امروز با امام: دوازدهم اردیبهشت
ـ پیام به مسلمانان ایران و جهان؛ افشای ابعاد مختلف جنایات رژیم (1342)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
چهل روز از مرگ و ضرب و جرح عزیزان ما گذشت. چهل روز است بازماندگان کشتگان مدرسه فیضیه بر عزیزان خود سوگواری میکنند. دیروز پدر قد خمیده مرحوم سید یونس رودباری[1]، که آثار عظمت مصیبت چهرهاش را درهم شکسته بود، به ملاقات من آمد. با چه زبان میشود مادرهای فرزند مرده و پدرهای غمدیده را تسلیت داد؟ باید به پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله- و امام عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه- عرض تسلیت کرد. ما برای خاطر آن بزرگواران سیلی خوردیم و جوانان خود را از دست دادیم. جرم ما حمایت از اسلام و استقلال ایران است. ما برای اسلام این همه اهانت شده و میشویم. ما در انتظار حبس و زجر و اعدام نشستهایم. بگذار دستگاه جبار هر عمل غیر انسانی که میخواهد بکند، دست و پای جوانان ما را بشکند، مریضهای ما را از مریضخانهها بیرون کند، ما را تهدید به قتل و هَتْک اعراض[2] کند، مدارسِ علم دین را خراب کند، کبوتران حرمِ اسلام را از آشیانه خود آواره کند
در این چهل روز ما نتوانستیم احصائیه[3] مقتولین و مصدومین و غارتشدگان را درست به دست بیاوریم. نمیدانیم چند نفر در زیر خاک، و چند نفر در سیاهچالهای زندانها، و چند نفر در پنهانی به سر میبرند. چنانکه بعد از سالهای دراز، عدد مقتولین مسجد گوهرشاد[4] را، که با کامیونها حمل کردند، نمیدانیم
اشکال بزرگ آن است که به هر دستگاهی رجوع میشود میگویند اینها که شده است به امر اعلیحضرت است، و چارهای نیست. از نخست وزیر تا رئیس شهربانی و فرماندار قم همه میگویند فرمان مبارک است! میگویند جنایات مدرسه فیضیه به دستور ایشان است؛ به دستور اعلیحضرت مریضها را از مریضخانه بیرون کردند؛ دستور ایشان است که اگر در جواب حضرت آیت اللَّه حکیم کاری انجام دهید، کماندوها و زنهای هر جایی را به منازل شماها بریزیم، و شماها را بکشیم و خانه هاتان را غارت کنیم؛ دستور اعلیحضرت است که بدون مجوز قانونی طلاب را بگیریم و به لباس سربازی درآوریم؛ دستور اعلیحضرت است که به دانشگاه بریزند و دانشجویان را بکوبند. مأمورین تمام قانونشکنیها را به شاه نسبت میدهند. اگر اینها صحیح است، باید فاتحه اسلام و ایران و قوانین را خواند! و اگر صحیح نیست، و اینها به دروغ جرمها و قانونشکنیها و اعمال غیر انسانی را به شاه نسبت میدهند، پس چرا ایشان از خود دفاع نمیکنند تا تکلیف مردم با دولت روشن شود و عمال جرم را بشناسند، و در موقع مناسب به سزای اعمال خود برسانند؟
کراراً تذکر دادهام که این دولت[5] سوء نیت داشته و با احکام اسلام مخالف است. نمونههای آن یکی پس از دیگری ظاهر میشود. وزارت دادگستری دولت، با طرحهای خود و الغای اسلام و رجولیت از شرایط قضات، مخالفت خود را با احکام مسلّمه اسلام ظاهر کرد. از این به بعد باید در اعراض و نفوس مسلمین، یهود و نصاری و دشمنان اسلام و مسلمین دخالت کنند. منطق این دولت و بعضی اعضای آن محو اسلام است. تا این دولت غاصب یاغی سر کار است، مسلمین روز خوش نخواهند دید
من نمیدانم این همه بیفرهنگی و جنایات برای نفت قم است، و حوزه علمیه باید فدای نفت شود؟ یا برای اسرائیل است، و ما را مزاحم پیمان با اسرائیل در مقابل دوَل اسلامی میدانند؟ در هر صورت ما باید نابود شویم؛ اسلام و احکام اسلام و فقهای اسلام باید فدا شوند. دستگاه جبار گمان کرده است با این اعمال غیر انسانی و فشارها میتواند ما را از مقصد خود، که جلوگیری از ظلم و خودسریها و قانونشکنیها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراری عدالت اجتماعی که مقصد بزرگ اسلام است، منصرف کند. ما از سربازی فرزندان اسلام هراسی نداریم؛ بگذار جوانان ما به سربازخانه بروند و سربازان را تربیت کنند و سطح افکار آنها را بالا ببرند؛ بگذار در بین سربازان افراد روشن ضمیر و آزادمنشی باشند تا بلکه به خواست خداوند متعال ایران به آزادی و سربلندی نایل شود
ما میدانیم که صاحب منصبان معظم ایران، درجه داران محترم، افراد نجیب ارتش، با ما در این مقاصد همراه و برای سرافرازی ایران فداکار هستند. من میدانم درجه دارانِ با وجدان راضی به این جنایات و وحشیگریها نیستند. من از فشارهایی که بر آنها وارد میشود مطلع و متأسفم. من به آنها برای نجات اسلام و ایران دست برادری میدهم. من میدانم قلب آنها از تسلیم در مقابل اسرائیل مضطرب است، و راضی نمیشوند ایران در زیر چکمه یهود پایمال شود
من به سران ممالک اسلامی و دوَل عربی و غیر عربی اعلام میکنم: علمای اسلام و زعمای دین و ملت دیندار ایران و ارتش نجیب، با دول اسلامی برادر است و در منافع و مضار همدوش آنهاست؛ و از پیمان با اسرائیل، دشمن اسلام و دشمن ایران، متنفر و منزجر است. این جانب این مطلب را به صراحت گفتم. بگذار عمال اسرائیلی به زندگی من خاتمه دهند
مناسب است ملت مسلمان- در ایران و غیر ایران- روز چهلم فاجعه بزرگ اسلام یادی از مصیبتهای وارده بر اسلام و حوزههای اسلامی بکنند؛ و در صورتی که عمال دولت مانع نشوند، مجالس سوگواری داشته باشند و بر مسببین این فجایع نفرین کنند. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج1، ص: 196 ـ 198)
ـ پیام به بازرگانان و اصناف همدان؛ در معرض خطر بودن اسلام و روحانیت (1342)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت ذی شرافت عموم بازرگانان و اصناف و اهالی محترم و متدین همدان- أیّدهم اللَّه تعالی؛ پس از اهدای تحیت و سلام، تلگراف شریف مبنی بر اظهار تأثر در فاجعه عظیمه[6] که بر اسلام و مسلمین وارد شد، واصل و موجب تشکر گردید.
