امروز با امام: هشتم اردیبهشت
ـ نامه به آقای محمدعلی رحمانی درباره مصرف وجوه شرعیه (1354)[1]
«بسمه تعالی
وجوهی که خدمت شما میدهند مجازید نصف آن را در مصارف خودتان یا در محل به موارد مقرره صرف و نصف دیگر را خدمت آقای اخوی به قم برسانید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. توفیق و تأیید شما را خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 85)
ـ اجازه نامه به آقای ابراهیم یزدی، در أخذ و مصرف وجوهات (1354)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی- ایّده اللَّه تعالی- مجاز و وکیل از قِبَل این جانب میباشند در اخذ وجوه شرعیه از قبیل سهم مبارک امام- علیه السلام- و سهم سادات عظام و سایر وجوه شرعیه و ایصال آنها به این جانب؛ و مجازند خمس از سهم مبارک امام- علیه السلام- را در اعلای کلمه حق و ترویج و تأیید اسلام و سایر موارد مقرره شرعیه صرف نمایند. از جناب ایشان و سایر دوستان امید دعای خیر دارم. و السلام علیه و علیهم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 86)
ـ نامه اجازه به یکی از دوستان در اخذ وجوه شرعیه (1356)
«بسمه تعالی
پس از اهدای سلام و تحیت، مرقوم شریف واصل، توفیق و تأیید جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. راجع به اجازه مرقوم شده بود؛ اما در اقسام وجوه شما مجازید بگیرید و به مصارف شرعیه برسانید. اما سهم مبارک امام- علیه السلام- بیش از نصف مقتضی نیست و جنابعالی بدانید که کمتر کسی اجازه نصف دارد؛ غالباً اجازه در ثلث دارند. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 197)
ـ نامه تشکر به آقای سید احمد واحدی؛ ارسال اشعار (1358)
«خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای واحدی- دامت افاضاته
مرقوم شریف ضمیمه اشعاری که از طبع روان جنابعالی بود واصل گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. از زحماتی که در راه اهداف اسلامی ملت ایران تحمل نمودید، و ان شاء اللَّه پس از این هم مینمایید، متشکرم.
امید است ان شاءاللَّه تعالی با همت همگانی به مقصود اصلی که استقرار حکومت اسلامی است، بر مبنای احکام مقدسه اسلام، نایل آییم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 164)
ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ سهیم بودن همه اقشار در انقلاب (1358)
«من با هر قشری که از ملت بزرگ اسلام و ملت عظیم ایران مواجه میشوم، میبینم که به ما حق دارند. من هر قشری را که ملاقات میکنم، میبینم که حق خاصی به ما دارند. آقایان محترم و جوانان معظم ورامین، به ما حق ویژهای دارند؛ آنها در 15 خرداد زحمت کشیدند و جوانان خودشان را از دست دادند[2] و برای اسلام فعالیت کردند؛ و تا کنون هم به فعالیت خود باقی هستند. کارکنان آب، به ما، به اسلام، حق دارند؛ سهم بسزایی دارند. آنها برای اسلام و برای مسلمین فعالیت کردند. تمام اقشار ملت سهیم در این حق هستند. اگر نیروی بزرگ ملت، با وحدت کلمه و با اتکا به خدای عظیم نبود، نمیدانم که حالا حال ما چه بود؛ در زندانها به سر میبردیم یا در تبعید.
این همت بزرگ شما جوانان بود و این اراده قاطع ملت ما بود که با توجه به خدای بزرگ، این نهضت را پیش بردید؛ و ما را در بین دنیا روسفید کردید و اسلام را بلند کردید. شما به اسلام حق پیدا کردید؛ چنانچه اسلام به همه حق دارد. اسلام حق هدایت دارد بر همه. ما خدمتگزار هستیم؛ و شما که خدمت به اسلام کردید، اسلام برای شما حق قائل است.
لکن باید توجه داشته باشید که باز پیروزی به آخر نرسیده است؛ ما مراحلی داریم که باید آن مراحل را طی کنیم. و آن، با همت شما جوانان است. شما جوانانِ اقشار ملت هستید که باید این نهضت را همراهی کنید، تا به آخر. آنهایی که در بین ما میخواهند تفرقه بیندازند، به غلط رفتهاند! بین اقشار ملت تفرقه نخواهد افتاد. بدخواهان میخواهند با این تفرقه نتایج سوء بگیرند و شما را به عقب برانند؛ و نهضت را نگذارند به نتیجه برسد؛ باید این توطئه را خنثی کنید. باید این اشخاصی را که توطئهگر هستند به جای خودشان بنشانیم. من از خدای تبارک و تعالی این وحدت ملت را خواهانم؛ و با وحدت ملت و توجه به اسلام و دین اسلام، ما همه به پیش باید برویم، و جمهوری اسلامی را در خارج پیاده کنیم و وجود عینی بدهیم.
خداوند به همه شما سعادت و سلامت عنایت کند. اهالی قصر شیرین هم- که از قرار مذکور آمدهاند- من از آنها تشکر میکنم، که از این راه دور آمدهاند. سرتاسر ایران به ما حق دارند. به اسلام حق دارند تمام اشخاص تمام نواحی. بحمد اللَّه وحدتی که در اسلام، در ایران، پیدا شد، در طول تاریخ چنین وحدتی نبوده است. شما همه با وحدت خودتان، با این رفراندمی که کردید- که در طول تاریخ نظیر نداشت- روی ایران را سفید کردید؛ و روی اسلام را. خداوند به همه شما عنایات خودش را افاضه بفرماید. و همه شما در سعادت و سلامت به سر ببرید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 165 ـ 166)
ـ حکم انتصاب آقای ابراهیم یزدی به سمت سرپرست مؤسسه کیهان (1359)
«جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی- ایّده اللَّه تعالی
با اهمیتی که مطبوعات و نقشی که در ساختن جامعه دارند، با گذشت بیش از یک سال از برقراری جمهوری اسلامی، باز دیده میشود که بسیاری از مطبوعات در خط انقلاب اسلامی نیستند؛ و اصلاحاتی بنیادی در آنها باید تحقق یابد که اشخاص منحرفی که موجب این امور انحرافی میشوند دستشان از این رسانههای گروهی کوتاه شود. لهذا جنابعالی، که شایستگی و قدرت اداریتان محرز است، برای این امر حیاتی و اصلاح امور به سرپرستی مؤسسه «کیهان»- که از مؤسسات مربوط به مستضعفین است- منصوب هستید، که با کمک کارمندان محترم و متعهد، این مؤسسه را هر طور صلاح میدانید به طور اسلامی و مناسب با جمهوری اسلامی اداره نمایید. از خداوند تعالی توفیق و تأیید جنابعالی را خواستار است.» (صحیفه امام، ج12، ص: 260)
ـ پیام به آقای فیدل کاسترو؛ تجاوز امریکا به خاک ایران (1359)
«حضرت آقای فیدل کاسترو، رئیس جمهور کشور دموکراتیک کوبا- هاوانا
تلگراف پشتیبانی آن حضرت از انقلاب عظیم ملت شریف ایران واصل گردید. از اظهار همدردی و حمایتی که در این موقع حساس از ملت مظلوم و رنجدیده ما نمودهاید متشکرم. آقای کارتر با تجاوز آشکار خود به خاک ایران، چهره واقعی خود را به مردم دنیا نشان داد، و ادعاهای دروغین دفاع از حقوق بشر و انساندوستی خود را با این عمل وحشیانه به اثبات رسانید. و ما به یاری خدا تا نابودی کامل دشمنان اسلام و ملتهای مستضعف جهان در برابر آنان، و بخصوص در مقابل امریکای جهانخوار، ایستادگی خواهیم کرد. و همان ایمان به خدا ضامن پیروزی ما بر همه دشمنان خواهد بود. تأیید آن حضرت و ملت شما را خواهانم.» (صحیفه امام، ج12، ص: 261)
ـ نامه اخلاقی و عرفانی به آقای سید احمد خمینی؛ پندها و نصایح (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمین، و الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ، وَ لَعْنَةُ اللَّه عَلی أعْدائِهِمْ اجْمَعین. أَشْهَدُ انْ لا الهَ الّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ، وَ أَنَّ عَلیّاً أَمیرَ الْمُؤمنینَ وَ اولادَهُ الْمَعصومینَ صلواتُ اللَّه علیهِمْ خُلَفاؤُهُ، وَ أَنَّ ما جاءَ به رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله حقٌّ، و أنَّ القبر و النشور و الجنّة و النار حقٌّ، وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فی القبور.
