه ما و وضع خلفا، که چه جور بودند آنها؟ چه جور زندگی میکردند و چه جور پیشبرد کردند ...؟ یک مشت جمعیتی که هیچ چیز نداشتند چطور دو امپراتوری را این طور از بین بردند.
نظیر آن را ما در ایران دیدیم، نظیر همان معنا که در صدر اسلام بود در ایران واقع شد. یک جمعیتی که- حالا شما چند تا تفنگ میبینید به دوش بعضی هست، این تفنگهایی است که از آنها گرفتهاند؛ و الّا تفنگ نداشتند اینها، آن طوری که به من میگفتند، صبح که میشد، هر کس از خواب پا میشد و بیرون میخواست برود از خانه، یک چوبی، یک عصایی، یک کارد مطبخی، چند تا سنگ، چند تا آجر، برمیداشتند و میرفتند به جنگ! طرف چه داشت؟ تانک و توپ و مسلسل و خمپاره، همه چیز. از بالای سر، از پایین، از همه جا. لکن این جمعیت یک چیز داشت، و آن «ایمان» یک پشتوانه داشت، و آن «خدا»، یک مقصد داشت، و آن «اسلام». همه، از اول ایران تا مرکز، تا آخر، هر جا میرفتی فریاد «مرگ بر شاه» و «ما جمهوری اسلامی میخواهیم» بلند بود. نه از مردم عادی؛ از آن بچههای کوچک و این قدری[9] که تازه زبان باز کردهاند، از آن بچههای دبستانی، تا آن پیرمردهایی که توی مریضخانه خوابیده بودند. نه یک قشر؛ علما، معممین، طلاب، دانشگاهیها، اداری، همه و همه یک مطلب میخواستند؛ و آن اینکه جمهوری اسلامی؛ ما جمهوری اسلامی میخواهیم. این معنا بود که رمز پیروزی بود. این معنا که همان طوری که در صدر اسلام جنگجویان اسلام میگفتند ما اگر بکشیم بهشت است و اگر کشته بشویم بهشت است، شهادت را برای خودشان فوز میدانستند، در ملت ما پیدا شده؛ به دست کی؟ به دست خدا. مگر امکان دارد که یک بشری، یک انسانی، افرادی، بتوانند این کارها را بکنند. این تحول امکان ندارد. خدا کرد این کار را. مسلمانها چه وقت میخواهند که یک همچو روحیهای پیدا بکنند که شهادت را برای خودشان فوز بدانند و بایستند مقابل اشخاص خائن و خیانتکار را سر جای خود بنشانند.
قدرتی که در ایران بود میگفتند در شرق نیست. آن قدرت نظامی که در ایران بود در شرق نبود. چنانچه میگفتند. پشتوانهای که اینها داشتند همه قدرتهای بزرگ بود، همه ابرقدرتها و همه قدرتهای کوچکتر. یکی از ممالک اسلامی- حالا یکی میگوید، شاید، شاید یکی بوده- از ممالک اسلامی در طول این مبارزهای که ایران میکرد، پشتیبانی از ما نکرد، همه از شاه حمایت میکردند؛ همهشان. خوب، شاه بود با آن قدرت که میگفتند مثل این قدرت در شرق نیست؛ و پشتیبانش همه مسْلم و غیر مسْلم؛ از ابرقدرتها گرفته تا قدرتهای کوچک، تا همین شیخنشینهای شما- همه موافق بودند. و اغفال کرده بودند برادرهای ما را. در بعضی از این مقاطع خلیج برادرهای اسلامی خیال میکردند که اگر شاه نباشد دیگر اسلام از بین میرود! اگر شاه نباشد شیعه اصلش بکلی از بین میرود! همچو تزریق کرده بودند، این برادرهای مؤمن متدین همچو حالیشان شده بود، که اگر این نباشد دیگر هیچ چیز نیست.
من وقتی که پاریس بودم، هِی میگفتند که اگر این برود چه میشود. گفتم که هیچ نمیشود؛ یک دزد میرود! حالا هم همین شده؛ ما حالا هیچ غصهای نداریم. دزد را بیرون کردیم؛ دست دزد قطع شد؛ دست خیانتکارهای خارجی قطع شد.
حالا ما گرفتاری که داریم گرفتاری خانوادگی است. اینکه دعوا ندارد؛ چیزی نیست ...
