امروز با امام: بیستونهم اردیبهشت
ـ بیانات در حضور سه تن از اهالی لرستان؛ افشای توطئه های رژیم شاه (1342)
«اگر مخالف نمیبود، قرآن را آتش نمیزد. وقتی که رئیس سازمان امنیت ... و رئیس شهربانی ...[1] دستور دهند قرآن را آتش بزنند و دعا را لگدکوب کنند و پاسبانان را به پشت بام بفرستند، تا با آجر به سر و کله روحانیون و طلاب بزنند، آیا اینها مخالف با دین مقدس اسلام نیستند؟ بالاخره روزی حساب اینها را خواهیم رسید. اگر زنده ماندم، میدانم با اینها چه معاملهای بکنم[2] ....
اتفاقاً اکثر شهرستانها طومارهایی به همین منظور نوشته و به قم آوردهاند. البته ما خیلی ممنون شدیم که مردم شهرستانها درباره دین، این طور با ما همکاری میکنند. تمام اینها تقصیر شاه مملکت است که نمیتواند مملکت داری کند. حق هم دارد نتواند مملکت داری کند؛ چون سلطنتش غصبی است؛ و هر چیز غصبی زود از بین خواهد رفت. حالا ما کاری به این موضوع نداریم؛ سلطنت هم مال خودش! ما میگوییم: چرا کارهایی را که بر خلاف دین است انجام میدهد؟ شاه میخواهد مثل پدرش بیدینی را رواج دهد. چقدر ما نصیحت کردیم که این کارها نتیجه خوبی ندارد؛ کسی گوش نداد. اکنون که به گفته ما گوش نمیدهند، ما هم باید به یاری خدا مخالفین دین را سرنگون کنیم؛ حالا هر مقامی میخواهد باشد؛ خواه شاه مملکت، خواه دولت. ما میخواهیم جلو فحشا را بگیریم. دین مملکت، شیعه است؛ و نبایستی این حرکات زشت در او وجود داشته باشد. در این مبارزه یا کشته میشویم و مظلومیت ما ثابت میشود و آن وقت مردم شورش میکنند و مخالفین را خواهند کشت، یا بیدینی را از بین میبریم. ما دیگر از توپ و تفنگ و سرنیزه، ترس و واهمه نداریم. ما مبلّغ هم به شهرستانها، دهات و قصبهها فرستادهایم تا به مردم حقیقت را بگویند و آنها را آماده کنند؛ و اگر احیاناً نگذارند وعاظ روی منابر حرف خود را بگویند، در منازل میروند و آنچه را باید بگویند، میگویند ...». (صحیفه امام، ج1، ص: 231 ـ 232)
ـ نامه تشکر به آقای سجاد حجج میان های؛ حمایت مردم در جریان قیام 15 خرداد (1343)
«خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا سید سجاد حجج میانهای- دامت افاضاته
به عرض میرساند، مرقومه شریفه که حاکی از سلامت مزاج شریف بود واصل گردید. مجاهدات و مساعی جمیله جنابعالی و اهالی محترم میانه در جریانات اخیره[3] مورد کمال تقدیر است. امید است ان شاء اللَّه مورد توجه حضرت ولی عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- واقع گردید و مأجور باشید. دوام توفیقات آن جناب و اهالی محترم و سایر مسلمانان جهان را در اعلای کلمه طیبه اسلام از خداوند متعال خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج1، ص: 329)
ـ نامه به آقای سید جلال الدین طاهری اصفهانی؛ توصیه به معالجه بیماری (1349)
«خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای طاهری- دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل شد. از اینکه پاهای جنابعالی رو به بهبودی است خوشوقت شدم. امید است ان شاء اللَّه تعالی کسالت دیگر شما هم به زودی رفع شود. این جانب جداً دعا میکنم و از حال شما نگران هستم، لکن بحمد اللَّه شما جوان هستید و قوه جوانی و روحی کمک کرده به زودی ان شاء اللَّه رفع میشود.
این جانب بحمداللَّه تعالی مزاجاً سلامت هستم. امید است به ادعیه خالصه آقایان نگرانیهای روحی نیز رفع شود. نمیدانم اطبای اصفهان تا چه اندازه تخصص دارند؛ شاید اگر تهران تشریف ببرید بهتر باشد و ان شاء اللَّه زودتر بهبودی حاصل شود. در صورتی که از این جانب کاری ساخته شود به هر نحو مهیا و حاضرم برای سلامت شما اقدام کنم.
از خداوند تعالی بهبودی جنابعالی را خواستارم. مرقومی از جنابعالی واصل نشده غیر از همین مرقوم که به وسیله جناب آقای امامی بوده
مرقوم شده بود چهار- پنج قبض بفرستم. هیچ در نظر ندارم اسما و مقدار وجوه را مرقوم دارید تا بفرستم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج2، ص: 270)
ـ نامه به آقای حسن ثقفی و تشکر از ارسال کتاب (1355)
«پس از اهدای سلام و تحیت، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج شریف و حضرت آیت اللَّه والد[4] بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. ایصال کتاب شریف مَنْ لَا یَحْضُر[5] موجب مزید تشکر شد. ماها بحمد اللَّه تعالی همگی سلامت و با ناگواریها میگذرانیم. از خداوند تعالی اصلاح امور را خواستارم. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم. حضور حضرت آقا سلام مخلصانه میرساند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج3، ص: 145)
ـ سخنرانی در جمع عشایر و ستاد نیروی هوایی؛ خیانت رضا خان- توطئه امریکا (1358)
«این عشایر ایران یکی از بهترین خزائن ملت است؛ رضا شاه، به امر اجانب مأمور شد عشایر را در هر جا که هست سرکوبی کند. برای اینکه اجانب مطالعاتی که کرده بودند یکی از چیزهایی که ممکن بود جلوی اجانب را بگیرد و نگذارد که اینها در ایران رخنه بکنند، عشایر بود. آنها با هر احتمالی یک سدی درست میکردند که جلوی آن محتمل را بگیرند، [چون] احتمال میدادند روحانیون از مقاصد آنها جلوگیری کنند، رضا خان را واداشتند به اینکه با روحانیون ... و آن طور که دیدید. یعنی شاید شماها اکثراً یادتان نباشد، و لیکن من یادم است، و پیرمردها یادشان است، دیدید که با روحانیین چه کردند. به طوری که در همین مدرسه فیضیه نمیتوانستند طلبهها روز توی حجرههای خودشان بمانند. اینها مجبور بودند که قبل از آفتاب بروند به باغات، و آخر شب برگردند! برای اینکه اگر در مدرسه بودند، میآمدند پاسبانها میریختند مدرسه و میبردند اینها را یا خلع لباس میکردند؛ یا حبس میکردند؛ و از این با بزرگان از روحانیین هم مخالفتهای زیاد شد. گرفتاریهای زیاد آنها داشتند. خیلی به حبس رفتند؛ [و] بعضی را کشتند. روی همین احتمال که روحانیون یک سدی باشند در مقابل اجانب.
عشایر هم یک سد دیگر بود. اینها خیال این را میکردند که عشایر اگر در ایران باشد- همین طور هم بود- قدرت عشایر باشد، از باب اینکه اینها توجه به اسلام دارند، ممکن است که جلوی مقاصد آنها را بگیرند؛ از این جهت، عشایر را یکی پس از دیگری خلع سلاح کردند؛ و از محالّ خودشان بیرون کردند، و به قول خودشان تخته قاپو کردند[6] و این مسائلی که برای همه عشایر پیش آوردند. هر چه توانستهاند این ذخایر ملت ما را، این ذخایر انسانی را، هر چه توانستند این ذخایر را چپاول کردند؛ از بین بردند. میدیدند که مجالس، مجالسی که در ایران تشکیل میشد، مجالس وعظ و خطابه، مجالس روضه، احتمال داشت که برای اینها ضرر داشته باشد، جلوی آن را گرفتند. ما یکوقت دیدیم که در تمام ایران دیگر مجلس روضهای نبود. در قم بعضی از آقایان، آقای صدوقی یزدی[7] مجلس روضهای قبل از اذان صبح داشت که اول اذان دیگر [باید] تمام شده باشد. مجالس را بکلی از بین بردند. مساجد و ائمه مساجد و مراجع و هر چه بود، اینها از بین بردند. یعنی نگذاشتند دیگر این قوه فعاله قوه داشته باشد. مع الأسف آن روز ملت را هم جوری بار آوردند، تبلیغاتشان طوری در ملت تأثیر کرد، که ملت هم بسیاری از آنها- البته نه همه- بسیاری از قشرهای ملت هم مخالف شدند با روحانیت. تبلیغات آنها تأثیر کرد [و روحانیون] را معرفی کردند به اینکه اینها انگلیسی هستند! همان خود انگلیسها اینها را این جور معرفی میکردند!
