امام خمینی و نواب صفوی
مهدی حاضری
سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی از شخصیت های روحانی و مبارز تاریخ معاصر ایران است، او بنیانگذار جمعیت فداییان اسلام بوده و منشاء اقدامات و تحرکات بسیاری در مقطع سال های دهه 20و30، همزمان با نهضت ملی شدن صنعت نفت بوده است، مناسب است به مناسبت 27دی ماه سالگرد شهادت نواب و یارانش، به این موضوع پرداخته شود.
نواب صفوی فرزند سید جواد و مادری علویه در سال ۱۳۰۳ شمسی در خانیآباد، محلهای در جنوب تهران به دنیا آمد. پدرش روحانی بود ولی در دوره رضا شاه پهلوی بنابر اجبار حکومت، لباس روحانیت را رها کرده، به وکالت مشغول گردید و گفته شده که در همین کسوت، روزی با علی اکبر داور وزیر وقت دادگستری درگیر و در پی آن به سه سال زندان محکوم میشود. او در محبس فوت کرده و جنازه وی از زندان به خانوادهاش تحویل داده میشود. ظاهرا تغییر نام خانوادگی پسرش برای در امان ماندن او از تبعات فرزندی یک محکوم انجام شده است؛ سرپرستی سید مجتبی که در این زمان نه سال داشت بر عهده دایی او سید محمود نواب صفوی که او نیز در عدلیه کار میکرد قرار میگیرد.
نواب صفوی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه حکیم نظامی و دوره متوسطه و علوم جدید را در مدرسه صنعتی آلمانیها آموخت، و در کنار دروس جدید به تحصیل علوم حوزوی در مدارس مروی و مسجد قندی خانیآباد تهران پرداخت. او پس از ایجاد نا آرامیهای سیاسی برعلیه حکومت در مدرسه صنعتی آلمانیها، به آبادان رفت و در شرکت نفت استخدام گردید. ولی در آبادان با اعتراض به اهانت یک انگلیسی به کارگر ایرانی،هیاهویی برپا کرد و در پی آن از شرکت نفت به طور مخفیانه بیرون آمد و راهی حوزه علمیه نجف اشرف شد. تاریخ این مهاجرت باید در فاصله سالهای ۱۳۱۹-۱۳۲۱ش بوده باشد.
نواب در مدرسه بزرگ آخوند خراسانی حجره داشت و نزد استادان مشهوری مانند علامه امینی (صاحب الغدیر)، آیتالله سید حسین طباطبایی قمی و آیتالله شیخ محمد تهرانی به تحصیل فقه، اصول، تفسیر قرآن و مباحث اعتقادی پرداخت. حجه الاسلام والمسلمین علی دوانی می گوید: سال 1322 که به نجف مشرف شدم بارها سیدی لاغر اندام و خوش سیما با صورت رنگ پریده و کمی زرد را می دیدم که دو جلد کتاب مکاسب و رسائل چاپ سنگی را زیر بغل دارد که به درس می رفت یا از درس برگشته بود. قبایی از جنس بَرَک شیر و شکری، شال سبزی به کمر بشته و عمامه ای ژولیده داشت او سید مجتبی تهرانی نام داشت. یک شب در درس تفسیر قرآن، آیت الله شیخ محمد تهرانی به نوشته های احمد کسروی که در تهران بر ضد شیعه و روحانیت منتشر می شد اشاره کرد و گفت: کسروی نسبت به امام صادق و امام زمان صریحا توهین می کند و کسی هم نیست او را خفه کند. در این هنگام سید مجتبی تهرانی با صدای بلند گفت : فرزندان علی هستند که جواب او را بدهند. (نقد عمر، ج1، ص182)
نواب صفوی خودش می گوید: در یکی از روزها عده ای از علما در منزل مرحوم علامه امینی جمع شدند و راجع به کسروی صحبت کردند و نظریه آنان ارتداد چنین کسی بود. من در آنجا بودم و سخنان علما را استماع می کردم، در پایان سخنان آن ها برخاسته و به سمت ایران حرکت کردم. ( نهضت روحانیون ، ج 2، ص436)
نواب با رسیدن به ایران، سخنرانیهای عمومی بسیاری بر علیه کسروی در آبادان و تهران برپا کرد؛ و در پی آن با حضور در تهران طی جلسات متعددی به مباحثه و مذاکره با کسروی پرداخت. در راستای همین اقدامات چند بارهم به منزل کسروی رفته و در جلسات علنی وی شرکت و در انظار عموم او را نقد کرد، که این رفتار با تهدیدی از جانب کسروی مواجه شد.