لازم است به آقایان محترم تذکر دهم: به طوری که از قراین ظاهر میشود دستگاه جبار درصدد تصرف در احکام ضروریه اسلام است؛ بلکه شاید- خدای نخواسته- بخواهند قدمهای بلندتری بردارند. کراراً در نطقهای مبتذلشان تصریح به تساوی حقوق زن و مرد در تمام جهات سیاسی و اجتماعی کردهاند که لازمهاش تغییر احکامی از قرآن مجید است. و چون با عکس العملی از طرف مسلمین مواجه شدند، مُزورانه انکار نمودند و عذر بدتر از گناه خواستهاند. غافل از آنکه ما آنها را خوب میشناسیم، و به گفتار آنها اعتماد نداریم. دخترها را به «سپاه دانش» دعوت یا تشویق میکنند. و خودشان تصریح میکنند که باید قبلًا به سربازی بروند. و چون مواجه با نفرت عمومی میشوند، به انکار برمیخیزند. و در مطبوعات تصریح میشود که تصویبنامه سربازی دخترها در دست تنظیم است؛ با این وصف آن را انکار میکنند و به تشبثات مضحک دست میزنند. دستگاه جبار گمان کرده با زمزمه تساوی حقوق میتواند راهی برای پیشرفت مقاصد شوم خود، که آن ضربه نهایی به اسلام است، باز کند. نمیداند که در آن صورت مواجه با چه عکس العملی خواهد شد. دستگاه جبار که برای احدی از افراد ملت آزادی قائل نیست و سالهاست سلب آزادی از ملت را وسیله مقاصد خود قرار داده، گمان کرده به اسم آزادی بانوان میتواند ملت مسلمان را اغفال کند تا مقاصد شوم اسرائیل را اجرا کند
من به شما- ای ملت مسلمان- کراراً اعلام خطر کردم و میکنم! روحانیت و اسلام در معرض خطر است. سکوت در مقابل دستگاه فاسد جبار برای ملت اسلام ننگ است. با منطق قوی اسلامی، مفاسد را بیان کنید، قانونشکنیها را برملا کنید، اعتراض کنید، اعلامیه منتشر کنید، صدای خود را به ملل اسلامی برسانید. عالَم را از اعمال غیر انسانی اینان آگاه کنید. در خاتمه توفیق و تأیید حضرات آقایان و عموم ملت را از خداوند خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج1، ص: 199 ـ 200)
ـ پیام به روحانیون بستان آباد؛ گسترش اعتراضات علیه شاه (1342)[7]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت ذی شرافت علمای اعلام و حجج اسلام بستانآباد- دامت برکاتهم
مرقوم محترم حضرات آقایان در تسلیت در فاجعه عظیم وارده بر اسلام و مسلمین[8] موجب تشکر گردید. امید است ان شاء اللَّه خداوند متعال به برکت دعای آقایان جبران مصیبتهای وارده را بفرماید حضرات آقایان باید توجه داشته باشند که امروز وظیفه حفظ اسلام و احکام اسلام به عهده نسل حاضر است که در رأس آنها علما قرار گرفتهاند، و مسئولیت در درجه اولی متوجه به آنهاست. لازم است آقایان به وسیله اعلامیه و نشریه پشتیبانی خودشان را از مطالبی که ما داریم اعلام فرمایند تا بلکه بتوانیم دولت را وادار کنیم به قبول مطالب شرعی خود. در هر صورت از مجالس دعا و تذکر استفاده باید کرد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج1، ص: 201)
ـ تلگراف به آقای حسن بحرالعلوم؛ فراخوانی مردم و روحانیون در اعتراض علیه شاه (1342)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
رشت- خدمت ذی شرافت حضرت مستطاب سید العلماء العاملین و حجت الاسلام و المسلمین آقای بحر العلوم[9]- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، مرقومه محترم که حاکی از سلامت وجود مبارک و تفقد از دعاگو بود موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند متعال خواستار، امید است با برکات ادعیه شریفه و احترامات به قدر میسور نگذاریم دستگاه به مقاصد شوم خود برسد
این جانب عازم هستم تا آنجا که ممکن است اقدام کنم و از هر چه پیشامد کند هراسی نکنم، تا بلکه تکلیف شرعی خود را ادا کرده باشم. اگر [در] شمال نشریههایی به عنوان پشتیبانی از مقاصد اسلامی [منتشر] شود ظاهراً مؤثر است. حضور محترم مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای ضیابری[10]- دامت برکاته- سلام میرساند، و از جنابعالی و معظمٌ له امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج1، ص: 202)
ـ تلگراف به آقای سید مرتضی پسندیده؛ احوالپرسی (1342)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خمین- حضور مبارک مستطاب حجت الاسلام آقای حاج آقا مرتضی- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، مرقوم مبارک که حاکی از سلامت وجود محترم بود، موجب تشکر گردید. حالت بنده بحمد اللَّه بد نیست، گرچه چند روزی است ناراحتی- فی الجمله- دارم و قلبم گاهی ناراحت است، لکن مهم نیست؛ شاید عوارض معده باشد. در این چند روز برای اغفال ما ظاهراً پیغامهایی داده شده است که ترتیب اثر ندادهایم، و تا دولت فعلی سرِ کار است ظاهراً نشود تفاهمی کرد. مبلغی که مرقوم شده بود به آقای آقا هاشم بابت سهم امام داده شود، نمیتوانم اجازه بدهم؛ لکن اگر از محل خودم به ایشان این مبلغ را مرحمت کنید قبول است. از حضرت عالی التماس دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
اگر مثل هر سال مَبلغی برای روغن به گلپایگان برای آقا روشن بفرستید که در «گوگد[11]» ساکن است، خوب است؛ زودتر بفرستید و مرقوم دارید.» (صحیفه امام، ج1، ص: 203)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون قم؛ ارزیابی قیام ملت (1342)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خداوندا، زبان ما را از بیهوده گفتن و گزاف و لغو و دروغ حفظ بفرما. خداوندا، قلوب ما را به نور اسلام و روحانیت روشن بفرما؛ خداوندا گوش شنوا عنایت بفرما به سلاطین دوَل اسلام، به رؤسای جمهور دوَل اسلامی، به نمایندگان مجلسیْن دوَل اسلامی، به نخست وزیران و وزرای دوَل اسلامی، به رؤسای دانشگاههای دوَل اسلامی، به کارفرمایان و کارمندان دوَل اسلامی. خداوندا، آنها را قرار بده ...