یعنی عمال انگلیسی توی مردم میافتادند که این آخوندها انگلیسیاند! این آخوندها کذا هستند. درباریند! انگلیسی هستند، که مردم را از اینها جدا بکنند. در هر صورت، همه اقشار ملت را اینها از هم جدا کردند با اسمای مختلف: عشایر از اشرار هستند و باید سرکوب بشوند و باید چه بشوند، اینها چه، دزدند اینها! عشایر مردم محترم. فرض کنید در هر جایی چهار تا هم [خلافکار] هست. لکن اینها غرضشان این حرفها نبود. غرض این بود که کاری که میکنند و عشایر را خلع سلاح میکنند، این را در نظر ملت یک چیز صحیحی جلوه بدهند چنانچه عمامه اهل علم را که برمیداشتند، در نظر ملت یک کار صحیحی جلوه بدهند: اینها انگلیسی هستند، باید بروند سراغ کارشان! اینها کردند این کارها را، و همه اقشار را از هم جدا کردند. قشر روحانیین را از دانشگاهها جدا کردند. به روحانیون میگفتند که دانشگاهیها یک مردم بیدینی هستند؛ یک دسته فکلی بیدین مضر! به [دانشگاهی] میگفتند آخوندها درباریند؛ یک دسته مردم درباری هستند که همیشه کار میکنند برای دیگران! و اینها را از هم جدا میکردند.
و الحمدللَّه اخیراً این انفصالها کم شد. و امید است که تمام بشود، اگر بگذارند. در این نهضت که ملت ما پیروز شد، برای این بود که این اختلافات یک قدری من[8]) 812 (، همه توجه به یک مطلب پیدا کردند که باید یک جمهوری اسلامی یک حکومت اسلامی باشد. قشر روشنفکر و قشر متقدم و متجدد و بازاری و سایر اقشار همه با هم دست برادری دادند تا این کار را انجام دادند. همه هم با هم توجه به اسلام بود. لکن الآن ما احتیاجمان به این وحدت کلمه بیشتر از آن وقتهاست. آن وقت یک نارضایتیهایی از دستگاه بود که مردم را مجتمع کرد. حتی آنهایی هم که خیلی علاقه به اسلام نداشتند لکن نارضایتی داشتند از دستگاه، آنها هم با آنهایی که علاقه داشتند با هم دست به هم دادند. و چون همه اقشار ناراضی بودند، آن نارضایتی اسباب این شد که یکوقتی [که] صدایی بلند شد همه جمع شدند. و الآن احتیاج به این وحدت کلمه بیشتر است؛ برای اینکه آن نارضایتیهایی که از دستگاه بود، خوب، دستگاهی الآن نیست؛ حالا دیگر هر چه باشد آن فروکش کرد [ه] حالا به واسطه تبلیغات سوئی که باز شروع شده است، همان دستگاههایی که سابقاً شروع میکرد[9]، حالا نارضایتیها را آوردند روی دولت فعلی. آن نارضایتیها که پیشتر داشتند و آن همه مردم زجر کشیدند. دیگر حساب این را نمیکنند که آن زجرها تمام شد، این حبسهایی که ابرار را میگرفتند و حبس میکردند تمام شد؛ آن گرفتاریها الآن نیست؛ حالا آمدند اطراف دوره میگردند میخواهند نارضایتی ایجاد.
کنند از این نهضت، خوب، «این نهضت چه کرد! یکی از حرفهایش ... [عملی] شد!؟ خوب، این دولت چه کرد برای شما؟ چه میکند برای شما؟ این هم دولت اسلامی! باز هم شما همان وضع سابق را دارید!» نه اینکه اینها ندانند مسأله را، میدانند مسأله را، غرض دارند. میخواهند نشود مطلب میدانند که تا حالا چه شده. این چیزی که شده است [در] دنیا سابقه نداشته است. قدرتی را شکست دادهاند که امکانش پیش مردم، پیش دولتهای خارج، پیش متفکرین خارج [نبود] برایشان تصورش نمیشد که همچو چیزی بشود؛ همه غیر ممکن میدانستند.
میدانند که آن دستگاه ظلم که همه جا، در اعماق مملکت ما این همه دستشان دراز بوده و همه ظلم میکردند. میدانند این را که آن ظلمها تمام شد؛ الآن کسی نیست که به مردم ظلم بکند. آنکه هست این است که ظالمها را میگیرند، آنهایی که ظلم کردهاند میگیرند، محاکمه میکنند. اما کسان دیگر را الآن کاری ندارند. آزادند. ما الآن در این مجلس آزاد نشستهایم با هم صحبت میکنیم، در صورتی که قبلًا امکان نداشت. یک همچو مجلسی هیچ امکان نداشت. اینها میدانند که خیلی کار شده، لکن نمیخواهند بعدها بشود. متأسفند از اینکه شده است. تأسفشان برای این است که دست اربابها کوتاه شده است.
در یکی- دو روز پیش از این، در روزنامه بود که سنای امریکا به اتفاق آرا این اعدامهایی که در ایران شده است محکوم کردند. آن هم که طرح داده یکی از دوستان اسرائیل است و خودش هم از صهیونیستهاست![10] خوب، معلوم است که سنای امریکا باید محکوم کند ما را؛ شکی ندارد! ما میدانیم که اینها ما را محکوم میکنند. دولت امریکا هم ما را محکوم میکند، منتها حرفش را نمیزند. مجالس امریکا هم ما را محکوم میکنند. برای اینکه آن داغی که به دل امریکا وارد شده است به واسطه این نهضت به دل هیچ کس وارد نشده است! هیچ کدام از ممالک به اندازه این استفاده نمیکرد. باید ما محکوم باشیم! توقع اینکه سنای امریکا موافق با ما باشد، این توقع بیجایی است. توقع اینکه خیر، اعدامهای ما را محکوم نکنند، این توقع بیجاست. ما همچو توقعی از امریکا نداریم. خصوصاً که خوب، دولت ایران از اسرائیل نفت را قطع کرده و تا آخر هم به آن دیگر؛ نمیدهد آن هم از دوستان نزدیک امریکاست و سنای امریکا. ما توقع نداریم.
دولت امریکا ما را [تهدید] کرده بود که اگر چنانچه این اعدامها ادامه پیدا بکند، در روابط ایران با امریکا یک قدری خطر میافتد، ای الهی که به خطر بیفتد! ما روابط با امریکا را میخواهیم چه بکنیم. روابط ما با امریکا روابط یک مظلوم با یک ظالم است؛ روابط یک غارت شده با یک غارتگر است. ما میخواهیم چه کنیم. آنها میل دارند که با ما روابط آنها احتیاج دارند که با ما روابط داشته باشند؛ ما چه احتیاجی به امریکا داریم. امریکا آن طرف دنیاست. آنها میخواهند که بازار داشته باشند اینجا. آنها باز طمع دارند که نفت ما را بخورند. ما که، اسلام که، بنا ندارد که ظلم به دیگری بکند، مظلوم هم نخواهد شد. البته سنای امریکا ما را محکوم میکند. مجالس انگلستان هم ما را محکوم میکنند. مجالس شوروی هم ما را محکوم میکنند. ما محکوم همه [قدرتها] هستیم. آن کاری که در ایران واقع شد کاری است که همه قشرهای ظالم و مستکبر با آن مخالفند. ما هیچ توقع نداریم که دولت امریکا یا سایر دوَل ابرقدرت، آنهایی که میخواهند منافع ما را ببرند، حالا که ما دست آنها را کوتاه کردهایم بیایند تشکر هم بکنند! البته نباید هم بکنند. خیلی هم اظهار تأسف باید بکنند. اگر از کشتن هویدا امریکا اظهار تأسف نکند خوب، این از یک نوکر پانزده سال یا بیشترِ خودش که از دستش رفته است اظهار تأسف [نکند]، این بیوفایی است به نوکر! اگر از اینکه شاه را میخواهیم محاکمه کنیم، میخواهیم محکوم کنیم یا اعدامش کنیم، اینها اظهار تأسف نکنند و اظهار تأثر نکنند، از یک نوکرشان قدردانی نکردهاند. قدردانی از یک نوکری که همه ذخایر ما را تقدیم امریکا کرده این است که اظهار تأسف بکنند.