وَصیّتی است از پدری پیر که عمری به بطالت گذرانده و توشهای برای زندگی ابدی برنداشته و قدمی خالص برای خداوند منّان نگذاشته و از هواهای نفسانی و وساوس شیطانی نجات نیافته، لکن از فضل و کرم خداوند کریم مأیوس نیست و به عفو و عطوفت او دل بسته و همین تنها زاد راه او است، به فرزندی که از نعمت جوانی برخوردار است و فرصت برای تهذیب نفس و خدمت به خلق خدا در دست دارد و امید است چنانچه پدر پیرش از او راضی است خداوند بزرگ از او راضی باشد و توفیق خدمت به محرومان که شایستگان ملتند و مورد سفارش اسلامند، هر چه بیشتر به او مرحمت فرماید.
فرزندم، احمد خمینی- رَزَقَک اللَّه هِدایَته-! جهان چه ازلی و ابدی باشد یا نه و چه سلسلههای موجودات غیر متناهی باشند یا نه، همه فقیرند چون هستیْ، ذاتی آنان نیست.
اگر با احاطه عقلی جمیع سلسلههای غیر متناهی را بنگری آوای فقر ذاتی و احتیاج در وجود و کمال آنها به وجودی که بالذات موجود است و کمالاتْ، ذاتی آن است، میشنوی، و اگر به مخاطبه عقلی خطاب به سلسلههای فقیر بالذات نمایی که «ای موجودات فقیر چه کسی قادر است رفع احتیاج شما را نماید؟» همه با زبان فطرت هم صدا فریاد میزنند که ما محتاجیم به موجودی که خود همچون ما فقیر نباشد در هستی و کمال هستی؛ و این فطرت نیز از خود آنان نیست فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[3] فطرت توحید از خداوند است و مخلوقات فقیر بالذات مبدّل نمیشوند به غنیّ بالذات و امکان ندارد چنین تبدیلی. و چون بالذات فقیر و محتاجند جز غنیّ بالذات، کسی رفع فقر آنان را نخواهد کرد. و این فقر که لازم ذاتی آنان است همیشگی است، چه این سلسله ابدی باشد یا نباشد، ازلی باشد یا نباشد، و از هیچ کس جز او کارگشایی نخواهد شد و هر کس هر کمال و جمالی دارد از خود نیست بلکه جلوه کمال و جمال اوست. وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی[4] در هر چیز و هر فعل و هر گفتار و کردار صادق است و هر کس این حقیقت را دریابد و ذوق کند، به کسی جز او دل نبندد و از کسی جز او حاجت نخواهد.
سعی کن در خلوات، در این بارقه الهی فکر کنی، و به طفل قلبت تلقین کن و تکرار کن تا به زبان آید و در ملک و ملکوت وجودت این جلوه خودنمایی کند، و به غنیّ مطلق بپیوند تا از هر کس جز او غنیّ شوی، و از او توفیق وصول بخواه تا تو را از همه کس و خودی خودت ببرد و تشریف حضور دهد و اذن دخول.
پسر عزیزم او- جلّ و علا- اوّل و آخر و ظاهر و باطن است هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ[5]
أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَکَ، مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ الی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ و مَتی بَعُدْتَ حَتّی تَکُونَ الآثارُ هِیَ الّتی تُوصِلُ الَیْکَ، عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقِیباً.[6]
غایب نبودهای که تمنا کنم ترا
|
|
پنهان نئی ز دیده که پیدا کنم ترا
|
|
|
|
او ظاهر است و هر ظهوری ظهور اوست و ما خود حجاب هستیم. انانیّت و انیّت ماست که ما را محجوب نموده، «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»[7] به او پناه ببریم و از او- تبارک و تعالی- با تضرّع و ابتهال بخواهیم که ما را از حجابها نجات دهد:
إلهی هَبْ لی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْکَ، وَ انِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها الَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ الی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِیرَ ارْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ، الهی وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَأَجابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ.[8]
پسرم! ما هنوز در قید حجابهای ظلمانی هستیم و پس از آنها حجابهای نور است، و ما محجوبان هنوز اندر خم یک کوچهایم.
پسرم! سعی کن اگر از اهل مقامات معنوی نیستی انکار مقامات روحانی و عرفانی را نکنی که از بزرگ ترین حیلههای شیطان و نفس اماره که انسان را از تمام مدارج انسانی و مقامات روحانی بازمیدارد، واداری اوست به انکار و احیاناً به استهزای سلوک إلی اللَّه که منجر به خصومت و ضدیت با آن شود و آنچه تمام انبیای عظام- صلوات الله علیهم- و اولیای کرام- سلام الله علیهم- و کتب آسمانی خصوصاً قرآن کریم کتاب جاوید انسانساز، برای آن به وجود آمدهاند در نطفه خفه شود.
قرآن این کتاب معرفة اللَّه و طریق سلوک به او، با دست دوستان جاهل از طریق خود به انحراف و انزوا کشیده شد و آرای انحرافی و تفسیرهای به رأی که آن همه ائمه اسلام- علیهم السلام- از آن نهی فرمودند، در آن راه یافت و هر کس با نفسانیّت خود در آن تصرّف نمود. این کتاب عزیز در محیطی و عصری نازل شد که تاریک ترین محیط و عقب افتاده ترین مردم در آن زندگی میکردند و به دست کسی و قلب الهی کسی نازل شد که زندگی خود را در آن محیط ادامه میداد، و در آن حقایق و معارفی است که در جهان آن روز- چه رسد به محیط نزول آن- سابقه نداشت و بالاترین و بزرگ ترین معجزه آن همین است. آن مسائل بزرگ عرفانی که در یونان و نزد فلاسفه آن سابقه نداشت و کتب ارسطو و افلاطون بزرگ ترین فلاسفه آن عصرها از رسیدن به آن عاجز بودند، و حتّی فلاسفه اسلام که در مهد قرآن کریم بزرگ شدند و از آن استفادهها نمودند به آیاتی که صراحت زنده بودن همه موجودات جهان را ذکر کرده، آن آیات را تأویل میکنند، و عرفای بزرگ اسلام که از آن ذکر میکنند همه از اسلام اخذ نموده و از قرآن کریم گرفتهاند، و مسائل عرفانی به آن نحو که در قرآن کریم است در کتاب دیگر نیست.
و اینها معجزه رسول اکرم است که با مبدأ وحی آن طور آشنایی دارد که اسرار وجود را برای او بازگو مینماید و خود با عروج به قلّه کمال انسانیت حقایق را آشکارا و بدون هیچ حجاب میبیند و در عین حال در تمام ابعاد انسانیت و مراحل وجود، حضور دارد و مظهر اعلای هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ[9] میباشد، و میخواهد همه انسانها به آن برسند و چون نرسیدهاند گویی رنج میبرد، و شاید طه. ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی[10] اشاره لطیفهای به آن باشد و شاید ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت[11] نیز مربوط به همین معنی باشد.
آنان که به این مقام یا شبیه به آن رسیدهاند اعتزال از خلق و انزوا اختیار نمیکنند، بلکه مأمور به آشنا نمودن و آشتی دادن گمراهان، با این جلوهها هستند، اگر چه کم توفیق یافتهاند. و آنان که با رسیدن به بعض مقامات و نوشیدن جرعهای از خود بیخود شدند و در صعق باقی ماندهاند گرچه به کمالاتی بزرگ راه یافتهاند لکن به کمال مطلوب نرسیدهاند. موسی کلیم- صلوات [اللّه] و سلامه علیه- که از تجلّی حق به حال صعق افتاد با عنایت خاصّه افاقه یافت و مأمور خدمت شد، و رسول اللّه خاتم با رسیدن به مرتبه عالی انسانیت و آنچه در وهم کس نیاید، به مظهریّت اسم جامع اعظم با خطاب یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَأَنْذِرْ[12] مأمور هدایت شد.
پسر عزیزم! آنچه اشاره کردم با آن که خود، هیچم و از هیچْ هیچ تر، برای آن است که اگر به جایی نرسیدی انکار مقامات معنوی و معارف الهی را نکنی و از کسانی باشی که دوستدار صالحین و عارفین باشی هر چند از آنان نیستی و با دشمنی دوستان خدای متعال از این جهان رخت نبندی.
فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو اگر چه با قرائت آن؛ و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصوّر نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس، و نامه محبوبْ محبوب است اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با این انگیزه حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه این که قرآن کتاب ما است به سجده رویم از عهده برنیامدهایم.