. حالا گرفتاری خانوادگی است. گرفتاری «سازمان امنیت» دیگر ما نداریم؛ گرفتاری فلان خارجی را ما نداریم، حالا دیگر خوفی نداریم. الآن نشستهایم با هم و داریم صحبت میکنیم. گرفتاری ما حالا گرفتاری این است که آن برادر ما کمتر چیز دارد و فلانی زیادتر دارد؛ خانه ندارد و ... اینکه چیزی نیست. خوب، اینها که از اول بود، گرفتاریها هم از اول بود، منتها حالا هم شیاطین دوره افتادهاند که خوب چه شد؟ کو؟ کو خانه؟ کو زندگی؟ [دائماً] تبلیغات. من به بعضیشان میگفتم که این ناداری مال حالا نیست. اینکه از اول بوده. انقلاب آیا اینها را به وجود آورده؟ رفتن شاه «نداری» را بار آورده است؟ اگر این ناداری جرمش گردن ماست، اگر این طور است که چون شاه رفته برق و اسفالت و مریضخانه و اینها را ندارید، اگر این طور بود، آن وقت ما مجرم بودیم و باید جبران بکنیم. اما اگر این بوده و ما حالا وارد شدهایم در یک مرحلهای که نه برق بود، نه آب بود، و نه اسفالت هست، و حتی در خود این تهران و در محلات تهران چیزی نیست، به ما چه میگویید؟ آن کاری که میباید میکردیم این است که شما را آزاد کردیم. آزادید حالا تا خودتان کار کنید. شما آن وقت در قید بودید، در حبس بودید، و هر روز یک مأموری بالای سرتان میآمد و تحکم بر شما میکرد و یک کلمه اگر میگفتید به حبس میرفتید، این الآن از سر شما برداشته است و شما راحت شدید. حالا شما چه ایرادی دارید؟ مگر ما شما را بیاسفالت کردیم که حالا آمدید سراغ ما. مگر ما شما را بیبرق کردیم؟ این گرفتاریهایی بوده است که در همه جای ایران از اول بوده است؛ و ما وارد شدهایم در این گرفتاری؛ دولت وارد شده در این گرفتاری. خوب، این باید رفع بشود. این گرفتاری چه شد؟ یعنی چه که «چه شد»؟ بهتر از این چه که یک سدی را ملت شکستند که امکان نداشت این سد شکسته شود، الّا به اراده «اللَّه»؛ از این بهتر چه میخواهد بشود؟ بهتر از آزادی چه نعمتی است که الآن داریم؟ خوب، پیشتر فقیر بودیم؛ حالا باید کوشش کنیم که از این فقر بیرون بیاییم. مشغول بشویم به کار تا فقرمان از بین برود. آنها مانع بودند از اینکه ما زراعت بکنیم؛ به اسم «اصلاحات ارضی» نمیگذاشتند زراعت ما تحقق پیدا بکند؛ حالا آزادید زراعت بکنید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 387 ـ 396)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان اداره ثبت احوال کشور؛ الطاف الهی در پیروزی انقلاب (1358)
«قبلًا عرض کنم که این پیروزی ارتباط به من نداشت؛ من یک طلبه هستم. و نباید این را به من متصل کنید. پیروزی ارتباط به ملت هم نداشت؛ این پیروزی مربوط به خدا بود. من همان وقت هم که در پاریس بودم، وقتی که میشنیدم که آمدند بعضیها پیش من گفتند که یک نفر آمد گفت که من در دهات کجا و کجا رفتم و دیدم که صبح که میشود آخوند ده جلو میافتد و مردم دنبالش تظاهر میکنند،- حتی یک قلعهای، که من آن قلعه را دیدم و در اطراف ماست، آن قلعه را اسم برد- که آن قلعه شاید آن وقت که من دیدمش- یک قلعهای- ده، پانزده مثلًا خانوار در آن ممکن بود که هر خانواری یک اطاق داشته باشد و توی بیابان پهلوی یک کوهی بود که این طرف و آن طرفش هم هیچ چیزی نبود- گفت که من در آن قلعه هم- قلعه «حسن فلک» به آن میگویند- رفتم و دیدم توی آن قلعه همان حرفهاست که در تهران است. من همان وقت مطمئن شدم به اینکه مسأله، مسئله بشری نیست. شعاع فعالیت انسان تا یک حدودی است، با اختلاف. یکی میتواند یک محله را، یک مسجد را اداره کند؛ یکی میتواند یک شهر را بسیج کند؛ یکی میتواند یک استان را بسیج کند؛ اما کسی بتواند همه ایران را- این 35 میلیون جمعیت را- به یک راه بسیج کند، به حیثی که این بچههای کوچک دبستان- وقتی که چیزهایشان را به من میگفتند،- این بچههای کوچک دبستان هم همان حرف را میزدند که دبیرستانیها میگفتند، آنها هم همان که بالاتریها میگفتند. آن پیرمردها و آن بچهها و آن زنها، و این دخترها همه یک چیز میگفتند، همه میگفتند که ما این سلسله را نمیخواهیم و ما جمهوری اسلامی میخواهیم. من به نظرم این طور آمد، مطمئن شدم به اینکه ما آن وقت اصلًا این صحبتها نبود، آن وقتی بود که قدرت آنها سر جای خودش بود، من به نظرم آمد که ما پیروز خواهیم شد برای اینکه این مسأله دیگر به ما مربوط نیست؛ یک مسئلهای است که به جای دیگر مربوط است. و این را هم شاید کراراً در پاریس هم آن وقت من گفتم که مسأله شده یک مسئله الهی و اینکه یک تحولی در یک جامعهای در یک مدت کم پیدا بشود- هم تحول روحی پیدا بشود و هم سایر تحولات.