باید دید که مظلومها چه میگویند. باید ببینیم که ملت امریکا چه میگویند. دولت امریکا معلوم است: شکست خورده و زخمی است، مار زخمی است و شکست خورده، سنای امریکا شکست خورده، آن اظهار تأسف میکند؛ باید دید که خود ملت امریکا چه میگویند. آنها هم همین منطق را دارند؟ آنها ندارند این منطق را. ملتها این جور نیستند. باید دید که ملتهای مظلوم چه میگویند نظر ملت مظلوم نسبت به اشخاصی که اعدام شده چه است. [برای] سنای امریکا که تا حالا قتل و غارتی واقع نشده بود، همهاش نفع بود، در مقابل اینکه همهاش برای او نفع بود و حالا آنهایی که نفع رسان هستند و از بین رفتهاند البته [جای] تأسف است؛ اما باید دید که آنهایی که تحت ظلم واقع شدهاند، ملتهایی که تحت ظلم و ستم واقع شدهاند، یا از ناحیه امریکا یا از ناحیه شوروی یا از ناحیه انگلستان و یا از ناحیه حکومتهای خودشان که دست نشانده آنهاست، اینها در این مسائل چه میگویند. باید دید مظلوم در این مسائل چه میگوید، نه ظالم. ظالم همیشه میخواهد که ظلم بکند؛ عمالش ظلم بکنند. مظلومهای عالم یا آنهایی که انسانند چه میگویند. آن دست نشاندههای آنها- البته اقشار مختلفه دست نشانده هست: سنا از یک طرف هست؛ و نمیدانم، آن جمعیات حقوق بشر از یک طرف هست؛ و این جمعیتهایی که خودشان درست کردهاند برای بازی دادن مردم آنها همه متأسفند. ما میدانیم که همه متأسفند. آنها باید عزا بگیرند برای اینکه میدانند چه از دست دادهاند. نوکرها را از دست دادهاند، چه نوکرهایی! در کشتن هویدا اظهار تأسف زیاد بود. باید دید که کی اظهار تأسف کرده. آنهایی که اظهار تأسف کردند با چه منطق اظهار تأسف زیاد کردهاند. یک کسی که سیزده سال نخست وزیر ایران بود و همه کارها با امر نخست وزیر باید بشود، و همه این کشتار با امر نخست وزیر شده است، آن وقت یک ملت مظلوم دستش به این آدم رسیده و یک نفر آدم فاسد [به جبران] چند صد نفر، چندین هزار نفر اشخاص صحیح، کشته شده است، باز هم آنها البته باید اظهار تأسف کنند.
آنهایی [را] که اینها کشتند اصلًا به حساب نمیآورند! برای اینکه یک ملتی است، بگذار کشته بشود تا ما نفتش را ببریم! آنها کشتاری که اینها کردند به حساب نمیآورند. حساب نمیکنند که یک بشری کشته شده است؛ میگویند یک عدهای که مانع از استفادههای ماست بگذار کشته بشود. انسان را در مقابل منافع خودشان هیچ میدانند. در یک جایی که من بودم راجع به اوضاع ایران [صحبت] میشد که اوضاع ایران چطور است، و سفارتخانهها ممکن است که آن وقت چه بشود یکی که صاحب یک سفارتخانهای بود میگفت که ما به اینکه سفیر یا اشخاصی کشته بشود اهمیتی نمیگذاریم، ولی مبلهای ما خیلی اهمیت دارد! این مبلهایی که ما آنجا داریم آنها اهمیت دارد! یک نفر آدم رسمی، یک نفر آدم رسمی، این حرف را زد که ما اهمیت نمیدهیم؛ مبلهایمان بیاید! وضعشان این است دیگر، آدم مادی جز به مادیگری فکر نمیتواند بکند، نمیتواند فکر بکند. اصلًا شرف را اینها نمیتوانند بفهمند یعنی چه! همه شرف را به این میدانند که مبلشان خیلی خوب باشد! شرافت را، به این میدانند که چندین دستگاه مثلًا عمارت داشته باشند. عمارت چه جوری باشد. انسانیت اصلًا فکرش را نمیکنند؛ تو خط این نیستند. اگر اینها در خط این مسائل بودند، خوب، این همه آدم از ایران کشته شد، این همه متفکرین، روحانیین، ابریا، مظلومها، زن و بچه، کوچک و بزرگ، توی این خیابانها خونشان ریخته شد، این اهمیتی نداشت! هیچ وقت تأسفی [نبود.] تأسف ندارد اینکه! خوب، یک دسته را کشتند [که] اینها مانع از استفادههای ما بودند. اما هویدا وقتی کشته میشود صدایشان درمیآید؛ تأسف میخورند!
اینهایی که کشته شدهاند، بیایند مطالعه کنند اینها چه کسانی هستند که کشته شدهاند. ببینند اینها چه کسانی هستند. اینها هر کدام چند نفر را کشتهاند؛ هر کدام وادار کردند به قتل چند نفر آدم. چه بیچارگی برای این ملت درست کردند اینها. ملت ما نجیب است، ملت ما اسلامی است؛ و الّا همان روز اول همه اینها را با هر چه بود غارت کرده بودند و از بین برده بودند. ولی ملت ما ملتی است که ادب اسلامی دارد. آنهایی هم که همه خیانتها را کردند باز با آنها آن خشونتهایی که آنها با بشر میکنند اینها نکردند. وقتی آمدند حبسهای ایران را دیدند، رفتند گفتند حبسها خوب است؛ مطابق با تمدن است؛ مطابق با [جوامع] دمکراتیک است. برای اینکه منطق، منطق انسانی است. یک منطق انسانی، یک منطق اسلامی، نمیتواند غیر از این باشد. اگر آنها غلبه کرده بودند بر ما، هیچ یک ما الآن نبودیم! اگر هویدا به ما غلبه کرده بود، دیگر ما اینجا ننشسته بودیم؛ شما هم نبودید.
اینها فکر نمیکنند که در دنیا یک معنویاتی هم موجود است. چیز دیگری هم ما داریم، غیر از عمارت و غیر از اتومبیل و غیر از این مسائل. غیر از این قدرت حیوانی یک چیزهای دیگری هم در عالم مطرح است. اصلًا فکر این مسأله در ذهن امثال کارتر نمیآید. فکر نمیتواند بکند. این سناتوری که اعتراض کرده است به این اعدامها اصلًا نمیتواند ادراک کند این معنا را که غیر از این حیوانیت یک چیز دیگری هم در عالم هست. اگر انسان فکر بکند که یک مسائل دیگری هم در دنیا مطرح است، این همه نظرش را به این نمیکند که حالا که این به ما نفت را به رایگان داده است، به ما خدمت کرده است و آدمکشیاش هم خدمت به ما بوده است، این مطلب همین است ما چون منفعت باید ببریم. اصلًا مطرح نیست [چنین] چیزی در اسلام. همچو مسائل اصلًا مطرح نیست. مسئله مادیت به این معنایی که اینها میگویند مطرح نیست. اسلام مادیت را تبع معنویت میکند. میخواهد مادیت را مهار کند، صورت معنوی به آن بدهد. لشکر اسلام قبل از اینکه توجه به مادیات بکنند، به معنویات توجه میکردند؛ روی معنویات شمشیر میکشیدند؛ اشخاص فاسد را جلویش را میگرفتند. جنگهای اسلام را ببینید که با چه اشخاصی، با چه قشرهایی بوده است. برای منفعت بوده؟ آن وقتی هم که در جنگ حنین بود، یا یکی دیگر از جنگها، وقتی هم که غلبه کردند، هر چه بود حضرت رسول دادند به خود همان مشرکین. این هم مال شما. اصلًا مادیت مطرح نیست در اسلام. خوب، زندگی پیغمبر اسلام را، زندگی امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- را مطالعه کنند، ببینند اینها چه جور زندگی کردند. حکومت هم که کردند چه جور حکومت کردند؛ چه وضعی داشته حکومتشان. [توجهی] که اسلام به مادیت [دارد] توجه تبعی است. همه توجه، معنویات است. در روایت هست که
إنّ اللَّهَ تَعَالَی مَا نَظَرَ ... إلَی عَالَم الطبیعة
- یا: إلَی الجِسمِ
- مُنذُ خَلَقَهُ نَظَرَ لُطفٍ.
معنویات را میزان گرفتهاند.
البته آنهایی که نمیفهمند، فقط همان چشم حیوانی دارند، همه ادراک، ادراک حیوانی است، چشم، چشم حیوانی است، ادراک، ادراک حیوانی است، نمیتواند ادراک این مطلب را بکند که هویدا را کشتن تأسف ندارد. این، همه چیزش روی همین مسائل حیوانی چرخ میزند. طعمه است! این ممالک باید طعمه امریکا باشد! هر که بهتر این صید را میکند، در نظر سنای امریکا نشان میگیرد. هر که جلوگیری میکند از این طعمه، در سنای امریکا محکوم است. غیر از این نمیتوانند ادراک بکنند. این جوری از اول تربیت شدهاند. آنها هم که حقوق بشر را طرح میکنند، آنها هم همین است. آنها هم غیر از همین طبیعت و غیر از همین مادیت ادراک ندارند. نمیتوانند بفهمند. معنویات را اصلًا نمیتوانند بفهمند. البته آنهایی که معنویات دارند در نظر آنها محکومند. آنهایی که دفاع از مملکتشان میکنند، آنهایی که جانیها را کشتند [...] آن هم هیچ زجر نبوده است؛ فقط یک قصاص بوده است. این هویدا در آنجا که بود روزنامه هم میخواند! به من اطلاع میدادند که خیلی حالش خوب است. اگر یکی از ماها در حبس هویدا بودیم، آن عمل را میکردند که با همه حبسیها میکردند؛ آن زجرها را میدادند که به همه حبسیها زجر میدادند، لکن وقتی مسلمان همین آدم جانی را میگیرد و حبس میکند، به دستوراسلام نباید زجرش بکند. محاکمهاش میکنند، جانی هست میکشندش. ما یک آدم بَری[11] را، اسلام یک آدم بَری را نمیکشد. یک آن حبس قائل نیست اسلام برای کسی که گناه ندارد؛ یک ساعت حبس قائل نیست. آنها هم که گناهکارند، یک فحش نباید به آنها بدهند؛ یک سیلی نباید به آنها بزنند.