پسرم! دعاها و مناجاتهایی که از ائمه معصومین- علیهم السلام- به ما رسیده است بزرگ ترین راهنماهای آشنایی با او- جلّ و علا- است و والاترین راهگشای عبودیّت و رابطه بین حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهی و وسیله انس با او است و ره آورد خاندان وحی است و نمونهای از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوک است. وسوسههای بیخبران تو را از تمسّک به آنها، و اگر توانی از انس با آنها، غافل نکند. ما اگر تمام عمر به شکرانه آنکه این وارستگان و واصلان به حق، ائمه ما و راه نمایان مایند به نیایش برخیزیم از عهده برنخواهیم آمد.
از وصیتها [ی] من که در آستان مرگ، و نفسهای آخر را میکشم به تو که از نعمت جوانی برخورداری، آن است که معاشران خود و دوستان خویش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجّه به معنویّات و آنان که به حبّ دنیا و زخارف آن گرایش ندارند و از مال و منال به اندازه کفایت و حدّ متعارف پا بیرون نمیگذارند و مجالس و محافلشان آلوده به گناه نیست و از اخلاق کریمه برخوردارند، انتخاب کن که تأثیر معاشرت در دو طرف صلاح و فساد اجتناب ناپذیر است، و سعی کن از مجالسی که انسان را از یاد خدا غافل میکند پرهیز نمایی که با خو گرفتن به این مجالس ممکن است از انسان سلب توفیق شود، که خود مصیبتی است جبران ناپذیر.
بدان که در انسان- اگر نگویم در هر موجود- به حسب فطرت، حبّ به کمال مطلق است و حبّ به وصول به کمال مطلق، و این حبّ محال است از او جدا شود و کمال مطلق محال است دو باشد و مکرّر باشد، و کمال مطلق، حق- جلّ و علا- است، همه او را میخواهند و دلباخته به اویند گرچه خود نمیدانند و در حجب ظلمت و نورند و با این حجب، پندارند چیزهای دیگر میخواهند و به هر کمال یا جمال یا قدرت یا مکانت که رسیدند به آن حد قانع نیستند و گمشده خود را در آن نمییابند.
قدرتمندان و ابرقدرتان به هر قدرتی برسند دنبال قدرت فوق آن میگردند، و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند ما فوق آن را میخواهند و گمشده خود را که خود غافل از آنند در آن نمییابند. اگر به قدرت طلبان، قدرت تسلّط و تصرّف در همه عالم مادّی، از زمینها و منظومههای شمسی و کهکشانها و هر آنچه فوق آنها است، بدهند و بگویند: «قدرت دیگری فوق اینها و عالمی یا عوالمی دیگر فراتر از اینها است، آیا میخواهی به آنها برسی؟» محال است تمنّای آن را نداشته باشند، بلکه به لسان فطرت میگویند: «ای کاش به آنها نیز دست یابیم!». و به همین گونه است طالب علوم، بلکه اگر شک کند که مقام دیگری- فوق آنچه دارد- هست، فطرت مطلق جوی او گوید: «ای کاش بود و من هم قدرت تصرّف در آن داشتم، یا سعه علم من آن را نیز شامل بود!».
آنچه همه را مطمئن میکند و آتش فروزان نفس سرکش و زیادت طلب را خاموش مینماید وصول به او است، و ذکر حقیقی او- جلّ و علا- چون جلوه او است استغراق در آن آرامش بخش است. أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[13] گویی فرماید: توّجه توّجه! به ذکر او فرو رو، تا قلبت که سرگشته و حیرت زده از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه پرواز میکند طمأنینه حاصل کند.
پس ای فرزند عزیزم! که خداوند تو را با ذکر خود مطمئنّ القلب فرماید، نصیحت و وصیّت پدر سرگشته و حیرت زدهات را بشنو و به این در و آن در برای رسیدن به مقام و شهرت و آنچه مورد شهوات نفسانیه است مزن، که به هر چه برسی از نرسیدن به ما فوق او متأثّر میشوی و حسرت بالاتر را میبری و ناراحتیهای روحیت افزون میشود؛ اگر گویی: تو خود چرا به خود این نصیحت را نکنی؟ گویم:
انْظُرْ إلی ما قال، لا إلی مَنْ قال[14]
این حرف صحیح است، اگر چه از مجنونی یا مفتونی صادر شود، در قرآن کریم پس از آن که میفرماید: «آنچه مصیبت در زمین و در نفوس شما وارد میشود قبلًا ثبت است در کتاب»[15] گوید: لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ[16] انسان در این عالم در معرض تحولات است، گاهی مصیبتهایی بر او وارد میشود و گاهی دنیا به او رو میآورد و به مقام و جاه و مال [و] منال و قدرت و نعمت میرسد و این هر دو پایدار نیست، نه آن کم و کاستیها و مصیبتها تو را محزون کند که عنان صبر از دستت برود، که گاه شود آنچه مصیبت و کمبود است برای تو خیر و صلاح باشد: عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ[17] و در اقبال دنیا و رسیدن به آنچه شهوات اقتضا میکند خود را مباز و تکبّر و فخر بر بندگان خدا مکن که بسا باشد که آنچه را خیر میدانی شرّ باشد برای تو.
پسرم! آنچه مورد نکوهش و سرمایه و اساس شقاوتها و بدبختیها و هلاکتها و رأس تمام خطاها و خطیئهها است حبّ دنیا است که از حبّ نفس نشأت میگیرد. عالم ملک مورد نکوهش نیست بلکه مظهر حق و مقام ربوبیّت او است و مهبط ملائکة اللّه و مسجد و تربیت گاه انبیا و اولیا- علیهم سلام الله- است و عبادتگاه صُلحا و محلّ جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقی، و حبّ به آن اگر ناشی از حبّ به خدا باشد و به عنوان جلوه او- جلّ و علا- باشد، مطلوب و موجب کمال است و اگر ناشی از حبّ به نفس باشد رأس همه خطیئهها است، پس دنیای مذموم در خود تو است، علاقهها و دلبستگیها به غیر صاحب دل موجب سقوط است. همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حبّ خود است، که حبّ دنیا و زخارف آن و حبّ مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت میگیرد در عین حال که هیچ دلی به غیر صاحب دل به حسب فطرت بستگی نتواند داشت لکن این حجابهای ظلمانی و نورانی که ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحب دل را دلدار میداند، ظلمات فوق ظلمات است. ما و امثال ما به حجابها [ی] نورانی نرسیدیم و در حجابهای ظلمانی اسیر هستیم. آنکه گوید:
هَبْ لی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْکَ وَ انِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها الَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ الی مَعْدِنِ الْعَظَمَة
از حجابهای ظلمانی گذشته است شیطان که در مقابل امر خدا ایستاد و به آدم خضوع نکرد، در حجاب ظلمانی خود بزرگبینی بود و خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ و أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ[18] گویان از ساحت ربوبی مردود شد، و ما نیز تا در حجاب خودی هستیم و خودبین و خودخواه هستیم، شیطانی هستیم و از محضر رحمان مطرود، و چه مشکل است شکستن این بت بزرگ که مادر بتها است!
و ما تا خاضع او و فرمانبردار او هستیم خاضع برای خدا و فرمانبردار او- جلّ و علا- نیستیم و تا این بت شکسته نشود حجابهای ظلمانی دریده و برداشته نشود. اوّل باید بدانیم که حجاب چیست که اگر ندانیم، نخواهیم توانست درصدد رفعش- یا لا اقل تضعیفش- برآییم و یا لا اقل هر روز به غلظت و قوّت آن نیفزاییم. در حدیثی است که «بعض اصحاب رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه و آله- خدمت ایشان بودند صدایی به گوششان رسید، سؤال کردند: چه صدایی است؟ فرمودند: صدای سنگی بود که هفتاد سال قبل، از لب جهنم حرکت کرده بود و حال به قعر جهنّم رسید، آن گاه مطلع شدند که کافری هفتاد ساله مرده است».[19] اگر حدیث صادر شده باشد، شاید آن بعض از اهل حال بوده یا با تصرّف رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله- به گوششان رسیده، برای تنبیه غافلان و هوشیار جاهلان، اگر هم حدیث- که الفاظش را یاد ندارم- صادر نشده باشد لکن مطلب همین است، ما یک عمر رو به جهنّم سیر میکنیم و یک عمر نماز- که بزرگ ترین یادگاه خدای متعال است- پشت به حق و خانه او- جلّ و علا- و رو به خود و خانه نفس به جا میآوریم و چه دردناک است که نماز ما که باید معراج ما باشد و ما را به سوی او و بهشت لقای او برد به سوی خود ما و تبعیدگاه جهنم برد.