این سال برای روحانیت، عرض کنم بسیار بد سالی بود و از جهتی بسیار خوب سالی بود: بد بود برای اینکه یک مملکتی که باید به دنیا معرفی بشود به اینکه مملکت صحیحی است، هیأت حاکمه درستی دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگستری دارد، محاکم قضایی دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است؛ یک مملکتی که باید به صلاح و به صحت معرفی بشود در جامعه بشر، معرفی شد به مرکز فساد و مرکز هر چیزی که شما بخواهید اسمش را بگذارید؛ از آن بدتر، بخواهیم بگوییم مثل زمان مغول است، نمیتوانیم همچو بیاحترامیای به مغول بکنیم. آنها یک جمعیتی بودند کفار، و شاید مهدور میدانستند دم ما را؛ و وارد شدند در مملکت برای گرفتن مملکت اجنبی، آن هم مملکتی که بر خلاف مسلک آنها و دیانت آنها بود و کردند آن کارهایی را که کردند. اینجا در این قضایا، اینها مدعی اسلام هستند، مدعی ایمان هستند، مدعی تشیع هستند! در عین حال که با این ادعاها امرار روز میکنند و امرار حیات میکنند، کارهایشان همان کارهایی است که مغول باید انجام بدهد، چنگیز باید انجام بدهد. در مراکز علمی میریزند، خون بچههای شانزده ساله و هفده ساله [را] میریزند، خراب میکنند مرکزهای علمی را، به علما اهانت میکنند، فحشهای ناموسی میدهند، در حبس میبرند، زجر میکنند، میکشند، میزنند، خونخواری میکنند؛ در عین حال نطق میکنند، اظهار اسلامیت میکنند، اظهار تشیع میکنند، اظهار کشف [و] کرامت میکنند.[12] آنها دیگر نمیگفتند که ما شیعه هستیم؛ دشمن بودند با ما، در حال تعدی وارد شدند در مملکت ما. اینها با حال دوستی و ادعای دوستی، ادعای تشیع، بالاتر از تشیع، با این ادعاها این اعمال را انجام دادند و میدهند.
من [آنچه] به شما عرض کنم مطلبی نیست که مال این چند ماهه باشد؛ این یک مطلب ریشه دار است، مطلبی است که مال چندین سال پیش از این است، اگر نگویم چهل و چند سال پیش از این، لا اقل بیست سال پیش از این است که اینها نقشهشان این بود که قم نباشد. در زمان حیات مرحوم آقای بروجردی- رضوان اللَّه علیه- هم نقشه این بود که ایشان نباشند و قم نباشد. قم را برای[13] منافع خودشان مضر میدانند. قم لشکر حق است؛ جنود ابلیس، جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف میدانند. در همان زمان ایشان هم، نسبت به ایشان تعبیراتی میشده است که من نمیتوانم در این منبر عرض کنم. همان وقت بوده است که، نقشه خارج این بوده است که قم نباشد تا ما هر کاری میخواهیم انجام بدهیم و یک نفس کش در مقابل ما صحبت نکند، حرف نزند، بحث نکند، ایراد نکند، اعتراض نکند
اینها از همان زمان مرحوم آقای بروجردی، اگر نگویم از چهل و چند سال پیش از این، از زمان مرحوم آقای بروجردی این نقشه را داشتهاند، منتها با بودن ایشان میدیدند که مفسده دارد اگر بخواهند کارهایی را انجام بدهند. بعد از اینکه ایشان تشریف بردند به جوار رحمت حق تعالی؛ از همان اول، اینها شروع کردند به اسم احترام از مرکزی، کوبیدن این مرکز را؛ نه از باب اینکه حُبی به آن مرکز داشتهاند؛ به هیچ مرکزی از مراکز دیانت اینها احساس حُب نمیکنند؛ نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب اینکه قم را نمیخواستند. قم موی دماغ بود، نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک میکرد و کارهای اینها زود برش منکشف میشد. اینها قم را نمیخواستند منتها نمیتوانستند به صراحت لهجه بگویند: قم نه، میگفتند: نجف آره، مشهد آره؛ «در قم چیزی به نظر نمیخورَد»![14] فهمیدند که چیزهایی به نظر میخورَد، چیزهایی به چشم میخورَد، چیزهایی به دهان میخورَد، به گوش میخورَد؛ فهمیدند که نه آن طور نبوده است. اینها از آن وقت نقشه کشیدند برای نابودی روحانیت و دنبالش نابودی اسلام و دنبالش نفع رساندن به اسرائیل و عمال اسرائیل.
از اول، مطلب این طور بود، منتها در پرده بود؛ اعلان نکرده بودند مطالبشان را؛ گاهی اعلان میکردند، لکن مضمضه میکردند مطلب کفر خودشان را. بعد از فوت ایشان، ابتداءً یک نقشه شیطانی کشیدند و در بلاد ایران، آنجاهایی که من مطلع شدم، از مردم میخواستند التزام بگیرند به اینکه شما به فلان مرکز تلگراف کنید و انتخاب کنید فلان مرکز را؛ نه از باب اینکه علاقهای به آن مرکز داشتند، از باب اینکه این مرکز را نمیخواستند. مردم اعتنا نکردند به آنها. [به] دنبال آن، نقشهها کشیده شد، دولتها سر کار آمد؛ نمیدانم به آن دولتها این پیشنهادها شد و قبول نکردند، یا اینکه نتوانستند این قدر بیشرافتی بکنند. شاید شریف بودند، عالِم بودند، دکتر بودند، مهندس بودند، و نتوانستند با همه مراکز علم مخالفت کنند. تا اینکه منتهی شد به اینکه باید دولت، دولتی باشد که علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تا کلاس پنج بیشتر درس نخوانده باشد، آن هم در کرج تحصیل اجازه نامه با اعمال نفوذ کرده باشد، نداند معنای علم چه هست، نداند معنای دیانت چه هست، نداند نقش روحانیت در بقای این مملکت چیست، نفهمد مطالب را؛ سربسته و چشم بسته به او دیکته کنند و بگوید و نفهمد چه میگوید، و بکند و نفهمد چه میکند
دیدیم که از اولی که این دولت بیسواد و بیحیثیت روی کار آمد، از اولْ اسلام را هدف قرار داد: در روزنامهها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات دادهاند، لکن شیطنت بود؛ برای انعطاف نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغای اسلام و الغای قرآن، درست نیفتد؛ و لهذا، در اولی که اینجا ما متوجه شدیم و اجتماع شد و آقایان مجتمع شدند با هم برای علاج کار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضیه؛ بعد که مطالعه کردیم دیدیم آقا، قضیه، قضیه بانوان نیست، این یک امر کوچکی است؛ قضیه معارضه با اسلام است: منتخِب و منتخَب، مسلمان لازم نیست باشد، حَلْفِ[15] به قرآن لازم نیست باشد، قرآن را میخواهیم چه کنیم؟ بعد که مصادف شدند با تودهنی از ملت مُسْلم، تأویل کردند حرفشان را به اینکه خیر، مراد ما از «کتاب آسمانی» قرآن است. ما هم ازشان پذیرفتیم؛ به حَسَب ظواهر شرع، لکن به مجرد اینکه اینها یک چند نفر عمله را دور خودشان دیدند و یک زنده باد و مرده باد را دیدند، باز همان مطالب خبیثشان را از سر گرفتند، همان مطلبی را که ابطال کرده بودند دوباره از سر گرفتند: دوباره تساوی حقوق مِنْ جَمیعِ الْجَهات. تساوی حقوق من جمیع الجهات، پایمال کردن چند تا حکم ضروری اسلام است، نفی کردن چند تا حکم صریح قرآن است. بعدش باز دیدند که مصادف شد با یک ناراحتیها و یک حرفها و یک چیزهایی؛ حاشا کردند؛ وزیرشان یک جا حاشا کرد، امیرشان یک جا حاشا کرد
در روزنامهها به صراحتِ لهجه نوشتند که بردن بانوان به سربازی، تصویبش در دست تنظیم است؛ لکن بعد از آنکه دیدند که خیلی فضاحت بار آمد [و] مردم ناراحت شدند، همان نوکرهای ارباب، به حَسَب واقع هم ناراحت شدند؛ وقتی دیدند [مردم] ناراحت شدند، گفتند: اکاذیب است. پروندهسازی خواستند بکنند؛ پروندهسازیهای بچگانه مضحک بکنند.