شما ملاحظه کنید این تحول روحی که در ملت پیدا شد؛ همین ملت بود که یک پاسبان اگر در بازار میآمد بازار را میبست و مردم به خودشان حق نمیدادند که مقابل پاسبان حرف بزنند! همین ملت- همین ملت- در ظرف کوتاهی ریختند توی خیابانها فریاد زدند که «مرگ بر شاه»! همه دیوارها را پر کردند از «مرگ بر شاه»، که الآن هم آثارش [هنوز] باقی هست. این تحول که آن خوف مبدل شد به آن شجاعت که ایستادند، توپها و تانکها توی خیابانها آدم میکشت، مردم حمله میکردند به توپ و تانک و میگفتند اثر ندارد؛ با اینکه میکشت آدم را و لیکن ... روحیه ملت به طوری قوی شده بود که آنها همه آثار خودشان را از دست دادند. آن روحیه قوی ملت، که در اثر همین تبعیت از اسلام و توجه به اینکه ما اسلام را میخواهیم یک ملت مسْلم توجه کردند به یک نقطه و آن این است که ما جمهوری اسلامی میخواهیم، ما سلسله پهلوی را نمیخواهیم، این اسباب این شد که این وحدت کلمه و اجتماع مردم بر این مطلب و توجه به اینکه یک نقطه را میخواهیم و آن اسلام است، این پیروزی را به ما داد. چه پیروزی! پیروزی که همه حسابها را باطل کرد، حساب مادیگری را همه را باطل کرد، یکی از ادله بزرگ توحید است. روی حسابهای مادیگری آن دستگاههای جاسوسی امریکا مثل «سیا» و امثال اینها تصدیق کردند که این بر خلاف آن حسابهایی بود که ما میکردیم. راست هم میگفتند ... روی حساب مادیگری. یک قدرت شیطانی با یک تجهیزات بزرگ، مجهز به همه جهازها و اسلحهها، دنبال هم آن قدرتهای بسیار بزرگ و ابرقدرتها، در مقابل یک جمعیتی که هیچ چیز ندارند، زنها و مردها ریختند، با مشت خالی ریختند توی خیابانها و در مقابل ایستادند. هیچ حساب درست نمیشود که این قدرت، این چیزی نداشت، آن همه چیز را داشت.
این چه شد؟ این یک تحولی پیدا شد در قشرهای نظامیها؛ که یا روحیهها را دادند از دست یا متحول شدند و متصل شدند به- البته مختلف بودند- اینها؛ متصل شدند به این جمعیت. در این آخر این آدم بسیار بیعقل، این بختیار بسیار بیعقل که من نصیحتش کردم و اگر نصیحت مرا قبول کرده بود حالا نخست وزیر بود؛ من نصیحت کردم به او آن وقت که پاریس بودم که تو حالا که شاه رفته یک چیزی دستت آمده بیا بگو که من میخواستم یک خدمتی به ملت بکنم، حالا من در اختیار ملت؛ اگر این [کار] را میکرد قهرمان میشد؛ نفهمید که چه بکند.
در هر صورت، این اجتماع مردم بر این امر و وحدت کلمهای که پیدا کردند ملت ما و توجه به اسلام اسباب این شد که این پیروزی پیدا شد و آن حسابها همه حسابش غلط از کار درآمد. آنها میگفتند این همه تجهیزات در یک طرف، دنبالش هم امریکا بود، شوروی بود، انگلستان بود؛ منتها شوروی کمتر صدایش در میآمد لکن بود- الآن هم دارد مفسده میکند- امریکا و انگلستان به صراحت میگفتند که نخیر، ما پشتیبانیم و ما هستیم؛ لکن ملت گوش نکرد به این حرفها. خداوند همچو قدرتی به ملت داد که گوش نکرد به این حرفها، و حسابها همه باطل درآمد. «هیچ» بر همه چیز غلبه کرد. هیچی به حسب جهات مادی؛ و الّا همه چیز به حسب معنویت. معنویت غلبه کرد بر مادیت از راه خدا [که] فوق همه چیز بود. این اسباب این شد که ما غلبه کردیم.
این شعرها که خواندید شعرش خوب بود، اما برای من اینها صحیح نیست. شما همان ثنای خدا را بکنید که یک همچو توفیقی نصیب ما شد. ما هیچ هستیم. همه عالَم هیچ است. سر تا ته عالَم یک جلوهای است از خدای تبارک و تعالی. هر چه هست اوست. الحمد للَّه تا حالا به واسطه همین توجهی که همه پیدا کردند به خدا، بچه کوچولو میگفت جمهوری اسلامی؛ پیر مرد توی بستر هم این معنا را میگفت. آنها هم که وقتی که میخواستند رأی به جمهوری اسلامی بدهند و رفراندم کردند، پیرمردی که نمیتوانست حرکت بکند با چرخ میآوردندش رأی میداد. بعضیها هم همان جا که رأی داده بودند مردند! همان جا. به من اطلاع دادند در شهر سابق ما یک نفر آمده خوب، آوردندش- پیرمرد میخواسته برود. رأی داده، بعد هم مرده است. بچههایی که رأی ندادند ناراحت شده بودند! بچههایی که مربوط به ما بودند ناراحت بودند از اینکه چرا ما رأی نباید بدهیم. این یک مطلبی بود که خدا درست کرد مردم را. این طور اشتیاق در آنها ایجاد کرد؛ این طور شوق و شعف در آنها ایجاد کرد. این طور جانبازی در آنها ایجاد کرد که میآیند میگویند که شما دعا کنید من شهید بشوم؛ دعا بکنید بچه من شهید بشود. این تحول روحی که در مردم پیدا شد و موجب این شد که بحمد اللَّه ملت ما پیروز شد، این تحولی بود که خدای تبارک و تعالی به فضل عنایت خودش این را نصیب کرد به ما. این را حفظش کنیم. این هدیه خداست، حفظش کنید. اگر این از دستمان برود، آن طرفیم. اگر این معنای وحدت کلمهای که در اثر توجه به اسلام برای ما پیدا شد، اگر این از دست ما گرفته بشود، ما همان اشخاص ضعیف هستیم و همان اشخاصی هستیم که هیچ دستمان نیست. چهار تا تفنگی که دست مثلًا این پاسداران هست با آن اسلحههایی که آنها دارند که مقابله نمیتواند بکند. این خداست که آنها را عقب زده است و کید آنها را باطل کرده است. شکرگزاری کنید برای این معنا؛ و این را حفظش کنید. این نهضت را حفظ کنید.