پسرم! این اشارتها نه برای آن است که امثال من و شما راهی برای معرفت اللَّه و عبادت اللَّه به آن گونه که حقّ او است، پیدا کنیم با آن که از اعرف موجودات به حق تعالی و حقّ عبادت و بندگی او- جلّ و علا- نقل شده است:
ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ[20]
بلکه برای آن است که عجز خویش را بفهمیم و ناچیزی خود را درک کنیم و خاک بر فرق انانیّت و انّیّت خود ریزیم بلکه از سرکشی این غول بکاهیم، باشد که توفیق یابیم مهاری و لگامی بر او زنیم، که از خطر عظیمی که جان را یادش میسوزاند، رهایی یابیم.
و هان! آن خطر که در لحظات آخر جدایی از این عالم و کوچ به سوی جایگاه ابدی است، آن است که آن کس که مبتلا به حبّ نفس است و دنبال آن حبّ دنیا- با ابعاد مختلف آن- است که در حال احتضار و کوچ بعض امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا میکند، با دشمنی خدا و غضب و نفرت از او- جلّ و علا- کوچ کند و این عاقبت و پیآمد حبّ نفس و دنیا است و در روایات اشارت به آن شده است. شخصی متعبّد و مورد وثوق نقل میکرد که «بر بالین محتضری رفتم و او گفت: ظلمی را که خدا بر من میکند هیچ کس نکرده، او مرا از این بچههایم که با خون دل پرورش دادم میخواهد جدا کند. و من برخاستم و رفتم و او جان داد» شاید بعض عبارات که نقل کردم اختلاف مختصری با آنچه آن عالم متعبّد گفتند داشته باشد، در هر صورت آنچه گفتم اگر احتمال صحت هم داشته باشد، به قدری مهم است که انسان باید برای چاره آن فکری بکند.
ما اگر ساعتی تفکر کنیم در موجودات عالم، که خود نیز از آنهاییم و بیابیم که هیچ موجودی از خود چیزی ندارد و آنچه به او و همه رسیده، الطافی است الهی و موهبتهایی است عاریت، و الطافی که خداوند منّان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنیا و چه در حال زیستن از طفولیت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدایت کنندگانی که مأمور هدایت ما بودهاند، شاید بارقهای از حبّ او- جلّ و علا- که محجوب از آن هستیم در ما پیدا شود و پوچی و بیمحتوایی خود را دریابیم و راهی به سوی او- جلّ و علا- برای ما باز شود یا لا اقل از کفر جحودی نجات یابیم و انکار معارف الهی و جلوههای رحمانی را برای خود مقامی محسوب نکنیم و به آن افتخار نکنیم که تا ابد محبوس در چاه ویل خود خواهی و خودبینی شویم.
در نقلی است که «خداوند تعالی به یکی از انبیای خود خطاب کرد که یکی را که از خود بدتر میدانی به ما عرضه کن، و او لاشه مردار حماری را چند قدم کشاند که عرضه کند و پشیمان شد خطاب شد که اگر آورده بودی از مقام خود سقوط کرده بودی». من نمیدانم که این نقل اصلی دارد یا نه، لکن در آن مقام که اولیا هستند شاید نظر به برتریِ خود سقوط آورد که آن خودبینی و خودخواهی است، اگر چه به این گونه.
راستی چرا پیمبر خاتم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- از ایمان نیاوردن مشرکان آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت که مخاطب شد به خطاب لعلک باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً[21] جز آن که به همه بندگان خدا عشق میورزید و عشق به خدا عشق به جلوههای او است. او از حجابهای ظلمانی خودبینیها و خودخواهیهای منحرفان که منجر به شقاوت آنان و منتهی به عذاب الیم جهنّم که ساخته و پرداخته اعمال آنان است رنج میبرد و سعادت همه را میخواست؛ چنانچه برای سعادت همه مبعوث شده بود و مشرکان و منحرفان کوردل با او که برای نجات آنان آمده بود دشمنی میکردند.
ما و تو اگر توفیق یابیم که بارقهای از این عشق به جلوههای حق که در اولیای او است در خود ایجاد کنیم و خیر همه را بخواهیم به یک مرتبه از کمال مطلوب رسیدهایم.
خداوند تعالی دلهای مرده ما را به فیض رحمت خود و رحمت برگزیده خود که رحمةً للعالمین است حیات بخشد.
و اهل معرفت میدانند که شدّت بر کفار که از صفات مؤمنین است و قتال با آنان نیز رحمتی است و از الطاف خفیّه حقّ است، و کفّار و اشقیا در هر لحظه که بر آنان میگذرد بر عذاب آنان که از خودشان است افزایش کیفی و کمّی إلی ما لا نهایة له حاصل میشود. پس قتل آنان که اصلاحپذیر نیستند رحمتی است در صورت غضب و نعمتی است در صورت نقمت، علاوه بر آن رحمتی است بر جامعه، زیرا عضوی که جامعه را به فساد کشاند چون عضوی است در بدن انسان که اگر قطع نشود او را به هلاکت کشاند.
و این همان است که نوح نبی اللَّه- صلوات اللَّه و سلامه علیه- از خداوند تعالی خواست وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً[22] و خداوند تعالی میفرماید وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ.[23] و بدین انگیزه و نیز انگیزه سابق، تمام حدود و قصاص و تعزیرات از طرف ارحم الراحمین رحمتی است بر مرتکب و رحمتی است بر جامعه. از این مرحله بگذرم.
پسرم! اگر میتوانی با تفکر و تلقین نظر خود را نسبت به همه موجودات به ویژه انسانها نظر رحمت و محبّت کن، مگر نه این است که کافّه موجودات از جهات عدیده که به احصا در نیاید مورد رحمت پروردگار عالمیان میباشند، مگر نه آنکه وجود حیات و تمام برکات و آثار آن از رحمتها و موهبتهای الهی است بر موجودات، و گفتهاند: کلُّ موجودٍ مرحومٌ[24] مگر موجودی ممکن الوجود امکان دارد که از خود، به نفسه، چیزی داشته باشد یا موجودی مثل خود ممکن الوجود به او چیزی داده باشد، در این صورت رحمت رحمانیه است که جهان شمول است. مگر خداوند که ربّ العالمین است و تربیت او جهان شمول است تربیتش جلوه رحمت نیست، مگر رحمت و تربیت بدون عنایت و الطاف جهان شمول میشود. پس آنچه و آن کس که مورد عنایات و الطاف و محبتهای الهی است چرا مورد محبّت ما نباشد؟ و اگر نباشد این نقصی نیست برای ما؟ و کوتاهبینی و کوتاه نظری نیست؟
هان! من پیر شدم و نتوانستم این نقیصه و سایر نقیصههای بیشمار را از خود بزدایم، تو جوانی و به رحمت و ملکوت حق نزدیکتری، سعی کن این نقیصه را از خود بزدایی. خداوند تبارک تو را و همه را و ما را توفیق آن دهد که این حجاب را برداریم و آنچه مقتضای فطرت اللَّه است بیابیم. در سابق، از این مقوله شمّهای گفتم، اکنون اشارتی به آن میرود که کمک به رفع این حجاب میکند.
ما به فطرت الهی عشق به کمال مطلق داریم و از این عشق، عشق به مطلق کمال که آثار کمال مطلق است خواهی نخواهی داریم، و لازمه این فطرت گریز از نقص مطلق که لازمهاش گریز از مطلق نقص است نیز داریم. پس ما خود هر چند ندانیم و نفهمیم عاشق حق تعالی که کمال مطلق است و عاشق آثار او که جلوه کمال مطلق است میباشیم، و با هر کس و هر چه دشمنی داریم و از هر چه و هر کس گریز داریم نه کمال مطلق است و نه مطلق کمال، بلکه نقص مطلق است یا مطلق نقص که در طرف مقابل است و نقیض آن است، و نقیض کمالْ عدم آن است. و چون در حجاب هستیم در تشخیص گمراهیم و اگر حجاب برخیزد آنچه از او- جلّ و علا- است محبوب است و آنچه مبغوض است از او نیست، پس موجود نیست.
و بدان که در تعبیرات نسبت به مقابلات مسامحات است و مطلب فوق هر چند موافق برهان متین است و موافق نظر عرفانی و شناخت است و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است لکن باور کردن و ایمان به آن بسیار مشکل است و منکران بسیار زیادند و مؤمنان بسیار کم، و حتی آنان که از طریق برهان این حقیقت را ثابت میدانند کمتر به آن باور دارند و مؤمن هستند، و ایمان به امثال این حقایق حاصل نشود مگر با مجاهدت و تفکر و تلقین.