تبلیغات الآن زیاد است در خارج. در روزنامههایشان، در مجلههایشان نوشتهاند که خمینی همه زنها را گفته است سینههایشان را ببرند! این فقط سه مورد اتفاق افتاد، بعد مردم مخالفت کردند! این تبلیغات. البته آنکه خمینی را مخالف با منافع خودش میداند باید او را خردش کند در خارج. این حرفها را میزنند. حالا فرض کنید من هم خرد بشوم، دیگران هستند. همچو نیست که ملت ایران حالا احتیاج به خمینی داشته باشد. احتیاج به هیچ کس ندارد. خودش است. خودش الآن ایستاده قائم است خودش، بیخود آنها خیال میکنند که اگر ما هم از بین برویم، بکشند یا منحط کنند، مسأله خوابیده است و دوباره آنها برمیگردند و نفت ما را میبرند و همه خزائن ما را غارت میکنند. نخیر، دیگر گذشته است این مطلب. نمیتوانند این کار را بکنند. هر جا هر [صنف] هم که در این ایران هستش، الآن ایستاده مقابل اینها. دانشگاهی ایستاده؛ روحانی ایستاده، بازاری ایستاده؛ کاسب ایستاده- عرض میکنم که- دهقان ایستاده؛ کارگر هم ایستاده. اگر حال یک اختلافی هم بین اینها پیدا بشود، همین از شیطنت این قشری است که منفعتش از دست رفته است. و من حالا به شما آقایان عرض میکنم که الآن تکلیف برای ما زیادتر است تا تکلیف سابق، سابق تکلیف این بود که همه بزنیم این سد را بشکنیم. تکلیف حالا این است که این قشرهایی که با شیطنت [...] حالا یکوقت با سر نیزه آمده بودند، سرنیزه را مردم جلویش را گرفتند. اینها الآن با شیطنت پیش آمدهاند. میخواهند با شیطنت قشرها را از هم جدا کنند. این متفقها را، اینهایی که با هم اتفاق کردند و اینها را شکستند و از بین بردند، اینها را از هم جدا کنند. ما مکلفیم الآن به اینکه قشرها را با هم جوش بدهیم. دانشگاهی و روحانی با هم باشند. بازاری و دهقان و کارگر همه با هم باشند. اگر این وحدت کلمه از بین برود و این توجه به خدای تبارک و تعالی از بین برود، خدای نخواسته شکست است. و شکست آن شکستی است که دیگر برگشت ندارد. همه ما مکلفیم. منِ طلبه که اینجا نشستهام، آقا که آقا هستند اینجا، آقا که آقا هستند، شما آقایان که آقا هستید، آن آقایان عشایر، آن آقایان ترک، عرب، فارس- هر که در ایران نفس میکشد الآن مسئول است. پیش خدا مسئول است. هیچ کس نباید بگوید من نمیتوانم. به اندازه خودت میتوانی. هر کسی به اندازه خودش. یکی بخواهد از زیر بار شانهاش را خالی کند و بگوید که از من کاری نمیآید، این خلاف مسئولیت کرده است. مسئول است. از همه آنها کار میآید. عشایر همه باید با هم مجتمع بشوند بایستند در مقابل اینها. اینها اگر سلطه پیدا کنند، همان طوری که سابق نقطه نظر به عشایر بود و به روحانیت. اگر اینها ثانیاً باز [قدرت پیدا] بکنند، همان مطلب است که نقطه اصلی عشایر است، که خزائن این مملکت است، و قشر روحانی و قشر دانشگاهی. اینها باید چشمهایشان را باز کنند؛ و همه با هم برادروار، بدون اختلاف کلمه، همه با هم به پیش بروند، و این نهضت را به آخر برسانند. وقتی که به آخر برسانند و حکومت عدل اسلامی پیدا شد، آن وقت مشغول بشوند به ساختن یک ایرانی با آزادی، استقلال؛ خودشان مشغول بشوند به ساختن ایران. خداوند ان شاء اللَّه همه عشایر را حفظ کند؛ همه اهل خرمآباد- که آقا و آقایان هم از آنجا هستند و آقا- همه، همهشان را حفظ کند. موفق باشند. ما خدمتگزار همه آقایان هستیم. خداوند به همهشان سلامتی عنایت کند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 353 ـ 363)
ـ سخنرانی در جمع پاسداران مسجد الرضای تهران؛ وظایف دوران انقلاب (1358)
«مسائل و مطالب، همین بود که آقا خواندند. مهم عمل است. یک مطالبی است که معلوم است؛ همه به طور کلی میدانیم که تا کنون با وحدت کلمه و توجه به اسلام به اینجا رسیدیم؛ و میدانیم که تا این وحدت کلمه نباشد، و تا توجه به اسلام نباشد، نمیتوانیم پیشرفت کنیم. مسائل به حسب علمی، و به حسب کلی معلوم است؛ لکن عمده این است که ما دنبال این مسائل معلوم عمل بکنیم؛ یعنی همان طوری که ملت با عمل خودش، و با توجه خودش به اسلام، و قیام و نهضت خودش، و با عدم خوف از تانکها و مسلسلها و نظامیها و قدرتهای شیطانی حرکت کرد، نهضت کرد، ریخت به خیابانها و هجوم کرد، و شکست داد طرف را- البته با یاری خدای تبارک و تعالی- این حرکت و این نهضت باید محفوظ بماند؛ یعنی عملًا ماها- که همهمان پاسداران انقلاب اسلامی هستیم و همه خدمتگزار به اسلام هستیم- همچو نباشد که همیشه بگوییم و عمل نباشد؛ باید دنبال گفتار عمل بشود. چنانچه اگر هزار گفتار بود و عمل نبود؛ این قدرت سر جای خودش بود؛ لکن تبلیغات شد و مردم عمل کردند. این عمل بود، عمل دسته جمعی بود، که پیروزی را آورد؛ و اتکال به خدای تبارک و تعالی. حالا هم ما باز احتیاج به همین عمل، و همین وحدت، و همین توجه به خدا داریم؛ و این طور نیست که ما پیروز شده باشیم. ما یک سدی را شکستیم؛ ریشههایش باز یک قدری هست. و علاوه بر اینکه این ریشهها را باید باز قطع کرد و از بین برد- علاوه بر این- کار مشکلتر این است که یک سازمانی داد به اوضاع مملکت، و خرابیهایی که در طول اقلًا پنجاه و چند سال در این زمان- سابقش هم بود- خرابیهایی که برای کشور حاصل شده است، چه از ناحیه فرهنگ، چه از ناحیه اقتصاد، از نواحی دیگر، حاصل شده است، باید آنها را بعد از پیروزی تام و کامل- آنها را- منقلب کرد و اصلاح کرد؛ و این امری است که باید با دست همه [انجام گیرد] نه تنها دولت میتواند، و نه تنها روحانیت میتواند، و نه تنها سایر اقشار؛ چنانچه در پیشبرد، تا کنون اگر یک قشری از اقشار میخواست نهضتی ایجاد کند- خودش و خودش برود دنبال این کارها- هیچ امکان نداشت. این وقتی امکان پیدا کرد، و یک امر محال- به نظر اشخاص مادی- تحقق پیدا کرد [که] با معنویت و اسلام حاصل شد.
باید این کارهایی که بعد میخواهد بشود، کارهایی که بعد از این باید تحقق پیدا بکند، چه این پاکسازی از این قشرهای گندیدهای که الآن بین مردم مجتمعند، بین مردم منتشرند، و میخواهند نگذارند این نهضت به ثمر برسد، و چه بعد از این پاکسازی، برای نوسازی مملکت- که خراب کردهاند [و] حالا باید آباد بشود- اینها با لفظ درست نمیشود؛ اینها عمل میخواهد چنانچه تا حالا که آمدهایم، با عمل آمدهایم؛ با لفظ، هر چه لفظ هم بود فایده نداشت.
باید همه ما همان طوری که تا حالا شما جوانها و مرد و زن، همه با هم حرکت کردند و این سد را شکستند، به حرکت خودشان ادامه بدهند. سست نشوند، حالا برنگردند سراغ اینکه من مثلًا فلان حاجت را دارم.
الآن ما بازنرسیدیم به آنجایی که حاجات را بتوانیم برآوریم. همان طوری که قبل از اینکه این سد را- سد بزرگی که جلو ملت ما ایستاده بود- میخواستیم بشکنیم، چطور در آن وقتی که همه توجه به این داشتیم که این سلسله باید برود، هیچ دیگر توجه به این نبود که من حالا مثلًا زندگیام چطور است، خانه دارم یا ندارم؛ این حرفها اصلًا مطرح نبود؛ اگر آن وقت هم این حرفها مطرح بود، پیشرفت نمیشد. آن وقت مردم همه یک توجه داشتند و از سایر چیزها غفلت کرده بودند؛ آن یک توجه اینکه باید این سلسله برود، که خائن است، و باید یک حکومت اسلامی پیدا بشود. همان طور که قبل از اینکه ما این سد بزرگ را بشکنیم- در حالی که توجه داشتیم به شکستن این سد- از کارها و از حالات خودمان غافل بودیم، که مثلًا من فلان حاجت را دارم، غافل بودیم؛ و این غفلت و توجه به مقصد پیشبرد کرد. همین طور حالا هم باید این چیزها [رعایت بشود]؛ چون ما بین راه هستیم، [هنوز] نرسیدیم به مقصد، ما راه داریم، طولانی است راه.