این سال بد بود برای اینکه حمله به اسلام زیاد شد، حمله به قرآن زیاد شد؛ مراکز علم را کوباندند به حَسَب توهّم خودشان؛ بچههای ما را، عزیزهای ما را زدند، سرهایشان را شکستند، پاهایشان را شکستند، بعضیشان را کشتند، از پشت بامها انداختند. اگر اینها دهقانها بودند،[16] پس چرا این دستگاه انتظامی کمکشان میکرد؟ اینکه دیگر مخفی نبود؛ این را صد هزار جمعیت از توی خیابانها و از توی صحن و از توی مدرسه، خوب میدیدند که دستگاه شهربانی دارد کمک مستقیم میکند؛ این دهقانها را کمک میکرد بر ضد اسلام. اگر راست میگویند که دهقانها بودهاند، پس چرا وقتی که مَرْضای ما را بردند در مریضخانهها، شهربانی و [ساواک] فرستادند گفتند: دشمنهای اعلیحضرت را میبرید در مریضخانه؟ پدرتان را در میآوریم، اینها باید بروند. اگر دهقانها بودند، به اعلیحضرت چه کار دارد؟ اگر کماندوها بودند و آنهایی که مربوط به خود ایشان است و از دستگاه خود ایشان هست، [آیا] با قول ایشان بوده، با فرمان ایشان بوده است و یا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع است، خوب بگویید ما تکلیفمان را با ایشان بفهمیم؛ خوب بفهمیم؛ خوب ما، طرفمان کی است؟ یک نفر است. اگر این طور نیست، خوب بگویند تا ما بفهمیم که این کماندوها سرِخود آمدند؟! و همین طور بیخودِ بیخودی آمدند؟! یا سازمان امنیت اینها را آورد؟ یا شهربانیها آوردند؟ یا نخست وزیر امر کرد، یا فلان وزیر و فلان امیر امر کرد؟ خوب بگویند کی این کارها را کرده؛ چرا حاشا میکنند؟
پیش هر که میروی، گردن دیگری میگذارد، به هر که اعتراض میکنی، به دیگری نسبت میدهد، دستگاه شهربانی میگوید که سازمان امنیت؛ سازمان امنیت میگوید شهربانی؛ دوتایشان میگویند: امر اعلیحضرت؛ راست میگویند که امر اعلیحضرت است؟ اعلیحضرت با دیانت اسلام مخالف است؟ واقعاً با قرآن مخالف است اعلیحضرت، به حَسَب قول اینها؟ اگر مخالف است، آن حرفها چه هست دیگر؟ آن همه کشف و کرامت کجاست؟ اگر مخالف نیستند، پس چرا جلوگیری نمیکنند از این وحشیگریها؟ چرا تودهنی نمیزنند به این شهربانیها، به این سازمانها، به این نخست وزیرها؟ ایشان که فعال ما یشاءاند میتوانند یک همچه کاری را بکنند؛ حالا که دیگر مطلبی نیست، برگرد [ند] به عصر سابق [دوران استبداد] و قبل از صد سال پیش از این. حالا که مطلب این طوری است، خوب بزنند تودهنی به اینهایی که کار بد میکنند، کارهای خلاف اسلام میکنند، کارهای خلاف دیانت میکنند و نسبت میدهند به ایشان؛ تبرئه کند خودش را. آقا، نمیشود سلطان اسلام با اسلام مخالف باشد؛ نمیشود این. اگر نیستند بگویند، اظهار کنند، اظهار تأسف کنند به اینکه مردک[17] آمده است، ریخته مدرسه فیضیه را خراب کرده است.
بنده [هنوز] این مسائلِ جوانهای خودمان را ندیدم، و بعد از مباحثه میروم میبینم. اول وقتی است که میروم میبینم. برویم آنجا یک فاتحهای بخوانیم برای آنهایی که کشتند [گریه حضار]؛ یک اظهار تأثری بکنیم برای اینها؛ اینها که نمیگذارند ما فاتحه هم بگیریم [گریه حضار]. اگر دهقانها کردند، پس چرا نمیگذارید فاتحه بگیریم؟ چرا فاتحه تهران را به هم میزنید؟
سال بدی بود برای اینکه مفتضح شد هیأت حاکمه؛ مفتضح شد دستگاه جبار؛ و ما نمیخواستیم. ما نمیخواهیم که مملکت ما در خارج معرفی بشود که همچو عناصر خبیثی سرِ کارند؛ ما نمیخواستیم این را. ما میخواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولیاش تا آن آخرش، جوری باشند، طوری سلوک بکنند که مایه افتخار یک مملکتی باشد. بگویند آقا، ما امیر کبیر داریم؛ وزرای سابق، مشاورین سلاطین سابق، علما بودند؛ علی بن یقطین بوده است؛ گاهی ائمه اطهار- علیهم السلام- بودهاند.
حالا مشاورین کیانند؟ اسرائیل!؟ مشاورها اسرائیل، از یهود .... دو هزار نفر بهایی را به اقرار خودشان که در روزنامه دنیا[18] [نوشته است]- بعد فردا مردک [شاه] نگوید که اشاعه اکاذیب است- در روزنامه دنیا دو هزار نوشته است، اسرائیل بهایی را، اسم بهایی [را] نیاورده؛ [نوشته] بعض وابستگان به مذاهب، اسمش را مذهب گذاشت!؛ دو هزار نفر را، و میگویند پنج هزار است، دوتایش را اینجا نوشته است، اینکه نوشته حالا؛ اینها با کمال احترام- نه مثل حاجیهای بدبخت ما که وقتی میخواهند تذکره[19] به آنها بدهند، باید چقدر زحمت بکشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بیچارگی بکشند تا اینکه یک چند را رد کنند، چند تا را قبول بکنند، آن وقت در فرستادنشان چه فضاحتها باشد، در برگشتنشان چه فضاحتها باشد؛ وقتی هم مکه میروند، در «منی»، حتی آن نماینده بیعرضه آنجا هم شکایت میکند که فلان آقا[20] را بگیرید از باب اینکه جایی حرف حقی زده است، گفته اسلام در خطر است از دست یهود. آقا مگر شما یهودید؟ مگر مملکت ما، مملکت یهود است؟- دو هزار نفر را با کمال احترام، با دادن به هر یک از اینها پانصد دلار ارز، به هر یک پانصد دلار از مال این ملت مُسْلم به بهایی دادهاند، ارز دادهاند، به هر یک هزار و بیست تومان تخفیف هواپیما [دادهاند]، چه بکنند؟ بروند در جلسهای که بر ضد اسلام در لندن تشکیل شده است شرکت کنند.