و شاید خود این مدّعی که بعض امور برهانی میتواند مورد باور و ایمان نباشد، به نظر مشکل باشد یا بیپایه، ولی باید دانست که امری است وجدانی و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است مثل آیات کریمه سوره تکاثر. و اما وجدان، شما میدانید که مردگان هیچ حرکتی ندارند و نمیتوانند به شما آسیب رسانند و هزاران مرده به قدر یک مگس فعالیت ندارند و در این عالم پس از مرگ و قبل از روز نشور زنده نخواهند شد، لکن قدرت آرام خوابیدن، به تنهایی با مرده ندارید، و نیست این مگر برای آنکه علم شما را قلب شما باور نکرده، ایمان به آن در شما حاصل نشده، لکن مردهشوران که با تکرار عمل باورشان آمده با آرامش خاطر با آنان خلوت میکنند.
و فیلسوفان با براهین عقلیه ثابت میکنند حضور حق تعالی را در هر جا، لکن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ایمان نیاورد، ادب حضور به جا نیاورند، و آنان که حضور حق تعالی را به دل رساندند و ایمان به آن آوردهاند گرچه با برهان سر و کار نداشته باشند ادب حضور به جا آورند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب کنند. پس علوم رسمی هر چند فلسفه و علم توحید خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظتر و افزونتر گردد.
و چنانچه میدانیم و میبینیم لسان دعوت انبیاء- علیهم السلام و اولیای خُلَّص سلام اللَّه علیهم لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا میرسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت مینمایند. و میخواهی بگو: فلاسفه و اهل براهین حجابها را افزون کنند و انبیاء- علیهم السلام- و اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیتشدگان اینان، مؤمنان و دل باختگانند و تربیتشدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.
و آنچه گفتم به آن معنی نیست که به فلسفه و علوم برهانی و عقلی نپرداز و از علوم استدلالی روی گردان که این خیانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلکه به آن معنی است که فلسفه و استدلال راهی است برای وصول به مقصد اصلی و نباید تو را از مقصد و مقصود و محبوبْ محجوب کند، یا بگو این علوم عبورگاه به سوی مقصد هستند و خود مقصد نیستند و دنیا مزرعه آخرت است[25] و علوم رسمی مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نیز عبورگاه به سوی او- جلّ و علا- است، نماز بالاترین عبادات و معراج مؤمن است و همه از اوست و به سوی اوست. میخواهی بگو: تمامی معروفها پلههایی است از نردبان وصول به او- جلّ و علا- و همه منکرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جمیل اویند.
وای کاش که ما از خواب برخیزیم و در اوّل منزل که یقظه است وارد شویم؛ وای کاش که او- جلّ و علا- با عنایات خفیه خود از ما دستگیری فرماید و به خود و جمال جمیلش رهنمود فرماید؛ وای کاش که این اسب سرکش چموش نفس، آرام شود و از کرسی انکار فرود آید؛ وای کاش این محموله سنگین را زمین میگذاشتیم و سبکبارتر رو به سوی او میکردیم؛ وای کاش که چون پروانه در شمع جمال او میسوختیم و دم در نمیآوردیم؛ وای کاش که یک گام به قدم فطرت برمیداشتیم و این قدر پای به فرق فطرت نمیگذاشتیم وای کاشهای بسیار دیگر که من در پیری و در آستان مرگ از آنها یاد میکنم و دسترسی به جایی ندارم.
و تو ای فرزندم، از جوانی خود استفاده کن و با یاد او- جلّ و علا- و محبّت به او و رجوع به فطرت اللَّه بزیست و عمر را بگذران. و این یاد محبوب هیچ منافات با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در خدمت به دین او و بندگان او ندارد بلکه تو را در راه او اعانت میکند، ولی بدان که خدعههای نفس امّاره و شیطان داخلی و خارجی زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا بازمیدارد و به سوی خود و آمال خود سوق میدهد.
مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه خودخواهی و خداخواهی از جمله منازل سالکان است. خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد. و چه بسا شیطان باطنی با ما پیران به گونهای و با شما جوانان به گونه دیگری خدعه کند.
با ما پیران با سلاح یأس از حضور و یاد حاضر براند که هان از شماها گذشته و شماها اصلاح شدنی نیستید و ایّام جوانی که وقت کشت و درو بود رفت و در ایّام ضعف پیری و کهولت که قدرت اصلاح از دست رفته و ریشه هواها و معاصی در تمام ارکان وجود نفوذ کرده و شاخه دوانده و تو را از لیاقت محضر او- جلّ و علا- انداخته و کار از کار گذشته، چه بهتر که این چند روز آخر عمر از دنیا استفاده هر چه بیشتر کنی.
و گاه با ما پیران نیز مانند شما جوانان عمل میکند، به شما میگوید شما جوانید و در این فصل جوانی وقت تمتّع و لذّات است، اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن، ان شاء اللَّه در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم الرّاحمین است، و هر چه گناهان بزرگتر و بیشتر باشد پشیمانی و رجوع به حق در آخر عمر زیادتر و توجه به خدای تعالی بیشتر و اتّصال به او- جلّ و علا- افزونتر خواهد بود، چه بسیار مردم بودهاند که در جوانی بهرههای جوانی را برده و در ایّام پیری تتمّه عمر را با عبادت و ذکر و دعا و زیارت ائمه- علیهم السلام- و توسّل به شفاعت آنان گذرانده و سعادتمند از دنیا رفتهاند. به ما پیران نیز از این وسوسهها میشود که معلوم نیست به این زودی بمیری، فرصت باقی است، چند روز آخر عمر توبه کن، علاوه باب شفاعت پیامبر- صلی اللَّه علیه و آله- باز است و مولا امیر المؤمنین- علیه السلام- نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب کنند و در وقت مردن او را خواهی دید و از تو دستگیری خواهد کرد و از این مقولههای فراوان که به گوش انسان میخواند.
پسرم! اکنون با تو که جوانی صحبت میکنم. باید توجه کنی که برای جوانان توبه آسانتر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریعتر میتواند باشد. در پیران هواهای نفسانی و جاه طلبی و مال دوستی و خود بزرگبینی بسیار افزونتر از جوانان است، روح جوانان لطیف است و انعطافپذیر و آن قدر که در پیران حبّ نفس و حبّ دنیا است، در جوانان نیست. جوان میتواند با آسانی نسبی خود را از شرّ نفس امّاره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق آن قدر که جوانان تحت تأثیر واقع میشوند، پیران نمیشوند. جوانان متوجّه باشند و گول وسوسههای نفسانی و شیطانی را نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است. کدام جوان میتواند اطمینان حاصل کند که به پیری میرسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث روزانه به جوانان نزدیکتر است.
پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانی خود را اصلاح کن. پیران نیز باید بدانند که تا در این عالم هستند میتوانند جبران تبهکاریها و معصیتها را بکنند و اگر از این جا منتقل شدند کار از دست آنان خارج است. دل بستن به شفاعت اولیاء- علیهم السلام- و تجرّی در معاصی از خدعههای بزرگ شیطانی است. شما به حالات آنان که دل به شفاعتشان بسته و از خدا بیخبر شده و به معاصی جرأت میکنید بنگرید، نالهها و گریهها و دعاها و سوز و گدازهای آنان را ببینید و عبرت بگیرید. در حدیث است که حضرت صادق- علیه سلام اللّه- در اواخر عمر، بستگان و فرزندان خود را احضار نمود و قریب به این مضمون به آنان فرمود که: «فردا با عمل باید در محضر خداوند بروید و گمان نکنید بستگی شما به من فایده دارد».
علاوه بر آن احتمال دارد که شفاعت نصیب آنان شود که با شفیع ارتباط معنویشان حاصل باشد و رابطه الهی با آنان طوری باشد که استعداد برای نائل شدن به شفاعت داشته باشند و اگر این امر در این عالم حاصل نشود شاید بعد از تصفیهها و تزکیهها در عذابهای برزخ، بلکه جهنّم، لایق شفاعت شوند و خدا دانا است که امَدِ آنان تا چه اندازه است.
علاوه بر آن، آیاتی در قرآن کریم درباره شفاعت وارد شده است که با توجه به آنها نمیتوان برای انسان آرامش پیدا شود، خداوند میفرماید: مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ[26] و میفرماید: وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی[27] و امثال آن، که در عین حال که شفاعت ثابت است لکن نصیب چه اشخاصی و چه گروهی و با چه شرایطی و در چه وقت شامل حال میشود، امری است که نمیتوان انسان را مغرور و جری کند. امید به شفاعت داریم لکن این امید باید ما را به سوی اطاعت حق تعالی کشاند، نه معصیت.