با حفظ این نهضت همه به پیش خواهیم رفت. و اسلام آن طوری که هست، نه آن طوری که برای ما خارجیها معرفی کردند و ما هم باورمان آمد، آن طوری که هست، آن طوری که صدر اسلام بود، آن طور در خارج ان شاء اللَّه تحقق پیدا بکند: سعادت برای همه اقشار. سلامت برای همه اقشار. رفاه برای همه اقشار. تعدی هیچ [نیست] در دولت اسلامی. هیچ کس از حکومت نمیترسد. برای اینکه حکومت کاری به مردم ندارد، نمیخواهد. همه باید از خودشان بترسند که مبادا جرم بکنند. جرم که بکنند، حکومت آنان را میگیرد برای جرمشان. اما دیگر یک ساواکی باشد که مردم را با بهانه بخواهد بگیرد، و حالا هم که گرفت زجر بکند، اینها دیگر در کار نیست. ان شاء اللَّه نخواهد شد. الآن شما بحمد اللَّه آزادی را، که بهترین نعمتهای الهی است، به دست آوردید. الآن اینجا مطمئن هستید که بلند بشوید بروید بیرون، نمیآیند شما را بگیرند، شما را ببرند، که چرا رفتید آنجا اجتماع کردید. اگر چند وقت پیش از این بود، [در] یک همچو اجتماعی الآن ساواکیها ریخته بودند و همهتان را گرفته بودند و برده بودند. ما را هم، ما را هم چه کرده بودند. حالا بحمد اللَّه اینها دیگر نیست در کار. الحمد للَّه که دست آنهایی هم که غارتمان میکردند، آنها هم دستشان کوتاه شد. آنان را دستشان را هم بریدند. بنا بر این، ما الآن سنگری را که پیش بردیم: یکی دست این چپاولگرها را کوتاه کردیم. و یکی آزادی برای خودمان تهیه کردیم. استقلال داریم و آزادی. الآن آن معنایی که میخواستیم حاصل شده است. این یک مقدار ریشههای کوچکی که هستند و گندیدهای که هستند و فساد میکنند، اینها چیزی نیستند. اینها تمام میشود کارشان. آن قدرت بزرگ رفت؛ اینها دیگر چیزی نیستند. اینها به یک فوت تمام میشوند! لکن عمده این است که ما آن نعمتی که به ما دادند شکرش را به جا بیاوریم. و شکر به این است که حفظ کنیم آن چیزی که به ما اعطا کرده است. حفظش کنیم. این یک هدیه است که خدای تبارک و تعالی به ملت ما عنایت کرده است. ملت تا این هدیه را حفظ کرده است پیش میرود. اگر خدای نخواسته این از دستش برود، باز همان است: ضعیف و بیچاره، که یک پاسبان بیاید زور بگوید. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند، و برای مملکتتان مفید واقع بشوید. حالا از این به بعد دیگر یک مملکت اسلامی است؛ و همه ما موظفیم خدمت بکنیم. مثل خدمت به خانه خودتان باشد.» (صحیفه امام، ج7، ص: 397 ـ 401)
ـ حکم انتصاب آقای ابوالقاسم دانش آشتیانی به سمت امامت جمعه آشتیان (1359)
«جناب حجت الاسلام آقای حاج میرزا ابو القاسم دانش آشتیانی- دامت افاضاته
پیرو درخواستی که اهالی محترم آشتیان در مورد اقامه نماز جمعه در آن شهرستان از جنابعالی نمودهاند، مقتضی است دعوت آنان را بپذیرید و به همین منظور این جانب جنابعالی را به سمت امام جمعه در آن منطقه منصوب نمودم که ان شاء اللَّه تعالی ضمن انجام این فریضه بزرگ الهی مردم را به وظایف خطیری که بخصوص در این برهه از زمان دارند آشنا سازید. از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج12، ص: 316)
ـ حکم انتصاب آقای هاشم تقدیری به سمت امامت جمعه سنقر (1359)
«اهالی محترم شهرستان سنقر[10]- ایّدهم اللَّه تعالی
طومار ارسالی اهالی محترم واصل گردید، و پس از مذاکره با جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ هاشم تقدیری- دامت افاضاته- قرار شد ایشان بدانجا بیایند، و به همین منظور ایشان را به سِمت امامت جمعه در آن شهرستان منصوب نموده، تا ضمن انجام سایر وظایف اسلامی و تبلیغی، این فریضه بزرگ الهی را برگزار کنند، و اهالی محترم را به وظیفه خطیر و حساسی که دارند آشنا سازند. امید است مردم نیز فرصت را مغتنم شمرده، کمال همکاری را در انجام وظایف محوله با ایشان داشته باشند، و در هر حال اتحاد و همبستگی خود را در برابر دشمنان حفظ نموده، از اختلاف و تفرقه بپرهیزند. از خدای تعالی موفقیت همگان را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج12، ص: 317)
ـ سخنرانی در جمع اعضای کادر مرکزی جنبش امل لبنان؛ لزوم بیداری مسلمین (1359)
«من از سالهای طولانی راجع به اسرائیل و راجع به جنایات او همیشه در خطبهها، در نوشتهها، گوشزد کردهام به مسلمین که این یک غده سرطانی است در یک گوشه ممالک اسلامی، و این طور نیست که اکتفا بکند به همان «قدس» و اینها، اینها بنایشان بر این است که پیش بروند؛ یعنی اینها تابع سیاست امریکا هستند. امریکا هم آمالش فقط یکجا نیست، چنانچه همه ابرقدرتها میخواهند همه ممالک را تحت سیطره قرار بدهند، اگر بتوانند. لبنان را ما یک جزئی از ایران میدانیم؛ برای اینکه ما و آنها اصلًا جدا نیستیم، ما آنها هستیم و آنها ما هستند. آقای «صدر»[11] یک مردی است که من میتوانم بگویم او را بزرگ کردهام. [او] به منزله یک اولاد عزیز است برای من و من امیدوارم که ان شاء اللَّه ایشان با سلامت برگردند به محل خودشان، و بسیار مورد تأسف است که ایشان را ما الآن نمیبینیم در بین خودمان.
