پدرداری احمد

سید احمد خمینی حتی برای یک لحظه امام را تنها نمی گذارد. در مدت حیات پدر در ده سال پرالتهاب پس از پیروزی انقلاب در مدرسه علوی تهران، منزل آیه الله یزدی در قم، بیمارستان قلب تهران، منزل محله دربند و منزل جماران، لحظه ای از پدر جدا نمی شود به گونه ای که این همدمی و همراهی او در همه شرایط با امام دستمایه ساختن لطیفه نیز شده بود.

کد : 4273 | تاریخ : 24 اسفند 1399

پدرداری احمد

مهدی حاضری

25 اسفند هر سال یادآور درگذشت فردی است که حضرت امام او را عزیزترین افراد نزد خودش خوانده (برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج 1، ص 21) و بحق گنجینه اسرار و امین امام شمرده می شد. گرچه خدمات و زحمات این عزیز ظرفیت آن را دارد تا از زوایای مختلف به آن پرداخته شود و در ربع قرنی که از وفاتش گذشته است مطالب زیادی در باره او گفته و نوشته شده ولی کمتر به جنبه خدماتی که در حوزه اطاعت، پرستاری و حفاظت از پدر انجام داده، پرداخته شده است. در حالی که حضرت امام به این موضوع اشاره کرده و بارها به نوه خود حضرت آیه الله حاج سید حسن خمینی فرموده بودند: پدرداری را از بابایت یاد بگیر. (وعده دیدار، مقدمه ص)4 گذری به زندگانی نسبتا کوتاه سید احمد می تواند راهنمای خوبی برای ما در این موضوع باشد. او آخرین فرزند امام و متولد سال 1324 بود، که برخلاف برادر خود حاج آقا مصطفی تحصیل خود را تا مقطع دیپلم ادامه داده و علاقه زیادی به ورزش خصوصا فوتبال داشت. وی در خاطرات خود می‌گوید:
از بس علاقه مند به مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان می آمدیم کنار پنجره و به آسمان خیره می شدیم که ببینیم آیا باران می آید یا نه؟ اگر باران می آمد مثل اینکه کوهی را به سرمان می زدند که فردا نمی توانیم مسابقه بدهیم. از این محله به آن محله راه می افتادیم برای مسابقه در رشته های فوتبال، والیبال، دو و میدانی و امثال این ورزش ها. هر وقت می بردیم از میزبان کتک می خوردیم و گاهی چند دقیقه به پایان بازی فرار می کردیم. وقتی دوران ابتدایی یعنی کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم؛ عضو تیم فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از بازیکنان محبوب دبیرستان بودم.» (دلیل آفتاب، ص11)

پس از انتقال حضرت امام و آقا مصطفی به عراق و رفتن همسر امام و خانواده آقا مصطفی به نجف، با توجه به اینکه در آن زمان سایر فرزندان حضرت امام ازدواج کرده و به سراغ زندگانی خود رفته بودند، احمد به تنهایی در قم حضور داشته و مشغول تحصیل بود، سال 1345زمانی که تحصیلش در دبیرستان به پایان می رسد. حضرت امام طی پیامی خطاب به وی می گوید:

«من نصیحتم به تو این است که طلبه بشوی و درس بخوانی، اگر این کار را کردی، مخارج تو را می پردازم، ولی اگر طلبه نشدی و درس نخواندی، خودت باید بروی و به فکر خودت باشی و من هیچ گونه کمک مادی به تو نخواهم کرد».( برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج2، ص 381)

اصولا رویه حضرت امام این بود که در تعیین آینده و سرنوشت فرزندان دخالتی نمی کردند.(همان، ص44) همچنانکه در پاسخ به درخواست آیه الله امامی کاشانی برای گرفتن استخاره توسط ایشان جهت طلبه شدن فرزندش می نویسند:

فرزند خود را آزاد گذارید تا هر راهی را می خواهد انتخاب کند. شما و مادرش هم دعا کنید تا در آن راه موفق گردد.( صحیفه امام ، ج21، ص 309  )