پسرم! سعی کن که با حق النّاس از این جهان رخت نبندی که کار بسیار مشکل میشود.
سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است بسیار سهلتر است تا سر و کار با انسانها. به خداوند تعالی پناه میبرم از گرفتاری خود و تو و مؤمنین در حقوق مردم و سر و کار با انسانهای گرفتار. و این نه به آن معنی است که در حقوق اللّه و معاصی سهل انگاری کنی، اگر آنچه از ظاهر بعض آیات کریمه استفاده میشود در نظر گرفته شود، مصیبت بسیار افزون میشود و نجات اهل معصیت به وسیله شفاعت، به گذشت مرحلههای طولانی انجام میگیرد.
تجسّم اخلاق و اعمال و لوازم آنها و ملازمه آنها با انسان، از ما بعد موت تا قیامت کبری و از آن به بعد تا تنزیه و قطع رابطه به وسیله شدّتها و عذابها در برازخ و جهنّم و عدم امکان ربط با شفیع و شمول شفاعت امری است که احتمال آن کمر انسان را میشکند و مؤمنان را به فکر اصلاح به طور جدّی میاندازد. هیچ کس نمیتواند ادّعا کند که قطع به خلاف این احتمال دارد مگر آنکه شیطان نفسش چنان بر او مسلّط باشد و با او بازی کند و راه حق را بر او ببندد که او را منکر روشن و تاریک کند. و چنین کوردلان بسیار هستند. خداوند منّان ما را از شرّ خودمان حفظ فرماید.
وصیت من به تو ای فرزندم آن است که مگذار خدای نخواسته فرصت از دستت برود و در اصلاح اخلاق و کردار خود بکوش هر چند با تحمل زحمت و ریاضت، و از علاقه به دنیای فانی بکاه و در دو راهیهایی که برایت پیش آید راه حق را انتخاب کن و از باطل بگریز و شیطان نفس را از خود بران.
و از امور مهمی که لازم است وصیت نمایم اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصاً محرومان و مستمندان که در جامعهها مظلوم و بیپناهند، هر چه توان داری در خدمت اینان- که بهترین زاد راه تو است و از بهترین خدمتها به خدای تعالی و اسلام عزیز است- به کار بر و هر چه توانی در خدمت مظلومان و حمایت آنان در مقابل مستکبران و ظالمان کوشش کن. دخالت در امور سیاسی سالم و اجتماعی یک وظیفه است در این حکومت اسلامی، و کمک به متصدّیان امر و دولت مردان وفادار به جمهوری اسلامی نیز یک وظیفه اسلامی- انسانی- ملّی است که امیدوارم ملت شریف و بیدار از آن غفلت نکنند و همان گونه که تا کنون در صحنه حاضر بودند و هستند و با کمک آنان حکومت اسلامی و جمهوری میتوانست استقرار و استدامه پیدا کند از این پس نسل حاضر و نسلهای آینده با وفاداری بر آن و پشتیبانی از آن، هر چه بیشتر استقرار یابد و ادامه داشته باشد. و همه باید بدانیم که تا بر عهد خداوند تعالی باقی باشیم خداوند از ما پشتیبانی میفرماید و همان گونه که تا کنون توطئههای تبهکاران داخل و خارج را به طور معجزهآسا خنثی فرموده، از این پس إن شاء اللّه تعالی با تأییدات خود خنثی خواهد فرمود.
و امید است ارتش معظّم و سپاه پاسداران عزیز و بسیج و سایر نیروهای نظامی و انتظامی و مردمی طعم شیرین استقلال و خروج از اسارت ابرقدرتهای عالم خوار را چشیده باشند و آزادی خود را از اسارت اجنبیها بر هر چیز و هر زندگی مرفّه ترجیح داده و عار وابستگی به قدرتهای شیطانی را بر دوش خویش نکشیده و در میدان مردانگی و فرزانگی مرگ سرخ شرافتمندانه در راه هدف و خدا را بر زندگی ننگین ترجیح داده و راه انبیاء عظام و اولیای معظّم- علیهم سلام اللّه و صلواته- را انتخاب نمایند. از خداوند متعال عاجزانه خواستارم که این شور و شعف و عشق و علاقه مرد و زن و بچّه و بزرگ ملت عزیز را هر چه بیشتر و آنان را در راه خدای بزرگ هر چه بیشتر پایدار فرماید و اسلام عزیز و احکام نورانی آن را در جهان گسترش دهند.
پسرم! چند جمله هم در احوال شخصی و خانوادگی بگویم و پُرگویی را خاتمه دهم:
بزرگ ترین وصیّت من به تو فرزند عزیز، سفارش مادر بسیار وفادار تو است. حقوق بسیار مادرها را نمیتوان شمرد و نمیتوان به حق ادا کرد. یک شبِ مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزندهتر است. تجسّم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانی مادر، بارقه رحمت و عطوفت ربّ العالمین است. خداوند تبارک و تعالی قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیّت خود آمیخته آن گونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسی جز مادران درنیاید و این رحمت لا یزال است که مادران را تحمّلی چون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زائیدن و از نوزادی تا به آخر، مرحمت فرموده؛ رنجهایی که پدران یک شب آن را تحمّل نکنند و از آن عاجز هستند. این که در حدیث آمده است که «بهشت زیر قدمهای مادران است»[28] یک حقیقت است و این که با این تعبیر لطیف آمده است برای بزرگی عظمت آن است و هشیاری به فرزندان است که سعادت و جنّت را در زیر قدم آنان و خاک پای مبارک آنان جستجو کنید و حرمت آنان را نزدیک حرمت حق تعالی نگهدارید و رضا و خشنودی پروردگار سبحان را در رضا و خشنودی مادران جستجو کنید. مادران گرچه همه نمونهاند لکن بعض آنان از ویژگیهای خاصّی برخوردارند و من در طول زندگی با مادر محترم تو و خاطراتی که از او- در شبهایی که با اطفال خود میگذراند و در روزها نیز- دارم، او را دارای این ویژگیها یافتم. اینک به تو ای فرزند و به سایر فرزندانم وصیّت میکنم که کوشش کنید در خدمت به او و در تحصیل رضایت او پس از مرگ من، همان گونه که او را از شماها راضی میبینم در حال زندگی و پس از من بیشتر در خدمتش بکوشید.
و به احمد، پسرم وصیّت میکنم که با ارحام و اقرباء خود خصوصاً خواهران و برادر و خواهرزادگان، با مهر و محبّت و صلح و صفا و ایثار و مراعات رفتار کند. و به همه فرزندانم وصیّت میکنم که با هم یک دل و یک جهت باشند و با مهر و صفا رفتار نمایند و همه در راه خداوند و بندگان محروم او قدم بردارند که خیر و عافیت دنیا و آخرت در آن است. و به نور چشمی، حسین وصیّت میکنم که از اشتغال به تحصیل علوم شرعیه غفلت نکند و استعدادی را که خداوند به او مرحمت فرموده ضایع نکند و با مادر و خواهر خود با مهر و صفا عمل کند و دنیا را سبک شمارد و در جوانی راه مستقیم عبودیت را پیش گیرد.
و آخرین وصیتم به احمد آن است که فرزندان خود را خوب تربیت کند و از کودکی با اسلام عزیز آشنا کند و مادر محترم مهربانشان را مراعات کند و خدمتگزار همه فامیل و همه متعلّقان خود باشد. سلام خداوند بر همه صالحان. و از همه اقرباء خصوصاً فرزندانم تمنّا دارم که مرا از تقصیر و قصوری که درباره آنان کردم و اگر ظلمی نمودم ببخشند و از خداوند برایم طلب مغفرت و رحمت کنند، انه أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.* و از خداوند منّان عاجزانه میخواهم که بستگان مرا در راه سعادت و استقامت توفیق مرحمت فرماید و آنان را به رحمت واسعه خود غریق نماید و اسلام و مسلمین را قدرت بخشد و دست مستکبران و ابرقدرتان ظالم را از ستمکاری قطع فرماید.