اصلًا باید مسلمین بیدار بشوند. امروز روزی نیست که مسلمانها هر کدام یک گوشهای زندگی تنهایی بکنند و خودشان بین خودشان در هر کشوری یک زندگی خاص به خود داشته باشند، نمیشود این معنا. در یک همچو زمانی که سیاستهای ابرقدرتها بلعیدن همه جاست، مسلمین باید بیدار بشوند، ملتها. دولتها را من از اکثرشان مأیوس هستم، لکن ملتها باید بیدار بشوند، و همه تحت لوای اسلام و تحت سیطره قرآن باشند.
الحمدللَّه مسلمین هم عدهشان قریب یک میلیارد هست، و هم ممالکشان یک ممالکی است غنی، ثروتمند و هم افرادشان افراد لایق؛ لکن آنهایی که میخواهند در این ممالک حکومت کنند به واسطه تبلیغات سوئی که در طول چند صد سال تقریباً کردهاند و نفوذی که در دانشگاهها، در جاهایی که مراکز تربیت ابنای مسلمین است کردهاند، مسلمین را طوری کردند که از خودشان مأیوس شدند؛ یعنی خودشان را گم کردند. باید مسلمین جدیت کنند مجد خودشان را پیدا کنند.
این غرب یا شرق که سلطه پیدا کرده است بر همه ممالک اسلامی، مهمش این سلطه فرهنگی بوده است. در آن مراکز تربیت میشدند بچههای ما به تربیتهایی که وقتی که از دانشگاهها بیرون میآمدند طرفدار غرب یا طرفدار شرق بودند. همین جوانهایی که شما ملاحظه میکنید که الآن یا برای چین یا برای شوروی یا برای امریکا در ممالک مختلف فعالیت میکنند، و الآن در ایران خصوصاً [فعالیت] میکنند، اینها بسیارشان از همین دانشگاهها بیرون آمدهاند، یعنی با این تربیت بیرون آمدهاند که خودتان چیزی نیستید! عمال آنها، چه آنهایی که قلمفرسایی میکردند و غربزده بودند، و چه آنهایی که در مدارس ما مشغول تربیت بودند، اینها همه این معنا را متفق الکلمه بودند که ما خودمان ازمان چیزی نمیآید! ما باید دنباله غرب باشیم، یا دنباله شرق باشیم. مصیبت بزرگ برای مسلمین همین فرهنگی است که در بین مسلمین رواج پیدا کرده، و جوانهای ما را میکشاند یا به آن طرف یا به آن طرف. در ایران اکثراً طرف امریکا هستند، با صورت اینکه ما کمونیست هستیم! برای اینکه اینها بعضیهاشان که کمونیسمْ خودشان را میدانستند، یا خیال میکردند بودند، در دربار شاه خدمت میکردند! در هر صورت، آن چیزی که وظیفه همه ما مسلمین هست، وظیفه علمای اسلام است، وظیفه دانشمندان مسلمین است، وظیفه نویسندگان و گویندگان در بین طبقات مسلمین است، این است که یک هوشیار بدهند به این ممالک اسلامی که ما خودمان فرهنگ داریم، ما خودمان فرهنگ غنی داریم. فرهنگ ما طوری بوده است که صادر شده است به خارج، و آنها گرفتند از ما. کُتبی که در ایران و در ممالک اسلامی نوشته شده کُتبی بوده است که آنها گرفتند و از آن استفاده کردهاند. فرهنگ این شرق؛ یعنی شرق اوسط،[12] چون که ما هستیم در آن، فرهنگ مسلمین، غنی ترین فرهنگها بوده و هست، مع الأسف مسلمین نتوانستند از آن استفاده کنند. آن قضیه ابو عبیده را که شمشیرش چقدر بود، کسی گفت آن [را] خود ابو عبیده[13] باید به کار بیاندازد. از خود شمشیر که کاری نمیآید؛ باید اشخاص این شمشیر را به کار بیاندازند.