تفاوت شغلی دامادهای ایشان که اولی روحانی ، دومی تاجر بازار و سومی فرهنگی بود می تواند شاهدی بر مدعای فوق باشد، نوه حضرت امام، جناب حجه الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی به نگارنده می گفت: آنچه برای حضرت امام مهم بود اصالت خانوادگی افراد بود و کاری به شغل دامادها نداشتند و همسر حضرت امام نیز می گوید: ایشان پس از مشورت با دختران و گرفتن موافقت آنان برای ازدواج با خواستگار، استخاره می کردند البته نه به سبکی که در جامعه مرسوم هست بلکه همان گونه که در دستورات اسلامی وارد شد است، بعد از عقد ازدواج آنان، دو رکعت نماز خوانده و از خداوند برایشان طلب خیر می کردند. (برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ص53)

سال 1345سید احمد با اختیار خود وارد حوزه علمیه قم شده و قریب به دوازده سال بنا به آنچه از دوستان و اساتید وی نقل شده، با جدیت مشغول به تحصیل می شود و در کنار آن به فعالیت در مبارزه با شاه و کمک به وکلای حضرت امام که در غیاب ایشان بیت ایشان را اداره می کردند، می پردازد. از لحن حضرت امام در مکاتبات متعدد آن سال ها با او می توان دریافت، سید احمد علی رغم جوانی و تنهایی به خوبی از اجرای فرامین پدر برآمده و موجبات رضایت خاطر ایشان را فراهم می آورده است. حضرت امام در این نامه ها عموما درکنار احترام فوق‌العاده و تذکرات و دستورات مختلف، توصیه به تحصیل را به او یادآور می شدند.

سید احمد گرچه فرصت نیافت و نتوانست همچون برادرش آقا مصطفی، در زمان تحصیل دروس حوزوی، محضر پدر را درک کند، به استثنای مدتی کوتاه در نجف و سایر زمان تحصیلش را در قم سپری کرده است ولی از محتوای سنگین و علمی نامه های بلند عرفانی حضرت امام به ایشان و آثار باقیمانده از سید احمد می توان فهمید. آن مرحوم از استعداد و ظرفیت و توانایی مطلوبی در علوم حوزوی برخوردار بود ولی به واسطه اشتغال تام و تمام به وظیفه پدرداری، فرصت نیافت آن را عرضه کند.

پس از یورش ساواک به منزل امام در سال 1346 و غارت کتابخانه و اسناد و مدارک مکتوب حضرت امام، سید احمد در صدد جمع آوری و حفاظت از مکاتبات و اعلامیه های پدر برآمد، کاری که ظاهرا تا آن زمان هیچ کدام از نزدیکان امام به فکر آن نیفتاده بودند. او این امر را پس از استقرار در نجف و پاریس و بعد از آن در ایران به شدت پیگیر شده و آنچه هم اکنون تحت عنوان مجموعه 22 جلدی صحیفه امام گردآوری و تنظیم شده است، یکی از خدمات ماندگار این فرزند در حق پدر بزرگوارش هست.

سید احمد در آن سال ها که در غیاب پدر درایران حضور داشت، همه توان خود را در انجام فرامین و دستورات پدر به کار گرفته بود و در این مسیر از علایق و سلایق شخصی خودش هم چشم پوشی می کرد، به عنوان نمونه، در سال 1350هنگامی که فرزند اولش به دنیا آمده بود او را یاسر نامید ولی وقتی حضرت امام طی نامه ای از نجف او را از این عمل بازداشته و می نویسند:

« ‏‏شنیدم اسم بچه‏‎‎‏ را «یاسر» گذاشته اید؛ انتخاب خوبی نبوده و موجب حرفهایی هم‏‎ ‎‏می شود. یکی از حقوقی که فرزند به پدر دارد این است که اسم خوب برای او بگذارد؛‏‎ ‎‏اسم غیر متعارفی که هرکس بشنود چیزی بگوید یا گفته شود تحت تأثیر چه و چه واقع‏‎ ‎‏شده است، خلاف عقل است؛ مع ذلک خود دانید».

سیداحمد در توضیح این نامه می‌گوید: امام فکر می کردند که من نام یاسر را به خاطر یاسر عرفات گذاشته ام! در صورتی که آن موقع اسم یاسر (پدر عمار)  و میثم و از این قبیل اسمهای انقلابیون صدر اسلام مرسوم بود و در ایران می گذاشتند.( صحیفه امام ، ج21، ص 453 )

سید احمد علی رغم عشق و علاقه شدید به این نام که از نامگذاری فرزند دومش به همین نام فهمیده می شود، به دستور امام عمل کرده و او را سید حسن نامید.