پس از این سلسله رویاروییها و علاوه بر آن سودمند نبودن اقدامات علمی فراوان دیگر علمای وقت، نواب با اعتقاد به ارتداد کسروی، حذف فیزیکی وی را طراحی کرده و خود شخصاً به کشتن وی اقدام و در این برخورد حتی با کسروی گلاویز هم میشود، ولی کسروی جان سالم بدر برد. سرانجام با تحریک و برنامه ریزی مجدد نواب، کشتن کسروی توسط یکی از یاران وی بنام سید حسین امامی به نتیجه رسید.
نواب صفوی به واسطه قتل کسروی به زندان می افتد ولی با وساطت علما و حمایت مردم آزاد می شود. او پس از آزادی از زندان نخستین اطلاعیه فدائیان اسلام را با ادبیاتی شدیدا انقلابی منتشر و به صورت رسمی موجودیت فداییان اسلام را اعلام کرد: از اقدامات شاخص فداییان اسلام، امر به معروف و نهی از منکر علنی و بعضا همراه با خشونت در جامعه، مسافرت های متعدد و سخنرانی های مهیج و شور انگیز در مجامع ومحافل مذهبی در سراسر کشور، ممانعت از تشییع جنازه رضا شاه در نجف اشرف و شهر قم، حمایت از قیام مردم فلسطین و اقدام جهت فرستادن نیرو برای مبارزه با اسرائیل، مخالفت با مماشات آیه الله بروجردی با شاه و تروربرخی از مقامات سیاسی کشور نظیر حاجیعلی رزم آرا نخست وزیر و عبدالحسین هژیر وزیر دربار شاه و ترور ناموفق دکترحسین فاطمی وزیر امور خارجه دکتر مصدق و حسین علاء وزیر دربار بود.
نواب صفوی و یارانش در صدد تشکیل حکومت اسلامی بوده و مطالبی را به عنوان منشور حکومت اسلامی نیز تدوین و منتشرکردند. آنان با ترور رزم آرا، یکی از عاملان اصلی به ثمرنشستن نهضت ملی نفت و نخست وزیرشدن دکتر محمد مصدق از جبهه ملی بودند. ولی نواب در دوران 28 ماهه نخست وزیری دکتر مصدق، توسط امیر علایی وزیر کشور او با بهانه ای دستگیر و بیشتر از بیست ماه در زندان بسر برد. او دو سال بعد از کودتای 28مرداد1332 به واسطه ترور ناموفق حسین علاء وزیر دربار، توسط فداییان اسلام، مجددا دستگیر شد و پس از محاکمه در دادگاه نظامی در 27/10/1334 به همراه سه نفر از یارانش به شهادت رسید.
حضرت امام از نظر شرایط خانوادگی و دوران کودکی ویژگی های مشترکی با تواب داشت ، امام و نواب هردو از اولاد پیامبر(ص) بوده، هردو در خانواده ای روحانی پرورش یافته، هردو در کودکی یتیم شده اند، پدر هردو در تقابل با حکومت ظالم به شهادت رسیده اند و هردو در کودکی تحت سرپرستی یکی از اقربای فهیم وشجاع خود قرار داشته اند.هردو از کودکی به تحصیل پرداخته و از استعداد خوبی برخوردار بوده اند، هردو از ابتدای نوجوانی به گونه ای با استعمارگران اروپایی تماس داشته و طعم زورگویی و سلطه طلبی آنان را چشیده، هردو انسان های ناآرام و جسور بوده و در مقابل ظلم و تعدی دیگران ساکت نمی نشسته اند و هردو در ابتدای جوانی از شهر و دیارخود هجرت کرده و با فاصله گرفتن از خانه و خانواده در حوزه علمیه مشغول به تحصیل شده اند.