باید باز ملت این حال آمادهباش را که داشته است، و حال تحرکی که داشته است- این را- حفظش بکند؛ و از این چیزهایی که دستهای اجانب و ناپاک بین مردم منتشر میکنند اعتنا نکند به اینها. و اینهایی که میآیند و نمیگذارند کارها انجام بگیرد، از ایشان جلوگیری بشود؛ تا اینکه این نهضت به آخر برسد. نهضت بین راهی- این- مثمر ثمر نیست؛ نهضت به آخر برسد، یک دولت مستقر پیدا بشود، یک مجلس شورای ملی- نه به آن معنایی که در زمانهای سابق پیدا میشد که مردم بیاطلاع بودند- یک مجلسی که به نظر خود مردم باشد، مردم خودشان نظر داشته باشند، مقدرات دست خود مردم باشد، اینها تحقق پیدا بکند؛ آن وقت مردم بروند سراغ اینکه ما فقیر هستیم.
خیلیها میآیند- مثلًا یک جمعیتهایی- که در ناحیه ما فقر است و- نمیدانم- هیچ یک از آثار تمدن نیست و مریضخانه نداریم و اسفالت نداریم و آب نداریم؛ و از این مسائل. من گفتم به بعضیها، که خوب، این حالا پیدا شده است، یا از اول بوده است؟ معلوم است که این همیشه بوده، این قبلًا بوده. چیزی که از اول بوده است، به مجرد اینکه آنهایی که خراب کردند، یا عمل نکردند رفتند، یکدفعه باید درست بشود؟ اینکه امکان ندارد. خوب، حالا ما یک کاری کردیم که اینها رفتند؛ فرض کنید که ما دیگر عُرضه اینکه کار دیگر انجام بدهیم نداریم؛ حالا دست خودتان است، خودتان درست کنید.
البته اینکه عرض میکنم، نه این است که عُرضهاش نباشد؛ هست، ان شاء اللَّه درست هم میشود؛ اما این یک همتی ملی و الهی میخواهد. از ملت صبر و کار، از دولت صبر و کار؛ هر دو باید هم صبر داشته باشند، هم کار بکنند. دولت، صبر بر این هجومهایی که از اطراف به او میشود بکند، ملت، صبر کند در اینکه خوب، این ناداری و این گرفتاری، همه میدانیم که از سابق بوده، حالا پیدا نشده؛ این چیزی که از سابق بوده، یک قدری دیگر تأمل کنند، یک قدری دیگر صبر کنند؛ تا اینکه بتواند دولت، اقتصاد خودش را درست کند، کارخانهها را راه بیندازد، کشاورزی راه بیفتد، تا اینکه این امور اصلاح بشود.
این معنا که جمعیتها بیایند و بگویند که ما [زندگی] نداریم، این، ناچار یک دستهایی از پشت پرده اینها را بعث میکنند؛ همانهایی که میخواهند این گرفتاری تا آخر باشد. اینهایی که میروند میگویند که «خوب، حالا چه شد؟» باز هم دولت اسلامی شد و برای شما الآن نه اسفالتی هست، نه چیزی»! مثل اینکه همچو که مُهر دولت اسلامی خورد روی یک جایی، همان مُهر همه کارها [را] یکدفعه باید درست بکند!
ملت ما باید بداند که این [حرفی] که اینها میآیند میگویند: چه شد و دولت اسلام هم آمد و کاری نکرد، اینها آنهایند که میخواهند هیچ کار نشود؛ نه آنهایی که میخواهند یک کاری بشود؛ برای اینکه اینها اشخاصی نیستند که بیاطلاع باشند. اینها اشخاصی هستند که مطالعه کردهاند؛ عمال یک دولتهایی هستند که در این امور مطالعه کردهاند. اینها بنایشان بر این است که به هر جوری که هست ناراضی درست کنند؛ بروند توی دهات بگویند که خوب، چه شد، حالا چه شد. این دهاتی بیچاره هم نمیداند به او بگوید که این شد که ما الآن نمیترسیم از دولت، نمیترسیم از ... نمیترسیم که یکی بیاید با شلاق توی سر ما بزند و ما را اذیت بکند. چه بهتر از این میخواهد بشود؟ حالا ما فرض میکنیم هیچ [کاری] هم نشد؛ خوب، این یک چیزی است. آزادی، بهترین نعمتی است که خدا برای بشر قرار داده.
اینها که میآیند، میگویند که چه شد، نه اینکه ندانند چه شده؛ میدانند که کاری شده است که دست اربابها را کوتاه کرده؛ میدانند خیلی کار شده؛ میدانند که یک معجزهای شده است که دست اربابها کوتاه شده. چه بکنیم که دست اربابها دوباره باز بشود؟ برویم بگوییم «چه شد، چیزی نشد، هیچ خبری نشد»! آنها میدانند که این قدرت شیطانی شکست و رفت؛ اینها میدانند که نفت مال خودمان شده است، و خودمان باید دیگر برداشت از آن بکنیم. اینها میدانند که امریکا و شوروی و انگلستان و سایر ابرقدرتها نمیتوانند دیگر الآن در مملکت ما یک تصرفی بکنند؛ و لو شیاطینشان مشغولند، لکن خودشان نمیتوانند بیایند مستقیماً یک دخالتی بکنند؛ چنانکه میکردند.
اینها میدانند اینها را؛ نه اینکه غافلند. اینها استادند در فن خودشان! تحصیلکردهاند اینها! اینها را آنها تربیت کردهاند؛ اجنبیها تربیت کردهاند؛ برای اینکه یک همچو موقعی به دردشان بخورند. میخواهند الآن اذهان را از آن معنایی که همه دنبالش بودیم، که پهلوی و امثالش نه، و حکومت اسلامی آری- «نه» آن شد، اما «آریِ» آن تا حالا نشده؛ ما فقط رأی دادیم. همه شما رأی دادید به اینکه «جمهوری اسلامی»، اما تا حالا جمهوری اسلامی پیاده نشده، اینها خوف این را دارند که این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند؛ یعنی بعد از رأی، واقعش هم واقع بشود. از این میترسند، میخواهند نگذارند این بشود؛ چنانچه میخواستند نگذارند رأی بدهند مردم. خیلی از صندوقها را از قراری که به ما اطلاع دادند- سوزاندند! خیلی جاها مسلح رفتند نگذارند مردم رأی بدهند. با اینکه خوب، این رأی ملی بود و مردم میخواستند رأی خودشان را بدهند- همه هم با اشتیاق- چرا میخواستند نگذارند؟ برای اینکه میدیدند که با این رأی، دستشان کوتاه میشود. حالا هم میبینند که خوب، حالا رأیشان را دادند، تا حالا که نشده، نگذاریم بشود؛ یک کاری بکنیم نشود. چه بکنیم که نشود؟ برویم در بین اقشار ملت، هر جا به هر کس که برسیم بگوییم خوب، تا حالا چه شد؟ هیچ چی که نشده! پس ناراضی درست کنیم. یک دسته کارگر را از کار بازبداریم، یک دسته دهقان را از کشاورزی بازبداریم، مدارس را از اینکه مشغول کارشان باشد، دانشگاهها را از اینکه مشغول کارشان باشد، بازبداریم؛ نگذاریم یک سامانی پیدا بکند این مملکت. و از آن نهضتی که اینها داشتند و هیچ کاری به اینکه حالا من چه دارم، چه ندارم نبود.
آن وقت که [مردم] میریختند توی خیابانها و فریاد میکردند که مرگ بر این کذا، هیچ ابداً [کسی] به فکر این نبود که من شب میروم منزل، شاید شام نداشته باشم. هیچ به فکر نبود. آن روحیه بود که پیروزی آورد. آن روحیه را میخواهند از ما بگیرند. حالا باز متوجه به اینکه من خانهام چطور است، چی [ندارم] خوب، چی شد؟ حالا که نشد، حالا کجاست خانه.
الآن میخواهند خانه بسازند برای اینها، اینها باز نمیگذارند. اینها باز میآیند مانع میشوند. به هر اسمی به شما دارند «مستضعف» میگویند؛ شما قبول نکنید. آنها میفهمند «مستضعف» یعنی چه، به اینها بد حالی میکنند! ما همه جزء مستضعفین هستیم؛ یعنی ما که اشخاصی بودیم که ابرقدرتها ما را ضعیف میشمردند، ما را هیچ میدانستند؛ ما میخواهیم از این جهت بیرون بیاییم. میافتند دنبال اینها که اینها میگویند، خانه ما میخواهیم برای «مستضعفین» بسازیم. مگر شما مستضعفید؟! نخیر، شما خیلی کذا هستید! از این راه- هر راهی که بتوانند یک اخلالی بکنند- اخلال میکنند؛ و همه نظر اخلالگرها به این است که نگذارند ایران برای خودش یک سامانی پیدا بکند که دست آنها تا ابد کوتاه بشود.