سید احمد که در تابستان سال 1356 برای دیدار با پدر و مادر به همراه همسر و فرزندش به نجف سفر کرده و ظاهرا برنامه ای برای اقامت دائم در آن دیار نداشت، با فوت ناگهانی برادر که تنها یار و یاور پدر در دوران غربت، و چشم و چراغ منزل امام در نجف بود، مواجه می شود. لذا بلافاصله برنامه خود را تغییر داده و تصمیم به اقامت در کنار پدر می گیرد.

او برخلاف برادرش آقا مصطفی که به سفارش پدر در نجف بیشتر به فعالیت علمی و تالیف و تدریس مشغول بود و در منزلی جداگانه می زیست و کمتر در امور دفتر و اطرافیان حضرت امام دخالت می‌کرد، با همکاری و همیاری همسر فرزانه و فرهیخته اش سرکار خانم دکتر فاطمه طباطبایی و فرزند خردسال و شیرین زبانش، با حضور دائمی در منزل بسیار کوچک و محقر امام، هم جای برادر را در نزد والدین پیر و مغموم و غریب خود پر می کند و هم از ظرفیت وجودی همه شاگردان و اطرافیان امام در نجف بهره برده و اداره امور دفتر امام را به طور کامل در دست گرفته و به سامان دهی آن می پردازد.

از قضا این مقطع از زندگانی حضرت امام مصادف است با شروع جرقه های انقلاب در ایران و آغاز حرکت مردم در شهرهای مختلف و سید احمد با تکیه بر ارتباطاتی که با دوستان و رفقای مبارز خود در ایران دارد به ثبت و ضبط و ارسال پیام ها و اعلامیه ها و نوارهای امام به داخل کشور پرداخته و پل ارتباطی بسیار خوبی بین نجف و ایران برقرار می کند.

او همچنین با استفاده از حضور دوستان و اقربایی نظیر امام موسی صدر در لبنان، دکتر صادق طباطبایی در اروپا، حجه الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی در مرکز اسلامی هامبورگ و سایر مبارزین خارج از کشور نظیر دکتر ابراهیم یزدی در آمریکا، دکتر حسن حبیبی، صادق قطب زاده در فرانسه، حجه الاسلام والمسلمین محمد منتظری در سوریه و... شبکه وسیعی برای انتشار و رساندن پیام امام به جهانیان برقرار می کند. اولین مصاحبه حضرت امام با روزنامه لوموند و مصاحبه با خبرنگاران فرانسوی که در روزنامه فیگارو به چاپ رسید در همین ایام حضور سید احمد در نجف انجام می شود.

با افزایش تظاهرات و فراگیر شدن انقلاب در همه شهرهای کشور، فشار دولت عراق برای محدود کردن فعالیتهای امام افزایش یافته و نیروهای امنیتی عراق منزل امام را به محاصره خود درآورده و در نهایت با مقاومت ایشان در مقابل زورگویی های آن ها، حضرت امام تصمیم به مهاجرت از عراق می گیرند. سید احمد با جا گذاشتن همسر پا به ماه خود و فرزند خردسالش در کنار مادر داغدیده و همسر برادر و فرزندان یتیمش در کشور عراق، به همراه امام عازم سفر به مقصدی نامعلوم می شود. باید توجه داشت که حضرت امام هم شرایطی مانند او را داشتند ولی ایشان از سال ها قبل تصمیم خود را گرفته و در این مسیر پر از حادثه و قدم گذاشته بود و این وضعیت جدید برای ایشان ناآشنا نبود ولی تصمیم گیری برای سید احمد، وضعیتی متفاوت دارد و با هم مشکلات و تردیدهای پیش رو، او به راحتی مسیر مصاحبت با امام را انتخاب می کند.