وَ السَّلامُ وَ الصَّلاةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ خاتَمِ النَّبیِّین وَ عَلی آلِهِ الْمَعْصُومینَ، وَ لَعنةُ اللَّه عَلی أعْدائِهِمْ اجْمَعینَ الی یَوْمِ الدّین.» (صحیفه امام، ج16، ص: 207 ـ 226)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان و نویسندگان انتشارات سپاه پاسداران؛ اهمیت انتشارات (1361)
«ابتدا باید من از سپاه پاسداران و از شما آقایان تشکر کنم که اشخاصی هستند که به حسب غالب متعهدند و برای اسلام و برای جمهوری اسلامی عمل میکنند. و خدای تبارک و تعالی ان شاء اللَّه آنها را تقویت کند. و شهدای آنها را با شهدای صدر اسلام محشور کند. و بازماندگان آنها- که همه هستند- را تأیید کند، که این جمهوری اسلامی را که میبینید همه قدرتها بر خلافش قد علم کردهاند ان شاء اللَّه به منزل برسانند و به نسل آتیه تحویل بدهند.
اهمیت انتشارات، مثل اهمیت خونهایی است که در جبههها ریخته میشود. و مِدادُ الْعُلَماءِ افْضَلُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداء[29]
برای اینکه، دماء شهدا گرچه بسیار ارزشمند است و سازنده، لکن قلمها بیشتر میتواند سازنده باشد. و شهدا را، قلمها میسازند و شهیدپرور هستند قلمها. لهذا این عمل [را] که شما دارید، باید ارزشش را توجه کنید و مسئولیتش را. و عمل هر چه ارزش بیشتر داشته باشد، مسئولیتش هم بزرگتر است. و حالا که شما در انتشارات واقع هستید و در جهت فرهنگ این گروه هستید، باید توجه کنید به انتشاراتتان که یک انتشارات مفید باشد. و باید انتشارات امروز، جبران انتشارات زمان رژیم سابق را بکند.
[در سابق به وسیله] انتشارات کشاندند جوانهای ما را به فساد، به تباهی. دختر و پسر را به فحشا کشاندند، و گناه بزرگش گردن انتشارات آن روز بود. آنها هم یک عامل قوی برای آن مسأله بودند. و باید انتشارات در هر جا هست، چه سپاه و چه جاهای دیگر توجه کنند که آن کارهایی که آنها کردند و جوانهای ما را به تباهی کشیدند، اینها جبران کنند آن را. و توجه به اینکه، البته جوانها زیادند در این سپاه پاسداران، و ممکن است گاهی وقتها یک جوانی- به واسطه جوانی که دارد، با حُسن نیتی که دارد- یک کاری بکند که موافق با مصلحت نباشد.
باید این انتشارات یک مقدارش هم راجع به نصیحت خود این سپاه پاسداران باشد.
یعنی، شما اختصاص بدهید یک مقداری از او را برای ساختن جوانهایی که حالا در سپاه پاسداران هستند، و بعدها هم میآیند تا اینکه ان شاء اللَّه این کار شما، هم سازنده خود این گروه باشد، و هم تبلیغات برای دیگران، و جلوی تبلیغات سوئی که بر ضد ما الآن از همه جا هست، و شاید اکثر رادیوها تقریباً اکثری که آن طرفش همه است، و اکثر منشورات خارجی، آن قدری که برای ما نمونههایش گاهی میآید، اینها مخالفت میکنند. یعنی، با همه جدّیتی که دارند هر چیز خوب اینجا را بد جلوه میدهند. و اگر یک چیز خوبی واقع شده باشد سبک جلوه میدهند یا جلوه نمیدهند. و ما باید تبلیغاتمان، مقداریش راجع به این باشد که این جمهوری اسلامی را برسانیم به مردم خارج. حالا هم که دیدید که با زبانهای دیگری هم هست، انگلیسی هست، عربی هم هست، که مناطق دیگر هم بفهمند که اینجا چه میگذرد، وضع اینجا چه جوری است. اینجا را آن طوری که نویسندههای خارجی، گویندههای خارجی یا گویندههایی که از اینجا سرخورده شدند و رفتند به خارج، آنها میگویند. یک هیولای عجیب و غریبی از این جمهوری اسلامی و از متصدیان آن ارائه میدهند و باید جبران بشود این امور به تبلیغات- البته عمل باید عمل صحیح باشد- و تبلیغات هم باید ارائه بدهد آن اعمالی که واقع میشود.
و- خدای نخواسته- اگر، یک وقتی انحرافی دیدید در بعضی از دوستانتان که حُسن نیت هم دارند، لکن گاهی اشتباهاتی دارند، باید بگویید به کسانی که آنها را تبلیغ میکنند، باید تبلیغ کنند. شما بطور کلی در مجلاتی که دارید، یک بابی را برای نصیحت داخل سپاه باز کنید. بطور کلی، نه بطور شخصی. بطور کلی آنها را هدایت کنید که ان شاء اللَّه این یک ستون فقراتی باشد از برای جمهوری اسلامی، و بتواند این جمهوری اسلامی را ان شاء اللَّه به پیش ببرد. و خداوند همه شما را توفیق و سعادت و سلامت بدهد.
و شما بدانید که این خدمتی که شما امروز دارید میکنید، من میتوانم بگویم ارزندهتر از خدمتهایی است که در طول تاریخ برای اسلام شده. برای اینکه در سابق این طور دشمنهایی که ما الآن داریم نداشتهاند. یعنی روابط نبوده اصلش. امریکایی در کار نبود. آن اسلام آن طرف واقع شده بود و سر و کارشان با روم و ایران بود. امّا حالا سر و کار با همه ممالک دنیاست. آن ور دریاها میآیند دخالت در اینجا میکنند. و سایر کشورها میخواهند دخالت کنند در کارهای همه کشورها. و ما باید توجه کنیم و مایی که میخواهیم خودمان بایستیم روی پای خودمان، باید مردم را دعوت کنیم به اینکه استقامت کنند؛ دعوت کنیم به اینکه در صحنه حاضر باشند و جوانهای خودتان [را] هم دعوت کنید به خیر و صلاح، که این محبوبیتی که شما الآن در بین مردم دارید این خیلی ارزش دارد؛ این را باید حفظ کنید. مادامی که شما این محبوبیت را دارید در بین مردم و مردم پشتیبان شما هستند، این سپاه به قوّت خودش باقی هست و میتواند خدمت بکند. و اگر- خدای نخواسته- یک وقتی لغزشهایی پیدا بشود و جلوگیری نشود آن وقت هم ممکن است سرایت بکند. و ممکن است یک اشخاصی باشند که- خدای نخواسته- وارد شده باشند در بین شماها و بخواهند یک کارهایی را بکنند. این هم یک مسأله مهمی است که من کراراً تذکر دادهام که این جهت [را] خیلی باید توجه داشته باشید. بلکه در همین کاری که شما انجام میدهید که کار تبلیغاتی است و بسیار مهم است، باید توجه کنید که اشخاص که آشنا با آنها هستید در این امر باید باشند. بعد هم نوشتههای شما را همان طوری که دیدید که نظر دارند، حوزه علمیه هم نظر دارد به این، آنها نظر داشته باشند که اگر یک وقت- خدای نخواسته- از زیر قلم یک کسی اشتباهی در رفت، یا اگر خدای نخواسته کسی باشد که بخواهد اشتباهات درست کند، آنها توجه داشته باشند و به کمک همه جلوگیری بشود...» (صحیفه امام، ج16، ص: 227 ـ 231)
ـ پیام به خانواده شهیدان و ایثارگران و تجلیل از آنها (1365)
«نور چشمان عزیزم، فرزندان محترم شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودین- ایّدهم اللَّه تعالی پیام شما را شنیدم. من به شما سلام و درود میفرستم، و به وجود شما مباهات و افتخار میکنم. و چه افتخاری بالاتر از اینکه ما در تداوم انقلابمان ذخیرههای عظیمی همچون شما عزیزان را داریم که حضورتان در جامعه در تمامی صحنههای اسلامی و انقلابی و مردمی یادآور رشادتها و فداکاریها و اخلاص رادمردانی است که به برکت خونهای پاک آنان انقلاب و جمهوری اسلامی ایران بارور گردید؛ و با شهادت و ایثار و جانبازی و اسارت آنان، از پانزدهم خرداد تا کنون، بر تارک نهضتمان نام مجد و آزادی و شرف پایدار ماند. شما، گواهان صادق و یادگاران عزمها و ارادههای استوار و آهنین، نمونه ترین بندگان مخلص حقید، که مراتب انقیاد و تعبد خویش را به درگاه اقدس حق تعالی با نثار خون و جان به اثبات رسانیدند؛ و در میدان جهاد اکبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعیت پیروزی خون بر شمشیر و غلبه اراده انسان را بر شیطان مجسم کردند؛ و سرمایه جان خویشتن را به بهای اندک نفروختند و ملعبه زخارف زودگذر دنیا و متعلقات آن نشدند؛ و با همتی بلند به سودا و معاملهای برخاستند که خدا مشتری جان آنان شد و اجر و مزدشان را بیدریغ در نزد خود قرار داد[30] و حیاتشان را جاودانه ساخت، که این، منتها آرزوی عاشقان و مشتاقان و غایت عمل و آمال عارفان است که «یَا لَیتَنَا کُنَّا مَعَهُم».[31] و گوارا باد بر این شهیدان، لذت انس و همجواریشان با انبیای عظام و اولیای کرام و شهدای صدر اسلام! و گواراتر بر آنان باد نعمت رضایت حق که رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ.[32] و اینک ما و شما ماندهایم که وارث آن رسالتیم و حامل آن امانت.