وای بر این مملکت! وای بر این هیأت حاکمه! وای بر این دنیا! وای بر ما! وای بر این علمای ساکت! وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت! این سکوت مرگبار، اسباب این میشود که زیر چکمه اسرائیل، به دست همین بهاییها؛ این مملکت ما، این نوامیس ما، پایمال بشود. وای بر ما! وای بر این اسلام! وای بر این مسلمین! ای علما، ساکت ننشینید؛ نگویید عَلی مَسْلَک الشَّیْخ[21]- رضوان اللَّه علیه- و اللَّه، شیخ اگر حالا بود، تکلیفش این بود
سکوت؛ امروز سکوتْ همراهی با دستگاه جبار است؛ نکنید سکوت. دو هزار بهایی را با پانصد دلار ارز به هر یک، و هزار و بیست تومان تخفیف هواپیما؟! اینها در روزنامه دنیاست. یک شخصی به من گفت که یک معاملهای کرده است شرکت نفت با ثابت پاسال[22] و در این معامله تخفیفی داده است که بیست و پنج میلیون تومان در این تخفیف نفع برده است؛ برای نفع این جمعیتی که فرستادند به لندن بر ضد اسلام. این وضع نفت ما، این وضع ارز مملکت ما، این وضع هواپیمایی ما، این وضع وزیر ما، این وضع همه ما؛ سکوت کنیم باز؟ هیچ حرف نزنیم؟ حرف هم نزنیم؟ ناله هم نکنیم؟ خانههایمان را خراب میکنند آخ نگوییم؟
مردک میفرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حکومت خبیث را، میفرستد منزل آقایان.[23] من راهشان ندادم. ای کاش راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد کرده بودم! میفرستند منزل آقایان که اگر نَفَستان در فلان قضیه[24] درآید، فرمودهاند اعلیحضرت فرمودهاند: اگر نفس شما درآید، میفرستیم منزلهایتان را خراب میکنیم، خودتان را هم میکشیم، نوامیستان را هَتْک میکنیم. این وضع ماست با این اعلیحضرت، اگر اینها راست میگویند. اگر دروغ میگویند، پس ایشان بگویند: دروغ میگویند؛ ایشان بفرمایند، اعلام کنند که حکومت قم[25] دروغ گفته است تا من پدر حکومت قم را درآورم؛ بگویند: رئیس شهربانی دروغ گفته تا من زیر چکمه اهل علم، پدرش را درآورم؛ نمیگوید که
و اما سال خوبی بود برای اینکه روحانیت ارزش خودش را به دنیا اعلام کرد؛ فهماند که آنکه صحبت میکند، باز روحانی است، آنکه ایستادگی میکند در مقابل ظلم و جور ظالم و جائر، باز حوزههای علمیه است؛ کتک میخورد، داد میزند، کشته میدهد، فریاد میکند، مدرسه فیضیهاش را خراب میکنند، اعتنا نمیکند، باز صحبت خودش را میکند؛ هر کاری سرش بیاورند، این صحبت میکند. روحانیت موجودیت خودش را به همه عالَم اعلام کرد. پس بد بود چون هیأت حاکمه، فضاحتِ ایران را در همه جا اعلام کرد؛ و خوب بود برای اینکه روحانیتْ حیثیت خودش را به عالَم معرفی کرد. فهماند به عالَم که ما آدمیم، روحانی هستیم ما. همهاش قضیه ذکر و دعا نیست؛ ما داد میزنیم، ما میگوییم نباید بکنید این کارها را، ما نصیحت میکنیم به شما.
من نصیحت کردم به شاه. فرستاد آدم آنجا؛ در آن اول امر، قبل از رفراندم، به وسیله بهبودی،[26] به وسیله پاکروان[27] پیغام دادم به او، آقا! نکن این کار را، این رفراندم را نکن؛ این خوب نیست برای شما [که] این کار را بکنید، دست به این قانون نزن. اگر امروز ارسنجانی[28] چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند: زنده باد؛ فردا چهار تا رعیت میآیند و میگویند: مرده باد! نکن این کار را؛ صلاح نیست بکنی این کار را. گوش نکرد، دیدید چه جور شد. دو هزار نفر رأی نداشتند اینها، باقیاش زور بود. همه میدانند بازار تهران بسته شد که رأی ندهد، بازار قم بسته شد که رأی ندهد، سایر شهرستانها رأی ندادند؛ اینها دو هزار تا رأی آزاد بدون سرنیزه نتوانستند تهیه کنند
ما نمیخواستیم این طور مفتضح بشوی[29] ما نمیخواستیم ملت از تو رویگردان بشوند. ما میخواستیم شما آدمی باشی که وقتی یک چیزی را بگویی [مثلًا] «ای ملت»، تمام ملت لبیک بگویند. ما میل داریم شاه ما این جور باشد؛ ما میل داریم وزیر ما این جور باشد که اگر یک مطلبی را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اینکه با حرفهایش [ادعا کند] «شش میلیون»، «شش میلیون»؟!![30] به جان عزیز شما، اگر اینها چند هزار هم داشتند؛ باقیاش با پر کردن صندوق. شاید به سمع ایشان نرسیده. شاید آنها گفتهاند به او که خیر «شش میلیون، اکثریت قاطع». و الّا شاه که دروغ نمیگوید؛ نمیشود که دروغ بگوید. «با اکثریت قاطع! تمام قاطبه اهل ایران!» پس بازار تهران از اهل ایران نیست؟ خیابانهای تهران اهل ایران نیستند؟ قم از اهل ایران نیست؟ روحانیین از اهل ایران نیستند؟ سایر شهرستانها ایرانی نیستند؟ این ایران کجاست؟ این آرا از کجا آمد؟
بد شد امسال برای اینکه این مطالب واقع شد؛ و خوب شد برای اینکه شما آقایان زنده کردید اسلام را، ایستادید در مقابل ظلم؛ ایستادید، اگر نایستاده بودید خدا میداند که حالا رفته بودند تا آن آخر. ایستادگی شما اسباب این شد که حاشا کردند مطالبشان را؛ گفتند: «خیر، طلاق به دست مرد است؛ کی ما گفتیم؟» تساوی حقوق این است؟ دِ مردک از «حزب مردم» است.[31] ... که داد زد که «تساوی حقوق من جمیع الجهات» تساوی حقوق من جمیع الجهات، از این طرف میگویند؛ از آن طرف میگویند: کی ما گفتیم طلاق به دست زن باشد؛ نخیر طلاق به دست مرد است. از آن طرف میگویند: نخیر کی ما راجع به ارث گفتیم؛ نخیر ارث هم همان طوری است که خدا گفته. از آن طرف هم میگویند: کی ما گفتیم زنها بروند به نظام وظیفه. تو روزنامههایتان هست آقا! این روزنامههایی که دیکته میکند سازمان امنیت، و مینویسند