شما جوانها که تا حالا مطلب را به اینجا رساندید، ملت ما که با همه اقشارش، با جان و خون خودش، مطلب را به اینجا رساند مبادا به این حرفها گوش بکند و خون جوانان خودش را هدر بدهد. اگر به حرفهای اینها گوش بکنید، اگر [در] دانشگاه اینها وارد میشوند، جوانهای دانشگاهی ما به حرف اینها گوش بدهند، اگر در کارخانهها اینها وارد میشوند، جوانان کارخانهای ما به اینها گوش بدهند، اگر در کشاورزی وارد میشوند و در صحرا و بیابانها میریزند و نمیگذارند کشاورزی بشود، گوش بدهند به این حرفها، اگر ما همه گوش بدهیم به این حرفها، این حرفها معنایش این است که باز همان آش و همان کاسه؛ همان خارجیها و همان بردن همه چیز ما؛ همان قلدریها. یک کس دیگر را میآورند مینشانند بالای سر ما با همان قلدری؛ و بدتر از اول.
خیال نکنید که قلدری اگر پیدا بشود مثل قلدری این است؛ خیر، پوست را از سر همه شما میکند! اگر خدای نخواسته عود کند آن مسائل. اینها فهمیدند که ما یک همچو پاسدارانی داریم توی مملکت، شما را اول خواهند [کشت]! اول آن جوانهایی که قدرتمند هستند و اینها از آنها ضربه خوردند، اول حساب شما را صاف میکنند، بعد هم حساب همه را. الآن نباید رعیت به فکر این باشد که من آبم کم است. [امکاناتم] کم است. تو آبت از اول کم بود؛ امسال هم که خدا به شما باران داد. نباید کارخانهای خیال کند که من حالا چیام کم است، چیام ناقص است. این از اول ناقص بود. نباید حالا- عرض میکنم که- مردم به فکر این باشند که من حالا خانه ندارم. تو خانه از اول نداشتی؛ تازه نشده این.
شما باید همه به هم دست بدهید، که این نهضت را به آخر برسانید. حکومت عدل اسلامی پیدا بشود، محقق بشود، خارجیّت پیدا بکند، بعداً برویم سراغ این فروع؛ که خوب، حالا حکومت اسلامی پیدا شد، «یا اللَّه» شروع کنید! اما نه اینکه «یا اللَّه»، یعنی الآن بده! شروع کنید! به کار، ملت بداند که دولت مشغول کار است؛ اما کار این قدر زیاد است که به این زودی انجام نمیگیرد.
اگر ما غفلت کنیم از آن مقصد اصلیمان، که کندن این ریشههای فاسدی [است] که زیر خاک هست در این مملکت ما و دارند اخلال میکنند، اگر ما غفلت کنیم از کندن این ریشهها، این ریشهها رشد میکنند؛ بعد درخت تناور میشوند؛ و بعد ریشه ما را قطع میکنند. غفلت از این نکنید، نروید سراغ خانهام چیه و زندگیام چه! بروید سراغ مملکتتان ببینید مملکت چه. اول مملکت را اصلاح بکنیم، بعد برویم سراغ خانه خودمان و سراغ لانه خودمان. مبادا که اینها ما را اغفال کنند! این تبلیغات غلط و سوئی که میکنند که برای خودشان خیلی خوب است و برای اربابانشان؛ و برای ملت ما ذلت آور است. مبادا بین شما بیایند بگویند که خوب چی شد حالا! این حرفهایی که میزنند، و شما را اغفال کنند از این مقصد اصلی، که عبارت از پیشبرد این نهضت است. و به آخر رساندن. آن وقتی که بکلی ریشهها کنده بشود، و یک مملکت اسلامی با احکام نورانی اسلامی و عدل اسلامی پیدا بشود. دنبال او برویم؛ سراغ این فروعی که هستش [نرویم].
من هم گرفتاری دارم؛ مگر شما ... مردم همه گرفتارند؛ همه؛ این آقا هم گرفتار است؛ شما هم گرفتارید؛ اما الآن وقت گریه و زاری نیست؛ الآن وقت «اللَّه اکبر» و باز جلو رفتن است. باید هوشیار و بیدار باشیم همه. آنها هوشیارند، بیدارند. آنهایی که افتادهاند دور، توی دانشگاه، دانشگاه را تعطیل میکنند، میروند- عرض میکنم که- توی کارخانهها، کارخانه را یا تعطیل میکنند، یا نمیگذارند کار بکنند، یا میگویند کم کار کنید، توی ادارات میروند ...، کم کاری ایجاد میکنند. آنها هوشیارند؛ آنها میدانند دارند چه میکنند. آنها روی نقشه دارند عمل میکنند؛ شما هوشیار باشید! ما هوشیار باشیم؛ ملت هوشیار باشد؛ توجه به فروع نکند و از اصل- چیزهای اصلی- غفلت بکند.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما پاسدارها را برای اسلام نگه دارد. شما افتخار ما هستید؛ شما کسانی هستید که آن [هدف] از زندگیتان را [به] این عالم ثابت کردید؛ شما به عالم ثابت کردید که ایران یک مملکت زنده است؛ مملکتی است که میتواند خودش روی پای خودش بایستد؛ مملکتی است که میتواند جلوی اشخاصی که میخواهند بچاپند- آنها- را بگیرد. خداوند به شما قدرت زیادتر بدهد. همه را به وظایف اسلامیمان، به وظایف کشورمان و ملیمان آشنا بکند. سلام بر همه شما.» (صحیفه امام، ج7، ص: 364 ـ 371)
ـ سخنرانی در جمع فرماندهان کمیته ها؛ حفظ حیثیت اسلام و انقلاب (1359)
«اول باید تشکر کنم از آقایان که آمدند اینجا و از نزدیک با هم مواجه میشویم. از ویژگیهایی که انقلاب اسلامی ایران داشت این که به مجرد اینکه پیروز شد، تمام افرادی که در اطراف این کشور، جوانانی که در اطراف این کشور بودند، چه قشر روحانی و چه دانشگاهی و چه سایر قشرها برای خودشان یک احساس وظیفه کردند، بدون اینکه یک سازمان مرکزی در اول باشد. هر گروهی در هر جا که بودند به طور خودرو، از متن ملت کأنّه جوشیدند، و سازمانهایی را ایجاد کردند، مثل کمیتهها که آقایان از اجزاء و سرپرستان آن هستند، و مثل سپاه پاسداران. این طور نبود که از اول سپاه پاسداران یا کمیتهها را یک مرکزی باشد، که آن مرکز همه را دعوت کرده باشد و التیام داده باشد؛ بلکه احساس یک وظیفه انسانی- اسلامی بود که همه برای اسلام و برای کشور اسلامی خدمتگزار باشند. این یکی از ویژگیهایی است که برای این نهضت و برای این انقلاب بود و از ویژگیهای اسلام است. همه افرادْ خودشان را موظف دیدند که به این انقلاب خدمت بکنند، هر کس به یک ترتیبی؛ جوانهایی که قدرت داشتند که پاسداری بکنند، مجهز شدند برای پاسداری، آقایانی که قدرت داشتند که ایجاد کمیتهها را بکنند، در سرتاسر ایران کمیته ایجاد کردند، و هکذا سایر قشرهایی که کأنّه خودرو و با تعلیم اسلامی مشغول فعالیت شدند. و این نهضت مرهون این جوانهای برومند، چه آنهایی که در پاسداری مشغولند و چه آنهایی که در کمیتهها هستند و اشتغال به کارهای کمیتهها را دارند، مرهون این قشرها هستند. و خداوند ان شاء اللَّه همه آنها را برای اسلام نگه دارد و همه را پیروز کند در این جهاد اسلامی.