اسلام همه چیز برای مسلمین آورده است، همه چیز. قرآن در آن همه چیز است، لکن مع الأسف ما استفاده از آن نکردهایم؛ و مسلمین مهجورش کردند؛ یعنی استفادهای که باید از آن بکنند نکردند. باید مردم را توجه داد، گرایش داد به اسلام .... بچههای کوچک تا پیرمردهایی که در بیمارستانها خوابیده بودند، یکصدا برای اسلام فریاد کردند، این یک اعجازی بود که در ایران واقع شد و همین بود که پیروز کرد اینها را بر یک همچو قدرتهایی، که تخیل این [پیروزی] در ذهن کسی در عالم پیدا نمیشد. یک ایرانی که فاقد همه چیز، سلاح مدرن، باشد، یا اگر در آن باشد استعمالش برایشان مشکل است، این بتواند این قدرتی که همه قدرتها دنبالش بودند بتواند درهم بشکند و بیرون کند این را! در صورتی که همه ابرقدرتها، بلکه همه قدرتهای مسلمین هم، تقریباً پشتیبانش بودند. بنده که در پاریس بودم، بیشتر از همه از امریکا، هی سفارش میشد که شما بگذارید اینها بمانند، شما نروید. حالا اخیراً که خود مردکه[14] رفته بود و بختیار[15]- که جنایتش کمتر از او معلوم نیست باشد- در ایران بود و نخست وزیر بود، به خیال خودش، از طرف امریکا هی سفارش میشد؛ میآمدند گاهی با خود من ملاقات میکردند، به اسم اینکه من یک بازرگان هستم، و گاهی با سایر آقایانی که آنجا بودند ملاقات میکردند که آنها به من برسانند که شما حالا نروید ایران، حالا زود است شما بروید ایران! من از همان اول فهمیدم که وقتی دشمن ما میگوید شما نروید، معلوم میشود که رفتن ما صلاح است، و لهذا ما کوشش کردیم برای آمدن، و اعلام کردیم که هر وقت راه باز شد ما میرویم، اینها راه را بستند. ما گفتیم هر روزی که راه باز شد ما حرکت میکنیم، آنها هم که نمیتوانستند تا آخر راه را ببندند، همان روز هم که راه باز شد ما آمدیم؛ و بعد هم معلوم شد که به صلاح بوده است.
مسلمانها باید خودشان را پیدا کنند؛ یعنی بفهمند که خودشان یک فرهنگی دارند، خودشان یک کشوری دارند، خودشان یک شخصیتی دارند. اینکه در ذهن جوانهای ما کردهاند که باید مثلًا فلان مکتب در اینجا پیاده بشود، مکاتب شما چیزی نیستند، اینها همین تعلیماتی است که ابرقدرتها در ایران پیاده کردهاند. آنها یک همچو فرهنگی را برای ما درست کردند که ما از خودمان بیخود بشویم، و آنها تمام چیزی که ما داریم و حیثیتی که ما داریم ببرند. باید ما برگردیم به حال اول اسلام، باید مسلمین برگردند به همان حال که با جمعیت کم غلبه کردند بر همه قدرتها. مسلمین با داشتن این همه ذخایر و با داشتن این همه مکنتها و با داشتن این همه جمعیت، مع الأسف اینها را چون تکه تکه کردند بعد از جنگ عمومی، عثمانی را تکه تکه کردند، و هر جا را دادند دست یک نوکری از نوکرهای خودشان، حالا این گرفتاریها پیدا شده است. مسلمین باید یکپارچه بشوند و با ابرقدرتها مقابله کنند، و هیچ ابرقدرتی هم نمیتواند با آنها مقابله کند. ما الآن با جمعیت کمی که داریم- ما 35 میلیون جمعیت داریم، در صورتی که حریفهای ما میلیارد جمعیت دارند- ما با جمعیت کم عازم این شدیم که مقابله کنیم، و هیچ هم بنا نداریم به اینکه پیروز بشویم. ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم که با ظلم مقابله کنیم. در پاریس هم که میآمدند، به من بعضی «خیراندیشان» و اشخاصی که ملتفت قضایا نبودند میگفتند که نمیشود؛ دیگر امکان ندارد، دیگر شما یک فکری مثلًا بکنید که یک تنازلی بکنید، من به آنها میگفتم ما تکلیف داریم ادا میکنیم، میشود و نمیشود برای ما مطرح نیست. ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم؛ با این آدمخوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم. ما به آن اندازهای که قدرت داریم مقابله میکنیم؛ اگر پیروز شدیم که خوب، الحمد للَّه، و اگر پیروز هم نشدیم، الحمد للَّه که به تکلیف عمل کردیم. مسلمین باید خودشان را مکلف بدانند؛ گمان نکنند که اگر پیروز نشدند، نیستید پیروز. اگر معنویات ما محفوظ بشود، گرایشمان به قرآن محفوظ باشد، چه شهادت برای ما حاصل بشود، که نیل بزرگی است؛ و چه پیروز بشویم. ما الحمد للَّه در همه جاها پیروز هستیم؛ و احدَی الحُسنَیَین برای ماست، ان شاء اللَّه.