میگویند که مدیر کیهان[32] گفته است: ما دیگر راحتیم؛ برای اینکه آن وقت ما مینوشتیم و اینها[33] نظر میکردند، حالا خودشان مینویسند، ما دیگر راحتیم. منتها این اعتراض هست که آقا! چرا این قدر بیحیثیت هستید که آنها بنویسند و شما هم بنویسید؟ چرا باید مطبوعات ما این قدر بیحیثیت باشند؟
خوب بگویید آقا حرف را؛ [مگر] چه میکنند؟ اگر همه علمای اسلام یک مطلبی را بگویند، حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود- که همین حزب بهاییت است- این خطر که حالا نزدیک شده، اگر آقایان، علمای اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم هم صدا بگویند که آقا ما نمیخواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند، ما نمیخواهیم که مملکت ما با مملکت یهود هم پیمان بشود در مقابل پیمان اسلامی؛ آنها- مسلمین- با هم هم پیمان میشوند، آقایان با یهود هم پیمان میشوند! خوب، چه وضعی است این مملکت؟ اگر نوکر هم هستید چرا این قدر نوکر؟! من سرم درد میکند؛ و من برای خواندن یک فاتحه لازم میدانم بروم به مدرسه فیضیه؛ و از خدای تبارک و تعالی، میخواهم که در این سال و سالهای بعد، همه سالم باشید، اسلام مؤید باشد، اسلام مؤید باشد.» (صحیفه امام، ج1، ص: 206 ـ 216)
ـ نامه تشکر به آقای محمد فقیهی مرندی (1347)
«خدمت جناب مستطاب عمدة الاعلام و مروّج الاحکام آقای آقا شیخ محمد فقیهی مرندی- دام علاه
مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی عواطف آن جناب به این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. از کسالت آقای باغمیشه متأثر، امید است تا کنون رفع شده باشد. به آقای اسلامی[34] راجع به ایشان چیزی نوشتم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج2، ص: 179)
ـ سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه؛ واقعه طبس- قیاس انقلاب ایران با سایر انقلابها (1359)
«من وقتی شما جوانها را میبینم که با صداقت، با سلامت روح فعالیت برای اسلام میکنید و خودتان را در معرض خطر مرگ قرار میدهید مباهات میکنم. افتخار میکنم که در بین مسلمانها یک همچو جوانهای رشید متعهد هست. از این جهت، ما نباید از قدرتمندهایی که اتکال به خدا ندارند، اتکال به مسلسل دارند، ما نباید بترسیم. ترس مال آن است که برای شهادت حاضر نباشد.
در روایتی است که حضرت علی بن الحسین در کربلا که بودند به پدرشان گفتند که- قریب به این معنا- که به آنها گفته بودند که شما کشته میشوید. عرض کرد به سید الشهدا که مگر ما بحق نیستیم؟ فرمود چرا. گفت دیگر مبالات از مردن نداریم[35] کسی که بحق است و کسی که قائل است به اینکه این عالم تمام یک مدبر دارد و او خداست، و عالم طبیعت پایینترین عوالم است- در قرآن از او به دنیا تعبیر شده، دنیا این پایین- وقتی بنا باشد که شهید منزلش در ملأ اعلی باشد، این چه خوفی دارد؟ خوف را باید امثال کارترها داشته باشند که اعتقاد به این مسائل ندارند.
اینهایی که همه مقصدشان این است که در اینجا چند روزی به یک قدرتمندی برسند یا به یک جنایتکاری برسند، آنها باید بترسند. اما جوانهای ما که اعتقاد به ماورای طبیعت دارند، و شهادت را برای خودشان یک فوزی میدانند، اینها ترس ندارند. ما فرض میکنیم که همچو قدرتی برای آن قدرتمندان باشد که بریزند و بکشند و همه چیز را از بین ببرند، مع ذلک ما چون بحق هستیم نباید بترسیم.
در صورتی که نه این طور هم نیست مسائل. آقای کارتر از روز اول هی با فریاد و با صدا میخواست تحمیل کند. اگر شما یادتان باشد، اوّلی که این جوانهای ما رفتند و این لانه جاسوسی را گرفتند، هی مسائلی را اینها پخش میکردند. یعنی آنها تعلیم میدادند و اینهایی که در ایران داشتند، اینها پخش میکردند «بناست که بیایند به آن لانه جاسوسی و چتربازها بیایند و اینها را بیهوش کنند و- عرض میکنم که- وارد بشوند و چه بکنند یا همه تهران را بیهوش بکنند». وقتی اعتنا به این حرف نشد معلوم شد مسأله این نیست. حالا هم که اینها امتحان کردهاند که آمدند و با آن تجهیزاتی که میگویند زیاد بوده است آمدند و در ایران هم پیاده شدند، خوب ضربه سیاسی خوردند، ضربه روحی خوردند. جوانهای مردم را آوردند اینجا به کشتن دادند. و به نظر من میآید که بیشتر از این مقداری است که اینها میگویند. اینها که، بعضی از اینها که رفتند آنجا را دیدند میگویند نخیر آن یک مقداری از اینها همچو سوخته شدهاند که از آنها اثری خیلی باقی نمانده است. این همچون جنایتکاری که جوانهای مملکت خودش را برای جنایت میفرستد به اینجا، این آقایی که هی فریاد میزند که شما نقض قراردادهای اجتماعی و بین المللی را کردید، خودش همین نقض قرارداد بین المللی را کرده است که نظامی وارد کرده در یک مملکتی که مستقل است. این یکی از چیزهایی است که نقض حقوق بین المللی است. نقض قراردادهای بین المللی است. این نقض قرارداد بین المللی را که ایشان آنجا هی فریاد میزند، خودش نقض میکند. و این قدرها هم این مجالسی که در دنیا هست از او انتقاد نمیکنند. البته در این قضیه که حالا شکست خوردند انتقادات زیاد است. لکن بدانید که اگر این توفیق پیدا کرده بود، همه این انتقادهایی که اینها میکردند برمیگشت به تعریف و ثناخوانی.