حضرت امام در دغدغه هایی که مرحوم نواب صفوی داشت با وی شریک بوده و یکسان می اندیشیدند، گرچه در نحوه عملکرد و روش رسیدن به اهداف، تفاوت اساسی با او داشتند. به عنوان مثال:
حضرت امام نسبت به تردیدها و تشکیک هایی که احمد کسروی وهمفکرش علی اصغرحکمی زاده در مبانی اعتقادی مردم دیندار وارد می کردند، حساسیت نشان داده و برای مقابله با هجوم آنها به مبانی دینی، خطاب به روحانیون می نویسند:
همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بیسر و پا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب- روحی له الفداء- آن همه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟ (صحیفه امام،ج 1، ص 21 ) ولی بجای برخورد فیزیکی، کتاب کشف اسرار را در پاسخ به شبهات مطرح شده در جامعه توسط این دو نفر، طی مدت بسیار کوتاهی می نویسند.( پا به پای آفتاب ج3، ص 209) ایشان در پاسخ سوال فرزندشان که می پرسد: چرا در این کتاب عصبانی هستید؟ می فرمایند: تو نمی دانی چه هجمه ای به اسلام شده بود.(پابه پای آفتاب، ج1، ص62)
همچنین حضرت امام به شدت با رضا شاه مخالف بوده و در نامه ای خطاب به روحانیون می نویسند: قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی سواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره میکند که حَرْث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند... قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زنهای عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخنی نمیگوید. قیام برای نفع های شخصی است که روزنامه ها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه ها را که از مغز خشک رضا خان بی شرف تراوش کرده، تعقیب میکنند و در میان توده پخش میکنند. (صحیفه امام ج 1، ص21) ولی درهمان کتاب کشف اسرار خود، به همه اتهامات وهجمه های فکری و فرهنگی رضا شاه نیز پاسخ می دهد. همچنین از تخریب آرامگاه رضا شاه پس از پیروزی انقلاب توسط آیه الله صادق خلخالی دفاع کرده و آن را تحسین می کنند.
حضرت امام گرچه نسبت به برخی مواضع آیه الله بروجردی وعملکرد برخی منسوبان ایشان اعتراض جدی داشتند ولی همواره احترام ایشان را حفظ کرده و اجازه نمی دادند در محضر ایشان کوچکترین حرکت یا اسائه ادبی نسبت به آقای بروجردی صورت بگیرد.
همچنین ایشان همیشه در سخنان و بیانیه های خود نسبت به خطر اسرائیل هشدار داده ولی از اقدام برای فرستادن نیرو به فلسطین برای مبارزه با اسرائیل پرهیز کرده وحتی پس از پیروزی انقلاب زمانی که برخی از مسئولان لشکری و کشوری نفرات زیادی را به سوریه فرستاده و در صدد اعزام یک لشکر از نیروهای بسیجی به آنجا بودند به آنان هشدار داده واز این کار جلوگیری کردند، گرچه برای مبارزه با اسرائیل آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز جهانی قدس اعلام کرده و از مسلمین جهان برای مبارزه با اسرائیل دعوت بعمل آوردند.
حضرت امام همچنین در شروع نهضت نیز تعدادی از سران هیئت های عزاداری تهران را که عموما سابقه هواداری فدائیان اسلام داشتند، دورهم جمع کرده و حماسه 15خرداد 1342 در تهران توسط همین تشکل خلق می شود ودر نهایت این مجموعه منجر به تشکیل جمعیت هیئت های موتلفه می شود و یا از ابتدای حضور در صحنه فعالیت های اجتماعی، برای تشکیل حکومت اسلامی اقدام کرد ولی به صورت پله پله و خیلی با برنامه حرکت کرده، ابتدا با ارائه تئوری ولایت فقیه، در دوران تبعید آن را تبیین کرده و سپس توانست با یاری و همراهی مردم وسرنگونی نظام شاهنشاهی، نظام جمهوری اسلامی را بر اساس رفراندوم و مقبولیت اکثریت قاطع مردم بنیان گذاری کند، البته در این مسیر زندان و تبعید را به جان خرید و فرزندش را نیز قربانی کرد.