عزیزانم، من شما را دوست داشته و همچون فرزندان خود میدانم؛ و همیشه شما را دعا میکنم و با نصیحتی مشفقانه و پدرانه از شما فرزندان خوب و باوفای خودم میخواهم که بار امانت پدرانتان را، که میراث عزت و راه و رسم زندگی آنان بوده است، به خوبی بر دوش کشید؛ و تقوا و پاکی و پاکدامنی را پیشه کنید؛ و نظم در زندگی و تمامی مراحل آن حکمفرما سازید؛ و با جدیت به تحصیل علوم و کسب معارف و بهرهوری از استعدادهای الهی خود بپردازید؛ و هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استکبار و استضعاف را بر زمین نگذارید؛ و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را شعار خود سازید؛ و خود را از مردم پابرهنه و مستضعف و بیپناهی که تمامی عزت ما رهین منت و خدمت آنان است، و شهیدان و جانبازان و اسرا و مفقودین نیز از همین قشرند، دور نسازید. و مؤکداً از شما فرزندان شهدا میخواهم که با مادران داغدیده خود به عطوفت و مهربانی رفتار کنید که الجَنَةُ تَحتَ أَقدَامِ الامّهات.[33] و آخرین سخنم در اینجا با شما اینکه به جمهوری اسلامی، که ثمره خون پدرانتان است، تا پای جان وفادار بمانید؛ و با آمادگی خود و صدور انقلاب و ابلاغ پیام خون شهیدان، زمینه را برای قیام منجی عالم و خاتم الاوصیا و الاولیا، حضرت بقیة اللَّه- روحی فداه- فراهم سازید.
و به مسئولین محترم جمهوری اسلامی ایران، برای چندمین بار، سفارش میکنم- و این نصیحت و سفارش همیشگی است- که قدر این نعمتهای بزرگ الهی را بدانند؛ و در شرایط کنونی و آیندههای دور، اولویت را به این عزیزان و کسانی بدهند که در راه اسلام خون دادهاند و مبارزه کردهاند؛ و بشدت از بهانهجویی و سنگاندازی و مانعتراشی و کاغذبازی، که مانع رشد آنان و ملت دلاور ایران است، خودداری ورزند.
خداوند به همه ما توفیق خدمت و اخلاص عنایت فرماید؛ و این گوهرهای گرانبها را از کیْد و وسوسههای شیطان محافظت کند. إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ.[34] و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج20، ص: 37 ـ 39)
ـ نامه به رئیس شورای عالی دفاع، سید علی خامنهای؛ موافقت با ترفیع درجه افسران (1366)
[در پاسخ به پیشنهاد ترفیع درجه ده تن از افسران ارتش جمهوری اسلامی ایران که از سوی رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع به محضر امام خمینی، فرمانده کل قوا تقدیم شده بود، ایشان چنین مرقوم فرمودهاند:]
موافقت میشود. امید است ان شاء اللَّه تعالی با وحدت کلمه بین همه قوای رزمنده، مقاصد عالیه اسلام تحقق پیدا کند. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج20، ص: 257)
[1] - مخاطب، طی نامهای در مورد مصرف وجوه شرعیه از امام خمینی سؤال کردهاند که معظمٌ له در ذیل همان نامه پاسخ دادهاند.
[2] - اشاره به حماسهآفرینیهای مردم پیشوا و ورامین در روز 15 خرداد 1342.
[3] - سوره روم، آیه 30: فطرت الهی که مردم را بر آن آفرید، آفرینش خدا را دگرگونی نیست
[4] - سوره انفال، آیه 17: و( ای پیامبر) هنگامی که تو تیر افکندی، نه تو، بلکه خدا افکند
[5] - سوره حدید، آیه 3: اوست اول و آخر و پیدا و پنهان
[6] - آیا ممکن است برای غیر تو از ظهور نصیبی باشد که برای تو نیست، تا آن که او وسیله ظهور تو گردد؟! کی غایب بودهای که نیازمند برهان باشی تا به تو دلالت کند؟ و کی دور بودهای تا آثار( مخلوقات) وسیله رسیدن به تو باشند، کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند. إقبال الأعمال: 349.
[8] - بارالها بریدگی کامل( از تعلّقات) را برای توجه به خودت ارزانیم فرما، و چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان، تا دیدگان دل، پردههای نور را دریده و به معدن عظمت و جلال برسد، و جانهایمان به عزّ قدس تو تعلّق یابند.
الها، مرا در شمار آنان قرار ده که صدا زدی پس پاسخت داد و نیم نگاهی به آنان کردی پس در برابر جلال تو مدهوش شدند. إقبال الأعمال: 687.
[9] - سورة حدید، آیة 3: اوست اول و آخر و پیدا و پنهان
[10] - سورة طه، آیة 1- 2: طه( ای طاهر و ای رسول) ما قرآن رای بر تو فرو نفرستادیم که به مشقت بیفتی
[11] - هیچ پیامبری آن گونه که من اذ یت شدم آزار ندید. الجامع الصغیر 2: 144.
[12] - سوره مدّثر، آیه 1- 2: ای جامه به خود پیچیده، برخیز و بیم بده.
[13] - سوره رعد، آیه 28: آگاه باشید که یاد خدا باعث آرامش دلهاست.
[14] -« به گفته بنگر، نه به گوینده». غرر الحکم و درر الکلم 1: 394/ 11
[15] - سوره حدید، آیه 22: ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها
[16] - سوره حدید، آیه 23: تا هر گز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید، و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید و خداوند دوستدار هیچ متکبّر و خودستایی نیست
[17] - سوره بقره، آیه 216: چه بسا چیزی را ناگوار شمارید در حالی که برای شما خیر است.
[18] - مرا از آتش آفریدی و من از او برترم. اشاره است به آیه 12، سوره اعراف.
[19] - علم الیقین 2: 1002، مسند أحمد بن حنبل، 2: 371
[20] - آن چنانکه حقّ معرفت تو است، تو را نشناختیم و آن گونه که حقّ عبادت تو است، تو را عبادت نکردیم. مرآة العقول 8: 146.
[21] - سوره کهف، آیه 6:« ای رسول نزدیک است که اگر امّت به قرآن ایمان نیاوردند جان عزیزت را از شدّت حزن و تأسّف بر آنان هلاک سازی».
[22] - سوره نوح، آیه 26- 27: و نوح عرض کرد: خدایا هیچ یک از کافران را در روی زمین زنده مگذار، اگر آنها را باقی گذاری بندگانت را گمراه میکنند و فرزندی جز فاجر و کافر به دنیا نمیآورند
[23] - سوره بقره، آیه 193: و با آنان( کافران) جهاد کنید تا فسادی باقی نماند.
[24] - هر موجودی مشمول رحمت خداوند است. فصوص الحکم 1: 178، فصّ زکریاویّة.
[25] - الدنیا مزرعة الآخرة. عوالی اللآلی 1: 267/ 66.
[26] - سوره بقره، آیه 255: چه کسی، جز به فرمان او، میتواند در پیشگاهش به شفاعت برخیزد
[27] - سوره انبیا، آیه 28: و هر گز شفاعت نمیکنند مگر آنان را که مورد رضایت( خدا) هستند.
[28] -
قال رسول اللّه( ص): الجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدامِ الأُمَّهات.
کنز العمّال 16: 461/ 45439.
[29] - بحار الأنوار، ج 2، ص 14، ح 26.« جوهر قلم دانشمندان برتر از خون شهیدان است».
[30] - اشاره به آیه 111 سوره توبه.
[31] -« ای کاش ما نیز با ایشان میبودیم»
[32] - بخشی از آیه 72 سوره توبه:« خشنودی و رضای خدای تعالی بالاتر است»
[33] - کنز العمّال، ج 16، ص 461:« بهشت زیر گامهای مادران است».
[34] - بخشی از آیه 61 سوره هود:« پروردگار من نزدیک و پاسخگو است»