در هر صورت ما از این طور ارعابها نمیترسیم. من نمیگویم که ما یک قوه سلاح زیادی داریم که میتوانیم با همه قدرتها طرف بشویم، همچو چیزی ما نمیگوییم. آنها شاید به اندازه جمعیت ایران قوای انتظامی داشته باشند. فرض کنید ما میگوییم که ما اتکال به یک مبدئی داریم. به اتکال به آن مبدأ از مردن نمیترسیم. شما هم آخر کارتان این است که بیایید همه ما را بکشید. همانی که جوانهای ما کراراً از من خواستند که شما دعا کنید ما شهید بشویم. کسی که میگوید دعا کنید شهید بشویم، دیگر نمیترسد از اینکه آقای کارتر بفرستند اینها را به شهادت برسانند. بنا بر این، ابداً خوفی از این مسائل نیست. قوی باشید. قدرتمند باشید.
اتکال به خدا بکنید. یک نفر شما وقتی اتکال به خدای تبارک و تعالی دارد، با عدهای از آنها میتواند مقابله کند. اینها اگر هم یکوقتی بیعقلی کنند و فرض کنید بریزند به ایران، این جوانهای ما آنها را با چنگ و دندان از بین میبرند. نمیگذارند اینها یکیشان هم بروند. اگر هم این کاری که کرده بود رسیده بود به آنجایی که بیایند در تهران، و بیایند در این لانه جاسوسی، آن وقت میفهمیدند که با چه اشخاصی طرف هستند. در هر صورت من از شماها تشکر میکنم که خودتان بدون اینکه غیر از خدا یک کسی وادارتان بکند، این چیزی است که از مبدأ الهی جوشش پیدا کرده، خودتان وارد این میدان شدید.
این طور نبوده است که یک کسی بیاید شما را وادار کند. سرتاسر ایران یکدفعه سپاه پیدا شد. نه یک جمعیتی بودند که بروند یکی یکی اینها را اسمنویسی کنند و چه، نه مسأله الهی بود. وقتی که دیدند که یک مطلبی است که برای حفظ مملکت اسلامی است و این اطاعت خداست، از سر تا ته ایران دیدیم که یکدفعه جوشش پیدا کردند. از متن ملت اسلامی جوشش پیدا کردند و خودشان هم تنظیم امور را کردند و خودشان هم کارها را درست کردند.
بله، آن چیزی که باید من عرض کنم به شما آقایان که سران این جمعیتها هستید، این است که، کاری بکنید که این نهضت لکهدار نشود. شما الآن جزء جنود الهی هستید. جُند اللَّه شما هستید. شما لشکر خدایید. کسی که لشکر خداست اگر خدای نخواسته یک کاری بکند که مرضیِ خدا نباشد و آن وقت یکجوری باشد که گفته بشود که خوب، اینها هم مثل سابق، اینها حالا دستشان رسیده به یک چیزی، اینها هم زور میگویند به مردم، اینها هم اذیت میکنند مردم را، اینها هم مثلًا مال مردم را خدای نخواسته برمیدارند، این طور نباشد. به جوانهایتان سفارش کنید. از قول من سلام به همه برسانید. سفارش کنید که شما جوانها جُند خدا هستید. شما دست خدا هستید. شماها کاری بکنید که ایران سربلند باشد در دنیا. ما پیش خدا سربلند باشیم. خود شما پیش خدا آبرومند باشید.
یکوقتی کاری نشود که ملتها، دیگران ما را تَعْییبْ[36] کنند به اینکه، شما دستتان نمیرسید. حالا که دستتان رسید شما هم همان هستید. بفهمانید به آنها که نه، ما برای دنیا پا نشدیم راه بیفتیم، و گر نه معقول نیست که آدم جانش را بدهد برای دنیا. کسی که دنیا را میخواهد، جانش را میخواهد حفظ کند تا دنیا را ببلعد. شمایی که جانتان را در معرض خطر قرار دادید، اگر یکوقت در بینتان یک جوانی، یک جاهلی پیدا شد که یک کاری انجام داد خلاف موازین، خودتان جلویش را بگیرید. نصیحتشان کنید. نگذارید یک طوری بشود که در دنیا منعکس بشود که ایران وقتی که به نوا رسیدند خودشان ... و چه کردند و چه کردند. من امیدوارم که خداوند مؤید شما باشد. خداوند پشتیبان شما باشد. با قدرت جلو بروید. اتکالتان به یک مبدأ قدرتی است که هیچ قدرتی در مقابل او چیزی نیست. با همان قدرت جلو بروید و شما پیروزید بحمد اللَّه.
من امیدوارم که تا آخر پیروز باشید. و شما بدانید که در تمام تاریخ یک همچو قضایایی که در ایران واقع شد، واقع نشده است. در تمام این انقلاباتی که در دنیا واقع شده است، مثل انقلاب اکتبر، مثل انقلاب فرانسه، سایر انقلاباتی که در ممالک کوچکتر پیدا شده است، این طور نبوده است که به این آسانی و سهلی؛ اولًا مرحوم «قرنی»،[37] خدا رحمتش کند، به من گفت که، بعد از پیروزی گفت این مبارزه ما بین ملت و دولت سه ساعت و نیم بود، سه ساعت و نیم، اینها غلبه کردند. این یک مسئله خیلی نادری است در دنیا یا غیر واقع است. آن وقت بالاتر از اینکه، دنبال اینکه شما غلبه کردید آن کارهایی که در انقلابهای دیگر میشد هیچ نشد. انقلاب که میشد، اول میریختند و یک عده زیادی را، شاید گاهی یک میلیون جمعیت را میکشتند. اینها در این صورتی که به من داده بودند حالا یادم نیست، اما در آن بود که در انقلاب فلان یک میلیون جمعیت کشته شد، یک میلیون و نیم حبس شد، تمام مطبوعات، تمام رادیوها، تمام چیزها کنترل شد، تمام احزاب را درش را بستند. اول کاری که میکنند، اینهایی که احتمال میدهند که یک صدایی بکنند، این را خفه میکنند.
ایران وقتی که انقلاب کرد تقریباً تا پنج ماه به تمام احزاب و به تمام روزنامهها و به تمام [اینها] اجازه داد که هر چه بخواهید بگویید. تمام راهها هم باز بود برای همه بیایند، بروند. این در دنیا سابقه ندارد. این برای این بود که این انقلاب، انقلاب اسلامی بود.
خود ملت بودند، انقلاب کرده بودند. خود ملت مسلمان بودند انقلاب کرده بودند. این جور نبود که یک کودتایی واقع بشود. یک قدرتمندی بیاید و یک قدرتمند دیگر را بیرون کند. یک امیر لشکری بیاید، یک مثلًا رئیس جمهور را از بین ببرد. این جور نبود.