حضرت امام برخلاف نواب که ظاهرا کمتر از سه سال در حوزه نجف تحصیل کرده، سالیان بسیار طولانی در حوزه علمیه های قم و نجف به تحصیل و تدریس و تالیف مشغول بوده و صاحب تالیفات بسیاری در علوم مختلف و شاگردان فراوانی در عالی ترین سطوح علمی بوده است. ایشان هرگز از زبان زور و اسلحه برای پیشبرد اهداف خود استفاده نکرده و کلمه ای سخن در تایید ترور کسروی یا نخست وزیران شاه نگفته و اقدامی در جهت تشویق یا تایید این اعمال از سوی ایشان سرنزده است، بلکه در سخنرانی خود با صراحت این قتل را در جهت خواست رژیم و در مسیر خدمت به شاه دانسته اند. ایشان می فرماید: یک نفر [حاجیعلی رزم آرا]هم که خواست خدمت کند او را هم کشتند.(صحیفه امام، ج1، ص...) و همچنین زمانی که یکی از شاگردان ایشان می خواهد متنی در تایید فدائیان اسلام منتشر کند، او را منع می کنند. ایشان در مورد نوشته ای از سید حمید روحانی، خطاب به او می نویسند: شرحی که مرقوم شده است بعضی اشکالات دارد. از آن جمله تمجید از آدمکشی ها که صحیح نیست در ماهنامه شما باشد و اصل قضیه این روزها مورد شک و اشکال است، و مطالبی در نظر دارم که نمیتوانم بگویم (صحیفه امام ، ج3، ص45). ایشان همچنین نه اجازه ای برای ترور حسنعلی منصور صادر کردند و نه هرگز در تایید این عمل دوستان و یاران خود سخنی گفتند.
حضرت امام درعین همدلی با نواب، از همراهی با او ابا داشتند. حجه الاسلام والمسلمین سید مهدی امام جمارانی در خاطرات خود می گوید: مرحوم حاج احمدآقا خمینی برای من نقل می کرد: زمانی که بچه بودم، پدرم روزهای چهارشنبه بعد از تدریس برای زیارت به حرم حضرت معصومه می رفتند. روزی از حرم برمی گشتیم ودستم در دست پدر بود وقتی وارد کوچه آقازاده شدیم، پدرم به من گفت: احمد از رو به رو سیدی می آید و همراهش چند نفر هستند. نام آن سید نواب صفوی است. برو او را از نزدیک ببین، که بعدها پشیمان نباشی از اینکه او را ندیده ای... من که از پدرم جدا شدم ایشان بلافاصله وارد کوچه فرعی ای شدند که خانه آقای شریعتمداری بود تا با آقای نواب روبرو نشوند و مستقیم ملاقات نکرده باشند. (خاطرات امام جمارانی،ج1،ص168).
همچنین ایشان علی رغم اعتراف به اخلاص و صداقت نواب، حاضر نشدند سخنی در تایید او بگویند. همسر نواب صفوی می گوید: بعد از پیروزی انقلاب در دیداری خصوصی با حضرت امام، به ایشان گفتم: حضرت عالی؛ راه نواب را مورد تأیید خودتان قرار می دهید. حرکتشان را تأیید می کنید؟
امام فرمودند: نواب رحمت اللّه علیه بسیار خالص بود.
عرض کردم: اگر امکان دارد در فرمایشاتتان اشاره ای به آقای نواب بفرمایید.
امام فرمودند: آقای نواب به قدری راهش خالصانه و صادقانه بود که نیازی به گفتن من هم ندارد. ( مجله پیام زن ، شماره 96، مصاحبه با خانم نواب احتشام رضوی)
امام با اینکه هرگز اقدامات خشونت بار آن ها را تایید نکرده ولی برای استخلاص نواب و یارانش تلاش بسیاری کردند تا آیه الله بروجردی مانع از اعدام آن ها بشوند گرچه با دخالت برخی از مسئولین بیت آن مرحوم این اقدامات به نتیجه نرسید. (خاطرات سید مهدی امام جمارانی، ج1،ص173). البته بنا بر آنچه آیه الله سید جلال آشتیانی نقل می کند، این موضوع باعث گردید آقای بروجردی دیگر اجازه دیدار به شاه ندهند و به صدرالاشراف فرستاده شاه بگویند: شما در آدم کشی روی کمونیست ها را سفید کردید. ( خاطرات خسروشاهی، در باره سید جلال الدین آشتیانی،ص70)
امیدست خداوند متعال پاداش مجاهدان و شهیدان راه حق به نواب صفوی و یاران شهیدش عطا کند و از خطاهای آنان درگذرد و حضرت امام و دیگر خادمان به ملک و میهن را در جنت لقای خودش ماوی دهد.