لکن مسئلهای که باید من عرض کنم و کراراً هم عرض کردهام، این است که این انقلاب در اول که واقع شد به طور سرعت و به طور غیر مترقب، یکدفعه مثل یک جامی که بترکد، یکدفعه هجوم کرد و قدرتهای بزرگ را از بین برد؛ لکن بعد از آنکه این پیروزی حاصل شد، کم کم یک سستیهای مختصری، یک چیزهای کمی در همه جا، هم در کمیتهها و هم در دادگاهها و هم در پاسداران و هم در قشرهای دیگر یک کمبودهایی پیدا شد. من باید به شما آقایان و همه ملت ایران، خصوصاً آنهایی که مشغول فعالیتهایی برای نهضت و انقلاب هستند عرض کنم که همان طور که پیروزی انقلاب مرهون شماهاست، حفظ حیثیت انقلاب هم بسته به شماهاست. انقلاب، یکدفعه یک انقلاب ملی است، نه اسلامی، یک انقلاب حزبی است، نه اسلامی، آن یک وضعی دارد؛ یکوقت مثل انقلاب ایران که انقلاب اسلامی است، و همه دیدیم و دیدید که جز فریاد اللَّه اکبر و اینکه ما جمهوری اسلامی میخواهیم، هیچ صدای دیگری نبود. تمام ملت در سرتاسر کشور فریاد میزدند که «جمهوری اسلامی»، «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی». این یک مسئله اسلامی است، و ملت ما عاشق اسلام بود که در همه اطراف با دست تهی سینههای خودشان را سپر کردند، جوانهای خودشان را بردند در میدان، زنها و مردها رفتند و مبارزه کردند و پیروز شدند؛ این قدرت اسلام بود، و الّا نه حزبی میتوانست این کار را بکند و نه ملیتی میتوانست این کار را بکند. و اگر ملاحظه کنید، جنبشهای ملی و جنبشهای حزبی، هیچ وقت این طور نبوده است که تمام ملت، بچه، بزرگ، زن، مرد، همه یکصدا دنبالش باشند. این قدرت اسلام بود که همه را با هم هم صدا کرد و همه را با هم بسیج کرد، برای اینکه پیروز بشود و پیروز شد. ملت ما اسلام را میخواهد و نه چیز دیگری را؛ اگر ملیت را میخواهد، در پناه اسلام میخواهد. خیال میکنند که اگر یکصد نفر، دویست نفر، پانصد نفر را دور خودشان جمع کردند، و یک عده هم نشریات برای خودشان درست کردند، اینها میتوانند یک کاری در مقابل ملت بکنند. ملت، اسلام را میخواهد و اسلام و ملت، روحانیت را به رسمیت شناخته است و میخواهد. الآن حفظ آبروی این نهضت بسته به روحانیت است، و بسته به پاسداران که پاسدار این نهضت هستند، و دادگاهها و همه نهادهایی که در خدمت این نهضت هستند، در خدمت این انقلاب هستند. اسلام الآن نظر دوخته است به ایران، ببیند که اینها با اسلام چه میکنند. آیا وفادار هستند به اسلام و روی مصالح اسلامی کار میکنند، چه در دادگاهها، چه در کمیتهها و چه در پاسداران انقلاب و چه در قوای انتظامی دیگر و چه در شورا و چه در هر جا، در همه ادارات، اسلام الآن متوجه این است، و نظر به این دارد که اینها چه میکنند. اینها با قدرت اسلام پیروز شدند، امروز که پیروز هستند با اسلام چه میخواهند بکنند؟ آیا در خط اسلام هستند و اسلام را میخواهند پیش ببرند، و احکام اسلام را در ایران جاری کنند. و ان شاء اللَّه در جاهای دیگر هم احکام محقق بشود، و نهضت صادر بشود، و یا اینکه خدای نخواسته، یک راه دیگری را پیش دارند؟ امروز، همه ما، همه شما، همه ملت، همه قشرها و خصوصاً قشرهایی که در خدمت انقلاب هستند و مشغول فعالیت هستند، مسئولیت بزرگ دارند؛ مسئولیت حفظ انقلاب اسلامی و حفظ آبروی اسلام و آبروی انقلاب اسلامی.
اگر خدای نخواسته در قشر روحانی، چه آنهایی که در کمیتهها هستند، و چه آنهایی که در مدارس هستند، و چه آنهایی که در شهرستانها هستند، اگر خدای نخواسته، یک کار اشتباهی واقع بشود، این طور نیست که بگویند فلان فرد این کار را کرده است، به جامعه روحانیت نسبت میدهند؛ میگویند آخوندها این طورند. آنهایی که غرض دارند، آنهایی که میخواهند روحانیت را بشکنند و اصل هدفشان اسلام است و میخواهند اسلام را بشکنند، و چون اینها را قشری میدانند که خدمتگزار اسلامند و اینها نگهدار اسلامند، به اینها حمله میکنند. اگر یک بهانهای روحانیت دست اینها بدهد، اسباب این میشود که یک مطلب کوچک را بزرگ بکنند، آن هم اگر از یک نفر صادر شده باشد، به مطلق روحانیین نسبت بدهند. اگر در این کمیتههای شما خدای نخواسته، یک امری واقع بشود که بر خلاف موازین اسلامی است، میگویند که آخوندها کمیتهها را گرفتهاند و مشغول کارهای مثلًا خلاف هستند، نمیگویند که فلان آدم این طوری است، میگویند روحانیت این طوری است. آنهایی که میخواهند بشکنند روحانیت را و نمیتوانند ببینند که روحانیین مشغول اصلاح امور هستند، و دیدهاند که تا کنون آنها بودهاند و هیچ کاری نتوانستهاند بکنند، حالا که روحانیین آمدهاند، و سرتاسر ایران روحانی، و کسانی که بسته به روحانیین هستند، مثل پاسدارها و امثال اینها و کمیتهها و همه اینها، قشرهای فعال، این اشخاصی که روشنفکر غربزده هستند، چون دیدند آنها نتوانستند هیچ وقت یک کار مثبت صحیح بکنند، حزبها نتوانستند یک کاری انجام بدهند، حالا که این قشرهای اسلامی و روحانی، این قشرهایی که برای خدا بپاخاستند و جان خودشان را برای خدا دارند فدا میکنند، اینها دارند حفاظت از اسلام میکنند، اینها به واسطه اینکه برای خودشان یک کمبودی متوجه شدند، مشغول فعالیت شدند که این قشر را، چه روحانی، چه پاسدار، چه کمیتهها و چه سایرین بشکنند، که آن چیزی را که خودشان نتوانستند و اینها توانستند، اینها را ناتوان عرضه بکنند. امروز روحانیت و سایر قشرهای ملت مسئولند در مقابل خدا که حفظ کنند آبروی اسلام را، حفظ کنند آبروی انقلاب را. حفظ کنند آبروی نهضت را و این مسئولیت بزرگی است. خدمت شماها خدمت بزرگی است و مسئولیتتان بزرگتر، باید متوجه باشید.
خدای تبارک و تعالی حاضر است همه جا، شما باید حاضر بدانید او را. در حضور خدای تبارک و تعالی خدای نخواسته چیزی که بر خلاف مشیت اوست، بر خلاف دستور اوست عمل نکنید. به راه اسلام باشید، برای اسلام خدمت بکنید، تا اگر خدای نخواسته، شکست خوردیم، به شهادت رسیدیم، برای اسلام باشد و شهید باشیم. و اگر ان شاء اللَّه پیروز شدیم، اسلام را پیروز کرده باشیم و سرفراز باشیم در همه جا، و اسلام را در همه جای دنیا، در همه کشورها، اسلام را پیاده کنیم و بیرق اسلام را به اهتزاز درآوریم. آقایان عزیز من! متوجه جهات مادی نباشید. شما نهضت که کردید برای شکم نهضت نکردید، شما خون دادید، نه برای اینکه پُستی پیدا بکنید. در ذهن شما اینها نبود. شما آن وقت که در میدانها میرفتید و در خیابانها میرفتید و با توپ و تانک مواجه میشدید، اصلًا در فکر این نبودید که ما پیش ببریم تا بشویم رئیس یک چیزی، تا بشویم دارای کذا، شما برای خدا بود و پیش بردید، برای خدا باشد و به پیش بروید اگر یک کمبود مادی برای شما باشد، اعتنا به آن نکنید، برای اینکه شما برای مادیات قیام نکردید و برای مادیات عمل نمیکنید. همان طوری که در صدر اسلام آنهایی که سربازان اسلام بودند برای خدا کار میکردند؛ با یک خرما در شب و روز، گاهی با یک دانه خرما شب و روز گاهی زندگی میکردند و برای اسلام خدمت میکردند، و بعد هم که پیروز میشدند درصدد این نبودند که رئیس یک جایی باشند و یک پستی برای آنها باشد.
شما قصدهای خودتان را برای خدا خالص کنید. برای خدای تبارک و تعالی عمل کنید، این عبادت است، خالص باشید در این عبادت. این نهضت تمامش عبادت بود، این انقلاب تمامش عبادت است و شما خالص باشید در این عبادت. خداوند همراه شماست.