ما امیدواریم که یک روزی با جنابعالی، با آقای آسید موسی صدر- سلمه اللَّه تعالی- در قدس با هم نماز بخوانیم ان شاء اللَّه. و ما مأیوس نیستیم. مسلمین باید با قدرت پیش بروند. امروز تقریباً ابرقدرتها رو به شکستند، رو به شکستند، آن طور نیست که خیال بشود مثل ده سال پیش از این است. امروز امریکا الآن گرفتار همین مسلمانهای سیاهپوست است، که مجبور شده در چندین شهر، هشت شهر، اعلام حکومت نظامی بدهد. این مسأله یک جنبشی است که در بشر پیدا شده که زیر بار نمیخواهد برود، یک چیزی است همه جا پیدا شده. الآن در عراق جنبش پیدا شده است، در- عرض میکنم- پاکستان، در هندوستان، در جاهای دیگر، همه جا پیدا شده. این مسلمانها باید هم را پیدا بکنند، خودشان را پیدا بکنند، خیال نکنند که ابرقدرتها چه هستند. نخیر، همچو حرفهایی نیست در کار. هم خودشان را پیدا بکنند، و هم با هم اجتماع بکنند، با هم وحدت داشته باشند، تا ان شاء اللَّه پیروز بشوند، و پیروز میشوند، ان شاء اللَّه. امیدواریم که این انقلابات و نهضتهایی که در بین مسلمین پیدا شده همه جا برود و همه جا با هم باشند، و با وحدت کلمه و اتکال به خدای تبارک و تعالی، که منشأ همه پیروزیهاست، ما به پیش برویم، و همه ممالک اسلامی وحدت کلمه، و زیر بیرق اسلام زندگی مرفه آبرومندانه بکنند ان شاء اللَّه تعالی. خداوند ان شاء اللَّه لبنان عزیز را نگه دارد و مسلمانان لبنان را، مسلمانانی که برای اسلام در جنگ هستند پیروز کند ان شاء اللَّه تعالی.» (صحیفه امام، ج12، ص: 318 ـ 321)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان سپاه، ارتش و بسیج مستضعفان؛ پایداری و استقامت (1363)
«من در اینکه شما برادرها و فرماندهان ارتش و سپاه با هم ممزوج هستید، ید واحده هستید احساس سرافرازی میکنم. من هیچ وقت شماها را فراموش نمیکنم. من در مواقع استجابت دعا به شماها دعا میکنم.
قوی باشید، برومند باشید و از هیاهوی دنیا هیچ وقت به خودتان هراس راه ندهید.
این مسائل در صدر اسلام هم بوده است. این هیاهوها و بساطی که مخالفین اسلام در صدر اسلام راه میانداختند در زمان خود پیغمبر اکرم و بعدها همیشه بوده است، لکن خداوند امر فرموده است که ما مستقیم باشیم، استقامت کنیم.[16] و اگر چنانچه استقامت کنیم مؤید به تأییدات الهی هستیم، و شما چون پشتوانهتان خدای تبارک و تعالی است از هیچ چیز باک ندارید. دیگراناند که پشتوانهشان شیطان است و با دست شیطان حرکت میکنند. شما که با قدرت الهی دارید حرکت میکنید قدرتمندید.
عدد کم بودن اشکال ندارد، ایمان قوی بودن مهم است. و شما بحمد اللَّه و همه ارتش و سپاه ما و سایر ارگانهایی که هستند در جبهه، همه آنها برومندند و چون پشتوانه ایمان در آنها هست نباید از هیچ چیز بترسند و نمیترسند. و من حکایتهایی که از جبهه و از دوستانمان در جبهه میشنوم و مناجاتهایی که در توی جبهه و سنگرها با خدای تبارک و تعالی میکنند، موجب سرافرازی است. شما بدانید که از بعد از اسلام تا کنون یک همچو ارتش و سپاهی نبوده است که سنگرهاشان معبدشان باشد، سنگرها را به صورت مسجد درآورند. شمایید که این کار را کردید و دارید میکنید. و شما پیش خدا سرافرازید و خدای تبارک و تعالی به شما قدرت میدهد و همین طوری که پیغمبر اکرم با عدد کم لکن با تأیید الهی مقاصد خودش را پیش برد و دنیا را در تحت تأثیر خودش قرار داد، شما هم که تابع آن وجود محترم هستید و شما الآن میبینید که دنیا در تحت تأثیر شما واقع شده است، شما پیروزید الآن.
شما در دنیا، الآن اینکه انعکاس قدرت شما در کاخ سفید و در کرملین[17] الآن پرتوانداز است، همه قدرتها از شما باک دارند، شما باک از کسی نداشته باشید. همه قدرتها از قدرت اسلام الآن لرزیدهاند و کارهای شما لرزانده آنها را. شما هیچ، از هیچ قدرتی نترسید.
وقتی خدا با شماست، همه چیز با شماست. شما خدا را دارید و لو اینکه پشتوانه از شرق و غرب ندارید. و این افتخار شماست، افتخار اسلام است که نه به شرق متوجه باشد و نه به غرب متوجه باشد، صراط مستقیم باشد. راه، راه خداست. در راه خدا نه شهادت و نه نقص عضو و نه گرفتاری هیچ یک از اینها اشکال ندارد. این چیزی بوده است که اولیای خدا از اولی که خلقت تحقق پیدا کرده است، انبیای عظام در طول تاریخ مبتلا به آن بودند و نترسیدند و جلو رفتند و شما امروز قدرتمندانی هستید که در دنیا آواز شما پیچیده است. الآن همه از شما باک دارند و شما از هیچ کس باک ندارید. با هم باشید، دست واحد باشید و همه را دعوت به وحدت بکنید، و بحمد اللَّه وحدت حاصل است، حفظ کنید این وحدت را.