خود این ملت بودند. همه کارها هم دست خود ملت بود. ملت ما هم مسلمان بودند و آداب اسلامی داشتند. از این جهت نه جلو گرفتند، و دولت ما هم همین طور آداب اسلامی داشتند نه جلو گرفتند و نه- عرض میکنم که- آن حرفها و آن کشتارها و اینها واقع شد. یک عده معدودی که همه میشناختندشان اینها چکاره بودند، یک عدهشان فرار کردند. یک عدهشان که اینجا ماندند اینها را گرفتند محاکمه کردند. و در حبس هم من وقتی سؤال میکردم میگفتند خیلی حالشان خوب است در حبس. جایشان هم خوب است. محاکمه کردند. هر کدام اشخاص را کشته بودند یا اینکه بساط و آن طورها کرده بودند، به جزایشان رساندند. اینها چیزهایی است که سابقه ندارد در دنیا. از آن طرف یک سال و دو- سه ماه است که از پیروزی میگذرد. در این یک سال و دو- سه ماه همه کارها اصلاح شده، همه کارها. در بین خودمان البته یک دسته شیطان، یک دسته فضول هست در ایران که اینها تتمه همانهایند، تتمه همان جمعیتیاند که کشته شدند یا فرار کردند. طرفدارهای شاه مثلًا هستند. یک عدهایاند اینها، منتها یک عدهای هستند که چون چیزها از آنها گرفته شده، قدرتها از آنها گرفته شده، منابع انتفاعات از آنها گرفته شده است، فعالیت زیاد میکنند.
باید همه، خود ایران، خود ملت اینها را شناسایی کنند. جلوشان را بگیرند تا تمام بشود قضیه. همه کارهایی که در مملکتهای دیگر بعد از سی سال، چهل سال، پنجاه سال که انقلاب کردند نتوانستند درست کنند. قانون اساسی نتوانستند درست کنند. ایران، هم رئیس جمهور تعیین کرد، هم قانون اساسی تعیین کرد، هم رأی به جمهوریت اسلامی داد، و هم مجلس- عرض کنم- خبرگان درست کرد، و هم قانون نوشت و همه کارها را کرد. و انتخابات هم میبینید کرده است و یک قدریاش را هم چند وقت دیگر، چند روز دیگر تمام میکند. این کارهایی است که در بعضی جاهای دیگر بعد از بیست سال یا ده سال پیروزی باز قانون ندارند. همین طوری دور هم مینشینند یک چیزی درست میکنند. ما نباید از این چیزها بترسیم. اینها هم که فرض کنید که در کردستان فضولی میکنند، یا دولت عراق هم که در آنجا هی تأیید میکند و هی هجوم میکند، اینها چیزی نیستند. اینها قابل ذکر خیلی نیستند. شیطنتهایی میکنند. شمایی که یک همچو قدرتی را از ایران بیرون کردید و تمام قدرتهای دنیا هم پشت سرش بود و اعتنا نکردید و بیرون کردید، دیگر از این چهار نفری که فضولی میکنند و یک خلافکاری میکنند، یا توی دانشگاه میروند بچه بازی در میآورند، یا شرارت میکنند، اینها دیگر هیچ خوفی ندارند. البته باید ما آدابمان آداب اسلامی باشد. همه جهات اسلامی را ملاحظه بکنیم.
همهتان ملاحظه بکنید و ان شاء اللَّه خداوند به شما سعادت بدهد، پیروزی بدهد، و همه کارها اصلاح بشود، و مملکتمان یک مملکت اسلامی باشد که همه قشرها در آن راحت باشند. سلام بر همه شما ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج12، ص: 267 ـ 272)
ـ نامه به اعضای شورای نگهبان؛ لزوم برگزاری انتخابات مجلس در روز قدس (1367)
«اعضای محترم شورای نگهبان- دامت افاضاتهم
با توجه به گزارشات مختلف و نیز رسیدگی و گزارش نماینده این جانب در امر انتخابات[38] صحت آن محرز و آن را اعلام نمایید، تا انتخابات در موعد مقرر- روز قدس- انجام گیرد. و تصمیم نهایی در مورد صندوقها و آرا، با رأی اکثریت نمایندگان محترم شورای نگهبان و وزیر محترم کشور و نماینده این جانب است. و کسانی که احتیاط یا وسوسهای در امر انتخابات میکنند بهتر است کمال احتیاط را برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و اسلام نمایند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج21، ص: 36)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1368)
«حضرت آقای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلا این عید سعید را به آن جناب و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت همه ملل اسلامی را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج21، ص: 375)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1368)
«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک گفته، امید است حلول این عید توأم با سعادت و عظمت برای عموم مسلمانان جهان باشد. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج21، ص: 376)
[1] - طلبه جوانی که در حمله عوامل رژیم به مدرسه فیضیه به شهادت رسید.
[2] - از بین بردن آبروها.
[4] - اشاره به قتل عام مردم در مشهد( 21 تیر 1314)، بعد از فتنه کشف حجاب( در دوران رضا خان).
[5] - دولت اسد اللَّه عَلم.
[6] - حمله به مدرسه فیضیه.
[7] - نامه از این طریق ارسال شده است: تبریز- بستانآباد به وسیله جناب مستطاب حجت الاسلام آقای خان میرزا حسینعلی مدرس- دامت افاضاته؛ خدمت ذی شرافت علمای اعلام، حجج اسلام- دامت برکاتهم.
[8] - حمله به مدرسه فیضیه.
[10] - آقای سید محمود ضیابری( از روحانیون سرشناس استان گیلان).
[11] - بخشی از توابع شهرستان گلپایگان.
[12] - اشاره به ادعاهای مکرر شاه مبنی بر دیدن امام زمان و ارتباط با اولیای خدا.
[14] - اشاره به سخن شاه که گفته بود:« در قم کسی که در حد مرجعیت باشد به چشم نمیخورد»!
[16] - رژیم شاه مدعی بود که حمله کنندگان به مدرسه فیضیه، کشاورزان و دهقانان بودند.
[17] - مولوی( معاون ساواک تهران) که سرپرستی یورش به مدرسه فیضیه را عهده دار بود. وی در سانحه سقوط چرخبالِ پلیس راه( سال 55) کشته شد.
[18] - یکی از مجلههای آن روز ایران.
[20] - آقای محمد صادقی که پس از فرار از ایران به مکه مشرف شده و در آنجا بر ضد رژیم شاه و اشغالگران فلسطین سخنرانی کرده بود.
[21] - منظور آقای عبد الکریم حائری یزدی( بنیانگذار حوزه علمیه قم) میباشد که در سیاست روشی معتدل داشته است.
[22] - حبیب ثابت پاسال، از سرمایه داران بهایی.
[23] - مراجع محترم تقلید.
[24] - در پاسخ به تلگراف آقای سید محسن حکیم( از مراجع بزرگ تقلید) که علمای ایران را دعوت به مهاجرت به عراق کرده بودند.
[26] - سلیمان بهبودی، رئیس تشریفات دربار شاه.
[27] - حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک.
[28] - حسن ارسنجانی، وزیر کشاورزی وقت.
[30] - ادعای شاه در مورد تعداد رأی دهندگان رفراندم.
[33] - مأموران سانسور در ساواک.
[34] - آقای اسلامی تربتی( نماینده امام خمینی در قم).
[35] - بحار الانوار، ج 44، ص 367.
[37] - شهید ولی اللَّه قرنی، اولین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی.
[38] - آقای محمد علی انصاری کرمانی