چنانچه مسائلی دارید، البته باید رسیدگی بشود، و به نظر من تمام این مسائل در مجلس شورای اسلامی باید حل بشود. و ان شاء اللَّه موافق میلهای شما که همان میل اسلام است، و خواستهای همه که خواست اسلام است، تمام کارها ان شاء اللَّه درست بشود و اصلاح بشود. امیدوارم که تا زمانی که مجلس به کار خودش ادامه بدهد و باز بشود مجلس، دیگر وقت زیادی نمانده باشد. و طرحهایی که شما میدهید طرحها در مجلس باشد، که یک امر ثابت مستدام باشد. و بحمد اللَّه افرادی که در مجلس انتخاب شدهاند به حسب غالب، اکثریت قاطع، اکثریت اسلامی و متعهد است. و من امیدوارم که همه ما موفق بشویم به اینکه با قصد خالص برای اسلام خدمت بکنیم. و همان طوری که خدای تبارک و تعالی، هر چه ما داریم از اوست، ما هیچ نداریم، الّا از جانب خدای تبارک و تعالی، ما هیچ هستیم، آنچه هست اوست، و ما هیچها باید- ما اشخاصی که نیستیم و به اراده او چیز پیدا کردیم و باز همه مال اوست- جدیت کنیم که این امانتی که خدای تبارک و تعالی به ما سپرده است، و آن امانت روح است، امانت زندگی است، امانت حیات است، امانت اسلام است، امانت قرآن است، اینها را پاسداری کنیم از آن. و وقتی که وارد میشویم در محضر خدای تبارک و تعالی، با روی سفید وارد بشویم. خداوند تعالی همه شما را نصرت بدهد، و خدای تبارک و تعالی دشمنان اسلام را یا هدایت کند، و اگر نمیشود شکست بدهد و نابود کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج12، ص: 307 ـ 312)
ـ سخنرانی در جمع اهالی جماران و شمیرانات؛ مقابله با گروهکهای وابسته (1359)
«من این چهرههای نورانی مصمم را هر وقت میبینم، این چهرههای نورانی مسلمانان متعهد را هر وقت مشاهده میکنم، غرق سرور و مباهات میشوم. شما برادران جوان و خواهران، امید ملت هستید. نهضت را شما جوانان، خواهران و برادران با نثار خون خودتان به پیش بردید. انقلابی کردید که در دنیا بینظیر یا کم نظیر بود، انقلاب اسلامی، انقلاب گروهی که متعهد به اسلام بودند. من هرجا باشد خدمتگزار همه هستم، و آن قدر خدمتی که از من میآید- و آن دعاست- در حق شما جوانان، برادران، خواهران میکنم.
من امیدوارم که شما جوانان، خواهران و برادران همان طور که از اول نهضت با کوشش، انقلاب بزرگ را تحقق بخشیدید، از این به بعد هم با وحدت کلمه و با اتکال به خدای تبارک و تعالی، این نهضت را ادامه دهید. ما در بین راه هستیم، و باید راه طولانی را طی کنیم و آن راه طولانی این است که بیرق اسلام را در همه قطبهای زمین به اهتزاز درآوریم. من امیدوارم که موفق شویم و با همت و اتکال به خدای تبارک و تعالی، این راه طولانی را به آسانی طی کنیم. و مهم این است که از آمال شخصی، گرفتاریهای شخصی، خواستهای شخصی دست برداریم. به خواستهای اسلام و به خواستهای بلندپایه قرآن کریم، دنبال خواستهای بزرگ خدای تبارک و تعالی باشیم، و اطاعت اوامر خدای تبارک و تعالی را بکنیم، که ما را دعوت به اتحاد، دعوت به اجتماع فرموده است، و دعوت به اخلاص و دعوت به فعالیت برای پیشبرد اسلام فرموده است. ما باید اسلام را به پیش ببریم، و در همه جای دنیا ان شاء اللَّه اسلام را صادر کنیم، و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرتها بفهمانیم. و شما برادران و خواهران که در اینجا مجتمع هستید، من از همهتان تشکر میکنم. و من در هر جا هستم، برای شما زحمت هستم، لکن دعاگو هم هستم. من در اینجا[12] که آمدهام در این چند روز هم زحمت به آقای امام[13] دادم که از دوستان عزیز است، و هم به آقای موسوی که از دوستان عزیز است و هم به سایر اهالی این مرز.
من امید آن را دارم که بتوانیم ان شاء اللَّه این خدمتی را که شروع کردیم به آخر برسانیم، و بتوانیم با وحدت کلمه، با اتکال به خدای تبارک و تعالی، بیرق اسلام را در همه جا به اهتزاز درآوریم.
و شما دوستان باید متوجه باشید که در داخل کشور ما گروههای مختلفی هستند که فساد میکنند، و تشتت بین برادرها ایجاد میکنند، گروههایی هستند وابسته به رژیم سابق، گروههایی هستند وابسته به امریکا، یا احیاناً به شوروی، و شما باید با هوشیاری و با تسلیم الهی توطئههای اینها را خنثی کنید و نگذارید این عده قلیل زحمت برای نهضت ما و انقلاب ما ایجاد کنند. الآن وقت خرمن است، وقت برداشت محصول این خلق مستمند است، و همینها که ادعای این را دارند که ما «فدایی خلق» هستیم، همینهایی که ادعای این را دارند که ما برای مستمندان خدمت میکنیم، مشغول آتش زدن خرمنها شدهاند. و در یک روزنامهای خواندم که صد خرمن در یک ناحیهای آتش زدهاند. اینها اگر قدرت پیدا بکنند، همه چیز را آتش میزنند. مقصد آنها و اساس تفکر آنها تفکری است که با تفکر اسلامی نمیسازد. و چون میبینند که اسلام دارد شکوفا میشود، و احکام اسلام دارد در ایران و ان شاء اللَّه سایر مناطق پیاده میشود، اینها به دست و پا افتادهاند. در بین مردم ایجاد تفرقه میکنند، زراعتهای مردم را میسوزانند، کارخانهها را نمیگذارند که به کار خودشان مشغول باشند. باید همه شماها متوجه باشید که این اشخاصی که مفسده میکنند، انفجار ایجاد میکنند در بازار مسلمین، انفجار ایجاد میکنند در لولههای نفت که مال مستمندان است، انفجار ایجاد میکنند در جاهایی که گروههای زیادی از مسلمانها هستند، اینها در اصل مفسد فی الارض هستند، و باید با تمام قدرت آنها را سرکوب کرد.
و دادگاهها در هر جا باشد این طور اشخاص را باید محکوم به مرگ کنند. اینها حیاتشان جز زحمت برای جامعه و جز تفرقهاندازی و جز خوردن مال مردم، و ایران را به اغتشاش کشیدن برای اینکه باز ابرقدرتها تسلط به ما پیدا کنند، هیچ کار دیگر ندارند.
شما جوانها همه مراقبت کنید، جوانهای مملکت همه مراقبت کنند و جلوگیری کنند از این فسادهایی که اینها میکنند؛ مراقبت خرمنهایی را که با خون دل مردم جمع کردهاند، مراقبت باغاتی را که مردم ایجاد کردند، مراقبت همه چیز به عهده خود شماست. اتکال به دولت تنها نکنید، اتکال به قوای انتظامی تنها نکنید، آنها هم مشغول خدمت هستند، شما هم باید مشغول خدمت باشید. و همه با هم دست به هم بدهیم، و برای اسلام و مسلمین خدمت کنیم. خداوند همه شما را اجر عنایت کند و سلامت. و کشور شما را از اشخاصی که فاسد هستند و ریشههای فساد هستند پاک کند. و همه شما را به سعادت دنیوی و اخروی برساند.» (صحیفه امام، ج12، ص: 313 ـ 315)
ـ حکم انتصاب آقای عسکراولادی به عنوان نماینده امام در بنیاد 15 خرداد (1361)
«جناب آقای حبیب اللَّه عسکر اولادی را که سوابق طولانی با این جانب دارند و ایشان شخص صالح و کارآمد متدینی هستند به سمت عضویت هیأت بنیاد 15 خرداد تعیین نمودم. و ایشان دارای اختیارات به اندازه هر یک از اعضای این بنیاد میباشند و در رأی هم مثل هر یک از اعضا میباشند. ان شاء اللَّه تعالی این هیأت محترم، موفق به خدمت برای پیشبرد مقاصد این بنیاد باشند. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج16، ص: 255)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1365)
«حضرت آقای شیخ زائد بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این ماه بزرگ الهی را به شما و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، و امید است با الهامگیری از دستورات قرآن کریم که ماه نزول این کتاب بزرگ آسمانی است، مسلمانان جهان عظمت از دست رفته خود را بازیابند و بر توطئه گران و دشمنان اسلام پیروز گردند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج20، ص: 44)
ـ پیام تشکر به نخست وزیر دولت امارات؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1365)
«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس و نخست وزیر دولت امارات متحده عربی
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این ماه بزرگ را به آن جناب و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، موفقیت همگان را در پیروزی بر دشمنان اسلام و توطئه گران از خدای متعال مسألت دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج20، ص: 45)
[1] - در متن گزارش ساواک نیز به همین صورت( نقطه چین) آمده است.
[2] - در گزارش ساواک در اینجا آمده است که: در این موقع خمینی از حضار سؤال میکند: مردم لرستان در چه حالند؟ میگویند: راجع به مدرسه فیضیه خیلی ناراحت هستند و قصد دارند همین روزها طوماری مبنی بر پشتیبانی از علمای قم درست کنند. و خمینی به سخنانش ادامه داد.
[3] - مبارزات حضرت امام با رژیم شاه.
[4] - آقای میرزا محمد ثقفی، پدر همسر امام خمینی.
[5] - من لا یحضره الفقیه، از منابع حدیث، و از کتب اربعه شیعه، تألیف شیخ صدوق.
[6] - در یک نقطه اسکان دادند و از کوچ سنتی آنان جلوگیری کردند.
[7] - آقای محمد صدوقی( نماینده امام در یزد) وی به دست منافقین به شهادت رسید.
[8] - فراموش شده، به نسیان سپرده شده.
[10] - یاکوب جاویتس( سناتور صهیونیست امریکایی)، وی طرح محکومیت ایران را به سنای امریکا تسلیم کرد و برای تصویب آن تلاش گستردهای به عمل آورد.
[13] - آقای سید مهدی امام جمارانی.