مادامی که حفظ کنید شما وحدت خودتان را خدا با شماست.
یَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ.[18]
وقتی اعتصام به حبل خدا بکنید، خداوند با شماست. مسلم بدانید که- یک- کسی که خدا با اوست، شهید بشود یا زنده باشد پیروز است؛ و شما چه خدای نخواسته- این یک دعایی است برای همه- همهمان چه شهید بشویم و چه پیروز بشویم هر دو پیروزی است.
خداوند به همه شما قدرت عنایت کند و سلامت باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه
البته سلام مرا به همه افرادی که در جبههها هستند برسانید، و بگویید- من- آنچه که از من میآید دعاگویی است و دعا میکنم به همهتان. خدا همهتان را حفظ کند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 439 ـ 441)
ـ یادنامه به خانم فاطمه طباطبایی؛ پاسخ به درخواست اشعار و تذکرات اخلاقی (1364)
«بسمه تعالی
عاقبت، اصرار مکرر فاطی[19] غلبه کرد، و من از این چاه خشکیده برای خاطر او چند دَلوی آب گلآلود کشیدم. من نه شاعر بوده و نه هستم؛ و نه دعوی آن دارم. اکنون که به سن کهولت رسیده و اگر فی المثل چیزی داشتهام ته کشیده، و با دفتری سیاه و کولهباری از گناه به درگاه او- جلّ و علا- به امید بخشش و رحمت رو آوردم، اعتراف دارم که نقطه سفیدی در نامه عمل ندارم؛ چون حسنات تخیلی و طاعات صوریام سیئاتی است که از حد خودپرستی و خودخواهی فراتر نرفته و حجابهای ظلمانی و وساوس شیطانی بوده؛ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ،[20] که باید از آنها بیش از معاصی استغفار کنم، و از خود و عمل خود مأیوسم، لکن از فضل خدای متعال و رحمت او- جل و علا- مأیوس نیستم و به رحمت و نعمت واسعه او امید بستم.
و تو ای دخترم به خود آی، و از خود سفر کن؛ یا لا اقل به خیال سفر باش. و بدان آنچه شنیدیم از طبلی میان تهی بوده؛ و آنچه گفتیم لقلقه لسان. خداوند به رحمت خود تو را یاری دهد که چون نویسنده، عمر را صرف لا یعنی[21] نکنی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 264)
ـ حکم به نخست وزیر؛ تأمین هزینه جامعة الزهراء توسط بنیاد مستضعفان (1364)
[آقای سید عبد الکریم موسوی اردبیلی، عضو هیأت امنای «جامعة الزهراء»، مدرسه علمیه خواهران در قم، طی نامهای به محضر امام خمینی، به تاریخ 28/ 2/ 1362، اعلام داشت:
«... احتراماً، درباره مکتب جامعة الزهرای قم به استحضار میرساند، پس از دستور حضرت عالی هیأت مؤسس و مدیره تشکیل گردیدند و تشریفات قانونی ثبتی به انجام رسید هیأت مدیره مشغول تهیه مقدمات افتتاح جامعة الزهراء میباشند. فعلًا از نظر بودجه نیاز به تأمین اعتبار دارد ...» ایشان در ادامه نامه، درخواست نمودهاند اجازه داده شود از محل امکانات در اختیار بنیاد مستضعفان جهت تأمین نیازهای جامعة الزهراء استفاده شود. امام خمینی در پاسخ مرقوم فرمودهاند:].
بسمه تعالی
جناب آقای نخست وزیر، بنیاد مستضعفان کلیه مخارج جامعة الزهرای قم را تأمین نماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج19، ص: 265)
[2] - آقای سید احمد خمینی در این باره چنین توضیح میدهد:« اخراج ایرانیهای مبارز از عراق موجب شد به حضرت امام پیشنهاد کنم در صورت اخراج ایشان، در یکی از کشورهای اسلامی اجازه اقامت بگیریم. بیشتر در ذهنم سوریه یا لبنان و در مرحله بعد پاکستان بود».
[3] - آقای سید حسن خمینی، فرزند آقای سید احمد خمینی.
[4] - مسئله کمیتهها، کشاورزی و مواد مخدر که در سخنان وزیر کشور مطرح شده بود.
[5] - سمینار استانداران سراسر کشور در تهران.
[6] - متعصب؛ کسی که کورکورانه از یک مرام خاصی پیروی میکند
[8] - جنگ جهانی اول که در سال 1292 ه. ش. روی داد.
[9] - اشاره به کودک خردسال حاضر در مجلس.
[10] - سنقر کلیایی، از شهرهای استان کرمانشاهان
[13] - یکی از سرداران سپاه اسلام
[15] - شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم شاه.
[16] - اشاره است به آیه 112، سوره هود و آیه 15، سوره شوری.
[17] - کاخ کرملین در مسکو، مقرّ حاکمان شوروی
[18] -« دست خداوند با جماعت و همبستگی است». صحیح ترمذی، ج 3، ص 316.
[19] - همسر آقای سید احمد خمینی
[20] - بخشی از آیه 40 سوره نور:« تاریکیها برخی از آن، بالای برخی است»