بعد از ممانعت دولت کویت از ورود امام و معطلی سیزده ساعته ایشان و همراهان در گمرک عراق، حضرت امام با مشورت سید احمد، عازم دیاری کاملا غریب و ناآشنا می شوند. انصافا تصمیم امام برای سفر به پاریس در آن شرایط بسیار ملتهب و پرآشوب، توکل فوق العاده ای می طلبد و سید احمد با همه وجود، مشوق و مایه پشت گرمی ایشان است که به کمک دوستان همراه و یاران امام در پاریس در میان بیم و امید فراوان، به سرانجام نیکویی ختم می شود. اگر تنها مدیریت سه ماهه بیت امام در نوفل لوشاتو را در نظر بگیریم، باید بالاترین نمره قبولی به سید احمد در آزمون پدرداری بدهیم.

فراهم کردن امکانات مالی و آماده کردن جا و مکان مناسب برای استراحت و آرامش پیرمردی هشتاد ساله، تأمین غذا و بهداشت و امکانات پزشکی بر پایه نظم و دقت بالای امام ، رعایت مسائل امنیتی و ایجاد فضای زندگی مطابق با احکام شرع در مرکز کشوری که بیشترین آزادی و بی بند و باری در آنجا موجود است برای یک مرجع تقلید بسیار مقید، استقبال و تهیه امکانات پذیرایی با حفظ احترامات و اسکان بستگان و انبوه میهمانان آمده از سراسر جهان، با تکثر بسیار شدید در سلایق و علایق ، فراهم کردن شرایط دیدار و مذاکره و مصاحبه و مجلس سخنرانی و... برای اقشار مختلف و انعکاس سریع اخبار صحیح به ایران و سراسر جهان، برقرار کردن و داشتن ارتباط دائمی با نیروها و سران انقلاب در ایران و منتقل کردن صحیح پیامهای متفاوت و متضاد از سوی رهبران انقلاب در داخل به امام و انتقال صحیح وامانت دارانه پاسخ های امام به آنان، جلوگیری از اظهار مواضع ناصحیح اطرافیان بنام امام، رساندن همه روزنامه ها و مجلاتی که راجع به حوادث ایران مطلب داشتند با ترجمه به امام، در کنار آماده کردن فضای نماز جماعت و روضه خوانی و رسیدگی به مستحبات، به گونه ای که امام زیارت عاشورا در دهه اول محرم با صد لعن و سلامش را در آن ایام پر التهاب و آشوب هم فراموش نکرده بودند و.... همه این امور گرچه با همکاری دوستان و شاگردان و یاران حضرت امام انجام می گرفت ولی مدیریت بالای سید احمد در بکار گیری این نیروها کاملا مشهود است.

داستان پرواز انقلاب و مدیریت تعداد همراهان و امنیت پرواز و کیفیت فرود هواپیما و استقبال از امام در فرودگاه و رفتن به بهشت زهرا و اجرای مراسم و سخنرانی امام در این روز و بازگشت معجزه آسای ایشان با آن فشار جمعیت و بی هوش شدن و انتقال با آمبولانس و هلی کوپتر به بیمارستان هزار تختخوابی و... همگی در شرایطی است که کشور در اختیار دولت مخالف امام است و او حتی برای یک لحظه امام را تنها نمی گذارد.
سید احمد همه این شرایط را در مدت حیات پدر در ده سال پرالتهاب پس از پیروزی انقلاب در مدرسه علوی تهران، منزل آیه الله یزدی در قم، بیمارستان قلب تهران، منزل محله دربند و منزل جماران با همین دقت و زحمت فراهم می آورد و لحظه ای از پدر جدا نمی شود به گونه ای که این همدمی و همراهی او در همه شرایط با امام دستمایه ساختن لطیفه نیز شده بود. نوه امام، آقای مسیح بروجردی به نگارنده می گفت: حضرت امام ما بچه ها را مامور کرده بودند هرگونه لطیفه یا داستانی که در جامعه و مدرسه می شنویم برای ایشان بگوییم و اولین سوال ایشان در هر دیدار با ما همین بود که: قصه جدید چه داری؟ وی می گفت: یکی از لطیفه هایی که امام خیلی خوششان می آمد و بارها می گفتند، این بود: اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد، احمد به جبهه نمی رود.

سید احمد در کنار حضور و مراقبه دائمی، باید واسطه ابلاغ پیام ها و تذکرات امام به مسئولین ارشد کشور، تنظیم وقت ملاقات برای همه افراد از جناح های مختلف، دیدارهای مردمی، رفقای قدیمی و یاران دوران غربت امام، بزرگان حوزه ها در بلاد مختلف، همراه با کنترل شرایط امنیتی در دوران کودتا و اوج ناامنی در کشور و شرایط جنگی و بمباران و موشک باران تهران و... باشد.

تامین پزشک های متخصص و مطمئن و کادر درمانی متخصص به صورت شبانه روزی و تهیه اقلام دارویی مورد نیاز امام، در کنار ساخت مخفیانه مجهزترین درمانگاه در مجاورت بیت امام که حضرت امام تا زمان بستری شدن در فروردین 1365 از ساخت آن خبر نداشتند و فراهم آوردن امکانات کسب دائمی از شرایط جسمی امام در کنار جلوگیری از انتشار اخبار بیماری ایشان به گونه ای که  در ابتدای سال 1365 امام به مدت یک ماه در همین درمانگاه بستری بودند و دشمنان علی رغم تمرکز همه امکانات جاسوسی از این امر مطلع نشدند.
یکی دیگر از خدمات سید احمد به پدر، رسیدگی به امور میهمانان خصوصی ایشان با حفظ احترامات مورد نظر امام بود. آقای مسیح بروجردی به نگارنده می گفت:امام وقتی شنیدند همسر آیه الله بروجردی کسالت داشته و به تهران آمده اند به احمد آقا گفتند: ایشان را برای درمان با احترام و استقبال به جماران بیاورید و خودشان در ایوان منزل به استقبال ایشان آمده و همسر امام قریب بیست روز از آن مرحومه پذیرایی کردند و حضرت امام هر روز نزدیک محل اقامت ایشان آمده و از ایشان احوالپرسی می کردند.

انس و الفت همسر فرهیخته و دانشمند سید احمد، سرکار خانم دکتر فاطمه طباطبایی با حضرت امام و تشویق سید احمد به او برای وادار کردن امام به سرایش شعر و غزل و بیان معارف عرفانی به گونه ای که بخش عمده دیوان حضرت امام و کتابت نامه های بلند سرشار از مباحث ناب عرفانی در سال های واپسین حیات امام، محصول همین پیگیری های عروس محبوب است، از دیگر خدمات مهم و ماندگار سید احمد محسوب می شود. در کنار آن، سید احمد عموی بزرگوارش آیت الله مرتضی پسندیده و مادر صبورش، مرحومه خدیجه (قدس ایران) ثقفی را نیز تشویق به نوشتن زندگی نامه و خاطرات خودشان و حضرت امام کرد که هردو مجموعه هم اکنون به چاپ رسیده و اطلاعات زیادی را نسبت به زوایای ناگفته و ناشنیده زندگانی دوران کودکی و جوانی و خاندان حضرت امام را به علاقمندان حضرت روح الله تحویل می دهد.

اوج خدمات سید احمد در خدمتگزاری به پدرش را می توان در ماه ها و روزهای پایانی عمر حضرت امام مشاهده کرد. او در شهریور 1367 موضوع اختلافات موجود در مکاتبات و اسناد باقیمانده از پدر و مشکلاتی که در آینده بر اساس استناد به این آثار به وجود می آید را به ایشان گوشزد کرد و به دنبال دستور حضرت امام به او برای حفظ و حراست از مجموعه آثار باقیمانده از امام در برابر تحریفات و.... موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی را به ثبت رسانید و به دنبال تهیه مکانی آبرومند برای مزار ایشان هم برآمد. او در ایام بیماری امام، پروانه وار گرد شمع وجود پدر می چرخید و لحظه ای آرامش نداشت و بلافاصله پس از فوت حضرت امام، تمام موجودی حساب ایشان را تخلیه کرده ودر اختیار مسئولان شورای مدیریت حوزه های علمیه نهاد و جدا از حمایت یکدست و تمام عیار از رهبر جدید، تنها ملک شخصی به ارث مانده از حضرت امام را نیز در اختیار مقام معظم رهبری قرار داد.

خداوند او را رحمت کند و پاداش خدمات صادقانه و پدر داری عاشقانه اش را به نحو احسن عطا فرماید.

انتهای پیام /*